حبیب الله بلبل

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
حبیب الله بلبل
Habibullah Bulbul
نام اصلی
حبیب الله بلبل
زاده۱۷ قوس ۱۳۰۶
کابل
درگذشته۲۰ ثور ۱۳۷۶
لقببلبل
پیشهشاعر، صوفی
زمینه کاریشعر، عرفان، ادبیات
ملیتافغان، تاجیک
سال‌های فعالیت۱۳۷۶-۱۳۳۰
دیوان اشعاردیوان بلبل

حبیب الله، متخلص به بلبل فرزند محمد عمر خان به تاریخ ۱۷ قوس ۱۳۰۶ هجری شمسی در یک خانواده متدین در گذرگاه ملا محمود شور بازار کابل پا به عرصه وجود گذاشت. در دوران کودکی پدر خود را از دست داد، با موجودیت یک برادر در آغوش پر مهر مادر به همت مامای پاک نیت خود بنام سلطان محمد که یکی از صوفیان شهر کابل بود تحت تربیه گرفته شد. دوره ابتدائیه و متوسطه را در لیسه حبیبیه و علوم دینی و اخلاقیات را از مدرسه بنام و نشان ملا محمود که مهد و گهواره علم و آموزش علوم دینی بود در پهلوی سایر هم قطاران خود آموخت.

زندگینامه[ویرایش]

بعد از فراغت در وزارت مخابرات به حیث کارمند دولت مقرر و مدت چند سال را در آن وزارت ایفای وظیفه نمود، بعداً در نساجی پلخمری ولایت بغلان در سال ۱۳۳۷ تقرر حاصل نمود.

موصوف در بخش های مختلف اداری و حسابی ریاست عمومی نساجی پلخمری با کمال ایمانداری و صداقت انجام وظیفه نمود. متعاقباً از پلخمری به مرکز ریاست عمومی نساجی افغان تبدیل و در سال ۱۳۶۰ به تقاعد سوق و مدتی در فابریکه حجاری و بوتون واقعه خواجه ملا، انجام وظیفه نمود.

بعد از وقوع حوادث ناگوار ناشی از جنگ های تحمیلی در شهر کابل با جمعی از اعضای خانواده دست به مهاجرت به کشور پاکستان زد و در شهر ایبت آباد با جمعی از افغانان مهاجر مسکن گذین و از تقدیرات الاهی ۲۰ ثور ۱۳۷۶ به وقت نماز صبح داعیه اجل را لبیک گفته به رحمت حق پیوست.


در آن زمان که افغانستان توسط بیگانگان اداره می‌شد و هیچ گاه راه و امکان انتقال پیکر شان به وطن ممکن نبود، به مشوره دوستان و فرهنگیان در همان شهر به خاک سپرده شد.

آخرین پارچه شعر[ویرایش]

آخرین پارچه شعری را که برای خویش نبشته و در گوشه بالین گذاشته بود حسب وصیّت شان در سنگ مزار شان حک گردیده است.

این خاک سیاه که مرقد یار من استمقدور ز خداست آنچه در کار من است
در حین مهاجرت اجل وا نگذاشتدوری ز وطن مگر سزاوار من است
مشی یا دل ازین لحد بگرفتندکا امروز مزار مرقد آثار من است

انتخاب لقب[ویرایش]

از جوانی قریحه شعری داشته لقب “بلبل افغان” را به تشویق برادرش الحاج میرزا جمال الدین انتخاب و به همین لقب شعری شهرت یافت. برادر بزرگ شان موسوم به میرزا جمال الدین خان که از جمله صوفیان شهر کابل بود نه تنها مشوق اصلی در عرصه شعر و ادب بل در تعلیم و تفسیر قرآن نیز بوده که در وصف شان چنین می سراید.

یک برادر دارم اما همچو صوفی پاکبازآن جمال نازنین را شایق جانیستم
هرکه او شد یار جانی جانمن بادا فدایشلیک اکثر مبتلا با دلبر فانیستم

فرزندان[ویرایش]

موصوف در سن ۲۸ سالگی ازدواج نمود، ثمره ازدواج شان دو پسر و دو دختر میباشد که به اثر تلاش خستگی ناپذیر و عشق و علاقه که به فراگیری علوم متداوله عصر داشتند، فرزندان خویش را از فیض علم و تحصیل بهره‌مند و به درجات عالی تقدیم جامعه نمود.

سفر های رسمی و شخصی[ویرایش]

ایشان به کشور های پاکستان، ایران، هندوستان و عربستان سعودی سفر های رسمی و شخصی داشته و همچنان از اکثر ولایات باستانی کشور دیدار نموده، از زیبایی های طبیعت و کلتور فرهنگ مردمان سرزمین خویش اکثراً در ادبیات شعری اشاره ها داشته است.

