پرش به محتوا

زبان فارسی نو

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پارسی نو، پارسی نوین
پارسی، порсӣ
فارسی نوشته شده به خط نستعلیق
زبان بومی در
شمار گویشوران
مادری: ۷۶ میلیون[۷]  (۲۰۱۷)
زبان دوم: ۱۲۰ میلیون[۸][۹]
گونه‌های نخستین
پارسی باستان
گونه‌های معیار
گویش‌ها
وضعیت رسمی
زبان رسمی در
تنظیم‌شده توسط
کدهای زبان
ایزو ۱–۶۳۹fa
ایزو ۲–۶۳۹per (B)
fas (T)
ایزو ۳–۶۳۹fas – کد همگانی
کدهای اختصاصی:

pes – فارسی ایران

prs – فارسی افغانستان

tgk – فارسی تاجیکی

aiq – گویش ایماقی

bhh – گویش بخارایی

haz – گویش هزارگی

jpr – زبان فارسیهود

phv – گویش پهلوانی

deh – گویش دهواری

jdt – زبان یهودی-تاتی

ttt – زبان تاتی قفقاز
گلاتولوگfars1254[۱۲]
{{{mapalt}}}
مناطقی با بیشینه جمعیت فارسی‌زبان
{{{mapalt2}}}
نقشه جهان فارسی‌زبان
  زبان رسمی
  زبان دوم و غیررسمی
  جوامع بزرگ فارسی‌زبان
این نوشتار شامل نمادهای آوایی آی‌پی‌ای است. بدون پشتیبانی مناسب تفسیر، ممکن است علامت‌های سوال، جعبه یا دیگر نمادها را جای نویسه‌های یونی‌کد ببینید.

زبان فارسی نو یا فارسی نوین (همچنین با نام‌های فارسی دری یا دَری در افغانستان[پاورقی ۱] و فارسی تاجیکی یا تاجیکی در تاجیکستان) گویش امروزینِ زبان فارسی است که از سَده‌های دوم یا سوم میلادی تاکنون در ایران بزرگ و حوزه‌های فرهنگی-تمدنی آن صحبت می‌شود. فارسی نو از لحاظ زمانی-ادبی به‌طور معمول به سه دورانِ فارسیِ نویِ نخستین (قرن ۱ یا ۲ خورشیدی)، فارسیِ نویِ کلاسیک (قرن ۳ تا ۱۱ خورشیدی) و فارسیِ نویِ معاصر (قرن ۱۲ خورشیدی تا کنون) تقسیم می‌شود.

کاربرد این زبان از سدهٔ دهم میلادی به بعد به‌طور گسترده در نوشته‌های عربی (همچون استخری، ص۳۱۴؛ مقدسی، ص۳۳۵؛ ابن حوقل، ص۴۹۰) و فارسی تصدیق شده‌است.[۱۳] در منابع دوران اسلامی، نام زبان فارسی را «فارسی دری» نیز نوشته‌اند و تمامی آن‌ها نشان می‌دهد که «فارسی دری» یک نوع گویش از فارسی است. زبان فارسی نو، که معمولاً در دوران اسلامی با نام فارسی دری از آن یاد شده دنباله زبان فارسی میانه است که، زبان رسمی و ادبی ایران ساسانی بوده. زبان فارسی میانه، خود نیز دنبالهٔ زبان فارسی باستان بوده و وضعیتی متفاوت از باقی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی دوران باستان، مانند اوستایی، سغدی و همچنین زبان‌های ایرانی امروزی، مانند زبان کردی، زبان پشتو و دیگر گویش‌های ایرانی دارد. زبان‌های فارسی میانه و فارسی نو در سه حوزهٔ نفوذ تاریخی‌شان، در واقع یک زبان هستند که ریشهٔ آن از مردم و سرزمین پارس بوده و امروزه به سبب ویژگی‌ها و تفاوت‌های گفتاری قدری تمایز یافته‌اند، به‌طوری‌که هنوز غالب شدن آن بر مناطق جنوب‌غربی و شرقی ایران قابل تشخیص است.[۱۴][۱۵][۱۶] گاهی در ادبیات فارسی نو، فارسی و گویشوران آن را تاجیک نامیده‌اند. زبان فارسی جدید، نسخهٔ دگرگون شده زبان فارسی میانه (پهلوی) است، که ابتدا در پارس سپس در سیستان، خراسان و در بخشی از آسیای میانه (تا منطقهٔ ماوراءالنهر مانند ازبکستان و تاجیکستان) و غرب آسیا گسترش یافت[۱۷]

