نگرش سیاسی بهرام بیضایی
از سلسلهٔ مقالات دربارهٔ |
![]() |
---|
فهرستهای کارها |
دیـگر |
|
بهرام بیضایی (−۱۳۱۷) به آرمانگرایی و زمانهستیزی ناموَر بوده است. او عضوِ حزبهای سیاسی نبوده و از روابطِ روزمرّهٔ قدرتِ حکومتی، از اجرایی و پارلمانی و قضایی و انتخاباتی و نظامی، در ایران و غیر از ایران برکنار ماندهاست؛ و، با این همه، واکنشهایی به امورِ سیاسی نشان داده[۱] و موضعِ توجّهِ محافلِ قدرت و نهادهای امنیتی و پژوهشگرانِ حقوق و فلسفه و علومِ سیاسی و مدنی بودهاست.[پانویس ۱] نگرشِ سیاسیِ بیضایی سخت تحتِ تأثیرِ اندیشهٔ سیاسیِ فردوسی بوده است. واکنشها و آرمانهای سیاسی و اجتماعیِ بیضایی را، روی هم رفته، میشود ذیلِ «آزادیخواهی» و «دفاع از محیطِ زیست» طبقهبندی کرد، هرچند نگاهِ جامعش به حال و روزِ ایران هم وجوهِ سیاسیِ بینالمللیِ پررنگی داشته است. و این همه در کارهای داستانی و غیرداستانیش منعکس است.
با آن که بیضایی در کارهای شخصی از مشورتِ حقوقی و وکیل بیبهره نبوده،[پانویس ۲] خود شخصاً، اغلب بیواسطه و بی آن که نهادی غیر از خودش را نمایندگی کند، خواستههایش را مطرح کرده است.
سالِ ۱۳۹۷ «به پاس تلاش فراوان در راه اعتلای فرهنگ ایران» نشانِ عالیِ هنر برای صلح از جشنوارهای به همین نام به بیضایی دادند − که تینا پاکروان به نمایندگیش در تهران گرفت.[۲]
پیشینهٔ خانوادگی[ویرایش]
عموی بهرام بیضایی، ادیب بیضایی، روابطِ دورادوری با بعضی نزدیکانِ دربارِ رضا شاه، از محمّدتقی بهار و سعید نفیسی تا دیگرانی، داشته است.[۳] پدرِ بهرام بیضایی، ذکائی بیضایی، نیز در نیمهٔ دوّمِ دههٔ ۱۳۲۰ به فرهنگستانِ ایران رفتوآمد داشته. ولی این مانع نشده از زندانی شدنش (غیرسیاسی) در دورهای. از ذکائی در ستایشِ محمّدرضا شاه پهلوی در سالنامه کشور ایران (۱۳۵۲) شعر هست. داریوش آشوری خبر داده که در خانوادهٔ بهرام بیضایی «یک نوع سیاستگریزی تبلیغ میشد».[۴]
پایگاهِ قدرتِ اجتماعی[ویرایش]
بالاترین مقامهای اداریِ بیضایی سرپرستیِ گروهِ دوّمِ هنرِ ملّی و مدیریتِ گروهِ آموزشیِ نمایش در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاهِ تهران و عضویت (ناخواسته و نادانسته) در هیئتِ اُمنای موزهٔ آبگینه و سفالینه در دههٔ ۱۳۵۰ بودهاست. در کتابِ جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک (۱۳۷۹) بدونِ ذکرِ مدرک این جمله نیز دربارهٔ بیضایی آمده است: «در سال ۱۳۵۶ تقاضای عضویت وی در هیأت امنای مؤسسات آموزش عالی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، مورد موافقت محمدرضا پهلوی قرار گرفت و با حکم وی به این سمت منصوب شد . . . .»[۵]
آزادیخواهی[ویرایش]
. . . من خود را سیاسی نمیدانم، اما هرگز کسی را هم از برداشت سیاسی آثارم بازنداشتهام؛ و مگر شغل من بازداشتن مردم از تفسیر سیاسی است؟ . . .
