آذربایجان
آذربایجان | |
---|---|
![]() | |
مختصات: | |
کشور | ایران |
مساحت | |
• کل | ۱۰۰۸۶۱ کیلومتر مربع (۳۹۰۰۰ مایل مربع) |
مجموع مساحت سه استان اردبیل، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی (با احتساب منطقه کردنشین مکریان و مناطق تات نشین استان اردبیل) | |
جمعیت (۱۳۹۵) | |
• کل | ۸٬۴۴۵٬۲۹۱ |
قومیتها | |
• اکثریت | آذربایجانیها |
• سایر | کردها، تالشها، تاتها، ارمنیها، آشوریها |
زبانها | ترکی آذربایجانی، کردی، تالشی، تاتی، فارسی |
بخشی از مقالههای مرتبط با |
مردم آذری |
---|
فرهنگ |
پراکنش مردم آذری |
آذریهای مقیم خارج |
دین |
زبان |
آزار و اذیت |
آذربایجان (به ترکی آذربایجانی: آذربایجان) (به پارسی میانه: آتورپاتَکان، آذَرباذَگان، آذَربایَگان) (به یونانی باستان: آتروپاتینی، Ατροπατήνη) (به ارمنی: آتْرپاتاکان، Ատրպատական) (به سریانی: اَذوربٰیْغان، ܐܕܘܪܒܝܓܐܢ) نام ناحیه ای جغرافیایی و تاریخی در انتهای شمالغربی ایران است.[۱][۲][۳]
بر اساس توصیف تاریخ نویسان و جغرافی دانان، این سرزمین از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از جنوب به استانهای کردستان و زنجان، از شرق به استان گیلان و دریای خزر و از غرب به ترکیه و عراق محدود شدهاست و شامل سه استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل است.[۴][۵] جغرافیدانان قدیمی، زنجان را عموماً در ناحیه جبال قرار دادهاند یا برخی مواقع به عنوان مرز با آذربایجان ذکر کردهاند.[۵]
در گذشته، آذربایجان به سرزمینی گفته میشده که از شمال به اران، از جنوبغرب به آشور، از غرب به ارمنیه و از شرق به مغان و گیلان محدود میشده و پایتخت آن شهر «گنجک» (تخت سلیمان کنونی) در نزدیکی تکاب بودهاست.[۶]
نام
واژهٔ آذربایجان از واژهٔ آتروپات،[۷][۸] نامِ ساتراپ (فرماندار) ایرانیِ[۹][۱۰][۱۱] ماد کوچک در زمان حملهٔ اسکندر به ایران، نشأت گرفتهاست.[۱۲] آتروپات بخشهای شمال غربی ایران را از حملهٔ اسکندر حفظ کرد و پس از مرگ او حکومتی مستقل از مقدونیها تشکیل داد.[۱۳][۱۴] معنی نام آتروپات ریشه در دین زرتشتی داشته و به معنی «آذربُد» یا «نگهبان آتش» یا «نگهبانی شده توسط آتش» است.[۱۲][۱۵] واژه آذربایجان در پارسی میانه Āturpātākān (آتورپاتاکان) و در شکل قدیم فارسی نو Ād̲h̲arbād̲h̲agān (آذرباذَگان) و Ād̲h̲arbāyagān (آذربایَگان) تلفظ میشده و امروزه Āzarbāyd̲j̲ān (آذَربایجان) تلفظ میشود.[۱۶] در واقع، «آذر» تغییریافتهٔ «آتَر» (آتش) و «بایجان» تغییریافتهٔ «پاتگان» (جایگاه نگهبان) است.[۱۷][۱۸][۱۹]
به بخشی از منطقه شمال ارس که امروزه نام آذربایجان را به گرفته در قدیم «آلبان» و «آران» گفته میشد. در پیماننامههای ترکمانچای و گلستان به بخش شمالیِ رود ارس نام آذربایجان داده نشدهاست.[۲۰][۲۱] تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود میگیرد.[۲۲]
نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نامگذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد.[۲۳][۲۴] دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، بتوان آذربایجان ایران و این جمهوری را باهم یکی کرده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۲۵] در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید.[۲۶] محمد خیابانی نیز بهطور موقت نام «آزادیستان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.[۲۷]
تاریخ
پیش از اسلام
کشف سند ازدواج به شکل سنگنگاره متعلق به حدود ۱٬۳۵۰ سال پیش از میلاد در بغازکوی واقع در آناتولی، با ذکر نام پادشاه هیتی و حاکم میتانی که فرمانروایان سرزمینهایی هستند که مردم در آنجا به الهههای هندی-ایرانی میترا-وارونا، ایندرا و اشوینها متوسل میشوند و به آنها را میپرستند، ظاهراً رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق میکند.[۲۸]
پیش از آمدن مادها به آذربایجان، میتوان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان مانناییها روشن نیست؛ اما بخشی از نامهای سرداران آنها آریایی است و در کل، زبان واحدی در بین ماننا حاکم نبود. اما مانناییها بر تحت نفوذ ایرانیشدن قرار داشتند و نامهای ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نامهایی ایرانی هستند که در میان آنها دیده میشود. همچنین در این دوره میتوان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخشهای آذربایجان غربی را شامل میشد.[۲۹]
با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهمترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل میشد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان میشود.[۳۰]
در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپها اداره میشد. در اواخر دوران هخامنشی و همزمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد.
در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استانها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر میرسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم میراندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی میتوان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندانهای زمیندار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره میشدهاست. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورشهای سهمگین آلانها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان میشد. در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژهای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن میشتافتند و هدایای بسیار تقدیم میکردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی بهشمار میرفت. در بیشاپور کازرون کتیبهای وجود دارد که نام خاندانهای زمیندار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شدهاست. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بودهاست. در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترکتبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورشهای آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی میپرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشتساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد.
یاقوت حموی مینویسد: «ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست… مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.»[۳۱]
پس از اسلام

در زمان حملهٔ اعراب در مدارک رومی و ارمنی نام سپهبد و شاهزادهٔ آذربایجان «رستم پسر فرخهرمز» آورده شده که البته با توجه به متن شاهنامه در بخش نامهٔ رستم فرخزاد به برادرش به نظر میرسد درست باشد:
چو نامه بخوانی تو با مِهتَران | برانداز و برساز لشکر بَران | |
همی تاز تا آذرآبادگان | دیار بزرگان و آزادگان | |
همیدون گَله هرچه داری ز اسب | ببر سوی گنجورِ آذرگُشَسب |
فردوسی، لشکرکشی محدود بهرام پنجم پادشاه ساسانی از پارسه پایتخت ایرانشهر برای دفاع دربرابر لشکر قیصر روم را اینچنین روایت میکند.
از آن جایگه لشکر اندر کَشید | سوی آذرآبادگان برکَشید | |
چو از پارس لشکر فراوان نبُرد | چنین بود نزد بزرگان و خُرد | |
که از جنگ بگریخت بهرام شاه | ورا سوی آذرگُشَسپ است راه | |
چو بهرام، رخ سوی آذر نهاد | فرستاده آمد ز قیصر چو باد |
فردوسی در شاهنامه آتشپرست نامیدن مَزدَیَسنان را کار نادرستی میپندارد.[۳۲][۳۳] سپس با بهکار بردن واژهٔ آذرآبادگان، به آتشکده آذرگشسپ اشاره دارد.
به یک هفته بر پیشِ یزدان بُدند | مپندار کآتش پرستان بُدند | |
که آتش بِدان گاه، محراب بود | پرستنده را دیده پرآب بود | |
به یک ماه در آذرابادگان | ببودند شاهان و آزادگان |
ساسانیان پیدرپی از اعراب شکست خوردند و در سال ۶۲۲ میلادی در نهاوند (دروازهٔ ماد آتورپات) پیروزان -سردار ایرانی- بار دیگر با عربها مقابل شد. جنگی سخت رخ داد و ایرانیان شکست خوردند. آنگاه آذربایجان در برابر حملهٔ اعراب بی دفاع گشت و اثری از لشکر شاهنشاهی باقی نماند.
اعراب به آذربایجان نیز همانند دیگر نقاط ایران سرازیر شدند. به نظر میرسد در سدههای یکم و دوم هجری تعدادشان در آذربایجان زیاد بودهاست. کسروی این امر را به دو دلیل دانستهاست؛ یکی اینکه مردمان آذربایجان بسیار پایداری کردند؛ به گونهای که مسلمانان آذربایجان را به عنوان الاراضی المفتوحه عنوه (سرزمینهای به زور گرفته شده) میشمردند که در فقه حکم خاص دارد و دوم سرسبزی این ایالت. از میان عشیرههای عرب که در سدههای یکم و دوم هجری به آذربایجان وارد شدند، «بنوتغلب»، «یمانیان» و حمدانیان ثبت شدهاست.
