ابوالحسن شعرانی
ابوالحسن شَعرانی، معروف به علامه شَعرانی (۱۲۸۰–۸۱ تا ۱۳۵۲ شمسی)، دانشمند و استاد علوم اسلامی و رشتههای گوناگون از جمله تاریخ، فلسفه، نجوم، ریاضیات و ادبیات بود. وی در طول حیات علمی خود آثاری متنوع در این زمینهها تألیف کرد و به چند زبان از جمله عربی و فرانسوی تسلط داشت.
شَعرانی از محضر اساتیدی چون عبدالکریم حائری یزدی، مهدی آشتیانی و محمود قمی بهره برد و خود شاگردانی همچون هاشم آملی، حسن حسنزاده آملی و عبدالله جوادی آملی را پرورش داد. آثار او طیف گستردهای از موضوعات تفسیری، حدیثی، کلامی و فلسفی را دربرمیگیرد. از جمله تألیفات وی میتوان به حاشیهنویسی بر تفسیر مَجمَعُالبَیان و تصحیح آن اشاره کرد.[۱]
قبر ابوالحسن شَعرانی در مقبره خانوادگی خود، واقع در نزدیکی آرامگاه عبدالعظیم حسنی در شهر ری قرار دارد.[۲]
ابوالحسن شَعرانی | |
---|---|
![]() | |
عنوان(ها) | علامه، میرزا، آیتالله، حجتالاسلام، حجتالاسلام و المسلمین |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۱۳۲۰ قمری/۱۲۸۰–۸۱ شمسی |
درگذشته | ۱۲ آبان ۱۳۵۲ (۷۱–۷۲ سال) |
علت مرگ | بیماری قلبی و ریوی |
محل دفن | مقبره خانوادگی نزدیک آرامگاه عبدالعظیم «حسنی» در شهر ری، ایران |
دین | اسلام |
ملیت | ایرانی |
فرزندان | هشت فرزند (چهار دختر و چهار پسر)[۳] |
والدین |
|
مذهب | شیعه دوازدهامامی |
آثار برجسته | آثار متعدد منجمله شرح تَجریدُالاِعتِقاد و حاشیه بر اِرشادُالقُلوب[۴] |
تحصیلات | تهران، قم و نجف |
بستگان |
|
استادان | اساتید متعدد منجمله عبدالکریم حائری یزدی، محمود قمی مشهور به «رضوان»، آقابزرگ ساوجی، حبیبالله «ذوالفنون» و ابوتراب خوانساری |
شاگردان
| |
رتبه حوزوی | مجتهد |
سرگذشت کوتاه
[ویرایش]ابوالحسن، فرزند محمد و از نوادگان فتحالله کاشانی، در سال ۱۳۲۰ قمری/۱۲۸۰–۸۱ شمسی در تهران دیده به جهان گشود. در سالهای نخستین زندگی، آموزشهای ابتدایی از جمله قرآن، تَجوید و ادبیات عرب را نزد پدر خویش فراگرفت. سپس به تحصیل علوم متداول در حوزههای علمیه تهران، بهویژه نزد استادان مدرسه فخریه (که امروزه با نام مدرسه مَروی شناخته میشود) و نیز اساتید قم پرداخت.[۸]
وی در گسترهای وسیع از دانشها صاحبنظر بود و در رشتههایی همچون فلسفه اسلامی، عرفان، ریاضیات، نجوم، موسیقی، ادبیات فارسی و عربی، تاریخ، ترجمه و تفسیر قرآن، حدیثشناسی و فقه تَبَحُر داشت. دقت نظر و ژرفنگری او در مباحث علمی، از ویژگیهای بارز شخصیت علمیاش به شمار میرفت.[۹]
از جمله فعالیتهای علمی او میتوان به ترجمه کتاب هیئت فِلاماریون از زبان فرانسوی اشاره کرد که پس از آن، خود به تدریس این اثر پرداخت. سید حسن مدرس، از چهرههای سرشناس آن دوران، به وی دستور داد تا در مدرسه عالی سپهسالار (مدرسه شهید مطهری کنونی) به آموزش ریاضیات مشغول شود.[۱۰] وی در جلسات متعددی به تبلیغ و تبیین اصول احکام دینی، مسائل اخلاقی و پاسخگویی به شبهات مردم میپرداخت.[۱۱] همانگونه که گفته شد، شعرانی بر چند زبان از جمله عربی، عبری و فرانسوی نیز تسلط کامل داشت.[۱۲][۱۳][۱۴]
شعرانی مدتی منصب «ناظر شرعیات» در وزارت فرهنگ حکومت پهلوی را داشت، و از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴ شمسی، عنوان «مجتهد شورای عالی فرهنگ» را حائز بود.[۱۵]
اساتید
[ویرایش]ابوالحسن شَعرانی طی سالها تحصیل در حوزههای علمیه گوناگون، از اساتید بسیاری کسب دانش کرد. نام برخی آموزگاران وی بشرح ذیل است: محمد (پدرش)، حبیبالله «ذوالفنون»، مهدی آشتیانی، محمود قمی، عبدالکریم حائری، عبدالنبی نوری و ابوتراب خوانساری.[۱۶]
شاگردان
[ویرایش]ابوالحسن طی سالیان طولانی، شاگردان بسیاری را از دانش خود بهرهمند ساخت، که نام برخی از ایشان عبارتست از: هاشم آملی، عبدالله جوادی آملی، حسن حسنزاده آملی، محمدحسن احمدی فقیه یزدی، علیاکبر غفاری، جلالالدین محدث اُرمَوی، رضی شیرازی و عمادالدین شهرستانی.[۱۷]
وی در اجازهنامه رواییای که برای حسنزاده صادر نموده، یادآور شده است: «بیست سال بلکه بیشتر او را آزمودم و امتحان نمودم، در این مدت در او چیزی جز جِد و اجتهاد ندیدم.»[۱۸]
آثار
[ویرایش]شَعرانی بیش از ۳۵ عنوان کتاب چاپشده، در شاخههای مختلف علوم اسلامی دارد، و برخی کتب وی نیز تاکنون چاپ نشدهاند.[۱۹] در ادامه به معرفی سه کتاب از وی میپردازیم.
