احمد کسروی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Jamshid Alizade (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۱: خط ۲۲۱:
{{نقل قول|《ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم. یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتند تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خرافه آمیز در قالب تشیع صفوی برکند. 》<ref name=hafez>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=امین |نام=سید حسن |پیوند نویسنده=سید حسن امین|عنوان=زندگی و کارهای احمد کسروی |ژورنال=حافظ |مکان=تهران |ناشر=مجموعه زبان و ادبیات |دوره=بهمن |شماره=۷۸ |سال=۱۳۸۹ |صفحه=۲۰ تا ۲۴ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/791383 |تاریخ بازبینی=۲/۱۵/۲۰۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZclscGh | تاریخ بایگانی = ۲۰ فوریه ۲۰۱۳}}</ref>}}
{{نقل قول|《ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم. یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتند تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خرافه آمیز در قالب تشیع صفوی برکند. 》<ref name=hafez>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=امین |نام=سید حسن |پیوند نویسنده=سید حسن امین|عنوان=زندگی و کارهای احمد کسروی |ژورنال=حافظ |مکان=تهران |ناشر=مجموعه زبان و ادبیات |دوره=بهمن |شماره=۷۸ |سال=۱۳۸۹ |صفحه=۲۰ تا ۲۴ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/791383 |تاریخ بازبینی=۲/۱۵/۲۰۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZclscGh | تاریخ بایگانی = ۲۰ فوریه ۲۰۱۳}}</ref>}}


== کسروی و زبان پارسی ==
== تاریخ مشروطه ایران و نقش رضا خان ==
احمد کسروی از سره‌نویسان بنام بود که با چیرگی بر برخی‌از زبانهای ایرانی و فرنگی و نیز با دانشی گسترده در زمینه‌ی زبانشناسی، واژه‌های بسیاری را از نو زنده کرد یا برساخت که بخشی از آنها اکنون در گفتار و نوشتار روزانه‌ی پارسی‌زبانان به کار می‌رود.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی= http://parsianjoman.org/?p=5040 |عنوان= «واژه‌نامه‌ی زبان پاک» کسروی | ناشر = پارسی‌انجمن |تاریخ = |تاریخ بازبینی=}}</ref>
احمد کسروی در باب نقش [[رضاشاه|رضا خان]] در جنبش مشروطه می‌نویسد:
<blockquote>.... تفنگ‌ها و فشنگ‌هایی که [[مظفرالدین‌شاه قاجار|مظفر الدین شاه]] در چهل سال پیش در آخرین سفر خود به اروپا به کارخانه‌های فرانسه سفارش داده بود، این زمان به تهران می‌رسید و [[محمدعلی‌شاه|محمد علی میرزا]] به سپاهیان بخشیده، به سر تبریز می‌فرستاد. تفنگ‌های «لوبل» که در تبریز به نام «سه تیر» شناخته گردید آخرین بیرون دادهٔ کارخانه‌های فرانسه می‌بود و قشنگ‌ترین تفنگ‌ها به شمار می‌رفت... از آن سوی، دسته‌های قزاق چند شصت تیر (مسلسل) می‌داشتند که آن‌ها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخست بار می بودکه در ایران شصت تیر به کار می‌رفت. از چیزهای شنیدنی آنکه فرمانده این شصت تیرها رضا خان سواد کوهی می‌بود که سپس به پادشاهی رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت...<ref>کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، مؤسسه انتشارت امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۰، چاپ شانزدهم، برگ‌های ۸۲۴ و ۸۲۵</ref>
</blockquote>

کسروی در [[تاریخ مشروطه ایران (کتاب)|همان کتاب]] در برگ ۸۵۵ در باب شرکت رضا خان در پیکار با مشروطه خواهان و آزادی خواهان تبریز می‌نویسد:
<blockquote>گویا در همان روزها بود که [[عبدالمجید عین‌الدوله|عین الدوله]] یک دسته از قزاق را با یک شصت تیر به سرکردگی رضا خان سواد کوهی [[رضاشاه|(رضا شاه پهلوی)]] به [[قراملک|قرا ملک]] فرستاده، دکتری (پزشکی) نیز همراه آنان گردانید...</blockquote>


== نشریه پیمان ==
== نشریه پیمان ==
خط ۴۶۱: خط ۴۵۶:
* [http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120310_l44_kasravi_persian_language.shtml نگاهی به کوشش‌های کسروی در پیراستن و پروراندن زبان فارسی]
* [http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120310_l44_kasravi_persian_language.shtml نگاهی به کوشش‌های کسروی در پیراستن و پروراندن زبان فارسی]
* صفحه ویژه بی‌بی‌سی فارسی به مناسبت [http://www.bbc.co.uk/persian/indepth/cluster_kasravi_66th_anniversary.shtml شصت و ششمین سالمرگ احمد کسروی]
* صفحه ویژه بی‌بی‌سی فارسی به مناسبت [http://www.bbc.co.uk/persian/indepth/cluster_kasravi_66th_anniversary.shtml شصت و ششمین سالمرگ احمد کسروی]
* [http://parsianjoman.org/?p=5040 واژه‌نامه‌ی زبان پاک کسروی]


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۲:۲۴

احمد کسروی تبریزی
احمد کسروی
پرونده:Kasravi.jpg
زادهٔ۸ مهر ۱۲۶۹
تبریز، ایران
درگذشت۲۰ اسفند ۱۳۲۴ (۵۵ سال)
کاخ دادگستری تهران
علت مرگترور
آرامگاهکنار «چشمه‌آبک» در اطراف امام‌زاده قاسم شمیران[۱]
محل زندگیتبریز، تهران
ملیتایرانی
دیگر نام‌هاسیداحمد حکم‌آبادی
احمد کسروی
شناخته‌شده برایتاریخ‌نگاری، زبان‌شناسی، پژوهش‌گری و نظریه‌پردازی
حزب سیاسیباهماد آزادگان
جنبشملی‌گرایی و زدودن خرافات از مذهب
مخالف(ها)بنیادگرایان مذهبی و قوم‌گرایان
اتهام(های) جزایی«الحاد، ارتداد و مفسد فی الارض» از سوی برخی اسلام‌گرایان شیعه[۲]
مکتبپاک‌دینی
فرزندانحمیده
نفیسه
جلال[۱]
فرُخ‌زاد
بهزاد
مَهین
خُجسته
والدینپدرش «میرقاسم» و مادرش «خدیجه خانم»[۳]

سیداحمد حکم‌آبادی (۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز - ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران)، که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهش‌گر، حقوق‌دان و اندیشمند ایرانی بود.[۵] وی استاد ملی‌گرای رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود.[۶]
احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۷ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو»[۷] توسط گروه تروریستی اسلام‌گرای «فدائیان اسلام»، ترور شد.[۸] احمد کسروی در حوزه‌های مختلفی هم‌چون تاریخ، زبان‌شناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت.[۹] وی بنیان‌گذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش «پاک‌دینی» بود که در دوره‌ای از حکومت پهلوی شکل گرفت.[۱۰]

احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپس‌ماندگی فکری و علمی» و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود[۱۱] وی از آنچه «اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران می‌دانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره‌نویسی در زبان پارسی بود.[۱۲] موضع‌گیری‌های احمد کسروی در برابر کیش‌های رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلک‌ها و ارزش‌های سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای حافظ و سعدی، از جمله مواردی بود که مخالفت‌های بسیاری را علیه او برانگیخت.[۹]

آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌های فارسی و عربی است.[۲] از مهم‌ترین آثار کسروی می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران می‌شوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است.[۵] آذری یا زبان باستان آذربایجان، برای نخستین‌بار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایج‌شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام «آذری» یاد کرده‌اند، زبانی از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی بوده‌است. این نظریه هنوز مخالفانی دارد.[۱۳]

نام و تبار

در روز چهارشنبه، ۸ مهر ۱۲۶۹ خورشیدی، سید احمد در خانواده‌ای شیعهٔ مذهبی و معتقد در هکماوار (حکم‌آباد) تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیش‌نماز بودند. پدرش «میرقاسم» از روحانیت کناره گرفته به بازرگانی پرداخته‌بود. مادرش خدیجه خانم زنی بی‌سواد اما روشن‌اندیش از یک خانواده کشاورز بود.[۳] خانوادهٔ احمد در حکم‌آباد مسجدی به نام پدربزرگ او به نام «میراحمد» داشته‌اند.[۱۴]

پدرش آرزو داشته تا دارای پسری گردد که جای پدربزرگش را در مسجد خانوادگی‌شان بگیرد و از این‌رو هر پسری را که از او زاییده می‌شد را به نام پدرش، «میراحمد» می‌نامد، ولی پسرهای او یکی‌یکی پس از زایش می‌میرند تا اینکه «احمد کسروی» زاده می‌شود. او چهارمین پسری بوده که حاجی میرقاسم، میراحمد نام می‌نهد.[۱۵]

در شب سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۲۸۱ میرقاسم پدر احمد می‌میرد و احمد که در آن زمان دوازده سال بیشتر نداشت، ناچار می‌شود تا درس را کنار نهد و برای تأمین مخارج خانواده به ادارهٔ کارگاه قالی‌بافی پدرش بپردازد.[۳]

احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادی‌اش نشست.[۹] ولی در سال ۱۲۹۱ خورشیدی پس از آن‌که به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت و به قول خودش «پی به احوال آخوندهای ریاکار برد» از ملایی و در مسجد به منبر نشستن کناره گرفت.[۱۶][۱۷] در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، به درخواست علی‌اکبر داور، رئیس عدلیه، عبا و عمامه اش را کنار گذاشت و از لباس روحانیون خارج شد.[۱۸]

زندگی و فعالیت‌ها

سال‌های آغازین زندگی[۱۹]

پرونده:Kasravi.JPG
سیداحمد کسروی، در جوانی و با عمامه کوچک و تنگ تبریزی

کسروی در روز چهارشنبه ۸ مهر سال ۱۲۶۹ خورشیدی (برابر با ۱۴ صفر ۱۳۰۸ (قمری)) در محله حکم‌آباد (هکماوار) شهر تبریز زاده شد. خانواده‌اش او را که نخستین پسر خاندانشان بود ارج می‌گذاردند. مادرش او را از بازی کردن با دیگر همسالان بازمی‌داشته‌است. به گفته خود کسروی از پنج سالگی سر او را برپایه آیین آن زمان می‌تراشیده‌اند که او از این کار بسیار آزرده می‌شده‌است. وی را از شش سالگی به مکتبی در هکماوار فرستادند، آخوند آن مکتب ملا بخشعلی نام‌داشته و به گفته کسروی از زبان فارسی چیز چندانی نمی‌دانسته و چون دندان نداشته گفتارش به خوبی به گوش نمی‌رسیده‌است. با این همه کسروی درآموختن در سنجش با همسالانش پیشتاز بوده و بسیاری چیزها را با کوشش خود و یاری خانواده‌اش آموخت. در ۱۲ سالگی پدرش درگذشت و (بعد از دو سال کار قالیبافی) دوباره به مدرسه دینی بازگشت و طبق وصیت پدر آنرا ادامه داد. حاجی میرمحسن آقا که شوهر عمه و قیم خانوادهٔ کسروی بود وی را به مدرسه طالبیه فرستاد. در آن مدرسه نخست کسروی در مکتب مردی به نام ملا حسن به درس خواندن پرداخت. کسروی نخستین بار در همین مدرسه طالبیه با شیخ محمد خیابانی که درس هیئت بطلمیوسی می‌گفت آشناشد.

