آیه ابتلای ابراهیم
آیه ابتلای ابراهیم، آیه ۱۲۴ سوره بقره دربارهٔ آزموده شدن ابراهیم و رسیدن او به مقام امامت است. مفسران شیعه بر طبق این آیه عصمت را لازمه امامت میدانند.
شروع موضوع این آیه مربوط به بخشهایی از داستانهای ابراهیم در آیات قبل تر است و همچنین نسبت به آیات راجعبه حج، و بیان این که در خلال آن دربارهٔ دین حنیف و مراتب آن به میان آمده.
به گفته سید محمدحسین طباطبایی و دیگر مفسران شیعه امامت ابراهیم غیر نبوت او بودهاست. فخر رازی، مفسر اهل سنت، امامت در این آیه را به پیامبری تفسیر کردهاست.
طبق اعتقاد شیعه عصمت شرط اساسی برای تمام انبیا و امامان محسوب میشود که دایره عصمت آنها شامل عصمت از تمام گناهان (عمدا و سهوا) و در تمام دوران عمرشان (قبل و بعد از تصدی مقام نبوت یا امامت) میشود. به گفته محسن قرائتی این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفتهاست که امام باید معصوم باشد و کسی که لقب ظالم بر او صدق کند، به مقام امامت نخواهد رسید. به گفته ابن کثیر، مفسر اهل سنت، طبق این آیه به صلاح نیست شخص ظالم خلیفه، حاکم، مفتی، شاهد یا راوی حدیث باشد. سید قطب، مفسر اهل سنت، می گوید به همین دلیل خداوند امامت را از یهودیان گرفت زیرا فاسق و فاجر بودند و اگر امت اسلامی هم از دستورات خدا پیروی نکنند همین اتفاق برای آن ها نیز میافتد.
نامگذاری و شان نزول[ویرایش]
نامگذاری[ویرایش]
به گفته علی ربانی گلپایگانی، مفسر شیعه، آیه ۱۲۴ سوره بقره، «آیه ابتلای ابراهیم» گفته میشود.[۱] به گفته سید موسی صدر، محقق شیعه، این آیه به «آیه امامت» نیز معروف است.[۲]
شان نزول[ویرایش]
سوره بقره دومین سوره در مصحف عثمانی، اولین سوره مدنی نازل شده و هشتادوهفتمین سوره نازل شدهاست.[۳] به گفته دانشنامه بزرگ اسلامی سوره بقره معمولا آخرین سورهای بودهاست که قاریان و حافظان فرا میگرفتند. این سوره به دو نیم سوره می توان تقسیم کرد بخش اول مربوط به سرگذشت بنی اسرائیل و بخش دوم مربوط به احکام اسلامی و داستان ابراهیم و ساخته شدن کعبه.[۴]
محتوا و ساختار[ویرایش]
متن و ترجمه[ویرایش]
متن آیه ابتلای ابراهیم، عبارت است از:[۵]
﴿وَإِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ ۱۲۴
بهاءالدین خرمشاهی، مترجم شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست:[۶]
﴿و چون ابراهیم را پروردگارش به شعائری چند آزمود و آموزش داد و او آنها را به انجام رساند، فرمود من تو را پیشوای مردم میگمارم. گفت و از زاد و رود من چه کسی را میگماری؟ فرمود عهد من به ستمکاران مشرکان نمیرسد. ﴾ (۱۲۴)
محتوا[ویرایش]
شروع موضوع این آیه مربوط به بخشهایی از داستانهای ابراهیم در آیات قبلتر و همچنین نسبت به آیات راجعبه حج است. همچنین آیات نامبرده این معنا را نیز دارند که خدا ابراهیم را به چند خصیصه اختصاص داده، به امامت، به بنا کردن کعبه و بعثتش برای دعوت به دین توحید.[۷]
تفسیر[ویرایش]
امتحان ابراهیم[ویرایش]
به گفته قرائتی، مفسر شیعه، در تفسیر نور و قرشی، مفسر شیعه، در قاموس القرآن در حدیثی از جعفر صادق آمده است: ابراهیم در هر آزمایشی که موفّق میشد، به مقامی میرسید؛ در مرحله نخستین، «عبداللّه» شد. سپس به مقام «نبی اللهی» رسید. و پس از آن «رسول اللّه»، «خلیل اللّه» و در نهایت به مقام «امامت» رسید.[۸][۹] به گفته طباطبایی، مفسر شیعه، امتحان جز به صورت عملی صورت نمیگیرد و کلمات نشان دهنده آن است که در این آیه کلمه ابتلاء و بلاء یک معنی دارند، و اثر این امتحان این است که صفات باطنی انسان را از قبیل اطاعت و شجاعت و سخاوت و عفت و علم و مقدار وفاء، و نیز صفات متقابل این نامبرده را ظاهر سازد. به همین جهت امتحان، جز به صورت عملی صورت نمیگیرد. اگر در آیه مورد بحث منظور از امتحان ابراهیم به وسیله کلمات بوده و منظور از کلمات الفاظ بوده باشد، باز به این علت است که الفاظ وظائف عملی برای او معین میکردهاست.[۱۰] به گفته سید قطب، مفسر اهل سنت، در تفسیر فی ظلال القرآن خداوند در قرآن شهادت میدهد که ابراهیم بر عهد خود کاملا وفادار بود و اوامر الهی را کامل اجرا کرد.[۱۱]