آذربایجان در سدههای ابتدایی ورود اسلام به ایران از کانونهای عمدهٔ مقاومت و شورش ایرانیان در برابر اعراب و عمال خلیفه بود و مردمانش همهگاه در حال زد و خورد با آنان بودند. معروفترین این قیامها «قیام خرمدینان» در حدود آذربایجان و جبال است. بنیانگذار این قیام «جاوید بن سهل» بود که سپس توسط بابک خرمدین به اوج رسید. ازدواج بابک با دختر «واساک» -یکی از شاهزادگان ارمنی- اتحاد عظیمی را در شمال ضد خلافت عباسیان ایجاد کرد. خرمدینان مدت طولانی توانستند در مقابل خلیفه و سرداران عرب مقاومت کنند و چهاربار سپاه بزرگ خلیفه را مغلوب کردند.
ورود قبایل ترک
در سدههای نخستین اسلامی ترکان ماورای قفقاز -که ایرانیها به آنها خزر میگفتند- مجدداً تلاشهای خود را برای ورود به درون اران و آذربایجان از سرگرفتند و چندین تلاش آنها توسط سپاهیان خلافت عربی عقب رانده شد. در سال ۱۷۸ خورشیدی یک جمع بزرگ از خزرها از گذرگاههای قفقاز به درون اران سرازیر شده و دست به تخریب و کشتار زدند. هارون الرشید «خازم بن خزیمه» را به منطقه فرستاد و او آنها را بیرون راند و دربندهای کوهستانی قفقاز را بازسازی کرد. البته این حملهها را ناشی از تحریکات امپراتوری روم شرقی در جهت ایجاد دردسر برای خلیفه در مرزهای شمالی کشورش هم میدانند و آن را با تلاشهای رومیها برای بازپسگیری ارمنستان و بخشهایی از آناتولی که در اشغال عربهای مسلمان بوده، ارتباط میدهند.
نوشتهٔ تارخنویسان سدههای چهارم و پنجم هجری مانند ابوالفضل بیهقی و ابن اثیر نشان میدهد که ترکان غز در اواخر سدهٔ چهارم هجری در آذربایجان بودهاند. سلطان محمود غزنوی این گروه از ترکان را -که در ابتدا هواداری او را میکردند- از آنسوی سیحون به خراسان آورده بود؛ ولی بعدها سر به شورش و نافرمانی گذاشتند. گردیزی مینویسد: «ارسلان به سلطان گفت: این خطا بود که کردی. اکنون که آوردی همه رابکش یا به من ده، انگشتهای نر ایشان را ببرم تا تیر نتوانند انداخت.» به هر روی ایشان از خراسان رانده شدند و پس از چند سال آوردگی در ایران و زدوخوردهای فراوان در نواحی دیگر به آذربایجان رسیدند.
«چامچیان» -تاریخنگار ارمنی- دربارهٔ جنگی که بین ایلات غز و شهریاران محلی آذربایجان (واسپوراکان) در سالهای ۴۱۱ و ۴۱۲ هجری درگرفته، مینویسد: «در این سال ترکان که همچون سیل به آذربایگان رسیده بودند، روی به نواحی ارمنستان آورده به واسپوراکان درآمدند؛ دست به تاراج و تالان بگشاده، بسیار جاها پایمال ساختند.»[۳۴] همچنین محمدجواد مشکور دربارهٔ آمدن قبایل ترک به آذربایجان چنین مینویسد: «حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسلهجنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفتهرفته رو به کاهش نهاد.»[۳۵]
در زمان سلجوقیان ترکهای بیشتری به آذربایجان روی آوردهاند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان، باز هم عدهٔ ترکها در آن سرزمین فزونی یافت و زبان ترکی رونق بیشتری گرفت. همچنین حکومت ترکمانان آققویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان، بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تضعیف زبان آذری گردید. جنگها و عصیانهایی که در فاصلهٔ برافتادن و برخاستن صفویان پیشآمد، سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر علت شده و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید.[۳۶]
نفوذ بر اران
به گفتهٔ عنایتالله رضا، اران بعد از دورهٔ حملهٔ مغول گاه تحت فرمان شروانشاهان و گاه تحت نفوذ فرمانروایان آذربایجان بود.[۳۷] این در حالی است که ریچارد فرای میگوید اران بعد از هجوم مغول، همواره تحت فرمان حکمرانان آذربایجان بودهاست.[۳۸]
محدوده
استرابون جغرافینگار یونانی در دفتر یازدهم جغرافی از آلبانیا (اران و شروان دوران اسلامی)، آتورپاتکان و ارمنستان نام میبرد و میگوید که رود ارس از مرز آتورپاتکان در جنوب و ارمنستان در شمال میگذرد.[۳۹] در تاریخ پلینی نیز حدود آتورپاتکان تا رود است و رود ارس از میان ارمنستان بزرگ با آتورپاتکان عبور میکند.[۴۰] در زمان ساسانیان، آذربایجان به شکل باستانی آتورپاتکان خوانده شدهاست.[۴۱] در کتیبهٔ شاپور، این منطقه یکی از استانهای ایرانشهر[۴۲] و در کنار ارمنستان، ایبریا (گرجستان امروزی)، آلبانیا (اران و شروان) و بلاشکان حساب شدهاست.[۴۳]
ابن فقیه همدانی در کتاب البلدان در سدهٔ سوم هجری، حدود آذربایجان را اینگونه شرح میدهد: «آذربایجان از یکسو رود ارس و از سوی دیگر مرز زنجان و حدود دیلمستان و طارم و گیلان را شامل میشود.»[۴۴] ابن رسته نیز در کتاب اعلاقالنفیسه و در همین سده، حدود آذربایجان را اینچنین نوشتهاست: «اردبیل، مرند، باخروان، ورثان و مراغه.»[۴۵] اصطخری دیگر جغرافیدان سدهٔ سوم هجری در کتاب المسالک و الممالک ذیل فصلی تحت عنوان «ذکر ارمنیه و اران و آذربایجان» از شهرهای آذربایجان چنین یاد کردهاست: «اردویل، مراغه، ارمیه، میانه و خونه، بروانان، دیرخقان، سلماس، نشوی، مرند، برزند، ورثان، موقان، جابروان و اَشنه.» به نوشتهٔ وی: «حدود آذربایجان از تارم تا حدود زنگان تا دینور تا حلوان تا شهرزور تا دجله و به حدود ارمینیه بازگردد.»[۴۶]
ابن حوقل در کتاب صورةالارض در سدهٔ چهارم هجری، شهرهای مراغه، تبریز، ارمیه، خوی، سلماس، برکری، اردبیل، داخرقان، اشنه، میانج، مرند و برزند را جزء شهرهای مهم آذربایجان ذکر کردهاست.[۴۷] در کتاب حدود العالم نیز -که تألیف همین سدهاست- مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان جدا از هم ذکر شدهاند.[۴۸] محمد مقدسی -دیگر جغرافیدان سدهٔ چهارم هجری- در حالی که بین مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان تفاوت قائل میشود، سلماس، ارومیه، مراغه و خوی را جزء ارمنستان شمرده[۴۹] و رسبه، تبریز، جابروان، خونج، میانج، سراة، بروی، ورثان، موقان، میمذ و برزند را جزء شهرهای آذربایجان ذکر کردهاست.
