تاریخچه پذیره آثار بهرام بیضایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بیضایی در نشستِ خبریِ وقتی همه خوابیم در جشنوارهٔ فیلمِ فجرِ ۱۳۸۷
«از نوجوانی، بهرام بیضایی بود. معنای سخنم این است که فرهی آشکار در سرشت او، از همان روزگار، نبوغ و هوشیاری و کامیابی را در هنر امروزینش گواهی می‌داد.»

«من هنوز دبیرستان می‌رفتم که بیضایی نمایشنامه‌نویس معروفی بود.»

«در بیضایی ما از یک سو با موفق‌ترین چهرهٔ سینمای مؤلف در ایران روبرو بوده‌ایم، و از سوی دیگر با نمایشنامه‌هایی که برغم تعلیق به محال اجرای آنها، در بسیاری از آنها تاریخ و اسطوره، در زبانی موجز و ملخص تألیف شده است. نیروی خلاقهٔ بیضایی، نمایشنامه پشت نمایشنامه تحویل داده و فیلم پشت فیلم، و زبان پاره‌ای از این نمایشنامه‌ها قابل مقایسه با زبان مهم‌ترین آثار تراژیک جهان است.»
رضا براهنی، ۱۴ آوریلِ ۱۹۹۲[۳]

کارهای بهرام بیضایی (۱۳۱۷) را کمابیش از آغازِ انتشارش در حدودِ سالِ ۱۳۴۰ خواصّ و عوامِ هم‌روزگارش پذیره شدند و واکنش‌هایی بدان نشان دادند. احتمالاً نخستین بار که جایی مکتوب به نامِ بیضایی اشاره و منتشر شده‌است نشریهٔ پُست تهران در خردادِ ۱۳۳۳ باشد: پاسخِ رد به نوشته‌ای که بیضاییِ نوجوان برای انتشار در آن نشریه فرستاده بود. در سالیانِ بعد بیضایی به سرعت نامدار شد و نمایشنامه‌ها و نمایش‌ها و فیلم‌هایش اغلب اعتنا برانگیخت، پرفروش شد و موضعِ توجّه و موضوعِ گفتارهای فراوان، گاه در پهنهٔ دنیا، گشت. بعضی «شکسپیرِ ایران» لقبش دادند و کسانی «بیضاییِ بزرگ» نامیدندش.[۴] کسانی هم، همچون مرضیه برومند، تلخیِ «نگاهش به آدم‌ها» را نپسندیدند.[۵] تا پایانِ قرنِ چهاردهمِ هجریِ خورشیدی پژوهش و نگارش و فیلم‌سازی و نقّاشی و غیره دربارهٔ بیضایی و آثارش («بیضایی‌شناسی»)[۶] جایی در ادبیات و هنرِ انتقادی و حتّی غیرانتقادیِ زبانِ فارسی (و بسیار کمتر در زبان‌های دیگر) یافت و چند و چون و فراز و نشیبِ این روبرویی و محاضره طیِّ حدودِ شش دهه تاریخچه‌ای از بده و بستانِ فرهنگی و بازخوردِ اجتماعیِ آثارش را غنی‌تر ساخت و پیشینه‌ای شد از بهرِ تحویل گرفتن و پژوهش و معامله با آثار و آرای بیضایی در قرنِ جدید و در سال‌های پس از مرگش.

دههٔ ۱۳۴۰: نمایش[ویرایش]

قدرِ کارِ نمایشیِ بیضایی و همالانش در دههٔ ۱۳۴۰ از همان زمان شناخته و مشهور بود، به طوری که رضا براهنی[۷] و محمود دژکام[۸] در زمستانِ ۱۳۵۲ سخن از این گفتند که پیش از دههٔ ۱۳۴۰ نمایشنامه‌نویسیِ قابلِ اعتنایی در ایران رایج نبود و غلامحسین ساعدی و بیضایی و اکبر رادی سرآمدان و بنیادگذارانِ صورتِ برومندِ این گونه در ادبیاتِ فارسی بوده‌اند.[پانویس ۱] اکبر رادی نیز همین نظر را در سالِ ۱۳۴۷ بیان کرده بود؛[۹] و، در واقع، جلال آل احمد از ۱۳۴۳ ظهورِ ساعدی و رادی و بیضایی را نوید داده[۱۰] و «طالع خجسته‌ای برای نمایش» دیده بود.[۱۱] ولی بیضایی بارها از کارِ بسیاری از نمایشنامه‌نویسانِ فارسی‌زبانِ پیش از خود به نیکی و شایستگی یاد کرده و کارش را گفتگویی فرهنگی با پیشینیان و هم‌روزگارانِ حرفه‌ایِ خود می‌دانسته‌است.[۱۲] اندکی پس از آل احمد، ژان-ژاک گوتیه بود که در فستیوالِ تئاترِ مللِ پاریس بیضایی را «کشف» کرد.[۱۳] حتّی چند دهه بعد نیز بابک احمدی نمایشنامه‌های آغازینِ بیضایی را گواهِ «نبوغ او» آورد.[۱۴] با این همه، سنّتِ تاریخ‌نگاریِ منسوب به دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران، مثلاً در کار و نظرِ پرویز ناتل خانلری[۱۵] و محمّدرضا شفیعی کدکنی[۱۶] و محمّدابراهیم باستانی پاریزی[۱۷] و ایرج پارسی‌نژاد،[۱۸] اغلب این قدر را چنین نشناخته، و گاه به همین خاطر طعنِ ناقدانی را هم برانگیخته است.[پانویس ۲] پس از ساعدی و رادی و بیضایی نیز هیچ نمایشنامه‌نویسِ فارسی‌زبانی بدین پایه از شهرت نرسید، چنان که محمّدعلی سپانلو در ۱۳۷۱ گفت که «هنوز نمایشنامه‌های خوب و برجسته را همان نسل قدیمی می‌نویسند» و این را اقتضای «فضای موجود و مسلط» دانست[۱۹] و جمال میرصادقی در ۱۳۸۵ عقیده داشته که نمایشنامه‌نویسانِ نسل‌های پس از ساعدی و بیضایی و رادی «حرفی برای گفتن» نداشته‌اند[۲۰] و حمید امجد در ۱۳۹۴ احتمال می‌داده که «غول»های نمایشنامه‌نویسیِ دههٔ ۱۳۴۰ «تکرارنشدنی» باشند.[۲۱][پانویس ۳]

بر خلافِ ایرج صغیری[۲۲] و علی دهباشی،[۲۳] محمّدامیر یاراحمدی در ملّی بودنِ «ادبیات» ِ بیضایی تردید داشته‌است.[۲۴]

«به‌طور رسمی ما سه تئاترنویس داریم: بیضایی، رادی و ساعدی.»

«ساعدی دق‌مرگ، رادی منزوی و بیضایی پیر شد و کنار گذاشته شد . . .»

محمود دولت‌آبادی، اردیبهشتِ ۱۳۸۲[۲۶]

سینما در اواخرِ دورهٔ پهلوی[ویرایش]

در ستایش و بررسیِ کارِ سینماییِ بیضایی («سینمای بیضایی») کتاب‌ها نوشته‌اند و جایزه‌های ایرانی و بین‌المللی به فیلم‌هایش رسیده.

