شاه اسماعیل یکم
![]() | لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |
شاه اسماعیل یکم | |||||
---|---|---|---|---|---|
شاهنشاه ایران | |||||
![]() نگاره شاه اسماعیل اول از هنرمند ونیزی کریستوفان دل آلتیسیمو در قرون وسطا، نسخه اصلی در موزه فلورانس نگهداری میشود. در این نگاره نماد قزلباشها که کلاه قرمز رنگ است و در بالای عمامه شاه قرار دارد در قالب نقاشی ترسیم نشدهاست. | |||||
نخستین پادشاه صفوی | |||||
سلطنت | ۲۲ دسامبر ۱۵۰۱ – ۲۳ مه ۱۵۲۴ ۱ جمادیالثانی ۹۰۷ – ۱۹ رجب ۹۳۰ | ||||
تاجگذاری | ۲۲ دسامبر ۱۵۰۱ در تبریز[۱] | ||||
پیشین | تأسیس شاهنشاهی صفوی | ||||
جانشین | تهماسب یکم | ||||
وزیران | امیر زکریا محمود جان دیلمی نجم ثانی عبدالباقی یزدی میرزا شاه حسین جلال الدین محمد تبریزی | ||||
زاده | ۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷ میلادی ۱۳ رجب ۸۹۲ قمری اردبیل، سلطنت آققویونلو | ||||
درگذشته | ۲۳ مه ۱۵۲۴ ۱۰ رجب ۹۳۰ (۳۶ سال) حوالی تبریز، ایران صفوی | ||||
آرامگاه | |||||
همسر(ان) | تاجلی بیگم بهروزه خانم | ||||
| |||||
دودمان | صفوی | ||||
پدر | شیخ حیدر | ||||
مادر | عالمشاه بیگم | ||||
امضاء | ![]() |
شاه اسماعیل یکم (۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷ – ۲۳ مهٔ ۱۵۲۴)[۲] پایهگذار دودمان صفوی بود که از ۱۵۰۱ تا ۱۵۲۴ میلادی بهعنوان شاه ایران حکومت کرد.[۳] سلطنت او را سرآغاز تاریخ ایران مدرن[۴] و یکی از امپراتوریهای باروت دانستهاند.[۵] با صفویه پس از گذشت ۹ قرن از سقوط شاهنشاهی ساسانی، برای نخستین بار یک فرمانروایی ملی بر ایران مسلط شد.[۶] رسمی کردن مذهب شیعه به اجبار با اینکه تا آن هنگام اکثریت مردم ایران شافعی مذهب بودند، پیامدهای بزرگی برای آیندهٔ ایران داشت.[۷] منفعت سیاسی کوتاهمدت آن، جدا کردن دولت رو به رشد صفوی از همسایگان سنی قدرتمند خود—خلافت عثمانی در غرب و خانات بخارا در شرق— و تمایز مرزهای غربی بود.
حکومت صفوی بیش از دو قرن دوام آورد و در اوج خود بر ایران امروز، جمهوری آذربایجان، شرق ارمنستان، شرق گرجستان، شرق قفقاز شمالی، بعضی وقتها بر عراق، کویت، افغانستان، بخشهایی از سوریه، ترکیه، پاکستان، ازبکستان و ترکمنستان حکومت میکرد.[۸][۹][۱۰][۱۱] تأسیس دوبارهٔ ایران بهعنوان یک پایگاه اقتصادی بین شرق و غرب، ایجاد دولت و بوروکراسی، نوآوری در معماری و حمایت از صنایع دستی و هنر از دیگر اقدامات صفویه هستند.
صفویه به تقلید از عثمانی (که آنها نیز نیم قرن قبل به تقلید از کلیسای کاتولیک منصب سیاسی شیخ الاسلام را تأسیس کرده بودند تا با فتاوی خود سیاست آنها را پشتیبانی کند) در ابتدای قرن شانزدهم میلادی روحانیت شیعه را بهعنوان شیخ الاسلام وارد سیاست کشور کردند. این منصب در زمان پادشاهان ضعیف مثل شاه طهماسب یا شاه سلیمان و شاه سلطان حسین قدرت بیشتری بهدست میاورد و اقدام به تغییرات وسیع دینی و سیاسی و اجتماعی میزد. پس از سقوط صفویه منصب شیخ الاسلام در اصفهان یک منصب صوری شد ولی قدرت سیاسی آن در نزد روحانیت شیعه باقی ماند.[۱۲]
صفویه دین ایرانیان را به اجبار به شیعه دوازده امامی تغییر دادند. بنظر میرسد تنها دلیل آنها استفاده از شعائر شیعه بودهاست زیرا قزلباشها جمعی افراد احساسی بودند که شاه صفوی را مرشد خود با صفات الهی میدانستند و او را تجسد علی یا مهدی موعود بر روی زمین میپنداشتند[۱۳]و بغیر از استفاده از این خواص شیعه هیچ نسبتی با دین اسلام نداشتند چرا که کلیه اعمال حرام از جمله شرابخواری و لواطکاری و تجاوز و قتل و خوردن مردار انسان و نیز زنده خواری انسانها را در ملأ عام انجام میدادند. کافی بودن شاه اشاره کند تا این درویشهای اطراف او به شخصی حمله کرده و قطعات بدن او را بین خود تقسیم کرده بخورند. حتی قطعات گوشت را از هم میربائیدند تا جایی که بر سر قطعه ای از گوشت بدن آن شخص دعوا درمیگرفت.[۱۴][۱۵][۱۶]
صفویه مرزهای ایران را با مذهب شیعه تعریف کردند که باعث شد در آینده پس از تأسیس دولت-ملتهای مدرن هنوز یک مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را تعریف کند و در دورههایی تندرویهای شیعی باعث بروز درگیری در مناطق مرزی و کوچکتر شدن ایران میشد؛ مثلاً تندرویهای محمد باقر مجلسی در اوائل قرن ۱۸ میلادی در ایجاد تنفر نسبت به اهل تسنن خراسان که منجر به هجوم افغانها به اصفهان و از بین رفتن صفویه در ۱۷۲۲ میلادی شد و یک هویت افغان را در شمال شرق خراسان تثبیت کرد که در قرن بعدی از عوامل جدایی افغانستان و کوچکتر شدن ایران شد.[۱۷]
شاه اسماعیل شاعر بود و با تخلص خطائی شعر میسرود و پس از عمادالدین نسیمی، ادبیات ترکی آذربایجانی را گسترش داد.[۱۸] وی علاوه بر ترکی آذربایجانی به زبان فارسی نیز شعر میسرود که تنها چند نمونه از اشعار فارسی وی بهجا ماندهاست.[۱۹] او در خلال ۱۰ سال، پس از حرکت از لاهیجان به اردبیل و تبریز رفت و از آنجا سراسر ایران را از کرمان و پارس و خراسان تا خوزستان و عراق زیر پرچم دولت واحد شیعی درآورد.[۲۰]
تبار و خانواده[ویرایش]
جد پدری شاه اسماعیل یکم به شیخ صفیالدین اردبیلی منسوب میشود.[۲۱][۲۲] بنا بر منبعی از نسخهٔ خطی کتاب صفوةالصفا نگاشتهٔ ابن بزاز اردبیلی که یکی از شاگردان شیخ صفیالدین اردبیلی بوده.[۲۳] همچنین به نقل از کتاب سلسله النسب صفویه نوشتهٔ ابدال زاهدی، نسب صفیالدین اردبیلی به موسی کاظم هفتمین پیشوای شیعیان و نهایتاً به علی بن ابیطالب میرسد.[۲۴][۲۵]
اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا یا عالمشاه بیگم، دختر سلطان اوزون حسن آققویونلو و تئودورا (دسپینا خاتون) دختر شاه ترابزون بود.[۲۶]
اوایل زندگی[ویرایش]

اسماعیل در ۲۵ رجب سال ۸۹۲ در اردبیل متولد شد.[۲۷][۲۸][۲۹][۳۰] به گفته دانشنامه مشگینشهر، او در مشگینشهر متولد شدهاست.[۳۱] اسماعیل در یکسالگی (رجب ۸۹۳) پدرش را از دست داد. پس از مرگ حیدر، صوفیان صفویه در اردبیل جمع شدند و سلطان علی پادشاه، پسر ارشد حیدر را به جانشینی پدر تعیین کردند و اندک زمانی بر پیروان صفویه در اردبیل افزوده شد.[۳۲] پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود - که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخسر به زبان تُرکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز حمله کردند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آققویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت درآمدند. در این زمان، اسماعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در اصطخر، فارس بهمدت چهار سال و نیم زندانی شدند.[۳۳] در این دوره سلطان یعقوب آققویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانهٔ راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفتسالهاش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.
