بهرام بیضایی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
}} |
}} |
||
{{بهرام بیضایی (نوار کناری)}} |
{{بهرام بیضایی (نوار کناری)}} |
||
'''بهرام بیضایی''' (زادهٔ ۵ دی ۱۳۱۷) نویسنده و کارگردانِ ایرانیِ فیلم و نمایش است.<ref>[http://www.bbc.com/persian/arts/2013/04/130417_l41_cinema_iranian_festival_losangeles درباره بهرام بیضایی در سایت بیبیسی، ۱۳۹۲] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20171015044122/http://www.bbc.com/persian/arts/2013/04/130417_l41_cinema_iranian_festival_losangeles |date=15 اکتبر 2017}}</ref> از کارهای دیگرش میشود [[تدوین فیلم]]، [[تهیهکننده فیلم|تهیهٔ فیلم]]، مقالهنویسی، ترجمهٔ یکی دو نمایشنامه، نگارش یکی دو داستان و چند شعر و انبوهی پژوهش تاریخی و استادی در دانشگاه را برشمرد. بیضایی از فیلمسازانِ صاحبسبک و معتبر و از نویسندگان و اندیشمندان برجستهٔ نمایش و ادبیات نوین فارسی بهشمار میرود. بعضی از نمایشنامههایش به انگلیسی و عربی و فرانسوی و اسپانیایی و آلمانی و ترکی و زبانهای دیگری درآمده و در آسیا و اروپا و امریکای شمالی چاپ و اجرا شدهاست. [[فیلمشناسی بهرام بیضایی|ده فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه]] و [[کتابشناسی بهرام بیضایی|کمابیش هفتاد کتاب]] و [[نمایششناسی بهرام بیضایی|نمایشهایی بر صحنه]]های شهرهای مختلف ایران و گاه غیر از ایران از |
'''بهرام بیضایی''' (زادهٔ ۵ دی ۱۳۱۷) نویسنده و کارگردانِ ایرانیِ فیلم و نمایش است.<ref>[http://www.bbc.com/persian/arts/2013/04/130417_l41_cinema_iranian_festival_losangeles درباره بهرام بیضایی در سایت بیبیسی، ۱۳۹۲] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20171015044122/http://www.bbc.com/persian/arts/2013/04/130417_l41_cinema_iranian_festival_losangeles |date=15 اکتبر 2017}}</ref> از کارهای دیگرش میشود [[تدوین فیلم]]، [[تهیهکننده فیلم|تهیهٔ فیلم]]، مقالهنویسی، ترجمهٔ یکی دو نمایشنامه، نگارش یکی دو داستان و چند شعر و انبوهی پژوهش تاریخی و استادی در دانشگاه را برشمرد. بیضایی از فیلمسازانِ صاحبسبک و معتبر و از نویسندگان و اندیشمندان برجستهٔ نمایش و ادبیات نوین فارسی بهشمار میرود. بعضی از نمایشنامههایش به انگلیسی و عربی و فرانسوی و اسپانیایی و آلمانی و ترکی و زبانهای دیگری درآمده و در آسیا و اروپا و امریکای شمالی چاپ و اجرا شدهاست. [[فیلمشناسی بهرام بیضایی|ده فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه]] و [[کتابشناسی بهرام بیضایی|کمابیش هفتاد کتاب]] و [[نمایششناسی بهرام بیضایی|نمایشهایی بر صحنه]]های شهرهای مختلف ایران و گاه غیر از ایران از سالِ ۱۳۴۱ به بعد کارنامهٔ هنریِ بیضایی را تشکیل میدهد. |
||
بیضایی در [[تهران]] در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب و جداافتاده از عوام به دنیا آمد. [[ذکایی بیضایی آرانی|پدرش]] شاعری [[آران]]ی بود. بهرام از مدرسه میگریخت و در [[سینه کلوب]] فیلم تماشا میکرد. همین زمان با کار و سرگذشت [[صادق هدایت]] آشنا شد، و از او تأثیر گرفت. سپستر از رشتهٔ ادبی [[دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران]] کناره گرفت؛ ولی حاصل پژوهشهایش را به صورت کتاب ''[[نمایش در ایران]]'' چاپ کرد، که یگانه تاریخنامهٔ مهمِّ [[نمایش ایرانی]] شد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/drama Encyclopaedia Iranica. "Drama". M. R. Ghanoonparvar.] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20170517035351/http://www.iranicaonline.org/articles/drama |date=17 مه 2017}}</ref> همزمان به نمایشنامهنویسی گرایید، آن هم با بهره گرفتن از شیوههای [[تعزیه]] که نیاکانش در آران برپا میکردند. بیشترِ نخستین نمایشنامههایش – مانند ''[[پهلوان اکبر میمیرد]]'' – با نمایش [[گروهِ هنرِ ملّی]] کامیابی یافت؛ هرچند گاه [[جلال آل احمد]] کارش را سخت نکوهید. سالِ ۱۳۴۴ با [[منیراعظم رامینفر]] ازدواج کرد. بیضایی در اوایل [[دههٔ ۱۳۴۰]] عضو [[گروهِ طُرفه]] و از هنگام تشکیل [[کانون نویسندگان ایران]] از بنیانگذارانش و از جمله به همین خاطر آماج بدگمانی [[ساواک]] بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کناره گرفت. [[دههٔ ۱۳۵۰]] را به استادی در [[دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران]] و نیز فیلمسازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، ''[[مرگ یزدگرد]]'' را بر صحنه برد، که در ۱۳۶۰، سال اخراج دوبارهاش این بار از کرسی استادی دانشگاه تهران، فیلم هم شد. پس از نمایش ''مرگ یزدگرد'' تا هجده سال امکان کار تئاتری نیافت، هرچند با پیگیری فراوان توانست چند فیلم بسازد. سالِ ۱۳۷۱ با [[مژده شمسایی]] ازدواج کرد.<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.ilna.ir/بخش-فرهنگ-هنر-6/412926-یادداشت-بهرام-بیضایی-برای-تولد-محمدرضا-شجریان |title=خبرگزاری ایلنا. ۱۳۹۵ |accessdate=۳ آوریل ۲۰۱۷ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20170811010817/http://www.ilna.ir/بخش-فرهنگ-هنر-6/412926-یادداشت-بهرام-بیضایی-برای-تولد-محمدرضا-شجریان |archivedate=۱۱ اوت ۲۰۱۷ |dead-url=no}}</ref> از سال ۱۳۷۶ دوباره کارِ تئاتر دست داد و بیضایی به شوق نمایش از اقامت کوتاهش در [[استراسبورگ]] دست شست و تا ۱۳۸۶ به تفاریق توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب پروانه بگیرد، هرچند گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی دچار سانسور شد یا کتابی در محاق توقیف ماند. سال ۱۳۸۹ به استادی بخش [[ایرانشناسی]] [[دانشکدهٔ انسانیات و علوم دانشگاه استنفورد]] به امریکا رفت.<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/141932/هزار-افسان-کجاست-بیضایی-چاپ-دوم-رسید |title=خبرگزاری ایبنا. ۱۳۹۱ |accessdate=۳ آوریل ۲۰۱۷ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20161205100000/http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/141932/هزار-افسان-کجاست-بیضایی-چاپ-دوم-رسید |archivedate=۵ دسامبر ۲۰۱۶ |dead-url=no}}</ref> این مهاجرت بیضایی دیرانجامترین اقامتش دور از ایران بوده. او در آمریکا نیز پُرکار بوده و غیر از تدریس، به نوشتن و نمایش پرداختهاست. |
بیضایی در [[تهران]] در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب و جداافتاده از عوام به دنیا آمد. [[ذکایی بیضایی آرانی|پدرش]] شاعری [[آران]]ی بود. بهرام از مدرسه میگریخت و در [[سینه کلوب]] فیلم تماشا میکرد. همین زمان با کار و سرگذشت [[صادق هدایت]] آشنا شد، و از او تأثیر گرفت. سپستر از رشتهٔ ادبی [[دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران]] کناره گرفت؛ ولی حاصل پژوهشهایش را به صورت کتاب ''[[نمایش در ایران]]'' چاپ کرد، که یگانه تاریخنامهٔ مهمِّ [[نمایش ایرانی]] شد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/drama Encyclopaedia Iranica. "Drama". M. R. Ghanoonparvar.] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20170517035351/http://www.iranicaonline.org/articles/drama |date=17 مه 2017}}</ref> همزمان به نمایشنامهنویسی گرایید، آن هم با بهره گرفتن از شیوههای [[تعزیه]] که نیاکانش در آران برپا میکردند. بیشترِ نخستین نمایشنامههایش – مانند ''[[پهلوان اکبر میمیرد]]'' – با نمایش [[گروهِ هنرِ ملّی]] کامیابی یافت؛ هرچند گاه [[جلال آل احمد]] کارش را سخت نکوهید. سالِ ۱۳۴۴ با [[منیراعظم رامینفر]] ازدواج کرد. بیضایی در اوایل [[دههٔ ۱۳۴۰]] عضو [[گروهِ طُرفه]] و از هنگام تشکیل [[کانون نویسندگان ایران]] از بنیانگذارانش و از جمله به همین خاطر آماج بدگمانی [[ساواک]] بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کناره گرفت. [[دههٔ ۱۳۵۰]] را به استادی در [[دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران]] و نیز فیلمسازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، ''[[مرگ یزدگرد]]'' را بر صحنه برد، که در ۱۳۶۰، سال اخراج دوبارهاش این بار از کرسی استادی دانشگاه تهران، فیلم هم شد. پس از نمایش ''مرگ یزدگرد'' تا هجده سال امکان کار تئاتری نیافت، هرچند با پیگیری فراوان توانست چند فیلم بسازد. سالِ ۱۳۷۱ با [[مژده شمسایی]] ازدواج کرد.