تاریخ ایران: تفاوت میان نسخهها
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
ایلامیان از آغاز دوره پیش ایلامی تا پایان دوره ایلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.<ref name="iranicaonline.org"/> |
ایلامیان از آغاز دوره پیش ایلامی تا پایان دوره ایلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.<ref name="iranicaonline.org"/> |
||
===نژاد ایلامی هو=== |
|||
ایلامی ها از مردمان بومی ایران و جنوب غرب ایران به حساب میآیند. آنان نه سامی هستند و نه آریایی. ریشه آنها به مردمان رشته کوههای زاگرس میرسد همانند دیگر مردمان بومی ایران. اصالت [[مردم لر|لرها]]ی امروزی ممکن است به [[ایلام (تمدن)|ایلامیان]] یا [[کاسیان|کاسیتها]] یا حاصل ادغام این اقوام بومی با اقوام مهاجر [[هند و اروپایی]]، برسد.<ref name=Grugni>{{cite journal | last1 = Grugni | first1 = V | last2 = Battaglia | first2 = V | last3 = Hooshiar Kashani | first3 = B | last4 = Parolo | first4 = S | last5 = Al-Zahery | first5 = N ''et al. '' | year = 2012 | title = Ancient Migratory Events in the Middle East: New Clues from the Y-Chromosome Variation of Modern Iranians | url = | journal = PLoS ONE | volume = 7 | issue = 7| page = e41252 | doi=10.1371/journal.pone.0041252 | pmid=22815981 | pmc=3399854}}</ref> |
|||
===تاریخ ایلام=== |
===تاریخ ایلام=== |
||
خط ۱۴۹: | خط ۱۵۲: | ||
شیوهٔ حکومت ایلامیها تا قبل از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد، حکومتی سه نفره بود. به این صورت که علاوه بر شاه، دو زمامدار مقتدر دیگر که مرئوس شاه محسوب میشوند، در حکومت بر ایلام سهیم بودند. این دو نفر، برادر و پسر شاه بودند که برادر جوانتر شاه نایبالسلطنه بود و پس از شخص شاه، مقام برتر را داشت و پس از او حاکم شوش بود که میبایست پسر شاه باشد.<ref>{{پک|میرسعیدی|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران باستان|ص=۱۹۳}}</ref> بهعقیدهٔ [[ایگور دیاکونوف|دیاکونوف]]، عنوان یا لقب سلطنتی، از پدر به پسر نمیرسید و محتملاً شاهان از میان مقامات عالیرتبهٔ پایینتر برگزیده و انتخاب میشدند؛ به احتمالی، این عالیرتبگان معمولاً از نزدیکترین وابستگان شاهان پیشین بودهاند.<ref>{{پک|دیاکونوف|۱۳۸۷|ک=عیلام|ص=۱۹}}</ref> اما والتر هینتس معتقد است که نایبالسلطنه، پس از درگذشت شاه بهجای او به تخت مینشست و پس از جلوس، میبایست با بیوهٔ شاه متوفی ازدواج کند و برادر جوانترش نایبالسلطنه میشد. اگر شاه برادر جوانتری نداشت، شاهزادهٔ شوش به مقام نایبالسلطنهٔ ایلام میرسید. اما با جلوس شاه جدید، حاکم شوش در منصب خود باقی میماند و فقط در صورت مرگ او، شاه ایلام میتوانست پسر خود را بهجای وی بگمارد. اگر شاه پسری نداشت، پسر برادر شاه، شاهزادهٔ شوش میشد و اگر او پسر و پسر برادری نداشت، پسر خواهر شاه شاهزادهٔ شوش میشد. البته از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد به بعد، شاه ایلام بهتنهایی و بدون دو مقام دیگر حکومت میکرد. باید توجه داشت که بهارث بردن شاهی، تابع تبار مادری بود و نه پدری. برای نمونه، در دورهٔ ایلام میانه، شیلهاک-اینشوشیناک با مشاهدهٔ اینکه جانشینی نیازمند تبار شاهی از سوی مادر است و از آنجا که خود محتملاً فرزند ملکه نبود، برای مشروعیتبخشی به حکومتش، ابتدا با بیوهٔ برادرش ازدواج کرد و سپس در کتیبههایش فهرست بلندی از نسبشناسی شاهان ایلامی یعنی اجداد احتمالی خودش را نگاشت.<ref>{{پک|دیاکونوف|۱۳۸۷|ک=عیلام|ص=۳۰}}</ref> |
شیوهٔ حکومت ایلامیها تا قبل از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد، حکومتی سه نفره بود. به این صورت که علاوه بر شاه، دو زمامدار مقتدر دیگر که مرئوس شاه محسوب میشوند، در حکومت بر ایلام سهیم بودند. این دو نفر، برادر و پسر شاه بودند که برادر جوانتر شاه نایبالسلطنه بود و پس از شخص شاه، مقام برتر را داشت و پس از او حاکم شوش بود که میبایست پسر شاه باشد.<ref>{{پک|میرسعیدی|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران باستان|ص=۱۹۳}}</ref> بهعقیدهٔ [[ایگور دیاکونوف|دیاکونوف]]، عنوان یا لقب سلطنتی، از پدر به پسر نمیرسید و محتملاً شاهان از میان مقامات عالیرتبهٔ پایینتر برگزیده و انتخاب میشدند؛ به احتمالی، این عالیرتبگان معمولاً از نزدیکترین وابستگان شاهان پیشین بودهاند.<ref>{{پک|دیاکونوف|۱۳۸۷|ک=عیلام|ص=۱۹}}</ref> اما والتر هینتس معتقد است که نایبالسلطنه، پس از درگذشت شاه بهجای او به تخت مینشست و پس از جلوس، میبایست با بیوهٔ شاه متوفی ازدواج کند و برادر جوانترش نایبالسلطنه میشد. اگر شاه برادر جوانتری نداشت، شاهزادهٔ شوش به مقام نایبالسلطنهٔ ایلام میرسید. اما با جلوس شاه جدید، حاکم شوش در منصب خود باقی میماند و فقط در صورت مرگ او، شاه ایلام میتوانست پسر خود را بهجای وی بگمارد. اگر شاه پسری نداشت، پسر برادر شاه، شاهزادهٔ شوش میشد و اگر او پسر و پسر برادری نداشت، پسر خواهر شاه شاهزادهٔ شوش میشد. البته از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد به بعد، شاه ایلام بهتنهایی و بدون دو مقام دیگر حکومت میکرد. باید توجه داشت که بهارث بردن شاهی، تابع تبار مادری بود و نه پدری. برای نمونه، در دورهٔ ایلام میانه، شیلهاک-اینشوشیناک با مشاهدهٔ اینکه جانشینی نیازمند تبار شاهی از سوی مادر است و از آنجا که خود محتملاً فرزند ملکه نبود، برای مشروعیتبخشی به حکومتش، ابتدا با بیوهٔ برادرش ازدواج کرد و سپس در کتیبههایش فهرست بلندی از نسبشناسی شاهان ایلامی یعنی اجداد احتمالی خودش را نگاشت.<ref>{{پک|دیاکونوف|۱۳۸۷|ک=عیلام|ص=۳۰}}</ref> |
||
=== دین ایلامیان === |
|||
{{اصلی|آیین ایلامیان}} |
|||
اساساً دین ایلامی به گونهای پایدار، فردیت و خصوصیات ویژهای دارد. بخشی از این فردیت در برگیرندهٔ نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد؛ مار یک نقشمایهٔ راستین تمدن ایلام است.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۳۱}}</ref> |
|||
ایلامیان مطمئن بودند که همهٔ خدایان یک قدرت اسرارآمیز و فوق طبیعی دارند که به وسیلهٔ کلمهٔ «کیتِن» بیان میشد؛ این کلمه از ایلامی به اکَدی با تغییر شکل به صورت «کیدِنُو» وارد شد. |
|||
«کیتن هُومبَن» فره ایزدی خاص فرمانروایان بود، به ویژه وقتی که به رأس هرم خدایان ایلام رسید.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۳۹–۴۰}}</ref> |
|||
=== الهههای ایلامی === |
|||
در ایلام سه الهه عنوان مادر خدا را داشتهاند. شوش پینیکیر را داشت، که احتمالاً از کوههای قسمت شمال منشأ گرفته بود، کیریریشَ مادر خدایان قسمت کنارهٔ جنوبی خلیج فارس بود، و کوههای شرقی قسمت انشان الههٔ پَرتی را داشتند. اما به مرور زمان ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان ایلامی به وجود آمد؛ مادرخدایان، چه پینیکیر و چه کیریریشَ، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهادند. اما این الهههای زن هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشدند، زیرا در قلب افراد عامی جایگاهی ابدی داشتند. |
|||
خدای مذکری که الهههای بزرگ مجبور شدند جای خود را به او بدهند هومبَن بود. در طول هزارهٔ سوم هنوز او در مقام سوم قرار داشت، اما از اواسط هزارهٔ دوم قبل از میلاد در رأس خدایان ایلامی قرار گرفت. هومبَن به عنوان خدای آسمانها، در شوش، او شوهر الههٔ آسمانها بود که ابتدا پینیکیر و بعدها کیریریشَ بهشمار میآمد. در واقع، عنوان همسر بزرگ را داشت؛ که این ازدواج دوم منتج به تولد خدایی به نام هوترَن شد. |
|||
از مهمترین خدایان ایلامی میتوان به این شوشینک اشاره کرد که در میان همهٔ خدایان ایلامی عمیقترین نفوذ را بر روحیات ایلامیها داشتهاست. این خدا فرمانروای جهان مردگان بود و الهههای همکار او ایشنیکَرَب و لَگَمَل بودند. در سرتاسر ایلام اعتقاد به زندگی پس از مرگ وجود داشتهاست، روح جدا شده از زمین توسط دو خدای راهنما، ایشنیکَرَب و لَگَمَل پیشواز و به سوی این شوشینک راهنمایی میشد که رأی خود را در مقام «ارزیاب روحها» صادر میکرد.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۳۷ و ۵۷}}</ref> |
|||
خدای خورشید ایلامی نَهونتِ نامیده میشد؛ که در اصل نَن هوندِ یعنی خالق روز بود. نَهونتِ خدای مخصوص اجرای قوانین هم بودهاست. خدای ماه احتمالاً نَپیر نامیده میشد و لقب او درخشنده بود و برای ایلامیان بالاتر از همه پدر یتیمان محسوب میشد. |
|||
از دیگر خدایان ایلامی؛ سیموت که پیک نیرومند خدایان بود، منزَت که همسر سیموت بود، سَیشوم که حافظ قصر خدایان بود، نَرونتِ که الههٔ پیروزی خوانده میشد، شَزی خدای رودها که در محاکمات به عنوان قاضی آزمونهای سخت به او متوسل میشدند را میتوان ذکر کرد.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۳۳–۴۰}}</ref> |
|||
=== کاهنان معابد === |
|||
در همهٔ دورهها یک حوزهٔ مذهبی وابسته به معبد بود؛ در پایتخت کاهنان متعددی بودند و کارکنان زیادی داشتند. در رأس این حوزه کاهن اعظم قرار داشت. در نوشتارهای ایلامی عنوان آن را بر اساس ضبط اکدی اش، «پَشیشو رَبو» میتوان یافت؛ کاهنان عادی عنوان ایلامی «شَتِن» را داشتند.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۵۰}}</ref> |
|||
=== مراسم مذهبی === |
|||
مهمترین مراسم مذهبی در ایلام، جشنواره «الههٔ نگهبان پایتخت» بودهاست. از زمانهای قدیم در شوش آکروپولیسی وجود داشتهاست که دارای حریم مقدسی مشتمل بر معابد خدایان مختلف بوده که معبد این-شوشینک معبد برجستهٔ آن بودهاست. «الههٔ نگهبان پایتخت» احتمالاً به پنیکیر اطلاق میشدهاست و شاید بعدها به کیریریشَ هم اطلاق میشدهاست. |
|||
جشنواره «مادر اعظم» در ماه جدید، نزدیک به شروع، فصل پاییز که در واقع آغاز سال هم بود، برگزار میشد. در باغهای مقدس الهه، قوچهای اختهٔ پرورش یافته طی مراسم مذهبی که به نام «گوشون» معروف بود، قربانی میشدند. از آنجا که این جشنواره «روز قربانی جاری» نامیده میشد، جریان خون قربانی اهمیت ویژهای داشت. حسابهای درباری سلطنتی روشن میکند که این جشنواره تزکیه فقط در حریم مقدس صورت نمیگرفت، بلکه در حضور شاه و ملکه هم برگزار میشد. حیوانات لازم برای قربانی از میان رمههای سلطنتی در اوایل سپتامبر انتخاب میشد و پس از جدا کردن، هر مورد توسط منشیان مسئول به طریقهٔ مناسب رسمی ثبت میشد. |
|||
جشنواره «تُوگَه» هم به خدای سیموت (شیموت) تخصیص یافته بود. برای این جشنواره، گاو نری را قربانی میکردند. این جشنواره سالی یک بار و در نیمهٔ ماه مه برگزار میشد.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۴۸–۴۹}}</ref> |
|||
=== زبان و خط ایلامی === |
|||
{{اصلی|زبان ایلامی|خط ایلامی}} |
|||
در ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد وقتی [[سومریان]] خطی تصویری به عنوان ابزاری کمکی برای نگاه داری حسابهایشان اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایگان ایلامی شان رسید؛ زیرا بلافاصله پس از آن اولین لوحههای زبان تصویری ایلام را در شوش میبینیم. این به اصطلاح [[خط ایلامی]] آغازین، هم در شروع و هم تا مدتی بعد، مانند سومری، یک خط کاملاً تصویری بود.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۱۹}}</ref> |
|||
گل نوشتههایی ازخط پروتوایلامی در تپه ملیان [[فارس]]. تپه سفالی و شغالی پیشوا و [[شوش]]. تپه حصار [[دامغان]] و درگل نوشته های باروی [[تختجمشید]] یافت شدهاست و اولین خط تصویری جهان میباشد. این خط هماکنون توسط پروفسور یاکوبدال استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان درحال خوانش میباشد. |
|||
خط آغازین ایلامی احتمالاً حداکثر ۱۵۰ نشانه داشتهاست. از این خط صرفاً تصویری، به تدریج یک خط هجایی به وجود آمد. نشانههای خط هجایی-ترسیمی در مرحلهٔ آخرین خود حدود ۸۰ نشانه بود و معمولاً از بالا به پایین نوشته میشد.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۸|ک=دنیای گمشدهٔ عیلام|ص=۲۱}}</ref> |
|||
[[زبان ایلامی]] در مقایسه با زبان هوریایی، قفقازی و برخی زبانهای دیگر، اصولاً تصریف ندارد. حتی اثری از پایانههای صرفی در آن دیده نمیشود، اما تعداد قابل توجهی ادات واژه بست، پیشوند و میانوند خاص، یا به بیان دقیق تر، وند دارد. |
|||
زبان ایلامی در نوع خودش زبانی پیوندی است بدون هرگونه عنصر تصریف. ریشهٔ اسامی و افعال در این زبان تغیر نمیکند.<ref>{{پک|علیف|۱۳۸۸|ک=پادشاهی ماد|ص=۱۰۹}}</ref> |
|||
در زبان ایلامی کهن ساختمان واژههای مرکب را داریم. پدیدهای این چنین در تاریخ خط شرق باستان چیز تازهای نیست.<ref>{{پک|هینتس|۱۳۸۷|ک=یافتههای تازه از ایران باستان|ص=۳۶}}</ref> |
|||
زبانِ ایلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام مهاجم نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ [[هخامنشی]] بود.<ref>در تاریکی هزارهها، ایرج اسکندری، ناشر: نگاه.</ref><ref name="autogenerated2">تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵ - (ص: {{چر}} ۲۴–۴۸)</ref> در بیشتر سنگ نوشتههای عصرِ [[هخامنشی]] ترجمه ایلامی و [[بابلی]] نوشتهها نیز آمدهاست. |
|||
== مهاجرت آریاییها به فلات ایران == |
== مهاجرت آریاییها به فلات ایران == |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۲۸
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
این مقاله به تاریخ ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر)[۱][۲] شامل محدودهٔ جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[۳] شامل ایران، بخش بزرگی از قفقاز و آسیای مرکزی میپردازد[۴] که در زبانهای فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد میکنند.[۵][۶][۷] کاربرد تاریخی ایران تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچو بینالنهرین و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر میگیرد.[۸][۹]
هگل فیلسوف بزرگ آلمانی، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراتوری تاریخ میداند.[۱۰] هنگامی که سخن از تاریخ ایران میرود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیستهاند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخواندهاند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بودهاست زیستهاند. ایران گاه تاریخ ایران را از ورود آریاییها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شدهاست، به فلات ایران آغاز میکنند؛ ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود ایشان خالی از سکنه یا تمدن بودهاست. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند. برای نمونه تمدن نوشیجان در ملایر[۱۱][۱۲] شهر سوخته (در سیستان و بلوچستان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن ایلام (در شمال خوزستان)، تمدن منائیان (در بوکان، کردستان و جنوب آذربایجان غربی)، تمدن پارسوا (در پیرانشهر)، تمدن جیرفت (در کرمان)، پادشاهی الیپی (در کرمانشاه (پایتخت) و کردستان)، تمدن لولوبیان (در کرمانشاه (پایتخت)، کردستان و آذربایجان)، گوتیان (در کردستان و کرمانشاه و آذربایجان)، تپه حسنلو در جنوب آذربایجان غربی تمدن گنج دره (در هرسین کرمانشاه)، تمدن زیویه (در سقز کردستان)، تمدن تپه گوران (در گیلانغرب کرمانشاه) تمدن تپههای شیخی آباد و جانی (در دینور کرمانشاه)، تمدن گودین تپه (در کنگاور کرمانشاه)، تپه علی کش در ایلام، اسکندری (در هفشجان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه حصار (در دامغان سمنان)، تپه شهداد (در کرمان)، تپه گیان (در نهاوند همدان)، تمدن کاسیها (ابتدا در بین رودان و سپس در زاگرس)، تپورها در تبرستان (مازندران) و… در سرزمین ایران بودند.
ایران پیش از تاریخ
دوران پیشاتاریخ، پیشازتاریخ[۱۳] یا ما قبل تاریخ به محدودهٔ زمانی پیش از ثبت و ضبط تاریخ یا اختراع سامانهٔ نوشتاری گفته میشود. پیشاتاریخ به دورهای از زندگی انسان، پیش از اختراع خط اشاره دارد که انسان در آن دوره هنوز به ثبت و گزارش زندگی و دستاوردهای خود توانا نشده بود و تجربهها و دستاوردهای انسان به سرعت از بین میرفت.[۱۴] طی صد و پنجاه سال کاوشهای باستانشناسی در ایران، دوران پیش از تاریخ ایران بهطور یکسان مورد کاوش قرار نگرفتهاست؛ در حالی که در مناطق غربی و جنوبی کاوشهای وسیعی انجام شدهاست، مناطق شمالی و شرقی نسبتاً کشف ناشده ماندهاست. دوران پارینهسنگی نادیده گرفته شدهاست. در مقابل، دوره نوسنگی به منظور مطالعه شکلگیری یکجانشینی بهطور قابل ملاحظهای مطالعه شدهاست. به دوره مسسنگی اولیه و میانی هم کم توجهی شدهاست. حال آنکه، دوره مس سنگی پسین به منظور بررسی شکلگیری دولت به خوبی بررسی شدهاست. مطالعه عصر برنز اولیه نیز دچار همین ناهمگونی است. درحالی که دوره پیشایلامی موضوع مورد علاقه در کاوش بودهاست، فرهنگ یانیک در شمال غرب ایران نادیده گرفته شدهاست. فرایند شهرنشینی و مبادلات بین مناطق در عصر برنز میانی بررسی شدهاست، اما عصر برنز پسین و عصر آهن پیشین، مورد بررسی قرار نگرفتهاست ادوار پس از آن که مقارن با شکلگیری دولتهای ماد و هخامنشی است، بسیار بررسی شدهاست.[۱۵]
عصر سنگ
جمجمه انسان راستقامت مربوط به ۱/۸ میلیون سال پیش در دمانیسی واقع در گرجستان امروزی یافت شده[۱۶][۱۷][۱۸] که گواهی بر حضور انسان در ایران عصر سنگ دارد.[۱۹]
پارینه سنگی زیرین
هرچند کاوشهای مربوط به دوره پارینهسنگی در ایران (تا ۱۲۰۰۰ سال پیش) ناچیز است، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی فلات ایران، این سرزمین تنها پلی بودهاست که انسان شکارچی-گردآورنده در مهاجرت از آفریقا به جنوب آسیا میتوانسته از آن عبور کند.[۲۰] آثار یافت شده از این دوران در ایران، محدود به غارها و پناهگاههای صخرهای در زاگرس میانی، چند منطقه در ساحل دریای خزر و مناطق پراکندهای در کویرهای مرکزی میشود. یافت شدن سکونتگاهی با قدمت هشتصد هزار سال در آسیای میانه این گمان را طرح کرده که در ایران نیز در آن زمان انسانهایی میزیستهاند.[۲۱] برخی از قدیمیترین آثار باستانی کشفشده در ایران، همانند نمونههای کاوش شده در کشفرود و گنج پر در شمال این کشور، گواهیدهندهٔ حضور انسان در ایران از دوران پارینهسنگی زیرین هستند.[۲۲] در این دوره دو سنت ساخت ابزار وجود دارد که یکی نوعی تبر ساخته شده از تراشه سنگی است و در شرق رودخانه فرات از جمله ایران اثری از آن یافت نشدهاست. دیگری ابزارهای خردکننده از تراشه سنگی است که در مناطق شرقی اوراسیا از جمله ایران یافته شدهاست.[۲۳]
پارینه سنگی میانی
آثاری از نئاندرتالهای ایران از پارینهسنگی میانی وجود دارد که عمدتاً در منطقهٔ زاگرس، در مکانهایی مانند ورواسی و یافته (از فرهنگ موستری)، پیدا شدهاند.[۲۴][۲۵]
سکونتگاههای انسان اولیه در پارینهسنگی میانی، اغلب در غارهای ناحیه زاگرس شامل غار قبه، غار خر و پناهگاه سنگی ورواسی کشف شدهاست. این مکانها نزدیک منابع ساخت ابزار سنگی موستری میباشد و نوع ابزارها نشانه غلبه روش زندگی شکارگری است.[۲۶] غار شنیدار در کردستان عراق مهمترین سکونتگاه کاوش شده میباشد که به انسانهای نئاندرتال تعلق داشتهاست و یافتههای بسیار شبیه غار حاضرمرد در سلیمانیه و سکونتگاههای زاگرس در ایران است، با این حال هیچ نئاندرتالی در سکونتگاههای واقع در ایران یافته نشدهاست.[۲۷] شناخته شدهترین سکونتگاهها در ناحیه زاگرس در ایران عبارتند از شامل غار کوبه، غار خار و پناهگاه سنگی وارواسی[۲۸] نزدیک بیستون و نیز غار کنجی و غار ارجنه نزدیک خرمآباد. همه این سکونتگاهها دربردارنده تراشههای سنگی، استخوانهای حیوانات و خاکسترهای اجاق است. اما در هیچیک سازه دیگری نظیر ابزارهای چوبی و استخوانی نیست. به نظر میرسد که انسانها در زمانهای گرم تر در این مناطق سکونت گزیدهاند.[۲۹]
پارینه سنگی پسین
در پارینهسنگی پسین، فرهنگهایی چون برادوستی و زرزی در منطقه جان گرفتند. در این دوران، سکونتگاههای زاگرس در فضای باز بودهاند و ابعاد آنها، نظامی سلسلهمراتبی را نشان میدهد.[۳۰] فرهنگ برادوستی یا اوریگنیشن زاگرسی قدیمیترین فرهنگ دورهٔ پارینهسنگی پسین در ناحیه زاگرس است، که بین ۱۹۰۰۰ تا ۳۸۰۰۰ سال پیش در این سرزمین رواج داشتهاست.[۳۱] در این دوره سکونتگاههای ناحیه زاگرس در فضای باز واقع شدهاست و ابعاد مختلف آنها نشان دهنده یک نظام سلسله مراتبی است، بهطوریکه گویا سکونتگاههای بزرگتر گنجایش پنجاه نفر را دارد. سکونتگاههایی نیز برای دستههای کوچک شکارچیان تعبیه شده که تا دو تا پنج نفر گنجایش دارد و مناسب اقامت کوتاه مدت است. این سکونت گاهها به دو فرهنگ برادوستی(Baradostian) و زارزی(Zarzian) تعلق دارد. در قیاس با فرهنگ موستری دوره میانی، فرهنگ برادوستی (۴۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ سال پیش) توان ساخت انواع بیشتری از ابزارها را داشته و تکنیکهای پیشرفته تری برای ابزارسازی به کار گرفتهاست. ساخت ابزارهای تیغهای نشانه بهرهگیری بیشتر از گیاهان است.[۳۲] همچنین تیغههای سنگی برای استفاده در نوک پیکان و نیزه ساخته شدهاست. هرچند، نوع شکارها نسبت به دوره قبل تغییر نکردهاست، اما سلاحها متنوع تر شدهاست. همچنین از استخوان برای ساخت درفش و ابزارهای سنگی برای آسیا کردن قطعات اخرا و دانههای گیاهان استفاده شدهاست. هرچند وجود رنگدانههای اخرا گواه بر رنگ آمیزی بدن یا ابزارهاست، اما برخلاف اروپا غارنگارهای یافت نشدهاست. آثار این فرهنگ در ناحیه زاگرس در غار ارجنه، غار خار، غار یافته و پناهگاه سنگی وارواسی یافت شدهاست و نشان دهنده تعداد بسیار بیشتری سکونتگاه در زاگرس میانی است. فراتر از زاگرس، سکونتگاههایی در حاشیه دریاچه طشک، دریاچه مهارلو و ۲۴ سکونتگاه در مرودشت یافت شدهاست. این نشانه آن است که در این دوره انسان سازگاری بیشتری با شرایط محیطی یافتهاست. اواخر دوره برادوستی (حدود ۲۰۰۰۰ سال پیش) مصادف با آخرین بیشینه یخچالی است و کوهها در تمام سال پوشیده از برف بودهاست و انسانها در طول سال باید کوچ میکردهاند و غذای کمتری در ارتفاعات مییافتهاند.[۳۳]
فرهنگ زارزی که از ۲۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ قبل رواج داشتهاست، احتمالاً از فرهنگ برادوستی برآمده باشد، یا با فاصله زمانی از آن شکل گرفته باشد. در این دوره ابزارهای کوچکتری نظیر میکرولیت و میکروبرین ساخته شدهاست. در اواخر این دوره از سنگ برای آسیا کردن دانه گیاهان وحشی استفاده میشود.[۳۴] با تخمین دیگر فرهنگ زارزی از ۱۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش رایج بودهاست و به دوره نوسنگی ختم میشود.[۳۵]
در پایان دوره زارزی انقطاعی در نشانههای باستان شناختی پدید میآید، که احتمال دارد ناشی از آب و هوای نامناسب موسوم به یانگر درایاس در فاصله ۱۳۰۰۰ تا ۱۱۰۰۰ سال پیش باشد. در این دوره که سردتر یا خشکتر بودهاست، ناحیه زاگرس، با ارتفاع بین ۶۰۰ تا ۱۵۰۰ متر، تقریباً فاقد پوشش درختی بودهاست. در نتیجه، انسانها مجبور شدند برای یافتن غذا به ارتفاعات پایینتر بیایند و با اجداد وحشی بزسانان مواجه شدند.[۳۶] سکونتگاه قرهکمر، در شمال شهر اَیبَک در ولایت سمنگان افغانستان، کشف شده که آثار بدستآمده از آن از سنخ فرهنگ اوریگنیشن است، اما به فرهنگ برادوستی شباهت ندارد.[۳۷] سکونتگاههای دشت ناور، در ولایت غزنی، که قدمتی بین ۳۰٫۰۰۰–۵۰٫۰۰۰ سال دارد و آثار یافت شده در آن شبیه آثار موجود در درهٔ کور بدخشان است.[۳۸]
دوره نوسنگی و عصر مس
دوره نوسنگی در ایران از ۱۰۰۰۰ سال پیش تا ۷۵۰۰ سال پیش را دربرمی گیرد. به علت سردی آب و هوا، تقریباً هزار سال طول کشید تا عصر نوسنگی از هلال حاصلخیز به فلات ایران برسد و امکان کشاورزی مهیا شود. سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران همگی در محلهایی هستند که امکان کشت دیم فراهم بودهاست. از سوی دیگر، احتمالاً دامپروری از سرزمین کردستان آغاز شد و سپس به دیگر نواحی گسترش یافت. البته تا کنون فقط نواحی غرب و جنوب غرب ایران در کوه پایههای زاگرس و دشت خوزستان مورد کاوش قرار گرفتهاست.[۴۱]
سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران، در جاهایی با امکان دیمکاری قرار دارند.[۴۲] از هزارهٔ دهم تا هفتم پیش از میلاد، نخستین جوامع کشاورزی، در منطقهٔ زاگرس در غرب ایران، از جمله چغاگلان، چغابنوت و چغامیش به شکوفایی رسیدند.[۴۳][۴۴][۴۵]
در عصر برنز، مناطق پیرامون دشتهای فلات ایران از میانهٔ هزارهٔ چهارم پیش از میلاد تا اوایل هزارهٔ سوم پیش از میلاد، دستخوش پیدایش مراکز شهری شد که نتیجهٔ گسترش بازرگانی بهویژه در زمینهٔ فلز بود. این فرایند، غالباً شاخهای از پیدایش تمدن در دوران اوروک میانرودان دانسته میشود.[۴۶] در دوران برنز، جمعیت فلات ایران به شکلی قابل توجه افزایش یافت.[۴۷]
دوره نوسنگی در ایران از ۱۰۰۰۰ سال پیش تا ۷۵۰۰ سال پیش را دربرمی گیرد. به علت سردی آب و هوا، تقریباً هزار سال طول کشید تا عصر نوسنگی از هلال حاصلخیز به فلات ایران برسد و امکان کشاورزی مهیا شود. سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران همگی در محلهایی هستند که امکان کشت دیم فراهم بودهاست. از سوی دیگر، احتمالاً دامپروری از سرزمین کردستان آغاز شد و سپس به دیگر نواحی گسترش یافت. البته تا کنون فقط نواحی غرب و جنوب غرب ایران در کوه پایههای زاگرس و دشت خوزستان مورد کاوش قرار گرفتهاست.[۴۸]
اختراع خط
پیش از تاریخ به زمانی گفته میشود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق.م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته میشد نخستین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میانرودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوشهای جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد.[۴۹][۵۰][۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵][۵۶]
عصر برنز
آغاز عصر برنز با تحولات عظیم در ساختار جوامع ایران همزمان بود.[۵۷] در این دوره جمعیت فلات ایران بهشدت افزایش یافت.[۵۸] در مطالعهٔ معماری و سکونتگاههای ایران در اوایل قرن برنز، دو حوزهٔ فرهنگی شاخص در ایران پدیدار میشود:[۵۹]در اواسط عصر برنز، فلات ایران صحنهٔ شکوفایی گسترده ولی کوتاهمدت شهرنشینی بود.[۶۰] مراکز شهریای چون شهر سوخته، تپه حصار، تپه یحیی، شهداد، و جیرفت بخشی از شبکهٔ بازرگانیای بودند که آسیای مرکزی را به سواحل جنوبی خلیج فارس و دریای عمان، ایلام، و میانرودان وصل میکرد.[۶۱] مهمترین کالاهای تجارتی در این شبکه مس (از مرکز و جنوبشرقی ایران و عمان) و لاجورد (از بدخشان در افغانستان و کویته در پاکستان) بود که بخش عمدهٔ آن به سرزمینهای غربی (بهویژه میانرودان) صادر میشد و در تزئینات ابنیهٔ اداری و آیینی طبقهٔ حاکم به کار میرفت.[۶۲]
اقوام و حکومتهای محلی
- لولوبی (قوم)
- اورارتو
- هوریها
- کوتیان (قوم)
- پریان (قوم)
- کاسیان
- منائیان
- تمدن جیرفت
- تپه گیان
- شهر سوخته
- تپه سیلک
- تپه حسنلو
- مارلیک گیلان
- تل ابلیس
- تپه حصار دامغان
تمدن ایلام
تمدن ایلام[۶۳][۶۴]، یا تمدن عیلام (به پارسی باستان: اووْجه، هووجه 𐎢𐎺𐎩 (Ūvja)[۶۵]) نام یک تمدن در منطقهای است که بخش بزرگی، در جنوب غربی فلات ایران را در پایان، هزارهٔ سوم قبل از میلاد در بر میگرفت و در دورهٔ هخامنشیان به منطقه جغرافیایی سوزیانا شوش (Susa) کاهش یافت. ایلامیان کشورشان را «هَتَمَتی» (هَ (ل) تَمتی) (Ha(l)tamti/Hatamti) بهمعنی «سرزمین خدا» میخواندند، اکدیان بدان «اِلامتو» (Elamtu) میگفتند و سومریان آن را با اندیشهنگاشت NIM به معنای «بالا و مرتفع» مینوشتند.[۶۶] در ۲۷۰۰ پیش از میلاد، نخستین شاهنشاهی ایلامی در شوش 《در جنوب غربی ایران》 تشکیل شد.[۶۷][۶۸] سفالینههای نقاشی شده متعلق به حدود ۳۵۰۰ پیش از میلاد در شوش واقع در ایلام بیانگر دورهای پیشرفته از طرحهای هندسی، ایجاد سبک خاص از انسان و شکلهایی از جانوران در آنها میباشد.[۶۹]
در حدود ۲۰۹۴ تا ۲۰۴۷ پیش از میلاد ایلام توسط شولگی، دومین پادشاه سلسله سوم اور تسخیر گردید و بعداً در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد سلسله سوم اور توسط ایلام واژگون میشود.[۶۹]
در سال ۶۳۹ پیش از میلاد آشوربانیپال شاه آشور، ایلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.[۶۹]
ایلامیان از آغاز دوره پیش ایلامی تا پایان دوره ایلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.[۶۹]
نژاد ایلامی هو
ایلامی ها از مردمان بومی ایران و جنوب غرب ایران به حساب میآیند. آنان نه سامی هستند و نه آریایی. ریشه آنها به مردمان رشته کوههای زاگرس میرسد همانند دیگر مردمان بومی ایران. اصالت لرهای امروزی ممکن است به ایلامیان یا کاسیتها یا حاصل ادغام این اقوام بومی با اقوام مهاجر هند و اروپایی، برسد.[۷۰]
تاریخ ایلام
- نیا-ایلامی: حدود ۳۲۰۰ پ. م تا ۲۷۰۰ پ. م (خط نیا-ایلامی در شوش)[۶۹]
- ایلام باستان: حدود ۲۷۰۰ پ. م تا ۱۶۰۰ پ. م (نخستین اسناد تا دودمان اپرتی)[۶۹]
- ایلام میانه: حدود ۱۵۰۰ پ. م تا ۱۱۰۰ پ. م (دودمان آنزان تا حملهٔ بابلیها به شوش)[۶۹]
- ایلام نو: حدود ۱۱۰۰ پ. م تا ۵۳۹ پ. م (۵۳۹ قبل از میلاد آغاز دورهٔ هخامنشی)[۶۹]
دودمان های ایلام
- نیا-ایلامی
- پادشاهی اوان
- پادشاهی سیماشکی
- پادشاهی اپرتی
- دودمان کیدینو
- دودمان ایگه هلکی
- دودمان شوتروکی
- ایلام نو (قسمت اول)
- ایلام نو (قسمت دوم)
فتح سومر
در سال ۲۲۸۰ پیش از میلاد ایلامیان که در اوج قدرت خود بودند، اور پایتخت سومریان را اشغال و غارت و خدای ویژه آن را به اسارت بردند. سومر مستعمره و خراجگذار ایلام شد و در پایان در ۲۱۱۵ ق. م در دوره فرمانروایی ریم-سین یکم دولت مشترک سومری – اکدی را به طرزی نابود کردند که ملت سومر هیچگاه نتوانست از خرابههای تاریخ سر برآورد. مشیرالدوله پیرنیا در این باره مینویسد:
دِمورگان و سایر نویسندگان فرانسوی بهاین عقیدهاند که غلبه ایلامیان بر سومریها و مردمان بنی سام نتایج تاریخی زیادی دربرداشته، توضیح اینکه ایلامیان به قدری با خشونت و با ملل مغلوبه رفتار کردهاند، که آنها از ترس جان از مساکن و اوطان خود فرار کرده، هرکدام به طرفی رفتهاند؛ بنابراین عقیده دارند مردمی که ایزد آشور را پرستش میکردند، بطرف قسمت وسطای رود دجله و کوهستانهای مجاور آن رفته شالوده دولت آشور را نهادند. مهاجرت ابراهیم با طایفه خود به فلسطین و بالاخره هجوم هیکسوسهایِ سامینژاد به مصر و تأسیس سلسلهای از فراعنه در آن مملکت نیز از نتایج غلبه ایلامیان بر ملل سامینژاد بود.
فروپاشی تمدن ایلام
در سال ۶۴۰ ق.م. آشور بانیپال پادشاه آشور، ایلام را تصرف و مردم ایلام را کشتار و دولت ایلام را نابود کرد. تمدن دیرینه ایلام، پس از هزاران سال مقاومت در برابر اقوام نیرومندی چون سومریها، اَکَدیها، بابلیها و آشوریها از دشمن خود آشور شکست خورد و از صفحه روزگار ناپدید گردید.[۷۲]
فهرست شاهان ایلام
ساختار حکومت ایلام
عنصر اساسی نظام حکومتی ایلام، درهمتنیدگی آن با فرهٔ ایزدی بود.[۷۳] به این فره، در تمدن ایلامی کیتِن گفته میشد که طلسمی جادویی، فرهٔ ایزدی، قدرت محافظ و همچنین قدرت مجازاتگر بود. پادشاهان ایلام قدرت خود را بر پایهٔ محافظت جادویی کیتن استوار میکردند و خود را در برابر رعیت، کارگزار زمینی کیتن الهی میدانستند.[۷۴] کسی که به آن تعدی میکرد، زندگی خود را میباخت، مطرود میشد و میبایست بمیرد.[۷۵] البته باید توجه داشت که همهٔ خدایان ایلامی چنین کیتنی داشتند ولی کیتن هومبان لااقل از زمانی که این خدا به سروری خدایان ایلامی رسید، فرهٔ خاص فرمانروا به حساب میآمد. کیتنِ ایزد هومبان، مخصوص پاسداری ایزدی از شاه ایلام بود و قلمرو حکومت شاه، قلمرو مشترک او با ایزدان بود. برای نمونه، در سندی قضایی دربارهٔ مجازات، آمدهاست: «او باید وارد آب شود، ایزد [رودخانه] شازی، جمجمهٔ او را در گرداب خود تکهتکه کند! دبوس ایزد و شاه بر سر او کوفته شود! از قلمروی ایزد و شاه رانده شود!»[۷۶] در دادگاههای حقوقی ایلام نیز شهادتدادن با ادای سوگند به شاه و ایزدان انجام میشد و اگر کسی شهادت دروغ میداد، ولو اینکه تنها به شاه سوگند خورده باشد، کشته میشد؛ بنابراین تخطی از تعهدی که سوگند به فرمانروا ضامن آن بود، نهتنها باعث مجازاتهای دنیوی میشد، بلکه عواقب مذهبی سختی نیز در پی داشت و نشانگر این نکته است که در دورهٔ ایلامی، شاهان خود را جانشین و خادم ایزدان بر روی زمین میدانستند و هرگونه مخالفت با خود، مخالفت با خدایان تلقی میشد و مجازات یکسانی داشت.[۷۷]
بنیانگذار دودمان اَپَرتی که در حدود سال ۱۸۵۰ پیش از میلاد تشکیل شده بود، با تأکید بسیاری خود را «شاه» مینامید و هرگز خودش را «حاکم» نخواند. اما در لوحی که از سال اول فرمانروایی او بهدستآمده، او خود را «خدا» مینامد. این نخستین و تنها باری است که یک فرمانروای ایلامی به مقام خدایی رسیدهاست. والتر هینتس دراینباره میگوید: «براساس این لوح میتوان نتیجه گرفت که به قدرت رسیدن اپرت باید یک رویداد بیاندازه مهم باشد». البته بزودی این «خودخداانگاری» شاه کنار گذاشته شد و شاهان ایلامی خود را خادم و ابزار دست ایزدان میدانستند که از حمایت خاص آنان برخوردار بودند و هیچگاه خود را همسنگ ایزدان بهشمار نمیآوردند.[۷۸]
شیوهٔ حکومت ایلامیها تا قبل از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد، حکومتی سه نفره بود. به این صورت که علاوه بر شاه، دو زمامدار مقتدر دیگر که مرئوس شاه محسوب میشوند، در حکومت بر ایلام سهیم بودند. این دو نفر، برادر و پسر شاه بودند که برادر جوانتر شاه نایبالسلطنه بود و پس از شخص شاه، مقام برتر را داشت و پس از او حاکم شوش بود که میبایست پسر شاه باشد.[۷۹] بهعقیدهٔ دیاکونوف، عنوان یا لقب سلطنتی، از پدر به پسر نمیرسید و محتملاً شاهان از میان مقامات عالیرتبهٔ پایینتر برگزیده و انتخاب میشدند؛ به احتمالی، این عالیرتبگان معمولاً از نزدیکترین وابستگان شاهان پیشین بودهاند.[۸۰] اما والتر هینتس معتقد است که نایبالسلطنه، پس از درگذشت شاه بهجای او به تخت مینشست و پس از جلوس، میبایست با بیوهٔ شاه متوفی ازدواج کند و برادر جوانترش نایبالسلطنه میشد. اگر شاه برادر جوانتری نداشت، شاهزادهٔ شوش به مقام نایبالسلطنهٔ ایلام میرسید. اما با جلوس شاه جدید، حاکم شوش در منصب خود باقی میماند و فقط در صورت مرگ او، شاه ایلام میتوانست پسر خود را بهجای وی بگمارد. اگر شاه پسری نداشت، پسر برادر شاه، شاهزادهٔ شوش میشد و اگر او پسر و پسر برادری نداشت، پسر خواهر شاه شاهزادهٔ شوش میشد. البته از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد به بعد، شاه ایلام بهتنهایی و بدون دو مقام دیگر حکومت میکرد. باید توجه داشت که بهارث بردن شاهی، تابع تبار مادری بود و نه پدری. برای نمونه، در دورهٔ ایلام میانه، شیلهاک-اینشوشیناک با مشاهدهٔ اینکه جانشینی نیازمند تبار شاهی از سوی مادر است و از آنجا که خود محتملاً فرزند ملکه نبود، برای مشروعیتبخشی به حکومتش، ابتدا با بیوهٔ برادرش ازدواج کرد و سپس در کتیبههایش فهرست بلندی از نسبشناسی شاهان ایلامی یعنی اجداد احتمالی خودش را نگاشت.[۸۱]
دین ایلامیان
اساساً دین ایلامی به گونهای پایدار، فردیت و خصوصیات ویژهای دارد. بخشی از این فردیت در برگیرندهٔ نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد؛ مار یک نقشمایهٔ راستین تمدن ایلام است.[۸۲]
ایلامیان مطمئن بودند که همهٔ خدایان یک قدرت اسرارآمیز و فوق طبیعی دارند که به وسیلهٔ کلمهٔ «کیتِن» بیان میشد؛ این کلمه از ایلامی به اکَدی با تغییر شکل به صورت «کیدِنُو» وارد شد.