در اردبیل و لاهیجان[ویرایش]
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان انتقال داده شد و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سادات و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ (قمری) با مراقبتهای شمسالدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعهٔ امامیه را فرا گرفت.[۳۴] همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.[۳۵]
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو زیر تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستان[نیازمند منبع]و تشیع دوازدهامامی آشنا شده و مجموعهٔ این آموزهها او را برای تبدیل شدن به یک حاکم مقتدر، فرماندهٔ نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخت.
بازگشت به اردبیل[ویرایش]

قزلباشان به بهانهٔ زیارت آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی، با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند. هدف قزلباشها از این کار خروج از حیطهٔ کارکیا بود.[نیازمند منبع] قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقهٔ خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. آنها در این مدت با برخی در آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که تُرکان قزلباش را جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به شیوههای مختلف از آناتولی وارد ایران شده و به اردوی اسماعیل پیوستند.[۳۶] در این هنگام اسماعیل ۱۲ سال و یک ماه سِن داشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامی که در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار تُرک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نُه قبیله زیر بودند:
- ایل شاملو از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام
- تکلو از ناحیه جنوبی آناتولی
- افشار از ناحیه آناتولی
- قاجار از شمال و شرق آناتولی
- روملو از ناحیه آناتولی
- قرهمان از منطقه کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه
- ورساق از منطقه کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه
- ذوالقدر از بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی
- استاجلو از شرق آناتولی
- بیات از شرق آناتولی و شمال عراق
از قیام تا پادشاهی[ویرایش]
تصرف آذربایجان[ویرایش]
در سال ۸۷۹ م هفت تن از سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار کردند تا در مورد حرکت جهادی خود تصمیم بگیرند؛ موضوعی که در این جلسه مطرح بود این بود که برای جهاد به گرجستان حمله کنند یا ایروان را بگیرند که منطقهٔ مسیحینشین و اغلب مذهب ارمنی داشتند، که حاکمانشان از خاندانهای دیرین ایرانی و بازمانده از دوران پارتیان و ساسانیان بودند، عدهای نیز پیشنهاد دادند به روستاهای آذربایجان حمله کنند و عدهای نیز بر این عقیده بودند مدت زمان بیشتری در ارزنجان بمانند که تُرکان بیشتری به لشکر بپیوندند و سپس به آذربایجان یورش برده، آنجا را از آن خود کنند.
اسماعیل میرزا ابتدا با ایل شاملو که از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام به قریه شاملو (در نزدیکی تبریز) مکرراً نقل مکان میکردند و علوی نیز بودند (بیشتر در جبل عامل ساکن بوده) و اکثر یاران عقیدتی اسماعیل میرزا از ایل شاملو بودند، برای گردآوری سپاه بیشتر به قرهباغ و وان رفت و در سال ۹۰۶ قمری همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد.[۳۷] اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آققویونلو را مغلوب کرد (۸۸۰ش/۹۰۷ ق /۱۵۰۱ م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت.[۳۸] شاه اسماعیل یکم صفوی قیام مؤثر خود را ضد امیران آققویونلو به سال ۹۰۷ قمری، از اردبیل آغاز کرد ولی پایتخت خود را به تبریز انتقال داد. با این وجود، اردبیل به سبب آن که مدفن شیخ صفیالدین بود، پایتخت معنوی شاهان صفوی بهشمار میرفت و از تقدس و احترام خاصّی بهرهمند بود.[۳۹]

وی که چهارده سال داشت به کمک مریدانی که اغلب از تبار شاملو بوده و سخت به او معتقد بودند شاه ایران شد و دودمان خویش را به نام جدش صفیالدین، «صفویه» نامید.
قساوت در تبریز[ویرایش]
اسماعیل پس از تسلط بر تبریز، فرمان داد تا استخوانهای عاملان کشته شدن پدرش شیخ حیدر از گور بیرون آورده شده و در ملأ عام در کنار سرهای بریده شدهٔ دزدان و روسپیان سوزانیده شوند. قبر سلطان یعقوب آققویونلو در «باغ قیصریه» (امامزاده چهارمنار[۴۰] در بازار تبریز امروزی) نبش شده و استخوانهایش سوزانیده شد.
وی ۱۲ نفر از زیباترین جوانان خانوادههای ثروتمند تبریزی را برای بهرهگیری جنسی (لواط) به اقامتگاه خود در کاخ هشتبهشت تبریز انتقال داد و پس از آن آنها را به امرای زیر دست خود سپرد که آنها نیز همان کنند.[۴۱] شخص شاه اسماعیل علاوه بر آنکه لواط گر قهاری بود، ازهمان سنین نوجوانیش از میگساران قهار نیز بهشمار میرفت. غیاث الدین خواندمیر که از مداحان استوار شاه اسماعیل است، بزمهای عیاشی و میگساری شاه اسماعیل را چنین ستودهاست: اقدام رقیق عقیق وش (جامهای شفاف سرخگون) چون جام زرین آفتاب در بزم فلک آغاز گردش کرده جامهای شراب رقیق بی غش به سان ساغر سیمین هلال در دست ساقیان سیم اندام (دختران و پسران اسیر شدهٔ ایرانی) در گردش بود[۴۲]
این اقدامات به شورش مردم تبریز منجر شد و بیش از ۲۰ هزار نفر از اهالی شهر در این قضایا کشته شدند. نهایتاً مردم تبریز لباس قرمزرنگی را که شعار شاه اسماعیل بود به تن کردند و مردم پایتخت و دیگر شهرها به اطاعت او درآمدند.[۴۳]
اعلام تشیع بهعنوان مذهب رسمی[ویرایش]


جنگها با عثمانی با مسئله حرمت جنگ مسلمان با مسلمان در تضاد بود و افراد زیادی بودند که با جنگ و خون ریزی مسلمانان مخالف بوده اعتقاد داشتند که باید به خلافت عثمانی پیوست و از امر خلیفه مسلمین اطاعت نمود. مذهب جدیدی که شاه اسماعیل بر ایران تحمیل نمود از این عمل جلوگیری کرد.[۴۴] همچنین با شیعهشدن اهل سنت، اختلاف حنفی و شافعی از میان برداشته شد ولی بعد مبدل به حیدری و نعمتی گردید.[۴۵]
زمینههای شیعی صفویه[ویرایش]
در زمان شیخ جنید (مرگ ۱۴۶۰ م) صفویه (پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از یک فرقه صوفیانه که حول یک مرید سازماندهی شده بود، به یک جنبش نظامی فعال با سیاست فتح و سلطه تبدیل شد. او اولین رهبر معنوی صفوی بود که گسترش آموزههای شیعه و خصوصاً غلات دوازده امامی را حمایت کرد.[۴۶][۴۷] پیروانش جنید را تجسم خداوند میدانستند.[۴۸]
شیخ حیدر (۱۴۵۹–۱۴۸۸م) به عنوان رهبر صفویه جاه طلبی سیاسی پدرش را دنبال کرد. در زمان او صفویه به عنوان یک جنبش سیاسی شیعی دوازده امامی بهطور فزاینده ای تبلور یافت و حیدر در نظر پیروانش یک شخصیت الهی بود.[۴۹]
اسماعیل اول از مارتا و شیخ حیدر ۱۴۸۷ م در اردبیل به دنیا آمد. مادرش مارتا یا حلیمه بیگم، دختر اوزون حسن، فرمانروای سلسله ترکمان آق قویونلو و همسر مسیحی او تئودورا معروف به دسپینا خاتون بود.[۵۰] دسپینا خاتون دختر ژان چهارم امپراتور ترابوزان بود. او در قراردادی برای محافظت از امپراتوری ترابوزان در برابر ترکان عثمانی با اوزون حسن ازدواج کرده بود.[۵۱]
