یوسف
یوسف | |
---|---|
![]() "برادران یوسف او را باز میشناسانند" ( اثری از لئون پییِر اربین بورژوا در سال 1863 میلادی ) | |
نام بومی | יוֹסֵף |
زادهٔ | ۱ یا ۲۷ تموز |
درگذشت | ۱۴۴۵ پیش از میلاد یا ۱۴۴۴ پیش از میلاد (AM ۲۳۱۷ یا AM ۲۳۱۸) (سال ۱۱۰) |
آرامگاه | نابلس ۳۲°۱۲′۴۷″شمالی ۳۵°۱۶′۵۸″شرقی / ۳۲٫۲۱۳۰۲۶۸°شمالی ۳۵٫۲۸۲۹۱۵۳°شرقی |
همسر(ها) | زلیخا,آسنات |
والدین |
یوسُف (به عبری: יוֹסֵף) [یُسِف یا یُسِیف] (به معنی «او میافزاید») از شخصیتهای تنخ یهودی و عهد عتیق در انجیل و او نیز از پیامبر هایی است که در قرآن نامش یاد شده است. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان باورمند به پیامبری یوسف هستند. ولی در هیچ یک از منابع تاریخی مصر یادی از او و اقوام او نشده است.
بر پایه عهد عتیق یوسف از یعقوب و راحیل زاده شد و پس از رحلت پیکرش را در شچم به خاک سپردند.[۲]
![]() طوایف اسرائیل |
---|
|
|
یوسف در تورات[ویرایش]
بر پایه سفر پیدایش در تورات، یوسف یازدهمین پسر یعقوب و نخستین پسر او از راحیل بود و در زمانی که یعقوب به لابان خدمت میکرد، زاده شد. او پلیدکاریهای پسران بلهه و زلفه را به پدرش میگفت، که سبب بیزاری برادرانش از او شد. زیبارویی و خوشنامی یوسف در نزد یعقوب بیشتر از دیگر برادرانش بود، و به همین سبب یعقوب جامه قبای رنگارنگی برای یوسف ساخت. برادران وی برای چوپانی گله رفتند و یعقوب نیز یوسف را به دنبال آنها فرستاد تا از تندرستی (سلامتی) گله و برادرانش برای یعقوب خبر بیاورد. برادرانش با دیدن او نیرنگی چیده و او را در چاه انداختند. پس یوسف را به بیست پاره نقره به کاروان اسماعیلیان فروختند و یوسف به بردگی مصریان گرفتار شد.
پوتیفار وزیر آمنهوتپ سوم او را خرید و خانه و دارایی خود را به او سپرد. زن پوتیفار از یوسف خواست تا با وی همبستر شود، ولی یوسف از او گریخت. زن پوتیفار به دروغ به شوهر خود گفت که یوسف قصد همبستری با او را داشته و پوتیفار آهنگ کشتن یوسف را کرد. با میانجیگری زن پوتیفار، یوسف از مرگ رهایی یافت و به زندان افتاد.
در زندان، یوسف تعبیر خواب ساقی و نانوای آمن هوتب۳ را بیان کرد. ساقی آمن هوتب ۷ سال پس از آزادی، به آمن هوتب دربارهٔ توانایی یوسف در بیان تعبیر خواب گفت و آمن هوتب، پوتیفار را به دنبال یوسف فرستاد. یوسف خواب آمن هوتب را به هفت سال فراوانی نعمت و سپس هفتسال خشکسالی مصر تعبیر کرد، و به آمن هوتب۴ پیشنهاد داد که در مصر هفتسال گندم ذخیره کنند. یوسف مورد توجه آمن هوتب قرار گرفت و پس از مرگ پوتیفار به جایگاه عزیز مصر رسید.