تاریخچهٔ نام

[ویرایش]

در متون تاریخی، واژگانی مانند پهلوی، فهلوی، پهلوانی، فارسی، پارسی و دری به‌جای یکدیگر به‌کار رفته‌اند. باید دانست که مفهوم و چیستیِ زبان‌هایی که این واژگان به آنان اطلاق شده‌اند دچار تحول بوده‌است. دو واژهٔ پهلوی و پهلوانی در نوشته‌های نخستین به زبان پارتی اطلاق می‌شده‌اند که در طول زمان به فارسی میانه اطلاق شده‌اند. هماهنگ با این تحول، واژهٔ فارسی و پارسی نیز در ابتدا به فارسی میانه اطلاق می‌شده‌اند اما در طول زمان با آنچه زبان دری نامیده می‌شد، یکسان دانسته‌شده‌اند.[۱۸] البته این به معنای عدمِ ارتباطِ زبان‌شناسانهٔ فارسی نو با فارسی میانه نیست. فارسی نو اساساً بر گویش‌های جنوب غربی ایران (مانند فارسی میانه) استوار است که به دلیل گستردگی، با گویش‌های دیگری مانند پارتی و سغدی و … یا همچنین با عربی و تُرکی نیز آمیزش داشته‌است.[۱۹]

نخستین اشاره‌ها به واژهٔ دری در آثار ابن مقفع، حمزه اصفهانی، ابن ندیم و یاقوت حموی دیده می‌شوند. این اشارات دربارهٔ گویش منطقه پارس در دوره پایانی شاهنشاهی ساسانیان بوده‌اند. بنابر گزارش ابن مقفع، پارسی، زبان موبدان و دانشمندان و اهالی پارس بوده‌است و منظور، پارسی میانه بوده که براساس سنت ادبی به پهلوی نیز شهرت یافته‌بوده. دری، زبان شهرهای مدائن، دادگاه سلطنتی ساسانیان و دربار تیسفون ساسانیان بوده‌است. در میان مردم خراسان، گویش مردم بلخ، غالب بوده‌است. دری در بخش‌های شرقی امپراتوری ساسانیان یعنی خراسان رواج داشته تا جایی که در دوره ساسانیان تدریجا زبان پارسی به زبان پارتی پیوند خورده و هیچ گویشی بجز پارسی در خراسان باقی نمانده‌است. بدین ترتیب دری یک شکل از زبان پارسی که گویش معمول پارس بوده، می‌باشد.[۲۰][۲۱]بنابر گزارش مقدسی، دری، گویش صاحب منصبانِ بخارا بوده‌است. پژوهشگران بر این باورند که دری زبان رسمی و اداری و دیوانی شاهنشاهی ساسانی بوده و توسط صاحب منصبان ساسانی در شرق ایران گسترش یافته و به زبان صاحب منصبانِ خراسان قدیم تبدیل شده‌است. آثار ابن مقفع نشان‌گر گسترش دری به سوی شرق بوده‌است.[۲۲] پس از تازش عرب‌ها تا زمان یعقوب لیث، زبان رسمی حکمرانانی که بر ایران‌زمین حکومت می‌کردند، زبان عربی بود. در این دوران سختگیری‌های فراوانی از سوی حکمرانان برای به‌کار بردن زبان پارسی وجود داشت. یعقوب لیث نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، به‌عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید.[۲۳]

دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان پارسی» آورده‌است:

«در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تأسیس کرد و زبان پارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تاکنون ادامه دارد.»

در زبان فارسی از هر دو عنوان «پارسی» و «دری» و گاه «پارسی دری» برای زبان فارسی امروزی استفاده می‌کنند. در ادبیات پارسی هم واژهٔ پارسی و دری را به یک معنا به‌کار برده‌اند. برای نمونه، بیت معروف از ناصر خسرو قبادیانی، که مداحی شعرا و اشعار عنصری در وصف سلطان محمود غزنوی را نکوهش می‌کند:[۲۴]

من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را

و در جای دیگر به دو دیوان خود به دو زبان پارسی و تازی اشاره می‌کند:

بخوان هر دو دیوانِ من تا ببینی
یکی گشته با عنصری بُحتری را
اشعار به پارسیّ و تازی
برخوان و بدار یادگارم[۱۱]