اعلام مذهب ملی[ویرایش]
اسماعیل در شهر تبریز مذهب تشیع را بهعنوان مذهب رسمی اعلام نمود. بیشتر مردم در آنزمان سنی مذهب بودند. اُمرای قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل یادآور شدند، اما شاه در پاسخ عنوان کرد که: «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند، پاسخشان شمشیر خواهد بود.»[۵۲]
یک شب پیش از تاجگذاری شاه، نزد وی رفتند و گفتند:
«قربانت شویم دویست سیصد هزار خلق که در تبریز است، چهار دانگ آن همه سنی اند و از زمان حضرات تا حال این خطبه را کسی در تبریز برملا نخوانده و میترسیم مردم بگویند که پادشاه شیعه نمیخواهیم و نعوذ باللّه اگر رعیت برگردند چه تدارک در این باب توان کرد… پادشاه فرمودند خدای عالم و حضرات ائمهٔ معصومین همراه منند و من از هیچکس باک ندارم. بهتوفیق اللّه تعالی، اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر میکشم و یک کس زنده نمیگذارم.»[۵۳]
اتحاد با اروپاییان علیه عثمانی[ویرایش]
سلطان بایزید دوم در سال ۱۵۰۴ میلادی که اسماعیل در اصفهان بود، سفیری نزد او فرستاد و با انتقاد از فعالیتهای ضد سنی اسماعیل هشدار داد که اگر اهل سنت در قلمرو اسماعیل امن نباشند، روابط هرگز بهبود نخواهد یافت. او هشدار داد که شاه به خاطر صدمه زدن به مسلمانان مسیول خواهد بود. پاسخ اسماعیل این بود که سفیر عثمانی را مجبور کرد تا آتش زدن دو نفر را که حداقل یکی از آنها سنی بود تماشا کند، سپس او را وادار به خوردن گوشت خوک کرد. سپس اسماعیل فرستادهای به استانبول فرستاد و از سلطان تقاضا کرد ترابزون (استانی که مادر بزرگ مسیحی اسماعیل دسپینا خاتون دختر شاه ترابزون بود) به او سپرده شود.[۵۴]
در ۲۷ سپتامبر ۱۵۰۸ میلادی، فرستاده شاه اسماعیل که خود را در لباس یک درویش مستتر کرده بود با فرماندار قلعه ونیزی نافپلیو در یونان ملاقات کرد و پیامی مبنی بر ابراز دوستی با مسیحیان و تنفر از عثمانیها به او ابلاغ کرد.[۵۵] دو فرستاده دیگر شاه اسماعیل در ماه مارس ۱۵۰۸ و ماه مه ۱۵۰۹ به ونیز رسیدند و پیشنهاد دوستی و اتحاد علیه عثمانیها را ارائه کردند.[۵۶]
پس از شکست چالدران (۱۵۱۴میلادی-۸۹۳ش) اسماعیل تلاش خود را برای یافتن متحدان مسیحی گسترش داد. فرستاده او، علی بیگ، در ۱۳ مه ۱۵۱۵ به رودس، مقر شوالیه هاسپیتالر رسید. هاسپیتالر قبلاً همراه پدربزرگ مادری اسماعیل، اوزون حسن، علیه عثمانیها جنگیده بود و اسماعیل او را یک متحد قدیمی میدانست.[۵۷]
پاپ ژولیوس دوم (۱۵۰۳–۱۵۱۳میلادی) در سال ۱۵۰۷ به مانوئل اول پادشاه پرتغال و در سال ۱۵۰۸ میلادی به لادیسلاس دوم پادشاه بوهمیا و مجارستان در مورد ضرورت دخالت دادن شاه اسماعیل در جنگ با عثمانیها نامه نوشت.[۵۸] در ۱۶ ژوئن ۱۵۰۸میلادی، شاه لهستان لادیسلاس دوم شخصاً سفیری به ایران فرستاد.[۵۹] شاه اسماعیل دو نامه به پاپ لئو دهم فرستاد که در ژوئیه ۱۵۱۵ و ژوئن ۱۵۲۱ بهدست او رسیدند.[۶۰]
واگذار کردن جزایر و بندرهای جنوب کشور به پرتقالیها و گشودن راه استعمار[ویرایش]
در اکتبر ۱۵۰۷ میلادی (مهرماه ۸۸۶ شمسی)، بلافاصله آفونسو دو آلبوکرک پرتقالی پس از فتح جزیره هرمز با فرستادگان شاه اسماعیل در جزیره هرمز ملاقات کرد. شاه از اینکه پرتقالیها جزیره او را اشغال کردهاند ناراحت نبود! بلکه بیشتر نگران از دست دادن خراج هرمز بود. او، پرتغالیها را متحد اروپایی خود در نبرد با عثمانیها و مملوکها میدانست.[۵۷]
ببینید: بازپسگیری هرمز
وارد کردن علمای شیعه به سیاست[ویرایش]
ببینید: فهرست شیخالاسلامهای اصفهان
برخلاف دین زرتشت و مسیحیت، در اسلام هیچگاه طبقه ای بنام روحانیت وجود نداشتهاست.[۱۲][۶۱] نخستین بار امپراطوری عثمانی در قرن ۱۵میلادی (۹ هجری) به تقلید از کلیسای کاتولیک اروپا اقدام به تأسیس منصب شیخ الاسلام کرد. مورخان متفق القول هستند که نخستین بار سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۱ میلادی چنین فردی را منصوب کردهاست[۶۲] بتدریج این جایگاه بالا رفت تا اینکه در زمان سلطان سلیم اول به مقام مهمی در دربار تبدیل شد و در زمان سلطان سلیمان قانونی، شیخ الاسلام به یک نهاد اداری و قانونی تبدیل شد که در استانبول قرار داشت و از طریق فتواهای خود سیاستهای حکومت را پشتیبانی میکرد.[۶۳] صفویه نیز به تقلید از عثمانی منصب شیخ الاسلام را تأسیس کردند که در اصفهان مستقر شد. پس از صفویه با کمرنگ شدن نقش این مقام جای خود را به مجتهدین عام شیعه داد. برنارد لوئیس مینویسد: ایرانیان نمیدانند که با اینکار در واقع اسلام را مسیحی کردهاند.[۱۲]در دوران پادشاهان ضعیف مثل شاه طهماسب (محقق کرکی) و شاه سلیمان و شاه سلطان حسین (محمد باقر مجلسی) قدرت زیادتری میگرفت. تا جایی که محمد باقر مجلسی بهطور سازمان یافته اقدام به ایجاد تغییرات عظیمی در شیعه اثنی عشری کرد قداست امامان شیعه را افزود، اهمیت گریه کردن و عزاداری را بالا برد، عقلگرایی را زدود و شیعه را به یک مکتب احساسی بدل کرد، خرافات زیادی را نیز وارد شیعه کرد.[۶۴][۶۵] مجلسی ذهن عوام را ناقص میدانست و راه رسیدن به سعادت را حکومت فقها همراه با پادشاهان اسلامی میدانست[۶۶]
محقق کرکی (۱۵۳۱–۱۴۶۱م)(۹۴۰–۸۷۰ق) نخستین شیخ الاسلام شیعی در ۱۵۰۰ میلادی به دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد. وی اظهار میداشت: برای مصلحت امت، لازم است یک عالم شیعه پیشوای مشروعی برای انجام وظایف امام غایب باشد. پس از مرگ شاه اسماعیل، محقّق کَرکی به عنوان نائب امام مهدی (ولایت مطلقه) در همهٔ شئون اقتصادی، سیاسی و دینی دولت شیعی جدید صاحب اختیار مطلق شد تا آنجا که شخص شاه طهماسب نیز نائب او بهشمار میآمد و او را به مقام شیخ الاسلامی نائل کرد. در زمان صفویان، مقامهای مذهبی شیخ الاسلام برای همه شهرهای بزرگ منصوب شدند.[۶۷][۶۸]
شیخ الاسلامها در اصفهان زندگی میکردند و این منصب تا زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۶م-۱۲۸۵ش) یعنی تا پایان سلطنت مظفرالدین شاه برقرار بودهاست که البته در اواخر بهصورت یک سمت تشریفاتی منصوب شده توسط شاه درآمده و در عمل مردم بیشتر پیرو مجتهدین دیگر بودهاند. آخرین آنها علیاکبر شیخالاسلام بود که در ۱۲۷۰ شمسی یعنی ۱۵ سال قبل از مشروطه توسط ناصرالدین شاه منصوب شده بود و پس از انقلاب مشروطه شهردار اصفهان و سپس نماینده مجلس شورای ملی شد تا اینکه در ۱۳۱۱ ش یا ۱۹۳۲ میلادی در زمان رضاشاه پهلوی درگذشت.[۶۹]
تغییر اذان[ویرایش]
شاه اسماعیل در جریان فتح تبریز، فرمان داد که خطیبان اشهد ان علیا ولیالله و حی علی خیرالعمل را در اذان و اقامه وارد کنند[۷۰]
توهین به مردگان و بزرگان مذاهب[ویرایش]
او در سال ۸۸۷ش (۱۵۰۸م) پس از ورود به بغداد دستور نبش قبر عبدالقادر گیلانی و ابوحنیفه نعمان بن ثابت را صادر و به جسد آنها اهانت کرد و دستور داد جسد یک سگ را در قبر ابوحنیفه بگذارند.[۷۱][۷۲][۷۳][۷۴][۷۵][۷۶][۷۷]
کشتار علمای اهل سنت[ویرایش]