رگبار (۱۳۵۱) را هرچند اهلِ نظر – از احمد محمود[۲۷] و اسماعیل خویی[۲۸] گرفته تا اصحابِ جشنوارهٔ جهانیِ فیلمِ تهران – بسیار ستودند فروش خوبی نداشت. با این همه، نامِ بیضایی را در سینما ماندگار کرد، چندان که فریدون معزّی مقدّم در سالِ ۱۳۵۱ کارِ سینماییِ بیضایی را از لحاظ «محتوی» و «شکل بیان» و «کاربرد وسایل بیانی» سنجیده و محتوایش را «روشنفکرانه» و شکلش را «جهانی» و کاربردِ وسایلش را «حرفه‌ای» ارزیابی کرد.[۲۹] فضای سخت سیاست‌زدهٔ زمانِ نمایشِ فیلم تفسیرهای افراطی‌ای هم بدان بسته بود، مثلِ استخراجِ معنای «تیرباران» از صحنه‌ای از فیلم که درش تیرِ برقی هم زیرِ باران به چشم می‌خورد. پسندِ اهلِ اندیشه رگبار را بعدها مثلاً در گفتگو از این فیلم در رمانی چون اضطراب ابراهیم (۱۳۸۱) تجلّی یافت. غریبه و مه (۱۳۵۲) نیز، که جان گیلِت پس از نمایش در حاشیهٔ جشنوارهٔ فیلمِ کنِ ۱۹۷۵ ستوده و همتای کارِ کنجی میزوگوشی شمرده بودش[۳۰] و پیتر کاوی «تکنیک خیره‌کننده»اش را متأثّر از کارِ آکیرا کوروساوا می‌دانست[۳۱] و چندین جشنواره خواسته بودندش،[۳۲] شکستِ تجاری خورد. کلاغ به سالِ ۱۳۵۶ ساخته شد و سالِ بعد به نمایش درآمد: این بار استقبالِ تماشاکنان خبر از پیروزیِ تجاری می‌داد. ولی سه روز از نمایشِ همگانی فیلم نگذشته، ۱۳ و ۱۴ آبانِ ۱۳۵۷، تهران شلوغ شد و سینماهایی به آتش کشیده شد:[۳۳] انقلابِ ۱۳۵۷. کسب و کارِ سینما خوابید.[۳۴] با این همه، بیضایی فیلم‌سازِ برجسته‌ای شده بود؛ چنان که در هر دو رأی‌گیری پیش از انقلاب از فیلم‌شناسان برای گزیدنِ برترین فیلم‌های تاریخِ سینمای ایران (۱۳۵۲ و ۱۳۵۶) فیلم‌هایش میانِ دَه فیلمِ برتر بود (هرچند، اوّل نه).[۳۵] بیضایی در سالِ انقلاب چریکه‌ی تارا را ساخت، نخستین همکاریش با سوسن تسلیمی، که هرگز در ایران به نمایشِ عمومی درنیامد.[۳۶] با این همه، این فیلم از کارهای ستودهٔ بیضایی شد؛ چنان که احمد شاملو[۳۷] و رافائل بَسان بسیار تحسینش کردند و فیلم‌شناسانِ دیگری نیز درباره‌اش قلم زدند. سال‌ها بعد، در زمانِ ریاستِ جمهوریِ محمود احمدی‌نژاد، نویسندگانِ یک مقالهٔ دانشگاهی در ایران دست یافتنِ قهرمانِ این فیلم به «هویتی کامل و یکپارچه» را تلویحاً به هم‌زمانیِ ساختِ فیلم با «پیروزی انقلاب اسلامی» مربوط کردند.[۳۸]

مرگ یزدگرد[ویرایش]

نمایشنامه و نمایش و فیلمِ مرگ یزدگرد را بسیاری شاهکارِ بیضایی شمرده‌اند: نمایشنامه در ۱۳۵۸ نوشته شد و در پاییز به کارگردانیِ نویسنده به نمایش درآمد، فیلمش هم در ۱۳۶۰ ساخته شد و، مگر یک بار در جشنوارهٔ فیلمِ فجرِ ۱۳۶۱، به نمایش درنیامد: دولت توقیفش کرد.

سالِ ۱۳۹۶ نمایشی به نامِ شب دشنه‌های بلند در تهران بر صحنه رفت که در آن یک نمایشنامه‌نویسِ خرده‌پای اواخرِ دورهٔ پهلوی متنِ مرگ یزدگردِ بیضایی را چند سالی پیش از آن که بیضایی بنویسدش از یک جن می‌خرد تا به نامِ خود منتشر کند تا معروف شود.

سینمای پس از انقلابِ ۱۳۵۷[ویرایش]

در سال‌های میانیِ دهه‌ی ۶۰، به شکلی فزاینده با حذف سازمان‌یافته‌ی نام و آثارِ بهرام بیضایی به عنوان نمایشنامه‌نویس و کارگردانِ تئاتر و فیلمساز مواجه بودیم.

محمّد رحمانیان، ۱۴۰۰[۳۹]

راستش من بیضایی را زیاد درکش نمی‌کنم. فقط از نمایش مرگ یزدگردش خیلی خوشم آمد. ولی مثلاً مسافران را دوست نداشتم؛ چون از نظر ساختاری می‌لنگید. اغلب کارهایش همین طور است و استحکام درستی ندارند. موضوع‌هایش هم خیلی آبستره هستند.

داریوش مهرجویی، ۱۳۹۴[۴۰]

چند سال پس از انقلاب سانسور در ایران سخت‌گیرتر هم شد[۴۱][۴۲][۴۳][۴۴] و (هرچند این هم‌بسته باشد با اهمیتِ اجتماعی و اشتیاق به ساخته‌های فرهنگی)[۴۵][۴۶] امکانِ کارِ بیضایی محدودتر. فیلم‌هایش در دههٔ ۱۳۶۰ یکی پس از دیگری توقیف شد و خودش یک بار در دههٔ ۱۳۶۰ و بارِ دیگر در دههٔ ۱۳۷۰ به اروپا هجرت کرد. ولی کارِ سینمایی در اروپا مقدور نشد و، با همهٔ مشکلات، در ایران چند فیلمِ موفّقش اجازهٔ ساخت و نمایش یافت. هرچند «مخاطبِ» انبوهِ «هیچ گاه پرورش‌نیافته» در دههٔ ۱۳۶۰ کارِ علی حاتمی را ترجیح می‌داد،[۴۷] این دهه را بعدها «دهه‌ی «تب بیضاییسم»» هم گفته‌اند و، علی رغمِ سیاستِ فرهنگیِ حاکم، «برای کسانی که در دهه‌ی هفتاد به جوانی رسیدند، بیضایی افسانه بود و نوار فیلم‌هایش دست به دست می‌شد.»[۴۸] حتّی گفته‌اند که «سینمای ایران پس از انقلاب متکی به ۴ کارگردان پیش از انقلاب خود یعنی؛ مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی بود» تا دیگرانی به عرصه رسیدند.[۴۹] ولی تا زمانِ نمایشِ عمومیِ سگ‌کُشی، که رکوردِ فروشِ سالِ ۱۳۸۰ فیلم‌های سینمای ایران را شکست،[۵۰] هنوز بیضایی فیلم‌سازی برگزیده‌گرا با تماشاکنانِ خاص و اندک به‌شمار می‌رفت. بیکاریِ اجباری سرانجام سببِ ترکِ بیضایی ایران را در ۱۳۸۹ شد. ممنوعیت‌های فزاینده‌ای که اسلامیانِ تندرو در ایران پدید آوردند از انتشارِ مقالاتی علیهِ بیضایی حتّی پس از هجرتش پیداست.[پانویس ۴]