«کیتن هُومبَن» فره ایزدی خاص فرمانروایان بود، به ویژه وقتی که به رأس هرم خدایان ایلام رسید.[۸۳]
الهههای ایلامی
در ایلام سه الهه عنوان مادر خدا را داشتهاند. شوش پینیکیر را داشت، که احتمالاً از کوههای قسمت شمال منشأ گرفته بود، کیریریشَ مادر خدایان قسمت کنارهٔ جنوبی خلیج فارس بود، و کوههای شرقی قسمت انشان الههٔ پَرتی را داشتند. اما به مرور زمان ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان ایلامی به وجود آمد؛ مادرخدایان، چه پینیکیر و چه کیریریشَ، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهادند. اما این الهههای زن هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشدند، زیرا در قلب افراد عامی جایگاهی ابدی داشتند.
خدای مذکری که الهههای بزرگ مجبور شدند جای خود را به او بدهند هومبَن بود. در طول هزارهٔ سوم هنوز او در مقام سوم قرار داشت، اما از اواسط هزارهٔ دوم قبل از میلاد در رأس خدایان ایلامی قرار گرفت. هومبَن به عنوان خدای آسمانها، در شوش، او شوهر الههٔ آسمانها بود که ابتدا پینیکیر و بعدها کیریریشَ بهشمار میآمد. در واقع، عنوان همسر بزرگ را داشت؛ که این ازدواج دوم منتج به تولد خدایی به نام هوترَن شد.
از مهمترین خدایان ایلامی میتوان به این شوشینک اشاره کرد که در میان همهٔ خدایان ایلامی عمیقترین نفوذ را بر روحیات ایلامیها داشتهاست. این خدا فرمانروای جهان مردگان بود و الهههای همکار او ایشنیکَرَب و لَگَمَل بودند. در سرتاسر ایلام اعتقاد به زندگی پس از مرگ وجود داشتهاست، روح جدا شده از زمین توسط دو خدای راهنما، ایشنیکَرَب و لَگَمَل پیشواز و به سوی این شوشینک راهنمایی میشد که رأی خود را در مقام «ارزیاب روحها» صادر میکرد.[۸۴]
خدای خورشید ایلامی نَهونتِ نامیده میشد؛ که در اصل نَن هوندِ یعنی خالق روز بود. نَهونتِ خدای مخصوص اجرای قوانین هم بودهاست. خدای ماه احتمالاً نَپیر نامیده میشد و لقب او درخشنده بود و برای ایلامیان بالاتر از همه پدر یتیمان محسوب میشد.
از دیگر خدایان ایلامی؛ سیموت که پیک نیرومند خدایان بود، منزَت که همسر سیموت بود، سَیشوم که حافظ قصر خدایان بود، نَرونتِ که الههٔ پیروزی خوانده میشد، شَزی خدای رودها که در محاکمات به عنوان قاضی آزمونهای سخت به او متوسل میشدند را میتوان ذکر کرد.[۸۵]
کاهنان معابد
در همهٔ دورهها یک حوزهٔ مذهبی وابسته به معبد بود؛ در پایتخت کاهنان متعددی بودند و کارکنان زیادی داشتند. در رأس این حوزه کاهن اعظم قرار داشت. در نوشتارهای ایلامی عنوان آن را بر اساس ضبط اکدی اش، «پَشیشو رَبو» میتوان یافت؛ کاهنان عادی عنوان ایلامی «شَتِن» را داشتند.[۸۶]
مراسم مذهبی
مهمترین مراسم مذهبی در ایلام، جشنواره «الههٔ نگهبان پایتخت» بودهاست. از زمانهای قدیم در شوش آکروپولیسی وجود داشتهاست که دارای حریم مقدسی مشتمل بر معابد خدایان مختلف بوده که معبد این-شوشینک معبد برجستهٔ آن بودهاست. «الههٔ نگهبان پایتخت» احتمالاً به پنیکیر اطلاق میشدهاست و شاید بعدها به کیریریشَ هم اطلاق میشدهاست.
جشنواره «مادر اعظم» در ماه جدید، نزدیک به شروع، فصل پاییز که در واقع آغاز سال هم بود، برگزار میشد. در باغهای مقدس الهه، قوچهای اختهٔ پرورش یافته طی مراسم مذهبی که به نام «گوشون» معروف بود، قربانی میشدند. از آنجا که این جشنواره «روز قربانی جاری» نامیده میشد، جریان خون قربانی اهمیت ویژهای داشت. حسابهای درباری سلطنتی روشن میکند که این جشنواره تزکیه فقط در حریم مقدس صورت نمیگرفت، بلکه در حضور شاه و ملکه هم برگزار میشد. حیوانات لازم برای قربانی از میان رمههای سلطنتی در اوایل سپتامبر انتخاب میشد و پس از جدا کردن، هر مورد توسط منشیان مسئول به طریقهٔ مناسب رسمی ثبت میشد.
جشنواره «تُوگَه» هم به خدای سیموت (شیموت) تخصیص یافته بود. برای این جشنواره، گاو نری را قربانی میکردند. این جشنواره سالی یک بار و در نیمهٔ ماه مه برگزار میشد.[۸۷]
زبان و خط ایلامی
در ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد وقتی سومریان خطی تصویری به عنوان ابزاری کمکی برای نگاه داری حسابهایشان اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایگان ایلامی شان رسید؛ زیرا بلافاصله پس از آن اولین لوحههای زبان تصویری ایلام را در شوش میبینیم. این به اصطلاح خط ایلامی آغازین، هم در شروع و هم تا مدتی بعد، مانند سومری، یک خط کاملاً تصویری بود.[۸۸]
گل نوشتههایی ازخط پروتوایلامی در تپه ملیان فارس. تپه سفالی و شغالی پیشوا و شوش. تپه حصار دامغان و درگل نوشته های باروی تختجمشید یافت شدهاست و اولین خط تصویری جهان میباشد. این خط هماکنون توسط پروفسور یاکوبدال استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان درحال خوانش میباشد.
خط آغازین ایلامی احتمالاً حداکثر ۱۵۰ نشانه داشتهاست. از این خط صرفاً تصویری، به تدریج یک خط هجایی به وجود آمد. نشانههای خط هجایی-ترسیمی در مرحلهٔ آخرین خود حدود ۸۰ نشانه بود و معمولاً از بالا به پایین نوشته میشد.[۸۹]
زبان ایلامی در مقایسه با زبان هوریایی، قفقازی و برخی زبانهای دیگر، اصولاً تصریف ندارد. حتی اثری از پایانههای صرفی در آن دیده نمیشود، اما تعداد قابل توجهی ادات واژه بست، پیشوند و میانوند خاص، یا به بیان دقیق تر، وند دارد.
زبان ایلامی در نوع خودش زبانی پیوندی است بدون هرگونه عنصر تصریف. ریشهٔ اسامی و افعال در این زبان تغیر نمیکند.[۹۰]
در زبان ایلامی کهن ساختمان واژههای مرکب را داریم. پدیدهای این چنین در تاریخ خط شرق باستان چیز تازهای نیست.[۹۱]
زبانِ ایلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام مهاجم نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ هخامنشی بود.[۹۲][۹۳] در بیشتر سنگ نوشتههای عصرِ هخامنشی ترجمه ایلامی و بابلی نوشتهها نیز آمدهاست.
مهاجرت آریاییها به فلات ایران
مدلهای مهاجرت هندواروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هندواروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی میکنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد.[۹۴] تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی، امروزه، بحثبرانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشدهاست.[۹۵]
خاستگاه
تاکنون دو فرضیه رقیب برای خاستگاه مردمان هندواروپایی به ویژه شاخهای که به اروپا رسید مطرح شدهاست:
- فرضیه نخست، فرضیه آناتولیایی نخستین بار از سوی کالین رنفریو در ۱۹۸۷ میلادی پیش کشیده شد. فرضیه آناتولیایی خاستگاه این مردمان را به جوامع کشاورز پس از نوسنگی در آناتولی ارتباط داده و زمان مهاجرت را در حوالی هزاره هفتم پیش از میلاد دانستهاست. این مردمان حرکت خود را به سمت غرب و اروپا آغاز و در نهایت با جابجایی جمعیتی منجر به شکلگیری جوامع بعدی عصر برنز اروپا شدند.[۹۶]
- فرضیه دوم، فرضیه کورگان ریشه اروپاییان را در استپهای شمال دریای مازندران و دریای سیاه در استپ پونتیک دانسته و معتقد است که این رمهداران در ۴۵۰۰ سال پیش با سه موج مهاجرت عمده، به اروپای شمالی و غربی رسیده و به تدریج همراه با درجاتی از امتزاج ژنی جایگزین جمعیتهای بومی ساکن در اروپا شدند. این رمهداران که به فرهنگ گورچالی (فرهنگ یامنا/قبور خاکی) موسوم هستند همان گویشوران زبانهای پیش از هندواروپایی دانسته شدهاند.[۹۷]
- از دیگر فرضیه ها میتوان به فرضیه ایران[۹۸][۹۹][۱۰۰]، فرضیه هند[۱۰۱]، فرضیه اروپا[۱۰۲][۱۰۳] و فرضیه ارمنستان[۱۰۴] اشاره کرد.
هیچکدام از این فرضیهها نتوانستهاند پذیرش همه دانشگاهیان را بدست آورند، چرا که این جستار با سیاست پیوند خورده و هر یک از نژادهای این خانواده زبانی میخواهد خود را وارث خاستگاه آغازین بداند.[۱۰۵]
زمان استقرار قبایل ایرانی
از نظر زمان استقرار قبایل ماد و پارس در غرب ایران دیاکونوف مینویسد، حتی از قرن نهم پیش از میلاد منابع آشوری اسامی زیادی که کمابیش ریشهٔ آریایی دارند، از ماد شرقی به دست میدهند اما در قرن نهم تا هفتم پیش از میلاد مردمان کنونی آذربایجان و کردستان هنوز غیر آریایی بودند و در این زمان تنها در شرق سرزمین ماد بعدی یعنی نواحی ری و اصفهان زبان مادی نفوذ داشتهاست.[۱۰۶]
هنری فیلد نوشتهاست: «مادها از ماوراءالنهر به ایران مهاجرت کردند و تا قرن هفتم پیش از میلاد در ناحیهای میان ری و همدان مسکن گزیدند.»[۱۰۷]
مسیرهای احتمالی مهاجرت اقوام ایرانی
از راه شمال غربی و قفقاز
برخی از محققان حتی برخی از آنانی که ایرانویج را به ناحیهٔ خوارزم منطبق میدانند، مسیر مهاجرت این دو گروه بزرگ آریایی را شمال دریای خزر، قفقاز، و سپس غرب فلات ایران تصور میکنند. برخی از دلایل طرفداران این نظریه به این ترتیب است.
- جابجایی ایرانویج در دوران ساسانیان از محل واقعی خود به آذربایجان عدهای را به این فکر انداخت که اصولاً شاید مهاجرتی صورت نگرفته بلکه نوعی گسترش موضعی در چهار دیواری فلات ایران انجام پذیرفتهاست.
- سرراستترین راه میان استپ اوراسیا (دشت اوراسیا) و هگمتانه و پارسه همان راه قفقاز است.
- ورود واقعی بعضی عناصر آریایی از اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد به بعد از راه قفقاز به آسیای صغیر و غرب فلات ایران و به جای گذاشتن برخی آثار وجودی از خود در قفقاز و پراکندن بسیاری از اسامی جغرافیایی در سر راه خود مستقیماً یا از طریق هیتیها و هوریها و غیره در آسیای صغیر و بینالنهرین و آذربایجان امروز، همراه با اسامی آریایی اشخاص در اسناد و کتیبههای یافت شده در این نواحی، و یکی پنداشتن آن نفوذهای مستهلک شدنی با مهاجرتهای مستهلک کردنی، باز هم راه قفقاز را باور کردنیتر مینمود به ویژه وجود اسامی برخی ایزدان آریایی در کتیبههای هیتی-هوری در اسناد کاسیان و غیره[۱۰۸]
از راه شمال شرقی
حسن پیرنیا در مورد مسیر این مهاجرت چنین مینویسد: اقوام ایرانیتبار پس از جدا شدن از اقوام هندی آریایی از سغد به مرو آمده سپس به هرات رسیدهاند. متعاقب آن کابل و نیسایه را اشغال کردند و به رخج و وادی هیرمند وارد شدهاند. مدتی در اطراف دریاچه هامون در سیستان سکونت اختیار کردند و سپس متوجه شمال و شمال غربی گردیده، وارد خراسان و نواحی جنوبی کوههای البرز تا حد ری گردیدهاند. جوهر و جان کلام در این نوشته به حقیقت نزدیکتر از نظر مدعیان راه قفقاز است. حسن پیرنیا این منازل سر راه را از روی کشورهای ۱۶ گانه وندیداد پشت سر یکدیگر آوردهاست.[۱۰۹]
دیاکونوف مؤلف کتاب تاریخ ماد نیز آشکارا خط سیر شرق به غرب را برای طوایف مادی تأیید میکند. مقارن حرکت طوایف آریایی بالقوه مادی در مسیر نجد شمالی، طوایف آریایی دیگری بالقوه پارسی از نواحی جنوبی افغانستان امروز وادی هلمند تحت تأثیر همان شرایط و الزام به سوی نجد ایران پیشروی آغاز کردند. این دو مسیرهای تازهای نبودند این مسیرها از هزارههای پیش راههای شناخته شدهبودند که اولی آسیای صغیر و بینالنهرین شمالی را به آسیای میانه متصل؛ و دومی بینالنهرین جنوبی را به وادی سند مربوط میساخت.[۱۱۰]
گیرشمن در مورد مسیر مهاجرت مادها و پارسیان در داخل فلات ایران مینویسد، گروهی که بعدها موسوم به ماد شدند از ماوراءالنهر به سوی شمال خراسان کنونی و گرگان، تپه حصار سیلک و گیان درآمد و دیگری که بعدها موسوم به پارس شد، در رخج با شاخه هندی-آریایی درافتاد و پس از مدتی اقامت در جنوب افغانستان و وادی هیرمند به سوی داخل نجد، سیستان، کرمان و پارس تا مرز عیلام گسترش یافت.[۱۱۱]
آمیختگی دو قوم ایرانی و بومی
گیرشمن مینویسد مهاجمان ایرانی که با گله و زن و بچه وارد نجد ایران میشدند، سوارانی بودند که در آغاز به خدمت امرای محلی وارد میگشتند و سپس خود جای آنان را میگرفتند.
آثار مقر باشکوه یک امیر تازهوارد در قلهٔ یک تپهٔ مصنوعی در سیلک برجای ماندهاست. طرز تدفین تازه است. قبرها دیگر در کف خانه حفر نشدهاند. گورستان چند صد متر دورتر قرار میگیرد. اموات با لوازم متعدد و مختلف در خاک دفن میشوند. سلاحها هم از مفرغ و هم از آهنند. غذای میت در دیگهای مفرغی دستهدار که نزد سکاها نیز متداول بوده، گذاشته میشد. در میان نقوش ظروف سفالیای که به تدریج در سراسر نجد ایران رواج یافت؛ از سیلک تا گیان و لرستان و کرج و آذربایجان نقش گردونهٔ خورشید و اسب شایان توجه است.[۱۱۲]
پس از فرارسیدن اقوام ایرانی، زندگی بومیان رنگی دیگر گرفت، جامعه اندکاندک دارای طبقات مختلف گردید. تیرههای ایرانی بدین ترتیب در فلات ایران جای گرفتند و شاهنشاهی بزرگ خود را پیریزی کردند و چندین سده بعد فرمانروای آسیا گشتند.[۱۱۳]
رد نظریه مهاجرت به فلات ایران
چندی پیش در ارمنستان کاوشهایی باستانشناسی رخ دادهاست که با انقلابی در بازنگری نظریه خاستگاه هندواروپاییان (آریاییان، آناتولیاییها و اروپاییان) و زبانهای هندواروپایی نظریه کهن دربارهٔ مهاجرت به فلات ایران را وارونه کرده و سویه این مسیر مهاجرتی را از ایران دانستهاست.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸] از آنجا که این خبر در انجمنهای آکادمیک جهان بازتاب بسیاری داشتهاست هفتهنامه نیو ساینتیست در دو شماره پیاپی (۲۳ و ۳۰ می ۲۰۱۸) به این رویداد همانند نقطه عطفی تاریخی نگریسته، آن را واکاوی مینماید.[۱۱۹][۱۲۰]
بر پایه مقالهای که در همین زمینه در هفته نامه ساینس چاپ شدهاست،[۱۲۱] هیچ مهاجرتی در مقیاس گسترده، از استپ[۱۲۲]های اوراسیا در شمال قفقاز و شمال خوارزم (جنوب غربی سیبری در قزاقستان و روسیه امروزی) به جنوب قفقاز و فلات ایران، همچنین از تنگه بسفر و داردانل در ترکیه امروزی به آناتولی روی ندادهاست.[۱۲۳]
بر پایه گزارش مجله علمی نیچر،[۱۲۴] تازهترین یافتههای ژنتیکی[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷]نشان میدهد نیای مردمانی که در جنوب قفقاز میزیستهاند، به وارون آنچه پیشتر قفقاز را دیواری میان زبان، فرهنگ، فناوری و مردم میپنداشتند، قفقاز پلی جنوبی-شمالی[۱۲۸][۱۲۹] برای مهاجرت نخستین آریاییان به استپهای اوراسیا بوده و زبانی که امروز هندواروپایی مینامند به راستی از جنوب قفقاز در ایران به چند شاخه شده؛ شاخه ای از آن به آناتولی، دیگری بسوی هند و آن دیگر از راه قفقاز به سوی سبز دشت[۱۳۰] پونتی_کاسپی به فرهنگ یمنا (گورچالی) و سپس راه شرق اروپا را در پیش گرفتهاست.[۱۳۱][۱۳۲] گروه کپنهاگ به سرپرستی کریستین کریستینسن[۱۳۳](مکتب باستانشناسی دانمارک) نیز که در زمینه پیش از تاریخ اروپا و دوران مفرغ به دستاوردهای بزرگی دست یافتهاست، با رویکرد به مدارک یاد شده، از اعتبار نظریه کورگان (استپ) کاسته و جنوب قفقاز را خاستگاه احتمالی راز رام کردن اسب و زبانهای اروپایی میداند. در مجله اشپیگل، مصاحبهای دراین باره از وی به چاپ رسیدهاست.[۱۳۴][۱۳۵][۱۳۶][۱۳۷]
پادشاهی مادها
تاریخ
دیاکو یا دیااُکو بنیانگذار حکومت ماد بود.[۱۳۹] بر پایهٔ نوشتههای هرودوت، دیاکو پدر فرورتیش بود که طرح و نقشهٔ ایجاد یک حکومت واحد ماد را در ذهن داشت؛ مادها در دهکدههای خودمختار جداگانه یا در شهرهای کوچک زندگی میکردند. دیاکو در یک دورهٔ بیقانونی در ماد، تلاش کرد تا عدالت را در دهکدهٔ خود اجرا کند و اعتبار و حسن شهرتی را به عنوان یک قاضی بیطرف بدست آورد به این ترتیب حوزهٔ فعالیت او گسترش یافت و مردم روستاهای دیگر نیز به وی مراجعه میکردند تا اینکه سرانجام او اعلام کرد درخواستهای مردم زیاد است و این جایگاه برای وی دردسرساز و دشوار است و حاضر به ادامهٔ کار نیست. در پی این کنارهگیری، دزدی و اغتشاش فزونی یافت و مادها گرد هم آمدند و وی را برای حل و فصل اختلافات بهعنوان پادشاه برگزیدند.[۱۴۰] منابع آشوری نیز برای نخستین بار، در سال ۶۷۳ پیش از میلاد از پادشاهی مستقل ماد یاد میکنند.[۱۴۱] فرورتیش فرزند دیاکو و دومین شاه ماد بود. فرورتیش با آنکه سرنوشت اسارت پدرش دیاکو را دیده بود، همان راه پدرش را دنبال کرد و به آشور اعلان جنگ داد. برای این کار ابتدا پارسها را تحت انقیاد خود درآورد و سپس با جلب یاری شاهکهای پیشینده دو ایالت مجاور خود قیامی را علیه آشور ترتیب داد. قیام به سرعت گسترش یافت و آشوریان قست اعظم سرزمین ماد را که در تصرف خود داشتند، از دست دادند. با مذاکرات آشور با سکاها — که متحد مادها در این قیام بودند — و خروج آنها از اتحاد با مادها به نفع آشوریان، جریان قیام ناتمام ماند.[۱۴۲]
از آن تاریخ به بعد فرورتیش توانست مهمترین نواحی ماد را از زیر یوغ آشور نجات دهد و در سه ایالت بیت کاری، مادای و ساپاردا دولت واحدی تأسیس و پادشاهی مستقل ماد را برپا کند.[۱۴۳] در جریان یک کشمکش داخلی در آشور، فرورتیش فرصت را برای حملهٔ دوباره به آشور مناسب دید و بدین ترتیب در سال ۶۵۳ پیش از میلاد مجدداً به آشور یورش برد ولی کشته شد.[۱۴۴] مرگ فرورتیش پدر هووخشتره و شکست مادیها، منجر به استقرار فرمانروایی سکاها در ماد شد تا اینکه سرانجام هووخشتره توانست به ۲۸ سال فرمانروایی آنها پایان دهد. وی مادیا پادشاه سکاها را به همراه سرکردگانش به مهمانی خواند، همه را مست کرد و به قتل رسانید و بدین ترتیب غایلهٔ سکاها را پایان داد. چون از جهت سکاها، آسودگی خاطر وی فراهم شد، تصمیم به نابودی امپراتوری آشور گرفت.[۱۴۵]
ماد در دوران حکومت هووخشتره از مرزهای جغرافیایی قومی خود فراتر رفت و بسیار گسترش یافت و به بزرگترین امپراتوری زمان خود تبدیل شد.[۱۴۶] هووخشتره، شکست پدرش فرورتیش را در برابر آشوریها دیده بود و از آن درس عبرتی آموخته بود. او فهمید که برای مقابله در برابر آشوریان، میبایست نیروی نظامی مجهزی تشکیل دهد؛ زیرا سربازان طوایفی که به همراه سرکردگان خود در هنگام جنگ به اردو میپیوستند، هرگز از عهدهٔ یک سپاه منظم بر نمیآیند. به همین خاطر ابتدا ارتش ماد را تجدید سازمان و نوسازی کرد و به جای تقسیمات سابق عشیرتی، آنها بر حسب نوع سلاح تقسیمبندی کرد و این خود استعداد جنگی آنها را بسیار بالا برد. وی در این راه باقیماندهٔ سکاها را هم به خدمت گرفت.[۱۴۷] هووخشتره سپس با دولت بابل متحد شد[۱۴۸] و با نیروی نظامی خود به سوی آشور حرکت کرد. در سال ۶۱۴ پیش از میلاد از کوههای زاگرس گذشت و ضمن تسخیر آبادیهای آشوری سر راه، شهر آشور پایتخت باستانی دولت آشور را در محاصره گرفت. پس از سقوط شهر آشور، پادشاه بابل نبوپَلَسَر در شهر آشور به دیدار هووخشتره آمد و در آنجا پیمان دوستی ماد و بابل تجدید شد. در سال ۶۱۲ پیش از میلاد هووخشتره و نبوپولاسار توانستند با حمله به نینوا پایتخت آشوریان و فتح آن، به عمر امپراتوری آشور خاتمه دهند.[۱۴۹][۱۵۰] پس از فتوحات و پیروزیهای فراوان، هووخشتره این بار متوجه غرب و لیدیه و شهرهای تجاری یونان شد. وی با آلیات شاه لیدیه جنگید و توانست سرزمینهای بالای رود هالیس را تصرف کند. جنگ بین مادها و لیدیها سرانجام در سال ۵۸۵ پیش از میلاد مسیح به دلیل خورشیدگرفتگی ناگهانی پایان یافت. هووخشتره هم در همان سال یا سال بعد درگذشت.[۱۵۱] پس از هووخشتره پسرش ایشتوویگو به پادشاهی رسید.[۱۵۲] از اقدامهای ایشتوویگو، لشکرکشی به قفقاز و جنگ با لیدی بود که در نهایت موجب پیمان صلح او با پادشاه لیدی و ازدواج او با آرینیس، خواهر کرزوس شد. منابع بابلی میگویند که ایشتوویگو به کوروش حمله کرد، ولی سپاهش بر او شورید و او را دستگیر کرده، به کوروش تحویل داد. بدین ترتیب حکومت ۱۲۸ ساله شاهنشاهی ماد پایان یافت و امپراتوری هخامنشی بنیان گذاشته شد.[۱۵۳]
شاهان ماد
داندامایف و مدودسکایا گاهنگاری قطعی و کاملی از این سلسله ارائه دادند:[۱۵۴]
شاه | مدت حکومت | سالهای حکومت |
---|---|---|
دیاکو | ۵۳ سال | حدود ۷۲۸ تا ۶۷۵ پیش از میلاد |
فرورتیش | ۲۲ سال | حدود ۶۷۵ تا ۶۵۳ پیش از میلاد |
سلطه سکاها | ۲۸ سال | حدود ۶۵۳ تا ۶۲۵ پیش از میلاد |
هووخشتره | ۴۰ سال | ۶۲۵ تا ۵۸۵ پیش از میلاد |
ایشتوویگو | ۳۵ سال | ۵۸۵ تا ۵۵۰ پیش از میلاد |
ارتش و نیرو نظامی
مادها در زمان فرورتیش وسایل و فن محاصره کردن قلعهها را در اختیار داشتند و دارای منصب مهندسی نظامی شدند. آنها همچنین در زمان فرمانروایی سکاها با فنون و تاکتیک و استراتژی نظامی آنها آشنا شده بودند و هنر تیراندازی با کمان را هم از آنها یادگرفتند. بدین ترتیب ساختار ارتش ماد به هیچ وجه از ارتش آشور عقب نبود و به علاوه روحیهٔ جنگی آنها به مراتب از آشوریان بهتر بود.[۱۵۵][۱۵۶] هووخشتره هنگامی به قدرت رسید که کشور در وضعیت نامناسبی قرار داشت و از هر سو در محاصرهٔ قبایل بربر کوچنشین قرار داشت، به همین خاطر ابتدا به ساماندهی مجدد ارتش ماد پرداخت.[۱۵۷] هرودوت در این زمینه مینویسد «او برای اولین بار مردمان آسیایی تابع خود را به قسمتهای نظامی تقسیم کرد و نخستین بار مقررات جنگی برقرار کرد که هر نیزهدار و کماندار و سوار جدا باشد. پیش از آن بدون تفاوت و با هم درآمیخته بودند.» پیش از هووخشتره سپاهیان ماد به صورت افواج نامنظم قبیلهای بودند که در آن افراد با استفاده از استعداد نظامی خود و سلاحهای گوناگونی که در دست داشتند در جنگها شرکت میکردند. هووخشتره ارتش ماد را به یگانهای راهبردی و تاکتیکی تقسیم کرد و لشکریان را از روی نوع سلاح سازمان داد. تقسیمات جدید نه بر مبنای روابط قبیلهای افراد بلکه بر اساس نیاز نظامی دولت بود. بدین ترتیب هووخشتره توانست اولین ارتش منظم را در تاریخ ماد ایجاد کند.[۱۵۸][۱۵۹]
هووخشتره با تکیه بر این ارتش توانست بر سکاها غلبه کند و به نظر میرسد توانست بخش بزرگی از سرزمینهایی را که پیشتر متعلق به سکاها بود، به دست بگیرد. با این پیروزی مادها از وابستگی به سکاها رهایی یافتند و تبدیل به یکی از مهمترین قطبهای سیاسی شرق باستان شدند. پس از آن بخشی از سکاها نیز به ارتش ماد پیوستند.[۱۶۰] همچنین بیشتر فتوحاتی را که هرودوت به فرورتیش نسب دادهاست، باید به نخستین سالهای حکومت هووخشتره و پس از بیرون راندن سکاها (۶۲۵ تا ۶۱۵ پ. م) مربوط دانست از آن جمله امر انقیاد قبایل مجاور همچون پارسها و فتح ایالتهای مختلف مرکز و مشرق ایران.[۱۶۱]
فرهنگ و هنر
برای بررسی آثار مادها باید به سه سرزمین توجه کنیم: نزدیک جادهٔ قدیم خراسان که در عصر آهن از آن برای تجارت بین شرق و غرب بهخوبی استفاده میشد، بین کرمانشاه و همدان امروزی، پایتخت ماد ماگنای باستان؛ احتمالاً بخش اعظمی از شمال فلات مرکزی ایران نیز از آغاز به مادها تعلق داشت یا در طول حکومت آنها به سرزمینهای مادی تبدیل شد. این امر میتواند آثاری که از کاوشهای گودینتپه در درهٔ کنگاور، نوشیجان در نزدیکی ملایر و شاید سیلک در نزدیکی کاشان و باباجان در شمال لرستان بهدست آمدهاند را شامل شود.[۱۶۲]
با این حال، هنر مادی موضوعی است که در حد حدس و گمان باقی مانده و حتی برخی از پژوهشگران وجود آن را رد میکنند.[۱۶۳] ظاهراً این وضعیت تا زمانی که کاخهای شاهانه در هگمتانه مورد کاوش و مطالعه قرار نگیرند، تغییری نخواهد کرد. اسکار وایت موسکارلا توجه کرده که «هیچ نمونهای از هنر و آثار مکشوفهٔ مادی در کاوشهای باستانشناسی شناخته نشدهاست».[۱۶۴] با این وجود، دیگر پژوهشگران عقیده دارند محوطههایی مانند تپه نوشیجان و گودینتپه که در محدودهٔ تاریخی مادها قرار دارند و از نظر زمانی نیز به سدهٔ هشتم و هفتم پیش از میلاد برمیگردند، مادی هستند.[۱۶۲] انتساب باباجان ۳ به مادها نامشخص است.[۱۶۴]
اگرچه تپه نوشیجان شهری مرکزی نبود، اما به گفتهٔ دیوید استروناخ، این شهر به پُلی مهم میان زنجیرهٔ شواهد و اسناد در مورد ترکیب و توسعهٔ معماری ماد و همچنین ترکیبی از فرهنگ مادی با فرهنگ دیگر تمدنهای باستانی شرق تبدیل شد. در معماری تپه نوشیجان و گودینتپه میتوان تأثیر و اقتباس مستقیم، هم در جزئیات و هم در شکل کلی معماری و طراحی بنا را از هنر آشوری و اورارتویی ردیابی کرد. برای نمونه، طرح دژها شبیه به نمونهٔ آشوری هستند و شیوههای احداث بنا مانند تونلهای صخرهای، استفاده از پنجرههای کور و مخازن آب نیز اورارتویی است. پیش از این، وجود تالار ستوندار در معماری شمال غرب ایران و اورارتو تأیید شدهبود اما در تپه نوشیجان و گودینتپه، اتاقهای کوچکتر مجاور سالن وجود ندارند.[۱۶۵]
معماری و سفالگری
این کاوشها و چند بررسی محیطی دیگر، برخی از ویژگیهای عمومی معماری و سفالگری در این منطقه را به ما نشان میدهند. تالارهای ستوندار گودینتپه، باباجان و نوشیجان پیوندی مهم میان معماری پیشامادی (حسنلو ۴) و نیا-هخامنشی برقرار میکنند؛ محراب و استحکامات نظامی پاسارگاد منحصر بهفرد هستند ولی همچنین ممکن است معماری زاگرس در سومین مرحلهٔ عصر آهن نامیده شود، همانگونه که سنگنگارههای سارگون دوم شاهدی بر آن است.[۱۶۲]
هرودوت توصیفی از کاخ دیاکو در هگمتانه ارائه میدهد که بنا بهگفتهٔ او، این مجتمع پادشاهی توسط هفت دیوار متحدالمرکز که هر دیوار داخلی از دیوار بیرونی بلندتر بود و بر آن اشراف داشت بر بلندای تپهای ساخته شدهبود. کاخ دیاکو و خزانهٔ شاهی در درونیترین دایره قرار داشت. این هفت دیوار، هرکدام به رنگ خاصی تزئین شده که دو دیوار درونیتر بهترتیب به رنگهای نقرهای و طلایی بودند. لازم است ذکر شود که در سدهٔ ششم پیش از میلاد، آنگونه که سنگنوشتههای هخامنشیان بیان میکنند، زرگران مادی، دیوارهای کاخ شاهی پایتخت امپراتوری هخامنشیان در شوش را آراسته بودند.[۱۶۵]
نگارگری
دربارهٔ هنر تصویری، تاکنون هرچه کاوش باستانشناسی انجام شده، آثار بهدستآمده از آنها بهطور شگفتانگیزی اندک، و کیفیت نسبتاً ناامیدکنندهای داشتهاند. دو اثری که احتمالاً مهمترین آثار در این زمینهاند را ارنست هرتسفلد در اواخر دههٔ ۱۹۲۰ میلادی در همدان پیدا کرد. نخستینِ آنها فرمانی دربارهٔ خدمات یک تاجر آشوری است به شاه اَبدَدانَ، فرمانروایی کوچکی که در غرب پاسگاههای مرزی آشور واقع شدهبود. این لوح برنزی شخص شاه را با لباسی شبیه به لباس بابلیها در اواخر دورهٔ کاسیها و بهمانند اینکه گویندهٔ متن است نشان میدهد.[۱۶۲]
از دیگر شاخههای هنر ماد، تنها یکی از آنها در خور ذکر است: ریچارد دیوید بارنت استدلال میکند که سبک موسوم به سکایی، از مراحل اولیهٔ همین سبک دقیقتر به نظر میرسد که تقریباً در همان زمان در جنوب روسیه، در شمال اورارتو و در گنجینهٔ زیویه وجود داشتهاند. در نتیجه، معقول خواهد بود که آن را نیز بخشی از هنر معاصر ماد (اواخر سدهٔ هشتم و هفتم پیش از میلاد) فرض کنیم، مخصوصاً از زمانی که همان شکلها دقیقاً بر روی کالاهای مادی، خنجرها و کلنگها در دورهٔ هخامنشیان پیاده شدند. با این حال، تاکنون این نظریه نه اثباتشده و نه رد شدهاست.[۱۶۲]
به نظر میرسد که هنر تصویری مادها از نظر شیوههای نگارش و مُهرسازی، از بابلیها، آشوریها و ایلامیها تأثیر گرفتهباشد و شاید از نظر استفاده از «سبک حیوانی» از خاور نزدیک یا هرجایی که منشأ این سبک بود، بهشدت تحت تأثیر قرار گرفتهبود.[۱۶۲]
نوشتار
پیش از قدرتگیری هخامنشیان تحت فرمان کوروش بزرگ، بدیهی است که ماد کانون توسعهٔ مادی و معنوی فرهنگ ایرانی بودهباشد. با این حال، تاکنون هیچ بایگانیای از ماد پیدا نشدهاست و نمیدانیم که آیا مادها سیستم نوشتاری خاص خود را داشتند یا نه. تاکنون تنها یک کتیبه از دوران پیشاهخامنشی (لوحی برنزی) در قلمرو مادها کشف شدهاست. این لوح، کتیبهای میخی است که احتمالاً در سدهٔ هشتم پیش از میلاد به خط اکدی نوشته شدهاست اما در آن به نامهای مادی اشاره نشدهاست. کتیبهای میخی بر روی قطعهای نقرهای در ماد، در تپه نوشیجان یافت شدهاست اما فقط پایان یک نشانه و آغاز علامت بعدی آن سالم ماندهاست. معلوم نیست که آیا مادها از سیستم نوشتاری اکدی استفاده میکردند یا نه. اما برخی از پژوهشگران تمایل دارند فرض کنند که خط میخی موسوم به پارسی باستان، در حقیقت خط میخی مادی بودهاست که بعدها توسط پارسها مورد استفاده قرار گرفت.[۱۶۵]
جامعه و اقتصاد
در حال حاضر، هیچ اطلاعات مستقیمی از نهادهای اجتماعی و سازمانهای اقتصادی جامعهٔ ماد در دست نداریم. هرودوت اشاره میکند که مادها ۶ قبیله بودند که از میان آنها فقط آریزانتیان، بهمعنای «دارای اصل و نسب آریایی» دارای ریشهشناسی آشکار ایرانی است، اما در مورد دیگر قبایل تقریباً هیچ اطلاعاتی در دست نداریم. ظاهراً، برخی از عناصر سیستم مدیریتی و اداری مادها که از آشوریان آموخته بودند، تا پس از سقوط آشور نیز در استانهای مادی ادامه داشت و مادها به تدریج این سیستم اداری را همچون نهادهای سنتی خودشان تصور میکردند.[۱۶۵] یانوش هارماتا کوشید تا منشأ سیستم اداری مادها را ردیابی کند و در این کار، مبنای استدلالهای خود را عمدتاً بر روی دادههای زبانشناسی قرار داد. وی به این نتیجه رسید که مادها دارای «سازمان اداری بسیار توسعهیافتهای بودند که پس از آنها نیز این سیستم توسط هخامنشیان مورد استفاده و اقتباس قرار گرفت.»[۱۶۷]
آثار ارزشمند باستانشناختی بهدستآمده از تپه نوشیجان، گودینتپه و دیگر محوطههای باستانی و همچنین سنگنگارههای آشوری، نشان میدهند که در نیمهٔ نخست هزارهٔ یکم پیش از میلاد، سکونتگاههای شهری در مناطق مختلفی از ماد وجود داشتهاند که مراکز تولید صنایع دستی و اقتصاد دامداری و کشاورزی اندکی را تشکیل میدادند. با قضاوت بر اساس منابع آشوری، شغل اول و اصلی مردم مناطق ماد، پرورش اسب و تولید صنایع دستی بود. آشوریان از مناطق مادی، اسب، گاو، گوسفند، شتر باختری، سنگ لاجورد، برنز، طلا، نقره و دیگر فلزات و همچنین پارچههای پشمی و کتانی را به عنوان باج و خراج دریافت میکردند.[۱۶۵]
دین
آگاهی ما دربارهٔ دین مادها بسیار اندک است. میان سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۷ میلادی، دیوید استروناخ بنایی را کاوش کرد، که در حدود سال ۷۵۰ پیش از میلاد بنا شدهبود و به نظر میرسد که کاربری آن عمدتاً مذهبی بودهاست. این سازه که در تپه نوشیجان، در حدود ۶۰ کیلومتری جنوب همدان قرار دارد، بر روی تخته سنگی به ارتفاع ۳۰ متر بنا شدهاست و شامل «نیایشگاه مرکزی»، «نیایشگاه غربی»، «دژ» و «تالار ستوندار» است که توسط دیواری آجری محصور شدهاست. نیایشگاه مرکزی بهشکل بُرجی با محراب داخلی سهگوش بود. مساحت زمین آن ۱۱×۷ متر و دیوارهایش ۸ متر ارتفاع دارند. در نزدیکی گوشهٔ غربی محراب، آتشگاه پلهداری کشف شد که از خشت و گل ساخته شدهبود. چنانکه میدانیم، آیین مذهبی آتش، میراث مشترک و رایج در بین اقوام هندوایرانی بود و نیایشگاه تپه نوشیجان، کهنترین ساختمان از این نوع در ایران است که میشناسیم.[۱۶۵] دیگر اطلاعاتمان دربارهٔ دین مادها، عمدتاً بر پایهٔ کتاب تواریخ هرودوت و نام افراد مادی است. بهگفتهٔ هرودوت، «مُغها» قبیلهای مادی بودند که روحانیون را نهتنها برای مادها که برای پارسها نیز فراهم میکردند؛ بنابراین، آنها طبقهای روحانی را تشکیل میدادند که وظیفهشان از پدر به پسر منتقل میشد. افزون بر این، آنها در دربار ایشتوویگو، بهعنوان مشاور، پیشگو و تعبیرکنندهٔ خواب ایفای نقش میکردند؛ بنابراین، ظاهراً مغها در دربار آخرین شاه ماد نقش مهمی را بازی میکردند. دربارهٔ نام شخصی مادها، متون آشوری متعلق به سدههای نهم و هشتم پیش از میلاد، شامل نمونههایی است که بخش اصلی آنها به هر دو زبان پارسی باستان و اوستایی شباهت دارد: واژهٔ هندوایرانی اَرتَ (اوستایی: اَشا؛ هندوایرانی: رتا بهمعنای «راستی») یا با نامهای تئوفوریک با مَژدَکُ و حتی نام اهورامزدا پیوستگی دارند.[۱۶۵]
نویسندگان کلاسیک، متفقالقول از مغها بهعنوان روحانیون زرتشتی یاد کردهاند و دیاکونوف چنین پنداشتهاست که «ایشتوویگو و حتی شاید هووخشتره، دینی را پذیرفته بودند که از آموزههای زرتشت الهام گرفته شدهبود. (هرچند که این دین قطعاً با آموزههای پادشاه یکسان نبود)». با این حال، اکثر پژوهشگران با این دیدگاه موافق نیستند. مری بویس حتی چنین استدلال میکند که وجود مغها در ماد با آداب و رسوم و شیوههای پرستش خاص خودشان، مانع از تبلیغ مذهبی زرتشتیان آنجا بود. بهاحتمال قوی، نوعی از مزداگرایی با آداب و رسوم رایج هندوایرانی در اوایل سدهٔ هشتم پیش از میلاد در ماد شایع شد که با ویژگیهای خاص آیین زرتشتی ناسازگار بود، در حالی که دین اصلاحشده توسط زرتشت تنها در نیمهٔ نخست سدهٔ ششم پیش از میلاد، تحت فرمانروایی آخرین شاهان ماد در غرب ایران شروع به گسترش کرد.[۱۶۵]
بهعقیدهٔ نیبرگ چنین بنظر میرسد که دین ماد باستان یک دین ابتدایی مزدایی باشد. در ماد یک مزداپرست را مَزْدَیزنَه (mazdayazna) میخواندند که از صورت اوستایی آن مَزْدیسنَه (mazdayasna) آشکارا جدا میشود.[۱۶۸] آنان در دیرینترین زمان، مجموعهای از خدایان را که با آریاییها میتانی همانندگی بسیار باید داشتهباشند، میپرستیدند.[۱۶۹]
پوشش
اطلاعات مربوط به پوشش مردم در دورهٔ مادها، عمدتاً منحصر به لباسهای مردان است که این اطلاعات شامل دو دسته از منابعند: گزارشهایی که از نویسندگان کلاسیک ثبت شدهاست و آثار باستانی.[۱۷۰]
لباس ساکنان ماد شرقی؛ پیراهنی گشاد (ساراپیس) با آستینهای بلند و شلواری گشاد و چین دار، که در واقع دامن درازی بود که میان دو پا جمع کرده بودند، بالاپوشی کوتاه از پارچهٔ رنگارنگ یا کارزده از پشم بود. این نوع لباس را باشلقی که بر سر میکشیدند تکمیل میکرد.[۱۷۱]
ادیث پرادا تأکید میکند که «در کُل، در هنر خاور نزدیک، تفاوت میان مردم غالباً بر اساس پوشاک آنها مشخص میشد». مردان باستانی خاور نزدیک به پوشیدن لباسهای گُشاد و آزاد، متشکل از دامنهای چیندار، تنپوشهای رویی پیچیدهشده به دور بدن و تُنیک علاقه داشتند. احتمالاً در انتهای هزارهٔ دوم پیش از میلاد، ایرانیان مهاجر که در اوراسیا، جایی که آب و هوای متغیری زیادی داشته و زندگی به گلهداری و استفاده از از اسب، بهویژه برای جنگها وابسته بود، لباسی با خود به درون ایران آورده باشند که در مسکن اولیهشان شکل گرفته بود. این لباس شامل کلاهی بلند، نیمتنه و شلوار چرمی تنگ و چسبان، بالاپوشی آستینبلند و چکمه میگردید.[۱۷۲]
ایرانیها پیراهن چیندار خاور نزدیک را پذیرفته و آن را اصلاح کردند و به آن سربند و کلاه شیاردار بلندی که احتمالاً از سربند پَردار آشوری اقتباس شده بود، افزودند. از این رو گاهی اوقات پژوهشگران این سبک را «جامهٔ پارسی» و لباس برگرفته از آسیای میانه را «جامهٔ مادی» مینامند. این نامها همیشه دقیق نیستند، با این حال هرودوت گواهی میدهد که «پارسیان» برحسب عادت، لباس «مادها» را میپوشیدند.[۱۷۳]
زبان و ادبیات مادی
زبان مادی
زبان مادی یک زبان هندواروپایی و زبان مادها بودهاست که بههمراه زبانهای سکایی، اوستایی و پارسی باستان از جمله زبانهای باستانی ایرانی محسوب میشوند. هیچ سندی در دست نیست که بتوان با آن صحت زبان مادی را تأیید کرد. اما زبانشناسان، با استفاده از ساختار کلمات و علم واژهشناسی، کلماتی را که در متون کتیبههای پارسی باستان، ایلامی و بابلی با دستور زبان خود سازگار نیست، شناسائی کردند و آن را در دستهبندی زبان مادی قرار دادند؛ برای نمونه در کتیبههای پارسی باستان واژههایی دیده میشوند که برخلاف قواعد آوایی پارسی باستان است، که این واژهها را باید مادی دانست.[۱۷۴]
اینکه تا چه اندازه، واژهها و نامهایی را (که دادههای ریشهشناختی آنها را بهدرستی نمیتوان از لحاظ معنایی و منطقی پذیرفت) که در روایات فرعی یونانی، ایلامی، بابلی و غیرهٔ دوران هخامنشی ثبت شدهاند، تنها برپایهٔ معیارهای زبانی، ازجمله sp, z مادی و مانند آن، بهطور قطع مادی دانست، قابل تصمیمگیری است، اما نامهای پادشاههای محلی ماد از زاگرس و جاینامهای مربوط که در منابع آشوری از زمان شلمنصر سوم (میانهٔ سدهٔ نهم پ. م) ذکر شده، استثناست.[۱۷۵]
ادبیات مادی
هیچ اثر مکتوبی از زبان مادی در دست نیست و مشخص نیست که این زبان اصولاً به رشتهٔ تحریر درآمده یا نه؛ اما از اشاراتی که در نوشتههای مورخان یونانی نظیر کتسیاس، دینون و هرودوت به داستانها، قصهها و اشعار این دوره شدهاست، رد ادبیات روایی و سینه به سینه این دوره را میتوان پی گرفت.[۱۷۶] برای نمونه، عشق استریانگایوس به زرینا، ملکهٔ سکاها و ناکام ماندن وی و داستان غنایی «زریادرس و اداتیس» را میتوان نام برد که در مآخذ متعددی دیده میشود که به نظر مری بویس اصل مادی دارد و بعدها بهصورت داستان گشتاسپ و کتایون در شاهنامه بازتاب یافتهاست. از دیگر آثار ادبی مادی میتوان از داستانهای حماسیِ مادی یاد کرد که به پایهگذاری دولت ماد انجامیده و در آثار کتسیاس نقل شدهاست.[۱۷۷]
بهگفتهٔ هرودوت، در زمان پادشاهی دیاکو، دعاویای را که مینوشتند، نزد وی میفرستادند. سپس او دربارهٔ آنچه نزدش آورده شدهبود، داوری میکرد و داوریهایش را بازپس میفرستاد. تنها شاهد مستقیمی که نشان میدهد مادها خط را میشناختند، تکهای سیمین است که در تپهٔ نوشیجان کشف شده و بخشهایی از دو نشانهٔ خط میخی بر آن بهجا ماندهاست، اما شناسایی نوع خط میخی و زبان آن ناممکن است. به باور دیاکونف، خط میخی پارسی باستان (خطی که برای کتیبههایشان بهکار میبردند)، در اصل نوآوری مادها بوده، درحالیکه رودیگر اشمیت احتمال میدهد مادها از خط میخی آشوری بهره میبردند.[۱۷۸]
کتاب مقدس (کتاب عزرا، باب ۶، آیهٔ ۲) نیز روایت میکند که در زمان داریوش بزرگ هخامنشی، طوماری در کاخ اکباتان در سرزمین ماد یافت شد که فرمانهایی بر آن نوشته شده بود. از این شاهد نیز نمیتوان دریافت که زبان این طومار مادی بودهاست.[۱۷۹]
شاهنشاهی هخامنشی
شاهنشاهی هخامنشی یا هخامنشیان (۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد، «۲۲۰ سال») شاهنشاهیای در دوران باستان بود که بدست کوروش بزرگ بنیاد نهاده شد. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنش باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد.[۱۸۰] هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.[۱۸۱]
به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی بهشمار میرفت.[۱۸۲] بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی میکردند.[۱۸۳] در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.[۱۸۴]
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود بهطوریکه از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر میگرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی میکردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس میداشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.[۱۸۵] خاویر آلوارز عیلامشناس معتقد است که آثار و نقشبرجستههای موجود نشان میدهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقشبرجسته از عیلامیها آموختهاند.[۱۸۶] کارل شفُلد مینویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمیتوان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقاً در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساختهاست.»[۱۸۷]
شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ میکردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمیبردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند در فصل زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان بهشمار میرفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار میآمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان بهشمار میرفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمدهاست.[۱۸۸]
تاریخ
در سال ۵۵۸ پیش از میلاد پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در انشان (پارس) و خوزستان آغاز شد و پایتخت هخامنشیان به شوش منتقل شد.[۶۹] در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی کمبوجیه دوم دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.[۶۹] در سال ۴۹۰ پیش از میلاد جنگی به نام ماراتن بین ایران و یونان در محلی به نام ماراتن در یونان کنونی رخ میدهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست میخورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر ایران در خشکی بود.[۶۹] در سال ۳۳۴ پیش از میلاد اسکندر مقدونی به آسیا حمله میکند و سپاه هخامنشیان در تنگه داردانل شکست میخورد.[۶۹] در سال ۳۳۰ پیش از میلاد داریوش سوم کشته شده و هگمتانه فتح میشود، همچنین تخت جمشید به وسیله اسکندر مقدونی ویران شده و حکمرانی هخامنشیان بر ایران پایان میپذیرد.[۶۹]
اطلاعات بیشتر: حمله اسکندر مقدونی به ایران
نیروی نظامی
تقسیمات سپاه
از دستاوردهای ایرانیان در زمینهٔ نظامی، تقسیم نیروهای رزمنده به روش دهدهی است. کوچکترین واحد، دسته یا گروه ده نفری بود. ده دسته، یک «واحد صد نفره» یا گروهان را درست میکرد. ده گروهان، یک «واحد هزار نفره» یا هنگ را تشکیل میداد و ده هنگ نیز یک «واحد ده هزار نفره» یا لشکر را. فرمانده گروه ده نفری، گروه صد نفری، گروه هزار نفری و گروه ده هزار نفری خوانده میشد. تقریباً معادل گروهبان، سروان، سرهنگ و سرلشکر امروزی.[۱۸۹]
گارد هخامنشیان
از زمان کوروش بزرگ هخامنشیان صاحب سپاه ثابتی بودهاند به نام «جاویدان» که متشکل از ده هزار نفر بودهاست. این گارد از این رو گارد جاویدان نامیده میشد که در صورت بیماری، زخمی شدن یا مرگ یکی از اعضاء بیدرنگ کسی از ذخیرهها جای او را میگرفت. افراد گارد ده هزار نفری جاویدان و هنگ گارد سواره تشکیل نخبگان سپاه هخامنشی را میدادند.