محمد ابن هندوشاه تبریزی در واژه‌نامهٔ فارسیِ خود با نام صحاح‌الفرس می‌نویسد: «دَری که همان زبان پارسی است.»[۲۵]

ابن سینا در مقدمهٔ دانشنامه علایی خود می‌نویسد: «زندگانیش دراز باد و بخت پیروز، پادشاهیش برافزون. آمد به من بنده و خادم درگاه وی، که یافته امان در خدمت وی. همهٔ کام‌های خویش، از ایمنی و بزرگی و شکوه و کفایت و پرداختن به علم و نزدیک داشتن، که باید مر خادمانِ مجلس وی را کتابی تصنیف کنیم به پارسی دری[۲۶]

قاضی بیضاوی، تاریخ‌نویس زمان ایلخانیان در مقدمهٔ کتاب تاریخش می‌نویسد: «این کتاب را از تواریخ معتبر فراهم آوردم نظام التواریخ نام کردم چه در آن سلسله حکام و ملوک ایران که طول آن از فرات است تا جیحون، از دیار عرب تا حدود خجند چنان‌که یادکرده می‌آید… و به زبان فارسی ساختم تا فواید آن عام‌تر باشد.»[۲۷][۲۸]

حافظ می‌سراید:

بخوان ای مطرب خوش‌خوانِ خوش‌گو
به شعر فارسی صوت عراقی[۱۲]

همچنین در جایی دیگر:

شکرشکن شوند همه طوطیانِ هند
زین قند پارسیکه به بنگاله می‌رود[۱۳]

باز هم درجایی دیگر:

خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمراند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را[۱۴]

حکیم مَیسَری در دیباچهٔ کتاب دانشنامهٔ پزشکی خود، تصمیم می‌گیرد که پارسی بنویسند و نه تازی؛ و این اشعار را در این مورد سروده‌است:

بگویم تازی ار نه پارسی نغز
ز هر در من بگویم مایه و مغز
وُ پس گفتم زمینِ ماست ایران
که بیش از مردمانش پارسی‌دان
وُگر تازی کنم نیکو نباشد
که هر کس را از او نیرو نباشد
دری گویمش تا هرکس بداند
وُ هرکس بر زبانش بر، براند

بنابر نظر المقدسی و المسعودی، پارسی دری یک نوع از پارسی است. المقدسی نیز ایران را به هشت بخش تقسیم کرده‌است و آذربایجان را از اقالیم ایران (عجم) می‌شمرد و در رابطه با این ناحیه می‌نویسد: «زبان این اقالیم هشتگانهٔ ایرانی (عجمی) جز اینکه برخی از آن‌ها دری و بعضی لهجه‌های پیچیده و همهٔ آن‌ها پارسی خوانده می‌شوند».[۲۹]

عرفی شیرازی زبان شعرش را فارسی می‌داند:

به روح خسرو از این فارسی شکر دادم
که کام طوطیان هندوستان شود شیرین[۱۵]

ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف می‌نویسد: «پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و پارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.».[۳۰]شیخ بهایی، شعرِ «این سخن شیر است در پستان جان» از عارف رومی را، فارسی دانسته.[۱۶]در شاهنامه، نام این زبان «پارسی دری» نوشته شده‌است (و خوانش «پارسی» و «دری» اشتباه است). (این بخش مربوط به اشعار رودکی و ترجمهٔ کلیله و دمنه است که به یک زبان انجام شده‌است. هر چند آن بیت را می‌توان تأکید بیشتر دانست زیرا بنابر اسناد فوق، دری یک نوع از پارسی هست که از پارسی میانه در خراسان تحول یافت)[۳۱]جاحظ در البیان و تبیان می‌نویسد:

فصیح‌ترینِ ایرانیان (فُرس) اهالی فارس هستند و بهترین‌ها در آسانیِ گفتار و فهم، مردم مَرو هستند و فصیح‌ترینشان به فارسی دری سخن می‌گوید و اهالی اهواز که به پهلوی (فارسی میانه) سخن می‌گویند.[۱۷][۳۲]

دیگر اشاره‌ها به نام فارسی یا پارسی:

سنایی:

گداخت مایهٔ صبرم ز بانگ شکر لفظت
گه عتاب نمودن به پارسی و به تازی[۱۸]

مولوی:

مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکرخوردن به تنهایی[۱۹]

مولوی در مجالس سبعه هنگامی که حدیث امام علی را به فارسی ترجمه می‌کند، ترجمه‌اش را ترجمهٔ پارسی می‌خواند.[۲۰]

فرزند مولوی (سلطان ولد):

لیک از پارسی گوی و از تازی
چونکه در هر دو خوش همی تازی

باز فرزند مولوی:

پارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند

شمس تبریزی نیز در مقالات می‌گوید:

زبان پارسی را چه شده‌است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده‌است و در تازی نیامده‌است.