در ۱۲۸۵ (برابر با ۱۳۲۴ (قمری)) و هم‌زمان با آغاز این جنبش در تبریز کسروی نخستین بار با نام مشروطه برخورد کرد و به گفتهٔ خود از همان آغاز به مشروطه دل بست. در همین هنگام روحانی جوانی در هکماوار به دامادی میرمحسن آقا -قیم خانوادهٔ کسروی- درآمده و میرمحسن هم مسجد نیای کسروی را بدو سپرده بود و کسروی را نیز وادار کرده‌بود که از او درس آموزد؛ ولی کار آن دو به دشمنی کشیده‌بود. گرایش کسروی به مشروطه و مخالفت این روحانی و میرمحسن‌آقا با مشروطه نیز دشمنی ایشان را بیشتر می‌کرد. از این رو کسروی از آموختن از وی دست کشید و در نتیجه قیم خانوادهٔ او هم از کسروی رنجید و برخوردش را با او عوض کرد.

در ۱۲۸۷(برابر با ۱۳۲۶ (قمری)) محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست. در این هنگام حاجی میرزا حسن مجتهد با گروهی از هم‌اندیشانش در دوه‌چی انجمن اسلامیه را پدید آوردند و کسروی که در این زمان هنوز طلبه بود بینندهٔ این رخدادها بود. پس از آن چهار ماه تبریز دچار درگیری و خونریزی بود که حاصلش برچیده‌شدن اسلامیه بود. کسروی که در این زمان هفده ساله بود به ناچار خانه‌نشین شد و به خواندن کتاب پرداخت. در این زمان بیشتر مردمان هکماوار و همچنین خانوادهٔ کسروی دشمن مشروطه بودند و کسروی که به مشروطه دلبستگی پیداکرده بود به ناچار دلبستگی خود را پنهان می‌داشت. در این میان رخدادهای تبریز را دنبال می‌کرد تا اینکه تبریز رو به آرامش برداشت و کسروی دوباره به درس‌خواندن پرداخت. پس از دو سال درس خواندن سرانجام وی به درجهٔ روحانیت رسید.

در تابستان ۱۲۸۹ (۱۳۲۸ (قمری)) کسروی به بیماری تیفوس دچارشد. براثر این بیماری کسروی گرفتار یک ناتوانی پیوسته‌ای شد که همواره با او بود. همچنین مبتلا به کمخونی شده و چشم‌هایش کم سو گردید و به بدگواری (سوء هاضمه) دچارشد.

پس از رهایی از بیماری خویشانش و اهل محل به گفتهٔ خودش به زور وی را به مسجد نیایش بردند تا روحانی آنجا شود و برپایهٔ گفته‌های خود کسروی از پیشهٔ روحانیت و به منبر رفتن همواره دچار شرمندگی بود و در اندیشهٔ جستن کاری دیگر. از سوی دیگر روحانی رقیب که داماد قیم او میرمحسن بود نیز بر ضد کسروی تبلیغ می‌کرد و وی را مشروطه‌چی می‌خواند تا مردم را از گرد او بپراکند. در این زمان کسروی دو برادر کوچکش را به دبستان نجات فرستاد که این کار نیز از دید مردم آن زمان کاری پسندیده‌نبود چه که برادران او نیز مانند دیگر سیدها دستار به سر نمی‌بستند و شال سبز هم نمی‌پوشیدند. کسروی نیز پوششی نه به مانند دیگر روحانیون برگزیده‌بود، ریشش را می‌تراشید، کفش پاشنه‌بلند و جوراب ماشین‌باف می‌پوشید، عمامهٔ کوچک به سر می‌گذاشت، شالش را سفت می‌بست و عینک به چشم می‌زد که همه اینها را دلیل فرنگی‌پرستی او می‌شمردند. از این گذشته روضه نمی‌خواند و روضه‌خوانان را نقد می‌کرد و به گفتهٔ خود تنها به کارهایی چون خواندن خطبهٔ عقد می‌پرداخت. از این زمان خود ادارهٔ خانواده‌اش را به دست گرفت ولی دچار تنگدستی‌شد. در این هنگام به از برکردن قرآن پرداخت و کوشید تا معنای آیه‌های قرآن را نیز بیاموزد.

آشنایی با دانش‌های روز[۲۰]

پرونده:Kasravi3.png

کسروی در آن زمان عمامهٔ سیاه به سر داشت، لباده و قبای بلند می‌پوشید و عبای سیاهی بر آن می‌افکند. عمامهٔ کوچک فشرده او بهترین نمایندهٔ طلاب تبریزی بود. چهرهٔ لاغر، استخوان‌های برجسته، سیمای رنج کشیده و عصبانی و در ضمن مستبد به رای و مصر در عقیده را نشان می‌داد. هنوز عینک نمی‌زد. فارسی را به لهجهٔ مخصوص آذربایجانی، ولی بسیار شمرده حرف می‌زد. در نخستین مکالمه‌ای که با او کردم بر من ثابت شد که مرد بسیار بی باکی است و حتی عقاید خاص خود را با بی پروایی خاص ادا می‌کند. از این که بر خلاف عرف و بر خلاف عقیدهٔ دیگران چیزی بگوید باک نداشت. این اصطلاح معروف دربارهٔ وی بسیار بجا بود که «سرش بوی قرمه سبزی می‌دهد.»

سعید نفیسی[۲۱]

در ۱۲۹۰، محمدعلی شاه قاجار به هوای بازپس‌گیری تاج‌وتخت به ایران برگشت و در اینجا و آنجای کشور میان مشروطه‌خواهان و هواخواهان شاه پیشین درگیری و جنگ برخاست، تبریز نیز از آشوب در امان نبود. در این زمان کسروی به گفتهٔ خود کمتر از هکماوار بیرون می‌رفت. در تابستان همان سال ستارهٔ دنباله‌دار هالی هم پدیدارشد. کسروی با شور بسیار شب‌ها به بام خانه می‌رفت و این ستاره را می‌نگریست و به گفتهٔ خودش این ستاره و کنجکاوی برای دانستن رازش بود که کسروی را به دانش‌های روز آن زمان رهنمون‌شد. روزی یک شماره از ماهنامهٔ عربی مصری المقتطف به دست کسروی افتاد که گفتاری دربارهٔ هالی در آن بود. این‌چنین با دانش نوین ستاره‌شناسی آشناشد و به جستجوی کتاب‌هایی دربارهٔ دانش‌های اروپایی چون فیزیک و شیمی پرداخت. دربارهٔ ستاره‌شناسی کتاب هیئت طالبوف را یافته و خواند.

کنار گذاشتن پیشه روحانیت[۲۲]

در ۲۹ آذر ۱۲۹۰ روس‌ها با مجاهدان در تبریز درگیر شدند. کسروی اگرچه در هکماوار از درگیری دور بود، ولی این درگیری و پایداری ایرانیان بر او اثر گذارد و چون محرم هم آغازشده‌بود بر منبر مردمان را می‌شوراند. کسروی به این هم بسنده نکرده و کوشید با چندتنی تفنگ فراهم کرده به جنگجویان بپیوندند؛ ولی جنگ چهار روز بیشتر به درازا نکشید و مجاهدان از شهر بیرون رفتند و روس‌ها بر تبریز چیره شدند و صمد خان از دشمنان دیرین مشروطه را بر شهر گماردند. روحانیون مخالف مشروطه و پیروانشان هم خشونت سختی را به مشروطه خواهان رواداشتند. کسروی نیز ناچارشد با فشار حاجی میر محسن آقا قیم خانواده‌شان در باغ امیر به دیدار صمدخان برود. با این همه برای آن چند روزی که او به منبر رفته بود روحانیون تکفیرش کردند و روحانی هم که در هکماوار هماورد او بود اوباش را می‌انگیزاند تا به او آسیب بزنند و سرانجام هم مردم اندک‌اندک از گرد منبر او پراکنده‌شدند و او اینگونه از روحانی کناره‌گرفت و به گفته خود زنجیر روحانیت از گردنش برداشته‌شد.

از این پس کسروی چندی خانه‌نشین‌بود و به خواندن کتاب‌های گوناگون می‌پرداخت و با دانش‌های روز آشنا می‌شد و کم‌کم دوستانی هم از میان آزادی‌خواهان یافت. یکی از کتاب‌هایی که به گفته کسروی خواندنش تکانی بر او آورد کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ بود.

پس از روحانیت[۲۳]

کسروی از راه مغازه‌ای که از آن کتاب می‌خرید با چند تن از آزادیخواهان آشناشد که یکی از آنان خیابانی بود که پس از بسته شدن مجلس به قفقاز و از آنجا به تبریز آمده‌بود و اینچنین میان ایشان دوستی پدید آمد. همچنین با رضا سلطانزاده آشناشد که این دوستی پایداری بود و تا سال‌های واپسین زندگی کسروی نیز برپابود.

در این هنگام کسروی با دخترعمه خود-دختر بزرگ خانواده‌شان میرمحسن آقا- پیمان زناشویی بست؛ ولی در این هنگام آزارهایی از روحانیون می‌دید و او را به فرنگی‌پرستی و ناباوری به دین متهم می‌کردند. از سوی دیگر چون کاری نداشت دچار تنگدستی‌شد، به ناچار به فروش کتاب‌هایش دست زد و البته از دوستان دیرینه پدرش یاری می‌گرفت. به کسروی پیشنهادشد به جوراب‌بافی بپردازد پس یک ماشین جوراب‌بافی خرید، ولی ماشین ناسالم بود و کسروی آن را پس داد، با این همه فروشنده پیش پرداخت وی را بازنگرداند. ماشین دیگر خرید ولی این یکی هم دچار مشکل‌شد و او آن را باخت.

کسروی که در فراهم‌آوردن پیشه‌ای ناکام مانده بود و کتاب‌هایش را نیز فروخته بود بسیار افسرده‌شد. دلبستگی او به سه رشته ریاضی، تاریخ و زبان عربی بود و او زمانش را به آموختن و خواندن این‌ها می‌گذراند. در این زمان برای مجله‌ای به نام العرفان که در صیدا به چاپ می‌رسید گفتاری به عربی نوشت و فرستاد که این نشریه بی کم‌وکاست به چاپ‌رساند.

مدرسه آمریکایی[۲۴]

در تابستان ۱۲۹۳(۱۳۳۲ (قمری)) جنگ جهانی یکم در اروپا آغازشد. در این زمان عثمانی تا تبریز پیشروی کرد و روسیه را پس زد، ولی چندی نگذشت که شکست‌خورد و پس نشست. اینچنین آذربایجان میدان جنگ دولت‌های درگیر در جنگ شده‌بود.

در ۱۲۹۴(۱۳۳۳ (قمری)) کسروی در پی دانش‌های نوین خود را نیازمند آموختن زبانی اروپایی دید. نخست کوشید فرانسوی بیاموزد ولی دانست که بی‌آموزگار نمی‌تواند. پس خواست به مدرسه آمریکایی تبریز به نام «مموریال اسکول» برود از این‌رو به نزد مستر چسپ مدیر آن مدرسه رفت و خواهش خود بازگفت. چسپ بالا بودن سال کسروی را منعی بر شاگردی او در آن مدرسه دانسته و بدو پیشنهاد کرده‌بود که در جایگاه آموزگاری بدانجا برود و روزی دو ساعت هم خود به آموختن بپردازد، کسروی هم که از بیکاری رنج‌می‌برده آن پیشنهاد را می‌پذیرد و به آموزاندن درس عربی به شاگردها پرداخته و خود نیز به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. در همان ماه‌های نخست بود که خودآموزی دربارهٔ اسپرانتو یافت و بدان زبان دلبسته‌شد. همچنین روشی را برای آموزاندن عربی به شاگردان برگزید. سپس کتابی دربردارنده این متد به نام النجمةالدریة نگاشت که تا چندی در دبیرستان‌های تبریز آموخته می‌شد. در مدرسه آمریکایی سه تیره مسیحی(ارمنی و آشوریمسلمان و گورانی (یا علی‌اللهی) بودند که میان مسیحیان و مسلمانان درگیری بود و کسروی نیز از این درگیری آسوده‌نماند. برخی از مسئولان مسلمان آنجا نیز با وی دشمنی می‌نمودند. با این همه کسروی چسپ را مرد درستی می‌خواند که از پی‌ورزی دینی به دور بود.