گروه هزار نفریِ نخست، یعنی هنگی که نیزههایش به انار زرین ختم میشد، «هنگ محافظان» بود. اینها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراسانگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار میگرفتند. به هنگام بار در دربار نیز افراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه میایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آنها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزههایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان و ترکش صرف نظر میکردند، اما دشنهٔ کوتاه ایلامی داشتند.[۱۹۰]
یونگِه با تکیه بر بررسیهای یوستی و مارکوارت، فرمانده گارد هخامنشیان، که یونانیان Chiliarchos (فارسی باستان: هزار پَتیش) مینامیدند را بزرگترین مقام شاهنشاهی هخامنشی و همچنین ریاست کل دیوان اداری و درباری هخامنشی دانستهاست. اما والتر هینتس این نظریه را رد میکند. رئیس تشریفات از نظر نظامی تقریباً مقام یک ده هزار پد را داشتهاست، اما او زیر نظر فرمانده گارد ویژه (هزار پَتیش) انجام وظیفه میکردهاست. او بر بقیهٔ نه هزار نفر افراد گارد (با نیزههای دسته نقرهای) فرمان میراندهاست.[۱۹۱]
فرمانده هنگ محافظ شاه، همزمان فرمانده گارد ده هزار نفری جاویدان هم بود. احتمالاً او مافوق فرمانده گارد سوار نیز بودهاست. او از قدرتمندترین شخصیتهای شاهنشاهی بهشمار میآمد و در اواخر عهد هخامنشی رسماً «نایب السلطنه شاه» بود و به فارسی باستان «حاکم دوم» نامیده میشد.[۱۹۲]
نیروی دریایی
نیروی دریایی هخامنشی (به پارسی باستان: 𐎴𐎠𐎺, nāva)[۱۹۳] نیروی دریایی باستانی امپراتوری پارس بود که میان سالهای ۵۲۵ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد، خدمتگذاری میکرد. ایجاد سازمان، زیرساخت و اساس مالی نیروی دریایی هخامنشی به داریوش بزرگ نسبت داده شدهاست.[۱۰۳] نیروی دریایی هخامنشی نخستین «نیروی دریایی پادشاهی» واقعی بود که در تاریخ پدید آمد.[۱۹۴] یجاد سازمان، زیرساخت و اساس مالی نیروی دریایی هخامنشی به داریوش بزرگ نسبت داده شدهاست.[۱۰۳]
آوی باخنهایمر، نویسنده، محقق، استاد دانشگاه و باستانشناس استرالیایی، در نشست تخصصی دریانوردی در امپراتوری هخامنشی در دی ۱۳۹۸، با تاکیدکردن بر اهمیت پژوهش بر روابط ایرانیان و منابع آبی در دوران هخامنشیان، بیان داشت که با وجود سندهایی تاریخی و باستانشناسی، دربارهٔ سروکار ایرانیها با منابع آبی، کمتر به ماهیت و گونهٔ آن، پرداختهاند.[۱۵۴] او همچنین اعلام کرد که «در واقع، هخامنشیان نه تنها به مدیریت و بهرهبرداری از منابع روزمینی جهان اطراف خود مشغول بودند بلکه با فرستادن ناوگانهای اطلاعاتی به کاوش در دریاهای اطراف خویش، رودخانهها و اقیانوسها نیز میپرداختند».[۱۵۴] منابع تاریخی کنونی، نشان دادهاند که هخامنشیان تا چه اندازهای بر مدیریت منابع آبی سفارش کردهاند و در این راه، چگونه به کاوش ساحل شرقی آفریقا و رودخانه سند مشغول شدهاند.[۱۵۴] نقشهای بر روی سکههای دوره نیز نشانگر دیگری از این هستند که ناوگان هخامنشی، از چه واحدها و مواردی ساخته شده بودهاست و اینکه چگونه چنین ناوگانی، سازماندهی میشدهاست.[۱۵۴] سرعت کشتیهای هخامنشی میان ۴ تا ۱۴ کیلومتر تخمین زدهاند؛[۱۵۴] یکی از نوآوریهایی که در طراحی و ساختن کشتیها در دوران هخامنشیان رخ داد، ساخت کشتیهای ۳ ردیف پارویی است؛ چنین سازههایی، در نبردها سرعت و توان دفاعی ویژهای داشتند.[۱۵۴]
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی
هنگامی که داریوش اول در سال ۵۲۵ پیش از میلاد به قدرت رسید، ۲۳ ساتراپی یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از کمبوجیه به ارث برد. با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آنها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشتهای خود، جز پارس، از ۲۵ و گاه ۲۹ قوم شاهنشاهی خود نام میبرد. خشایارشاه جز پارس از ۳۱ سرزمین شاهنشاهی نام میبرد. به این ترتیب شمار و گسترهٔ ساتراپیها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد.[۱۹۵]
بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان میراند. در رأس هر یک از دیگر سرزمینهای شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت. این واژه از یونانی به ما رسیدهاست. به خشَثرَپای مادی برمیگردد. ساتراپها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند. ساتراپها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این میدیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.[۱۹۶]
هر ساتراپی به چندین ساتراپی فرعی یا «حکمرانی» تقسیم میشد. بنا بر کتاب استر، در زمان خشایارشا شاهنشاهی هخامنشی از هند تا حبشه ۱۲۷ حکمران محلی داشتهاست. به این ترتیب به ساتراپی بهطور متوسط چهار یا پنج حکمرانی میرسید. برای نمونه ساتراپی سوریه عبارت بود از حکمرانیهای آشور، فنیقیه، سامرا، یهودا و قبرس. عنوان این حکمران به فارسی باستان فرَتَرَکَه بود. هر حکمرانی به هفت بخش تقسیم میشد که در رأس هر یک از آنان بخشدار قرار داشت، تحتاللفظی «یک هفتم دار».[۱۹۷]
چند سنگ نبشتهٔ هیروگلیف از وادی حمامات، جایی که از آنجا معماران مصری سنگهای ساختمانی مورد نیازشان را میآوردند، بر حسب تصادف، سندی در اثبات فوق العادهٔ نظام اداری هخامنشیان در اختیار ما میگذارند. به واسطه این سنگ نبشتهها در مییابیم که کسی به نام اَثیاوَهیاه در زمان کمبوجیه، داریوش و خشایارشا، یعنی ۵۱ سال، بخشدار قُبط (کَفت امروزی در مصر وسطا) بودهاست. برادر کوچکتر او اَریاورَتَه از سال ۴۷۶ پیش از میلاد قائم مقام او بوده و سه سال بعد جانشینش شدهاست. او در مقام بخشدار قُبط تا هفدهمین سال پادشاهی اردشیر اول نیز یک هفتم دار بودهاست، یعنی دست کم ۲۷ سال تمام.[۱۹۸]
هنر هخامنشی
نخستین کانون امپراتوری هخامنشی در پاسارگاد است. آنچه که بعدها از شوش به مجموعه معماری هخامنشی راه پیدا کرد در قالب یک کاخ بزرگ بود با دیوارهای منقوش به حیوانات اساطیری و نگهبانان، که با خود هنر بینالملل آن دوره را هم به ارمغان آورد. در دوره هخامنشی شاهد ترکیب عناصر فراوانی از هنر ایرانی، آشوری، مصری، یونانی و سکایی هستیم.[۲۰۲]
ایرانیها بر خلاف یونانیان، پیش از آنکه به تندیسسازی علاقه داشته باشند، شیفتهٔ نگارههای مسطح بودند. ممکن است یک علت آن از میان رفتن تندیسها و کمبود کشفیات باشد. چون میدانیم که سپاهیان اسکندر هنگام تسخیر تخت جمشید تندیسی از خشایارشا را بر زمین افکنده بودند.
دستاورد اصلی و بزرگ هخامنشیان در زمینهٔ پیکر تراشی، نگارههای مسطح بودهاست. در اینجا نیز پای میراثی ایلامی در کار است. اما این بار نیز پارسیان از روی الگوی بیگانه هنری کاملاً مستقل پدیدآوردند که با دیگر هنرها اشتباه نمیشود.[۲۰۳]
ظرفهای سیمین و زرین ایران باستان در دوره هخامنشیان بینظیرند. در میان ظرفهای فلزی هخامنشیان به وفور به دستههای زینتی پر نقش و نگاری برمیخوریم به شکل قوچ کوهی. این نماد خورنه هستند. در تصویرهای تخت جمشید به عطردانهای رخامی، عود سوزهای زرین، سطل زرین کندر، و حولههای ظریف کتان در دست جامه دار و خواجگان شاهنشاه برمیخوریم. در زمان هخامنشیان حتی قالی بافی هم ارج و قرب بسیار داشت.[۲۰۴]
موسیقی
بهطوریکه از منابع متأخر بر میآید، موسیقی در ایران باستان هنری ظریف و به کمال بود، و قواعد آن از نظر دقت قابل قیاس است با «کُنترپوان» غربی. ظاهراً رایجترین ساز در دربار چنگ بودهاست. شواهد دیگری نیز مبنی بر استفاده از رباب، بربط، تنبور، قانون، نی و نیز دف و دهل موجود است. در دوره هخامنشیان به استادان موسیقی در دربار احترام بسیار گذاشته میشد. بهطوریکه اینان در میان ملازمان دربار از بلند پایگان بودند. خوانندگان و نوازندگان به سه طبقه تقسیم میشدند. هیچ خوانندهای نمیتوانست با نوازندهای بخواند که در طبقهٔ او نبود. اگر شاهنشاه ضیافتی میداد، در سکوتی که نفسهای مهمانان در سینهها حبس بود، پردهای که پادشاه را از چشم درباریان او پنهان نگه میداشت کنار میرفت. سپس رئیس تشریفات که عنوان پر معنی «شادباش» را داشت، استاد آواز را به خواندن ترانهای معین ندا میداد یا از یکی از نوازندگان دربار میخواست تا قطعهای را که با دقت گزیده شدهاست بنوازد.[۲۰۵]
وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
اقتصاد هخامنشیان با توجه به موقعیت جغرافیایی آنها و کمبود آب در ایران بیشتر بر پایهٔ اقتصاد تجاری بود. سرزمین هخامنشیان به عنوان واسطه کالاهای ترانزیتی بین سه قارهٔ آسیا، اروپا و آفریقا عمل مینمود و از این راه درآمد سرشاری نصیب شاهنشاهان هخامنشی میشد. در دورهٔ هخامنشیان تجارت اهمیت به سزایی داشت. جنبهٔ محلی تجارت عبارت بود از مبادلهٔ کالا بین مردم دهنشین و کوچ نشین. ضمناً بین ایالات مترقی حکومت و کشورهای همسایه نیز تجارت اشیای زینتی و همچنین منسوجات و بعضی از فراوردههای کشاورزی، از قبیل غلات و خرما رواج داشت. این تجارت در شاهراههای بزرگی که در جهات متفاوت کشور با یکدیگر تقاطع داشتند انجام میشد.[۲۰۶]
در عهد هخامنشی نخستین قدمها در تنظیم اقتصاد ملی برداشته شد. دولت مالیاتی وضع کرد که از املاک، مزارع، باغها، احشام و معادن گرفته میشد. نوعی مالیات متعلق به زمین وجود داشت که کاملاً شبیه مالیات بر مصنوعات صنعتی بود. عوارضی بر پیاده رو های بنادر وضع کرده بودند. مالیاتی که توسط عمال جمعآوری میشد، در صندوق ایالات گرد میآمد و سپس به خزانه ارسال میشد. از زمان ایجاد شاهنشاهی هخامنشی، جهان در عصر اقتصادی مساعدی قدم گذاشته بود. روابط تجارتی بین نواحی که سابقاً وجود نداشته – مثلاً بین بابل و یونان- ایجاد شد و توسعه یافت. بر اثر احتیاج به محصول، نرخ منافع (بهره)، مانند بهای جنس افزوده شد، به استثنای اجناسی که حمل آنها مشکل بود مانند گاو، به عکس بهای زمین در ایران و یونان پائین آمد.[۲۰۷]
در همه ممالک به کارهای عامالمنفعه- که استعداد تولیدی را افزون میکرد- اقدام نمودند. حفر قناتهای زیرزمینی، که در ایران و بعضی نواحی کمآب دارای ارزش اساسی است، کاری است که در زمان شاهان هخامنشی تحقق یافت. باید قبول کرد که در آن زمان، در شاهنشاهی هخامنشی به خشک کردن باتلاقها میپرداختند، زیرا یونانیان این کار را در همان عصر انجام میدادند. کشاورزی توسعه یافت، و بر اثر جنگها، خارجیان نباتات سودمند و ایران را شناختند و در کشور خود کاشتند. در درجه اول آنها اسپست قرار داشت که به وفور در درههای ماد به عمل میآمد، و خوراک عالی اسبان بهشمار میرفت. جنگهای مادی آن را برای تغذیه سواره نظام ایران به یونان برد، و مردم آن کشور کاشت آن را اقتباس کردند. در نتیجه همان جنگها خروس، کبوتر سفید و طاوس- که بومی آسیا هستند- به اروپا حمل شدند.[۲۰۶]
کوروش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش بر اساس خواستههای کشورهای وابسته بود، پیروی میکرد او تمامی زمینهای قابل کشت را دقیقاً مساحی نمود و در اختیار مردمان تهیدست قرار داد، حفر قنوات زیرزمینی نیز از دیگر اقدامات اساسی او و جانشینانش بود.[۲۰۸] از این سخن او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گلهاش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم میدانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکستخورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهارصد ظرف طلا و سیم را به بنی اسرائیل میبخشد، پرستشگاههای مردم شکستخورده را میسازد و میآراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونهای بوده که «همه میخواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهرهای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمیکرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکستخورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیههایی چند قانع بود.[۲۰۹]
اما از دورهٔ خشایارشا به بعد به واسطهٔ عدم لیاقت شاهنشاهان هخامنشی وضع اقتصادی هخامنشیان دچار رکود شد و مالیات بومیان ساکن ایران را خرد میکرد فزونی پی در پی خراج و آزمندی مأموران هخامنشی که دو عامل برجسته بودند، مانع پیشرفت و گسترش کشاورزی و آبیاری، داد و ستد و بازرگانی و تولید فراوردههای دست ساخته میشد که همه از ویژگیهای روزگار آغازین و پر آرامش شاهنشاهی هخامنشی از دورهٔ کورش تا خشایارشا بودند و مایهٔ رونق و بهره جویی بسیاری از مردم میشدند.[۲۱۰][۲۱۱]
کنکاش اخیر استاپلر در بایگانی موراشو این فرضیه را تضعیف میکند که مالیات سنگین موجب کمبود نقدینگی در کل اقتصاد ساتراپی بابل در دورهٔ هخامنشیان شدهاست. اما این مالیاتها ثروت را در دست اعضای خاندان پادشاهی و نهادهای بازرگانی ای همانند موراشو و پسران انباشته میکرد که میتوانستند از این وضعیت سود ببرند. استاپلر نتیجه میگیرد: شاه و وابستگان طبقهٔ ممتاز سیاسی سود میبردند: همچنین بنگاه موراشو؛ دهقانان کوچک -یا دست کم خرده اجاره داران- سودی نمیبردند. آن تیول دارانی که ملک خود را به این بنگاه اجاره میدادند، فقط از زمین کم بها درآمدی حاصل میکردند. وضعیت اقتصادی آنان متزلزل و رو به وخامت بود.[۲۱۲]
اوزان و مقادیر
هنگامی که پارسها در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد به انزان آمدند، اوزان و مقادیر ایلامیان بومی را گرفتند، که اینها بیشتر آن را از بینالنهرین به ارث برده بودند. پارسها به اوزان و مقادیر ایلامیها نامی پارسی دادند و واحدهای تازهای به آن افزودند. سپس داریوش آنها را تبدیل به معیارهای هخامنشی کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز (نوعی سنگ) بر جای ماندهاست.[۲۱۳]
اطلاعات مربوط به وزن، بر همهٔ وزنهها در سطر اول میآید و مربوط میشود به واحد پارسی، کرشَه، که در واقع به معنی وزن است. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۱/۳۰ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن بر جای نماندهاست.
هخامنشیان برای اندازهگیری طول از ذراع ایلامی استفاده میکردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی جدید اَرَش) خوانده میشد و با واژه روسی arshin هم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازهگیری را بر پایهٔ اندازههای کاخهای تخت جمشید دقیقاً ۳۶/۵۱ سانتیمتر محاسبه کردهاست. با این همه، پارسها یک واحد اندازهگیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده میشد و احتمالاً به داریوش بازمیگردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی ۴۸/۶۸ سانتیمتر.[۲۱۴]
پیمانه پایهٔ ۹۷/۰ لیتری برای مایعات نیز به کار میرفت. ده پیمانه، یعنی۷/۹ لیتر، یک کوزه بود. در پارسی باستان برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار میبردند، که باج هممعنی میدهد.[۲۱۵]
ظاهراً در روزگاران کهن مالیات را در کوزهها یی به نام «مَریس» جمع میکردهاند. با این همه «مَریس» - نام ایلامی واژه کوزه- در بین پارسها چنان مرسوم بود که حتی به صورت وام واژه وارد زبان فارسی باستان شد. واژهٔ ایلامی «مَریس» از پارسی به زبان یونانی راه یافت.[۲۱۶]
دادگستری و دیوان قضایی
در دوره هخامنشیان، تصور بر این بود که اقتدار حقوقی و قضائی اصولاً از خدایان به پادشاه اعطا شدهاست؛ بنابراین پادشاه مسئول برپایی، حفظ و دفاع از عدالت بود. پادشاه فراتر از قانون نبود بلکه بخشی جداییپذیر از آن محسوب میشد.[۲۱۷]
دادگاه با حضور یک هیئت تشکیل میشد که متشکل از طبقات مختلف افراد بود از جمله قضات، مقامات مختلف حکومتی و مقامات معبد. دادگاهها به دو شاخه اصلی تقسیم میشدند: دادگاههای سکولار و دادگاههای معابد، که هرکدام صلاحیت قضائی مختص به خود را داشتند اما ظاهراً آیین دادرسی آنها مشابه بودهاست.[۲۱۸] در دادگاههای معابد، دستکم یک نفر از مقامات معبد و یک مقام سلطنتی حاضر بود. دادگاههای سکولار صلاحیت گستردهتری داشتند و بهطور خلاصه هر موردی که در صلاحیت دادگاههای معابد نبود در این دادگاهها رسیدگی میشد. دادگاههای سکولار درخصوص احکام دادگاههای معابد نیز صلاحیت تجدیدنظر داشتند.[۲۱۹]
دیوان عالی کشور که عبارت بود از هفت «قاضی شاهی»، شاهنشاه را در مقام عالیترین مرجع قضایی یاری میکرد. آنها کهنسالانی بودند که تا پایان عمر خود در این منصب میماندند. ریاست دیوان با بلند مرتبهترین آنها، قاضی اعظم دربار بود. او احتمالاً عضو شورای شاهنشاهی بودهاست، یعنی یکی از هفت مرد بزرگی که شهریار برای رایزنی در کنار خود داشت.[۲۲۰]
هرودوت مینویسد: قضات شاهی با توجه به قوانینی که از پدرانشان به ارث میبرند، قضاوت میکنند. قدرت در دست آن هاست. اگر قاضیهای شاهی رشوه میگرفتند، چنان تنبیه میشدند که در یادها بماند. به دستور کمبوجیه قاضی چیسَمَنه را، که با گرفتن پول حق را پایمال کرده بود، پوست کندند و با آن بندهایی چرمی درست کردند و بر صندلی قضاوت او کشیدند و کمبوجیه پسر چیسَمَنه به نام هوتانه را برای مقام قاضی شاهی به جانشینی او گمارد تا به یاد داشته باشد که برای داوری بر روی کدام صندلی نشستهاست. همچنین هرودوت در چند جای کتاب خود از «داوران شاهی» نام بردهاست.[۲۲۱]
به احتمال زیاد در دوران هخامنشیان منابع کتبی حقوقی نیز وجود داشتهاست و قوانین فقط شفاهی نبودهاست.[۲۲۲]
دانش و فناوری هخامنشیان
ایرانیان باستان از فرهنگهای پیرامون خود میآموختند و از آنها ایدههایی میگرفتند و گاهی آنها را بهتر از آنچه که بودند، ارتقا میدادند. نجوم با بهکارگیری موقعیت سیارات برای پیشبینی آینده، در هم آمیخته شده بود. در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد بابلیان شروع به ثبت حرکت ماه و سیارات کردند، در دوران حکومت هخامنشیان آنها ستاره شناسان ماهری بودند. پیگیری حرکت خورشید و ماه به اختر شناسان در ایجاد تقویم کمک کرد. تقویم ایرانیان در دورهٔ هخامنشیان ۱۲ ماه داشت؛ آنها از تقویم دومی نیز بهره میبردند که بر اساس آموزههای زرتشت بود. نسخهٔ بعدی این تقویم اوستایی برای نشان دادن روزهای مختلف ماه به جای عدد از نام خدایان و اشیای مقدس استفاده میکرد. ایرانیان در تکنولوژی بر بهبود آبیاری تمرکز کرده بودند. این آبیاری کانالهای آبی زیر زمینی را در بر میگرفت که قنات نام داشت. هخامنشیان همچنین برای کنترل جریان آب برای استفادهٔ انسان سدهای بزرگ بنا کردند. این سدها از خاک و سنگ ساخته میشدند و در زمانهای مشخصی از سال که بارش زیاد بود، آب را برای آبیاری ذخیره میکرد.[۲۲۳]
حفر کانال سوئز
«داریوش بزرگ، پادشاه بزرگ ایران از خاندان هخامنشی هنگامی که میخواست بخشهای باختری و خاوری شاهنشاهی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به آشکار کردن (کشف) راههای آبی ناشناخته دست میزد. از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانههای دریایی شاهنشاهی ایران را شناسایی کند و در اینباره گزارش دهد. اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر میراند، کرانههای خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیرهٔ عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید. اسکولاکس گزارشهای کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد.»[۳۸]
داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتیهای ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت.[۲۲۴] با این حال آبراهی که داریوش در آن زمان حفر کرد با آبراه کنونی که به دست «مون فردیناند او سپس» در سال ۱۸۶۹ میلادی حفر شد، اختلافهایی دارد. چراکه آبراه داریوش بر خلاف آبراه کنونی قدری بالاتر از بوباستیس شروع میشد و به نیل و در نهایت به دریای سرخ میپیوست، در حالی که آبراه کنونی از پرت سعید آغاز، و به خلیج سوئز ختم میشود.[۲۲۴]
کشاورزی
ایرانیان باستان به پیروی از دین زرتشت، کوشش در کاشت مزارع را وظیفهای میدانستند در قبال اهورامزدا. در اوستا -کتاب مقدس زرتشتیان- میخوانیم که یک اصل زندگی پرهیزگاران کشت غلات است. با این کار «نظم درست» میبالد و از فرمانروایی اهریمن بدخواه کاسته میشود. این عقیده به خود پیامبر ایران باستان، زرتشت، بازمیگردد. امشاسپند آرمیتی در آموزهٔ زرتشت موکِل بر شکوفایی زمین بود و از همین رو عجیب نیست که «نیمه مشرکان» بعدی از سپنتا آرمیتی، مراقبهٔ مقدس، ایزد بانوی باروری ساختند، که حتی به صورت سپَندَرَمِت (Spandaramet) به میان ارمنیان راه یافت.[۲۲۵]
نگرش مسرت بار به کشت و زرع در میان همهٔ ایرانیان جاری بود و در برابر هنر جنگ نیز عرض اندام میکرد؛ مثلاً هنگامی که اسکندر وارد آسیای صغیر شد، مِمنون (memnon)، فرمانده مزدوران یونانی، به فرماندهان ایرانی پیشنهاد کرد که اصل زمین سوخته را به کار گیرند. این کار پیشروی اسکندر را دشوار میکرد و کمبود مواد غذایی او را ناگزیر از بازگشت میساخت. در شورای جنگی، رشیتَه (Rashita)، ساتراپ فروگیه، گفت که به هیچ وجه زیر بار چنین کاری نمیرود و باقی فرماندهان ایرانی نیز از او پیروی کردند. قانونی به ویژه به ایرانیان اجازه میداد در صورتی که زمین بایری را آباد کنند، تا پنج نسل میتوانند بدون پرداخت مالیات از آن بهره گیرند.[۲۲۶]
ارتباط تنگاتنگ ایرانیان باستان با کشاورزی در تقویمشان نیز منعکس شدهاست. هنینگ به درستی پی برده که نامهای این تقویم همه با کشاورزی مربوطند. البته چنین تقویم ایلامی بود و ایلامیان نیز به نوبهٔ خود آن را از بابلیها گرفته بودند، اما نام ماهها ایرانی است و از ایلامی یا حتی بابلی ترجمه نشدهاند. شاید برخی از این نامها مربوط به دورهٔ پیش از جابه جایی و کوچ پارسها به ایران باشد.