زکریای قزوینی در سدهٔ هفتم هجری و در کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، آذربایجان را سرزمینی پهناور بین اران و کوهستان میداند و میگوید شهرها، روستاها، کوهها و رودخانهها در آن سرزمین بسیار است.[۵۰] حمدالله مستوفی نیز در همین سده از ۹ تومان بلاد اداری آذربایجان در دوران ایلخانان اینگونه یاد میکند: «بلاد آذربایجان ۹ تومان است، بیست و هفت شهر دارد در بیشتر مناطق این مملکت هوا سرد و در بعضی مناطق ملایم است، حدودش با ایالت عراق عجم، موغان، گرجستان، ارمن و کردستان پیوسته، طولش از باکو تا خلخال ۹۵ فرسخ، عرضش از بجروان تاسیپان ۵۵ فرسخ میباشد.[۵۱]یکم تومان تبریز (شامل تبریز، اوجان و طسوج)، دوم تومان اردبیل (شامل اردبیل و خلخال)، سوم تومان پیشگین (شامل پیشگین، خیاو اوناد، ارجاق، اهر، تکلفه و کلئبر)، چهارم تومان خوی (شامل خوی، سلماس، ارومیه و اشنویه)، پنجم تومان مراغه (شامل مراغه، دهخوارقان و نیلان)، هفتم تومان مرند (شامل مرند، دزمار، زنگیان، ریوز و گرکر)، هشتم تومان نخجوان (شامل نخجوان، اردوباد، آزاد و ماکویه).».[۵۲] در کتاب بستانالسیاحه نوشتهٔ زینالعابدین شیروانی حدود آذربایجان چنین آمدهاست: " … محدود است از طرف شمال به ولایت موغان و شیروان و جبال البرز و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به دیار خلخال و گیلان و طالش و دیلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان. "[۵۳]
در ترجمهٔ فارسی کتاب یاقوت حموی (سدهٔ هفتم هجری) چنین آمدهاست: «حدود آذربایجان از بردعه تا مشرق تا از زنجان در مغرب و از سمت شمال به سرزمینهای دیلم، جیل (گیلان) و طرم (طارم) است؛ و او (آذربایجان) اقلیم بزرگ و وسیعی است و از شهرهای مشهورش تبریز امروزه مرکز و بزرگترین شهر آذربایجان است و قبلاً مرکز آن مراغه بود و از شهرهایش خوی، سلماس، ارومیه، اردبیل، مرند و غیرهاست.»[۵۴] محمدجواد مشکور باور دارد یاقوت در مورد تعیین حدود آذربایجان دچار اشتباه شده و عبارت وی را چنین تصحیح کردهاست: «حد آذربایجان از شمال بردعه از شرق بلاد، دیلم و گیلان و از مغرب از زنجان از جنوب بلاد طارم و زنجان است.»[۵۵] برپایهٔ این گفتهٔ یاقوت، بخشی از اران تا بردع نیز جزو آذربایجان بودهاست؛ ولی در کتاب دیگر خود «گزیدهٔ مشترک» رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانستهاست.[۵۶]
گاهی زنجان را نیز به عنوان بخشی از آذربایجان به حساب میآورند. حسین آلیاری برپایهٔ نوشتهٔ جغرافیدانان و گردشگران اسلامی، حدود آذربایجان را اینطور مینویسد: «تبریز، اردبیل، مراغه، خنج، ورثان، سیر، میانج، برزه، ارومیه، جابروان، خوی، مرند، گلسره، باجروان، برزند، سلماس، شیز، سلق، نریز، سندبابا، سابرخاست، سراو، ماینهرج، بذ، میمذ، نیر و زنجان.»[۵۷]
ایران
حدود و مرز آذربایجان در طول تاریخ از دید جغرافیدانان و جهانگردان متفاوت بودهاست. نقشههای موجود از سدههای پیش از سدهٔ بیستم، آن را جنوب ارس ترسیم کردهاند.[۵۸] بنابر نظر سویچسکی در منابع کتبی به ندرت اران با آذربایجان یکی شمرده شدهاست.[۵۹] منابعی نیز اران را جزء ارمنستان شمردهاند.[۶۰] بنابر نظر گروهی از دانشمندان، اطلاق نام آذربایجان به حاکمیت دولت مساوات برای جمهوری نوین آذربایجان، یک امر سیاسی برای جدایی آذربایجان تاریخی (آذربایجان ایران) بودهاست[۶۱][۶۲][۶۳] و آذربایجان تاریخی را شامل نمیشود.[۶۴]
بنابر نظر بورنوتیان در دورهٔ صفویان به خاطر گرفتن مالیات، برخی از سرزمینهای شمال ارس جزء آذربایجان حساب میشد. اما این رسم در سدهٔ هجدهم و نوزدهم میلادی به تدریج از بین رفت و برای تاریخنگاران مسلمان محلی قفقازی -مانند میرزا جمال جوانشیر و میرزا آدیگوزلبگ- و سایر تاریخنگاران این منطقه، آذربایجان واقع در جنوب ارس بودهاست.[۶۵] همچنین بنابر نظر مایکل کروسانت، بخشهایی از اران جزء ارمنستان نیز بهشمار آمدهاست.[۶۶]
احمد کسروی معتقد است: «در قرنهای نخستین اسلام که تازیان در همهجای ایران رشتهٔ فرمانروایی را در دست داشتند، اران بیشتر تابع آذربایجان بود و کسی که به عنوان والی برای هردو از شام یا بغداد فرستاده میشد، در آذربایجان مینشست. گاهی ارمنستان نیز تابع آنجا بود… از اینجاست که از این سه سرزمین یکجا و باهم یاد میشد.»[۶۷]
به عقیدهٔ عباس زریاب خویی، دلیل این تناقض در مورد مرز شمالی آذربایجان در سدههای چهارم و پنجم هجری تا زمان یاقوت حموی (سدهٔ هفتم قمری)، تسلط مسلمانان بر سراسر آذربایجان و اران و مسلمانشدن اهالی این دو سرزمین است و به همین جهت، جغرافینگاران حدود اران و آذربایجان را گم کردند و از اینرو گاهی حد شمالی آذربایجان را تا قسمتهای خیلی شمالیتر رود ارس بالا بردهاند.[۶۸]
پس از مهاجرت ترکان سلجوقی به آذربایجان و اران، از بینرفتن زبانهای بومی، گسترش زبان ترکی و پس از آن رواج مذهب شیعه در دوسوی رود ارس و در هر دو سرزمین باعث پیوند هرچه بیشتر مردم این مناطق گردید و نام اران تحتتأثیر نام آذربایجان -که معروفتر بود- قرار گرفت. به گونهای که واسیلی بارتلد معتقد است در این زمان اران بدون واسطه به آذربایجان ملحق شد.[۶۹]
بنابر نظر چند پژوهشگر در حقیقت در سدههای گذشته و نقشههای پیش از سال ۱۹۱۸ میلادی، هیچگاه بخشی که هماکنون جمهوری آذربایجان نامیده میشود، نام آذربایجان برخود نداشته و همیشه قسمت جنوبی رود ارس -که هماکنون در ایران قرار دارد- آذربایجان نامیده میشده و قسمتهای شمالغربی رود ارس آلبانیا و سرزمینهای شمالشرق رود ارس شروان نام داشتهاست و در دوران شوروی نام آذربایجان بر این مناطق گذاشته شد.[۲۵][۷۰][۷۱]
در جغرافیای دوران اسلامی، اکثراً اران و شروان دو ناحیهٔ جداگانه از هم حساب میشوند و شروان از دورهٔ خلافت عباسیان تا دورهٔ صفویان زیر سلطهٔ حاکمان محلی به نام شروانشاهان بودهاست.[۷۲] بنابر نظر ولادیمیر مینورسکی، جمهوری آذربایجان از لحاظ تاریخی نامش آلبانیای قفقاز بودهاست و در دوران اسلامی به آن اران میگفتند.[۷۳]
ابن حوقل با ارائهٔ تصویر جداگانه از سه ناحیهٔ ارمینیه، آذربایجان و اران در اثر خود، رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانستهاست. او شهرهای برذعه، جنزه، شمکور، شماخیه، شروان، شابران، قبله و شکی را از سرزمین اران و شهرهای اردبیل، داخرقان، تبریز، سلماس، خوی، برکری، ارومیه، مراغه، اشنه، میانج، مرند، برزند را جزء آذربایجان معرفی کردهاست.[۷۴]
قفقاز
بنابر نظر واسیلی بارتلد، نام آذربایجان از آن جهت بر مناطق قفقاز گذاشته شد که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری جدید به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری نوبنیاد باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۷۵] وی میگوید: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هرگاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسر جمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت میتوان نام اران را برگزید.»[۷۶]
در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران انجام شد[۷۷] و افراد و رسانهها، محمد خیابانی، روزنامهٔ جنگل و روشنفکران آذربایجانی ایرانی، واکنش منفی به این نامگذاری نشان دادند.[۷۸][۷۹] ولادیمیر مینورسکی میگوید که این نامگذاری دولت مساوات در زمان نوریپاشا انجام گرفت.[۷۳]