میان سال‌های ۱۲۹۴ و ۱۲۹۵ کسروی که با تاریخ و باورهای بهایی آشنا بود با مبلغان این دین بحث‌هایی داشت.

در این زمان نیز کسروی به گفته خود از آزار روحانیونی که رفتن به مدرسه آمریکایی را برای خواندن درس بابی می‌دانستند آزارها می‌دید.

رفتن به قفقاز[۲۵]

در بازه زمانی بسته‌شدن مدرسه در ۱۱ تیر۱۲۹۵(۱ رمضان۱۳۳۴ (قمری)) کسروی برای یافتن کاری و نیز به دست آوردن تندرستی (پزشکان برای بهبودی بیشتر بدو پیشنهاد سفر داده بودند) وامی از آشنایان گرفت و با راه‌آهن راهی قفقاز شد. در این سفر کسروی کوشید تا زبان روسی را بیاموزد. به تفلیس رفت و پس از دو روز راهی باکو شد. در باکو کاری نیافت پس سوار کشتی شده به عشق‌آباد رهسپارشد. آنگاه به مشهد رفت و پس از یکماه از آن راهی که آمده‌بود به باکو بازگشت و چون دوباره کاری نیافت باز به تفلیس رفت. در تفلیس با آزادی‌خواهانی آشنا شد و همچنین از آن شهر و مردمانش خوشش آمد پس چندی در آن سامان ماندگار شد. در آنجا با گیاه‌شناسی آشناشد. با این همه کاری در آنجا نیافت. پس در نیمه مهرماه به انگیزه نامه مادرش و فراخوان مستر چسپ مدیر مدرسه به تبریز بازگشت.

رها کردن مدرسه آمریکایی[۲۶]

در بازگشت دشمنی میان مسلمانان و ارمنیان بیشتر شده و کسروی هم برخوردهای لفظی‌ای با آنان داشت تا اینکه یک روز هنگام برون‌شُد از مدرسه چند دانش‌آموز ارمنی وی را دنبال کرده و عبایش را کشیده و برده‌بودند. این کار به اعتصاب مسلمانان در مدرسه انجامید و اگرچه با پا درمیانی مدیر دانش‌آموزان از وی پوزش خواستند ولی کسروی که رنجیده‌بود دیگر به مدرسه نرفت.

پیوستن به دموکرات‌ها و رویدادهای پس از فروپاشی رژیم تزاری روسیه[۲۷]

پرونده:Kasravi 10.jpg
تصویر احمد کسروی در دوره جوانی
پرونده:Kasravi 12.jpg
تصویر احمد کسروی
پرونده:Kasravi 13.jpeg
تصویر احمد کسروی
پرونده:Kasravi 14.png
تصویر احمد کسروی
پرونده:Kasravi 15.jpg
تصویر احمد کسروی

پس از بیکاری کسروی کتاب النجمةالدریة را در زمان آزادی که به دست آورده بود نگاشت که از این کتاب بالاتر یادشده‌است. با چاپ این کتاب با اداره فرهنگ آذربایجان آشنایی یافت. در این هنگام سال ۱۲۹۶(۱۳۳۵ (قمری)) بود که نیکولای دوم واپسین تزار روسیه سرنگون‌شد. این سرنگونی بر روزگار آن زمان ایران و به ویژه تبریز که روس‌ها درآنجا نفوذ داشتند اثرگذار بود. در این میان خیابانی دست به بازگشایی حزب دموکرات در آذربایجان زد. در این هنگام به گفته کسروی برخی از مشروطه‌خواهان که در شش سال گذشته از دیگران آزارهای بسیاری دیده بودند سر به کینه‌جویی برداشتند که کسروی می‌کوشید آن‌ها را آرام نگه‌دارد و به چند تن از دشمنان دیروزش نیز پناه داده‌بود. در این هنگام بود که دبیرستان‌ها باز می‌شد و کسروی را برای آموزش عربی در دبیرستان خواندند. در این هنگام بود که کسروی به دموکرات‌ها پیوست.

در این هنگام در تبریز بیماری وبا پخش شد و کسروی هم دچار این بیماری‌ شد. همچنین تبریز دچار خشکسالی نیز شد. در این شرایط دولت به مردم آرد می‌داد و دموکرات‌ها نیز میانجی پخش آرد میان مردم بودند. کسروی هم در هکماوار در این کار به کوشش پرداخت.

همزمان در روسیه کمونیست‌ها بر سر کار آمده‌بودند. در ایران هم آشوب به پا بود، به ویژه در آذربایجان روس‌های در حال پس‌نشینی دست به تاراج و ویرانی شهرهایی چون خوی زدند. در ارومیه و سلماس هم شورش آسوری‌ها خونریزی‌ها پدید آورد. با آمدن زمستان دولت که به بی‌چیزان نان می‌داد خود دچار گرفتاری‌شد و از جیره ایشان کاست. آنگاه بیماری‌های تیفوس و تیفوئید هم در تبریز گسترش یافت و کشته‌های بسیاری به‌جای گذارد. در این میان یکی از برادران و نیز خواهرزاده کسروی نیز دچار بیماری شدند ولی بهبود یافتند ولی چون مادر کسروی خدیجه خانم به تیفوس دچارشد بهبود نیافت و درگذشت. این رویداد کسروی را آزرد و به گفته خود پس از مرگ پدرش غمبارترین رخداد زندگیش بود.

در ۱۲۹۷ سپاهیان عثمانی به آذربایجان ریختند و جای روس‌ها را گرفتند. اینان به دموکرات‌ها بدبین بودند پس خیابانی و چند تن از یارانش را گرفتند و از تبریز بیرون راندند. عثمانی‌ها در تبریز باهمادی را به نام اتحاد اسلام پدید آوردند که گروهی از تبریزیان و نیز دموکرات‌ها بدان پیوستند ولی کسروی بدان‌ها نپیوست. در این هنگام کسروی که در هکماوار دشمنان چندی داشت بهتر دید که جای زندگیش را عوض کند، پس به لیلاوا که در آن زمان یکی از بهترین کوی‌های تبریز بود کوچید. در این زمان میرزا تقی‌خان نامی از یاران خیابانی به همدستی عثمانیان روزنامه‌ای به زبان ترکی به نام آذرآبادگان پایه‌ریزی کرده و در آن به تبلیغ پانترکیسم پرداخته‌بود. با این همه چون جنگ جهانی یکم به شکست متحدین انجامیده‌بود در مهرماه همان سال سپاهیان عثمانی تبریز را رها کردند و رفتند و اتحاد اسلام نیز فروپاشید. پس کسروی و دیگر دموکرات‌ها به بازسازی سازمان خود پرداختند و کسانی را که با عثمانیان همکاری کرده و در گسترش پانترکیسم کوشیده بودند را از حزب راند. اینان چنین نهادند که از این پس حزب از زبان فارسی بهره برد و یکی از آرمان‌های خود را نیز گسترش این زبان در آذربایجان بگذارد. در این میان خیابانی به تبریز برگشت ولی برخی کارهایش از جمله برگرداندن رانده شدگان از حزب و نیز انداختن گناه ترورهای پیشینش در تبریز را برگردن دیگران، دموکرات‌ها را از او رنجیده‌ساخت. در این میان کسروی هم دلزده شده و از حزب پاکشید. با آغاز انتخابات دور چهارم مجلس در ۲۱ تیر۱۲۹۸ خیابانی دوباره دموکرات‌ها را گردآورد و از کردار پیشینش پوزش خواسته خواهان همبستگی دوباره دموکرات‌ها شد؛ ولی باز هم خودکامگی خیابانی کسروی و دیگران را آزرده می‌ساخت. در این هنگام وثوق‌الدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان بست، ولی خیابانی بر خلاف چشمداشت یارانش خاموشی گزید و بر آن نتاخت، این نیز رنجش دموکرات‌ها را افزون ساخت. در همین زمان بود که کسروی به کار در عدلیه پرداخت (۲۴ شهریور۱۲۹۸).

در همین هنگام کار دو دستگی میان دموکرات‌ها بالا گرفت و هم‌اندیشان کسروی از حزب انشعاب دادند و دسته تنقیدیون را پدید آوردند. در واپسین دیداری که میان کسروی و خیابانی پدید آمده‌بود این دو به درشتی با هم سخن گفتند و پس از آن کسروی دیگر با خیابانی دیداری نداشت. اگرچه کسروی در زندگی‌نامه‌اش از آن درشتی در برابر مردی که هژده یا هفده سال از او بزرگ‌تر بود ابراز پشیمانی کرده‌است.

خیابانی اندکی پس از آن در روز سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۸ بر دولت شورید. کسروی و یارانش دسته خود را منحل کردند ولی خیابانی به تعقیب آنان پرداخته و گروهی از ایشان را آزارانده بود. کسروی هم به ناچار خانه نشین‌شد. پس از چند روز به ناچار به فخرآباد، دهکده‌ای در دو فرسنگی تبریز رفت. پس از دو هفته سرگرد ادموند رئیس اداره سیاسی بریتانیا خواستار دیدار با کسروی شد. کسروی به کنسولخانه بریتانیا در تبریز رفت و با ادموند دیدارکرد. به گفته کسروی نگرانی انگلستان از گسترش بلشویسم بود چه که میرزا کوچک خان هم با اینان همپیمان شده بود و بریتانیا می‌خواست از مرام خیابانی سردرآورد. ادموند می‌خواسته که کسروی را برانگیزاند تا ستیز با خیابانی را پی‌گیرد، ولی کسروی نپذیرفته و بدو شرح داده که نخست دسته ایشان در هماوردی با خیابانی ناتوانند و دوم آنکه چون خیزش او برای آذربایجانست به رویارویی با او تن نخواهد داد. در همین هنگام نیز از نخست وزیری به دسته تنقیدیون تلگراف رمزی‌ای رسیده بود که اگر به نبرد با خیابانی برخیزید دولت به شما یاری‌خواهد رساند که آن هم پذیرفته نشد. در این هنگام کسروی باز به تبریز بازگشته‌بود ولی خود و دوستانش زیر فشار و تحدید بودند.

چون گروهی از یاران کسروی دربند خیابانی گرفتار آمدند کسروی به ناچار با همسرش از تبریز بیرون رفت، شهرها و دیه‌ها را تنها گذراند تا اینکه در شاهین‌دژ به تب نوبه دچارشد و یک ماه و نیم در آن سامان ماندگارشد. در آن‌جا مهمان حاجی میرزاآقا بلوری بود. چون در آن‌جا پزشکی نبود میزبانش به خواهش کسروی وی را روانه تهران کرد.

در تهران کسروی با یارانش که خیابانی ایشان را از تبریز رانده‌بود دیدارکرد. با اینکه بیماری او را رها نکرده‌بود به جستجوی کار برخاست. سرانجام برای آموزگاری عربی در دبیرستان ثروت پذیرفته شد. در تهران نشست‌هایی برگزار می‌شد و از کسروی درخواست می‌شد تا به ستیز با خیابانی بپردازد، ولی کسروی از این کار پرهیز می‌نمود. در این میان مخبرالسلطنه که والی تازه آذربایجان شده بود از کسروی خواست تا در خواباندن شورش خیابانی همراه او باشد، ولی کسروی نپذیرفت. خیابانی دو هفته پس از آن کشته شد-یا خودکشی کرد- و شورشش فرونشانده‌شد.