میدانیم که سال، مانند امروز، با آغاز بهار شروع میشد. معنی نخستین ماه ایرانی هنوز مورد بحث است. پیش تر این ماه را، بنا به نظر یوستی، ماه «کندن قنات» میدانستند، یعنی ماهی که در آن قناتها را لایروبی میکردند. اما احتمالاً حق با امریک است که این ماه را ماه «بذر» میداند. بعد نوبت به ماههای «بهار کامل»، «سیرچینی»، «پایهٔ گرما»، «مالیات محصول»، «خاربندی» (ماهی که در بیابانها خارشتر خشک برای سوخت جمعآوری میشود)، «هرس باغ»، «شکار گرگ» و «تکریم اجاق» (ماهی که در ان ایرانیان با فراغ خاطر در پیرامون اجاق جمع میشدند) میرسید. معنای اصطلاح فارسی باستان برای ماه دی با قطعیت روشن نشدهاست. ظاهراً این ماه را ماه «بدنام» مینامیدند. ماه بهمن قطعاً ماه «دهشتناک» و اسفند ماه «شخم زنی» است.[۲۲۷]
جو را بیش از غلات دیگر میکاشتند؛ بعد گندم و بسیار کمتر از آن ارزن. در هر حال به کمک الواح ایلامی خزانهٔ دربار، میتوان با اطمینان از میزان محصول خود پارس آگاه شد. بسته به بارندگی برداشت محصول از زمینهای دیمی سه تا ده برابر بذر بودهاست و از زمینهای آبی پنج تا بیست برابر.[۲۲۸]
فهرست شاهنشاهان هخامنشی
اشیاء و کتیبههای باستانی
- سنگنبشته بیستون
- کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش
- کتیبه سه زبانه خشایارشا در ترکیه
- نقش برجسته سه سرباز کماندار سپاه جاویدان
- نگاره نبرد ایسوس
- سردیس سنگی آتوسا
- تکوک شیر غران
- کاسه طلایی با حکاکی خط میخی
- سنگنگاره پیشکشآوران تخت جمشید
- ارابه طلایی چهار اسب
- بازوبند طلایی بز و پرنده هما
- منشور حقوق بشر کوروش
- سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش
- نقش برجسته آجری شیر کاخ آپادانا شوش
- تکوک طلایی بز کوهی هگمتانه
امپراتوری سلوکی
امپراتوری سلوکی حکومتی یونانی تبار[۲۲۹][۲۳۰] بود که از سال ۳۰۵ پیش از میلاد [۶۹] تا سال ۶۳ پیش از میلاد [۲۳۱] بر ایران فرمان راند. اما سلوکیان در این مدت تمام ایران را زیر سلطه نداشتند و با ظهور شاهنشاهی اشکانی و امپراطوری روم دولت سلوکیان روز به روز کوچکتر شد بطوری که مساحت قلمرو آن در سال ۳۰۱ پیش از میلاد ۳،۹۰۰،۰۰۰ کیلومتر مربع و ۱۲۶ سال بعد یعنی در سال ۱۷۵ پیش از میلاد ۸،۰۰،۰۰۰ کیلومتر مربع بوده است.[۲۳۲]
حمله اسکندر به ایران و آغاز سلطه یونانی ها
در بهار سال ۳۳۴ پیش از میلاد، در حوالی آسیای صغیر، در کنار رود گرانیکوس که آنسوی تنگهٔ داردانل به دریای مرمره میریزد، اولین تلاقی جدی بین دو سپاه ایران و اسکندر بنام نبرد گرانیک یا گرانیکوس رخ داد. در حین این نبرد و یک برخورد تن به تن خود اسکندر، به زحمت از آسیب زوبین مهرداد، داماد داریوش، جان بدر برد که برادر مهرداد، برای انتقام مرگ برادرش با شمشیر به اسکندر حمله کرد که اگر کلیتوس دوست صمیمی اسکندر، درینجا دست ضارب را از شانه قطع نکرده بود، زندگی اسکندر در خطر قطعی بود. جنگ در نهایت به پیروزی اسکندر تمام شد. پس از شکست، سپاه ایرانیان که در صفوف مقدم جا گرفتهبودند، فرار کردند ولی اسکندر به تعقیب آنها نرفت بلکه به سپاهیان یونانی که در سپاه ایران خدمت میکردند و در در این جنگ، در قسمت ذخیره بودند، تاخت و به استثنای دو هزار نفری که اسیر گردیدند، همهٔ این یونانیان به دست سپاه اسکندر کشته شدند.[۲۳۳] با این پیروزی، آسیای صغیر به تسخیر اسکندر درآمد و شهرهای یونانینشین این ناحیه، غالباً وی را همچون رهانندهای تلقی کردند و به آسانی دروازههایشان را بر روی او گشودند.[۲۳۴]
پس از شکست ایران در نبرد گرانیک، اسکندر به آسانی توانست سایر ولایات آسیای صغیر را یک به یک تسخیر کند و تا نزدیک به سوریه به سرعت پیش برود. فقط در حوالی شهر کوچک ایسوس در سوریه بود که لشکر وی برای ورود به خاک سوریه با مقاومت تازهای مواجه شد. در سال ۳۳۳ پیش از میلاد، دومین جنگ بین اسکندر و سپاهی که داریوش سوم در بابل تجهیز و آماده کردهبود، به نام نبرد ایسوس درگرفت. داریوش سوم که عنوان فرماندهی سپاه را هم خود، برعهده گرفتهبود، نتوانستهبود این نکته را درک کند که کثرت و تنوع سپاه او ممکن است در جنگ با یک سپاه منظم و محدود و در تنگنایی بین کوه و دریا دست و پاگیر باشد و چنان جای نامناسبی را برای نبرد انتخاب کرده بودند که سواره نظام ایران، میدان عمل نیافت. کم مانده بود که خود داریوش سوم در هنگام نبرد اسیر شود ولی ایرانیها خیلی فداکاری کرده نگذاشتند، اسکندر به شاه برسد و او فرصت یافته، بر اسب نشسته فرار کرد. یکی از سرداران اسکندر، چادرهای داریوش سوم را که خانوادهٔ داریوش شامل مادر و زن و دختر و خواهر او در آن بودند، همراه با غنائم فراوان تصرف کرد.[۲۳۵] پس از این شکست داریوش سوم به اسکندر تقاضای صلح داد. شرایط صلح، پرداخت غرامت از طرف ایران و ازدواج با خانوادهٔ سلطنتی ایران و واگذاری آسیای صغیر به اسکندر بود و در ازای این گذشتها از اسکندر خواسته شدهبود که خانوادهٔ داریوش سوم را مسترد دارد. این شرایط را اسکندر نپذیرفت.[۲۳۶]
داریوش سوم در این زمان به سبب اسارت خانوادهاش به دست اسکندر، در یک حالت یأس و درماندگی فرورفته بود. داریوش سوم بهجای هرگونه مجاهدهٔ جدی در جهت جلوگیری از پیشرفت یونانیها، در میانرودان آنسوی دجله منتظر اسکندر شد و جنگی را که میبایست جنگ سرنوشت باشد، به داخل ایران کشاند. در سال ۳۳۱ پیش از میلاد، در نبرد گوگمل اسکندر برای سومین بار به سپاه داریوش سوم برخورد. وقتی جنگ درگرفت کثرت سپاه ایران در ابتدا باعث وحشت و دغدغهٔ اسکندر شد و به نظر میآمد که این بار سپاه داریوش سوم فاتح میشود اما اسکندر که پافشاری ایرانیان را دید، حمله را بر شخص داریوش سوم، متمرکز کرد و جراحتی بر وی وارد آمد. داریوش سوم فرار کرد و فرار او باعث فرار قسمتی از قشون گردید و بابل بلافاصله به دست اسکندر افتاد. ورود اسکندر به بابل به سبب لطمههایی که در دورهٔ خشایارشا به معابد بابل وارد شده بود نزد کاهنان و عامه با خوشحالی تلقی شد.[۲۳۷] و سرانجام ایران به دست اسکندر فتح شد. [۲۳۸][۲۳۹]
تاریخ
تاسیس
پساز اینکه ایران به دست اسکندر فتح شد [۲۳۸][۲۴۰]، اسکندر امپراطوری بزرگی را به وجود آورد. اسکندر مقدونی چندسال پساز فتح قلمرو هخامنشیان مرد و چون جانشینی نداشت قلمروش میان سردارانش تقسیم شد [۲۴۱] و ایران و متصرفات آسیایی او به سلوکوس اول رسید و سلوکوس امپراطوری سلوکی را بنیانگذاری کرد.[۲۴۲][۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵]
جنگ با اشکانیان
فروپاشی
در سالهای ۶۷ تا ۶۳ پیش از میلاد، پومپه سردار رومی، سوریه و ارمنستان را فتح کرد و آخرین پادشاه سلوکیان را از سلطنت عزل نمود و جمهوری روم همسایه پادشاهی اشکانی شد.[۲۴۶]
ارتش
نیروی انسانی
دوری از یونان تأثیر زیادی بر سیستم نظامی سلوکیان میگذاشت، چرا که در درجه اول به تهیه نیروی یونانی به عنوان بخش اصلی ارتش نیازمند بودند. به همین دلیل برای افزایش جمعیت یونانیان در امپراتوری خود، حاکمان سلوکیان شهرکهای نظامی ایجاد کردند. دو دوره اصلی در تأسیس شهرکها وجود داشت، نخست دوره سلوکوس یکم نیکاتور و آنتیوخوس یکم سوتر و سپس دوره آنتیوخوس چهارم اپیفان. به شهرک نشینان نظامی زمین داده میشد، «با توجه به درجه آنها و خدمات متفاوت که آنها ارائه میدادند».[۲۴۷] آنها در مهاجرنشینهایی با اندک نمای شهری مستقر شدند، که در بعضی مقاطع این شهرکها میتوانستند جایگاه یک پولیس را بدست آورند.»[۲۴۸] برخلاف شهرک نشینان بطلمیوس، که به کلرووچوی معروف بودند، شهرک نشینان سلوکی به نام Katoikoi معروف بودند. مهاجران این سرزمینها را به عنوان زمین خود حفظ میکردند و در عوض در صورت فراخوان به خدمت در ارتش سلوکی درمیآمدند. اکثر شهرکها در لیدیا، شمال سوریه، فرات بالا و ماد متمرکز شده بودند. یونانیان در لیدیا، فروگی و سوریه مسلط بودند.[۲۴۹] به عنوان مثال، آنتیوخوس سوم یونانیان یوبیا، کرت و اتولیا را آورده و آنها را در آنتیوکیا مستقر کرد.[۲۵۰]
از این شهرک نشینان برای تشکیل دادن واحدهای فالانژ سلوکی و سواره نظام استفاده میشد، از افراد نخبه نظامی آنان نیز در هنگ نگهبانان پادشاهی استفاده میشد. بقیه ارتش سلوکی متشکل از تعداد زیادی از نیروهای بومی و مزدور بود که به عنوان نیروهای کمکی سبک خدمت میکردند. با این حال، در زمان رژه دافنه در سال ۱۶۶ پیش از میلاد، تعداد زیادی از نیروهای بومی غیر یونانی از ارتش آنتیوخوس چهارم حذف شدند. این به احتمال زیاد به دلیل اصلاحات در ارتش بود که توسط آنتیوخوس چهارم انجام شد.[۲۵۱] در زمان سلطنت وی ، آنتیوخوس چهارم ۱۵ شهر جدید ایجاد کرده بود «و این افزایش تعداد شهرها با افزایش تعداد فالانژها … در دافن بسیار آشکار است که نباید نادیده گرفته بشود».[۲۵۲]
آرگیراسپیدها
پیادهنظام اصلی ارتش سلوکی "سپرهای نقره ای هاً یا " آرگیراسپیدها " بودند. آنها یگان نگهبان افسانه ای بودند که از پسران شهرک نشینان نظامی تشکیل شده بودند.[۲۵۳] آنها به روش مقدونیان با ساریسا مسلح شدند و درست مانند سایر ارتشهای هلنی آن زمان، با سبک فالانژها میجنگیدند. آرگیراسپیدها واحدهایی در حدود ۱۰۰۰۰ نفر[۲۵۴] بودند که از کل پادشاهی برای خدمت در این واحد انتخاب میشدند.[۲۵۵] کل پادشاهی ممکن است به معنی مناطقی مانند سوریه و میان رودان باشد که هسته پادشاهی سلوکیان بودند، بیشتر این سربازان یونانی بودند.[۲۵۶]
پیادهنظام «رومی مانند»
در سال ۱۶۶ پیش از میلاد، در رژه دافنه که به وسیله آنتیوخوس چهارم، در کنار واحدهای آرگیراسپیدها ۵۰۰۰ سرباز نیرومند دیده میشود که به سبک رومی حضور دارند.[۲۵۷] آموزش بخشی از گارد سلطنتی به روشهای «رومی» احتمالاً چندین عامل مهم داشته. عامل اول، آنتیوخوس چهارم بود که بخشی از زندگی اش را در رم به سر برده بود و روشهای نظامی رومیها مورد تحسین او بود.[۲۵۸] عامل دوم، جنگهایی بود که برای سلوکیان پیش میآمد و شورشهای ساتراپهای شرقی بود که این نیروهای رومی مانند قابلیت مانور و تحرک بسیار در دشتها و زمینهای باز شرقی را داشت. آموزش سربازان از این طریق میتوانست به کارایی و توانایی کلی ارتش بیفزاید و آن را تحریک پذیرتر کند. در واقع نیروهای رومی مانند در شورش مکابیان و در نبرد بث زکریا در ۱۶۲ پیش از میلاد به خوبی خود را نشان دادند.[۲۵۹] عامل سوم، شکست آنتیگونیدها در نبرد پیدنا در سال ۱۶۸ پیش از میلاد یک شوک بزرگ فرهنگی بود که نشان از پایان دوران سیستم نظامی مقدونی به دست لژیونهای رومی داشت.
گفته میشود که این ۵۰۰۰ مرد که در حال راهپیمایی که در رأس ارتش هستند به معنای نشان دادن قصد آنتیوخوس چهارم برای اصلاح کل ارتش سلوکی و تبدیل واحدهای سلوکی به واحدهای رومی مانند بود، اگرچه که اینکه این اصلاح بصورت کامل صورت گرفته یا خیر، مشخص نیست.[۲۶۰]
فهرست شاهان
شاهنشاهی اشکانی
شاهنشاهی اشکانی یا اشکانیان که در ادبیات غربی با نام امپراتوری پارتها شناخته میشود، نام دودمانی ایرانی و یکی از قدرتهای سیاسی و فرهنگی ایرانی در ایرانزمین بود که ۴۷۱ سال بر قسمت اعظم غرب آسیا و آسیای میانه حکومت میکردند.[۶۹][۲۶۱] این شاهنشاهی در قرن سوم پیش از میلاد توسط اَرشَک رهبر قبایل ایرانی پَرنی، گروهی از داهان، پس از فتح پارت در شمال شرقی ایران تأسیس گردید.[۲۶۲]
تاریخ
در دوران آنتیوخوس دوم که از ۲۶۱ تا حدود ۲۴۲ پیش از میلاد حکومت کرد، ایالت پارت به استقلال دست یافت؛ مردم این ایالت از مردم آریایی بودهاند. ارشک یکم، بنیانگذار امپراتوری پارت، در سال ۲۵۰ پ. م، به کمک مردم پرنی، توانست از سلوکیان استقلال یابد. پس از وی برادرش، تیرداد یکم، جای او را گرفت و آغاز به گرفتن سرزمینهای از دسترفتهٔ هخامنشیان کرد و توانست ارتش امپراتوری سلوکی را شکست دهد؛ آغاز امپراتوری پارت نیز همان دوران تیرداد یکم، یعنی از سال ۲۴۷ پ. م در نظر گرفته شدهاست. پس از وی پسرش، ارشک دوم در حدود سال ۲۱۴ پ. م شاه شد و به جنگ با امپراتوری سلوکی پرداخت. در ۱۴۱ پ. م، مهرداد یکم باختر ایران و بابل را فتح کرد. او همچنین آنچه را که از دولت یونانی بلخ در شرق مانده بود، ضمیمه کرد و عنوان سلطنتی هخامنشیان، «شاه شاهان» را به خود گرفت. شاهان پسین اشکانی در راستای پسگیری سرزمینهای هخامنشیان تلاش کردند و در نهایت توانستند یک امپراتوری قوی از لحاظ فرهنگی و سیاسی بسازند.[۱۵۴][۲۶۳][۲۶۴] پارس، استانی بود که خیزش بنیانگذار امپراتوری تازهٔ ایرانی از آن شروع شد. اگرچه در آستانهٔ سدهٔ سوم میلادی، شهرت پیشین خود را از دست داده بود، اما شاهان محلی پارس، آداب پیشین را هنوز حفظ میکردند و نامهای شاهان هخامنشی را بر خود مینهادند.[۲۶۵] اردشیر بابکان پس از شکست واپسین شاهنشاه پارت، اردوان پنجم، در سال ۲۲۴ م در دشت هرمزدگان، به دودمان اشکانی پایان داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان گذاشت.[۱۵۴]
فهرست شاهنشاهان اشکانی
فرهنگ یونانی و احیای فرهنگ ایرانی
اگرچه فرهنگ یونانی در دوره هلنی نزد مردم خاور نزدیک مقبولیت قابل توجهی پیدا کرده بود، اما در دوره اشکانی شاهد احیای فرهنگ ایرانی در مذهب، هنر و حتی پوشاک هستیم.[۲۶۶] پادشاهان اشکانی با آگاهی از هر دو ریشه هلنی و ایرانی ممالک زیر سلطه خود، پس از آنکه خود را پادشاه خواندند، خود را فیلهلنیسم (یونانی دوست) معرفی کردند.[۲۶۷] واژه فیلهلنی تا دوره سلطنت اردوان سوم بر روی سکهها ضرب میشد.[۲۶۸] حذف این واژه از روی سکهها از نشانههای احیای فرهنگ ایرانی در دوره اشکانی است.[۲۶۸] بلاش یکم اولین پادشاه اشکانی بود که خط اشکانی و زبان پارتی را مورد استفاده قرار داد و به جای استفاده از الفبای یونانی، سکههایی به خط اشکانی ضرب نمود.[۲۶۹] با این وجود از الفبای یونانی تا پایان دوره اشکانی بر روی سکهها استفاده میشد.[۲۷۰]
به هرشکل نفوذ فرهنگ یونانی در دوران امپراتوری اشکانی کاملاً از بین نمیرود، بهطور مثال مدارکی دال بر لذت بردن اشکها از تئاترهای یونانی وجود دارد. زمانی که سر کراسوس را برای ارد دوم آوردند، او در کنار آرتاواز دوم، پادشاه ارمنستان مشغول تماشای نمایش باکچای اثر اوریپید بودهاست. در آن زمان از سرکراسوس به جای سر پنتئوس در نمایش استفاده شد.[۲۷۱]
هنر و معماری
هنر دوره اشکانی را میتوان به سه بخش جغرافیایی-تاریخی: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میانرودان تقسیم نمود.[۲۷۲] اولین بخش هنر اشکانی پیدا شده در مهردادکرت، ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنتهای هخامنشی و سلوکی است.[۲۷۲] بخش دوم آن، گویای تأثیر آثار هنری دوره هخامنشی میباشد[۲۷۳] و بخش سوم بهتدریج با گذشتن مرزهای اشکانی از میانرودان شکل گرفتهاست.[۲۷۳]
نقوش متداول به جا مانده از دوران اشکانی معمولاً شامل تصاویری از شکارهای سلطنتی و اهدای نشان توسط پادشاهان است.[۲۷۴] استفاده گسترده از این نقوش منجر به استفاده حتی توسط حاکمان محلی شده بود.[۲۷۲] این نقوش معمولاً شامل انواع نقش برجسته، فرسکو و دیوارنگاری میشد.[۲۷۲] همچنین از الگوهای هندسی و طرح گیاهان به صورت گچ بری بر دیوار نیز استفاده میشدهاست.[۲۷۳]
پارتیان در شمال خاوری ایران معماری نوینی را تکوین بخشیدند. معماری پارتیان، با ترکیب عناصر ایرانی و یونانی شیوه جدید و بینظیری را در معماری بهوجود آورد.[۲۷۵]
یکی از هنرهای برجسته پارتها، ظروف کنده کاری شده از عاج است که در نسا پیدا شده و نقوشی از حیوانات، الههها و موجودات تخیلی بر آنها نقش بستهاست. این ظروف مربوط به قرن دوم قبل از میلاد است. کنده کاری بر روی استخوان نیز از هنرهای دوره پارتیان است که در شهر الویا در ساحل دریای سیاه یافت شدهاست. مهرها و مسکوکاتی که تصویر پادشاهان بر آنها نقش بستهاست همچنین از جمله آثار هنری دوره اشکانی محسوب میگردد. یکی از خصوصیات هنر نقاشی و مجسمهسازی پارتیان موضوع نماسازی است که به عنوان میراث به ساسانیان انتقال پیدا کرده و سپس به هنر بیزانس نیز راه یافت.[۲۷۶]
باتری تیسفون (باتری بغداد)
باتری بغداد یا پیل اشکانی یا سلول اشکانی یا باتری اشکانی، باتری در امپراتوری اشکانیان (درمناطقی که امروزه جزو عراق کنونی است) ساخته شدهاست.[۲۷۷][۲۷۸] در سال ۱۳۳۰ خورشیدی، باستانشناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانی را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیلهای الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانی ساخته شده و به کار برده میشدهاند. او این پیلهای تیسفون را باتری بغداد (Bagdad Battery) نامید.[۲۷۹]
اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازهای تعجب و شگفتی جهانیان را برانگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و آمریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقابهای پرنده و کشتیهای فضایی به زمین آمده بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان ۱۵۰۰ سال پیش از لوییجی گالوانی ایتالیایی (۱۷۸۶ میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند.[۲۷۹]
یونانیان و مصریان با الکتریسیته ساکن آشنایی داشتند. پارتیها (اشکانی) در بغداد در فاصله سالهای ۲۵۰ق. م تا ۲۲۴ پ.م. باتری الکتریکی ساختند. شرکت جنرال الکتریک این باتریها را شبیهسازی کردهاست.[۲۸۰]
۲۰۰۰ سال پیش از اینکه کنت ولتا الکترودهای مشهور خود را به پای قورباغه متصل کند، باتری الکتریکی مورد استفادهٔ پارتیان بوده. این باتریها به باتریهای بغداد مشهورند. با روش «تعیین عمر کربنی» (Radiocarbon dating) دریافتند که قدمت این پیلها به ۲۰۰ پ.م. میرسد. این پیلها دارای بدنهٔ بیرونی از جنس ارتن ور بوده که حاوی میلهای آهنی است و به وسیلهٔ بخشی از بدنهٔ مسی (میلهٔ آهنی درون استوانهٔ مسی) ایزوله شدهاست. زمانی که درون محفظه با محلولی الکترولیت مانند آبلیمو پر شود، این وسیله جریان الکتریکی خفیفی تولید میکند. آزمایشهای بعدی نشان داد که این وسیله ممکن است برای آبکاری جواهرات به کار میرفتهاست.[۲۸۱]
در سال ۱۹۳۸ باستانشناس آلمانی ویلهلم کونیگ که در آن زمان ادارهٔ موزهٔ بغداد را به عهده داشت، در زیر زمین این موزه به جعبهای برخورد که شیء (اشیاء) عجیبی در خود داشت. او پس از تحقیقاتی به این نتیجه رسید که این وسیله شبیه یک باتری مدرن است. او در مقالهای این مطلب را منتشر کرد و از این وسیله با عنوان باتری باستانی یاد کرد که برای آبکاری و انتقال لایهای از طلا یا نقره از سطحی به سطح دیگر به کار میرفته. وی همچنین این تئوری را مطرح کرد که احتمالاً با اتصال چند باتری باستانی قادر بودند که (ولتاژ) خروجی بیشتری تولید کنند. ویلارد گری (Willard Gray)، یک مهندس برق شرکت جنرال الکتریک در ایالت ماساچوست، پس از مطالعهٔ مقالهٔ کونیگ تصمیم گرفت این باتری را بازسازی کند. زمانی که او درون کوزهٔ سفالین را با آب انگور، سرکه یا محلول سولفات مس پر کرد موفق به تولید ولتاژ حدود ۱٫۵ تا ۲ ولت شد. در ۱۹۷۸ دکتر اگبرشت مصرشناس مشهور نمونهای از باتریهای بغداد را بازسازی کرد و آن را با آب انگور پر نمود و توانست ولتاژ ۰٫۸۷ ولت تولید کند که از آن برای طلاکاری یک پیکرهٔ نقرهای استفاده کرد. او از این آزمایش نتیجه گرفت که بسیاری از اشیای باستانی که در موزهها به عنوان طلا در نظر گرفته میشوند ممکن است نقرههایی باشند که آب طلا داده شدهاند. نمونههای بیشتری از این باتریهای باستانی در سال ۱۹۹۹ توسط دانشجویان دکتر مارجوری سنیکال (Marjorie Senechal)، استاد ریاضیات و تاریخ علم در کالج اسمیت ماساچوست، ساخته شد. آنها با پر کردن کوزهٔ آن با سرکه قادر به تولید ولتاژ ۱٫۱ ولت بودند. علاوه بر تئوری استفاده از این باتریها برای آبکاری فلزات، تئوریهای دیگری مبنی بر استفادهٔ پزشکی یا موارد دیگر داده شدهاست.[۲۸۲]
ایرانیان از این پیلهای الکتریکی جریان برق تولید میکردند و از آن برای آبکاری اشیاء زینتی سود میجستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آنها استفاده میکردند.[۲۷۹]
دموکراسی
حکومت اشکانیان، به هیچ وجه حکومتی فردمحور نبود و به عکس، شاهان با وجود مجلس مهستان همیشه از تصمیمگیریهای فردی و شتابزده برحذر داشته میشدند. تاسیتوس نوشتهاست این مجلس از ۳۰۰ نفر از برگزیدگان روحانیون (مغان)، شاهزادگان و نیز اعضایی از خانوادههای مهم پارتی همچون سورن، کارن و اسپهبد تشکیل میشد.[۲۸۳] این مجلس به دستور مهرداد اول - پادشاه اشکانی - در یکم مارس سال ۱۷۳ پیش از میلاد ایجاد شد و بزرگان نیز این تصمیم را مبنی بر ایجاد قانون اساسی و مجلس پذیرفتند.[۲۸۴] مورخان رومی که از این مجلس با نام سنا یاد کردهاند،[۲۸۵] در برخی ارزیابیها، حدود اختیارات این مجلس را بسیار وسیع دانستهاند. انتخاب ولیعهد از میان شاهزادگان، اعلان جنگ و پیشنهاد صلح، بسیج نیرو، عزل شاه درصورت دیوانه شدن، بیماری ممتد، ارتکاب اشتباه (حتی بدون داشتن نیت بد) و دلایل دیگر و نیز تغییر میزان مالیاتها و دستور ضرب سکه با تصویر تازه، تعیین شاهان ارمنستان، تأیید تشریفاتی (ضمنی) شاهان پارسیتبار سرزمین پنتوس (منطقه ساحلی جنوب و جنوب شرقی دریای سیاه در آناتولی به پایتختی شهر سینوپ) و همچنین انتصاب فرمانده کل ارتش برای یک دوره معیّن یا مدیریت جنگ از جمله اختیارات مهستان بود.[۲۸۴]
ارتش
اگرچه امپراتوری اشکانی نیروی نظامی دائمی نداشت، در عین حال توان جذب سریع نیرو برای مقابله با بحرانهای محلی را دارا بود.[۲۸۶] از سوی دیگر اگرچه کمتعداد اما محافظینی دائمی متشکل از اشراف، رعیا و مزدوران برای شخص شاه وجود داشت.[۲۸۷] همچنین پادگانهایی دائمی در دژهای مرزی جهت نگهبانی وجود داشتند که در کتیبههای اشکانی به اهدا درجات نظامی به فرماندهان این دژها اشاره شدهاست.[۲۸۷] علاوه بر این نیروهای نظامی برای اهداف دیپلماتیک نیز استفاده میشدند، بهطور مثال زمانی که فرستاده چین در قرن ۲ پ. م از امپراتوری اشکانی بازدید میکرد، شیجی مدعیست که ۲۰٬۰۰۰ اسب سوار برای نگهبانی از وی به شرق فرستاده شدند. هرچند احتمالاً در رابطه با تعداد این نیروها اغراق شدهاست.[۲۸۸] با این حال در مرزها، دژهای دائمی با نیرویی برای محافظت از سرزمین وجود داشتهاست. این امپراتوری همچنین دارای واحدهای نظامی همچون سوار زرهپوش و سوار کماندار بودهاست و از ترفندهای نظامی خاص خود بهره میبردهاست؛[۱۵۴][۲۶۴] برای مثال، آنها از کمانهایی ویژه استفاده میکردند که بتوانند هنگام اسبسواری و از فاصلهای دور، به دشمنان تیراندازی کنند؛ این ترفند، با نام تیراندازی پارتی شناخته میشود.[۲۸۹]
پول رایج
جنس سکهها معمولاً از نقره بودهاست. این سکهها شامل درهم و تترادرهم بوده و پول رایج در سرتاسر امپراتوری اشکانی بودهاست.[۲۹۰] پادشاهان اشکانی در شهرهای صددروازه، سلوکیه و هگمتانه سکههای سلطنتی را ضرب میکردند.[۲۹۱] به احتمال زیاد این کار در مهردادکرت نیز صورت میگرفتهاست.[۲۹۲] در تمام دوره اشکانی از پیدایش تا فروپاشی، وزن سکهها به ندرت کمتر از ۳٫۵ گرم یا بیشتر از ۴٫۲ گرم میشده،[۲۹۳] همچنین وزن تترادرهمها در حدود ۱۶ گرم بودهاست. به نظر میرسد با فتح میانرودان توسط مهرداد اول، سکهها منحصراً در سلوکیه ضرب میشدهاست.[۲۹۴]
شاهنشاهی ساسانی
شاهنشاهی ساسانی (که مردم به آن ایرانشهر میگفتند) آخرین شاهنشاهی ایران پیش از حمله اعراب به ایران بود که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی به مدت (۴۲۷ سال) بر ایران فرمان راند؛ شاهنشاهان این امپراتوری از دودمان ساسانیان بودند.[۲۹۵] این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، واپسین شاهنشاه اشکانی، پایهگذاری کرد. شاهنشاهان ساسانی که ریشهشان از پارس بود،[۲۹۶] بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در گذر بازه زمانی افزون بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده میشدند.[۲۹۷] پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. پرچم ایران در این دوره، درفش کاویانی بود که پس از سرنگونی ساسانیان از میان رفت.
دورهٔ ساسانی یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین دورههای تاریخ ایران شناخته میشود. شاهنشاهی ساسانی، واپسین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام آوردن ایرانیان است. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی از بسیاری از جهتها به نهایت شکوفایی و پویایی خود رسید. ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر فراوانی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیرات ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، بلکه تاثیراتش به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم میرسد. ساسانیان نقشی برجسته در پدیداری هنر اروپایی و آسیایی در دورههای میانه داشتند. بخش بیشینه چیزی که امروزه به نام دوران طلایی اسلام در زمینهٔ هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینهها شناخته میشود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل و برده شد.[۲۹۸]
جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی و لایه ای اداره و گردانده میشد. جامعه به چهار طبقهٔ موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشهوران بخشبندی میشد.[۲۹۹] دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند بنمایه بنیادین دادستانی و دینی فرمانروایی ساسانی شمرده میشدند.[۳۰۰] دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشتهشدن یزدگرد سوم درگذر حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد.
تاریخ
شکلگیری و دوره آغازین
روایتهای متناقضی از سقوط امپراتوری اشکانی و در پی آن خیزش شاهنشاهی ساسانی وجود دارد که جزئیات این دوره را در هالهای از ابهام قرار دادهاست.[۳۰۱] شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر اول (اردشیر بابکان) در شهر استخر بنیان نهاده شد.
پاپک در آغاز حکمران ناحیهای بود که به آن «خیر» میگفتند. با این حال، در سال ۲۰۰ (بر طبق تورج دریایی ۲۰۵–۲۰۶)، او موفق به سرنگون کردن «گوچهر» از خاندان «بازرنگیان» شد.[۳۰۲] پاپک و بزرگترین پسرش شاپور، موفق شدند تا قدرت خود را به سرتاسر پارس گسترش دهند. به خاطر طبیعت گیجکننده منابع، رویدادهای بعدی ناواضح و گنگ است. با این وجود، با اطمینان میتوان گفت که پس از مرگ پاپک، اردشیر که در آن هنگام حکمران دارابگرد بود، در نزاعی برای به قدرت رسیدن، وارد جنگی با برادر بزرگترش شاپور شد. منابع نشان میدهند که شاپور، که برای ملاقات کردن با برادرش رفته بود، بر اثر فروپاشی سقف بر سرش کشته شد. در سال ۲۰۸، اردشیر با خاموش کردن شورشهایی از طرف دیگر برادرهایش که اعدام شدند، خود را حکمران تمام پارس خواند.[۳۰۳][۳۰۴]
وقتی که اردشیر خود را شاهنشاه خواند، پایتخت خود را به بخشهای جنوبی پارس منتقل کرد و شهر اردشیرخوره (سابقاً گور، امروزه در فیروزآباد) را برپا کرد. این شهر که کوههای بلند از آن نگهداری میکردند و به آسانی از طریق گردنههای باریک قابل دفاع بود، تبدیل به مرکز قدرتگیری بیشتر اردشیر شد. این شهر توسط یک دیوار دایرهایشکل بلند احاطه شده بود که احتمالاً از روی دیوار مشابهی در دارابگرد نمونهبرداری شده بود و بر بخش شمالی آن یک کاخ بزرگ قرار داشت که بقایای آن هنوز هم پابرجاست. اردشیر پس از اینکه قدرت خود را در پارس پابرجا کرد، به سرعت قلمرو خود را گسترش داد، از شاهان محلی پارس خواست تا سوگند بخورند با او وفادار باشند و استانهای مجاور خود از جمله کرمان، اصفهان، شوش و میشان را تحت کنترل خود درآورد. توجه اردوان پنجم، شاهنشاه اشکانی، خیلی زود معطوف به قدرتگیری اردشیر شد. او در ابتدا در سال ۲۲۴ به حکمران خوزستان دستور داده بود تا وارد جنگی علیه اردشیر شود، اما اردشیر در این جنگ پیروز شد. اردوان پنجم در دومین تلاش برای شکست دادن اردشیر، او را در جنگی در هرمزگان ملاقات کرد، که اردوان پنجم در این جنگ شکست خورد و کشته شد. پس از کشته شدن شاهنشاه اشکانی، اردشیر به استانهای غربی حکومتِ اکنون-سرنگون شدهٔ اشکانی هجوم برد و آنها را تصاحب کرد.[۳۰۵]
در آن هنگام دودمان اشکانی بین طرفداران اردوان پنجم و بلاش ششم تقسیم شده بود، که احتمالاً اردشیر را قادر ساخت تا اقتدار خود در جنوب را با کمترین مداخله یا اصلاً بدون مداخله اشکانیان، یکپارچه و مستحکم کند.[۳۰۶]
جغرافیای استان فارس که از دیگر بخشهای ایران جدا بود، به اردشیر یاری رساند.[۳۰۷] اردشیر که در سال ۲۲۴ میلادی در تیسپون به عنوان یگانه حکمران فارس تاجگذاری کرد، عنوان شاهنشاه یا «شاه شاهان» را برای خود برگزید (کتیبهها از آذر-آناهید به عنوان Banebshenan banebshen یا شهبانوی شهبانوها ذکر به میان میآورند، اما پیوند او با اردشیر ثابت نشدهاست)، به امپراتوری اشکانی که ۴۰۰ ساله بود پایان داد و چهار قرن پادشاهی ساسانیان بر ایران آغاز گشت.[۳۰۸]
در چند سال بعدی، شورشیان محلی گرداگرد امپراتوری سربرآوردند. با این وجود، اردشیر بابکان امپراتوری نوین خود را بیش از پیش به سمت شرق و شمال غربی گسترش داد، استانهای سیستان، گرگان، خراسان، مرو (واقع در ترکمنستان امروزی)، بلخ و خوارزم را به تصاحب خود درآورد. او همچنین بحرین و موصل را هم به قلمرو ساسانی ضمیمه کرد. بعدها در سنگنبشتههای ساسانی ادعا شدهاست که شاهان کوشانی، تورانی و مکرانی سلطهپذیر اردشیر شدهاند، هرچند که بر طبق شواهد سکهشناسی، به احتمال زیاد آنها سلطهپذیر فرزند اردشیر، شاپور اول، پادشاه آینده شدهاند.
از سوی غرب، یورشهایی علیه هترا، ارمنستان، آدیابن، با موفقیت کمتری روبرو بود. در سال ۲۳۰، او تا ژرفای قلمروهای روم نیز پیش رفت که این حمله دو سال بعد در طی یک ضدحمله از طرف رومیان، بدون داشتن نتیجه قطعی پایان یافت، هرچند که امپراتور روم، الکساندر سوروس، در روم پیروزی خود را جشن گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵، میانرودان، دورا-اروپوس، حران، نصیبین و در نهایت هترا بدست ساسانیان افتاد. سپس اردشیر خودش را بازنشسته کرد و باقی عمرش را در پارس گذراند و پسرش جنگهای او را ادامه داد.[۳۰۹][۳۱۰][۳۱۱][۳۱۲]
پسر اردشیر بابکان، شاپور اول، که مدتی با پدرش بهطور مشترک پادشاهی کرد،[۳۱۳] گسترش دادن شاهنشاهی ساسانیان را ادامه داد، باختر را تصاحب کرد و بخش غربی امپراتوری کوشان را هم به تصاحب خود درآورد، همچنین چندین لشگرکشی علیه امپراتوری روم را هم ترتیب داد. شاپور برنامههای آبادانی پرشماری داشت. او دستور به ساخت نخستین پل سدی در ایران را داد و شهرهای بسیاری را هم بنیان نهاد، که برخی از آنها توسط مهاجرینی از قلمروهای روم اسکان داده شدند که از جمله این مهاجرین، مسیحیانی بودند که میتوانستند تحت لوای شاهنشاهی ساسانی، آزادانه دین خورد را پرستش کنند. دو شهر، بیشاپور و نیشابور از روی او نامگذاری شدهاند. او خصوصاً کیش مانویگری را مورد لطف خود قرار داد و از مانی (که یکی از کتابهایش، شاپورگان را به او هدیه کرده) محافظت کرد و بسیاری از مبلغین مانویگری را به خارج از مرزهای ایران به جهت تبلیغ دین خود فرستاد. او همچنین با یک خاخام بابلی به نام ساموئل دوستی برقرار کرد. این دوستی برای جامعه یهودیان پُرسود بود.[۳۱۴][۳۱۵]
نخستین دوره شکوفایی
پس از مرگ هرمز، عربها از سوی شمال آغاز به ویرانگری و به تاراج بردن شهرهای شرقی امپراتوری کردند، حتی به ایالت پارس هم حمله کردند که زادگاه شاهان ساسانی بود. در همین اوقات، اشرافیان ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومیها پناهنده شد). تخت پادشاهی برای شاپور دوم به ودیعه گذاشته شد. شاپور دوم فرزند نازاده شده یکی از زنهای هرمز دوم بود که «در زهدان» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد.[۳۱۶] در حین جوانی او، مادرش و اشرافزادگان کشور را اداره میکردند. پیرو پا به سن گذاشتن شاپور دوم، او قدرت را بهطور ظاهری در دست گرفت و خیلی زود ثابت کرد که یک حاکم فعال و کارا است.
شاپور دوم در ابتدا ارتش کوچک اما منظم و کارآزمودهٔ خود را به طرف جنوب برای مبارزه با اعراب برد، که آنها را شکست داد، امنیت را در نواحی جنوبی امپراتوری برقرار کرد.[۳۱۷] او همچنین دیواری برای جلوگیری از حمله اعراب ساخت (واری تازیگان) که به نظر میرسد نزدیک شهر حیره بودهاست و بعدها به خورنق شاپور معروف گشت شاپور همچنین قبایلی از اعراب را در داخل مرزهای ایران اسکان داد.[۳۱۸] او سپس شروع به اولین لشکرکشی خود علیه روم در غرب کرد.[۳۱۹] این لشگرکشیها با حملات ناگهانی قبایل بیابانگرد در مرزهای شرقی امپراتوری متوقف شدند، که فرارود را تهدید میکرد، ناحیهای بسیار حیاتی از نظر استراتژیکی برای کنترل کردن جاده ابریشم. از این رو شاپور در شرق به طرف فرارود رفت تا با قبایل بیابانگرد شرقی روبرو شود، ولی فرماندهان محلی او توانستند یورشهای گرفتارکنندهای را بر رومیها وارد کنند.[۳۲۰] او قبایل آسیای مرکزی را در هم شکست، و آن ناحیه را به عنوان یک استان جدید به کشور ضمیمه کرد. به دنبال این پیروزی، گسترش فرهنگی هم نائل شد و هنر ساسانی در ترکستان نفوذ کرد، تا به چین هم رسید. شاپور در کنار پادشاه بیابانگردها، گرومبات، شروع به دومین لشگرکشی خود ضد رومیها در ۳۵۹ کرد و خیلی زود موفق شد Singara و آمیدا را دوباره تصاحب کند.[۳۲۱]
دوره میانی
دومین دوره شکوفایی
دوره دوم شکوفایی عصر ساسانی پس از دومین تاجگذاری قباد اول شروع میشود. پس از قباد اول، فرزند او، خسرو اول، که به او «خسرو انوشیروان» یا «انوشهروان» (به معنی دارنده روح جاویدان) و «کسرا/کسری» که لقب پادشاهان ساسانی (در عربی به معنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار) است هم میگویند، بر ایران فرمان راند (۵۳۱–۵۷۹). او مشهورترین و نامدارترین شاه ساسانی است. خسرو اول برای اصلاحاتش در بدنه حکومتی سالخورده ساسانیان شهرت دارد. او یک سیستم معقول برای مالیاتگیری معرفی کرد که بر طبق بررسی مالکان زمیندار بود، که از دوره پدرش شروع شده بود. او سعی کرد از هر جهت رفاه و درآمد شاهنشاهیاش را بهبود دهد. اربابان فئودالی سابق، تجهیزات نظامی، پیروان، و ملازمان خودشان را به میدان میآوردند. خسرو اول یک نیروی جدید از دهکانها (دهقانها) درست کرد، که توسط دولت مرکزی و اشرافزادگان تجهیز میشد و حقوق آن پرداخت میشد،[۳۲۲] این کار باعث شد تا ارتش و اشراف بیشتر به دولت مرکزی نزدیک شوند تا به اربابان محلی.[۳۲۳] در سال ۵۷۰، طی حمله اپراطوری آکسوم به یمن، معدی کرب، برادر ناتنی شاه یمن، از خسرو درخواست پادرمیانی کرد. خسرو یک ناوگان و یک ارتش کوچک تحت فرماندهی وهریز به منطقهای در نزدیکی عدن امروزی فرستاد، و آنها به طرف پایتخت حمیریان (صنعا) راهپیمایی کردند، که به تصاحب آنها درآمد. سیف پسر معدی کرب که در یورش هم شرکت کرده بود، در مدت زمانی میان دوره ۵۷۵ و ۵۷۷ شاه شد. در نتیجه، ساسانیان قادر بودند تا مقری را در یمن برپا کنند تا بتوانند تجارت دریایی با شرق را اداره کنند. بعدها، یمن از اطاعت از ساسانیان چشمپوشی کرد و یک لشگرکشی دیگر در سال ۵۹۸ از طرف ایران اتفاق افتاد که با موفقیت یمن را به عنوان یک استان جدید به شاهنشاهی ساسانی ضمیمه کرد، که تا دوران اغتشاش پس از خسروپرویز پابرجا بود.[۳۲۲]
زوال و فروپاشی
جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[۳۲۴] فول امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران را بسیار آشفته ساخته بود.[۳۲۵] قباد دوم ابتدا مردانشاه و سپس تمامی فرزندان خسروپرویز را به قتل رساند و خود نیز مدتی بعد در ۶ سپتامبر ۶۲۸ به بیماری طاعون درگذشت.[۳۲۶] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند.[۳۲۷] بنایراین لشکریان خلفای راشدین طی حمله اعراب به ایران ایرانشهر را ضمیمه قلمرو خود کردند.
