محمد
محمد | |
---|---|
![]() خوشنویسی نام «محمد» به خط ثلث | |
زادهٔ | حدود ۵۷۰ میلادی مکه، حجاز |
درگذشت | ۶۳۲ یا بعد از سال ۶۳۴ میلادی علمای شیعی: ۲۸ صفر ۱۱ هجری (۲۸ مه [سبک قدیمی: ۲۵ مه] ۶۳۲) علمای سنّی: ۱۲ ربیعالاول ۱۱ هجری (۱۰ ژوئن [سبک قدیمی: ۷ ژوئن] ۶۳۲) مدینه، حجاز |
آرامگاه | مسجد النبی، مدینه |
دیگر نامها | کنیه: ابوالقاسم ر.ک. نامها و عناوین محمد |
سالهای فعالیت | ۶۰۹–۵۸۳: بازرگان ۶۳۲–۶۰۹: پیامبر |
کارهای برجسته | میثاق مدینه |
پیش از | ر.ک. جانشینی محمد |
دین | اسلام |
همسر(ها) | فهرست کامل |
فرزندان | فهرست کامل |
والدین | عبدالله بن عبدالمطلب (پدر) آمنه بنت وهب (مادر) |
خویشاوندان | شجرهنامه اطرافیان محمد |
امضاء | |
![]() مهر نبوت |
محمّد بن عبداللّه (نام کامل به عربی: أَبُو الْقَاسِم مُحَمَّد بْن عَبْد الله بْن عَبْد المُطَّلِب بْن هَاشِم؛ حدود ۵۷۰ میلادی – ۶۳۲ یا بعد از ۶۳۴ میلادی) بنیانگذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویلدهندهٔ قرآن و تجدیدکننده آیین یکتاپرستی (دین حنیف) است. او همچنین به عنوان یک سیاستمدار، رئیس دولت، بازرگان، نظریهپرداز دینی، خطیب، قانونگذار، اصلاحگر، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی ادیان، مأمور تعلیم فرمانهای الله یا همان خدای مسلمانان بهشمار میرود و بین آنها ملقب به «رسولالله» است.
منابع تاریخی برای بازسازی سرگذشت محمد، قرآن و منابع غیراسلامی معاصر او هستند که هر دو اشارههای کوتاهی به جزئیات زندگی او کردهاند. در منابع روایی اسلامی، گزارشهای متعددی از اتفاقات زندگی محمد وجود دارد که دههها بعد از زندگی او نوشته شدهاند و بیشتر محققان آنها را فاقد ارزش تاریخی میدانند. محمد حدود سال ۵۳ ق. ه/۵۷۰ م، در مکه در سرزمین حجاز واقع در شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در دوران جوانی به بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در ۲۵ سالگی ازدواج کرد. محمد که از روش زندگی مردم مکه ناخشنود بود، گهگاه در غار حرا در یکی از کوههای اطراف آن دیار به تفکر و عبادت میپرداخت. به باور مسلمانان، محمد در همین مکان و در حدود ۴۰ سالگی از طرف خدا به پیامبری برگزیده، و وحی بر او فروفرستاده شد. در نظر آنان، دعوت محمد همانند دعوت دیگر پیامبرانِ کیش یکتاپرستی مبنی بر این بود که خداوند (الله) یکتاست و تسلیم شدن برابر خدا راه رسیدن به اوست.
طی سیزده سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت قبیله قریش و برخی دیگر از قبیلههای عرب روبهرو شدند و با آنان با خشونت رفتار میشد. محمد برای رهایی از این آزار و اذیتها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب — که بعدها مدینة النبی نامیده شد — هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایلِ درحالستیزِ اوس و خزرج را متحد کند. وی بر پایهٔ مسلمانان مهاجر مکه و مردم مدینه جامعه و دولتی نوین با نام اُمَّت تأسیس کرد. بین مسلمانان با قبایل مکه و همپیمانان آنها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ، محمد به همراه پیروانش — که تا آن زمان به بیش از دههزار نفر بالغ شده بودند — شهر زادگاهش را فتح کرد. به تدریج و بهخصوص پس از فتح مکه بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت. محمد ده سال پس از هجرت، در سال ۶۳۲ یا بعد از سال ۶۳۴ میلادی درگذشت.
آیات یا نشانههای خدا که به باور مسلمانان، به صورت وحی به محمد رسیده و تا هنگام درگذشتش توسط او اعلام میشد، قرآن را تشکیل میدهد و آنان تا به امروز این کتاب را به عنوان «کلام خدا» گرامی داشتهاند. در کنار قرآن، زندگی محمد (سیره) و روایات گردآوریشده از او (سنت) نیز برای مسلمانان به عنوان منابع اصلی شریعت اسلام اهمیت دارد.
پیش زمینه تاریخی
بنابر منابع اسلامی، اسماعیل — پسر ابراهیم و هاجر — کعبه را ساخت و کعبه پیش از پایهگذاری شهر مکه، ساخته شد. مکه بهتدریج به مرکزی مهم برای کاروانهای تجاری در عربستان و مرکز فعالیتهای مذهبی و تجاری غربِ حجاز تبدیل شد. علاوه بر کعبه، بیش از ۳۰۰ بت هم وجود داشت و عربها هر ساله آنها را زیارت میکردند و اعمالی چون طواف گرد کعبه تند؛ اما تشریفات مذهبی برای «الله» انجام نمیشد.[۱] هم چنین در قرآن صحبت از افرادی که «دین حنیف» بودهاند میرود. در قرآن حنیف اشاره به کسی دارد که از راهِ فطرت خود به دینِ طبیعی، که یکتاپرستی باشد رسیدهاست. ابراهیم به عنوان الگوی اصلی حنیفان (حق گرایان) معرفی میشود که با بصیرت شخصیاش به یکتاپرستی رسیدهاست؛ چنانکه آیین حنیف معادل دین ابراهیم تعریف میشود. مفسران قرآن مینویسند که پیش از اسلام حنیف به دو دسته افراد اطلاق میشد: عربهایی که پیرو آیین ابراهیم بودند و بت پرستانی که تنها برخی از مراسم دینی مربوط به آیین ابراهیم مانند حج یا ختنه را انجام میدادند. درستیِ تاریخی این گفته میان پژوهشگران غربی مورد اختلاف است. برخی اساساً گزارشهای تاریخی مربوط را رد کرده و آنها را تعمیم دادن مفاهیم قرآنی به دوران پیش از اسلام میدانند، اما دیگران درستیِ تاریخی همگی یا برخی از آن گزارشها را میپذیرند.[۲] مدرک دقیقی مبنی بر این که آیین حنیف پیش از یهودیت و مسیحیت در میان عربها وجود داشته در دسترس نیست،[۳] اگرچه نشانههای رمزآلودی از آن در شعرهای قدیمی عرب یافت میشود.[۴]
نام و القاب
نام عربی «محمد» (در یونیکد: ﷴ) به معنای «قابل ستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شده،[قرآن ۱][۵] رایجترین نام پیامبر اسلام است. با این وجود میان تاریخپژوهان دربارهٔ معنای لغتِ «محمد» که در قرآن به کار رفته و اینکه واقعاً نام پیامبر این دین بوده یا نه، اختلافنظر وجود دارد و او در سورهای دیگر «احمد» خطاب شدهاست.[۶] وی همچنین به «الامین» — به معنای قابل اعتماد — معروف بودهاست.[۷] محمد اسامی بسیار دیگری دارد، ازجمله «اسامی مقدس» که به باور مسلمانان خداوند به او بخشیده و در موقعیتهای متفاوت به آن نامها خوانده شدهاست. از بین این نامها، «احمد» — به معنای مورد ستایشترین — به عنوان نام آسمانی و باطنی پیامبر، بیشتر مورد توجه است و باور دانشمندان اسلامی طی قرون متمادی بر این بودهاست که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط (پاراکلتوس) در آینده سخن میراند، به احمد اشاره دارد.[قرآن ۲][۸] همچنین قرآن برای خطابقراردادن پیامبر، از برخی دیگر از اسامی چون: نبی (پیامبر)، رسول (فرستاده)، طاها[یادداشت ۱] (تطهیر کننده، پاک و راهنما)، یاسین[یادداشت ۲] (مرد کمال)، مصطفی (برگزیده)، عبدالله (بندهٔ عالی خدا)، حبیبالله (محبوب خدا)، ذکرالله (یادآور خدا)، امین (مورد اعتماد)، سراج (روشنگر راه راست)، منیر (روشنگر جهان)، هدی (رهنمای حقیقت)، غیاث (یاریکننده)، بشیر (هشداردهنده)، نذیر (یادآور)، مذکر (تذکّردهنده)، شهید (گواه) و مبشر (حامل خبر خوش)، بهره میجوید. گاهی محمّد، با توجه به موقعیت او در هنگام وحی، با نامهایی مورد خطاب قرار گرفتهاست: بهطور مثال او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمّل و مدثر (به معنی «جامه بهخود پیچیده») خوانده شدهاست.[۹][۱۰] هرچند قرآن در برخی آیات تفاوت قائلشدن بین پیامبران را منع میکند ولی در آیهٔ ۴۰ سورهٔ احزاب، محمّد را «خاتمالنبیین»[قرآن ۳] میخواند.[۱۱]
نسب

شجرهنامهٔ محمد از دیدگاه تاریخی معلوم نیست و آنچه موجود است، داستانهایی بوده که بعدها به وجود آمدهاست. پدر «عبدالله» و مادرش «آمنه» از خاندان بنیهاشم از قبیله قریش بودند. بنیهاشم از خاندانهای برجسته و با اصل و نسب ولی فقیر در شهر مکه بود.[۱۲][قرآن ۴] انساب محمد، در کتب سیره، به گونههای مختلف آمدهاست، ولی مشهور در بین سیرهنویسان و مورخان مسلمان تا عدنان چنین است: «محمّد پسر عبدالله پسر عبدالمطلّب پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قصی پسر کلاب پسر مرّة پسر کعب پسر لوی پسر غالب پسر فهر پسر مالک پسر نضر پسر کنانة پسر خزیمة پسر مدرکة پسر الیاس پسر مضر پسر نزار پسر معد پسر عدنان».[۱۳][۱۴] در این سلسله نسبها قبل از عدنان هماهنگی اندک است.[۱۵][۱۶]
زندگی
تولد
تاریخ دقیق تولد محمد نامعلوم است، ولی احتمالاً بین ۵۶ تا ۵۰ ق. ه/۵۶۷ تا ۵۷۳ م است[۱۷] که مورد قبولترین سال، ۵۳ ق. ه/۵۷۰ م[۱۸] یا ۵۲ ق. ه/۵۷۱ م است.[۱۹] به گزارش مرتضی عاملی، محمد در مکه و به سال عامالفیل یعنی چهل سال قبل از بعثت، به دنیا آمد. در روز ولادت او بین منابع شیعی و سنی اختلاف است و منابع شیعه، تاریخ ۱۷ ربیع الاول و منابع سنی، ۱۲ ربیع الاول را روز ولادت دانستهاند. با این وجود، کلینی از محدثان شیعه، تاریخ ۱۲ ربیع را برای ولادت پذیرفتهاست.[۲۰] به نوشتهٔ چیز رابینسون علت اشتهار سال ولادت محمد به عامالفیل، مقارنت ولادت او با حملهٔ سپاه فیل دانسته شدهاست. این حمله باید در دههٔ ۵۵۰ میلادی رخ داده باشد.[۲۱]
گاهشمار زندگی محمد در مکه | |
---|---|
رویدادهای زندگی محمد در مکه | |
۵۶۹ | مرگ عبدالله (پدر) |
۵۷۰–۵۷۱ | تولد محمد |
۵۷۶ | مرگ آمنه (مادر) |
۵۷۸ | مرگ عبدالمطلب (پدربزرگ و سرپرست) |
۵۸۳ | سفر تجاری به شام |
۵۹۵ | ازدواج با خدیجه |
۶۰۵ | تولد فاطمه زهرا (به روایت اهل سنت) |
۶۱۰ | بعثت و شروع نبوت |
۶۱۳ | دعوت عشیره و آغاز دعوت علنی و عمومی |
۶۱۴ | آغاز آزار مسلمانان توسط مردم مکه |
۶۱۵ | تولد فاطمه زهرا (به روایت شیعه) هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه |
۶۱۶ | آغاز محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب |
۶۱۹ | پایان محاصره بنی هاشم در شعب ابیطالب سال اندوه: مرگ ابوطالب و خدیجه |
۶۲۰ | اسراء و معراج |
۶۲۱ | پیمان عقبه اول (بیعت النساء) |
۶۲۲ | پیمان عقبه دوم (بیعت الحرب) مهاجرت مسلمانان به یثرب |
محمد در مکه
کودکی

پیش از تولد محمد، عبدالله، پدرش، درگذشت.[۲۲] عبدالله بازرگانی بود که گاه با پدرش عبدالمطلب در امور تجاری همکاری میکرد.[۲۳] طبق روایات اسلامی، عبدالمطلب، پدربزرگ محمد و بزرگخاندان قریش، محمد را پس از تولد طبق عادت مرسوم، به دایهای به نام حلیمه بنی سعد سپرد. او ۲ سال در قبیله سعد بن بکر، شاخهای از قبیله هوازن، نزد حلیمه بود. با این وجود برخی از پژوهشگران غربی درستیِ تاریخی سپرده شدن محمد به حلیمه را رد کردهاند.[۲۴] زمانیکه محمد ۶ ساله بود به همراه مادرش، آمنه بنت وهب، و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر عبدالله و دیدار از خویشاوندان راهی یثرب شدند. آمنه در مسیرِ بازگشت، در محلی به نام «ابواء» درگذشت.[۲۵][۲۶] و پس از آن عبدالمطلبِ ۸۰ ساله، سرپرستی محمد را بر عهده گرفت.[۲۷] هر چند محمد تحت سرپرستی عبدالمطلب (شخصی بانفوذ و رهبر مکه) قرار داشت؛ اما دوران یتیمی را با سختیهای فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمد از معدود موضوعات دربارهٔ زندگی محمد است که در قرآن بدان اشاره شدهاست:[۲۸] «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟».[قرآن ۵] در ۸ سالگی محمد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمد (که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکه داشت) سرپرستی محمد را بر عهده گرفت.[۲۹][۳۰] محمد در ۱۲ سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیره ابن اسحاق و طبری نقل شدهاست که در این سفر با بحیرا سرجیوس (یک راهب مسیحی) دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید.[۳۱][۳۲][۳۳] به گزارش مرتضی عاملی، پس از ملاقات با بحیرا، عبدالمطلب به همراه محمد، به جهت خطر حمله یهودیان به او از ادامهٔ سفر پشیمان شده و به مکه بازگشتند.[۳۴] داستانهای بسیاری در منابع اولیه در مورد محمد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابلاطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمد در این داستانها بسیار متفاوت با چهرهای است که قرآن از محمد ارائه میدهد و این داستانها از دیدگاه تاریخی بیشتر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند.[۳۵]
نوجوانی تا پیش از اعلام پیامبری

بنابر گزارش مورخین، محمد در دوران نوجوانی در جنگهای فجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارشها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند. سن او در هنگام بروز این جنگها — که چندین سال طول کشید — ۱۴ تا ۲۸ سال بودهاست.[۳۷] با این وجود، مرتضی عاملی در شرکت محمد در جنگ فجار به دید تردید نگریستهاست.[۳۸] پیمان حلفالفضول پس از جنگهای فجار در خانه عبدالله بن جدعان میان برخی از قبایل قریش منعقد شد تا به عدالت پایبند باشند و آن را برپا دارند و جمعاً از ستمدیدگانی که قبیلهای در مکه ندارند حمایت کنند و محمد نیز در حالی که بیست ساله بود در آن عضویت یافت. محمد آورنده اسلام که در جوانیاش خود عضو یکی از این پیمانها بوده میگوید؛ عوض کردن آن را با هیچ چیز دیگر خوش ندارد و حتی در دوره اسلام هم حاضر به پذیرفتن دعوت به آنگونه عهدیاست.[۳۹][۴۰] با وجود این که در دوران جوانی محمد بتپرستی در مکه مرسوم و معمول بود ولی محمد هرگز تفکرات بتپرستی نداشت و بتپرستی نکرد.[۴۱]
محمد گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله میکرد و راهکارهای عملی جهت حل و فصل اختلافات ارائه میکردهاست.[۴۲] یکی از موارد اختلافی نصب حجرالاسود در مکانش بود که پس از اختلاف قبایل در آن، محمد پیشنهاد داد تا پارچهای را آورده و هر قبیله بخشی از آن پارچه را گرفته و حجرالاسود را همگی تا محل نصب حمل نمایند.[۴۳] به نوشته جان اسپوزیتو، امانتداری و وفاداری نیز از صفات برجسته محمد پیش از اسلام بودهاست. تا جایی که گاه او را «محمد امین» میخواندند. محمد که مدتها بود دیگر سرمایهای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایهداران مکه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا بهنیابت از آنان به بازرگانی بپردازد.[۴۴] به گزارش منابع روایی، محمد سفری را در ۲۵ سالگی به شام داشت و در این سفر از جانب خدیجه به قصد تجارت عازم بود. محمد پس از همین سفر بود که نسبت به ازدواج با خدیجه اقدام کرد.[۴۵] محمد از این وصلت دارای دو پسر (که در کودکی درگذشتند) و چهار دختر شد[۴۶] که بر اساس تمامی گزارشها ازدواج موفقی بود.[۴۷]
پس از اعلام پیامبری
بنابر برخی روایتهای اسلامی، محمد پیش از بعثت، هر سال چند هفته را در غار حرا به عبادت و تفکر میپرداختهاست.[۴۸][۴۹] زمانی که محمد چهل سال سن داشت، در یکی از شبهای سال ۱۳ ق. ه/۶۱۰ م، جبرییل در غار حرا بر محمد ظاهر شد و ۳ بار به او گفت: «إقرأ — بخوان!» و سپس آیههای ابتدایی سوره علق را برایش خواند:[۵۰][۵۱][۵۲]
(به عربی: إقرأ بِاسمِ رَبّک الّذی خَلَق. خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق. إقرأ وربُّک الأکرَم، الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم، عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم یَعلَم.)
بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ که انسان را از خون بسته (علق) آفرید. بخوان که پروردگار بسیار بخشندهاست، آن که با قلم آموزش داد. به انسان آموخت آنچه را که نمیدانست.[یادداشت ۳]
طبق اغلب روایات شیعه و سنی نزول نخستین آیات قرآن در ماه رمضان و احتمالاً در هفدهم این ماه یا شب قدر بودهاست. البته، طبق روایات شیعه مبنی بر آن که بعثت به نبوت در ۲۷ ماه رجب بودهاست،[۵۳][۵۴] به عقیده جعفریان، احتمالاً بعثت پیش از دریافت آیات بودهاست. در خصوص حالات محمد در زمان نخستین دریافت وحی، مطالبی توسط سیره نویسان و عمدتاً از طریق آل زبیر نقل شدهاست که به عایشه میرسد. روایات مربوط به این موضوع به راویانی میرسد که در زمان نخستین وحی متولد نشده یا خردسال بودهاند.[۵۵] به نوشته پیترز نخستین سورهٔ وحیشده به محمد نامعلوم است و میتواند سورههای دیگری نیز باشد.[۵۶] اما رسول جعفریان میگوید قطعاً نخستین آیات نازل شده آیات ابتدایی سوره علق بودهاست. سپس مدتی فاصله بین این آیات و آیات بعدی که به سوره مدثر مربوط است، واقع میشود. اما، اختلاف بین منابع زیاد است بهطوریکه از سه روز تا سه سال ذکر شدهاست.[۵۷]
دعوت به اسلام و مخالفتهای قریش
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، خدیجه زن محمد نخستین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. کمی بعد علی پسرعموی ده ساله محمد، ابوبکر دوست نزدیک او و پسرخواندهاش زید بن حارث نیز به خدیجه پیوستند و نخستین کسانی بودند که به محمد ایمان آوردند.[۵۸][۵۹] بنابر روایت ابن اسحاق و نیز واقدی، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ میکرد.[۶۰][۶۱][۶۲][۶۳] روایتی از جعفر صادق، امام ششم شیعه، نیز حاکی از همین مطلب است.[۶۴]

بر پایهٔ روایتهای اسلامی، پس از سه سال دعوت علنی آغاز میشود. هنگامی که آیه انذار[قرآن ۶] فروفرستاده میشود، محمد، خویشاوندان نزدیکش (عشیره) در بنیهاشم شامل فرزندان عبدالمطلب را که ۴۵ نفر میشدند، دعوت میکند[۶۵] و ایشان را پند و اندرز میدهد: «ای پسران عبدالمطلب!... خدا به من فرمان دادهاست تا شما را به سویش فرا بخوانم. چه کسی از شما مرا در این امر یاری خواهد کرد و برادر، وصی و جانشین من خواهد بود؟» و فقط علی که ۱۳ سال داشت، پاسخ داد. سپس محمد گفت: «این [علی]، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به او گوش فرا دهید و از او پیروی کنید.» اما، حاضران وی را ریشخند کردند. پس از این دیدار برخی از زنان بنیهاشم نیز اسلام آوردند.[۶۶][۶۷] بر پایهٔ روایتهای اسلامی، پس از دعوت عشیره، هنگامی که محمد مطمئن شد ابوطالب در برابر بزرگان قریش از او پشتیبانی میکند، بالای کوه صفا رفت و مردم را فراخواند و سپس دربارهٔ توحید (یگانگی خداوند) و باور به الله، پیامبری و روز رستاخیز با آنها سخن گفت.[۶۸] مدتی بعد این آیه فروفرستاده میشود: پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما شر ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.[قرآن ۷][۶۹][۷۰][۷۱]
در آغاز دعوت بیشتر اهل مکه محمد را نادیده گرفتند، شماری او را مسخره کرده و برخی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمد ایمان آوردند را میتوان به ۳ گروه اصلی دستهبندی کرد: برادران جوان و فرزندانِ بازرگانان بزرگ مکه، افرادی که موقعیت اجتماعی دستاولشان را در قبیلهشان از دست داده بودند و نتوانسته بودند آن را دوباره به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکه، به ویژه خارجیها.[۷۲][۷۳] تا سال چهارم بعد از بعثت سیره نویسان حدود ۲۸ نفر از مردان را ذکر کردهاند که مسلمان شدهاند.[۷۴] در سه سال نخستین، دعوتِ محمد بیتوجه به عقاید مشرکان بود و قریش نیز با او دشمنی نمیکرد. نگرانی مکیان از آن نبود که کسی از آیین شان به مسیحیت یا اسلام بگرود، آنها نگران بودند که نظام ارزشی و قبایلی شان مورد تردید قرار گیرد.[۷۵] آغاز دشمنیها و مخالفتها با محمد، به گفتهٔ ابن سعد و ابن هشام پس از گفتن آیههایی که در آن نیاکان بتپرست اهل مکه و پرستش بتها محکوم شده بودند،[۷۶][۷۷] و به گفتهٔ برخی دیگر از همان آغاز تبلیغ همگانی بود.[۷۸]
افزایش شمار پیروان محمد باعث شد که او خطری برای قبیلههای منطقه و حاکمان شهر بشود؛ زیرا ثروتشان به کعبه، کانون زندگی مذهبی مکه وابسته بود و محمد میخواست آن را برهم بزند. ردکردن مذهب سنتی مکه به ویژه برای قبیلهٔ خودش توهینآمیز بود؛ زیرا آنها خود نگهبانان کعبه بودند. بازرگانان نیرومند مکه به قصد سازش، به محمد پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازه ورود به حلقه درونی بازرگانان را بدهند و موقعیتش را با ازدواجی پر سود تثبیت کنند. محمد این پیشنهادها را نپذیرفت.[۷۹] منابع تاریخی اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمد و یارانش را به ثبت میرساند.[۸۰] مسلمانان در ابتدا تا حدی میتوانستند آزادانه نماز بخوانند. اما به تدریج با مخالفت مشرکان مکه مواجه شدند و مجبور شدند مخفیانه عبادت کنند. بهخصوص پس از درگیری سعد بن ابی وقاص با یکی از مشرکان که منجر به شکستن سر وی توسط سعد شد، آنها آزادی خود را از دست دادند و حتی محمد و گروهی از پیروانش مجبور شدند در خانه ارقم بن ابی ارقم بر روی کوه صفا مخفی شوند. این ماجرا در حدود سال چهارم پس از شروع دعوت بودهاست.[۸۱] شیوه آزار مسلمانان بستگی به جایگاه قبیلهای آنها داشت. چون در مکه حکومتی وجود نداشت، اقوام مسلمان وی را در خانه زندانی میکردند. اما، این نظام قبایلی همزمان از آنها در برابر قتل حفاظت میکرد. اگر بهفرض مسلمان از بزرگان و آبرومندان قبایل بود، مشرکان وی را با خوار کردن و اتهام به حماقت آزار میدادند. ثروتمندان مسلمان را تهدید به از بین بردن اموال میکردند. شکنجه و آزار مخصوص کسانی بود که پشتوانه قبیلهای نداشتند. ضعفا را تا حدی شکنجه میکردند تا از دین خود دست بردارند.[۸۲] سمیه بنت خباب که به عنوان نخستین زن شهید اسلام شهرت دارد، بردهٔ عمرو بن هشام، معروف به ابوجهل،[یادداشت ۴] بود. او با نیزهٔ اربابش به این دلیل که نمیخواست از اسلام برگردد، کشته شد. بلال حبشی، یک مسلمان بردهٔ دیگر، به دست اربابش امیة بن خلف شکنجه میشد؛ امیه، سنگی سنگین روی سینهٔ بلال میگذاشت تا او را مجبور کند دست از اسلام بردارد.[۸۳][۸۴] در این زمان، محمد شخصاً به جز فحاشی، از دیگر اشکال آزار و اذیت جسمانی در امان بود؛ زیرا تحت پشتیبانی بنیهاشم بود.[۸۵][۸۶]
هجرت مسلمانان به حبشه
در سال ۸ ق. ه/۶۱۵ م، برخی از پیروان محمد به حبشه هجرت کردند و تحت پشتیبانی نَجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، آن جا ساکن شدند.[۸۷] برآورد جعفریان آن است که تا این زمان حدود صد نفر مسلمان شده بودند.[۸۸] ابن سعد به دو هجرت مجزا اشاره میکند. به گفته وی اکثر مهاجرین گروه اول پیش از هجرت مسلمانان به مدینه به مکه بازگشتند در حالی که گروه دوم در بازگشت مستقیماً به مدینه رفتند. ابن هشام و طبری اما از یک مهاجرت (از مکه به حبشه) سخن میگویند. این روایات مؤید این مسئله هستند که آزار و اذیت شدن مسلمانان در مکه نقش بزرگی در تصمیم محمد مبنی بر پیشنهاد مهاجرت به حبشه داشتهاست. گرچه مونتگومری وات نشان میدهد که سناریوی مهاجرت به حبشه خیلی پیچیدهتر از آنی بودهاست که در متون قدیمی تاریخی آمدهاست. او نتیجه میگیرد که دلایلی همچون اشتغال به تجارت -جهت رقابت احتمالی با خانوادههای تاجر مکه- یا وجود نوعی تفرقه بین گروههایی از تازه مسلمانان در مهاجرت به حبشه نقش داشتهاست. بر اساسنامه معروف عروه (مندرج در طبری) اکثر مهاجران پس از قویتر شدن اسلام -به دنبال اضافه شدن عمر و حمزه به مسلمانان- به شهر خود بازگشتند. در عین حال داستانی کاملاً متفاوت در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکه بیان شدهاست.[۸۹] این داستان که با نام «غرانیق» شناخته شدهاست در تاریخ طبری، تفسیر طبری، طبقات ابن سعد و اسباب التنزیل واقدی با سندهای مفرد نقل شدهاست.[۹۰] اما در سیره ابن هشام و (احتمالاً) در سیره ابن اسحاق[۹۱] نقل نشدهاست. بر پایه این روایت، محمد هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند و وجود سه خدای مکه — که دختران الله خوانده میشدند — را پذیرفت، آنها را ستایش کرد، و شفاعتشان را وارد دانست. اخبار این ماجرا به مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند رسیده و برخی از آنها قصد بازگشت به مکه را کردند. این روایتها ذکر میکنند که پس از فروآمدن جبرییل بر محمد و آگاه ساختن او، وی این آیهها را پس گرفت. نوشتههای دانشمندان اسلامی از قرن چهارم اسلامی به بعد شدیداً درستیِ تاریخی این روایت را زیر پرسش بردند.[۹۲] مونتگومری وات این حادثه را به اندازهای شگفتانگیز میداند که نمیتواند آن را به عنوان اختراع محض بپذیرد. او به استناد قرآن (حج، آیه ۵۲) بر این باور است که دست کم در وحی در یک مورد شیطان چیزی به او افکند.[۹۳] در مقابل دانشنامه اسلام دلیل وات را ناکافی میداند و مینویسد «داستان غرانیق در شکل فعلی آن به گونهای که توسط طبری، واقدی و ابن سعد نقل شده تحت عنوان واقعیت تاریخی به دلایل مختلف قابل پذیرش نیست.»[یادداشت ۵] این دانشنامه اما امکان وجود برخی حقایق تاریخی پشت این داستان را منتفی نمیداند.[۹۴] تقریباً همگی مسلمانان سراسر سدهها، این داستان را ساختگی دانسته و رد میکردند. بیشتر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار رمان جنجالی «آیات شیطانی»[یادداشت ۶] در دهه ۱۹۸۰ میلادی به دست سلمان رشدی در این مورد، از این ماجرا آگاهیای نداشتند.[۹۵]
افزایش محاصره و آزار
در سال ۶ ق. ه/۶۱۷ م، رهبران مخزوم و بنو عبدشمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنی هاشم (رقیب تجاریشان) را تحت محاصره اجتماعی و اقتصادی قرار دادند. به گفتهٔ آلفورد ولش در دانشنامه اسلام، ممکن است که آن بخش از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به محله خودشان(شعب ابیطالب) رفته و از تجارت و ازدواج با آنها خودداری کند، اغراق شده باشد و قرآن برخلاف سیرههای پیامبر دربارهٔ این داستان سکوت کردهاست.[۹۶] هدف این بود که بنی هاشم را تحت فشار قرار دهند، تا دست از نگهبانی از جان محمد بردارد. این محاصره سه سال به طول انجامید، اما در پایان شکست خورد زیرا هدفش را برآورده نمیکرد.[۹۷][۹۸][۹۹] در سال ۴ ق. ه/۶۱۹ م، هم خدیجه همسر محمد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند. با درگذشت ابوطالب (که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت)، رهبری این خاندان به ابولهب که دشمن دیرینه محمد بود، سپرده شد. علاوه بر این اگرچه محمد در سالهای پایانی هنوز پیروان اندکی به دست میآورد، اما در کل تلاشهای او در مکه شکست خورده بودند. محمد برای یافتن یک پشتیبان و دعوت به اسلام، به طائف (از شهرهای معروف عربستان در نزدیکی مکه) رفت، اما تلاش او با شکست روبهرو شد و مورد حمله و آزار مردم آن شهر نیز قرار گرفت.[۱۰۰][۱۰۱] بنابراین ناچار به بازگشت به مکه شد و با کمک یکی از اهالی مکه به نام «مطعم ابن عدی» و پشتیبانی قبیله بنی نوفل، امکان ورود دوباره او به زادگاهش در شرایطی امن، فراهم آمد.[۱۰۲][۱۰۳]

اسراء و معراج
محمد در ۲ یا ۳ سال پیش از هجرت به مدینه،[۱۰۴] بر پایه منابع اسلامی، در یک شب به سفری از مکه به مسجدالاقصی داشتهاست که به اسراء شناخته میشود[۱۰۵] و پس از آن سفری به نام معراج، از مسجدالاقصی به آسمان داشتهاست. مسلمانان در ۲۷ رجب «لیلة الاسراء و المعراج» را جشن میگیرند. بنا به نظر بیشتر مفسران قرآن، آیههای آغازین سوره اسراء به معراج اشاره دارند. روایتها و حدیثها نیز اطلاعات و دادههایی از معراج در اختیار میگذارند. معراج بهطور گستردهای در ادبیات عربی، ادبیات اندونزیایی، کشورهای غرب و شرق آفریقا و مینیاتورهای ایرانی (که به «معراجنامه» معروفند) بهکار رفتهاست.[۱۰۶][۱۰۷] در قرآن از ماجرای اسراء و معراج یاد شدهاست؛ آیات ابتدایی سوره اسراء و آیات ۶ تا ۱۱ از سوره نجم، به این واقعه اشاره دارد.[۱۰۸]