<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.ilna.ir/بخش-فرهنگ-هنر-6/412926-یادداشت-بهرام-بیضایی-برای-تولد-محمدرضا-شجریان |title=خبرگزاری ایلنا. ۱۳۹۵ |accessdate=۳ آوریل ۲۰۱۷ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20170811010817/http://www.ilna.ir/بخش-فرهنگ-هنر-6/412926-یادداشت-بهرام-بیضایی-برای-تولد-محمدرضا-شجریان |archivedate=۱۱ اوت ۲۰۱۷ |dead-url=no}}</ref> از سال ۱۳۷۶ دوباره کارِ تئاتر دست داد و بیضایی به شوق نمایش از اقامت کوتاهش در [[استراسبورگ]] دست شست و تا ۱۳۸۶ به تفاریق توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب پروانه بگیرد، هرچند گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی دچار سانسور شد یا کتابی در محاق توقیف ماند. سال ۱۳۸۹ به استادی بخش [[ایرانشناسی]] [[دانشکدهٔ انسانیات و علوم دانشگاه استنفورد]] به امریکا رفت.<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/141932/هزار-افسان-کجاست-بیضایی-چاپ-دوم-رسید |title=خبرگزاری ایبنا. ۱۳۹۱ |accessdate=۳ آوریل ۲۰۱۷ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20161205100000/http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/141932/هزار-افسان-کجاست-بیضایی-چاپ-دوم-رسید |archivedate=۵ دسامبر ۲۰۱۶ |dead-url=no}}</ref> این مهاجرت بیضایی دیرانجامترین اقامتش دور از ایران بوده. او در آمریکا نیز پُرکار بوده و غیر از تدریس، به نوشتن و نمایش پرداختهاست. |
نسخهٔ ۳۰ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۲۳:۵۱
بهرام بیضایی | |
---|---|
![]() پرترهٔ بهرام بیضایی، کارِ فخرالدّین فخرالدّینی (۱۳۸۱) | |
زادهٔ | ۵ دی ۱۳۱۷ (۸۵ سال) تهران |
محل زندگی | تهران، اصفهان، سوئد، استراسبورگ، پالو آلتو، کالیفرنیا |
ملیت | ایرانی |
دیگر نامها | مهرداد رهسپار، ع. سالک، اعظم علیان، بهروز برومند، کاوه اسماعیلی |
تحصیلات | دیپلم دبیرستان |
پیشه | فیلمساز و کارگردان تئاتر و نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس و تدوینگر و استاد دانشگاه |
سالهای فعالیت | از ۱۳۳۷ |
آثار | هشتمین سفر سندبادمرگ یزدگردباشو، غریبهی کوچکسگکُشی . . . |
عضو هیئت مدیره | دانشگاه تهران، دانشگاه استنفورد |
همسر(ها) | منیراعظم رامینفر (-۱۳۴۴)مژده شمسایی (-۱۳۷۱) |
فرزندان | نیلوفر (۱۳۴۵)، ارژنگ (۱۳۴۶)، نگار (۱۳۵۱)، نیاسان (۱۳۷۴) |
والدین | ذکایی بیضایی آرانینیّره موافق |
خویشاوندان | ادیب بیضایی، پرتو بیضایی آرانی، امینالله رشیدی، محمّدرضا درویشی |
جایزه(ها) | نامزد هوگو طلایی جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو ۱۹۷۲ برنده جایزه ویژه جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو ۱۹۷۳ برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم فجر ۲۰۰۱ جایزه یک عمر دستاورد جشنواره بینالمللی فیلم استانبول ۲۰۰۴ |
فهرستهای کارها |
---|
دیـگر |
|
|
بهرام بیضایی (زادهٔ ۵ دی ۱۳۱۷) نویسنده و کارگردانِ ایرانیِ فیلم و نمایش است.[۱] از کارهای دیگرش میشود تدوین فیلم، تهیهٔ فیلم، مقالهنویسی، ترجمهٔ یکی دو نمایشنامه، نگارش یکی دو داستان و چند شعر و انبوهی پژوهش تاریخی و استادی در دانشگاه را برشمرد. بیضایی از فیلمسازانِ صاحبسبک و معتبر و از نویسندگان و اندیشمندان برجستهٔ نمایش و ادبیات نوین فارسی بهشمار میرود. بعضی از نمایشنامههایش به انگلیسی و عربی و فرانسوی و اسپانیایی و آلمانی و ترکی و زبانهای دیگری درآمده و در آسیا و اروپا و امریکای شمالی چاپ و اجرا شدهاست. ده فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه و کمابیش هفتاد کتاب و نمایشهایی بر صحنههای شهرهای مختلف ایران و گاه غیر از ایران از سالِ ۱۳۴۱ به بعد کارنامهٔ هنریِ بیضایی را تشکیل میدهد.
بیضایی در تهران در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب و جداافتاده از عوام به دنیا آمد. پدرش شاعری آرانی بود. بهرام از مدرسه میگریخت و در سینه کلوب فیلم تماشا میکرد. همین زمان با کار و سرگذشت صادق هدایت آشنا شد، و از او تأثیر گرفت. سپستر از رشتهٔ ادبی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران کناره گرفت؛ ولی حاصل پژوهشهایش را به صورت کتاب نمایش در ایران چاپ کرد، که یگانه تاریخنامهٔ مهمِّ نمایش ایرانی شد.[۲] همزمان به نمایشنامهنویسی گرایید، آن هم با بهره گرفتن از شیوههای تعزیه که نیاکانش در آران برپا میکردند. بیشترِ نخستین نمایشنامههایش – مانند پهلوان اکبر میمیرد – با نمایش گروهِ هنرِ ملّی کامیابی یافت؛ هرچند گاه جلال آل احمد کارش را سخت نکوهید. سالِ ۱۳۴۴ با منیراعظم رامینفر ازدواج کرد. بیضایی در اوایل دههٔ ۱۳۴۰ عضو گروهِ طُرفه و از هنگام تشکیل کانون نویسندگان ایران از بنیانگذارانش و از جمله به همین خاطر آماج بدگمانی ساواک بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کناره گرفت. دههٔ ۱۳۵۰ را به استادی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران و نیز فیلمسازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، مرگ یزدگرد را بر صحنه برد، که در ۱۳۶۰، سال اخراج دوبارهاش این بار از کرسی استادی دانشگاه تهران، فیلم هم شد. پس از نمایش مرگ یزدگرد تا هجده سال امکان کار تئاتری نیافت، هرچند با پیگیری فراوان توانست چند فیلم بسازد. سالِ ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد.[۳] از سال ۱۳۷۶ دوباره کارِ تئاتر دست داد و بیضایی به شوق نمایش از اقامت کوتاهش در استراسبورگ دست شست و تا ۱۳۸۶ به تفاریق توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب پروانه بگیرد، هرچند گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی دچار سانسور شد یا کتابی در محاق توقیف ماند. سال ۱۳۸۹ به استادی بخش ایرانشناسی دانشکدهٔ انسانیات و علوم دانشگاه استنفورد به امریکا رفت.[۴] این مهاجرت بیضایی دیرانجامترین اقامتش دور از ایران بوده. او در آمریکا نیز پُرکار بوده و غیر از تدریس، به نوشتن و نمایش پرداختهاست.
بیضایی با نویسندگانی چون اکبر رادی و فیلمسازانی چون ناصر تقوایی و دیگرانی در دگرگونی نمایش و سینما در ایران نقش مهمّی داشته. او بارها در رأیگیری از منقّدان سینمایی ایرانی برترین کارگردان تاریخ سینمای ایران شناخته شده.[۵] باشو، غریبهی کوچک، که اغلب برترین فیلمِ تاریخ سینمای ایران شناخته شده،[۶] و سگکُشی، که پرفروشترین فیلم سال ۱۳۸۰ ایران شد، دو تا از برجستهترین فیلمهای بیضایی است. بعضی از مورّخان سینما سرآغازِ کارِ فیلمسازانی از نسلِ بیضایی و تقوایی و علی حاتمی را سرآغازِ فصلِ جدیدِ سینمای ایران دانستهاند که «موج نو» نامیدهاند؛ و فیلمهای دههٔ ۱۳۵۰ بیضایی مانند غریبه و مه و کلاغ را در این جریان سینمایی گنجانیدهاند. در تئاتر نیز اغلب او را مهمترین نمایشنامهنویس تاریخ ادبیات فارسی گفتهاند که، با نمایشنامههایی چون هشتمین سفر سندباد و ندبه و نمایشهایی چون مرگ یزدگرد و افرا و همراه نمایشنامهنویسان دیگری چون ساتم الغزاده و علی نصیریان و غلامحسین ساعدی و اکبر رادی، گونهٔ نمایشنامه را در زبان فارسی استوار کرده و نمایش را به پایهای جدّیتر رسانید و سبب شد تا روزگار زرّینِ دههٔ ۱۳۴۰ در نمایش ایران به حصول پیوست.[۷] بیضایی فقط فیلمنامههای خود را به فیلم درآورده و – به استثنای بانو آئویی و با وجود میل به نمایش کارهایی از شکسپیر و سهآمی موتوکیو و اکبر رادی – همواره نمایشنامههای خود را به نمایش درآورده است. او تهیّهکننده و تدوینگر و طرّاح و کارگردان بیشتر کارهای نمایشیِ خود بودهاست. تأثیر بیضایی را بر هنر آزاد و اندیشه در ایران بزرگ شمرده و او را همتای بزرگان فرهنگ و ادبیات فارسی، و بیش از همه فردوسی،[۸] دانستهاند.