عطار نیشابوری:

آنچه من گفتم زبور پارسی است[۲۱]

سعدی:

چو آب می‌رود این پارسی به قوّتِ طبع
نه مَرکبی‌ست که از وی سَبَق بَرَد تازی[۲۲]

امیرعلیشیر نوایی:

معنی شیرین و رنگینم به تُرکی بی‌حد است
فارسی هم لعل و درهای سمین گر بنگری[۲۳]

ناصرالدین‌شاه قاجار پیرامون ماجرای مراسمِ سلام تخت مرمر در عید قربان خاطره‌ای می‌نویسد که:

حرف زدیم با جهان‌سوزمیرزا دیدیم ترکی جواب می‌دهد. ما فارسی می‌گفتیم او ترکی جواب می‌داد.[۳۳]

برگی از وقف‌نامهٔ شاه‌سلطان‌حسین صفوی که از "اوراقی به فارسی" یاد کرده‌است.

وام‌واژه‌های عربی

[ویرایش]

فارسی نو شمار بالایی وام‌واژه عربی درون خود دارد. بنابر دانشنامه ایرانیکا، از بین ۲۰ هزار واژه رایج و مورد استفاده در فارسی امروزی، تقریباً ۸ هزار واژه، یعنی چیزی حدود ۴۰ درصد را وام‌واژه‌های عربی تشکیل می‌دهند.[۳۴] وام‌واژه‌های عربی بنابر دانشنامه بریتانیکا، نزدیک به نیمی از کل واژه‌های فارسی نو را شامل می‌شوند.[۳۵] فرهنگ لغت اسلام آکسفورد، درصد این وام‌واژه‌ها را ۷۰ درصد اعلام‌کرده است.[۳۶]

واژه‌شماری در اشعار پارسی‌سُرایان

[ویرایش]

شمارِ واژگان مربوطه در نوشته‌های فارسی بدین شکل است. این فهرست قابل گسترش می‌باشد.

نام شاعر قرن میلادی ایران توران پارسی فارسی معرب دری خراسان بزرگ پهلوی یا پارسی میانه
رودکی نهم و دهم ۱ ۶
فرخی سیستانی نهم و دهم ۱۶ ۱ ۱۵ ۱۰ ۱
ابوسعید ابوالخیر دهم ۱ ۲
فردوسی دهم و یازدهم ۸۰۰ + ۱۵۰ + ۱۰۰+ ۲ ۲۵ ۲۹
اسدی طوسی یازدهم ۵۱ ۵ ۱ ۱ لغت فُرس
مسعود سعد سلمان یازدهم ۲۳ ۲ ۱۹ نظم و نثر دری ۱۳
منوچهری دامغانی یازدهم ۵ ۳ ۴
فخرالدین اسعد گرگانی یازدهم ۱۵ ۱۰ ۱۲ ۲ ۱ ۲۸ ۳
ناصرخسرو یازدهم ۱ ۱ ۱۹ ۲ ۷۹ ۲
سنایی یازدهم و دوازدهم ۱۱ ۱ ۱۴ ۱۳
مهستی گنجوی یازدهم و دوازدهم ۱ ۱
انوری دوازدهم ۱۳ ۳ ۲ ۱ ۲۰
خاقانی دوازدهم ۲ ۱ ۴ ۱ ۱+ ۱دری نظم ۴۰ ۱۸۰
نظامی گنجوی دوازدهم ۳۷ ۲ ۱۲ ۲+ ۱ نظم و نثر دری ۲۵ ۶
امیرخسرو دهلوی سیزدهم و چهاردهم ۲ ۷ ۶ ۱۳
سعدی سیزدهم ۱ ۱ ۶+ ۷
مولوی سیزدهم و چهاردهم ۱ ۱ ۲۹ ۶
حافظ چهاردهم ۶ ۹ ۱+ ۱ نظم دری
عبید زاکانی چهاردهم ۱ ۱ ۴ ۱
محتشم کاشانی شانزدهم ۱۲ ۹ ۳ ۴
صائب تبریزی هفدهم ۱۰ ۷ ۳ ۵
اقبال لاهوری نوزدهم-فوت شده ۱۹۳۸ ۱۹ ۴ ۳ ۱ طرز دری۱
پروین اعتصامی نوزدهم/فوت شده ۱۹۴۱ ۲
[در مجموع/ بار] ۱۰۱۳ ۲۱۴ ۲۷۰ ۳ ۱۷ ۲۸۴ ۲۲۱