هجرت و زمینههای آن
بیعت عقبه اول و عقبه دوم
در عربستان افرادِ بسیاری به قصد بازرگانی یا به جا آوردن حج به مکه سفر میکردند. محمد از این موقعیت استفاده کرد و بخت خود را برای یافتن خانهای تازه برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین گفتگویِ ناموفق، در صحبت با شماری از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت.[۱۰۹] جمعیت عرب یثرب به این جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی میکردند، با یکتاپرستی تا اندازهای آشنا بودند.[۱۱۰] گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با محمد پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت. محمد پس از پیمان اول مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد.[۱۱۱] این چنین در مدینه کسانی، تقریباً از همگی قبیلهها، به آیین اسلام گرویدند تا آنجا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه برای حج و دیدار محمد به مکه آمدند. آنها او را به صورت پنهانی و در شب دیدار کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.[۱۱۲] پیمان عقبه دوم، پس بازگشت مصعب از مدینه و اطلاع محمد از موفقیتهای مصعب در تبلیغ اسلم در آن منطقه صورت گرفتهاست. برای این بیعت، گروهی از اهالی مدینه در سال ۱۳ پس از بعثت برای مراسم حج به مکه وارد شدند. در این بیعت، اهالی مدینه ملزم شدند تا همانطور که از زنان و فرزندانشان پشتیبانی میکنند، از محمد نیز پشتیبانی کنند.[۱۱۳] پس از پیمان عقبه، محمد پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. مانند واقعه هجرت به حبشه، قریش تلاش کرد تا از بیرون رفتن یاران محمد از مکه جلوگیری کند؛ اما این تلاشها ناموفق بود و تقریباً همگی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.[۱۱۴]
هجرت به مدینه
هیاتی دربردارندهٔ دوازده تن از بزرگان خاندانهای مهم مدینه، از محمد دعوت کردند تا به عنوان یک ناشناس (بیطرف) برای عربها و یهودیان که تا پیش از سال ۲ ق. ه/۶۲۰ م، نزدیک به صد سال درگیرِ جنگهای داخلی بودند[۱۱۵] و کشت و کشتارهای پی در پی و عدم توافق در پرداخت خونبهای کشتهشدگان داشتند، داوری کند؛ به ویژه پس از جنگ بُعاث که همگی قبیلههای یثرب (مدینه) در آن شرکت داشتند، این امر را برای ایشان آشکار ساخته بود که مفهومهای قبیلهای مانند «قصاص» دیگر قابل انجام نیست مگر این که کسی صلاحیتدار در بخشهای دارای اختلاف داوری کند.[۱۱۶] نمایندگان فرستاده شده از مدینه، از سوی خود و مردم شهر یثرب متعهد شدند تا محمد را در جامعه خویش بپذیرند و از او در برابر خطرهای جانی، مانند خود، نگهبانی کنند.[۱۱۷]
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، قریش از بیرون رفتن مسلمانان از مکه آگاه شد و برای کشتن محمد نقشهای را به اجرا گذاشت. محمد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی به همراه ابوبکر از شهر بیرون رفت.[۱۱۸] به این سان در سال ۱ ه.ق/۶۲۲ م (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) محمد به مدینه، که یک واحه (آبادی) کشاورزیِ بزرگ بود، هجرت کرد و همراهان وی که با او از مکه به مدینه مهاجرت کردند به مهاجران شهرت یافتند و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند، انصار نامیده شدند.[۱۱۹] بعدها (در زمان خلیفه دوم) این هجرت، مبدأی تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمد «یثرب» نامیده میشد و پس از این هجرت «مدینة النبی» یا بهاختصار «مدینه» (برگرفته از مدینة النبی یا المدینة المنورة) خوانده شد.[۱۲۰]
گاهشمار زندگی محمد در مدینه | |
---|---|
رویدادهای زندگی محمد در مدینه | |
۶۲۲ (آغاز) | مهاجرت به مدینه (هجرت محمد) |
۶۲۳ | آغاز حمله مسلمانان به کاروانها «سریه» سریه الکدر |
۶۲۴ | نبرد بدر: مسلمانان به مکهایها حمله کردند نبرد السویق، غنیمت گرفتن مسلمانان از ابوسفیان شکست و تبعید بنیقینقاع توسط مسلمانان حمله به ذی عمرو ترور خالد بن سفیان، ابو رافع بن ابی الحُقَیْق، کعب بن اشرف، ابو عفک و عصماء بنت مروان |
۶۲۵ | غزوه احد: مکیهایها مسلمانان را شکست میدهند تلفات سنگین گروهای بن عمرو و رجیع اعزامی از طرف محمد نبرد حمرا اسد، مسلمانان توانستند دشمنشان را بترسانند و از حمله منصرفشان کنند تبعید بنی نظیر توسط مسلمانان پس از نبرد بنی نظیر نبردهای نجد، بدر و دومه الجندل |
۶۲۷ | نبرد احزاب غزوه بنیقریظه، محاصره موفق بنیقریظه |
۶۲۸ | صلح حدیبیه، دسترسی به کعبه موفقیت مسلمانان در تصرف پناهگاه خیبر |
۶۲۹ | نخستین سفر حج حمله به امپراتوری روم شرقی و شکست مسلمانان: غزوه مؤته |
۶۳۰ | تصرف مکه توسط مسلمانان نبرد حنین، پیروزی مسلمانان نبرد طائف، در ماه شوال روی داد و مسلمانان پیروز شدند |
۶۳۱ | تسلط بر بیشتر شبهجزیره عربستان |
۶۳۲ | حمله به غسانیان: نبرد تبوک آخرین حج محمد درگذشت در ۸ ژوئن |
محمد در مدینه
بنیاننهادن ساختار سیاسی اجتماعی نو
برای حل شکایتهای دراز مدت قبیلههای گوناگونِ از هم، یکی از نخستین کارهای محمد در مدینه مکتوبکردن سندی بود که به «میثاق مدینه» شهرت یافت. این موافقتنامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[۱۲۱][۱۲۲] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در بر نمیگرفت.[۱۲۳][۱۲۴] پیمان مدینه به یهودیان مدینه در ازای وفاداری سیاسی به مسلمانان، حق استقلال فرهنگی و مذهبی میداد. ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شده بود، امت، ظاهری مذهبی داشت اما ملاحظههای عملی نیز در آن انجام شده بود و به شکل گستردهای قانونهای قدیمی قبیلهای عربها را نگه میداشت.[۱۲۵] پیمان مدینه قبیلهها را مسئول رفتار اعضایشان میدانست.[۱۲۶]
تشریع احکام شرعی پس از هجرت محمد ادامه داشت. پس از هجرت، اذان تشریع شد و برخی این تشریع را مربوط به سال دوم و برخی در سال اول هجرت میدانستند.[۱۲۷] همچنین محمد پس از ورود به مدینه، اقدام به بنای مسجد نمود. او در زمینی که خریداری یا به نقلی هدیه گرفته بود، مسجدی را بنا کرد.[۱۲۸] زنان و خود محمد نیز در ساخت این مسجد همراهی کردند.[۱۲۹] از اتفاقات سال دوم ه. ق، ارسال نامهای از جانب قریشان مکه، برای تحریک اوس و خزرج بر علیه محمد عنوان شدهاست. طی این نامه، عبدالله بن ابی بن سلول مسئول شد تا قبایل اوس و خزرج را بر علیه محمد بشوراند. پس از رسیدن خبر ارسال نامه قریش و اقدامات عبدالله، محمد طی مذاکرهای، آنان را از اقدامشان منصرف کرد.[۱۳۰]
پیکارها با مکه
متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکه اموال آنها را مصادره کردند.[۱۳۱][۱۳۲] به دلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آنها نبود که مشغول به کار شوند، آنها جهت ارتزاق، شروع به یورش به کاروانهای اهل مکه کردند. این حرکت باعث شروع جنگ مسلح بین اهل مکه و مدینه شد.[۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵] محمد آیات ۳۹–۴۰ سوره حج را ایراد کرد که در آنها اجازه استفاده از نیروی نظامی صادر میشود.[۱۳۶][۱۳۷]
این حملات به وسیلهٔ تداخل در بازرگانی آنها مکه را تحت فشار قرار داده، و به مسلمانان اجازه کسب ثروت، قدرت، و قدر و منزلت میداد در حالی که آنها به سمت هدف نهایی شان یعنی تهییج کردن مکه به تسلیم در مقابل دین جدید نزدیک میکرد.[۱۳۸][۱۳۹]
بعدها محمد تصمیم به حمله به یکی از کاروانهای مکه گرفت، سپس اهل مکه سپاهی فراهم آوردند ولی شکست خوردند. (غزوه بدر) یک سال بعد قریش در جنگی مسلمانان را شکست داد و محمد زخمی شد ولی چون قریش خود را به اندازه کافی قوی نمیدید، تا مدینه پیشروی نکردند و عقبنشینی کردند. (غزوه احد) در ۵ ه.ق/آوریل ۶۲۷ م قریش با ۱۰٬۰۰۰ تن به مدینه حمله کرد؛ اما به سبب وجود خندق گرد مدینه، سپاه قریش پس از ۴۰ روز (به روایت دیگر دو هفته)[۱۴۰] ناامید شد و عقبنشینی کرد. (غزوه احزاب)[۱۴۱] در خلال این جنگها، به علت همدستی سه قبیله از یهودیان با مشرکان با وجود تعهد قبلی مبنی بر عدم خیانت، بین مسلمانان و این سه قبیله اختلاف و درگیری پیشآمد. دو قبیله بنیقینقاع و بنی نضیر تبعید و قبیله بنی قریظه حذف شد.[۱۴۲]
صلح حدیبیه
اگرچه محمد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را میدادند را تحویل داده بود (سوره بقره آیات ۱۹۶–۲۱۰)، مسلمانان آن را به خاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶ ه.ق/۶۲۸ م، محمد با ۱۴۰۰ تن از پیروانش جهت انجام عمره به سمت مکه رفتند.[۱۴۳] قریش با شنیدن نزدیکشدن مسلمان به مکه، ۲۰۰ سوار را فرستاد که آنها را متوقف کنند. محمد با طی مسیر صعبالعبورتری آنها را دور زد و به حدیبیه، در حومه شهر مکه رسید.[۱۴۴][۱۴۵] مذاکرات با مکه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف ردوبدل شد. در نهایت پیمان صلحی به مدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد.[۱۴۶][۱۴۷][۱۴۸] نتیجه قرارداد این بود که مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.[۱۴۳] مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنیها را کنار بگذارند، محمد سال بعد برای حج به مکه بیاید، اگر کسی از اهل مکه به مدینه رفت به مکه بازگردانده شود ولی نه بالعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمد یا با قریش در پیمان باشند.[۱۴۹]
سالهای پایانی
فتح مکه
صلح حدیبیه تا ۲ سال پایدار بود.[۱۵۰][۱۵۱] فسخ شدن صلح حدیبیه از آنجا شروع میشود که محمد پیمان صلحی با یکی از زیرشاخههای قبیله بنیخزاعه بسته بود.[۱۵۲] قبیله بنیخزاعه روابط دوستانهای با محمد داشت در حالی که دشمنش قبیله بنیبکر با مکیان اتحاد داشت.[۱۵۳][۱۵۴] خاندانی از بنیبکر شبانه به بنیخزاعه یورش میبرند و تعدادی از آنها را میکشند.[۱۵۵][۱۵۶] اهل مکه متحدانشان (بنیبکر) را با فراهم کردن اسلحه کمک کرده بودند، و طبق برخی از منابع تعداد کمی از اهل مکه هم در جنگ شرکت کرده بودند.[۱۵۷] پس از این واقعه، محمد پیغامی به مکه فرستاد و در آن سه شرط را مشخص کرده بود و از اهل مکه میخواست یکی را بپذیرند. شروط این بود که اهالی مکه خونبهای کسانی که از قبیله بنیخزاعه کشته شدهاند را بدهد، یا اتحادشان با بنیبکر را برهم بزنند، یا پیمان حدیبیه را منسوخ اعلام کنند.[۱۵۸]
پاسخ مکه این بود که آنها فقط شرط آخر را میپذیرند.[۱۵۹] اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را احیا کند؛ ولی محمد درخواستشان را نپذیرفت و نیروهای خود را برای جنگ با مکه آماده کرد.[۱۶۰] در سال ۸ ه.ق/۶۳۰ م با نیروی بسیار زیادی که گفته میشود ۱۰٬۰۰۰ نفر بودند به سمت مکه حرکت کرد و با حداقل کشته کنترل مکه را به دست گرفت.[۱۶۱] محمّد بخشش عمومی برای تمامی رفتارهای گذشته و توهینها به اهل مکه داد، به جز ده زن و مرد که او را مورد تمسخر قرار داده بودند و در شعرها و آوازهایشان به او ناسزا گفته بودند. او برخی از این افراد را نیز بعداً بخشید.[۱۶۲] اکثر اهل مکه مسلمان شدند و محمد متعاقباً نسبت به شکستن تمامی بتهای درون کعبه و جز آن، اقدام کرد.[۱۶۳][۱۶۴]
فتح عربستان
چندی پس از فتح مکه، محمد متوجهٔ تهدید نظامی از سوی قبایل هوازن که در حال جمعآوری لشکری بزرگ بودند شد. هوازن دشمنان قدیمی قریش بودند. قبیله ثقیف که در شهر طائف زندگی میکردند نیز به دلیل نزول وجه قریش، سیاستی ضد مکهای اتخاذ کرده بودند.[۱۶۵] محمد هر دو این قبایل را در غزوه حنین شکست داد.[۱۶۶]
در سال دهم هجری، قبیلهٔ ثقیف نمایندگانی به مدینه فرستادند تا خود را تسلیم محمد کرده و اسلام را بپذیرند. خیلی از بادیهنشینان نیز جهت امن بودن از حملات محمد و همچنین بهرهبردن از غنایم جنگی به اسلام گرویدند. البته بادیهنشینان آدابی مغایر با آداب اسلام داشتند و میخواستند که استقلال، کد اخلاقی و سنن اجدادی خود را حفظ کنند؛ بنابراین محمّد فقط از آنها طلب پیمان نظامی و سیاسی کرد که بر اساس آن بادیهنشینان حاکمیت مدینه را پذیرفته، به مسلمانان یا متحدان آنها حمله نمیکنند، و زکات، مالیات اسلامی، را پرداخت میکنند.[۱۶۷]
فتوحات فراسوی عربستان