بیضایی، ۱۳۹۲[۶]
هرچند نشود ستایشِ آزادی را مشخّصهٔ اندیشهٔ غالبِ دههٔ ۱۳۴۰ در ایران شمرد، این گرایش در این زمان نایاب هم نبود: مجتبی مینوی[۷] و محمود صناعی[۸] و محمّدعلی جمالزاده[۹] و فریدون آدمیّت[۱۰] در اواخرِ دههٔ ۱۳۳۰ کتابهایی در این باره منتشر کردند. ولی البتّه کتابهای ضدّغربیِ چپگرایانِ اسلامی و غیراسلامی و ضدّاستعماریان در این زمان و بعدها نیز خوانندگانِ فراوانتری یافت.[پانویس ۳] مشروطیت و آرمانهایش رنگ باخت و در اوانِ مرگِ آخرین انقلابیانِ جنبشِ مشروطیت اجتماع دوباره به تدریج حالتِ انقلابی یافت و رهبرِ انقلابی خواست. بیضایی نیز اغلب اهلِ واکنش به گرایشهای غالب بوده است؛ و از همان آغازِ کارش در دههٔ ۱۳۴۰:[۱۱] مثلاً پرسشِ محرّکِ اوایلِ دورانِ کارش را سالها بعد چنین به عبارت درآورد که «چطور میشود که ما همه با استبداد، سانسور و تعصبها مخالفیم ولی خودمان ریشهٔ آن، پرورشدهندهٔ آن، و فشردهٔ آنیم؟»[۱۲]
نمایش در ایران[ویرایش]
نظرِ بیضایی به نمایشِ ایرانی در کتابِ نمایش در ایران (۱۳۴۴) شاملِ مفصّلترین و منسجمترین تبیینِ نگاهِ سیاسیش در قالبِ تاریخِ نمایش همچون پدیدهای اجتماعی و آیینی است.[۱۳]
عرصهٔ غیرنمایشی[ویرایش]
اعتراض، نه انتظار[ویرایش]
گرایشِ بیضایی از آغازِ کارش کم و بیش ضدِّ آنچه بوده که بعداً علی شریعتی به صورتِ نظریهٔ «انتظار، مکتبِ اعتراض» پیشنهاد کرد: هرچند انتظارِ منجیِ موعود «فی نفسه» معترضانه هم هست،[۱۴] این رنگ از اعتراض نزدِ بیضایی پسندیده نبوده است.
نوجوانی و چپ[ویرایش]

نخستین نمونههای معاشرتِ بیضایی با رجالِ سیاسی را در اواخرِ دههٔ ۱۳۳۰ میشود سراغ گرفت: او همراهِ دوستانی چون داریوش آشوری به خانهٔ خلیل ملکی و دفترِ مجلّهٔ علم و زندگی رفتوآمد داشت. با این همه، چنین نمینماید که فعالیتِ سیاسی در حزبِ نیروی سوّم یا جامعهٔ سوسیالیستهای نهضتِ ملّی داشته بوده. همایون کاتوزیان به یاد آورده که بیضایی در جلساتِ چهارشنبهها دربارهٔ هنر در خانهٔ ملکی میبوده[۱۸] و داریوش آشوری خبر داده که او در دفترِ مجلّه هم فیلم نمایش میداده و، با این حال که با ملکی بر سرِ مِهر بوده، کارِ حزبی نمیکرده است.[۱۹] آنچه از بیضایی در مجلّهٔ علم و زندگی چاپ شده نیز همین را تأیید میکند: مثلاً مقالهٔ «سینمای هند» (۱۳۴۰). ولی، در عین حال که گفته شده بیضایی «در کلیشههای چپ و راست همدورهایهایش در دهه ۴۰ گرفتار نشد»،[۲۰] بودهاند ناقدانی که رگهای سوسیالیستی در آثارِ این دورهاش سراغ کردهاند؛[پانویس ۴] و، با این همه، به عبارتِ داریوش آشوری «بیضایی میخواست هنرمند آزاد باشد و چیزی بر او دیکته و فرموله نشود» و، از این لحاظ و از این رو، «از تعریضها و طعنههای روشنفکران زمانه برکنار نبود.»