سرگذشت
سالهای آغازین: مدرسه، سینما، شاهنامه، دانشگاه، کار، تعزیه
- زایش و نیاکان
بهرام بیضایی در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران زادهشد. مادرش نیّره موافق و پدرش میرزا نعمتالله بیضائی آرانی، متخلّص به «ذکایی» و کوچکترین برادرِ ادیب بیضائی، بود. نامِ «بیضایی» (یا «بیضائی») از تخلّصِ ادیب آمده:
جهان نمیبرد از یاد نام بیضائی | هنوز بوی محبّت ز بیستون آید |
که ذکایی نیز همچون دیگر بازماندگان با آغازِ صدورِ سجل همچون نامِ خانوادگی برگزید. ذکاییِ تذکرهنویس و شاعر در ۱۳۰۶ به تهران کوچید و به خدمت دولتی در ثبت اسناد درآمد. وی از نیمهٔ سال ۱۳۲۶، به دعوتِ ملکالشّعرای بهار، در جلسههای هفتگی انجمن ادبی فرهنگستان ایران شرکت میجست. ذکایی از حدود همین زمان انجمن ادبی طهران را بنیان نهاد،[۹] که دوشنبهها در خانهاش جلسه داشت[۱۰] و ناشر برخی از نخستین آثار قلمی بهرام بیضایی هم شد. در هنگام تولّدِ بهرام پنج سالی میشد که ادیب درگذشته بود، ولی عموهای دیگرش که شاعرپیشه بودند در قید حیات بودند. مادرش آورده که هنگامی که او متولّد شد عموهایش از آران به تهران رفته بودند. یکی از عموها چون نوزاد را در گهواره دیده گفته «بهرامْ پسر که زادهٔ شیر استی» و عموی دیگر ادامه داده که «پیداست ز عارضش جهانگیر استی»![۱۱]
بیضایی پدربزرگ و مادربزرگِ پدری خود را ندید، ولی پدربزرگ و مادربزرگِ مادریش در کودکی او زنده بودند و در شخصیتش تأثیر مستقیم گذاشتند. مادربزرگش برای او و خواهرِ یک سال بزرگترش قصّه میگفت، از جمله داستانِ امیر ارسلان و داستانی که سپستر بیضایی آن را به صورت نمایشنامهٔ سلطان مار نوشت. در سالهای کودکیِ بیضایی پدرش به زندان افتاد و تا محاکمه و تبرئه شود سل گرفت. این سالیان به تنگدستی و دشواری گذشت.[۱۲]
پیشینهٔ شاعری و سخنوری در خانوادهٔ بیضایی همچنین آمیخته به پیشینهٔ نمایش، چراکه از زمان ابن روح مردان این خانواده تعزیهگردان بودند.[۱۳] زادگاه پیشینیان خانوادهٔ بیضایی آرانِ کاشان است. میان پنج برادر و یک خواهر، ذکایی کوچکترین و ادیب بیضایی بزرگترین فرزندان میرزا محمدرضا، متخلّص به ابن روح (۱۲۸۸–۱۲۳۷ خورشیدی)، و طیّبةالنسا خانم (از خانوادهٔ علمای آران؛ درگذشته به سال ۱۳۱۳ خورشیدی) هستند؛ و ابن روح فرزندِ کوچکترِ ملّا محمد فقیه آرانی متخلّص به روحالأمین (زادهٔ حوالی ۱۱۸۸ خورشیدی).[۱۴] شجرهٔ مختصر تبار این خانوادهٔ شاعرپیشه و تعزیهگردان – که از بیشترشان آثار منظوم و گاه منثور برجاست – از این قرار است:
- کودکی – از اشغالِ ایران تا سقوطِ مصدّق
بهرام بیضایی در تهران، از زادگاه پدرانش به دور بود و نیز از درسهای قدیمه و تعزیه و سخنوری که در این خانواده ارثی بهشمار میآمد. نامش را در مدرسه نوشتند و با آموزش نوین پرورش یافت. او در مدرسه شاگرد زرنگی نبود؛ ولی گروهی از نویسندگان و هنرمندان و ادیبانِ آینده مانند داریوش آشوری و عبدالمجید ارفعی و نادر ابراهیمی و نوذر پرنگ و بهرام بیضایی با یکدیگر همدرس بودند. بیضایی نیز نویسندگی را از همین دوران آغاز کرد و نوشتههای ماندگاری مانند آرش را، با الهام از زبانِ شعرِ مهدی اخوان ثالث، در واکنش به «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی پدیدآورد. با این که آموزش ادبی و مذهبی به شیوه قدیم ندید، ولی همواره در خانه شعر میشنید و در مدرسه هم شاگرد خوبی نبود. سپستر گفته «سخن ارث پدری من است.» در دوران مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوان جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو و مهرداد صمدی دمخور بود. در سالهای آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت.
- نخستین کارها – پژوهش و نمایشنامه و یک فیلم
بیضایی، که پس از معافی از خدمت سربازی در قرعهکشی و یک سال ماندن پشتِ کنکورِ دانشگاه و شاهنامه خواندن دانشجوی ادبیات فارسی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شده بود، با استادان نساخت و درس را ناتمام رها کرد؛ و در ۱۳۳۸ به استخدام ادارهٔ کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد و کارمندی کرد. همینجا بود که در روستای گیلیارد یک تعزیه دید و متوجّه شیوهٔ ایرانی نمایش شد و پژوهشهایش را آغاز کرد. سال ۱۳۴۱ پژوهشهایش در نمایش ایرانی را در مجله موسیقی منتشر کرد. همین سال به ادارهٔ هنرهای دراماتیک که بعدها اداره برنامههای تئاتر نامیدندش دعوت و منتقل شد.
بیضایی نوشتن نقد، پژوهش و مطالب پراکنده دربارهٔ نمایش و سینما در نشریات علم و زندگی، هنر و سینما، آرش، مجله موسیقی، کیهان ماه، ماهنامهٔ ستاره سینما، کتاب چراغ و غیر از اینها را از ۱۳۳۸ آغاز کرد.
در ۱۳۴۱ با یک دوربین قرضی یک فیلم هشتمیلیمتری چهاردقیقهای سیاهوسفید ساخت و به دوستانش نشان داد. این فیلم باقی نماندهاست. از این زمان تا ۱۳۴۹ فیلمسازی میسّر نشد و بیضایی به نمایشنامهنویسی و گاه کارگردانی نمایش در گروهِ هنرِ ملّی پرداخت.
دههٔ ۱۳۴۰: نمایش در ایران
در دههٔ ۱۳۴۰ نمایشنامهنویسانی چون علی نصیریان و بیژن مفید و اکبر رادی و غلامحسین ساعدی و محسن یلفانی و بهمن فرسی و اسماعیل خلج و دیگرانی راههایی نو در نمایشنامهٔ فارسی آزمودند و بیضایی نیز از این نسل بهشمار میآید. او از سال ۱۳۴۰ بهطور جدی به نوشتن نمایشنامه پرداخت. سال ۱۳۴۱ عروسکها و غروب در دیاری غریب را نوشت، و سال ۱۳۴۲ قصّهی ماه پنهان را به این دو افزود و هر سه را یکجا به صورت کتاب سه نمایشنامهی عروسکی منتشر کرد.
در ۵ تیر ۱۳۴۲ جعفر والی نخستین بار نمایشنامهای از بیضایی را در تلویزیون نمایش داد؛ و این نمایشنامه همانا مترسکها در شب (۱۳۴۱) بود که بیضایی از کارهای خامِ خود شمرده و از تجدید چاپش خودداری کردهاست. در تابستانِ همین سال، امّا، یکی از پرآوازهترین نمایشنامههایش را نوشت، که پهلوان اکبر میمیرد باشد. این کار تا پاییزِ ۱۳۴۴ به نمایش درنیامد؛ و این زمانی بود که گروهِ هنرِ ملّی از نمایشِ غروب در دیاری غریب و قصّهی ماه پنهان در پاریس بازگشته بود، و در تدارکِ جشنوارهٔ نمایشهای ایرانی برای گشایش تالار ۲۵ شهریور پهلوان اکبر میمیرد را برای نمایش برگزیده بود. در این میان بیضایی در سال ۱۳۴۳ هشتمین سفر سندباد را نیز نوشته بود، ولی منتشر نکرده بود مگر به صورت شصت نسخهٔ پلیکپی.
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/21/Th%C3%A9%C3%A2tre_de_la_Ville_cpa.jpg/368px-Th%C3%A9%C3%A2tre_de_la_Ville_cpa.jpg)
محمود دولتآبادی، ۱۳۴۹[۱۸]
«ساعدی دقمرگ، رادی منزوی و بیضایی پیر شد و کنار گذاشته شد…»
محمود دولتآبادی، ۱۳۸۲[۱۹]
کامیابیِ پهلوان اکبر میمیرد در جشنوارهٔ مهرِ ۱۳۴۴ و اجرای عمومی در دی و بهمن چشمگیر بود – شاه نیز شبی به تماشای این نمایش به تالار ۲۵ شهریور رفت – و بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد. بیضایی که امکانِ کار سینمایی نیافته بود، اینک در نمایشنامهنویسی پایگاهی بلند یافته بود؛ ولی چشمانداز سینما همچنان دور و دلخواه مینمود.