دربارهٔ نوع امتحان روایات مختلفی وجود دارد. از ابنعباس، صحابه محمد، در این باره سه تفسیر نقل شدهاست: ۱. خصال یا سنتهای دهگانهای است که به نظافت و طهارت بدن ارتباط دارند؛ ۲. سی خصلت یا دستورالعمل از شریعت اسلامی است[الف] ; ۳. مناسک حج است. حسن بصری گفتهاست: کلمات عبارتند از: احتجاج ابراهیم با پرستشگران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیل. ابوعلی جبایی گفتهاست: مقصود، آزمون ابراهیم به طاعات عقلی و شرعی است. مجاهد گفتهاست: مقصود از کلمات جمله: (قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً) و آیات پس از آن است. به گفته مجاهد، امامت یکی از موارد امتحان ابراهیم بودهاست، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.[۱۲] طبرسی، مفسر شیعه، پس از نقل موارد یاد شده، گفتهاست: آیه همه این موارد میتواند باشد.[۱۳] سید محمدحسین طباطبایی، مفسر شیعه، به دلیل این که در قرآن اطلاق کلمات بر بخشهایی از کلام معهود نیست، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانستهاست.[۱۴] ابن کثیر، مفسر اهل سنت، نیز نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه موارد را احتمال دادهاست.[۱۵] طبری، مفسر اهل سنت، پس از نقل این موارد گفتهاست: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد یا برخی از آنها، زیرا در این باره روایت معتبری در دست نیست.[۱۶] به گفته طباطبایی هر چند در قرآن مقصود از کلمات بیان نشدهاست، ولی از آیه برداشت میشود که کلمات هر چه بوده، در اثبات و اظهار شایستگی ابراهیم برای نیل به مقام امامت تأثیر داشتهاست.[۱۷] به گفته دانشنامه کلام اسلامی و جعفر سبحانی، مفسر شیعه، در منشور جاوید امتحانهایی چون افکنده شدن در آتش توسط نمرود، هجرت از وطن و اسکان خانواده خویش در سرزمین خشک و سوزان حجاز و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمونهای مورد نظر در آیه میباشد. این نکته نیز روشن است که آزمونهای یاد شده در دوران نبوت و رسالت ابراهیم انجام گرفتهاست.[۱۸][۱۹]
امامت[ویرایش]
خداوند امامت را بعد از امتحانهایی که از ابراهیم کرد به او داد، این امتحانات همان انواع بلاهایی بوده که در زندگی به آن مبتلا شد و قرآن به آنها اشاره کردهاست.[۲۰] به گفته محمدحسین طباطبایی امامت ابراهیم غیر نبوت او بودهاست. انی جاعلک للناس اماما، امام یعنی مقتدا و پیشوائی که مردم به او اقتداء نموده، در گفتار و کردارش پیرویش کنند.[۲۱] به گفته سید قطب، مفسر اهل سنت، در فی ظلال القرآن امامت و پیشوائی از آن کسانی است که از لحاظ کردار و آگاهی و صلاح و ایمان، استحقاق آن را داشته باشند. امامت موروثی نیست و وراثت نژادی و حسب و نسب در اهمیتی ندارد. چه خویشاوندی و قرابت رابطه گوشت و خون نیست، بلکه پیوند دین و عقیده است. و ادعای قرابت و خون و نژاد و قومیت، ادعای دوره جاهلیت است و با جهانبینی درست ایمانی، برخورد و منافات دارد.[۲۲] دربارهٔ نوع امامت ابراهیم نظرات مختلفی وجود دارد:
نبوت و پیامبری