مرگ همسر نخست[۲۸]

پرونده:Kasravi6.jpg
کسروی با براداران و اعضا خانواده. این عکس در تبریز سال ۱۳۱۸ گرفته شده‌است
پرونده:Kasravi7.jpg
کسروی با خانواده و برخی از یاران

در تهران نوشتارهایی دربارهٔ نارسیدگی به گور نادرشاه افشار نوشت که این کوشش‌ها به آشنایی او با گروه‌های اسپرانتودان هم انجامید. همچنین نشست‌ها و بحث‌هایی با بهاییان داشت. در این میان به او ریاست عدلیه تبریز را کردند که نپذیرفت. در این میان کسروی هنوز خانواده‌اش را به تهران نیاورده بود و برای این کار پول بسنده‌ای نداشت. در این میان بدو عضویت در استیناف تبریز را پیشنهاد کردند که او پذیرفت. در بهمن به سوی تبریز راه افتاد، برف و بوران او را بیست روز در راه نگه‌داشت. در این هنگام آذربایجان چون دیگر جاهای ایران آشفته‌بوده و اسماعیل آقا سمتقو بر ارومیه چیره گشته‌بود. عدلیه نیز آنگونه که کسروی می‌گفت دچار فساد بسیاری بوده‌است. روزنامه ملانصرالدین که در پی شورش قفقاز این زمان در آذربایجان پخش می‌شد نیز به این تباهی به زبان طنز می‌پرداخت. با این همه کسروی سه هفته بیشتر در تبریز نماند چه که سید ضیاءالدین طباطبایی با کودتا دولت را در دست‌گرفته و او در ۲۳ اسفند دستور به بستن عدلیه داده‌بود. اینچنین کسروی باز بیکار گردیده و با تنگدستی روبه‌رو گشت. در بهار ۱۳۰۰ سید ضیا برافتاد و احمد قوام جای او را گرفت، با این همه عدلیه باز بسته ماند. در این زمان بلشویک‌ها در باکو مغازه برادر کسروی را تاراج کرده‌بودند و هنگامی که او به تبریز بازمی‌گشت شاهسونها بازمانده داراییش را گرفته و وی را لخت کرده‌بودند. به ناچار کسروی کتاب‌هایش را به برادر واگذاشت تا کتابخانه‌ای گشوده و بیکار نماند. در این هنگام مخبرالسلطنه هم که رابطه خوبی با کسروی داشت حقوق بازمانده کسروی را به وی پرداخت‌کرد و او قرض‌های خود را پرداخت کرد و تا اندازه‌ای از تنگی رست. آهنگ رفتن به تهران را داشت که با بیماری همسرش روبه‌رو گشت. در این هنگام وی با گروهی از اندیشمندان به گسترش اسپرانتو در تبریز می‌کوشید. در پایان شهریور همان سال بود که حال همسر کسروی بدترشد و دست پایش دچار آماس گردید. پزشکان تشخیص دادند که او دچار استسقای زقی شده‌است و باید عمل شود. پس از عمل دو روزی حالش بهترشد ولی شب دوم به ناگاه درگذشت و اندوهی بزرگ گریبان کسروی را گرفت.

همسر نخست کسروی کوچک‌ترین دختر عمه‌اش بود و کسروی به او دلبستگی‌ای نداشت و تنها با پافشاری خانواده به زناشویی با او تن‌داده‌بود؛ ولی پس از زناشویی به گفته کسروی آن زن با پاکدلی و سادگی‌اش مهر خود را در دل کسروی نشانده بود. او در هنگامی که به عقد کسروی درآمد سیزده‌ساله بود.

در مازندران[۲۹]

پرونده:Kasravi 11.jpg
تصویر احمد کسروی

پس از به سر آمدن چهلم همسرش در ۲۹ شهریور کسروی فرزندانش را به برادرش سپرد و دوباره راهی تهران شد. هنگامی که کسروی در راه تهران بود رخداد کشته شدن محمدتقی خان پسیان در خراسان روی‌داد. در ۲۱ مهر پس از سفری دراز به تهران رسید و پس از چندی استراحت به دیدار وزیر آن زمان عدلیه عمیدالسلطنه رفت ولی در عدلیه جا برای کار او بازنبود. این‌چنین کسروی باز گرفتار بی‌پولی شد. او در تهران دوباره همسری گزید. سرانجام او را عضو استیناف مازندران کردند. در ۲۶ آبان کسروی راهی مازندران شد که در آن روزگار تنها راه رفتن به آن سامان بهره‌بری از اسب و استر بود و کسروی هم از چارواداری اسبی کرایه کرد و راهی‌شد. در این زمان امیرمؤید سوادکوهی در سوادکوه بر دولت شوریده بود و سردارسپه (رضاشاه پهلوی آینده) برای سرکوب او سپاه به آن سامان فرستاده بود و کاروان کسروی در فیروزکوه از پی‌گیری سفر بازداشته شد. پس قزاقها او را با کاروان دیگری روانه کردند ولی چون کاروان از همراهی کسروی خشنود نمی‌بودند کسروی از ایشان جداشده و پای پیاده به سوی ساری به راه افتاد. در این سفر بود که کسروی نخستین بار با گویشهای ایرانی برخورد کرد و از بودن آن‌ها آگاه‌شد. او با هر سختی‌ای بود سرانجام به ساری رسید و چهار ماه در آن‌جا ماند و همسرش را نیز بدانجا آورد. او از زندگی در مازندران لذت می‌برد و در آن‌جا به آموختن زبان مازندرانی و مطالعه پرداخت. در این زمان سمیتقو به مهاباد دست یافته و ژاندارم‌ها را تسلیم کرده، کشتار کرده‌بود. از سوی دیگر در مازندران شورش امیرمؤید فرونشسته و وی تسلیم‌شده‌بود.

در دماوند[۳۰]

در اسفند از تهران خبر دادند که استیناف مازندران برچیده شده‌است، به ناچار کسروی راهی تهران‌ شد. در بازگشت به تهران با تیمورتاش دیدارکرد و این زمینه آشنایی آینده تیمورتاش با او شد. پس از چندی از سوی عدلیه او را به دماوند فرستادند تا اختلافات میان کارکنان عدلیه و حکمران آن‌جا را چاره‌جویی کند. پس از حل اختلاف خواستند که او در دماوند بماند و کسروی نیز پذیرفت. در این زمان کسروی آغاز به نوشتن آذربایجان فی ثمانیة عشر عاماً و فرستادن آن به ماهنامه العرفان را کرد. در مهرماه قانونی گذارده‌شد که برپایه آن دانش قاضیان را بیازمایند، پس کسروی برای آزمون روانه تهران شد و وی بالاترین نمره این آزمون را گرفت. دو ماهی در تهران ماند و این زمان را به پژوهش دربارهٔ تاریخ مازندران پرداخت و یادداشت‌هایی به نام تاریخ طبرستان در هفته‌نامه نوبهار نگاشت و پژوهشی دربارهٔ نسخه خطی ابن اسفندیار و سنجش آن با نسخه‌های بیرون از کشور کرد که او خود این را سرآغاز نویسندگی خود می‌دانست.

در زنجان[۳۱]

پس از چندی وی را به زنجان-که بر سر کنارگذاشتن رئیس پیشین محکمه آن سامان مشکل داشتند- فرستادند. پس از دو ماه به وی پیشنهاد شد به اراک برود و او پذیرفت، ولی با سر و صدای مردم زنجان که خواستار ماندن او بودند این پیشنهاد پس‌گرفته‌شد. در زنجان نوشتن آذربایجان فی ثمانیة عشر عاماً را از سر گرفت. همچنین به پژوهش دربارهٔ رویدادهای در پیوند با جنبش بابیه در زنجان پرداخت که درآینده در نوشتن کتاب بهاییگری از آن‌ها یاری‌گرفت. همچنین اختلاف لهجه زنجانی‌ها و آذربایجانی‌ها کسروی را برانگیخت تا دربارهٔ زبان ترکی و نوشته‌ها و اثرهای این زبان به پژوهش پردازد.

در پایان تابستان ۱۳۰۱ کسروی را برای آزمایش کارمندان عدلیه به قزوین فرستادند. وی با خانواده به قزوین رفت و یک ماه در آنجا ماند و در آنجا آگاهی‌هایی دربارهٔ قرةالعین به‌دست‌آورد. پس از آن دوباره به زنجان بازگشت. در این میان سفری هم به سلطانیه کرد.

در خوزستان[۳۲]

پرونده:Kasravi3.gif
کسروی در سال‌های خدمت در دادگستری

وی تا آغاز نخست‌وزیری سردار سپه (رضا شاه پهلوی آینده) در آنجا بود. در این زمان معاضدالسلطنه وزیر عدلیه شده‌بود، وی کسروی را به تهران خواست و بدو پیشنهاد رفتن به خوزستان -که در آن زمان گرفتار شیخ خزعل بود- را داد. کسروی نیز شرط‌هایی برای پذیرش خوزستان به میان گذاشت که چون پذیرفته شد کسروی هم پذیرفت که به خوزستان راهی شود. پیش از رفتن برای نخستین بار بود که با رضاخان سردارسپه دیدار کرد. سردارسپه به کسروی سپرد که عدلیه‌ای برپا کند که از عدلیه انگلیس در آن سوی اروندرود برتری گیرد. کسروی هم به راه افتاد و از راه عراق (بغداد و بصره) خود را به خوزستان رساند. نخست به خرمشهر رفت، آنگاه در آبادان با خزعل در کشتی ویژه وی دیدار نمود. از آنجا بر جهازی نشست و به اهواز رفت. سپس به دشواری راهی شوشتر شد که آن زمان مرکز خوزستان بود. کسروی از نارسیدگی به این شهر و کوچکی آن دچار شگفتی شد. در آنجا دانست که خزعل در خوزستان تنها بر دزفول و شوشتر و رامهرمز چیرگی ندارد که در آن‌جاها نیز بیشینه کارمندان دولت را جیره‌خوار خود نموده‌است. شیخ خزعل آدمکشانی را نیز در دست داشت که برای نمونه سیدعبدالله یکی از رئیسان پیشین عدلیه را یکی از این آدمکشان به فرمان او کشته بوده‌است. در این زمان ۲۵۰ سپاهی ایرانی در دژ سلاسل در نزدیکی شوشتر گردآمده بودند که تنها نیروهای دولتی آن زمان خوزستان بودند و شیخ خزعل دولتی جُداسر از دولت مرکزی ایران داشت. بریتانیا نیز که سود بسیاری از خوزستان می‌برد پشتیبان خزعل بود. در این زمان رضاخان در اندیشه بازگرداندن نفوذ دولت مرکزی بر این بخش از ایران بود.

خزعل و پسرانش در آغاز که دانستند کسروی دانش زبان عربی دارد نخست خشنود شدند، ولی زمانی که کسروی در روزنامه‌های عربی در پاسخ به مستقل خواندن خوزستان گفتاری نوشت و خزعل را گمارده دولت ایران و خوزستان را بخشی از ایران خواند خزعل از او خشمگین شد. کسروی در خوزستان از شوش و دزفول دیدارکرد. همچنین ویرانه‌های جندی‌شاپور را دید. در خوزستان هنگامی که با عرب‌های آن بخش آشنا شد دانست که جز دانش‌آموختگان ایشان کمتر کسی با عربی فصیح آشناست. همچنین دانست که همه عرب‌ها با شیخ خزعل میانه خوبی ندارند، از آن دسته عرب‌های بنی‌طرف که کسروی با شیخ آنان دیدار کرده‌بود. در این هنگام که خوزستان دچار بحران بود کسروی پیوسته گزارش‌هایی از چگونگی خوزستان به دفتر نخست‌وزیری می‌فرستاد.