اوایلِ همین سال ۱۳۴۴ بیضایی با منیراعظم رامینفر، خواهرزادهٔ عبّاس جوانمرد، ازدواج کرد؛ که حاصلش سه فرزند به نامهای نیلوفر (۱۳۴۵) و ارژنگ (۱۳۴۶، درگذشته در صدروزگی) و نگار (۱۳۵۱) بود. نمایشنامهٔ دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نیز کارِ همین سال است.
سال ۱۳۴۵ بیضایی نخستین بار کارگردانی را تجربه کرد: اواخر اسفند نسخهای کمی متفاوت از عروسکها را برای تلویزیون کارگردانی کرد که نخستین بار در فروردین سال بعد پخش شد.
در سال ۱۳۴۶، که پخشِ تلویزیونیِ عروسکها نویدِ کارهای بیشتری در تلویزیون میداد، دو طرحِ فیلمِ بیضایی در تلویزیون ملّی ایران گم شد و بدین ترتیب عروسکها شد نخستین و واپسین کار تلویزیونی بیضایی. با این همه، بهار این سال دو نمایشنامهٔ تکپردهایِ ضیافت و میراث را نوشت، که در پاییز با هم در تالار ۲۵ شهریور به نمایش درآورد. این نخستین نمایشِ زندهای بود که بیضایی کارگردانی میکرد. همین سال چهار صندوق را نیز نوشت و در زمستان در نخستین شمارهٔ دفترهای زمانه منتشر کرد. همین هنگام، یعنی بهمن ۱۳۴۶، بود که در تشییع جنازه فروغ فرّخزاد شرکت کرد.
بیضایی یکی از چهلونُه پایهگذارِ کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود؛ که در سال ۱۳۵۷ از آن کناره گرفت. در سال ۱۳۴۸ استاد مدعو دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
سال ۱۳۴۹ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سبب شد تا بیضایی دو کارِ نکرده را نخستین بار بیازماید: داستان نوشتن برای کودکان و فیلمسازی. حقیقت و مرد دانا را به خواهشِ فیروز شیروانلو نوشت؛ و این نخستین و واپسین آزمونش در این کار بود؛ ولی فیلمسازی همان بویهای بود که از نوجوانی در پیاش بود و یک بار هم بهطوری محدود با یک دوربین ساده دست داده بود، ولی این بار میتوانست فیلمی برای نمایش روی پردهٔ بزرگ بسازد. حاصلِ کار عمو سیبیلو شد، که راهی بود برای آن که بیضایی سرانجام بتواند کارِ سینمایی کند. فیلمسازی جدّیترش از دههٔ ۱۳۵۰ مقدور شد، ولی همچنان نشد که فیلمنامهٔ بزرگی چون عیّار تنها را فیلم کند. سپستر بعضِ تاریخنگاران سینما فیلمهای نوجو و نوآیینِ این دوره، از جمله کارهای بیضایی، را، به تقلید از اصطلاحِ «موج نوی فرانسه»، «موج نوی سینمای ایران» نامیدند، و آن را جنبشی ضدّ سینمای عامّهپسند ایران («فیلمفارسی») دانستند.
دههٔ انقلاب: استادی در دانشگاه، و سینمای حرفهای
پس از ساخت فیلم کوتاه عمو سیبیلو در سال ۱۳۴۹، نخستین فیلم بلندش را در سال ۱۳۵۰ ساخت: رگبار. فیلمنامهٔ کاملی در دست نبود، ولی این یگانه داستانی بود که کسی حاضر میشد پشتیبان ساختش باشد. در واقع بیضایی در دههٔ ۱۳۵۰ پیش از همه در پی ساختن عیّار تنها بود، که دست نداد. با این همه باربد طاهریِ تهیهکننده هزینههای رگبار را به هنگام تأمین نمیکرد و بیضایی برای به انجام رسیدن فیلم از پدرش پول قرض کرد. رگبار در جشنواره فیلم سپاس سال ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد و پس از جشنواره جایزهٔ هنگفتی از دفتر مخصوص فرح پهلوی به تهیهکنندهاش رسید، و پیش از فروشِ گیشه (که رضایتبخش نبود) سود کرد؛ ولی هنگامی که طاهری به خاطر بدهیهای دیگرش به زندان افتاد، روزنامهها شهرت دادند که تهیهکنندهٔ رگبار ورشکسته شده. این مسئله موجب بدنامی بیضایی همچون فیلمسازی شد که فیلمهایش کمفروش و زیانده است. سایهٔ این بدنامی تا سی سال بر سر بیضایی ماند، تا روزی که سگکُشی رکورد فروش را شکست و بدگمانی را برچید.[۲۰]
تیرماهِ سال ۱۳۵۲ بیضایی همراهِ عزّتالله انتظامی، داریوش مهرجویی، علی نصیریان، هژیر داریوش، منوچهر انور، اسفندیار منفردزاده، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، هوشنگ بهارلو، بهروز وثوقی، زکریا هاشمی، پرویز صیّاد و نعمت حقیقی از سندیکای هنرمندان فیلم ایرانی استعفا داد؛ و این گروه کانون سینماگران پیشرو را تشکیل داد. سال بعد بیضایی از این کانون هم کناره گرفت.
بیضایی در سال ۱۳۵۲ از ادارهٔ برنامههای تئاتر به دانشگاه تهران، که از سال ۱۳۴۸ آنجا درس میداد، منتقل و استادیار تماموقت نمایش در دانشکدهٔ هنرهای زیبا و مدیر رشتهٔ هنرهای نمایشی شد. او در دانشگاه بیشتر نمایش مشرقزمین درس میداد. به جز استادانی چون پرویز ممنون و حمید سمندریان که همزمان با خودش یا از پیشتر در دانشگاه بودند، بیضایی هوشنگ گلشیری[۲۱][۲۲] و داریوش آشوری و محمّد کوثر و حسینعلی طباطبایی و شمیم بهار و حسین پرورش[۲۳] و شاهرخ مسکوب و گلی ترقّی و غفّار حسینی و پرتو نوری علاء و آربی اوانسیان و مهرداد بهار و چند تن دیگر را به کار گرفت و نسلی از هنرمندان ایران در این دانشگاه تربیت شد. غیر از مستمعانِ آزادِ درسهایش، از شاگردانش در دانشگاه تهران میشود عزّتالله انتظامی و جمشید لایق و سوسن تسلیمی و احمد آقالو و داریوش فرهنگ و گلچهره سجّادیه و امین تارخ و مسعود کرامتی و محمود بهروزیان و اصغر همّت و رضا کیانیان و صدیق تعریف و بهروز غریبپور و کیهان رهگذار و سهیلا نجم و جمشید گرگین و رضا فیّاضی و رضا بابک و علیرضا مجلّل و رضا قاسمی و یاسمن آرامی و قطبالدّین صادقی و حمید احیاء و علی عمرانی را نام برد. غریبپور یاد کرده که در سالِ ۱۳۵۲ بیضایی هزینهٔ جشنی یکهفتهای در دانشگاه تهران دربارهٔ خیمهشببازی را از حساب شخصی خود پرداخت. بیرون از دانشگاه تهران نیز شاگردان فراوانی نزد بیضایی آموزش دیدهاند. علی ژکان و حمید امجد و محمّدرضا زائری و نادر سلیمانی و متین نصیریها از این جملهاند.
پاییزِ ۱۳۵۶ با شبهای نویسندگان و شاعران ایران در انیستیتو گوته فرارسید و بیضایی در شبِ سوّم، ۲۰ مهر، در حضور حدود هشتهزار نفر به ارتجال سخن راند. متنِ ویراستهٔ سخنانش در کتاب ده شب (۱۳۵۷) چاپ شد و به نام «در موقعیت تئاتر و سینما» نامور شد. او پس از شِکوه از سانسور دولتی، از فشار سانسور اجتماعی سخن گفت؛ و از این حیث سخنانش با سخنرانان دیگر تفاوتهای بنیادین داشت. وی در پایان سخن چنین گفت:[۲۴]
« | احتمالاً این درست نیست که ما بخواهیم که یک نویسنده اون چیزی رو بگه که ما میخواستیم. اون کافی نیست. نویسنده باید یک چیزی بیشتر از اون رو بگه که ما میخواستیم. اون باید یه چیزهایی رو بگه که ما نمیدونیم میخوایم. خب، در این صورت من فکر میکنم که به این نوع طرز فکر متعلّقم. فکر میکنم اگر این شستشو میبایست در فضا اتّفاق بیفته یک مقدار هم باید در ما اتّفاق بیفته. ما باید این احساس رو بکنیم که کلمات، معیارها، اصطلاحاتی که به کار میبریم به خصوص کمی فرسوده شدند از وقتی همه به کار بردن. کلمهای که از دستگاه دولتی تا روشنفکر معاصر همه به کار میبرند به من حق بدید که نسبت به اون کلمهها یک کمی مشکوک باشم. اگر قرار است که دستگاههای دولتی هم مسئولیت بگه و ما هم بگیم، من یک کمی به اون مسئولیت مشکوکم. اگر قراره که او هم راجع به آزادی صحبت بکنه و ما هم، من یک کمی راجع به این آزادی، مشکوکم. متشکّرم. | » |
چریکهی تارا (۱۳۵۷) در ایران به نمایش عمومی در نیامد؛ ولی بیضایی آن را در بخشِ «نوعی نگاه»ِ جشنوارهٔ فیلم کن ۱۹۸۰ به نمایش درآورد.