فخر رازی در تفسیر کبیر و محمد عبده در المنار[۲۳] امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کردهاند. ابن کثیر، مفسر اهل سنت، هم امامت را همان نبوت میداند.[۲۴] به گفته فخر رازی، اولا، از عبارت (للناس اماماً) به دست میآید که ابراهیم امام عموم مردم بود که این، ویژگی پیامبران صاحب شریعت است، زیرا در غیر این صورت او پیرو پیامبر دیگری میشد که با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد. ثانیاً، پیامبران اعم از صاحب شریعت و غیر آن دارای مقام امامت بودهاند، زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بودهاست. ثالثاً، امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر ابراهیم مطرح است، از این رو امامت، بزرگترین نعمت الهی یعنی نبوت است.[۲۵]
در کلام رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند، زیرا در وجه اول امامت ابراهیم به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شدهاست؛ چنانکه وجه سوم نیز مدعای وی را اثبات نمیکند، چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. همه یا برخی از آزمونهایی که ابراهیم پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ دادهاست. نکته دیگری این است که ابراهیم وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد، از این درخواست معلوم میشود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل به این که دارای فرزند خواهد شد، اطمینان داشتهاست، زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبودهاست.[۲۶]
الگوی تمام عیار
به گفته جعفر سبحانی، مفسر شیعه، مقصود از مقام امامت در آیه، ممکن است الگو و اسوه بودن همهجانبه و تمام عیار ابراهیم باشد. شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه ای از کمال معنوی نایل شود که حتی ترک اولی ـ کارهایی که ترکش سزاوارتر است ـ نیز از او سر نزند. اگرچه پیامبران پیش از ابراهیم از مقام عصمت برخوردار بودهاند، ولی چنانکه قرآن یادآور شدهاست گاهی، از آنان کارهایی سرزده که ترک آن سزاوارتر بودهاست.[ب] این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیم عطا گردید، برخوردار نبودهاند و نمیتوان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همهجانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست، ولی ابراهیم پس از انجام آزمونهای سخت به مقامی رسید که اسوه و الگوی تمام عیار همه انسانها بهشمار میرود. به گفته او این مورد میتواند بخشی از معنای مقام امامت باشد نه تمام آن.[۲۷]
ولایت و زعامت سیاسی
به گفته دانشنامه کلام اسلامی، یکی از تفاسیر دیگر امامت در این آیه ولایت و زعامت سیاسی است. مبنای این تفسیر آن است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون نبوت و رسالت نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از پیامبران علاوه بر مقام نبوت ولایت و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بودهاند؛ چنانکه امامان دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده، ولی نبوت ندارند. شیخ طوسی در تبیان به این نظریه اشاره کردهاست.[۲۸] وی در رساله ای که در این مسئله تألیف کرده گفتهاست: امام دو کاربرد دارد؛ یکی کسی که در افعال و گفتارش مقتدای دیگران است، و دیگری کسی که به تدبیر امت و رهبری سیاسی آن قیام میکند. در کاربرد نخست، نبی با امام شریک است، زیرا هیچ پیامبری نیست، مگر این که گفتار و رفتار او برای دیگران اسوه است، ولی در کاربرد دوم چنین نیست. چه بسا حکمت الهی اقتضا کند که پیامبری را تنها برای ابلاغ احکام الهی به مردم برانگیزد، ولی او نسبت به رهبری سیاسی جامعه مأموریت نداشته باشد. او دلایل زیر را برای گفته خود آوردهاست: اولا، از آیه مربوط به فرمانروایی طالوت به دست میآید که پیامبر الهی در آن زمان دارای مقام امامت و فرمانروایی نبودهاست، زیرا اگر چنین بود، مردم از او نمیخواستند که فرمانروایی را برای آنها برگزیند؛ همچنین اگر وی دارای مقام فرمانروایی بود مردم نمیگفتند: ما از طالوت به فرمانروایی سزاوارتریم، بلکه میگفتند تو از طالوت به فرمانروایی سزاوارتری. ثانیاً، هارون با موسی در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر امور اجتماعی مردم را نداشت، به دلیل این که موسی وقتی میخواست به میقات برود او را جانشین خود کرد؛ اگر وی مقام امامت را داشت، به استخلاف نیاز نمیبود. ثالثاً، خداوند مقام امامت را به ابراهیم پس از آن که دارای مقام نبوت و رسالت بود و پس از آن که از عهده آزمونهای الهی به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، نبوت ابراهیم با امامت او ملازم نبودهاست.