میرزا آقاخان نوری

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
میرزا آقاخان نوری
صدراعظم ایران
دوره مسئولیت
۲۴ محرم ۱۲۶۸ – ۲۰ محرم ۱۲۷۵ ه‍.ق
پادشاهناصرالدین‌شاه
پس ازامیرکبیر
پیش ازمیرزا جعفر خان مشیرالدوله
اطلاعات شخصی
زاده۱۱۸۶ خورشیدی
درگذشته۲۸ اسفند ۱۲۴۳
قم، ایران
فرزندانمیرزا کاظم نظام‌الملک
میرزا علی
میرزا داوود نوری
میرزا محمد موقر الدوله
حسینقلی‌خان صدرالسلطنه (حاجی واشینگتن)
کوکب خانم
مریم خانم
صدری‌جهان خانم
درخشنده خانم
پیشهسیاستمدار

میرزا آقاخان نوری (۱۱۸۶ – ۱۲۴۳ ش) مشهور به اعتمادالدوله، از ۱۲۶۸ تا ۱۲۷۵ ه‍.ق دومین صدراعظم ناصرالدین‌شاه در ایران قاجاری بود. وی تا پیش از برگزیده شدن به صدراعظمی، شهروند انگلستان بود. او از توطئه‌کنندگان کشتن امیرکبیر و از بانیان اصلی جدایی افغانستان از ایران بود. حسینقلی‌خان صدرالسلطنه نخستین سفیر ایران در آمریکا یا همان «حاجی واشینگتن» فرزند میرزا آقاخان نوری بود.

زندگی‌نامه[ویرایش]

کودکی[ویرایش]

میرزا نصرالله خان نوری (بعداً معروف به میرزا آقاخان و ملقب به اعتمادالدوله) در سال ۱۱۸۶ ش در نور مازندران متولد شد. پدرش «میرزا اسدالله» از اهالی نور مازندران و خاندان خواجه نوری و جزو اولین کسانی بود که به هنگام جمع‌آوری سپاه توسط «آقامحمدخان» در مازندران به وی پیوست و راه رشد و ترقی را پیمود تا به منصب «لشکر نویسی باشی» (وزیر لشکر) رسید. هنگامی که «میرزا اسدالله خان» از دنیا رفت، چند تن از فرزندان او در خدمت فتحعلی شاه مشغول انجام وظیفه بودند، کوچک‌ترین آن‌ها میرزا آقاخان بود. گر چه وی نوجوانی بیش نبود؛ اما به سبب جوهر ذاتی و فطری، ارشد و بالاتر از سایرین بود. وی در دربار قاجار «عارض سپاه» و «لشکر نویس» درگاه گردید و بعداز چندی به منصب «وزارت لشکر» رسید.[۱][۲]

پیش از صدارت[ویرایش]

میرزا آقاخان پیش از رسیدن به منصب لشکر نویسی در خدمت الله‌یار خان آصف‌الدوله مشغول انجام وظیفه بود که تمایلات جانبداری از انگلیسی‌ها را داشت. او در جوانی با هوش و با استعداد و چرب‌زبان بود. به همین دلیل توانست در دستگاه قاجاریه و مخصوصاً حکومت فتحعلی شاه و محمد شاه ترقی کند و از طریق شغل لشکر نویسی به ثروت زیادی دست یافت و در سال ۱۲۱۴ه‍.ش عنوان لشکر نویسی را به وزارت لشکر تغییر داد. او حتی در زمان صدارت هم این شغل را داشت تا در اواسط صدارت به دستور «ناصرالدین شاه» به «میرزا عنایت الله امین لشکر» واگذار شد و پس از مرگ عنایت الله میرزا آقاخان فرزند خود «میرزا داوود نوری» را که پانزده سال بیشتر نداشت، وزیر لشکر نمود و او تا سال ۱۲۳۸ ه‍.ش یعنی سال عزل پدر در این سمت بود.[۳]