از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند. بیشترین تاریخ پژوهان مدرن این اقدامات را منشأ فتوحات بعدی مسلمانان میدانند، که در زمان خلافت راشدین رخ داد.[۱۶۸]
نخستین هدف در فراسوی عربستان، دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[۱۶۹] در همان سال، محمد به سمت تبوک، در شمال عربستان، لشکرکشی کرد. دلیل این امر شکست قبلی سپاه مسلمانان در جنگ موته در برابر امپراتوری روم شرقی و همچنین گزارشهایی مبنی بر برخورد دشمنانه با مسلمانان بود. اگرچه درگیریای در تبوک رخ نداد، ولی برخی از شیخهای قبایل آن ناحیه خود را تابع او کردند.[۱۷۰]

حداقل یازده منبع غیراسلامی از قرن اول هجری وجود دارد که از محمد به عنوان فرمانده سپاه اسلام در حمله به سرزمین مقدس (اورشلیم و منطقهٔ فلسطین) و گاه دیگر مناطق خاور نزدیک نام بردهاند. چند منبع اسلامی اولیه، مثل نامه منسوب به عمر بن عبدالعزیز، نیز اشارههای گذرایی به زندهبودن محمد در زمان حمله به سرزمین مقدس کردهاند و هیچ منبعی تا قبل از نوشتهشدن نخستین سیرههای محمد در میانههای قرن هشتم میلادی، مطلبی خلاف این را روایت نکردهاست.[یادداشت ۷] [۱۷۱]
حجةالوداع
در پایان سال دهم (۶۳۲ میلادی) پس از هجرت، محمّد آخرین حج و اولین حج کامل را انجام داد[۱۷۲] و از این طریق تمام جزئیات مراسم حج را به پیروانش توضیح داد. طی این واقعه (حجةالوداع و تعلیم اعمال حج) رخ داد،[۱۷۳] در بازگشت به مدینه و در بین راه، محمد به صورت ناگهانی به مدت سه روز در محلی به نام غدیر خم توقف کرد و با جمعکردن حجاج خطبهای خواند و در آن جمله «هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست» را با بلندکردن دست علی در برابر جمعیت گفت. واژهٔ «مولا» در عربی به دو معنای «دوست» و «رهبر» است.[۱۷۴] تفاسیر شیعه آیهٔ ۳ سورهٔ مائده[قرآن ۸] را به انتصاب علی (به عنوان جانشین محمّد) در این قضیه نسبت میدهند.[۱۷۵][منبع بهتری نیاز است] اهل سنت معتقدند که عدهای از تقسیم غنایم در اردوکشی به یمن که توسط علی انجام شده ناراضی بودند و محمد در پاسخ به آنها علی را دوست خویش معرفی کرد تا ناخشنودی آنان را فرونشاند.[۱۷۶]
درگذشت
روایت منابع متقدم
منابع اسلامی از زمان سیره ابناسحاق در میانههای قرن هشتم، سال ۶۳۲ میلادی را به عنوان سالِ مرگ محمد (و مدینه به عنوان محل درگذشت او) گزارش کردهاند، اگرچه دربارهٔ روز دقیق آن نظرات مختلفی دارند.[۱۷۷] اما با توجه به منابع غیراسلامی قرن اول هجری، محمد حداقل تا سال ۶۳۴–۳۵ میلادی زنده بودهاست. سال هجرت در سکههای عربی-ساسانی صدر اسلام (بر اساس گاهشماری یزدگردی) ظاهراً برابر ۶۲۴–۲۵ میلادی است؛ لذا اگر محمد ۱۰ سال بعد از هجرت زندگی کرده باشد، او در ۶۳۴–۳۵ میلادی مردهاست. از سویی، پایپروسی از سال ۶۴۳ به «سال بیست و دو» اشاره کردهاست؛ بر این اساس، تقویمی با مبدأ ۶۲۱–۲۲ میلادی (احتمالا سال هجرت) مورد استفاده بودهاست. این نشان میدهد مسلمانان از زمان صدر اسلام بر سر تاریخ هجرت و مرگ محمد بعد از فتح فلسطین اختلاف داشتهاند.[۱۷۸] منابع اسلامی زمان آغاز فتوحات را سال ۶۳۴ میلادی میدانند. به گفتهٔ پاتریشا کرون و مایکل کوک، تاریخنگاری اسلامی زمان مرگ محمد را دو سال به عقب بردهاست. شومیکر عدم وقوع آخرالزمان قبل از مرگ محمد (یا در دهههای آغازین اسلام) و در نتیجه آن تغییر ماهیت اسلام از جنبشی آخرالزمانی به دینی آیندهمحور را انگیزه ایجاد این تغییر در منابع اسلامی دربارهٔ زمان و مکان مرگ محمد میداند؛ اگر محمد هر لحظه انتظار پایان جهان را داشته — یا به گفته فرد دانر و دیوید کوک انتظارات آخرالزمانی او محرک فتوحات مسلمانان بوده — با گذشت سالها از مرگ او و تحقق نیافتن وعده پایان جهان، دین اسلام که بر امپراتوری عظیمی حاکم بوده، به تغییر در خاطرهٔ مرگ مؤسسش نیاز داشته، چراکه اسلامِ نخستین جنبشی آخرالزمانی با محوریت اورشلیم و سرزمین مقدس بودهاست.[۱۷۹] نیکلای سینای میگوید رد کردن نظریه کرون و کوک درباره تغییر در تاریخ مرگ محمد دشوار است، اما به همان اندازه محتمل است که در واقع زمان آغاز لشکرکشیها را دو سال به جلو بردهاند و محمد خود قبل از مرگش در سال ۶۳۲ بخشی از حملات را سازماندهی کردهاست.[۱۸۰]
تنها اشارهٔ صریح قرآن به مرگ محمد، آیه ۱۴۴ سوره آل عمران است که به احتمال مرگ یا کشتهشدن او در آینده اشاره کردهاست.[۱۸۱][۱۸۲] هرچند به نظر میرسد این آیه مسئلهٔ مرگ محمد پیش از رسیدن آخرالزمان (ساعت) را تأیید کرده باشد، اما نزد اسلامشناسان دربارهٔ الحاقیبودن آن به قرآن بحثهایی وجود داشتهاست. بر اساس روایتی از سیره ابن اسحاق، بعد از مرگ محمد، عمر بن خطاب مردن او را منکر شد و گفت: «به خدا قسم، او نمردهاست. نزد خدایش رفته و بازخواهد گشت و دستان و پاهای آنان که مدعیاند مرده را قطع خواهد کرد.» وقتی ابوبکر از گفتهٔ عمر مطلع شد، به مسجد رفت و آیه ۱۴۴ سوره آل عمران را خواند. ابن اسحاق میافزاید که هیچکس تا به آن روز این آیه را نشنیده بود. به عقیده شومیکر، این داستان قویا نشان میدهد که آیه الحاقی است و برای تأیید اصالت آن، ساخت چنین داستان عجیبی ضروری بودهاست. به عقیده کاسانوا، اینجا مسئلهٔ «زمان» مرگ محمد (و نه جاودانگی او)[یادداشت ۸] است که باعث این پریشانیها شده، زیرا پیروانش انتظار نداشتند او قبل از رسیدن آخرالزمان بمیرد. در روایتی از ابن شهاب زهری، عمر در توجیه انکار مرگ محمد میگوید «او [محمد] تصور میکرد که آخرینِ ما خواهد بود [که میمیرد].» در نظر شومیکر، این داستان بسیار قدیمی است، زیرا محتمل نیست نویسندگان متاخر پیشگویی اشتباهی را برای محمد جعل کرده باشند.[۱۸۳] از طرفی، نیکلای سینای الحاقیبودن آیه را محتمل نمیداند.[۱۸۴] داستان انکار مرگ محمد توسط عمر نسخه دیگری هم دارد که مادلونگ آن را حتی قدیمیتر از داستان اول مییابد؛ در این داستان عباس، عموی محمد، است که به عمر یادآوری میکند که جنازهٔ محمد شروع به گندیدن کرده و باید دفن شود. منابع مسیحی اولیه نیز مطلب مشابهی دربارهٔ گندیدن جنازهٔ محمد نقل کردهاند. شومیکر میگوید اگر در زمان ساختهشدن داستان عباس، آیه ۱۴۴ وجود میداشت، او نیز میتوانست به جای اشاره به گندیدن جنازه، آیه را برای عمر قرائت کند.[۱۸۵]
آخرالزمان به سراغ شما آمدهاست، و من [به مثال این دو انگشت] به همراه آن فرستاده شدهام.
بعد از مرگ محمد، ابوبکر جانشینش شد، هرچند شیعیان اعتقاد دارند او علی بن ابیطالب را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود.[۱۸۶] به گفته محمود ایوب و فرد دانر، اینکه محمد ظاهراً موفق نشده برای خودش جانشینی تعیین کند و و قرآن هم در این زمینه سکوت کرده، احتمالاً به انتظارات آخرالزمانی او مرتبط است: از آنجا که قرار بوده جهان هر لحظه به پایان برسد و نابود شود، اساساً مسائل بلندمدتی مثل جانشینی بیاهمیت میشوند، زیرا محمد انتظار نداشته پیروانش عمری درازتر از خودش داشته باشند.[۱۸۷]
روایت منابع متاخر
محمد چند ماه پس از حجةالوداع مریض شد و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد.[۱۸۸] در روز دوشنبهای که محمد سخت بیمار بود (که در همان روز هم درگذشت) و نمیتوانست از خانه بیرون رود، ابوبکر با مسلمانان نماز خواند.[۱۸۹][۱۹۰] منابع در تاریخ درگذشت محمد دچار اختلاف هستند. بیشتر منابع سنی مذهب، ماه درگذشت محمد را ربیع الاول دانستهاند و بسیاری از منابع شیعی که به عقیده مرتضی عاملی، قول ارجح نیز میباشد، روز ۲۸ صفر از سال ۱۱ ه.ق را گزارش کردهاند.[۱۹۱] مرتضی عامل همچنین از تعداد زیاد ترورهای ناموفق در قتل محمد یاد میکند که از سوی منافقین، مشرکین مکه و یهودیان منطقه صورت گرفتهاست.[۱۹۲] او با استناد به روایات و گزارشهایی در منابع اسلامی، مرگ محمد را یک ترور میداند که بر اثر مسمومیت صورت گرفتهاست. او انگشت اتهام در این ترور را که به صورت مسمومیت شکل گرفتهاست، به سوی زنان محمد اشاره میرود.[۱۹۳] مرتضی عاملی گزارش میکند که در محل دفن محمد، اختلافاتی وجود دارد؛ بر طبق روایتی، علی بن ابیطالب، بنابر وصیت محمد، پیکرش را در اتاقی که از دنیا رفته بود دفن کرد. با این وجود منابعی از دفن محمد در بقیع یا مسجدالحرام گزارشاتی را نقل کردهاند.[۱۹۴]
پس از درگذشت محمد ابوبکر وارد مسجد شد و ابتدا آیهای از قرآن را با این مضمون خواند: محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتند؛ پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد.[قرآن ۹] سپس گفت: «ای مردم، هر کس محمد را میپرستید، پس همانا محمد مردهاست و هر کس خدای محمّد را میپرستید، بداند که او زندهای است که هرگز نمیمیرد.»[۱۸۸] نقل است که چون محمد درگذشت، عدهای مانند عمر بن خطاب مردن او را باور نداشتند؛ اما ابوبکر به منبر رفته و مرگ محمد را حتمی گزارش میکند.[۱۹۵]
پسایند
به گزارش منابع اسلامی، عباس، فضل بن عباس، قثم بن عباس، اسامه بن زید بن حارثه و یک غلام نیز در مراسم غسل و کفن پیامبر شرکت داشتند و به علی در این امر کمک کردند. با این وجود مرتضی عاملی این گزارشها را با واقع مطابق نمیداند و به آنها خدشه وارد میکند و مدعی است علی، به تنهایی پیامبر را غسل و تدفین کرد.[۱۹۶] مادلونگ افراد شرکت کننده در این مراسم را علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر و زید گزارش میکند.[۱۹۷] به گزارشی دیگر غران -برده آزاد شده پیامبر- به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمد در مراسم خاکسپاری او حاضر بودند.[۱۹۸] این امر درحالی بود که، علی[۱۹۹] به همراه طلحه و زبیر و جمعی از خویشان و صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاریاش بودند.[۲۰۰] گروهی از انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت میکردند، اما مهاجران این را نپذیرفتند و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیکتر به محمد میدانستند.[۲۰۱] عمر بن خطاب، یکی از صحابه مهم محمد، ابوبکر را به عنوان جانشین در سقیفه نامزد کرد و بقیه حمایت خود را افزودند و ابوبکر به عنوان اولین خلیفه مسلمین انتخاب شد. پوناوالا مینویسد تاریخنگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نامهای ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آنها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنیهاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴]
در میان مهاجران عدهای نیز به رهبری علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد میدانستند.[۲۰۵] این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی منصوب شدهاست و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[۲۰۶][۲۰۷] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کردهاست که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آنها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر میگفت که اگر چهل یاور داشت قیام میکرد.[۲۰۸] به نوشته پوناوالا علی و بنیهاشم تا قبل از درگذشت فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[۲۰۹]
بتدریج نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی (امت) پدیدمیآورد.[۲۱۰] فوریترین کار ابوبکر رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخین مسلمان بعدی نام «جنگهای ارتداد»[یادداشت ۹] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[۲۱۱] پس از ابوبکر، به ترتیب عمر بن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب به خلافت رسیدند که به خلفای راشدین مشهورند. پس از آنان حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. امویان آندلس، فاطمیان، حفصیان، مرینیان و برخی دیگر از حکومتها نیز خود را جانشین محمد میدانستند.[۲۱۲]
خانواده
همسران
زندگی محمد معمولاً به دو دوره تقسیم میشود: قبل از هجرت در مکه، و پس از هجرت. گفته میشود محمد سیزده زن یا کنیز داشتهاست (نسبت به وضعیت برخی به عنوان زن یا کنیز توافق وجود ندارد)[یادداشت ۱۰][۲۱۳] در هنگام درگذشت محمد، نه نفر از همسرانش در قید حیات بودند.[۲۱۴] ازدواجهای محمد با هدفهای گوناگونی انجام میشد:[۲۱۵]
- تصمیم شخصی؛
- بیوه بودن زن؛
- دلیل سیاسی، مانند ایجاد یا حفظ اتحاد قبیلهها….