[۲۱] یک گزارشِ ساواک در دههٔ ۱۳۴۰ آورده که بیضایی از پایانِ دههٔ ۱۳۳۰ از سیاسیّونِ نزدیک به خلیل ملکی فاصله گرفتهاست. حتّی در اسفندِ ۱۳۴۳ مقالهای تند علیهِ ابر زمانه و ابر زلفِ محمّدعلی اسلامی ندوشن منتشر کرد که نمایشنامهای سراسر سیاسی در تشریحِ نمادینِ اوضاعِ چپِ سوسیالیستی و راستِ لیبرال و جهانِ سوّم بود. زمستانِ سالِ بعد محمّدرضا شاه پهلوی به تماشای پهلوان اکبر میمیرد نشست؛ آن هم در حالی که، علیرغم کوششهای وزارتِ فرهنگ و هنر، متنِ بیضایی برای نمایش در حضورِ شاه سانسور نشده بود. جای دیگری که بیضایی واکنشِ سیاسی نشان داده نقدی است که بر نمایشنامهٔ ترس و نکبتِ رایشِ سوّمِ برتولت برشت در ۱۳۴۵ نوشته: اینجا بیضایی، بر خلافِ گرایشِ یکسره ضدّسیاسیِ خود در نقدِ نمایشنامهٔ اسلامی ندوشن، معترضِ برشت شده که چرا بلاهای بزرگتری را نشان نداده که آدولف هیتلر بر سرِ غیرآلمانیها آورد.
. . . وزیر وقت هم که داماد شاه بود همیشه این اعتراض را داشت؛ میگفت شما کار خودتان را میکنید، برای مملکتتان کاری نمیکنید. یک دفعه فقط یک کار فرمایشی-دستوری دادند که ۵–۶ نویسنده روی سپاه دانش کار کنیم. بیضایی، ساعدی، رادی، من، صیاد و یک آقای دیگری به نام «جو ذوالریاستین» . . . . آنها پولی به ما دادند که سپاه دانش را مطالعه کنیم و الهام بگیریم و یک نمایشنامه بنویسیم. هیچکدام هم ننوشتیم! . . .
علی نصیریان، ۱۳۹۴[۲۲]
آزادیِ بیان و کانونِ نویسندگان[ویرایش]
گفتوشنودهای بیضایی در احضارهایش به ساواک نیز غیر از خواهشِ عمومیِ آزادی چیزی، چون وابستگیای جناحی و مرامی، نشان نمیدهد. بیضایی در ۱۳۴۷ از پایهگذارانِ کانونِ نویسندگانِ ایران بود که حسّاسیتِ حکومتیِ شدیدی برانگیخت؛ ولی، با وجودِ نامهنگاریهایی دربارهٔ آزادیِ بعضی نویسندگان از زندانِ سیاسی و امنیتی، سندی منتشر نشده که نشان دهد بیضایی علیهِ حکومتِ خانوادهٔ پهلوی مبارزهٔ فعّال میکرد. حتّی هنگامی که در شبهای شعرِ گوتهٔ ۱۳۵۶ میتوانست، همنوا با بیشترِ سخنرانان، به سانسورِ حکومتی اعتراض کند، وجاهتِ سیاسی را فروگذاشت و به ریشههای اجتماعیِ سانسور پرداخت و تودههای مردم را مقصّرِ اصلیِ عدمِ آزادی و امکانِ تحقّقش شمرد.[پانویس ۵]
انقلاب: سرنگونیِ «پادشاهیِ مشروطه» و برآمدنِ «جمهوریِ اسلامی»[ویرایش]