در رأی‌گیری‌های فیلم‌شناسانِ ایرانی بیضایی بارها در دورانِ زندگیِ خودش برترین فیلم‌سازِ تاریخِ ایران شناخته شده است – از جمله در رأی‌گیری‌های سال‌های ۱۳۶۷[۵۱] و ۱۳۷۵ (از نویسندگانِ سینمایی)[۵۲] و ۱۳۷۷[۵۳] و ۱۳۸۱ (بهترین‌های بیست سالِ اخیر، با داریوش مهرجویی)[۵۴] مجلّهٔ فیلم و دو رأی‌گیریِ مجلّهٔ سوره سینما در ۱۳۷۲[۵۵] و رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۷۸ مجلّهٔ دنیای تصویر[۵۶] و رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۸۱ مجلّهٔ نقد سینما.[۵۷] باشو، غریبه‌ی کوچک نیز بارها پسندیده‌ترین فیلمِ بیضایی و بهترین فیلمِ تاریخِ سینمای ایران شمرده شده – از جمله در رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۷۲ مجلّهٔ سوره سینما از منتقدین (با آرامش در حضور دیگرانِ ناصر تقوایی)[۵۸] و رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۷۸ مجلّهٔ دنیای تصویر[۵۹] و رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۸۱ مجلّهٔ نقد سینما (با گوزنهای مسعود کیمیایی).[۶۰] ولی پرفروش‌ترین فیلمِ بیضایی – و، در واقع، پرفروش‌ترین فیلمِ ایرانیِ سالِ نمایشش و نیز یگانه فیلمی که بیضایی به خاطرش جایزهٔ کارگردانی برد – سگ‌کُشی بوده‌است. صاحب‌نظرانی هم بوده‌اند که سینمای بیضایی را نپسندیده‌اند، مانندِ اکبر رادی[۶۱] و داریوش مهرجویی و مرتضی آوینی[۶۲] و سیّد ابراهیم نبوی.[۶۳][پانویس ۵]

شکستِ مرزهای جغرافیایی[ویرایش]

هرچند گفته‌اند که بیضایی «چشم‌داشتی از بیننده و مصرف‌کنندهٔ خارج از مرزهای خودش ندارد»،[۶۴] باشو، غریبه‌ی کوچک در اواخرِ دههٔ ۱۳۶۰ کارش را بسیار بیش از پیش به دنیا معرّفی کرد. این فیلم در مملکت‌های گوناگون به نمایش درآمد و در بعضی، مثلاً ایتالیا، پرفروش هم شد.[۶۵] با این همه، آوازهٔ بیضایی بیرون از ایران در بیشترِ دورانِ کارش کمتر از فیلم‌سازانِ ایرانیِ دیگری بوده است؛[پانویس ۶] و بوده‌اند کسانی که گمان می‌کرده‌اند پذیره‌ای که در دنیا نصیبِ مثلاً عبّاس کیارستمی شد بیضایی را بیشتر می‌سزید.[۶۶] به نظرِ لا فرانسیس هوی بیضایی می‌توانست از استادانِ بزرگِ سینمای جهان شود، اگر انقلاب اتّفاق نیفتاده بود.[۶۷]

نمایشنامه‌ها و نمایش‌ها[ویرایش]

. . . بعضی نمایشنامه‌هایش خیلی خوب است . . .

بزرگ علوی، اوتِ ۱۹۹۱[۶۸]

اگر یک زمانی بخواهیم بگوییم که ادبیات نمایشیِ ایران باید بررسی شود، مثلِ کارهای شکسپیر و بقیه، آن موقع می‌بینیم فقط بیضایی را داریم.

کامبوزیا پرتوی، اواخرِ دههٔ ۱۳۹۰[۶۹]

در ایران[ویرایش]

نمایشنامه‌ها و نمایش‌های بیضایی از پرفروش‌ترین نمایشنامه‌ها و نمایش‌های ایرانِ قرنِ چهاردهمِ هجریِ خورشیدی بوده‌است. بعضی از این کارها جنجال‌هایی هم برانگیخته است: مثلِ حملهٔ چپ‌گرایان به تالارِ رازیِ مشهد[۷۰] هنگامِ نمایشِ سُلطان مار به سالِ ۱۳۴۸.[۷۱]

بزرگ علوی بر آن بود که «برخی از آثار نویسندگانی مانند محمود دولت‌آبادی، هوشنگ گلشیری، احمد محمود، ببضایی، و جمال میرصادقی به پای بهترین آثار نویسندگان طراز اوّل اروپا و امریکا می‌رسد و با آنها برابری می‌کند»[۷۲] و نمایشنامه‌های بیضایی را گواهِ «پیشرفت و باروری» ِ ادبیات می‌دانست[۷۳] و پژوهش در آن‌ها را تشویق می‌کرد.[۷۴] جلال آل احمد، به رغمِ دوستی، واکنشِ تندِ ضدّحکومتی به بعضی از نمایشنامه‌های آغازینِ بیضایی نشان داد.[۷۵] محمود دولت‌آبادی بیضایی را «برجسته‌ترین استعداد ما» در ادبیاتِ نمایشی[۷۶] و «سعدی معاصر ما»[۷۷] گفته[پانویس ۷] و بابک احمدی در سالِ ۱۳۸۵ او را بزرگ‌ترین هنرمندِ زندهٔ «ما» گفت؛ و مسعود بهنود نیز در هشتادسالگیِ بیضایی بر این نظر صحّه گذاشت.[۷۸] اسماعیل خویی پهلوان اکبر می‌میرد (۱۳۴۲) و دیوان بلخ (۱۳۴۷) و قصّه‌ی ماه پنهان (۱۳۴۲) و غروب در دیاری غریب (۱۳۴۱) و چهار صندوق (۱۳۴۶) را «از بهترین نمایشنامه‌های ایرانی» دانسته[۷۹] و اکبر رادی بیضایی را همتای «برجستگان درام جهان» شمرده است.[۸۰]

اواخرِ قرنِ چهاردهمِ هجریِ خورشیدی، که بیضایی تحتِ فشارهایی از جمله فشارِ سانسور ایران را ترک کرد، حتّی بعضِ طرفدارانِ سانسور[۸۱] هم او را «بهترین نمایشنامه‌نویس و درام‌نویس ایران» می‌دانستند.[۸۲]

انتقاد هم از نمایشنامه‌های بیضایی وجود داشته است. مثلاً رضا قاسمی، هرچند لحظاتی از فتحنامه‌ی کلات را چنان پسندیده که «می‌گفتم شکسپیر ایران متولد شد»، بر آن بوده که «نویسنده (حتی وقتی مثل بیضایی آدم باسواد و بافرهنگی باشه) خیلی نمی‌تونه از شرایط عمومی جامعه‌اش دورتر بره.»[۸۳] نکتهٔ مشخّصی که قاسمی به نمایشنامه‌نویسیِ بیضایی گرفته این بوده که «بیضایی اجازه نمی‌ده موضوع به طور دیالکتیکی از توی خودش زایش بکنه. اغلب از یک فکر از پیش تعیین‌شده شروع می‌کنه و بعد نتیجه‌اش رو می‌نویسه.»[۸۴]

بیرون از ایران[ویرایش]

جلال ستّاری «تئاترهای» بیضایی را نمونهٔ «آثار هنری غیرایدئولوژیک» می‌دانست که جهانی شدن «پذیرا»شان است.[۸۵] با این همه، کارِ تئاتریِ بیضایی در زمانِ خودش بیرون از ایران کمتر شناخته شد؛ هرچند مثلاً در تاجیکستان نمایشنامه‌هایش پرطرفدار شد[۸۶] و در دههٔ ۱۳۹۰ نیز خود نمایش‌هایی در کالیفرنیا بر صحنه برد که اقبالِ نسبی یافت.