یکی از انتقاداتی که در جوامع و اقشار مختلف به پیامبر اسلام گرفته میشود تعداد زوجات او بوده است که آن را ناشی از «شهوتپرستی» میدانند.[۲۱۶][۲۱۷] مسلمانان، تمام ازدواجهای او را در آن فضای تاریخی ارزیابی و توجیه میکنند.[۲۱۷] به گفتهٔ برخی منابع، در فرهنگ عربستان دوران محمد، ازدواج فقط یک تصمیم شخصی برای اهداف شخصی نبود، بلکه عموماً وابسته به نیازهای درون قبیلهای یا بین قبیلهای جهت تشکیل متحدین بود.[۲۱۸][۲۱۹] به عقیده جان اسپوزیتو، ازدواج مجدد برای بیوهها در فرهنگ عرب که بر روی باکرهبودن دختر تأکید میکرد، مشکل بود.[۲۲۰]
در سن ۲۵ سالگی محمد با خدیجه که سنی بین ۴۰ تا ۴۵ سال داشت،[۲۲۱] ازدواج کرد. این ازدواج، زندگی مشترک موفقی بود که ۲۵ سال دوام یافت.[۲۲۲] به نوشته سید جعفر شهیدی، خدیجه، فرزند خُوَیْلَد، رئیس طایفهٔ اَسَد، از طوایف قریش، بود. خدیجه پیش از اسلام از زنان برجستهٔ قریش بهشمار میرفت، تا جایی که وی را سرور زنان قریش میخواندند. بنابر قول مشهور، وی پیش از ازدواج با محمّد دو بار شوهر کردهبود و از آن مردان صاحب دو پسر و یک دختر شدهبود. محمّد، بنابر درخواست عمویش، ابوطالب، عامل بازرگانی خدیجه در سرپرستی کاروانش به شام شد؛ و پس از آن با وی ازدواج کرد. خدیجه، بنابر قول مشهور، در هنگام ازدواج با محمّد چهل سال داشت. اما به روایت اِبن سَعد از ابنعباس بیست و هشت ساله بودهاست.[۲۲۳] بنابر گزارش برخی منابع چون تاریخ طبری، خدیجه پیش از محمد ازدواج کرده و صاحب فرزند بودهاست.[۲۲۴] با این وجود برخی از مورخین مسلمان چون ابنشهرآشوب و مرتضی عاملی، او را باکره میدانند.[۲۲۵][۲۲۶] در این منابع، فرزندان منسوب به خدیجه از ازدواجهای پیشین او را فرزندان خواهرش گزارش کردهاند.[۲۲۷] محمّد از طرق مختلف بر خدیجه تکیه میکرد و تا زمانی که او زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد.[۲۲۸][۲۲۹] خدیجه در ۶۵ سالگی درگذشت. چندی پس از درگذشت خدیجه خوله بنت حکیم به محمد پیشنهاد کرد که با سوده یا با عایشه ازدواج کند. گفته شده که محمد از خوله خواست که مقدمات ازدواج او با هر دو را فراهم کند. عایشه در آن زمان در نامزدی پسری از مشرکان به نام جبیر بن مطعم بود،[۲۳۰][۲۳۱] اما ابوبکر نامزدی او را به هم زد تا با محمد ازدواج کند.[۲۳۲]
حفصه دختر عمر بن خطاب بود که شوهر اولش در جنگ بدر کشته شد. پس از بیوهشدن حفصهٔ ۲۰ ساله که ۳۵ سال از محمد کوچکتر بود، محمد وی را به عقد خود درآورد. زینب بنت خزیمه (امالمساکین) بیوه عبیده بود و کمی پس از ازدواج با محمد در ۳۱ سالگی درگذشت. ام سلمه بیوه ابوسلمه بود. زینب بنت جحش زن طلاقگرفتهٔ زید (فرزندخواندهٔ محمد) بود. جویریه دختر رئیس قبیله بنی مصطلق بود. ام حبیبه بیوه عبید و دختر ابوسفیان (رهبر اهالی مکه و مخالف پیامبر) بود و از طریق شخص سومی با محمد ازدواج کرد. صفیه از اسیران یهودی در جنگ خیبر بود که شوهرش پس از جنگ خیبر اعدام شده بود. ازدواج صفیه با محمد به زودی — یا در خیبر یا در مسیر بازگشت به مدینه — صورت پذیرفت.[۲۳۳] میمونه نیز بیوه بود و در ۵۱ سالگی با محمد ازدواج کرد. ماریه را فرمانروای مصر به محمد هدیه داده بود و کنیز محمد بود.[۲۳۴]
فرزندان
بنابر روایتی که ابن کثیر در بدایة و النهایه گزارش میکند، محمد پس از آنکه عایشه نسبت به خدیجه، بدگویی کرد، چند خصلت از خدیجه را بازگو کرد، در یکی از این خصلتها، محمد میگوید: «خدا از خدیجه به من فرزند عطا کرد، در حالی که زنانم برایم اولادی نیاوردند…»[۲۳۵] ماریه قبطیه، برای محمد فرزند پسری به نام ابراهیم آورد.[۲۳۶] در خصوص تعداد دختران محمد، منابع به اتفاق، چهار دختر به نامهای فاطمه، زینب، رقیه و امکلثوم را یاد کردهاند. در بین منابع سیره نویسی، اختلافی در خصوص اینکه سه دختر رقیه، امکثوم و زینب، دختران حقیقی محمدند یا آنکه محمد، پدرخوانده آنان محسوب میشود، گزارش شدهاست. در خصوص فرزندان پسر نیز منابع اتفاق نظر دارند که ابراهیم و قاسم دو فرزند محمد هستند. ابن اسحاق علاوه بر این دو فرزند، طاهر را نیز دیگر فرزند محمد و خدیجه گزارش کردهاست. اما زبیر بن بکار، فرزند دیگری را به نام عبدالله به فرزندان محمد و خدیجه میافزاید و معتقد است چون پس از اسلام به دنیا آمدهاست به او لقب طاهر و طیب را دادهاند. با این وجود در حدیث از جعفر صادق، امام ششم شیعیان امامیه، فرزندان پسر محمد از خدیجه، سه تن با نامهای عبدالله، قاسم و طاهر گزارش شدهاند. به گزارش ابن اسحاق، تمام فرزندان محمد غیر از ابراهیم در عصر جاهلیت و پیش از اسلام به دنیا آمده و در همان عصر از دنیا رفتند.[۲۳۷][نیازمند منبع] نسل محمد از طریق فاطمهٔ زهرا ادامه یافت که بهعنوان شریف یا سید شناخته میشوند. آنها بهعنوان تنها نسل بازمانده از محمد، مورد احترام شیعه و سنیاند. شیعیان حسن و حسین و فرزندان حسین را امام و جانشین برحق محمد میدانند.[۲۳۸]
میراث

اصلاحات
به گفتهٔ مورخ ویلیام مونتگمری وات، برای محمد مذهب موضوعی شخصی و انفرادی نبود بلکه «پاسخ کلی شخصیت او به وضعیتی بود که او خود را در آن مییافت. او نه تنها به جنبههای مذهبی و نظری شرایط موجود، بلکه به وضعیت اقتصادی، اجتماعی، و فشارهای سیاسی که بر مکه در زمان او حاکم بود، پاسخ میداد.»[۲۳۹] به گفتهٔ برنارد لوئیس، دو روایت سیاسی مهم در اسلام موجود است: در اولی به محمد به عنوان زمامدار در مدینه نگاه شده و در دیگری به او به عنوان یک شورشگر در مکه. لوئیس اسلام را نوعی انقلاب میداند که جوامعی که به آنها وارد شد را تا حد زیادی تغییر داد.[۲۴۰]
مورخانی مانند وات، رابینسون و اسپوزیتو، توافق نظر دارند که اصلاحات اجتماعی اسلام جامعه عرب موجود را در حوزههایی همچون امنیت اجتماعی، ساختار خانواده، بردهداری، حقوق زنان، کودکان و اقلیتهای قومی بهبود بخشید.[۲۴۱][۲۴۲][۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] به گفتهٔ لوئیس، «اسلام از همان ابتدا اختلافات طبقاتی و مزیتهای طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغلهای مختلف برای افراد مستعد باز بود.»[۲۴۶]
سنت
سنت حاوی اعمال و گفتههایی است که به محمد نسبت داده شده و از مسائلی مانند عقاید و آداب مذهبی، بهداشت شخصی و دفن مردگان گرفته تا سؤالات فلسفی مانند عشق میان انسانها و خدا را شامل میشود. مسلمانان به محمد به عنوان الگو مینگرند[قرآن ۱۰] و سنت او تأثیر زیادی در فرهنگ اسلامی گذاشتهاست. بسیاری از آداب مذهبی مانند نماز روزانه، روزه و حج سالیانه در سنت یافت میشود ولی در ظاهر قرآن یافت نمیشوند.[۲۴۷]
دیدگاهها
در فرهنگ اسلامی

برخلاف ادیان مسیحیت و بودایی، که عمده هنرهای مذهبی آنان شمایلی[یادداشت ۱۱] است، هنرهای اسلامی بهطور اکید، غیر شمایلی[یادداشت ۱۲] بوده و مسلمانان از به تصویر کشیدن خداوند و محمد، منع شدهاند. اما این بدان معنا نیست که محمد در هنرهای اسلامی به اشکال دیگری حضور ندارد، اسامی او، به خصوص نام «محمد»، به صورت خوشنویسی در همهجای دنیای اسلام و بهخصوص در مساجد باشکوه امپراتوری عثمانی، بهچشم میخورد. همچنین مینیاتورهای پارسی، ترکی و مغولی بسیاری با سبکهای خاص، وجود دارد که پیکر محمد در آنها ترسیم گشته اما صورت او اغلب مخفی یا محو و در هالهای از نور ترسیم گردیدهاست.[۲۴۸]
در دین اسلام
محمد در باورهای اسلامی مقدسترین و واجب الاحترامترین شخصیت در تاریخ اسلام بهشمار میرود.[۲۴۹][نیازمند منبع] به صورت تاریخی میان مسلمانان، در مورد انجام گناه کبیره یا صغیره توسط محمد، ماهیت آن در صورت پذیرش خطاپذیری، در دوران قبل یا بعد از تبلیغش اختلاف نظر وجود داشتهاست. به عنوان مثال حنبلیها معتقد بودهاند که محمد تنها عصمت در انتقال وحی داشته ولی خود از گناه مصون نبودهاست.[۲۵۰] متکلمان شیعه هشام بن حکم، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی نظرات مختلفی دربارهٔ جزئیات عصمت پیامبران داشتهاند (عصمت در تشیع را ببینید). دیدگاه رسمی شیعیان امروزی دیدگاه سید مرتضی است.[۲۵۰] آیات آغازین سوره فتح خطاب به محمد میگویند گناهان پیشین تو را بخشیدیم و گناهان آینده تو را نیز خواهیم بخشید.[۲۵۱] پال والکر، مورخ غربی، معتقد است که «قرائت لفظی» از متن قرآن (مثلاً آیهٔ ۲ سورهٔ فتح[قرآن ۱۱]) و احادیث آزادانه به محمد گناه و خطا نسبت میدهد و همچنین معتقد است که مسلمانان اولیه نیز ظاهراً چنین برداشتی داشتهاند. والکر معتقد است که دیدگاه خطاناپذیر بودن محمد، ابتدا توسط شیعیان به محمد نسبت داده شدهاست.[۲۵۲] ابوعذبه -از نویسندگان عقایدـ چنین میگوید: «حق آن است که پیامبران از گناه صغیره، از روی سهو نیز معصوم میباشند».[۲۵۳]
در سایر ادیان

محمد در نزد بهائیان یکی از پیامبران خدا،[۲۵۵] در نزد گورو نانک (بنیانگذار آئین سیک) نماینده برهمن (خدای برتر هندوها)،[۲۵۶] و نزد مورمونها دریافتکننده نور خدا و حقایق اخلاقی میباشد.[۲۵۷] به باور برخی از مسلمانان، در کتب ادیان ابراهیمی پیشین، چون تورات و انجیل تولد محمد پیشبینی شدهاست. به باور آنها کوه پاران که در سفر تثنیه به درخشش خداوند در آن به گفتهٔ موسی اشاره شدهاست، همان مکه است و مقصود موسی، تولد محمد بودهاست. همچنین ایشان معتقدند در انجیلْ عیسی تولد محمد را پیشبینی کردهاست و لفظ «پریقلیطوس» یا «پارقلیطا» در انجیل به محمد اشاره دارد.[۲۵۸] به نوشته محمود طالقانی، روحانی شیعه، مسلمانان معتقد به ذکر نام و مشخصات محمد پیامبر اسلام در کتابهای پیش از خود هستند در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نمیپذیرند. همچنین وی سبب هجرت اقوامی از یهود را به سرزمین حجاز و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بینشان یثرب (مدینه کنونی)، همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند. او آیهٔ ۸۹ سورهٔ بقره[قرآن ۱۲] را دربارهٔ امید و انتظار اولیه و سپس کفر اهل کتاب به محمد و دین جدید وی دانستهاست.[۲۵۹]
در فرهنگ غرب
در قرون وسطی، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته میشد که توسط مسلمانان پرستیده میشود. پس از اصلاحات پروتستانی تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخص متقلب، مکار و خودخواهی تبدیل شد. نوشتههای غربی از قرن ۱۸ به بعد تحلیلهای تاریخیتری از محمد ارائه میکردند که عموماً ادعای پیامبری او را رد میکرد. این نوشتهها آغشته به فلسفه غربی و تأثیرپذیرفته از الهیاتی بود که نویسندگان این اثرها به آنها اعتقاد داشتند. بسیاری از این مطالعات بر پایه تحقیقات تاریخی زیادی بنا میشدند و توجه بیشتری به عوامل انسانی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی در مقایسه با عوامل مذهبی، الهی یا روحانی داشتند. تنها در نیمه دوم قرن بیستم میلادی، نویسندگان غربی آگاهی بیشتری از اهمیت واقعیتهای مذهبی و روحی که در زندگی بنیانگذاران مذاهب عمدهٔ دنیا وجود دارد به دست آوردند و موفق به ترکیب پژوهش دقیق (آنگونه که در غرب فهمیده میشود) به همراه یکدلی با موضوعی که آن را بررسی میکنند شدند.[۲۶۰] به گفتهٔ ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، نویسندههای معاصر عموماً این نظر را که محمد عمداً پیروانش را فریب دادهاست رد میکنند و معتقد به صداقت کامل و حسن نیت او هستند.[۲۶۱] در نظر مونتگمری وات صداقت کامل البته لزوماً درستی را ایجاب نمیکند: «محمد ممکن است آنچه در ضمیر ناخودآگاهش بودهاست را با وحی الهی اشتباه گرفته باشد».[۲۶۲] به گفتهٔ آلفورد ولش دلیل تأثیر زیاد محمد و موفقیت او اعتقاد خدشهناپذیر او به مأموریتش بود.[۲۶۳] به باور ویلیام مونتگمری وات تحمل مشقتها جهت رسیدن به هدفش، زمانی که هیچ توجیه عقلانی برای امیدواری وجود نداشت، صداقت محمد را نشان میدهد[۲۶۴] و فرض عدم صداقت محمد درک ظهور و توسعه اسلام را ناممکن میسازد.[۲۶۵]
نقد و توهین
پیشینه نقد محمد به زمان حیات وی در سده هفتم بازمیگردد؛ زمانی که عربهای نامسلمان حجاز عمدتاً به خاطر تبلیغ توحید، در کلامشان به او میتاختند. عمده این انتقادات چنانکه در قرآن بیان شدهاست شامل اتهام شاعری،[قرآن ۱۳] سحر، کهانت، جنون،[قرآن ۱۴] دروغ بستن به خدا[قرآن ۱۵] و انگیزههای نظیر کسب قدرت و ثروت[قرآن ۱۶] میشدهاست.