موضعِ بیضایی در نسبت با جنبشِ مشروطهٔ ایران تا حدّی در نمایشنامهٔ ندبه پیداست: بدبینی به مستبدّ و مشروطهخواه هر دو. رابطهٔ بیضایی با انقلابیانِ ۱۳۵۷ − به قولِ خودش «مردمِ خُوشباورِ پنجاهوهفت» −[۲۳] نیز بی درگیریِ فکری و مرامی نبود: چپها و مسلمانانِ مذهبی او را از خود نمیدانستند و بیشترِ مبارزانِ انقلابی، از جلال آل احمد تا سعید سلطانپور، بر اساسِ اندیشههای ژدانفی مرتجع میشناختندش. با این همه، او هوادارِ پادشاهیِ پهلوی هم نبود. نویسندهای انقلابی به نامِ شاهرخ غزنوی در ۱۳۶۱ آیندهٔ کارِ بیضایی را چنین پیشبینی کرد که «راهی» را که او میرود «باید بدون نقش تودههای مردم طی نماید.»[۲۴] بعدها محسن مخملباف متّهمش کرد که «از هیچ چیز دفاع نمیکند تا هیچ جا جوابگو نباشد.»[۲۵]
تنگنای کار در جمهوریِ جدید و اعتراض[ویرایش]
پس از ۱۳۵۷ عرصه بر بیضایی تنگتر هم شد. او در این سال از کانونِ نویسندگان کنارهگرفت. کمتر از سه سال بعد، با انقلابِ فرهنگیِ ایران، همزمان با بسیاری، از استادیِ دانشگاهِ تهران اخراج شد؛ و مشکلاتِ حکومتی در ساخت و نمایشِ بعضی فیلمها و نمایشهایش نیز پدید آمد. توقیفهای پیاپی و عدمِ امکانِ کار سببِ چند بار مهاجرتش شد، که از واپسینش به ایران برنگشته.
. . . در نیمه دهه شصت، من برای ورود به دانشگاه . . . رتبهام اول بود ولی در مصاحبه ورودی دانشگاه رد شدم! چون آنموقع باید از محسن مخملباف تعریف میکردی و به بهرام بیضایی فحش میدادی، و خب من برعکس عمل کردم!
بیضایی پس از انقلاب نیز فعالیتِ سیاسی به معنای متعارف نکرد و له یا علیهِ سیاستپیشه یا حکومتی در ایران یا بیرون از ایران تبلیغِ چندانی نکرد. البتّه بیشترِ اوقات از اصحابِ قدرتی که به نحوی مانعِ کارِ خود یا همکارانش شدهاند شِکوه کرده و گاهی نامهٔ اعتراض نوشته یا بیانیههای گروهی در حمایت از این یا اعتراض به آن را امضا کردهاست.
. . . با هنرمندی سر و کار داشتهایم که انسان و منزلت و تقدیر تاریخیاش مشغلهٔ ذهنش بودهاست و حتی در دههٔ چهل که اغلب روشنفکران و هنرمندان ما راوی سیاستزدگی بودند و نقصان کارشان را در لفاف آرمانهای دهانپرکن میپوشاندند، بیضایی با تحمل و کار و مداومت تمام، جستجوی عمیق و اساطیریاش را همچنان دنبال کرد.
به همین خاطر است که به بیضایی نمیشود انگ «اپوزایسیون» بودن چسباند − که موضعی است گذرا و سیاستزده − چراکه آگاه است به توظفاش و معطل چنین کلنجار رفتنهایی نمیماند و همیشه به لایهای عمیقتر نظر دارد. . . .
آیدین آغداشلو، ۱۳۷۷[۲۷]
تجلیل از شاملو آن شاعر معاند و بهرام بیضایی، آن کارگردان خصم انقلاب و نظام در ایران جوان دولتی چرا؟
مرتضی نبوی، ۱۱ اردیبهشتِ ۱۳۷۸[۲۸]
در میانههای دههٔ ۱۳۷۰، حوالیِ زمانِ قتلهای زنجیرهایِ ایران، سعید امامی مزاحمتهایی برای بیضایی ایجاد کرد، که مسعود کیمیایی چیزی از آن را شاهد بوده و گزارش کرده است.[۲۹] بیضایی در این زمان یک سالی به استراسبورگ رفت.
