رضاشاه
رضاشاه پهلوی | |
---|---|
![]() | |
شاهنشاه ایران | |
سلطنت | از ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تا ۳ شهریور ۱۳۲۰ |
تاجگذاری | تهران، کاخ گلستان |
پیشین | احمدشاه |
جانشین | محمدرضاشاه |
نخست وزیران | |
نخستوزیر ایران | |
دوران | از ۵ آبان ۱۳۰۲ تا ۱۰ آبان ۱۳۰۴ |
پیشین | حسن پیرنیا |
جانشین | محمدعلی فروغی |
پادشاه | احمدشاه |
وزیر جنگ ایران | |
دوران | از ۴ اردیبهشت ۱۳۰۰ تا ۱۰ آبان ۱۳۰۴ |
پیشین | مسعود کیهان |
جانشین | عبدالله امیرطهماسبی |
پادشاه | احمدشاه |
فرمانده قوای قزاق ایران | |
دوران | از آبان ۱۲۹۹ تا فروردین ۱۳۰۰ |
پیشین | استاروسلسکی |
جانشین | علیخان والی |
پادشاه | احمدشاه |
زاده | ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی ایران، مازندران، سوادکوه، آلاشت |
درگذشته | ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی (۶۶ سال) آفریقای جنوبی، ژوهانسبورگ |
همسران | مریم سوادکوهی تاجالملوک آیرملو توران امیرسلیمانی عصمت دولتشاهی |
فرزند(ان) | |
خاندان | پهلوی |
پدر | عباسعلی داداشبیگ |
مادر | نوشآفرین آیرملو |
دین و مذهب | اسلام، شیعه دوازده امامی |
امضاء | ![]() |
خدمات نظامی | |
خدمت | قوای قزاق |
سالهای خدمت | ۱۲۷۳–۱۳۰۰ |
درجه | سرتیپ |
عناوین رضاشاه پهلوی | |
---|---|
عنوان مرجع | اعلیحضرت همایون شاهنشاه[۱] |
عنوان گفتاری | اعلیحضرت همایونی رضاشاه کبیر[۲] |
عنوان دیگر | در پیش از پادشاهی: سردار سپه رضاخان میرپنج رضا ماکسیم رضا سوادکوهی |
رضاشاه پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی پادشاه ایران بود. او که بنیانگذار دودمان پهلوی است، پیشتر از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ و از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخستوزیر ایران بود.[۳] رضاشاه ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوریخواهی کرد و سرانجام در سال ۱۳۰۴ پس از انحلال سلسله قاجار به پادشاهی رسید.
وی دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در ۲۵ دی ماه ۱۲۹۹ از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید بعنوان فرمانده قوای قزاق منصوب[۴] و ۲ ماه بعد در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به منصب نخستوزیری گمارده شد.[۳] اگر چه رضاخان با پشتیبانی انگلستان و با کودتا در عرصه سیاست ایران رخ نمود، اما ارتقای وی در قدرت تا جایگاه پادشاهی مدیون پشتکار و ارادهاش در نظم دادن به امور در سمت وزارت جنگ و نخستوزیری بود.[۵]
ایران در دوره پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظمی نوین بود.[۶] وی نهادهای مدرن را در ایران تأسیس یا تقویت کرد که از مهمترین آنها تأسیس ارتش نوین، دانشگاه تهران، احداث راهآهن جنوب به شمال میباشد.[۵] همزمان در جهت استقرار و تضمین قدرت مطلق خود مشروطیت را در ایران نابود کرد و مطبوعات و احزاب مستقل را سرکوب نمود و مصونیت پارلمانی نمایندگان را گرفت. به این ترتیب مجلس شورای ملی به نهادی مطیع و تشریفاتی در برابر اراده شاه تبدیل شد.[۵][۷] در این راه حزب تجدد در بدو امر از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، اما نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد.[۸] همچنین، او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذار و فروشگاههای زنجیرهای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، گسترش ملیگرایی، توسعه آموزشی و سرمایهداری دولتی زد.[۹]
مدافعان رضا شاه او را پدر ایران نوین میدانستند.[۵] و پادشاهی وی از سوی حامیانش دیکتاتوری منور نامیده شد که آرمانهای جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما بتدریج منورالفکران حامی خود نظیر محمدعلی فروغی، علیاکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش را از قدرت حذف کرد و بدل به نوعی استبداد فردی گشت.[۱۰] از سویی دیگر مخالفان رضا شاه او را مسئول بر باد رفتن مشروطیت در ایران میدانند و معتقدند اگر چه پهلوی اول توانست نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی تأسیس کند اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران نابود کرد.[۵]
سرانجام با وقوع جنگ جهانی دوم، علیرغم اعلام بیطرفی در سال ۱۳۲۰ متفقین ایران را اشغال کردند. سپس با اولتیماتوم بریتانیا وی مجبور به استعفا، ترک ایران و واگذاری سلطنت به ولیعهدش شد. سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.[۳]
لقبها
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شدهاست. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد)[۱۱] شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.[۳][۱۲] او همچنین با نام رضاخان امیرپنجه مازندرانی هم شناخته میشد.[۱۳][۱۴]
از آغاز زندگی تا وزارت
تولد و نوجوانی

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی[الف] در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران و در خانوادهای نظامی متولد شد.[ب] پدرش عباسعلی داداش بیگ سوادکوهی، در فوج هفتم سوادکوه از افواج مازندران به عنوان یاور (معادل ستوان) خدمت میکرد. عباسعلی خان متولد سال ۱۲۳۰ ه.ق برابر با ۱۱۹۳ ه.ش در آلاشت و از اهالی آلاشت و فرزند مرادعلی خان سلطان (سلطان درجه نظامی برابر سرهنگ) بود. مرادعلی خان از اهالی آلاشت (متولد ۱۲۱۰ ه.ق) و پدربزرگ رضاخان و صاحب منصب فوج سوادکوه بود که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری (۱۲۳۵ خورشیدی) در جنگ هرات در مقابل انگلیسیها کشته شد.[۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱] عباسعلی خان قبل از ازدواج با مادر رضا، یک مرتبه دیگر نیز ازدواج کرده بود و از ازدواج اول خود سه دختر داشت.[۲۲] نوشآفرین آیرملو، مادر شاه آینده، اهل تهران بود و اصالتی گرجی[۲۳] یا ایروانی[۲۴] داشت.[پ] او دختر مهاجری از قفقاز بود و خانوادهاش بعد از جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶) در تهران ساکن شده بودند.[۲۵]

پدر رضا چند ماه بعد از تولد او، بنا به دلایل نامعمولی، درگذشت.[۲۷] در نتیجه این اتفاق نوشآفرین پس از مدتی نوزاد ششماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.[۲۸] در این سفر رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا کرده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.[۲۹] این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کردهاست.[۳۰] در تهران، نوشآفرین به همراه نوزادش نزد برادران خود در محله سنگلج ساکن شد. او بعد از مرگ همسر اول خود یک مرتبه دیگر با مردی که ظاهراً نام او نیز داداش بیگ بودهاست، ازدواج کرد.[۳۱] یکی از برادران نوشآفرین، ابوالقاسم بیگ، خیاط قزاقخانه بود[۳۲] و زمانی که درگذشت، همو سرپرستی رضا را بر عهده گرفت. رضا در زمان مرگ مادرش شش یا هفت سال داشت. ابوالقاسم بیگ تمام توان خود را به کار بست تا جای پدر رضا را پر کند اما از تمکن مالی برخوردار نبود. در نتیجه کودک از تحصیل بازماند. او بیشتر وقت خود را به بازی با دیگر کودکان در کوچه و خیابان سپری میکرد و چون قدش بلندتر و همچنین قویتر از سایرین بود، همسالانش از او حساب میبردند.[۳۳]
در بریگاد قزاق
به ۱۴ سالگی که رسید، دائیاش او را «به عنوان پیاده قزاق به فوج اول قزاقخانه سپرد… قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیاده قزاق به نیابت او سوار شده وارد صف گردد.»[۳۴] از خود رضا نقل شدهاست که به هنگام ورود آن قدر خردسال بودهاست که دیگران وی را سوار اسب میکردهاند.[۳] سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت هلند در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری میشود.[۳] سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی (گروهبان تا استوار)[۳۵] گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان چنان مهارتی در استفاده از یکی از مسلسلهای ماکسیم یافت که به «رضا ماکسیم» معروف شد.[۳۶] در زمان حضور در قوای قزاق راه و رسم نظامیگری را فرا گرفت و به عنوان سربازی سرسخت، مردی با اراده و پرجرئت برای خود اسم و رسمی ساخت. بهطور همزمان هر زمان فرصت مییافت تلاش میکرد خواندن و نوشتن بیاموزد، هر چند کسی نمیدانست چه کسی به او تعلیم میدهد یا چقدر سواد دارد.[۳۷]
در جریان انقلاب مشروطه ابتدا به عنوان یکی از نیروهای محمدعلیشاه با مشروطهخواهان جنگید اما پس از فتح تهران در تیرماه ۱۲۸۸، همرزم مشروطهخواهان شد[۳۸] و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشهای طرفداران محمدعلیشاه و مخالفان مشروطه به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد[۳] و تا درجه نایب اول ترفیع پیدا کرد.[۳۹] در مرداد ۱۲۹۳ جنگ جهانی اول آغاز شد و رضاخان به عنوان یکی از سربازان قوای قزاق (طرفدار روسیه) در درگیری با ملیون (طرفدار آلمان) حضور داشت.[۴۰] او بیشتر دوران جنگ جهانی را در غرب ایران سپری کرد و تحت فرماندهی عبدالحسین میرزا فرمانفرما جنگید. این دوره برای رضاخان تجربهای شد تا با مناسبات قدرت و سیاست آشنایی بیشتری پیدا کند.[۴۱] او با درجه یاوری (ستوانی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.[۳] از همین سال حضور رضاخان در منابع پر رنگتر میشود و او میان سیاستمداران ایران و هیئت نمایندگی بریتانیا به فردی شناخته شده تبدیل شده بود. احتمالاً واقعه برکناری کلنل کلرژه را در این امر بیشترین تأثیر را داشت.[۴۲]
گئورگی یوسفویچ کلرژه فرمانده قوای قزاق بود که به تازگی توسط کرنسکی به این سمت منصوب شده بود. توطئهای علیه او به رهبری معاونش، استاروسلسکی، درگرفت و کلرژه متهم شد که با بلشویکها سمپاتی دارد. به درستی نمیتوان دربارهٔ انگیزههای رضاخان برای شرکت در این توطئه قضاوت کرد اما احتمالاً، به عنوان یک میهنپرست، به دلیل حمایت بلشویکها از جنبش جنگل با آنان دشمنی داشتهاست. به هر روی نقش مهم رضاخان در این واقعه غیرقابل انکار است و گزارش روزنامه رعد و روزنامه محمدتقی بهار و نیز اسناد وزارت خارجه بریتانیا از او به عنوان یکی از چهرههای شاخص آن نام بردهاند.[۴۳] این توطئه که به کودتای اول رضاخان نیز معروف است، با هماهنگی احمدشاه به سرانجام رسید و در اثر آن کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.[۳۵] بعد از این واقعه رضاخان به درجه سرتیپی ترفیع پیدا کرد اما بهطور دقیق معلوم نیست این ترفیع چه زمانی اتفاق افتادهاست. بنا به گفته ارفع این ترفیع درجه پاداشی برای شرکت در برکناری کلرژه بود و بلافاصله بعد از توطئه انجام شد اما بهار میگوید رضاخان دو سال بعد از این واقعه نامههای خود را به نام «رضا سرتیپ» امضا میکرد. اسناد بریتانیایی اما بهطور کلی تا قبل از کودتای سوم اسفند او را سرهنگ نامیدهاند. در هر صورت، منفعتی که از واقعه مذکور نصیب رضاخان شد فراتر از یک ترفیع درجه ساده بود[۴۴] و او را به فرمانده معنوی سایر افسران ایرانی تبدیل کرد و استاروسلسکی مجبور بود او را راضی نگه دارد.[۳]
قرارداد ۱۹۱۹ میان بریتانیا و دولت وثوقالدوله در همین خلال (سال ۱۲۹۸) بسته شد. دو ماه بعد محمدرضا، پسر ارشد رضاخان، متولد شد.[۴۵] اندکی پس از آن، بریتانیا تصمیم گرفت نیروهای خود در خاورمیانه را کاهش دهد که باعث شد جرج کرزن که به سختی از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری میکرد، فشار خود بر دولت ایران و نیز هرمان نورمن[ت] برای تصویب آن عهدنامه را بیشتر کند.[ث] نیز بلشویکها روسهای سفید را شکست دادند و سربازانشان وارد ایران شدند که موضع جنبش جنگل را تقویت کرد. این برای دولت ایران و همچنین برای بریتانیا مسئله مهمی بود. وثوقالدوله رضاخان را مأمور سرکوب میرزا کوچکخان کرد و موفقیت او در این مأموریت، بر شهرتش به عنوان فرماندهای لایق و شجاع افزود و نیز – احتمالاً برای اولین بار – توجه هیئت نظامی بریتانیایی و ژنرال ویلیام دیکسون که به عنوان بخشی از قرارداد ۱۹۱۹ برای تبدیل قوای قزاق، ژاندارمری و قوای محلی به یک ارتش منظم وارد ایران شده بودند، را بهطور مستقیم به او جلب کرد.[۴۶] با ترقی هر چه بیشتر رضاخان، رابطهاش با افسران روس، به خصوص با استاروسلسکی، بدتر و بدتر میشد و ظاهراً بریتانیاییها نیز به خوبی متوجه خصومت او با روسها شده بودند.[۴۷]
مطابق یکی از بندهای قرارداد ۱۹۱۹، نظامیان ایرانی نمیتوانستند به درجهای بالاتر از سرگرد برسند. این سبب نارضایتیهای بسیار شد، به گونهای که کلنل فضلالله خان خودکشی کرد. رضاخان از دیگر ناراضیان بود. همچنین او درخواست تجدید قوا کرده بود که عملی نشده بود و پرداخت حقوق زیردستانش ماهها به تعویق افتاده بود. بهطور کلی، وضع کشور، ۱۴ سال بعد از مشروطیت، تغییر چندانی نکرده بود و در برخی موارد حتی بدتر شده بود. نیروهای نظامی تحت سلطه افسران خارجی و آخوندها در اوج قدرت خود بودند، شرایط اقتصادی و اجتماعی بدتر شده و خزانه خالی بود، راهها ناامن بودند و ایلات سرکش. حتی تمامیت ارضی کشور در خطر بود. در این شرایط، دولت وثوقالدوله در تیر ۱۲۹۹ استعفا داد. نورمن با احمدشاه ملاقات کرد و او را بیمیل به دخالت در امور کشور یافت و ناامیدی خود را به کرزن اطلاع داد. در این زمان بود که ژنرال ادموند آیرونساید در آذر ۱۲۹۹ با مأموریت ساماندهی به خروج نیروهای بریتانیایی وارد ایران شد.[۴۸] رئیسالوزرای جدید، مشیرالدوله، با مسکو به توافق رسید که روسها به شورشیان ایرانی حمایت نظامی نرسانند. سپس به استاروسلسکی دستور داد جنبش جنگل را سرکوب کند. رضاخان فرماندهی پیادهنظام را برعهده داشت. در طول مأموریت، زمانیکه شورشیان در حال عقبنشینی بودند، استاروسلسکی آنان را تعقیب نکرد و در عوض، در رشت اردو زد. آیرونساید که قصد داشت روسها را از نیروهای نظامی ایران بیرون براند، به بهانه اشتباه گرفتن اردوی استاروسلسکی با بلشویکها، آنها را بمباران کرد؛ ۲ هزار نفر کشته شدند و استاروسلسکی تحت فشار استعفا داد و یک افسر ایرانی به نام سردار همایون جانشینش شد.[۱۲][۴۹] رضاخان با باقیمانده نیروهایش خود را به قزوین (محل اردوی بریتانیاییها) رساند و آنجا برای اولین بار آیرونساید را ملاقات کرد. در دیدار نخست، آیرونساید از افسران ایرانی خواست که سلاحهایشان را تحویل دهند. رضاخان با او مخالفت کرد و گفت «قزاقها نیروهای مخصوص اعلیحضرت پادشاه ایران هستند و از فرمانده بیگانه دستور نمیگیرند.» آیرونساید تحت تأثیر جسارت او قرار گرفت و به مترجم تذکر داد که منظورش – تحویل سلاح برای ورود به شهر قزوین – را درست برساند.[۵۰]
کودتای سوم اسفند