راه سعادت
[ویرایش]شَعرانی این کتاب را برای اولین بار در ۱۳۴۹–۵۰ شمسی منتشر کرد. خط مشی کلی او در این کتاب، این است که با علم کلام، به دفاع عقلانی از مسائل غالباً سؤالبرانگیز دین اسلام بپردازد. وی در این کتاب به موضوعاتی از قبیل دفاع از معجزات محمد، پیامبر اسلام،[۲۰] توضیح مفاهیمی مثل «کوهها میخهای زمیناند»،[۲۱] و عصمت امامان شیعه دوازدهامامی[۲۲] میپردازد.
نویسنده در مقدمه هدف خود از نوشتن کتاب را اینگونه عنوان کرده، «راه آن است که پیغمبر ما محمد بن عبدالله آورد، و به یاری خداوند در این کتاب ثابت میکنیم که دعوت او حق است، و دین او صِدق، و او از جانب خدای تعالی فرستاده شده است؛ و نیز اینکه شبهات مُعانِدان دین، و مخصوصاً نَصاریٰ باطل است».[۲۳]
در بخشی از متن کتاب، درباره دفاع از معجزه شَقُالقَمَر محمد آمده، «شقالقمر را مُنکِر میشوند، و اگر چیزی چندان غریب نباشد، مانند آن قحطی به دعای موسی (ع) گویند: این معجزه نیست! و اگر شعبدهبازی و چشمبندیهای جادوان تا امروز نمانده بود، آن حکایت جادوان قدیم را هم منکر میشدند؛ چنانکه تا مدتی تسخیر ارواح را انکار میکردند، و امروز به تحقیق پیوسته است. اکنون هم بسیاری از عجائب که به چشم خود دیدهایم، و برای اینگونه مردم نقل میکنیم، میخندند و افسوس میکنند. مانند مِنارجُنبان اصفهان و در خوابدیدن وقایع آینده که برای همه کس اتفاق افتاده است، و برای آن تأویلات و توجیهات بیمعنی میکنند. به هر حال افکار مَلاحِدِه جامد است و عقل ندارند و احتجاج قرآن را بر آنها پیش از این گفتیم».[۲۴]
نویسنده در انتهای کتاب خود، از خوانندگان میخواهد صفحات ۸۹ تا ۲۳۲ را خوب بخوانند، که البته در چاپهای متفاوت کتاب ممکن است، حدود دیگری از محتوای آنرا شامل شود. در ادامه او از ابوالحسن طالقانی و عباسقلی بازرگان تبریزی نام میبرد، که بسیاری از مطالب کتاب را بدلیل مذاکره در مجلس تبلیغی آندو آماده کرده بود.[۲۵]
ترجمه نَفَسُ المَهموم به فارسی
[ویرایش]در این ترجمه که برای اولین بار در ۱۳۲۸–۲۹ شمسی، با نام دَمعُ السُجوم فی تَرجِمَةِ نَفَسِ المَهموم منتشر شد، شَعرانی به ترجمه کتاب نَفَسُ المَهموم فی مَقتَلِ سَیِدِنا الحُسَینِ المَظلوم، نوشته عباس قمی (۱۲۵۵–۵۶ تا ۳۰ دی ۱۳۱۹ شمسی) میپردازد. کتاب به عربی بوده و به گزارش تاریخی-شیعی کشتن خشونتبار حسین بن علی در کربلا، و وقایع مرتبط قبل و بعد از آن پرداخته است.
مترجم در مقدمه خود، قصدش از اینکار را فراهمکردن توشهای برای آخرتش عنوان کرده است.[۲۶] وی بنابه صلاحدید خود، توضیحاتی نیز در قسمتهای مختلف کتاب آورده است. شَعرانی در پایان نیز شرح حالی برای عباس قمی نوشته است.[۲۷]
در ادامه نمونهای از ترجمه آورده شده: «شیخ مفید گفت: چون با حسین (ع) نماند مگر سه تن از اهل بیت او، روی به آن قوم آورد و آنها را میراند و دور میساخت؛ و آن سه تن حمایت میکردند، تا آنها کشته شدند، و امام (ع) تنها ماند، و زخمهای سنگین بر پیکر شریفش آمده بود؛ پس شمشیر بر آنها میزد، و آنان از راست و چپ پراکنده میشدند. حمید بن مسلم گفت: ندیدم بی یار ماندهای و تنها شدهای، که فرزندان و اهل بیت و یاران او کشته شوند، بدان قوت قلب و ضبط نَفْس که او بود، و پیادگان بر او حمله میکردند، و آنها را از راست و چپ میراند، چنانکه گله بُزان وقتی گرگ بر آنها حمله میکند.»[۲۸]
ترجمه صحیفه سجادیه به فارسی
[ویرایش]صحیفه سجادیه مجموعه ادعیه برای موقعیتهای مختلف زندگی انسان، منسوب به علی بن حسین «زینالعابدین»، امام چهارم شیعیان دوازادهامامی است. شَعرانی علاوه بر مقدمهای در ابتدای کتاب، در قسمتهای مختلف آن همانند دَمعُ السُجوم، به صلاحدید خود توضیحاتی نیز آورده است.
