حمله اعراب به ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش Sa.vakilian (بحث) به آخرین تغییری که Roozitaa انجام داده بود واگردانده شد
ما مجاز به ارجاع مستقیم به منابع اولیه شامل قران و حدیث نیستیم خنثی‌سازی ویرایش 17363392 توسط (بحث)
خط ۱۹۶: خط ۱۹۶:
=== فنون و استراتژی‌های نظامی ساسانیان ===
=== فنون و استراتژی‌های نظامی ساسانیان ===
=== فنون و استراتژی‌های نظامی اعراب ===
=== فنون و استراتژی‌های نظامی اعراب ===
علی به عمر گفته بوده است که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.<ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=تاریخ طبری | صفحات=ص 1943 تا 1945 | جلد=5}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=اخبار الطول | صفحات=ص 147}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=نهج البلاغه | صفحات=ص 443 تا 446}}</ref>
در خطبه ۱۴۶ نهج البلاغه دربارهٔ مشاوره دادن علی به عمر در حمله به ایران آمده است که علی می‌گوید الله همیشه لشکر اسلام را یاری کرده، و عمر را به محور اصلی آسیاب و نخ و رشته‌ای که مهره‌ها را کنار هم نگه می‌دارد تشبیه می‌کند و به عمر توصیه می‌کند که شخصاً در جنگ حاضر نشود زیرا به گفته علی اگرچه لشکر عرب کم است اما بواسطه محور اصلی که عمر باشد زیاد است. علی به عمر می‌گوید که اگر عمر شخصاً به جنگ برود پیمان عرب از همه طرف خواهد شکست و حفظ مرزهای کنونی مهم‌تر از حمله به ایران خواهد شد، از این رو ایرانیان در آینده عمر را ریشه عرب خواهند دانست که اگر او را بکشند آسوده شوند و این موضوع باعث می‌شود که ایرانیان در جنگ با عمر و طمع از بین بردن او حریص‌تر و سرسخت‌تر شوند. علی دربارهٔ اینکه ایرانیان به جنگ با مسلمانان بیایند می‌افزاید که الله بیشتر از عمر از آمدن آنان ناخشنود است و بر تغییر آنچه از آن ناخشنود است قادر است و دربارهٔ تعداد زیاد لشکر ایرانیان گفت که در زمان پیامبر اسلام با لشکر کم با کفار می‌جنگیدند و آنچه در آغاز خطبه گفته است را تکرار می‌کند که با یاری الله با آنها می‌جنگیدند.<ref>{{یادکرد وب | نشانی=http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php?Vr_page=318 | عنوان=متن نهج البلاغه همراه با ترجمه استاد حسین انصاریان | ناشر=پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حسین انصاریان | بازبینی=18 مه 2016 | پیوند بایگانی=https://web.archive.org/web/20160327121042/http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php?Vr_page=318 | تاریخ بایگانی=27 مارس 2016}}</ref> علی به عمر گفته بوده است که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.<ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=تاریخ طبری | صفحات=ص 1943 تا 1945 | جلد=5}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=اخبار الطول | صفحات=ص 147}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=نهج البلاغه | صفحات=ص 443 تا 446}}</ref>


== دلایل سقوط ساسانیان ==
== دلایل سقوط ساسانیان ==

نسخهٔ ‏۱۶ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۵۴

حمله اعراب به ایران
IslamicConquestsIroon
موقعیت
نتایج پیروزی قاطع عرب‌ها و انقراض امپراتوری ساسانی
تغییرات
قلمرو
انضمام سرزمین ایران به قلمرو خلافت مسلمانان
فرماندهان و رهبران

یزدگرد سوم
رستم فرخزاد 
ماه‌بدان
هذیل بن عمران
هرمز جادویه
انوشه‌گان 
اندرزاغر
بهمن جادویه 
پیروزان 
جابان
مهران بهرام چوبین
هرمزان (اسیر)
مردانشاه (پاذوسپان نیمروز) 
بهرام
اسفندیار  تسلیم‌شد
گلینوش 
مهران رازی 
نخیرگان
آزادبه
فرخزاد هرمز  تسلیم‌شد
سیاوخش 
شهریار بن کنارا 
بوسبهرا (کبج)
شهریار دربندی 
فرخ‌ونداد 
گریگور 
مهران همدانی 
شهروراز جادویه  
کارن 
موشق سوم 
ورازتیروتز 
موته  
نرسی
تیرویه
کنارک  تسلیم‌شد
روزبه  
شیرزاد
مردانشاه دماوندی  تسلیم‌شد
جوان‌شیر
برزین شاه
ماهوی تسلیم‌شد
اپرویز تسلیم‌شد

شهرک 

ابوبکر
عمر بن خطاب
خالد بن ولید
مثنی بن حارث شیبانی
ابو عبید 
سعد بن ابی‌وقاص
زهره بن الحویه
هاشم بن عتبه
قعقاع بن عمرو
ابوموسی اشعری
عمار یاسر
نعمان بن مقرن
حذیفه بن یمن
مغیره بن شعبه
اسامه بن ابی العاص
عاصم بن عمرو
احنف بن قیس
عبدالله بن عامر
کناره (پس از ۶۵۱)
بوسبهرا (کوتاه)

فرخزاد هرمز (تنها در ری)

حملهٔ اعراب به ایران یا فتح ایران توسط مسلمانان به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از زمان ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، گردید. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح ایران سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چندین قرن طول کشید. از میان حمله‌هایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[۱][۲][۳]

اندکی پس از وفات محمد، ابوبکر لشکری را جهت فتح عراق به سمت حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپس گیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. پس از نبرد قادسیه تیسفون (در جنوب بغداد کنونی)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقه‌ای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما بدلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[۴][۵][۶]

فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان و نیز کل گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد موانع پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی (جِزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام می‌کردند. قیام‌ها مخصوصاً تا زمانی که یزدگرد زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۷][۸][۹] مورخان در مورد انگیزه قیام‌ها نظرات مختلفی دارند.[۸][۱۰][۱۱]

مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کرده‌اند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بین‌النهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی‌ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند و عوامل دیگر.[۱۲][۱۳][۱۱][۱۴][۱۵][۱۶]

اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[۱۷] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی هم توسط خلیفه و هم توسط علمای زرتشتی حمایت می‌شد. با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماس‌ها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[۱۸][۱۷] تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۳] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[۱۹]

نوشته‌های مورخین در مورد تاثیرات مثبت و یا منفی حمله اعراب آمیخته با ارزیابی‌های خوب و بد بوده‌است. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفت‌انگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» می‌داند[۱۴] و می‌نویسد که بجز کسانی که بشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند.[۲۰] از طرف دیگر ستپنینت حقیقت را چیزی میان دو قرائت متضاد «چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب» و «تأثیر گذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب» می‌داند و معتقد است که موارد خشن که در هر جنگی اتفاق می‌افتند نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود.[۲۱] کلود کائن می‌نویسد که تحت تأثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است در حالی که این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[۱۰] چیز رابینسون نیز خشونت‌های نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب تحریف شده می‌داند.[۲۲]

منابع

قدیمی‌ترین منبع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوح‌البلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) می‌باشد. الاخبار الطوال دینوری (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمی‌ترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشته‌اند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداخته‌است. اما مهمترین منبع تاریخ حجیم طبری می‌باشد که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه می‌کند، اما محتویات آن متشکل از نقل قول‌ها و قطعه‌هایی از منابع پیشینش است.[۲۳] منابع متعدد دیگری نیز موجود است. فارس‌نامه ابن بلخی (دهه اول قرن ششم هجری) قدیمی‌ترین تاریخ بدست رسیده از فارس می‌باشد و بشکل عمده‌ای به تاریخ ایران پیش از اسلام پرداخته‌است.[۲۴]

گزارش‌های تاریخی به دست رسیده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتیب دقیق وقایع مشخص نیست. حتی تعیین تاریخ دقیق وقایع حوادث اصلی هم دست نایافتنی و تعیین دقیق اندازه سپاهیان دشوار می‌باشد. با این حال از بررسی منابع به نظر می‌آید که تعداد سپاهیان ایران در جنگ‌های اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با شجاعت جنگیده‌اند و تا جای ممکن جلوی پیشرفت اعراب را گرفته‌اند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت مالیات را داشته‌اند.[۱۲]