آیرونساید بدان نتیجه رسیده بود که اجرای قرارداد ۱۹۱۹ امری غیرممکن است.[۵۱] نیز این بیم وجود داشت که با خروج نیروهای بریتانیایی، تهران هدف حمله بلشویکها و نیروهای تحت حمایت آنها واقع شود.[۵۲] نتیجتاً، تصمیم گرفت زمام امور را به مردی بسپارد که توانایی حفظ نظم را داشته باشد؛ او در قزوین رضاخان را به درجه ژنرالی ترفیع داد، مهمات و هزینه موردنیاز ۳٬۰۰۰ سرباز تحت فرمانش را فراهم کرد و همچنین از او قول گرفت احمدشاه را برکنار نکند و به خروج انگلیسیها از ایران یاری رساند.[۵۳] رضاخان علیرغم دستورهای مکرری که از تهران مبنی بر بازگشت قزاقها به پایگاهشان صادر میشد، به سمت پایتخت پیشروی کرد[۵۴] و در پیامی مشترک به احمدشاه و هیئت نمایندگی انگلیسی، تصریح کرد که به شاه وفادار و با انگلیسیها دوست است.[۵۵] در ۳ اسفند ۱۲۹۹ قزاقها بدون مقاومت وارد تهران شدند. افسران بلندپایه ژاندارمری ایران مشتاقانه حمایت کردند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاقها در میدان مشق مستقر شدند[۵۶] و حکومت نظامی اعلام شد.[۵۷] به روشنی مشخص نیست که دولت تصمیم گرفت مقابله نکند، یا اینکه سربازان تحت امرشان حاضر به درگیری با نیروهای رضاخان نشدند.[۵۸]
دیگر چهره شاخص کودتا، سید ضیاءالدین طباطبایی بود. او روزنامهنگار جوان خواهان اصلاحاتی بود که روابط نیمهرسمی با دولت داشت.[۵۹] سید ضیاء و رضاخان اولین بار در شاهآباد، نزدیکی تهران، با یکدیگر ملاقات کردند[۶۰] و به قرآن قسم خوردند که در خدمت شاه و میهن باشند.[۶۱] به هر روی در اولین ساعات روز سوم اسفند، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء هر دو این بازداشتها را مفید و مهم میدانستند زیرا میتوانست به کودتا چهرهای انقلابی دهد. تمام راههای ارتباطی با استانها قطع شد و مدت کوتاهی بعد مقامات بلندپایه استانی نیز بازداشت شدند. ۳ روز بعد از کودتا، احمدشاه سید ضیاء را به رئیسالوزرایی برداشت؛ او را میتوان اولین نخستوزیر ایران از طبقه متوسط[ج] به حساب آورد.[۶۳] رضاخان نیز سردار سپه و فرمانده کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد و مسعود خان وزیر جنگ.[۶۴] اندکی بعد از کودتا بیانیههای تند و تیزی، یکی از سوی سید ضیاء و دیگری از سوی رضاخان، صادر شد[۶۵] که دربارهٔ نجات کشور و سلطنت از دست خائنان و نالایقان و بازسازی آن بود.[۶۶] بیانیه رضاخان با عبارت «حکم میکنم» آغاز شده بود.[۶۷]
دربارهٔ این کودتا و دخالت انگلستان در آن سوالهای بیجواب وجود داشته و دارد.[۶۸] هر چند در سالهای بعد سید ضیاء و رضاخان هر دو ادعا میکردند که بازیگر اصلی کودتا بودند[۶۹] و تا قبل از انقلاب ۱۳۵۷ از کودتای سوم اسفند به عنوان قیامی برای نجات ایران یاد میشد،[۷۰] اما بسیاری از ایرانیان تا مدتهای مدیدی قانع شده بودند که کودتای مذکور یک «نقشه انگلیسی» بودهاست.[۷۱] میتوان با قطعیت گفت که افسران انگلیسی حاضر در ایران به واقع در این کودتا دخیل بودهاند اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد کودتا توسط بریتانیا برنامهریزی شده باشد یا کودتاگران دستوری از جانب آنان داشتند.[۷۲] انگلیسیها نسبت به تأثیر پروپاگاندای بلشویکها بر قوای نظامی ایران نگرانیهایی داشتند و آیرونساید نیز احتمالاً مشوق این حرکت بوده گرچه در جریان جزئیات برنامه نبودهاست.[۷۳] او خود به مقام مافوقش، ژنرال هلدین، مینویسد که قزاقها با دستور شاه برای دستگیری گروهی دیگر از قزاقها که مشغول غارت تهران بودند، راهی آن شهر شدهاند.[۷۴] همچنین محتمل است دولت بریتانیایی هند به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانهرو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از قرارداد ۱۹۱۹ انتقاد کرده بودند و آن را مغایر با احساسات ملیگرایان ایران و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه میدانستند.[۷۵] در هر صورت وزارت خارجه بریتانیا دخالتی در روند ماجرا نداشتهاست.[۷۶] باری، فعالیتهای انگلیسیها در طول واقعه چنان تأثیری از قدرت ماورایی آنها بر ذهنیت رضاشاه گذاشت که او را نسبت به خارجیها و کسانی که با خارجیها نشست و برخاست داشتند، بدبین کرد و این بدبینی را به محمدرضاشاه نیز منتقل ساخت. مصدق جملهای به او منسوب میکند بدین مضمون که «مرا سیاست انگلیس آوردهاست، ولی ندانست که را آوردهاست.»[۷۷]
وزارت
وزارت جنگ
هر چند بیشتر قشرها از کودتا حمایت کردند، اما دولت قدرت لازم را در تمام کشور نداشت. علاوه بر خوانین محلی که به میل خود عمل میکردند، محمد مصدق (فرماندار فارس) و قوام السلطنه (فرماندار خراسان) نخستوزیری سید ضیاء را نپذیرفتند. مصدق استعفا داد و قوام توسط محمدتقیخان پسیان بازداشت و به تهران فرستاد شد. پسیان سپس حاکم نظامی خراسان شد.[۷۸] قرارداد دوستی ایران و شوروی که مطابق آن شوروی از تمام امتیازات روسیه در ایران و بدهیهای ایران به آن کشور چشمپوشی کرد، در ۷ اسفند به امضا رسید.[چ] نیز قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس به بهانه عدم تصویب ملغی و پلیس جنوب منحل اعلام شد. تا دو ماه بعد از کودتا که وزیر مختار شوروی برای اجرای قرارداد به تهران آمده بود، نیروهای نظامی آن کشور گیلان را تخلیه کرده بودند.[۸۰] در طول این مدت، اختلافات بنیادین بین رضاخان سردار سپه و سید ضیاء به وجود آمده بود. جدا از همه موارد، سید ضیاء امیدوار بود نفوذ بریتانیا بر نیروهای نظامی ایران را حفظ کند اما رضاخان خواهان استقلال آنها بود. در ۷ اردیبهشت، مسعود خان، تحت فشار سردار سپه، از وزارت جنگ استعفا داد و سید ضیاء رضاخان را جانشین او کرد. رئیسالوزرا چندان به این انتصاب بیمیل نبود. او امید داشت رضاخان با رسیدن به وزارت، از جایگاه خود به عنوان فرمانده قوای قزاق کنار خواهد رفت و حضورش با لباس رسمی در جلسات کابینه، هاله قدرت که دور او را گرفته بود از بین خواهد برد؛ سردار سپه هیچکدام را انجام نداد. او به ندرت در جلسات کابینه حاضر میشد، آن هم با لباس نظامی. اختلافات زمانی به اوج رسید که سید ضیاء بدون اطلاع وزیر جنگ افسران انگلیسی بیشتری استخدام کرد و با اعتراض علنی رضاخان مجبور به عقبنشینی از تصمیم خود شد.[۸۱] خواسته بعدی سردار سپه انتقال کنترل ژاندارمری را از وزارت داخله به وزارت جنگ بود[۸۲] و رئیسالوزرا که چارهای نداشت، قبول کرد. نهایتاً، رضاخان از سید ضیاء درخواست کرد که استعفا دهد و او نیز پذیرفت؛ دولتش بعد از ۹۹ روز به پایان رسید.[۸۳] بازداشتشدگان آزاد شدند و برخیشان به مناصب دولتی بازگشتند. قوام السلطنه، بعد از اینکه مشیرالدوله و مستوفی حاضر به پذیرفتن این منصب نشدند، رئیسالوزرا شد.[۸۴]
با سقوط سید ضیاءالدین طباطبائی، رضاخان به بازیگر اصلی صحنه تبدیل شده بود. او در قدم بعدی، افسران بریتانیایی و سوئدی را از قوای قزاق مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.[۸۵] ترقی پرسرعت رضاخان و نخستوزیری قوام السلطنه، باعث نگرانی پسیان در خراسان شده بود. او ادغام در قوای قزاق را نپذیرفت و سر به شورش برداشت. پسیان با میرزا کوچکخان در ارتباط بود و دولت تهران را تهدید به حمله نظامی کرد. اما نهایتاً مدتی بعد در درگیری با ایلات کرد و قوای دولتی کشته شد و شورش خراسان به پایان رسید.[۸۶] میرزا کوچکخان و انقلابیون جنبش جنگل هنوز بزرگترین چالش دولت تهران به حساب میآمدند اما خروج روسها آنها را تضعیف کرده بود. در اوایل ژوئیه (تیر)، شوروی بهطور غیرمنتظرهای در انزلی نیرو پیاده کرد و قزوین باری دیگر در دسترس میرزا کوچکخان قرار گرفت اما روسها تا هفدهم ژوئیه دوباره از ایران خارج شدند. میرزا و یارانش با ضدحمله قزاقهای قزوین مواجه شدند و به اجبار عقب نشستند. در مرداد رضاخان حملهای دیگر علیه جنبش جنگل را آغاز و تا لنگرود و رودسر پیشروی کرد. تا اواخر مهر رضاخان وارد رشت شده بود و میرزا به درون جنگل عقبنشینی کرد. پنج روز بعد نبرد مهمی درگرفت و قزاقها، علیرغم از دست دادن ۶۰۰ نفر، پیروز شدند. ۴ روز بعد رضاخان وارد انزلی شد و میرزا کوچکخان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات تالش از سرما یخ زد و درگذشت. با سرکوب پسیان و کوچکخان، جایگاه سردار سپه از قبل محکمتر شد.[۸۷] در دیماه همان سال، رضاخان عناوین «قزاق» و «ژاندارم» را برانداخت و اصلاحات دیگری در سازماندهی ارتش ایجاد کرد. همچنین برنامههایی برای ایجاد مدارس نظامی تدارک دید.[۸۸]
احمدشاه ترجیح میداد خارج از کشور باشد و با تشکیل دولت توسط مشیرالدوله در بهمن ۱۳۰۰، در سفری ششماهه برای «درمان» راهی فرنگ شد.[۸۹] در کابینه جدید رضاخان، مطابق انتظار، وزیر جنگ بود[ح] اما دیری نپایید که اختلاف بر سر افزایش بودجه نظامی، منجر به استعفای مشیرالدوله شد. قوام در خرداد ۱۳۰۱ به نخستوزیری بازگشت.[۹۰] در همین خلال، پرسی لورن به عنوان وزیر مختار بریتانیا وارد ایران شده بود. او به دفعات با رضاخان دیدار کرد و مشاهدات او و تلگرافهایش به لندن، دولت انگلیس را قانع کرد که سردار سپه بازیگر اصلی صحنه سیاست ایران است. نیز رضاخان قشونکشیهای خود علیه خوانین غیر مطیع را ادامه داد و اسماعیل سیمیتقو رهبر ایل شکاک در ارومیه و سیدجلال در گیلان را سرکوب کرد. مطیعکردن خوانین جنوب که بیشترشان با بریتانیا عهدنامه امضا کرده بودند، برنامه بعدی رضاخان بود. بریتانیا بهطور کلی نیمه جنوبی ایران را متعلق به خود میدانست و با شیخ خزعل «روابط ویژه» داشت. سردار سپه که با شروع کار دولت قوام از امور اداری کشور فارغ شده بود، انگلیسیها را در جریان برنامه لشکرکشی به جنوب گذاشت. لورن که خطر را احساس کرده بود، درخواست تعلیق آن را داد اما سردار سپه گفت قشون از اصفهان راهی شدهاست که با اعتراض لورن به رئیسالوزرا مواجه شد. قوای دولتی در این مأموریت از ایلات کهگیلویه شکست خوردند و با ۴۰ کشته به اصفهان عقبنشینی کردند.[۹۱]
لورن بدان نتیجه رسیده بود که رضاخان قصد دارد حاکمیت نظامی بر تمام کشور برقرار کند و در نتیجه، بریتانیا باید رابطه خود با ایلات جنوبی را کاهش دهد زیرا آنها دیر یا زود در برابر رضاخان تسلیم خواهند شد. تا اردیبهشت لورن طرفدار رضاخان شده بود و در مکاتباتش با لندن، حمایت از یکپارچگی ایران را پیشنهاد میکرد، تا سدی در برابر نفوذ شوروی باشد؛ کرزن هنوز قانع نشده بود و به او هشدار داد «ارتش ملی [رضاخان] ایجاد شده تا دوستان ما را نابود کند.» رضاخان، ۶ ماه بعد از درگیری فوقالذکر، به لورن اطلاع داد که تحقیقاتش نشان داده خوانین بختیاری دستور حمله را صادر کرده بودند و قصد لشکرکشی علیه آنها را دارد. مدتی بعد، رضاخان، مستوفی (رئیسالوزرا) و لورن مجدداً ملاقات کردند. لورن اطلاع داد که بریتانیا با حاکمیت دولت مرکزی بر تمام ایران غیر از حوزه نفوذ شیخ خزعل مشکلی ندارد. به هر روی طرفین در مسئله شیخ خزعل تا یک سال آینده به نتیجه نرسیدند.[۹۲]
نخستوزیری و جمهوریخواهی
با رفت و آمد نخستوزیران مختلف، مشهود بود که رضاخان سرانجام رئیسالوزرا خواهد شد. در نتیجه زمانی که مشیرالدوله در خرداد ۱۳۰۲ دولت تشکیل داد، همه آن را دولتی موقتی به حساب میآوردند. در این زمان، احمدشاه شدیداً از رضاخان بیمناک بود و احتمال میداد کودتا کند و به همین جهت، قصد داشت سریعتر به اروپا بازگردد.[۹۳] در مهر ماه، مشیرالدوله استعفا داد و رضاخان در ملاقاتی با شاه، اعلام کرد تنها در صورتی از وزارت جنگ استعفا نمیدهد که رئیسالوزرا شود. چهار روز بعد، در ملاقاتی دیگر، شاه در حضور لورن اعلام کرد سردار سپه را به رئیسالوزرایی منصوب خواهد کرد،[خ] به شرطی که رضاخان اجازه دهد شاه از کشور برود. سرانجام احمدشاه در اوایل آبان رضاخان را به ریاستوزرا منصوب کرد و سپس پنج روز زودتر از موعد ایران را ترک کرد و هرگز بازنگشت.[د][۹۵] این اتفاقات همزمان شد با پیروزی حزب کارگر در انتخابات بریتانیا؛ کرزن کرسی وزارت خارجه را از دست داد و بدین طریق، دست رضاخان برای اقدام علیه خوانین جنوب بازتر شد.[۹۶]
ریاست دولت باعث درگیر شدن رضاخان در مسائلی غیرنظامی میشد که مهمترینشان رابطه با انگلیس و شوروی بود. شوروی بنا به دلایلی چند، از جمله اینکه او را رهبر مبارزه ملی علیه نفوذ بریتانیا میدید، نظر مساعدی نسبت به رضاخان داشت اما مسائل اقتصادی بین دو کشور تا پایان دوره حکومت رضا پهلوی از دغدغههای مهم او بود.[ذ] روابط با بریتانیا بهتر شده بود اما علاوه بر مسئله خوانین، موضوعات دیگری نیز وجود داشت. مهمترین این مسائل، بدهیهایی بود که انگلیس ادعا میکرد ایران به آن کشور دارد. لورن مدت کوتاهی بعد از آغاز دولت رضاخان، با او دیدارهایی کرد. در دیدار دوم، لورن پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترکی برای بررسی نحوه پرداخت بدهیهای یاد شده را داد اما رضاخان زیر بار نرفت که ایران به بریتانیا بدهی دارد؛ او گفت بریتانیا به دولتهایی که خود بر سر کار آورده کمک مالی کردهاست و ایران هرگز بازپرداخت آن را نمیپذیرد اما با تشکیل کمیسیون موافقت کرد. کمیسیون ملاقاتهایی با حضور رضاخان و لورن تشکیل داد که به نتیجه نرسید. در اسفند، بریتانیا با درخواست رضاخان مبنی بر خروج نیروهای انگلیسی از بنادر خلیج فارس موافقت کرد.[۹۷]
چند ماه بعد از آغاز رئیسالوزرایی رضاخان، به خصوص از اسفند، تبلیغات گسترده برای برپایی جمهوری آغاز شد و تجددخواهان، ناسیونالیستها، تمرکزطلبان و سوسیالیستها همگی از آن حمایت میکردند. ارتش بیشترین نقش را در این تبلیغات داشت. تا آن زمان مجلس پنجم گشایش یافته بود و اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند.[۹۸] سردار سپه قصد داشت اعلام جمهوری تا قبل از نوروز انجام شود تا حضور به عنوان رئیسجمهور آینده در مراسم سال نو، جایگاهش به عنوان رئیس کشور بعدی تثبیت شود.[۹۹] تبلیغات برای جمهوری با مخالفت مذهبیون، به رهبری مدرس، همراه شد. اما به هر روی جنبش جمهوری شکست خورد؛ بعد از سیلیخوردن مدرس از برادر فرجالله بهرامی، در برابر ساختمان مجلس تظاهراتی ایجاد شد و رضاخان به گارد مجلس دستور داد آنها را متفرق کند که باعث کشتهشدن تعدادی شد. این واقعه واکنشهای تندی برانگیخت و رضاخان استعفا کرد[۱۰۰] اما مجلس ۹۴ به ۶، رای به بازگشتش داد[۱۰۱] و او را با تشریفات رسمی بازگرداندند. سپس در قم به «نصیحت» روحانیون بلند مرتبه شیعه مبنی بر ادامه نظام پادشاهی و عدم تأسیس جمهوری گوش کرد و زان پس خود را حافظ اسلام نشان میداد.[۱۰۲]