نمونه ترجمه و توضیحات وی: «خدایا اگر پی تو بگریم، چندان که مُژگان چشمم بریزد،[۲۹] و زاری کنم چندان که نفسم بگیرد، و در خدمت تو بایستم که پاهای من آماس کند، و چندان به تعظیم خم شوم که مهره پشت من به درآید، و پیشانی بر خاک نهم، تا چشمهایم از کاسه بیرون شود، و در همه عمر خاک زمین خورم، و آب خاکستر نوشم،[۳۰] و پیوسته نام تو را بر زبان آرم، تا زبانم فرو ماند، و از شرم چشم سوی آسمان برندارم، سزاوار آن نیستم که یک گناه از گناهان من پاک شود.»[۳۱]
درگذشت
[ویرایش]ابوالحسن در اواخر عمر خود دچار بیماری قلب و ریه گردید، و پس از مدتی بهخاطر شدت بیماری به آلمان غربی اعزام، و در یکی از بیمارستانهای شهر هامبورگ بستری شد. سرانجام شَعرانی در ۱۲ آبان ۱۳۵۲ شمسی در بیمارستان درگذشت، و چند روز بعد به تهران منتقل شد. پیکر او را در نهایت در نزدیکی آرامگاه عبدالعظیم «حسنی» شهر ری، در مقبره خانوادگیاش به خاک سپردند.[۳۲]
قسمتی از وصیتنامه وی: «مشکل ترین علوم، علم فقه است. یکی به دلیل زیاد بودن مقدمات آن و دیگری آنکه: یک فقیه امکان ندارد در رشته خود مهارت کافی به دست آورد، مگر آن که از استعداد جامع بهرهمند باشد که این کمتر برای کسی اتفاق میافتد... برای اهل تحقیق درک دقیقترین دانشها و مشکلترین مسائل، آسان است. هرچند که همین ذهن دقیق اهل تحقیق، گاهی از درک لطافتهای ادبی و زیباییهای گفتاری، ناتوان میماند. و این در حالی است که ذهن یک فقیه باید مستعد درک همه این امور باشد، زیرا فقه تمام این اقسام را دربر میگیرد، برخلاف فلسفه و ریاضی و نحو و غیره که هر کدام نیاز به یک نوع استعداد خاص خود دارد...»[۳۳]
و در جای دیگری از وصیتنامه آمده، «چه بسا نادانی بپندارد که در صدر اسلام، مجتهد و مُقَلِد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته، و مدرسه و خانقاه و مرشد و ذکر و حلقهای در کار نبوده است؛ پس به این افراد (و گفتارشان) نباید توجه کنی؛ زیرا دشمنان علم در هر زمان زیاد بودهاند، و در عصر ما—به جهت غلبه کفار و نَصاریٰ—بیشتر هم شدهاند. اگر بنا باشد که هرچه در صدر اسلام وجود نداشته، اکنون حرام باشد، پس ساختن مدارس، آموختن نحو و صَرف، حفظ اصطلاحات حدیث و نقل و روایت آنها، و اجازه روایت—چنانکه میان اهل حدیث متداول است—نیز باید حرام باشد. [در صورتی که چنین نیست.] گمان خود را نسبت به مردم و خداوند متعال نیکو گردان. و آخرین سفارش من ورع و تقواست. خداوند ما و شما را در راه خشنودی خود موفق بدارد».[۳۴]
دیدگاهها
[ویرایش]با توجه به تسلط شعرانی در شاخههای مختلف علوم اسلامی و نیز بعضی علوم غیردینی، وی در مسائل گوناگون علمی نظر بهخصوص خود را داشت، و بهاصطلاح صاحبنظر بود. در ادامه دیدگاههایی از وی در مورد چند مسأله آورده شده است.
- شعرانی در ذیل حدیث دوم از «بَابُ اَلرَّدِّ إِلَى اَلْكِتَابِ وَ اَلسُّنَّةِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَيْهِ إِلّا وَ قَدْ جَاءَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّةٌ» از «كِتَابُ فَضْلِ اَلْعِلْمِ» کتاب الکافی در شرح حدیث محمد بن علی «باقر» (...و جَعَلَ لِکُلِّ شَیءٍ حَدّاً...) مطالبی بدین مضمون آورده: «اگر گفته شود که چرا جمیع علوم و صنایع و اختراعات در قرآن ذکر نشده (مثل علاج سرطان یا راهحلهای ریاضی و...) جواب این است که رسالت دین و هدف از بعثت، انسانسازی و ارائه طریق سعادتمندی زندگی بشر است، که در این زمینه خود بشر از تشخیص آن عاجز میباشد. اما سایر علوم را (که بشر با ابزارهای شناخت خود میتواند به آنها برسد) به اهل هر علمی واگذاشته و اگر در کتب الهی بهخصوص قرآن کریم اشاراتی از علوم طبیعی و... میبینیم، به قصد ثانی و بالتبع بر سبیل اعجاز است و اِلا اگر انبیا برای گسترش آن علوم مبعوث شده بودند، باید در قرآن و سنت تَفاصیل طب و نجوم و سایر علوم یافت میشد. بهعلاوه اگر همت آنها فقط رشد این علوم بود، آنگونه شرف و قُرب الهی را برای انسان به ارمغان نمیآوردند.»