[۲۹] شیخ طبرسی نیز این دیدگاه را برگزیده است.[۳۰]
به گفته دانشنامه کلام اسلامی، در این که میتوان مقام نبوت و رسالت را جدا از امامت به معنای ولایت و زعامت سیاسی تصور کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست؛ لکن با توجه به آیات قرآن و فلسفه نبوت از نظر عقل، چنین تفکیکی پذیرفته نمیشود. قرآن یکی از اهداف بعثت را داوری در اختلافات دانسته میفرماید: خداوند پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند. (بقره:۲۱۳) درست است که حکم کردن در اختلافات مردم به کتاب نسبت داده شده، ولی روشن است که کتاب تنها قانون و معیار داوری را بیان میکند و در کنار آن قاضی برای تشخیص مصداقها و حاکم برای اجرای قانون لازم است تا غرض از نبوت وشریعت تحقق یابد، و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض پیامبران نبودهاند؛ بنابراین، پیامبران الهی هر دو معنای امامت را دارا بودند. در آیه ای دیگر میفرماید: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند… (حدید:۲۵). برقراری عدالت در جامعه به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و زمامداری حکیم، عادل و با صلابت که قانون را به درستی شناخته، آن را به خوبی اجرا کند، و بدون شک پیامبران الهی شایستهترین رهبران معنوی و سیاسی عصر خویش بودهاند. البته شرایط اجتماعی مناسب برای تحقق مقام زعامت و رهبری سیاسی گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافتهاست. چنانکه زعامت سیاسی در مورد بسیاری از امامان اهل بیت نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافتهاست. وجوهی که شیخ طوسی، مفسر شیعه، بر تفکیک نبوت از امامت بیان کردهاست، مدعای وی را اثبات نمیکند. در مورد پیامبر بنی اسرائیل در عصر طالوت، همین که مردم از پیامبر خواستند تا برای جنگ با دشمنان فرماندهی را برای آنان تعیین کند، دلیل روشن بر این است که آنان فرماندهی کل سپاه را از شئون پیامبر میدانستند، و از طرفی پیامبر نیز درخواست آنان را رد نکرد و نگفت این کار خارج از شئون پیامبری است. اما این که مردم خود را برای فرماندهی سزاوارتر از طالوت میپنداشتند به این جهت بود که آنان در این باره با معیار ثروت و شهرت قضاوت میکردند، بدین جهت پیامبر خدا با بیان توانمندی جسمانی و دانایی طالوت، داوری مردم را رد کرد. هارون، اگر چه دارای شأن و مقام امامت بود، ولی با وجود موسی که پیامبر اولوالعزم بود و زعامت سیاسی جامعه در دست وی بود، زمینه ای برای اعمال امامت سیاسی توسط هارون وجود نداشت؛ چنانکه امامت علی در زمان پیامبر و حسن و حسین در زمان علی و حسین در زمان حسن همین گونه بودهاست. همچنین اگر مقصود از امامت ابراهیم، رهبری سیاسی بود به چنان آزمونهای دشواری نیاز نبود. در زعامت سیاسی، علاوه بر صلاحیتهای معنوی درایت و کاردانی در رهبری جامعه لازم است، که پیامبران الهی به مقتضای این که شایستهترین انسانهای عصر خود بودند، چنین ویژگیهایی را دارا بودند، به ویژه آن که از مقام عصمت در علم و عمل نیز برخوردار بودند.[۳۱]
هدایت باطنی