در همین راستا یوزف مارکوارت یک مقاله نوشت که در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید:[۲۶][۸۰] «پیش از همه لازمست که حکومت ایران با استناد تمام عناصر ملت ایرانی بدون تفریق زبان و مذهب برضد اسعتمال نام آذربایجان که جمهوریت تاتار قفقازی برخلاف حقیقت علمی و بدون استحقاق به خود چسباندهاست، یک اعتراض سختی و قطعی به عمل بیاورند. در صفحات تاریخ به قدری کافی ثابت و مبرهنست که آذربادگان یا آذربایجان -که عربها آذربیجان نوشتهاند- در تمام ازمنهٔ تاریخی در شمال ایران تا رود ارس امتداد داشت و در ابتدا قسمتی از ایالت شمالی ایران یعنی مدی را تشکیل میدادهاست. این قسمت از ایالت مدی در زمان استیلای ایران از طرف اسکندر در زیر ادارهٔ ساتراپ یعنی حاکم آن زمان که آتورپات (آذرباد) نام داشت، دم از استقلال میزد و از نام این ساتراپ آتورپاتکان یا آذربادگان نامیده میشد. گرچه یکی از جانشینان آتورپات که آرتابازان نام داشت حوزهٔ حکومت خود را وسعت داده و از شمال و شمالغربی تا کوههای قفقاز و تا گرجستان رسانید؛ ولی این توسیع مملکت موقتی بود زیرا پس از تأسیس سلطنت ارمنستان شرقی از طرف آرتاکسیس باز آن قسمت پس داده شد؛ و اما مملکتی که در شمال رود ارس بود و امروز اکثر اهالی آن تاتار هستند، در زمان قدیم آلبانی نامیده میشد که به زبان پارسی میانه یعنی پهلوی و به سریانی اران (به تشدید را) میگفتند و در کتب مورخین عرب نیز الران مذکور است. این تعبیر در تاریخ زندگانی شاه اسماعیل و در تاریخ کردستان تألیف شرفالدین بتلیسی پیش میآید. دولت روس بدبختانه این تعبیر تاریخی یعنی اران را به کار نبردهاست؛ در صورتی که بعضی نامهای دیگر تاریخی را مانند فرغانه و غیره چنانکه هم میبایست نگهداشت. این دو مملکت اران و آذربایجان که اولی در شمال و دویمی در جنوب رود ارس واقع است با استثنای گوشهٔ شرقی آن یعنی شیروان امروزی از حیث روابط نژادی اساساً و به کلی متفاوت هستند و تا عهد مغولها هریک از اینها تاریخ جداگانهٔ مخصوص برای خود داشتهاست؛ و بدینجهت باید هریک از اینها علاحده به زیر تدقیق و تحقیق گذاشته شود…»[۲۶][۸۰]
احمد کسروی در شهریاران گمنام مینویسد: «شگفت است که آران را اکنون «آذربایجان» میخوانند؛ با آنکه آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوی آران و بزرگتر وشناستر از آن میباشد و از دیرینزمان که آگاهی در دست هست، همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچگاه نام آذربایجان بر آران گفته نشدهاست. ما تاکنون ندانستهایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده و میخواستند نامی نیز بر آنجا بگذارند، برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده، دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟ این خردهگیری نه از آنست که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه میداریم. چه آذربایگان را از این کار هیچگونه زیان نیست؛ بلکه از اینست که برادران آرانی ما در آغاز زندگانی ملی و آزاد خود، پشتپا به تاریخ و گذشتهٔ سرزمینشان میزنند و این خود زیانی بزرگ است؛ و آنگاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!»[۸۱]
محمدجواد مشکور نیز در این باره نوشتهاست: «ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود، از زمان ترکان قراقویونلو و آققویونلو تا جنگ جهانی اول قراباغ… خوانده میشد. پس از شکست روسیهٔ تزاری، مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده، در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نامگذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده، آذربایجان ایران را -که مردم آن مانند اهالی قرهباغ به لهجههای ترکی سخن میگفتند- با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دوسوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند؛ ولی ترکان به زودی شکستخورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد.»[۸۲]
مردم
اکثریت مردم آذربایجان را آذریها و اقلیتی قابل توجه از کردها تشکیل میدهند. همچنین گروهی از ارامنه، آشوریان و یهودیان نیز در این منطقه سکونت دارند.[۸۳]
زبان
مردم آذربایجان به گویشهای مختلفی صحبت میکردهاند. به استناد شمسالدین مقدسی، به ۷۰ گویش در اطراف اردبیل صبحت میشد.[۸۴] مورخین، جغرافیدانان و سفرنامهنویسانی همچون ابن مقفع (د ۱۴۲ق/۷۵۹م)، مسعودی (د ۳۴۶ق/۹۵۷م)، حمزه اصفهانی (د بعد از ۳۵۰ق/۹۶۱م)، ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ق/۹۸۸م)، ابواسحاق ابراهیم اصطخری (د ۳۴۰ ق/۹۵۱م)، حمداللّه مستوفی (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) و یاقوت حموی (د ۵۷۴ ق ۱۱۷۹ م) زبانِ مردمِ آذربایجان را فارسی، پهلوی (الفهلویه) و آذری به عنوان یکی از زبانهای ایرانی ذکر کردهاند.[۸۵][۸۶]
از قرن چهارم هجری/یازدهم میلادی به بعد، با هجوم و استقرار دودمانهای ترکزبان در ایرانزمین و بویژه در آذربایجان – مانند سلجوقیان، قراقویونلو، آققویونلو، صفویان، افشاریان و قاجاریان– به مرور زمان، زبان ایرانیانِ آذربایجان به ترکی تغییر پیدا کردهاست.[۸۷][۸۸][۸۹] از این رو، امروزه زبان روزمرهٔ گفتاری در بیشتر مناطق آذربایجان ایران، ترکی آذربایجانی است. همچنین در برخی از مناطق به زبانهای کردی، ارمنی و تاتی سخن گفته میشود.[۹۰]
دین
در آذربایجان، بیشتر آذربایجانیها پیرو اسلام شیعه و اقلیتی پیرو اهل سنت هستند.[۹۰]
پس از عهدنامههای گلستان و ترکمانچای، حاکمان روس، کوچ مسلمانان شمال ارس به جنوب و مهاجرت مسیحیان جنوب ارس –که عموماً ارمنیان بودند– به شمال را تشویق میکردند. این سیاست چنان با جدیت از سوی روسیه اجرا میشد که سرانجام اعتراض دولت قاجار را به دنبال داشت و کار به جایی رسید که دولت روسیه طی یک قرارداد وعده داد که این سیاست را کنار بگذارد؛ اما در عمل چنین نشد.[۹۱]
نژاد
آذربایجانیها بسیار به سایر ایرانیان قرابت دارند و گرچه زبانشان ترکی است، ولی دیانای ساکنان بومی منطقه تفاوت چندانی با با دیگر نقاط ایران ندارند.[۹۲] بر مبنای یک مقاله منتشر شده در سال ۲۰۱۳، که مقایسهای است در مورد ساختار ژنتیکی ۳۵۲ ایرانی، با وجود اینکه تنوع ژنتیکی کل ایرانیان بسیار بالا است، اما آذریهای ایرانی نسبتاً قرابت ژنتیکی نزدیکتری با مردم گرجستان در مقایسه با قشقاییهای ترکزبان و ایرانیان دارند. این مقاله اشاره میکند که بر خلاف آنچه که تصور میشود، آذریهای ساکن جمهوری آذربایجان، گروه کاملاً مجزایی با آذریهای ایران تشکیل میدهند، و بین ایرانیان و اهالی ترکیه قرار میگیرند.[۹۳]
جغرافیا
آذربایجان در شمال غربی ایران و در محل تلاقی رشته کوه البرز، زاگرس و قفقاز واقع شدهاست و سرزمینی عمداتا کوهستانی است. رودهای آذربایجان بیشتر در حوزه آبریز دریاچه ارومیه و دریاچه خزر جاریاند. آب و هوای اکثر مناطق غرب و شمالغرب آذربایجان مرطوب مدیترانهای و در نواحی جنوبی مدیترانهای با تابستان گرم است.[۹۴] قرار گرفتن در مسیر اروپا موقعیت راهبردی ویژهای به این منطقه دادهاست.
دریاچهها
- دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه در محدودهٔ آذربایجان و ایران است که در بین استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی واقع شدهاست. این دریاچه در سالهای اخیر با مشکل کمآبی و خطر خشک شدن کامل مواجه بودهاست.
- دریاچه نئور دریاچهای بین شهرستان تالش و شهرستان خلخال
- دریاچه شورابیل این دریاچه در جنوب شهر اردبیل واقع است.
- دریاچه قوریگل دریاچه آب شیرین در دامنهٔ کوه سهند و در نزدیکی شهر بستانآباد واقع شدهاست.
ناهمواریهای طبیعی
آذربایجان در محل تلاقی دو رشته کوه بزرگ فلات قاره ایران یعنی زاگرس و البرز قرار دارد و بلندترین قلههای آذربایجان عبارتند از قلههای آتشفشانی سبلان در استان اردبیل و سهند در استان آذربایجانشرقی.
رودها
- رودهای حوضهٔ آبریز دریاچه ارومیه شامل بر زرینهرود، سیمینهرود، تلخهرود، گادر، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا هستند.
- رودهای حوضهٔ دریاچهٔ خزر شامل بر ارس و قزلاوزن (شاخهای از سفیدرود) هستند.
جلگه
جلگهٔ مغان در شمالشرق آذربایجان و در نزدیکی دریاچهٔ خزر، بزرگترین جلگهٔ آذربایجان است.[۹۵] دیگر جلگههای آذربایجان در ساحل دریاچهٔ ارومیه و در محل تلاقی رودهای آجیچای، زرینهرود و شهرچای در شرق، جنوب و غرب دریاچهٔ ارومیه واقعاند.