منابع[۳۷][۳۸]

پیرامون نامیدن دری باید گفت که پیش از صفت پارسی، نظم و نثر دری گفته شده‌است؛ بدین معنی که دری یک شیوهٔ ادبی نظمی و نثری بوده‌باشد. مسعود سعد سلمان، خاقانی، نظامی، حافظ و اقبال لاهوری از نظم یا نثر دری و طرز گفتار دری یاد کرده‌اند و نه از زبان دری.

در افغانستان

[ویرایش]

در نگارش‌های رسمی دولتی افغانستان از زبان پارسی با نام زبان دری یاد می‌شود، ولی مردم افغانستان در زبان گفتاری، زبان خود را با نام فارسی می‌شناسند.[نیازمند منبع] اسنادی وجود دارند که نشان می‌دهند این زبان در افغانستانِ معاصر هم «فارسی» نامیده می‌شده[۳۹]‌ اما نام این را رسماً در سال ۱۹۶۴ میلادی، در جهت جداسازی ظاهری پارسیان افغانستان، تاجیک‌های جغرافیای شوروی و ایران، از «فارسی» به «دری» تغییر دادند که به معنی «زبان درباری» است.[۴۰] پارسی دری و پشتو در افغانستان دو زبان رسمی در کل کشور هستند.در برآورد جدیدی که در سال ۲۰۱۷ سازمان سیا به صورت پیمایشی انجام داده‌است و از شهروندان دو زبان اول را مورد پرسش قرار داده‌است، زبان پارسی به عنوان زبان مادری و زبان رابط مورد استفاده ۷۷ درصد مردم معرفی شده‌است. همچنین زبان پشتو ۴۸ درصد، زبان ازبکی ۱۱ درصد، زبان انگلیسی ۶ درصد، زبان ترکمنی ۳ درصد، زبان اردو ۳ درصد، زبان پشه ای ۱ درصد، زبان نورستانی ۱ درصد، زبان عربی ۱ درصد و زبان بلوچی ۱ درصد اعلام شده‌است. طبیعی است که مجموع درصدهای ذکر شده از ۱۰۰ بیش تر می‌باشد زیرا مناطق زیادی در افغانستان دو زبانه هستند

گویش بهدینان (زبان دری زرتشتی)

[ویرایش]

گویش بهدینان که به دری زرتشتی یا گبری نیز مشهور است زبان ویژه زرتشتیان ایران است که این اقلیت در استان‌های یزد و کرمان به‌آن سخن می‌گویند. زبان دری یک زبان هندوایرانی است و از شاخه زبان‌های ایرانی شمال‌غربی به‌شمار می‌رود. این زبان با زبان‌های مرکزی ایرانی و سورانی نزدیکی دارد.[۴۱][۴۲]

پاورقی‌ها

[ویرایش]
  1. در واقع، دو نامِ «دری» و «فارسی دری» از نام‌های تاریخی این زبان هم هستند (بنگرید به بخشِ «تاریخچهٔ نام» در همین مقاله) و در گفتارهای آکادمیک‌ترِ ایران و دیگرجاها هم به کار می‌روند