از دیدگاه سید محمدحسین طباطبایی امامت در این آیه به معنای هدایت باطنی است. این هدایت از نوع راهنمایی و ارائه طریق نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین هدایتگری در گرو برخورداری از کمال وجودی و مقام معنوی ویژه ای است که پس از مجاهدتهای بسیار به دست میآید. وی برای اثبات این نظریه به دسته ای از آیات قرآن استناد کردهاست:
الف. آیاتی که پس از اشاره به مقام امامت پیامبران از هدایت گری آنان سخن گفتهاست: و از آنان (بنی اسرائیل) امامانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند، چون شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند.[پ] ب. آیاتی که امر الهی را تبیین کردهاست: فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش، آن نیز بی درنگ موجود میشود، پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست و شما را به سوی او بازمیگرداند.[ت] ج. آیاتی که بیان میکند معرفت کامل و یقین ناب در گرو آن است که انسان از ظاهر جهان گذشته، ملکوت وباطن اشیا را مشاهده کند؛ چنانکه دربارهٔ ابراهیم فرمودهاست:این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا اهل یقین گردد.[ث][۳۲]
امامت جهانی
به گفته دانشنامه کلام اسلامی، یکی دیگر از تفاسیر امامت، امامت او برای تمام دوران است. پس از آزمونهای مهم، به ابراهیم امامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر، حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنتهای توحیدی او پیروی میکنند. در تأیید این نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شدهاست؛ چنانکه در رد ادعای یهود و نصارا در آیه ۶۸ سوره آل عمران در زمان پیامبر اسلام که هر یک از آنان آیین خود را به ابراهیم نسبت میدادند، یادآور شدهاست که شایستهترین افراد در انتساب به ابراهیم پیامبر اسلام و پیروان او و کسانی اند که قبل از اسلام از او پیروی میکردند و در آیه ۲۳ سوره نحل، خداوند به پیامبر وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند و در آیه ۷۸ سوره حج دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کردهاست.[۳۳]
زمان به امامت رسیدن[ویرایش]
به گفته طباطبایی، ابراهیم در اواخر عمر به امامت رسید و اذ ابتلی ابراهیم ربه اشاره دارد به این که خدا مقام امامت را به او داد و این واقعه در اواخر عمر ابراهیم اتفاق افتاده، در دوران پیریش و بعد از تولد اسماعیل و اسحاق و بعد از آنکه اسماعیل و مادرش را از سرزمین فلسطین به سرزمین مکه منتقل کرد، و بعضی از مفسرین نیز متوجه این نکته شدهاند، چون بعد از جمله: انی جاعلک للناس اماما از آن جناب حکایت فرموده که گفت: (و من ذریتی) و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائکه به تولد اسماعیل و اسحاق بود، ابراهیم علمی و حتی مظنهای به اینکه صاحب ذریه میشود نمیداشت. چون حتی بعد از بشارت دادن ملائکه باز آن را باور نکرد و در جواب ملائکه سخنی گفت که ناامیدی از فرزنددار شدن از آن پیدا است.[۳۴][ج]
در علم کلام[ویرایش]
عصمت[ویرایش]
طبق اعتقاد شیعه عصمت شرط اساسی برای تمام انبیا و امامان محسوب میشود که دایره عصمت آنها شامل عصمت از جمیع گناهان صغیره و کبیره (عمدا و سهوا) و در تمام دوران عمرشان (قبل و بعد از تصدی مقام نبوت یا امامت) میشود؛ بر این اساس آنان از هر خطا و اشتباهی مبری و معصوم هستند.[۳۵]
به گفته قرائتی این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفتهاست که امام باید معصوم باشد و کسی که لقب ظالم بر او صدق کند، به مقام امامت نخواهد رسید.[۳۶] طباطبایی هم عصمت را لازمه امامت میداند.[۳۷]
به گفته فخر رازی، ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب گناه کبیره شود و ثانیاً، از گناه خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که توبه نماید، عنوان ظالم صدق نمیکند.[۳۸] به گفته طبرسی، نفی از امامت در آیه لا یَنالُ عَهدی الظالمین بر هر کس در لحظهای از زندگی خود عنوان ظالم منطبق گردد، از عهد امامت بهرهای نخواهد داشت.[۳۹]
