بهرام گور
بهرام پنجم وَرَهْرانْ 𐭥𐭫𐭧𐭫𐭠𐭭 | |
---|---|
شاهنشاه ایران و انیران[۱] | |
پانزدهمین شاهنشاه ساسانی (ایرانشهر) | |
سلطنت | ۴۲۰ – ۴۳۸ |
پیشین | یزدگرد یکم (رسمی) خسرو زورستان (مدعی) |
جانشین | یزدگرد دوم |
زاده | ۴۰۰ |
درگذشته | ۴۳۸ (۳۸ سال) ماد، ایرانشهر |
همسر(ان) | سپینود |
فرزند(ان) | یزدگرد دوم |
خاندان | خاندان ساسان |
پدر | یزدگرد یکم |
مادر | شوشاندخت |
بهرام پنجم یا وهرام پنجم (به پارسی میانه: 𐭥𐭫𐭧𐭫𐭠𐭭 ت.ت. 'وَرَهْرانْ'؛ ۴۰۰ تا ۴۳۸ میلادی)، مشهور به بهرام گور، پانزدهمین شاهنشاه ایران و انیران از دودمان ساسانی بود که در سال ۴۲۱ میلادی جانشین پدر خود، یزدگرد یکم، شد و بر تخت شاهنشاهی ایرانشهر نشست. بهرام گور تا سال ۴۳۸ میلادی، نزدیک به ۱۸ سال، پادشاهی کرد. او را در کودکی نخست به لَخمیان—جامعهای از اعراب که به عنوان دستنشاندهٔ شاهنشاهی ساسانی بخشی از جنوب عراق امروزی را در اختیار داشتند—سپردند تا نزد آنها پرورش یابد. پس از مرگ یزدگرد، بهرام با سپاهی که مُنذِر بن نُعمان در اختیار او گذاشته بود، به تیسفون (پایتخت ساسانیان) رفت و پس از حل اختلافات با بزرگان و همچنین شکست دادن خسرو، دیگر مدعی مقام پادشاهی، به سلطنت رسید.
بهرام در اولین سال حکومتش با امپراتوری بیزانس وارد جنگ شد. این جنگ زمینهٔ دینی داشت و به دلیل اختلافات میان مسیحیان و زرتشتیان آغاز شد. در این جنگ ابتدا رومیان به پیروزیهایی رسیدند ولی با فرارسیدن سپاه منذر به یاری ساسانیان، نبرد ادامه یافت تا جایی که طرفین ادامه جنگ را بیهوده دیدند و معاهدهای مبنی بر صلح دینی منعقد کردند، ولی طی نقض قراداد اختلافات آنها شدت گرفت تا با پیشنهاد بهرام صلح دیگری صورت گرفت. پس از بستهشدن قرارداد صلح، اهالی دیلم بر سر این مسئله بر ضد بهرام شوریدند اما بهرام آنها را سرکوب کرد. در دوران بهرام حملات هپتالیان از شرق شدت گرفت و او برادرش نرسه را موقتاً بر تخت نشاند و به مبارزه با هپتالها پرداخت و بهرام در این نبرد پیروزیهایی بهدستآورد. همچنین، به هندوستان حمله کرد.
ارمنستان از جمله مسائل دیگری که همواره مورد توجه ساسانیان و هم چنین بهرام بودهاست که از اصلیترین دلایل کشمکشهای ایرانیان و رومیان بودهاست. در دورانی که بهرام درگیر جنگ با اقوام شرقی بود، خاندان اشکانی ساکن ارمنستان این فرصت را مغتنم شمردند و بر ارمنستان چیره شدند، ولی بعد از مدتی در اثر درگیری با ناخارارها تضعیف شدند و ارمنستان بار دیگر جزو ایالات ایران گشت. در دورهٔ بهرام در اثر رفتار خشونتآمیزی که با مسیحیان داشت به مهاجرت اجباری آنها منجر شد اما رفتار او با یهودیان کاملاً مسالمت آمیز بود و عدهای آن را ناشی از یهودی بودن مادر بهرام میپندارند.