از دیگر اقدامات وی، کشتار فضلا و دانشمندان سنی مذهب بود، که حاضر به دست برداشتن از باورهای خود نشدند. برای نمونه میتوان به شیخالاسلام (تفتازانی) هراتی و حسین بن معینالدین میبدی یزدی اشاره کرد.[۷۸]
در شیراز دستور داد که روحانیون سنی جمع شوند و فرمان داد تا خلیفههای سهگانه (ابوبکر، عمر و عثمان) را دشنام گویند ولی آنها از این کار خودداری کردند و شاه، دستور داد آنها را بکشند.[۷۹]
استفاده از آدمخواران و زندهخواران[ویرایش]
شاه اسماعیل برای نشان دادن تنفر خود از دشمنانش و نیز برای تغییر مذهب مردم به مذهب شیعه عدهای قزلباش آدمخوار بههمراه خود داشت که به آنها فرمان میداد تا انسانها را زنده یا مرده بخورند. نخستین واقعهٔ آدمخواری آنها در ۱۵۰۴ میلادی در مازندران در مصاف با کیا حسین دوم چلاوی یکی از خانها ثبت شدهاست.[۸۰]
کیا حسین دوم چلاوی با مرادبیک و توابع در اوایل ذیحجهٔ سال مذکور از قلعه بیرون آمدند. و بیش از ده هزار نفر به اسارت درآمده از میان آنها حدود هزار تن کشته شدند و دو تن به اسامی مرادبیک جهانشاه لوی ترکمان و ساتلمیشبیک، زندهزنده از ته به سر سیخ کشیده شده و کباب شدند و قزلباشان از گوشت آنها تغذیه کردند.[۸۱]
واقعهٔ آدمخواری دیگری در سال ۱۵۱۰ در مصاف با ازبکان به سرکردگی شیبک خان ازبک اتفاق افتاد. در این رابطه، نقل شدهاست که:
او را در زیر اجساد ازبکان کشتهشده یافتند بی زخمی و جراحتی، در حال سرش از تن جدا کردند، نزد نواب کامیاب همایون آوردند. وی پس از احضار سر، جسد پر حسد او را طلب داشت. تیغبندان درگاه، فیالحال جسد او را حاضر آوردند و قهرمان صفدر سه ضربت شمشیر بر شکمش زده، فرمود که قورچیان کثیرالاخلاص و ملازمان کثیرالاختصاص هر کس سر نواب همایون ما را دوست میدارد، از گوشت بدن این دشمن من قدری میل نماید.[۸۲] بر سر گوشت جسد آن ناپاک به نوعی ازدحام و هجوم عام شد که چند کس مجروح و زخمی گشتند و (جمعی که دورتر بودند یک لقمه گوشت او را از جمعی که نزدیکتر بودند، به مبلغ کلی میخریدند و میخوردند) و گوشت خام (و حرام با خاک و خون آغشته) را بر وجهی خوردند که بنگیان گرسنهٔ محتاج در وقت در رسیدن کیف بنگ و طغیان جوع، گوشت برهٔ فربه بریان را چنان بهرغبت تناول ننمایند.[۸۳]
تأسیس گشت تبرائیان[ویرایش]
تبرائیان یک گروه گشتی بودند که در کوچهها و بازارها با صدای بلند، مخالفان اهل بیت را لعن میکردند و مردم نیز در جواب، ملزم به گفتن کلمهٔ بیشباد و کممباد بودند. این افراد در اوایل حکومت بهوسیلهٔ شاه اسماعیل انجام وظیفه میکردند و سالها بعد (حین تلاشهای شاه برای جداسازی دین از سیاست، اقتصاد و زندگی روزانه مردم) حضوری در جامعه نداشتند. با این حال جانشین وی شاه تهماسب یکم که برخلاف پدر، اعتقاد راسخ به تشیع داشت، دوباره آنان را به صحنه آورد الزامی شد و در برخی مناطق نیز همراه با تهدید و فشار بوده و در صورتیکه شخصی در بیان لعن و نیز در جواب کلمات بیشباد و کممباد کوتاهی میکرد، او را به قتل میرساندند.[۸۴]
شاه اسماعیل دوم اما با آنان موافق نبود و همین شباهت اخلاقی وی با پدر بزرگش شاه اسماعیل اول، از جمله دلایلی بود که علاقه پدری را در شاه تهماسب به مرز فروپاشی رساند. شاه اسماعیل دوم اما با آنان موافق نبود. با اینحال این رسم در دورهٔ زندیان و قاجاریه تا دوران ناصرالدینشاه نیز بهطور غیررسمی ادامه یافت و از عوامل اصلی نفاق بین شیعه و سنی بود.[۸۵]
تخریب مساجد اهل سنت[ویرایش]
اسماعیل یکم مساجد اهل سنت را نابود کرد. تومه پیرس، سفیر پرتغال به چین که در آن زمان به ایران سفر کرده بود در کتاب خود مینویسد: «او (شاه اسماعیل) کلیساهای ما را اصلاح میکند و خانهٔ همهٔ مسلمانانی که از سنت محمد پیروی میکنند خراب میکند.»[۸۶]
اعلام جشن ملی عمرکشان[ویرایش]
او ۹ ربیعالاول سالروز کشته شدن خلیفهٔ دوم عمر بن خطاب را جشن ملی عمرکشان اعلام کرد[۸۷]
پیوستن قبایل تُرک آناتولی[ویرایش]
ایلات ترک بهارلو (از فرزندان بایرام خوجهٔ بهارلو و از ایلات تشکیلدهندهٔ قرهقویونلوها بودند) و قبایل ساریقمیش قبل از تسخیر تبریز (۹۰۷ ق / ۱۵۰۲ م) به سرکردگی حسنخان به شاه اسماعیل پیوستند.
ایجاد وحدت ملی[ویرایش]

پس از برافتادن ایلخانان مغول و بهمدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت اربابرعیتی حاکم بود. «حسنبیگ روملو» در خصوص سال ۸۸۰ خورشیدی (۱۵۰۱ م. /۹۰۷ قمری) مجموعهای از حکام محلی را نام میبرد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیعالزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مراد بیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.
شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی قزلباش تصمیم گرفت که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آققویونلو بود- را در ناحیهای میان همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد؛ و نهایتاً یزد و ابرکوه را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت یا تابع خود نمود. آنگاه در سال ۸۸۷ ه.خ (۹۱۴ قمری) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود و حکومت مستقل خاندان مشعشعیان خوزستان را برانداخت و ملک شاه رستم حاکم اتابک لر کوچک را تابع خود کرد. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ بهجز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف کرد و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و بهعنوان پادشاه ایران تاجگذاری کرد.
شیوهٔ کشورداری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالاً مانع تجزیهٔ ایران آشوبزده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و خانهای ازبک آسیای میانه شد. وی برای تعدیل سیاستهای افراطی سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقهی در زمینهٔ شیعهٔ دوازده امامی دعوت کرد[۸۸] محقق کرکی که در نشر فقه و اصول مذهب شیعهٔ دوازده امامی، شخصیت مهمی محسوب میشد، از جملهٔ آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه، ضرب سکه با نام امامان شیعه،[۸۹] قرار دادن نام ۱۲ امام شیعه بهعنوان سجع مهر شاهی[۹۰]؛ تعمیر و توسعهٔ آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای امامزادهها در شهرهای ایران[۹۱] و طرح آبرسانی از فرات به نجف بود.[۹۲]
شاه اسماعیل کلیهٔ وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینهٔ طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین مردان او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، شمسالدین لاهیجی، امیر نجم رشتی، نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمسالدین اصفهانی[۹۳]
شاه اسماعیل به رسمها و آیینهای مذهبی و ملی بسیار علاقه نشان میداد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتاند از ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه هارونیه و بقعهٔ امامزاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمانهای متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.