پیش زمینه

وضعیت ساسانیان در قرن هفتم میلادی

کلاه ارتش ساسانی

جنگ‌های طولانی مدت میان امپراتوری ساسانی و امپراتوری روم شرقی که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ میلادی به طول انجامید منجر به تضعیف قوای نظامی هر دو امپراتوری شد. به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیات‌های سنگین برای تأمین مالی لشگرکشی‌های خسروپرویز و قدرت گیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[۲۵] 

تقی‌زاده اشتباه دیگر خسروپرویز را برانداختن لخمیان می‌داند. آنها دودمانی عرب بودند که در روزگار ساسانیان از سده سوم تا هفتم میلادی بر حیره فرمان‌می‌راندند و تابع امپراتوری ساسانی بودند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بی‌تأثیر نبود. بخصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام عربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسه‌ها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب گردید و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب بر ضد ایران گردید.[۲۶] به نوشته پورداوود از سوی دیگر برکنار شدن خاندان باستانی بنی‌لخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بی‌چون و چرا خود را به عرب‌ها سپردند. اگر باز خاندان بنی لخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمی‌کرد و به تیسفون راه نمی‌یافت.[۲۷]

ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق‌العاده ارتش و همین‌طور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه‌های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.[۲۸] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات می‌کند.[۲۹]

ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی در عربستان

دوران خلفا
  گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰

محمد (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت نمود و دولت نوینی را تأسیس کرد. وی موافقت‌نامه‌ای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد نمود که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» (امت) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار می‌کند که در آن حقوق و وظیفه‌های هر شهروند و چگونگی رابطه‌های میان گروه‌های گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروه‌ها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[۳۰]

مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب بخصوص قبایل مکه شدند. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت می‌شناخت.[۳۱] مطابق با منابع تاریخ‌نگاری مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های منطقه از جمله خسروپرویز، امپراتور ساسانی، نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد.[۳۲] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:

بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.[۳۳]

طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه توسط عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاده شد[۳۴] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[۳۵] خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیه‌ای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[۳۶]

پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد[۳۷] سپس اقدام به فتح بقیه شبه جزیره عربستان نمود. وی قبایل مختلف عرب را با ایجاد امت اسلامی در سال‌های آخر عمرش متحد ساخت و با امپراتوری ساسانی هم‌مرز شد. با درگذشت او در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.[۳۸] فوری‌ترین کار ابوبکر رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی که مورخین مسلمان بعدی نام «جنگ‌های ارتداد»[پانویس ۱] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[۳۹]

فتوحات مسلمانان و انگیزه‌های آن

انگیزه‌ها

در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کرده‌اند.

  • هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر می‌کنند.[۱۱]
  • عبدالحسین زرینکوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل می‌کند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود.[۱۴]
  • به گفته هما کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدهٔ بین‌النهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی‌توانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدلوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ می‌کند.[۱۳]
  • توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری آنها می‌باشد.[۴۰]
  • زرینکوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمین‌های خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاع‌های داخلی در درون جامعه اعراب می‌شد.[۱۵]
  • برخی مورخین ظهور و گسترش اسلام را اجزای یک فرایند دیده که خود ناشی از تغییرات آب و هوایی و افول منابع آب در عربستان می‌باشد. دیدگاهی که ویلیام مونتگمری وات معتقد است شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[۴۱][۴۲]
  • به گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه می‌خواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.[۴۲]
  • به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاه‌ها و شترها به جنگی بین‌المللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پان‌عربیسم می‌داند.[۱۶]

از فتح حیره تا سقوط ساسانیان

گاهشمار حملهٔ اعراب به ایران
رویدادهای مهم در حمله اعراب به ایران
۶۳۳ مارچ؛ آغاز اولین لشگرکشی به سمت عراق توسط خالد بن ولید
۶۳۳ آوریل؛ جنگ زنجیر
۶۳۳ آوریل؛ جنگ رودخانه
۶۳۳ آوریل یا مه؛ جنگ ولجه
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ الیس
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ حیره
۶۳۳ ماه مه؛ فتح حیره در زمان ابوبکر
۶۳۳؛ ژوئن؛ جنگ انبار
۶۳۳ جولای؛ فتح انبار
۶۳۳ جولای؛ جنگ عین‌التمر
۶۳۳ آگوست نبرد حصید
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ مصیخ
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ ثنی
۶۳۳ نوامبر؛ نبرد زمیل
۶۳۴ ژانویه؛ جنگ فراض
۶۳۴ زمستان؛ پایان نخستین لشگرکشی به عراق با فتح میانرودان
۶۳۴ آگوست؛ فوت ابوبکر. شروع خلافت عمر
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ پل
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ بویب
۶۳۶ بنیان گذاری بصره به عنوان پادگان
۶۳۶ نوامبر؛ نبرد قادسیه
۶۳۶ نوامبر و دسامبر؛ فتح مجدد بین النهرین و غرب فرات
۶۳۷ بنیان گذاری کوفه به عنوان پادگان
۶۳۷ ژانویه تا مارچ؛ محاصره و جنگ تیسفون
۶۳۷ آوریل تا نوامبر؛ محاصره و نبرد جلولا
۶۳۷ تکمیل فتح عراق با تسخیر خانقین، تکریت و موصل
۶۳۸ ژانویه ؛ فتح حلوان (نزدیک کرمانشاه)
۶۴۰-۶۳۸؛ جنگ و صلح مکرر با هرمزان حاکم خوزستان
۶۴۰؛ شکست هرمزان در جنگ شوشتر
۶۴۱؛ فتح خوزستان با تسخیر شوش و جندی شاپور
۶۴۱ دسامبر؛ نبرد نهاوند
۶۴۲ عملیات فتح ایران مرکزی:همدان، ری، اصفهان و قم
۶۴۲ عملیات فتح ایران جنوبی:شیراز، اصطخر، فسا و داراب
۶۴۳ عملیات فتح سیستان و زرنج
۶۴۳ عملیات فتح کرمان و مکران
۶۴۳ عملیات فتح زنجان، اردبیل، دربند و آذربایجان
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح خراسان بزرگ شامل فتح نیشابور، هرات و مرو و بلخ
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح ارمنستان شرقی و قفقاز جنوبی با مرکزیت تفلیس
۶۴۴ اوائل سال؛ جنگ رسیل با پادشاهی رای و تثبیت مرزهای شرقی در رود سند
۶۴۴ میانه سال؛ جنگ آمودریا با یزدگرد سوم و تکمیل فتح قلمرو ساسانیان (جز مازندران)
۶۴۴ قتل عمر. شروع خلافت عثمان
۶۴۹–۶۵۱ شکست قیام های محلی بخصوص ارمنستان، آذربایجان، فارس ، سیستان، مکران، طبرستان و خراسان
۶۵۱ کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان
۶۵۶ قتل عثمان. شروع خلافت علی

نخستین حمله به عراق و فتح حیره (۶۳۳)

نقشه جزییات مسیر فتوحات خالد بن ولید در بین‌النهرین.

در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگ‌های رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عرب‌ها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه می‌پرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.[۴۳] خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت‌هزار مسلمان دیگر در ربیعه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه. ق مقارن با ۶۳۳ میلادی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیله‌های عرب با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عرب‌های عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به نبرد زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.[۴۴][۴۵]

سپس نبرد رودخانه یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی کارن پسر قریانس، در محلی به نام مذار در نزدیکی تلاقی دو رود دجله و فرات رخ داده‌است که در واقع کرسی ولایت میسان بشمار می‌آمد و در محل کوةالعمارهٔ امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.[۴۶] خالد از مذار به جانب استان کسکر رفت و در محلی بنام ولجه که در نزدیکی واسط بود با دسته‌ای از سپاهیان ایران به فرماندهیاندرزگر برخورد. در نبرد ولجه علاوه بر لشکریان ایران عده‌ای از اعراب بکر بن وائل که در بحرین نیز با مسلمین جنگیده بودند، بخصوص از بنی عجل که دین نصاری داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.[۴۷]

پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، نبرد الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آن حدود، آزادبه بدون اینکه اقدام به جنگ کند، در مقابل لشکر مسلمانان فرار اختیار کرد و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در نبرد انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.

سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی مثنی بن حارث شیبانی باقی‌ماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.