بهرام از جمله شناختهشدهترین پادشاهان ساسانی است که داستانهای بسیاری را در ادبیات فارسی به او نسبت داده و شعرهای فراوانی را راجع به او سرودهاند. مرگ بهرام نیز در ادبیات با افسانه پیوند خوردهاست، بهطوری که در پی شکار گوری به باتلاق فرورفته است. او به شکار گورخر علاقه بسیاری داشت و در تاریخهای سنتی آمدهاست که نهایت یک روز در حین شکار گور در باتلاقی فرورفت از دنیا رفت.
ریشهٔ نام
[ویرایش]بهرام از کلمهٔ ایرانی باستان «Vṛθragna» و اوستایی «Vərəθraγna» به معنی «خدای پیروزی» گرفته شدهاست و معادل آن در زبان پارسی میانهٔ «Warahrān» و «Wahrām» (که بیشتر «wlhlʾn» تلفظ میشود)، در و زبان پارتی «*Warθagn» است که به صورت قرضی در زبان ارمنی «Vahagn» و به صورت «Wa(r)hrām» (که «wryhrm» تلفظ میشود) به صورت قرضی در زبان ارمنی «Vrām» تلفظ میشود.[۲]
نام بهرام در اوستایی «وِرِثرَغنه» و در فارسی میانه «وَرَهران» و «وَهرام» بوده و معنی آن «آمادهٔ نبرد» و «پیروزمند» است. بهرام نه تنها در منابع اسلامی متقدم، بلکه در بعضی از متنهای پهلوی مانند زَندِ وَهمَن یَسن و شهرستانهای ایران نیز به لقب «گور» مشهور گشتهاست؛ و حتی در یک شعر فارسی مجعول منسوب به خود بهرام نیز این لقب آمدهاست. بر اساس برخی روایتها، شهرت وی به «گور» به سبب علاقه یا چیرهدستی او در شکار گورخر بودهاست. از وی در ادبیات فارسی با لقبهای دیگری چون «گورخان» و «صحرانشین» نیز یاد شدهاست.[۳][۴]
وضعیت سیاسی و اجتماعی پیش از بهرام
[ویرایش]در سده چهارم، میتوان گفت که مسیحیت تبدیل به تهدیدی جدی برای کیش زرتشتی شده بود و پذیرش آن توسط ارمنیها باعث شده بود تا پیوند آنان با رسوم باستانیشان فراموش شود. ارمنستان و گرجستان با پذیرش مسیحیت، به امپراتوری روم شرقی نزدیکتر شده بودند. امپراتورهای روم، خودشان را رهبران تمامی مسیحیان دنیا میشمردند و به این ترتیب، مسیحیان شاهنشاهی ساسانی مورد ظن بودند. شاهان قدرتمند ساسانی همچون شاپور دوم به گسترش مسیحیت واکنش نشان داده و مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. شاپور دوم که شاهی قدرتمند بود، امنیت را در داخل شاهنشاهی و در مرزهای آن برقرار کرده بود و در کنترل قبایل بیابانگرد هم موفق بود.[۵] پس از او، سه شاه بر تخت شاهنشاهی نشستند که یکی پس از دیگری توسط اشراف و بزرگان خلع شده و به شکل خشونتآمیزی به قتل رسیده بودند، پایان ناگهانی زندگی اردشیر دوم و بهرام چهارم، گواهی بر قدرت دسیسهبازی و توطئهگری اشرافزادگان در اجرای خواستههای خویش و تحمیل آن به حکومت مرکزی و ناکامیابی کوششهای دراز مدت شاپور دوم در استواری اقتدار حکومت مرکزی است. فرمانروایان پیدرپی از جهت توانایی رزمی یا برتری شخصیت، چندان برجسته نبودند.