ارجاسپ
ارجاسپ | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | ارجاسپ |
منصب | شاه خلّخ |
آئین | بتپرست |
مقدسات | دیو پرستان |
پایتخت | روئین دژ |
سایر اطلاعات | |
جنگها | ایران و توران |
قاتل | اسفندیار |
پس از | جهن |
اَرجاسپ[۱]یا اَرجاسب یکی از شاهان توران است. در شاهنامه پادشاه ترکان چین(پیشتر تخارهای تخارستان قومی آریایی در چین) و توران است. تبارنامههای گوناگونی برای او آوردهاند. طبری او را پسر شاوسپ، برادر افراسیاب نوشتهاست. در مجمل التواریخ او را نوهٔ افراسیاب دانستهاند؛ ولی بلعمی او را برادر افراسیاب آوردهاست.[۲]
در شاهنامه
پادشاهی او همزمان با پادشاهی گشتاسپ و ظهور کیش زرتشت در ایران است. زرتشت دین خود را به گشتاسپ عرضه داشت و گشتاسپ او را پذیرفت، و ارجاسپ به این بهانه که گشتاسپ آیین کهن را رها کرده به ایران میتازد.
شنیدم که راهی گرفتی تباه | مرا روز روشن بکردی سیاه | |
بیامد یکی پیر مهتر فریب | ترا دل پر از بیم کرد و نهیب | |
تو او را پذیرفتی و دینش را | بیاراستی راه و آیینش را[۳] |
در این یورش چندین نفر از خویشان گشتاسپ همچون پسرانش اردشیر و شیدسپ و برادرش زریر[۴]، کشته میشوند، ولی در پایان، اسفندیار پسر بزرگ گشتاسپ در هزیمت سپاه ارجاسپ از ایران کامیاب میشود. به روایت نوشته پهلوی یادگار زریران، ارجاسپ دستگیر و قطع عضو شده و سپس آزاد میشود؛ ولی در شاهنامه او از چنگ ایرانیان میگریزد. شکست ارجاسپ را گویند که در کوه مَد-فْرَیاد مابین پَدِشْخْوارگر و کومیش رخ دادهاست.[۲]
سالها پس از ماجرای فوق، گشتاسپ با بدگویی گُرّزم به اسفندیار بدبین شده و او را در دژ گنبدان زندانی میکند و خودش هم از بلخ راهی سیستان میشود. ارجاسپ با شنیدن دربند بودن اسفندیار و نبودن گشتاسپ در بلخ بار دیگر به ایران میتازد و لهراسپ، پدر گشتاسپ را کشته و دختران گشتاسپ که به آفرید و همای نام داشتند اسیر و به روییندژ میبرد. گشتاسپ در پایان به پیشنهاد وزیر خود جاماسپ، اسفندیار را از بند رها میکند و اسفندیار با عبور از هفتخوان اسفندیار به روییندژ رسیده ارجاسپ را میکشد و خواهران خود را از بند او میرهاند.[۲]
در اوستا مکرر از جنگ دینی ایرانیان و تورانیان یاد شدهاست. نام او در اوستا «اَرِجِت اَسپَه» آمده که به معنی «دارندهٔ اسب ارجمند» است.[نیازمند منبع]
چو ارجاسپ آمد ز خلّخ به بلخ | همه زندگانی شد از رنج تلخ | |
چو ما را که پوشیده داریم روی | برهنه بیاورد ز ایوان به کوی | |
چو نوشآذر رزدهشتی بکشت | گرفت آن زمان پادشاهی به مشت[۵] |
مرگ اسفندیار ضایعهای جبران ناپذیر برای ایرانیان بود و همه باور داشتند که گشتاسپ خیرهسر او را بخاطر حفظ تاج و تختاش به کشتن داد. شاهنامه به نکتهٔ بسیار مهم تاریخی در باب آداب و رسوم ایرانیان باستان اشاره مینماید و میگوید سوگ و عزای اسفندیار هر سال نگاهداشته شد.[۶] پاسداشت عزا و ماتم برای اسطورههای دینی همچون اسفندیار در میان اقوام و قبایل ایرانی مرسوم بود.[۷] ابیات زیر این مسئله را در آن زمان حتی پیش از میلاد مسیح روشن میسازد؛ تابوت اسفندیار از زابل برگشته همه شهر و خاندان سلطنت بویژه مادر اسفندیار جنازه را مشاهده نموده رخکنان، سر و سینه زنان آماده دفن جسد اسفندیار هستند و مادر اسفندیار مشیت الهی را پذیرفته:
بپذیرفت مادر ز دیندار پند | به داد خداوند کرد او پسند | |
از آن پس به سالی به هر برزنی | به ایران خروشی بُد و شیونی | |
ز تیز گز و بند دستانزال | همی مویه کردند بسیار سال |
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «ARJĀSP». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۵ مارس ۲۰۱۶.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ iranica
- ↑ شاهنامه. جلد ششم. پادشاهی گشتاسپ، ص ۳۶۱
- ↑ که نوشته پهلوی یادگار زریران از روی او نامگذاری شده
- ↑ شاهنامه. جلد ششم. رستم و اسفندیار، ص ۴۱۵
- ↑ عقیدهٔ رایج مبنی بر اینکه سوگواری و عزا از فرهنگ عرب سرچشمه میگیرد درست نیست
- ↑ رسمهایی این چنین ، دربارهٔ سیامک و سیاوش هم موضوعیت داشتهاست
منابع
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.