مسلمانان دنیا، همواره در گفتار و نوشتار با القاب و احترام از محمد یاد میکنند و مخالف نمایاندن هرگونه تصویر مشخصی از چهرهٔ محمد هستند تا مبادا آن تصویر، موجب توهین و بیاحترامی گردد. موج جدیدی از اعتراضات عمومی مسلمانان و واکنشهای رسمی دولتهای اسلامی، با چاپ کاریکاتورهایی از محمد در غرب آغاز گردید. خاورشناس آرتور جفری[یادداشت ۱۳] طی مقالهای به این نکته اشاره میکند که متداولترین رنجشی که مسیحیان در دل مسلمانان نشاندهاند از آن ناشی میشود که آنان از درک حرمت بسیار والایی که مسلمانان برای پیامبر خود قائلند، مطلقاً ناتوانند.[۲۶۶] همچنین، آنهماری شیمل[یادداشت ۱۴] در مقدمه کتاب خود دلیل حذف تصاویر نسخه انگلیسی نسبت به نسخه آلمانی کتاب خود را چنین شرح میدهد: «با آنکه آن تصاویر مربوط به آثار دوره میانه اسلام است، اما نمایاندن شمایل پیامبر، خاطر مسلمانان روزگار ما را رنجه مینماید، مگر آنکه به توصیف لفظی باشد.»[۲۶۷]
در سال ۲۰۰۵ چاپ کاریکاتورهای محمد در روزنامه یولاندز-پستن،[یادداشت ۱۵] که در واقع سه عدد از این کاریکاتورها در دانمارک چاپ شده بودند، واکنشهای تندی را در میان مسلمانان به دنبال داشت. تظاهرکنندگان در هندوستان و پاکستان پرچم دانمارک را به آتش کشیدند، چندین کلیسای مسیحیان را آتش زدند، در خیابانها با قمه تعدادی از مسیحیان را مورد حمله قرار دادند و یک مسیحی را داخل تیوپ لاستیکی پر از نفت قرار داده و به آتش کشیدند. در پی این اقدامات از دولت دانمارک خواسته شد که بابت چاپ کاریکاتورها در روزنامه یولاندز پوستن عذرخواهی کند، اما دولت دانمارک با اشاره به اصل آزادی بیان در دانمارک حاضر به عذرخواهی نشد. در آمریکا، نروژ، آلمان، فرانسه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی به نشان همبستگی با یولاندز-پُستن کاریکاتورها را چاپ کردند. در پی آن سفارت خانههای دانمارک مورد حمله قرار گرفتند، کالاهای دانمارکی تحریم شدند و در پی به آتش کشیدن کنسولگری ایتالیا در بنغازی لیبی ۹ نفر کشته شدند.[۲۶۸]
منبعشناسی

دربارهٔ زندگانی محمد، گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از اینروی که محمد از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ است، زندگانی، اعمال و افکار او طی قرنها بین موافقان و مخالفانش مورد بحث بودهاست و این سبب شده تا نگاشتن یک زندگینامهٔ صریح از او دشوار باشد. برای این منظور هم فهم اسلامی از وی به عنوان یک پیامبر و هم فهم دانشمندان غربی بر مبنای فلسفههای مدرن باید در نظر گرفته شود.[۲۷۰]
منابع دست اول شناخت زندگانی محمد عبارت است از قرآن، گفتههای محمد در قالب حدیث و آنچه از کردار وی به صورت سنت ثبت شدهاست. همچنین زندگینامههایی تحت عنوان سیره نبوی در سدههای دوم و سوم هجری (۸ و ۹ میلادی) نگاشته شدهاست.[۲۷۱] قابلاطمینانترین منبع برای بازسازی زندگی محمد، قرآن است.[۲۷۲] قرآن اشاراتی اندک[۲۷۳] و غیر منسجم[۲۷۴] دربارهٔ زندگی محمد دارد، اما در مواجهه با رخدادهای تاریخی متغیر روزگار محمد، تصویری باثبات و صریح از او به دست داده و دربرگیرندهٔ اطلاعات نهان فراوانی از زندگانی محمد است.[۲۷۵] مصحف عثمان، قرآنی که هماکنون در دسترس است، عموماً در محافل آکادمیک به عنوان همان کلام خارجشده از زبان محمد، در نظر گرفته میشود؛ زیرا تلاشها برای یافتن آنچه متن دستنخورده و اولیهٔ قرآن، متنی که تفاوتی پراهمیت نسبت به متن امروزی قرآن داشتهباشد، ناموفق بودهاست.[۲۷۶]

برای کشف و فهم تاریخی رویدادهای زندگی محمد، در درجهٔ دوم، آثار تاریخی مورخان در قرن سوم و چهارم هجری در دنیای اسلام میباشد[۲۷۸] که شامل زندگینامههای سنتی نوشتهشده توسط مسلمانان و گفتارهای منسوب به اوست (سیره نبوی).[۲۷۹] قدیمیترین زندگینامه از محمد، نوشتهٔ ابن اسحاق با عنوان «زندگی رسول خدا» (نوشتهشده در ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال پس از درگذشت محمد) است که متن اصلی آن از بین رفتهاست،[۲۸۰] ولی بخشهایی از آن در آثار نوشتهشده توسط تاریخنگاران بعدی همانند ابن هشام و طبری برجای ماندهاست.[۲۸۱][۲۸۲] بسیاری، گرچه نه همهٔ محققین، درستی و صحت این زندگینامههای قدیمی را پذیرفتهاند، با این وجود میزان صحت آنها قابل تعیین نیست.[۲۸۳] به نوشته برنارد لوئیس در درجهٔ آخر اهمیت، مجموعهٔ احادیث (شامل گزارشهایی از گفتارها و رفتارهای محمد) هستند که چندین قرن پس از درگذشت محمد نگاشته شدهاست و اکنون در دسترساند[۲۸۴] که میتوان به آنها به عنوان آنچه که در حافظهٔ طولانیمدت جامعهٔ مسلمانان با انگیزهٔ تقلید و پیروی از محمد باقی ماندهاست، نگریست.[۲۸۵] اغلب تاریخ پژوهان غربی به احادیث به عنوان منابع دقیق تاریخی، با احتیاط مینگرند.[۲۸۶] اما به تعبیر سید حسین نصر هرچند محققان پوزیتیوست، احادیث شفاهی روایت شده توسط مسلمان را معمولاً بیاعتبار میدانند، این احادیث نقشی اصلی را در فهم مسلمانان از محمد ایفا میکند.[۲۸۷]
تعداد اندکی از منابع نگاشتهشده توسط غیرمسلمانان نیز موجود است که به گفتهٔ نیگوسیان وجود تاریخی محمد را تأیید کرده و برای تقویت صحت آنچه توسط مورخان مسلمان نوشته شدهاست، سودمندند.[۲۸۸] دسته دیگری از منابع، نوشتههای مسیحی سدههای میانه است که با شیوه جدلی محمد را به عنوان خارج از دین یا حتی ضدمسیح تصویر کردهاست. به نوشته نصر، آثار محققان غربی مدرن که از سده ۱۸ به بعد تألیف شدهاست دسته دیگری از آثار است که رویکردی تاریخیتر به موضوع دارند، متأثر از مکاتب فلسفی و کلامی مدرن غرب هستند و پیامبری محمد را رد میکنند. این نوشتهها بیشتر بر جنبهها و عوامل انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه دارند نه امور دینی، اعتقادی و روحانی. تنها در اواخر سده بیستم نویسندگان غربی روشهای علمی مدرن غربی را با یکدلی نسبت به موضوع مطالعه تلفیق کردند و بهخصوص به واقعیتهای دینی و روحانی درگیر در مطالعه زندگی محمد توجه کردند.[۲۸۹]
از مهمترین دشواریها در نوشتن زندگینامه محمد، نبود منابع کافی و ابهامات پیرامون عربستان پیش از اسلام است که امکان مطالعه تطبیقی و بررسی فضایی که اسلام به آن پاسخ میداد را سلب میکند. هیچ تاریخنگاری برای شرح فضای سیاسی رایج و هیچ متن مقدسی برای شرح فضای دینی و هیچ طوماری برای شرح اختلافات فرقهای، در پیش از اسلام، موجود نیست. به جای آن مقادیر معتنابهی شعر وجود دارد که استفاده و بررسی صحت آنها دشوار است.[۲۹۰] به نوشته چِیس رابینسون تقریباً اطلاعات معتبر تاریخی دربارهٔ تولد، کودکی و آغاز بزرگسالی محمد در دست نیست و نسل نخستین مسلمانان توجهی به زندگی محمد قبل از پیامبری نداشتهاند و داستانهای موجود در طی دو سده بعدی ساخته شدهاند.[۲۹۱] حتی به نوشته رسول جعفریان تعیین تاریخ دقیق تحولات ابتدای دوره پیامبری دشوار است زیرا وقایع به دقت ثبت نشدهاست و همچنین اشتباهات غیرعمدی و اغراض قبیلهای و سیاسی دخالت در نقل وقایع آن دخالت داشتهاست.[۲۹۲]
توضیحات
قرآن
- ↑ متن آیاتی که نام محمد را شامل میشود:
- وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ (ترجمه: و محمد، جز فرستادهای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمیگردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرساند، و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش میدهد.)[۳–۱۴۴]
- وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۙ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (ترجمه: و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و به آنچه بر محمد نازل آمده گرویدهاند -[که] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است- [خدا نیز] بدیهایشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشید.)[۴۷–۲]
- مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـٰکِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (ترجمه: محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است؛ و خدا همواره بر هر چیزی داناست.)[۳۳–۴۰]
- مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَیٰ عَلَیٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا (ترجمه: محمد پیامبر خداست؛ و کسانی که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود میبینی. فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه] آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مثَل آنها در انجیل چون کشتهای است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهی] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، آمرزش و پاداش بزرگی وعده دادهاست.)[۴۸–۲۹]
- ↑ وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّـهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَـٰذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (ترجمه: و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: «ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این سحری آشکار است.»)[۶۱–۶]
- ↑ مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـٰکِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا[۳۳–۴۰]
- ↑ ببینید: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَـٰذَا الْقُرْآنُ عَلَیٰ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (ترجمه: و گفتند: «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است؟»)[۴۳–۳۱]
- ↑ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَیٰ (ترجمه: مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟)[۹۳–۶]
- ↑ وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (ترجمه: و خاندان خویشاوندت را هشدار ده!)[۲۶–۲۱۴]
- ↑ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ[۱۵–۹۴]
- ↑ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (ترجمه: امروز کسانی که کافر شدهاند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیدهاند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم؛ و هر کس دچار گرسنگی شود، بیآنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شدهاست بخورد]، بی تردید، خدا آمرزنده مهربان است.)[۵–۳]
- ↑ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ[۳–۱۴۴]
- ↑ قرآن در آیهٔ ۲۱ سورهٔ احزاب، مسلمانان را الگوبرداری از محمد تشویق میکند: لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا (ترجمه: قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.)[۳۳–۲۱]
- ↑ لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا (ترجمه: تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند.)[۴۸–۲]
- ↑ وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَی الْکَافِرِینَ (ترجمه: و هنگامی که از جانب خداوند کتابی که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد، و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی میجستند؛ ولی همین که آنچه [که اوصافش] را میشناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.)[۲–۸۹]
- ↑ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (ترجمه: بلکه گفتند: «خوابهای شوریدهاست، [نه] بلکه آن را بربافته، بلکه او شاعری است. پس همانگونه که برای پیشینیان هم عرضه شد، باید برای ما نشانهای بیاورد.»)[۲۱–۵]
- ↑ *وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (ترجمه: و اگر مکتوبی، نوشته بر کاغذ، بر تو نازل میکردیم و آنان، آن را با دستهای خود لمس میکردند قطعاً کافران میگفتند: «این [چیزی] جز سحر آشکار نیست.»)[۶–۷]
- لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ ۗ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَـٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ ۖ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ (ترجمه: در حالی که دلهایشان مشغول است؛ و آنانکه ستم کردند پنهانی به نجوا برخاستند که: «آیا این [مرد] جز بشری مانند شماست؟ آیا دیده و دانسته به سوی سحر میروید؟»)[۲۱–۳]
- أَوْ یُلْقَیٰ إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا ۚ وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا (ترجمه: «یا گنجی به طرف او افکنده نشده یا باغی ندارد که از [بار و بَر] آن بخورد؟» و ستمکاران گفتند: «جز مردی افسونشده را دنبال نمیکنید.»)[۲۵–۸]
- وَإِذَا تُتْلَیٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَـٰذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هَـٰذَا إِلَّا إِفْکٌ مُّفْتَرًی ۚ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (ترجمه: و چون آیات تابناک ما بر آنان خوانده میشود میگویند: «این جز مردی نیست که میخواهد شما را از آنچه پدرانتان میپرستیدند بازدارد.» و [نیز] میگویند: «این جز دروغی بربافته نیست.» و کسانی که به حق -چون به سویشان آمد- کافر شدند میگویند: «این جز افسونی آشکار نیست.»)[۳۴–۴۳]
- مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ (ترجمه: از آنان هیچ روزیای نمیخواهم، و نمیخواهم که مرا خوراک دهند.)[۵۱–۵۷]
- فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ (ترجمه: پس اندرز ده که تو به لطف پروردگارت نه کاهنی و نه دیوانه.)[۵۲–۲۹]
- ↑ وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَیْتَهَا ۚ قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَیٰ إِلَیَّ مِن رَّبِّی ۚ هَـٰذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (ترجمه: و هر گاه برای آنان آیاتی نیاوری، میگویند: «چرا آن را خود برنگزیدی؟» بگو: «من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم. این [قرآن] رهنمودی است از جانب پروردگار شما و برای گروهی که ایمان میآورند هدایت و رحمتی است.»)[۷–۲۰۳]
- ↑ وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَیٰ آلِهَتِکُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ (ترجمه: و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] «بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعاً هدف [ما]ست.»)[۳۸–۶]
یادداشتها
- ↑ (به عربی: طه)
- ↑ (به عربی: یس)
- ↑ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢﴾ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿٣﴾ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿٤﴾ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿٥﴾ (ترجمه: بخوان به نام پروردگارت که آفرید. ﴿١﴾ انسان را از عَلَق آفرید. ﴿۲﴾ بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است. ﴿۳﴾ همان کس که به وسیله قلم آموخت. ﴿۴﴾ آنچه را که انسان نمیدانست [بتدریج به او] آموخت. ﴿۵﴾)[۹۳–۱تا۵]
- ↑ او از بزرگان برجسته مکه و در میان قریش به ابو الحکم مشهور بود و مسلمانان به طعنه او را ابوجهل مینامیدند.
- ↑ *به گفته دانشنامه اسلام، سجده کردن، مسجد و امثال آنها که در ذیل داستان غرانیق آمده در دوران حضور مسلمانان در مکه وجود نداشتند. ببینید: , “al-Kur'an”, Encyclopaedia of Islam.
- طبری مطلب را به گونهای آورده که داستان غرانیق (سوره نجم) روز اتفاق افتاد و آیه ۵۳ سوره حج همان شب نازل شد. حال آنکه سوره حج مدنی است و فاصله بین نزول دو سوره نجم و حج حداقل پنج سال است. ببینید: مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی، ۶۳.
- به نقل ابن سعد غرانیق در رمضان سال پنجم بعثت رخ داد و مهاجران در شوال همان سال به مکه بازگشتند. اینکه مسافری از مکه خبر را به حبشه برساند و بعد مهاجران از حبشه به مکه بازگردند در آن زمان در یک ماه ممکن نبود. ببینید: شهیدی، «افسانه غرانیق»، میقات حج.