برادران یوسف برای گرفتن اندوخته ذخیره گندم به مصر آمدند، و یوسف آنها را شناخت و آزمایش کرد. وقتی یعقوب نیز با پسرانش به مصر آمد، برادران از یوسف خواستار بخشش شدند و او نیز آنان را بخشید.[۳]
بر پایه سفر پیدایش در تورات، یعقوب از میان همه ۱۲ سبط بنی اسرائیل تنها برای فرزندان یوسف و به ویژه افرایم برکت خواست و براستی افرایم را جانشین پدرانش ابراهیم و اسحق و اسرائیل (یعقوب) خواند.[۴]
یوسف در قرآن[ویرایش]
در قرآن از داستان یوسف با عنوان داستانی که به بهترین روش گفته شده، (احسن القصص) بهترین قصه یاد شدهاست.[۵] قرآن در آیه ۷ سوره یوسف، پیش از آغاز داستان یوسف، میفرماید: «به راستی که در سرگذشت یوسف و برادرانش برای پرسش کنندگان پندهایی است» و از این آیه به بعد داستان یوسف بیان میشود.[۶] و[۷]
درونمایههای مشترک روایات یهودی و قرآن[ویرایش]

قرآن از ازدواج اسحاق نمیگوید، از عیسو نیز نمیگوید، ولی از یعقوب میگوید که پدر فرزندان بسیار بود و قرآن تنها از یوسف نام میبرد. در قرآن به قبایل (اسباط) اشاره شدهاست که در واقع دوازده سبطی هستند که از دوازده پسر یعقوب منشأ میگیرد؛ و تعداد آنها را ذکر کردهاست.[۸]
سرگذشت یوسف در سوره دوازدهم قرآن که به نام خود اوست روایت میشود. او خود میگوید:
آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی نمودهام[۹]
خداوند در این زمینه به محمد میگوید:
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بیخبران بودی[۱۰]
پس این سرگذشت از نو بر محمد وحی شده و خداوند است که سخن میگوید، با این وجود شباهتهای نمایانی میان حکایت قرآن و کتب مقدس و برخی داستانهای اکدی وجود دارد. حتی شاید گاهی برای فهم روایت قرآنی نیاز به تکمیل آن از منابع یهودی باشد.
به جای نتیجهگیری از زندگانی یوسف در قرآن آمدهاست:
این [ماجرا] از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم، و تو هنگامی که آنان همداستان شدند و نیرنگ میکردند نزدشان نبودی.[۱۱]
این حکایت باید همچون هشداری برای جهانیان و به سان دلیلی بر رحمت الهی تلقی گردد که چندین بار بر آن تأکید شدهاست. همچنین:
به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایی] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است.[۱۲]
سپس سفر پیدایش داستان یعقوب در مصر را حکایت میکند. او در لحظات آخر فرزندان خود را برکت میدهد، اسرائیلیان او را حنوط میکنند و سپس او را در مکفیلخ در سرزمین کنعان به خاک میسپارند.[۱۳] یوسف خود نیز به هنگام مرگ به برادران خویش گفت: من میمیرم و یقیناً از شما تفقد خواهد نمود و شما را از این سرزمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردهاست، خواهد برد.
یوسف در ۱۱۰ سالگی درگذشت، او را حنوط کردند و در زمین مصر در تابوت گذاشتند.[۱۴] و این پایان سفر پیدایش است.