به گفته سید مرتضی و فاضل مقداد، مفسران شیعه، طبق (لا یَنالُ عَهدی الظالمین) کسی که مرتکب گناه شود، ظلم کردهاست، زیرا حدود الهی را نقض نموده و به نص قرآن و هر کس از حدود الهی تجاوز کند، ستمکار است[چ] ظالم میباشد. و مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا پیش از آن، جمله: (إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً) آمدهاست، و ابراهیم مقام امامت را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند گفت: عهد من به ظالمان نمیرسد. اگر مقصود از عهد، امامت نباشد، پاسخ با سؤال هم آهنگ نخواهد بود.[۴۰]
به گفته طباطبایی، کسانی که مرتکب گناه گردند و سپس توبه کنند از عهد امامت بهرهای نخواهند داشت؛ در یک تقسیمبندی کلی ذریه ابراهیم را به چهار دسته میتوان تقسیم کرد: ۱. کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده، سپس توبه میکنند و تا پایان زندگی راه ظلم نمیکنند. ۲. کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند، ولی در ادامه ظالم میشوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه مییابد. ۳. کسانی که از آغاز تا پایان زندگی ظلم میکنند. ۴. کسانی که هیچگاه در زندگی ظلم نمیکنند. بدون شک ابراهیم برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از خداوند درخواست امامت نکردهاست، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول و چهارم است، از سوی دیگر، جمله (لا یَنالُ عَهدی الظالمین) بیانگر آن است که گروه نخست از عهد امامت بهرهای ندارند؛ بنابراین، تنها گروه چهارم بهرهمند از امامت میباشند؛ یعنی کسانی که هیچگاه مرتکب کاری نمیشوند که مصداق ظلم باشد.[۴۱][۴۲]
به گفته عبدالروف مخلص، مفسر اهل سنت، این آیه، در واقع دستوری به مؤمنان است که هرگز ستمگر را زمامدار جامعه اسلامی قرار ندهند زیرا امام از آن روی به پیشوایی برگزیده میشود که به سخن و عمل وی در امور دین اقتدا شود، پس اگر او ظالم یا فاسق باشد، مقتدیان و پیروان خویش را گمراه و از صراط مستقیم منحرفمیسازد؛ بنابراین، خواسته ابراهیم علیه السلام فقط در حق کسانی از دودمانش اجابت شدکه شایسته امامت و پیشوایی هستند، نه در حق ستمگران آنان.[۴۳]
به گفته ابن کثیر، مفسر اهل سنت، طبق این آیه به صلاح نیست شخص ظالم خلیفه، حاکم، مفتی، شاهد یا راوی حدیث باشد.[۴۴] سید قطب، مفسر اهل سنت، هم معتقد است که کسی که ظالم است هیچ نوع امامتی و رهبری نمی تواند داشته باشد. به همین دلیل خداوند امامت را از یهودیان گرفت زیرا فاسق و فاجر بودند و اگر امت اسلامی هم از دستورات خدا پیروی نکنند همین اتفاق برای آن ها نیز میافتد. او همچنین معتقد است جهان بینی اسلامی آن طور که باید با توجه به این دستورات اتفاق میافتد.[۴۵]
تجزیه و ترکیب[ویرایش]
تجزیه و ترکیب آیه ابتلای ابراهیم[۴۶] | ||||
---|---|---|---|---|
شماره آیه | متن آیه | تجزیه و ترکیب | ||
۱۲۴ | ﴿وَإِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ | وَإِذِ واو استینافيه و جمله مستانفه، ابْتَلى فعل ماضی، إِبْراهِيمَ مفعول مقدم، رَبُّهُ فاعل موخر و جمله ابتلى محل جر بِكَلِماتٍ جار ومجرور متعلق به ابتلى، فَأَتَمَّهُنَّ معطوف به ابتلى، قالَ فعل ماضی، فاعلش ضمير مستتر، إِنِّي اسم ان، جاعِلُكَ خبر و جمله مقول القول، لِلنَّاسِ جار ومجرور متعلق به جاعلک و محذوف در محل نصب حال، صفت اماما، قالَ فعل ماضی و فاعل محذوف هو، وَمِنْ ذُرِّيَّتِي واو عاطفه و جار و مجرور عطف قالَ : لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ عهدي فاعل والظالمين مفعول به.