همسر[ویرایش]
نام یکی از همسران او «حیات» ذکر شده که شاعری فارسیزبان بودهاست.[۹۴] همسر اصلی و محبوب وی شهبانو تاجلی بیگم بود که در نزد شاه اسماعیل بسیار عزیز و گرامی بود. شاه اسماعیل شعرهایی در وصف زیبایی و شجاعت تاجلی سروده بود و او را عاشقانه دوست میداشت. تاجلی بیگم مادر ولیعهد هم بود. شاه اسماعیل در غزل معروفش اینجیمه بیزدن (از ما مرنج) بهطور مستقیم از تاجلی نام میبرد و شرط اثبات عاشقی را فدا کردن جان در راه معشوق میداند:
ائی دیوانه، ائی دیوانه
عاشق اولان قییار جانه
ختایی دئر، تاجلی خانه
قالسین، کؤنول، یول قالماسین
جنگ با دشمنان خارجی[ویرایش]


پس از سقوط امپراتوری تیموری، شیبک خان ازبک (یکی از نوادگان چنگیزخان که احیای امپراتوری تجزیهشدهٔ اجداد خود را در سر میپروراند)، به تشویق سلطان بایزید دوم برای نابودی دولت نوبنیاد صفوی از سمت شمال شرقی وارد ایران شد. شاه اسماعیل ابتدا تلاش کرد با فرستادن سفیران حسن نیت به سمرقند او را از ورود به ایران منع کند اما چون نتیجهای نگرفت، به قصد جنگ با شیبک خان به خراسان لشکر کشید و شهرهای دامغان، گرگان و مشهد را آزاد کرد. پس از آن، دو لشکر در نزدیکی شهر مرو رودرروی هم قرار گرفتند و در نبردی سخت، سپاه ایران بر ازبک پیروز شد. پس از آن شاه اسماعیل فرمان داد پوست سر شیبک خان را پر از کاه کنند و آن را به دربار سلطان بایزید عثمانی بفرستند.[۹۵]
نبرد چالدران[ویرایش]
مقاله اصلی: نبرد چالدران
شاه اسمعیل در همین هنگام با یورش عثمانیها مواجه شد. سلطان عثمانی بهنام سلطان سلیم یکم که شیعیان را کافر میدانست، به قصد اشغال کامل ایران با لشکری عظیم به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان که پس از فتح دیاربکر مستقیماً راه تبریز را در پیش گرفته بودند با جمعآوری حدود ۵۰ هزار سرباز در مقابل ۲۰۰ هزار [نیازمند منبع]سپاه عثمانی به غرب لشکر کشید و بهرغم کمبود نیرو و استفادهٔ سپاه مهاجم از توپخانه در نبرد چالدران در سال ۸۹۳ خورشیدی آنچنان دلیرانه فرماندهی کرد و خود در میدان نبرد جنگید که بهرغم شکست خوردن، نبرد او در زمرهٔ نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب میشود.
در این جنگ ۴۹٬۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود بهسختی ایستادگی کرد. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود درآورند. اشغال بخشهایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه عباس یکم ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز نبردهای پرشماری بین ایران و عثمانی بهویژه در دورهٔ شاه عباس درگرفت و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان تجزیه امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول به درازا کشید)
شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی، ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بهویژه ازبکان و عثمانیها که از خاور و باختر به ایران حمله میکردند بهخوبی مقاومت کند.
سیاست خارجی[ویرایش]
پرتغالیها در خلیجفارس[ویرایش]
در سال ۹۱۳ قمری (۱۵۰۷ میلادی) از سواحل خلیجفارس به شاهاسماعیل خبر رسید که گروهی پرتغالی با کشتیهای جنگی به حدود لار و جزیره هرمز وارد شده و با حاکم هرمز پیمان بسته و آنجا را زیر نفوذ خود درآوردهاند. هرمز بزرگترین مرکز تجارت بین ایران، عراق، هند و آفریقا بود. شاهاسماعیل، به دلیل فقدان نیروی دریایی و درگیری با ازبکان، حضور پرتغالیها را نادیده گرفت، ولی برای اثبات قدرت خود بر این منطقه باج و خراج سالانه را از حاکم مطالبه کرد که با مخالفت آلبوکرک روبرو شد. در مقابل، این ماجراجوی خشن پرتغالی اظهار آمادگی کرد تا به شاه در جنگ با عثمانی کمک کند. در سال ۹۲۱ قمری (یکسال پس از شکست چالدران) قراردادی میان شاه و آلبوکرک امضا شد تا سپاهیان ایران با مساعدت نیروی دریایی پرتغال به بحرین و قطیف لشکرکشی کنند و دو دولت مقدمات حمله به عثمانی را نیز فراهم آورند. در مقابل ایران از جزیره هرمز چشم پوشید و موافقت کرد امیر آن جزیره تابع پرتغال باشد. چند ماه پس از این قرارداد، آلبوکرک درگذشت و اجرای قرارداد مسکوت ماند و پرتغالیها حدود یک قرن در خلیجفارس باقی ماندند. یکی از نتایج قرارداد واگذاری تعدادی از وسایل جنگی جدید از سوی پرتغال به ایران بود. پرتغالیها پذیرفته بودند که نحوه کاربرد آنها را نیز به ایرانیان آموزش دهند. همین موضوع باعث شد عثمانیان با پرتغالیها خصومت پیدا کنند. از مرگ آلبوكرک تا زمان شاه عباس اول یعنی تا اواخر قرن دهم هجری دولت پرتغال در خلیج فارس اقتدار فراوان داشت و کشتیهای آن دولت از طریق هرمز که مرکز تجارت ایشان در نواحی خلیج فارس بود با غالب بنادر جنوبی ایران و سواحل عربستان تا بصره معامله و تجارت انحصاری داشتند. در این مدت دست تسلط پرتغالیها روز به روز بر سواحل ایران درازتر شد ولی مراکز تجارتی نواحی دریای عمان و خلیج فارس مانند مسقط و هرمز و بحرين بواسطه ستمکاری و آزمندی ایشان راه ویرانی و زوال سپرد.[۹۶][۹۷][۹۸]
بابر و شاه اسماعیل[ویرایش]
ظهیر الدین محمد بابر چند بار با ازبکان بر سر سمرقند جنگید و در نهایت شکست خورد و ازبکان سمرقند را گرفتند بابر به حصار شادمان گریخت و در آن جا به محاصره ازبکان درآمد شیبک خان به او پیشنهاد کرد خواهرش خانزاده بیگم را به شیبک خان بدهد و از محاصره بیرون رود، بابر ناچار پذیرفت و سپس به کابل رفت پس از آن که شاه اسماعیل در جنگ مرو در ۹۱۶ قمری بر ازبکان پیروز شد، خواهر بابر را به نزد برادرش فرستاد و بابر ضمن سپاس از شاه اسماعیل برای پس گرفتن سمرقند استمداد کرد. شاه اسماعیل نیرویی به کمک بابر فرستاد و او توانست بار دیگر به سمرقند دست یابد اما پس از شکست از ازبکان در جنگ غجدوان به کابل گریخت و چون از فتح ماوراءالنهر ناامید شده بود درصدد فتح ممالک هند برآمد و در ۹۳۲ قمری در جنگ بانی پت (واقع در پنجاب شرقی) سلطان ابراهیم را شکست داد و سلسله گورکانیان هند را تأسیس کرد.[۹۹]
روابط ایران و امپراتور مقدس روم[ویرایش]
مقاله اصلی: اتحاد ایران-هابسبورگ