برادران یوسف او را میفروشند[ویرایش]
مآخذ یهودی | قرآن |
---|---|
و اسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست داشتی، زیرا که او پسر پیری او بود، و برایش ردای رنگارنگ ساخت. و چون برادرانش دیدند که پدر ایشان، او را بیشتر از همه برادرانش دوست میدارد، از او کینه داشتند.[۱۵] «اینک باز خوابی دیدهام، که ناگاه آفتاب و ماه و یازده ستاره مرا سجده کردند.» و پدر و برادران خود را خبر داد، و پدرش او را توبیخ کرده، بوی گفت: «این چه خوابی است که دیدهای؟ آیا من و مادرت و برادرانت حقیقت خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم نمود؟»[۱۶] |
یوسف به پدرش گفت: «ای پدر، من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم [آنها] برای من سجده میکنند.» [یعقوب] گفت: «ای پسرک من، خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی میاندیشند.[۱۷] |
R.Azaria گوید: انسان هرگز نباید علاقه بیشتر خود را به یکی از فرزندانش نشان دهد، زیرا همان پیراهن بلندی که یعقوب بر تن یوسف کرد، کینه برادران را برانگیخت.[۱۸] |
[برادران] گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما- که جمعی نیرومند هستیم- دوست داشتنیترند. قطعاً پدر ما در گمراهی آشکاری است.»[۱۹] |
[برادران با اشاره به یوسف گفتند] او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد؛ و ببینیم خوابهایش چه میشود.»[۲۰] |
یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید.[۲۱] |
پس روبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه که در صحراست، بیندازید…»[۲۲] |
گویندهای از میان آنان گفت: «یوسف را مکشید. اگر کاری میکنید، او را در نهانخانه چاه بیفکنید، تا برخی از مسافران او را برگیرند.»[۲۳] |
یوسف و همسر پوتیفار (زلیخا)[ویرایش]
پس از خرید یوسف در بازار بردهفروشان توسط پوتیفار (در قرآن: عزیز مصر)، پوتیفار او را به کاخ خود برده و به همسرش (در تفسیرهای مسلمانان: زلیخا) پیشکش میکند. یوسف در کاخ پوتیفار رشد کرده به سن بلوغ میرسد. پس از بلوغ زلیخا عاشق چهرهٔ زیبای یوسف شده و به او دستور همخوابگی با خود را میدهد اما یوسف حاضر به نافرمانی از خدایش و خیانت به عزیز مصر نمیشود. سرانجام زلیخا پس از ناامید شدن از یوسف، او را متهم به خیانت به عزیز مصر کرده، وی را به زندان میاندازند و یوسف بعد از ۴۰ سال زلیخای نابینا و پیر را جوان و بینا کرده و با او به خواست خداوند ازدواج میکند.[۲۴]
خواب فرعون (در قرآن: پادشاه)[ویرایش]
۱۴ سال بعد، فرعون در رؤیا میبیند که هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را میخورند و هفت خوشه خشک هفت خوشه سبز را نابود میسازند. فرعون همه خوابگزارانش را برای تعبیر این خواب فرامیخواند اما جملگی از تعبیرش عاجز میمانند. سپس به یاد یوسف میافتند و تعبیر آن را از او میخواهند. یوسف بیان میکند که هفت سال ترسالی و سپس هفت سال خشکسالی در پیش است پس باید در هفت سال اول قسمتی از محصول ذخیره شود تا در زمان خشکسالی مردم در قحطی نمانند. بدین ترتیب او از زندان آزاد شده و با مرگ پوتیفار جانشین او خواهد شد
ملاقات یوسف و برادرانش[ویرایش]

در زمان خشکسالی، کنعان نیز دچار خشکسالی میشود. برادران یوسف از سر ناچاری برای درخواست کمک به مصر نزد عزیز میروند. یوسف در همان نگاه نخست آنان را میشناسد اما از آنجا که در زمان جدا شدن از برادرانش وی کودکی بیش نبوده و چهرهاش تغییر کردهاست، برادران او را نمیشناسند. یوسف به آنها کمک کرده و از آنها میخواهد اگر باز هم نیاز داشتند بازگردند و در سفر بعد برادر دیگر خود را نیز همراه بیاورند. آنها موافقت کرده با خوشحالی راهی میشوند.[۲۴]
گرد هم آمدن یوسف و خانوادهاش در مصر[ویرایش]
در سفر بعدی جوانترین برادر بنیامین را هم همراه خود میآورند. یوسف پس از کمک به آنها با ترفندی بنیامین را نزد خود نگاه میدارد. یعقوب که از دوری بنیامین غمگین است نامهای برای عزیز مینویسد و برادران یوسف آن را نزد وی میبرند. در این هنگام یوسف خود را به آنها معرفی کرده و آنها را از رفتار ناشایستشان آگاه میسازد. برادران پشیمان شده و یوسف از آنها درمیگذرد. آنها به کنعان بازگشته و پدر را نزد یوسف برده و بدینسان خانواده دیگربار گرد هم میآیند.
