داراب یکم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از کی‌داراب)
داراب
نگاره‌ای از داراب در نامهٔ خسروان
شاهان شاهنامه
نامداراب
نام تاریخیاردشیر سوم
منصبشاه
لقبکی‌داراب
فرزنداندارا، اسکندر (در شاهنامه)
اطلاعات
نبردهاجنگ با روم
نتیجه نبردشکست فیلقوس رومی
مادرهمای دختر بهمن
پیش ازدارا
پس ازهمای
دورهکیانیان
همسر(ان)ناهید (همسر یکم)
ماه‌ناهید (همسر دوم)

داراب یکم یا دارا یکم (پارسی باستان: Dārayavau-، پارسی میانه: Dārāw, Dāryāw)، یکی از شاهان ایران در شاهنامه است، که پدر دارا شناخته می‌شود.[۱] با توجه به تاریخ سنتی ایران، داراب با داریوش دوم هخامنشی همسان انگاشته می‌شود. داریوش دوم پدر اوستانوس و اوستانوس پدر آرشام دوم و آرشام دوم پدر داریوش سوم بوده‌است، و بنابراین داریوش سوم (دارا) نسب‌اش با سه نسل فاصله به داریوش دوم می‌رسد، و به‌همین جهت در تاریخ سنتی، داراب را پدر دارا دانسته‌اند.

در شاهنامه[ویرایش]

داراب در یکی از نبردهای خود با روم، با فیلقوس[۲] نبرد می‌کند و سپاه او را شکست می‌دهد و پس از صلح، ناهید دختر فیلقوس را به همسری برمی‌گزیند و با خود به ایران می‌آورد. داراب از ناهید به دلیل نفس بد بویش دل‌آزرده می‌شود و او را که باردار است به روم بازمی‌گرداند. اسکندر از ناهید در خانهٔ فیلقوس به دنیا می‌آید. به دلیل ترس از سرافکندگی تولد اسکندر مستور می‌ماند و اسکندر پسر فیلقوس شناخته می‌شود. بدین سبب کینهٔ ایرانیان در دل رومیان ریشه می‌دواند.[۱]

داراب که همسر دیگری برگزیده است، صاحب فرزند دیگری به نام دارا می‌شود. داراب پیش از مرگ دارا را جانشین خود می‌کند و درمی‌گذرد. در زمان حمله اسکندر، دارا (داریوش سوم هخامنشی) از اسکندر شکست می‌خورد.

داراب در داراب نامه[ویرایش]

داراب در قایق، داراب نامه مصور

ابوطاهر داستان بهمن را دنبال می کند که بیشتر از شاهنامه معروف است، پدرش، شاهزاده کیانی اسفندیار با قهرمان اساطیری ایرانی رستم جان خود را از دست داده بود. پس از مرگ پدر، بهمن که اردشیر نیز نامیده می شد، به داراب نما، اد. تاج و تخت ایران. در فصل اول «داراب‌نامه» آمده است که بهمن با شاهزاده همای، دختر پادشاه مصر ازدواج می‌کند، اما قبل از تولد فرزندشان توسط اژدها کشته می‌شود. همای اکنون فرمانروای امپراتوری ایران است. برخلاف این، فصل دوم با اشاره به این که همای دختر اردشیر است آغاز می شود که او در انتظار فرزندش است. این روایت منطبق بر روایت «شاهنامه» است که از ابوطاهر نیز پیروی می‌کند، زیرا او از رها شدن کودک پسر در فرات و یافتن او توسط یک شستشوگر خبر می‌دهد. چون او را در آب (فارسی «درآب») یافته، او را «داراب» می‌خواند. در تاریخ، داراب‌نامه و شاه‌نامه تفاوت قابل‌توجهی دارند.

جوانی داراب[ویرایش]

ابوطاهر می گوید که داراب از ده سالگی از ادامه کار به عنوان لباسشویی خودداری کرد. از آنجایی که او از بدو تولد با شکوه و جلال سلطنت احاطه شده است، به راحتی موفق می شود خود را در هنر جنگ آموزش دهد و توانایی های برجسته خود را به نمایش بگذارد. این به او امکان دسترسی به دربار همای در بغداد را می دهد، که او را به عنوان پسر خود می شناسد و می خواهد او را پادشاه کند. با این حال، او از پذیرش سلطنت سرباز می زند، زیرا در خواب فهمیده است که هنوز برای آن آماده نیست. او پایتخت را ترک می کند و نذر می کند که در فرصتی مناسب بازگردد (فصل ۳).