در اینجا ممکن است اشکال شود که علیرغم آنچه که گذشت برخی روایات را مشاهده میکنیم که خبر از وجود همه علوم در مورد همه اشیا در کتاب و سنت میدهند، مثل حدیث چهارم از همین باب که جعفر بن محمد «صادق» میگوید: «مَا مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّةٌ». ابوالحسن در جواب اشکال مذکور نوشته بدین مضمون که: «چنین استفادهای از کتاب خدا مختص به اولیاء خداست که به باطن قرآن دسترسی داشته، و به علم حضوری به آثار و افعال، او را شهود نموده باشند؛ چرا که علم به علت، مُستَلزِم علم به معلول است، و اشیاء، علی رغم ماهیات متفاوت، چیزی جز وجودات فقری و روابط به حق تعالی نیستند، و با معرفت حق تعالی، کل اشیا شناخته میشوند. از اینرو است که عرفا بعضاً از وقایع گذشته و آینده خبر میدهند، و اینگونه علم به قواعد کلی و قوانین است، که شخصی میتواند آن را به جزئیات تطبیق کند، مانند طبیب نسبت به مریضهایش؛ البته چنین استفادهای از کتاب تَدوینی خداوند، که مُسَلَماً منطبق با کتاب تَکوینی او میباشد، در درجه اول در اختیار معصومین (ع)، که مخاطبین اصلی کتاباند، و سپس اولیای الهی، که قرآن را مِرآت حق و فعل او میبینند، میباشد.»[۳۵] - ابوالحسن شعرانى با استفاده از این روایت که شخصی از محمد «باقر» درباره درآمد زنان خواننده پرسید، و او پاسخ داد: «اَلَّتِي يَدْخُلُ عَلَيْهَا اَلرِّجَالُ حَرَامٌ وَ اَلَّتِي تُدْعَی إِلَی اَلْأَعْرَاسِ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ» میگوید: برداشت من از این حدیث شریف این است که اگر صداى زن نامحرم از روى شهوت و به قصد رِیبِه باشد، و جوهره صدا (فى حَدِ نَفسه) یا زشت و ناموزون است و یا زیبا و موزون، کامجویى استماع گردد، از نوع غناء حرام است. حدیث فوق اولین حدیث از «بَابُ كَسْبِ اَلْمُغَنِّيَةِ وَ شِرَائِهَا» از «كِتَابُ اَلْمَعِيشَةِ» کتاب الکافی است.
همچنین روایتى مانند روایت فوق در «بَابُ مَا يَجُوزُ مِنَ الْأَشْيَاءِ» از کتاب قُربُالاِسناد از علی بن جعفر نقل شده که از برادرش درباره حکم آوازخوانى در مراسم جشن و عید فطر و قربان پرسید و موسی «کاظم» گفت: «لَا بَأْسَ بِهِ مَا لَمْ يُعْصَ بِهِ» شعرانى میگوید: از این حدیث فهمیده میشود که صدا ذاتاً حرام نیست.[۳۶] - شعرانی معتقد است که اِجماع (اتفاق نظر) امامیه و علمای شیعه در اصول دین (باورهای اساسی) و حتی در فروع دین (احکام عملی) از برخی روایات قابل برداشت است. بنابراین، او هر روایتی که مخالف با ضروریات دین (امور قطعی و مُسَلَم دینی)، اجماع علمای اسلام یا اجماع علمای شیعه باشد را رد میکند، و آن را غیرقابل قبول میداند.
ابوالحسن ذیل حدیثی از علی بن موسی «رضا» در «بَابٌ فِي إِبْطَالِ اَلرُّؤْيَةِ» از «كِتَابُ اَلتَّوْحِيدِ» کتاب الکافی که گفت: «إِذَا كَانَتِ الرِّوَايَاتُ مُخَالِفَةً لِلْقُرْآنِ كَذَّبْتُهَا، وَمَا أَجْمَعَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ أَنَّهُ لَا يُحِيطُ بِهِ عِلْمًا، وَلَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ...» میگوید: «فرموده اخیر امام (ع) «وَمَا أَجْمَعَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ...» دلیل است بر حُجیَت اجماع و ملاکی است که میتوان خبر واحد را به جهت مخالفت با آن رد کرد. علیرغم اینکه اخباریان، هم در وجود اجماع مسلمین و هم در امکان علم به آن و هم در حجیتش (در هر سه مقام) تَشکیک کردهاند، کلام امام (ع) دلیلی بر رد هر سه شبهه میباشد، اگر گفته شود در چنین مسأله مورد اختلافی (یعنی رؤیت حق تعالی) چطور میتوان به اجماع تمسک جست؟ جواب آن است که گاهی در اصل حکم، اجمالاً اتفاق و اجماع وجود دارد اما در مصادیق و تطبیق آن حکم بر آنها اختلاف میشود، پس اشکالی در تمسک به اجماع در اصل حکم کلی نیست، چنانچه در محل بحث (مسأله رؤیت)، اجماع مسلمین است که (به حسب قرآن کریم) «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» و حتی قائلین به رؤیت نیز که ظاهریان هستند، تأویل آیات دال بر یَدُاللّه و وَجهُالله و... را جایز میدانند و لذا باید به حکم آن گردن نهند».[۳۷]
در نگاه دیگران