در دوره محمد شاه برخی اخبار سری به دست انگلیس‌ها می‌رسید. محمد شاه افرادی را مأمور کرد که در اطراف سفارتخانه‌های خارجی نگهبانی دهند و اسامی افرادی را که به این مکان‌ها رفت‌وآمد می‌کنند به شاه اطلاع دهند. پس از چند روز بازرسی متوجه می‌شوند که میرزا آقاخان وزیر لشکر شب‌ها با لباس مبدل به سفارت انگلیس رفته و پس از چند ساعت مراجعت می‌کند. شاه از این موضوع ناراحت شده و در دارالحکومه دویست ضربه شلاق به او می‌زنند و او را به زندان می‌فرستند. در این زمان میرزا آقاخان برگه‌ای نشان می‌دهد که وی در تبعیت دولت انگلیس می‌باشد و انگلیسی‌ها هم در این موضوع دخالت می‌کنند و از مرگ رهایی می‌یابد.[۴]

مسئلهٔ فوق باعث شد که او را به همراه برادر بزرگش میرزا فضل‌الله خان امیردیوان به کاشان تبعید کنند و این تا مرگ محمد شاه ادامه داشت. او به مجرد خبر مرگ محمد شاه بدون اجازه عازم تهران گردید. به این امید که بتواند سمت صدراعظمی ناصرالدین شاه را کسب نماید. تا رسیدن شاه جدید به پایتخت، مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه عهده‌دار امور پایتخت بود و اطرافیان وی از آمدن میرزا آقاخان به تهران چندان راضی نبودند، وی نیز برای حفظ جان خویش به سفارت انگلیس رفت و تابعیت این کشور را به‌دست آورد.[۵]

زمانیکه ناصرالدین شاه به تهران رسید و تاجگذاری کرد، امیرکبیر را به صدارت خود برگزید. امیرکبیر که از افکار و اعمال میرزا آقا خان نوری آگاه بود تصمیم گرفت او را به منصبی بگذارد تا در کار دولت اختلال ایجاد نکند و لقب اعتمادالدوله را برای او صادر کرد.[۶][۷]

امیرکبیر به خاطر، اولاً، حمایت انگلستان و ثانیاً، طرفداری مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه و ثالثاً، بخاطر کمک میرزا آقاخان در خواباندن شورش سربازانی که علیه وی (امیرکبیر) قیام کرده بودند، دگر بار او را به کاشان تبعید نکرد و او را وارد کارهای دولتی کرد و لقب «اعتمادالدوله» به وی داده شد.

توطئه در قتل امیرکبیر[ویرایش]

میرزا آقاخان چون مردی جاه‌طلب بود و از طرفی از حمایت انگلیسی‌ها برخوردار بود؛ با توطئه او و مادر شاه (مهد علیا) توانست امیرکبیر را از قدرت برکنار و با همدستی مخالفان دیگر امیرکبیر، او را در حمام فین کاشان به قتل رساند و راه را برای صدارت خود هموار کند.[۸]

دوران صدارت[ویرایش]

میرزا آقاخان نوری بعد از عزل امیرکبیر در ۱۰ آذر سال ۱۲۳۰ش که عید ولادت سلطانی بود، به صدارت اعظمی انتخاب گردید و با در خواست ناصرالدین شاه قبل از عهده‌دار شدن صدارت با نوشتن نامه به وزیر مختار انگلیس در ایران، از تابعیت این کشور خارج شد[۹] و با دو شرط این سمت را پذیرفت. اول اینکه امیرکبیر از میان برداشته شود و دوم اینکه اگر قصوری در امر وزارت از او سر زد، جان او محفوظ باشد. ناصرالدین شاه هم با هر دو شرط او موافقت کرد.[۶][۷][۱۰]