|
یادداشت[ویرایش]
- ↑ که در سورههای توبه:۱۱۲ ; احزاب:۳۵ و مؤمنون، آیه ۱–۹ بیان شدهاست
- ↑ طه:۱۱۵، قصص:۱۵
- ↑ سجده:۲۴؛ انبیا:۷۳
- ↑ یس:۸۲ و ۸۳ ; قمر:۵۰
- ↑ انعام:۷۵ ; تکاثر:۶ ; مطففین:۱۸–۲۱
- ↑ وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِبْراَهِیمَ ﴿۵۱﴾ إِذْ دَخَلُواْ عَلَیْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ ﴿۵۲﴾ قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ ﴿۵۳﴾ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ﴿۵۴﴾ قَالُواْ بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ ﴿۵۵﴾{سوره ذاریات} وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ﴿۷۱﴾ قَالَتْ یَا وَیْلَتَیٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهٰذَا بَعْلِی شَیْخًا ۖ إِنَّ هٰذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿۷۲﴾ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ﴿۷۳﴾ {سوره هود} ترجمه: [به آنان خبر ده از میهمانان ابراهیم ، آن زمان که نزد او آمدند و سلام گفتند، ابراهیم (چون دید غذا نخوردند پنداشت دشمن او هستند) گفت: ما از شما بیمناکیم، گفتند: نه، نترس که ما تو را به فرزندی دانا بشارت میدهیم، گفت: آیا مرا که پیری مسلطم شده بشارت میدهید به چه بشارت میدهید؟ گفتند به حق بشارتت میدهیم، زنهار که از نا امیدان مباش. همسرش ایستاده بود، چون این گفتگو شنید بخندید، ما او را به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب بشارت دادیم، گفت: ای وای، آیا من بچه میآورم، با این که پیره زالی هستم، آنهم پیر زالی که در جوانیش نازا بود؟! و شوهرم پیری فرتوت است، این بشارت چیزی است عجیب؟! گفتند: آیا از امر خدا تعجب میکنی؟ رحمت خدا و برکات او شامل حال شما اهل بیت است و او حمید و مجید است.]
- ↑ (بقره:۲۲۹)
پانویس[ویرایش]
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ صدر، «درنگی در آیه امامت ابراهیم علیه السلام»، پژوهشهای قرآنی.
- ↑ مخلص، تفسیر القرآن العظیم، ۱.
- ↑ فشارکی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ۱۲: ۴۹۶۸.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ خرمشاهی، ترجمه خرمشاهی، ۱۵.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۰۳.
- ↑ قرائتی، تفسیر نور.
- ↑ قرشی، قاموس القرآن.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۰۶-۴۰۷.
- ↑ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ۱: ۱۱۲.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ۲۰.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۷۰.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲۹۲.
- ↑ طبری، تفسیر الطبری: الجامع البیان عن تاویل القرآن، ۶۰۸.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۲۷۰.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ سبحانی، منشور جاوید، ۴: ۲۷۳.
- ↑ قرائتی، تفسیر نور.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۰۸.
- ↑ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ۱: ۱۱۲.
- ↑ رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ۱: ۳۷۲–۳۷۸.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۱: ۲۸۸–۲۸۹.
- ↑ رازی، تفسیر کبیر، ۴: ۳۶.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ سبحانی، منشور جاوید، ۴: ۲۸۹–۲۹۴.
- ↑ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱: ۴۴۹.
- ↑ طوسی، الرسائل العشر، ۱۱۱–۱۱۳.
- ↑ طبرسی، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ۱: ۲۰۱.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۰۳-۴۲۳.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۰۴-۴۰۵.
- ↑ طوسی، تلخیص الشافی، ۱: ۷۲.
- ↑ قرائتی، تفسیر نور.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱.