- اسناد این داستان راوی اصلی را یکی از تابعین یا اصحابی معرفی میکنند که در آن زمان متولد نشده بود. مرتضی عاملی، سیرت جاودانه، ۱: ۳۴۱.
- ↑ عبارت «آیات شیطانی» نخستین بار توسط ویلیام مویر در ۱۸۵۸ م به کار برده شد. (The Oxford Dictionary of Islam edited by John L. Esposito, p. 280, 2003)
- ↑ شومیکر معتقد است این ۱۱ منبع داستان حضور محمد در لشکرکشیها را از خود مسلمانان گرفتهاند، زیرا محتمل نمینماید همهٔ آنها — که از ادیان و سرزمینهای مختلف و به زبانهای متنوعی هستند — اشتباه یکسانی مرتکب شده باشند.
- ↑ وایل و نلدکه این داستان را از منظر اعتقاد به جاودانگی محمد بررسی کردهاند
- ↑ (به عربی: حروب الردة)
- ↑ به عنوان مثال در مورد وضعیت ریحانه نظرات مختلفی است. ببینید: Schöller, “Banù al-QurayΩa”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ iconic
- ↑ aniconic
- ↑ Arthure Jeffery
- ↑ Annemarie Schimmel
- ↑ Jyllands-Posten
پانویس
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 5–7.
- ↑ Rubin, “Hanif”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Köchler, The concept of monotheism, 29.
- ↑ Rubin, “Hanif”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Déclais, “Names of the Prophet”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Munt, The Oxford Handbook of Qur'anic Studies, 98.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 53.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Rubin, “Muhammad”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Ernst, Following Muhammad, 80.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۱۴۱.
- ↑ Stockwell, A Sourcebook, 133.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۱۴۱.
- ↑ Varisco, Metaphors and Sacred History, 147.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 28.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 183.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 28.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۱۴۲.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 183–184.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ ساواری، ستارهای که در مکه درخشید، ۹.
- ↑ Watt, “Ḥalima bint Abi Ḏẖu'ayb”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Watt, “Āmina”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 43.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 46.
- ↑ Brockopp, The Cambridge Companion to Muhammad, 28.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 46.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet and Statesman, 8.
- ↑ ساواری، ستارهای که در مکه درخشید، ۱۴.
- ↑ Abel, “Baḥirā”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 47.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۱۷۶.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Wijdan, “From the Literal”, Proceedings of the 11th.
- ↑ Fück,, “Fidjar”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۲۲۵.
- ↑ Pellat, “Ḥilf al-Fuḍūl”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Ramadan, In the footsteps of the prophet, 2–20.
- ↑ O'Connor, History of Islam, 9.
- ↑ ساواری، ستارهای که در مکه درخشید، ۱۶–۱۷.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۲۶۱–۲۶۲.
- ↑ Encyclopaedia Britannica, Britannica Encyclopedia of world relegions, 797–799.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۱۸۹.
- ↑ Encyclopaedia Britannica, Britannica Encyclopedia of world relegions, 797–799.
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 6.
- ↑ Bogle, Islam: Origin and Belief, 6.
- ↑ Haaren and Poland, Famous Men of the Middle Ages, 83.
- ↑ Lings, Muhammad, 43–44.
- ↑ Brockopp, The Cambridge Companion to Muhammad, 32.
- ↑ Brown, A New Introduction to Islam, 72–73.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۲۹۰.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Peters, A Reader on classical Islam, 175.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۴۱.
- ↑ Watt, Muhammad at Mecca, 86.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۴۱–۴۲.
- ↑ Brown, A New Introduction to Islam, 56.
- ↑ Guillaume, The Life of Muhammad, 117.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Al-Mubarakpuri, biography of the Noble Prophet, 98–101.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Glassé and Smith, The new Encyclopaedia of Islam, 39.
- ↑ Al-Mubarakpuri, biography of the Noble Prophet, 53, 98–101.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۴۱–۴۲.
- ↑ Brown, A New Introduction to Islam, 56.
- ↑ Guillaume, The Life of Muhammad, 117.
- ↑ , The Cambridge History of Islam, 36.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۴۹.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Peters, A Reader on classical Islam, 169.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۴۵.
- ↑ Rubin, “Quraysh”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ , The Cambridge History of Islam, 36.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Brockopp, “Slaves and Slavery”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Arafat, “Bilāl b. Rabāḥ”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Watt, 76.
- ↑ Peters, A Reader on classical Islam, 172.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ »'دائرةالمعارف قرآنی لایدن؛ مقاله «حدیث و قرآن» (Hadith and the Quran) نوشته: جوین بویل (Juynbool)؛ ترجمه در دوفصلنامه قرآن و مستشرقان، شماره۳
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Ahmed, “Satanic Verses”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Holt et al, The Cambridge History of Islam, 37.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Momen, An Introduction to Shi'i Islam, 4.
- ↑ Peters, 96.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۵۳.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Momen, An Introduction to Shi'i Islam, 4.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Momen, An Introduction to Shi'i Islam, 4.
- ↑ Taher, Encyclopaedic survey of Islamic culture, 193.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳: ۹۱.
- ↑ Donzel, Islamic Desk Reference, 269.
- ↑ Glassé and Smith, The new Encyclopaedia of Islam, 346.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳: ۱۰۴.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۴: ۱۲۷–۱۲۹.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 83.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۴: ۱۳۳–۱۳۴.
- ↑ Peterson, Muhammad, Prophet of God, 86–89.
- ↑ , The Cambridge History of Islam, 39.
- ↑ , The Cambridge History of Islam, 39.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Momen, An Introduction to Shi'i Islam, 5.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Hitti, Capital cities of Arab Islam, 58: 33.
- ↑ , The Cambridge History of Islam, 39.
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 17.
- ↑ Esposito, What everyone needs, 80.
- ↑ Neusner, Sonn and Brockopp, Judaism and Islam in practice, 219.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Esposito, What everyone needs, 80.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۵: ۱۴۹.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۵: ۷۷.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۵: ۹۳.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۵: ۲۶۹.
- ↑ Douglas Crow, Facing one Qiblah, 154.
- ↑ Rahman, Islam, 21.
- ↑ Hooker, Muhammad, messenger of god.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 44.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 105.
- ↑ Palmer-Fernández, The encyclopedia of religion and war, 208.
- ↑ Kelsay, 21.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesmand, 105, 107.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 41.
- ↑ Encyclopaedia Britannica, Britannica Encyclopedia of world relegions, 797–799.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 42.
- ↑ Neusner, God's rule, 153.
- ↑ ۱۴۳٫۰ ۱۴۳٫۱ «Pact of Al-Ḥudaybiyah" , Encyclopædia Britannica
- ↑ Lings, Muhammad, 249.
- ↑ Watt, “al-Ḥudaybiya”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Watt, “al-Ḥudaybiya”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Bogle, Islam: Origin and Belief, 19.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 42.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۹۱.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274.
- ↑ Lings, Muhammad, 291.
- ↑ Kister, “Ḵẖuzā'a”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274.
- ↑ Lings, Muhammad, 291.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274.
- ↑ Lings, Muhammad, 291.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274–275.
- ↑ Khan, Muhammad The Final Messenger, 274–275.
- ↑ Lings, Muhammad, 292.
- ↑ Watt, Muhammad at Medina, 66.
- ↑ Rodinson, Muhammad: Prophet of Islam, 261.
- ↑ Ballard, Penny and Jonas, 163.
- ↑ Peters, 240.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 207–208.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 43–44.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 43–44.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 18–19, passim..
- ↑ Donzel, Islamic Desk Reference, 283.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Grewal, Project of History of Indian Science, 281.
- ↑ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، سوره مائده، آیات ۱–۳
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۳۴–۳۷.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 104.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 102–105.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 195–199, passim..
- ↑ Sinai, The Qur'an: A Historical-Critical Introduction, 45.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 179–187.
- ↑ Sinai, The Qur'an: A Historical-Critical Introduction, 52.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 179–187.
- ↑ Sinai, The Qur'an: A Historical-Critical Introduction, 52.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 179–187.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 193–194.
- ↑ Shoemaker, The Death of a Prophet, 178.
- ↑ ۱۸۸٫۰ ۱۸۸٫۱ Lewis (April 7, 2008), The Last Prophet
- ↑ Madelung, The Succession to Muhammad, 24–27.
- ↑ Ṭabarī, The last years of the Prophet, 179.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳۲: ۳۴۳ و ۳۴۶.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳۳: ۱۴۵–۱۴۶.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳: ۱۷۶–۱۷۷.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳۳: ۱۰۳.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۳۳: ۲۶.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة الامام علی، ۹: ۲۶–۳۰.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 23.
- ↑ Veccia Vaglieri, “ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI2.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 23.
- ↑ Veccia Vaglieri, “ʿAlī b. Abī Ṭālib”, Encyclopedia of Islam.
- ↑ Poonawala and Kohlberg, “ʿAlī b. Abī Ṭāleb”, Iranica.
- ↑ Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 26–27, 30–43 and 356–60.
- ↑ Lapidus, A History of Islamic Societies, 32.
- ↑ Poonawala and Kohlberg, “ʿAlī b. Abī Ṭāleb”, Iranica.
- ↑ Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 26–27, 30–43 and 356–60.
- ↑ Madelung, Succession to Muhammad, 43.
- ↑ Poonawala and Kohlberg, “ʿAlī b. Abī Ṭāleb”, Iranica.
- ↑ Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57-58.
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 35–36.
- ↑ Donzel, Islamic Desk Reference, 60.
- ↑ Freyer Stowasser, “Wives of the Prophet”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Freyer Stowasser, “Wives of the Prophet”, Encyclopaedia of the Qur'an.
- ↑ Awde, The New Cambridge History, 10.
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 17–18.
- ↑ ۲۱۷٫۰ ۲۱۷٫۱ ترجمه مقاله «محمد» در دانشنامه بریتانیکا، پاورقی؛ ترجمهٔ محمدباقر معموری
- ↑ Rahman, Islam, 28.
- ↑ *Sonbol, "Rise of Islam: 6th to 9th century" , Encyclopædia of Women and Islamic Cultures
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 17–18.
- ↑ Awde, The New Cambridge History, 10.
- ↑ Esposito, Islam: The Straight Path, 18.
- ↑ شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا (س)، ۲۱–۲۳.
- ↑ ایوب، زوجات النبی، ۳۸.
- ↑ محمودپور، «خدیجه»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۲: ۲۰۸.
- ↑ مرادی، «خدیجه»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ Bullough, Shelton and Slavin, The Subordinated Sex, 119.
- ↑ Reeves, Muhammad in Europe, 46.
- ↑ Book of contention and strife concerning the relations between the Banū Umayya and the Banū Hāshim, Aḥmad ibn ʻAlī Maqrīzī, University of Manchester, 1980, p.129Bbb
- ↑ D. Nicholas Ranson (2006), The wives of the Prophet,page 5
- ↑ Watt, “ʿĀʾIs̲h̲a Bint Abī Bakr”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Vacca, «Ṣafiyya bt. Ḥuyayy b. Ak̲h̲ṭab." Encyclopaedia of Islam
- ↑ Awde, The New Cambridge History, 10.
- ↑ ایوب، زوجات النبی، ۴۹.
- ↑ Awde, The New Cambridge History, 10.
- ↑ تقیزاده داوری، تصویر خانواده پیامبر، ۲۹۳–۲۹۴.
- ↑ Nasr, “ʿAlī”, Britannica.
- ↑ Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 30.
- ↑ Lewis, Islamic Revolution.
- ↑ Lewis, Islamic Revolution.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 234.
- ↑ Robinson, Muslim Societies in African History, 21.
- ↑ Esposito, “Ak̲h̲lāḳ”, Encyclopaedia of Islamn.
- ↑ Gallagher, Encyclopedia of Women & Islamic Cultures.
- ↑ Lewis, Islamic Revolution.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ سعیدی، ستار. «اعتراض به توهینکنندگان؛ 'سرشان را از تن جدا کنید'». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲.
- ↑ ۲۵۰٫۰ ۲۵۰٫۱ Madelung, ʿIṣma. Encyclopaedia of Islam
- ↑ Mohammed، David in the Muslim Tradition، 15.
- ↑ Walker, Impeccability, Encyclopaedia of the Qurʾān.
- ↑ الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، ابوعذبه، ص 58.
- ↑ Centlivre, Centlivres-Demont (2006), ترجمه بایگانیشده در ۱۷ ژانویه ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- ↑ وبگاه رسمی جامعهٔ جهانی بهائی
- ↑ Teed, A Dictionary of Twentieth Century History, 424.
- ↑ Toronto, A Latter-day Saint Perspective on Muhammad
- ↑ دشتی رحمتآبادی، «سیمای محمد در تورات و انجیل»، مشکوة.
- ↑ طالقانی، ص ۲۳۳
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Watt, Bell (1995) p. 18
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 231.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Watt, Muhammad: Prophet and Statesman, 232.
- ↑ Watt (1970), p. 37
- ↑ پیامبرشناسی ابنعربی
- ↑ Schimmel, And Muhammad Is His Messenger.
- ↑ Dawkins, “A Deeply Religious”, The God delusion, 24–25.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Nigosian, Islam: Its History, 6.
- ↑ Zeitlin, The historical Muhammad, 1–2.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Peters, The Quest for Historical Muhammad, 291–315.
- ↑ «Birmingham Qur'an manuscript dated among the oldest in the world». ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافتشده در ۱۹ اوت ۲۰۱۵.
- ↑ Watt, Muhammad at Mecca, 14.
- ↑ Reeves, Muhammad in Europe, 6–7.
- ↑ Zeitlin, The historical Muhammad, 1–2.
- ↑ Nigosian, Islam: Its History, 6.
- ↑ Donner, Narratives of Islamic Origins, 132.
- ↑ Nigosian, Islam: Its History, 6.
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 33–34.
- ↑ «Ḥadīth» (2010), Encyclopædia Britannica
- ↑ Lewis, The Arabs in History, 33–34.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Nigosian, Islam: Its History, 6.
- ↑ Nasr, “Muhammad”, Britannica.
- ↑ Peters, The Quest for Historical Muhammad, 291–293.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 183.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۱.
منابع
- تتوی، قاضی احمد (۱۳۸۲). تاریخ الفی (جلد اول). انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۶۴۴۴۵۲۷۳۹.
- جعفری، حسینمحمد (۱۳۷۲). تشیع در مسیر تاریخ. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- جعفریان، رسول (۱۳۸۲). تاریخ سیاسی اسلام. یکم. قم: دلیل ما. شابک ۹۶۴-۷۵۲۸-۴۲-۶.
- دشتی رحمتآبادی، غلامرضا (بهار ۱۳۶۸). «سیمای محمد (ص) در تورات و انجیل». مشکوة. مشهد (۲۲): ۱۲–۲۶.
- ساواری، م (۱۳۴۹). ستارهای که در مکه درخشید. ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: مؤسسه مطبوعاتی فرخی.
- سبحانی، جعفر (۱۳۸۵). فروغ ابدیت. قم: بوستان کتاب.
- شهیدی، سید جعفر (۱۳۹۴). زندگانی فاطمه زهرا (س). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۷۶-۳۱۷-۵.
- مرتضی عاملی، جعفر (۱۴۲۶). الصحیح من سیرة النبی الاعظم. قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث.
- O'Connor, Frances (2009). History of Islam. newyork: The Rosen Publishing Group. ISBN 9781435850644.
- ایوب، سعید (۲۰۰۶). زوجات النبی (ص). بیروت: دارالهادی.
- تقیزاده داوری، محمود (۱۳۸۷). تصویر خانواده پیامبر در دائرةالمعارف اسلام. قم: شیعهشناسی.