بعد از فوت یوسف[ویرایش]
این بخش به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
پس از آنکه یوسف، یعقوب و برادرانش را به مصر برد چند سالی با آنها زندگی کرد تا اینکه یعقوب از دنیا رفت. یوسف بنا بر وصیت پدرش دستور داد تا جسد او را به اسراییل برده و در آنجا دفن کنند. یوسف خود نیز وصیت کرد که پس از مرگش در کنار پدرانش در فلسطین دفن شود. لیکن پس از وفات او به وصیتش عمل نکردند و او را در مصر دفن کردند. تا اینکه ۳۰۰ سال بعد موسی به فرمان خداوند جسد او را درآورد و با خود به فلسطین برد.[نیازمند منبع]
در مصر بعد از مرگ آخناتون شخصی به نام اسمنخکاره به حکومت رسید و یک سال بیشتر حکومت نکرد.
پس از مرگ اسمنخکاره، توت انخ آتون به پادشاهی میرسد. او تحت تأثیر وزیرش به پرستش عامون روی میآورد و نام خود را از توت انخ آتون (پنداشت زنده آتون) به توت انخ آمون (پنداشت زنده عامون) تغییر میدهد. او دستور میدهد که تمامی نامهای آتون و آخناتون را از معابد پاک کنند و نام آمون را که در دوره حکومت آخناتون حذف شده بود دوباره حک کنند. همچنین دستور داد نام و تمامی آثار به جا مانده از یوسف را از بین ببرند. از آن پس، به دستور کاهنان، بردن نام آخناتون که او را «جنایتکار بزرگ» میخواندند ممنوع میشود. او پایتخت خود را شهر تب (که از زمان آخناتون رها شده بود) قرار داد و حدود ۱۰ سال حکومت کرد.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ Genesis 46:20
- ↑ Encyclopedia Britannica, Jospeh (biblical figure)
- ↑ بن مایههای مشترک قرآن و کتاب مقدس، دنیز ماسون، ترجمه فاطمه سادات تهامی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴−۶۹۸۰−۴۹-X
- ↑ پیدایش ۴۸
- ↑ قرآن، یوسف ۱
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، جلد ۱۱.
- ↑ 84انعام-34مومن-سوره یوسف از آیه 3تا101
- ↑ قرآن ۷:۱۶۰
- ↑ قرآن ۱۲:۳۸
- ↑ قرآن ۱۲:۳
- ↑ قرآن ۱۲:۱۰۲
- ↑ قرآن ۱۲:۱۱۱
- ↑ پیدایش ۴۹و۵۰
- ↑ پیدایش ۵۰:۲۴ و ۵۰:۲۶
- ↑ پیدایش ۳۷:۳و۴
- ↑ پیدایش ۳۷:۹ تا ۱۱
- ↑ قرآن ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾ و ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾
- ↑ Gen.Rab. LXXXLV,8
- ↑ قرآن-﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾
- ↑ پیدایش ۳۷:۲۰
- ↑ قرآن-﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ﴾
- ↑ پیدایش ۳۷:۲۲
- ↑ قرآن-﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ به بهانهٔ پخش مجموعهٔ حضرت یوسف بایگانیشده در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine، تهران امروز، ۱ اکتبر ۲۰۰۸
![]() |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ یوسف موجود است. |
- عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۳۰۷-۱۶۳-۴
- کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴−۳۳۱−۰۶۸-X
- درونمایههای مشترک قرآن و کتاب مقدس، دنیز ماسون، ترجمه فاطمه سادات تهامی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴−۶۹۸۰−۴۹-X