دولت ساسانی
از دید پیروان آیین زرتشت شاه مکلف به انجام تکالیفی بود که از این قرارند:
رعایت دستورهای دینی (دین زرتشت)
پایبند بودن به دین رسمی کشور (زرتشت)
- اخلاق نیکو
- توان عفو و اغماض
- محبت به رعایا
- توانایی فراهم آوردن آسودگی رعایا
- شادی
- متذکر بودن به گذرا بودن جهان
- تشویق کاردانان و تنبیه نالایقان
- دادگری
- ابقای رسم بارعام
- گشادهدستی
- بیبیم کردن مردمان
- دقت در نصب کارگزاران
از نظر دینی فره ایزدی شاه بدکردار را رها میکند و نشانه دور شدن شاه از فره ایزدی این است که مردم غالباً تنگدست شوند و شاه شایستگی اصلاح امور را نداشته باشد یا اینکه در غم مردم نباشد یا راه درمان را نداند. چنین شاهی توان دادگری نخواهد داشت و بر مردم است که به خاطر برقراری دادگری با وی درآویزند.[۳۲۸]
قدرت نظامی و سپاه
تا زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایران سپاهبد نامیده میشد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد. ایران سپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگها بود معمولاً از اختیارات سپاهبد کاسته میشد. مهمترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگها نقش تعیینکنندهای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیادهنظام رومی بسیار مؤثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم میزد و آنها را آماج تیرهای تیر اندازان مینمود. تمام تن اسواران با تکههای فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آنها را میپوشاند بهطوریکه تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکهتکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم میکرد. پشت سر اسواران فیلهای جنگی بودند و در انتهای لشکر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ میآمدند و بابت این کار مزدی نیز نمیگرفتند به همین دلیل کم اثرترین بخش سپاه بودند. تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار میدادند. درمیان سپاه ساسانی معمولاً گروههایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگها کمک مؤثری میکردند. از میان این اقوام سکستانیها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت مینامیدند. هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گند سالار میخواندند. در جنگهایی که شاه حضور داشت معمولاً در میان سپاه برای وی تختی در نظر میگرفتند و گروهی از زبدهترین سربازان گرد تخت شاه را فرا میگرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت مینمودند. ساسانیان بر خلاف اشکانیان روشهای نگهداری و گرفتن دژها را خوب میشناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار میبردند.[۳۲۹]
سلحشورانی که روزگاری شکستهای سختی بر ارتش و لژیونرهای رومی وارد آوردند و مانند سد مستحکمی مانع از تسلط آنها بر جاده ابریشم شدند. در واقع این سپاه ساسانی بود که توانست انتقام حمله مقدونیهای اروپایی را بازپس گیرد و از آن زمان به عنوان یک ابرقدرت همطراز در برابر رومیان ظاهر شود.[۳۳۰] ساسانیان ابرقدرت دیگری در شرق امپراتوری روم بودند. تقریباً در هر جنگی که ایرانیان با رومیها داشتند، سواران (سواره نظام) نیز حضور داشتند. ماشین نظامی و تجهیزات ساسانیان در تمامی جنبهها همطراز و حتی قویتر از رومیها بود؛ حقیقت تلخی که سرانجام رومیان به آن اعتراف کردند. سواره نظام نخبه و برگزیده ساسانی همانند دیواری مستحکم در برابر رومیها بود تا آنها نتوانند ایران را تسخیر کنند و به مرزهای هند و چین برسند. امروزه کمتر کسی ترس و وحشتی را درک میکند که این سواران در دل رقیبان خود برمیانگیختند. برای درک این موضوع بهتر است به لیبیانوس (مورخ رومی) مراجعه کنیم، جایی که در آن نوشتهاست: لژیونرهای رومی ترجیح میدهند تا هر سرنوشت و قضا و قدری را تحمل کنند اما با سواران ایرانی رو در رو نشوند!.[۳۳۱]
رستههای نظامی
رستههای مختلفی در نیروی نظامی ساسانی وجود داشته که از مهمترین آنها میتوان به اسواران، دیلمیان، پایگان، کمانداران و فیلبانان نام برد. نظامیگری در دوره ساسانی موروثی بوده و بیشتر این نظامیان از خانوادههایی نظامی و تحت تربیت نظامی بودهاند. از میان تمامی این رستهها اسواران یا همان سواران ساسانی که بیشتر پارتی تبار هم بودند از شهرت بیشتری برخوردار بودند.[۳۳۲] دیلمیان عمدتاً در شمشیر زنی و نیزه اندازی مهارت داشتند[۳۳۳] و پایگان نیز پیادهنظام ارتش ساسانی بودند و گاهی نیروهای فدایی اسواران میشند و در تیراندازی مهارت خاصی داشتند.[۳۳۴] فیلبانان دوره ساسانی هم عمدتاً سواران فیلهایی بودند که از هندوستان آورده شده بودند. کاربرد فیل بیشتر برای اِرعاب و ترساندن سپاهیان دشمن و بهخصوص اسبهای نظامی رومیان بود. آمیین مارسلن دربند اول کتاب ۱۹ خود با بیان این مطلب میگوید: «دیدن فیلهای جنگی ایرانیان قلبها را از کار میانداخت و صدای این حیوان مهیب و بوی او نیز موجب وحشت و رم کردن اسبهای ما میشد».[۳۳۵]
گارد جاویدان
گارد جاویدان (پارسی میانه: žāyēdān) یک گردان ده هزار نفره از نیروهای نخبه سپاه ساسانی بود.[۳۳۶]
نیرو دریایی
نیروی دریایی شاهنشاهی ساسانی از بخشهای ارتش شاهنشاهی ساسانی بود که عمدتا در خلیج فارس، دریای سرخ و دریای عرب فعالیت داشت. به رهبر نیروی دریایی، ناوبد میگفتند. چیز زیادی دربارهٔ نیروی دریایی شاهنشاهی ساسانی دانسته نیست. نیروی دریایی شاهنشاهی ساسانی هیچگاه به عنوان یک نیروی عمده مطرح نشد. این ناوگان نقشی مهم در تسخیر سواحل عربنشین خلیج فارس در دوران اردشیر بابکان ایفا کرد. در دوران خسرو یکم (انوشیروان) او هشت کشتی را به رهبری وهریز برای تسخیر یمن به آنجا فرستاد که در هر کشتی ۱۰۰ مرد بود. از هشت کشتی، شش تا از کشتیها با کامیابی به یمن رسیدند. نیروی دریایی ساسانی پس از حمله اعراب به ایران توسط خلفا در نبردها به کار گرفته میشد.[۳۳۷][۳۳۸]
شهرسازی
جامعه ساسانی یک جامعه شهرنشینی بود. ساسانیان طرحهای شهرسازی و عمرانی مدون داشتند. در پایان دوره ساسانیان، میانرودان بیشترین چگالی جمعیت را داشت که این به خاطر پروژههای شهرسازی، سدسازی و راهسازی ساسانیان در قلب شاهنشاهی بود. بنیان نهادن شهرها اصلیترین برنامه عمرانی ساسانیان بود که پیامدهای سیاست، اجتماعی و اقتصادی برای جامعه ایران در اواخر دوره باستان داشت. متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر شور شاهان ساسانی برای بنیاننهادن و بازسازی شهرها به نام خودشان را نشان میدهد. اردشیر یکم و شاپور یکم دو تن از شاهان شهرساز ساسانی هستند. شهرهای بسیاری وجود داشتند که ساکنین آنها رومیها، گوتها، و اقلیتهای دینی تحت فشار مثل مسیحیت و شاید هم بتپرستان و دیگر اسیرانی بودند که از جنگهای با روم گرفتار شده بودند. این اسیرگیریها و اسکان آنها در شاهنشاهی باعث سکونت جمعیتی از غیرایرانیها در شاهنشاهی شد که بسیاری از آنها کارگران ماهر و مهندسین بودند که از آنها در کار ساخت و ساز شهرها و سدها و راهها استفاده شد و باعث آشنایی ایرانیها با تکنولوژی رومی گردید و باعث گسترش مسیحیت در ایران شد. در مورد عشایر و قبیلههای بیابانگرد که در فارسی میانه به آن اصطلاحاً «کرد» میگفتند (با قوم کرد اشتباه نشود)، شواهد کمتری وجود دارد. بر پایهٔ گزارش ابن بلخی که اظهار داشته آنها در ارتش ساسانیان به خدمت گرفته شدند، نشان میدهد که اقوام بیابانگرد در نهایت توسط دولت به عنوان نیروی کار به کار گرفته شدهاند. از جمله آنها میتوان به دیلمیان، گیلانیان، کرمانیها و کردها اشاره کرد که هم در دوره ساسانی و هم در دوره اسلامی در ارتش به کار گرفته شدند.
آموزش
از دورهٔ ساسانیان، به دلیل باقی ماندن آثار و منابع مکتوب پر شمار، اطلاعات درخوری دربارهٔ وضعیت و شرایط آموزش و تربیت وجود دارد.[۳۳۹] شواهدی وجود دارد که بیانگر آن است برخی از گروههای اجتماعی مانند پیشهوران و بازرگانان در ایران باستان، مخصوصاً در دوره ساسانیان، تلاش میکردند تا فرزندانشان بتوانند در مدرسه تحصیل کنند.[۳۴۰] کریستن سن، در یکی از آثارش بدان اشاره میکند که، گروه بسیاری از بازرگانان شهرها، دستِ کم، خواندن، نوشتن و حساب میدانستند.[۳۴۱]
یک مدرسه اصلی به نام مدرسه بزرگ در پایتخت وجود داشت. در آغاز، فقط ۵۰ دانش آموز مجاز به تحصیل در مدرسه بزرگ بودند. در کمتر از ۱۰۰ سال، ثبت نام شده در مدرسه بزرگ بیش از ۳۰٬۰۰۰ دانش آموز بود.[۳۴۲]
دانشگاه گندیشاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب و فلسفه را به ارمغان آوردندنو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد[۳۴۳]
هنر ساسانی
هنر ساسانی اساساً با «جهان بینی مذهبی» همراه است و هر چند ادامه هنرهای قدیم ایران و هخامنشی و پارتی است و تحت تأثیر جریانهای مختلفی که از سمت شرق و غرب به سوی این هنر سرازیر بود. شکل گرفتهاست، اما ویژگیهای خاص خود را نیز دارد[۳۴۴]
گسترش طاقهای نیم دایره و شلجمی با دهانه فراخ و کنگرههای واقع بر طاق از ویژگیهای هنر معماری ساسانیان در اوایل تأسیس این حکومت است. در آثار معماری ساسانی نوعی عناصر قدیمی و کهنه که مربوط به دوره هخامنشی است به چشم میخورد که ناشی از فرهنگ محلی مشابه این دو سلسله است. این آثار در کاخ فیروزآباد در قلعه دختر و ابنیه مربوط به شاپور اول در بیشاپور قابل رویت هستند.[۱۰۳]
معماری ساسانی
معماری ساسانی اشاره به سبکی از معماری دارد که مادر معماری ایرانی میباشد که در دوران ساسانیان به اوج پیشرفت خود رسیدهبود. از بسیاری جهات، دوره سلسله ساسانی (۲۲۴–۶۵۱ میلادی) شاهد بیشترین دستاوردهای تمدن ایرانی بودهاست. همچنین سلسله ساسانی آخرین امپراتوری بزرگ ایرانی قبل از تسلط مسلمانان در پی حمله اعراب به ایران بودهاست. از سوی برخی کارشناسان معماری ساسانی بعنوان یک زیر رده از معماری پارتی دستهبندی میشود که با معماری دورههای پیشین تفاوت بسیار دارد. پس از تسلط اعراب بر ایران، نماآرایی (معماری)، گنبدها، نمادها و غیره توسط مسلمانان ضبط گشت و بعنوان معماری اسلامی معرفی شد.[۳۴۵][۳۴۶] تمامی بناهای دوره ساسانی، به دوره شاهنشاهی ساسانی مربوط بوده و پیش از پیدایش دین اسلام بنا شدهاند.[۳۴۷]
اقتصاد
کشاورزی با سیستمهای آبی ممتاز، پایهٔ اقتصاد ساسانی و سهمِ آن در اقتصاد ملی، بیشتر از بازرگانی بود. در دورهٔ ساسانیان از دو مسیر تجاری بهرهبرداری شدهاست؛ راه ابریشم در شمال و راهی دیگر در سواحل جنوبی کشور. کارخانههای شوش، شوشتر و گندیشاپور نیر برای محصولات ابریشم خود شهرت یافته بودند و با کارخانههای چینی رقابت میکردند.[۳۴۸]
شیوه اصلی تولید و منبع درآمد و امرار معاش مردم در ایران کشت و برز و کشاورزی بود. محصولات کشاورزی عبارت بودند از غلاتی نظیر جو، چاودار، ارزن، حبوبات، علوفه، الیاف برای ریسندگی، میوههایی نظیر انگور، انجیر، پسته و بادام، خرما و سبزیها و نیز برنج و باغات زردآلو و زیتون. ساسانیان به توسعه کشاورزی بسیار علاقه داشتند و میدانیم که در خوزستان و عراق زمینهای کشاورزی گسترده و قابل کشتی وجود داشتهاست.[۳۴۹]
انقوزه، ریواس، پسته ایرانی و گردوی ایرانی (Persicum) از جمله گیاهان و درختانی بودند که رومیها کشت آن را در سرتاسر اروپا گسترش دادند.[۳۵۰]
فرای اعتقاد دارد که خصوصیات زمیندار یا فئودال در خاورمیانه تا حد زیادی با فئودالیسم اروپا فرق داشتهاست. این یافتهها را تحقیقات باستانشناسی در جنوب غربی ایران نیز تأیید میکند که در کنار روستاها قصرها و قلعهها و دژهایی وجود نداشتهاند.
در ایران انواع گوناگونی از زمینداری یا اجاره داری زمین نظیر «زمینهای دولتی»، «زمینهای وقفی»، «زمین با مالکیت جمعی»، وجود داشت و زمین را برای اهداف خیریه نیز وقف میکردند. اما مهمتر از چگونگی مالکیت زمین موضوع تسلط بر آب بود و از این رو مالکیت «قناتها» اهمیت بسیار بیشتری داشت. بر خلاف جامعه فئودالی اروپای قرون وسطی، آب در ایران ساسانی ارزش بیشتری از زمین داشت.[۳۵۱]
شغلهایی که در بازارها رایج بوده عبارتند از آهنگری، قالبکاری با آن (آهِن-پَیکَر)، نقرهکار (اَسیمگر)، قالبکاری با نقره (اَسیم-پَیکَر)، سازنده سقف (اشکوب-کَردار)، ریسمانساز (بَنْدْکار)، آنهایی که با هاون کار میکردند (دیگساز؟) (چاروگر)، چلنگر، خیاط (دَرزیگ)، سازنده لباس (وسترگ-کَردار)، قوری چینیساز (دوشینگر یا جامیگ-پَز)، نجار (دورگر)، شوینده (گازَر)، کفاش (کفشگر)، کفاشی که نوعی کفش با ریسمان میساخت (سورگر)، کوزهگر (کولْوارگر)، نانوا (نانباگ)، نگارگر کتابها (نیبیگان-نیگار)، نقاش (نیگارگر)، فنجانساز (پَیالگر)، دباغ (پوستگر)، (پولاود-پیکر)، رنگرز، سازندههای مختلف (رازان)، آرایشگر (ورس-ویرای)، خیمهساز (ویانگر)، آشپز (خوالیگر)، سازنده سفره؟ (خوانگر)، زرگر، سازنده زین (زینگر). نظارت کردن بر فعالیت و قیمتهای بازار بر عهده (وازاربد) بودهاست که حداقل از قرن سوم وجود داشتهاست.[۳۵۲]
سیاست ایران در زمان ساسانی، در مورد راه ابریشم
در زمان ساسانی راه بزرگ درآمد برای شاهنشاهی ایران، بازرگانی ابریشم و اخذ حقوق گمرکی از بازرگانان و کاروانیانی بود که از ایران میگذشتند. چین در آن روزگار از ایران وسمه، قالی، سنگهای گرانبها و پارچه وارد میکرد. یکی از صادرات مهم چین به ایران ابریشم بود که در دربار بیزانس حکم ارز را داشت و مهمتر از طلا و سنگهای گرانبها بود. هدف ایران از در دست داشتن راه ابریشم افزایش گردش کالا نبود بلکه کمتوان نمودن رومیها بود. دولت ایران همواره بهای ابریشم را بالا میبرد تا از این رهگذر از بیزانس طلا و پول بیشتری را به چنگ آورد و امپراتوری بیزانس را از لحاظ نظامی کم توان کند. روشن است که بیزانس نیز نمیتوانست به چنین سیاستی از سوی دولت ایران تن در دهد از این رو همواره راه دشمنی با ایران را در پیش میگرفت. دربار بیزانس میدید که در فاصلههای صلحآمیز میان جنگها، همواره مقدار چشمگیری طلا از بیزانس به ایران سرازیر میشود. از این رو به کوشش برمیخواست ولی تلاش رومیها برای رهایی از این وابستگی اقتصادی همواره بیهوده میماند.[۳۵۳]
فرهنگ
تمدن غنی و بزرگی که در دوره ساسانیان در ایران پدید آمد در پیشرفت تمدن و فرهنگ ملل آسیا و اروپا تأثیر به سزایی داشت. این فرهنگ میراث دار فرهنگ هخامنشیان که آن نیز در سرزمین پارس پدید آمده بود شد و جانشینی برای سلوکیان و اشکانیان بود. در فرهنگ ساسانیان عناصر ملی ایران حتی بیش از دوره اشکانیان ظاهر میشوند و وسعت و گسترش بسیاری بهلحاظ زمانی دارند. حتی پس از حمله اعراب نیز تأثیرات پر قدرت این فرهنگ ادامه یافت.[۱۰۳]
علم، هنر و ادبیات
شاهنشاهان ساسانی حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. به دستور خسرو یکم آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه و در گندیشاپور تدریس شد و حتی گفته شده که خود او هم آنها را مطالعه کردهاست. در حین پادشاهی او رویدادنامههای تاریخی بسیاری تنظیم شد که از آنها تنها کارنامه اردشیر بابکان باقی ماندهاست که مخلوطی از تاریخ و ادب است که بعدها زیربنایی برای حماسی ملی ایرانیان، شاهنامه شد. وقتی که ژوستینیان یکم درهای مکتب آتن را بست، هفت تن از استادان آنجا به ایران آمده و به دربار خسرو پناهنده شدند. در موقعی که دلتنگ وطن شده بودند، خسرو در عهدنامه ۵۳۳ با ژوستینیان قید کرد که فرزانگان یونانی باید مجاز به بازگشت به خانه باشند و مورد آزار و ستم قرار نگیرند.
آکادمی گندیشاپور که در قرن پنجم بنیان نهاده شده بود، در دوران خسرو اول تبدیل به «بزرگترین مرکز اندیشه در جهان» شده بود و از تمام نقاط دنیا دانشآموزان و استادان جذب آن میشدند. مسیحیان نسطوری در آنجا پذیرفته میشدند و آثار یونانی درزمینه پزشکی و فلسفه را به آسوری ترجم کردند. نوافلاطونگرایان هم به گندیشاپور آمده و تخم عرفانگرایی صوفیگری را در آنجا کاشتند. دانش پزشکی هند، ایران، سوریه و یونان در آنجا به هم آمیخته شد و مکتب درمانی شکوفایی را ایجاد کرد.
از منظر هنری، تمدن ایرانی در دوره ساسانیان از بعضی جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. بخش عمده چیزی که بعدها به تمدن اسلامی در معماری و تحریر معروف شد، در واقع از فرهنگ ایرانی گرفته شده بودند. شاهنشاهی ساسانی در دوران اوج شکوفایی خود از غرب آناتولی تا شمال هند (پاکستان/افغانستان امروزی) کشیده شده بود، اما در فرسنگها دورتر از مرزهای خود نفوذ داشت. موتیفهای ساسانی به آسیای مرکزی و چین، شاهنشاهی بیزانس و حتی مروونژیها راه یافت.[نیازمند منبع]
نگاشتهها و نوشتههایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبانهای پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان تخاری نیز آثاری برجا ماندهاست.[۳۵۴]
فهرست شاهنشاهان
نوادگان
باور بر این است که خاندانها و رهبران مذهبی زیر از نوادگان شاهان ساسانی بودند.
- سلسله گاوبارگان (۶۴۲–۷۶۰) نوادگان زاماسپ[۳۵۵]
- باوندیان (۶۵۵–۱۳۴۹ م) در طبرستان، از نوادگان باو پسر شاپور پسر کاووس از شاهزادگان ساسانی[۳۵۶]
- پادوسپانیان (۶۶۵–۱۵۹۸) در مازندران، از نوادگان زاماسپ[۳۵۷]
- شروانشاهان (۱۱۰۰–۱۳۸۲) از شاخه هرمز چهارم[۳۵۸]
خلافت
محمد احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م که مقبولترین سال، ۵۷۱ میلادی است متولد شد.[۳۵۹] به باور مسلمانان محمد در یکی از شبهای سال ۶۱۰. م، به پیامبری رسید.[۳۶۰] بنابر زندگینامهٔ ابن اسحاق، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ میکرد.[۳۶۱] بعد از آن محمد دینش را به صورت علنی تبلیغ کرد.[۳۶۲][۳۶۳] طی ۱۳ سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت برخی قبیلههای قریش روبهرو شدند و با آنان با خشونت رفتار میشد. محمد برای رهایی از آزار و اذیتها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال جنگ اوس و خزرج را متحد کند.[نیازمند منبع] وی بر پایه مسلمانان مهاجر مکه و یهودیان مدینه با عقد میثاق مدینه جامعه و دولتی نوین با نام امت تأسیس کرد.[۳۶۴] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را دربرنمیگرفت.[۳۶۵][۳۶۶] سپس بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آنها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ با مکه، محمد به همراه پیروانش که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند، شهر زادگاهش را فتح کرد. بهتدریج و بهخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت.[۳۶۷] طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند. بیشترین تاریخ پژوهان مدرن این اقدامات را منشأ فتوحات بعدی مسلمانان میدانند، که در زمان خلافت راشدین رخ داد.[۳۶۸]
خلافت راشدین
خلافت راشدین (به عربی: الخلافة الراشدة) یا خلافت اولیه[۳۶۹] نخستین حکومت اسلامی تحت نام خلافت است که در روز درگذشت محمد پیامبر اسلام، در دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ ه. ق[ه. ق ۱] برابر با ۱۰ ژوئن سال ۶۳۲میلادی پدید آمد.[۳۷۰] و تا سال ۴۰ هجری به طول انجامید. فرمانروایان از صحابه محمد و از طایفه قریش[۳۷۱] به ترتیب ابوبکر (حاکم ۶۳۲–۶۳۴)، عمر بن خطاب (حاکم ۶۳۴–۶۴۴)، عثمان بن عفان (حاکم ۶۴۴–۶۵۶) و علی بن ابیطالب (حاکم ۶۵۶–۶۶۱) بودند.[۳۷۲] اهل سنت که منزلت دینی ویژهای برای حاکمان این حکومت قائلند حکومتشان را خلافت راشدین[پانویس ۱] به معنای «خلافت هدایت شده» مینامند، اما آنان که مشروعیت برخی از این خلفا را قبول ندارند، بهخصوص شیعیان، از این عنوان استفاده نمیکنند.[۳۷۳]
محمد، پیامبر اسلام، با عقد میثاق مدینه امتی را ایجاد کرد[۳۷۴] سپس از طریق جنگ یا عهدنامه، حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد.[۳۷۵] با فوت محمد بر سر جانشینی وی اختلافت به وجود آمد اما سرانجام ابوبکر جانشین او شد.[۳۷۶] اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید حال آنکه شیعیان با استناد به واقعه غدیر خم معتقدند محمد، علی را به جانشینی (خلافت) منصوب کرد.[۳۷۷]
خلافت ابوبکر با دو بحران سرپیچی گروهی از مسلمانان از پرداخت زکات و پیامبران نو ظهور همراه بود که ابوبکر با این دو گروه وارد جنگهایی به نام جنگهای ارتداد گشت. پس از تسلط بر شبه جزیره عربستان، مسلمانان وارد جنگ با ساسانیان و بیزانس شدند و توانستند در جبههٔ عراق بر سرزمینهای غربی فرات از جمله حیره، الانبار دومه جندل در جبههٔ شام بر بخش جنوبی سوریه و فلسطین چیره شوند. پس از مرگ ابوبکر عمر جانشینش میشود که بیشترین مساحت کشورگشاییهای مسلمانان در زمان وی روی داد و شام، عراق، مصر و بخش عمدهای از ایران تسخیر شد. گسترش قلمرو در زمان عمر، چالشی بود که مسلمانان را مجبور کرد که برای نخستینبار از ساماندهیهای دیگر کشورها نظیر امپراتوری روم شرقی و ساسانیان برداشت کنند؛ لذا مسلمانان از تقسیمات کشوری، دفتر محاسبه (دیوان)، تاریخنگاری و نظام پولی آنان تقلید کردند.
عمر توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی زخمی کشنده خورد. وی در بستر مرگ شورای خلافت شش نفرهای را معین کرد تا خلیفهٔ بعدیش را تعیین کنند. عثمان توسط شورا برگزیده شد و بعد از مرگ عمر در رأس قدرت قرار گرفت. خلافت راشدین در زمان عثمان به بیشترین حد گسترش خود رسید، بهطوریکه مسلمانان تقریباً همهٔ قلمروی ساسانیان و بخشهای آسیایی و آفریقایی امپراتوری روم شرقی جز غرب آناتولی را فتح کردند؛ بدین ترتیب قلمروی مسلمانان از شمال تا قفقاز، از غرب تا تونس، از شرق شامل تا افغانستان بود و شبه جزیره عربستان، شام، فلات ایران، بینالنهرین، شرق آناتولی و مصر و لیبی را دربرمیگرفت. نقش اساسی در کشورگشاییها را فرماندهانی نظیر خالد بن ولید، عمرو عاص و سعد بن ابیوقاص بازی کردند.[۳۷۸]
سال ۶۵۱ آشوبهایی در خلافت آغاز شد و ۶۵۶م به کشته شدن عثمان توسط شورشیان مسلمان انجامید و مردم با علی بیعت کردند. خلافت علی با جنگهای داخلی میان مسلمانان شناخته شده به نام فتنه اول همراه بود. علی نخست در نبرد جمل با گروهی از مخالفان به رهبری طلحه، زبیر و عایشه که بصره را تصرف کرده بودند جنگید و آنها را شکست داد. از سوی دیگر، معاویة ابن ابیسفیان، حاکم شام، از بیعت سرباز زد و به بهانهٔ قصاص قاتلان عثمان با علی به مخالفت برخاست. علی با معاویه در صفین نبرد کرد و به ناچار به حکمیت تن درداد. در نتیجهٔ حکمیت، خلافت به دو سرزمین به مرکزیت کوفه و دمشق تقسیم شد، که بخش اول تحت فرمان علی و دیگری در دست معاویه بود. سپس، علی با گروهی از مخالفان موسوم به خوارج جنگید. نهایتاً، علی به دست یکی از خوارج، ابن ملجم مرادی، در ۶۶۱ میلادی کشته شد. حسن بن علی پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی قرارداد صلح با معاویه را پذیرفت[۳۷۹] و به سود معاویه از خلافت کنارهگیری کرد. با پایان خلافت حسن بن علی و قرارداد صلح او با معاویه، خلافت راشدین جای خود را به خلافت امویان داد که از ۴۱ ه.ق (۶۶۲م) تا ۱۳۲ ه.ق (۷۵۰م) حکومت کرد.
امویان
پس از کشته شدن علی در مسجد کوفه و صلح حسن و معاویه، خلافت معاویه بن ابوسفیان آغاز میگردد.[۳۸۰] به نوشته عبدالحسین زرین کوب، حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به فرهنگ عرب پیش از اسلام نمیتوان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاه مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند[۳۸۱] امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشهاش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شدهاند.[۳۸۲]
امویان تلاش کردند تا زبان عربی را بر مردم زیر فرمانشان تحمیل کنند. به عنوان مثال حجاج ابن یوسف که از استفاده از زبان فارسی در دیوانهای اداری راضی نبود، دستور داد تا این زبان با عربی جایگزین شود، اتفاقی که معمولاً به راحتی انجام نمیپذیرفت و در بیشتر مواقع با خشونت روی میداد.[۳۸۳] گزارش خشونتهای اعمال شده توسط امویان علیه فرهنگ ایرانی، در نوشتههای متفکرانی مانند ابوریحان بیرونی و ابو الفرج اصفهانی[۳۸۴] بازتاب پیدا کردهاند. بیرونی در گزارش فراموش شدن زبان خوارزمی از این میگوید که سپاه عرب همه کسانی که میتوانستند به خوارزمی صحبت کنند را کشتند، تا تنها کسانی که خواندن و نوشتن بلد نبودند، باقی ماندند.[۳۸۵]
این سیاستهای خشونتآمیز در قبال ایرانیان تا زمان پیش از ظهور بنیعباس در منابع تاریخی بسیار دیده میشود. به عنوان مثال فرستاده خلیفه در اصفهان تکتک موالیانی را که موفق به پرداخت مالیات خود نشده بودند را سر برید. یا مثلاً منابع تاریخی مانند الکامل نوشته ابن اثیر گزارش دادهاند که سعد ابن عاس در سال ۶۵۱ (در جریان فتح گرگان توسط مسلمانان در دوره خلفای راشدین) تمام مردم شهر تمیشه را کشت، به جز یک نفر.[۳۸۶][۳۸۷]
بار تسلط عرب کمکم بر ایرانیان سنگینتر میشد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجه زحمت تابعان تبدیل میگشت.[۳۸۸]
عباسیان
تأسیس، تثبیت و اقتدار
ضعف و افول
از زمان حکومت متوکل عباسی (۲۳۲–۲۴۷ ه.ق / ۸۴۷–۸۶۱ م). سیاست مدارای مأمون (۱۹۸–۲۱۸ ه.ق / ۸۱۳–۸۳۳ م). و خلفای پس از وی با شیعیان یکباره به کنار گذشته شد. در دوران متوکل به دستور او حرم حسین بن علی تخریب شد و پیشوای دهم شیعه، هادی، به همراه فرزندش حسن عسکری از مدینه به سامرا فراخوانده شد تا تحت نظارت خلیفه باشد. متوکل از هیچ وسیله ممکن در آزار رساندن و بیاحترامی به وی دریغ نمیکرد. گزارشها حاکی از آن است که فشار شدیدی بر پیشوای شیعه در سامرا میآمد و شیعیان در عراق و حجاز در شرایط اسفباری زندگی میکردند. منتصر، پسر و جانشین متوکل این سیاستها را برداشت و در نتیجه امام هادی آزادی بیشتری پیدا کرد. سیاستهای متوکل در زمان مستعین (۸۶۲–۸۶۶ م). هم ادامه یافت. احتمالاً در این زمان بود که امام دهم شیعه عثمان بن سعید را به نمایندگی خود در عراق برگزید (که البته این نمایندگی در زمان امام یازدهم حسن عسکری نیز تأیید شد).[۳۸۹][۳۹۰] در دوران آخرین امامان شیعه، شبکهای از وکلا شکل گرفته بود؛ البته این شبکه بیشتر از آنکه به مانند سایر شبکههای علوی آن زمان (اسماعیلیه، زیدیه، نوادگان حسن بن علی) به قصد برپایی قیام تشکیل شده باشد، کار گردآوری وجوهات دینی مانند خمس و زکات را انجام میداد.[۳۹۱]
به واسطه سیاستهای اداری، مالی و نظامی متوکل از جمله ولخرجی فراوان، عدم ثبات مقامات اداری و تغییر مکان پایتخت به سامرا و نیز چرخش مذهبی وی به سمت حنابله، خلافت تضعیف شد و با قتل وی در ۲۴۷ ه.ق -۸۶۱ م توسط غلامان ترک زمینه زوال قدرت عباسیان فراهم شد.[۳۹۲] با وقوع جنگ داخلی در بغداد و سامرا طی یک دهه پس از مرگ متوکل که به کشته شدن چهار خلیفه انجامید، امپراتوری عباسی عملاً تکهتکه شد و سلسلههای نسبتاً مستقلی توسط قدرتهای نظامی محلی تحت عنوان «امیر» در جای جای سرزمینهای اسلامی ظهور کردند. این سلسلههای جدید مانند صفاریان، برخلاف امرای قبلی نظیر طاهریان در پی خودمختاری و مرکزگریزی بودند.[۳۹۳] شرایط سیاسی و مذهبی سالهای آخر امامت حسن عسکری و نخستین دهههای پس از مرگ او —همزمان با خلافت معتمد عباسی (۲۵۶–۲۷۹ ه.ق /۸۷۶–۸۹۲ م). — بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی، مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، افراد مختلف در جایجای قلمرو عباسیان قیام کردهبودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیاسی شدهبود. معتمد عباسی، حسن عسکری را —که رقیبی بالقوه برای خلافت بهشمار میرفت— در سامرا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود.[۳۹۴][۳۹۵] از سوی دیگر، معتمد عباسی، خود، تحت سلطه برادرش موفق بالله بود که فرماندهی سپاه را در اختیار داشت و دیوان را تحت تسلط داشت، بهطوریکه از ۸۸۲ عملاً خلیفه تحت اسارت خانگی قرار داشت و قدرتی نداشت.[۳۹۶] موفق و پسرش معتضد (خلافت از ۸۹۲ تا ۹۰۲ میلادی)، و فرزندان وی مکتفی (از ۹۰۲ تا ۹۰۸ میلادی) و مقتدر (از ۹۰۸ تا ۹۳۲ میلادی) موفق شدند با بهکارگیری دستگاه دیوانی و قدرت نظامی، نهاد خلافت را احیا کنند. هرچند که سرزمینهای تحت حکمرانی مستقیم آن محدود به عراق شده بود، آنها توانستند با بهکارگیری نیروی نظامی و دیپلماسی، به تدریج سلطه خود را بر مصر و غرب و مرکز ایران گسترش دهند. از دوره معتضد تا چند دهه بعد، دیوان عباسی تحت اداره خاندان شیعی آل فرات و خاندان تازه مسلمان آل جراح بود. رقابت این دو خاندان سبب شد دیوانسالاری عباسیان دچار فرقه گرایی شود.[۳۹۷]
طی دهههای پایانی سده سوم هجری که شیعیان عراق در بحران امامت به سر میبردند، جنبشهای شیعی، بهخصوص اسماعیلیه، در مناطق مختلف از جمله شمال آفریقا و شمال سوریه سر برآوردند. در این زمان دعوت اسماعیلیان فزونی گرفت و نهایتاً ابوعبدالله شیعی موفق شد در مغرب عربی پیروانی را جمع کند. در این زمان شخصی به نام سعید بن حسین، موسوم به عبیدالله مهدی ادعای امامت کرد و ابوعبدالله شیعی به وی گروید. ابوعبدالله شیعی موفق شد در ۲۹۷ ه.ق /۹۰۹ م. افریقیه را تصرف کند. سپس، در همان سال عبیدالله مهدی منصب خلافت را برعهده گرفت و دولت فاطمیان را تأسیس نمود. اسماعیلیانی که خلافت فاطمیان را نپذیرفتند، جنبش قرمطیان را ایجاد کردند. از سوی دیگر، شیعیان زیدی در سال ۲۵۰ه.ق - ۸۶۴ م. دولتی را در طبرستان و در سال ۲۸۴ه.ق - ۸۹۷ م. دولتی را در یمن تأسیس کردند.[۳۹۸] در این دوره مکتب کلامی استدلالی ابوسهل نوبختی (زاده ۲۳۷ و درگذشته ۳۱۱ هجری قمری) در میان شیعه امامیه محوریت یافت و به تعالیم مذهب شیعه انسجام بخشید، که در سده بعد به مکتب کلامی شیخ مفید انجامید.[۳۹۹]
میاندوره ایرانی
وضعیت سیاسی قرن چهارم هجری
در قرن چهارم هجری اکثر مناطق ایران زمین به دین اسلام درآمدهبودند؛ ولی در طبرستان و گیلان وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت زرتشتی وفادار بودند.[نیازمند منبع] چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی آزادی دینی و سیاسی در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر علویان زیدی، که از دست خلفا به منطقه میگریختند، به مذهب تشیع گرویدند[۴۰۰] و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم زرتشتی بودند و نیمی دیگر شیعه شدهبودند.[۴۰۱]
در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهای سامانیان، صفاریان و زیاریان، به اوج رسید. همچنین اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، مرداویج و آل بویه از این دستهاند.[۴۰۲] البته مقام خلیفه در سرزمینهای سنی مذهب هنوز قداست و احترام گذشتهٔ خود را حفظ کردهبود و دولتها مجبور به پذیرش خلافت بودند تا مقام خود را مشروعیت بخشند.[۴۰۳]
بزرگترین دشمنان خلیفه در این زمان علویان شیعه بودند که ادعای خلافت میکردند.[۴۰۳] در طبرستان و دیلم زیدیان طرفداران بسیاری یافتند ولی پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به ساسانیان میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند. مرداویج در این هنگام با ماهیتی دینی (مخالفت با مذهب خلیفه) و سیاسی (بازگشت به جامعه ایران باستان) قیام کرد. وی متناسب با پیشرفت کشورگشاییهایش تغییر هویت داده و افکار تازهای بروز میداد؛ چنانچه ابتدا واکنشی نسبت به اسلام نشان نمیداد ولی پس از مدتی جامهٔ سیاه عباسی پوشید و بعدتر علیه عباسیان شورش کرد.[۴۰۱]
طاهریان
طاهریان (۸۲۱ تا ۸۷۳ میلادی) نخستین حکومت ایرانیتبار و مستقل ایران بعد از حملهٔ اعراب بودند. آنان از تبار دهقانان خراسان به حساب میآمدند. در اوایل قرن سوم، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و به دلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان بلخ به پایتختی برگزیده شد.
طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از فرارود را به تصرف درآوردند و نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کردند. گفته میشود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند.
خلفای عباسی همچنین مناصب و حکومت بعضی از نواحی را نیز به اعضای خاندان طاهری واگذار کرد. از جملهٔ این اقدامات آنکه ادارهٔ حرمین شریفین یا امارت شهر مکه را بر مناصب محمد بن عبدالله در بغداد افزود[۴۰۴] و امارت مرو، سرخس و خوارزم را به منصور بن طلحه، امارت هرات را به حسین بن عبدالله، امارت طبرستان را به سلیمان بن عبدالله و امارت جوزجان و طالقان را به پسر عمش واگذار کرد.[۴۰۵]
در زمان طاهریان قیامهای بابک و مازیار که به ترتیب در آذربایجان و طَبَرستان (مازندران) رخ داد، باعث شد که آنها را از توجه به شرق ایران بازدارد. به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند. آخرین امیر طاهری، محمد بن طاهر نیز فردی مقتدر نبود. در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد و سرانجام در میانههای سده سوم هجری به دست یعقوب لیث سرنگون شد.