در سال ۹۲۹ قمری و در دوره شاه اسماعیل، نخستین تماس بین ایران و امپراتور مقدس روم برقرار شد. شاه تمام تلاش خود را برای بهدست آوردن متحد اروپایی و خرید اسلحه برای جنگ با عثمانی و جبران حیثیت ازدسترفته بهکار برد، ولی هیچگاه به نتیجه نرسید. یک سال پس از جنگ چالدران، پادشاه مجارستان، لایوش دوم، راهبی بهنام پتروس دومونت لیبانو را با نامهای روانه ایران کرد. وی پس از بازگشت نامهای از طرف شاه برای امپراتور مقدس رم، کارل پنجم، برد. شاه در این نامه، پیشنهاد حمله همزمان آلمان از شمال و ایران از جنوب به عثمانی را مطرح کرد. از آنجا که در آن زمان کارل با فرانسه در حال جنگ بود، شاه اسماعیل به این نکته نیز اشاره کرد که جنگ میان امپراتوران اروپا موجب جسارت و قدرت بیشتر سلطان خواهد شد. کارل به شاه اعلام کرد که نقشه مسیر حمله به عثمانی را تهیه کند تا متفقاً جنگ علیه عثمانی را آغاز کنند. پاسخ کارل پنجم زمانی به ایران رسید که شاه اسماعیل فوت کرده بود و نامه به شاه تهماسب تقدیم شد.[۱۰۰][۱۰۱]
نامه به سلطان سلیمان عثمانی[ویرایش]
بعد از وفات سلطان سلیم در سال ۹۲۶ قمری(۱۵۲۰ میلادی) شاه اسماعیل، امیر عبدالوهاب را جهت ارسال پیام تسلیت و تبریک سلطنت سلطان سلیمان به استانبول فرستاد که امیر عبدالوهاب در آنجا زندانی شد و وفات یافت.[۱۰۲] دو سال بعد شاه اسماعیل در سال ۱۵۲۲ میلادی به مناسبت تصرف رودس توسط عثمانی، هیئتی را به منظور ابراز تسلیت و تبریک به دربار عثمانی اعزام کرد از هیئت پانصد نفری که به ریاست تاجالدین حسنخلیفه به دربار عثمانی اعزام شده بود فقط بیست نفر اجازه ورود به استانبول را یافتند و بقیه در اسکدار تحت نظر گرفته شدند. سلطان سلیمان در پاسخ نامه در ۲۴ محرم سال ۹۳۰ (۱۵۲۴ میلادی) نامهای تشکر آمیزی ارسال کرد و شاه اسماعیل در همان سال وفات یافت. وقتی که شاه تهماسب به سلطنت رسید هیچگونه علایم و اشارات دوستی مشاهده نشد و سلطان سلیمان نامهای حاوی مطالب حقارت آمیز و تهدید آمیز ارسال کرد.[۱۰۳]
مرگ[ویرایش]

در ۲۳ مه ۱۵۲۴/ ۱۹ رجب ۹۳۰ شاه اسماعیل درگذشت و در محل آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی در اردبیل بهخاک سپرده شد. او هنگام مرگ، دو ماه تا سی و هفت سالگی فاصله داشت و تقریباً بیست و سه سال سلطنت کرده بود.[۱۰۴]

فرزندان[ویرایش]
پسران[ویرایش]
- تهماسب یکم، (زادهٔ ۲۲ فوریهٔ ۱۵۱۴ شاهآباد اصفهان – درگذشتهٔ ۱۴ مه ۱۵۷۶ قزوین) از تاجلی بیگم زاییده شد.
- سلطان القاس میرزا (زادهٔ ۱۵ مارس ۱۵۱۵ تبریز – درگذشتهٔ ۹ آوریل ۱۵۵۰، قلعه قهقه مشگینشهر) از خان بیگم
- سلطان رستم میرزا (زادهٔ ۱۳ سپتامبر ۱۵۱۶ اردبیل) چند سال پس از تولد درگذشت.
- سلطان سام میرزا (زادهٔ ۱۶ اوت ۱۵۱۷ مراغه – درگذشتهٔ دسامبر ۱۵۶۷ قلعه قهقه مشگینشهر). از تاجلی بیگم زاییده شد
- سلطان بهرام میرزا (زادهٔ ۷ سپتامبر ۱۵۱۸ مراغه – درگذشتهٔ ۱۵ سپتامبر ۱۵۵۰ همدان) از تاجلی بیگم زاییده شد. او چهار پسر داشت؛
- سلطان حسین میرزا (درگذشتهٔ ۱۵۷۶)
- سلطان ابراهیم میرزا (درگذشتهٔ ۱۵۷۷)
- سلطان بدیعالزمان میرزا (درگذشتهٔ ۱۵۷۷)
دختران[ویرایش]
- شاهدخت خیرالنساء شهنواز خانم، (درگذشته ۱۳ مارس ۱۵۳۳) در ۱۴ مه ۱۵۱۳ با شاهزاده مرادخان پسر شاهزاده احمد و نوهٔ بایزید دوم ازدواج کرد.
- شاهدخت خانیش خانم، (زاده حدود ۱۵۰۷ تبریز – درگذشته مارس ۱۵۶۳ یزد) با خان بیگم، در سال ۱۵۱۸ با امیر مظفر دباج و در سال ۱۵۳۷ شاه نورالدین نعمتالله باقی ازدواج کرد.
- شاهدخت پریخان خانم، (زاده حدود ۱۵۱۰ تبریز – درگذشتهٔ ۱۵۴۵ خانات شکی) از تاجلی بیگم، در سال ۱۵۲۲ با خلیلالله دوم و در سال ۱۵۳۸ با درویش محمدخان ازدواج کرد.
- شاهدخت مهینبانو خانم، (زادهٔ ۱۵۱۹ در اردبیل – درگذشتهٔ ۲۰ ژانویهٔ ۱۵۶۲ در قزوین) از تاجلی بیگم، او ازدواج نکرد.
- شاهدخت شاهزینت خانم، با محمدخان شرفالدین اوغلی ازدواج کرد.
- شاهدخت فرنگیس خانم، با عبدالله خان استاجلو ازدواج کرد.
سکهها[ویرایش]

نوشتههای روی سکههای دوره شاه اسماعیل اول:
«السلطان العادل الهادی الوالی ابوالمظفر شاه اسمعیل بهادر خان خلدالله ملکه و سلطنه»
و یا «السلطان العادل الکامل الهادی الوالی ابوالمظفر سلطان اسمعیل بهادر خان الصفوی الحسینی خلدالله ملکه»
پشت سکهها نیز لااله الاالله، محمداً رسولالله و علی ولیالله و نام دوازده امام حک شدهاست.[۱۰۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ Ghereghlou, Kioumars (October–December 2017). "Chronicling a Dynasty on the Make: New Light on the Early Ṣafavids in Ḥayātī Tabrīzī's Tārīkh (961/1554)". Journal of the American Oriental Society. 137 (4): 827. doi:10.7817/jameroriesoci.137.4.0805 – via Columbia Academic Commons.
Shah Ismāʿīl's enthronement took place in Tabrīz immediately after the battle of Sharūr, on 1 Jumādā II 907/22 December 1501.
- ↑ "Ismāʿīl I". Encyclopædia Britannica (به انگلیسی). Encyclopædia Britannica, Inc. Retrieved 2 September 2023.
- ↑ Savory، ESMĀʿĪL I ṢAFAWĪ، ۸: ۶۲۸–۶۳۶.
- ↑ Matthee, Rudi (13 June 2017) [28 July 2008]. "SAFAVID DYNASTY". Encyclopædia Iranica. New York: Columbia University. doi:10.1163/2330-4804_EIRO_COM_509. ISSN 2330-4804. Archived from the original on 25 May 2022. Retrieved 23 June 2022.
- ↑ Savory, Roger (2012) [1995]. "Ṣafawids". In Bosworth, C. E.; van Donzel, E. J.; Heinrichs, W. P.; Lewis, B.; Pellat, Ch.; Schacht, J. (eds.). Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Vol. 8. Leiden and Boston: Brill Publishers. doi:10.1163/1573-3912_islam_COM_0964. ISBN 978-90-04-16121-4.
- ↑ تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (صص ۲۱ تا ۳۶)
- ↑ Savory، ESMĀʿĪL I ṢAFAWĪ، ۸: ۶۲۸–۶۳۶.
- ↑ Helen Chapin Metz. Iran, a Country study. 1989. University of Michigan, p. 313.
- ↑ Emory C. Bogle. Islam: Origin and Belief. University of Texas Press. 1989, p. 145.
- ↑ Stanford Jay Shaw. History of the Ottoman Empire. Cambridge University Press. 1977, p. 77.
- ↑ Andrew J. Newman, Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire, I.B. Tauris (March 30, 2006).
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ Bernard Lewis_What went wrong p108, 109.
- ↑ دنیای صفوی - رودی ماتئی -نسخه انگلیسی -ص۱۶۰.
- ↑ Daniel W. Brown (2009). A New Introduction to Islam. John Wiley & Sons. pp. 235–236.
- ↑ Immortal: A Military History of Iran and Its Armed Forces. Steven R. Ward, p. 43.
- ↑ A new introduction to Islam. Daniel W. Brown, p. 191.