در سال ۱۲۶۷ و در زمان صدارت امیرکبیر، بابیان قصد داشتند به رهبری یکی از بزرگان بابیه به نام ملا شیخ علی ترشیزی در دارالخلافه تهران فتنه ای برپا کند که میسر نشد و امیرکبیر از این اقدام آنها مطلع و مانع ایجاد فساد در جامعه شد.[۱۰] مجدداً در سال بعد یعنی ۱۲۶۸ توسط شیخ علی ترشیزی فتنه به نوعی دیگر به صورت سوء قصد به جان ناصرالدین شاه ظاهر شد.[۱۱] این ماجرا در دوران صدارت میرزا آقاخان نوری سوء قصد پیروان باب علیه ناصرالدین شاه اتفاق افتاد که در مرداد سال ۱۲۳۱ در شمیران بود. این ترور ناموفق ماند و عاملین آن که شش نفر بودند؛ به طرز فجیعی کشته شدند.[۱۰] ماجرا این بود که بابیان با لباس‌های رعیتی به بهانهٔ تظلم خواهی در حالیکه خنجرهای تیز و اسلحه در زیر لباس خود داشتند منتظر فرصتی شدند که به شاه حمله کنند و پس از این سوء قصد تصمیم داشتند به علما و اعیان شهر حمله کنند و شهر را به تصرف خود درآورند، که با رم کردن اسب شاه تیر آنها به خطا رفت و همگی فرار کردند.[۱۲] بعد از سوء قصد شاه فرمان قتل‌عام بابیان را صادر کرد.[۱۳] بسیاری از بابیان و حتی افرادی که مشکوک به بابی بودن بودند در یک کشتار دسته جمعی هولناک با سازماندهی علماء، دولتیان، شاهزادگان قاجار، دیوان‌سالاران و تاجران در ملاء عام با شیوه‌هایی فجیع شکنجه و اعدام شدند.[۱۳][۱۴] میرزا آقاخان نوری برای کاهش احتمال انتقام دستور داده بود که قربانیان بین گروه‌های مختلف مانند نظامیان، نجیب‌زادگان و استادان و شاگردان دارالفنون تقسیم شوند تا مسئولیت کشتار بین همگان تقسیم شود. بعضی را شمع‌آجین کردند،[۱۵] بعضی را به دم توپ بستند، بعضی را قطعه قطعه کردند، و بعضی را قبل از اعدام چشم از حدقه درآورند[۱۵] یا پوست از پا کندند و بعد از فرو بردن در قیر داغ مجبور به دویدن کردند.[۱۳] چندین هزار نفر در این قتل‌عام کشته شدند.[۱۳]

نقش او در جدایی افغانستان و پیمان پاریس ۱۸۵۷[ویرایش]

دوران صدارت میرزا آقاخان نوری برای انگلستان دورهٔ پیشرفت و تحکیم نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و اقتصادی بود و آنچه عمال این دولت خواستند انجام شد و مسئله جدایی هرات بزرگ‌ترین ضربتی بود که در این دوران به ایران وارد شد.[۱۶]

تحولات بین‌المللی و تلاش دولتهای روسیه و انگلستان و عثمانی جهت جلب دوستی ایران در جنگهای کریمه و نتایج این جنگ و جدایی هرات از ایران از مهم‌ترین حوادث دوران صدارت میرزا آقاخان نوری است.[۱۷] میرزا آقاخان یک سال بعد از قتل امیرکبیر به پاس قدردانی از حمایت انگلیسی‌ها از وی، بدون مقدمه و هیچ دلیل آشکاری قبالهٔ شهر هرات را تنظیم نموده به انگلیسی‌ها واگذار کرد؛ و حمله به هرات و افغانستان در سال‌های بعد یکی دیگر از اتفاقات دوران صدارت میرزا آقاخان می‌باشد که در پی آن انگلیسی‌ها وارد جنوب ایران شدند و این باعث شد که ایران دست از جنگ با افغانستان بردارد و استقلال آن را به رسمیت بشناسد و هرات برای همیشه از ایران جدا شود.[۱۸][۱۹][۲۰]