[ویرایش]- حسن حسنزاده آملی: «اين قهرمان علمى در جميع علوم مختلف منحصر به فرد بود، هيچكدام از علماى معاصر را عَديل ايشان در جامعيّت علوم و احاطه به آنها نديديم. اديبى بارِع، و صاحبقلمى وَزين و رَصين و محكم و سنجيده در علوم ادبى فارسى و عربى بود. به زبانهاى فرانسه، عبرى و تركى كاملا مسلط و به انگليسى به اندازۀ رفع احتياج آشنا بود. فقيهى مجتهد و جامع شرايط فقهى در حد كمال بود. فيلسوفى الهى و متبحّر، و حكيمى مُتَضَلِع در حكمت متعاليه و مُشّاء و اِشراق بود. در علوم رياضى به خصوص در هيئت كمنظير بود. طبيبى بود كه قانون شيخالرئيس و شرح اسباب[۳۸] را درس مىگفت، و مخترع حاذقى كه با ذهن بلندنگرِ وَقّاد خود برخى آلات رصدى در شناخت قبلۀ بِلاد مختلف را اختراع نمود، و محدّثى خبير كه از مشايخ حاملان روايت شمرده مىشد، و رجالى ماهرى در دِرايت و تشخيص ثِقات از ضعفا بود، و مفسّرى متبحّر در تفسير قرآن كريم و علم قرائات بود. و بالجمله هنگام اشاره به علمايى كه جامع علوم و فنون مختلف بودند، مُشارٌ بالبَنان است، و آثار درخشان ايشان بهترين شاهد صدق بر آنچه بر اين قلم رانده شد، مىباشد.»[۳۹][۴۰]
و در جای دیگر گفته، «آقای شَعرانی ذوالفنون بودند. بنده هیچیک از اساتیدم را به تبحر در مَنقول مثل ایشان ندیدم. یکی از کتابهای دوره شفا، علم موسیقی است. مرحوم آقای شَعرانی، موسیقی هم میدانست. فرانسه را به اندازه عربی میدانست و مسلط بود. جناب علامه شَعرانی در ادبیات، قلم توانایی داشت. فارسی را خیلی سنگین و قوی و فَصیح مینوشت. در ریاضیات عالیه. در نجوم، من بارها این مطلب را به عرض رساندهام در میان علمای روحانی ما، در عصر خودم بنده کسی را به تبحر در ریاضیات از ایشان بهتر و برتر ندیدم».[۴۱][۴۲] - عبدالله جوادی آملی: «مرحوم آقاى شعرانى در طبيعيّات خيلى ماهر بود. ايشان مثالهايى را هم كه ذكر مىكند يا هندسى است و يا طبيعى و يا طبّى و مانند آن. اگرچه ممكن است مثال در اصل آن بحث نقش نداشته باشد، ولى وقتى طلبه مىبيند كه اين مثال را استاد خوب بيان نكرد آن حُسن قبول را دربارۀ گفتههاى استاد از دست مىدهد و احياناً بعضى از اين ظرافتهاست كه از راه مَثَل مىتواند مشكل مُمَثِل را حلّ بكند. نوع مثالهايى كه ديگران به كمك يك مسئلۀ ساده القا مىكردند، مرحوم بوعلی با مسائل طبيعى و رياضى و امثال ذلك القا مىكرد. مرحوم آقاى شعرانى در اين بخشها خيلى مسلّط و قوى بود. لذا طبيعيّات اشارات را حضور ايشان خوانديم. مرحوم آقاى شعرانى در رياضيّات هم خيلى مسلّط بودند و علاقۀ شديدى هم به رياضيّات و طبيعيّات داشتند و اين درسها را بايد حتما مطالعه مىكردند و مىگفتند، ولى براى آن درسها اگر توفيق مطالعه هم پيدا نمىكردند باز مسلّط بودند. فكر، فكر رياضى و طبيعى بود. لذا شرح چَغمينى[۴۳] را هم خدمت ايشان خوانديم. مقدارى از مقدمۀ زيج بهادرى[۴۴] را هم خدمت ايشان خوانديم. تا وقتىكه از تهران به قم آمديم.»[۳۹][۴۵]
خاطرات
[ویرایش]حسن حسنزاده حدود ۲۰ سال شاگردی شعرانی را کرد،[۱۸] و همانطور که انتظار میرود، خاطرات بسیاری از این دوران طولانی در ذهنش مانده بود. آنچه در ادامه میآید چند خاطره از شعرانی است و هرجا نام راوی نیامده، راوی حسنزاده آملی است.
- مرحوم آقا شیخ محمدتقی آملی گفتند: اگر شما بتوانید به محضر شریف ایشان تشرف پیدا کنید و اگر شما را بپذیرند، ایشان شما را اِشباع خواهند کرد و شما راضی خواهید بود. گفتم: اگر ایشان قبول نکردند؟ گفتند: ایشان قبول میکنند، میتوانید از جناب آقای میرزا مهدی الهیقمشهای هم استفاده کنید. این دو بزرگوار را ایشان معرفی کردند. نشانی آقای شعرانی را هم ایشان دادند. بنده غروب آمدم سهراه سیروس—که حالا چهار راه شده—سؤال کردم و رفتم مسجد، دیدم، که گوشهای نشسته. سلام کردم و نشستم. مواظب بودم تا آقای شعرانی بیاید. این آقاشیخی که آنجا نشسته بود، عمامه کوچکی بر سر داشت و زیر عمامهاش هم یک کلاه حصیری بود. آدم خیلی بیقید و بیرنگ و وارستهای به نظر میرسید. تا مؤذن اذان گفت: دیدم که این آقای شیخ برخاست و اقامه نماز کرد. بنده رفتم به صف ایستادم. از یکی از آقایان که در صف نماز حاضر بود، سؤال کردم: این آقا کیست؟ گفت: ایشان آقای حاج میرزاابوالحسن شعرانی است. حالا با آن وصفی که جناب آقای آملی کردند، سبحانالله! نماز خواندیم و تمام شد و ایشان که خواستند تشریف ببرند بیرون، من جلویشان را گرفتم و فرمایش آقای شیخ محمدتقی را خدمتشان گفتم. ایشان گفتند ما وقت نداریم و نپذیرفتند. باز هم رفتم، نپذیرفتند. تا بر اثر تکرار زیاد و رفت و آمد، گفتند: ما بنا داریم رَسائِل و مَکاسِبی شروع کنیم، شما میخواهید بیایید؟ کمکم درِ رحمت باز شد و رفتیم محضر شریف ایشان، که محضر پربرکتی هم برای بنده بود. حضرت آقای شعرانی خیلی به گردن بنده حق دارد. بنده در حضور شریف ایشان ابتدا رسائل و تمام مکاسب را شروع کردم. تمام رسائل و مکاسب شیخ انصاری را به مدت سه سال، خدمت ایشان خواندم. بعد کِفایه را شروع کردیم. بعد اشارات شیخ الرئیس[۴۶] را محضر پربرکت ایشان خواندم. عمده درس تفسیر بنده نیز خدمت آقای شعرانی بود. بنده از اول تا آخر تفسیر مَجمَعُالبَیان طَبرِسی[۴۷] را کلمه به کلمه خدمت ایشان خواندم. خیلی آن محفل درس تفسیر برای من ارزشمند بود. خدمت ایشان که بودم، در سال تعطیلی نداشتیم. بنده یادم نمیرود که سال بر ما گذشت و دو روز تعطیل کردیم. یکی روز عاشورا، یکی روز شهادت حضرت امام مجتبی (علیهالسلام) و بقیه روزها را درس خواندیم. ایشان خودشان شایق بودند.[۴۸]