در زبان‌های دیگر[ویرایش]

بسیاری از نوشته‌ها و برخی نیز از گفته‌های بیضایی در دورانِ زندگیِ خودش به بنگالی و کردی و ارمنی و گرجی و لهستانی و ترکی و عربی و ایتالیایی و فرانسوی و اسپانیایی و انگلیسی و آلمانی درآمد و به صورتِ مکتوب یا نمایشی یا شفاهی انتشار یافت، ولی اغلب اقبالِ بین‌المللیِ چندانی نیافت.[پانویس ۸] امید روحانی دشواریِ ترجمهٔ آثارِ بیضایی را مانعِ شناساندنش در مغرب‌زمین می‌دانسته‌است.[۸۷]

کارِ پژوهشی[ویرایش]

. . . آقای بیضایی با هوشمندی و آگاهی و تسلط کامل کار می‌کند و مداوم و مستمر. هم کارهای تحقیقیش دربارهٔ تئاتر در خور مداقه‌اند و هم آثار بدیعش.

مهشید امیرشاهی، ۱۳۵۰[۸۸]

بعضی از اهلِ ادب مانندِ ابوالفضل خطیبی[۸۹] و ایرج پارسی‌نژاد[۹۰] هنرِ دوگانهٔ بیضایی در تحقیقاتِ غیرمستظرفهٔ ممتاز و آفرینندگیِ ذوقیِ طبع‌ساز را با کار و بار و پایگاهِ دیگرانی چون محمّدتقی بهار و محمّدرضا شفیعی کدکنی سنجیده و همتا شمرده‌اند. نمایش در ایران (۱۳۴۴) را صاحب‌نظرانِ فراوانی ستوده‌اند. بیضایی تا پایانِ قرنِ چهاردهمِ هجریِ خورشیدی پژوهش را فرونگذاشت و حاصلِ منتشرشدهٔ اغلبِ پژوهش‌هایش، همچون نمایش در ایران، ستایش‌ها برانگیخت؛ هرچند کسانی چون اولریش مارزلف[۹۱] و جلال ستّاری[۹۲] هم چیزهایی را در تحقیقاتش نپسندیدند، کم‌ارزش شمردند و حتّی گاه نکوهیدند. دیگرانی چون آیدین آغداشلو و بهزاد فراهانی، امّا، او را «ادیب طراز اول»[۹۳] و «فیلسوف شرق»[۹۴] گفته و اندیشه‌هایش را ارج گذاشته‌اند.

نوشته‌های اندکِ بیضایی در هنرسنجی کمتر مقبولِ اهلِ نظر بوده و کمتر هم شناخته شده است. محمّدعلی اسلامی ندوشن[۹۵] و کلاوس آدلر[۹۶] به نمونه‌هایی از این نوشته‌های بیضایی نکته گرفته‌اند. با این همه، بعضی از این مقالاتِ بیضایی را در زمانِ زندگیِ خودش در مجموعه‌هایی مانندِ اسطورهٔ سینما آوردند[۹۷] و کسانی مانندِ ابراهیم گلستان[۹۸] و جمشید لایق[۹۹] هم نمونه‌هایی از این نوشته‌ها را پسندیدند.

گفته‌ها[ویرایش]

گفته‌های شفاهیِ بیضایی نیز واکنش‌ها برانگیخته است. راجع به گفتارش دربارهٔ شاهرخ مسکوب (۱۳۹۹) مقالاتی منتشر شد،[۱۰۰] جواد طوسی[۱۰۱] و سعید مستغاثی[۱۰۲] به گفتارش در عیّار تنها (۱۳۹۹) اعتراض کردند، بهار مختاریان به مصاحبه‌اش با بی‌بی‌سیِ فارسی دربارهٔ سهراب‌کُشی واکنش نشان داد[۱۰۳] و بسیاری کسان دربارهٔ سخنانش در شبِ سوّم از شب‌های شعرِ گوتهٔ ۱۳۵۶ اظهارِ نظر کردند. سالِ ۱۴۰۱ روزنامه‌نگاری نوشت: «امروز بیضایی در ۸۴سالگی هر گفتارش تفسیر می‌شود . . . .»[۱۰۴]

شعرها[ویرایش]

بیضایی مقدارِ کمی شعرِ غنایی هم سرود که برخی در زمانِ زندگیِ خودش در سفینه‌هایی هم بازنشر شد، مثلاً در اسطورهٔ موسیقی شرق (۱۴۰۲)، و برخی با موسیقی هم اجرا و منتشر شد و انتقاد هم برانگیخت، مثلِ مثنویِ «مادرِ ایران زِ جا برخاسته».

در آموزشِ رسمی[ویرایش]

نمایش در ایرانِ بیضایی از نیمه‌های قرنِ چهاردهمِ هجری خورشیدی کتابِ مرجعِ آموزشیِ دانشگاه‌های ایران بوده‌است، حتّی در سالیانی که رسماً منتشر نمی‌شد.

از نوشته‌های بیضایی در دورانِ زندگیِ خودش چیزی در کتاب‌های درسیِ وزارتِ آموزش و پرورشِ ایران نیامده است؛ هرچند در دوره‌هایی از آوردنِ نامش در شمارِ نویسندگانِ ادبیاتِ نمایشیِ فارسی در این کتاب‌ها پرهیز نشده‌است[پانویس ۹] و در دوره‌هایی کتاب‌های آمادگیِ کنکور در ایران نامِ او و بعضِ کارهایش را جزو اطّلاعاتِ لازم برای پذیرشِ دانشگاهی ثبت کرده‌اند.[پانویس ۱۰] با این همه، مثلاً سالِ ۱۳۷۵ «تطهیر چهره‌های معلوم‌الحال»، از جمله بیضایی، «به عنوان چهره‌های ادبی» علّتِ ممنوعیتِ انتشارِ یک کتابِ دانشگاهی بوده است.[۱۰۵]

آغازِ قرنِ پانزدهمِ هجریِ خورشیدی[ویرایش]

قفسهٔ کتاب‌های بیضایی در شهرِ کتابِ بهشتی، تهران، تابستانِ ۱۴۰۱

در این زمان بسیاری از کتابفروشی‌های بزرگِ فارسی قفسه‌ای مخصوصِ آثارِ بیضایی داشته‌اند؛ و چند کتابِ منتشرنشده و چند فیلمِ بیضایی نیز در ایران در توقیفِ دولت بوده‌است. بیضایی را بسیار به فردوسی مانند می‌کرده‌اند،[پانویس ۱۱] همچنان که دستِ کم از دههٔ ۱۳۶۰ کارش به اوصافی وصف شده بود که کارِ فردوسی در همین زمان.[پانویس ۱۲] نخستین کتابِ بیش از یک‌جلدی دربارهٔ بیضایی و کارش هم همین زمان به زبانِ انگلیسی در انگلیس منتشر شد.[۱۰۶] سالِ ۱۴۰۲ مسعود بهنود بر آن بوده که «دیگر نظیر بهرام بیضایی در فرهنگ الگو و رهبر نداریم.»[۱۰۷] با این همه، برآوردِ بهمن مقصودلو چنین بوده که عوام بیشتر نامش را شناخته‌اند تا کارش را.[۱۰۸]