رضاخان اولین قدمها برای ساخت راهآهن سراسری ایران را در همین دوره برداشت. دولت ایران دو شرکت آمریکایی را به ایران دعوت کرد و از آنجا که پولی برای تأمین هزینه نداشت، در ازای امتیاز نفت شمال از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت. دولت بریتانیا مدعی بود کمپانی بریتانیایی «سندیکای راهآهن ایران» (PRS) امتیاز ساخت راهآهن در ایران را در اختیار دارد اما مشخص شد چنین نیست و ایران آزاد است با دیگر شرکتها قرارداد امضا کند.[۱۰۳] در فروردین ۱۳۰۴ با تصویب مجلس، تقویم رسمی ایران اصلاح شد؛ نامهای زرتشتی ماهها را دوباره رسمیت دادند و و اعتدال بهاری و نوروز آغاز سال در نظر گرفته شد. در اردیبهشت همان سال، اولین بانک ایرانی با کمک سرمایه قوای نظامی تأسیس شد. در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و نهایتاً بانک سپه نامیده شد. مدتی بعد داشتن شناسنامه و نام خانوادگی اجباری شد و القاب سنتی برافتادند. رضاخان خود نام پهلوی را به عنوان نام خانوادگیاش انتخاب کرد. انحصار واردات قند و شکر به دولت داده شد و تا سود آن در ساخت راهآهن به کار گرفته شود. قانون مهم دیگر خدمت سربازی اجباری برای همه مردان ۲۱ ساله به مدت ۲ سال بود. زمینداران و روحانیون با این قانون مخالفت کردند اما اقلیتهای مذهبی آن را به فال نیک گرفتند زیرا مطابق شریعت اسلام تا آن زمان حق حمل اسلحه نداشتند اما تحت قوانین جدید امکان خدمت نظامی برایشان فراهم آمده بود.[۱۰۴]
شاه در زمان خروج از کشور، نگرانی خود از ترقی رضاخان را با شیخ خزعل در میان گذاشته بود.[۱۰۵] شیخ خزعل که برخورد با سردار سپه را اجتنابناپذیر یافته بود، در تابستان ۱۳۰۳ طوایف اطراف را برای مقاومت علیه او گردآورد[۱۰۶] و خود را رئیس «کمیته قیام سعادت» نامید. او در تلگرافی به تهران خواهان بازگشت حکومت مشروطه و احمدشاه و نیز برکناری رضاخان شد. بین سیاستمداران مستقر در تهران و همچنین هیئت نمایندگی شوروی، اتفاق نظری وجود داشت که این توطئه انگلیس برای از پیشرو برداشتن رضاخان است. مدرس و ولیعهد از شیخ خزعل پشتیبانی کردند اما شاه سکوت کرد. رضاخان زمان را از دست نداد. او با سردار اسعد سوم که از اعضای کابینهاش و یکی از خوانین مهم بختیاری بود، بابت همراهی ایلات بختیاری هماهنگ کرد و سپس راهی اصفهان شد. سردار سپه از شیخ خزعل خواست عذرخواهی کند یا عواقب کار خود را بپذیرد. لورن تعطیلات خود در لندن را کوتاه کرد و به سرعت راهی خوزستان شد. وزارت خارجه بریتانیا خواهان درگیری داخلی در ایران نبود[۱۰۷] و کنسول بریتانیا در اهواز با هدف حفظ ظاهر، شیخ خزعل را قانع کرد که عذرخواهی کند و او نیز چنین کرد،[۱۰۸] اما رضاخان به پیشروی ادامه داد و خواهان تسلیم بیقید و شرط او شد. وزرات خارجه انگلیس که شدیداً از رضاخان دلگیر شده بود، وساطت کرد و سردار سپه و شیخ خزعل با یکدیگر دیدار کردند و به قرآن عهد دوستی خوردند. رضاخان قول داد شیخ خزعل حاکم اهواز بماند و سپس برای زیارت عتبات راهی عراق شد، اما در بازگشت دستور داد شیخ خزعل را دستگیر و املاکش را ضبط کنند. وی را در تهران زندانی کردند و چند سال بعد در حبس بکشتند.[۱۰۹] تمام این اتفاقات روی هم رفته بریتانیا را قانع کرد که زمان تغییر سیاست نسبت به ایران فرا رسیدهاست.[۱۱۰]
رسیدن به پادشاهی
سردار سپه بعد از دو ماه، به تهران بازگشت. طرفدارانش برنامه ورود فاتحانهای تدارک دیدند و آتشبازی تا سه روز در تهران و مراکز استانها ادامه داشت. پیروزی بدون خونریزی در جنوب، بر احترامش نزد مردم شهر افزوده بود. هرج و مرج در کشور به پایان رسیده بود و صدای مخالفان رضاخان به صورت عمومی دیگر شنیده نمیشد. منتقدان سردار سپه با اظهار امیدواری جهت بازگشت شاه، مخالفت خود را به شکل سربستهای ابراز میکردند؛ آنها امید داشتند احمدشاه در بازگشت رضاخان را برکنار کند یا حداقل حضورش از قدرت او بکاهد. اما تقریباً بر همه عیان بود که رضاخان هنوز قدم آخر را برنداشتهاست. بعد از شکست پروژه جمهوریخواهی، رضاخان میدانست حمایت مطلق مجلس برای شاه شدنش ضرورت دارد.[۱۱۱] خاصه آنکه بر خلاف جمهوری، تجدد طلبان و شوروی احتمالاً از پادشاهی او حمایت نمیکردند. انگلستان در هر دو حالت بیطرف بود و رضاخان حمایت روحانیون را مهم میدانست. او به دیدارهای خود با رهبران مذهبی افزود. رضاخان همچنین پیشتر شورایی غیررسمی متشکل از مشیرالدوله، مستوفی، مصدق، تقیزاده، دولتآبادی، علاء، مخبرالدوله و فروغی تشکیل داده بود و این شورا هر هفته دیدار میکرد. رضاخان در دی ۱۳۰۳ به این شورا خبر داد که ادامه همکاری با شاه و ولیعهد برایش ممکن نیست و باید به دنبال راهی برای عزلشان باشد. در جلسه بعدی، مشیرالدوله به نمایندگی از جمع توضیح داد این عمل با قانون اساسی مغایر است؛ رضاخان با بیمیلی پذیرفت اما درخواست کرد مجلس او را فرمانده عالی قوا بنامد. آنها پذیرفتند و مدرس را نیز راضی کردند و در بهمنماه مجلس طرح نامبرده را تصویب کرد. با حضور تیمورتاش، داور و فیروز، مجلس بهطور کلی تحت اختیار رضاخان بود.[۱۱۲]
تا تابستان ۱۳۰۴ تبدیلشدن رضاخان به رئیس کشور امری اجتنابناپذیر مینمود. دربار و ولیعهد که از این موضوع آگاه بودند، بیوقفه تلاش میکردند شاه را بازگردانند.[۱۱۳] در اواخر شهریور، احمدشاه در تلگرافی رضاخان را در جریان بازگشت خود به ایران در دهم مهر ماه قرار داد.[۱۱۴] بسیار بعید به نظر میرسید او بدون اطمینان از حمایت انگلیسیها بازگردد. نتیجتاً، ولیعهد «نظر شخصی سر پرسی لورن» را جویا شد و او نیز از اظهار نظر در امور داخلی خودداری کرد. تا یک ماه قبل از اعلام انقراض قاجاریه، مثلث تیمورتاش، داور و فیروز همه جناحهای مجلس به غیر از یاران مدرس را با خود همراه کرده بود. مخالفت سوسیالیستها و رهبرشان سلیمان میرزا محتمل به نظر میرسید اما رضاخان به او قول داد مجلس مؤسسان به او فقط عنوان دائمی شاه بدهد. بریتانیا و شوروی هنوز تصور میکردند اینها قدمی به سوی اعلام جمهوری است. در اوایل مهر، در تهران بلوای نان ایجاد شد و معترضان جلوی مجلس شعار «ما نان میخواهیم، شاه نمیخواهیم» سر دادند. یکی دو هفته بعد تلگرافهایی پرتعدادی از استانها برای خلع سلسله قاجار به تهران ارسال شد که ۷ آبان در مجلس بررسی شد. همان شب و شب بعد، داور ۸۴ نماینده مجلس را به خانه رضاخان برد و آنها طرح ماده واحده مبنی بر خلع احمدشاه را یک به یک امضا کردند. طرح ماده واحده در ۹ آبان به مجلس تقدیم شد. مستوفی از ریاست مجلس استعفا کرد اما تدین (معاونش و از طرفداران رضاخان) ریاست جلسه را بر عهده گرفت و اجازه اعتراض به مدرس نداد. مدرس جلسه را غیرقانونی اعلام کرد و با عصبانیت خارج شد.[۱۱۵]
چهار نفر از اعضای شورای رضاخان، یعنی تقیزاده، مصدق، علاء و دولتآبادی، ضمن قدردانی از خدمات او، در مخالفت با ماده ذکر شده سخنرانی کردند.[۱۱۶] اما به هر روی با تصویب مجلس، احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد.[۱۱۷] بیشتر اعضای طبقه حاکمه از اقدام مجلس راضی بودند. فقط روحانیون له یا علیه آن اقدامی نکردند[۱۱۸] که آنها نیز بهطور کلی تا زمانیکه حکومت سلطنتی بود و جمهوری[ر] نمیشد، مسئله را حیاتی نمییافتند.[۱۱۹] قضاوت دربارهٔ نظر عامه مردم آسان نیست اما قابل ذکر است که آنان که رای موافق دادند، در انتخابات بعدی تهران رای نیاوردند. سفارت انگلیس به کنسولگریهایش دستور داد دربارهٔ نظر مردم گزارشهایی تهیه کنند و کنسولگریها فقط نظر مردم در سیستان و یزد را همسو با نمایندگان یافتند.[۱۲۰] مدت کوتاهی بعد از تصویب ماده واحده، رضاخان از ریاست وزرا استعفا داد و فروغی موقتاً جانشین او شد. قوای نظامی قصرهای سلطنتی را در دست گرفتند و ولیعهد به عراق فرستاده شد.[ز] سه روز تعطیلی و جشن اعلام شد و رضاخان بیانیهای صادر کرد. احمدشاه در تلگرافی خلع خود را به رسمیت نشناخت و تهدید کرد موضوع را به جامعه ملل خواهد کشاند، هر چند اعضای ارشد سلسله قاجار در ایران به رضاخان پهلوی تبریک گفتند.[۱۲۱]
در ۱۲ آبان ۱۳۰۴ فرمان برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان صادر شد زیرا رضاخان بیم داشت گذر زمان باعث قدرتگرفتن مخالفان شود. تنها به کسانی که رای موافقشان تضمین بود اجازه حضور در انتخابات داده شد و در برخی حوزهها نماینده را بدون انتخابات برگزیدند. تمام کشورهای حاضر در ایران (غیر از آمریکا که تا صدور رای مجلس مؤسسان صبر کرد) به رسم ادب به وزارت خارجه نامه نوشتند. اولین جلسه مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۱۴ با سخنرانی رضاخان تشکیل شد. او تأکید کرد نمایندگان باید در زمانی کوتاه به نتیجه برسند. کمیسیون مطالعه پس از بررسی اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ متمم قانون اساسی و بازنگری آنها، اصول پیشنهادی خود را در جلسه چهارم به تاریخ ۲۱ آذرماه ۱۳۱۴ را به مجلس تسلیم و روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینانش که از مادر ایرانی متولد شده باشند، را ولیعهد اعلام کرد. سلیمان میرزا و دو سوسیالیست دیگر تنها کسانی بودند که رای ممتنع دادند.[ژ] نهایتاً رضاخان در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس مؤسسان حاضر و با ادای سوگند به قرآن رسماً رضاشاه پهلوی نامیده شد.[۱۲۲] رضاشاه همان روز برای اولین بار بر تخت مرمر نشست. ملکه جهان، مادر احمدشاه، تلاش کرد از مراجع عتبات حکم خارج از دین بودن رضاخان را بگیرد اما به موقع به عراق نرسید.[۱۲۳] مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تالار سلام انجام شد. تدارکات این مراسم بر عهده تیمورتاش بود و تاج جدیدی برای شاه و سلسله جدید طراحی شد.[۱۲۴]
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
نگاره رسمی در آغاز سلطنت | سوگند در برابر مجلس مؤسسان | رژه در روز تاجگذاری | روز تاجگذاری | تمبر یادبود |
سلطنت
عصر رضاشاه آغاز نظم نوینی بود.[۱۲۵] او در دوره پادشاهی خود بهطور کلی اهدافی را دنبال کرد که در دوره وزارت آغازشان کرده بود: ایجاد ارتش و پلیس مدرن برای تأمین امنیت داخلی، تحمیل اراده خود بر مخالفان، ایجاد سیستم ارتباطی نوین، توسعه صنعتی و از بین بردن نفوذ خارجیها در امور داخلی ایران.[۱۲۶]
سالهای نخست پادشاهی
با آغاز سلطنت رضاشاه، فروغی از کفالت نخستوزیری استعفا داد و شاه که به او اعتماد کامل داشت، تا تشکیل مجلس ششم به ریاست وزرا منصوبش کرد. تیمورتاش نیز وزیر دربار شد و دیری نپایید که نفوذ عظیمی در دربار به دست آورد، به گونهای که گفته میشد حرف تیمورتاش، حرف رضاشاه است.[۱۲۷] انتخابات مجلس ششم در همه کشور (غیر از تهران) فرمایشی بود.[۱۲۸] در این زمان، مدرس که هنوز از رجال مهم مملکت بهشمار میرفت، تلاش داشت با شاه جدید به توافقی برسد. اطلاعات مستندی از مذاکرات او و رضاشاه وجود ندارد اما ظاهراً خواستار ادامه کار مجلس به شیوه سابق بود. ظاهرا آن دو بر نخستوزیری مستوفی به توافق رسیدند[۱۲۹] و مجلس ششم که در تیر ۱۳۰۵ تشکیل شد، به او رای اعتماد داد. مستوفی ابتدا به وزارت بیمیل بود اما با اصرار مدرس پذیرفت. وثوق نیز (احتمالا به پیشنهاد مدرس)[س] وزیر مالیه شد. حمایت مدرس از وثوق باعث ریزش محبوبیتش شد. در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی استعفا داد و مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) جانشینش شد. مستوفی در دیدار با هدایت این دوره از نخستوزیری خود را «تا چانه در لجن فرورفتن» توصیف کرد و به او گفت «شما سعی کنید تا سر در لجن فرونروید.» انتخابات مجلس هفتم در ۱۳۰۷ برگزار شد و این دوره حتی انتخابات تهران هم آزاد نبود. حکومت رضاشاه در تلاش برای سازش، به مصدق پیشنهاد داد ۶ نماینده تهران را ملت و ۶ نماینده را دولت انتخاب کنند؛ مصدق زیر بار نرفت اما دولت نام مستوفی، پیرنیا (مشیرالدوله) و مؤتمن را به عنوان نمایندگان گروه اول رد کرد، هر چند هر سه استعفا دادند. مدتی بعد مدرس دستگیر و تبعید شد و ۱۰ سال بعد به قتل رساندندش.[۱۳۰]
از آغاز ۱۹۲۶ (دی ۱۳۰۴) لورن به صورت ماهانه ملاقاتهایی با رضاشاه داشت و دربارهٔ مسائلی مثل مالیاتهایی که شیخ خزعل به دولت تحویل نداده بود، گفتگو کردند. در یکی از ملاقاتها، شاه پذیرفت که دولت ایران به زودی به لندن نامه زند و بپذیرد که «مقداری پول» مربوط به سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به آن دولت بدهکار است. از جمله مسئله دیگر، راهآهن بود؛ لورن نگرانی خود نسبت به دسترسی احتمالی شوروی به خلیج فارس را ابراز کرد اما رضاشاه آن را بیاساس دانست و گفت شورویها نیز همین نگرانی را در مورد دسترسی انگلیس به دریای خزر دارند. در ملاقات آخر وزیر مختار هشدار داد سیستم اداری و نظامی ایران فاسد است. نیز گله کرد که «سیاست خارجی ایران شفاف نیست»[ش] و رضاشاه از این حرف برآشفت و سیاست دولت خود را «کاملاً شفاف» دانست. در سپتامبر ۱۹۲۶ (مهر ۱۳۰۵) دوره خدمت لورن در ایران به پایان رسید. او که رضاشاه را مردی لایق و کاردان یافته بود، تلاشش را کرد تا دولت متبوعش را قانع به همکاری با او کند زیرا یک ایران قدرتمند را به سود منافع بریتانیا میدانست. لکن با خروجش چرخشی در این سیاست پدید آمد؛ هارولد نیکولسون، شارژدافر بریتانیا، به یکی از دشمنان شاه تبدیل شد و دو ماه بعد از خروج لورن، نوشت که «رضاشاه از درک واقعیتها ناتوان است»[۱۳۱] و «پیشبینیهای لورن محقق نشدهاست.» او خواستار سیاستی «انتقادیتر» و نزدیکی بیشتر به مجلس و ملیون شد. پاسخ وزارت خارجه[ص] بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت، هر چند احتمال عدم توجیه این سیاست توسط سیر وقایع (یعنی سلطه یک کشور خارجی بر ایران) را رد نکرد.[۱۳۲]
رضاشاه در نیمه اول سلطنت خود از یاری سیاستمداران کاردانی برخوردار بود که البته بیشتر آنها را به مرور زمان از صحنه قدرت حذف کرد. گزارشی از کلایو، وزیر مختار بریتانیا که در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۷/۸) به لندن مخابره شده مینویسد غیر از قوای نظامی که در ید اختیار شاه است، نیروی محرکه دولت در دست سه نفر متمرکز شدهاست: تیمورتاش (وزیر دربار)، فیروز (وزیر مالیه) و داور (وزیر عدلیه). همین گزارش اضافه میکند «تیمورتاش عملا «وزیر اعظم» است، هر چند با توجه به شخصیت او و شاه به نظر نمیرسد این وضعیت پایدار باشد.» اتحاد بین پادشاه و سه وزیرش نه از سر علاقه و اعتماد، که به دلیل منافع مشترک بود؛ هر چهار تن به اهمیت یکدیگر در ساخت یک ایران مدرن، هدفی که همگی محترم به حسابش میآوردند، واقف بودند. رضاشاه در این سالها همچنین به اصلاحات نظامی خود ادامه داد. او برای ارتش در بقای سلسله خود نقشی حیاتی قائل بود و تلاشش را به کار بست تا وفاداری ارتشیان به خود را حفظ کند. بودجه نیروهای نظامی طی سلطنت رضاشاه شدیدا افزایش پیدا کرد و به طور کلی افسران ارتش نسبت به دیگر کارمندان دولت از حقوق بیشتری برخوردار بودند. تعداد سربازان ارتش شاهنشاهی تا سال آخر پادشاهی رضاشاه از ۴۰ هزار نفر به ۱۲۷ هزار نفر رسید. شاه برای جلوگیری از شورش بین قوای نظامی، لشکرها را با هنگ و تیپ جایگزین کرد، هر چند هیئت نمایندگی انگلستان معتقد بود رژیم رضاشاه تنها با ترور او سقوط میکند، نه با شورش سربازانش.[۱۳۳]
رضاشاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصاً در میان برخی روشنفکران پرداخت و بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجدداً به دست بیاورد.[۱۳۴] سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) آزادی فعالیت داشتند و گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت میکردند.[۱۳۵][۱۳۶] حزب ایران نو در سال ۱۳۰۶ به ابتکار عبدالحسین تیمورتاش و با تایید رضاشاه تاسیس شد. این حزب ملیگرا که به حزب ملی فاشیست ایتالیا و حزب جمهوریخواه خلق ترکیه شباهت داشت، هدف خود را «حفظ استقلال ایران تحت بیرق پهلوی و مبارزه با تفکرات ارتجاعی» اعلام کرد.[۱۳۷] به طور کلی این حزب تاسیس شده بود تا با تشکیل اکثریت در مجلس تمام لوایح مد نظر دولت، خواه هر اندازه اصلاحگرانه و رادیکال، به تصویب برسند.[۱۳۸] هدف دیگر همچنین افزایش کنترل دولت بر جامعه بود. در تبلیغات حزب لحن اسلامستیزانهای وجود داشت و روحانیون نیز اجازه عضویت در آن را نداشتند. مدتی بعد از تاسیس حزب ایران نو احزاب رقیب، به خصوص احزاب کمونیست و سوسیالیست، ممنوع اعلام شدند، هر چند خود این حزب را نیز دوامی نبود؛ بعد از چند ماه منحل شد و جای خود را به حزب ترقی داد.[۱۳۹]
در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.[۱۴۰] به گفته همایون کاتوزیان، روی هم رفته حکومت رضاشاه در این دوره به مانند عهد رئیسالوزراییاش دیکتاتورمآبانه بود اما هنوز به حکومت فردی (اتوکراتیک) تبدیل نشده بود و با وجود انحرافات روز افزون از قانون اساسی، شکل مشروطه را از دست نداده بود.[۱۴۱]
راهآهن
در آن عهد، ساخت راهآهن آرزویی ملی برای بسیاری از ایرانیان بود و رضاشاه بعد از تاجگذاری با جدیت بیشتری آن را دنبال کرد. با تصویب لایحه راهآهن شمال و جنوب توسط مجلس ششم در اسفند ۱۳۰۵، مذاکرات دولت با کمپانیهای بریتانیایی، آلمانی و دانمارکی آغاز شد[۱۴۲] و در مجموع مهندسانی از آلمان، بریتانیا، آمریکا، اسکاندیناوی، ایتالیا، بلژیک، سوئیس و چکسلواکی برای به سرانجام رساندن این پروژه به کار گرفته شدند.[۱۴۳] بودجه ساخت راهآهن تماماً با سرمایه داخلی (با صرف هزینههای حاصله از انحصار تجارت قند و چای) تأمین شد و ۹۰٪ کارکنان بر روی آن ایرانی بودند که در رشد صنعتی کشور و تربیت کارگران فنی تأثیرگذار بود.[۱۴۴]
ساخت راهآهن در ۲۳ مهرماه ۱۳۰۶ آغاز شد و در ۲۷ مرداد ماه ۱۳۱۷ به پایان رسید. در مجموع ۱۰٫۱ میلیارد ریال هزینه دربرداشت و نتیجتاً به گرانترین و بزرگترین پروژه صنعتی تاریخ ایران تا به آن روز تبدیل شد.[۱۴۵] باری این پروژه بدون انتقاد هم نبود؛ آرتور میلسپو، مشاور مالی آمریکایی ایران، اعتقاد داشت با در نظر گرفتن عدم پیوند شهرهای تجاری مهم ایران به وسیله راهآهن، این پروژه از نظر مالی به صرفه نخواهد بود.[۱۴۶]
اصلاحات قضائی و لغو کاپیتولاسیون
دغدغه اصلی رضاشاه در ربط با انجام اصلاحات در تشکیلات قضائی، تقویت حاکمیت ملی ایران به وسیله الغای کاپیتولاسیون بود. کاپیتولاسیون امتیازی بود که دولت ایران در عهد قاجاریه به ملل کاملهالوداد[ض] اعطا کرده بود و این از نگاه ملیگرایان سبب تحقیر ایران شده بود. الغای کاپیتولاسیون، حذف روحانیون شیعه از دستگاه قضا و در نتیجه ایجاد قوه قضائیهای مشابه دولتهای غربی میطلبید. کمیسیونی به رهبری علیاکبر داور، وزیر عدلیه که معمار قوه قضائیه نوین ایران بهشمار میرود، تشکیل و نهایتاً در اردیبهشت ۱۳۰۶ در حضور رضاشاه، ایجاد تشکیلات قضائی نوین اعلام شد.[۱۴۷] با ایجاد دستگاه قضائی جدید که بخش اسلامی آن به ازدواج و طلاق محدود شده بود،[۱۴۸] رضاشاه در دستخطی از رئیسالوزرا (مستوفی) درخواست کرد مقدمات الغای کاپیتولاسیون را فراهم آورد. به هیئتهای دیپلماتیک حاضر در ایران اطلاع داده شد که در مدتی یک ساله امتیازات قضائی آنها باطل خواهد شد. تیمورتاش بهطور محرمانه به هیئت آمریکایی اطمنیان داد محکمههای جدید از احکام اسلامی کاملاً خالی شدهاند. سرانجام کاپیتولاسیون در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ با حضور رئیس الوزرا (هدایت) در مجلس لغو شد و کشورهای غربی نیز اقدام خاصی علیه آن انجام ندادند. مطابق انتظارات، صدای اعتراض روحانیون بلند شد و آنان در قم سخنرانیهایی علیه این اصلاحات کردند. آنها خواستار بازگشت عدلیههای سابق[ط] بودند. رضاشاه با هدف جلوگیری از شورش، ابتدا تمایل داشت با آنها سازش کند اما داور با اعطای مناسب بلندپایه در دستگاه قضا به برادر و داماد سید احمد بهبهانی، از تنش اوضاع کاست.[۱۴۹]
به حاشیه راندن روحانیون
رابطه رضاشاه و علمای شیعه حاصل توالی مجموعهای از درگیریها بود. کهنهسربازان سیاسی مشروطه مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات دموکراتیک، مثل حقوق برابر برای همه شهروندان ایران، را به خاطر میآوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولتهای اروپایی باعث شده بود علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در ربط با آموزش و پرورش، قوه قضائیه و غیره روحانیون را از این نهادها بیرون رانده بود که باعث شده بود از لحاظ اقتصادی به حاشیه روند. روحانیون از قانون لباس متحدالشکل استثنا بودند؛ نتیجتاً برای پوشیدن عبا و عمامه باید از مقامات دولتی اجازه میگرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر[۱۵۰] و تمایز روحانیون از سایر ارکان جامعه بود.[۱۵۱] همچنین کلاه شاپو نشانه «تابعیت در برابر کفار» و قانون کشف حجاب که چند سال بعد اجرایی شد، حمله دیگری علیه اسلام به حساب میآمد که عمیقاً حس میشد.[۱۵۲]
البته روحانیون همه منابع خود را از دست نداده بودند و وقف، خمس و کمکهای مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و نتیجتاً نهادهای شیعی مثل مدارس علمیه به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف آتاترک نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: نماز و اذان کماکان به عربی بودند و فارسی به خط عربی نوشته میشد. روحانیون بهطور کلی تلاش میکردند از درگیری مستقیم با دولت اجتناب کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آنها گردید. به علاوه، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راهحلی برای اقتدارگرایی شاه پهلوی به روشنفکران عرضه کنند.[۱۵۳]
سفر به ترکیه

تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترکش مصطفی کمال آتاترک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. چنانکه شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: «به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیسجمهور ترکیه ارسال گردید» سعد آباد ۲۹/ ۵/ ۱۳۱۳ که امروزه این عکس و شمشیر در موزه رسمی مقبره آتاتورک در شهر آنکارا است. در این سفر، رضاشاه با دیدن زنان بیحجاب ترک که مشغول به کار بودند و همانند مردان در صنعت کار میکردند به فکر کشف حجاب زنان افتاد.[۱۵۴][۱۵۵]
قانون کشف حجاب
رضاخان در دوره ریاستوزرا که در تلاش بود با روحانیون شیعه رابطه خوبی داشته باشد، از مسئله حجاب دوری میکرد اما از همان زمان رفع حجاب را در دستور کار داشت. زمانیکه ابراهیم خواجهنوری در نشریه خود دربارهٔ کشف حجاب و آزادی زنان نوشت و به دلیل شکایت ناظر شریعت به ۳ ماه زندان محکوم شد، رضاخان دستور داد او دوره محکومیتش را به جای زندان، در بیمارستان پلیس سپری کند. مسئله حجاب اولین بار در نوروز ۱۳۰۸ مسبب درگیری دین و دولت شد. در این سال، اول فروردین با ۲۷ رمضان (روز قتل ابن ملجم (ضربتزننده علی) مطابق سنت شیعی) مصادف شده بود و زنان خانواده سلطنتی راهی قم شدند تا هر دو مناسبت را در حرم معصومه جشن بگیرند. روحانیون به ورود آنها به حرم با چادر نازک، اعتراض کردند. رضاشاه شخصاً از تهران خود را به قم رساند، با چکمه وارد حرم معصومه شد و آن روحانی که به ملکه معترض شده بود را شلاق زد. باری او هنوز محافظهکار بود؛ چند ماه بعد که اماناللهخان و ثریا، شاه و ملکه افغانستان، از ایران بازدید کردند، ملکه ثریا حجاب نداشت اما تاجالملوک بدون حجاب در برابر اماناللهخان ظاهر نشد.[۱۵۶]
از یک سال قبل، دولت به پلیس دستور داده بود به زنان اجازه داده شود بدون حجاب اسلامی در در انظار عمومی ظاهر شوند و با وجود مخالفت روحانیون، در تهران تعدادی از زنان بدون حجاب رفت و آمد میکردند. شخص ملکه نیز گهگاه حجاب بر سر نمیکرد. اما رفع حجاب هنوز به سیاست رسمی تبدیل نشده بود. اولین نشانه از چنین سیاستی در آخرین جلسه کابینه هدایت (در ۱۳۱۲) مشهود است. در آن جلسه، بنا به اصرار تیمورتاش کلاه زنانه در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد زیرا او عقیده داشت در آینده تقاضا برای آن افزایش پیدا میکند. سفر ۱۳۱۳ رضاشاه به ترکیه و مشاهده مشارکت زنان در جامعه آن کشور تأثیر عمیقی بر او گذاشت و باعث شد به اصلاحات خود سرعت بیشتری بخشد. از این زمان اقدامات جهت آمادهسازی جامعه ایران برای ممنوعیت حجاب اسلامی آغاز شد؛ در ۱۳۱۴، کانون بانوان با حمایت دولتی تأسیس شد که یکی از اهدافش، تبلیغ برای کنار گذاشتن حجاب بود. وزرا موظف شدند یک روز در هفته به همراه زنانشان که حجاب را کنار گذاشته بودند، در مهمانیهای مختلط حاضر شوند. با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس ممنوع شد؛ مخالفت جدی با این ممنوعیت برنخاست زیرا بیشتر دختران بدون حجاب به مدرسه میرفتند. اما واقعه گوهرشاد در اعتراض به کلاه شاپو، باعث شد ممنوعیت سراسری حجاب به تأخیر افتد.[۱۵۷]
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گر در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
هدایت پیشنهاد داد چادر با روپوش جایگزین شود اما رضاشاه فقط به پوششی کاملاً اروپایی راضی بود. او دستور داد برنامهای ترتیب داده شود که بتواند در آن دختران بدون حجاب خود را همراهی کند. علیاصغر حکمت، وزیر معارف (آموزش)، جشن پایان سال تحصیلی را پیشنهاد کرد. ساختمان تربیت معلم که به تازگی در تهران ساخته شده بود به عنوان مکان مراسم انتخاب شد. وزرای داخله و معارف به کارمندانشان در سراسر کشور دستور دادند با برگزاری مراسمهایی با حضور زنان، به مردم دربارهٔ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی توضیح داده شود. سرانجام در ۱۷ دی ۱۳۱۴، رضاشاه در دانشسرای مقدماتی حاضر شد؛ تاجالملوک، شمس و اشرف، همگی بدون حجاب، همراهیاش میکردند. به تمام زنان حاضر نیز دستور داده شده بود بدون حجاب اسلامی در مراسم حاضر شوند. زان پس پوشش اسلامی ممنوع اعلام و همچنین در استانها مراسمهایی تحت عنوان آزادی زنان برگزار شد. کنار گذاشتن حجاب برای زنان مقامات کار سختی نبود، اما حضور در انظار عمومی با لباسی اروپایی باعث شرمساری اغلب زنان طبقه عامه میشد. بیشترشان حتی نمیدانستند چه بپوشند، زیرا لباسهایی که تا آن زمان زیر چادر به تن میکردند و دیده نمیشد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود. بعد از صدور این قانون، از ورود زنان محجبه به مکانهای عمومی مثل حمام، سینما و غیره جلوگیری میشد. یک ماه بعد، ورود زنان محجبه ایرانی (اما نه خارجی) به حرم رضا نیز ممنوع شد. مدتی بعد محدودیت تازهای وضع کردند؛ بدینگونه که زنان تنفروش باید حتماً حجاب اسلامی میداشتند و تنها در صورت ازدواج میتوانستند آن را کنار بگذارند. اینگونه دولت میخواست از احساس «بیعفتی»کردن توسط زنانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، جلوگیری کند.[۱۵۸]
واکنشها به قانون منع حجاب متفاوت بود؛ طبقه متجدد آن را به فال نیک گرفت و رضاشاه را برای آزادسازی زنان ستود، اما اکثریت زنان کشور با مشکلاتی مواجه شدند. هر چند پلیس اجازه توسل به خشونت را نداشت، اما گاه برخورد فیزیکی اتفاق میافتاد و چادرها و روسریها را به زور پاره میکردند. در شمال کشور روحانیون با قانون مورد نظر کنار آمدند و در مازندران حتی یکی از آنها در ستایش رفع حجاب و آزادی زنان سخنرانی کرد، اما در مناطق مذهبی مثل قم خانوادهها دختران را از تحصیل محروم میکردند. در هر صورت آمار میگوید حضور دانشآموزان دختر در مدارس بعد از صدور قانون رفع حجاب و در سالهای آخر عهد رضاشاه اوج شدیدی گرفت. ممنوعیت حجاب با پایان سلطنت رضاشاه ملغی شد.[۱۵۹]
برخی از اقدامات رضاشاه
رضاشاه چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاه نخستوزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آنها عبارتاند از:[۱۶۰]
- حفظ تمامیت ارضی ایران.
- ساخت راهآهن سراسری ایران (از دریای خزر تا خلیج فارس)[۱۶۱]
- راهسازی سراسری در کل کشور
- ساخت جاده مخصوص پهلوی (خیابان ولیعصر کنونی در تهران)[۱۶۲]
- متحدالشکل کردن لباس مردان، دستور به سر گذاشتن کلاه پهلوی به جای دستار و فینه و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباسهای سنتی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (در پست نخستوزیری)
- کشف حجاب اجباری (تغییر لباس زنان از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی و بازکردن صورت)[۱۶۳]
- تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران[۱۶۴]
- بنیانگذاری ثبت اسناد[۱۶۵]
- بنیانگذاری ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه[۱۶۶][۱۶۷]
- لغو کاپیتولاسیون (مربوط به معاهده ترکمانچای)[۱۶۸]
- متحدکردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران و تصویب قانون نظام وظیفه عمومی[۱۶۹]
- بنیانگذاری بانک سپه[۱۷۰]
- بنیانگذاری بانک ملی ایران[۱۷۱]
- بنیانگذاری بانک فلاحتی (بانک کشاورزی کنونی)[۱۷۲]
- بنیانگذاری بیمه ایران[۱۷۳]
- بنیانگذاری رادیو ایران[۱۷۴]
- بنیانگذاری دانشگاه تهران[۱۷۵]
- بنیانگذاری خبرگزاری پارس[۱۷۶] (خبرگزاری ایرنا کنونی)
- بنیانگذاری فرهنگستان ایران[۱۷۷]
- بنیانگذاری کارخانجات نساجی مازندران
- تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی (تغییر ماههای برجی مانند حَمَل و ثور به ماههای اوستایی مانند فروردین و اردیبهشت)
- تغییر واحد پولی مسکوکات طلا از «تومان» به «پهلوی» در سال ۱۳۰۵ و مسکوکات نقره از دینار و «قران» به «ریال» در سال ۱۳۱۰
- ازسرگیری چاپ و نشر منظم اسکناس زیر نظر بانک ملّی ایران که تا پیش از این زمان، تنها در دورهٔ ناصرالدین شاه آن هم توسط بانک شاهنشاهی ایران رواج داشت.