ذکر حق[ویرایش]

موصوف چون از سن خورد علاقه به تلاوت قرآن مجید داشت و در ایام جوانی هر ماه اقدام به ختم القرآن می‌نمود. در پهلوی اینکه از فضیلت تلاوت قرآن مجید بهره‌مند بود برای فرزندان و نواسه هایش نیز تدریس و تفسیر مینمود.

روابط علمی و ادبی[ویرایش]

ایشان روابط علمی و ادبی با شعرا و دانشمندان عرصه خویش داشته، در ضمن اینکه مدت طولانی را بمنظور ایفای وظیفه رسمی دور از کابل سپری نمود اما با شعرا و دانشمندان معروف وقت همچو صوفی غلام نبی عشقری، صوفی عبدالحق بیتاب، مولانا خال محمد خسته، یوسف آئینه، میر جمال الدین شایق، عبدالرحمن پژواک، عبدالحق واله و دیگر مردمان فرهنگی و ادبی ارتباط و ارادت خاص داشته، باهم شعر و مطالب علمی تبادله مینمودند.

در یک غزلی که در وصف صوفی صاحب غلام نبی عشقری چنین می‌نویسد:

در دلم خیلی عزیز افتاده چون جان عشقریخصلت مردانه دارد ای رفیقان عشقری
باوجود ناتوانی چون جوانمردان دهربا خود بیگانه کرده لطف و احسان عشقری

جناب صوفی صاحب عشقری در جواب چنین مینویسد:

به صف شاعران عصر بیتش با نمک باشد به برگ گل نویسم دفتر و دیوان بلبل را
ز همدردی نموده عشقری را یاد در گلشنازین یاد آوری ها صدقه ام چشمان بلبل را

در جای دیگر در وصف حال میر جمال الدین شایق چنین مینویسد:

نشاید دیده باشی همزبانش در شکر ریزیکند تصدیق هرکی خوانده است دیوان شایق را
ارادت داشت بلبل بر جنابش از ره اخلاصجهان فانیست یارب حفظ کن ایمان شایق را

ارادت به شعرای کلاسیک[ویرایش]

ایشان به شعرای کلاسیک همچو ابوالمعانی بیدل، مولانا جلال الدین محمد بلخی، حکیم سنایی غزنوی، خواجه عبدالله انصاری، نورالدین عبدالرحمن جامی، امیر خسرو دهلوی، شیخ فخرالدین عراقی، حکیم عمر خیام نیشابوری، ابوسعید ابوالخیر، صائب تبریزی، حافظ و سعدی شیرازی ارادت خاص داشته و آثار گرانبهای ایشان را همیشه مطالعه نموده به همصفان و همفکران شان تعبیر و تفسیر و اشعار شان را استقبال مینمود. در کلیه مراسم های رسمی، ملی، کنفرانس های علمی، جشن ها که برگزار میگردید با تقدیم اشعار اشتراک مینمود.

آثار بجامانده[ویرایش]

از موصوف چهار جلد گنجینه از اشعار که شامل غزلیات، رباعیات، مخمسات، مناجات و مثنوی بجا مانده است. داستان های چاپ شده در قالب مثنوی قرار ذیل میباشند.

  1. پاکبازان
  2. بدخشان
  3. چهل دزد
  4. دخت شاه در کلبه گدا
  5. عشق اکبر
  6. مدرسه عشق
  7. نمک دوستی
  8. صیاد در دام عشق


آثار و اشعار شان در جراید روز نامه های هیواد، بیدار بلخ، انیس، ژوندون و سایر مجلات و اخبار رایج وقت چاپ و به نشر رسیده است.

نمونه شعر[ویرایش]

سرنامه کتابم از نام توست زیباای من فدای نامت ای قادر توانا
از قدرت قدیمت شد لوح کرسی آبادهفت آسمان به قدرت بنمودی تو برپا
هم ارض هم سما را هم آدم و هوا رااز نیستی به هستی خود کرد هیی تو پیدا
خورشید ماه انجم در یدِ اختیارتفرش زمین و افلاک پیش تو یک سپر کاه
خود عالمی و عامل خود قادری و کاملواقف ز حال موری جنبد اگر ته چاه
باران فیض بارت کز ابر رحمت توستعالم برت ثنا خوان از فرش تا ثریا
ما بندگان عاصی در پیشگاه ذاتتجز عجز سر نداریم ای پادشاه شاها
بلبل به بی زبانی وصفت چه می توان گفتموصوف شد به قرآن وصف تو قل هو الله


دیوان بلبل، به کوشش نجیب الله هنرور و فهیم هنرور، چاپ اول ایالات متحده

منابع معلومات[ویرایش]