پانویس[ویرایش]

توضیحات[ویرایش]

  1. براهنی در زمستانِ ۱۳۸۶ نیز، که از این سه نمایشنامه‌نویس «سرو سرفراز بهرام» زنده مانده بود و بس، «سه بزرگ جهان نمایش ما» را همین‌ها می‌شناخت: ساعدی و رادی و بیضایی. (براهنی، رضا (۶ دی ۱۳۸۶). «دوست بزرگم، اکبر رادی، به شهادت چند نکته». اعتماد (۱۵۷۶): ۱۶.) و همچنین بود در گفتگویی با حسن زرهی (http://avaetabid.com/?p=330) و در سخنرانیِ ۱۴ آوریلِ ۱۹۹۲ در برلین. (براهنی، رضا (بهمن و اسفند ۱۳۷۱). «ادبیات ایرانیِ معاصر». دنیای سخن (۵۳): ۷۷.)
  2. مثلاً شمیم بهار (در «کتاب‌گزاری» در اندیشه و هنرِ دیِ ۱۳۴۳) و حمید امجد (در مقاله‌ای) و محمود شیرزاد (در برنامهٔ بررسیِ کتاب در رادیو صدای نو به مناسبتِ سالگردِ تولّدِ اکبر رادی در مهرِ ۱۳۹۷)
  3. شمس لنگرودی این چیرگیِ گرایش به نویسندگانِ پیش از انقلابِ ۱۳۵۷، از جمله بیضایی، را از برتریِ ادبیِ کارشان نسبت به کارِ نویسندگانی که پس از انقلاب مطرح شدند نمی‌دانسته. (گفتگویی با شمس لنگرودی در صدای آمریکا در یوتیوب) در دههٔ ۱۳۴۰ نیز غلامحسین ساعدیِ مبارز علیهِ حکومت شناخته‌تر از اکبر رادی و بیضایی بود (موسوی، حافظ؛ رضایی راد، محمد؛ امجد، حمید؛ ثمینی، نغمه؛ رحمانیان، محمد؛ رجبی، بهرنگ؛ کارنامه (شهریور ۱۳۸۲). «میزگرد: ادبیات نمایشی ایران از دیدگاه نسل جدید نمایش‌نامه‌نویسان». کارنامه (۳۶): ۱۹.)؛ ولی «پس از مرگش نمایشنامه‌هایش با خودش فراموش شدند» (احمدی، احمدرضا (مرداد ۱۳۸۰). «طرح یک مسئله . .». گزارش فیلم (۱۷۵).)، به طوری که مثلاً فرید مرادی در اواخرِ قرنِ چهاردهم «شاخص‌ترین» نمایشنامه‌نویسانِ این نسل را بیضایی و رادی می‌شناخته (مرادی، فرید (۱۳۹۴). تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی: از برآمدن تا انقلاب. ج. ۴. تهران: خانه کتاب. ص. ۳۰۱۸. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۲-۱۹۹-۵.) و نگار حسینی در اوایلِ قرنِ بعد ساعدی را «پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی نامدارترین نمایشنامه‌نویس ایرانی» (حسینی، نگار (۱۴۰۲). نگاهی به زندگی و آثار علی نصیریان. تهران: فرهنگ معاصر. ص. ۱۱۹. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۰۵-۱۶۴-۷.)، و حال آن که مثلاً آصفه آصفی در میانه‌های قرن به «گوهر مراد (غلام‌حسین ساعدی) و بهمن مفید» امید داشته، در حالی که منظورش از دوّمی بیژن مفید، نویسندهٔ شهر قصه، بوده است. (آصفی، آصفه (۱۳۵۲). نگاهی به ادب پارسی. تهران: مدرسه عالی علوم اداری و بازرگانی قزوین. ص. ۴۵۲.)
  4. مثلاً: کریمی، پژمان (۱۳۹۵). «اسیران عنکبوت غفلت». کیهان.
  5. محسن مخملباف نیز از این جرگه می‌نمود (مخملباف، محسن؛ − (۲۰ تیر ۱۳۶۶). «۵ ساعت گفتگو با محسن مخملباف». سروش (۳۸۸): ۲۲.)؛ ولی سپس‌تر معلوم شد بی آن که فیلم‌های بیضایی را دیده بوده باشد (عبدالرشیدی، علی‌اکبر (۱۳۸۵). گفتنی‌ها: خاطرات، مصاحبه‌ها، سفرنامه‌ها. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۴۶۵. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۶۴۰-۲.).
  6. مثلاً در رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۷۷ مجلّهٔ فیلم از «۵۴ منتقد و صاحب‌نظر خارجی» بیضایی پنجمین کارگردانِ برترِ سینمای ایران شناخته شد و از میانِ سیزده فیلمِ ایرانیِ پسنده فقط باشو، غریبه‌ی کوچک از بیضایی بود، با رتبهٔ پنجم. (اطیابی، محمد (فروردین ۱۳۷۸). «بهترین‌های سینمای ایران از نگاه دیگران». فیلم (۲۳۳): ۲۱۴−۲۱۸.)
  7. با این افسوس که کاش علی‌اشرف درویشیان هم کمی ماننده‌تر بود به سعدی یا بیضایی
  8. بیشترِ مترجمانِ نوشته‌های بیضایی در زمانِ زندگیِ خودش ایرانی یا فارسی‌زبان بوده‌اند.
  9. مثلاً صفحهٔ ۱۵ از کتابِ ادبیّات فارسیِ سالِ دوّمِ آموزشِ متوسّطه، چاپِ ۱۳۹۱
  10. مثلاً در صفحاتِ ۳۵ و ۷۷ از مجموُعه اطلاعات هنری و معماری برای «آزمون همگانی ۳۸–۲۵۳۷»، تالیفِ محمود لشگری و چاپِ انتشاراتِ باستان
  11. مثلاً داریوش درویشی «فردوسی زمانه‌ی ما» گفته‌اش (افسانه‌ی اسکندر، ص. ۵. ۱۴۰۱).
  12. مثلاً شهلا لاهیجی گفته: «هر زنی پس از دیدن فیلم او، یا خواندن فیلمنامه‌اش، سر خویش را اندکی راست‌تر می‌گیرد و قامتش را خدنگ‌تر می‌کند» (سیمای زن در آثار بهرام بیضایی، ص. ۳۱. ۱۳۶۷) و محمّدعلی اسلامی ندوشن دربارهٔ شاهنامه که: «وقتی آن را میخوانیم یا می‌شنویم، سَرِ خود را بالا نگاه می‌داریم، برای آن که باید اوج را ببینیم» (سروِ سایه‌فکن، ص. الف. ۱۳۷۰).