به نوشته زرین کوب در آن زمان اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی بیشک به خاطر خلیفه نمی‌گذشت لیکن این امر نتیجه‌ای بود که رفته رفته از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست.[۴۸] ریچارد فرای معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق فتح و یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بوده‌است؛ و انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر می‌شود. چشم‌انداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند. اما اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.[۴]

جنگ قادسیه (۶۳۶)

محل نبرد قادسیه. ارتش مسلمان (رنگ قرمز) و ارتش ساسانی (رنگ آبی).

عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[۴] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بگفته ریچارد فرای احتمالاً ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع می‌نویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخ‌زاد کشته شد.[۴] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[۴۹]

فتح عراق (۶۳۶–۶۳۸)

پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بین‌النهرین را در اختیار اعراب قرار می‌داد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[۵] بگفته زرینکوب «کسانی که نمک را از کافور نمی‌شناختند، و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.» این غارت فاتحان دنباله غارت لشکریان یزدگرد هنگام گریز بود.[۵۰][منبع نامعتبر؟] مقاومت‌های محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع می‌کردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.[۴]

فتح خوزستان (۶۳۸–۶۴۱)

ابوالهول بالدار از کاخ داریوش کبیر در شوش، فتح شده توسط ابوموسی اشعری در سال ۶۴۱.

اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بین‌النهرین نشان داد.[۴] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[۵۱]

نقشه سرزمین اهواز آنگونه که مسلمانان آن زمان به حساب می‌آورند، از کتاب «مسالک الممالک» به نوشته اصطخری.

جنگ نهاوند (۶۴۲)

بگفته التون دانیل، عمر علاقه‌ای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[۵] بگفته عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینه‌ای غیرقابل اجتناب برای اعراب بود زیرا ترس از این می‌رفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازه‌نفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[۵۲] التون دنیل اضافه می‌کند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت می‌کردند و بعلاوه برخی از لشکریان عمر بدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[۵]

در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[۵۱] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمع‌آوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آنها می‌پیوستند.[۸]

فتح فلات ایران

قلعه ساسانی در دربند (روسیه). در سال ۶۴۳ در حمله اعراب سقوط کرد.

با کشته‌شدنِ عمر به دست یکی از اسیران به‌بردگی‌گرفته‌شدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفه‌ای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقی‌تر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنان‌که در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، به‌نشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[۶] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[۵۳]

فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. باقی‌ماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین مر ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوشش‌های پسران یزدگرد در بازپس‌گیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکده‌ها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقی‌است.[۵۴]

در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[۱۹]

مقاومت‌های محلّی تا سال ۴۰ هجری

زرین کوب می‌نویسد فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه‌ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهٔ بسیار بر جای نهادند.[۵۵][منبع نامعتبر؟] با این حال به نوشته رابینسون چیز در ویراست جدید «تاریخ اسلام کمبریج» «توصیفات مدرن از خشونت‌های نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان و نیز آزار پس از فتح تا پیش از خلافت مروانیان معمولاً چیزی جز جدلیات تحریف شده ضعیف نیست.»[۵۶]

خلافت عمر بن خطاب

خلافت عثمان بن عفان

علی بن ابی طالب

به گزارش طبری عربها در ۲۳ق/۶۴۴م به فرماندهی حکَم بن عمرو تغلبی به روزگار خلافت عمر، مکران در همسایگی توران را به جنگ گشودند؛ اما به دستور عمر از آن سرزمین پیش‌تر نراندند؛ تا آنکه در اواخر سال ۳۸ و اوایل ۳۹ه. ق/۶۵۸م به هنگام خلافت علی، حارث بن مرهٔ عبدی داوطلبانه و با اجازه علی به همراه گروهی برای دستیابی به غنایم، در آن سوی مکران (توران) به تاخت و تاز پرداخت.[۵۷]

در حالی که در سالهای ۴۱–۳۵ هجری/۶۱–۶۵۶ میلادی، مسلمانان مشغول جنگهای داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل امپراطوری عرب خارج شد. حتی بازماندگان سلسله ساسانی تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور انجام دادند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب زده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت حمایت آنان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات و فسانج همانند اهالی نیشابور از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده و آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری/۷–۶۵۶ میلادی، فرمانهای علی به اشخاص برجسته محلی مبنی بردادن خراج به ماهویه مرزبان مرو باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید و تا مرگ علی ادامه داشت.[۵۸]

بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری/۶۵۹ میلادی از دادن مالیات سرباز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مأمورین جمع‌آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند. زیاد بن ابیه برای سرکوب شورشها فرستاده شد و توانست شورش مردم اصطخر را سرکوب کرده و فارس و کرمان را آرام کند. علی همچنین نیرویی کمکی به نیشابور فرستاد تا شورش آنجا را نیز آرام کند.[۵۸]

فنون و استراتژی‌های نظامی

فنون و استراتژی‌های نظامی ساسانیان

فنون و استراتژی‌های نظامی اعراب

علی به عمر گفته بوده است که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.[۵۹][۶۰][۶۱]

دلایل سقوط ساسانیان

در طول یک دهه، مسلمانان موفق به فتح سرزمین‌های وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمی‌انگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانه‌ای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کرده‌اند.[۶۲] مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند:

  • بگفته مورونی دلایل سقوط عبارت بودند از نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی‌ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری روم شرقی.[۱۲]
  • به گفته هما کاتوزیان تاریخ ایرانیان به کرات نشان داده که هر زمانی که حکومت به دلیل عوامل داخلی و یا خارجی تضعیف می‌شود جامعه - که معمولاً مخالف حکومت است - از سقوط حکومت حمایت کرده و یا خنثی باقی می‌ماند.[۱۳] هما کاتوزیان همچنین معتقد است که ایرانیان خودشان با کمک اعراب فرمانروایان ظالم و ناتوان خود را به زیر کشیدند؛ ساسانیان در جنگ‌های قادسیه و نهروان خیلی ضعیف ظاهر شده و حتی سران نظامی و شهری یزدگرد هم او را تنها گذاشتند.[۶۳]
  • هورانی و روتون از جمله دلایل ضعیف شدن ایران از اپیدمی طاعون[۱۱] و ریچارد فرای از آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی در ایران نیز نام می‌برند.[۴]
  • آن لمبتون بخشی از دلیل سرعت فتوحات را به ایدولوژی اسلام نسبت می‌دهد که توده مردم را از طبقه پایینی که در ساختار طبقاتی داشتند رها می‌کرد.[۶۴]
  • به گفته عبدالحسین زرینکوب از جمله دیگر عوامل اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان و دخالت‌های آنها در سیاست، جنگ‌های بی‌هدف خسرو دوم و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتاً ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه.[۱۴]
  • به گفتهٔ عبدالحسین زرین‌کوب در پایانِ سلطنتِ نوشروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشته‌است. سپاه یاغی بوده‌است و موبدان قدرت و نفوذ پیدا کرده بودند و در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. سپاهیان و روحانیانِ اواخر دورهٔ ساسانی را پروایِ مملکت‌داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش، اندیشه‌ای دیگر نداشتند. پیشه‌وران و کشاورزان نیز، که بارِ سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظِ اوضاع سودی گمان نمی‌بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند.[۶۵][منبع نامعتبر؟]
  • سواتپلک سوکک با مقایسه سرعت فتح ایران و فتح دشوار و طولانی ماوراءالنهر، دلیل سریعتر بودن فتح ایران را تفاوت ساختار سیاسی آنها می‌داند: در ایران تنها یک حکومت مرکزی واحد وجود داشت.[۶۶]
  • در رابطه با چگونگی نفوذ اعراب به درون ایران تورج دریایی می‌نویسد که اصلاحات قباد یکم و خسرو یکم لشکر را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را در یک مرز از امپراتوری قرار می‌داد. به همین دلیل شکست هرکدام از لشکرها مرکز ایران را بدون دفاع می‌گذاشت.[۶۷]
  • از طرف دیگر عباس میلانی تصویری پویا از ایران قبل از ورود اعراب ارائه می‌دهد که ویژگی اصلی آنها پذیرا بودن فرهنگ‌های دیگر و اخذ و بومی سازی هر آنچه در آن فرهنگ‌ها مفید بوده‌است. میلانی شکست ایرانیان را به جنگ‌های طولانی خونین نسبت می‌دهد و معتقد است که پس از اتمام مقاومت نظامی، ایرانیان به مقاومت فرهنگی رو آوردند.[۶۸]
  • دلایل حمله اعراب در بخش بالا پوشش داده شده‌است. دلایل موفقیت نهایی مسلمانان نیز عزم و سازمان یافتگی، اثر مذهب بر روحیه آنها، توانایی استخدام و همکاری با نیروهای جدید در هنگام گسترش و تحرک بیشتر ذکر شده‌است.[۱۲]
  • عبدالحسین زرین‌کوب بجز ذکر گرسنگی و فقر اعراب و نیرویی که به مهاجمان می‌داده می‌نویسد که برای مسلمانان کشته شدن در هنگام جنگ بسیار از نظر مذهبی باارزش بوده، چنانچه سربازان خود را کشته شده در راه گسترش اسلام می‌دیدند و بهشت را تضمین شده.[۱۴]
  • دوکر و سپیلوگل از جمله عوامل دیگر موفقیت اعراب را اتحاد آنها تحت حکمرانی جانشینان محمد می‌دانند که باعث شد انرژی‌ای که علیه هم استفاده می‌کردند را بصورت جهت دار علیه امپراتوری ایران و روم استفاده کنند.[۴۲]

روش کشورداری و روابط با مردمان محلی

امپراتوری راشدون در اوج آن در زمان خلیفه سوم، عثمان - سال ۶۵۴.