فرهنگ و هنر
موسیقی
موسیقی آذربایجانی یک مجموعه کامل موسیقایی است که نقاط اشتراک زیادی با موسیقی فارسی، عربی و موسیقی ترکیه به ویژه موسیقی فولکلور ترکیه دارد. این موسیقی اغلب با آوازهای رزمی، بزمی و عاشقانه همراهی میشود. دو بخش اصلی موسیقی آذربایجانی شامل موسیقی کلاسیک یا مُقام و فولکلور یا عاشیقی است. موسیقی مقام اغلب با سازهای تار آذربایجانی، کمانچه آذربایجانی، قره نی و سایر سازهای آذربایجانی اجرا میشود. کتابت و فرموله نمودن موسیقی مقام در بعد از جنگ جهانی دوم در اتحاد جماهیر شوروی انجام شدهاست. از موسیقی دانان مشهور آذربایجانی میتوان به عزیر حاجیبیگف و علی سلیمی اشاره نمود. موسیقی عاشقی موسیقی مردمی (فولکلور) است که اغلب توسط دوره گردان روستایی در زمستانها که کار کشاورز متوقف میشد با ساز قوپوز بههمراه اشعار سروده خود عاشیق اجرا میشد. در سالهای اخیر موسیقی عاشقی توسط دولت ایران تشویق شدهاست و عاشیقهایی همچون علشیق حسن اسکندری و عاشیق چنگیز مهدی پور به عنوان چهرههایی جهانی در زمینه موسیقی مطرح شدهاند.
ادبیات
زادگاه بسیاری از شاعران و ادیبان ایرانی آذربایجان است که برخی از مشهورترین آنان عبارتند از عمادالدین نسیمی، محمدحسین شهریار، غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی. آثار بسیاری از این ادیبان به زبانهای ترکی آذربایجانی، فارسی، و عربی است. همچنین برخی از شاعران و ادیبان ایرانی مانند صائب تبریزی دارای اصالتی آذربایجانیاند یا همانند مولانا بخشی از زندگی خود را در این سرزمین گذراندهاند و برخی از آثار خود را در این سرزمین ایجاد نمودهاند. همچنین از سرزمین آذربایجان در برخی متون ادبیات کهن فارسی به عنوان یکی از بخشهای اصلی ایران، به نیکی یاد شدهاست.
گزیده هرچه در ایران بزرگان | زآذربایگان و ری و گرگان |
از آنجا به تدبیر آزادگان | بیامد سوی آذرآبادگان |
به یک ماه در آذرآبادگان | ببودند شاهان و آزادگان | |
همه ویژه گردان آزادگان | بیامد سوی آذرآبادگان |
رسانه
رادیو و تلویزیون
روزنامه و مطبوعات
استان اردبیل
- اردبیل فردا
- همشهری اردبیل
استان آذربایجان غربی
- آراز آذربایجان
استان آذربایجان شرقی
- آذربایجان
- ارک
- سرخاب
- صائب تبریز
- عصر آزادی
- فجر آذربایجان
- مهد آزادی
ترابری
هوایی
شرکت هواپیمایی آتا معروفترین شرکت هواپیمایی آذربایجان میباشد که دفتر مرکزی آن در تبریز است. قطب این شرکت هواپیمایی فرودگاه بینالمللی تبریز میباشد. این شرکت هواپیمایی به اروپا، خاورمیانه و آسیای مرکزی خدمترسانی مییکند.[۹۶]
ردیف | فرودگاه | شهر | استان |
---|---|---|---|
۱ | فرودگاه بینالمللی تبریز | تبریز | آذربایجان شرقی |
۲ | فرودگاه ارومیه | ارومیه | آذربایجان غربی |
۳ | فرودگاه اردبیل | اردبیل | اردبیل |
۵ | فرودگاه سهند | مراغه | آذربایجان شرقی |
۶ | فرودگاه خوی | خوی | آذربایجان شرقی |
۷ | فرودگاه مغان | پارسآباد | اردبیل |
زمینی
جادهها
شبکههای وسیعی از جادهها در آذربایجان مثل نقاط دیگر جهان وجود دارد که شهرها را به یکدیگر وصل میکنند. تنها آزادراه واقع در آذربایجان آزادراه ۲ است که تبریز را به تهران پایتخت ایران وصل میکند. آذربایجان ازطریق جاده ۱۶ و جاده ۳۲ با ترکیه، از طریق جاده ۳۳ با جمهوری آذربایجان، از طریق جاده ۱۲ با ارمنستان، از طریق جاده ۱۱ با جمهوری خودمختار نخجوان و از طریق جاده ۲۶ به عراق متصل میشود.
نشان | شماره جاده | مسافت (کیلومتر) |
شهر مبدأ | شهر مقصد | شهرهای مهم | موقعیت | نگاره |
---|---|---|---|---|---|---|---|
![]() |
آزادراه ۲ | ۶۰۰ | تهران | تبریز | کرج، قزوین، زنجان | ![]() |
![]() |
![]() |
جاده ۱۱ | ۳۲۵ | جلفا | بانه | خوی، سلماس، ارومیه، مهاباد، سردشت | ![]() |
|
![]() |
جاده ۱۲ | ۵۷۲ | بازرگان | بیله سوار | پلدشت، جلفا، پارسآباد | ![]() |
|
![]() |
جاده ۱۴ | ۴۶۰ | رضی | سلماس | مشگینشهر، اهر، تبریز، شبستر | ![]() |
|
![]() |
جاده ۱۶ | ۴۲۸ | آستارا | سرو | اردبیل، سراب، تبریز، ارومیه | ![]() |
![]() |
![]() |
جاده ۲۱ | ۹۷۸ | ایلام | جلفا | مرند، تبریز، بناب، میاندوآب، بوکان، سقز، سنندج، کرمانشاه، سرابله | ![]() |
|
![]() |
جاده ۲۲ | ۱٬۳۲۷ | سرخس | خلخال | مشهد، بجنورد، گرگان، ساری، چالوس، رشت | ![]() |
![]() |
![]() |
جاده ۲۳ | ۳۹۰ | همدان | میاندوآب | تکاب، میاندوآب | ![]() |
|
![]() |
جاده ۲۴ | ۱۴۲ | هشترود | بناب | هشترود، مراغه، بناب | ![]() |
|
![]() |
جاده ۲۶ | ۱۵۱ | میاندوآب | پیرانشهر | مهاباد، پیرانشهر | ![]() |
|
![]() |
جاده ۲۷ | ۲۴۵ | خمارلو | تبریز | کلیبر، اهر | ![]() |
|
![]() |
جاده ۳۱ | ۵۳۹ | پارسآباد | منجیل | خلخال | ![]() |
|
![]() |
جاده ۳۲ | ۸۸۰ | تهران | بازرگان | کرج، قزوین، تاکستان، استان زنجان، تبریز، مرند، شهرستان ماکو | ![]() |
|
![]() |
جاده ۳۳ | ۱۵۵ | اردبیل | بیله سوار | رضی، گرمی | ![]() |
ترمینال
آذربایجان ترمینالهای مسافربری پرتعدادی دارد که همه روزه مسافران زیادی را در بین شهرها جابهجا میکند. ترمینالهای بزرگ و پرتردد آذربایجان به ترتیب شامل موارد زیر میباشد.
- پایانه مسافربری مرکزی تبریز
- پایانه مسافربری شمال غرب تبریز
- پایانه مسافربری اردبیل
- پایانه مسافربری ارومیه
- راهآهن
آذربایجان در منطقه ای قرار دارد که ایران را به قفقاز و آناتولی و سپس به اروپا متصل میکند. از این رو اولین خط راهآهن آذربایجان در سال ۱۲۹۵ در محور تبریز-جلفا تأسیس شد که آذربایجان را به قفقاز متصل میکرد. بعدها در سال ۱۳۳۷ این خط راهآهن گسترش یافت و در محور تهران-تبریز-جلفا مشغول به کار کرد. اکنون آذربایجان شامل دو خط راهآهن میباشد:
دریایی
آذربایجان هیچ دسترسی به آبهای آزاد ندارد به همین دلیل حمل و نقل دریایی در این منطقه امکانپذیر نیست اما کشتیرانی در دریاچه ارومیه که در زمان قاجاریه پرآب بود صورت میگرفت.
اقتصاد
صنایع سنگین
آذربایجان یکی از قطبها صنعتی ایران محسوب میشود. عمده صنایع در آذربایجان در اطراف شهرهای بزرگ واقع شدهاند که شامل اند بر ماشینسازی، خودرو، سیمان، نفت و پتروشیمی، صنایع دارویی و شیمیایی، و صنایع غذایی. چند نمونه از بزرگترین صنایع در این منطقه شامل است بر: تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی تبریز، پالایشگاه تبریز، پتروشیمی تبریز، مجتمع صنعتی آرتاویل تایر اردبیل
کشاورزی
نظر به پر بارش بودن بسیاری از نواحی آذربایجان در مقایسه با بسیاری از نقاط فلات ایران، کشاورزی در این منطقه رونق بیشتری دارد. محصولات کشاورزی شامل غلات گندم و نیز محصولات باغیاند.
صنایع دستی
بسیاری از مردمان آذربایجان از طریق صنایع دستی امرار معاش میکنند. مهمترین صنعت دستی در آذربایجان فرشبافی میباشد و برخی از فرشهای بافته شده در این منطقه دارای شهرت جهانی است. ازجملهٔ آنها فرشهای اردبیل، تبریز و هریس دارای شهرت جهانی هستند. نقرهکاری و قلمزنی از دیگر صنایع دستیِ مرسوم در این منطقه است.