منابع[ویرایش]

  1. بهبهانی، سیمین (۱۳۸۷). «بیضایی در التقای نور و کلام». سینما و ادبیات (۱۶): ۷۳.
  2. تقوایی، ناصر؛ طالبی‌نژاد، احمد (۱۳۹۲). به روایتِ ناصر تقوایی. تهران: زاوش. ص. ۱۸۲. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۸۴۶-۱۳-۲.
  3. براهنی، رضا (بهمن و اسفند ۱۳۷۱). «ادبیات ایرانیِ معاصر». دنیای سخن (۵۳): ۷۷.
  4. «شکسپیر ایران در بلاد آمریکا». فرزاد حسنی. مجله تجربه.
  5. برومند، مرضیه؛ طالبی‌نژاد، احمد (بهمن ۱۳۸۶). «هنوز هم انگشتم تیرمی‌کشد». هفت (۴۴): ۵۷.
  6. حسینی، محسن؛ نوری، سارا (تابستان ۱۴۰۰). «طی این سال‌ها در تئاتر برون‌مرزی هیچ اتفاقی نیفتاده است». نمایش‌شناخت (۱۲): ۱۲۹.
  7. براهنی، رضا (بهمن ۱۳۵۲). «تأملاتی پیرامون شعر و هنر». نگین (۱۰۵): ۱۰.
  8. دژکام، محمود (اسفند ۱۳۵۲). «گفت‌وشنودی درباره زبان و ادبیات فارسی». نگین (۱۰۶): ۲۱.
  9. رادی، اکبر؛ − (مهر ۱۳۴۷). «گفت‌وگویی با اکبر رادی درباره تئاتر». خوشه.
  10. رادی، اکبر (۱ شهریور ۱۳۸۶). «مساله این است». اعتماد (۱۴۷۴): ۱۶.
  11. آل احمد، جلال (آبان ۱۳۴۳). «ستایش «خجسته» از دریا و نفرینش به «آهن»». آرش (۲): ۱۴۳.
  12. بیضایی، بهرام؛ قوکاسیان، زاون (۱۳۷۱). گفت‌وگو با بهرام بیضایی. تهران: انتشارات آگاه. ص. ۲۴.
  13. جعفری، روح‌الله, ویراستار (۱۳۹۵). گروه هنر ملی از آغاز تا پایان (۱۳۵۷–۱۳۳۵). تهران: افراز. ص. ۵۱۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۴۳-۵۵۸-۶.
  14. احمدی، بابک (۱۳۹۳). نوشته‌های پراکنده. تهران: نشر مرکز. ص. ۲۶۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۱۳-۲۴۶-۱.
  15. خانلری، پرویز؛ موحّد دیلمقانی، خلیل؛ تفضّلی، احمد؛ طاهری، هوشنگ؛ تقی‌زاده، صفدر؛ مشیری، فریدون؛ نفیسی، محمود (مهر ۱۳۶۹). «هدایت یک تیپ منحصر به فرد بود». دنیای سخن (۳۴): ۹.
  16. Shafī'ī Kadkanī (1981). "Persian Literature (Belles Lettres) from the Time of Jāmī to the Present Day". In Morrison, G. (ed.). History of Persian Literature from the Beginning of the Islamic Period to the Present Day. Leiden: E. J. Brill. p. 206. ISBN 90-04-06481-8.
  17. باستانی پاریزی، محمدابراهیم؛ فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۴۸۳. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
  18. «درآمدی بر تجدد ادبی در ایران». بخارا (۹۱): ۵۷. بهمن و اسفند ۱۳۹۱.
  19. سپانلو، محمدعلی؛ نوری علاء، اسماعیل (آذر ۱۳۷۱). «گفتگوی اسماعیل نوری علاء با محمدعلی سپانلو». پویشگران (۴): ۱۸.
  20. میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). گفت‌وگو‌ها، همراه با پانزده داستان. تهران: انتشارات سخن. ص. ۲۷۵. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۷۴۲-۰.
  21. https://per.euronews.com/2015/06/06/pe-hamid-amjad-dramatic-arts-publications-in-iran
  22. صغیری، ایرج؛ پهلوانی، عرفان (تیر ۱۳۹۳). «تئاتر ملی، از هنری خودمانی تا هنری جهانی». نمایش (۱۷۸): ۴۷.
  23. دهباشی، علی (زمستان ۱۳۸۶). «بهرام بیضایی و تئاتر ملی». سیمیا (۲): ۳–۴.
  24. شفیعی زرگر، مهدی؛ فراهانی، بهزاد؛ یاراحمدی، محمدامیر؛ شمس، علی؛ آقاخانی، ایوب (زمستان ۱۳۹۶). «میزگرد: نمایِش‌نامه‌نِویسیِ ایران دَر نسِبَتِ با توسِعه، فَرهَنگِ مِلّی، وَ جاودانِگی». صحنه (۴ و ۵ (پیاپی ۹۹)): ۱۹.
  25. دولت‌آبادی، محمود؛ صادقی، محمدرضا (۶ خرداد ۱۳۴۹). «حرف‌های یک بازیگر». ماه نو (۷۰): ۲۶.
  26. − (۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲). «امید روحانی، محمود دولت‌آبادی و محمدضا اصلانی از بهرام بیضایی گفتند/1 با اجرا نشدن بسیاری از آثار او بخشی از وجوه ادبیات نمایشی ما هرگز آشکار نشد». خبرگزاری دانشجویان ایران. دریافت‌شده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱.
  27. محمود، احمد (۱۳۵۱). «رگبار از دیدگاهی دیگر». ویژه سینما و تآتر (۱): ۱۲۸-۱۳۱.
  28. خوئی، اسماعیل (۱۳۵۱). «کالبدشکافی «رگبار»». ویژه سینما و تآتر (۱): ۱۱۳-۱۲۷.
  29. معزی مقدم، فریدون (دی ۱۳۵۱). «کارنامهٔ پانزده سال سینمای ایران». رودکی (۱۵): ۱۸-۲۱.
  30. قوکاسیان، زاون, ویراستار (۱۳۷۸). مجموعهٔ مقالات در نقد و معرفی آثار بهرام بیضایی (ویراست ۲). تهران: انتشارات آگاه. ص. ۳۰۵. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۱۰۹-۲.
  31. کاوی، پیتر (خرداد و تیر ۱۳۵۴). «جشنواره جهانی فیلم تهران و نگاهی به سینمای ایران». سینما ۵۴ (۱۷): ۵۵-۵۶.
  32. امید، جمال (۱۳۷۴). تاریخ سینمای ایران: ۱۳۵۷-۱۲۷۹. تهران: انتشارات روزنه. ص. ۶۹۰. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۳۴۶۱۸۸.
  33. امید، جمال (۱۳۷۴). تاریخ سینمای ایران: ۱۳۵۷-۱۲۷۹. تهران: انتشارات روزنه. ص. ۷۴۹. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۳۴۶۱۸۸.
  34. امید، جمال (۱۳۷۴). تاریخ سینمای ایران: ۱۳۵۷-۱۲۷۹. تهران: انتشارات روزنه. ص. ۷۵۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۳۴۶۱۸۸.