- ↑ رازی، تفسیر کبیر، ۴: ۴۲.
- ↑ طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ۲۰۲.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱: ۴۱۴-۴۱۵.
- ↑ گلپایگانی، «آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام)»، دانشنامه کلام اسلامی.
- ↑ مخلص، تفسیر القرآن العظیم، ۱.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۱: ۲۸۹.
- ↑ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ۱: ۱۱۲-۱۱۳.
- ↑ الدرویش، إعراب القرآن الكريم وبيانه، ۱: ۱۷۸.
منابع[ویرایش]
- ابن کثیر، اسماعیل (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم. به کوشش محمدحسین شمسالدین. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- قرائتی، محسن (۱۳۸۵). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۴۲۱-۱۰-۱.
- قرشی، علیاکبر (۱۳۷۰). قاموس القرآن. ششم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- طبری، محمد بن جریر (۲۰۰۱). تفسیر الطبری: جامع البیان عن تاویل القرآن. اول (به عربی). به کوشش عبدالسند حسن یمانه. (ویراست عبدالله الترکی). بیروت: دارهجر للطباعه و النشر و التوزیع و الاعلان.
- طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۹۵). ترجمه تفسیر المیزان. ترجمهٔ سید محمدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
- طبرسی، فضل بن حسن (۱۳۷۴). ترجمه تفسیر جوامع الجامع. چهارم. ترجمهٔ احمد امیری شادمهری. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی. شابک ۹۶۴-۴۴۴-۰۱۸-۸.
- طبرسی، فضل بن حسن (۱۳۵۹). ترجمه تفسیر مجمع البیان. سیزدهم. ترجمهٔ احمد بهشتی (ویراست موسوی دامغانی). تهران: فرهانی.
- خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۹۳). ترجمه قرآن کریم استاد خرمشاهی (به فارسی-عربی). قم: موسسه تبیان.
- مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۸۶). برگزیده تفسیر نمونه (ویراست احمد بابایی). تهران: دارالکتب اسلامیه. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۰۳۸۲۸.
- سیوطی، جلالالدین (۹۱۱). الدر المنثور (به عربی). بیروت: دارالفکر.
- سیوطی، جلالالدین (۱۴۰۱). تفسیر الجلالین (به عربی). بیروت: دارالمعرفة.
- گلپایگانی، علی ربانی (۱۳۹۰). آیه ابتلای ابراهیم (علیه السلام). دانشنامه کلام اسلامی. به کوشش جمعی از محققین. قم: موسسه امام صادق علیهالسلام. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۷۴۹۲۵.
- صدر، سید موسی (۱۳۸۶). درنگی در آیه امامت ابراهیم علیه السلام. پژوهشهای قرآنی. به کوشش جمعی از محققین. مشهد: دفتر تبلیغات اسلامی.
- سبحانی، جعفر (۱۳۸۳). منشور جاوید. قم: موسسه امام صادق. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۴۲۱-۱۰-۱.
- رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۰). تفسیر کبیر (به عربی). بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
- رشید رضا، محمد (۱۹۹۰). تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار) (به عربی). مصر: الهیئة المصریة العامة للکتاب.
- طوسی، حسن (۱۴۱۴). الرسائل العشر (به عربی). قم: موسسه نشر اسلامی.
- طوسی، حسن (۱۴۱۳). التبیان فی تفسیر القرآن (به عربی). قم: موسسه نشر اسلامی.
- طوسی، محمد بن حسن (۱۳۸۲). تلخیص الشافی. قم: محبین.
- مخلص، عبدالروف (۱۳۹۸). تفسیر انوار القرآن. ۴. شیخ الاسلام احمد جام. شابک ۹۶۴۶۷۶۵۲۸۹.
- سیدقطب، ابراهیم (۱۴۱۲). فی ظلال القرآن. ۱۷ (به عربی). بیروت: دارالشروق.
- فشارکی، محمد علی لسانی (۱۳۸۸). «بقره». دانشنامه بزرگ اسلامی. دانشنامه بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- الدرویش، محیی الدین (۲۰۱۲). إعراب القرآن الكريم وبيانه (به عربی). اليمامة دار ابن كثير دار الإرشاد.