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ Samadi, Habibeh; Nick Perkins (2012). Martin Ball; David Crystal; Paul Fletcher (eds.). Assessing Grammar: The Languages of Lars. Multilingual Matters. p. 169. ISBN 978-1-84769-637-3.
  2. B. Rezvani: "Ethno-territorial conflict and coexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan. Appendix 4: Tajik population in Uzbekistan" ([۱]). Dissertation. Faculty of Social and Behavioural Sciences, University of Amsterdam. 2013
  3. «Languages of Pakistan». اتنولوگ. دریافت‌شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹.
  4. «Languages of Bahrain». اتنولوگ. دریافت‌شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹.
  5. "IRAQ". Encyclopædia Iranica. Retrieved 7 November 2014.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ Windfuhr, Gernot: The Iranian Languages, Routledge 2009, p. 418.
  7. «Persian». اتنولوگ. دریافت‌شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹.
  8. «All You Need to Know about Persian Language». Aspirantum. ۲۴ دسامبر ۲۰۱۹. دریافت‌شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹.
  9. «PERSIAN: A BEAUTIFUL LANGUAGE WITH A VIBRANT PAST». United Language Group. دریافت‌شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹.
  10. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: فصل ۲، اصل ۱۵: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
  11. قانون اساسی جمهوری داغستان: فصل ۱، اصل ۱۱: «زبان‌های دولتی جمهوری داغستان، روسی و زبان‌های مردم داغستان است.»
  12. Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "Farsic-Caucasian Tat". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. {{cite book}}: Invalid |display-editors=4 (help)
  13. Gilbert Lazard, 1994, DARI, Encyclopaedia Iranica
  14. The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc. , Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran. (Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N. , The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press. (
  15. Gilbert Lazard, "Dari", Encyclopaedia Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/dari A century later Keykāvūs b. Eskandar (in ca. 475/1082-83; p. 208) advised letter writers to avoid the use of “pure pārsī” (pārsī-e moṭlaq), that is, free of Arabic words, “for it is displeasing, especially pārsī-edarī, which is not usual,” implying the existence of other kinds of pārsī. Darī thus seems to have been a variety of pārsī, as is confirmed by the expression pārsī-e darī (Ar. al-fārsīya al-dārīya) frequently found in early text. The variant pārsī o darī, which also occurs in Persian manuscripts (e.g. , Šāh-nāma VIII, p. 254), is a distortion, as Parvīz Ḵānlarī correctly noted (p. 273).
  16. Gilbert Lazard, "Dari", Encyclopaedia Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/dari The former, as represented by literary Middle Persian, retained most its ancient form; the latter evolved from the same Persian language, which had spread throughout the north, but evinced the influence of the dialects that it had supplanted there, particularly Parthian.
  17. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۲-۰۱-۲۴.
  18. کتاب تکوین زبان فارسی از علی اشرف صادقی، صفحات ۱۰ و ۱۱، ۱۳ تا ۲۰، ۲۸. در این لینک ببینید[۲]
  19. تکوین زبان فارسی از علی اشرف صادقی صفحات ۲۵، ۲۹ تا ۴۸ در این لینک[۳] همچنین برخی دگرگونی‌های فعلی در فارسی نو نسبت به فارسی میانه به دلیل افزایش افعال مرکب است؛ در مقالهٔ این لینک بیشتر بخوانید[۴] همچنین برخی دگرگونی‌های فعلی به دلیل از بین رفتن برخی افعال در طول زمان است؛ در مقالهٔ این لینک بخوانید[۵]
  20. The original meaning of the word darī is given in a notice attributed to Ebn al-Moqaffaʿ (Ebn al-Nadīm, ed. Tajaddod, p. 15; Ḵᵛārazmī, Mafātīḥ al-ʿolūm, pp. 116-17; Ḥamza Eṣfahānī, pp. 67-68; Yāqūt, Boldān IV, p. 846). This notice, which probably reflected the linguistic situation in Persia at the end of the Sasanian period, includes mention of pahlavī, literally, “the Parthian language” (or the dialects that grew out of it), pārsī, and darī. According to Ebn al-Moqaffaʿ, pārsī was “the language spoken by the mowbeds (priests), scholars, and the like; it is the language of the people of Fārs.” It is obvious that this language was none other than Middle Persian, traditionally known as Pahlavi. As for darī, “It is the language of the cities of Madāʾen; it is spoken by those who are at the king’s