  35. گلمکانی، هوشنگ, ویراستار (۱۳۸۶). کتابِ تنگنا. تهران: انتشارات روزنه کار. ص. ۷۴. شابک ۹۶۴-۶۷۲۸-۵۴-۵.
  36. مهرابی، مسعود (۱۳۷۱). تاریخ سینمای ایران: از آغاز تا ۱۳۵۷. تهران: نویسنده. ص. ۱۸۴.
  37. شاملو، احمد؛ زراعتی، ناصر؛ مهرابی، مسعود؛ گلمکانی، هوشنگ (شهریور ۱۳۶۷). «کار سینمایی من، «کارنامهٔ بردگی» بود». فیلم (۶۸): ۳۲.
  38. معقولی، نادیا؛ شیخ مهدی، علی؛ قبادی، حسینعلی (پاییز و زمستان ۱۳۹۱). «تحلیل جامعه‌شناسانهٔ هویت ملی و مؤلفه‌های آن در فیلم‌های بهرام بیضایی». جامعه‌شناسی هنر و ادبیات (۲): ۱۳۲.
  39. لاهیجی، شهلا (۱۴۰۱). سیمای زن در آثار بهرام بیضایی. تهران: روشنگران و مطالعات زنان. صص. ۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۴-۲۰۵-۴.
  40. مهرجویی، داریوش (۱۳۹۸). [۶۱−۹۰ «گفت‌وگوی احمد طالبی‌نژاد، داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی»] مقدار |نشانی فصل= را بررسی کنید (کمک). در طالبی‌نژاد، احمد. کتاب موج نو یا سینمای ایران چگونه دگرگون شد. تهران: نشر چشمه. ص. ۸۵. شابک ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۱۱۹-۲.
  41. ناصر تقوایی، سخنرانی در «شبی با ناصر تقوایی» در خانهٔ هنرمندانِ ایران، ۲۹ خردادِ ۱۳۹۳
  42. رضا براهنی، سخنرانی در دانشگاهِ استنفورد، ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۱۱ میلادی
  43. شفیعی زرگر، مهدی؛ فراهانی، بهزاد؛ یاراحمدی، محمدامیر؛ شمس، علی؛ آقاخانی، ایوب (زمستان ۱۳۹۶). «میزگرد: نمایِش‌نامه‌نِویسیِ ایران دَر نسِبَتِ با توسِعه، فَرهَنگِ مِلّی، وَ جاودانِگی». صحنه (۴ و ۵ (پیاپی ۹۹)): ۸.
  44. نصیریان، علی؛ قریب، حامید (بهمن ۱۴۰۱). «هنرمند نباید به قدرت‌ها وابسته باشد». تجربه (۱۶ (پیاپی ۱۶۶)): ۷۰.
  45. تام استوپارد در مقدّمه بر ساحل آرمانشهر
  46. مجابی، جواد (۱۳۸۳). نگاه کاشف گُستاخ. تهران: نشر افق. ص. ۲۸۲. شابک ۹۶۴-۳۶۹-۱۰۰-۴.
  47. غیاث، رضا (۱۴ آذر ۱۴۰۱). «ایرانی‌ترین فیلم‌ساز سینمای ایران؟». شرق (۴۴۳۸): ۷.
  48. بزرگیان، علی (تیر و مرداد ۱۴۰۱). «بهرام، پسر ایران». اندیشه پویا (۸۰): ۷۳.
  49. قصری، حامد (بهار ۱۳۹۷). «سیر سینمای کلاسیک در ایران». سینماتوگراف (۱): ۸۳. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۳۲-۴۱۷-۸.
  50. یاری، عبّاس (۱۳۸۸). «مشخصات، داستان و مرور فیلم‌های اکران‌شده در سال ۱۳۸۸». فیلم (نوزدهمین کتاب سال سینمای ایران ۱۳۸۸): ۳۰۹.
  51. رحیمیان، بهزاد (شهریور ۱۳۶۷). «بهترین فیلمهای زندگی ما». فیلم (۶۸): ۳۵−۵۰.
  52. − (اسفند ۱۳۷۵). «برگزیدگان این سال‌ها». فیلم (۲۰۰): ۱۶۶-۱۷۶.
  53. رحیمیان، بهزاد (فروردین ۱۳۷۸). «بهترین فیلم‌های زندگی ما». فیلم (۲۳۳): ۱۳۴−۱۶۱.
  54. − (آبان ۱۳۸۱). «بهترین فیلم‌ها و فیلمسازان این بیست سال». فیلم (۲۹۲): ۲۱-۲۵.
  55. چهل‌وچهار منتقد و چهل فیلم‌ساز (۱۳۷۲). «بهترینهای یک عمر». سوره سینما (۴): ۸۸ و ۹۴.
  56. پوریا، امیر؛ زین‌العابدین، شبنم (آبان ۱۳۷۸). «جذابیت پنهان انتخاب». دنیای تصویر (۷۴): ۱۸.
  57. فراستی، مسعود (آبان ۱۳۸۱). «بهترینهای عمر ما: بهترین فیلمها و فیلمسازان تاریخ سینما از نگاه ۵۵ منتقد سینمایی». نقد سینما (۱ (پیاپی ۳۳)): ۷۳.
  58. چهل‌وچهار منتقد و چهل فیلم‌ساز (۱۳۷۲). «بهترینهای یک عمر». سوره سینما (۴): ۸۸.
  59. پوریا، امیر؛ زین‌العابدین، شبنم (آبان ۱۳۷۸). «جذابیت پنهان انتخاب». دنیای تصویر (۷۴): ۱۸.
  60. فراستی، مسعود (آبان ۱۳۸۱). «بهترینهای عمر ما: بهترین فیلمها و فیلمسازان تاریخ سینما از نگاه ۵۵ منتقد سینمایی». نقد سینما (۱ (پیاپی ۳۳)): ۷۲–۸۷.
  61. رادی، اکبر؛ امیری، ملک‌ابراهیم (۱۳۷۰). بشنو از نی: مکالمات با اکبر رادی. رشت: هدایت. ص. ۱۵۶.
  62. آوینی، مرتضی (۱۳۹۶). آینه‌ی جادو. ج. ۲. تهران: نشر واحه. ص. ۲۳۴−۲۴۷.
  63. مقصودلو، بهمن؛ جاهد، پرویز, ویراستاران (۱۳۷۸). این سویِ ذهن، آن سویِ مردمک. تهران: انتشارات نیلا. ص. ۳۱۱. شابک ۹۶۴-۹۱۷۵۰-۶-۷.
  64. فکوهی، ناصر, ویراستار (۱۳۹۱). فرهنگ و زندگی روزمره. تهران: فرهنگ جاوید. ص. ۱۵۵. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۵۸۵-۷-۷.
  65. − (شهریور ۱۳۷۰). ««باشو» بالاتر از رقص با گرگها». گزارش فیلم (۳ (پیاپی ۱۶)): ۱۲.
  66. Saeed-Vafa, Mehrnaz. Rosenbaum, Jonathan. Abbas Kiarostami. p. 50.
  67. ویژه برنامهٔ سینماییِ تماشا، تلویزیونِ فارسیِ بی‌بی‌سی، ۱۵ بهمنِ ۱۴۰۲
  68. علوی، بزرگ؛ جهانبگلو، رامین (اسفند ۱۳۷۵ و فروردین ۱۳۷۶). «بزرگ علوی: ستایش زندگی». دنیای سخن (۷۳): ۳۶−۴۳.
  69. پرتوی، کامبوزیا؛ اسدی، بهزاد (۱۴۰۲). دربارهٔ سینما با کامبوزیا پرتوی. تهران: نشر ثالث. ص. ۳۴. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵-۹۳۲-۹.
  70. کیانیان، داوود؛ خلج، منصور (۱۴۰۰). یک عمر کودکی. تهران: نشر ثالث. ص. ۴۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵-۷۰۶-۶.