نمایشگاههای تجاری
همه ساله نمایشگاههای تجاری متعددی در منطقهٔ آذربایجان برگزار میشوند که بزرگترین آنها نمایشگاه بینالمللی ایران است که هر سال در اواخر مردادماه در محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی آذربایجان در شهر تبریز برگزار میشود.[۹۷]
آموزش عالی
تاریخچهٔ نخستین مؤسسات آموزش عالی در آذربایجان را شاید بتوان به شروع کار ربع رشیدی تبریز در اواخر سدهٔ سیزدهم میلادی نسبت داد.[۹۸] در دوران معاصر، روند تحصیلات عالی در اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی با مؤسسهٔ جوزف کاکرن برای آموزش پزشکی در محل فعلی دانشگاه ارومیه شروع شد که با مرگ دکتر کاکرن، این مؤسسه نیز تعطیل گردید.[۹۹] یک سال پس از جنگ جهانی دوم و در دوران حکمرانی حکومت خودمختار آذربایجان، آموزش عالی مدرن با شروع به کار دانشگاه تبریز (که در آن زمان آذربایجان اونیورسیتهسی نامیده شد) جان تازهای گرفت.[۱۰۰] امروزه ۱۴ دانشگاه مستقل دولتی در ۸ شهر آذربایجان فعال است:
تقسیمات کشوری
پرجمعیتترین شهرهای منطقه تاریخی-جغرافیایی آذربایجان شامل تبریز، ارومیه، اردبیل، مراغه و خوی میباشد.[۲][۳] در برخی مراجع استان زنجان جزو آذربایجان محسوب نشدهاست.[۹۰] جمعیت ایران بالغ بر ۷۵٬۱۴۹٬۶۶۹ تن (سرشماری سال ۱۳۹۰) و ۷۹٬۹۲۶٬۲۷۰ تن (سرشماری سال ۱۳۹۵) است بنابراین سه استان با جمعیت غالب آذربایجانی (به همراه اقلیتهای کرد، ارمنی، آشوری، فارس، لر و …) در سال ۱۳۹۰، ۸٬۰۵۳٬۶۸۴ و در سال ۱۳۹۵، ۸٬۴۴۵٬۲۹۱ از جمعیت ایران را تشکیل میدهد. منطقه تاریخی مکریان با وسعت ۱۷٬۹۴۶ کیلومتر مربع کردنشین است ولی به عنوان بخشی از آذربایجان در نظر گرفته شدهاست.[۱۰۱]علاوه بر این شهرستان خلخال و شهرستان کوثر و شهرستان نمین با مجموع مساحت ۶٬۳۲۵ کیلومتر مربع خواستار جدایی از استان اردبیل و الحاق به استان گیلان بودهاند. این سه شهرستان دارای اقلیتهای تات، تالش، گیلک و کرد هستند.[۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴] همچنین در سالهای اخیر عده ای از عناصر تجزیه طلب و قوم پرست ادعاهای واهی و بی اساس برای الحاق شهرستان آستارا و گردنه حیران به استان اردبیل مطرح کردهاند.[۱۰۵][۱۰۶] بر اساس آمار رسمی اعلامی برای وسعت و جمعیت ایران در سال ۱۳۹۵، این منطقه در حدود ۶ درصد مساحت و ۱۱ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد.[۱۰۷]
ردیف | نام استان | مرکز | وسعت (کیلومتر مربع) | جمعیت سال ۹۰ | جمعیت سال ۹۵ |
---|---|---|---|---|---|
۱ | آذربایجان شرقی | تبریز | ۴۵٬۴۹۱ | ۳٬۷۲۴٬۶۲۰ | ۳٬۹۰۹٬۶۵۲ |
۲ | آذربایجان غربی | ارومیه | ۳۷٬۰۵۹ | ۳٬۰۸۰٬۵۷۶ | ۳٬۲۶۵٬۲۱۹ |
۳ | اردبیل | اردبیل | ۱۷٬۹۵۳ | ۱٬۲۴۸٬۴۸۸ | ۱٬۲۷۰٬۴۲۰ |
کل | مجموع | تبریز | ۱۰۰٬۵۰۳ | ۸٬۰۵۳٬۶۸۴ | ۸٬۴۴۵٬۲۹۱ |
طرحهای پیشنهادی برای تقسیمات کشوری منطقه آذربایجان
طرحهای پیشنهادی مختلفی برای مناطق مورد مناقشه در ناحیه آذربایجان ایران ارایه شده است.
تقسیم استان آذربایجان شرقی

چندین طرح و پیشنهاد برای استان شدن در آذربایجان شرقی وجود دارد.[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱] در حال حاضر سه شهر در استان آذربایجان شرقی به صورت جدی داعیه استان شدن را دارند:
- استان آذربایجان شمالی به مرکزیت اهر در شمال شرقی استان آذربایجان شرقی و شمال استان اردبیل / استان ارسباران به مرکزیت اهر در شمال شرقی استان آذربایجان شرقی
- استان سهند به مرکزیت مراغه در جنوب غربی استان آذربایجان شرقی
- استان گرمرود به مرکزیت میانه در جنوب شرقی استان آذربایجان شرقی
استان آذربایجان شمالی / استان ارسباران
استان آذربایجان شمالی شامل چهار شهرستان شمال استان اردبیل (بیله سوار، مشگینشهر، گرمی، پارسآباد) و پنج شهرستان از شمال شرقی استان آذربایجان شرقی (اهر، کلیبر، هریس، خداآفرین، هوراند) به مرکزیت اهر است. در شهریور ۱۳۹۷ پس از به تصویب رسیدن منطقه آزاد تجاری اردبیل که شامل شهرهای شمالی استان اردبیل میشود، خبر از تشکیل استان جدید آذربایجان شمالی رسید و ملکی نماینده مشگینشهر مدعی شدهاست که طرح این استان با امضای نمایندگان شهرهای بیله سوار، مشگینشهر، گرمی، پارسآباد، اهر، کلیبر، هریس، خداآفرین به مجلس ارائه شدهاست. قلی الله قلیزاده در گفتوگو با خبرنگاران با اشاره به اینکه نمایندگان شمال استانهای آذربایجان شرقی و اردبیل طرح تشکیل استان آذربایجان شمالی را با مرکزیت اهر امضاء کردهاند، اظهار داشت: نمایندگان مشگینشهر، پارسآباد، بیله سوار و گرمی و کلیبر، خداآفرین، هوراند، اهر و ورزقان تشکیل استان آذربایجان شمالی را پیشنهاد دادهاند.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵] استان شدن منطقه شمال شرقی استان آذربایجان شرقی به مرکزیت اهر (بدون شهرهای استان اردبیل) با نام استان ارسباران هم مورد بحث بودهاست و شهرستانهای اهر، هریس، ورزقان، کلیبر، هوراند و خداآفرین را شامل میشود.[۱۱۱]
استان سهند
استان سهند یا استان مراغه به مرکزیت شهر مراغه در جنوب غرب استان آذربایجان شرقی خواهد بود. مراغه در دامنهٔ جنوبی کوه سهند واقع شدهاست.
استان گرمرود
استان گرمرود یا استان میانه به مرکزیت شهر میانه در جنوب شرق استان آذربایجان شرقی خواهد بود. گرمرود نام قدیمی این منطقه بودهاست.
تقسیم استان آذربایجان غربی

استان آذربایجان مرزی
استان آذربایجان مرزی، شمال استان آذربایجان غربی شامل شهرهای خوی، سلماس، ماکو، پلدشت، شوط، چالدران و چایپاره و به مرکزیت خوی خواهد بود. رسول خضری، نماینده پیرانشهر و عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، در گفتوگو با روزنامه اعتماد از تلاشهای دوباره برای تشکیل استان آذربایجان مرزی خبر داد. بحث بر سر توزیع متوازن امکانات نیست. جریانهایی در کشاکش با یکدیگر میخواهند مناطق آزاد ماکو و چالدران و خوی را یککاسه کنند. قیمت ملک دو چندان خواهد شد. نخستین بار سید تقی کبیری، نماینده خوی در مجلس شورای اسلامی طرح تشکیل استان آذربایجان مرزی را مطرح کرد. کبیری ۲۷ مرداد سال ۱۳۹۸ در گفتوگو با ایسنا گفت: در چند سال گذشته اتفاقاتی در قسمت شمالی استان آذربایجان غربی رخ داد از جمله ایجاد دو فرودگاه و اتصال به دو کریدور مهم که شرق و جنوب را به شمال غربی کشور وصل میکند. همچنین مناطق آزاد تجاری ماکو، چالدران و خوی هم ایجاد شده و ما با کشورهای ترکیه و نخجوان و غیرمستقیم با آذربایجان مرز مشترک داریم. به دلیل فاصله زیاد تا مرکز استان آذربایجان غربی و مرزی بودن این مناطق، مردم خواهان تشکیل استان آذربایجان مرزی هستند. آنچه که نماینده خوی ناگفته میگذارد این است که با تشکیل استان آذربایجان مرزی با مرکزیت خوی، قیمت زمین و ملک در این شهر چند برابر افزایش مییابد. پیش از این هم در دی ۹۷ قرار بود خوی و چالدران به منطقه آزاد ماکو ملحق شوند. این امر به تنشهایی در بین مردم دامن زد. اهالی ماکو میگفتند با الحاق خوی و چالدران به منطقه آزاد ماکو، این منطقه از نظر مساحت به بزرگترین منطقه آزاد تجاری در جهان تبدیل میشود بدون آنکه از استانداردها و زیرساختهای لازم برخوردار باشد.[۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰]
استان کردستان شمالی
طرح پیشنهادی برای تشکیل استانی جدید با عنوان کردستان شمالی به مرکزیت بوکان در شمال غرب ایران که محدوده مورد نظر برای تشکیل این استان بخشی از استان آذربایجان غربی و استان کردستان است. کردستان شمالی شهرستانهای کردنشین جنوب دریاچه ارومیه و شهرستانهای سقز و بانه در شمال استان کردستان را دربر میگیرد.