- تغییر نام رسمی کشور در زبانهای خارجی و مجامع بینالمللی از «پرشیا» به «ایران» در سال ۱۳۱۴.[۱۷۸]
- تغییر تقسیمات کشوری از ۴ ایالت (آذربایجان، کرمان و بلوچستان، فارس، خراسان) به ۱۰ استان در ۱۴ بهمن ۱۳۱۶ و تغییر نام واحدهای تقسیمات کشوری از ایالت، ولایت و بلوک به استان، شهرستان، بخش و دهستان که از متون باستانی استخراج شده بود.[۱۷۹]
- تغییر نام بسیاری از شهرها (نظیر دزدآب به زاهدان، گچ قرهگلی به گچساران، ناصری به اهواز، صحرا و استرآباد به گرگان، خبیص به شهداد، قمشه به شهرضا، بارفروش به بابل، هارون آباد به شاه آباد (اسلامآباد غرب کنونی)، دهکرد به شهرکرد، دهنو به نوشهر، پهره به ایرانشهر، سخت سر به رامسر، مشهدسر به بابلسر، حسینآباد پشتکوه به ایلام، منصورآباد پشتکوه به مهران، ساوجبلاغ مکری به مهاباد، تون به فردوس، آق قلعه به پهلوی دژ، انزلی به پهلوی، ارومیه به رضائیه، ترشیز به کاشمر، کرمان و بلوچستان به مکران) که نام بسیاری از آنها تاکنون پابرجا ماندهاست.[۱۷۹]
- تغییر نام معابر شهری: محله به برزن، پاساژ به تیمچه، بند به دربند، پس کوچه به بنبست
- تغییر نام وزارتخانههای ایران که تا آن زمان بیشتر عربی بود به فارسی روان[۱۸۰]
- تغییر اصطلاحات علمی، صنعتی و شهری: این کار، ابتدا از ارتش و توسط شخص رضاخان (به عنوان وزیر جنگ در ۱۳۰۰ ش) شروع شد و در ادامه فرهنگستان ایران آن را ادامه داد. بدین ترتیب که آن اداره به تمام مؤسسههای دولتی اعلام کرد واژههای تخصصی مورد استفاده خود را فهرست کرده به این اداره بفرستند، تا معادل فارسی آن ابداع شود. برای مثال، بلدیه به شهرداری، عمله به کارگر، اطفائیه به آتشنشانی، معاون فنی به دستیار تبدیل شدند.[۱۸۱]
- دستور به حفظ، بازسازی و مرمت آثار تاریخی ایران[۱۸۲]
- تأسیس نخستین موزه ایران با نام موزه ایران باستان
- حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران با سرکوب وابستگان به قدرتهای خارجی یا مخالفین داخلی و افراد متجاسر همچون شیخ خزعل،[۱۸۳] اسماعیل سیمیتقو،[۱۸۴] میرزاکوچک خان، محمد تقی خان پسیان، دوست محمدخان بارکزائی و…
- تخته قاپو کردن عشایر
- بازسازی مکانهای تاریخی ایران از جمله آرامگاه فردوسی و آرامگاه خیام و موافقت با باستان شناسان خارجی برای بررسی و کشف آثار باستانی در ایران.[۱۸۵]
- ساخت صنایع دفاعی
- ساخت موزه ملی ایران
- ساخت فرودگاه مهرآباد
- ساخت آتشکده زرتشتیان
نام ابتدایی | پس از تغییر | نام ابتدایی | پس از تغییر | نام ابتدایی | پس از تغییر | نام ابتدایی | پس از تغییر |
---|---|---|---|---|---|---|---|
عبادان | آبادان | مشهدسر | بابلسر | سخت سر | رامسر | قمشه | شهرضا |
دهخوارقان | آذرشهر | بندر انزلی | بندر پهلوی | شاه عبدالعظیم | ری | ارومیه | رضائیه |
قره تکمن | آزاد شهر | سیاه دهن | تاکستان | دزدآب | زاهدان | آق قلعه | پهلوی دژ |
کچان | آستانه | تیکان تپه | تکاب | خوار | گرمسار | قره سو | بندر شاه |
سلطانیه | اراک | خرمآباد (شهسوار) | تنکابن | جز | گز | هارون آباد | شاه آباد |
صلاح آباد | اندیمشک | کفشک | بندر جاسک | جرجان | گنبد قابوس | ده کرد | شهر کرد |
ناصری | اهواز | محمره | خرمشهر | امله | گیلان غرب | سلماس | شاهپور |
کبود جامه | مینودشت | شبستون | سراوان | تراکمه | لامرد | استر آباد | گرگان |
فهرج | ایران شهر | هفاجیه | سوسنگرد | ساوجبلاغ مکری | مهاباد | بنی طرف | دشت میشان |
حسینآباد پشتکوه | ایلام | سورگ | شادگان | دم آویژ | نور آباد | فلاحیه | شادگان |
باول | بابل | رباط کریم | شهریار | حبیب آباد | نوشهر | اشرف | بهشهر |
بندر ترکمن | بندر شاه | تون | فردوس | علیآباد | شاهی | منصورآباد پشتکوه | مهران |
تبعید شدن در شهریور ۱۳۲۰
با وقوع جنگ جهانی دوم ایران اعلام بیطرفی کرد و حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی میخواندند) کاست. بهطوریکه حتی روابط دوستانه هیتلر و رضاشاه به سردی گرایید و کودتایی ضد رضاشاه از سوی آلمانیها طراحی شد که نافرجام ماند؛ ولی بریتانیا که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد جنگ نیاز داشت، و روسیه که نیازمند دریافت کمکهای لجستیکی از متفقین بود، با چراغ سبز آمریکا، با نقض آشکار بیطرفی ایران در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.[۱۸۶] از این روز به مدت یک هفته، شهرهای شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همهجانبه ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا قرار گرفت. همچنین نیروهای شوروی به بمباران شهرهای شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. در روز ششم فروغی که به مقام نخستوزیری رسیده بود، ترک مقاومت را در دستور کار قرار داد و به رایزنی با اشغالگران پرداخت. رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را —که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود— به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این خیانت قلمداد کرد، ازآنرو به ضرب و شتم آنان پرداخته و پس از خلع درجه، آنان را زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند.[۱۸۷]
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:[۱۸۸]
« | ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد. | » |
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.[۱۸۹]
در مسیر بندرعباس در یکی از مناطق لارستان گرمای شدید هوا برای رضاشاه مشکلساز شده بود، در این بین یکی از اهالی آن منطقه مقداری یخ به رضاشاه و همراهانش داد. شرح این واقعه از کتاب تحشیه باستانی پاریزی در کتاب فرماندهان کرمان نوشته شیخ یحیی احمدی کرمانی انتشارات دانش ۱۳۶۲(یادداشتهای محمود جم درسالنامه ۱۳۴۰ دنیا):[۱۹۰]
در هر حال از سیرجان رهسپار بندرعباس شدیم. وقتی وارد بندرعباس شدیم در گرمای ماه مهرماه ۱۳۲۰ مثل اینکه رضا شاه و من و سایر همراهان وارد آب حوض شده و قبل از اینکه بدن خود را خشک نماییم لباس بر تن کردهایم. شاه در بندر عباس دستور دادند تمام چمدانها را مأمورین گمرک مورد تفتیش قرار بدهند و صورت مجلسی هم تهیه شود تا محقق گردد جواهرات سلطنتی همراه شاه نیست.
در بندرعباس هم شاه از گفتارهای رادیو لندن عصبانی بودند ولی من میدانستم تمام این جریان زیر سر «سر رید بولارد» سفیر انگلستان در تهران میباشد. ایشان چارهای جز ترک ایران نداشتند و به وسیله کشتی نیمه باری و نیمه مسافری انگلیسی موسوم به «بندرا» خاک ایران را ترک گفتند.
شدت گرمای بندرعباس مخصوصاً یک ساعت قبل از عزیمت رضاشاه بحدی بود که گله داری —بازرگان بندرعباسی— مقداری یخ به عنوان تحفه به شاه تقدیم داشت. یخ در آن گرمای شدید بندرعباس نعمتی بود. شاه با مشاهده یخ دست در جیب بردند و ۱۵ سکه پهلوی طلا درآوردند تا به گله داری بدهند. عرض کردم ایشان از مکنت و ثروت برخوردار است، اجازه بفرمایید پس از بازگشت به تهران در مقام تقدیر از رفتار او برآیم (آقای گله داری بعداً در سال ۱۳۲۳ از بندرعباس به مجلس شورای ملی رفت).
رضا شاه قبول کردند و با لنجی بندر و ساحل را ترک کرده تا در دو کیلومتری سوار کشتی بشوند. در کشتی صورت مرا بوسید و پس از آنکه مراسم خداحافظی در محیط بسیار ناراحتکننده به عمل آمد به ساحل بازگشتم و بعد ازظهر همان روز از همان راهی که آمده بودم به طرف تهران رهسپار شدم.
دوران تبعید
رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین و به احتمال زیاد کشور آرژانتین ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانوادهٔ سلطنتی از جمله شمس پهلوی و علیرضا پهلوی و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد بمبئی هند ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای شیلی یا آرژانتین برای سکونت بروند. اما پس از نزدیک شدن به شهر بمبئی، حکومت هند انگلیس به وی اطلاع داد که نمیتوانند در این شهر اقامت کنند و باید به سمت جزیرهٔ موریس رهسپار شوند و این امر موجب برآشفتگی رضاشاه شد؛ زیرا تا پیش از این واقعه وی و همراهانش گمان میکردند که پس از استعفا و ترک ایران میتوانند آزادانه در هر جای دنیا که مایل باشند ساکن شوند اما بعد متوجه شدند که در واقع به نوعی زندانی دولت انگلیس هستند. به مسافران کشتی حتی اجازهٔ ورود به شهر بمبئی را نیز ندادند و مجبور شدند مدت پنج روز را وسط دریا در کشتی منتظر بمانند تا کشتی دیگری از راه برسد و با آن کشتی رهسپار جزیرهٔ موریس بشوند.[۱۹۱]
«سر کلارمونت اسکراین» کنسولیار انگلیس در کرمان که مأمور انتقال رضاشاه و همراهانش به جزیره موریس بوده در کتاب «جنگ جهانی در ایران» و همچنین شمس پهلوی در خاطرات خود، علت اینکه به هیچیک از مسافران اجازهٔ ورود داده نشد را این میدانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود. رضاشاه پس از مدتی اقامت در جزیره موریس چندین بار دربارهٔ وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در آفریقا موافقت شد.[۱۹۱]
رضاشاه در حدود ۵ ماه در جزیره موریس زندگی کرد. پس از گذشت ۵ ماه، رضاشاه را به شهر ژوهانسبورگ انتقال دادند. سرانجام رضاشاه در ۴ مرداد ۱۳۲۳ هجری خورشیدی در اثر سکته قلبی در ژوهانسبورگ درگذشت.[۱۹۲]
منش و بینش
زبان
او چند زبانه بود: با همسایگاناش به گویش سوادکوهی (لهجهای از زبان مازندرانی)، با دنیای خارج فارسی، با افسران قزاق طرفدار تزار به روسی؛ و با مردان اش به نوعی دیگرگون از ترکی صحبت میکرد.[۱۹۳]
دین
دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزههای علمیه در قم، اصفهان، و البته نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار (که توسط امام جمعه منتخب دولت اداره میشد) داوطلبان را امتحان میکردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار دولت نحوه درآمدن به جرگه علما را تعیین میکرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب میشدند، باید لباس روحانیت را کنار میگذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده میکردند. شگفت اینکه این اصلاحات به روحانیون نیز هویتی متمایز بخشید. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرد و با کنترل محتوای این دروس، جلوی هر عقیدهای را که بویی از شکآوری نسبت به مذهب داشت میگرفت. هدف رضا شاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشههای سکولار. وی زندگی سیاسیاش را با رهبری قزاقها در آیینهای ماه محرم آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نامهای شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائه برنامههای مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید میکرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال- نیست.[۱۹۴]

رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجه مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدین اعظم و سفرهای زیارتی - حتی به نجف و کربلا - را استمرار بخشید. به هشت روحانی که در سال ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ از عراق گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. عبدالکریم حائری یزدی، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری میجست، برای نهادینه کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سالها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیتالله و حجتالاسلام بین عموم رایج شد. شیخ محمد حسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیهاش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام وظیفه معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادیگرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب عرفان و مشخصاً شاعران صوفی چون مولوی و حافظ، داد سخن میدادند. آنها شکآوری را با مادیگرایی و ماتریالیسم را با کمونیسم برابر میپنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسنده درسنامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفتآور نیست که شمار بسیار معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.[۱۹۵]
رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دستههای عزاداری حسین و همچنین در تکایا و حسینیهها فعالانه شرکت میکرد.[۳][۱۲][۳۵] لیکن در همان دوران (دوره وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت.[۱۹۶]
تحقیق محمد فغفوری دربارهٔ رابطه علما-دولت بین ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ نشان میدهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسیاش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریکش، سید ضیاءالدین طباطبایی را با استفاده از روابطش با گروههای غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبهه متشکل از ارامنه، بریتانیاییها و سید ضیا موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.[۱۹۷]

او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.[۱۹۸] با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای طراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در واقعه مسجد گوهرشاد مشهد (۱۳۱۴)، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بستنشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم حضرت معصومه بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، بشخصه به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراضکننده را به شلاق بست.[۳][۱۲][۱۹۹] ولی به علت رابطه نزدیک و خوب رضاشاه با عبدالکریم حائری یزدی، بزرگترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.[۲۰۰][۲۰۱]
گرچه در دوره رضاشاه به ارامنه خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نماینده اضافه در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارسشان را در سالهای ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست و خودمختاری درونیشان را در خطر انداخت.[نیازمند یادکرد دقیق] مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمتها و انتقادها در رسانههای در کنترل دولت علیه جامعه مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و آشوریان بود.[نیازمند یادکرد دقیق] درحالی که بریتانیاییها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخشهای متعصب مذهبی جامعه میدیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه میدانستند.[نیازمند یادکرد دقیق] دیگران این را بخشی از نقشه بزرگ فعالیتهای پانایرانیستی در کشور دیدهاند.[نیازمند یادکرد دقیق] روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نامهایشان را فارسی کرد، نامهای ارمنی داشتند.[نیازمند یادکرد دقیق] هر دوی بستن مدارس اقلیتهای مذهبی و تغییر نام دهات، شهرها، خیابانها و… بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.[۲۰۲][نیازمند یادکرد دقیق] دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادتگاهها و مدارسشان، مثل سایر اقلیتهای غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بیهمتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشنتر از همه اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این که خارجیان کشور را به جای پارس «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید بهطور نزدیکی در ارتباط با گذشته درخشان پادشاهان ایرانی در دوره پیش از اشغال اعراب بود.[۲۰۳]
اقدامات رضا شاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتیهای زیادی در میان اقلیتهای مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانشآموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانه برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نماینده یهودیان در مجلس ناگهان به دلیل نامعلومی اعدام شد. شاهرخ ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود به دلیل اینکه پسرش در آلمان بر خلاف خواست پدر به طرفداری از نازیها سخنرانی کرده بود به ضرب گلوله پلیس کشته شد. در مورد مدارس ارامنه نخست کلاسهای تدریس زبانهای اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازهنامه فعالیت اینگونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامه نیمه رسمی اطّلاعات با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نامهای ارمنی و آشوری بود، مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.[۲۰۴]
دانش و مطالعات

شرایط اقتصادی خانواده رضا در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفاً برای عده معینی مقدور مینمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عینالدوله که تبعید میشد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عینالدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.[۲۰۵]
او بعدها به مطالعه تاریخ علاقهمند شد.[۲۰۶] علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاههای سعدی، حافظ و فردوسی میتوان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد حسنی، میرزا محمدرضا کلهر و درویش میگذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیهاست تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبون نیز علاقهمند بودهاست.[۲۰۷]
از رضاشاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا ماندهاست که هردو پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران منتشر شدهاند. گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیر اعظم بهرامی نسبت میدهند.[۲۰۶]
سفرنامه خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شدهاست، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداختهاست.[۲۰۸] در سفرنامه مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بودهاست.[۲۰۷]
در دوره حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دوره مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود،[۲۰۹] به تدریج برآورده شد. همچنین در این دوره برای نخستین بار پس از تأسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تأسیس گردید. در این دوره همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یکساله محصلین مدارس متوسطه و تأکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطه رایگان دولتی نیز شکل گرفت.[۲۱۰][۲۱۱]
میهنپرستی
محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخدان و نویسنده در کتاب (شاهنامه آخرش خوش است، ۱۳۵۰) آوردهاست که، مراد اورنگ در سال ۱۳۰۸ داستانهایی از شاهنامه فردوسی را هر روزه در حضور رضاشاه نقل میکرد:
شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر، این چشمانداز را نمودار کرده…
ببستند آذین به شهر اندرون | لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون |
در اینجا رضاشاه بیاختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک میریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود. پس از این اتفاق رضا شاه فوراً دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد.[۲۱۲]
سیاست خارجی
در دوره زمامداری رضاشاه، ایران رابطه نزدیکی با کشور آلمان برقرار کرد بهطوریکه این کشور به بزرگترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند.[۲۱۳] این افزایش رابطه با آلمان باعث تیرگی روابط با انگلیس و شوروی شد و یکی از بهانههای حمله این دو کشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد.[۲۱۴]
در دوره رضاشاه روابط بینالمللی ایران دچار فراز و نشیبهایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریه فرانسوی، ایران سفیر خود را از فرانسه فراخواند.[۲۱۵] در سال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در مریلند ایالات متحده آمریکا، ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد.[۲۱۶] در سال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.
پارانویا
پادشاهان پهلوی که خودشان نیز در مظان توهم توطئه بریتانیا قرار داشتند، بسیاری از حوادث ایران و جهان را به آن سیاست منتسب میکردند. رضا شاه به حد افراط به انگلیسیها سوظن داشت و همه بدیهای دنیا را از انگستان میدانست. حتی سوظنش به پسرش محمدرضا هم متوجه شد و فکر کرد که با انگلیسیها کار میکند. محمدرضا، رفیقی سوئیسی داشت که او را برای کسب خبر از وضع رضا شاه به ژوهانسبورگ فرستاده بود. رضا شاه به اطرافیانش گفت: «حالا این پسره را فرستادند بیاید اینجا، معلوم است از کجا آب میخورد…» میگفت: «همه اینها را انگلیسیها تدارک میبینند.» به پسرش سوظن داشت. میگفت که دست انگلیسیها است.[۲۱۷]
خودکامگی
محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره میکرد.[۲۱۸] بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفتهاست.[۲۱۹]
نخستین نشانههای تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست[۲۲۰] و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخستوزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.[۲۲۱]
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. برخی از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، جعفرقلیخان بختیاری و نصرتالدوله، برخی از رؤسای ایلات مانند علیمردانخان بختیاری و صولتالدوله قشقایی، برخی از علما، شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی، محمد فرخی یزدی و واعظ قزوینی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده میشوند.[۱۲][۱۴۰][۲۲۲][۲۲۳] و[۲۲۴] برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند.[۱۴۰][۲۲۵]
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تأیید او انجام میشد.[۱۲][۱۴۰][۲۲۲] حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.[۲۲۱] به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ محمد درگاهی بود.[۱۲]
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیتهای اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده یا تعطیل شدند.[۲۲۶]
او ترکیبی از ۲ ویژگی متضاد شامل تندخویی و صراحت لهجه و از سوی دیگر قدرت پنهان کردن دیدگاهها، نقشهها و نظریههایش را داشت. وی در کاربرد روشهایی که فکر میکرد برای تحقق اهداف ملی و شخصی لازم بود بیرحم بود.[۲۲۷]
زنان
تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازه حکومت بر زنان را میداد.[۲۲۸] اگرچه اقدامات رضا شاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راههای دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران و کار در شغلهایی چون معلمی بهبود داد.[۲۲۹]
از طرف دیگر برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیهترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال ۱۳۱۷ قانونی مترقی تر، مردان را مجبور به ارائه گواهی پزشکی (عمدتاً برای جلوگیری از سرایت بیماریهای مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.[۲۲۸]
اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل از جمله سازمانهای زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.[۲۳۰][۲۳۱][۲۳۲]
رضاشاه در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود.[۲۳۳] در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند.[۲۳۴]
دارایی و ثروت
رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به فردی ثروتمند در ایران تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگینامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بودهاست. بیشتر این زمینها در منطقه اجدادی اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمینهای بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمینهایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[۲۳۵][۲۳۶]
در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوریکه همه خانوادهها روانه زندان میکرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرساند؟» این گزارش در ادامه میافزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را میکنند که دودمانهای پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهرهبرداری میکند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».[۲۳۶][۲۳۷]
دربارهٔ دارایی نقدی وی در زمان خلع از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشتهاست،[۲۳۸][۲۳۹][۲۴۰][۲۴۱][۲۴۲] مسعود بهنود معتقد است رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکیاش در لندن ذخیره پولی داشتهاست.[۲۳۸][۲۳۹] منوچهر میرزا فرمانفرمائیان نقل میکند که عبدالحسین هژیر در اوایل دهه بیست برای بازپسگیری دارایی رضا شاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست.[۲۴۳] ولی خود رضا شاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، گفتهاست: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».[۲۴۴] در هر حال، ثروت رضاشاه به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد و بعدها در بنیاد پهلوی متمرکز گردید.[۲۳۸][۲۴۵]
رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دوره قاجاریه در کاخهای گلستان و صاحبقرانیه، زندگی کند.[۳] لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود.[۲۴۶] برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد.[۳] او همچنین برای تاجگذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی بهطور اختصاصی برای وی ساخته شد.[۲۴۷]
جشن میلاد
نخستین بار که برای رضا شاه جشن میلاد برگزار شد، ۲۴ اسفند ۱۳۱۲ بود. کمیسیون تشریفات مجلس شورای ملی با تنظیم نظامنامه تشریفات، تصمیم گرفت که روز ولادت رضاشاه را «سلام رسمی» اعلام کند و تشریفات مخصوصی برای برگزاری مراسم در روز ۲۴ اسفند در نظر بگیرد اما رضا شاه مخالفت کرد. اما نمایندگان تصمیم گرفتند خودشان دستهجمعی به حضور رضا شاه بروند و تولد او را تبریک بگویند.[۲۴۸] در سطح مردمی هم در آن سال تولد رضاشاه جشن گرفته شد.