- محمودپور، محمد (۱۳۸۳). «خدیجه». دانشنامه جهان اسلام. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مرادی، عبدالحمید (۱۳۸۸). «خدیجه». دانشنامه بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مرتضی عاملی، جعفر (۱۳۸۸). الصحیح من سیرة الامام علی علیه السلام. بیروت: مرکز الاسلامیه للدراسات. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۰۷۲۴-۵-۳.
- شهیدی، سید جعفر (۱۳۷۹). تاریخ تحلیلی اسلام. مرکز نشر دانشگاه تهران.
- طالقانی، سید محمود. مقدمه بر انجیل برنابا. نیایش.
- Abel, Armand (1986). "Baḥirā". Encyclopaedia of Islam. 1 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081143.
- Ahmed, Shahab. "Satanic Verses". Encyclopaedia of the Qur'an. 4.
- Arafat, W. (1986). "Bilāl b. Rabāḥ". Encyclopaedia of Islam. 1 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081143.
- Awde, Nicholas (2000). The New Cambridge History of Women in Islam: an anthology from the Qurān and Ḥadīths. Routledge. ISBN 0-7007-1012-4.
- Barlas, Asma (2002). Believing Women in Islam: Unreading Patriarchal Interpretations of the Qur'an. University of Texas Press. ISBN 0-292-70904-8.
- Bogle, Emory C. (1998). Islam: Origin and Belief. Texas University Press. ISBN 0-292-70862-9.
- Bowen, Wayne H. (2008). The history of Saudi Arabia. Greenwood Publishing Group. ISBN 0-313-34012-9.
- Boyce, Alex. "Prophet Mohammed". Minnesota State University. Mankato.
- Brockopp, .Jonathan E. "Slaves and Slavery". Encyclopaedia of the Qur'an. 5.
- Brockopp, .Jonathan E (2010). The Cambridge Companion to Muhammad. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-71372-6.
- Brown, .Daniel W (2003). A New Introduction to Islam. Blackwell Publishing Professional. ISBN 978-0-631-21604-9.
- Brown, .Daniel W (2009). A New Introduction to Islam. John Wiley and Sons. ISBN 978-1-4051-5807-7.
- Bullough, .Vern L; Shelton, Brenda; Slavin, Sarah (1998). The Subordinated Sex: A History of Attitudes Toward Women. University of Georgia Press. ISBN 978-0-8203-2369-5.
- Dawkins, Richard (2006). "A Deeply Religious Non-believer". The God delusion. Houghton Mifflin Harcourt. ISBN 0618680004.
- Déclais, Jean-Louis. "Names of the Prophet". Encyclopaedia of the Qur'an. 3.
- Donner, Fred (1998). Narratives of Islamic Origins: The Beginnings of Islamic Historical Writing. Darwin Press. ISBN 0-87850-127-4.
- Donzel, E. Van (1994). Islamic Desk Reference: compiled from the Encyclopaedia of Islam. 7. E. J. Brill. ISBN 978-90-04-09738-4.
- Douglas Crow, Karim (2005). Facing one Qiblah: legal and doctrinal aspects of Sunni and Shi'ah Muslims. Pustaka Nasional Pte Ltd. ISBN 978-9971-77-552-0.
- Ernst, Carl (2004). Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World. University of North Carolina Press. ISBN 0-8078-5577-4.
- Esposito, .John L (1998). Islam: The Straight Path. Oxford University Press. ISBN 0-19-511233-4.
- Esposito, .John L (2002). What everyone needs to know about Islam. Oxford University Press US. ISBN 978-0-19-515713-0.
- Freyer Stowasser, Barbara. "Wives of the Prophet". Encyclopaedia of the Qur'an. 5.
- Gallagher, Nancy. "Infanticide and Abandonment of Female Children". Encyclopedia of Women & Islamic Cultures.
- Glassé, Cyril; Smith, Huston (2003). The new Encyclopaedia of Islam. Rowman Altamira. ISBN 9780759101906.
- Guillaume, Alfred (1955). The Life of Muhammad. A Translation of Ishaq’s “Sirat Rasul Allah. Oxford University Press.
- Haaren, John Henry; Poland, .Addison B (1904). Famous Men of the Middle Ages. University Publishing Company.
- Hitti, Philip Khûri (1973). Capital cities of Arab Islam. University of Minnesota Press. ISBN 0-8166-0663-3.
- Holt, P. M; Lambton, .Ann K. S; Lewis, Bernard (1970). The Cambridge history of Islam. Cambridge University Press.
- Holt, P. M; Lambton, .Ann K. S; Lewis, Bernard (1977). The Cambridge History of Islam. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-29135-4.
- Holt, P. M; Lambton, .Ann K. S; Lewis, Bernard (2008). The Cambridge History of Islam. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-29135-4.
- Hooker, Richard (1996). "Muhammad, messenger of god". Washington State University.
- Khan, Majid Ali (1998). Muhammad The Final Messenger. New Delhi: Islamic Book Service. ISBN 81-85738-25-4.
- Kister, M.J. (1986). "Ḵẖuzā'a". Encyclopaedia of Islam. 5 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004078193.
- Köchler, Hans (1982). The concept of monotheism in Islam and Christianity. International Progress Organization. ISBN 978-3-7003-0339-8.
- de Lamartine, Alphonse (1854). Historie de la Turquie. Paris.
- Lapidus, Ira (2002). A History of Islamic Societies (2nd ed.). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-77933-3.
- Lewis, Bernard (1998). "Islamic Revolution". The New York Review of Books.
- Lewis, Bernard (1993). The Arabs in History. Oxford University Press. ISBN 0-19-280310-7.
- Lewis, Bernard (April 2008). "The Last Prophet".
- Lings, Martin (1983). Muhammad: His Life Based on Earliest Sources. Inner Traditions International, Limited. ISBN 0-89281-170-6.
- Madelung, Wilferd (1997). The Succession to Muhammad: A Study of the Early Caliphate. Cambridge University Press. ISBN 0-521-64696-0.
- Momen, Moojan (1987). An Introduction to Shi'i Islam: The History and Doctrines of Twelver Shiʻism. Yale University Press. ISBN 0-300-03531-4.
- Al-Mubarakpuri, Safi-ur-Rahman (2002). The sealed nectar: biography of the Noble Prophet. Darussalam. ISBN 978-9960-899-55-8.
- Nasr, Seyyed Hossein (2012). "ʿAlī". Encyclopædia Britanica. Retrieved 22 January 2019.
- Nasr, Seyyed Hossein (2005). "Muhammad". Encyclopædia Britanica. Archived from the original on 29 March 2016.
- Neusner, Jacob; Sonn, Tamara; Brockopp, Jonathan E. (2000). Judaism and Islam in practice: a sourcebook. Routledge. ISBN 978-0-415-21673-9.
- Neusner, Jacob (2003). God's rule: the politics of world religions. Georgetown University Press. ISBN 0-87840-910-6.
- Nigosian, S. A. (2004). Islam: Its History, Teaching, and Practices. Indiana University Press. ISBN 0-253-21627-3.
- Palmer-Fernández, Gabriel (2004). The encyclopedia of religion and war. Taylor & Francis. ISBN 978-0-415-94246-1.
- Pellat, Ch. (1986). "Ḥilf al-Fuḍūl". Encyclopaedia of Islam. 3 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081186.
- Peters, Francis Edward (1994). A Reader on classical Islam. Princeton University Press. ISBN 978-0-691-00040-4.
- Peters, Francis Edward (2003). Islam: A Guide for Jews and Christians. Princeton University Press. ISBN 0-691-11553-2.
- Peters, Francis Edward (2003). The Monotheists: Jews, Christians, and Muslims in Conflict and Competition. Princeton University Press. ISBN 0-691-11461-7.
- Peters, Francis Edward (1994). Muhammad and the Origins of Islam. SUNY Press. ISBN 0-7914-1876-6.
- Peters, Francis Edward (1991). The Quest for Historical Muhammad. International Journal of Middle East Studies.
- Peterson, Daniel (2007). Muhammad, Prophet of God. Wm. B. Eerdmans Publishing Company. ISBN 0-8028-0754-2.
- Pierree, Centlivre; Centlivres-Demont, Micheline (Spring 2006). "The Story of Picture Shiite Depictions of Muhammad". ISIM. Qom (17): 18–19.
- Poonawala, I. K.; Kohlberg, E. (1985). "ʿAli b. Abi Ṭāleb". Encyclopædia Iranica. Retrieved 22 January 2019.
- Rahman, Fazlur (1979). Islam. University Of Chicago Press. ISBN 0-226-70281-2.
- Ramadan, Tariq (2007). In the footsteps of the prophet. ISBN 978-0195374766.
- Reeves, Minou (2003). Muhammad in Europe: A Thousand Years of Western Myth-Making. NYU Press. ISBN 978-0-8147-7564-6.
- Robinson, Chase F. (2010). The New Cambridge History of Islam, Volume 1. 1. Cambridge University Press. ISBN 9780521515368.
- Robinson, David (2004). Muslim Societies in African History. Cambridge University Press. ISBN 0-521-53366-X.
- Rodinson, Maxime (2002). Muhammad: Prophet of Islam. Tauris Parke Paperbacks. ISBN 1-86064-827-4.
- Rubin, Uri. "Muhammad". Encyclopaedia of the Qur'an. 3.
- Schimmel, Annemarie. And Muhammad Is His Messenger.
- Schöller, Marco. "Banù al-QurayΩa". Encyclopaedia of the Qur'an. 4.
- Sonbol, Amira. "Rise of Islam: 6th to 9th century". Encyclopedia of Women and Islamic Cultures.
- Stockwell, Foster (2004). A Sourcebook for Genealogical Research: Resources Alphabetically by Type and Location. McFarland. ISBN 978-0-7864-1782-7.
- Ṭabarī, Ismail K. Poonawala (1990). The last years of the Prophet. SUNY Press. ISBN 0-88706-691-7.
- Taher, Mohamed (1997). Encyclopaedic survey of Islamic culture. 10. Anmol Publications PVT. LTD. ISBN 978-81-7488-487-9.
- Teed, Peter (1992). A Dictionary of Twentieth Century History. Oxford University Press. ISBN 0-19-211676-2.
- Shoemaker, Stephen J. (2011). The Death of a Prophet: The End of Muhammad’s Life and the Beginnings of Islam. Philadelphia: University of Pennsylvania Press. ISBN 978-0-8122-4356-7.
- Sinai, Nicolai (2017). The Qur’an: A historical-critical introduction. Edinburgh: Edinburgh University Press. ISBN 978-0-7486-9578-2.
- Toronto, James A. (August 2000). "A Latter-day Saint Perspective on Muhammad".
- Varisco, Daniel Martin (July 1995). "Metaphors and Sacred History: The Genealogy of Muhammad and the Arab "Tribe"". Anthropological Analysis and Islamic Texts (68): 139–156.
- Veccia Vaglieri, Laura (1986). "ʿAlī b. Abī Ṭālib". Encyclopaedia of Islam. 1 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081143.
- Watt, William Montgomery (1986). "Āmina". Encyclopaedia of Islam. 1 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081143.
- Watt, William Montgomery (1986). "Ḥalima bint Abi Ḏẖu'ayb". Encyclopaedia of Islam. 3 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081186.
- Watt, William Montgomery (1986). "al-Ḥudaybiya". Encyclopaedia of Islam. 3 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004081186.
- Watt, William Montgomery (1961). Muhammad: Prophet and Statesman. Oxford University Press. ISBN 0-19-881078-4.
- Watt, William Montgomery (1956). Muhammad at Medina. Oxford University Press. ISBN 0-19-577307-1.
- Watt, William Montgomery (1953). Muhammad at Mecca. Oxford University Press.
- Welch, Alford T. (1993). "Muḥammad". Encyclopaedia of Islam. 7 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. ISBN 9004094199.
- Wijdan, Ali (1999). "From the Literal to the Spiritual: The Development of Prophet Muhammad's Portrayal from 13th century Ilkhanid Miniatures to 17th century Ottoman Art". Proceedings of the 11th International Congress of Turkish Art (7): 1–24.
- Zeitlin, Irving M (2007). The historical Muhammad. Polity. ISBN 0-7456-3998-4.
- Encyclopedia Americana. 19. Scholastic Library Publishing. 2006. ISBN 978-0-7172-0139-6.
- Britannica Encyclopedia of world relegions, 2006, ISBN 978-1-59339-491-2
- "Muhammad". Encyclopædia Britannica. 2010. Retrieved July 27, 2010.
- "Ḥadīth". Encyclopædia Britannica. 2010. Retrieved July 27, 2010.
منابع برای مطالعه بیشتر
- Ali, Wijdan. From the Literal to the Spiritual: The Development of Prophet Muhammad's Portrayal from 13th century Ilkhanid Miniatures to 17th century Ottoman Art. In Proceedings of the 11th International Congress of Turkish Art, eds. M. Kiel, N. Landman, and H. Theunissen. No. 7, 1–24. Utrecht, The Netherlands, August 23–28, 1999.
- Ishaq, Ibn; Guillaume, Alfred, ed. (2002). The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah. Oxford University Press. ISBN 978-0-19-636033-1.
- Ramadan, Tariq (2007). In the Footsteps of the Prophet: Lessons from the Life of Muhammad. Oxford University Press. ISBN 0-19-530880-8.
- ابن هشام. السیرة النبویة. (اثر ابن اسحاق (م۱۵۱ق–۷۶۸م) که توسّط ابن هشام (م۲۱۳ق) گردآوری و مطالبی به آن افزوده شد)
- واقدی، محمد بن عمر. المغازی. ترجمهٔ محمود مهدوی دامغانی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۱-۸۱۰۹-۶.
پیوند به بیرون
- برگزیده تاریخ پیامبر اسلام
- السیرة النبویة، محمد بن إسحاق (عربی )
- داخل مرقد پیامبر
محمّد شاخهای از قریش زادهٔ: ح. ۵۷۰ درگذشتهٔ: مه/ژوئن ۶۳۲
| ||
عنوانها در اسلام | ||
---|---|---|
پیشین: ؟ |
نبی ۶۳۲–۶۱۰ |
پایان نبوت |
پیشین: عیسی |
رسول ۶۳۲–۶۱۰ | |
اولوالعزم ۶۳۲–۶۱۰ | ||
عنوانهای سُنّی | ||
عنوان جدید | خاتمالانبیا ۶۳۲–۶۱۰ |
بدون جانشین |
عنوانهای شیعی | ||
عنوان جدید | خاتمالانبیا ۶۳۲–۶۱۰ |
پسین: علی بن ابیطالب به عنوان امام |
مناصب سیاسی | ||
عنوان جدید | حاکم امت ۶۳۲–۶۲۲ |
پسین: ابوبکر به عنوان خلیفه |
- محمد
- اسلام
- افراد مقدس نزد شیعه دوازدهامامی
- اهالی مکه
- پنج تن آل عبا
- پیامبران عرب
- پیامبران
- چهارده معصوم
- درگذشتگان ۱۱ (قمری)
- درگذشتگان ۶۳۲ (میلادی)
- دیپلماتها
- رهبران مذهبی مسلمان سده ۷ (میلادی)
- زادگان دهه ۵۷۰ (میلادی)
- ژنرالهای عرب
- سیاستمداران عرب
- شخصیتهای قرآن
- عربهای سده ۶ (میلادی)
- عربهای سده ۷ (میلادی)
- عربهای مسلمان
- فرزندخواندگی توسط خویشاوندان
- فروشندگان سده ۷ (میلادی)
- قرآن
- قریش
- مدینه
- معجزهکنندگان