نمایشِ مرگ یزدگرد در سال ۱۳۵۸ اجرا شد. سال ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که در محاق توقیف ماند.
پس از مرگ یزدگرد: فیلمسازی در سالهای جنگ و سفر نافرجام
در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد.[۲۵] حمید سمندریان در توضیحِ چگونگیِ خرابیِ کارِ دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سالهای پس از انقلابِ ۱۳۵۷ رفتنِ بیضایی را علّتی اساسی دانسته است: «دو ماه به بازنشستگی بهرام بیضایی مانده بود که حکم اخراجش آمد.»[۲۶] بیضایی خود نیز گفته که در سالهای پس از انقلاب فرهنگی اجازهٔ تدریس در دانشگاههای ایران را ندارد.[۲۷] در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانوادهاش به اروپا مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶۵، که پدرش درگذشت، فیلمنامهٔ دیباچهی نوین شاهنامه را نگاشت.
پس از فیلمِ مرگ یزدگرد بیضایی باشو، غریبهی کوچک و شاید وقتی دیگر را ساخت. امکان فیلم کردنِ فیلمنامهٔ روز واقعه فراهم نشد و سپستر با کارگردانی دیگری به همین نام فیلم شد.
- میانِ رفتن و ماندن – درنگی در سوئد
سال ۱۳۶۷ بیضایی دار و ندارش را به تدریج در تهران فروخت و در پی خانواده به آلمان رفت، ویزای سوئد گرفت، و سرانجام در سوئد به خانوادهاش پیوست. او که در زمستان سرد شمالی در دانمارک از قطار پیاده شده بود ناگزیر تا مرز سوئد پیاده رفت، و در مقصد از کمردرد بستری شد.[۲۸] دو فیلمنامهٔ آقای لیر و برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده و نیز نمایشنامهٔ جنگنامهی غلامان کارِ این دورهٔ دوری از ایران است.[۲۹] سرانجام بیضایی از این مهاجرت پشیمان شد و سال بعد به تهران بازگشت، و چون به فرودگاه مهرآباد رسید، حتّی پولِ کرایه هم نداشت که به خانهٔ پدری برود![۳۰]
از پایانِ جنگ تا زمانهٔ تکنوکراسی: مسافران و ترکِ دوبارهٔ ایران
بهرام بیضایی، فرهنگی وسیع، سابقهای آبرومند، وسواسی بغایت و تسلّطی کافی در کار خود دارد. . . . امّا این گوهر پیچیده و این ترکیب خاص چگونه فراهم آمدهاست؟ او میتواند تمام آهنگ تیتراژ فیلم ضربهٔ شیطان اورسن ولز را با دهانش بزند. میتواند همهٔ فیلمهای میتزوگوشی و اوزو را تکتک و با شرح و تفصیل نام ببرد. میتواند خاطرات شخصیاش را از تآترهای روحوضی و دوران کارآموزیش را در گروه آناهیتا طوری نقل کند که شنونده از خنده رودهبر شود. او تقریباً همهٔ مینیاتورهای قدیمی ایرانی را که صحنهای از رقص یا نمایش را تصویر کردهاند میشناسد. میتواند تاریخ وصّاف را از رو، بیغلط و بیتپق بخواند – او نمونهٔ کاملی است از نسل هنرمندانی که در جستجوی معنا و هویت، از فرهنگی ترکیبی و معضل و مفصل، خود را انباشتهاند. . . . امّا در روزگار ما، بیضایی گوهری است. . . . حضورش همچنان موهبتی است. چراکه از نسل بزرگان است.
آیدین آغداشلو، ۱۳۶۸[۳۱]
سال ۱۳۶۸ بیضایی به ایران برگشت و مسافران را از روی پیشنویسی کهنه از سال ۱۳۵۴ نوشت و ساخت. در سال ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد. فرزند آخرش نیاسان در سال ۱۳۷۴ متولد شد.
- میانِ ماندن و رفتن – سالهای استراسبورگ
در سال ۱۳۷۵ به دعوت پارلمان بینالمللی نویسندگان در استراسبورگ اقامت نمود.
بازگشت به ایران در دولت خاتمی: سگکُشی پس از ده سال
با گشایش فضا در دولت سید محمّد خاتمی در سال ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال دوری از صحنه نمایشِ بانو آئویی نوشتهٔ میشیما یوکیو و نیز کارنامهی بندار بیدخش را همزمان در سالن چهارسو و سالن قشقایی واقع در تئاتر شهر تهران نمایش داد.
سال ۱۳۷۷ نمایشنامهٔ مجلس قربانی سنمّار را نوشت، که هرگز مجال اجرایش را نیافت. سپس فیلمنامهٔ گفتگو با باد را نوشت و همین سال همچون بخشی از قصههای کیش ساختش.
پس از گفتگو با باد الزامِ دریافتِ پروانهٔ فیلمنامه پیش از ساخت فیلم منتفی شد و بدین ترتیب در سال ۱۳۷۸ ساختنِ فیلمِ سگکُشی بی مزاحمت سانسور آغاز شد. سال بعد فیلم کامل شد و به نوزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر رسید و فیلم برگزیدهٔ تماشاکنان شد و جایزههای دیگری برای فیلمنامه و بازیگری و فیلمبرداری و طرّاحی صحنه و لباس گرفت. همین سال بود، یعنی ۱۳۷۹ که علی خامنهای سالِ امام علی نامیده بودش، که بیضایی نمایشنامهٔ مجلس ضربت زدن را به سفارشِ اکبر تشکّرینیا (رئیس وقت تئاترِ حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، و همزمان رئیس تالار وحدت) با نگاهی به شخصیت علی بن ابیطالب نوشت، ولی هرگز نتوانست به نمایش درآورد.
بیضایی در آغازِ سال ۱۳۸۰ یک ماه به ژاپن رفت و توشهای را که از نوجوانی از نمایش ژاپنی اندوخته بود پربارتر ساخت.[۳۲] ولی این خوشی دیری نپایید و در بازگشت درگیر مسائلی شد که برای سگکُشی پیش آمده بود: «در غیاب او شریک مالی کوشیده بود با قراردادهایی «سگکشی» را از دست او خارج کند و بیضایی را وادارد که پنجاه دقیقه از فیلم را حذف کند.»[۳۳] بیضایی زیر بار نرفت، ولی فیلم هم به ترتیب دلخواه به نمایشهای خارجی نرسید. با این همه نسخهٔ کاملش در ایران به نمایش درآمد و اقبال فراوان یافت و پرفروشترین فیلم سال ۱۳۸۰ شد. در ماهِ آبان مادرش نیّره موافق درگذشت.
دههٔ ۱۳۸۰: از شب هزارویکم تا وقتی همه خوابیم و پس از آن
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/57/Mozhdeh_Shamsai_and_Bahram_Beyzai_3_8711121414.jpg/220px-Mozhdeh_Shamsai_and_Bahram_Beyzai_3_8711121414.jpg)
سال ۱۳۸۲ دو جلدِ دیوان نمایش منتشر شد.
شب هزارویکم را نیز در سال ۱۳۸۲ در سالن چهارسو اجرا کرد.
در تابستانِ سالِ ۱۳۸۴ نمایشِ مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین را، که نمایشنامهاش با نیمنگاهی به قتلهای زنجیرهای دههٔ ۱۳۷۰ ایران نوشته شده بود، در سالن اصلی تئاتر شهر تهران بر صحنه برد که استقبال چشمگیری دید، امّا پس از ۲۴ اجرا به علّتی ناگفته اجرایش به اجبار متوقف گردید.
نمایش بعدی او در ایران افرا؛ یا روز میگذرد در زمستان ۱۳۸۶ در تالار وحدت تهران به صحنه رفت و با موفقیت و استقبال کمنظیر تماشاگران مواجه شد.
۵ دی ۱۳۸۵ جشنِ تولّدِ شصتوهشتسالگی بیضایی در شبی از شبهای مجلّهٔ بخارا در تالارِ بتهوونِ خانهٔ هنرمندان ایران در تهران برگزار شد. جمعیت انبوهی سالنها و راهروهای ساختمان را آکند و مراسم با تأخیر آغاز شد.
سال ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ وقتی همه خوابیم ساخته شد و در سال ۱۳۸۷ روی پرده رفت؛ ولی سال ۱۳۸۸ سهرابکشی به جشنواره تئاتر فجر نرسید.[۳۴]
- بیرون کشیدن از این ورطه رختِ خویش
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a4/Encina_Commons%2C_Stanford_University.jpg/220px-Encina_Commons%2C_Stanford_University.jpg)
پس از فیلمِ وقتی همه خوابیم بیضایی کوشید تا تاراجنامه و سهرابکشی را به نمایش درآورد، ولی نشد. پس از این کوششهای نافرجام بیضایی سفر را برگزید: در نیمهٔ سال ۱۳۸۹ به دعوتِ دانشگاه استنفورد همراهِ همسرش، مژده شمسایی، به ایالات متّحدهٔ امریکا رفت و در این دانشگاه مشغول تدریس و تحقیق شد.
دههٔ ۱۳۹۰: نمایش در آمریکا
پس از سالها استادی در دانشگاه و غیر از دانشگاه و انبوهی پژوهش تاریخی منتشر شده و نشده در ایران، بیضایی استاد مدعو برنامهٔ ایرانشناسیِ دانشگاه استنفورد شد که با مدیریّت عبّاس میلانی فعّال بود؛ و نمایش در ایران، سینما در ایران و هنر ایرانی در مهاجرت از جمله درسهایی است که در این دانشگاه تدریس کردهاست.[۳۵] در این مدّت کوششهای دوستداران برای بازگرداندنش به ایران بینتیجه ماند.