اصلی‌ترین منبع تاریخی برای فتوحات پس از نهاوند در ایران البلاذری است که اصلیتش ایرانی است. نوشته‌های دیگری که در دست است در تکمیل مشاهدات بلاذری مفید هستند.[۷]

  • جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند.[۷] اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. ریچارد فرای با اشاره به پیمانی که میان اعراب و مرزبان آذربایجان بسته شده بود می‌نویسد که این پیمان علاقه اصلی اعراب به اخذ غنیمت را نشان می‌دهد. پس از یک جنگ سخت میان اعراب و مرزبان آذربایجان که در آن اعراب پیروز بودند، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل شد. در ازای آن اعراب تضمین دادند که کسی از مردم آذربایجان را نکشته و یا برده نگیرند، آتشکده‌ها را خراب نکنند، از اهالی آذربایجان در مقابل حمله کردها حفاظت کنند، و به مراسم مذهبی مردم کاری نداشته باشند.[۹]
  • به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان اهل ذمه گفته شده و به آنها این امکان داده می‌شد که به اسلام بگروند، و یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.[۶۹]
  • به گفته تورج دریایی در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه می‌کردند: یا مسلمان شوند و جز امّت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی باشند؛ و یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود می‌داشت.[۷۰]
  • اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[۱۷]
  • در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی هم توسط خلیفه و هم توسط علمای زرتشتی حمایت می‌شد. با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماس‌ها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[۱۸][۱۷]
  • دلیل اینکه عمر علاقه‌مند به مخلوط شدن اعراب با ایرانیان نبود بخشی از دو سیاست اصلی حکومتی او پس از فتح بود: (۱) بادیه نشینان از آسیب رساندن به جامعه کشاورزی بازداشته شوند (۲) حاکمان مسلمان با روسا و نامداران نواحی فتح شده همکاری کنند و مردمان محلی تا جای ممکن پریشان نشوند. به همین دلیل اعراب تلاشی برای گرواندن ایرانیان به اسلام نکرده (بگفته لاپداس در زمان فتح اعراب اسلام را دینی عربی و برای خودشان در نظر می‌گرفتند)، و علاقه‌ای بر به هم زدن نظم اجتماعی و اداری نداشتند. اما با گذشت زمان اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند.[۷۱]
  • از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۳]
  • نویسندگان مسلمان مکرراً در مورد مقررات مربوط به اهل کتاب به متنی به نام عهد عمر (العهدة العمریة) اشاره می‌کنند که به عمر نسبت داده می‌شود. بر اساس آن محدودیت‌های بر پوشش، حیواناتی که بر آنها سوار می‌شوند، و ساختمان و محل‌های پرستش آنها اعمال می‌کند. عموم مورخین غربی به دلایل مختلف این انتساب را جعلی می‌دانند.[۷۲][۷۳]
  • به گفته برنارد لوئیس این متن در هر حال نحوه تکامل سیاست مربوط به جداسازی گروه غالب از گروه‌های تحت سلطه را مشخص می‌کند. لوئیس معتقد است که در ابتدای فتوحات اعراب اقلیت کوچکی بودند و نیاز به تضمین امنیت خودشان را داشتند. به همین دلیل قوانینی را در این جهت وضع می‌کردند. اما مسلمانان بعدی این محدودیت‌های امنیتی را به محدودیت‌های اجتماعی و حقوقی تفسیر کردند.[۷۲]
  • لاپدس می‌نویسد که با گذشت زمان مالیات‌ها فشار زیادی بر ساکنان شهرها وارد می‌کرد چنانچه مالیات کشاورزان حالت استعماری پیدا کرده و تا پنجاه درصد محصولشان می‌رسید.[۷۴]
  • بعقیده فرای اگر چه بلاذری و دیگران مقادیری برای مالیات شهرهای مختلف ذکر کرده‌است، اما میزان واقعی آن مشخص نیست و حداکثر اعتمادی که به این گزارش‌ها می‌توانیم به آن بکنیم تشخیص میزان نسبی آبادی و ثروت بخش‌های مختلف نسبت به همدیگر است.[۷۵]
  • به گفته مکدونالد، سرعت فتح ایران به حدی بود که از قدرت مرکزی سقوطی واقعی نداشت، و مسلمانان اخذ مالیات‌های شخصی و زمین را به دست گرفتند. به عقیده مکدونالد مسلمانان احتمالاً مالیات‌ها را نیز اضافه کردند. مکدونالد به نقل قولی از یک کشیش در مصر رجوع می‌کند که می‌گوید مسلمانان در مصر مالیات را سه برابر کردند.[۷۶]
  • از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیات‌ها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیض آمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان می‌گرفتند.[۷۷]
  • مارک کوئن می‌نویسد که محافظت از اهل ذمه (زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفه‌ای مذهبی بوده و احادیث خیلی زیادی در این مورد وجود دارد که یک نمونه معمولی آن جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمان‌های با اهل کتاب وفادار بوده، مالیات بیش از توان آنها از آنها نگیرد و با کسانی که به آنها حمله می‌کند بجنگد.[۷۸]

روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام می‌کردند. این مورد خصوصاً در مورد فارس درست بود که مکرراً در آن قیام صورت می‌گرفت. در این میان آذربایجان با بقیه استان‌ها تفاوت داشت که بصورت کلی آرام بود و تنها چند شورش کوچک در آن اتفاق افتاد.[۹] قیام‌ها مخصوصاً تا زمانی که یزدگرد زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. برخی از نواحی چند بار شورش کردند. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۸] تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود.[۷۹] در زمان خلافت عثمان و علی قیام‌های محلی و یا امتناع از پرداخت مالیات سریعاً تلافی می‌شد.[۸]