court. [Its name is connected with presence at court. Among the languages of the people of Khorasan and the east, the language of the people of Balḵ is predominant. ” This notice has given rise to considerable discussion. The etymology given for the name is clear: It is derived from the word for dar (court, lit. , “gate”). Darī was thus the language of the court and of the capital, Ctesiphon. On the other hand, it is equally clear from this passage that darī was also in use in the eastern part of the empire, in Khorasan, where it is known that in the course of the Sasanian period Persian gradually supplanted Parthian and where no dialect that was not Persian survived. The passage thus suggests that darī was actually a form of Persian, the common language of Persia ], (GILBERT LAZARD). , “DARĪ,” Encyclopædia Iranica, online edition
  21. «دری در لغت‌نامهٔ دهخدا». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۱. دریافت‌شده در ۲۰ اوت ۲۰۱۱.
  22. On the basis of Moqaddasī’s report (p. 335) that darī was the chancery language in Bukhara, it has been thought that it was from the beginning a kind of formal Persian. Ḵānlarī (pp. 280-81) put forth the hypothesis that darī had been an official and administrative language of the Sasanian court, had become established in the east by officials of the Sasanian kingdom, and had thus became the chancery language of Khorasan. There is no doubt, however, that the official and administrative language of the Sasanians was not darī but Middle Persian (so-called Pahlavi). Ebn al-Moqaffaʿ’s account clearly indicates that darī was a spoken language, and it is obviously as a spoken language that it spread to the east, (GILBERT LAZARD). , “DARĪ,” Encyclopædia Iranica, online edition
  23. Ya'qub ibn al-Layth al-Saffar
  24. و سلطان محمود
  25. در صفحهٔ ۳۰۱ از واژه‌نامه‌اش در این لینک ببینید[۶]
  26. ابن سینا، الهیات دانشنامهٔ علایی، با مقدمه و حواشی و تصحیح دکتر محمد معین، دانشگاه بوعلی سینا، همدان: ۱۳۸۳، صفحهٔ د
  27. نظام التواریخ، عبدالله بیضاوی، به کوشش سید شمس‌الله قادری.[۷] (صفحه ۴۷ در این فایل)
  28. نظام التواریخ، عبدالله بیضاوی، ب‍ه‌ک‍وش‍ش ه‍اش‍م م‍ح‍دث.[۸] (صفحه ۲۷ در این فایل)
  29. در ترجمهٔ انگلیسی هم درست همین عبارت آمده‌است: “The languages of the 8th division is Iranian (al-’ajamyya). It is partly Dari and partly convoluted (monqaleq) and all of them are named Persian” (Al-Moqaddasi, Shams ad-Din Abu Abdallah Muhammad ibn Ahmad, Ahsan al-Taqasi fi Ma’rifa al-Aqalim, Translated by Ali Naqi Vizieri, Volume One, First Edition, Mu’alifan and Mutarjiman Publishers, Iran, 1981, pg 377
  30. (مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، 1357 ق)
  31. Gilbert Lazard, "Dari", Encyclopaedia Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/dari The former, as represented by literary Middle Persian, retained most its ancient form; the latter evolved from the same Persian language, which had spread throughout the north, but evinced the influence of the dialects that it had supplanted there, particularly Parthian. Darī thus seems to have been a variety of pārsī, as is confirmed by the expression pārsī-e darī (Ar. al-fārsīya al-dārīya) frequently found in early text. The variant pārsī o darī, which also occurs in Persian manuscripts (e.g. , Šāh-nāma VIII, p. 254), is a distortion, as Parvīz Ḵānlarī correctly noted (p. 273).
  32. دربارهٔ چیستیِ تصورِ پیشینیان از زبانِ پهلوی و پهلوانی و فارسی و فهلوی و… بنگرید به کتابِ "تکوین زبان فارسی" از علی اشرف صادقی در این لینک[۹]
  33. روزنامهٔ خاطرات ناصرالدین شاه، تصحیح عبد امین، دهم ذی‌الحجه ۱۳۱۱، صفحهٔ ۵۳۷
  34. John R. Perry, ARABIC LANGUAGE v. Arabic Elements in Persian, Encyclopædia Iranica.
  35. Encyclopædia Britannica: Persian literature.
  36. "Farsi". Oxford Reference (به انگلیسی). doi:10.1093/oi/authority.20110803095811278. Retrieved 2024-03-26.
  37. http://www.ganjnama.com/search/
  38. http://ganjoor.net/
  39. بنگرید به بایگانی کتابخانه افغانستان در اینجا[۱۰]
  40. Declassified, Zaher said there would be, as there are now, two official languages, Pashto and Farsi, though the latter would henceforth be named Dari.
  41. بهدینان بایگانی‌شده در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
  42. ""DARI: a language of Iran"". اتنولوگ (به انگلیسی).

این مقاله شامل بخش‌هایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است. حقوق معنوی آن بخش‌ها برای محمدتقی بهار محفوظ است.