بهارِ ۱۳۷۸، که عطاءالله مهاجرانی (وزیرِ وقتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامیِ ایران) در دورهٔ پنجمِ مجلسِ شورای اسلامی استیضاح شد، یکی از اعتراضهای اعضای معترضِ مجلس این بود که وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامی امکانِ کارِ مانندانِ بهرام بیضایی را، که دارای گرایشِ مذهبی و سیاسیِ دلخواهِ این وکیلان شمرده نمیشدند، فراهم کرده. مرتضی نبوی در نطقش از «تجلیل» ِ بیضایی گله گرد. مهاجرانی، در پاسخِ نمایندگانِ معترض و در دفاع از کارِ وزارتخانهاش، در سخنرانی در مجلس به فیلمنامهٔ روز واقعه استناد کرد و پس از مقدّمهٔ کوتاهی چنین آغازِ سخن کرد:
از جناب آقای بیضایی برادر عزیزمان جناب آقای نبوی نام بردند و ایشان را نکوهش کردند. در شام غریبان در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران فیلم «روز واقعه» نشان داده شد. فیلم «روز واقعه» بدون تردید زیباترین، مؤثرترین فیلمی است که پیام انقلاب عاشورای امام حسین (ع) را تبیین کردهاست. فیلمنامه این فیلم را جناب آقای بیضایی نوشتهاند، یعنی کسی که با شور، با عشق، با توجه فیلمنامه درباره امام حسین (ع) نوشته از زاویه یک جوان مسیحی که نسبت به امام حسین (ع) توجه میکند و این جمله را به کار میبرد: «که تمام حجت من حسین است». این جمله، رمز، راز و عامل حرکت یک جوان است که به سوی کربلا حرکت میکند. خوب، چطور میشود ما بدون توجه به این همه توجه، این همه تلاش، کاری که هنرمندان ما انجام میدهند به همین راحتی در مورد آنها نام ببریم.
— ۱۱ اردیبهشتِ ۱۳۷۸[۳۰]
بدین ترتیب بوده که جناحِ اصلاحطلبانِ جمهوریِ اسلامیِ ایران، که از لحاظِ فرهنگی آزادمنشتر از اصولگرایان بوده، روی خوشتری به کارِ بیضایی نشان داده و حتّی گاهی وابستگانش از مزاحمتِ جناحِ رقیب برای کارِ بیضایی گله کردهاند.[پانویس ۶] ولی بیضایی گرایشِ محسوسی به هیچ یک نشان نداده، و حتّی تفاوتِ اساسی میانِ ایرانِ پیش و پس از ۱۳۵۷ ندیده: مثلاً در فیلمنامهٔ اتفاق خودش نمیافتد! (۱۳۸۱) یک شخصیتِ قدرتمندِ نزدیک به حکومتِ پس از انقلاب همان است که پیش از انقلاب برای حکومتِ پیشین کار میکرده و شخصیتِ مبارزِ پیشین همچنان مغضوب و مخالفِ قدرتِ جدید است. اصولگرایان نیز بیضایی را بهانهٔ جدال با رقیبان قرار دادهاند: مثلاً نمایندگانِ روزنامهٔ کیهان در دیِ ۱۳۸۲ در گفتگو با اکبر هاشمی رفسنجانی کاستیِ سانسورِ مسافران را نمونهٔ آسانگیریِ زیانبارِ فرهنگیِ دولتش دانستهاند[پانویس ۷] و او چنین پاسخ داده که:[۳۱]
شما وقتی میخواهید مثل بزنید، همان فیلم آقای بیضایی را مثل میزنید که خود شما میگویید ۳۰ ثانیه سانسور شد. بالاخره وزارت ارشاد چاقوی سانسور را بر زمین نگذاشت، ولی سعی میکردیم هنرمندان سینما را هم با خود داشته باشیم و به کمک آنها نیروهای موفقتری در همه بخشهای مهم تربیت کنیم که نیازی به سانسور نباشد.

