ابوهریره
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. |
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |

ابوهُرَیره (زادهٔ سال ۲۰ پیش از هجرت - درگذشتهٔ ۵۹ قمری / ۶۸۱ میلادی) از علمای اسلام و یاران محمد و معاویه، حاکم اموی شام، بود.
از نگاه اهل سنت
[ویرایش]
ابوهریرۀ یمنی، از اصحاب محمد ابن عبدالله، پیامبر اسلام، بود. نام کامل وی عبدالرحمن ابن صخر الدَوسی ابن ثعلبة ابن سلیم ابن فهم بوده و نسب او به قبیلهٔ ازد، یکی از قبائل دورافتادۀ یمن میرسد. نام وی در دوران پیش از اسلام، عبدالشمس بود که محمد برای مسلمان کردن وی، آن را به عبدالرحمن تغییر داد. او پس از فتح خیبر، در آنجا اسلام آورد. عمر او را والی موقت بحرین قرار داد. ابوهریره از همنشینان محمد و از راویان حدیث بوده است. در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم، احادیثی از محمد نقل کرده است. همچنین در سال ۵۸ هجری، ابوهریره بر جنازهٔ عایشه، همسر محمد، نماز گزارد. وی در سال ۵۹ قمری، در هفتاد و هشت سالگی درگذشت.[۱]او با وجود رابطۀ خوبش با بنیامیه، مروان ابن الحکم را که در آن زمان، والی مدینه نبود، بهخاطر مخالفت با دفن حسن ابن علی ابن ابیطالب در کنار جدش اینگونه توبیخ کرد: "تو در چیزی که به تو مربوط نیست دخالت میکنی، ولی میخواهی غایب را راضی کنی"، که منظورش از غایب، معاویه بود.[۲]
نام و کنیۀ ابوهریره
[ویرایش]نام او عبدالرحمان ابن صخر از فرزندان ثعلبة ابن سلیم ابن فهم ابن غنم ابن دَوس یَمانی و از قبیلۀ دَوس ابن عدنان ابن عبدالله ابن زهران ابن کعب ابن حارث ابن کعب ابن عبدالله ابن مالک ابن نصر سنوئة ابن ازد بود. ازد از بزرگترین و معروفترین قبیلههای عرب است که به ازد ابن غوث ابن نبت ابن مالک ابن کهلان از عربهای قحطانی منسوب است.[۳]
قول راجح دینپژوهان این است که اسم ابوهریره در دوران جاهلیت، عبدالشمس بوده است. وقتی او مسلمان شد، محمد او را عبدالرحمن نامید.[۴]
وی با گربهای مأنوس بود و گربه در زبان عربی «هِرَّة» نامیده میشود و به همین دلیل، کنیه او به جای فرزند، به گربهاش منسوب شد و او را ابوهریره نام نهادند (قالَ ابوهریرة: «حَمَلْتُ هِرَّةً یَوْماً فِی کُمِّی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: مَا هَذِهِ؟ قُلْتُ: هِرَّةٌ. فَقَالَ: یَا أَبا هُرَیْرَة». فغلبَت علیه کنیته[۵]).
ابوهریره به کنیهاش بهمعنای «پدر بچهگربه» معروف بود و با آن شناخته میشد و تقریباً نام اصلی او به فراموشی سپرده شده بود.[۶]
ابوهریره در ادب فارسی
[ویرایش]در گلستان سعدی آمدهاست: ابوهریره هر روز به خدمت مصطفی صلی الله علیه و آله آمدی. رسول خدا گفت: «یا ابوهریره! زُرنی غِبّاً، تَزْدَد حُبّاً: هر روز میا تا محبت زیادت شود».
صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است، نشنیدهایم که کس، او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آنکه هر روز میتوان دید، مگر در زمستان که محجوب است و محبوب.