صفاریان
تاریخ
- صفاریان (۱۰۰۳ → ۸۶۱)
یعقوب لیث
یعقوب در سال ۲۵۹ با حیله و بدون جنگ بر نیشابور دست یافت. او در خراسان تجهیزات نظامی طاهریان را تصاحب نمود و جمعی از نظامیان و مردم خراسان را به سپاه خویش ملحق ساخت. یعقوب در این زمان در اوج قدرت به سر میبرد. او پیش از تصرف نیشابور طی نامهای به محمد بن طاهر اعلام کرده بود که به دستور خلیفه، قصد تصرف سرکوبی حسن بن زید را دارد. حال بعد از تصرف در خراسان، با امکانات بهتر میتوانست این مقصود را به انجام برساند. یعقوب در مسیر حرکت خود به سوی طبرستان، گرگان را تصرف کرد. پیش از ورود او به طبرستان، بعضی از امرای محلی که با داعی کبیر دشمنی داشتند به او پیوستند. یعقوب مقاومتهای داعی کبیر و مردم را درهم شکسته تا آمل پیشروی کرد. داعی کبیر از مردم خواست تا با تشکیل دستههای نظامی کوچک، به شیوه پارتیزانی، سپاهیان یعقوب را از پا درآورند، یعقوب نیز متقابلاً بر مردم سخت گرفت: «تا ولایت چنان شد که از طعام و لباس هیچ با خلق نماند».[۴۰۶]
مردم به مقر افرادی که یعقوب به فرمانروایی بر شهرها میگماشت، میتاختند و به این طریق فرصت استقرار یافتن نیروهای صفاری را از ایشان سلب میکردند. یعقوب در تلاش برای دستیابی بر داعی کبیر وارد ارتفاعات منطقه نیز شدند و در حالی که بر پشت یاران خویش حمل میگردید، از فراز کوهها پایین آمد و چون باقی ماندن در منطقه را به ضرر خویش ارزیابی کرد، ناگزیر در محرم ۲۶۱ هجری به سوی گرگان بازگشت. یعقوب در این حمله دچار صدمات بسیاری گشت، ولی توانست خسارت جبرانناپذیری بر علویان وارد آورد.[۴۰۷]
عمرو لیث
عمرو لیث دومین حاکم خاندان صفاریان بود که پس از مرگ برادرش یعقوب لیث در سال ۲۶۵ه /۸۷۹ م به حکومت رسید. او مشکلات زیادی در دوره حکومتش داشت، وجود دشمنان سرسختی همانند رافع بن هرثمه و خجستانی و برادرش علی که در تلاش بود حکومت را به دست گیرد کار او را سخت کرده بود. سرانجام در سال ۲۸۹ هجری اسیر سپاهیان سامانی شد و بعد از آن کشتهشد.[۴۰۸]
فروپاشی صفاریان
فرهنگ و ادبیات
بعد از فتح ایران به دست عربها، زبان عربی، زبان رسمی و دیوانی شناخته شد. چون صفاریان حکومت قسمتی از شرق ایران را به دست آورند، یعقوب که احساسات وطنپرستی و استقلال طلبی بر او غلبه داشت، به مخالفت با فرهنگ و زبان عربی - که ثمره و نشان غلبه بیگانگان بر سرزمینش محسوب میشد- برخاست.[۴۰۹] وقتی شاعری بنا بر رسم زمان، قصیدهای به عربی در مدح یعقوب لیث سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سرودهاست. با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیدهای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.[۴۱۰] آیا یعقوب، واقعاً زبان عربی نمیدانست یا تظاهر به ناآشنایی میکرد؟ دقیقاً مشخص نیست. از طرفی بعید مینماید که او با حضور در جمع مطوعه، و در ارتباط و زد و خورد با خوارج که قسمت اعظم زندگیاش شامل میشود، از این زبان بهرهای نگرفته باشد. در تاریخ سیستان آمدهاست که بیشتر پیروان حمزه بن آذرک، عربها بودند. از طرف دیگر، وقتی میخوانیم که یعقوب هنگام گذر از ویرانههای خانه صالح بن نصر، وقتی با تاسف دبیرش از نوشته روی دیوار روبرو میشود، علت را جویا میگردد و دبیر نوشته را میخواند و ترجمه میکند. در جای دیگر آمدهاست که چون شعر عربی ممدوحان بر او عرضه شد، «او عالم نبود، درنیافت».[۴۱۱]
این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شدهاست، درست نیست. نمونههایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظلهٔ بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوششهایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی بهطور پراکنده اینجا و آنجا صورت گرفته باشد، اما از آنها چیزی به دست ما نرسیدهاست. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.[۴۱۲]
سازندگیهای صفاریان
یعقوب در شهر زرنگ میان دروازه فارس و طعام، کاخی ساخت که دارالعماره نیز در آن واقع بود. همچنین بنای قسمتی از بازارهای شارستان زرنگ را که در اطراف مسجد آدینه قرار داشتند، از آثار یعقوب لیث میدانند و گفته میشود یعقوب عایدات آن را که روزانه هزار درهم برآورد میشد، وقف مسجد آدینه در سیستان و مسجدالحرام در مکه کرده بود. مقدسی نیز بنای یکی از منارههای مسجد جامع شهر زرنگ را ساخته یعقوب لیث میداند. از بناهای دیگری که به یعقوب لیث نسبت میدهند، قلعه سعیدآباد در شهرستان اصطخر است که چون بر آن غلبه یافت، خرابش کرد، ولی بعدها که به ساختمانی جهت زندان نیاز پیدا شد، دستور داد که در همان محل زندان بسازند. «و آنجا را زندان خشمگرفتگان و کسانی که از کشتن ایشان چشم میپوشید، قرار داد».[۴۱۳]
کاخ عمرولیث نیز در شهر زرنگ، میان دو دروازه فارس و طعام قرار داشت و ساختمان بزرگی که خزانه او را تشکیل میداد، میان دو دروازه کرکویه و نیشک واقع بود. بنای شهر سَینج را نیز به عمرولیث نسبت میدهند، این شهر از توابع کرمان و در نزدیکی ایالت سیستان بودهاست. او در نیشابور، در کنار «میدان حسین» و در نزدیکی زندان شهر، دارالعماره ساخت. دارالعماره خراسان در عهد اکاسره تا آخر عهد طاهریان در بلخ و مرو بود، و چون دولت به بنی لیث رسید، عمرو بن لیث در نیشابور دارالعماره را ساخت و نیشابور دارالملک خراسان شد. همچنین در شهر شیراز به سال ۲۸۱ هجری قمری مسجدی معروق به «جامع عتیق» بنا نهاد. «گفتهاند آن مقام هرگز از ولی خالی نبوده و بین محراب و منبر دعا را اجابت بود». ساختمان مسجد دیگری در جیرفت به عمرولیث نسبت داده میشود که در زمان تسلطش بر کرمان بنا شدهاست؛ و گفته میشود طغرلشاه در این مسجد دفن است. رباطی را نیز در راه سیستان به کرمان و فارس از آثار او به حساب میآورند. آبادانیهای عمرو در اطراف نیشابور تا سالهای بعد نیز شهرت داشتهاست. بیهقی مینویسد: «چون خبر او (شورش ابوعلی سیمجور و حرکت او به سوی نیشابور) به امیر محمود رسید، از شهر (نیشابور) برفت و به باغ عمرولیث در یک فرسنگی شهر فرود آمد».[۴۱۴]
طاهر، جانشین عمرو، در بُست، باغی ساخت که دارای ۹ گنبد بود و کاخی بر کناره هیرمند که به «قصر بوالحسنی» معروف است.[۴۱۵]
به بازماندگان صفاری نیز بناهایی نسبت داده میشود. مؤلف کتاب احیاءالملوک مینویسد: طاهر بن محمد بن طاهر خلف در زمان سلجوقیان در قلعه ارگ سیستان بنایی ساخت که به «سرای طاهری» معروف است و ویرانههای آن سخن از عظمت این خاندان دارد.[۴۱۶]
در سیرجان نیز، در اطراف شهر، دو رشته قنات وجود داشته که آب منازل و باغهای شهر را تأمین میکردهاند. این دو رشته را به بازماندگان صفاری نسبت میدهند.[۴۱۷]
کشاورزی
در عصر صفار کشاورزی رونق بیشتری داشت. محصولات کشاورزی سیستان شامل انگور، غلّه، انگور، انخوزه، و میوههای مختلف.[۴۱۸]
همچنین گفته شده «در سیستان تنقلاتی شامل جوازقند و برگهٔ هلو و شفتالو و بادام رواج داشت، گنجههای خانهها همیشه مملو از خشکبار، شیشههای عرق نعنا و نسترن بود- مادهای به نام گز روغن که مادهای عطری بود از تخم درخت گز میساختند و آن را به روشهای مختلف میپروراندند و این شبیه به رنگ و بوی روغن بان بود که برای آرایش از آن استفاده میکردند.»[۴۱۹]
فهرست امیران
سامانیان
حکومت سامانی توسط چهار برادر، نوح، احمد، یحیی و الیاس بنیان گذاشته شد. هر کدام از آنها بخشی از سرزمینهای سامانی را زیر کنترل خود داشتند و به عنوان دستنشاندگان عباسیان حکومت میکردند. سرانجام در سال ۸۹۲ میلادی، اسماعیل سامانی بعد از این که صفاریان طاهریان را سرنگون کردن سر عمرولیث صفاری را تقدیم خلیفه کرد و تمام منطقه تحت امر سامانیان طاهریان را به فرمان خلیفه به یک حکمرانی واحد تبدیل کرد، چون صفاریان تنها حکومتی بودند که با مهر و زمامداری و دستور خلیفه روی کار نیامده بودند و در اصل قسمتی از قلمروی عباسیان را در ایران به زور شمشیر گرفته بودند؛ در همین دوران، تحولات خراسان شرایط را به گونهای رقم زد که این منطقه تحت فرمان اسماعیل درآمد؛ بدین ترتیب، گرچه سامانیان بهطور قانونی حاکمیت خلیفه را به رسمیت میشناختند. اما در دوران سامانیان، ایران عملاً استقلال خود را به دست آورده بود و دیگر زیر سلطهٔ عباسیان نبود.[۱۵۴][۱۶۴]
دولت سامانی بخشی از میاندوره ایرانی بود که منجر به ظهور مجدد فرهنگ ایرانی و زبان پارسی شد.[۴۲۰] در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد و با هویت اسلامی سازگار گردید. سامانیان به دانش و هنر علاقه زیادی نشان دادند که این مسئله در نهایت منجر به برآمدن اندیشمندانی مانند رودکی، فردوسی و ابن سینا شد.[۴۲۱] در همین دوران، بخارا به شکل رقیبی برای بغداد درآمد و از نظر شکوه تنه به تنه پایتخت عباسیان میزد.
امیران سامانی خود را وارثان شاهنشاهان ساسانی میدانستند.[۴۲۲][۴۲۳] با این حال سن مارتن آنها را از اعقاب اشکانیان دانسته.[۴۲۴]
تاریخ
زبان فارسی
سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰–۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵–۷۰ ق / ۹۳۵–۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجههای محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژههای عربی به آن راه یافت.[۴۲۵]
دیوانسالاری
یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوانسالاری بود که به ۱۰ بخش تقسیم میشد: دیوان وزارت که در رأس تمامی دیوانها قرار داشت و توسط وزیر اداره میشد بر مابقی بخشها نظارت داشت. دیوان خراج امور مالی دولت سامانی را بررسی میکرد. دیوان اشراف وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هر ولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند. دیوان رسائل وظیفه داشت فرمانهای حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند این دستگاه به دیوان اسرار مشهور بود. دو دیوان به نام شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند، شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و اجرای احکام جنایت در مرحلهٔ ابتدایی، قاضی نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضیالقضات مسقر در پایتخت بود. دیوان دیگری به نام برید وظیفه جمعآوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود. دیوان حسبه وظیفهای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔ امر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت. دیوان سپاه مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بوده و همچنین وظیفه داشت مواجب آنها را تعیین و سلاح و اسب آنها را تأمین کند. دیوان اوقاف، آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوانهای سامانی بودند.[۴۲۶]
فهرست امیران سلسله سامانی
- سامان خدا
- اسد بن سامان
- یحیی بن اسد
- نصر بن احمد (۲۷۹–۲۵۰ ه.ق)
- اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه.ق)
- احمد بن اسماعیل سامانی، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه.ق)
- نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه.ق)
- نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه.ق)
- عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه.ق)
- منصور یکم سامانی، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه.ق)
- نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه.ق)
- منصور دوم سامانی (۳۸۹ – ۳۸۷ ه.ق)
- عبدالملک دوم سامانی (۳۸۹ – ۳۸۹ ه.ق)
- منتصر سامانی (۳۸۹ – ۳۹۰ ه.ق)
آل زیار
زیاریان یا آل زیار یک خاندان کوچک اسلامی اهل سرزمینهای پیرامون دریای خزر بودند.[۴۲۷][۴۲۸] امیران زیاری در قرن چهارم هجری امیر گرگان و طبرستان بودند و مناطقی همچون قومس، دیلم و گیلان نیز گاه در قلمرو آنان بود.[۴۲۹] این خاندان از منطقه داخل گیلان برخاسته بودند.[۴۳۰] مرداویج، مؤسس سلسله زیاری، مدعی رسیدن اصل و نسبش به خاندان سلطنتی پیش از اسلام گیلان بود. او نخست به علویان طبرستان و سپس به اسفار بن شیرویه، سردار گیلی، خدمت میکرد.[۴۳۱] زیاریان در ابتدا به دنبال احیای امپراتوری ساسانیان و خلع قدرت خلافت عباسی بود؛[۴۳۲] اما پس از مرگ مرداویج، بنیانگذار این خاندان، به صورت حکومتی محلی در گرگان، طبرستان و مناطق پیرامون درآمد و پس از مدتی دستنشاندهٔ دیگر حکومتهای همسایه شد. تدریجاً اقتدار و نفوذ امیران زیاری کم و کمتر شد تا آن که واپسین امیران این خاندان، در دورهٔ سلجوقیان، محدود به قلعههای کوهستانی بودند.[۴۳۳]
آل حسنویه
آل حسنویه (۳۴۸–۴۰۵ق) خاندان کردان برزیکانی شیعه از سلسلههای نیمهٔ باختری ایران که در سده ۴ق/۱۰م در کوههای زاگرس [در اردلالن ( کردستان کنونی )و کرمانشاه و همدان و ایلام و لرستان تا نزدیک به خوزستان]فرمانروایی کردند.
آل بویه
آل بویه یا بوییان (۳۲۰–۴۴۷ ق / ۹۳۲–۱۰۵۵ م) حکومتی ایرانی از دودمانهای دیلمی شیعه پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی میکردند[۴۳۴] و از دیلمان در لاهیجان[۴۳۵] گیلان برخاسته بودند.[۴۳۶]
مؤسسین این سلسله علی، حسن و احمد، سه پسر دیلمی بویه بودند که در رکاب سپاه مرداویج بودند و پس از او، ترقی کردند. رخدادهای بعدی نشان داد آنان رهبرانی توانمند و پرتکاپو بودند. علی که اصفهان را در دست داشت، به جنوب لشکر کشید و فارس را به چنگ آورد، در حالی که حسن جبال را به تملک درآورد و احمد کرمان و خوزستان را تسخیر کردند. حسن با پیشروی به سوی غرب در سال ۹۴۵ میلادی وارد بغداد شد. یک سال بعد مستکفی خلیفه عباسی را سرنگون و او را با المطیع جایگزین کرد. بدین ترتیب دوره ای از ۱۱۰ سال سیطره بوئیان بر خلافت آغاز شد، سیطره ای که تثبیتش برای بوئیان ۱۲ سال زمان برد. آنان عنوان امیرالامرا را که رسماً به فرمانروایان بویی بغداد داده شده بود، اختیار کردند.[۴۳۷]
امیران محلی
سلطنت ترکان
غزنویان
دودمان غَزنَوی یا غزنویان (۹۷۵–۱۱۸۷ م) (۳۴۴ ه.ق - ۵۸۳ ه.ق) یک سلسلهٔ تُرکتبار،[۴۳۸][۴۳۹][۴۴۰] پارسیگوی و مسلمان در بخشهای شرقی ایران بزرگ به ویژه فرارود و خراسان بزرگ بود. اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تأیید خلافت عباسی بود. شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام دادهاست.
از آنجا که غزنویان نخستین پایههای شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند. بنیانگذار این دودمان سلطان محمود غزنوی بود. پدران او از خانات ترکمن بودند که به خراسان کوچ کرده بودند.[۴۴۱] نامآورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند. با شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان[۴۴۲] و پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانروایاش به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد. حکومت غزنویان هند از نظر هنردوستی و توجه به شاعران پارسی سرا و گسترش زبان پارسی از اهمیت بالایی برخوردار است.
سلجوقیان
امپراتوری سلجوقی،[۴۴۳] حکومتی ترکتبار،[۴۴۴][۴۴۵][۴۴۶] ترکی-ایرانی[۴۴۷] و سنی مذهب بود که توسط ایل قنیق تُرکان اغوز بنا نهاده شد.[۴۴۸] وسعت قلمرو سلجوقیان از شرق تا کوههای هندوکش، از غرب تا فلات آناتولی و شام، از شمال تا آسیای مرکزی و از جنوب تا خلیج فارس ادامه داشت. سلجوقیان سرزمین مادر خود یعنی حاشیه دریای آرال به خراسان حمله کرده و سپس وارد بخش مرکزی ایران شدند و پس از آن با پیروزی بر امپراتوری بیزانس در نبرد مَلازگرد، آناتولی را تصرف کردند.[۴۴۹] سلجوقیان تحت سلطنت طغرل بیک، با ایجاد تسلط سیاسی بر خلافت عباسی در بغداد، رهبری جهان اسلام را به دست گرفتند.[۴۵۰]
جد این امپراتوری سلجوق پسر دقاق بود، دقاق بزرگترین فرماندهٔ نظامی ایالت اوغوز یبغو بود. به دلیل مهارت وی در تیراندازی به وی لقب تیمور یالیق (کمان آهنین) داده بودند.
امپراتوری سلجوقیان در سال ۱۰۳۷ میلادی توسط طغرلبیگ بنیانگذاری شد. طغرل به واسطه سلجوق بیگ که یکی از سران تُرکان اوغوز بود به قدرت رسید. سلجوقیان باعث اتحاد دوباره جهان اسلام شدند و نقش کلیدی در جنگهای صلیبی اول و دوم داشتند. سلجوقیان به شدت تحت تأثیر فرهنگ[۴۵۱] و زبان[۴۵۲] ایرانیان قرار گرفتند و نقش مهمی در ایجاد پیوند بین فرهنگهای ترکی-ایرانی بودند[۴۵۳] به گونهای که حتی باعث انتقال فرهنگ ایرانی به فلات آناتولی نیز گشتند.[۴۵۴][۴۵۵] استقلال فرهنگی زبان فارسی (از زبان عربی) در امپراتوری سلجوقی شکوفا شد.[۱۰۳] از آنجا که سلجوقیان، سنت اسلامی یا میراث ادبی قوی از خود نداشتند، زبان فرهنگی مدرسان فارسی خود در اسلام را به کار گرفتند، بدین ترتیب زبان و ادبیات فارسی در کل ایران رواج یافت و زبان عربی در آن کشور جز در آثار معارف دینی ناپدید شد.[۱۰۳] مهاجرت ترکتباران به مناطق استراتژیک مرزهای شمالی و شمال غربی امپراتوری سلجوقی برای مقابله با حملات احتمالی دشمنان خارجی باعث ترکسازی این مناطق شد.[۴۵۶]
غوریان
غوریان یا آل شَنسَب دودمانی اسلامی در دوران قرون وسطی از سرزمینهای شرقی ایران که تسلط شان را از غور در مرکز سرزمینهای که امروزه افغانستان میباشد، آغاز کردند و در میانه قرن دوازدهم میلادی تا سالهای آغازین قرن سیزدهم میلادی به یک قدرت عمده تبدیل شدند. غور مرکز هسته نظامی امپراتوری آنها بوده که زمانی قلمرو شان از گرگان در غرب تا شمال هند در شرق گسترش مییافت، هرچند که تحت تأثیر خوارزمشاهیان قرار داشتند. فروپاشی و نابودی غوریان در هنگام حمله مغولان به سرزمینهای شرقی ایران بودهاست.[۴۵۷][۴۵۸]
خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان دودمانی پارسیگو[۴۵۹][۴۶۰][۴۶۱] با تبار ترکی-ایرانی و سنی مذهب بود که مملوکان تُرک شکل دادند[۴۶۲][۴۶۳] و بر ایران و آسیای میانه حاکم بودند.[۴۶۴] خوارزمشاهیان ابتدا به عنوان حکومتی دستنشانده از طرف امپراتوری سلجوقی بوده و بعد از آن به صورت پادشاهی مستقل حکومت کردند.[۴۶۵][۴۶۶][۴۶۷] بنیانگذار این سلسله، انوشتکین بود که در سال ۱۰۷۷ میلادی ملکشاه سلجوقی او را به عنوان حاکم خوارزم منصوب کرد.[۴۶۸] فرزندان انوشتکین (تا پیش از ۱۱۵۷ میلادی) به نمایندگی از پادشاهان سلجوقی بر خوارزم حکمرانی میکردند.[۴۶۹] انوشتکین ممکن است متعلق به قبیله بیگدلی از ترکان اوغوز باشد.[۴۷۰]
وسعت قلمرو این سلسله طبق تخمین ۲٫۳ (یا طبق تخمین دیگر ۳٫۶) میلیون کیلومتر مربع بودهاست.[۴۷۱][۴۷۲]
اتابکان
اسماعیلیه
دولت اسماعیلیان الموت، حکومتی است که در سال ۴۸۳ (هجری قمری) با فتح قلعه الَموت توسط حسن صباح پایهگذاری شد و دوره فرمانروایی آنان تا ۶۵۴ (هجری قمری) ادامه یافت. مرکز فرماندهی اسماعیلیان در الَموت بود و بیشترِ فعالیت آنها مبارزه با خلفای بنی عباس و قبایل مغول بود. حسن صباح به عنوان شاخصترین فرمانروای اسماعیلیان (شعبه نزاریان) با انجام تبلیغات وسیع در بین کشاورزان و بینوایان توانست حوزهٔ قدرت خود را تا سوریه کنونی گسترش دهد. سرانجام دولت اسماعیلیه پس از ۲۰۰ سال حکومت، با حملهٔ هلاکوخانِ مغول از بین رفت.[۴۷۳] اما سلسله امامت نزاریان بعد از سقوط الموت همچنان تا امروز ادامه دارد.
از حمله مغول تا برآمدن صفویه
حمله مغول
حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سالهای ۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی (۶۱۶–۶۵۴ ه.ق) اشاره دارد. این لشکرکشیها به حکومت خوارزمشاهیان، اسماعیلیه الموت و حکومتهای محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آنها در ایران منجر شد.
چنگیز خان پس از چیره شدن بر چین و بخشی از آسیای میانه با خوارزمشاهیان همسایه شد. خواسته چنگیز خان بازکردن راه بازرگانی میان قلمرو خوارزمشاهیان و چین بود. او در ابتدا، نسبت به سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت کرد ولی این پادشاه با تدابیر خصمانهٔ خود موجب غضب خان مغول و هجوم او به ممالک اسلامی شد. حملهٔ مغول در پی قتل ۴۵۰ بازرگان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی (پاییز ۵۹۸ خ. / ۶۱۶ ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی به مبارزه با مغول برآمد، ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. چنگیز برای دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ، جلالالدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش برگزید و جلالالدین بیش از ۱۰ سال پس از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی کرد. دومین لشکرکشی در سال ۶۲۶ ه.ق به امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویان بود. این لشکرکشی به قصد پایان دادن به مقاومت جلالالدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی که تحت سلطه خوارزمشاهیان باقیمانده بود، انجام شد. در پایان این دو حمله مغولان به سلطنت خوارزمشاهیان بر ایران پایان دادند و بسیاری از شهرهای ایران مانند طوس و نیشابور به کلی ویران شد و مردم آن قتلعام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر به شمال و شمال شرقی ایران نبود، در مرکز و غرب ایران نیز شهرهای دامغان، ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل هدف حمله قرار گرفتند.
سومین لشکرکشی در سال ۱۲۵۴ میلادی (۶۵۴ ه.ق) ۴۰ سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، با هجوم هولاکوخان به ایران آغاز شد. هلاکوخان در این لشکرکشی تسخیر قلعههای اسماعیلیه را اولین هدف خود قرار داد. رکنالدین خورشاه آخرین خداوند الموت در تسخیر این قلعهها به هلاکو کمکهایی نیز کرد؛ اما، سرانجام خود او نیز به دنبال تسخیر این قلعهها کشته شد. بدین ترتیب دولت خداوندان الموت به پایان رسید. سپس، هلاکو در سال ۱۲۵۸ میلادی (۶۵۶ ه.ق) به بغداد لشکر کشید و با سقوط بغداد، خلافت عباسیان پس از حدود ۵۱۸ سال به پایان رسید. پس از این پیروزی بود که حاکمان مغول کوشیدند تا به جای ویرانی و قتلعام مردم بر آنان حکومت کنند.
دفاع مردم در حملهٔ نخست مغولان نشان از آن دارد که در حملهٔ نخست شهرهای مختلف در مقابل حملهٔ مغول به شدت مقاومت کردند، اما نفاق سران کشوری و لشکری با یکدیگر و نداشتن یک فرماندهٔ مدبر و فرار خوارزمشاه و بیانضباطی، نگذاشت که این همه مدافعات به نتیجهای قطعی منتج شود. حمله مغول بیش از خسارتهای اقتصادی، صدمات فرهنگی و روحی برجای گذاشت. در این حمله مراکز علمی و فرهنگی مانند کتابخانههای بسیاری سوزانده و ویران شد. شهرهای بزرگ بسیاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز رشد و پرورش فکری به حداقل رسید. کاهش جمعیت و به اسارت گرفتن و فرستادن صنعتگران ایرانی به مغولستان باعث رکود اقتصادی در ایران، و تخریب قناتها و آبراههها — که در طول قرنها ساخته شده بودند — نیز سبب رکود کشاورزی شد. پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که از این حمله جان سالم بدر برده بودند، به مناطق امن مانده از این حمله مانند آسیای صغیر و هند مهاجرت کردند. همچنین از اثرات دیگر آن، رونق تجارت در مسیر راه ابریشم بین ایران، چین و کشورهای غرب ایران بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها بود.
ایلخانیان
ایلخانان، نام سلسلهای مغول است که از سال ۶۵۴ تا ۷۳۶ ه.ق معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی به مدت ۷۹ سال در ایران حکومت میکردند و فرزندان چنگیز خان بودند. لشکریان چنگیز خان نخستین بار در سال ۶۱۶ ه.ق معادل ۱۲۱۹ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۶۲۴ ه.ق معادل ۱۲۲۷ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. در سال ۶۴۸ ه.ق معادل ۱۲۵۱ میلادی، منگوقاان (خاقان امپراتوری مغول) بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای به ترتیب به ایران و چین پیروزیهای مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. ایلخانان یعنی بزرگان محلی و منظور از این عنوان آن بودهاست که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به خاقانان برساند و این احترام همیشه از طرف ایلخانان ایران رعایت میشدهاست. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان را در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان، خود را سلطان نامیده و نامهای اسلامی برگزیدند.
امیران محلی
دوران حکومت ایلخانان (فرزندان چنگیزخان مغول) در ایران از سال ۶۵۴ ه.ق با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بینظمی تا ۷۵۰ ه.ق پایان یافت. در پایان حکومت ایلخانان (دوران ضعف آنان)، ایران شاهد ملوکالطوایفی در عرصه حکومت و نهضتهای انقلابی ضد ایلخانان نظیر سربداران بود. دوران حکومت ایلخانان، افول و انحطاط را به همراه آورد.
عراق عرب | جزیره | اران | آذربایجان | قرهباغ | کردستان اردلان | دیلمان | طبرستان | قهستان | سیستان | تالش | ||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
جلایریان | چوپانیان | پادوسپانیان | باوندیان | سربداران | ملوک نیمروز | اسپهبدان گیلان | ||||||||
جلایریان | چلاویان | مرعشیان | سربداران |
یزد | کرمان | عراق عجم | جبال | مکران | فارس | خوزستان | دارابگرد | لرستان فیلی | لر بزرگ | هرمز | لارستان | |||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
اتابکان یزد | مظفریان | اینجویان | مشعشعیان | ملوک شبانکاره | اتابکان لر کوچک | اتابکان لر بزرگ | ملوک هرمز | حکام لار | ||||||
مظفریان |
بیهپس | بیهپیش | شمال خراسان | ابیورد | جرجان | خراسان | جوزجانان | بادغیس | غرجستان | زابلستان | تخارستان | بامیان | غور | ||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
تجاسبی | اسحاقوندان | ناصروندان | کیاییان | جانی قربانیان | طغاتیموریان | کرتیان |
تیموریان
امپراتوری تیموری یا امپراتوری گورکانی (۹۱۱–۷۷۱ ق/ ۱۵۰۶–۱۳۷۰م) دودمانی ترکتبار با فرهنگی ایرانی (جوامع ایرانیمآب) بود.[۴۷۴][۴۷۵] بنیانگذار این دودمان تیمور بود که ادعا میکرد نسبش به چنگیز خان میرسد و در قبیلهٔ ترکی-مغولی برلاس به دنیا آمد. تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین ماوراءالنهر را به اهمیتی رساند که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیدهبود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سراسر خراسان و آنگاه به همهٔ بخشهای ایران و امپراتوری عثمانی و بخشهایی از هندوستان گسترش داد. از آنجایی که فتوحات تیمور بیشتر جنبهٔ یورش و هجوم داشت تا تسخیر واقعی، اغلب این مناطق باز به زودی از تصرف تیموریان خارج شد. با این حال ماوراءالنهر مدتی مرکز دولتی شد که بیشتر ایران و افغانستان را افزون بر ماوراءالنهر در بر میگرفت. هنگامی که کشور گسترده تیموری تجزیه شد، دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. به محض اینکه تیمور مرد، ترکان عثمانی و آل جلایر و ترکمانان درصدد تصرف سرزمینهای ازدسترفتهٔ خود برآمدند. با این همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. هرچند آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند؛ ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمتهای کوچکتر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این همه خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی بستر فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند.
آق قویونلو
آققویونلو سلسلهای تُرکمان[۴۷۶][۱۰۳] بود که بر ایران، عراق، شرق آناتولی، ارمنستان و آذربایجان[۴۷۷] از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان میراند. معنی لغوی آققویونلو «صاحبان گوسفندان سفید» میباشد.
قراقویونلو
قراقویونلو سلسلهای از حاکمان ترکمان و مسلمان بود که نزدیک صد سال بر شمال غرب ایران، شرق آناتولی، آذربایجان و ارمنستان حکمرانی کردند[۴۷۸] (۷۸۰–۸۷۴ ه.ق). خانواده حاکم قراقویونلو از قبیله ییوا، به ویژه ایل بهارلو بودند.[۴۷۹] آنها از طوایفی بودند که هنگام حمله مغول مساکن خود را حوالی دریاچه آرال ترک کرده به ایران آمدند و هر طایفه از آنان در جایی استقرار یافتند. هنگامی که دولت ایلخانان مغول منقرض شد، ترکمانان هم مانند سایر طوایف ترک و مغول از فرصت استفاده کرده صاحب قدرت شدند. این قبیله در شمال شرقی دریاچه وان با مرکزیت ارچیش به قدرت رسیدند.
صفویان
صفویان دودمانی ایرانی[۴۸۰] و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی)[۴۸۱] حدوداً به مدت ۲۲۱ سال بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۹۰۷ قمری(۸۸۰ خورشیدی) در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۳۵ قمری (۱۱۰۱ خورشیدی) از افغانها شکست خورد و سلسلهٔ صفویان برافتاد.[۴۸۲][۴۸۳]
دوره صفویه از مهمترین دوران تاریخی ایران بهشمار میآید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی مانند صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان و آل بویه روی کار آمدند، لیکن هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و میان مردم ایران یکپارچگی پدیدآورند.[۴۸۴] این دوره یکی از سه مرحله دوران طلایی اسلام و دوره اوج تمدن اسلامی است.[۴۸۵] ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود.[۴۸۶][۴۸۷][۴۸۸][۴۸۹]
صفویان، آیین شیعه را مذهب رسمی ایران قرار دادند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه (در دست شاه) بود. پس از برپاساختن پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرده و از ثبات و یکپارچگی برخوردار گردید و در زمینهٔ جهانی نامآور شد.[۴۹۰] در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریانهای بازرگانی، (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن)، جنگهای بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد که علت این جنگها جریانهای زمینی و دینی بود.[۴۹۱]
افشاریان
افشاریان (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری، ۱۷۹۶–۱۷۳۶ میلادی، ۱۱۱۴–۱۱۷۴ شمسی) سلسلهای ترک تبار[۴۹۲] ایرانی بود که در میانه سده هجدهم میلادی، بر ایران حکومت کرد. این سلسله در سال ۱۷۳۶ میلادی توسط نادرشاه افشار و با کشتن چهارمین شاه هوتکیان اشرف افغان و خلع شاه صفوی از سلطنت، بنیان نهاده شد.[۴۹۳][۴۹۴][۴۹۵]
در دوران حکومت نادرشاه، ایران به بزرگترین وسعت خود از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید.[۴۹۶] نادر بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تسلط داشت. با مرگ او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از خراسان تحت حکومت بازماندگان نادر باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۷۹۶ میلادی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر، مجدداً ایران را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت.
نام سلسله افشار از نام ایل افشار،[۴۹۷][۴۹۸] یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شدهاست.[۴۹۹] ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند.[۵۰۰]
زندیان
زندیان یا زندیه (۱۱۲۹–۱۱۷۴ ه.ش) نام یکی از سلسلههای ایرانی بود که پس از فروپاشی شاهنشاهی افشاریان و تا برآمدن دودمان قاجار به درازای ۴۵ سال در ایران حکومت کردند. زندها لر تبار بودند. این سلسله به سردمداری کریمخان زند در سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریمخان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناخ خان» نیز ایلخان بودهاست. کریمخان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی دانا و مدبر[۵۰۱] بود. او خود راوکیل الرعایا نامید و از داشتن لقب شاه پرهیز کرد. او بهطور موقت، شهر ملایر را پایتخت و مقر فرماندهی خود نمود توانست بر تمام ایران مسلط شود و سپس[۵۰۲][۵۰۳] شهر شیراز را پایتخت خود گردانید. ارگ کریمخان، بازار وکیل، حمام وکیل و مسجد وکیل در شهر شیراز از جمله بناهایی هستند که از دوران حکومت وی به یادگار ماندهاست.
کریمخان زند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه.ق) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادقخان زند نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند. طایفه زند از نژاد لر هستند و بهمدت ۴۳ سال بر ایران حکومت کردند.
قاجاریان
قاجاریان گروهی از پادشاهان ایرانی بودند که حدود سال ۱۱۷۵ تا ۱۳۰۴ بر ایران قاجاری به مدت صد و سی سال فرمان راندند. این حکومت ۷ پادشاه داشتهاست. آقامحمدخان بنیانگذار و اولین پادشاه این حکومت و احمدشاه قاجار آخرین پادشاه این حکومت بود که در پاریس درگذشت. پادشاهی قاجاریان ۱۳۱ سال طول کشید.
پهلوی
جمهوری اسلامی
تاریخ معاصر ایران
تا پیش از سدهٔ نوزدهم کنش اجتماعی عمدهای در ایران علیه سیاستهای حاکمان صورت نمیگرفت. فرمانروایان در ایران دارای قدرت مطلقه و «فره ایزدی» بودند و با القابی مانند «سایهٔ خدا بر روی زمین» توصیف میشدند.[۵۰۴] بر خلاف تاریخ اروپای غربی (و شاید ژاپن) اشرافیت ریشه دار و مستقل که توانایی مهار قدرت مطلقهٔ پادشاهان را داشته باشند در ایران شکل نگرفته بود. (استبداد شرقی) در نتیجهٔ این استبداد و توانایی ضبط و تصرف بی ضابطهٔ اموال و نبود امنیت برای مالکیت خصوصی فرایند انباشت سرمایه در ایران به وجود نیامده بود.[۵۰۵]
اما در طول سدهٔ نوزدهم و بهطور عمده نیمهٔ دوم آن، افزایش فزایندهٔ حجم تماسها با اروپا_اعم از مراودات بازرگانی و برخوردهای نظامی و نقل و انتقال سفیر_ و به دنبال آن آشنایی هرچه بیشتر گروههایی از مردم با نهادها و ابزارهای مدنی مدرن و شیوههای دیگر کشورداری و مفاهیم نو مانند «ملت» و وظایف متقابل دولت و ملت، تحزب و… باعث شکلگیری جامعهٔ مدنی و افزایش مطالبات ملت از حاکمیت برای اصلاح شد.[نیازمند منبع]
آغامحمدخان پس از نزدیک به دو دهه لشکرکشی بیوقفه در سال ۱۱۶۱خورشیدی/۱۷۹۵میلادی، در تهران تاج گزاری کرد و بدین ترتیب دودمان قاجار تأسیس شد.
قاجارها از لحاظ چگونگی به قدرت رسیدن و همچنین خاستگاه چادرنشینی خود تفاوت چشمگیری با بخش عمدهٔ دودمانهای پیش از آن از جمله افشارها و زندیان نداشتند[۵۰۶] اما بر خلاف دو سلسلهٔ پیشین که به سرعت پس از مرگ بنیانگذار آن مضمحل میشدند، توانستند نزدیک به یک و نیم سده بر مصدر قدرت باقی بمانند.[۵۰۷] برای ریشه یابی این واقعیت میتوان به موضوعاتی مانند: بهرهبرداری آگاهانه و عمدی قاجارها از تمایزهای اجتماعی فراوان موجود در جامعهٔ ایران سدهٔ نوزدهم همانند درگیری حیدری_نعمتی در شهرها و رقابتهای ایلیاتی و طایفهای در خارج از آن[۵۰۸] , تعامل متقابل با روحانیان برجسته[۵۰۹] , تأیید و پشتیبانی دولتهای بزرگ غربی از دودمان قاجار[نیازمند منبع] اشاره کرد.
پایان کار دودمان قاجار و تصرف تدریجی قدرت به دست رضاشاه تحولی اساسی را در ساختار دولت، بوروکراسی و اعمال حاکمیت بر مناطق دور از پایتخت به وجود آورد که تا پیش از آن سابقه نداشت. رضاشاه شالودهٔ دولتش را بر دوپایهٔ ارتش و بوروکراسی پایهگذاری کرد که اولی در دوران حکومت وی تا ده برابر و دومی هفده برابر رشد کردند.[۵۱۰]
ایران معاصر و جنبشهای اجتماعی
اگرچه تا پیش از قرن نوزدهم سلسلههای گوناگون حاکم بر ایران همانند دیگر کشورهای آسیایی با برخی دولتهای غربی مانند ونیز، انگلستان، روسیه (نیمه غربی) , پرتغال، اسپانیا، هلند و… تماسها و مراوداتی_اعم از خصمانه یا دوستانه_ داشتند؛ اما وجه تمایز میان این تماسها در سدهٔ نوزدهم میلادی با سدههای پیشین، افزایش چشمگیر حجم آنها و نیاز روزافزون کشورهای اروپایی به مواد خام دیگر مناطق جهان بود. وقوع انقلاب صنعتی در اروپا کشورهای توسعه یافتهٔ این قاره را به صادرکنندهٔ عمدهٔ کالاهای صنعتی با قیمتی نازل تر از کالاهای بومی مبدل کرده بود که این امر تأثیرات اجتماعی و سیاسی زیادی به دنبال داشت.[۵۱۱] سیطرهٔ اقتصادی کشورهای صنعتی، بازرگانان محلی و پراکنده را برای نخستین بار در قالب طبقهای با منافع مشترک یکپارچه کرد.[۵۱۲] این طبقه به دلیل پیوندهایش با روحانیون در جنبشهای آینده طبقهٔ متوسط سنتی نام گرفتند.[۵۱۳]
در کنار این طبقه، گروه اجتماعی جدیدی با نام «منورالفکران» در ایران شکل گرفتند که از طرق گوناگون مانند سفر یا مهاجرت به کشورهای توسعه یافتهٔ غرب یا نواحی کمتر توسعه یافته که در عین حال جلوتر از ایران بودند مانند قفقاز، هندوستان و… با دنیای جدیدی به غیر از دنیایی که تاکنون در آن زندگی میکردند آشنا شدند.[۵۱۴]
شکستهای نظامی پی در پی ایران از روسیه تزاری و سپس بریتانیا و تجزیهٔ ایالات ثروتمند قفقاز و پس از آن تحمیل قراردادها و امتیازات نامنصفانهٔ بازرگانی و کاپیتولاسیون و نقض حاکمیت ملی ایران نیز فکر ایجاد تغییر و تحول و اصلاحات را در گروهی از سیاستمداران و روشنفکران و روحانیان ایران ایجاد کرد. [نیازمند منبع]
جنبشها و اقدامات اصلاحی پیش از مشروطه
- اصلاحات شاهزاده عباس میرزا:عباس میرزا ولیعهد و حاکم ایالت آذربایجان به عنوان فرمانده سپاه ایران در نبرد با روسیه را میتوان نخستین بانی مهم اصلاحات مدرن در ایران دانست. وی که در جریان جنگ با ارتش آموزش دیدهٔ روسیه به ضرورت ایجاد ارتشی نوین پی برده بود کوشید با کمک فرانسویها به نوسازی سپاه ایران مطابق با معیارهای اروپا تحت عنوان «نظام جدید» بپردازد.[۵۱۵] دیگر کوششهای اصلاح گرانهٔ عباس میرزا عبارت بودند از فرستادن نخستین محصلین در سال ۱۸۱۱ میلادی به انگلستان[۵۱۶] و ایجاد یک چاپخانه در شهر تبریز که با پشتیبانی او انجام شده بود و ترجمهٔ یک سری کتب مربوط به فنون نظامی.[۵۱۷] وی در راه این اصلاحات با مخالفت گروهی از روحانیان و در مقابل پشتیبانی گروهی دیگر از آنها مواجه شد. دستهٔ نخست اینگونه اقدامات را «غیر اسلامی» میدانستند در حالی که دستهٔ دوم آن را برای «دارالاسلام» مفید میدانستند.[۵۱۸] علاوه بر اینها گروهی از درباریان از جمله برادر ولیعهد و همچنین سران عشایر که از ناحیهٔ نظام جدید احساس خطر میکردند اقدامات عباس میرزا را برای آیندهٔ خود زیان بار میدانستند. عوامل یادشده سبب اخلال در طرحهای عباس میرزا شد و در نهایت با درگذشت شاهزاده پیش از فتحعلی شاه این اصلاحات عقیم ماندند.
- جنبش بابیه:
- اصلاحات امیرکبیر:
- اصلاحات سپهسالار:
- جنبش تنباکو:
جنبش مشروطه
در ۲۱ آذر ۱۲۸۴ علاءالدوله، حاکم تهران در تلاش برای پایین آوردن قیمت شکر، دو تن از تاجران خوشنام را فلک کرد.[۵۱۹] با انتشار این خبر، صاحبان کسب و کار، مغازهها و کارگاهها را تعطیل کردند و در مسجد بازار گرد آمدند. دو هزار تن از کسبه و طلاب به رهبری سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی در حرم شاه عبدالعظیم بست نشستند و خواستههای خود را چنین اعلام کردند: برکناری حاکم تهران، برکناری نوز، اجرای شریعت و تأسیس عدالتخانه.[الف] دولت سرانجام پس از یک ماه تسلیم شد و معترضان در بازگشت به تهران، با استقبال جمعیت زیادی مواجه شدند که شعار میدادند «زنده باد ملت ایران». ناظمالاسلام کرمانی در خاطرات خود نوشتهاست که عبارت «ملت ایران» را تا پیش از آن در تهران نشنیده بود.[۵۲۱]
ناتوانی شاه در تأسیس عدالتخانه و برکناری نوز، زمینهٔ شروع دوبارهٔ اعتراضات را فراهم کرد. در محرم سال ۱۲۸۵، بهدنبال بازداشت واعظی که در حال سخنرانی علیه دولت بود، مرحله سوم اعتراضات شروع شد. گروهی از طلاب در مقر پلیس گرد آمدند و در پی درگیریها، یکی از طلاب به ضرب گلوله کشته شد. روز بعد، در حالی که جمعیت زیادی از تجار، اصناف و طلاب برای تشییع پیکر وی از بازار بهسوی مسجد جامع در حال حرکت بودند، درگیری دیگری بین قزاقها و معترضان رخ داد و بنا به گفتهٔ آبراهامیان، ۲۲ نفر کشته و بیش از ۱۰۰ نفر زخمی شدند. در پی این خشونتها، طباطبایی، بهبهانی و دیگر شخصیتهای مذهبی تهران را به مقصد قم ترک کردند و تعدادی از تاجران و روحانیان نیز در سفارت انگلستان در باغ قلهک بست نشستند. سفیر وقت انگلیس در یادداشتی به وزارت خارجه این کشور، شمار این عده را بیش از ۱۴ هزار نفر اعلام کرد.[۵۲۲] با پیوستن دانشجویان دارالفنون به بستنشینان، سخنرانیهای متعددی در مورد نظامهای مشروطه در اروپا انجام میشد[۵۲۳] و در پی توصیهٔ اعضایی که تحصیلات جدید داشتند، تأسیس مجلس شورای ملی جایگزین خواستهٔ اولیهٔ معترضان مبنی بر تأسیس عدالتخانه شد.[۵۲۴] دربار، نخست از پذیرش خواستهها سر باز زد، اما در نهایت، سه هفته پس از شروع تحصن در سفارت انگلیس، مظفرالدین شاه، فرمان مشروطیت را امضا کرد و مشیرالدوله را به نخستوزیری برگزید.[۵۲۵] تاریخ این رویداد، ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ برابر با ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ بود.[۵۲۶][۱۵۴]
ایران در جنگ جهانی یکم
دوران رضاشاه
جنگ جهانی دوم و اشغال نظامی ایران
نهضت ملی و کودتای اوت ۱۹۵۳/مرداد۱۳۳۲
وقایع سالهای ۱۳۳۹ تا قیام پانزدهم خرداد۱۳۴۲
ایران در سالهای ۱۹۶۳/۱۳۴۲ تا ۱۹۷۷/۱۳۵۶
انقلاب فوریهٔ ۱۹۷۹/بهمن۱۳۵۷
بخشبندی تاریخ ایران
نکتهٔ دیگر آنکه معمولاً تاریخ ایران را به دو دورهٔ کلی تاریخ ایران پیش از اسلام و تاریخ ایران پس از اسلام تقسیم میکنند.[نیازمند منبع]
دو روایت مختلف از تاریخ ایران پیش از اسلام وجود دارد: یکی روایت سنتی که مبتنی بر تواریخ سنتی است (شامل شاهنامه) و از نخستین پادشاه کیومرث (که پادشاه جهان و نه فقط ایران است) آغاز میشود و شامل سلسلههای پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، ملوکالطوایفی (اشکانیان) و ساسانیان است. این روایت سنتی به یک معنی روایتی اسطورهای از تاریخ ایران است و شامل اطلاعات ذیقیمت مردمشناسانه و اسطورهشناسانهاست.