- ↑ دنیای صفوی - رودی ماتئی -نسخه انگلیسی -ص۱۶۰.
- ↑ G. Doerfer, "Azeri Turkish", Encyclopædia Iranica, viii, Online Edition, p. 246.
- ↑ http://www.iranicaonline.org/articles/esmail-i-safawi#ii
- ↑ شاه عباس کبیر، مریم نژاد اکبری مهربان ص ۱۷ برگرفته از مقالات عباس اقبال آشتیانی مجله یادگار سال چهارم شماره ۲.
- ↑ electricpulp.com. "(This official version contains textual changes designed to obscure the Kurdish origins of the Safavid family and to vindicate their claim to descent from the Imams.)EBN BAZZĀZ – Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). Retrieved 2017-08-16.
- ↑ آذر اکبرزاده ابراهیمی (بهار ۱۳۹۵). «بازشناخت نادره زنان در «صفوة الصفا»». پژوهش زبان و ادبیات فارسی. دریافتشده در ۲۰۱۷-۰۹-۰۲.
- ↑ EBN BAZZĀZ, DARVĪŠ TAWAKKOLĪ b. Esmāʿīl b. Ḥājī Ardabīlī, author of the Ṣafwat al-ṣafāʾ, a biography of Shaikh Ṣafī-al-Dīn Esḥāq Ardabīlī (d. 935/1334), founder of the Safavid order of Sufis and the eponym of the Safavid dynasty. Ebn Bazzāz was a disciple of Shaikh Ṣadr-al-Dīn Ardabīlī (d. 794/1391-92), the son and successor of Shaikh Ṣafī-al-Dīn. The work, also entitled al-Mawāheb al-sanīya fī manāqeb al-Ṣafawīya, deals mainly with Shaikh Ṣafī-al-Dīn’s miracles and sayings and contains little of a biographical nature (see Browne, Lit. Hist. Persia IV, pp. 38-39, for a list of its contents). Ebn Bazzāz completed this voluminous work (over 800 folios) around 759/1358, only twenty-four years after the death of Shaikh Ṣafī-al-Dīn. It is written in a straightforward style, without much rhetorical embellishment. Ideologically-motivated alterations were already present in a manuscript dated 914/1508, during the reign of Shah Esmāʿīl I (Aya Sofya 2123; Togan). Shah Ṭahmāsb (930-84/1524-76) ordered Mīr Abu’l-Fatḥ Ḥosaynī to produce a revised edition of the Ṣafwat al-ṣafāʾ. This official version contains textual changes designed to obscure the Kurdish origins of the Safavid family and to vindicate their claim to descent from the Imams, (Roger Savory), “EBN BAZZĀZ,” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، ۳۹.
- ↑ منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، ۷.
- ↑ جعفریان، ۲۸:۱۳۷۸و یوسف جمالی، تاریخ تحولات عصر صفوی، ۱۳۸۵:۴۵۰
- ↑ «شاه اسماعیل اول صفوی». مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی |. بایگانیشده از اصلی در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۰-۱۱.
- ↑ «شاه اسماعیل صفوی». بانک مقالات علوم اسلامی و انسانی. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۰-۱۱.
- ↑ «بیوگرافی شاه اسماعیل صفوی». صدا و سیمای اردبیل |. بایگانیشده از اصلی در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۸-۱۱.
- ↑ «شاه اسماعیل صفوی». دانشنامه رشد. بایگانیشده از اصلی در ۱۸ آوریل ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۸-۱۱.
- ↑ دانشنامه مشگینشهر دفتر اول ج2 ص785 مرتضی کرامتی مشکینی
- ↑ نوایی و غفاریفرد، تاریخ صفویه، 57.
- ↑ عالم آرای عباسی، ص ۳۲؛ جهانگشای خاقان، صص ۴۴–۴۶
- ↑ احسن التواریخ، ص ۹؛ جهانگشای خاقان، صص ۶۴–۶۷
- ↑ جهانشگای خاقان، ص ۵۷
- ↑ روضه الصفا:۱۰
- ↑ جهانگشای خاقان، صص ۱۱۹ و ۱۱۳
- ↑ تاریخ جهان آرا، صص ۴۶۵–۲۲۶؛ لب التواریخ، صص ۳۹۴–۳۹۵
- ↑ دکتر شهبازی شیران، حبیب (۱۳۸۳). پی جویی و تحلیل اجزاء و عناصر معماری جمعه مسجد اردبیل. مؤسّسه مطبوعاتی رعد، تبریز، مقدّمهٔ تاریخی
- ↑ منظر الأولیاء، صص ۱۸۴، ۲۰۶–۲۰۸
- ↑ سفرنامه ونیزیان، ۴۲۹ص.
- ↑ حبیب السیر ص ۵۰۳ تا ۵۰۵.
- ↑ مرتضی راوندی -تاریخ اجتماعی ایران، ج۲ ص ۳۸۳
- ↑ موسی موسوی اصفهانی-شیعه و تصحیح ص۸۵.
- ↑ نیکزاد امیرحسینی، کریم (۱۳۳۸). تاریخچه ابنیه تاریخی اصفهان. پروین. ص. ۱۰.
- ↑ Vincent J. Cornell,Voices of Islam: Voices of tradition, pg.225
- ↑ Seyyed Hossein Nasr,Traditional Islam in the modern world, pg.61
- ↑ Jaroslav Krejčí, Anna Krejčová, Before the European challenge, pg.151
- ↑ Islam without Allah?, By Colin Turner, pg.63
- ↑ Peter Charanis. "Review of Emile Janssens' Trébizonde en Colchide", Speculum, Vol. 45, No. 3,, (Jul. , 1970), p. 476.
- ↑ Anthony Bryer, open citation, p. 136.
- ↑ ایران در عصر صفوی - راجر سیوری - چاپ سیزدهم - صفحهٔ ۲۷
- ↑ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطیت، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، ص ۴۲.
- ↑ The safavid world, Rudi Mateeص۵۴۵.
- ↑ Sanudo 1979: 84, 100, 155, respectively.
- ↑ The safavid world, Rudi Matee p588.
- ↑ ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ The safavid world, Rudi Matee p589.
- ↑ Neck 1952: 66; Palombini 1968: 50; Tardy 1978: 125–6; Teles e Cunha 2011: 16. Piemontese 2017 is now the fundamental reference work as far as the relations between the State of the Church (the Vatican City State after 1929) and Iran are concerned.
- ↑ Bacqué-Grammont 1987: 143.
- ↑ The safavid world, Rudi Matee p590.
- ↑ شریعتی، علی، اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی، ۱۳۵۷، نذیرچاپ، صفحات ۲۹–۳۱.
- ↑ اکرم کیدو. مؤسسة شیخ الإسلام فی الدولة العثمانیة. ترجمة هاشم الایوبی. منشورات جروس برس. طرابلس. لبنان. ط 1 1992.
- ↑ حسان حلاق؛ عباس صباغ (1999). المعجم الجامع فی المصطلحات الأیوبیة والمملوکیة والعثمانیة ذات الأصول العربیة والفارسیة والترکیة (ط. الأولی). بیروت: دار العلم للملایین. ص. 133.
- ↑ Moojan Momen, Introduction to Shi'i Islam (Yale University Press, 1985) (p.116.
- ↑ Molavi, Afshin (2002). Persian Pilgrimages: Journeys Across Iran. Norton. p. 170. ISBN 978-0-393-05119-3.
- ↑ Superstition as Ideology in Iranian Politics: From Majlesi to Ahmadinejad -علی رهنما - نسخه انگلیسی -ص۱۹۸.
- ↑ مهدوی، سید مصلح الدین (۱۳۷۱)، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، گل بهار اصفهان، ص۳۲
- ↑ (Halm 1997)
- ↑ مهدوی، سید مصلح الدین (۱۳۷۱). خاندان شیخالاسلام اصفهان: گل بهار اصفهان، ص142-155.
- ↑ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطیت، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، ص ۵۹.
