فلسفه اشراق: تفاوت میان نسخهها
←خلاصه حکمت اشراق: از پیوندها ابهامزدایی کن |
|||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
=== حکمت ایران باستان === |
=== حکمت ایران باستان === |
||
شیخ اشراق دلبستگی خاصی به حکمای فارس از قبیل جاماسف (جاماسب)، فرشاوشتر، زردشت و |
شیخ اشراق دلبستگی خاصی به حکمای فارس از قبیل جاماسف (جاماسب)، فرشاوشتر، زردشت و بزرگمهر داشتهاست. در رساله کلمه التصوف، خود را احیاگر اندیشه نوری حکمای فارس میشمارد: «و کانت فی الفرس «آمه یهدون بالحق و به یعدلون» حکماء فضلاء غیر مشبه بالمجوس قد احیینا حکمتهم النوریه الشریفه ... فی الکتاب المسمی بحکمه الاشراق و ما سبقت الی مثله» یعنی: «در میان [[فارسی زبانان]] گروهی بودند که به حق هدایت میکردند و به آن عدالت میورزیدند؛ حکیمان و دانشورانی که هیچ شباهتی با مجوس نداشتند. ما در کتاب حکمه الاشراق خود حکمت نوریه آنها را احیا کردیم و هیچکس همانند من چنین کاری را نکردهاست.» |
||
== پانویس == |
== پانویس == |
نسخهٔ ۸ اکتبر ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۰۵
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
مکتب فلسفی اشراق توسط شهابالدین سهروردی یا شیخالاشراق در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه شد. وی در کتاب حکمتالاشراق به اصول و فروغ این نظریه پرداخته است.
خلاصه حکمت اشراق
سهروردی در ضمن تحصیل چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر میتابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.
نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعد از این به وجود میآید نور است، لذا جهان جز اشراق نمیباشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پارهای دیگر دارای ذرات متراکم است و همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف میتابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان هم از این قاعده مستثنا نیست و به دیگران میتابد، همانگونه که نورهای دیگران به او میتابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده میشود انسان فیاض است و میتواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.
سهروردی میگفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت عتیق. حکمت عتیق یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندیها و ایرانیها و بابلیها و مصریها و بعد از آن یونانیها برخوردار بودهاند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار میشوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدأ سرچشمه میگرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است. بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری بهطرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.[۱]
منابع حکمت اشراق
عرفان و تصوف
یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است. ذوالنون مصری، سهل بن عبد الله تستری، ابو یزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آنها تأثیر پذیرفتهاست.
قرآن و حدیث
در رسایل سهروردی، عقل در مقابل وحی نیست بلکه درطول وحی است. حملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتابهای «تهافت الفلاسفه» و «المنقذ من الضلال» ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد. یکی از آثار این حملات ایجاد بدبینی و ذهنیت منفی فزاینده نسبت به فلسفه در میان دینداران بود زیرا بسیاری از آنان فلسفه را اندیشه و تفکری بیگانه میدانستند. این نگرش زمانی تقویت میشد که با مراجعه به آثار فلسفی مشائی در آن زمان، در آنها اثر چندانی از آیات قرآن و حدیث که دو منبع اساسی معرفت دینی هستند نمیدیدند. با توجه به این مسئله، سهروردی برای حمایت از فلسفه، رسالتی را آغاز کرد که طی آن کوشید تا میان فلسفه و عرفان و قرآن تا سر حد توان هماهنگی ایجاد کند و اگر پس از وی صدر المتالهین سخن از «اتحاد قرآن و عرفان و برهان» به میان میآورد، به واقع میتوان طراح و معمار اصلی این اندیشه را شیخ اشراق دانست.
به گفته محقق بزرگ فرانسوی علامه نیکلسون، آیات قرآنی مانند «الله نور السموات و الارض» از منابعی است که تأثیر ویژه در فلسفه و عرفان داشتهاست. بدون شک سهروردی در بحث نورشناسی که محوریترین بحث فلسفه اوست از آیات سوره نور تأثیر پذیرفتهاست: « «و اشرقت الارض بنور ربها» هر چه زندهاست بذات خویش، مجرد است و هر نور مجردی زندهاست بذات خود؛ و حق اول نورالانوار است زیرا که خود اعطا کننده حیات و بخشنده نور است. ظاهر است به ذات خود و نمودار کننده و آفریننده جهان وجود است که فرمود: «الله نور السموات و الارض» نوریت همه انوار ساریه فیض نور اوست»
شیخ اشراق همچنین در بحث مثل افلاطونی از آیات و روایاتی که دربارهٔ فرشتگان و نقش آنان در نظام آفرینش آمده بهره گرفتهاست. سهروردی با استناد به آیه شریفه «الحق من ربک» حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوندی واحد میداند: «حقیقت، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمییابد. شهر واحدی است که بابهای کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است» شیخ شهید در اثبات تجرد نفس به آیات قرآن استناد میکند: «و الدلیل علی آنه لیس فی عالم الاجسام و لیس بجسم و لا جسمانی من الکتاب و السنه و الاثر؛ و اما الایات: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» و هذا یدل علی آنه لیس بجسم و لا جسمانی، اذ لا یتصور فی حقالاجسام هذه الصفات ...» (ترجمه: و دلیل بر این که نفس، در عالم اجسام نیست و جسم و جسمانی نیست، از کتاب و سنت است؛ و اما آیات: «در جایگاه صدق، نزد فرمانروای قدرتمند.» و این، دلیل است بر آن که نفس، جسم و جسمانی نیست، چرا که دربارهٔ اجسام، این چنین صفاتی تصور نمیشود)
حکمت الهی یونان
سهرودی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژهای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق میداند.
شیخ اشراق نسبت به فیلسوفان الهی یونان احترامی فوقالعاده قائل بود. او هرمس را پدر حکیمان، افلاطون را امام حکمت، انباذقلس و فیثاغورث را اساطین حکمت و آغاثاذیمن و اسقلینوس را رسولان حق معرفی میکند.[۲]
حکمت مشاء
بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمهٔ اشراق شدهاست. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
حکمت ایران باستان
شیخ اشراق دلبستگی خاصی به حکمای فارس از قبیل جاماسف (جاماسب)، فرشاوشتر، زردشت و بزرگمهر داشتهاست. در رساله کلمه التصوف، خود را احیاگر اندیشه نوری حکمای فارس میشمارد: «و کانت فی الفرس «آمه یهدون بالحق و به یعدلون» حکماء فضلاء غیر مشبه بالمجوس قد احیینا حکمتهم النوریه الشریفه ... فی الکتاب المسمی بحکمه الاشراق و ما سبقت الی مثله» یعنی: «در میان فارسی زبانان گروهی بودند که به حق هدایت میکردند و به آن عدالت میورزیدند؛ حکیمان و دانشورانی که هیچ شباهتی با مجوس نداشتند. ما در کتاب حکمه الاشراق خود حکمت نوریه آنها را احیا کردیم و هیچکس همانند من چنین کاری را نکردهاست.»
پانویس
منابع
- کتاب ملاصدرا تألیف هانری کربن
- Nasr, Seyyed Hossein, and Leaman, Oliver (eds), History of Islamic Philosophy, Ansarian Publications - Qum, Iran, 1993. ISBN 964-438-307-9