  • تغییری که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذ شده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان پخش می‌کرد. بر اساس گزارشی این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و خوارج پیش آمد.[۸۰] در میان گفته‌های منسوب به علی، نامه او در مورد حکومت صالحانه به مالک اشتر مورد توجه زیادی قرار گرفته‌است.[۸۱]
  • ریچارد فرای عقیده دارد که به دلیل تعداد افراد محلی که به اسلام گرویده بودند مقاومت‌ها عموماً جنبه مذهبی در مخالفت با اسلام نداشته، بلکه بیشتر عوامل اقتصادی و اجتماعی محرک آن بوده‌اند. از آنجایی که اعراب عموماً امور مالی و اداره سیاسی محلی را به دهقانان محلی ایرانی واگزار کرده بودند، بسیاری از قیام‌های کوچک علیه حکومت مسلمانان در واقع قیام علیه حاکمان ستمگر غیرعرب بود، تا علیه اعراب.[۸]
  • زرینکوب معتقد است که شورش‌ها و قیام‌ها برای بازگشت به دوره ساسانی نبوده، بلکه برای سر فرود نیاوردن در مقابل اعراب و قبول نکردن مالیات سنگین آنها بود. زرین‌کوب همچنین معتقد است که بجز کسانی که بشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. سربازان و جنگجویان ایران حس تحقیر نسبت به اعراب نیز داشتند و آنها را پست‌ترین مردم می‌دانستند.[۲۰][منبع نامعتبر؟]
  • کلود کائن می‌نویسد که تحت تأثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است. به عقیده ایشان، اگر چه خطوط تمایز میان ایرانیان و اعراب مشخص بود و ایرانیان حاملان یک سنت بزرگ تاریخی و فرهنگی بودند که آن را نسل به نسل منتقل می‌کردند، اما قیام‌هایی که توسط گروه‌هایی خاص از ایرانیان و مکان‌هایی خاص اتفاق می‌افتاد بیشتر مذهبی بوده و هیچگاه ماهیت جنبش ملی گرایانه گسترده را نداشتند. همچنین ظهور حکومت‌های نیمه ملی پذیرای اسلام محدوده مخالفت‌ها را مشخص می‌کند. کائن همچنین این گفته را که ایرانیان در مقابله با اعراب مذهب شیعه را برگزیدند را رد کرده و آن را مغایر با شواهد تاریخی می‌داند که در دوران قرون وسطی ایران اکثریت سنی داشت.[۱۰]
  • فرهنگ رجایی معتقد است که پاسخ ایرانیان در پذیرش حکومت اعراب یکنواخت و یکسان نبود.[۸۲]
  • به عقیده هورانی و روتون پذیرش حکومت اعراب توسط ایرانیان وجود داشته و به این دلیل بود که اکثر آنها به اینکه حاکمشان ایرانی یا یونانی و یا عرب باشد اهمیت نمی‌دادند؛ از میان ساکنان شهرها تنها به این اهمیت می‌دادند که امنیت و آرامش داشته باشند و میزان معقولی مالیات از آنها اخذ شود؛ تنها روسا و طبقه‌ای که منافعشان با آنها پیوند خورده بود و همچنین برخی از طبقات برخی جوامع مذهبی بودند که در این میان استثنا بودند. روستانشینان هم تحت رهبری سران خود زندگی می‌کردند و خیلی از حکومت تأثیر نمی‌پذیرفتند. نهایتاً برخی از ساکنان (مانند اقلیت‌های مذهبی) به استقبال تغییر حکومت رفتند.[۱۱]
  • برخورد اعراب با اقلیت‌های مذهبی از برخورد ساسانیان خیلی بهتر بود.[۸۳]
  • بگفته ریچارد فرای علی‌رغم قیام‌ها، تا زمان امویان ایران دیگر در خطر جدا شدن از حکومت مسلمانان نبود.[۸]
  • مورخان اسلامی به موارد بسیار از کشتار و خونریزی عربان مهاجم اشاره کرده‌اند.[۸۴]
  • بگفته ستپنینت، دو قرائت متضاد از اولین برخورد اعراب با زرتشتیان ساکن ایران وجود دارد. یکی از آنها صحبت از چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب می‌کند و دیگری صحبت از تأثیر گذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب می‌کند. ستپنینت معتقد است که امکان دارد حقیقت چیزی میان این دو باشد. اگر چه بسیاری از بخش‌های ایران تخریب شده و ساکنان آنها غارت یا کشته شدند، آن دسته از زرتشتیانی که حکومت اعراب را پذیرفتند و به آنها مالیات پرداختند از امنیت برخوردار بودند. بدون شک موارد زیادی از خشونت و اجبار به پذیرش اسلام وجود داشت - این پدیده مشترک در تمام جنگ‌ها است - اما بگفته ستپنینت موارد خشن نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود. ملایمت در برخورد هم ریشه در تعلیمات اسلامی و هم توجیه اقتصادی داشته‌است. در زمانی که مرزهای خلافت عرب گسترش یافته و تعداد زیادی غیرمسلمان تحت پوشش آن درآمده بودند، همراهی ساکنان غیرمسلمان آن اهمیت داشت.[۲۱]

سامانه مالیاتی

اعراب از واژه‌های جزیه و خراج برای مالیات استفاده می‌کردند. متون قدیمی این دو کلمه را بجای هم و برای یک معنا استفاده می‌کنند، اگر چه بعدها استعمال آنها متفاوت شد.[۸۵] تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیده‌است. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آنها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از نقطه نظر فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از نقطه نظر ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیم‌های قبلی می‌دادند، بود.[۸۶] بگفته مورخین مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقه‌های اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال می‌شد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[۸۵] کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[۸۶] تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده‌اند حرام نمی‌دارند و متدین به دین حق نمی‌گردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست‌خود جزیه دهند». بگفته پال هک و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات بصورت جمعی را پیشنهاد می‌کند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان می‌دهد که میزان این مالیات کلی می‌توانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[۸۷][۸۶] پال هک معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه بصورت جمعی از تأثیرات سامانه مالیاتی ساسانیان بوده‌است. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروه‌های دیگر بود.[۸۸] تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیت‌های مذهبی به خدمت در ارتش بود.[۸۹] همچنین به نظر می‌آید یکه در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطه‌ای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار می‌داده‌است و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشته‌است.[۸۸] در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه «با خواری به دست‌خود جزیه دهند» بصورت تاریخی بگونه‌های مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روش‌های تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کرده‌اند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمی‌کرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت می‌دادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال می‌شده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال می‌کرد.[۹۰][۹۱]

در ابتدای فتوحات مالیات اکثراً از طریق اجناس و یا برده پرداخت می‌شد، و نه از طریق پول.[۹۲]

اعراب مسلمان و کتاب‌سوزی در ایران

تورج دریایی استاد کرسی ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین می‌نویسد: اعراب مسلمان در خوارزم کتاب‌های مغان را سوزاندند که کار عجیب و نامعمولی بود و واقعه‌ایی معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین به شمار نمی‌آید. فقدان کتاب‌های باستانی به زبان پهلوی به دلیل تغییر زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب و بلا استفاده ماندن کتاب‌های نوشته شده به زبان پهلوی است.[۹۳]

نویسندگان ایرانی از جمله محمد معین[۹۴] و عبدالحسین زرین کوب (در دو قرن سکوت، منتشره در سال ۱۳۳۶)[۹۵][منبع نامعتبر؟] در مورد کتاب‌سوزی در جندی شاپور پس از فتح ایران توسط اعراب سخن رانده‌اند. از جمله منابع اولیه تاریخی مورد اشاره همه این نویسندگان، کتاب مقدمه ابن خلدون است. زرینکوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتاب‌سوزی اعراب در تیسفون را نفی می‌کند: «روایتی هم که گفته‌اند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه‌است.»[۹۶] او نهایتاً در کتاب روزگاران (منتشره در سال ۱۳۷۳) با باز تأیید این امر که روایت کتاب‌سوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد، با اشاره به روحیات هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مسئله را منتفی نمی‌داند.[۹۷] دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات دربارهٔ کتاب‌سوزی کتابخانه‌ها در ایران طی حملهٔ عرب‌ها می‌نویسد که عرب‌ها به دلیل تعصب و اعتقادبه این‌که قرآن برترین کتاب است هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند.[۹۸]

فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[۹۹] در دانشگاه ییل، اسلام‌شناس[۱۰۰] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون می‌نویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد».[۱۰۱] برنارد لوئیس در مقاله‌ای ضمن بی‌اعتبار خواندن کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده‌است، می‌گوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».[۱۰۲] دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران می‌نویسد اعراب به اهمیت مؤسسهٔ آموزشی گندی‌شاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند.[۱۰۳]

نتایج و تأثیرات حمله اعراب

فتح ایران به دست مسلمانان به معنای سقوط سنت‌های پادشاهی ایرانی به جز حدی که توسط فرمانروایان مسلمان عرب اختیار شد و نیز حمایت سیاسی از زرتشتیان بود. به هرحال، سربازان ساسانی و اشراف محلی که، احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی، به مسلمانان پیوستند، در حکومت جدید جایگاهی برای خود تضمین کردند. اشرافی که به خاطر توافقاتی که به منظور پرداخت خراج در حین فتح ایران توسط مسلمین، صورت دادند زنده ماندند، این خراج‌ها را در ناحیهٔ خود دریافت کردند. در شرق، این ترتیبات مربوط به خراج منجر به تأسیس تحت‌الحمایه‌ها شد ولی لازم بودند به طور مرتب مجدداً اعمال بشوند. فقط مراکز اصلی تحت اشغال بودند و بعضی مناطق مانند گیلان، طبرستان، غور، زابلستان، بلوچستان، و مکران هرگز به طور دائمی کنترل نشند. طبرستان نهایتاً در دورهٔ منصور تا سال ۱۴۴ / ۷۶۱ فتح شد. این فتح منجر به به شرق راندن ایرانیان غربی به عنوان پناهنده یا آوردن آنها به آنجا به عنوان بخشی از نیروهای مسلمان، و به این ترتیب ایجاد ریشه‌های فرهنگ پارسی در شرق ایران شد. ایرانیان شرقی به عنوان اسیر به عراق، سوریه، و عربستان به غرب برده می‌شدند و به عنوان ایرانیان مسلمان در سرتاسر امپراطوری اسلامی تا جایی به فاصلهٔ شمال آفریقا پراکنده شدند.[۵۸]