به صورت رسمی این طرح برای اولین بار توسط نماینده وقت بوکان در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۹ با نام استان مکریان به مرکزیت بوکان در دوره سوم مجلس شورای اسلامی مطرح و به وزارت کشور پیشنهاد داده شد تا در خصوص استانی جدید در جنوب آذربایجان غربی اقدام و مورد مطالعه قرار گیرد.[۱۲۱] در سال ۱۳۸۷ در نطق پیش از دستور محمدقسیم عثمانی با عنوان «مطالعه وزارت کشور در جهت ایجاد استان جدید کردستان شمالی با مرکزیت بوکان با توجه به موقعیت استراتژیک و ظرفیتهای بالقوهٔ آن و رفع شبههٔ تبعیض بین غرب و شرق کشور» دوباره طرح تشکیل استان مکریان اما این بار با نام کردستان شمالی مجدداً مطرح شد.[۱۲۲]
استان مغان

در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۹۳ حبیب برومند نماینده مردم پارسآباد و بیله سوار در سخنرانی اش در مجلس شورای اسلامی خواستار جدایی شهرستانهای شمالی استان اردبیل از این استان و تشکیل استان مغان شد. به دنبال این سخنان ۵۳ تن از نمایندگان مجلس طی نامهای حمایت خود را از این پیشنهاد اعلام نمودند. به پیشنهاد این نماینده شهرستانهای پارسآباد، بیله سوار، گرمی و مشگینشهر جزو این استان خواهند بود.[۱۲۳]
استان تالش

در سالهای اخیر پیشنهادهایی در خصوص تشکیل استان تالش انجام گرفتهاست. در یکی از پیشنهادها در سال ۱۳۸۴، ناصر عاشوری قلعهرودخانی نماینده فومن اظهار داشت که پیشنهاد دارم تا شهرستانهای رضوانشهر، ماسال، هشتپر، طوالش، آستارا از استان گیلان و شهرهای عنبران، بیله سوار و امامورد از استان اردبیل منتزع شود و با مرکزیت شهرستان آستارا یا هشتپر طوالش، استان جدید تالش تأسیس شود. تشکیل این استان موافق و مخالفانی داشته و دارد. عطاءالله عبدی استاد جغرافیای سیاسی و کارشناس مسائل قومی در سال ۱۳۹۴ بیان داشت که تشکیل استان تالش با عنوان استان تالش جنوبی از لحاظ راهبردی و ژئوپلتیک دارای اهمیت شایانی است و در کنار حفظ خرده فرهنگ تالش یک اقدام راهبردی در راستای تأمین امنیت پایدار ملی نیز خواهد بود. این امر یک راهبرد «مدیریت سرزمینی» در برابر یک خطر امنیت ملی به نام کشور جمهوری آذربایجان است زیرا از لحاظ جغرافیایی منطقه تالش تقسیم شده به دو بخش ایرانی و باکویی (در مالکیت جمهوری آذربایجان) یا به عبارت بهتر شمالی (این بخش را برخی از صاحب نظران تالش، تالش اشغالی هم مینامند) و جنوبی (بخش ایرانی) است. امروزه زبان تالش از شهرستان فومن تا جنوب باکو ادامه مییابد. جدایی بخش شمالی تالش از ایران یکی از میراثهای شوم عهدنامه ترکمانچای بودهاست. این منطقه یعنی نیمه شمالی تالش از لحاظ سیاسی و اجتماعی دچار فراز و فرودهای بسیاری بودهاست. اما از زمان شکلگیری و ابداع جمهوری آذربایجان در مناطق آران و شروان فشارهای فرهنگی و اجتماعی گستردهای به صورت سازماندهی شده در قالب ایدئولوژی پان ترکیسم بر این منطقه وارد شده و تلاشهای مبارزانی همچون ژنرال علی اکرام همت اف برای آزادی و رهایی از این فشارها با شدت تمام سرکوب شدهاست. آنچه که در این زمینه مشخص است آن است که یکی از ابعاد برجسته جنبش آزادی خواهانه تالش شمالی و آرمان رهبران آن بازگشت به آغوش ایران است. از این رو تلاش برای ایجاد استان تالش میتواند گامی در راستای پاسخ به ندای ایران خواهانه تالشان و نیز ابزاری برای مبارزه با ایدههای انضمام گرایانه باکو با عناوینی مانند واژههای آذربایجان شمالی و جنوبی است. یعنی در برابر اقدام آنها در جعل تاریخ و جغرافیا ما نیز باید واقعیت تاریخی و جغرافیایی تالش شمالی و جنوبی را برجسته نماییم. در این صورت هم بخشی از مردمان ایرانی جدا افتاده از ایران را برای آزادی و بازگشت به مام میهن کمک خواهیم نمود، هم در برابر توطئه سرزمینی پانترکها و پان آذریستها راهبردی سرزمینی ارائه خواهد شد و هم اینکه به الزاماتی مانند حفظ هویت تالشان ایران در برابر زبانهای مهاجم به این منطقه و توسعه آن کمک خواهد شد.[۱۲۴][۱۲۵][۱۲۶]
الحاق خلخال و کوثر و نمین به گیلان
جلیل جعفری نماینده مردم خلخال و کوثر در مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۳ در جلسه شورای برنامهریزی و امور زیربنایی اردبیل با انتقاد از بیتوجهی به دو شهرستان خلخال و کوثر تصریح کرد: مردم این دو شهرستان به حدی در مضیقه هستند که تمایل به تغییر استان مبدأ تصمیمگیری خود دارند. این شهرستان چه در حوزه راه و چه در حوزه نیرو با محرومیتهای قابل توجهی مواجه است. در نیمی از سال مسیر ارتباطی خلخال به گیلان به دلیل نامناسب بودن وضعیت تردد مسدود میشود، ادامه داد: علاوه بر این در بخش روستایی نیز اغلب راههای روستایی این شهرستان نه تنها آسفالت ندارند بلکه صرفاً از راه خاکی استفاده میکنند. با کوچکترین بارشی تمامی مسیرهای ارتباط روستایی گل آلوده شده و عملاً رفت و آمد روستاییان را دچار مشکل میکند. به گفته این نماینده در بخش آب نیز تعطیلی پروژههای سد سازی، مشکل آب شرب روستایی و فرسایش تجهیزات دو شهرستان کوثر و خلخال را به وضعیت بحرانی رساندهاست. جبار کوچکینژاد نماینده شهر رشت در سال ۱۳۹۴ گفت برخی از مردم شهرهای مجاور گیلان در اردبیل از جمله خلخال تمایل به الحاق به این استان را دارند، با وجود این مسئله، ما اظهار نظری در این زمینه نمیکنیم تا حساسیتی ایجاد نشود.[۱۲۷][۱۲۸]
در شهریور ۱۳۹۴ صفر نعیمیرز نماینده مردم آستارا در مجلس شورای اسلامی گفت الحاق نمین و بخش ویلکیج اردبیل به شهرستان مرزی بندر آستارا را پیگیری میکنم. او در گفتوگو با خبرنگار فارس در آستارا با اشاره به اظهارات یکی از نمایندگان اردبیل دربارهٔ شهرستان آستارا، اظهار کرد که بنده خودم متولد اردبیل و صادره از نمین هستم. وی افزود: با توجه به برخی دلایل الحاق نمین و بخش ویلکیج را پیگیری میکنم و اعتقاد دارم نمین و بخش ویلکیج اردبیل میتواند متعلق به حوزه استحفاظی آستارا باشد و بخش شاهرود خلخال نیز به گیلان ملحق شود. اشتراک زبانی و فرهنگی شهرستان نمین و ۱۳ آبادی تابعه که تمام آنها تالش زبان هستند، ارتباطات گسترده فرهنگی با عنبران شهرستان آستارا دارند و با الحاق این مناطق به گیلان میتوانیم استقرار فرمانداری ویژه در آستارا را تسریع بخشیم و با آغوش باز پذیرای این عزیزان همزبان و مرزنشین هستیم. وی با تأکید بر اشتراکات جغرافیایی و فرهنگی گسترده بین اهالی مناطق عنبران، سروآباد، جید، پیلهزیر، میرزانق، میناباد، امینجان و نمین اردبیل با آستارا تصریح کرد: بیشتر اهالی این مناطق در طول زمان به اقصی نقاط مختلف گیلان و عنبرانمحله و شیخمحله آستارا مهاجرت کردند و وصلتهای فامیلی بین دو منطقه برقرار است و از علاقهمندی آنها باخبریم و با آغوش باز پذیرای این عزیزان همزبان و مرزنشین در مجموعه شهرستان آستارا هستیم. اشتراکات زیادی بین مردم بخش شاهرود خلخال مانند کلور، اسکستان، اسبو، لرد، درو و ماجلان از نظر زبانی و فرهنگی وجود دارد و بیشتر مردم این مناطق برای تهیه مایحتاج زندگی، درمان، اشتغال و سکونت با گیلان مراوده داشتهاند و علاقه زیادی نشان میدهند که به گیلان ملحق شوند. با توجه به شرایط آب و هوایی مناسب و هزینه کم میتوانیم با ایجاد کارخانههای بزرگ به صورت متمرکز در غرب گیلان شرایط اشتغال و توسعه اقتصادی این مناطق را فراهم آوریم.[۱۲۹][۱۳۰]