در خوزستان کسروی همچنین به پژوهش دربارهٔ گویش‌های آن سامان پرداخت. همچنین به جستجو در تاریخ خوزستان و پیشینه درونشُد عرب بدان سامان پرداخت.

در این زمان فشار دولت و به ویژه آرتور میلسپو در مالیه برای پرداخت مالیات سالیانی که خزعل پرداخت نکرده‌ بود بیشتر شد و خزعل نیز به بسیج نیرو می‌پرداخت. در این زمان برخوردهایی میان کسروی و خزعل هم رخ می‌داد که خزعل را از او خشمگین تر می‌ساخت. در این زمان کسروی دوستی‌ای هم با باتمانوف کنسول شوروی در اهواز پیدا کرد.

پس از چندی کار دشوارتر شد. خزعل هواداران خود را در شوشتر مسلح ساخت و گروهی از کارمندان دولت هم به خزعل پیوستند. در این میان سپاهیان غله و خواربار را از انبار عدلیه به دژ سلاسل بردند. پس از چندی کسروی و همراهانش در اندیشه برونشد از خوزستان افتادند، ولی چون همه راه‌ها بسته شده‌بود کسروی سفری به مسجد سلیمان کرد تا ببیند از آن راه می‌شود از خوزستان بیرون رفت یا نه. در مسجد سلیمان وی از تشکلیات شرکت نفت دیدار کرد ولی چون دید که سران آن‌جا نیز همبسته با خزعلند دانست که این هم راه گریزی نیست. در این میان کسروی از توطئه‌ای که خزعل و پسرانش برای کشتن او چیده‌بودند آگاه‌شد و دانست که کینه آنان ازو بسیار ژرف است. از دیگرسو در این زمان در رامهرمز و هندیجان درگیری بالاگرفته بود و این رویداد شوشتر را هم بی‌اثر نگذاشت و گاه خانه برخی کارمندان دولت را تاراج کرده یا آنان را به بند می‌کشیدند. در ۱۰ آذر همان سال در شوشتر درگیری آغاز شد و هواداران خزعل کوشیدند تا بر دژ سلاسل دست یابند ولی شکست خوردند و کنترل شهر به دست هواداران دولت افتاد. از دیگر سو دانسته‌شد که نیروهای دولت بر دزفول دست یافته‌اند. اندکی پس از آن دسته‌های ارتش هم به شوشتر رسید و جشن باشکوهی به پاس این پیروزی در شهر برگذار شد. کسروی هم در این زمان دربارهٔ خوزستان و شیخ خزعل مقاله‌ای نوشت که در حبل‌المتین به چاپ رسید. چندی پس از آن چون رضا خان سردارسپه به بندر دیلم رسید، خزعل از او امان خواست و اینچنین جنگ پایان پذیرفت.

در این میان رضاخان از اهواز و شوشتر دیدار کرد و در شوشتر هم مهمانی‌ای فراهم ساخت، ولی کسروی چون شنیده بود که در گزارش بدو ارجی چندانی بر کارهای عدلیه نگذاشته‌اند به مهمانی رضاخان نرفت. چندی پس از آن کسروی عدلیه را به اهواز برد، ولی در آن‌جا با حکمران نظامی شهر که خود دادگاهی نظامی گشوده بود دچار مشکل شد. ایشان کوشیدند تا عدلیه را به شوشتر برگردانند، ولی کسروی با اینکه از مرکز هم پیغام رسیده‌بود که به شوشتر بازگردید سرپیچیده و برماندن در اهواز پافشرده بود. در این زمان با نام مستعار خداداد نوشتارهایی را در حبل‌المتین یکی دربارهٔ چگونگی رفتار سپاهیان با مردمان خوزستان نوشت. همچنین چون در آن زمان زمزمه پادشاهی سردارسپه می‌رفت، کسروی گفتاری دربارهٔ ارج‌ننهادن رضا خان به مشروطه را نوشت که حبل‌المتین به چاپ‌رساند. چندی پس از آن که فشار حکومت نظامی بالا گرفت کسروی به ناچار در نوروز ۱۳۰۴ با خانواده به عراق سفر کرد و پس از بیست روز گردش در آنجا به اهواز بازگشت. سپس به شوشتر که عدلیه را به آنجا بازگردانده بودند برگشت و اوضاع آنجا را نیز آشفته دید. در این زمان به سفارش روزنامه عربی الاوقات‌العراقیة به نوشتن دربارهٔ اسپرانتو پرداخت. در این زمان چون با حکمران نظامی شوشتر هم اختلاف یافت، از تهران خواهان بازگشت او شدند و او در اردیبهشت همان سال باز از راه عراق به تهران بازگشت. در تهران سردار سپه او را به حضور پذیرفت و اختلاف‌هایی که داشت به دادگاهی‌نمودن کسروی می‌انجامید با پا درمیانی چندتنی از سیاست‌مداران از میان رفت.

رویدادهای پس از ۱۳۰۴ و آغاز نامداری کسروی[۳۳]

پرونده:Kasravi5.jpg
این عکس در قوچان و زمانی گرفته شده‌است که کسروی از سوی وزارت دادگستری به ماموریّت خراسان رفته بود. در دست راست کسروی شادروان کسرائی (شهردار قوچان) و دخترش فروغ و در دست چپ او افسران ژاندارمری دیده می‌شوند

پس از خوزستان کسروی چندی در تهران بیکار ماند، در این زمان به نگارش آذری یا زبان باستانی آذربایجان پرداخت و آن را به چاپ رساند و این زمانی بود که کشاکش پانترکیسم به تازگی رونقی گرفته بود. این کتاب سبب نام‌آوری کسروی در میان انجمن‌های دانشی زمان گردید. در این زمان شرق‌شناس روس چایگین با کسروی دیدار کرد و دنیسن راس آن را به انگلیسی برگرداند. از این پس کسروی در چندین انجمن پژوهشی انگلیسی و آمریکایی عضوشد. در همین هنگام تاریخ پانصد ساله خوزستان را نیز به پایان رساند. همچنین پژوهشی دربارهٔ سید نبودن صفویان نمود و میوه‌اش را در روزنامه آینده نوشت که در آن زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد. همچنین به پژوهش دربارهٔ گویش‌های گوناگون ایرانی پرداخت.

در همین هنگام (۱۳۰۴) هم بود که دودمان قاجار برچیده شد و دودمان پهلوی جای آن را گرفت.

از ۱۳۰۵ کسروی بازرس عدلیه شد ولی تنها در جایگاه داور یک بار به قم رفت زیرا که در این زمان علی اکبر داور وزیر عدلیه شد و عدلیه پیشین را برچید. پس کسروی باز زمانی بی‌کار شد و در این زمان باز به خواندن و پژوهش پرداخت و این بار پیشینه شیر و خورشید را پژوهید.

در فروردین ۱۳۰۶ کلاسی برای آموزاندن زبان پهلوی به آموزگاری هرتسفلد در تهران برگذارشد که کسروی یکی از شاگردان آنجا بود. در این زمان داور او را برای کار در عدلیه تازه خواست و از او خواست تا عبا و عمامه را کنار بگذارد که کسروی همان زمان این پوشش را کنار گذاشت و پوشش رواج‌دار آنروز را برگزید. از این پس او مدعی‌العموم تهران شد. در این زمان میانه داور و کسروی به هم خورد.

چندی پس از آن کسروی به ماموریت‌هایی در خراسان از سر گذراند، مرکز می‌خواست او را در خراسان نگه‌دارد که کسروی بی‌اجازه مرکز به تهران بازگشت و این کار داور را خشمگین ساخت. پس کسروی درخواست کناره‌گیری از عدلیه را نمود و به وکالت پرداخت. در این زمان تیمورتاش که پشتیبان کسروی بود به وی پیشنهاد کرد که به حزب ایران نو بپیوندد که کسروی نپذیرفت. در این زمان قانون پوشش یکپارچه داده‌شد و کسروی از نخستین کسانی بود که به پیشواز این قانون رفته و کلاه پهلوی برسرگذارد. در این زمان از کسی به نام بارون هایراپت زبان ارمنی را در دو سال آموخت. در همان زمان به کارنامه اردشیر بابکان پرداخت.

در پاییز ۱۳۰۷ کسروی دوباره به قضاوت و اینبار در دادگاه جنایی پرداخت. چندی پس از آن تیمورتاش به کسروی پیشنهاد کرد که زیر پشتیبانی وی از وزارت فرهنگ مقرری‌ای دریافت دارد و به جای آن به پژوهش دربارهٔ تاریخ و زبان بیشتر پردازد؛ ولی داور برونشد کسروی را از عدلیه نپذیرفت و با افزایش جایگاه او وی را به ریاست محاکم گمارد. در این زمان کسروی به نگارش شهریاران گمنام پرداخت. چندی پس از آن هم کسروی برای داوری به اراک سفری کرد.

در زمستان ۱۳۰۸ کسروی باز سفری کاری به غرب ایران داشت. در این سفر در همدان بود که کسروی با عارف قزوینی آشنا شد و دوستی دیرپایی با وی یافت. داستان این آشنایی چنین بود که چون عارف در تبعید بود و از دید مالی دچار مشکل، کسروی به همراهانش پیشنهاد کرد تا پولی را برای یاری بدو گردآورند. عارف چون این را شنیده بود برآشفته و به کسروی گلایه‌کرده بود. کسروی که از بلندطبعی او خشنود شده‌ بود به دوستی استواری با او پرداخت و تا عارف قزوینی زنده‌ بود این دوستی بیشتر از راه نامه‌نگاری پایدار بود. همچنین کسروی در این سفر به گردآوردن نام روستاها و دیه‌های ایران -که از پیشتر بدان دست یازیده‌بود- پرداخت.

بیرون‌آمدن از عدلیه[۳۴]

از ۱۳۰۹ اختلاف کسروی با سران عدلیه بالاتر گرفت و داور از او رنجش بسیار پیدا کرد. پس از چندی کسروی در دادگاهی که یک سویش دربار بوده حکمی علیه دربار داده و اینچنین آشوبی پدید آمده و نتیجه‌اش بیرون رفتن کسروی از عدلیه و پرداختن دوباره به وکالت بود. در زمستان ۱۳۱۱ کسروی به سفارش یکی از نمایندگان نامه‌ای به رضاشاه نوشته و در آن به عدلیه‌ای که داور برپا کرده‌بود سخت تاخته‌بود. گزارش این کار که به داور رسید رنجشش از کسروی بیشتر شد.