- ↑ «ادشاه مؤسس (حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) شاه اسماعیل اولپادشاه مؤسس (حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) شاه اسماعیل اول». علی طراری. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ «نکاتی عجیب و عبرتهایی از زندگانی شاه اسماعیل صفوی (قسمت دوم)». اسلام تکس. بایگانیشده از اصلی در ۱۸ آوریل ۲۰۲۱. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ «نقش ویرانگر صفویها در تاریخ ایران و اسلام». اهل سنت ایران. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ «گفتگوی صفیر با: آیت الله محمد هادی یوسفی غروی (استاد حوزه و دانشگاه و محقق تاریخ)». سایت رسمس آیت الله یوسف صانعی. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ «خراسان در عصر شاه اسماعیل اول صفوی» (PDF). کریم یوسف جمالی - دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد. بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۱۸ آوریل ۲۰۲۱. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ «تاریخ شاه اسماعیل صفوی (ارمغان آوران تشیع)» (PDF). فرق الشیعه امیرحسین خنجی صفحه ۱۰۲. دریافتشده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
- ↑ تاریخ شاه اسماعیل صفوی (ارمغان آوران تشیع) - امیرحسین خنجی - صفحه 102
- ↑ پناهی سمنانی، شاه اسماعیل اول، مرشد سرخکلاهان، ۲۶۳ و ۲۶۴.
- ↑ پناهی سمنانی، شاه اسماعیل اول، مرشد سرخکلاهان، ۱۳۶.
- ↑ Ghulam Sarwar, History of Shah Isma il Safawi (Aligarh, 1939), 47–49.
- ↑ ایلچی نظام شاه نسخه خطی موزه بریتانیا ورق10ب و تاریخ جهانگشای خاقان نسخهی خطی موزه بریتانیا ورق104 و روضه الصفویه ص179و خلد برین ص127و129
- ↑ Haneda, Chah et les Qizilbas, 144–202.
- ↑ Szuppe, Entre Timourides, Uzbeks et Safavides, 58, n. 211.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۳.
- ↑ تاریخ اجتماعی ایران -راوندی ج۸ ص۱۳۶.
- ↑ The Judeo-Persian poet ‘Emrānī and his "Book of treasure": ‘Emrānī's Ganǰ… ‘Emrānī, David Yeroushalmi, p. 20.
- ↑ Culture and customs of Iran. Elton L Daniel, ‘Alī Akbar Mahdī, p. 185.
- ↑ ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، ص ۱۲۶
- ↑ جهانگشای خاقان، ص ۱۴۹
- ↑ ، دربارهٔ مهرهای شاه اسماعیل اول، صص ۱۸۲–۱۸۵
- ↑ عالم آرای عباسی، صص ۱۲۷ -
- ↑ گلشن مراد، ص ۵۵۶
- ↑ لب التواریخ، صص ۳۹۴ -
- ↑ کحاله، عمر رضا (۱۹۵۹). أعلام النساء فی عالمی العرب والإسلام. ج. ۱. بیروت: موسسة الرسالة. ص. ۳۰۷.
- ↑ محمدپناه، بهنام (۱۳۸۹). کهندیار (جلد دوم). سبزان. ص. ص ۱۳۸.
- ↑ http://ensani.ir/fa/article/11405/روابط-خارجی-ایران-عصر-صفوی#_edn29
- ↑ «سیاست خارجی ایران در زمان پادشاهان صفوی، نصرالله فلسفی».
- ↑ «تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوی».
- ↑ «نگاهی به روابط دیپلماتیک صفویان و گورکانیان هند». پرتال جامع علوم انسانی. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۸-۲۴.
- ↑ http://ensani.ir/fa/article/11405/روابط-خارجی-ایران-عصر-صفوی#_edn29
- ↑ «تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوی».
- ↑ https://tarikh.inoor.ir/fa/event/page/5M71L/فرستادن_امیر_عبد_الوهاب_نزد_سلطان_سلیمان_قانونی
- ↑ https://tarikh.inoor.ir/fa/event/page/3H7HI/نامه_سلطان_سلیمان_قانونی_به_شاه_اسماعیل_صفوی
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، 47.
- ↑ https://www.sekeha.com/ancient-coins/صفویان/شاه-اسماعیل-یکم/شاهی-شاه-اسماعیل-یکم.html
منابع[ویرایش]
- سیوری، راجر (۱۳۹۱). ایران عصر صفویه. ترجمهٔ کامبیز عزیزی. تهران: نشر مرکز.
- نوایی، عبدالحسین؛ غفاریفرد، عباسقلی (۱۳۹۲). تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۸۹-۶.
- رئیسنیا، رحیم (۱۳۸۶). «چالدُران». دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱۱. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. دریافتشده در ۲۰۱۳-۰۱-۱۹.
- کیوانی، مهدی. «اسماعیل اول صفوی». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۸. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. دریافتشده در ۲۰۱۳-۰۱-۱۹.
- محمدپناه، بهنام (۱۳۸۹). کهندیار (جلد دوم). سبزان.
- GANDJEI, T (1997). "ISMĀʿlL I". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM (به انگلیسی). Vol. ۴ (۲ ed.). LEIDEN: E. J. BRILL. p. ۱۸۷–۱۸۸.
- Karamustafa, Ahmet T (1998). "ESMĀʿĪL I ṢAFAWĪ". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. ۸. New York: Bibliotheca Persica Press. Archived from the original on 17 November 2017. Retrieved 2013-01-19.
- Matthee, Rudi (2008). "SAFAVID DYNASTY". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Archived from the original on 17 November 2012. Retrieved 2013-06-02.
- McCaffrey, Michael J (1990). "ČĀLDERĀN". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. ۴. New York: Bibliotheca Persica Press. Retrieved 2013-01-19.
- Özgüdenli, Osman G (2006). "OTTOMAN-PERSIAN RELATIONS i. UNDER SULTAN SELIM I AND SHAH ESMĀIL I". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 2013-01-19.
- ROEMER, H.R (2008). "THE SAFAVID PERIOD". THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN (به انگلیسی). Vol. ۶. Cambridge: Cambridge University Press. p. ۱۸۹–۳۵۰.
- Savory, Roger M (1998). "ESMĀʿĪL I ṢAFAWĪ". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. ۸. New York: Bibliotheca Persica Press. Archived from the original on 17 November 2012. Retrieved 2013-01-19.
- Savory, R. M (1997). "ISMĀʿlL I". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM (به انگلیسی). Vol. ۴. LEIDEN: E. J. BRILL. p. ۱۸۶–۱۸۷.
- Savory, R. M (2008). "SAFAVID PERSIA". THE CAMBRIDGE HISTORY OF ISLAM (به انگلیسی). Vol. ۱A. Cambridge: Cambridge University Press. p. ۳۹۴–۴۲۹.
- WALSH, J. R (1991). "ČĀLDIRĀN". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM (به انگلیسی). Vol. ۲ (۲nd ed.). LEIDEN: E.J. BRILL.
- ساعدی، غلامحسین. مشکین شهر یا خیاو. تهران: امیرکبیر.
![]() |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ شاه اسماعیل یکم موجود است. |
![]() |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به اسماعیل یکم در ویکیگفتاورد موجود است. |
شاه اسماعیل یکم زادهٔ: ۱۷ ژوئیهٔ ۱۴۸۷ درگذشتهٔ: ۲۳ مهٔ ۱۵۲۴
| ||
پادشاهی ایران | ||
---|---|---|
عنوان جدید | شاه ایران ۱۵۰۱–۱۵۲۴ |
پسین: شاه تهماسب یکم |
- افراد آذریتبار اهل ایران
- افراد آذریتبار
- افراد ایرانی ترکتبار
- افراد ایرانی کردتبار
- افراد ایرانی یونانیتبار
- اهالی اردبیل
- اهالی ایران در سده ۱۵ (میلادی)
- اهالی ایران در سده ۱۶ (میلادی)
- اهالی ایران صفوی در سده ۱۶ (میلادی)
- ایرانیتبارها
- پادشاهان مسلمان شیعه
- تئوکراتها
- حاکمان سده ۱۵ (میلادی) در خاورمیانه
- حکمرانان آسیا در سده ۱۶ (میلادی)
- حکمرانان سده ۱۶ (میلادی) در خاورمیانه
- خاکسپاریها در اردبیل
- خاندان موسوی
- درگذشتگان ۱۵۲۴ (میلادی)
- درگذشتگان ۹۰۳
- درگذشتگان ۹۳۰ (قمری)
- زادگان ۱۴۸۷ (میلادی)
- زادگان ۸۸۶
- زادگان ۸۹۲ (قمری)
- شاعران آذریزبان
- شاعران ترکزبان ایران
- شاعران سده ۱۶ (میلادی) اهل ایران
- شاعران صوفی
- شاعران فارسیزبان
- شاهان صفوی
- شیعه دوازدهامامی
- شیعیان ایران
- صوفیان اهل ایران
- صوفیان کرد
- نویسندگان سده ۱۶ (میلادی)