سفر داراب[ویرایش]

داراب که اکنون حدود 18 سال دارد، اکنون به دنبال شستشوگر و همسرش که او را بزرگ کرده اند، می رود. این او را به یک سفر طولانی در آب و خشکی هدایت می کند. او در منطقه عمان با ملکه طمروسیه (تمروسیه) ملاقات می کند که شوهرش در جنگ علیه او کشته شده است. او عاشق داراب می شود و او را در سفر دنبال می کند، اما پس از انواع ماجراها از او جدا می شود و در نتیجه تجربیات او و بعدها برادرش مهراسب نیز بیشتر می شود. قهرمانان با آدم خوارها، سیکلوپ ها، هیولاها، آدمیان، آفتاب گردان ها مواجه می شوند یا توسط تاجران برده ربوده می شوند. در نهایت، شخصیت های اصلی داستان همیشه موفق می شوند خود را از مخمصه های خود رها کنند. وقتی اوضاع خیلی ناامید است، داراب با مداخله الهی نجات می یابد. از آنجایی که داراب به دروغ از مرگ تمروسیه مطلع شد، شاهزاده زنکالیسا، دختر پادشاه خورشید پرستان را به همسری گرفت (فصل 5). مدتی بعد، محراسب بدون اطلاع از این ارتباط، با خواهر زنکالیسا در جزیره زن یک چشم ازدواج می کند (فصل 7). دو زن داراب در مسیرهای پرپیچ و خم متوجه یکدیگر می شوند و پس از اینکه تمروسیه با معشوق خود ملاقات می کند، در یک سفر با قایق توسط زنکالیسا به قتل می رسد و در آب پرتاب می شود. داراب برای نجات پسری که بلافاصله قبل از آن به دنیا آمده بود شتافت و نام او را «داراب» گذاشت، زیرا او را «در آب» یافت. زنکالیسا و پدرش اندکی بعد بر اثر گزش مار می میرند (فصل 9). داراب اکنون عازم سفری پرماجرا به ایران می شود، در راه با شوینده ثروتمندی که روزی او را در آب یافته بود، ملاقات می کند و در پایان سفر بر تخت سلطنت می نشیند. (فصل ۱۵)

داراب به عنوان پادشاه روم و تولد اسکندر[ویرایش]

داراب به عنوان پادشاه ایران، در ابتدا از حملات اعراب و بیزانسی ها جلوگیری می کند. او از حاکم شکست خورده روم (بیزانس)، فیلقوس، می خواهد که دخترش ناهید را به همسری به او بدهد. با این حال، او را پس از شب عروسی به دلیل بوی بد دهان باز می گرداند. ناهید مخفیانه فرزندشان را به دنیا می آورد که اسکندر نام دارد. در ابتدا پیرزنی از او مراقبت می کند و در چهار سالگی او را نزد ارسطو می آورد. این او را در علوم مختلف مانند فلسفه، پزشکی و هندسه، اما بالاتر از همه در طالع بینی و تعبیر خواب آموزش می دهد. اسکندر در ده سالگی به دربار سلطنتی روم آمد و چند سال بعد توسط فیلقوس، پدربزرگش، جانشین او شد. پس از انواع مبارزات برای تاج و تخت، سرانجام اسکندر به پادشاهی رسید، در حالی که برادر ناتنی او داراب دوم، پسر داراب اول و تمروسیه، فرمانروای ایران شد.(فصل ۱۵)

بازتاب و اثرگذاری خبر[ویرایش]

ایرانیان با چنین داستانی برای اسکندر جهان‌گشا، نژادی ایرانی قائل شده بودند و او را برادر داریوش سوم به حساب می‌آورند. همین داستان زیربنای اسکندرنامه و روایت‌های مثبت منتسب به اسکندر را به وجود می‌آورد.[۱]

منشأ خبر[ویرایش]

سرگذشت افسانه‌ای اسکندر قطعاً منشأئی ایرانی و پهلوی[نیازمند ابهام‌زدایی] ندارد و در اصل از منابع رومی و سریانی به عربی و از آنجا به آثار زبان فارسی راه پیدا کرده‌است. چرا که در متن‌های دینی، اسکندر همیشه با لقب گجسته[۳] مورد نفرین است و در روایت‌های زرتشتی سوزاندن اوستا به او نسبت داده شده‌است.[۴]

پانویس[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ تاریخ اساطیری ایران، ص ۷۷
  2. (فیلیپ دوم مقدونی)
  3. ملعون
  4. تاریخ اساطیری ایران، ص ۷۸.

منابع[ویرایش]

  • آموزگار، ژاله؛ تاریخ اساطیری ایران، تهران: سمت، ۱۳۸۶.
  • حسین، الهی قمشه‌ای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.