همسران و فرزندان
رضا شاه چهار بار ازدواج کرد. وی در زمانیکه به عنوان سردار سپه انتخاب گردید و پس از آن هم نخستوزیر شد علاوه بر همسر خود دارای دو همسر دیگر از شاهزادگان قاجار بود. همچنین گفته میشود که او زمان حضورش در همدان صفیه همدانی را به عقد موقت خود درآورده بوده و برخی همدمالسلطنه پهلوی را حاصل این ازدواج میدانند.[۲۴۹][۲۵۰]
اولین همسر وی مریم سوادکوهی نام داشت که دختر عموی او بود و بعد از ۹ سال زندگی با وی درگذشت. حاصل این ازدواج دختری بنام همدمالسلطنه بود.[۲۵۱]
بعد از آن رضا شاه در سال ۱۲۹۵ با تاجالملوک آیرملو دختر میرپنج تیمورخان آیرملو ازدواج کرد[۲۵۲] که محمدرضا، اشرف، علیرضا و شمس حاصل این ازدواج میباشد. تاج الملوک در دوره پادشاهی رضا شاه به عنوان ملکه و در زمان پادشاهی پسرش به عنوان ملکهٔ مادر شناخته میشد. تاجالملوک در سال ۱۳۶۰ درگذشت.[۲۵۳]
در سال ۱۳۰۱ رضا شاه که هنوز به پادشاهی نرسیده و نخستوزیر بود، با یکی از شاهزادگان قاجار بنام توران امیرسلیمانی که نوه مهدیقلیخان مجدالدوله (پسردائی ناصرالدین شاه قاجار)بود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نیاورد و پس از یک سال و پیش از پادشاهی رضا شاه به جدایی انجامید. حاصل ازدواج سلیمانی با رضا شاه فرزندی بنام غلامرضا بود.[۲۵۴][۲۵۵]
رضا شاه کمی بعد از جدایی از توران امیرسلیمانی،در سال ۱۳۰۲ با عصمتالملوک دولتشاهی که شاهزاده قاجار و از نوادگان فتحعلی شاه قاجار بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج رضا شاه با دولتشاهی پنج فرزند بنامهای عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا بود.[۲۵۶] عصمت دولتشاهی پس از انقلاب ۱۳۵۷، درسال ۱۳۷۴[۲۵۷] در تهران درگذشت.
رضا شاه در مجموع دارای ۱۱ فرزند (چهار دختر و هفت پسر) از چهار همسر خود بود که تا زمان درگذشت وی تمامی فرزندانش در قید حیات بودند.
نوادگان
شهریار شفیق از نوادگان رضا شاه بود که پس از انقلاب ۱۳۵۷، ترور و کشته شد.
پس از مرگ
رضاشاه سرانجام پس از دومین سکتهٔ قلبی در ژوهانسبورگ در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در گذشت.
پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی به قاهره، مصر بردند و در آنجا به امانت در مسجد رفاعی گذاشتند، تعداد زیادی از منابع دلیل این امانت را پرداخت نشدن مهریه فوزیه همسر مطلقه محمد رضا پهلوی بیان کردند.
برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بینتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافتهاست.[۲۵۸]
در اردیبهشت ۱۳۲۹، در دورهٔ نخستوزیری رجبعلی منصور قرار شد جنازه رضاشاه از مصر به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضا شاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد[۲۵۸] و با تشریفات رسمی به شاه عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانیهایی دربارهٔ دورهٔ رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخستوزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق قرار بر این شد که مجلس در اینباره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود.[۲۵۹]
به اعتقاد حسین مکی، در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لسآنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد. فرح پهلوی ادعای انتقال جسد رضاشاه را تکذیب کردهاست. سرانجام در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، آرامگاه رضا شاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران و نابود گردید.[۲۶۰] ابوالحسن بنیصدر کوشش نمود که از تخریب آرامگاه جلوگیری به عمل آورد و آنگونه که صادق خلخالی در خاطرات خود مینویسد بنی صدر قصد داشت ساختمان آن را به موزهٔ جنایات رضاشاه و محمدرضاشاه تبدیل کنند. صادق خلخالی در پاسخ به این استدلال در خاطرات خود نوشت: «اگر آنها میخواستند آثار جنایات پهلوی را در موزهای جمعآوری کنند، موزه ایران باستان میتوانست جای بهتر و بزرگتری برای این امر باشد.»[۲۶۱] خلخالی در کتاب خاطرات خود اذعان میکند مقبره رضاشاه سازه بسیار مقاومی بود و تنها با استفاده از دینامیت و در مدت زمان ۲۰ روز موفق به تخریب آن شدیم.[۲۶۲]
مجسمهها

در دوران سلطنت او برای ترویج کیش شخصیت مجسمههایی از وی در نقاط مختلف نصب شد.[۲۶۴][۲۶۵]بهمن آذرفهیمی یکی از سازندگان مجسمهها میگوید: «در آن دوران هنرمندان و خصوصاً مجسمه سازان برای امرار معاش مجبور بودند با دربار همکاری کنند، چون به ندرت سفارش کار از طرف یک هنردوست مردمی ارائه میشد، دربار هم به واسطه سیاستهایش خصوصاً در حوزه مجسمهسازی فقط اقدام به ساخت مجسمه از شاه میکرد.» همچنین لیلی طریان که خود رئیس قسمت ساخت مجسمه در وزارت فرهنگ بوده می کوید که به ساخت این مجسمهها اعتراض کرده و پاسخ شنیدهاست که از این مطالب خطرناک نگوید. وی شاهد بودهاست که در ارتش با ذوب اسلحه و مهمات اقدام به ساخت مجسمهها میکردند و در شهر فاقد امکاناتی همچون سرپل ذهاب مجسمه شاه نصب میگردد. باقیمانده مجسمهها اکنون در انبار موزهها نگهداری میشود.[۲۶۶] سیاست مجسم سازی از رهبران از سوی سایر دیکتاتورها نیز دنبال میشد.[۲۶۷]
مجسمههای وی که در نقاط مختلف شهر قرار داشت در جریان اعتراضات روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد حمله قرار گرفته و بعضاً پایین کشیده شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد پایین کشیدن مجسمهها به یکی از اتهامات مصدق افزوده شد و در بند ۱۰ کیفرخواست صادره علیه وی متهم گردید که پایین کشیدن مجسمههای رضا شاه بدستور او بودهاست:[۲۶۸]
متهم در چهارمین جلسه بازجویی یک سلسله حوادثی که روز ۲۶ مردادماه به منظور به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت روی داد، که از آن جمله علناً دادن شعارهای ضد سلطنت و شکستن و پایین انداختن مجسمههای اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی با تهیه مقدمات قبلی با موهنترین وجه بودهاست، صریحاً میگوید:
«روز دوشنبه آقای سنجابی را خواستم و به ایشان گفتم: با اصناف و احزاب ملی مذاکره کنند و اگر صلاح بدانند، مجسمهها را بردارند. جمعیت هم رفتند و این کار را کردند. موقع شروع به کار، مأمورین مانع شدهبودند. جمعیت ملی با تلفن گفتند که: مأمورین مانع کار ما هستند. من دستور عدم ممانعت دادم و احزاب این کار را کردند.» متهم با اظهارات بالا صریحاً اعتراف میکند که افتضاح و ننگ برداشتن مجسمههای اعلیحضرت فقید بر عهده او بودهاست و انجام کار را به دست احزاب ملی میداند،
پایین کشیدن مجسمههای پهلوی در شهرهای دیگر نیز تکرار و در جریان درگیریها با نیروهای انتظامی و نظامی عده ای زخمی شدند.[۲۶۹]
کشف پیکر مومیایی منسوب به رضاشاه
در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ در جریان گودبرداری محلِ سابقِ آرامگاه، جسدی مومیایی کشف شد و گمانه زنیهایی مبنی بر اینکه این جسد متعلق به رضا پهلوی باشد مطرح شد.[۲۷۰]
رضا پهلوی نوهٔ رضاشاه بر این باور است که به احتمال زیاد این جسد متعلق به پدربزرگ اوست.[۲۷۱][۲۷۲] او در بیانیه گفتهاست:
«پیکر رضا شاه در نهایت باید دوباره در ایران و آن گونه که شایسته و سزاوار است، به خاک سپرده شود. آرامگاه رضا شاه (اگر نه به عنوان پدر ایران نوین یا یک پادشاه) بلکه تنها به عنوان یک سرباز و خدمتگزار ملت و میهن، باید نشان داشته باشد و برای همگان شناخته شده باشد.»[۲۷۳]
عباس میلانی، تاریخنگار و ایرانشناس، در این مورد گفتهاست:
یافت شدن جسدی مومیایی در مکانی که مقبره رضا شاه بود و خلخالی به کور دلی و با صرف میلیونها «ویرانش» کرد، آنهم در زمانی که در تظاهرات ضد رژیم شعارهایی به نفع رضا شاه داده شد، هم کابوس رژیم است و هم موید این واقعیت که تاریخ را مستبدان به زور و تزویر، یا بیل و بولدزر، نمینویسند.[۲۷۴]
بعد از تخریب مقبره رضاشاه در دوران انقلاب، جستجوها برای یافتن جنازه رضاشاه بینتیجه ماند و گفته شد که محمدرضا، جنازه را بهطور مخفیانه با خود از ایران بردهاست.[۲۷۰] فرح دیبا ماجرای خروج جنازه از ایران را در یک مستند تلویزیونی در شبکه منوتو تکذیب کرد.[۲۷۵]
این موضوع از سوی مقامات بلندپایه رسمی جمهوری اسلامی تأیید یا تکذیب نشد. در عین حال برخی از افراد مانند رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران احتمال تعلق این جسد به رضا شاه را ممکن دانستهاند.[۲۷۶]
عبدالله شهبازی بر این باور بود که «مومیایی شبیه به تصویر رضا شاه در تابوت بازسازی شدهاست و لباس به تن دارد. در حالی که رضا شاه را طبق مراسم اسلامی و بدون لباس و با کفن، دفن کردند.»[۲۷۵] اما در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، حسن خلیلآبادی، عضو شورای شهر تهران اعلام کرد مومیایی متعلق به رضاشاه بوده و دوباره دفن شدهاست.[۲۷۷]
شعار رضاشاه روحت شاد
رضاشاه روحت شاد یک شعار سیاسی در مقام هواخواهی رضاشاه پهلوی بنیانگذار شاهنشاهی پهلوی است. این شعار پس از حدود ۴۰ سال از براندازی سلسله پهلوی در ایران مطرح شد.[۲۷۸] رضاشاه روحت شاد نخستین بار در تظاهرات ضدحکومتی دیماه ۱۳۹۶ در ایران توسط مردم معترض فریاد زدهشد.[۵] دامنه تعابیر این شعار ممکن است علاوه بر ستایش رضاشاه و اقدامات او، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران را نیز شامل شود. همچنین این شعار به نوعی نفی اقدامات گذشته در براندازی نظام پادشاهی در جریان انقلاب اسلامی ایران نیز تلقی میشود.[۲۷۹]
تاریخچه
نخستین بار در تظاهرات ۱۳۹۶ ایران در مشهد و در جوار مسجد گوهرشاد، عده ای از معترضان فریاد «رضاشاه روحت شاد» سر دادند.[۲۸۰][۵]این شعار به سرعت در دیگر شهرها از زبان مردم معترض شنیده شد. رضاشاه روحت شاد بارها در قم - که پایتخت مرجعیت روحانیون شیعه است - فریاد زده شد.[۵] در سال ۱۳۹۷ نیز این شعار بارها تکرار شد. در عصر جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ فریاد «رضا شاه، روحت شاد» در ورزشگاه آزادی تهران طنین انداز شد. این شعار در حین بازی فوتبال پرسپولیس تهران توسط تماشاگران فریاد زدهشد.[۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳] بار دیگر در تاریخ ۹ مهر ۱۳۹۷ در یک بازی فوتبال در استادیوم پارس شهر شیراز، این شعار توسط تماشاچیان تکرار شد.[۲۸۴] در تیرماه همان ۱۳۹۷ نیز این شعار در جلوی ساختمان مجلس شورای اسلامی توسط عدهای از معترضان اقتصادی سرداده شد که جنجال آفرید.[۲۸۵][۲۸۶][۲۸۷][۲۸۸] در تظاهرات تیر ۱۳۹۷ تهران بازاریان اهل تهران این شعار را در کنار شعارهای دیگری همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» در اعتراضات خود بکار گرفتند.[۲۸۹]
در تظاهرات سراسری مرداد ۱۳۹۷ این شعار در اعتراضات بکار بردهشد. در تاریخ سهشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷ این شعار توسط مردم معترض در منطقه شاپور جدید در اصفهان، همراه با شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور» و «سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن» علیه نظام حکومتی وقت سر دادهشد.[۲۹۰][۲۹۱]
در عصر جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ فریاد «رضا شاه، روحت شاد» بار دیگر در ورزشگاه آزادی تهران طنین انداز شد. این شعار بازهم در حین بازی فوتبال پرسپولیس تهران توسط تماشاگران فریاد زدهشد.[۲۹۲]
در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران این شعار در آبان ماه ۹۸ در شهرهای مختلف ایران توسط معترضان به گرانی ۳۰۰ درصدی بنزین و سهمیه بندی بنزین به کار برده شد.[۲۹۳]
شعارهای مرتبط
در تظاهرات ۱۳۹۶ ایران دستهای از شعارها به ایران پیش از رویکار آمدن نظام جمهوری اسلامی ارجاع داشت. این دسته از شعارها غالباً در هواخواهی شاهنشاهی پهلوی بود. از جمله این شعارها میتوان شعارهایی همچون «ای شاه ایران برگرد به ایران»، «شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد»، «رضا شاه روحت شاد»، «شاهنشاه روحت شاد»، «رضا، رضا پهلوی»، «رضا شاه معذرت معذرت»، «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی»، «ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره» را نام برد.[۲۷۹]
نگارخانه
پرچم ایران در دورهٔ پهلوی ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی
نام رضاشاه که خوشنویسی شدهاست.
نشان رسمی پادشاهی ایران که در آن فروهر (آترا) دیده میشود. (در گوی، سمت راست، بالا) دورهٔ پهلوی ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی
رضاخان پشت رگبار
رضاخان، سردار سپاه به همراه قشون
در سال ۱۹۲۸ احسان اللّه خان کاریکاتورهایی از رضا شاه کشید و در آنها او را عروسک «امپریالیسم انگلیس» خواند. تعدادی از این کاریکاتورهای چاپ سنگی با پست به نشانیهای مختلف در ایران و از جمله به برخی ادارات دولتی فرستاده شد.
به ترتیب از چپ به راست: پرنسس فوزیه، رضاشاه پهلوی، شهبانو نازلی (مادر فوزیه)، و محمدرضاشاه پهلوی، در مصر
رضاشاه و محمدرضاشاه در سپتامبر ۱۹۴۱، درست پیش از استعفای رضاشاه
رضاشاه در ژوهانسبورگ
از راست رضاشاه، شمس پهلوی و علیرضا پهلوی در ژوهانسبورگ
تخریب آرامگاه رضاشاه به دست صادق خلخالی (در تصویر) و تعدادی از نیروهای سپاه و کمیته منطقه ۸ تهران
رضاشاه و آتاترک
رضاشاه و آتاترک
تصویر آدولف هیتلر در قاب عکس اصلی مخصوص پیشوا با آرم صلیب شکسته و علامت مخصوص آدولف هیتلر که به رضاشاه تقدیم شدهاست. این عکس در کاخ صاحبقرانیه در مجموعه کاخ موزه نیاوران نگهداری میشود. در قسمت پایین عکس به زبان آلمانی نوشتهاست: اعلیحضرت همایونی -رضاشاه پهلوی - شاهنشاه ایران - با بهترین آرزوها - برلین ۱۲ مارس ۱۹۳۶ - امضای آدولف هیتلر
تراکتی که بر رویش شعار رضاشاه روحت شاد نوشته شده
جستارهای وابسته
- دودمان پهلوی
- آرامگاه رضاشاه
- انجمن ادبی ایران
- کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹
- تبارنامه دودمان پهلوی
- تدفین رضاشاه پهلوی (تمبر)
- فهرست شاهان ایران
یادداشت
- ↑ این تاریخ رسمی است و شاید دقیق نباشد. به گفته همایون کاتوزیان رضاشاه در زمان کنارهگیری از سلطنت بیش از ۶۳ ساله نشان میداد.[۱۵]
- ↑ زادگاه وی به عنوان «زادگاه بنیانگذار پهلوی» نامیده میشد و امروزه، موزه مردمشناسی است. این منطقه در فهرست آثار ملی کشور به نام محله قدیمی آلاشت به شماره ۸۶۷ ثبت ملی شدهاست.