در سالهای دوری از ایران پس از ۱۳۸۹ چند شعرِ تندِ ضدِّ حاکمانِ ایران از بیضایی منتشر شد، از جمله یکی در زمانِ اعتراضاتِ سراسریِ ۱۴۰۱.[۳۴]
سیاستِ بینالملل: از سرزنشِ خودی تا نکوهشِ خارجی[ویرایش]
بیضایی در مقالهٔ «پس از صد سال» (۱۳۷۵) نسبتِ فرهنگِ ایران را با شرایطِ شبهمستعمراتیش بررسیده است. از واکنشهای دیگرش به سیاستِ بینالملل «شادباش» به اصغر فرهادی بوده «به خاطرِ نامهٔ خودداری از سفرش»، به مراسمِ اسکارِ ۲۰۱۷ میلادی در آمریکا در زمانِ اِعمالِ فرمانِ اجراییِ ۱۳۷۶۹ دونالد ترامپ، «و اعتراضش به همهٔ تندروانی که در رقابتهای قدرتپرستانه و سودجویانهٔ سیاسی چهرهٔ فرهنگیِ ایران را مخدوش میکنند و هویتِ بخشی از مردمِ جهان را در تردستیهای خود به بازی میگیرند.»
بیضایی دربارهٔ مهمترین جنگهای ایران در زمانِ زندگیِ خودش هم آثاری دارد: فیلمنامهٔ اشغال دربارهٔ اشغالِ ایران در جنگِ بینالمللِ دوّم چهل سالی پس از اشغال نوشته شد و فیلمِ باشو، غریبهی کوچک دربارهٔ جنگِ ایران با عراق در همان زمانِ جنگ ساخته شد، هرچند تا پس از جنگ اجازهٔ نمایش نگرفت.
دفاع از محیطِ زیست[ویرایش]
بیضایی بارها به خاطرِ ویرانیِ کوهها و خشکاندن و بریدنِ درختان به سیاستپیشگان، بی مخاطبِ معیّن، اعتراض کردهاست − از جمله در گفتگویی با خبرگزاریِ ایسنا در مهرِ ۱۳۸۲ و در متنی به نامِ «نوروزنامه» در اسفندِ ۱۳۸۷.
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
توضیحات[ویرایش]
- ↑ مثلاً سیّد جواد طباطبایی و وحید آگاه و عرفان ثابتی و . . . . اوایلِ دههٔ ۱۳۹۰ سیّد محسن علویپور رسالهٔ دکتریِ علومِ سیاسیِ خود را دربارهٔ بیضایی نوشت که «جایزه پژوهش سینمایی سال» را برد. (علویپور، محسن (آبان ۱۴۰۱). «بهرام بیضایی و سیالیّت مفهوم ایران». سیاستنامه (۲۴): ۱۸۶.)
- ↑ مثلاً از وکیلی چون جهانبخش نورایی
- ↑ مثلِ سیّد فخرالدّین شادمان و جلال آل احمد و امیرمهدی بدیع و داریوش شایگان و . . .
- ↑ مثلاً: عابدی، کامیار (۱۴۰۱). در ایوان تماشا: جستوجوهایی در شعر فارسی. تهران: انتشارات مروارید. ص. ۱۹. شابک ۹۷۸-۶۲۲-۳۲۴-۰۱۰-۲.
- ↑ این سخنرانی سپستر به نامِ «در موقعیت تئاتر و سینما» منتشر و معروف شد.
- ↑ مثلاً امیرحسین شریفی، که فیلم ساختنِ بیضایی و همتایانش را برای جلوگیری از مطرح شدنِ فیلمهایی که مخالفتش را برمیانگیخته، مانندِ عنکبوتِ مقدّس (۲۰۲۲ میلادی)، لازم میدانسته. (salameno.com/xcCYcj)
- ↑ عقیدهٔ اصحابِ کیهان در گفتگویی با احسان نراقی چنین به عبارت درآمده که سیّد محمّد خاتمی و همکارانش «دست امثال بیضایی را در فیلمسازی باز گذاشته بودند که چهره منفی از انقلاب و ایران منعکس میکردند و همین چهره بود که مورد استقبال غربیها واقع میشد.» (۱۸ اسفندِ ۱۳۷۳)
ارجاعات[ویرایش]
- ↑ نقل از گفتههای بیضایی در فیلمِ مستندِ بهرام بیضایی: موزاییک استعارهها (۲۰۱۹ میلادی)، رادیو فردا
- ↑ −، «اعطای نشان عالی «هنر برای صلح» به استاد هوشنگ ابتهاج»، ۳.