تأثیراتِ حملهٔ اعراب به ایران از نظرِ مورخین، خاورشناسان و نویسندگان:

نتایج سیاسی

دین و مذهب

نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازه‌ای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می‌یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شایبهٔ اسلام، شرک و کفر می‌شناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست و آنان را وامی‌دارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت خویش گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش برآوردند. اما ایرانیان همه از این گونه نبودند. بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازه‌ای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی می‌کردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا می‌نمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست می‌داد سر به شورش برمی‌آوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ می‌گذرانیدند. این اندیشه که عرب پست‌ترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمی‌یافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانه‌ای و در جایی قیام و شورش سخت می‌کردند و می‌کوشیدند عرب را با دینی که آورده‌است از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آوردهٔ تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد می‌کردند و با آن به مبارزه برمی‌خاستند. زنادقه و آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عدهٔ زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقه‌ها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم می‌داشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب می‌شد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.[۱۰۴]

  • به گفته برنارد لوئیس ظهور اسلام همانند انقلابی بود که فقط تا حدی موفقیت آمیز بود. دلیل این امر تنش‌هایی بود که بین مذهب جدید و ساختارهای اجتماعی موجود در سرزمین‌های فتح شده توسط مسلمانان وجود داشت. یک حوزه عمده تنش ناشی از ماهیت تساوی گرایانه عقاید اسلامی بود. اسلام از ابتدا اختلافات طبقاتی و مزیت‌های طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغل‌های مختلف برای افراد مستعد باز بود. لوئیس می‌گوید که البته برابری کامل در اسلام محدود به مسلمانان مرد آزاد بود ولی حتی همین پیشرفت بسیار قابل ملاحظه‌ای در مقابل آنچه در ایران باستان، یونان و رم مرسوم بود، به حساب می‌آمد. لوئیس معتقد است که در اکثر مسائل سیاسی و عمومی سنت‌های قدیمی در لباس مبدل اسلامی جان سالم به در برده و تداوم یافتند، به ویژه در تداوم شکل پادشاهی و استبدادی حکومت.[۱۰۵]
  • به گفته برنارد لوئیس[۱۰۶]

حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده: توسط برخی به عنوان واقعه‌ای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بت‌پرستی؛ توسط دیگران به عنوان یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور. البته هر دو دیدگاه، بسته به نقطه نظر، معتبر هستند... ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازه‌ای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی - و چشمگیرتر از همه - مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی دارای اهمیت خارق‌العاده‌است... به معنایی، اسلام ایرانی ورود مجدد اسلام است، اسلامی جدید که برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد می‌شود. این اسلام ایرانی - و نه اسلام عربی - بود که به نواحی جدید و مردمان جدید برده شد.

  • به گفته التون دانیل، حمله اعراب به ایران به همان میزان که محرک خلاقیت بود، فاجعه‌ای تخریب آمیز بود. بعلاوه ایرانیان حداقل به همان میزان بهره‌ای که دریافت کردند، در شکل دادن تمدن اسلامی مشارکت کردند، چنانچه می‌توان صحبت از فرهنگ مجزای ایرانی-اسلامی کرد. فرایند عبور از دوره ساسانی به دوره اسلامی ترکیبی از پیوستگی و تحول است.[۱]
  • ریچارد فرای تأثیرات اسلام (که آن را «مذهب برابری» می‌خواند) بر ایران شگرف می‌داند. این تأثیر علی‌رغم زیاده روی‌ها و سوءاستفاده اعرابی که آن را به ایران آورده بودند، اتفاق افتاد. بگفته او تأکید مورخان اخیر بر عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حملات اعراب، باعث کم توجهی به قدرت و تأثیرگذاری ایدولوژی جدید اسلام بر ایران شده‌است. ریچارد فرای معتقد است که تعامل و یکی شدن حوزه‌های فرهنگی شرق و غرب ایران تحت اسلام اتحادی ایجاد کرد که از زمان هخامنشیان در ایران وجود نداشت و بعلاوه پیوستگی زمان هخامنشیان با اتحاد همه مشمول تحت اسلام در ایران قابل مقایسه نیست. بگفته فرای «فقط تحت اسلام بود که ادبیات حماسی کلی ایرانیان، ترکیبی از داستان‌های قهرمانانه شرقی و تاریخ نثری اکثر غرب ایران، شکل گرفت. فقط تحت اسلام بود که درک اتحاد و هویت ایرانیان، متمایز از اعراب، بوجود آمد. می‌توان فرض کرد که در قرن پنجم میلادی یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً بیگانه محسوب می‌کرد. پنج قرن بعد یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً همخویش خود محسوب می‌کرد، در حالی که اعراب از متمایز از خود.»[۱۰۷]

علم و فرهنگ

بنابراین به هیچ وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحه خالی در فعالیت علمی مردم آن بوده‌است. بر عکس، این دوره زمان به هم آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالب‌ها و فرا کوچ نظر گاه‌ها بود؛ ولی مطلقاً دوره رکود و مرگ نبود. از نظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی خود را برای مدتی از دست داد، و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی در میدان علم بزودی به برتری‌ای رسید که شایسته زیرکی و قابلیت مردم آن بود. اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی نامیده می‌شود تفریق کنیم بهترین قسمت آن رفته‌است.

به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه دادند.
  • مورخان قدیمی با استناد به منابع عربی بر ناپیوستگی و تحول وضعیت قبل و بعد از ورود اعراب تأکید می‌ورزیدند. اما مورخان امروزی، خصوصاً آنهایی که از منابع غیرعربی نیز استفاده جسته‌اند، بصورت کلی متمایل به این بوده که پیوستگی بیشتری در وضعیت مشاهده کنند. به عنوان مثال ریچارد ایتون می‌نویسد که تعامل و انتظارات جمعیت تحت حکومت اعراب تأثیر زیادی در جهش اعراب از صحرانشینی به حاکمان امپراتوری داشت. به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه داده؛ خلفای عرب القاب پادشاهان ایران مانند «سایه خدا در روی زمین» را اخذ کرده و سیاست ساسانیان در حمایت از مذهب حکومتی را (با تغییر زرتشتیت به اسلام) به اجرا گذاشتند. حمایت افراطی خلفای عرب از هنر و صنایع دستی ادامه سیاست‌های ساسانیان بود. این پیوستگی پیشزمینه رشد و شکوفایی سریع شهرها که بزودی پس از فتوحات اتفاق افتاد، می‌باشد.[۱۰۹]
  • پروانه پورشریعتی این دیدگاه که تسخیر ایران توسط اعراب نقطه گسستی در تاریخ ایران است را سفسطه آمیز می‌داند. او معتقد است فتح ایران نباید به عنوان سرنگونی ساختارهای سیاسی ایران تلقی شود. چرا که به گفته او سنت‌های فرهنگی و سیاست‌های اشکانیان تا مدت‌ها پس از افول ساسانیان و تسخیر ایران زنده ماندند.[۱۱۰]
  • به گفته لاپیداس، علی‌رغم نیت‌های محافظه کارانه، فتوحات اعراب و مهاجرت تعداد زیادی از آنها به سرزمین‌های فتح شده تأثیرات زیادی در بازرگانی، تجارت و کشاورزی داشت. اتحاد سرزمین‌های ساسانی و بخش‌هایی از امپراتوری روم شرقی در یک واحد سیاسی مرزهای تجاری سابق را برداشته و این اتحاد نقش استراتژیکی در رونق تجارت داشت (البته سوریه و آناتولی که قبلاً به هم پیوسته بودند از هم جدا شدند). ملاحظات تجاری باعث فتوحات بیشتر به سمت آسیای مرکزی، و همچنین توسعه شهرها شد. در ایران، فتوحات اعراب و مهاجرت‌ها به توسعه شهری و کشاورزی کمک کرد. امنیت، بازرگانی، جمعیت جدید، و سیاست‌های اعراب در مورد اسکان، شهرسازی، و آبیاری باعث تشویق رشد اقتصادی شد. البته در ایران اعراب شهرهای جدیدی نساختند، اما در محل‌های قبلاً برپا شده ساکن شدند.[۱۱۱]
  • به گفته احسان یارشاطر سقوط ساسانیان با ضربه‌های فرهنگی همچون، نزول سطح سواد و نفوذ عقاید کفر آمیز در آیین زرتشتی، همراه بود. به گونه‌ای می‌توان گفت که شکست نظامی برای ایرانیان آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر دوران ساسانی نباشند. این مسئله نیروی خلاقه آنها را برانگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک نمودند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در جهان اسلام در متّحد نمودن مسلمانان مؤثر نبود، ولی مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند.[۱۱۲]
  • اطلاعات ما در مورد ریاضیات در دوره ساسانیان بیشتر از اطلاعات ما در این مورد در اولین صد سال حکومت اعراب است. از دوره خلافت عباسی (در صد سال پس از حمله اعراب) پیشرفت ریاضیات شدت گرفت، اما از دوره خلافت امویان حتی نام یک ریاضی‌دان که کتابی نوشته باشد و یا یک منجمی که مشاهدات انجام داده باشد ذکر نشده‌است. با این حال ادوارد کندی معتقد است که حتماً مطالعاتی در این زمان انجام می‌شده زیرا دقیقاً پس از دوره امویان شاهد وجود مترجمان بسیار زیادی هستیم که کتب تخصصی را از زبان پهلوی به عربی ترجمه می‌کردند.[۱۱۳]