- یکی از خاطرات خوشی که از محضر شریف ایشان دارم، این است که یک زمستان که برف خیلی سنگینی آمده بود، از حجره آمدم مدرسه مَروی، دور بود میخواستم نزدیکتر بشود. به این جهت بود وگرنه مدرسه حاج ابوالفتح برای ما، روحانیت و معنویت و برکت داشت. مدرسه مروی هم روحانیت و برکت داشت. ما به سفارش جناب آقای شعرانی به محضر حضرت آقای میرزا محمدباقر آشتیانی آمدیم مدرسه مروی، و ایشان ما را امتحان فرمودند و پذیرفتند و در مدرسه به ما حجره دادند. حالا از مدرسه مروی به درس آقایان میرفتم. زمستان، برف سنگینی آمده بود. من از حجره بیرون آمدم، برف را نگاه کردم و مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نروم. اگر نمیرفتم، دلیلی بر تنبلی و عدم عشق و شوق من بود؛ به هر حال تصمیم گرفتم بروم. رفتم تا در خانه ایشان در سهراه سیروس، خواستم درب بزنم. با آن برف سنگین که آمده بود، خجالت کشیدم. مدتی ایستادم که کسی بیرون بیاید، اما کسی نیامد. دیدم وقت درس هم دارد میگذرد. در هر صورت درب را زدم. آقازاده ایشان در را باز کردند، وارد شدم و رفتم؛ دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. با انفعال وارد شدم، سلام کردم و به محض نشستن عذرخواهی کردم. گفتم: آقا در این برف مزاحم شدم، میخواستم نیایم. گفتند: چرا؟ گفتم: در این برف نمیخواستم مزاحم بشوم. گفتند: مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا میآمدید، گداها در راه ننشسته بودند و گدایی نمیکردند؟ گفتم: چرا؟ گفتند: امروز آنها بودند یا نبودند؟ گفتم: چرا بودند، امروز که روز کسب و کار آنهاست. ایشان گفتند: خوب آنها که تعطیل نکردند، ما چرا تعطیل کنیم.[۴۸][۴۹]
- یک وقتی من مدرسه مَروی بودم؛ یکی از آقایان بزرگوار، استاد نامدار، اهل تألیف گاهی به من سری میزد، گاهی از ما حال میپرسید، آمد و گفت: از امروزِ تهران خبر داری؟ عرض کردم: آقا، من طلبهام و خبر ندارم. گفت: امروز یک هواپیما کتاب خطی از تهران پرواز کرد برای آمریکا. اینها که پیش میآمد، مرحوم آقای شعرانی میفرمود که ضرر و صدمهای که بر معارف و فرهنگ این کشور، این پدر و پسر (رضا و محمدرضا پهلوی) زدند، مغول نزده بودند. این هم یکی از فرمایشات ایشان بود.[۴۸][۵۰]
- علیاکبر غفاری: «از نظر اخلاقی آنچه از آقای شعرانی در نظرم هست، مردی بود خیلی محتاط؛ در تصرف یک پولی یا مالی ولو کتابی که به ایشان میدادند؛ یادم میآید که روزی خدمت آقای محدث [اُرمَوی] صحبت از آقای شعرانی پیش آمد میگفت: ایشان مرد بزرگواری است، واقعا مُتَقی است از جهت اینکه من یک مقدار از این کتاب نقض را به اداره اوقاف فروخته بودم و چون آقای شعرانی در آنجا نظارتی داشت فکر میکردم که حتما یک جلدش را به آقای شعرانی دادهاند بعد از چند ماه در مجلسی از آقای شعرانی سؤال کردم شما کتاب نقض را دیدهاید؟ اشکالی، عیبی به نظرتان نرسید؟ گفت: من نگرفتم، کتاب نقض ندارم. گفتم: مگر در اداره به شما ندادهاند؟ گفت: من مال آنجا را تصرف نمیکنم چون آنها حقوق موقوفٌ عَلَیهم را رعایت نمیکنند وقفنامه و این حرفها سرشان نمیشود. من به هیچ مالی از آنجا دست نمیزنم. من (آقای غفاری) خودم یادم میآید گاهی وقتی میخواستم به ایشان سهم خیلی مختصری بدهم، ایشان میگفت: به چه مناسبت به من سهم میدهی؟ مناسبتش را معین کن؛ اگر سهم است من بدانم باید چکار بکنم یعنی تصرف نمیکرد، عموما متکی بود به اینکه خودش کار کند و از درآمد خودش استفاده کند. این احتیاطهایش بود که هم اساتیدم که با ایشان معاشرت و رفت و آمد داشتند نقل میکردند، و هم خودم میدیدم. خیلی مُقتَصِدانه رفتار میکرد، بیمَهابا کتاب نمیخرید.»[۵۱]