روایت دیگر روایت مبتنی بر تواریخ خارجی (شامل تواریخ یونانی، ارمنی، رومی) و مدارک و یافتههای باستانشناسی (شامل کتیبهها و سکهها) و بهطور کلی روایتی مدرن و علمیاست. در این روایت خاندانهای پادشاهی در ایران پیش از اسلام از قرار زیرند: مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان.
شاید بسیاری باور ننمایند که از سال سیام هجری که سال مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است تا سال ۱۳۴۴ه. ق(=۱۳۰۴ه.خ) که تاریخ برافتادن قاجاریان میباشد در درون حدود طبیعی ایران بیش از یکصد و پنجاه خاندان به استقلال یا نیمه استقلال پادشاهی کردهاند و از میان ایشان تنها پنج خاندان سلجوقیان، ایلخانیان، تیموریان، صفویان و افشاریان را میتوان گفت که بر سراسر ایران حکمروا بودند. از دیگران طاهریان، سامانیان، صفاریان، غزنویان، بوییان، خوارزمشاهیان، ترکمانان، زندیان، قاجاریان اگر چه پادشاهان بزرگ و بنام بودند هیچکدام سراسر ایران را زیر فرمان نداشتند. آن دیگران هم جز خاندانهای کوچکی نبودند که هر کدام بر یک یا دو ولایت فرمانروا بودند.[۵۲۷]
در زمینه دودمانها باید این را به اشاره یادآوری کرد که در یک دوره که آل جلایر نیز بر بخشهایی از ایرانزمین فرمان میراندند، حدود بیست دودمان بر ایران فرمانروا بودند.
دودمانهای دوران باستان
- ماد (آغاز قرن هشتم ق.م. ۵۵۰ ق. م) بنیانگذار دیاکو پادشاه بزرگ هووخشتره
- هخامنشی (۵۵۹ ق.م. - ۳۳۰ ق. م) بنیانگذار کوروش بزرگ شاهنشاهان بزرگ داریوش یکم و خشایارشا یکم
- سلوکیان (۳۳۰ ق.م. - ۱۲۹ ق. م) بنیانگذار سلوکوس یکم
- اشکانیان (۲۴۶ ق.م. - ۲۲۴ م) بنیانگذار اشک یکم شاهنشاهان بزرگ مهرداد یکم، مهرداد دوم و بلاش یکم
- ساسانیان (۲۲۴ م. ۶۵۲ م) بنیانگذار اردشیر بابکان شاهنشاهان بزرگ شاپور یکم، شاپور دوم، خسرو یکم و خسرو دوم
دودمانهای پس از اسلام
- طاهریان (۸۲۰–۸۷۳ م. / ۲۰۵–۲۵۹ ه.ق / ۱۹۹–۲۵۲ خ) بنیانگذار طاهر ذوالیمینین
- صفاریان (۸۷۵–۹۰۰ م. / ۲۶۱–۲۸۷ ه.ق / ۲۵۴–۲۷۹ خ) بنیانگذار یعقوب لیث
- سامانیان (۸۷۵–۹۹۹ م. / ۲۶۱–۳۸۹ ه.ق / ۲۵۴–۳۷۸ خ) بنیانگذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل یکم و نصر دوم
- زیاریان (۹۲۸–۱۰۷۰ م. / ۳۱۵–۴۶۲ ه.ق / ۳۰۶–۴۴۹ خ) بنیانگذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
- بوییان (۹۳۲–۱۰۴۹ م. / ۳۲۰–۴۴۰ ه.ق / ۳۱۱–۴۲۸ خ) بنیانگذار عمادالدوله علی، شهریار بزرگ عضدالدوله
- غزنویان (۹۹۸–۱۰۴۰ م. / ۳۸۸–۴۳۲ ه.ق / ۳۷۷–۴۲۰ خ) بنیانگذار سبکتگین، شهریاران بزرگ سلطان محمود و سلطان مسعود
- سلجوقیان (۱۰۳۸–۱۱۹۴ م / ۴۲۹–۵۹۰ ه.ق / ۴۱۷–۵۷۳ خ) بنیانگذار طغرل یکم شهریاران بزرگ ملکشاه یکم و احمد سنجر
- خوارزمشاهیان (۱۰۷۸–۱۲۲۰ م. / ۴۷۰–۶۱۷ ه.ق / ۴۵۶–۵۹۹ خ) بنیانگذار انوشتکین، شهریار معروف سلطان محمد خوارزمشاه
- ایلخانیان (۱۲۵۶–۱۳۴۴ م. / ۶۵۴–۷۴۵ ه.ق / ۶۳۵–۷۲۳ خ) بنیانگذار هولاکوخان، شهریاران بزرگ غازان خان و الجایتو خان
- تیموریان (۱۳۷۰–۱۴۹۸ م. / ۷۷۱–۹۰۳ ه.ق / ۷۴۸–۸۷۷ خ) بنیانگذار تیمور گورکانی، شهریار بزرگ شاهرخ گورکانی
- صفویان (۱۵۰۱–۱۷۳۲ م. / ۹۰۶–۱۱۴۵ ه.ق / ۸۷۹–۱۱۱۲ خ) بنیانگذار شاه اسماعیل یکم، شهریاران بزرگ شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم
- افشاریان (۱۷۳۵–۱۷۴۸ م. / ۱۱۴۸–۱۱۶۱ ه.ق / ۱۱۱۴–۱۱۲۷ خ): بنیانگذار نادرشاه
- زندیان (۱۷۵۰–۱۷۹۵ م. / ۱۱۶۳–۱۲۰۹ ه.ق / ۱۱۲۹–۱۱۷۳ خ) بنیانگذار کریمخان زند
- قاجاریان (۱۷۹۵–۱۹۲۵ م. / ۱۲۰۹–۱۳۴۴ ه.ق / ۱۱۷۳–۱۳۰۴ خ) بنیانگذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
- سلسله پهلوی (۱۹۲۵–۱۹۷۹ م. / ۱۳۴۴–۱۳۹۹ ه.ق / ۱۳۰۴–۱۳۵۷ خ) بنیانگذار رضاشاه
- جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۷ه.ش _ تاکنون) بنیانگذار سید روحالله خمینی و اکنون سید علی خامنهای
بازگویی تاریخ ایران در جهان
دانش غربیها از تاریخ ایران همیشه دست دوم بوده و به شدت تحت تأثیر دشمنی تاریخ نویسان یونان باستان با ایران قرار دارد. نسلهای پیاپی تحصیلکردگان اروپایی عادت کردهاند ایران را از منظر نوشتههای خصمانه هرودوت و روایات او از جنگ با ایران ببینند. در تاریخنویسی اعراب سنی در مورد ایران هم همین دشمنی و یکجانبهنویسی دیده میشود.[۵۲۸]
-
نقشهٔ آسیا در قرن سیزدهم پیش از میلاد
-
نقشهٔ خاورمیانه در قرن دهم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن ششم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن پنجم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن چهارم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن سوم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن یکم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن یکم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوم
-
نقشهٔ آسیا در قرن سوم
-
نقشهٔ آسیا در قرن چهارم
-
نقشهٔ آسیا در قرن پنجم
-
نقشهٔ آسیا در سال ۵۶۵ میلادی
-
نقشهٔ آسیا در قرن ششم
-
نقشهٔ آسیا در قرن هفتم
-
نقشهٔ آسیا در قرن هشتم
-
نقشهٔ آسیا در قرن نهم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دهم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوازدهم
نقشههای ایران در سلسلههای گوناگون
-
پناهگاهها و دهکدهها اولیه در پیش از نیمه هزاره پنجم پیش از میلاد[۵۲۹]
-
تمدن سفال نخودی رنگ[۵۳۰]
-
دوران ملوکالطوایفی دوم[۵۴۸]
-
نقشه ایران پس از نادرشاه و سلسله زندیه[۵۵۱]
-
شاهنشاهی پهلوی (نیمه شمالی ایران)[۵۵۳]
-
شاهنشاهی پهلوی (نیمه جنوبی ایران)[۵۵۴]
جستارهای وابسته
- ایران پیش از تاریخ
- تاریخ ایران باستان
- ایران در دوران خلافت
- میان دوره ایرانی
- گاهشمار تاریخ ایران
- دودمانهای ایران
- فهرست شاهان ایران
- فهرست شهبانوان ایران
- فهرست جنگهای ایران
- دانش و فناوری در ایران
- دین در ایران
- فرهنگ ایرانی
- مردمان ایرانیتبار
- فلات ایران
- نقش ایران در تمدن اسلامی
- حمله اسکندر مقدونی به ایران
- حمله اعراب به ایران
- حمله مغول به ایران
پانویس
- ↑ Christensen, Peter ,The decline of Iranshahr: irrigation and environments in the history http://books.google.com/books?id=ebB_ac13v3UC&pg=PA15&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=yMMuT8vBI-eeiQKywonKCg&ved=0CDcQ6AEwAQ#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- ↑ Marcinkowski, Christoph ,Shi'ite identities: community and culture in changing social contexts. http://books.google.com/books?id=F9khRsDDuX8C&pg=PA83&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=E78uT9GfA-zMiQKCooGsCg&ved=0CDIQ6AEwAA#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- ↑ "IRAN i. LANDS OF IRAN". Encyclopædia Iranica.
- ↑ International Journal of Middle East Studies (2007), 39: pp 307-309 Copyright © 2007 Cambridge University Press http://journals.cambridge.org/action/displayAbstract?fromPage=online&aid=1009412
- ↑ Lange, Christian. Justice, Punishment and the Medieval Muslim Imagination. Cambridge Studies in Islamic Civilization. Cambridge University Press. ISBN 9780521887823. Lange: "I further restrict the scope of this study by focusing on the lands of Iraq and greater Persia (including Khwārazm, Transoxania, and Afghanistan)."
- ↑ Gobineau, Joseph Arthur; O'Donoghue, Daniel. Gobineau and Persia: A Love Story. ISBN 1-56859-262-0. Archived from the original on 3 November 2013. Retrieved 8 June 2017. O'Donoghue: "...all set in the greater Persia/Iran which includes Afghanistan".
- ↑ Shiels, Stan (2004). Stan Shiels on centrifugal pumps: collected articles from "World Pumps" magazine. Elsevier. pp. ۱۱–۱۲, ۱۸. ISBN 1-85617-445-X. Shiels: "During the Sassanid period the term Eranshahr was employed to denote the region also known as Greater Iran..." Also: "...the Abbasids, who with Persian assistance assumed the Prophet's mantle and transferred their capital to Baghdad three years later; thus, on a site close to historic Ctesiphon and even older Babylon, the caliphate was established within the bounds of Greater Persia."
- ↑ Richard N. Frye, interview by Asieh Namdar, CNN, 20 October 2007. "I spent all my life working in Iran. and as you know I don't mean Iran of today, I mean Greater Iran, the Iran which in the past, extended all the way from China to borders of Hungary and from other Mongolia to Mesopotamia". [۱] [۲] بایگانیشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- ↑ Richard Nelson Frye, The Harvard Theological Review, Vol. 55, No. 4 (Oct. , 1962), pp. 261-268 http://www.jstor.org/pss/1508723 I use the term Iran in an historical context[...]Persia would be used for the modern state, more or less equivalent to "western Iran". I use the term "Greater Iran" to mean what I suspect most Classicists and ancient historians really mean by their use of Persia - that which was whitin the political boundries of State ruled by Iranians.
- ↑ هگل، جورج (٢٠٠٤). فلسفه تاریخ. Courier Corporation. شابک ۹۷۸۰۴۸۶۴۳۷۵۵۲. صفحه ١٧٣
The Persians are first Historical People ;Persia was the first Empire that passed away.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ Encyclopædia Britannica Encyclopedia Article: Media ancient region, Iran
- ↑ «تنها اثر به جا مانده مادها». موزه علوم و فناوری جمهوری اسلامی ایران. بایگانیشده از اصلی در ۱۶ مارس ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱٥.
- ↑ «پیشازتاریخ» [باستانشناسی] همارزِ «prehistory, prehistoric»؛ منبع: گروه واژهگزینی. جواد میرشکاری، ویراستار. دفتر ششم. فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان. تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۵۳۱-۸۵-۶ (ذیل سرواژهٔ پیشازتاریخ)
- ↑ Renfrew, Colin. Prehistory The Making Of The Human Mind. New York: Modern Library,2008. Print.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 13-14.
- ↑ Vekua A, Lordkipanidze D, Rightmire GP, Agusti J, Ferring R, Maisuradze G, Mouskhelishvili A, Nioradze M, De Leon MP, Tappen M, Tvalchrelidze M, Zollikofer C (2002). "A new skull of early Homo from Dmanisi, Georgia". Science. 297 (5578): 85–9. doi:10.1126/science.1072953. PMID 12098694.
{{cite journal}}
: نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link) - ↑ Lordkipanidze, David; Jashashvili, Tea; Vekua, Abesalom; de León, Marcia S. Ponce; Zollikofer, Christoph P. E.; Rightmire, G. Philip; Pontzer, Herman; Ferring, Reid; Oms, Oriol; Tappen, Martha; Bukhsianidze, Maia; Agusti, Jordi; Kahlke, Ralf; Kiladze, Gocha; Martinez-Navarro, Bienvenido; Mouskhelishvili, Alexander; Nioradze, Medea; Rook, Lorenzo (2007). "Postcranial evidence from early Homo from Dmanisi, Georgia". Nature. 449 (7160): 305–310. doi:10.1038/nature06134. ISSN 0028-0836.
- ↑ Lordkipanidze D, Vekua A, Ferring R, Rightmire GP, Agusti J, Kiladze G, Mouskhelishvili A, Nioradze M, Ponce de MS, Tappen M, Zollikofer CP (April 2005). "Anthropology: the earliest toothless hominin skull". Nature. 434 (7034): 717–8. doi:10.1038/434717b. PMID 15815618.
- ↑ فریدون بیگلری. "Ganj Par: The first evidence for Lower Paleolithic occupation in the Southern Caspian Basin, Iran" (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-27.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ فریدون بیگلری. "Ganj Par: The first evidence for Lower Paleolithic occupation in the Southern Caspian Basin, Iran" (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-27.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ «ANCIENT IRAN MUSEUM by Ali Majdfar». PBase (به انگلیسی). بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
- ↑ J. D. Vigne; J. Peters; D. Helmer (2002). First Steps of Animal Domestication, Proceedings of the 9th Conference of the International Council of Archaeozoology. Oxbow Books, Limited. ISBN 978-1-84217-121-9.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ رفیع فر, برادوستی، فرهنگ.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 15.
- ↑ History of Humanity: Prehistory and the beginnings of civilization p.256
- ↑ ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ وارویک بال، 'فهرست پایگاههای باستانشناسیِ افغانستان'، جلد ۱، ۱۹۸۲، ص. ۸۶ خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «ReferenceA» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامhamshahrionline
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامisna
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ «Neolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷.
- ↑ «NEOLITHIC AGE IN IRAN». بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۶-۱۳. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۱۲.
- ↑ «NEOLITHIC AGE IN IRAN – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
- ↑ M. A., Anthropology; B. Ed., Illinois State University; Twitter, Twitter. "The Syllabary of the Gilgamesh Epic and Hammurabi's Code". ThoughtCo (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-28.
{{cite web}}
:|نام خانوادگی3=
has generic name (help) - ↑ "Emergence of Agriculture in the Foothills of the Zagros Mountains of Iran", by Simone Riehl, Mohsen Zeidi, Nicholas J. Conard – University of Tübingen, publication 10 May 2013.
- ↑ Helwing 2006:35-48.
- ↑ BRONZE AGE – Encyclopaedia Iranica 1989.
- ↑ «Neolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷.
- ↑ «Press TV - Iran finds world's oldest script». بایگانیشده از اصلی در ۴ مه ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۸ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ «CHN | News». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷. دریافتشده در ۱۷ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ http://groups.google.com/group/historyoftamil/browse_thread/thread/23840a2363ca11a3
- ↑ «"Jiroft Inscription", Oldest Evidence of Written Language - Persian Journal Culture Archaeological History Art Archaeology cutlural history news & Iranian cutlure newspaper». بایگانیشده از اصلی در ۲ آوریل ۲۰۰۹. دریافتشده در ۹ اوت ۲۰۰۹.
- ↑ «Study of the ancient Indus script». بایگانیشده از اصلی در ۲۰ آوریل ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۷ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ Jiroft: A Lost Kingdom of …?
- ↑ Ancient Scripts: Articles Archive
- ↑ Archaeologists Have Discovered The World's Oldest Inscription In Jiroft
- ↑ Abdi 2012:23
- ↑ BRONZE AGE – Encyclopaedia Iranica 1989
- ↑ Abdi 2012:23
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ ارفعی، عبدالمجید. «بخشی از گفتگوهای چند سال پیش دربارهٔ ایلام / ایلام با دکتر عبدالمجید ارفعی». وبگاه خردگان. دریافتشده در ۱۹ اوت ۲۰۲۰.عیلام را نباید با «ع» نوشت بلکه باید با «الف» نوشت، زیرا در زبان ایلامی «ع» نداریم.
- ↑ یادکرد خالی (کمک)
- ↑ دانشگاه فرانکفورت آلمان. "Old Persian Corpus, Part No. 8, Text: DB1". http://titus.uni-frankfurt.de (به انگلیسی).
{{cite web}}
: External link in
(help)|وبگاه=
- ↑ ELAM.
- ↑ 2700 BC: a first dynasty creates the Elamite kingdom (non Semitic) in western Persia with capital in Susa scaruffi.com
- ↑ 2700 BC: a first dynasty creates the Elamite kingdom (non Semitic) in western Persia with capital in Susa scaruffi.com
- ↑ ۶۹٫۰۰ ۶۹٫۰۱ ۶۹٫۰۲ ۶۹٫۰۳ ۶۹٫۰۴ ۶۹٫۰۵ ۶۹٫۰۶ ۶۹٫۰۷ ۶۹٫۰۸ ۶۹٫۰۹ ۶۹٫۱۰ ۶۹٫۱۱ ۶۹٫۱۲ ۶۹٫۱۳ ۶۹٫۱۴ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «iranicaonline.org» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ Grugni, V; Battaglia, V; Hooshiar Kashani, B; Parolo, S; Al-Zahery, N et al. (2012). "Ancient Migratory Events in the Middle East: New Clues from the Y-Chromosome Variation of Modern Iranians". PLoS ONE. 7 (7): e41252. doi:10.1371/journal.pone.0041252. PMC 3399854. PMID 22815981.
- ↑ پیرنیا، ایران باستان، ۱۱۸.
- ↑ «تقدیم به جویندگان راه حق». وبگاه محمد برای مسیح. بایگانیشده از اصلی در ۱۱ مارس ۲۰۰۷. دریافتشده در ۲۴ بهمن ۱۳۸۶.
- ↑ هینتس، شهریاری ایلام، ۱۸.
- ↑ میرسعیدی، تاریخ ایران باستان، ۲۰۹.
- ↑ هینتس، شهریاری ایلام، ۶۰.
- ↑ هینتس، شهریاری ایلام، ۱۲۲.
- ↑ هینتس، شهریاری ایلام، ۱۰۵.
- ↑ هینتس، شهریاری ایلام، ۱۰۵.
- ↑ میرسعیدی، تاریخ ایران باستان، ۱۹۳.
- ↑ دیاکونوف، عیلام، ۱۹.
- ↑ دیاکونوف، عیلام، ۳۰.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۳۱.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۳۹–۴۰.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۳۷ و ۵۷.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۳۳–۴۰.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۵۰.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۴۸–۴۹.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۱۹.
- ↑ هینتس، دنیای گمشدهٔ عیلام، ۲۱.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۱۰۹.
- ↑ هینتس، یافتههای تازه از ایران باستان، ۳۶.
- ↑ در تاریکی هزارهها، ایرج اسکندری، ناشر: نگاه.
- ↑ تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵ - (ص: ۲۴–۴۸)
- ↑ The Quest for the Origins of Vedic Culture: The Indo-Aryan Migration Debate, Edwin Bryant, 2001
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامBryant, Edwin 2001
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ نسب، وحدتی؛ انواری، زهره؛ فتیده، قمری؛ الاسلامی، شیخ؛ اکبری، محمدتقی؛ لسانی، نغمه (۲۰۱۷-۰۳-۲۱). «بازنگری ورود آریاییها به فلات ایران در پرتو آگاهیهای جدید ژنتیکی (گورستان گوهرتپه، بهشهر)». پژوهشهای انسانشناسی ایران. ۷ (۱): ۱۱۷–۱۴۳. doi:10.22059/ijar.2017.65922. شاپا 2251-8193. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۰۷.
- ↑ «بازنگری ورود آریاییها به فلات ایران در پرتو آگاهیهای جدید ژنتیکی (گورستان گوهرتپه، بهشهر)». نشریه پژوهشهای انسانشناسی ایران. ۷ (۱): ۱۱۷–۱۴۳. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۰۷.
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۸-۰۵-۲۲). «Copenhagen group: Germanic and Balto-Slavic from Bell Beaker; Indo-Anatolian homeland in the Caucasus». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۷-۱۱-۱۸). «The renewed 'Kurgan model' of Kristian Kristiansen and the Danish school: "The Indo-European Corded Ware Theory"». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ «Story of most murderous people of all time revealed in ancient DNA | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ Kazanas (2013), The Collapse of the AIT
- ↑ "Paleolithic Continuity Theory - Wikipedia". en.m.wikipedia.org (به انگلیسی). Retrieved 2019-12-08.
- ↑ ۱۰۳٫۰ ۱۰۳٫۱ ۱۰۳٫۲ ۱۰۳٫۳ ۱۰۳٫۴ ۱۰۳٫۵ ۱۰۳٫۶ ۱۰۳٫۷ Wallinga, H. T. (2007), "Ancient Navies, Persia", in Hattendorf, John J. (ed.), The Oxford Encyclopedia of Maritime History, Oxford University Press, doi:10.1093/acref/9780195130751.001.0001, ISBN 978-0-19-530740-5. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «:0» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ Thomas V. Gamkrelidze and V.V. Ivanov. The Early History of Indo-European Languages (به انگلیسی).
- ↑ «Why do so many groups seem to be politically invested in the Proto Indo-European urheimat theories? - Quora». www.quora.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۰۸.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۲۰۰.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۱۹۹.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۱۹۴.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۱۹۶.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۲۰۰.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۱۹۹.
- ↑ قرشی، ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران، ۱۹۹.
- ↑ فرهوشی، ایرانویج، ۳۳.
- ↑ Margaryan, Ashot; Derenko, Miroslava; Hovhannisyan, Hrant; Malyarchuk, Boris; Heller, Rasmus; Khachatryan, Zaruhi; Avetisyan, Pavel; Badalyan, Ruben; Bobokhyan, Arsen (2017-07-10). "Eight Millennia of Matrilineal Genetic Continuity in the South Caucasus". Current biology: CB. 27 (13): 2023–2028.e7. doi:10.1016/j.cub.2017.05.087. ISSN 1879-0445. PMID 28669760.
- ↑ Zimmer، Carl (۲۰۱۸-۰۳-۲۰). «David Reich Unearths Human History Etched in Bone» (به انگلیسی). The New York Times. شاپا 0362-4331. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ Holmes، Ian (۲۰۱۸-۰۴-۲۵). «What Happens When Geneticists Talk Sloppily About Race». The Atlantic (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ Reich، David (۲۰۱۸-۰۳-۲۳). «Opinion | How Genetics Is Changing Our Understanding of 'Race'» (به انگلیسی). The New York Times. شاپا 0362-4331. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ «Who We Are and How We Got Here by David Reich review – new findings from ancient DNA | Science and nature books | The Guardian». amp-theguardian-com.cdn.ampproject.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ «World's most-spoken languages may have arisen in ancient Iran | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ «World's most-spoken languages may have arisen in ancient Iran | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ Damgaard, Peter de Barros; Martiniano, Rui; Kamm, Jack; Moreno-Mayar, J. Víctor; Kroonen, Guus; Peyrot, Michaël; Barjamovic, Gojko; Rasmussen, Simon; Zacho, Claus (2018-06-29). "The first horse herders and the impact of early Bronze Age steppe expansions into Asia". Science (به انگلیسی). 360 (6396). doi:10.1126/science.aar7711. ISSN 0036-8075. PMID 29743352.
- ↑ سبزدشت؛ در برابر واژه اِستِپ (وامواژه فرانسوی) برابرهای فرهنگستان زبان فارسی. فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان - دفتر پنجم. بخش اوّل: فارسی. تهران
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۸-۰۵-۱۰). «No large-scale steppe migration into Anatolia; early Yamna migrations and MLBA brought LPIE dialects in Asia». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۳.
- ↑ Wang, Chuan-Chao; Reinhold, Sabine; Kalmykov, Alexey; Wissgott, Antje; Brandt, Guido; Jeong, Choongwon; Cheronet, Olivia; Ferry, Matthew; Harney, Eadaoin (2019-02-04). "Ancient human genome-wide data from a 3000-year interval in the Caucasus corresponds with eco-geographic regions". Nature Communications (به انگلیسی). 10 (1): 590. doi:10.1038/s41467-018-08220-8. ISSN 2041-1723.
- ↑ "Genetic evidence from the South Caucasus region shows surprising long-term stability". phys.org (به انگلیسی). Retrieved 2019-12-13.
- ↑ Haber, Marc; Mezzavilla, Massimo; Xue, Yali; Comas, David; Gasparini, Paolo; Zalloua, Pierre; Tyler-Smith, Chris (2016-06). "Genetic evidence for an origin of the Armenians from Bronze Age mixing of multiple populations". European Journal of Human Genetics (به انگلیسی). 24 (6): 931–936. doi:10.1038/ejhg.2015.206. ISSN 1476-5438.
{{cite journal}}
: Check date values in:|date=
(help) - ↑ «Maykop culture». www.danel.com.hr. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۲.
- ↑ The Caucasus groups are genetically similar to contemporaneous populations south of it, suggesting that – unlike today – the Caucasus acted as a bridge rather than an insurmountable barrier to human movement
- ↑ Wang, Chuan-Chao; Reinhold, Sabine; Kalmykov, Alexey; Wissgott, Antje; Brandt, Guido; Jeong, Choongwon; Cheronet, Olivia; Ferry, Matthew; Harney, Eadaoin (2018-05-16). "The genetic prehistory of the Greater Caucasus". bioRxiv (به انگلیسی): 322347. doi:10.1101/322347.
- ↑ در برابر واژه اِستِپ (وامواژه فرانسوی) برابرهای فرهنگستان زبان فارسی. فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان - دفتر پنجم. بخش اوّل: فارسی. تهران.
- ↑ Kristiansen, Kristian. "Invasion aus der Steppe" (به انگلیسی).
{{cite journal}}
: Cite journal requires|journal=
(help) - ↑ Wang, Chuan-Chao; Reinhold, Sabine; Kalmykov, Alexey; Wissgott, Antje; Brandt, Guido; Jeong, Choongwon; Cheronet, Olivia; Ferry, Matthew; Harney, Eadaoin (2018-05-16). "The genetic prehistory of the Greater Caucasus". bioRxiv (به انگلیسی): 322347. doi:10.1101/322347.
- ↑ «استوارنامه و پیشینه پژوهشی دانشگاهی کریستینسن در زمینه باستانشناسی پیش از تاریخ اروپا».
- ↑ «Invasion aus der Steppe». DER SPIEGEL. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۳.
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۸-۰۵-۲۲). «Copenhagen group: Germanic and Balto-Slavic from Bell Beaker; Indo-Anatolian homeland in the Caucasus». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۷-۱۱-۱۸). «The renewed 'Kurgan model' of Kristian Kristiansen and the Danish school: "The Indo-European Corded Ware Theory"». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ «Story of most murderous people of all time revealed in ancient DNA | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۴۰۵.
- ↑ Schmitt، DEIOCES.
- ↑ Schmitt، DEIOCES.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۵۳.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۴۷.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۵۲ و ۲۵۳.
- ↑ Randa, Handbuch der Weltgeschichte, 278.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۶۶.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۴۰۵.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۷.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۸.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۸۰.
- ↑ Diakonoff, CYAXARES.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۹۵.
- ↑ Schmitt, ASTYAGES.
- ↑ بریان، امپراتوری هخامنشی، ۳۸–۳۹.
- ↑ ۱۵۴٫۰۰ ۱۵۴٫۰۱ ۱۵۴٫۰۲ ۱۵۴٫۰۳ ۱۵۴٫۰۴ ۱۵۴٫۰۵ ۱۵۴٫۰۶ ۱۵۴٫۰۷ ۱۵۴٫۰۸ ۱۵۴٫۰۹ ۱۵۴٫۱۰ ۱۵۴٫۱۱ «تاسیس نخستین نیروی دریایی جهان در دوره داریوش هخامنشی». ایرنا. ۲۰۱۹-۱۲-۳۱. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۱-۰۵-۱۹. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۵-۱۹. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «:2» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۶۶ و ۲۷۳.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۷.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۷.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۷۲ و ۲۷۳.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۷.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۸۷ و ۳۸۸.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۲۷۲ و ۲۷۳.
- ↑ ۱۶۲٫۰ ۱۶۲٫۱ ۱۶۲٫۲ ۱۶۲٫۳ ۱۶۲٫۴ ۱۶۲٫۵ Calmeyer, Median Art and Architecture.
- ↑ Genito, The Medes, 11.
- ↑ ۱۶۴٫۰ ۱۶۴٫۱ ۱۶۴٫۲ Muscarella, Median Art, 112. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «:4» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ ۱۶۵٫۰ ۱۶۵٫۱ ۱۶۵٫۲ ۱۶۵٫۳ ۱۶۵٫۴ ۱۶۵٫۵ ۱۶۵٫۶ ۱۶۵٫۷ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام:3
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ «تنها اثر به جا مانده مادها». موزه علوم و فناوری جمهوری اسلامی ایران. بایگانیشده از اصلی در ۱۶ مارس ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱٥.
- ↑ Harmatta, Rise of Persian Empire, 13.
- ↑ نیبرگ، دینهای ایران باستان، ۳۴۲.
- ↑ نیبرگ، دینهای ایران باستان، ۳۷۴.
- ↑ Shahbazi, Clothing In Median period.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۳۳۶–۳۳۷.
- ↑ Shahbazi, Clothing In Median period.
- ↑ Shahbazi, Clothing In Median period.
- ↑ رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، ۵۵.
- ↑ اشمیت، راهنمای زبانهای ایرانی، ۱۵۷.
- ↑ زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، ۹.
- ↑ زرشناس، ایران، تاریخ، فرهنگ، هنر، ۱۱۵–۱۱۶.
- ↑ رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، ۵۶.
- ↑ رضایی باغبیدی، زبان مادی، ۶۵۱–۶۵۲.
- ↑ داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 18.
- ↑ La Parse avant Empire, P.Briant,IA ,1984.P.71-118
- ↑ رضاییان، فرزین (۱۳۸۶)، هفت رخ فرخ ایران، انتشارات دایره سبز، ص. ۵۳ پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ Largest empire, by percentage of world population, Guinness World Records
- ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۱، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۹، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ ایسنای خوزستان
- ↑ Archailogische Mittelungen aus Iran, Vol.1, Karl Shefold,(Berlin 1968), P.54.
- ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۲۲، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 320.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 323.
- ↑ هینتس، یافتههای تازه از ایران باستان، 101.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 325.
- ↑ Bachenheimer, Avi (2018), Old Persian: Dictionary, Glossary and Concordance, John Wiley & Sons, p. 198, ISBN 978-1-70537-349-1.
- ↑ Farrokh, Kaveh (2007). Shadows in the Desert: Ancient Persia at War. Osprey Publishing. pp. 68–69. ISBN 978-1-84603-108-3.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 304.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 305.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 306.
- ↑ Posener، La premiere domination Parse en Egypte، 117-129.
- ↑ Herodotus Book III, 89–95
- ↑ Archibald, Zosia; Davies, John K.; Gabrielsen, Vincent (2011). The Economies of Hellenistic Societies, Third to First Centuries BC (به انگلیسی). Oxford University Press. p. 404. ISBN 978-0-19-958792-6.
- ↑ "INDIA RELATIONS: ACHAEMENID PERIOD – Encyclopaedia Iranica". iranicaonline.org.
- ↑ ابوذری، م. (١٣٨٠) آشنایی با میراث فرهنگی هنری ایران، تهران، سازمان پژوهش فرهنگی.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 402.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 406.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 408.
- ↑ ۲۰۶٫۰ ۲۰۶٫۱ علیرضا اسدی. «اقتصاد در عصر هخامنشیان» (PDF). فصل نامه آموزش تاریخ. دریافتشده در ۱۵ آگوست ۲۰۱۴.
- ↑ رومن گیرشمن. ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، چاپ هجدهم. ص 209
- ↑ اسدی، کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت، 225.
- ↑ اسدی، کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت، 226.
- ↑ علیرضا اسدی. ایجاد اقتصاد نوین تجاری در بین سه قاره، اقتصاد در عصر هخامنشیان. قسمت اول، هفته نامه نجوا. سال چهاردهم، شمارهٔ ۵۰۰، شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، ص5
- ↑ علیرضا اسدی. «اقتصاد در عصر هخامنشیان» (PDF). فصل نامه آموزش تاریخ. دریافتشده در ۱۵ آگوست ۲۰۱۴.
- ↑ Stopler، Entrepreneurs and Empire، 151.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 340.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 340.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 341.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 342.
- ↑ «Encyclopedia Iranica ~ Achaemenid Judicial and Legal Systems».
- ↑ S. E. Holtz, “Neo-Babylonian Decision Records and Related Documents: Typological, Procedural and Comparative Aspects,” Ph.D. diss. , Univ. of Pennsylvania, 2006, published as Neo-Babylonian Court Procedure, Cuneiform Monographs 38, Leiden, 2009.
- ↑ F. R. Magdalene, On the Scales of Righteousness: Neo-Babylonian Trial Law and the Book of Job, Brown Judaic Studies 348, Providence, R.I. , 2007.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 313.
- ↑ هرودوت، تاریخ هرودوت، 365.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 314.
- ↑ امپراتوری پارس باستان، مایکل برگن-مترجم ایران نعمتی-ص۱۳۵شابک:۱-۱۲-۶۳۲۳-۶۰۰-۹۷۸
- ↑ ۲۲۴٫۰ ۲۲۴٫۱ «داریوش هخامنشی و کانال سوئز». سایت آفتاب. دریافتشده در ۱۱ آذر ۱۳۷۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک)[پیوند مرده] - ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 337.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 338.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 338.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، 339.
- ↑ Niknami, Kamal-Aldin; Hozhabri, Ali (2020). Archaeology of Iran in the Historical Period (به انگلیسی). Springer Nature. pp. viii. ISBN 978-3-030-41776-5.
- ↑ Eckstein, Arthur M. (2009). Mediterranean Anarchy, Interstate War, and the Rise of Rome (به انگلیسی). University of California Press. p. 106. ISBN 978-0-520-25992-8.
- ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- ↑ Taagepera, Rein (1979). "Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D.". Social Science History. 3 (3/4): 121. doi:10.2307/1170959. JSTOR 1170959.
- ↑ پیرنیا، ص ۱۵۲
- ↑ زرین کوب، ص ۲۰۵
- ↑ پیرنیا، ص ۱۵۴
- ↑ پیرنیا، ص ۱۵۵
- ↑ زرین کوب، ص ۲۱۰
- ↑ ۲۳۸٫۰ ۲۳۸٫۱ Ulrich Wilcken (1967). Alexander the Great. W.W. Norton & Company. p. 146. ISBN 978-0-393-00381-9.
- ↑ Taagepera, Rein (1979). "Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D". Social Science History. 3 (3/4): 123. doi:10.2307/1170959. JSTOR 1170959.
A superimposition of the maps of Achaemenid and Alexander's empires shows a 90% match, except that Alexander's realm never reached the peak size of the Achaemenid realm.
- ↑ Taagepera, Rein (1979). "Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D". Social Science History. 3 (3/4): 123. doi:10.2307/1170959. JSTOR 1170959.
A superimposition of the maps of Achaemenid and Alexander's empires shows a 90% match, except that Alexander's realm never reached the peak size of the Achaemenid realm.
- ↑ «CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1». iranica. ۲ آذر ۱۳۹۳. دریافتشده در ۲ آذر ۱۳۹۳.
- ↑ Jones, Kenneth Raymond (2006). Provincial reactions to Roman imperialism: the aftermath of the Jewish revolt, A.D. 66–70, Parts 66–70. University of California, Berkeley. p. 174. ISBN 978-0-542-82473-9.
... and the Greeks, or at least the Greco-Macedonian Seleucid Empire, replace the Persians as the Easterners.
- ↑ Society for the Promotion of Hellenic Studies (London, England) (1993). The Journal of Hellenic studies, Volumes 113–114. Society for the Promotion of Hellenic Studies. p. 211.
The Seleucid kingdom has traditionally been regarded as basically a Greco-Macedonian state and its rulers thought of as successors to Alexander.
- ↑ Baskin, Judith R.; Seeskin, Kenneth (2010). The Cambridge Guide to Jewish History, Religion, and Culture. Cambridge University Press. p. 37. ISBN 978-0-521-68974-8.
The wars between the two most prominent Greek dynasties, the Ptolemies of Egypt and the Seleucids of Syria, unalterably change the history of the land of Israel…As a result the land of Israel became part of the empire of the Syrian Greek Seleucids.
- ↑ Glubb, John Bagot (1967). Syria, Lebanon, Jordan. Thames & Hudson. p. 34. OCLC 585939.
In addition to the court and the army, Syrian cities were full of Greek businessmen, many of them pure Greeks from Greece. The senior posts in the civil service were also held by Greeks. Although the Ptolemies and the Seleucids were perpetual rivals, both dynasties were Greek and ruled by means of Greek officials and Greek soldiers. Both governments made great efforts to attract immigrants from Greece, thereby adding yet another racial element to the population.
- ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- ↑ Head, 1982, p.20
- ↑ Chaniotis, 2006, p.86
- ↑ Head, 1982, p.23
- ↑ Chaniotis, 2006, p.85
- ↑ Bar-Kochva, 1989, p.191
- ↑ Griffith, 1935, p.153
- ↑ Bar-Kochva,1979, p.59-62
- ↑ Sekunda, 2001, p.89
- ↑ Polybius 5.79.4
- ↑ Cambridge Ancient History: Volume VII, 1984, p.190
- ↑ Polybius 30.25.3
- ↑ Tarn, 1980, p.184
- ↑ I Macc.6.35
- ↑ Sekunda, 2001, p.98
- ↑ (Waters 1974، ص. 424).
- ↑ "roughly western Khurasan" (Bickerman 1983، ص. 6).
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام:30
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ ۲۶۴٫۰ ۲۶۴٫۱ «Kingship ii. Parthian Period». بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۱۲-۳۱. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۳۱.
- ↑ تمدن ایران ساسانی، و.گ. لوکونین، ترجمه، تهران ۱۳۵۰، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- ↑ (Curtis 2007، صص. 14–15); see also (Katouzian 2009، ص. 45)
- ↑ (Garthwaite 2005، ص. 85); (Curtis 2007، صص. 14–15)
- ↑ ۲۶۸٫۰ ۲۶۸٫۱ (Curtis 2007، ص. 11)
- ↑ (Garthwaite 2005، صص. 80–81); see also (Curtis 2007، ص. 21) and (Schlumberger 1983، ص. 1030)
- ↑ (Schlumberger 1983، ص. 1030)
- ↑ (Bivar 1983، ص. 56)
- ↑ ۲۷۲٫۰ ۲۷۲٫۱ ۲۷۲٫۲ ۲۷۲٫۳ (Brosius 2006، ص. 127)
- ↑ ۲۷۳٫۰ ۲۷۳٫۱ ۲۷۳٫۲ (Brosius 2006، ص. 128)
- ↑ (Brosius 2006، ص. 127); see also (Schlumberger 1983، صص. 1041–1043)
- ↑ ابوذری، م. (١٣٨٠) آشنایی با میراث فرهنگی هنری ایران، تهران، سازمان پژوهش فرهنگی.