- ↑ برخی منابع مادر رضاشاه را سکینه یا زهرا ذکر کردهاند و تبار او را در اصل از تبار گرجی نوشتهاند. (رستمی، فرهاد، پهلویها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴) گفته شدهاست که مادربزرگ او از اهالی گرجی ساکن مازندران بودهاست. Georgians in Iran by Ali Attār, Jadid Online, 2008,. منبعی دیگر مدعی است او از خانوادهای نظامی برخاست که در پی پیشروی روسها به قفقاز، از آنجا گریخته بودند و در دهکده حاصلخیز آلاشت در ناحیه سفیدرود مازندران املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند- آخری در محاصره هرات کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «پالانی» بودهاند. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملکالشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).
- ↑ دیپلمات بریتانیایی که به تازگی وارد ایران شده بود
- ↑ مجلس شورای ملی در برابر تصویب قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت میکرد
- ↑ شاه قصد داشت به سید ضیاء لقبی اشرافی دهد اما او نپذیرفت. در عوض درخواست کرد «دیکتاتور» نامیده شود که شاه زیر بار نرفت و سید ضیاء نیز بیشتر اصرار نکرد.[۶۲]
- ↑ مطابق قرارداد، شوروی حق داشت در صورت حمله خارجی به ایران، برای دفاع از خود به ایران حمله کند. این به عنوان عنصری بازدارنده باعث میشد احتمال حمله نظامی به ایران کاهش پیدا کند.[۷۹]
- ↑ عبدالحسین تیمورتاش، وزیر عدلیه، چهره مهم جدید کابینه بود که در سالهای بعد تأثیرات مهمی بر سیاست ایران داشت
- ↑ در این زمان عمر مجلس چهارم به پایان رسیده بود و مجلس پنجم هنوز تشکیل نشده بود.[۹۴]
- ↑ خروج احمدشاه مصادف شد با استعفای محمد ششم عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه
- ↑ ایران در آن عهد بین کشورهای آسیایی بیشترین صادرات را به شوروی داشت و اقتصاد شمال کشور به بازارهای روسیه وابستگی شدیدی داشت.
- ↑ جمهوری در نظر روحانیون یادآور اصلاحات سکولار آتاتورک در ترکیه بود و به همین دلیل از برپایی حکومتی مشابه در ایران هراسان بودند.
- ↑ او سپس خود را به پاریس نزد احمدشاه رساند
- ↑ دیگر نمایندگان حاضر (۲۵۷ نفر) همگی رای موافق دادند
- ↑ مدرس وثوق را مرد مقتدری مییافت و احتمالاً پیشنهاد اولش برای ریاست وزرا همو بود. مدرس از این جهت به حضور او اصرار داشت چون معتقد بود میتواند باعث کاهش قدرت رضاشاه شود.
- ↑ منظور لورن این بود که ایران به بریتانیا نزدیکتر شود
- ↑ زمانی که پاسخ به ایران رسید، وزیر مختار جدید رابرت کلایو در ایران مستقر شده بود
- ↑ ابتدا به روسیه در زمان امضای قرارداد ترکمانچای، یک دهه بعد به بریتانیا و سپس به سایر کشورهای غربی
- ↑ منظور نظام قضائی ترکیبی که بعد از مشروطه ایجاد شد، است
پانویس
- ↑ صورت قسمنامه قانون اساسی مشروطه
- ↑ رضاشاه؛ روایت تبعید، مرگ و جسد مومیایی، بیبیسی فارسی
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
- ↑ https://books.google.com/books?id=XY9FAQAAQBAJ&lpg=PA24&ots=nwT8j1x4EX&dq=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&pg=PA24#v=onepage&q=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&f=false
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ محمد رهبر (۸ آگوست ۲۰۱۸). «رضا شاه در خیابان چه میکند؟». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۲۴
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۷۱–۱۷۲
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص.. ۱۲۶
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸
- ↑ دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی
- ↑ Albrecht Schnabel and Amin Saikal (2003), Democratization in the Middle East: Experiences, Struggles, Challenges, and Modernization. qFhU3kWXLvEC&dq =Reza+surnames URL pp91
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ ۱۲٫۶ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
- ↑ دولتآبادی، یحیی (١٣٦٢). حیات یحیی. ۴. تهران: انتشارات عطار و انتشارات فردوسی. ص. صفحه ۲۲۳.
- ↑ علی شاهنده. «نقدی بر بخشی از کتاب «ایران بین دو انقلاب» آقای یرواند آبراهامیان». ایرانلیبرال. بایگانیشده از اصلی در ۹ اوت ۲۰۱۷. دریافتشده در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۸.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
- ↑ «همه چیز دربارهٔ رضاخان به روایت خسرو معتضد». جامعه خبری تحلیلی الف (وبسایت الف، گروه سیاسی الف، ۱۹ فروردین ۱۳۹۷، ۱۸:۱۸).
- ↑ نوروز مرادی، کوروش؛ نوری، مصطفی. «سندی نویافته از نیای رضاشاه» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی. نشریه پیام بهارستان. دریافتشده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۰.
- ↑ معتضد، خسرو (۱۳۸۷). تاجهای زنانه (ویراست جلد اول چاپ اول). تهران: نشر البرز. صص. ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۲۵۹۷۴.
- ↑ زیبا کلام، صادق (۱۳۹۸). رضاشاه. تهران و لندن: تهران:روزنه. لندن:اچ انداس. صص. ۶۱ ۶۲. شابک ۹۷۸۱۷۸۰۸۳۷۶۲۸.
- ↑ نیازمند، رضا (۱۳۸۷). رضاشاه از تولد تا سلطنت (ویراست چاپ ششم). تهران: حکایت قلم نوین. صص. ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰. شابک ۹۶۴۵۹۲۵۴۶۰.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 161.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
- ↑ Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
- ↑ Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
- ↑ «پرتال جامع علوم انسانی» (PDF). سندی نویافته از نیای رضاشاه.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
- ↑ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
- ↑ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
- ↑ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ ۳۵٫۲ سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون، صادق ادیبی، نشر البرز، ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 164.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163–164.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 10.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 11.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 165.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 12–13.
- ↑ انگلیسیها در میان ایرانیان، سر دنیس رایت، ترجمه ذبیحالله منصوری، مؤسسه مطبوعاتی فرخی
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 13–14.
- ↑ Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
- ↑ Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 539.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 539.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۲.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
- ↑ Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۱.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۹.
- ↑ Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 200.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 182.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 219.
- ↑ Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
- ↑ Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 79.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 15.
- ↑ Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 80.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۶۱.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 203–204.
- ↑ Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
- ↑ Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 220.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 216.
- ↑ Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 543.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 217.
- ↑ Afkhami, The Life and Times of the Shah, 17.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 218.
- ↑ Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 545.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 241.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 242–243.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 244.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253–260.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 262–272.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 277–278.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۷۸.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 280–281.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 302.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 300–305.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 310–311.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 318.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 306–307.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 358–360.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 336.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 341.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 347.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 351–352.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۱–۳۹۳.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۴.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 364.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۵–۳۹۷.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 369.
- ↑ Amanat, “Pillars of the Pahlavi Throne”, Iran: A Modern History, 568.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 377.
- ↑ کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرجومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–378.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–381.
- ↑ شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 385.
- ↑ Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 135.
- ↑ Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 225.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 381–385.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱.
- ↑ Katouzian, “State and Society Under Reza Shah”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 27.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱–۴۱۶.
- ↑ Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 387–388.
- ↑ کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۰۶–۴۰۷.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 53–54.
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۷–۴۸
- ↑ آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانهچی. چاپ دوم. نشر مرکز، ۱۳۷۸. ص. ۱۴۶.
- ↑ آفاری، ژانت. انجمنهای نیمه سری زنان در نهضت مشروطه. ترجمهٔ جواد یوسفیان. نشر بانو، 1996 - ترجمه ۱۳۷۷. شابک ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷). چاپ اول. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
- ↑ Elliot, “New Iran and the Dissolution of Party Politics”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 67.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
- ↑ ۱۴۰٫۰ ۱۴۰٫۱ ۱۴۰٫۲ ۱۴۰٫۳ داور و عدلیه. باقر عاقلی. انتشارات علمی ۱۳۶۹ تهران
- ↑ کاتوزیان، «رضاشاه و استبداد مدرن»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۶.
- ↑ Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 574.
- ↑ Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 146.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
- ↑ Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 577.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 189.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 173.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
- ↑ Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 59.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 174–175.
- ↑ Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 176.
- ↑ مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۸
- ↑ هماکنون در میدان تقسیم در شهر استامبول، مجسمه رضاشاه در کنار آتاتورک و چند تن دیگر از سران کشورهای جهان وجود دارد.
- ↑ Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212–213.
- ↑ Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 214–216.
- ↑ Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 217–219.
- ↑ Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 219–221.
- ↑ رضاشاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ تمامی صفحات
- ↑ GERMANY i. German-Persian diplomatic relations, Encyclopædia Iranica
- ↑ Fararu (April 23, 2018). "انتقال چنارهای غولآسا به خیابان ولیعصر". Fararu | فرارو. Retrieved April 23, 2018.
- ↑ =ViewArticle&ArticleID=309 "مبانی کشف حجاب" Check
|url=
value (help). موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. June 2, 1934. Retrieved April 23, 2018. - ↑ «تاریخچه قانون مدنی». دریافتشده در ۶ آوریل ۲۰۱۷.
- ↑ 5850&SubjectID =12072 جزئیات ثبت اسناد در ایران[پیوند مرده]
- ↑ ایران, عصر (April 23, 2018). "ایرانیان از کی و چگونه دارای نام خانوادگی شدند؟". عصر ایران. Retrieved April 23, 2018.
- ↑ داستان تأسیس اداره ثبت احوال و اولین سرشماری در ایران
- ↑ لایحه کاپیتولاسیون تصویب شد
- ↑ آشنایی با تاریخچه خدمت وظیفه عمومی
- ↑ 5850&SubjectID =4898 سازمان اسناد و کتابخانه ملی[پیوند مرده]
- ↑ «تاریخچه تأسیس بانک ملی ایران». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۱ اوت ۲۰۱۵.
- ↑ «تاریخچه بانک کشاورزی». بایگانیشده از اصلی در ۲۹ مارس ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱۰ ژوئن ۲۰۲۰.
- ↑ «تأسیس شرکت سهامی بیمه ایران». بایگانیشده از اصلی در ۵ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۰ اکتبر ۲۰۱۹.
- ↑ اجمالی%20بر%20تاریخچه%20رادیو%20در%20ایران%201387%20-%201319.pdf گیتی کاوه، اجمالی بر تاریخچه رادیو در ایران ۱۳۸۷ - ۱۳۱۹، کتاب ماه ۱۳۸۷ شماره ۸، برگ ۶۶
- ↑ "۱۳۱۳: سال تأسیس دانشگاه تهران". تاریخ ایرانی. April 23, 2018. Retrieved April 23, 2018.
- ↑ سودابه قدبگی، شناسنامه خبرگزاریهای جهان، برگ 122
- ↑ «تاریخچه فرهنگستان اول». بایگانیشده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۱ اوت ۲۰۱۵.
- ↑ Bamberg (2000), =PR27&lpg= PP1&dq =The+History+of+the+British+Petroleum+Company&lr= &as_drrb_is =q&as_minm_is= 0&as_miny_is =&as_maxm_is= 0&as_maxy_is =&id= PduotC73nh0C&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES The History of the British Petroleum Company, R. W. Ferrier, Cambridge University Press, p. xxvii, ISBN 9780521259507 External link in
|title=
(help) - ↑ ۱۷۹٫۰ ۱۷۹٫۱ معیارهای تقسیمات کشوری در دوره پهلوی
- ↑ www.asriran.com https://www.asriran.com/fa/news/164957/ادغام-وزارتخانهها-از-قاجاریه-تا-امروز. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۱-۲۸. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ پهلوان، کیوان (1383). رضاشاه از الشترتا آلاشت تهران: انتشارات آرون
- ↑ آمریکاییهایی که ایران را دوست داشتند بایگانیشده در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine، ایرانوایر
- ↑ کسروی: ملیگرای وحدتانگار، بیبیسی فارسی
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص ۸۳۳.
- ↑ «مشاهده تقویم تاریخ ۷ آذر». مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. برای مشاهده متن منبع، در بخش جستجو، «۷ آذر» را انتخاب کنید.. دریافتشده در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۵. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ شکست شاهانه. ماروین زونیس. عباس مخبر. طرح نو. زمستان ۱۳۷۰
- ↑ ایران در اشغال متفقین صفاءالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱
- ↑ Kapuscinski, Ryszard (2006), Shah of Shahs, Penguin Group, p. 25, ISBN 978-0141188041
- ↑ شترها باید بروند. ترجمه حسن ابوترابیان. نشر نو. تهران. ۱۳۶۳
- ↑ «برای بعضیها بندر عباس آخر خط است». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۳. دریافتشده در ۱۵ آوریل ۲۰۱۲.
- ↑ ۱۹۱٫۰ ۱۹۱٫۱ تاریخ بیست سالهٔ ایران، جلد هشتم (ماجراهای اشغال ایران و تحمیلات متفقین),حسین مکی، چاپ دوم پاییز ۶۶,صفحات ۴۳۰تا۴۵۹
- ↑ «اقامتگاه رضا شاه در جزیره موریس». وبگاه عصر ایران. ۵ مرداد ۱۳۹۲.
- ↑ A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008
- ↑ آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۵۹-۱۶۰.
- ↑ آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۶۰-۱۶۱.
- ↑ رضاشاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱
- ↑ Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.
- ↑ عاقلی، باقر، داور و عدلیه، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.
- ↑ سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
- ↑ L. Daniel, Elton (2001), =PA138&dq= Reza+Shah++cleric&lr =&id= AzqbYf9Q_2UC&num =50&as_brr= 3&as_pt =ALLTYPES The history of Iran, Greenwood Publishing Group, p. 138, ISBN 9780313307317 External link in
|title=
(help) - ↑ ص 49 Religious, minorities in Iran
- ↑ The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,
- ↑ The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲
- ↑ ۲۰۶٫۰ ۲۰۶٫۱ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. حسین فردوست. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ۱۳۶۹ تهران
- ↑ ۲۰۷٫۰ ۲۰۷٫۱ سفرنامه مازندران. مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی ۲۵۳۵ تهران
- ↑ «سفرنامه خوزستان». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ فوریه ۲۰۰۹. دریافتشده در ۱۴ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ سالنامه احصائیه (آماری). ۱۳۰۴
- ↑ ایران در زمان پهلویان. ویلهلم آیلرس. با ویرایش جرج لنچوفسکی. انتشارات استنفورد. کالیفرنیا. ۱۹۷۷
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله آموزش و پرورش در دوره رضا شاه. به قلم رودی ماتی
- ↑ باستانی پاریزی - کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»، ۱۳۵۰
- ↑ 1939: Iran Retrieved on 2009–05–07.
- ↑ L. Daniel, Elton (2001), =PA141&dq= germany+iran+reza+shah&lr =&as_drrb_is= q&as_minm_is =0&as_miny_is= &as_maxm_is =0&as_maxy_is= &id =AzqbYf9Q_2UC&num= 50&as_brr =0&as_pt=ALLTYPES The history of Iran, Greenwood Publishing Group, p. 141, ISBN 9780313307317 External link in
|title=
(help) - ↑ (انگلیسی) 1939: Iran Check
|پیوند=
value (help) Retrieved on 2009–05–07. - ↑ A. DeNovo, John (1963), =PA307&dq= Iranian+Minister+to+the+United+States++1936&lr =&id= X21GnILv-KcC&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES American interests and policies in the Middle East, 1900-1939, U of Minnesota Press, ISBN 9780816603022 External link in
|title=
(help) - ↑ اشرف، توهم توطئه، 7 تا 46.
- ↑ پاسخ به تاریخ. محمدرضا پهلوی ترجمه حسین ابوترابیان
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله مشروعیت سیاسی و پایگاه اجتماعی رضا شاه. به قلم هما کاتوزیان
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۸
- ↑ ۲۲۱٫۰ ۲۲۱٫۱ خاطرات و خطرات. مهدیقلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران ص ۳۹۷
- ↑ ۲۲۲٫۰ ۲۲۲٫۱ دیوان فرخی یزدی. انتشارات امیر کبیر. ۱۳۵۷ تهران
- ↑ نصرتالدوله فیروز. از رؤیای پادشاهی تا زندان رضاشاهی. باقر عاقلی. نشر نامک ۱۳۷۳ تهران
- ↑ گزارش سر رابرت کلایو به مستر آرتور هندرسن. اسناد وزارت خارجه بریتانیا. (FO 371/14542) مورخ نوزدهم مارس ۱۹۳۰ منقول از مقاله شیخ الاسلامی
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۹
- ↑ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۵۶
- ↑ محمد علی کاتوزیان. اقتصاد سیاسی ایران. نشر مرکز. شابک ۶۹۴۳۰۵۱۱۲۹ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - ↑ ۲۲۸٫۰ ۲۲۸٫۱ رضا شاه و شکلگیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله رضاشاه و زنان
- ↑ Keddie, Nikki (2007), =PA85&lpg= PA84&dq =reza+pahlavi+women&id=lEe_xK8KFXIC Women in the Middle East, Princeton University Press, p. 8586, ISBN 978-0-691-11610-5 External link in
|title=
(help) - ↑ Parvin Paidar (پروین پایدار) (۱۹۹۷)، 2CP61Ke2cTQC&pg =PA102 Women and the political process in twentieth-century Iran، Cambridge University Press، شابک ۰-۵۲۱-۵۹۵۷۲-X پیوند خارجی در
|title=
وجود دارد (کمک) - ↑ ساناساریان، الیز (۱۳۸۴)، جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷)، تهران: نشر اختران، ص. ص٫ ۱۰۶، شابک ۹۶۴-۷۵۱۴-۷۸-۶
- ↑ آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۸)، ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانهچی، نشر مرکز، ص. ص٫ ۱۴۶
- ↑ خاطرات و خطرات. مهدیقلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران صفحات ۱۸ و ۴۰۹
- ↑ زنان ذینفوذ خاندان پهلوی. نیلوفر کسری. بدرقه جاویدان. ۱۳۸۷ تهران (ISBN 964-7736-66-5) صفحهٔ ۶۰
- ↑ آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 139.
- ↑ ۲۳۶٫۰ ۲۳۶٫۱ Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.