- آن واقعیت عشق به درس و بحث و به مطالعه و تحقیق، واقعیت عشق را داشت. این آثار علمی ایشان چه جور به عمرش وفق داده؟ اصلاً سرتاپا عشق بود. چه بسا برای ما پیش آمد ما نماز صبح را در مدرسه مَروی میخواندیم، بینالطلوعین کِفایه میفرمود منزلشان. کِفایه که تمام میشد، بعضیها مینشستند، بعضیها میرفتند. آقایانی میآمدند برای درس مَکاسِب، ما میرفتیم برای درس دوم مکاسب. ایشان یک نفسی تازه میکرد، انرژی میگرفت، قلیان میکشید. ما نمیکشیدیم، میرفت اتاق دیگر قلیان میکشید، میآمد برای درس مکاسب. درس مکاسب گفته میشد. مکاسبیها میرفتند و بعضیها مینشستند که بنده هم باز از آن نشستگان بودم. اَسفار میفرمود یا شفا میفرمود یا اشارات میفرمود. این درسهای فلسفی بود. آقایان میرفتند، باز بنده مینشستم. به تعبیر شریف ایشان، میفرمود که حالا نوبت این کفریات شده. ریاضیات و هیئت و اینها را به مُطایِبه میگفت کفریات است! چه بسا روزها—خدای علیم لطیف خبیر گواه است—که ما در بینالطلوعین میآمدیم برای درس کفایه و سر درس آخری مثال مَجَسطی، زیج بهادری و کفریات به تعبیر ایشان، اذان ظهر میگفتند و ایشان از صبح تا ظهر به ترتیب، کِفایه بود، اَسفار بود به ترتیب تا اذان ظهر.[۵۲]
مستند مردان خدا
[ویرایش]صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با تولید و پخش دو قسمت ۱۱ و ۱۲ از مستند مردان خدا با نام «اوستاد اوستادان، علامه میرزا ابوالحسن شعرانی» به معرفی و گرامیداشت وی پرداخت. هر قسمت حدوداً ۴۵ دقیقه میباشد. تهیه کننده این مستند علیرضا حسینی است، و بیژن شکر ریز کارگردانی آنرا بر عهده دارد.[۵۳][۵۴]
در ادامه نام و سِمَت کاری برخی دیگر از عوامل مستند آورده شده است.
- دستیار اول کارگردان: علی فخر موسوی
- مدیران تصویربرداری: بابک بذرافشان و وحید فیروز
- تدوینگران: علیرضا حسینی و فاطمه رسولزاده
- صدابرداران: محمدرضا حسینی، هادی ساعدمحکم و محمدرضا بهمنی
- آهنگسازان: سعید و میلاد محمدیمطلق
- خواننده: حسامالدین سراج
- طراح صحنه و لباس: فریبرز قربانزاده
- طراح و سازندگان تیتراژ: شهرام شیرازیان و آزاده آخوندزاده
پینوشتها و منابع
[ویرایش]- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۵)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۲۰؛ قوامی واعظ ۱۳۵۲ب، ۱۷)
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۱۰۱–۱۰۲)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۶)
- ↑ نام مادرش در منبعی یافت نشد.
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۷۵)
- ↑ (فتاحیزاده و کاظمتوری ۱۳۹۲، ۳۴؛ مطلبی ۱۳۷۲، ۷۵)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۱)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۲۷–۳۱؛ فتاحیزاده و کاظمتوری ۱۳۹۲، ۳۴–۳۵، ۴۷–۵۳؛ قوامی واعظ ۱۳۵۲الف، ۱۱۳۸)
- ↑ (قوامی واعظ ۱۳۵۲ب، ۹۰؛ رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۴)
- ↑ (قوامی واعظ ۱۳۵۲ب، ۱۱؛ رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۴)
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ مجموعه مردان خدا، قسمت ۱۱، «اوستاد اوستادان، علامه میرزا ابوالحسن شعرانی؛ قسمت اول،» بهکارگردانیِ بیژن شکرریز، پخششده از شبکه مستند، https://doctv.ir/Program/157987.
- ↑ مجموعه مردان خدا، قسمت ۱۲، «اوستاد اوستادان، علامه میرزا ابوالحسن شعرانی؛ قسمت دوم،» بهکارگردانیِ بیژن شکرریز، پخششده از شبکه مستند، https://doctv.ir/program/157988.
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۸۸، ۹۴–۹۵؛ فتاحیزاده و کاظمتوری ۱۳۹۲، ۳۵؛ قوامی واعظ ۱۳۵۲الف، ۱۱۳۷)
- ↑ (قوامی واعظ ۱۳۵۲الف، ۱۱۳۸)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۱؛ مطلبی ۱۳۷۲، ۷۵–۷۶)
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۷۶–۷۷)
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «آیتاللهی که از نظر او ظهور اتفاق افتاده». مشرقنیوز. ۹ بهمن ۱۳۹۳. دریافتشده در ۲۷ خرداد ۱۴۰۴.
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۵–۱۷؛ مطلبی ۱۳۷۲، ۸۰–۸۶)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۱۸۲–۲۳۵)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۳۶۰–۶۱)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۱۵۰–۵۳)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۲۹)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۱۸۵–۸۶)
- ↑ (شعرانی ۱۳۸۶، ۳۷۶)
- ↑ قمی، نفسالمهموم، مقدمه مترجم.
- ↑ قمی، نفسالمهموم، ترجمه مؤلف.
- ↑ قمی، نفسالمهموم، فص. ۲۲ از باب ۲.
- ↑ «اَشفار بهمعنی پلک چشم است و اینجا مژه است مَجازاً، به علاقه حال و محل، چون پلک نمیریزد» (زینالعابدین ۱۳۸۷، ۱۱۸).
- ↑ «ماءِ رَمد، آب تیره و آلوده به رنگ خاکستر است» (زینالعابدین ۱۳۸۷، ۱۱۸).