الحاق آستارا و گردنه حیران به اردبیل
موضوع الحاق مجدد آستارا به استان اردبیل به دلیل سوابق تاریخی، جغرافیایی، تمدنی، زبانی و پیوستگی فرهنگی به آذربایجان و از جمله استان اردبیل همواره به عنوان یکی از مطالبات جدی مردم این شهرستان و استان اردبیل بودهاست اما آنچه که واقعیت دارد این است که شهرستان آستارا تا سال ۱۳۳۵ جزو استان آذربایجان شرقی بود اما به دلیل دوری راه، نامناسب بودن جادههای ارتباطی در آن زمان و وجود دو گردنه صعب العبور حیران و صائین در مسیر ارتباط آستارا با تبریز، دولت وقت رژیم پهلوی تصمیم گرفت آستارا را به استان گیلان ملحق کند. فاصله آستارا تا اردبیل ۷۵ کیلومتر و آستارا به رشت بیش از ۲۲۰ کیلومتر است و از چند دهه پیش نگهداری بخش مهمی از جاده حیران به راهداری اردبیل سپرده شده و در اختیار استان اردبیل است.[۱۳۱]
در سالهای اخیر مالکیت بر گردنه حیران و جادههای ارتباطی آن محل اختلاف و درگیری بین گیلان و اردبیل بودهاست. در فروردین ۱۳۹۷ ولی داداشی نماینده آستارا در نشست مطبوعاتی با خبرنگاران با اشاره به حواشی روزهای اخیر دربارهٔ آستارا و گردنه حیران گفت: حیران متعلق به آستارا است و به زودی ۲۰ کیلومتر راه حدفاصل پل روستای آقچای تا تونل که فقط مدیریت آن برعهده راهداری اردبیل قرار گرفته را باز پس خواهیم گرفت. داداشی همچنین اضافه کرد: قانون تقسیمات کشوری با لایحه دولت تصویب و طبق این قانون حیران برای آستارا بوده و ما باید تابع قانون باشیم و در این مقوله هیچ بحث قومی وجود ندارد. وی بیان کرد: در شهرستان آستارا، اردبیلیهای زیادی زندگی کرده و ما با صحبتهای احساسی نباید وارد این مسائل شویم و حاشیه را چاشنی کار قرار داده و به وحدت ملی ضربه بزنیم. نماینده آستارا با تأکید بر اینکه نباید به پان تورکها اجازه سوء استفاده در این مسئله را بدهیم، یادآور شد: هنگام تقسیم ظرفیتها در استان عنایتی به ظرفیتهای شهرستان آستارا نمیشود و از استاندار گیلان نیز انتظار داریم در این گونه مسایل که امکان تنشهای قومی و قبیله ای بسیار زیاد است ورود جدی تری داشته باشد. در آذرماه سال ۱۳۹۷ معاون مهندسی و ساخت راه و شهرسازی استان اردبیل اظهار داشت: براساس تقسیمات کشوری تا آخر تونل مربوط به محدوده استان اردبیل بوده و مابقی گردنه حیران متعلق به استان گیلان است.[۱۳۲]
در سال ۱۳۹۴ سلامت سپهرنژاد رئیس شورای اسلامی بخش مرکزی آستارا در نشست شورای اسلامی بخش مرکزی این شهرستان با انتقاد از اظهارات امروز «مصطفی افضلیفرد» دبیر مجمع نمایندگان اردبیل در زمینه نصب تابلو در داخل حوزه جغرافیای سیاسی و مبنی بر اینکه «فرماندار آستارا باید تنبیه شود»، اظهار کرد: حداقل انتظاری که از یک نماینده مجلس میرود آشنایی وی به حوزه انتخابیه و تقسیمات رسمی بین استانهاست. او گفت که «حیران» پس از تونل روستای «ونهبین» قرار دارد که در تقسیمات کشوری به عنوان یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آستارا و گیلان است. مصطفی افضلیفرد نماینده مردم اردبیل در مجلس شورای اسلامی طی مصاحبهای نصب تابلو در گردنه حیران و حوزه جغرافیایی سیاسی گیلان را اقدامی غیرقانونی برشمرد که افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داد.[۱۳۳]
پرجمعیتترین شهرها
رتبه | نام شهر | استان | جمعیت ۱۳۹۵[۱۳۴] | رتبه در استان |
---|---|---|---|---|
۱ | تبریز | آذربایجان شرقی | ۱٬۵۵۸٬۶۹۳ | ۱ |
۲ | ارومیه | آذربایجان غربی | ۷۳۶٬۲۲۴ | ۱ |
۳ | اردبیل | اردبیل | ۵۲۹٬۳۷۴ | ۱ |
۴ | خوی | آذربایجان غربی | ۱۹۸٬۸۴۵ | ۲ |
۵ | مراغه | آذربایجان شرقی | ۱۷۵٬۲۵۵ | ۲ |
۶ | میاندوآب | آذربایجان غربی | ۱۳۴٬۴۲۵ | ۳ |
۷ | مرند | آذربایجان شرقی | ۱۳۰٬۸۲۵ | ۳ |
۸ | اهر | آذربایجان شرقی | ۱۰۰٬۶۴۱ | ۴ |
۹ | پارسآباد | اردبیل | ۹۳٬۳۸۷ | ۲ |
۱۰ | سلماس | آذربایجان غربی | ۹۲٬۸۱۱ | ۴ |
نقشههای قدیمی
نقشه ایران در دوره افشاریه نام منطقه شمال رود ارس را با نام آران مشخص کردهاست (۱۷۴۷)
نقشه ایران شامل آذربایجان که توسط رود ارس در شمال محدود شدهاست. (۱۸۳۵)[۱۳۵]
نقشه ایران که قفقاز و گرجستان را به تصویر میکشد. (۱۸۵۶)[۱۳۶]
نقشه از محمود کاشغری نام آذربایجان با عنوان ارض آذربادگان در نقشه مشخص است.
جستارهای وابسته
- آذریهای ایرانی
- ترکهای ایرانی
- موسیقی آذربایجانی
- رقصهای آذربایجانی
- استان آذربایجان
- تقسیم استان آذربایجان شرقی
- بخشهای کردنشین ایران
- آتورپاتکان
- آذربایجان ساسانی
- جنبش خرمدینان
- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی
- امپراتوری ایران
- تاتهای ایران
- استان مکریان
پانویس
منابع
- گیتاشناسی، اطلس ایران و جهان، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
- احمد کسروی تبریزی، نام شهرها و دیههای ایران.
- ریچارد فرای، میراث ایران، ترجمهٔ مسعود رجبنیا.
- ا.م. دیاکانوف، تاریخ ماد، ترجمهٔ کریم کشاورز.
- عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران (ایران قبل از اسلام).
- محمدجواد مشکور، نظری به تاریخ آذربایجان، جلد ۱، تهران، ۱۳۳۹.
مقالههای برخط
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
پیوند به بیرون
الگو:ویکیسفر الگو:ویکیانبار-رده
الگو:موضوعات ایران الگو:استانهای ساسانیان الگو:ولایتهای صفویه الگو:تقسیمات کشوری ممالک محروسه ایران (۱۸۰۴–۱۷۹۶) الگو:مناطق آسیا الگو:مزدیسنا الگو:UNPO الگو:ادبیات ترکی آذربایجانی
—