کوشش‌های اجتماعی

  1. احمد کسروی در کتابی با عنوان در پاسخ بد خواهان، درباره گیاه‌خواری به بحث می‌پردازد و دلایل خود را بازمی‌گوید. وی به جای استفاده از واژه «گیاه‌خواری» از لفظ «گوشت‌نخواری» بهره می‌برد.[۳۵]
  2. احمد کسروی ۱ دی‌ماه را روز بهروز نامید و خواستار آن شد تا در این روز در مجلس جشنی آن دسته از کتاب‌هایی که به نظر او بیهوده و زیان‌مند بودند به آتش کشیده شود.[۳۶]

اصلاحات دینی

نخستین مقاله همایون که در اکتبر ۱۹۳۴ منتشر شد و یکی از نویسندگان رک‌گوی آن احمد کسروی بود. او در اولین مقاله نوشت که مذهب باید بر پایه زندگی همگان پایه ریزی شود و باید با آتئیسم (الحاد) به عنوان یکی از بزرگترین خطاها در دنیا مبارزه شود و همزمان باید با عقاید خرافاتی و آموزش نادرست مذهبی که همواره نمونه‌هایی از اعمال ضد مذهبی هستند مبارزه شود.[۳۷]

کسروی نقدهای آتشینش را به آنچه که اعمال خرافاتی باور داشت که بر اسلام تأثیر گذاشته است، در جلد اول آئین در ۱۹۳۲ شروع کرد. در آئین کسروی، به عنوان روشنفکری ظاهر می‌شود که سؤالی دربارهٔ «نقش مناسب مذهب در تحولات سریع جهان» دارد. او زمانی در آئین می‌نوشت که اروپای سکولار تحت احاطه آشفتگی سیاسی و اقتصادی، بی هیچ چشم‌انداز روشن قرار داشت.[۳۷]

سخن ماندگار

حسن امین به نقل از یکی از حاضرین در جلسات احمد کسروی، می‌نویسد:

《ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم. یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتند تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خرافه آمیز در قالب تشیع صفوی برکند. 》[۴]

کسروی و زبان پارسی

احمد کسروی از سره‌نویسان بنام بود که با چیرگی بر برخی‌از زبانهای ایرانی و فرنگی و نیز با دانشی گسترده در زمینه‌ی زبانشناسی، واژه‌های بسیاری را از نو زنده کرد یا برساخت که بخشی از آنها اکنون در گفتار و نوشتار روزانه‌ی پارسی‌زبانان به کار می‌رود.[۳۸]

نشریه پیمان

مجله پیمان به مدیریت احمد کسروی از یکم آذر ۱۳۱۲ منتشر شد. مطالب آن گوناگون بود و درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، علمی، تاریخ و زبان به قلم کسروی و دیگر همگامان وی منتشر می‌شد. درابتدا این مجله هر پانزده روز یکبار منتشر می‌شد اما پس از سال نخست به ماهنامه تبدیل شد و تا خرداد ۱۳۲۱ منظما انتشار یافت. کسروی پس از توقف انتشار مجله پیمان، از سوم بهمن ماه ۱۳۲۱ دست به انتشار روزنامه پرچم زد.[۳۹] کسروی در «پیمان» سال یکم شمارهٔ سوم، اول دی ماه ۱۳۱۲، برگ پنجم در مقاله‌ای با فرنام «اسلام و ایران» می‌نویسد:

پدران ما تا اسلام را نمی‌شناختند در برابر آن جنگیدند و چون شناختند در راه آن جنگیدند.

از شگفتیهای زمان ماست که کسانی از ایرانیان با اسلام دشمنی می‌کنند و آنرا خوار می‌دارند. اینان اگر هواداری از زردشت دارند بدانند که میانه زردشت و محمد دو تیرگی نیست. آنان هر دو فرستادهٔ یک خدایند و هر دو به راهنمایی مردم برخاسته‌اند. چیزی که هست دین زردشت زمان خود را بسر داده و از میان رفته، پس از آن هم عیسی پیغمبر ناصری برخاسته و زمان دین او نیز بپایان رسیده بود که پیغمبر اسلام فرستاده شده است.

این کسان باید بدانند که اسلام هزار و سیصد سال بیشتر دین پدران ما بوده که در سایهٔ آن با هر گونه خوشی زیسته‌اند و هر یکی از ایشان هنگام مرگ یگانه مایهٔ دلداری و یگانه توشه آن سفر سهمناکش کلمهٔ «لااله الاالله و محمد رسول‌الله» بوده است.

بدانند که سیزده قرن تاریخ ایران جز تاریخ اسلام نیست و هزارها بلکه میلیونها ایرانیان خون خود را در راه رونق اسلام ریخته و بلندی نام اسلام را خونبهای خود دانسته و در دقیقه‌های واپسین عمر خود بدین خونبها خرسندی داده و با دل شادمان و آرام جان سپارده است.

آن زمانی که دولت نیرومند بوزانت (روم شرقی) به پشتیبانی دین مسیح، دینی که زمان آن سپری شده بود برخاسته با اسلام سخت دشمنی می‌نمود و هر سال در تابستان در سرحد روم بازار کارزار و ستیز گرم می‌شد سالانه هزاران و ده هزاران ایرانی از اینسو آن‌سو دسته بسته و بر گرد درفش اسلام گرد آمده کالای پربهای جان بکف بدان بازار جانبازی می‌شتافتند و کشتن و کشته شدن دریغ نمی‌داشتند.

این خود مایهٔ سرفرازی ایرانیان است که با آنکه در آغاز کار با اسلام دشمنی کرده و با تازیان آن هنگامه‌ها را بر پا نموده و آن خونریزیها را نمودند سپس چون بحقیقت آن دین پاک آشنا گردیدند به آن گرویده در راه ترویج آن جان دریغ نساختند.

کسانی اگر می‌پندارند که ایرانیان از ترس جان مسلمان شدند نادانی خود را نشان می‌دهند. تاریخ بهترین گواه است که ایستادگی و مردانگی بیش از آن نمی‌شد که مردم این سرزمین در برابر تازیان نشان دادند و تنها نیروی خدایی اسلام بود که آن کوششها و مردانگیها را بی‌نتیجه گذاشت. پس از آن هم که تازیان بایران درآمدند ایرانیان تا می‌توانستند دشمنی با اسلام می‌نمودند کسی هم آنان را ناگزیر از مسلمانی نمی‌کرد. چیزی که هست کم‌کم مردم به چگونگی آن دین خدایی پی برده باو گرویدند و از روی باور آنرا بپذیرفتند و چنان‌که گفتیم در راه آن به جانفشانی برخاستند.

با اینحال چگونه کسانی اسلام را خوار داشته بنکوهش آن زبان باز می‌کنند. اگر دستاویز اینان وطنخواهی است من می‌پرسم مگر پدران و پیشینیان ما وطنخواه نبودند؟ اگر بگویند: نه! زهی نادانی ایشان![۴۰]

کسروی در شماره هشتم مجله پیمان (سال یکم) می‌نویسد:

.... آنان که می‌گویند ایرانیان اسلام را بزور شمشیر پذیرفتند راه خطا می‌پویند. آنان که می‌پندارند ایرانیان چون به شمشیر با اسلام برنیامدند از راه دین سازی و نیرنگ‌بازی رخنه بر بنیاد آن دین انداختند نادانی خود را نشان می‌دهند...[۴۱]

محاکمه سرپاس مختاری و پزشک احمدی

از محاکمات جنجالی و پر سروصدای پس از سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و کناره گیری رضا شاه از سلطنت، محاکمات سرپاس مختاری و پزشک احمدی و دیگران را باید شمرد. احمد کسروی، وکیل تسخیری پزشک احمدی و مختاری بود. وی جریان محاکمه را روزانه، در روزنامه خود پرچم منتشر می‌کرد.[۴۲]

ما نیک می‌دانیم که چون رضاشاه بروی کار آمد اصول دیکتاتوری را پیش گرفت و بسیاری از قانونها را از میان برد. نخست قانون انتخابات را از میان برد که نمایندگان را خود دولت برمی‌گزید. سپس قوانین دایر به بازداشت و زندان را از میان برد که شاه هر که را می‌خواست دستور بازداشت و زندان می‌داد. همچنین قانونهای بسیار دیگری را بی اثر گردانید و ما می‌دانیم که انبوه مردم در برابر او به خاموشی گراییدند و اعتراض ننمودند بلکه با او همراهی نشان دادند و همدستی دریغ نگفتند، وزیران این رفتار را کردند. نمایندگان دارالشورا این رفتار را نمودند. ادارات به این کار شرکت کردند. روزنامه‌ها به آن خشنودی نشان دادند. اینها چیزهایی ست که ما فراموش نکرده‌ایم و باین زودی نخواهیم کرد.[۴۳]

... با اینحال پوشیده نمی‌دارم که آن شاه بدی‌هایی نیز داشت و یکی از آنها از میان بردن مشروطه بود. در زمان آن شاه مشروطه از میان رفت و قوانین از کار افتاد و چاپلوسی و پستی میان مردم رواج گرفت و این گناه کوچکی نبود. لیکن در اینجا هم باید گفت مبتکر این کار او نبود. این را دیگران از پیش آغاز کرده بودند و آن شاه تکمیل گردانید. کوشش به از میان بردن مشروطه از سال ۱۳۳۰ (قمری) با دست کابینه آغاز شد و همهٔ وزیران در آن باره هم عقیده و همدست بودند و رضاشاه نیز آنرا با سیاست خود موافق یافته از ایشان پیروی کرد و ما دیدیم که در همین زمینه صدها کسان دیگری با او شریک و همکار بودند.[۴۴]

ترور کسروی

«سخنان ما بسیار ریشه‌دار است و هیچ‌گاه با طپانچه از میان نخواهد رفت.»
احمد کسروی[۱۱]

اجساد سلاخی‌شده احمد کسروی و منشی‌اش حدادپور که بوسیله گروه فدائیان اسلام در داخل کاخ دادگستری ترور شدند.
مراسم خاکسپاری احمد کسروی و حدادپور
پرونده:Dafn kasravi2.jpg
مراسم خاکسپاری احمد کسروی

اشغال ایران توسط متفقین (سپتامبر ۱۹۴۱) و تبعید اجباری رضاشاه پهلوی (پادشاهی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱)، ناخواسته سبب یک سری آزادی‌های سیاسی و اجتماعی محدود گردید، که سبب آزادی انتشار کتاب‌های و نشریات و تشکیل فعالیت‌های سازمان‌یافتهٔ سیاسی، مذهبی و اجتماعی‌ای گردید که پیش از آن ممنوع بود. این سبب شکوفایی نشریات اسلام‌گرا در سرتاسر ایران گردید. موج فعالیت‌های اسلام‌گرایان و افزایش خطابه‌های روحانیون در مسجدها با توسعهٔ نقدهای تند و تیز کسروی بر ارزش‌ها و مبانی شیعی‌گری همزمان گردید.[۴۵]

از اواخر ۱۹۴۱ تا میانهٔ سال ۱۹۴۵ میلادی کسروی برخی از تندترین آثارش را در زمینهٔ نکوهش روحانیت و مبانی شیعی‌گری، صوفی‌گری و بهایی‌گری به رشتهٔ تحریر درآورد. او تجسم بازنگری در مذهب رسمی و فرهنگ و هماورد موج جنبش اسلامی گردید. افکار کسروی را از میان هفده کتاب و رساله و همچنین مقاله‌های متعددش در روزنامهٔ پرچم می‌توان شناخت، او بر این باور بود که رنسانس اسلام سیاسی و کوشش برای برقراری قوانین شریعت در ضدیت با ارزش‌های مدرن و نهادهای برآمده بر انقلاب مشروطه-ای که خود کسروی در جوانی همراه آن بود- می‌باشد.[۴۵]

نمونه‌های زیادی از درگیری بین توده‌های مسلمانان متعصب و هواداران کسروی در تبریز، رشت و دیگر شهرها توسط پرچم گزارش و ثبت شد. تا بهار ۱۹۴۵ هیچ اتفاقی نسبت به جان کسروی نیفتاد این وظیفه به خطیب و طلبه‌ای ناشناخته به نام نواب صفوی رقم خورد. به محض اینکه نواب در بهار ۱۹۴۵ از نجف آمد، نواب صفوی پیش از اقدام به سوءقصد نافرجام به کسروی یک بار حین جلسات مباحثه اش با او روبرو شده بود. در ۱۸ آوریل ۱۹۴۵ (۲۹ فروردین ۱۳۲۴) او و دستیارش خورشیدی به کسروی در میدان حشمت الدولهٔ تهران حمله کردند. ضاربان از چاقو و اسلحه‌ای استفاده کرده بودند که با اعانه شیخ محمد حسن طالقانی، امام مسجد سیف الدولهٔ تهران خریداری شده بود. کسروی به شدت زخمی شد و به بیمارستان منتقل شد. ضاربان او برای مدت کوتاهی بازداشت شدند و با وثیقه‌ای که تاجران ثروتمند بازار تأمین کرده بودند، آزاد شدند.[۴۵]