- ↑ آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 140-139.
- ↑ ۲۳۸٫۰ ۲۳۸٫۱ ۲۳۸٫۲ مسعود بهنود: کشته شدگان بر سر قدرت، ص. ۵۳۵–۵۵۸)
- ↑ ۲۳۹٫۰ ۲۳۹٫۱ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
- ↑ محمدقلی مجد (۱۳۸۲)، «اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخنگاری معاصر ایران»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران (۲۵)، ص. صص ۱۸۱–۲۰۰
- ↑ محمدقلی مجد. «اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخنگاری معاصر ایران». دریافتشده در ۱۳۸۶-۰۲-۳۰.
- ↑ جامعه ایران در دوران رضا شاه - ۱۶ رضاشاه آنگونه سفاک و طماع که بود نه آنگونه که میستایند. احسان طبری.
- ↑ منوچهر فرمانفرمائیان (۱۳۷۷)، «تمرین برای فروپاشی»، خون و نفت، ترجمهٔ مهدی حقیقت خواه، به کوشش رخسان فرمانفرمائیان.، تهران: ققنوس، ص. ۲۳۷، شابک ۹۶۴-۳۱۱-۱۴۹-۰
- ↑ نگاهی به کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ» (بیبیسی فارسی)
- ↑ (مسعود بهنود: این سه زن، ص. ۳۶۸–۳۶۹)
- ↑ 8&tabid =275 روز شمار تاریخ به روایت اسناد ملی[پیوند مرده]
- ↑ جواهرات سلطنتی ایران؛ چاپخانه بانک مرکزی ایران - ۱۳۳۹
- ↑ «مذاکرات جلسه ۷۲ دوره نهم مجلس شورای ملی ۲۲ اسفند ۱۳۱۲».
- ↑ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ٧۵
- ↑ https://enghelabe-eslami.com/مقالات/11735--l26-r.html
- ↑ https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
- ↑ پیمایی، نادر (2005میلادی). رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ. واشینگتن-آمریکا. ص. ۱۳. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ معتضد، خسرو (۱۳۸۷). تاجهای زنانه. جلد اول (ویراست اول). تهران: نشر البرز. ص. ۲۰۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۲۵۹۷۴.
- ↑ http://iichs.org/index.asp?id=90&doc_cat=1
- ↑ پهلویها، جلال اندرمانیزاده و مختار حدیدی، ج ۲، ص ۳–۹.
- ↑ https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
- ↑ نهاوندی ایوبوماتی، هوشنگ (۲۰۱۳میلادی). محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه (ویراست اول). فرانسه: perrin Editions(ناشر فرانسوی). شابک ۹۷۸۱۵۹۵۸۴۴۱۵۶. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ ۲۵۸٫۰ ۲۵۸٫۱ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۸ اوت ۲۰۱۳. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۳.
- ↑ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد هشتم، صفحات ۵۲۶تا۵۳۳
- ↑ تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی جلد هشتم
- ↑ خاطرات آیتالله صادق خلخالی_اولین حاکم شرع در دادگاههای انقلاب، محمد صادق خلخالی گیوی، چاپ یکم_۱۳۷۹,نشر سایه، صفحات ۳۴۱تا351 شابک ۹۶۴−۵۹۱۸−۲۵−۱
- ↑ روایت خلخالی از تخریب مقبره رضاشاه/ جسد رضا شاه الان کجاست البرز نیوز
- ↑ داستان عکس؛ مجسمههای ساقط شده، ایسنا
- ↑ https://books.google.com/books?id=KU0GUtt510sC&lpg=PA18&dq=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&pg=PA18#v=onepage&q=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&f=false
- ↑ https://vom.ir/sarasari/posts/19615
- ↑ https://vom.ir/sarasari/posts/19615
- ↑ https://books.google.com/books?id=ugEbgS95-DUC&lpg=PA101&dq=shah%20+%20statue&pg=PA101#v=onepage&q=shah%20+%20statue&f=false
- ↑ http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا
- ↑ http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا
- ↑ ۲۷۰٫۰ ۲۷۰٫۱ «نقشه ماهوارهای میگوید: مومیایی رضاخان، محتملترین گزینه!». خبرآنلاین. دریافتشده در ۲۶ آوریل ۲۰۱۸.
- ↑ Son Of Late Shah Says Mummified Body Found In Iran Most Likely That Of His Grandfather
- ↑ رضا پهلوی: پیکر مومیایی شده به احتمال قوی به رضا شاه تعلق دارد - BBC News فارسی
- ↑ بیانیه شاهزاده رضا پهلوی دربار جسد مومیایی منتسب به رضا شاه؛ خواستار رعایت شان پیکر او هستیم
- ↑ «واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به کشف مومیایی احتمالی رضا شاه». صدای آمریکا. دریافتشده در ۲۰۱۸-۰۴-۲۶.
- ↑ ۲۷۵٫۰ ۲۷۵٫۱ =13970205000705 «آیا جسد مومیایی مربوط به رضاخان است؟ / جزئیاتی از ماجرای کشف مومیایی در شهرری» مقدار
|نشانی=
را بررسی کنید (کمک). خبرگزاری فارس. دریافتشده در ۲۶ آوریل ۲۰۱۸. - ↑ ابهام درباره کشف جسد مومیاییشده در حرم عبدالعظیم | ایران | DW | 23.04.2018
- ↑ «عضو شورای شهر پایتخت ایران: جسد مومیایی شده متعلق به رضاشاه بود و دوباره دفن شد». بیبیسی. دریافتشده در ۲۱ مه ۲۰۱۸.
- ↑ «شعار مردم در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی: رضاشاه روحت شاد!». خبرنامه گویا. ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷. دریافتشده در ۲ دسامبر ۲۰۱۸.
- ↑ ۲۷۹٫۰ ۲۷۹٫۱ مجید محمدی (9 ژانویه 2018 - 19 دی 1396). «تحلیل شعارهای حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ ایران». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ ««رضا شاه، روحت شاد»». رادیو فردا. ۰۷/دی/۱۳۹۶. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «دهن کجی به نظام با طنین فریاد «رضا شاه، روحت شاد» در ورزشگاه آزادی». شبکه جهانی کلمه. ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «چرا «تشویق رضاشاه» در استادیوم اهمیت دارد؟». کیهان لندن. ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۹ آوریل ۲۰۱۸. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «طرفداران پرسپولیس قهرمانی تیمشان را با شعار «رضاشاه روحت شاد» جشن گرفتند + ویدئو». دماوند. ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافتشده در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸.
- ↑ ««رضا شاه روحت شاد» شعار تماشاچیان بازی فوتبال». منوتو. ۹ مهر ۱۳۹۷. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس». دنیای اقتصاد. تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۴/۵ ۰۷:۲۷. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس». خبرگزاری پانا. 5 تیر 1397 - 10:37. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «روزنامه جمهوری اسلامی: شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی میشود/ مأموریت جدیدشان ریشهکنی دولت است». عصر ایران. ۲۶ ژوئن ۲۰۱۸. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی میشود». خبرآنلاین. ۵ تیر ۱۳۹۷–۰۲:۲۴. دریافتشده در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «در التهابات بازار تهران چه گذشت؟ / بازاریان در مقابل شعارهای «نه غزه؛ نه لبنان» و «رضاشاه روحت شاد» متحد شدند + عکس و فیلم». مشرقنیوز. ۴ تیر ۱۳۹۷. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «تظاهرات اعتراضی در اصفهان با شعار «رضا شاه، روحت شاد» و «مرگ بر دیکتاتور» (فیلم)». تارنمای خبری تحلیلی دماوند. ۹ مرداد ۱۳۹۷. دریافتشده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «آغاز موج اعتراضات مردمی در ایران؛ با شعار «رضا شاه، روحت شاد» در اصفهان». تایمز اسرائیل. ۱ آگوست ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸.
- ↑ «بازی پر حاشیهٔ پرسپولیس و سپاهان». رادیو فردا. ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸. دریافتشده در ۵ ژوئن ۲۰۲۰.
- ↑ ««رضاشاه روحت شاد» یعنی نارضایتی از اشرافیت مذهبی». euronews.com. یورونیوز. دریافتشده در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۹.
منابع
- اشرف، احمد (۱۳۷۴). «توهم توطئه». گفتگو. تهران. تابستان (۸): ۷ تا ۴۶. دریافتشده در ۴ ژوئن ۲۰۱۴.
- آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ترجمهٔ محمدابراهیم فتاحی. نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۱۲۶-۴.
- کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۹). دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی. ترجمهٔ حسن افشار. نشر مرکز.
- Matin-Asgari, Afshin (2011). "The Pahlavi Era: Iranian Modernity in Global Context". The Oxford Handbook of Iranian History. Oxford University Press. p. 365–346.
- Avery, Peter; Hambly, Gavin; Melville, Charles (1991). The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press.
- Hambly, Gavin R. G. (1991). "The Pahlavi Autocracy: Riza Shah, 1921–41". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 213–243.
- Saikal, Amin (1991). "Iranian Foreign Policty, 1921–1979". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 426–456.
- Algar, Hamid (1991). "Religious Forces In Twentieth-Century Iran". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 732–764.
- Maclachlan, K.C. (1991). "Economic Development, 1921–1979". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 608–638.
- Ferrier, Ronald (1991). "The Iranian Oil Industry". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 639–702.
- Chelkowski, Peter (1991). "Popular Entertainment, Media And Social Change In Twentieth-Century Iran". The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 814–765.
- Amanat, Abbas (2017). Iran: A Modern History. Yale University Press.
- Abrahamian, Ervand (2008). A History of Modern Iran. Cambridge University Press.
- Abrahamian, Ervand (1982). Iran Between Two Revolutions. Princeton University Press.
- Cronin, Stephanie (2003). The Making of Modern Iran: State and Society Under Riza Shah, 1921-1941. RoutledgeCurzon.
- Afkhami, Gholam Reza (2009). The Life and Times of the Shah. University of California Press.
- Keddie, Nikki R. (1999). Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925. Mazda Publishers.
- Ghani, Cyrus (2001). Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power. I. B. Tauris.
- Sheikh-ol-Islami, M. J. (1986). ARMY vi. Pahlavi Period. Encyclopædia Iranica.
- Mamedova, N. M. (2009). RUSSIA ii. IRANIAN-SOVIET RELATIONS (1917-1991). Encyclopædia Iranica.
- Ashraf, Ahmad (1997). EDUCATION vii. GENERAL SURVEY OF MODERN EDUCATION. Encyclopædia Iranica.
- Iranica, Encyclopædia (1997). EDUCATION xxvi. WOMEN’S EDUCATION IN THE PAHLAVI PERIOD AND AFTER. Encyclopædia Iranica.
- Shambayati, Niloofar (1993). COUP D’ETAT OF 1299/1921. Encyclopædia Iranica.
- Richard, Yann (2019). Iran: A Social and Political History since the Qajars. Cambridge University Press.
- Chehabi, Houchang (1993). "Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah". Iranian Studies. Routledge.
- بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ^ .
- اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی
- رضا شاه. در مصاحب، غلامحسین (سرپرست)، دائرةالمعارف فارسی، صص ۱۵۸۷ تا ۱۵۸۹.
- Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000
برای مطالعه بیشتر
زندگینامه و خاطرات
- نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، صفحه ۷۸۶، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴-۶۴۰۴-۲۰-۰.
تاریخنگاری
- فرهاد رستمی، پهلویها: خاندان پهلوی به روایت اسناد: رضا شاه، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، ۴۲۸ صفحه، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴-۶۳۵۷-۱۴-۸.
- داوود امینی، چالشهای روحانیت با رضا شاه (بررسی علل چالشهای سنتگرایی با نوگرایی عصر رضا شاه)، نشر سپاس، ۳۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۹۴۹۵۴−۱-X.
- کاوه بیات و دیگران، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، معین، ۴۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۲.
- احمد نقیبزاده، دولت رضا شاه و نظام ایلی (تأثیر ساختار دولت مطلقه رضا شاه بر نفوذ قبایل و عشایر)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۶۱۹۶-۹۹-۳.
- یعقوب آژند و دیگران، نفت در دوره رضا شاه: تجدیدنظر در امتیازنامه دارسی (قرارداد ۱۹۳۳)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۶۲۸ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴-۴۲۲-۰۴۶-۳.
- کرونین، استفانی، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر، جامی، چاپ اول، ۱۳۸۳.
<
- Stephanie Cronin (Editor), The Army and Creation of the Pahlavi State in Iran, 1921-1926, I.B.Tauris (۱۵ مارس ۱۹۹۷), ۲۲۴ Pages, شابک ۱-۸۶۰۶۴-۱۰۵-۹.
- Stephanie Cronin (Editor), The Making of Modern Iran: State and Society under Riza Shah, 1921-1941, Routledge/Curzon; 1 edition (۱ ژوئن ۲۰۰۳), ۲۸۸ Pages, شابک ۰-۴۱۵-۳۰۲۸۴-۶.
- Mohammad Gholi Majd, Great Britain & Reza Shah: The Plunder of Iran, 1921-1941, University Press of Florida (۱ سپتامبر ۲۰۰۱), ۴۲۹ Pages, شابک ۰-۸۱۳۰-۲۱۱۱-۱.
- Nikki R. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan 1796-1925, Mazda Publishers (۱ مارس ۱۹۹۹), ۱۳۴ Pages, شابک ۱-۵۶۸۵۹-۰۸۴-۹.
- Touraj Atabaki & Erik J. Zurcher, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, I. B. Tauris (۳ ژانویه ۲۰۰۳), ۲۳۴ Pages, شابک ۱-۸۶۰۶۴-۴۲۶-۰.
- تبارشناسی دودمان پهلوی (به انگلیسی)
- شاه خودساخته (از ایرانین. کام، به انگلیسی)
اسناد
- مرضیه یزدانی، اسناد پست و تلگراف و تلفن در دوره رضا شاه، سازمان اسناد ملی ایران، ۴۸۰ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴−۶۱۸۹−۲۷-X.
- سید محمد خاتمی، رضاخان در مطبوعات دیروز، مدبر، ۲۲۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۷، شابک ۹۶۴-۶۶۳۱-۰۲-۹.
پیوند به بیرون
![]() |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ رضاشاه موجود است. |
![]() |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به رضاشاه در ویکیگفتاورد موجود است. |
- حکومت رضاخان به ایران خائنانه بود یا خادمانه؟
- سایت رضا شاه کبیر شامل عکس و ویدئو
- جامعه ایران در دوران رضا شاه
- سیروس غنی، ترجمه حسن کامشاد، ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها
- سفرنامه خوزستان
- سفرنامه مازندران
- ViewArticle&ArticleID =۱۹۱ کودتای رضاخان
- اسناد علنی شده دولت آمریکا و تحول در تاریخنگاری دوران پهلوی
- اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی
- داریوش همایون، رضاشاه و برآمدن ایران، خوانش نقادانه بر تاریخنگاری دوران رضاشاه پهلوی.
- سید عبدالمجید زواری، همسران رضاخان، وبگاه پایگاه خبری شریفنیوز.
- مجید یوسفی، شبه مدرنیسم و دولت مطلقه: دربارهٔ کتاب رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، روزنامهٔ شرق، شمارهٔ ۵۴۹، ۲۳ مرداد ۱۳۸۴، صفحهٔ ۲۰.
- تصویر متن استعفانامه رضاشاه از سلطنت
رضا شاه پهلوی زادهٔ: ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ درگذشتهٔ: ۴ مرداد ۱۳۲۳
| ||
مناصب نظامی | ||
---|---|---|
پیشین: قاسم خان والی |
فرمانده قوای قزاق ۱۲۹۹ – ۱۳۰۰ |
ادغام در ژاندارمریو تشکیل ارتش |
پیشین: احمدشاه قاجار |
فرمانده کل قوا ۱۳۰۳ – ۱۳۲۰ |
پسین: محمدرضا پهلوی |
مناصب سیاسی | ||
پیشین: مسعود کیهان |
وزیر جنگ ۱۳۰۰ – ۱۳۰۴ |
پسین: عبدالله امیرطهماسبی |
پیشین: حسن پیرنیا |
نخستوزیر ایران ۱۳۰۲ – ۱۳۰۴ |
پسین: محمدعلی فروغی |
پیشین: احمدشاه قاجار به عنوان شاه ایران |
رئیس کشور ایران موقت ۱۳۰۴ |
پسین: خودش به عنوان شاه ایران |
پادشاهی ایران | ||
پیشین: احمدشاه قاجار |
شاهنشاه ایران ۱۳۰۴ – ۱۳۲۰ |
پسین: محمدرضا پهلوی |
مدعی تاج و تخت | ||
عنوان جدید | شاهنشاه پهلوی ۱۳۰۵ – ۱۳۲۰ |
پسین: محمدرضا پهلوی |
- نشانهای سلطنتی دوره پهلوی
- صدراعظمها و نخستوزیران قاجاریان
- رضاشاه
- اسلام و سکولاریسم
- افراد پادکمونیست اهل ایران
- افراد نبش قبر شده
- افراد ایرانی مازنیتبار
- اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
- اهالی سوادکوه
- پادشاهان استعفاداده
- پادشاهان ایران در سده ۲۰ (میلادی)
- پادشاهان مسلمان
- تاریخ نظامی ایران
- تبعیدشدگان اهل ایران
- خاکسپاریها در مصر
- درگذشتگان ۱۳۲۳
- درگذشتگان ۱۹۴۴ (میلادی)
- دودمان پهلوی
- رهبران به قدرت رسیده از طریق کودتا
- زادگان ۱۲۵۶
- زادگان ۱۸۷۸ (میلادی)
- سرتیپهای اهل ایران
- سیاستمداران اهل ایران در دوره قاجار
- سیاستمداران جنگ جهانی دوم
- شاهان ایران
- شاهان پهلوی
- شخص سال برگزیده مجله تایم
- شیعیان ایران
- فرماندهان کل نیروهای مسلح ایران
- فیلد مارشالهای ایران
- کودتاگران و طراحان کودتا در ایران
- مدفونان در آرامگاه رضاشاه
- مسلمانان اهل ایران
- ملیگرایان اهل ایران
- سکولارهای اهل ایران
- منتقدان ادیان
- منتقدان اسلامگرایی
- نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
- وزیران جنگ پهلوی
- وزیران دولت حسن مستوفی (دولت پنجم)
- همدستان آلمان نازی اهل خاورمیانه