  71. دولت‌آبادی، محمود (۱۳۹۴). «عباس آقا تو خیلی شبیه هدایت هستی!». در عاطفه، جواد. دیگرانِ عباس نعلبندیان. تهران: میلکان. صص. ۲۳۵. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۲۱۲۳-۸-۵.
  72. علوی، بزرگ؛ م.، ع. (خرداد − تیر ۱۳۷۲). «دیدار با بزرگ علوی». نگاه نو (۱۴): ۱۴۰−۱۵۱. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  73. علوی، بزرگ؛ − (اسفند ۱۳۶۸). «بسیاری از داستانهای ایرانی با آثار جهانی قابل مقایسه‌اند». آدینه (۴۲): ۱۴−۱۷.
  74. − (۲۰ تیر ۱۳۸۵). «شهلا لاهیجی «سیمای زن در آثار بهرام بیضایی» را کامل می‌کند». اعتماد (۱۱۵۸): ۱۲.
  75. آل احمد، جلال (خرداد و تیر ۱۳۴۵). «کارنامهٔ دوماهه − ۲». انتقاد کتاب (۷): ۱۴−۲۱.
  76. دولت‌آبادی، محمود (۱۳۸۰). ما نیز مردمی هستیم. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۳۰. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۲۶-۳.
  77. دولت‌آبادی، محمود (۱۳۸۰). ما نیز مردمی هستیم. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۳۶. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۲۶-۳.
  78. در بررسیِ هفتگیِ مطبوعات در تلویزیونِ فارسیِ بی‌بی‌سی
  79. خوئی، اسماعیل (آبان ۱۳۵۱). «کالبدشکافی «رگبار»». ویژه سینما و تآتر (۱): ۱۱۴.
  80. رادی، اکبر (۵ دی ۱۳۸۶). «تو آن درخت روشنی». اعتماد (۱۵۷۵): ۲۰.
  81. کامیابی مسک، احمد؛ عزیزی، محمود؛ رمضانی، مروارید (خرداد ۱۳۹۳). «تئاتر ملی، تئاتری جوشیده از دل مردم!». نمایش (۱۷۷): ۶۹−۷۲.
  82. کامیابی مسک، احمد؛ ضیائی، مهدی (آذر ۱۳۹۳). ««همه کرگدن می‌شوند بجز یک نفر»». زار (۲): ۲۲.
  83. قاسمی، رضا؛ یادگاری، اکبر (بهار ۱۳۷۷). «گفتگو با رضا قاسمی (قسمت دوم)». فصل تئاتر (۵): ۳۶.
  84. قاسمی، رضا؛ یادگاری، اکبر (بهار ۱۳۷۷). «گفتگو با رضا قاسمی (قسمت دوم)». فصل تئاتر (۵): ۳۶.
  85. ستاری، جلال (۱۳۹۸). «جلال ستاری؛ روایت اسطوره‌ای». در فاضلی، نعمت‌الله؛ کلانی، مانی. چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران. ج. اول: از تمنای اسطوره تا تقلای جامعه. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. ص. ۱۱۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۵۲-۱۱۱-۶.
  86. https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1198390
  87. روحانی، امید؛ شرافتی، مریم (فروردین ۱۳۹۴). «شناخت بیضایی برای جهان دشوار است». آزما (۱۰۹): ۱۲.
  88. امیرشاهی، مهشید (بهمن ۱۳۵۰). «هشتمین سفر سندباد». رودکی (۵): ۲۶.
  89. در وبلاگِ خصوصی، در مطلبی به نامِ «بیضایی پژوهشگر»
  90. پارسی‌نژاد، ایرج (خرداد و شهریور ۱۳۹۱). «چنین کنند بزرگان». بخارا (۸۷−۸۸): ۶۷۵.
  91. مارزلف، اولریش (تابستان ۱۳۹۱). «پاسخ به بیضایی، نگاهی به کتاب هزار افسان کجاست؟». فرهنگ مردم (۴۲): ۱۶۷.
  92. ستّاری، جلال؛ حسینی، سهراب (۲۷ دی ۱۳۹۳). «عمر جهان بر من گذشته است». کتاب هفته خبر (۱۸ (پیاپی ۶۶)): ۴۲-۵۴.
  93. جاهد، پرویز, ویراستار (۱۴۰۱). گفتگوهایی پیرامونِ اقتباس ادبی در سینمای ایران. تهران: ایجاز. ص. ۲۱۶. شابک ۹۷۸-۶۲۲-۵۸۰۸-۴۱-۶.
  94. فراهانی، بهزاد (۲ فروردین ۱۳۹۹). «مسئولان، مسئولیت‌شان را بشناسند/ بهرام بیضایی را برگردانید!». خبرگزاری برنا.
  95. اسلامی ندوشن، محمّدعلی؛ ضرابی، علی‌اصغر (۱۴ آبان ۱۳۴۴). فردوسی. پارامتر |عنوان= یا |title= ناموجود یا خالی (کمک)
  96. «برشت و «ترس و نکبت رایش سوم»». بررسی کتاب (۱۰): ۲۹−۳۰. مرداد ۱۳۴۶.
  97. «جان فورد و صف طویل خاکستری» را
  98. «کارنامه فیلم گلستان» را
  99. لایق، جمشید (۲۶ آذر تا ۳ دی ۱۳۴۶). «دو نمایش از: بهرام بیضایی / ضیافت و میراث». خوشه (۴۳): ۳. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  100. سیدآبادی، علی‌اصغر (پاییز ۱۳۹۹). «راهِ فردوسی: تأملی در سخنرانی بهرام بیضایی و گفت‌وگوهایی دربارهٔ مفهوم ایرانشهری». نگاه نو (۱۲۷): ۱۶۷–۱۷۴. و بهنود، مسعود (مهر ۱۴۰۲). «فردوسی بزرگ، گلستان، شاملو و بیضایی». تجربه (۲۳ (پیاپی ۱۷۳)): ۲۹.
  101. طوسی، جواد (۱۲ آبان ۱۳۹۹). «حکایتِ ما و ابراهیم و عیار تنها». اعتماد (۴۷۸۰): ۱۶.
  102. مستغاثی، سعید (۱۲ آبان ۱۳۹۹). «این همه دروغ قابل تحمل نیست!». کیهان (۲۲۶۰۰): ۸.
  103. https://anthropologyandculture.com/نقدی-بر-گفتمان-سهراب-کشی-بهرام-بیضائی/
  104. زیور عالم، احسان (دی ۱۴۰۱). «درام‌نویس علیهِ خشونت». تجربه (۱۵ (پیاپی ۱۶۵)): ۱۰۲−۱۰۳.
  105. رجب‌زاده، احمد (۱۳۸۰). ممیزی کتاب: پژوهشی در ۱۴۰۰ سند ممیزی کتاب در سال ۱۳۷۵. تهران: انتشارات کویر. ص. ۲۳۵. شابک ۹۶۴-۶۱۴۴-۷۰-۵.
  106. Iranian Culture in Bahram Beyzaie's Cinema and Theatre
  107. بهنود، مسعود (مهر ۱۴۰۲). «فردوسی بزرگ، گلستان، شاملو و بیضایی». تجربه (۲۳ (پیاپی ۱۷۳)): ۲۹.
  108. مقصودلو، بهمن؛ − (پاییز ۱۴۰۲). «چریکه‌ی بهرام». کتاب‌نامه آگاهی نو (۳): ۲۸۹−۲۹۲.