سال ۱۳۹۱ پژوهش مفصّلش دربارهٔ هزارافسان را پس از چند سال انتظار پروانهٔ نشر چاپ کرد. هزارافسان کجاست؟ پیشتر در ۱۳۸۴، چندی پس از نمایشِ شب هزارویکم و اندکی پس از انتشارِ پارهٔ نخستش در همان سال ۱۳۸۳ که ریشهیابی درخت کهن نام داشت، نوشته شده بود و بنا بود به نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در اردیبهشت ۱۳۸۵ برسد، ولی انتشارش تا بهار ۱۳۹۱ پسافتاد.
در سال ۲۰۱۱ جایزهٔ بیتا و در ۲۰۱۲ جایزهٔ میراثِ فرهنگ در همین دانشگاه به او اهدا شد؛ و در سال ۲۰۱۳ نیز جایزهٔ سینا را در دانشگاه هاروارد دریافت کرد.[۳۶]
بنیاد سینمای جهان نخستین فیلم بلند بیضایی را که رگبار باشد ترمیم کرده و در سال ۱۳۹۲ به نمایش درآورد.
بیضایی از سال ۱۳۹۱ نمایشهای در آمریکا اجرا کردهاست. سایهبازی جانا و بلادور که در تیرماه ۱۳۹۱ در مرکز اجتماعات محلّی کابرلی به نمایش درآمد نخستین از این نمایشهاست. زمستانِ همین سال محمّدرضا شجریان به تبریکِ زادروزِ بیضایی به خانهٔ وی در پالو آلتو رفت؛[۳۷] و بهارِ سال بعد نیز به تماشای آواخوانیِ آرش بیضایی در دانشگاه استنفورد نشست.[۳۸] واپسین نمایشِ بیضایی نیز طربنامه بودهاست که در سال ۱۳۹۵ در کالج دی انزا به نمایش درآمد.
بیضایی در سال ۱۳۹۵ دکتری افتخاری دانشگاه سنت اندروز را به خاطر مشغلهٔ تمرین نمایش طربنامه نپذیرفت؛ ولی سال بعد در سنت اندروز حاضر شد و در جشنی پس از نیمروزِ ۱ تیر از رئیس آن دانشگاه، مینگیس کمبل، افتخاراً دکتری عالی ادبیات گرفت.[۳۹] پس از مراسم نیز سمپوزیومی چندروزه در بررسی آثار بیضایی در همین دانشگاه برپا شد.
بزرگداشتی نیز در تابستان ۱۳۹۶ در جشنوارهٔ تیرگان در تورنتو برای بیضایی برگزار شد.
. . . از او نوشته بودی و توانسته بودی وضع دردناک امّا تحسینآور بیضایی را روی کاغذ بیاوری. . . . اگر روزی روزگاری به بیضایی رسیدی سلام به او برسان و بگو درود بر تو که گوشهای از توفیق را نصیب بردی. . . .
ابراهیم گلستان، ۳ اوت ۲۰۱۷، در نامهای به پرویز جاهد[۴۰]
در زمستانِ ۱۳۹۶ تمرین نمایش چهارراه سرگرفت؛ که در نوروز ۱۳۹۷ در دانشگاه استنفورد به نمایش درآمد. در زمستانِ ۱۳۹۷ بیضایی تدارک نمایش جدیدی را آغاز کرد: داش آکل به گفتهی مرجان. این نمایش به اجرا در نوروزِ ۱۳۹۹ نرسید؛ دستِ کم به خاطرِ تعطیلیِ دانشگاه استنفورد در دنیاگیری کروناویروس در کالیفرنیا.
کارنامه
کارهای بیضایی را میشود به تفکیکِ شیوه چند گروه کرد. اینجا کارنامهٔ بیضایی به پنج بخشِ فیلم و نمایش و کتاب و سخنرانی و بایگانیِ دستنوشتهها و یادگارها بخش شدهاست.
فیلمها
بیضائی همهفنحریف است: نویسندهٔ نمایشنامه و نمایش عروسکی، مقالهنویس، نویسندهٔ داستان، کارگردان تئاتر، همچنین منتقد سینمایی بوده و تجربهٔ سینما را در سال ۱۹۵۵ با ساختن فیلمی ۸میلیمتری آغاز کردهاست. . . . هر بار و هدف هر چه باشد، این کلّ فرهنگ غنی اوست که به نمایش گذاشته میشود.
نمایشها
نوشتهها
سخنرانیها و گفتارها
پروژههای ناتمام
دستنوشتهها و متعلّقات
بخش اصلی مجموعهٔ خصوصی بیضایی (از دستنویس و فیلم و عکس و کتاب و سند و غیره)، منهای هر چه که طی دهها سال از آن گم و پراکنده یا اهدا شده، به هیچ کتابخانه یا موزهای سپرده نشده و نزد خودش میباشد. دستنوشتههایی نمایشی از دوران نوجوانی بیضایی، چنانکه عبدالمجید ارفعی به سال ۱۳۹۸ گفته، از همان زمان نزد ارفعی بودهاست.[۴۲] دستنوشتهٔ بعض فیلمنامهها و نمایشنامههایش نیز، گاه اصل و گاه کپی، نزد بازیگرانی هست؛ از جمله فیلمنامهٔ مسافران به خطّ نویسنده که در مجموعهٔ خصوصی حسن پورشیرازی است.[۴۳] دستخط سپاس بیضایی از حمید امجد و محمّد رضایی راد برای کمک در انتشار هزارافسان کجاست؟ و دستخط امضا و اهدای کتابهایش به کسان گوناگون از اکبر رادی و دیگران نزد این افراد یا بازماندگانشان بودهاست. دستخط «آن مرد» در پاییز ۱۳۹۸ در خانه-موزهٔ بتهوون تهران به نمایش گذاشته شد.
بازیگران و همکارانِ بیضایی
سبک و نوآوری
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/27/Bahram_Beyzai_9_8711121414.jpg/342px-Bahram_Beyzai_9_8711121414.jpg)
در تاریخنگاری: قدرت و عَرَض
بیضایی نویسندهٔ مهمترین تاریخ نمایش ایرانی است. نمایش در ایران پیش از کتاب شدن در سال ۱۳۴۴ سلسلهای از چهارده مقاله بود که به سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ در مجله موسیقی چاپ شد. این پژوهش را بیضایی پس از آن نوشت که امکان نیافت در مقطع لیسانس ادبیات فارسی دانشگاه تهران به نمایش در ایران بپردازد و بیش از یک سال در دانشگاه نماند. پس خود پژوهشهایش را پیگرفت و مقالات را منتشر کرد و پس کتابش کرد. غیر از نمایش در ایران، بیضایی نمایش در ژاپن (۱۳۴۳) و نمایش در چین (۱۳۴۹) را نیز منتشر کرد، و نیز جزوهای در نمایش هندی و مقالات فراوان و سرانجام ریشهیابی درخت کهن (۱۳۸۳) و هزارافسان کجاست؟ (۱۳۹۱). ولی مهمترین کار تاریخنویسی او نمایش در ایران بودهاست.
در این کتاب بیضایی نمایشهای کهن ایرانی را طبقهبندی کرده و از کهنترین روزگاران تا سرآغاز مدرنیته، یعنی سرآغاز آمدن مدرنیته به ایران با افول قاجار، به اجمال برمیرسد. بیضایی قدرت را از سیر دگرگونی نمایش ایرانی منفک نمیکند.
پس از نمایش در ایران کتابهای فراوانی در تاریخ نمایش نو و کهن ایرانی نوشته شد که اغلب از این کتاب ملهم شده بود.
در نمایش: بازاندیشیِ گذشته
بگذار در مقام یک شاهد عادل مرجع ملّی دستی به فتوا بلند کنم چنین؛ قسم به نام او (که تویی)، و نامت حجّت است بر تآتر ایران، و تویی در آستانهٔ این سالگرد خجسته، قلمدار صحنههای ما که از برجستگان درام جهان کسری نداری و چیزی هم سری.
بهرام بیضایی یکی از معدود هنرمندان ایرانی است که هم در صحنهٔ نمایش کارنامهای درخشان دارد و هم در سینما. در عین حال او همیشه به پژوهش در زمینهٔ نمایش هم علاقه داشته و در سالهای دههٔ ۱۳۴۰ کتابهایی را دربارهٔ نمایش در چین، ژاپن و ایران منتشر کرده که منبع درسی دانشجویان رشته نمایش بهشمار میرود.
بیضایی در نمایش از صحنهپردازی به نفع بازی کاست، بهطوریکه در بهترین کارهایش صحنه خالی است با سکّویی گِرد و بس. این عنصر را از نقّالی و تعزیه وام گرفت، که در برخی کارهای غربی هم رایج میشد. این بازاندیشی صوری تا بازاندیشی مفهومی تاریخ نیز گسترش یافت و نمایشهای تاریخی بیضایی با زمانهستیزی و بیزاری از گذشته دست به بازسازی بخشهای محذوف تاریخ زد.
در سالهایی که بیضایی از صحنه به دور ماند و مجال فیلمسازی نداشت، به نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و پژوهش مشغول بود که برخی به وسیلهٔ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شدهاند. برخی نمایشنامههای مهم وی عبارتند از مرگ یزدگرد، فتحنامهٔ کلات و سهراب کشی. نوشتههای وی از جهت زبان آنها مورد توجه است، مثلاً در برخوانی آرش هیچ واژهٔ عربی به کار نبردهاست.