کسروی طی جلسه دادگاه در کاخ دادگستری ترور شد. در ساعت‌های اولیه روز ۱۱ مارس ۱۹۴۶ (۲۰ اسفند ۱۳۲۴)، گروه فدائیان اسلام به رهبری برادران امامی به جلسه دادگاه وارد شدند و کسروی و منشی‌اش، سید محمدتقی حدادپور را با چاقو و اسلحه گرم طی یک اقدام تروریستی وحشیانه کشتند. گفته شده که روز، زمان و مکان جلسه دادگاه جز اطلاعات عمومی نبوده‌است، توسط بازپرس به فدائیان درز کرده‌است.[۴۵]

بعضی از ضاربان هرگز متهم نشدند، آنهایی که دستگیر شدند - از جمله برادران امامی - ادعا نمودند که عمل دفاع از خود را انجام داده‌اند و کسروی را متهم کردند که اول دست به اسلحه شده و درگیری را شروع نمود. حسین قمی - دومین مرجع عالی رتبه - از نجف به نخست وزیر احمد قوام تلگرافی زد و خواستار آزادی سریع ضاربان شد و نگرانی خودش را از عدم تقدیر دولت از شجاعت ضاربان کسروی بیان کرد. ضاربان تحت فشار علما و رهبران مذهبی و بازاریان با نفوذ، بعد از محاکمه کوتاهی، آزاد شدند.[۴۵]

گرچه بعضی از تاریخ‌پژوهان معتقدند که «فدائیان اسلام» با فتوای عبدالحسین امینی عمل کردند، ولی هیچ فتوا یا ادعای مربوط به آن ظاهر نگشت. حسین قمی گفت: "هیچ فتوایی لازم نیست و کار فدائیان اسلام برابر بااعمال ضروری دین (فروع دین) همچون نماز و روزه‌است". پیکر قربانیان، که پوشیده از زخم‌های عمیقی بود، بدون کالبدشکافی در شامگاه همان روز ترور، توسط بستگان کسروی به گورستان ظهیرالدوله در شمیران - نزدیک تهران - منتقل شد. سرپرست صوفی قبرستان از دادن اجازه برای دفن آنها به خاطر افکار و اعمال ضد صوفیانه کسروی خودداری کرد. سپس جنازه‌ها برای دفن به محوطه تپهٔ پایکوه امامزاده صالح - که آبک نامیده شده - برده شدند.[۴۵]

محمد امینی، پژوهشگر تاریخ ایران، معتقد است «جامعه‌ای که در برابر اقدام تروریستی فداییان اسلام سکوت کرد، تاوان آن‌را بعدتر پرداخت.»[۴۶]

فهرست آثار منتشرشده

آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانش‌پژوهان به رسمیت شناخته شده است.[۴۷] ولادمیر مینورسکی در مورد کسروی می‌گوید:

کسروی روح تاریخ‌نگار راست‌گو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است[۴۷]

کتاب‌ها

آذری یا زبان باستان آذربایجان

به گفته یارشاطر، احمد کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز استفاده می‌شود[۴۸] وقتی پان‌ترک‌ها ادعا کردند که از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می‌گویند، زبان بومی مردم آذربایجان ترکی بوده است، کسروی تحقیقات گسترده‌ای از منابع فارسی و عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبان ایرانی به نام آذری سخن می‌گفتند که بعد از هجوم ترک‌ها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفت ولی هنوز ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفاده مردم آذربایجان اطلاق می‌شود، اشتباهی که حتی در ویرایش جدید (دوم) دانشنامه اسلام صورت گرفته است[۴۷]

کسروی بعد از بازگشتش به تهران اولین کتابش را به نام آذری (زبان باستان آذربایجان) نوشت و نشان داد که آذری که در بیشتر کتاب‌های تاریخ قرون وسطی (medieval)، مخصوصاً کتب تاریخ اولیه اسلامی آورده شده، نام زبان باستانی آذربایجان است که با زبان ایرانی مربوط است و از نسل زبان مادی است که ربطی به زبان ترکی ندارد. کتاب مورد پذیرش جهانی پژوهشگران قرار گرفت. نشر این اثر نیز تأییدی بود بر رابطهٔ ناگسیختنی ایرانیان ترک‌زبان با ایران. بررسی رابطهٔ زبان‌شناسی ایرانیان باستان، به همان اندازه که نمایش شادی همهٔ ایرانیان از هویت یکسانشان ارزش داشت، برای ادعای وحدت زبانی آنان در آینده مهم بود.[۴۹]

حافظ چه می‌گوید؟

کسروی حافظ را قافیه‌سازی می‌داند که گاه برای رعایت قافیه ناچار به سرودن عبارات بی‌معنی می‌شد. او عقیده دارد که حافظ بر اثر مطالعه اندیشه‌های مکاتب متضاد، خردش در میان آنها سرگردان و آشفته شده و چون به هیچ‌کدام پایبند نگردیده سخنان پریشان و متضاد گفته و در باطن به همه چیز بی‌عقیده شده و از این‌رو به خراباتی‌گری، که با بی‌عقیدتی سازگار است، روی آورده است و چون خراباتیان جهان و کار جهان را بیهوده می‌دانند، توصیه می‌کنند که غم و اندوه گذشته و آینده را نخورید و اگر خوشی به خودی خود دست نداد با شراب آن را به دست آورید و این علت باده‌نوشی‌های حافظ است. کسروی همچنین حافظ را مسبب برخی بدآموزی‌ها، مانند شراب‌خواری، بیکاری و بی‌دردی، جبرگرایی و خردستیزی، زبان درازی نسبت به خدا و امرد بازی، می‌داند. وی شرق‌شناسانی را که حافظ را ستایش کرده‌اند، متهم می‌کند که بدخواه شرق هستند و دوست دارند که همه شرقیان مانند حافظ عمر را در کنج خرابات تلف کنند و همه دارایی مملکت خود را به آزمندان اروپا و آمریکا بازگذارند و در این میان گروهی از ایرانیان دانسته یا نادانسته در ستایش حافظ با آنها هم‌داستان می‌شوند. وی محمدعلی فروغی و محمد قزوینی و قاسم غنی را از جمله کسانی می‌داند که فریب شرق‌شناسان اروپایی را خورده‌اند.[۵۰]

کسروی علاوه بر مبارزه قلمی با حافظ، اقداماتی هم در جهت نابود کردن نسخه‌های دیوان او داشت. از برنامه‌های وی و پیروانش این بود که دیوان حافظ، را جمع کنند و بسوزانند.[۵۰]

کتاب «حافظ چه می‌گوید؟» کسروی، توسط لوید ریجن به زبان انگلیسی برگردانیده و در صفحات ۱۶۰ تا ۱۹۰ کتاب «نقد صوفیسم، احمد کسروی و عقیده موروثی ایرانیان اهل تصوف» (به انگلیسی: Sufi Castigator: Ahmad Kasravi and the Iranian Mystical Tradition) منتشر گردید.[۵۱]

سایر کتاب‌ها

  • آذربایجان فی ثمانیة عشر عاما
  • آیین
  • افسران ما
  • از سازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟
  • انگیزیسیون در ایران (ناتمام)
  • انقلاب چیست؟
  • الدرةالثمینة (دستور زبان عربی)
  • النجمةالدریة (دستور زبان عربی)
  • التشیع و الشیعة
  • الطریقة
  • امروز چاره چیست؟
  • امروز چه باید کرد؟
  • بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری
  • بهائی‌گری
  • بدرالشریعة
  • پاک‌خویی
  • پرسش و پاسخ
  • پندارها
  • پیدایش آمریکا
  • پیام به دانشمندان اروپا وآمریکا
  • پیام من به شرق
  • تاریخ مشروطهٔ ایران
  • تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان
  • تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان
  • تاریخچه چپق و غلیان
  • تاریخچهٔ شیر و خورشید
  • تاریخ مشعشعیان
  • تیشه‌های سیاست
  • چرا از عدلیه بیرون آمدم (دربارهٔ زندگی خودش)
  • چند تاریخچه
  • چهل مقاله
  • حاجی‌های انباردار چه دینی دارند؟
  • خدا با ماست
  • خواهران و دختران ما
  • در پیرامون اسلام
  • در پیرامون شهریگری یا تمدن
  • در پیرامون ادبیات
  • در پیرامون جانوران
  • در پیرامون خرد
  • در پیرامون روان
  • در پیرامون رمان
  • در پیرامون شعر و شاعری
  • در پیرامون فلسفه
  • در پاسخ حقیقت‌گو
  • در پاسخ بدخواهان
  • دین وجهان
  • دین و دانش
  • دین و سیاست
  • دادگاه
  • دفاعیات
  • دولت به ما پاسخ دهد
  • در راه سیاست
  • زندگانی من (دربارهٔ زندگی خودش)
  • ده سال در عدلیه (دربارهٔ زندگی خودش)
  • راه رستگاری
  • زبان پاک
  • زبان فارسی و راه رسا و تواناگردانیدن آن
  • سیزدهم مرداد
  • سرنوشت ایران چه خواهد بود؟
  • سخنرانی کسروی در انجمن ادبی
  • شهریاران گمنام (در سه بخش)
  • شیخ صفی و تبارش
  • صوفیگری
  • فرهنگ چیست؟
  • فرهنگ است یا نیرنگ؟
  • فرهنگ پیمان
  • قانون دادگری
  • قهوةالسورات
  • قیام شیخ محمد خیابانی
  • کار، پیشه و پول
  • کارنامه اردشیر بابکان
  • کافنامه
  • کتاب پلوتارخ
  • گفت و شنید
  • ما چه می‌خواهیم؟
  • ما از فرهنگ چه می‌خواهیم؟
  • ما و همسایگان
  • مشروطه بهترین شکل حکومت
  • مردم یهود (ناتمام)
  • نیک و بد
  • نام‌های شهرها و دیه‌های ایران
  • ورجاوند بنیاد
  • یکم آذر ۲۲
  • یکم دیماه ۲۲
  • یکم آذر ۲۳
  • یکم دیماه ۲۳
  • یکم دیماه و داستانش
  • یک دین و یک درفش
  • کاروند کسروی، مجموعه مقاله‌ها و رساله‌های احمد کسروی، به‌کوشش یحیی ذکا

نشریه‌ها

  • ماهنامه پیمان (هشت سال و نیم یا هفت دوره سالانه نشر شد)
  • روزنامه پرچم (یک سال نشرشد)
  • پرچم هفتگی (۷ شماره)
  • پرچم نیمه‌ماهه (۱۲ شماره)

دیدگاه‌ها و مخالفت‌ها

پرونده:Kasravi4.gif
پرچم باهماد آزادگان که ترسیمی از خورشیدی طلایی بر زمینه آبی بود، در پشت احمد کسروی بر روی دیوار افراشته شده‌است.[۵۲]

کسروی انتقادات سنگینی به اعتقادات شیعه، تصوف، و بهائیت وارد کرد. وی کتاب‌هایی با نام‌های شیعیگری صوفیگری و بهائیگری چاپ کرد و از این باورها انتقاد کرد. همچنین با چاپ کتاب ورجاوند بنیاد تلاش کرد روش مذهب‌گونه‌ای را رواج دهد که آن را پاک‌دینی می‌نامید.[۵۳]