در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری، سندی از سوی شاه امضا شد که طی آن ایران متعهد گردید تنها در صورتی که نیروهایی از قندهار و کابل یا نقاط دیگر به هرات تجاوز کنند، قشونی برای دفاع از آن شهر بفرستد و پس از دفع دشمن نیروها را به کشور بازگرداند. این سند تا حدودی حاکمیت سیاسی ایران بر هرات را خدشه‌دار کرد، اما پس از این اتفاقات و روی کار آمدن محمدیوسف میرزا در هرات، حاکم کابل به تحریک انگلیس دست به شورش زد. در این شرایط محمدیوسف میرزا از حکومت مرکزی درخواست کمک کرد و ناصرالدین شاه هم با اعزام نیرو شورش‌ها را سرکوب کرد اما از آنجا که ایرانیان به عنوان فاتح وارد هرات شده و نسبت به اهالی شهر رفتار بدی داشتند محمدیوسف خان از کار خود پشیمان شد و به آن اعتراض کرد. به همین دلیل یوسف خان تلاش کرد با ایجاد شورش، سپاه ایران را از هرات بیرون کند که در نهایت با حمله سپاه ایران تسلیم شد و جای خود را به امیر جدید، عیسی خان داد که وی هم در نهایت به سرنوشت یوسف خان دچار شد. در چنین شرایطی انگلیس به هرات حمله کرد و ایران را در شرایط نامناسبی قرار داد. ناصرالدین شاه وقتی در عمل انجام شده قرار گرفت، به توصیه دولت‌های روسیه و فرانسه به نیروهای ایرانی دستور ترک هرات را داد و تقاضای صلح کرد. که منجر به معاهده پاریس ۱۸۷۵ میلادی یا ۱۲۳۵ شمسی شد.[۲۱]

مرگ[ویرایش]

میرزا آقاخان نوری بعد از عزل از صدارت، از آنجا که ناصرالدین شاه در ابتدای صدارت میرزا آقاخان به وی قول داده بود که جان وی از آسیب محفوظ بماند از کشتن او خودداری نمود. وی نیز مدتی به ورامین رفت و سپس مدتی در اراک، یزد، اصفهان و سپس به قم رفت و شش سال بعد از عزل از صدارت در قید حیات بود تا اینکه در ۲۸ اسفند ۱۲۴۳ در سن ۵۹ سالگی فوت و جنازه وی به کربلا منتقل و در صحن مسجدی که از ثلث اموال امیرکبیر ساخته شده بود دفن گردید.[۲۲]

منش و بینش[ویرایش]

فتحعلی شاه برای نوری شاهنشاهی نمونه بود و نوری چنان‌که در بسیاری از مکاتباتش به چشم می‌خورد، حسرت دوران حکومت او را می‌خورد و آرزوی بازگشت به آن دوران را داشت. دلبستگی او به تجمل و القاب و نشان‌ها همه متأثر از محیط دربار فتحعلی شاه بود. او در عین حال توجه بسیاری به حفظ تشریفات و سلسله مراتب دیوانی داشت.[۲۳] کنت گوبینو که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری نوری را ملاقات کرده بود، در سفرنامه خود او را چنین توصیف کرد:

«[نوری] فقط چند ساعت در اوایل صبح می‌خوابد و سراسر روز و تقریباً تمامی شب را کار می‌کند. می‌خواهد همه چیز را، داخله، خارجه، مالی، جزائی، تجاری، زیر نظر داشته باشد. باقی وزرا اسمی بیش نیستند و اهمیتی ندارند؛ و صدراعظم وظایف آنان را انجام می‌دهد. جمع منشی دائماً دورش حلقه زده‌اند و او حکم صادر می‌کند و آن‌ها در حضورش می‌نویسند و مهر می‌کند و خود شخصاً به پیک می‌سپارد… حرفی خانگی در تهران یا جای دیگر نیست که وی لطیفه‌ای دربارهٔ آن نداند و از آن جا که حافظه‌ای تحسین‌برانگیز و روحیه‌ای بشاش دارد، و کلیه خانواده‌ها و خویشان و بستگان آن‌ها را در ایران می‌شناسد، یکی از دل پذیرترین و سرزنده‌ترین قصه گویانی است که می‌توان پای صحبتشان نشست.»[۲۴]

میزان حقوق[ویرایش]