- ↑ (زینالعابدین ۱۳۸۷، ۱۱۸)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۹–۲۰؛ قوامی واعظ ۱۳۵۲ب، ۱۷؛ مطلبی ۱۳۷۲، ۱۰۲)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۲۴؛ دزفولی ۱۳۷۲، ۱۴۵)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۲۲–۲۳؛ دزفولی ۱۳۷۲، ۱۴۹)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۷۲ب)
- ↑ (ایرانی قمی ۱۳۷۱)
- ↑ (رحیمیان ۱۳۷۲الف)
- ↑ شرح اسباب نوشته برهانالدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی، در حوزه طب نوشته شدهاست (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۴).
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ شفیعیان، روحالله. «علامه شعرانی». عرفان و حکمت. دریافتشده در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴.
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۲–۱۳)
- ↑ «علامه شعرانی – علّامه حسن زاده آملی». پایگاه حفظ و نگهداری آثار حکیم ذوالفنون علامه حسنزاده آملی (ره). ۱۹ آبان ۱۳۹۸. دریافتشده در ۷ خرداد ۱۴۰۴.
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۹۱–۹۲)
- ↑ کتاب شرح قاضیزاده رومی معروف به شرح چغمینی، کتابی در حوزه ریاضیات و هیئت میباشد (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۴).
- ↑ این کتاب نیز در حوزه ریاضیات و هیئت است (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۴).
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۹۲–۹۳)
- ↑ منظور از شیخالرئیس همان ابنسیناست
- ↑ طَبرِسی مؤلف تفسیر مذکور است.
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ مظاهری، علیاکبر (۲۸ فروردین ۱۳۹۶). «علامه شعرانی از زبان آیتالله حسنزاده آملی». راسِخون. دریافتشده در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴.
- ↑ (رحیمیان ۱۳۹۵، ۱۸)
- ↑ (حسنزاده آملی ۱۳۷۲، ۲۷)
- ↑ (مطلبی ۱۳۷۲، ۸۶–۸۷)
- ↑ (حسنزاده آملی ۱۳۷۲، ۳۱–۳۲)
- ↑ «مردان خدا–۱۱». شبکه مستند. دریافتشده در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴.
- ↑ «مردان خدا–۱۲». شبکه مستند. دریافتشده در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴.
کتب و نشریات
[ویرایش]- ایرانی قمی، اکبر. ۱۳۷۱. «غِناء و موسیقی از نگاه علامه شعرانی.» کیهان اندیشه ش. ۴۵: ۹۳–۱۰۰.
- حسنزاده آملی، حسن. ۱۳۷۲. «جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی (قده).» نور علم شش. ۵۰–۵۱: ۱۰–۳۲.
- دزفولی، محمد، مترج. ۱۳۷۲. «پندهای استاد: توصیههای مرحوم علامه شعرانی به طالبان علم.» نور علم شش. ۵۰–۵۱: ۱۳۸–۱۴۹.
- رحیمیان، سعید. ۱۳۷۲الف. «روش فهم احادیث اعتقادی در آثار علامه شعرانی.» کیهان اندیشه ش. ۴۷: ۱۳۵–۱۴۳.
- رحیمیان، سعید. ۱۳۷۲ب. «روش فهم احادیث اعتقادی در آثار علامه شعرانی.» کیهان اندیشه ش. ۴۹: ۱۱۶–۱۲۸.
- رحیمیان، سعید. ۱۳۹۵. آیت بصیرت: سیری در زندگی، آثار و آرای عالم ربانی مرحوم علامه شعرانی. اطلاعات.
- زینالعابدین، علی بن حسین. ۱۳۸۷. صحیفه سجادیه. با ترجمه و شرح ابوالحسن شعرانی. اشکذر.
- شعرانی، ابوالحسن. ۱۳۸۶. راه سعادت: رد شبهات، اثبات نبوت خاتمالانبیا و حقانیت دین اسلام. به تصحیح و تحقیق حامد فدوی اردستانی. مرتضوی.
- فتاحیزاده، فتحیه، و کاظمتوری، سعیده. ۱۳۹۲. «بررسی تلاشهای علمی و عملی علامه شعرانی در تبیین حدیث.» حدیثپژوهی ۵ (۹): ۳۳–۵۶. https://dx.doi.org/10.5281/zenodo.3334557.
- قمی، عباس. نَفَسُ المَهموم. با ترجمه و حاشیه ابوالحسن شعرانی. PDF.
- قوامی واعظ. ۱۳۵۲الف. «وفیات معاصران: استاد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی.» گوهر شش. ۱۱–۱۲: ۱۱۳۶–۳۹.
- قوامی واعظ. ۱۳۵۲ب. چهره درخشان آیتالله شعرانی. مؤسسه وعظ و خطابه.
- مطلبی، ابوالحسن. ۱۳۷۲. «نجوم امت: حضرت آیتالله علامه میرزا ابوالحسن شعرانی (رضوانالله علیه).» نور علم شش. ۵۰–۵۱: ۷۴–۱۰۶.
- استادان مدرسه سپهسالار
- اهالی تهران
- خاکسپاریها در باغ توتی
- دانشآموختگان حوزه علمیه تهران
- درگذشتگان ۱۳۵۲
- درگذشتگان ۱۹۷۳ (میلادی)
- مجتهدان
- مجتهدان شیعه دوازدهامامی
- مجتهدان شیعه دوازدهامامی درگذشته
- مجتهدان درگذشته
- مترجمان
- مترجمان اهل ایران
- مترجمان قرآن
- مترجمان ایرانی
- مترجمین ایران
- روحانیان اهل تهران
- روحانیان شیعه اهل ایران
- روحانیان شیعه اهل تهران
- زادگان ۱۳۲۰ (قمری)
- زادگان ۱۹۰۲ (میلادی)
- زادگان ۱۹۰۳ (میلادی)
- زادگان ۱۲۸۱
- زادگان ۱۲۸۰
- عالمان شیعه
- فقیهان