- ↑ رشیدی، «یادی از دو استاد»، ۳۹.
- ↑ آشوری و −، «بیضایی هنرمند آزادی بود که محبوب چپها نبود»، ۷۷.
- ↑ ص. ۱۷۷
- ↑ بیضایی و اکبری، «چه محکمههای روشنفکری که گذراندم»، ۱۲۲.
- ↑ آزادی و آزادفکری
- ↑ آزادی فرد و قدرت دولت
- ↑ آزادی و حیثیت انسانی
- ↑ فکر آزادی و مقدّمه نهضت مشروطیت
- ↑ کزازی، «هنرمند راستین سرشتین»، ۱۲.
- ↑ بیضایی و دیگران، «نقد و بررسی «سه برخوانی»»، ۲۸.
- ↑ بیضایی، «نمایش در ایران».
- ↑ اذکائی، «حکیم رازی»، ۶۹۰.
- ↑ بیضایی، «هر کس خودش را مینویسد»، ۱۳۴.
- ↑ −، «کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک»، ۷۷.
- ↑ −، «علی امینی به روایت اسناد ساواک»، ۴۳۲.
- ↑ کاتوزیان، «برگهایی از خاطرات من»، ۱۰۴.
- ↑ آشوری و −، «بیضایی هنرمند آزادی بود که محبوب چپها نبود»، ۷۶.
- ↑ بهرام بیضایی راوی زنان، اسطوره و تاریخ
- ↑ آشوری و −، «بیضایی هنرمند آزادی بود که محبوب چپها نبود»، ۷۷.
- ↑ نصیریان و برآبادی، «سینما وضع خوشی ندارد!»، ۳۹.
- ↑ https://www.radiofarda.com/a/32061537.html
- ↑ غزنوی، «سینما در جهت مبارزه با فرهنگ امپریالیستی»، ۲۸.
- ↑ مخملباف و −، «۵ ساعت گفتگو با محسن مخملباف»، ۲۲.
- ↑ امجد، «از خاطرات ممنوعالفعالیتی تا حضور ستارهها بر صحنه تئاتر»، خبر آنلاین.
- ↑ آغداشلو، «با بُغضی در گلو»، ۲۴.
- ↑ مهاجرانی، «استیضاح»، ۱۷۳.
- ↑ کیمیایی و روحانی، «بازجویی سعید امامی از کیمیایی و بیضایی»، ۱۱.
- ↑ مهاجرانی، «استیضاح»، ۱۸۸.
- ↑ «مصاحبه آیتالله هاشمی رفسنجانی با روزنامه کیهان ۱۳۸۲/۱۰/۲۱». بایگانیشده از اصلی در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۷. دریافتشده در ۹ ژانویه ۲۰۱۷.
- ↑ https://www.radiofarda.com/a/32061537.html
- ↑ موافق، «مجموعه آثار رامین»، ۱۸.
- ↑ https://www.radiofarda.com/a/32061537.html
منابع[ویرایش]
- − (۱۴ مهر ۱۳۹۷). «اعطای نشان عالی «هنر برای صلح» به استاد هوشنگ ابتهاج». اطّلاعات (۲۷۱۱۵): ۳.
- − (۱۳۷۹). علی امینی به روایت اسناد ساواک. تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات. شابک ۹۶۴-۵۶۴۵-۲۳-۹.
- − (۱۳۸۲). کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک. تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات. شابک ۹۶۴-۵۷۹۸-۷۷-۹.