حقوق میرزا آقاخان در زمان وزارت ۴۲ هزار تومان در سال بوده که معادل ۲۷۹۹۳ لیره می‌شده. در همین زمان حقوق نخست‌وزیر انگلستان ۵۰۰۰ لیره در سال بوده؛ یعنی بیش از ۵ برابر حقوق نخست‌وزیر انگلیس دریافت می‌کرده‌است.[۲۵]

فرزندان[ویرایش]

میرزا آقاخان فرزندان زیادی داشت که عده‌ای از آن‌ها در زمان حیات وی و عده ای نیز بعد از فوت وی سمت‌هایی داشتند از جمله «میرزا کاظم خان نظام‌الملک» که به پیشکاری «امیر نظام»، ولیعهد اول ناصرالدین شاه انتخاب گردید. همچنین «حسینقلی خان صدرالسلطنه» (حاجی واشینگتن) که اولین سفیر ایران در آمریکا بود.[۲۶]

میرزا آقاخان در رسانه[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. خورموجی، محمد جعفر؛ حقایق الاخبر ناصری، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۱۰۶.
  2. حسینی، ندا؛ تاریخ ایران از نگاه مورخان، ص ۷۳۰.
  3. بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران، گلشن، چاپ سوم، ۱۳۶۲، ج ۴، ص۳۶۴.
  4. مکی، حسین؛ زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر، ص ۵۷۸.
  5. امداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران، گلشن، چاپ سوم، ۱۳۶۲، ج ۴، ص۳۶۶.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، چاپ چهارم، ج۲، ص ۶۳۲
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ اعتماد السلطنه، محمد حسن؛ صدرالتواریخ، تهران، سازمان انتشارات وحید، سال ۱۳۴۹، ص ۲۳۶
  8. محمود، محمود؛ تاریخ روابط ساسی ایران و انگلیس، تهران، چاپ اول، ج۲، ص۶۳۱.
  9. رائین، اسماعیل؛ حقوق بگیران انگلیس در ایران، تهران، علمی، چاپ نهم، ۱۳۷۳، ص ۲۵۷–۲۵۶.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، پیشین، ج۲، ص۶۴۰.
  11. محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، پیشین، ج۲، ص۶۴۵.
  12. محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، پیشین، ج۲، ص۶۴۷–۶۴۶.
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ Cole, Juan (1998). Modernity and the Millennium: The Genesis of the Baha'i Faith in the Nineteenth Century (به انگلیسی). New York City; New York: Columbia University Press. p. 28.
  14. Amanat, Abbas (2017). Iran: A Modern History (به انگلیسی). Yale University Press. p. 245.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Peter Smith & Moojan Momen (September 2005). "MARTYRS, BABI". Encyclopedia Iranica. Vol. Online Edition. Retrieved 1 May 2020.
  16. رائین، اسماعیل؛ حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص ۲۵۸.
  17. مهدوی، هوشنگ؛ تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، سپهر، چاپ اول، ۱۳۴۹، ص ۱۵۱.
  18. محمود، محمود؛ تاریخ روابط ساسی ایران و انگلیس، پیشین، ج ۲، ص۶۵۰.
  19. نجفی، موسی؛ تاریخ تحولات سیاسی ایران:بررسی مولفه‌های دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت در گستره هویت ملی ایران، ص ۱۳۱.
  20. محمود، محمود؛ تاریخ روابط ساسی ایران و انگلیس، ج ۲، ص ۷۱۷.
  21. «خیانت میرزا آقاخان نوری و جدایی هرات از ایران».
  22. ساسانی، خان ملک؛ سیاستگران دوره قاجار، تهران، بابک، بی تا، ج ۱، ص۵۸.
  23. امانت، عباس، ص۲۷۹
  24. امانت، عباس، ص۲۸۰
  25. جامع‌شناسی نخبه کشی-علی رضاقلی-ص۱۳۲.
  26. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان؛ صدر التواریخ، پیشین، ص۲۴۸.

کتابشناسی[ویرایش]