اجراهای صحنهای او اغلب از نمایشهای پربیننده بوده.
در سینما: میزانسن و تدوین
در ایران، استاد مطلق برای من بهرام بیضایی است. . . . میتوانم بنشینم و دربارهاش ساعتها حرف بزنم که چرا، و خیلی دوست دارم روزی بنشینم و دربارهٔ این که چرا بیضایی فیلمساز فوقالعادهای است، صحبت کنم. چون خیلیها دارند به خودشان خیانت میکنند که او را خوب نمیشناسند. . . . من فیلم سفر او را در حد بهترین فیلمهای دنیا میدانم.
بیضایی یک کلمه است: استاد. تنها یک کلمه. کاش میتوانستم آن گونه که بیان میکنم نوشته شود استاد. چشمهایش چیزهایی میداند آن قدر دور، ناب و کمیاب که نمیتوان در مورد آنها صحبت کرد. . . .
او اغلب برای ساختن فیلمهایش با مشکلات فراوان روبهرو بودهاست. از او تاکنون ۱۰ فیلم بلند و ۴ فیلم کوتاه منتشر شدهاست. بیضایی جز کارگردانی، تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیهکنندگی را نیز در سینما آزمودهاست. او در کار تدوین صاحب سبک شناخته میشود و خودش را وامدار شمیم بهار میداند.
در ابتدای دههٔ ۱۳۵۰ بود که بیضایی به سینما روی آورد و محمود دولتآبادی در این باره گفتهاست: «بیضایی زمانیکه دیگر نتوانست تئاتر روی صحنه ببرد، سراغ سینما رفت.» در این دهه، بیضایی پس از ساخت دو فیلم کوتاه، فیلم رگبار را جلوی دوربین برد که همراه با قیصر مسعود کیمیایی و گاو داریوش مهرجویی در زمرهٔ آثار سینمای موج نو ایران قرار گرفتند.
بیضایی همچنین پیشرو نگاه نوینی به زن از جمله در سینما بوده و نگرش او به زن در سینما موضوع پژوهشهای بسیاری بودهاست. از نخستین کتابها در این باره سیمای زن در آثار بهرام بیضایی کارِ شهلا لاهیجی بودهاست.[۴۷]
شمایل فرهنگی
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/7/7d/B._Beyzai_by_Ardashir_Mohasses%2C_Pouran_Solh_Kol%27s_collection.jpg/220px-B._Beyzai_by_Ardashir_Mohasses%2C_Pouran_Solh_Kol%27s_collection.jpg)
«بهرام بیضایی همیشه شمایل فرهیختگی و دانایی بوده است.»[۴۸] برخی آثار نمایشی و تجسمی بیضایی را به صورتهای گوناگون بازنمودهاند. یگانه شمایل بیضایی در معابر عمومی تا سالِ ۱۳۹۹ در شابلون چهرهٔ هنرمندان نمایش در ایستگاه متروی تئاتر شهر تهران بودهاست.
جایزهها
جستارهای وابسته
پانویس
توضیحات
- ↑ مثلاً: گلمکانی، هوشنگ. از کوچه سام. ص. ۱۳۶. نیز: اکبری، علیرضا. «چه محکمههای روشنفکری که گذراندم: گفتوگو با بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۵سالگیاش». اندیشه پویا، ش ۱۲. ۱۳۹۲. ص ۱۱۸.
ارجاعات
- ↑ درباره بهرام بیضایی در سایت بیبیسی، ۱۳۹۲ بایگانیشده در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine
- ↑ Encyclopaedia Iranica. "Drama". M. R. Ghanoonparvar. بایگانیشده در ۱۷ مه ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine
- ↑ «خبرگزاری ایلنا. ۱۳۹۵». بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۱۱ اوت ۲۰۱۷. دریافتشده در ۳ آوریل ۲۰۱۷.
- ↑ «خبرگزاری ایبنا. ۱۳۹۱». بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۵ دسامبر ۲۰۱۶. دریافتشده در ۳ آوریل ۲۰۱۷.
- ↑ جعفرینژاد، «از «گاو» تا «گوزنها»، از «ریوبراوو» تا «سرگیجه»»، ۱۱–۱۰.
- ↑ دنیای تصویر، شمارهٔ ۷۴, November 1999, ISSN 1023-2613
- ↑ Yarshater, Ehsan. "The Modern Literary Idiom." Critical Perspectives on Modern Persian Literature. Edited and Compiled by Thomas M. Ricks. Washington, D. C: Three Continents Press. 1984. page 59.
- ↑ امجد، «در چند و چونِ معاصر بودن»، ۱۴۹.
- ↑ ثابتی، عرفان (۲۰۱۹-۰۹-۱۵). «تبعیض علیه بهائیان، ضربهای به پیکر ایران». دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۱-۳۰.
- ↑ صلاحی، «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران: عمران صلاحی»، ۷۵.
- ↑ شمسایی، «تولدت مبارک بهرامْ پسر»، ۱۴.
- ↑ عبدی، «غریبهٔ بزرگ»، ۱۵–۱۳.
- ↑ سلمانی آرانی، حبیبالله (۱۳۷۷). نگاهی به آران و بیدگل. انجمن اهل قلم آران و بیدگل. شابک ۹۶۴-۳۳۰-۱۸۳-۴.
- ↑ «بهرام بیضایی سانسور نمایشش را تکذیب کرد». فردا. ۲ بهمن ۱۳۸۶. بایگانیشده از اصلی در ۴ مارس ۲۰۱۶. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
- ↑ https://data.bnf.fr/fr/39466985/romeo_e_giulietta_spectacle_1965/
- ↑ جعفری، «گروه هنر ملّی»، ۵۰۴.
- ↑ جعفری، «گروه هنر ملّی»، ۵۱۲.
- ↑ جعفری، «گروه هنر ملّی»، ۸۱۷.
- ↑ دولتآبادی، محمود. در جشن انتشار دیوان نمایش'.
- ↑ جاهد، «بیضایی: «رگبار» شعار سیاسی نمیدهد»، ۱۴.
- ↑ شیری، «جادوی جنکشی»، ۳۵.
- ↑ میرعابدینی، «گلشیری، هوشنگ»، ۵۳۱.
- ↑ کیانیان، «شعبده بازیگری»، ۲۳۳.
- ↑ خسروپناه، «شبهای نویسندگان و شاعران ایران»، ۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ «بهرام بیضایی در جدال با جهل». بایگانیشده از اصلی در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۱.
- ↑ سمندریان و ماهیان، «این صحنه خانهی من است»، ۳۲۱.
- ↑ «بهرام بیضایی در دانشگاه تهران؛ از سال ۱۳۶۰ اجازه تدریس ندارم». روزنامه اعتماد. ۲۲ اسفند ۱۳۸۷. بایگانیشده از اصلی در ۱۴ مارس ۲۰۰۹. دریافتشده در ۱۲ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ عبدی، «غریبهٔ بزرگ»، ۴۹–۴۸.
- ↑ بیضایی، «سالشمار زندگی و آثار بهرام بیضایی»، ۲۳.
- ↑ عبدی، «غریبهٔ بزرگ»، ۴۹.
- ↑ آغداشلو، «از خوشیها و حسرتها»، ۲۵۶–۲۵۴.
- ↑ قوکاسیان، «مقدّمه»، ۲۱.
- ↑ قوکاسیان، «مقدّمه»، ۲۱.
- ↑ «بیضایی و چرمشیر از شرکت در جشنواره تئاتر فجر انصراف دادند». دریافتشده در ۲۹ مهر ۱۳۸۸.
- ↑ «شخصیت نگار - بهرام بیضایی». بایگانیشده از اصلی در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۶. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
- ↑ «بیضایی بعد از تدریس در استنفورد به ایران میآید». کافه سینما. ۱۳ بهمن ۱۳۸۹. بایگانیشده از اصلی در ۵ فوریه ۲۰۱۱. دریافتشده در ۲۲ فوریه ۲۰۱۱.
- ↑ «محمدرضا شجریان در جشن تولد بیضایی + عکس». افکارنیوز. بایگانیشده از اصلی در ۲۱ آوریل ۲۰۱۷. دریافتشده در ۱۱ شهریور ۱۳۹۵ - کد مطلب: ۱۷۸۱۸۳. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «ĀRAŠ». دانشنامه ایرانیکا. بایگانیشده از اصلی در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۷. دریافتشده در ۱۱ شهریور ۱۳۹۵.
- ↑ ، «دکترای افتخاری ادبیات دانشگاه «سنت اندروز» اسکاتلند به استاد بهرام بیضایی»، ۳.
- ↑ گلستان، «ابراهیم گلستان از بیضایی میگوید»، ۱۴.
- ↑ بسّان، «سینماگری که باید کشف شود»، ۱۲۲–۱۱۵.
- ↑ ارفعی، «عاشق نبودم سراغ گلنبشتهها نمیرفتم»، ۱۵.
- ↑ پورشیرازی، «فراتر از تفاهم»، ۱۱۳.
- ↑ رادی، اکبر. «تو آن درخت روشنی». بایگانیشده در ۲۷ دسامبر ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine
- ↑ نادری، «با نادری دربارهٔ فیلمهایش»، ۵۵۵–۵۵۶.
- ↑ معیّری (۱۳۸۱). ««فرهنگ معیّری طراح چهرهپرداز» از کتاب بهرام بیضایی و پدیدهی سگکشی». ص. ۱۸۳–۱۸۵. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ «عشق و سکس در سینمای ایران». بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۲۲ فوریه ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
- ↑ سلماسی، «خداحافظی طولانی»، ۱۸.