کسروی به شعر و شاعران نیز تاخت و از جمله حافظ را «شاعرک یاوه‌گوی مفتخوار» و سعدی را «مرد ناپاک» خواند.[۵۴] کسروی و پیروانش در ۱ دی هر سال جشن کتاب‌سوزی برگزار می‌کنند و کتاب‌هایی را که مضر تشخیص می‌دهند (از جمله دیوان حافظ، رمانها، کتاب‌های دعا، و کتاب‌های بهائیان) می‌سوزانند.[۵۴]

از نقاط قوت کسروی، کارهای تاریخی اش بود. به طور مثال تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال ۱۳۱۹ خورشیدی. این نبشته برجسته‌ترین سند نوشته شده دربارهٔ رویداد مشروطه و چند و چون آن می‌باشد و حتی در زمانی که نوشته‌های کسروی ممنوع و اندیشه‌اش باطل شمرده می‌شود این نوشتار همچنان آبشخور و گواه پژوهش‌های تاریخی است.[۵۵]

به نوشته یرواند آبراهامیان، احمد کسروی در مقالات متعددی در آینده و در آثار فراوان خود دربارهٔ زبانها، قبایل، مذاهب و نام جایهای ایران، به مسئله وحدت ملی توجه داشت. او نخستین اثر مهم خود، آذری یا زبان باستان آذربایجان را متعاقب قیام خیابانی نوشت تا ثابت کند که آذری، زبان اصیل آریایی زادگاه وی را یورشهای ترکان از بین برده‌است. او نتیجه می‌گرفت که گویش ترکی فعلی که از خارج تحمیل شده‌است، اکنون باید جای خود را به فارسی، زبان رسمی کشور بدهد؛[۵۶] کاوه بیات[۵۷] به مقاله کسروی در نشریه پرچم[۵۸] به دیدگاه دیگر او اشاره می‌کند:

... راجع به زبان هم خودتان بهتر می‌دانید، غریزه فطری و عادت از عواملی است که تغییر آن خیلی مشکل است، وقتی که پدر و مادر و برادر من از طفولیت با من ترکی حرف زده و می‌زنند، چگونه می‌شود من این زبان را دوست نداشته و اظهار نفرت کنم؟... اگر مقصود این بود که برای آسانی کار درسها در سالهای نخست دبستانهای آذربایجان به ترکی باشد ما به آن دخالت نمی‌کردیم زیرا راه حل بحث آن بود که زحمت تدریس با زبانی که از دو زبانی در میانه آذربایجان و دیگر جاهای ایران پدید می‌آید سنجیده شود و به هرحال این اهمیت را که ما به آن دخالت کنیم نداشت؛ ولی همه می‌دانند که موضوع زبان در آذربایجان معنی‌های دیگری را دارد و همیشه مقاصد دیگری در پشت سر این عنوان می‌باشد.

کسروی در دومین کتاب مهم خود تاریخ پانصد ساله خوزستان می‌کوشید پیامدهای زیانبار و کشمکشهای قبیله‌ای و مذهبی را در نواحی جنوب غربی نشان دهد. او در اثر یادمانی خود تاریخ مشروطه ایران، ریشه پیشرفت نیافتگی ایران و بیشتر کشورهای خاور را پراکندگی در میان توده‌ها دانست، و گفت چند تیرگی که از دوگانگیهای قبیله‌ای و زبانی برمی‌خیزد، یکی از بدترین بیماریهایی هست که گریبان ایران را گفته‌است.[۵۹]

وضعیت مالی

احمد کسروی همه درآمد خود را پس از مخارج بسیار محدود زندگی‌اش، صرف کارهای علمی می‌کرد.[۶۰] او که هم‌واره اجاره‌نشین بود و خانه شخصی نداشت،[۶۱] زمانی در آخر خیابان شاهپور در منزلی اجاره‌ای می‌نشست؛ پشت در خانه‌اش تابلویی داشت: «سیداحمد کسروی وکیل پایه یک دادگستری». وقتی گروهی از اسلام‌گرایان «در خیابان او را زدند و پیراهنش پاره و خونی شد، یکی از یاران او را برای گرفتن یک پیراهن به خانه‌اش فرستادند و هنگامی که همسر او به درآمد، گفت: او تنها یک پیرهن دارد و هنگامی که کثیف شود شب آن را می‌شوید و صبح دوباره می‌پوشد».[۶۰]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ روایت شاهد عینی از قتل و خاک‌سپاری کسروی، بی‌بی‌سی فارسی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ شهید ایران مدرن در راه عقلانیت، بی‌بی‌سی فارسی
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ زندگی‌نامه احمد کسروی، بی‌بی‌سی فارسی
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ امین، سید حسن (۱۳۸۹). «زندگی و کارهای احمد کسروی». حافظ. تهران: مجموعه زبان و ادبیات. بهمن (۷۸): ۲۰ تا ۲۴. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰ فوریه ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۲/۱۵/۲۰۱۳. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک)
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ سید احمد کسروی، بی‌بی‌سی فارسی
  6. یرواند آبراهامیان، کسروی ملی‌گرای وحدت‌انگار http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120316_l44_kasravi_nationalist_abrahamian.shtml تا زمانی که در سال ۱۹۴۶ ترور شد، تا حدودی از طریق وکالت خصوصی دعاوی در تهران و نیز تا حدودی به عنوان استاد حقوق در دانشکده حقوق تهران روزگار می‌گذراند.
  7. «شهید ایران مدرن در راه عقلانیت» بی‌بی‌سی فارسی
  8. ترورهای فدائیان اسلام؛ از احمد کسروی تا حسین علاء، بی‌بی‌سی فارسی
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ احمد کسروی، تجسم مدرنیته ایرانی با تناقض‌هایش، بی‌بی‌سی فارسی
  10. روشن‌فکران و هنجارهای جدید جنسی - ژانت آفاری، بی‌بی‌سی فارسی
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ احمد کسروی؛ از دین‌ستیزی تا دین‌آوری، بی‌بی‌سی فارسی
  12. در این زمینه رجوع کنید به کتاب «زبان پاک» اثر کسروی. هم‌چنین نوشته‌های دیگر او نیز گویای این مطلب‌اند.
  13. چنان‌که هنینگ در «The Ancient language of Azerbaijan» می‌گوید «به طور کلی مورد توافق بوده و تشکیک جدی‌ای بر آن وارد نیست.» هم‌چنین نگاه شود به ایرانیکا «The Iranian Language of Azerbaijan»
  14. احمد کسروی، زندگانی من، صفحهٔ ۹
  15. زندگانی من، صفحهٔ ۱۰
  16. خاطره برادر، بی‌بی‌سی فارسی
  17. احمد کسروی، زندگانی من، صفحهٔ ۳۹
  18. احمد کسروی، ده سال در عدلیه، صفحهٔ ۹۵
  19. زندگانی من، از آغاز تا صفحهٔ ۵۷
  20. همان، صفحه ۵۸ تا ۶۰
  21. Ridgeon، SUFI CASTIGATOR: Ahmad Kasravi and the Iranian mystical tradition، ۷.
  22. همان، صفحه ۶۰ تا ۷۱
  23. همان، صفحه ۷۱ تا ۷۹
  24. همان، ۷۹ تا ۹۲
  25. همان، ۹۲ تا ۱۰۰
  26. همان، ۱۰۰–۱۰۳
  27. همان، ۱۰۳–۱۴۹
  28. همان، ۱۵۲–۱۶۵
  29. همان، ۱۶۵–۱۸۰
  30. همان، ۱۸۰–۱۹۳
  31. همان، ۱۹۴–۲۴۲
  32. احمد کسروی، زندگانی من، صفحه ۲۴۲ تا ۳۱۵
  33. همان، ۳۱۵–۴۱۱
  34. همان، ۴۱۱ تا پایان
  35. http://www.kasravi.info/ketabs/badkhahan.pdf
  36. بخوانید و داوری کنید اثر احمد کسروی
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ Amini، KASRAVI, AḤMAD v. AS SOCIAL AND RELIGIOUS REFORMER، ۱۶:‎ 97-99.
  38. ««واژه‌نامه‌ی زبان پاک» کسروی». پارسی‌انجمن.
  39. http://www.kasravi.info/
  40. مجله پیمان، سال یکم شماره‌ی سوم، اول دی ماه ۱۳۱۲، برگ‌های پنچم تا هفتم
  41. مجله پیمان - سال یکم، شماره هشتم - مقاله اسلام و ایران، برگ ۱٢
  42. دفاعیات احمد کسروی
  43. دفاعیات کسروی از سرپاس مختاری - پرچم روزانه سال یکم شمارۀ ۱۶۸ شنبه ۲۴ امرداد ماه ۱۳۲۱
  44. همان منبع
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ ۴۵٫۲ ۴۵٫۳ ۴۵٫۴ ۴۵٫۵ Amini، KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION، ۱۶:‎ ۹۲–۹۴.
  46. سخنرانی محمد امینی درباره احمد کسروی در دانشگاه دلفت، شبکه ایرانیان هلند
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ Jazayery، M.A. «Kasravi, Ahmad(1890-1946)». Encyclopaedic Historiography of the Muslim World. Global Vision Publishing Ho. دریافت‌شده در ۲۰۱۲–۰۵–۲۶. تاریخ وارد شده در |بازبینی= را بررسی کنید (کمک)
  48. یارشاطر، احسان (۲۰۱۲–۰۶–۰۲). «نگاهی به دانشنامه‌های فارسی معاصر». بنیاد مطالعات ایران. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  49. Manafzadeh، KASRAVI, AḤMAD i. LIFE AND WORK، ۸۷–۹۲.
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ثبوت, اکبر. "حافظ". دانشنامه جهان اسلام (به انگلیسی). بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. Retrieved 3/1/2013. {{cite web}}: Check date values in: |بازبینی= (help)
  51. Amini و EIr، KASRAVI, AḤMAD vii. A BIBLIOGRAPHICAL SURVEY in EIr، 16:‎ 102-105.
  52. آلبوم عکس: زندگی و آثار احمد کسروی، بی‌بی‌سی فارسی
  53. کسروی، احمد. ورجاوند بنیاد.۲.
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ کسروی تبریزی، احمد (۱۳۲۲). «یکم دیماه و داستانش». مجلهٔ پرچم، سال یکم، شماره یکم، نیمه یکم فروردین ۱۳۲۲، صص ۲ تا ۷.
  55. http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3136 دانشنامهٔ جهان اسلام
  56. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۱۴
  57. کاوه بیات، کسروی و بحران آذربایجان، فصلنامه گفتگو شماره ۴۸، صفحهٔ ۶۵
  58. پرچم، شماره ۲۶، چهارم اسفند ۱۳۲۰و یازدهم فروردین ۱۳۲۱، مقاله احساسات و اغراض مانع از درک حقایق است
  59. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷
  60. ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ کسروی پیشرو پژوهشگران مستقل، بی‌بی‌سی فارسی
  61. چند خاطره از کسروی، بی‌بی‌سی فارسی

منابع

  • احمد کسروی، زندگانی من(۱۳۴۸)
  • زندگانی من با «ده سال در عدلیه» و «چرا از عدلیه بیرون آمدم»، احمد کسروی، چاپ باهماد آزادگان و شرکت سهامی چاپاک، ۱۳۲۳
  • کاروند کسروی، مجموعه ۷۸ رساله و گفتار از احمد کسروی، به‌کوشش یحیی ذکا، ۱۳۵۲ شرکت سهامی کتاب‌های جیبی
  • احمد کسروی، انکیزیسیون در ایران، ۱۳۲۶ ماهنامه‌های باهماد آزادگان
  • Ridgeon, Lloyd (2006). SUFI CASTIGATOR: Ahmad Kasravi and the Iranian mystical tradition (به انگلیسی). New York: Routledge.

مقالات آکادمیک

دانشنامه

پیوند به بیرون

جستارهای وابسته