خطّ و زبان

  • عبدالحسین زرینکوب می‌نویسد که زبان عربی زبان نیمه وحشیان بود و «لطف و ظرافتی نداشت. با اینهمه وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و بخاموشی گرایید... پس چه عجب که این پیام شگفت‌انگیز تازه در ایران نیز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را بحیرت اندازد.»[۱۱۴][منبع نامعتبر؟]
  • زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» می‌نویسد

در طی دو قرن، سکوتی سخت ممتد و هراس‌انگیز بر سراسر تاریخ و زبان ایران سایه افکنده‌است و در تمام آن مدت جز فریادهای کوته و وحشت آلود اما بریده و بی دوام، از هیچ لبی بیرون نتراویده‌است.[...]آنچه از تأمل در تاریخ بر می‌آید این است که عربان هم از آغاز حال، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را چون حربهٔ تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند، در صدد برآمدند زبان‌ها و لهجه‌های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت را در بلاد دور افتاده ایران بخطر اندازد. بهمین سبب هر جا که در شهرهای ایران؛ به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت بمخالفت برخاستند.[...]نوشته‌اند که وقتی قتیبه بن مسلم؛ سردار حجاج؛ بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ در امان نمی‌گذاشت و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه مردم رفته رفته امی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها فراموش شد و از میان رفت. این واقعه نشان می‌دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه حربه‌ای تلقی می‌کرده‌اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب درآویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد. از اینرو شگفت نیست که در همه شهرها برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران به جد کوششی کرده باشند. شاید بهانه دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قران می‌شمرد.[منبع نامعتبر؟][۱۱۵]

  • هما کاتوزیان معتقد است، نگاه زرینکوب مبتنی بر «دوره سکوت» ایرانیان را می‌توان ناشی از تعصب ملی گرایانه مدرن به ایران دانست که کاتوزیان آن را در تضاد با حقایق تاریخی می‌داند. بگفته کاتوزیان اگر چه درست است که حکومت مستقل ایرانی در این دو قرن وجود نداشت و تقریباً شاهدی از ادبیات نوشتاری در زبان‌های مختلف فارسی وجود ندارد، اما این زبان‌ها توسط ایرانیان استفاده می‌شده و اگر ایرانیان شهرنشین عربی یادمی‌گرفتند، اعراب ساکن ایران نیز فارسی می‌آموختند. کاتوزیان با بیان اینکه از همان ابتدا ایرانیان در رژیم جدید مشارکت داشتند، و با ذکر مثال‌هایی معتقد است که ایرانیان در همان دو قرن نقش خیلی برجسته‌ای در رشد فرهنگ اسلامی و بین‌المللی شدن آن بازی کردند.[۱۱۶]
  • پروانه پورشریعتی می‌نویسد:[۱۱۷]

گفتمان ناسیونالیستی دانشوران ایرانی در دو نسل گذشته، که برخی از آنها سرسختانه و گاه به صورت متخاصم، سهم ایران در تاریخ قرون وسطای خاور میانه را دست کم گرفته بودند، بخشی از دلیل این مسئله است که بررسی دانشورانه تاریخ ایران در این دوره مورد کم لطفی قرار بگیرد. در واقع به تلاش‌هایی که در راستای روشن نمودن ابعاد ایرانی در پایان تاریخ کهن خاور میانه صورت می‌گرفت کما بیش با دیده تردید نگریسته می‌شد. در این فضا کمتر پیش می‌آید که کسی بعدی از تاریخ ایران را به صورت مثبت نشان دهد بدون آنکه از سوی متعصبین میهن‌پرست مورد اتهام واقع نشود.

  • در زمان ساسانیان ایرانیان پنج زبان مختلف داشتند: زبان پهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی. از این میان دو زبان ایرانی نبودند؛ خوزی و سریانی. زبان رسمی حکومت و مذهب زرتشتی پارسی بود که زبان موبدان و محققان بود. زبان محاوره‌ای مردم عادی «دری» بود. در اواخر دوره ساسانیان، زبان دری و پارسی دو زبان و یا لهجه متفاوت نبودند؛ بلکه دو فرم مختلف از یک زبان یکسان بودند که استفاده‌های متفاوتی داشتند. از میان زبان‌های رایج تنها پارسی بود که نوشته می‌شد؛ دری تنها محاوره‌ای بود. مهمترین تأثیر قرن‌های اول پس از حمله اعراب گسترش قابل ملاحظه زبان محاوره‌ای دری بود. اگر چه احتمالاً در عراق جایگاهش را از دست داد اما در شرق بشدت گسترش یافت، زیرا توسط فاتحان مسلمان در آن منطقه‌ها تحمیل می‌شد. در واقع بخش بزرگی از لشکر «اعراب» در زمانی که به ماوراالنهر‎ رسیده بودند، را ایرانیان تشکیل می‌دادند[۱۱۸][۱۱۹] (حدود یک چهارم لشکر اعراب را در این زمان ایرانیان تشکیل می‌دادند[۴۹]). زبان دری به تدریج در این مناطق جایگزین زبان محلی آنها شد. اما از آنجایی که دری نوشته نمی‌شد، در مناطق مختلف تغییرات و لهجه‌های مختلفی پیدا کرد. زبان عربی برای ایرانیان زبان فرهنگی بود، و جایگزین زبان دری نشد. بگفته لازارد، تأثیر حمله اعراب در ایران متحد شدن زبان محاوره‌ای آنها در مناطق مختلف شد که نقشی مهم در ظهور فارسی جدید بازی کرد.[۱۱۸][۱۱۹]
  • ریچارد فرای می‌نویسد که در حالی که ایرانیان انرژی خود را صرف جنبه‌های مختلف فرهنگ کرده بودند، اعراب آن را بصورت یک جنبه‌ای صرف ادبیات کرده بودند. ریچارد فرای معتقد است که شکوفایی شعر فارسی در این سطح و اندازه بدون تاثیرپذیری از ادبیات عرب احتمالاً نمی‌توانست اتفاق بیفتد بگفته فرای لغت‌های غنی و قوائد شعر عرب، و استفاده ماهرانه آنها از کلمات و تصویرنگاری مشوق خلاقیت در ادبیات فارسی بوده‌است. مقایسه سطح ادبیات فارسی میانه و جدید تفاوتی بسیار آشکار را نمایان می‌کند.[۱۲۰]