منابع
- آغداشلو، آیدین (۱۳۷۸). از خوشیها و حسرتها. تهران: آتیه. شابک ۹۶۴-۶۳۷۳-۵۰-X.
- ارفعی، عبدالمجید (۱۳۹۸). «عاشق نبودم سراغ گلنبشتهها نمیرفتم». روزنامه ایران (۷۰۳۳): ۱۵.
- امجد، حمید (۱۳۸۵). «در چند و چونِ معاصر بودن». بخارا (۵۷): ۱۴۴–۱۵۲.
- بیضایی، بهرام (۱۳۸۶). «سالشمار زندگی و آثار بهرام بیضایی». سیمیا (۲): ۲۸–۱۵.
- پورشیرازی، حسن (۱۳۸۰). «فراتر از تفاهم». فیلم (۲۷۹): ۱۱۲–۱۱۵.
- «دکترای افتخاری ادبیات دانشگاه «سنت اندروز» اسکاتلند به استاد بهرام بیضایی». روزنامه اطلاعات (۲۶۷۵۱): ۳. ۱۳۹۶.
- وبگاه ادبکده (پیوند آرشیو)
- جاهد، پرویز (۱۳۹۶). «بیضایی: «رگبار» شعار سیاسی نمیدهد». روزنامه شرق (۲۹۲۴): ۱۴ و ۱۹.
- جعفری، روحالله (۱۳۹۵). گروه هنر ملّی از آغاز تا پایان (۱۳۵۷–۱۳۳۵). تهران: انتشارات افراز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۴۳-۵۵۸-۶.
- جعفرینژاد، شهرام (۱۳۹۸). «از «گاو» تا «گوزنها»، از «ریوبراوو» تا «سرگیجه»: نتایج سه دورهٔ پیشین در یک نگاه». فیلم (۵۵۸): ۱۱–۱۰.
- خسروپناه، محمّدحسین (۱۳۹۶). شبهای نویسندگان و شاعران ایران: انستیتو گوته - تهران ۲۷–۱۸ مهر ۱۳۵۶. تهران: پیام امروز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۷۰۶-۹۵-۹.
- «دولتآبادی، محمود. در جشن انتشار دیوان نمایش». خبرگزاری ایسنا. ۱۳۸۲. دریافتشده در ۱ اوت ۲۰۱۹.
- سلماسی، مهرنوش (۱۳۹۸). «خداحافظی طولانی: فیلمسازان جوان دهه پنجاه چگونه از قطار سینمای ایران پیاده شدند». همشهری (۷۸۲۸): ۱۸.
- سمندریان، حمید؛ ماهیان، افسانه (۱۳۸۸). این صحنه خانهی من است: زندگی، اندیشه و آثار حمید سمندریان در گفتوگو با افسانه ماهیان. تهران: نشر قطره. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۴۱-۹۱۸-۹.
- شمسایی، مژده (۱۳۹۵). «تولدت مبارک بهرامْ پسر». روزنامه شرق (۲۷۵۹): ۱۴.
- شیری، قهرمان (۱۳۹۵). جادوی جنکشی. مشهد: انتشارات بوتیمار. شابک ۹۷۸۶۰۰۴۰۴۰۹۷۶.
- صلاحی، عمران (۱۳۸۷). تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران: عمران صلاحی. تهران: نشر ثالث. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۳۶۹-۸.
- قوکاسیان، زاون (۱۳۷۱). مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار بهرام بیضایی. تهران: انتشارات آگاه.
- کیانیان، رضا (۱۳۹۳). شعبده بازیگری. تهران: نقش و نگار. شابک ۹۶۴-۷۰۰۲-۰۷-۶.
- بهرام بیضایی در وبگاه ایران اکت
- ماهنامهٔ هنرهای نمایشی، دورهٔ دوم، شمارهٔ دو، مهر و آبان ۱۳۸۲
- قوکاسیان، زاون (۱۳۸۱). بهرام بیضایی و پدیدهی سگکشی. تهران: انتشارات خجسته. شابک ۹۶۴-۶۲۳۳-۴۸-۱.
- کاوه، علیرضا: دوساعت گفتگوی علیرضا کاوه با بهرام بیضایی /... به گفتگوی واقعی نیازمندیم. هفتهنامه سینما ۱۳۸۸
- گلستان، ابراهیم (۱۳۹۶). «ابراهیم گلستان از بیضایی میگوید». شرق (۲۹۳۸): ۱۴.
- عبدی، محمّد (۱۳۸۳). غریبهٔ بزرگ: زندگی و سینمای بهرام بیضائی. تهران: نشر ثالث. شابک ۹۶۴-۳۸۰-۰۷۹-۲.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹۳). «گلشیری، هوشنگ». در سعادت، اسماعیل. دانشنامه زبان و ادب فارسی. ج. ۵. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. صص. ۵۲۸–۵۳۳.
- نادری، امیر (۱۳۷۰) [۱۳۶۴]. [۵۴۹–۵۹۰ «با نادری دربارهٔ فیلمهایش»] مقدار
|نشانی فصل=
را بررسی کنید (کمک). در حیدری، غلام. معرفی و نقد فیلمهای امیر نادری. تهران: سهیل.
- Yarshater, Ehsan. "The Modern Literary Idiom." Critical Perspectives on Modern Persian Literature. Edited and Compiled by Thomas M. Ricks. Washington, D. C: Three Continents Press. 1984.
پیوند به بیرون
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/Wikiquote-logo.svg/34px-Wikiquote-logo.svg.png)
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png)
- بهرام بیضایی در IMDb
- بهرام بیضایی در کتابخانهٔ باز
- گزارش شب بخارای بهرام بیضایی
- درباره بیضایی در روزنامه شرق
- به بهانهاجرای نمایش «افرا»؛ نگاهی به آثار و فعالیتهای هنری «بهرام بیضایی»
- دریافت آثار بیضایی از وبگاه ادبکده (پیوند آرشیو)
- چرا همه خوابیم؟
- فیلمنامه هدایت، چاپ شده در شماره ۱۳ ماهنامه کارنامه
- بهرام بیضایی
- استادان برنامه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد
- استادان دانشکده هنرهای دراماتیک
- استادان دانشگاه آزاد اسلامی
- استادان دانشگاه تهران
- استادان دانشگاه دور از وطن اهل ایران
- افراد با تحصیلات ناتمام در دانشگاه تهران
- افراد زنده
- افسانهنگاران
- ایرانشناسان اهل ایران
- ایرانیهای مهاجرتکرده به سوئد
- ایرانیهای مهاجرتکرده به فرانسه
- برندگان تندیس زرین بهترین کارگردانی
- برندگان جایزه سپاس
- برندگان سیمرغ بلورین بهترین تدوین
- برندگان سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه
- بیرونرفتگان از کانون نویسندگان ایران
- پژوهشگران ادبیات اهل ایران
- پژوهشگران فرهنگ اهل ایران
- پژوهشگران فرهنگ عامه ایران
- تاریخنگاران هنر اهل ایران
- تدوینگران اهل ایران
- تهیهکنندگان برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران
- تهیهکنندگان فیلم اهل ایران
- جستارنویسان اهل ایران
- جستارنویسان مرد
- چینشناسان اهل ایران
- خانواده بیضایی
- دانشآموختگان دارالفنون
- دریافتکنندگان نشان عالی هنر برای صلح
- دور از وطنهای اهل ایران در ایالات متحده آمریکا
- دور از وطنهای اهل ایران در سوئد
- دور از وطنهای اهل ایران در فرانسه
- روزنامهنگاران سینمایی اهل ایران
- زادگان ۱۳۱۷
- زادگان ۱۳۵۷ (قمری)
- زادگان ۱۹۳۸ (میلادی)
- زبانشناسان پارسی
- زندانیان و بازداشتشدگان اهل ایران
- ژاپنشناسان اهل ایران
- شاعران فارسیزبان اهل ایران
- شاعران فارسیزبان سده ۱۴ (قمری)
- شاهنامهپژوهان
- صاحبنظران نمایش
- طراحان صحنه اهل ایران
- طنزپردازان اهل ایران
- فیلمنامهنویسان اهل تهران
- فیلمنامهنویسان فارسیزبان
- کارگردانان اهل تهران
- کارگردانان تئاتر اهل ایران
- کارگردانان فیلم اهل ایران
- کارگردانان فیلمهای فارسیزبان
- کارگردانان فیلمهای گیلکیزبان
- گروه هنر ملی
- مترجمان آثار ادبی
- مترجمان اهل تهران
- مترجمان از انگلیسی به فارسی
- مترجمان سده ۲۰ (میلادی)
- محققان فارسیزبان
- مقالهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
- مقالهنویسان سده ۲۱ (میلادی)
- منتقدان اجتماعی
- منتقدان فرهنگی
- منتقدان فیلم اهل ایران
- مهاجران ایرانی به ایالات متحده آمریکا
- نمایشنامهنویسان سده ۱۴ اهل ایران
- نمایشنامهنویسان فارسیزبان سده ۱۴
- نمایشنامهنویسان مرد اهل ایران
- نمایشنامهنویسان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
- نمایشنامهنویسان سده ۲۱ (میلادی) اهل ایران
- نویسندگان ادبیات کودک اهل ایران
- نویسندگان اهل تهران
- نویسندگان پستمدرن
- نویسندگان فارسیزبان اهل ایران
- نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی)
- نویسندگان مرد سده ۲۱ (میلادی)
- هندشناسان اهل ایران