- ↑ دیاکونف، میخائیل. م (۱۳۴۶). تاریخ ایران باستان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب (ترجمه روحی ارباب).
- ↑ The Baghdad Battery, The Museum of UnNatural Mystery
- ↑ World Mysteries.com
- ↑ ۲۷۹٫۰ ۲۷۹٫۱ ۲۷۹٫۲ ماهنامه پیام دریا، ماهنامه اطلاعات علمی، مقاله اختراعات ایرانیان در پهنه دریانوردی و نجوم (جعفر سپهری)
- ↑ http://books.google.com/books?id=hISACjsS3FsC&pg=PA66&dq=parthian+battery#v=onepage&q=parthian%20battery&f=false
- ↑ http://books.google.com/books?id=5mT06u90nR0C&pg=PA136&dq=parthian+battery#v=onepage&q=parthian%20battery&f=false
- ↑ http://books.google.com/books?id=fSbRZunGbF4C&pg=PA130&dq=parthian+battery#v=onepage&q=parthian%20battery&f=false
- ↑ آوات ابراهیمی، سعیده صیادی (۲۸ مرداد ۱۳۸۹). «بررسی تطبیقی مجلس مهستان دوره اشکانی بامجلس اول مشروطه» (PDF). جام جم. بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۱۲ مه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۱۰ مه ۲۰۱۴.
- ↑ ۲۸۴٫۰ ۲۸۴٫۱ نوشیروان کیهانی زاده. «برقرارشدن دمکراسی در ایران در مارس سال ۱۷۳ پیش از میلاد و تأسیس مِهستان به پیشنهاد مهرداد یکم، شاه اشکانی». دریافتشده در ۱۰ مه ۲۰۱۴.
- ↑ زهرا محمدی (۱۰ آذر ۱۳۸۸). «مهستان، مجلس دوهزار ساله ایران». تبیان. دریافتشده در ۱۰ مه ۲۰۱۴.
- ↑ (Brosius 2006، صص. 116, 122); (Sheldon 2010، صص. 231–232)
- ↑ ۲۸۷٫۰ ۲۸۷٫۱ (Kennedy 1996، ص. 84)
- ↑ (Wang 2007، صص. 99–100)
- ↑ Brosius 2006, p. 120; Garthwaite 2005, p. 78; Kurz 1983, p. 561.
- ↑ (Curtis 2007، صص. 7–25); (Sellwood 1983، صص. 279–298)
- ↑ (Brosius 2006، ص. 103)
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامcurtis_2007_8
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ (Sellwood 1983، ص. 280)
- ↑ (Sellwood 1983، ص. 282)
- ↑ Börm, Henning. "Herrscher und Eliten in der Spätantike, in: H. Börm - J. Wiesehöfer (eds.), Commutatio et contentio. Studies in the Late Roman, Sasanian, and Early Islamic Near East, Düsseldorf: Wellem 2010, pp. 159ff". Commutatio Et Contentio: Studies in the Late Roman, … (به انگلیسی).
- ↑ art-arena.com، بازدید: ژوئن ۲۰۱۰.
- ↑ Proceedings of the 21st International Congress of Byzantine Studies: London, 21-26 August, 2006 (به انگلیسی). Aldershot. p. 29. OCLC 65766287.
- ↑ روزگاران: تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، زرینکوب، عبدالحسین، ص 305
- ↑ ایران در زمان ساسانیان - آرتور کریستین سن - ISBN 964-351-285-1، صفحهٔ ۱۱۰
- ↑ ایران در زمان ساسانیان - آرتور کریستین سن - ISBN 964-351-285-1، صفحهٔ ۶۹
- ↑ (Frye 2005، ص. 461)
- ↑ Daryaee، ۳.
- ↑ (Farrokh 2007، ص. 178)
- ↑ (Zarinkoob 1999، ص. 194 198)
- ↑ (Farrokh 2007، ص. 180)
- ↑ Daryaee، ۳.
- ↑ (Frye، 2005 و p-465 466)
- ↑ (Frye 2005، ص. 466 467)
- ↑ "5.1-6". Livius.org. 2007-07-08. Retrieved 2013-12-16.
- ↑ (Dodgeon-Greatrex-Lieu 2002، ص. 24 28)
- ↑ (Frye 1993، ص. 124)
- ↑ Daryaee، ۴.
- ↑ Daryaee، ۶.
- ↑ (Zarinkoob 1999، ص. 197)
- ↑ (Frye 1968، ص. 128)
- ↑ Agathias, Histories, 25, 2-5 translated by Dodgeon-Greatrex-Lieu (2002), I, 126
- ↑ (Zarinkoob 1999، ص. 206)
- ↑ Daryaee، ۱۷.
- ↑ Daryaee، ۱۷.
- ↑ (Blockley 1998، ص. 421)
- ↑ (Frye 1968، ص. 137 138)
- ↑ ۳۲۲٫۰ ۳۲۲٫۱ "Richard Frye "The History of Ancient Iran"". Fordham.edu. Retrieved 2013-12-16.
- ↑ For more on the reforms of Khosrau I, visit http://www.iranchamber.com/history/articles/reforms_of_anushirvan.php.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 73.
- ↑ نژاد اکبری مهربان، شاهنشاهی ساسانیان، ۱۱۵.
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام:7
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ آژند، ایران باستان، ۱۷۵.
- ↑ آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN 964-351-285-1 صفحه:267
- ↑ ایران در زمان ساسانیان - آرتور کریستینسن - ISBN 964-351-285-1 صفحه ۲۱۷–۲۲۷
- ↑ سواره نظام زبده ارتش ساسانی، ص ۵
- ↑ سواره نظام زبده ارتش ساسانی، ص ۶
- ↑ Dr. Kaveh Farrokh-Sassanian Elite Cavalry
- ↑ تاریخ تمدن ایران ساسانی ص38
- ↑ ^ Wilcox, Peter (1986). Rome's Enemies: Parthians and Sassanid Persians (Men-at-Arms). 3. Osprey Publishing.
- ↑ جزیره دانش - تالار ایران- - ایران باستان
- ↑ ساسانیان نخبگان سواره آگهی 224-642 توسط کاوه فرخ؛ p. 6 بایگانیشده در آوریل ۱۷, ۲۰۱۵ توسط Wayback Machine
- ↑ Dmitriev, Vladimir A. (1 May 2019). "'They are in the habit of sailing in big crafts': what kinds of warships did the Sasanids use?". International Journal of Maritime History (به انگلیسی). 31 (2): 222–232. doi:10.1177/0843871419842050. ISSN 0843-8714. Retrieved 14 February 2020.
- ↑ Dmitriev, Vladimir A. (1 November 2017). "The Sasanian Navy revisited: An unwritten chapter in Iran's military history". International Journal of Maritime History (به انگلیسی). 29 (4): 727–737. doi:10.1177/0843871417726966. ISSN 0843-8714. Retrieved 14 February 2020.
- ↑ ایران در زمان ساسانیان- ترجمه رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، ۱۳۱۷ش، یکی از برجستهترین آثار کریستن.
- ↑ ایران در زمان ساسانیان- ترجمه رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، ۱۳۱۷ش، اثر کریستن سن.
- ↑ ایران در زمان ساسانیان- ترجمه رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، ۱۳۱۷ش، اثر کریستن سن.
- ↑ [https://books.google.nl/books?id=9DolDwAAQBAJ&pg=PA100&redir_esc=y#v=onepage&q&f=false The Origins of Higher Learning:
- ↑ تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد۴-عصر ایمان، کتاب اول، فصل هفتم-ایرانیان، I-جامعه ساسانیان
- ↑ ابوذری، م. (١٣٨٠) آشنایی با میراث فرهنگی هنری ایران، تهران، سازمان پژوهش فرهنگی.
- ↑ کتاب پژوهشهایی در شناخت هنر ایران صفحهٔ ۴۱۰
- ↑ https://nbsh.basu.ac.ir/article_2399.html
- ↑ [۳]
- ↑ History of civilizations of Central Asia, v. 3: The Crossroads of civilizations, P48.
- ↑ تورج دریایی. شاهنشاهی ساسانی. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات ققنوس، 1390، چاپ پنجم، ص 118.
- ↑ تاریخ ایران کمبریج، از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، جلد سوم قسمت اول. ویراستار جی.آ. بویل. ترجمه حسن انوشه. تهران: انتشارات امیر کبیر، 1368، ص 679.
- ↑ تورج دریایی. شاهنشاهی ساسانی. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات ققنوس، 1390، چاپ پنجم، صص 118-119.
- ↑ Daryaee، ۱۴۲.
- ↑ رضا. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۸۷
- ↑ ادبیات ساسانی، ص ۱۵
- ↑ "DABUYIDS – Encyclopaedia Iranica". Iranicaonline.org. Retrieved 2013-12-16.
- ↑ ĀL-E BĀVAND (BAVANDIDS), a dynasty ruling Ṭabarestān (Māzandarān) from at least the 2nd/8th century until 750/1349. It claimed descent from Bāv, allegedly a grandson of Kāʾūs, son of the Sasanian king Kavāḏ. J. Markwart (Ērānšahr, p. 128) suggested that the family may rather be descended from a Zoroastrian priest of Ray at the turn of the 6th century. According to the legendary prehistory of the dynasty, Bāv came to Ṭabarestān at the time of the Arab conquest of Iran and was elected by the people as their ruler. He expelled the Arab intruders and reigned for fifteen years before being murdered. His son Sohrāb (Sorḵāb) afterwards was crowned king in Perīm (later Ferīm) and built a palace nearby. Ferīm on Šahrīārkūh in the eastern mountain range of Ṭabarestān became the residential town of the early Bavandids. The dynasty is commonly divided into three successive branches., W. Madelung, “ĀL-E BĀVAND,” Encyclopædia Iranica, I/7, pp. 747-753; an updated,” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ "BADUSPANIDS – Encyclopaedia Iranica". Iranicaonline.org. Retrieved 2013-12-16.
- ↑ Stokvis A.M.H.J. ,, pp. 112, 129.
- ↑ Rodinson (2002), p. 28
- ↑ * Lings (1983), pp. 43–44
- Brockopp (2010), p. 32
- Brown (2003), pp. 72–73
- ↑ * شهیدی (۱۳۷۹)، صص ۴۱–۴۲
- Brown (2009), p. 56
- Guillaume (1955), p. 117 [ارجاع دست دوم]
- ↑ The Cambridge History of Islam (1977), p. 36
- ↑ شهیدی (۱۳۷۹)، ص ۴۹
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 188-189.
- ↑ Esposito (2002), p. 80
- ↑ Neusner, Sonn, Brockopp, (2000), p. 219
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 189-192.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad.
- ↑ «تبدیل تاریخ». بایگانیشده از اصلی در ۴ ژانویه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۱۷ مه ۲۰۱۸.
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامدانشنامه جهان اسلام
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, xxiii.
- ↑ Böwering, The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought, 81-82.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 188-189.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 43.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 194.
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامدارالعلم للملایین
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ (Veccia Vaglieri ۱۹۸۶)
- ↑ نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۶و تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص۳۵۲
- ↑ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص ۳۵۳
- ↑ نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۵
- ↑ Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and. Vol 4, 1975. London. p.46
- ↑ Kitab al-Aghani (الاغانی), vol 4, p.423
- ↑ The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیة), pgs.35–36 and 48.
- ↑ Browne, Edward. Islamic Medicine, 2002, p. 16, شابک ۸۱−۸۷۵۷۰−۱۹−۹
- ↑ Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and its aftermath. Vol 4, 1975. London. p. 42
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 40-41.
- ↑ (Sachedina ۱۹۸۱، صص. 27-29)
- ↑ (پاکتچی ۱۳۹۲، ص. ۶۱۸)
- ↑ (Momen 1985، صص. 74–75)
- ↑ (Chase 2010، ص. 305-313)
- ↑ (Chase 2010، ص. 313-315)
- ↑ (Sachedina ۱۹۸۱، ص. 29)
- ↑ (Tabatabaee ۱۹۷۹، ص. ۲۰۹)
- ↑ (Chase 2010، ص. 323)
- ↑ (Chase 2010، ص. 332-339)
- ↑ (Chase 2010، ص. 325-332)
- ↑ (پاکتچی 1380، صص. 164-165)
- ↑ مفرد، ۱۶۰–۱۶۱.
- ↑ ۴۰۱٫۰ ۴۰۱٫۱ مفرد، ۱۵۰–۱۵۳.
- ↑ سجادی، ۶۲۹.
- ↑ ۴۰۳٫۰ ۴۰۳٫۱ مفرد، ۲۰۷–۲۰۹.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۸.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۲–۲۲۱.
- ↑ پرگاری، تاریخ ایران در دوره علویان، 139-140.
- ↑ پرگاری، تاریخ ایران در دوره علویان، ۱۴۰.
- ↑ فرای، ریچارد (۱۳۶۳). عصر زرین فرهنگ ایران. تهران: سروش. ص. ۲۱۴.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۵.
- ↑ یارشاطر، رستاخیز ایران و ظهور زبان و ادبیات ملی، ۲۸۰–۲۸۱.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۵.
- ↑ یارشاطر، رستاخیز ایران و ظهور زبان و ادبیات ملی، ۲۸۱.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹–۱۰۰.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹–۱۰۰.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
- ↑ ترکمنیآذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
- ↑ پرگاری، صالح (۱۳۸۷). تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی فرهنگی در دورهٔ صفاریان، علویان. تهران: سمت. صص. ۲.
- ↑ اصطخری. مسالک الممالک. صص. ۱۵۰.
- ↑ Canfield L., Robert (2002). Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 12. ISBN 978-0-521-52291-5.
- ↑ The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
- ↑ The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
- ↑ Frye 1975, p. 145–146.
- ↑ پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، جلد 3، صفحه 2614
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد: 15 صفحه: 5881.
- ↑ ناجی، محمدرضا. سامانیان دوره شکوفایی فرهنگ ایرانی - اسلامی. پژوهشهای فرهنگی. صص. صص۳۸–۴۲.
- ↑ Bosworth، «ZIYARIDS».
- ↑ Yarshater، «IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period».
- ↑ مفرد، ظهور و سقوط آلزیار، ۱۱۶.
- ↑ Madelung، «The Minor Dynasties of Northern Iran»، 212.
- ↑ Bosworth، «ZIYARIDS».
- ↑ رحمتی، مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی.
- ↑ کجباف، بررسی مناسبات حکومت آل زیار و خلفای عباسی، ۹۴–۹۵.
- ↑ [۴] Tylman Nagel, BUYIDS, Encyclopædia Iranica]
- ↑ «Encyclopædia Iranica | Articles». بایگانیشده از اصلی در ۱۷ مه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۲ مه ۲۰۱۲.
- ↑ Iranica, Encyclopædia Iranica: BUYIDS:Their father, a certain Būya b. Fannā (Panāh) Ḵosrow was a humble fisherman from Daylam in Gīlān.
- ↑ "IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period (p – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). 2004-12-15. Retrieved 2020-06-04.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - ↑ «GHAZNAVIDS – Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org. ص. GHAZNAVIDS, an Islamic dynasty of Turkish slave origin (۳۶۶-۵۸۲/۹۷۷-۱۱۸۶), which in its heyday ruled in the eastern Iranian lands, briefly as far west as Ray and Jebāl. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۳۱.
- ↑ "Ghaznavid dynasty | Turkic dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). p. Ghaznavid dynasty, (977–1186 CE), dynasty of Turkic origin that ruled in Khorāsān (in northeastern Iran), Afghanistan, and northern India. Retrieved 2020-08-31.
- ↑ Böwering, Gerhard; Crone, Patricia; Mirza, Mahan (January 1, 2012). The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press. pp. 410–411.
- ↑ تاریخ ایران و جهان (۱)، ص ۲۷۵
- ↑ "Battle of Dandānqān | Iranian history". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-08-31.
- ↑ Rāvandī, Muḥammad (1385). Rāḥat al-ṣudūr va āyat al-surūr dar tārīkh-i āl-i saljūq. Tihrān: Intishārāt-i Asāṭīr. ISBN 9643313662.
- ↑ "Seljuq | History & Facts". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-30.
- ↑ "Oğuz | people". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-30.
- ↑ «ČAḠRĪ BEG DĀWŪD – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۳۰.
- ↑ * "Aḥmad of Niǧde's al-Walad al-Shafīq and the Seljuk Past", A. C. S. Peacock, Anatolian Studies, Vol. 54, (2004), 97; "With the growth of Seljuk power in Rum, a more highly developed Muslim cultural life, based on the Persianate culture of the Great Seljuk court, was able to take root in Anatolia."
- Meisami, Julie Scott, Persian Historiography to the End of the Twelfth Century, (Edinburgh University Press, 1999), 143; "Nizam al-Mulk also attempted to organise the Saljuq administration according to the Persianate Ghaznavid model  k..."
- Encyclopaedia Iranica, "Šahrbānu", Online Edition: "here one might bear in mind that non-Persian dynasties such as the Ghaznavids, Saljuqs and Ilkhanids were rapidly to adopt the Persian language and have their origins traced back to the ancient kings of Persia rather than to Turkmen heroes or Muslim saints ..."
- Josef W. Meri, Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia, Routledge, 2005, p. 399
- Michael Mandelbaum, Central Asia and the World, Council on Foreign Relations (May 1994), p. 79
- Jonathan Dewald, Europe 1450 to 1789: Encyclopedia of the Early Modern World, Charles Scribner's Sons, 2004, p. 24: "Turcoman armies coming from the East had driven the Byzantines out of much of Asia Minor and established the Persianized sultanate of the Seljuks."
- Grousset, Rene, The Empire of the Steppes, (Rutgers University Press, 1991), 161, 164; "renewed the Seljuk attempt to found a great Turko-Persian empire in eastern Iran." "It is to be noted that the Seljuks, those Turkomans who became sultans of Persia, did not Turkify Persia-no doubt because they did not wish to do so. On the contrary, it was they who voluntarily became Persians and who, in the manner of the great old Sassanid kings, strove to protect the Iranian populations from the plundering of Ghuzz bands and save Iranian culture from the Turkoman menace."
- Wendy M. K. Shaw, Possessors and possessed: museums, archaeology, and the visualization of history in the late Ottoman Empire. University of California Press, 2003, شابک ۰−۵۲۰−۲۳۳۳۵−۲, شابک ۹۷۸−۰−۵۲۰−۲۳۳۳۵−۵; p. 5.
- ↑ * Jackson, P. (2002). "Review: The History of the Seljuq Turkmens: The History of the Seljuq Turkmens". Journal of Islamic Studies. Oxford Centre for Islamic Studies. 13 (1): 75–76. doi:10.1093/jis/13.1.75.
- Bosworth, C. E. (2001). 0Notes on Some Turkish Names in Abu 'l-Fadl Bayhaqi's Tarikh-i Mas'udi". Oriens, Vol. 36, 2001 (2001), pp. 299–313.
- Dani, A. H. , Masson, V. M. (Eds), Asimova, M. S. (Eds), Litvinsky, B. A. (Eds), Boaworth, C. E. (Eds). (1999). History of Civilizations of Central Asia. Motilal Banarsidass Publishers (Pvt. Ltd).
- Hancock, I. (2006). On Romani origins and identity. The Romani Archives and Documentation Center. The University of Texas at Austin.
- Asimov, M. S. , Bosworth, C. E. (eds.). (1998). History of Civilizations of Central Asia, Vol. IV: "The Age of Achievement: AD 750 to the End of the Fifteenth Century", Part One: "The Historical, Social and Economic Setting". Multiple History Series. Paris: UNESCO Publishing.
- Dani, A. H. , Masson, V. M. (Eds), Asimova, M. S. (Eds), Litvinsky, B. A. (Eds), Boaworth, C. E. (Eds). (1999). History of Civilizations of Central Asia. Motilal Banarsidass Publishers (Pvt. Ltd).
- ↑ "Battle of Manzikert | Summary". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-07-11.
- ↑ "Toghrïl Beg | Muslim ruler". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-07-11.
- ↑ * C.E. Bosworth, "Turkmen Expansion towards the west" in UNESCO History of Humanity, Volume IV, titled "From the Seventh to the Sixteenth Century", UNESCO Publishing / Routledge, p. 391: "While the Arabic language retained its primacy in such spheres as law, theology and science, the culture of the Seljuk court and secular literature within the sultanate became largely Persianized; this is seen in the early adoption of Persian epic names by the Seljuk rulers (Qubād, Kay Khusraw and so on) and in the use of Persian as a literary language (Turkmen must have been essentially a vehicle for everyday speech at this time). The process of Persianization accelerated in the thirteenth century with the presence in Konya of two of the most distinguished refugees fleeing before the Mongols, Bahā' al-Dīn Walad and his son Mawlānā Jalāl al-Dīn Rūmī, whose Mathnawī, composed in Konya, constitutes one of the crowning glories of classical Persian literature."
- Mehmed Fuad Köprülü, "Early Mystics in Turkish Literature", Translated by Gary Leiser and Robert Dankoff, Routledge, 2006, p. 149: "If we wish to sketch, in broad outline, the civilization created by the Seljuks of Anatolia, we must recognize that the local—i.e. , non-Muslim, element was fairly insignificant compared to the Turkish and Arab-Persian elements, and that the Persian element was paramount. The Seljuk rulers, to be sure, who were in contact with not only Muslim Persian civilization, but also with the Arab civilizations in al-jazlra and Syria—indeed, with all Muslim peoples as far as India—also had connections with {various} Byzantine courts. Some of these rulers, like the great 'Ala' al-Dln Kai-Qubad I himself, who married Byzantine princesses and thus strengthened relations with their neighbors to the west, lived for many years in Byzantium and became very familiar with the customs and ceremonial at the Byzantine court. Still, this close contact with the ancient Greco-Roman and Christian traditions only resulted in their adoption of a policy of tolerance toward art, aesthetic life, painting, music, independent thought—in short, toward those things that were frowned upon by the narrow and piously ascetic views {of their subjects}. The contact of the common people with the Greeks and Armenians had basically the same result. [Before coming to Anatolia,] the Turkmens had been in contact with many nations and had long shown their ability to synthesize the artistic elements that thev had adopted from these nations. When they settled in Anatolia, they encountered peoples with whom they had not yet been in contact and immediately established relations with them as well. Ala al-Din Kai-Qubad I established ties with the Genoese and, especially, the Venetians at the ports of Sinop and Antalya, which belonged to him, and granted them commercial and legal concessions. Meanwhile, the Mongol invasion, which caused a great number of scholars and artisans to flee from Turkmenistan, Iran, and Khwarazm and settle within the Empire of the Seljuks of Anatolia, resulted in a reinforcing of Persian influence on the Anatolian Turks. Indeed, despite all claims to the contrary, there is no question that Persian influence was paramount among the Seljuks of Anatolia. This is clearly revealed by the fact that the sultans who ascended the throne after Ghiyath al-Din Kai-Khusraw I assumed titles taken from ancient Persian mythology, like Kai-Khusraw, Kai-Ka us, and Kai-Qubad; and that. Ala' al-Din Kai-Qubad I had some passages from the Shahname inscribed on the walls of Konya and Sivas. When we take into consideration domestic life in the Konya courts and the sincerity of the favor and attachment of the rulers to Persian poets and Persian literature, then this fact [i.e., the importance of Persian influence] is undeniable. With regard to the private lives of the rulers, their amusements, and palace ceremonial, the most definite influence was also that of Iran, mixed with the early Turkish traditions, and not that of Byzantium."
- Stephen P. Blake, Shahjahanabad: The Sovereign City in Mughal India, 1639–1739. Cambridge University Press, 1991. pg 123: "For the Seljuks and Il-Khanids in Iran it was the rulers rather than the conquered who were "Persianized and Islamicized"
- ↑ * Encyclopaedia Iranica, "Šahrbānu", Online Edition: "here one might bear in mind that non-Persian dynasties such as the Ghaznavids, Saljuqs and Ilkhanids were rapidly to adopt the Persian language and have their origins traced back to the ancient kings of Persia rather than to Turkmen heroes or Muslim saints ..."
- O. Özgündenli, "Persian Manuscripts in Ottoman and Modern Turkish Libraries بایگانیشده در ۲۰۱۲-۰۱-۲۲ توسط Wayback Machine", Encyclopaedia Iranica, Online Edition
- Encyclopædia Britannica, "Seljuq", Online Edition: "Because the Turkish Seljuqs had no Islamic tradition or strong literary heritage of their own, they adopted the cultural language of their Persian instructors in Islam. Literary Persian thus spread to the whole of Iran, and the Arabic language disappeared in that country except in works of religious scholarship ..."
- M. Ravandi, "The Seljuq court at Konya and the Persianisation of Anatolian Cities", in Mesogeios (Mediterranean Studies), vol. 25-6 (2005), pp. 157–69
- F. Daftary, "Sectarian and National Movements in Iran, Khorasan, and Trasoxania during Umayyad and Early Abbasid Times", in History of Civilizations of Central Asia, Vol 4, pt. 1; edited by M.S. Asimov and C.E. Bosworth; UNESCO Publishing, Institute of Ismaili Studies: "Not only did the inhabitants of Khurasan not succumb to the language of the nomadic invaders, but they imposed their own tongue on them. The region could even assimilate the Turkic Ghaznavids and Seljuks (eleventh and twelfth centuries), the Timurids (fourteenth–fifteenth centuries), and the Qajars (nineteenth–twentieth centuries) ..."
- ↑ "The Turko-Persian tradition features Persian culture patronized by Turkic rulers." See Daniel Pipes: "The Event of Our Era: Former Soviet Muslim Republics Change the Middle East" in Michael Mandelbaum, "Central Asia and the World: Kazakhstan, Uzbekistan, Tajikistan, Kyrgyzstan, Turkemenistan and the World", Council on Foreign Relations, p. 79. Exact statement: "In Short, the Turko-Persian tradition featured Persian culture patronized by Turcophone rulers."
- ↑ Grousset, Rene, The Empire of the Steppes, (Rutgers University Press, 1991), 574.
- ↑ Bingham, Woodbridge, Hilary Conroy and Frank William Iklé, History of Asia, Vol.1, (Allyn and Bacon, 1964), 98.
- ↑ *An Introduction to the History of the Turkic Peoples (Peter B. Golden. Otto Harrasowitz, 1992). pg 386: "Turkic penetration probably began in the Hunnic era and its aftermath. Steady pressure from Turkic nomads was typical of the Khazar era, although there are no unambiguous references to permanent settlements. These most certainly occurred with the arrival of the Oguz in the 11th century. The Turkicization of much of Azarbayjan, according to Soviet scholars, was completed largely during the Ilxanid period if not by late Seljuk times. Sumer, placing a slightly different emphasis on the data (more correct in my view), posts three periods which Turkicization took place: Seljuk, Mongol and Post-Mongol (Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu and Safavid). In the first two, Oguz Turkic tribes advanced or were driven to the western frontiers (Anatolia) and Northern Azarbaijan (Arran, the Mugan steppe). In the last period, the Turkic elements in Iran (derived from Oguz, with lesser admixture of Uygur, Qipchaq, Qaluq and other Turks brought to Iran during the Chinggisid era, as well as Turkicized Mongols) were joined now by Anatolian Turks migrating back to Iran. This marked the final stage of Turkicization. Although there is some evidence for the presence of Qipchaqs among the Turkic tribes coming to this region, there is little doubt that the critical mass which brought about this linguistic shift was provided by the same Oguz-Turkmen tribes that had come to Anatolia. The Azeris of today are an overwhelmingly sedentary, detribalized people. Anthropologically, they are little distinguished from the Iranian neighbors."
- John Perry: "We should distinguish two complementary ways in which the advent of the Turks affected the language map of Iran. First, since the Turkish-speaking rulers of most Iranian polities from the Ghaznavids and Seljuks onward were already Iranized and patronized Persian literature in their domains, the expansion of Turk-ruled empires served to expand the territorial domain of written Persian into the conquered areas, notably Anatolia and Central and South Asia. Secondly, the influx of massive Turkish-speaking populations (culminating with the rank and file of the Mongol armies) and their settlement in large areas of Iran (particularly in Azerbaijan and the northwest), progressively turkicized local speakers of Persian, Kurdish and other Iranian languages"
- According to C.E. Bosworth:
- According to Fridrik Thordarson:
- ↑ GHURIDS (or Āl-e Šansab), a medieval Islamic dynasty of the eastern Iranian lands. They began as local chiefs in Ḡūr (q.v.) in the heartland of what is now Afghanistan, but became a major power from the mid-12th century until the opening years of the 7th/13th century. Ḡūr was then the nucleus of a vast but transient military empire which at times stretched from Gorgān (q.v.) in the west to northern India in the east, only to be overwhelmed by the Ḵᵛārazmšāhs (q.v.; see also CHORASMIA ii) and to disappear, as far as the eastern Iranian lands were concerned, on the eve of the Mongol cataclysm., C. Edmund Bosworth. , “GHURIDS” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ «Ghūrids». Encyclopaedia of Islam, THREE. دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۱-۰۲.
- ↑ C. E. Bosworth: Khwarazmshahs i. Descendants of the line of Anuštigin. In Encyclopaedia Iranica, online ed. , 2009: "Little specific is known about the internal functioning of the Khwarazmian state, but its bureaucracy, directed as it was by Persian officials, must have followed the Saljuq model. This is the impression gained from the various Khwarazmian chancery and financial documents preserved in the collections of enšāʾdocuments and epistles from this period. The authors of at least three of these collections—Rašid-al-Din Vaṭvāṭ (d. 1182-83 or 1187-88), with his two collections of rasāʾel, and Bahāʾ-al-Din Baḡdādi, compiler of the important Ketāb al-tawaṣṣol elā al-tarassol—were heads of the Khwarazmian chancery. The Khwarazmshahs had viziers as their chief executives, on the traditional pattern, and only as the dynasty approached its end did ʿAlāʾ-al-Din Moḥammad in ca. 615/1218 divide up the office amongst six commissioners (wakildārs; see Kafesoğlu, pp. 5-8, 17; Horst, pp. 10-12, 25, and passim). Nor is much specifically known of court life in Gorgānj under the Khwarazmshahs, but they had, like other rulers of their age, their court eulogists, and as well as being a noted stylist, Rašid-al-Din Vaṭvāṭ also had a considerable reputation as a poet in Persian."
- ↑ Homa Katouzian, "Iranian history and politics", Published by Routledge, 2003. pg 128: "Indeed, since the formation of the Ghaznavids state in the tenth century until the fall of Qajars at the beginning of the twentieth century, most parts of the Iranian cultural regions were ruled by Turkic-speaking dynasties most of the time. At the same time, the official language was Persian, the court literature was in Persian, and most of the chancellors, ministers, and mandarins were Persian speakers of the highest learning and ability"
- ↑ "Persian Prose Literature." World Eras. 2002. HighBeam Research. (3 September 2012);"Princes, although they were often tutored in Arabic and religious subjects, frequently did not feel as comfortable with the Arabic language and preferred literature in Persian, which was either their mother tongue—as in the case of dynasties such as the Saffarids (861–1003), Samanids (873–1005), and Buyids (945–1055)—or was a preferred lingua franca for them—as with the later Turkish dynasties such as the Ghaznawids (977–1187) and Saljuks (1037–1194)". [۵]
- ↑ Bosworth in Camb. Hist. of Iran, Vol. V, pp. 66 & 93; B.G. Gafurov & D. Kaushik, "Central Asia: Pre-Historic to Pre-Modern Times"; Delhi, 2005; شابک ۸۱−۷۵۴۱−۲۴۶−۱
- ↑ C. E. Bosworth, "Chorasmia ii. In Islamic times" in: Encyclopaedia Iranica (reference to Turkish scholar Kafesoğlu), v, p. 140, Online Edition: "The governors were often Turkish slave commanders of the Saljuqs; one of them was Anūštigin Ḡaṛčaʾī, whose son Qoṭb-al-Dīn Moḥammad began in 490/1097 what became in effect a hereditary and largely independent line of ḵǰᵛārazmšāhs." (LINK)
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ «KHWARAZMSHAHS i. – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۲۸.
- ↑ Rene Grousset, The Empire of the Steppes:A History of Central Asia, Transl. Naomi Walford, (Rutgers University Press, 1991), 159.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ Fazlallakh, Rashid ad-Din (1987). Oghuznameh (in Russian). Baku."Similarly, the most distant ancestor of Sultan Muhammad Khwarazmshah was Nushtekin Gharcha, who was a descendant of the Begdili tribe of the Oghuz family."
- ↑ Turchin, Peter; Adams, Jonathan M.; Hall, Thomas D (December 2006). "East-West Orientation of Historical Empires". Journal of World-systems Research. 12 (2): 222. ISSN 1076-156X. Retrieved 12 September 2016.
- ↑ Rein Taagepera (September 1997). "Expansion and Contraction Patterns of Large Polities: Context for Russia". International Studies Quarterly. 41 (3): 497. doi:10.1111/0020-8833.00053. JSTOR 2600793.
- ↑ «فرقه اسماعیلیه در قزوین». بایگانیشده از اصلی در ۲ آوریل ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۷ ژوئن ۲۰۱۲.
- ↑ B.F. Manz, "Tīmūr Lang", in Encyclopaedia of Islam, Online Edition, 2006
- ↑ Maria Subtelny, Timurids in Transition, 40: "Nevertheless, in the complex process of transition, members of the Timurid dynasty and their Persian Mongol supporters became acculturate by the surrounding Persianate millieu adopting Persian cultural models and tastes and acting as patrons of Persian culture, painting, architecture and music." pg 41: "The last members of the dynasty, notably Sultan-Abu Sa'id and Sultan-Husain, in fact came to be regarded as ideal Perso-Islamic rulers who develoted as much attention to agricultural development as they did to fostering Persianate court culture." Jump up ^
- ↑ "Ak Koyunlu | Turkmen tribal federation". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-06-18.
- ↑ «دانشنامه بریتانیکا». ص. Turkmen Ak Koyunlu dynasty who created a short-lived empire in Iran, Iraq, eastern Anatolia, Armenia, and Azerbaijan٫.
- ↑ "Kara Koyunlu | Turkmen tribal federation". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). p. Kara Koyunlu, also spelled Qara Qoyunlu, Turkish Karakoyunlular, English Black Sheep, Turkmen tribal federation that ruled Azerbaijan, Armenia, and Iraq from about 1375 to 1468. Retrieved 2020-12-28.
- ↑ Peter B. Golden, An Introduction to the History of the Turkic Peoples, p. 367-368.
- ↑ "SAFAVID DYNASTY". Encyclopædia Iranica.
- ↑ Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire
- ↑ رستم التواریخ، نویسنده محمد هاشم آصف
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامsafavid_rojer_savory
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (صص ۲۱ تا ۳۶)
- ↑ موسی نجفی (۱۳۸۸)، انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی (موج چهارم بیداری اسلامی)، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص. ۲۴۹، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۸۳۴-۱۳-۶ پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ http://ganjoor.net/vahshi/
- ↑ http://ganjoor.net/razi/
- ↑ http://ganjoor.net/saeb/
- ↑ http://ganjoor.net/mohtasham/
- ↑ تاریخ ایران (۲)، ص ۱۲۲
- ↑ تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (صص ۶–۲۸۴)
- ↑ Encyclopedia of the Peoples of Africa and the Middle East - Afshar
- ↑ "AFSHARIDS". Encyclopædia Iranica.
- ↑ Jamie Stokes, Anthony Gorman, Encyclopedia of the Peoples of Africa and the Middle East, Infobase Publishing, 2010, p.11, Online Edition
- ↑ Michael Axworthy, The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant. Hardcover 348 pages (26 July 2006) Publisher: I.B. Tauris Language: English ISBN 1-85043-706-8.
- ↑ «اتاق بازرگانی ایران و سوئد | آشنایی با کشور ایران». www.iscci.ir. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۸-۲۱.
- ↑ «NĀDER SHAH – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۲۵.
- ↑ "Nādir Shāh | Iranian ruler". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-25.
- ↑ Michael Axworthy's biography of Nader, The Sword of Persia (I.B. Tauris, 2006), pp. 17–19: "His father was of lowly but respectable status, a herdsman of the Afshar tribe … The Qereqlu Afshars to whom Nader's father belonged were a semi-nomadic Turcoman tribe settled in Khorasan in north-eastern Iran … The tribes of Khorasan were for the most part ethnically distinct from the Persian-speaking population, speaking Turkic or Kurdish languages. Nader's mother tongue was a dialect of the language group spoken by the Turkic tribes of Iran and Central Asia, and he would have quickly learned Persian, the language of high culture and the cities as he grew older. But the Turkic language was always his preferred everyday speech, unless he was dealing with someone who knew only Persian."
- ↑ Cambridge History of Iran Volume 7, pp. 2–4
- ↑ طباطبایی، جواد. تأملی دربارهٔ ایران، جلد نخست، دیباچهای بر نظریهٔ انحطاط ایران. نشر نگاه معاصر. تهران. چاپ پنجم. ۱۳۸۵
- ↑ کتاب خواجه تاجدار
- ↑ تاریخ اجتماعی سیاسی زندیه
- ↑ زیباکلام، صادق. ما چگونه ما شدیم؟ :ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران. ص. ص۱۰۶.
- ↑ کاتوزیان. اقتصاد سیاسی ایران.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته. ص. ص۶۹.
- ↑ زیباکلام. «فصل دوم:علل بقای قاجارها». پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ آبراهامیان. تاریخ ایران مدرن. ص. ص۷۱.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته، از صفحهٔ 108 تا پایان فصل سوم:قاجارها و مذهب.
- ↑ آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۳۰.
- ↑ کدی. ریشههای انقلاب ایران. ص. ص ۵۵.
- ↑ آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب. ص. ص ۶۵.
- ↑ آبراهامیان. تاریخ ایران مدرن. ص. ص ۷۴.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته، ص ص 149 تا 154.
- ↑ محبوبی اردکانی (سال1370). تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. ص. صفحه۶۱. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ رایت، دنیس (چاپ دوم/1368). ایرانیان در میان انگلیسیها. نشر نو. ص. ص۱۴۲. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ محبوبی اردکانی (سال1370). تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. ص. صفحه۲۱۱. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ کدی (۱۳۹۰). ریشههای انقلاب ابران. ص. ۶۴.
- ↑ Martin، CONSTITUTIONAL REVOLUTION ii. Events.
- ↑ تهرانی (کاتوزیان)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۱۵۴.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۰۵.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۰۵–۱۰۸.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۰۸.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۰۸–۱۰۹.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۰۹.
- ↑ یزدانی، مجاهدان مشروطه، ۵۳.
- ↑ کسروی، احمد، شهریاران گمنام، چاپ هفتم، تهران: انتشارات جامی ۱۳۷۷، ص۱۰
- ↑ Bunting, Madeleine, Empire of the mind, in: The Guardian, 31 January 2009, accessed: Febr. 2009.
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
- ↑ کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران، کارتوگرافی زیر نظر محمد پورکمال، ترسیم نقشهها با همکاری کارکنان منتخب قسمت ترسیم سازمان نقشهبرداری و موسسه جغرافیا، به سرپرستی ابراهیم خلیل مجیدیان، چاپ نقشهها با همکاری قسمت چاپ سازمان نقشهبرداری، به سرپرستی شموئیل ژوزفنیا، تهیه: موسسه جغرافیا دانشگاه تهران، نوشتههای فارسی: محمدتقی سرمست، تاریخ انتشار: 1971، سایت منبع: https://archive.org/details/1350_20200920
منابع
- تاریخ ایران - دکتر خنجی
- تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران، ۱۳۵۴
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
- تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن ۱۸، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۳.
برای سدههای نوزدهم و بیستم
- آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۴). ایران بین دو انقلاب:درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران. ترجمهٔ برگردان احمد گل محمدی/محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۴.
- آبراهامیان، یرواند (چاپ چهارم/۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ترجمهٔ محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۱۲۶-۴. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - زیباکلام، صادق (چاپ هفتم/۱۳۸۹). سنت و مدرنیته:ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی در ایران عصر قاجار. تهران: نشر روزنه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۲۰۶۵-۰-۶. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - کدی، نیکی (چاپ ششم/۱۳۹۰). ریشههای انقلاب ایران. ترجمهٔ برگردان عبدالرحیم گواهی. تهران: نشر علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۸۰۸-۷ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). تاریخ وارد شده در|سال=
را بررسی کنید (کمک) - کاتوزیان، محمدعلی (همایون). اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی. ترجمهٔ محمدرضا نفیسی/کامبیز عزیزی. تهران: نشر مرکز. شابک ۹۷۸۹۶۴-۳۰۵-۱۱۲-۹.
- محبوبی اردکانی، حسین. تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. انتشارات دانشگاه تهران.
پیوند به بیرون
- ↑ ۱۷ خرداد سال ۱۱ خورشیدی
خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «پانویس» وجود دارد، اما برچسب <references group="پانویس"/>
متناظر پیدا نشد. ().
خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «persian-alpha» وجود دارد، اما برچسب <references group="persian-alpha"/>
متناظر پیدا نشد. ().