- آشوری، داریوش؛ − (تیر و مرداد ۱۴۰۱). «بیضایی هنرمند آزادی بود که محبوب چپها نبود». اندیشه پویا (۸۰): ۷۶−۷۷.
- آغداشلو، آیدین (اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۷). «با بُغضی در گلو». دنیای سخن (۷۹): ۲۴-۲۵.
- اذکائی، پرویز (۱۳۸۴). حکیم رازی: حکمت طبیعی و نظام فلسفی محمد بن زکریای صیرفی. تهران: انتشارات طرح نو. شابک ۹۶۴-۷۱۳۴-۸۳-۵.
- امجد، حمید (۳۰ آذر ۱۳۹۶). «از خاطرات ممنوعالفعالیتی تا حضور ستارهها بر صحنه تئاتر». خبرگزاری خبر آنلاین. دریافتشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۹.
- امین، شاهین (۱۳۷۸). «استیضاح وزیر به بهانه سینما، مجله سینمایی، نقد و . .». گزارش فیلم (۱۲۶): ۲۶–۳۲.
- بیضایی، بهرام؛ آتشی، منوچهر؛ حقشناس، علیمحمد؛ یاوری، حمید؛ نظرزاده، رسول؛ سناپور، حسین؛ مطلق (مهر ۱۳۷۹). «نقد و بررسی «سه برخوانی»». کارنامه (۱۳): ۲۸−۳۷.
- بیضایی، بهرام (۱۳۴۴). نمایش در ایران. تهران.
- بیضایی، بهرام (شهریور ۱۳۹۹). «هر کس خودش را مینویسد». اندیشه پویا (۶۸): ۱۳۴-۱۳۵.
- بیضایی، بهرام؛ اکبری، علیرضا (آذر و دی ۱۳۹۲). «چه محکمههای روشنفکری که گذراندم». اندیشه پویا (۱۲): ۱۱۸−۱۲۲.
- رشیدی، امینالله (بهمن ۱۳۹۰). «یادی از دو استاد: ادیب بیضایی و سعید نفیسی». حافظ (۹۰): ۳۹-۴۳.
- زیور عالم، احسان (دی ۱۴۰۱). «درامنویس علیهِ خشونت». تجربه (۱۵ (پیاپی ۱۶۵)): ۱۰۲−۱۰۳.
- سیدآبادی، علیاصغر (پاییز ۱۳۹۹). «راه فردوسی». نگاه نو (۱۲۷): ۱۶۷-۱۷۴.
- غزنوی، شاهرخ (۱۳۶۱). سینما در جهت مبارزه با فرهنگ امپریالیستی.
- کاتوزیان، همایون (۱۳۹۹). برگهایی از خاطرات من. تهران: نشر مرکز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۱۳-۴۷۹-۳.
- کزازی، میر جلالالدین (۵ دی ۱۳۹۶). «هنرمند راستین سرشتین». ایران (۶۶۷۶): ۱۲.
- کیمیایی، مسعود؛ روحانی، امید (دی ۱۳۷۸). «بازجویی سعید امامی از کیمیایی و بیضایی». ضمیمه گزارش فیلم (۱۴۱): ۸–۲۳.
- مخملباف، محسن؛ − (۲۰ تیر ۱۳۶۶). «۵ ساعت گفتگو با محسن مخملباف». سروش (۳۸۸): ۲۰-۴۳.
- موافق، مهدی (۱۳۴۰). بیضائی، ذکائی، ویراستار. مجموعه آثار رامین. تهران.
- مهاجرانی، سید عطاءالله, ویراستار (۱۳۷۸). استیضاح. تهران: انتشارات اطلاعات. شابک ۹۶۴-۴۲۳-۴۱۸-۹.
- مهاجرانی، عطاءالله (۱۳۷۸). استیضاح مهاجرانی وزیر ارشاد دولت خاتمی. یوتیوب. دریافتشده در ۷ دی ۱۳۹۹.
- نصیریان، علی؛ برآبادی، سعید (بهمن ۱۳۹۴). «سینما وضع خوشی ندارد!». کتاب هفته خبر (۹۳): ۳۴–۵۳.