تأثیرات حمله بر جامعه مسلمانان

پیوند به بیرون

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. 64, Greenwood
  2. Elton L. Daniel, CONVERSION ii. Of Iranians to Islam, Encyclopedia Iranica
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۵۵–۵۹
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۶, Greenwood
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۶–۵۷
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 60
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ ۸٫۶ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۷۳
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 64-65
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ Claude Cahen, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 309-400
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ Albert Habib Hourani, Malise Ruthven, A history of the Arab peoples, p. 23-24
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ M. Morony, ʿARAB ii. Arab conquest of Iran, Encyclopædia Iranica
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p.65-66, Yale University Press, 2009
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ ۱۴٫۴ Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.17
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.18
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ Peter William Avery in Iran, Encyclopedia Britanica
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Touraj Daryaee, The Effect of the Arab Muslim Conquest on the Administrative Division of Sasanian Persis /Fars, Iran, Vol. 41 (2003), p. 198
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 72
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه ۶۸، ۷۲
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ Marietta Stepaniants, The Encounter of Zoroastrianism with Islam, Philosophy East and West, University of Hawai'i Press, Vol. 52, No. 2 (Apr. , 2002), pp. 162-163
  22. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 198.
  23. Michael G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest, p. 565, Gorgias Press
  24. Ann K. S. Lambton, Continuity and change in medieval Persia: aspects of administrative, economic, and social history, 11th-14th century, p. 369, SUNY press
  25. (Howard-Johnston 2006، صص. 291)
  26. تقی‌زاده، ص ۱۴۶
  27. پنجاه گفتار پورداود، ص ۳۶۶
  28. نژاد اکبری مهربان، شاهنشاهی ساسانیان، ۱۱۵.
  29. آژند، ایران باستان، ۱۷۵.
  30. Esposito (1998), p. 17
  31. «Pact of Al-Ḥudaybiyah» , Encyclopædia Britannica
  32. Lings (1987), p. 260
  33. at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90
  34. al-Mubarakpuri (2002) p. 417
  35. Kisra, M. Morony, The Encyclopaedia of Islam, Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.
  36. «باذام / باذان». دانشنامه جهان اسلام.
  37. Watt (1956), p. 66
    • Holt (1977a), p. 57
    • Lapidus (2002), p. 32
  38. Esposito (1998), pp. 35–36
  39. Thomas F. X. Noble, Western Civilization: Beyond Boundaries, p. ۲۱۸, Wadsworth Publishing
  40. William Montgomery Watt, Muhammad in Mecca, Oxford University Press, p.1-2
  41. ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ ۴۲٫۲ William J. Duiker,Jackson J. Spielvogel, The Essential World History, p. 149-150
  42. بامداد اسلام، ص ۸۸
  43. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۶–۲۹۸
  44. عصام محمد شبارو (1995 م). الدولة العربیَّة الإسلامیَّة الأولی (۱-٤۱هـ/٦۲۳-٦٦۱م) (ویراست ۳). بیروت-لبنان: دارالنهضة العربیَّة. صص. ۲۶۷. تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  45. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸
  46. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸ و ۲۹۹
  47. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۵
  48. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۸, Greenwood
  49. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحهٔ ۵۱
  50. ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. ۳۷
  51. Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.13
  52. Andrew Petersen, Dictionary of Islamic architecture, p. 120
  53. تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۸–۵۷
  54. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت
  55. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 198.
  56. همدانی، توران، 16:‎ ۳۴۵–۳۴۶.
  57. ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ ۵۸٫۲ Morony, “ARAB ii”, 2:‎ 203–210.
  58. تاریخ طبری. ج. ۵. صص. ص ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵.
  59. اخبار الطول. صص. ص ۱۴۷.
  60. نهج البلاغه. صص. ص ۴۴۳ تا ۴۴۶.
  61. John L. Esposito, Islam: The Straight Path, Oxford University Press, Ch. 2, pp. 33
  62. Homa Katouzian, Iranian History and Politics: The Dialectic of State and Society, p. 25
  63. Ann K. S. Lambton, Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue, p.17, revised version, I.B. Tauris, 1991
  64. عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ص. ۳۷ و ۳۸
  65. Svatopluk Soucek, A history of inner Asia, Cambridge University Press, 2000, p. 56
  66. Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. 37
  67. Abbas Milani, Lost Wisdom: Rethinking Modernity in Iran, p. 15, Mage Publishers
  68. Ehsan Yarshater, IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period, Encyclopædia Iranica
  69. Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p. 101
  70. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
  71. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ Bernard Lewis, Jews of Islam, pp. 24-25
  72. David D. Grafton, The Christians of Lebanon: political rights in Islamic law, p. 31
  73. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
  74. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 66
  75. James Macdonald, A Free Nation Deep in Debt: The Financial Roots of Democracy, Princeton University Press, p. 63
  76. Edward Luttwak, The grand strategy of the Byzantine Empire, Harvard University Press, p. 201
  77. Mark R. Cohen, Under Crescent and Cross: The Jews in the Middle Ages, Princeton University Press, p.55
  78. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  79. Paul L. Heck, Politics and the Quran, Encyclopedia of the Quran
  80. Gleave, Robert. «ʿAlī b. Abī Ṭālib.» Encyclopaedia of Islam, THREE.
  81. Farhang Rajaee, Iranian perspectives on the Iran-Iraq war, p. 79, University Press of Florida
  82. Iran, Encyclopedia of Islam
  83. میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران ۶۹
  84. ۸۵٫۰ ۸۵٫۱ VERA B. MOREEN, JEZYA, Encyclopædia Iranica
  85. ۸۶٫۰ ۸۶٫۱ ۸۶٫۲ Cahen, Cl. ; İnalcık, Halil; Hardy, P. «ḎJ̲izya.» Encyclopaedia of Islam, Second Edition
  86. Heck, Paul L. «Taxation.» Encyclopaedia of the Qurʾān.
  87. ۸۸٫۰ ۸۸٫۱ Heck, Paul L. «Poll Tax.» Encyclopaedia of the Qurʾān.
  88. Zarrinkub in Cambridge History of Islam, p. 30
  89. Bernard Lewis, Jews of Islam, p.15-16
  90. به عنوان مثال به دانشنامه قران مقاله war، و یا مقاله poll-tax رجوع کنید.
  91. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 67
  92. «علم در ایرانشهر ساسانی: آیا اعراب مسلمان کتاب‌های ایرانیان را سوزاندند؟». بی‌بی‌سی. ۲۷ اوت ۲۰۱۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۸ اوت ۲۰۱۲.
  93. محمد معین، مزدیسنا و ادب فارسی
  94. عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت
  95. (کارنامه اسلام، ص ۱۶ از فایل پی دی اف)
  96. (تصویر۱ تصویر۲)
  97. Encyclopedia of library and information science, P.P.22-25, Volume 13 By Allen Kent, Harold Lancour, Jay E. Daily, CRC Press, Jan 1, 1975 http://books.google.com/books?id=4En71IyMy_kC&pg=PA20&dq=copies+of+persian+manuscripts+which+were+destroyed&hl=en&ei=FV-rTumDPKXViAKxkf2UCw&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDYQ6AEwAA#v=onepage&q&f=false
  98. http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"
  99. http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ
  100. فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳: This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria
  101. The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.
  102. Söylemez، Mehmet Mahfuz (۲۰۰۵). «The Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions» (PDF). American Journal of Islamic Social Sciences. Association of Muslim Social Scientists. ۲۲ (۲): ۷.
  103. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، ص. ۲۴۳ و ۲۴۴
  104. Lewis, ‎Bernard (۱۹۹۸-۰۱-۲۱), The New York Review of Books (به انگلیسی) {{citation}}: |مقاله= ignored (help); External link in |مقاله= (help); Missing or empty |title= (help)نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  105. Bernard Lewis, Iran in History
  106. Richard Frye, The Golden Age of Persia, pp. 51-52
  107. Edward Browne, A Literary History of Persia, p. 204 accessible here
  108. Michael Adas, Islamic & European Expansion: The Forging of a Global Order, Temple University Press, 1993, pp.13-14
  109. Parvaneh Pourshariati (15 آوریل 2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, Parvaneh Pourshariati از سری International Library of Iranian Studies (به انگلیسی). I.B.Tauris. pp. p. 5. شابک 10 : 1845116453 {{cite book}}: |صفحات= has extra text (help)
  110. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, p. 38-39
  111. The Persian presence in the Islamic world, p. 90 (Chapter 1, By Ehsan Yarshater), editted by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh
  112. E.S. Kennedy, The Cambridge History of Iran, p. 378
  113. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه ۹۴
  114. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه ۹۵
  115. Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, pp. 66-67
  116. Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, Parvaneh Pourshariati, p. 453
  117. ۱۱۸٫۰ ۱۱۸٫۱ G. Lazard, The Cambridge History of Iran, pp. 598-602
  118. ۱۱۹٫۰ ۱۱۹٫۱ Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, p. 127
  119. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 168
  1. (به عربی: حروب الردة)

منابع