به دیدار مردم شدن، عیب نیست
ولیکن نهچندان که گویند بس
اگر خویشتن را ملامت کنی
ملامت نباید شنیدت ز کس[۷]
دربارهٔ گربۀ ابوهریره
[ویرایش]در کتاب مناقب العارفین آمدهاست: روزی حضرت مصطفی در محراب مسجد قبا نشسته بود و اصحاب کرام در صحبت او حاضر آمده؛ از ناگاه ماری گریزان از در درآمد و در زیر دامن رسول پنهان شد؛ گفت: یا رسول اللّه! از دشمن میگریزم، چون پناهِ هر دو کون توئی، مرا نگاه دار. در عقبِ او خارپشتی درآمد که: ای رسول خدا! شکارم را در کارِ من کن که بچّگانم به گوشِ مناند؛ فرمود که تا جگربندی به وی دادند و او را خشنود کرده روانه کردند. رسول فرمود که: ای حیّه [= مار]! اکنون بیرون آی و برو که دشمنت بازگشت و برفت؛ مار گفت: تا من نیز هنرِ خود را بنمایم و بروم. بر مثالِ کمری میانِ رسول را حلقه شد و میخواست که بیرحمانه زخمی زند؛ همانا که انگشت مبارکِ کهین را بر مار عرضه کرد تا بر آنجا زخمی زند و چون مار سر بیرون آورد تا زخمی زند، ابو هریره (که دوّاجِ «لکلّ امّة حکیم و حکیم امّتی ابو هریرة» دربرداشت و تاجِ عنایت بر فرقِ سرنهاده بود)، سرِ انبانِ مبارک را باز کرده، گربه سیاه بَرجست و آن مار را زیرِ پنجه خود پارهپاره کرده سوی رسول خرامید؛ همان لحظه فرمود که «حُبّ الهِرَّة من الایمان، تعشّقوا و لو بالهِرَّة: [= محبت گربه از ایمان است، عشق بورزید اگرچه به گربه]» و دستِ مبارک بر پشتِ او براند تا از برکت مالشِ آن دست، چندان که او را از بامهای بلند فرود اندازند، البتّه باید که بر سرِ پا ایستد و پشتِ او به زمین نرسد؛ و آن روز ابوهریره را دعاهای عظیم کرد و گویند بیست سی سر گربه در خانه خود میپرورد و هرکه را گربه بایست بودی، شکرانه گربه دادی و بچّه بستدی.[۸]
در این باره مولوی نیز با بهرهگیری از این ماجرا، اینگونه میسراید:
بر هر گُلی خاری بوَد، بر گنج هم ماری بود
شیرین مراد تو بود تلخی و صبرت آنِ من
گفتم چو خواهی رنج من آن رنج باشد گنج من
من بوهریره آمدم رنج و غمت انبان من
پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم
مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من
هر چه دلم خواهد ز خور ز انبان برآرم بیخطر
تا سرخ گردد روی من سرسبز گردد خوان من[۹]
منابع
[ویرایش]- ↑ خالد، محمد، خالد، (رجال حول الرسول) ، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان، چاپ دوم سال ۱۹۷۳ مبلادی به (عربی).
- ↑ 8%A5%D8%B5%D8%A7%D8%A8%D8%A9_%D9%81%D9%8A_%D8%AA%D9%85%D9%8A%D9%8A%D8%B2_%D8%A7%D9%84%D8%B5%D8
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۸ و ۳۶۰، ۳۶۱ و الاستیعاب ۴/۱۷۶۸ و تاریخ ابن خلدون ۲/۲۵۳ و نهایة الارب، ص ۹۱ و ۲۵۳ و معجم قبائل العرب القدیمه و الحدیثه ۱/۳۹۴
- ↑ المستدرک، ۳/۵۰۷
- ↑ مجمع البحرین، ج3، ص518
- ↑ المستدرک، ۳/۵۰۶
- ↑ گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت شمارهٔ ۲۹.
- ↑ مناقب العارفین، احمد بن اخی ناطور افلاکی (قرن 8هـ. ق)، ناشر:[بی نا]، آنکارا، 1959م، ج1، ص478.
- ↑ دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 1806.