[۶] با وجود اینکه شاپور سوم، دستنشانده اشرافزادگان ساسانی بود، ولی به توطئه و تحریک همانها کشته شد؛ چرا که سعی کرده بود روابط دوستانه با امپراتوری روم برقرار کند.[۷] با وجود اینکه یزدگرد، دستنشاندهٔ اشرافزادگان بود، اما در سلطنت خود بارها توفیق یافت تا از توسعهٔ نفوذ ایشان جلوگیری کند. قبل از رسیدن به پادشاهی به نیکرفتاری و خوشخلقی معروف بود و این مسئله، عامل عمدهٔ رضایت اشرافزادگان مخالف بهرام چهارم در به قدرت رسانیدن او بود.[۸] بنابراین یزدگرد یکم باید به این روند واکنش نشان میداد و او این کار را با کشتن بسیاری از اشراف و بزرگان انجام داد و در نتیجه «بزهکار» لقب گرفت.[۹] در طول سلطنت یک از این سه شاه، بهرام چهارم، ارمنستان استقلال خود را از دست داده، بخش غربی آن تبدیل به یکی از استانهای روم شد و بخش شرقی آن تحت فرمانروایی ایرانیها درآمد.[۱۰] از این مرحله به بعد، شاهان دیگر خودشان را از نژاد خدایان نمیدانستند و در عوض فرمانروایی این جهانی که پرستنده مزدا بودند، بهشمار میرفتند.[۵]
نسب و نیا
[ویرایش]گزارشهای تاریخیِ متفاوتی پیرامون نیا و نسب ساسانیان به ویژه اردشیر، بنیانگذار سلسله ساسانی وجود میدارد. براساس گزارش طبری، اردشیر پسر بابک پسر ساسان بودهاست. روایت دیگری که در کارنامهٔ اردشیر بابکان میباشد، و شاهنامهٔ فردوسی نیز همان را بیان داشته، چنین آورده که اردشیر، زادهٔ ازدواج ساسان —فردی از نوادگان دارا— با دختر بابک، حاکمی محلی در ایالت پارس بودهاست.[۱۱] در شاهنامهٔ فردوسی بر تبار شرقی ساسان یاد شدهاست که ممکن است نشان از آن بدارد که خاندان وی از شرق آمده بودند. بههرروی و با وجود همهٔ این دشواریها میتوان گفت که اردشیر که خود را از تبار ایزدان مینمایانده، ممکن است ساسانیان «ساسان» را به مرتبهٔ خدایی رسانده باشند.[۱۲][۱۳] منابع اولیهٔ اسلامی که برگرفته از روایات ساسانیاند، بر عارف و زاهد بودن ساسان تأکید داشتهاند و در حقیقت تبارجای ساسان را هندوستان —که مرکز ریاضت است— ذکر کردهاند. تنها بدین روش بود که اردشیر توانست تبار دوگانهٔ اشرافی-مذهبی برای خویش برسازد. شگفت نیست که در روایات مذهبی ساسانی، بر تبار مذهبی اردشیر و در گزارشهای سلطنتی بر نیای اشرافی وی تأکید و سپس به روایات مذهبی از او پیوند داده میشود. بههرروی ساسان هر که بوده و هر کجا میزیسته، بومی پارس نبوده و در منابع، شرق و غرب فلات ایران بهعنوان خاستگاهاش ذکر شدهاست.[۱۳]
تولد و سالهای پیش از حکومت
[ویرایش]۴۰۰ میلادی | تولد | |
۴۲۱ میلادی | به تخت نشستن | |
۴۲۱ میلادی | جنگ با روم | |
۴۲۲میلادی | انعقاد قرارداد صلح با رومیان و برقراری آزادی مذهبی طرفین | |
۴۲۴ میلادی | مستقلسازی کلیسا ایران از امپراتوری بیزانس | |
۴۲۸ میلادی | انقراض سلسله اشکانی ارمنستان | |
۴۳۸ میلادی | مرگ بهرام گور |
تولد
[ویرایش]بهرام پنجم، پسر یزدگرد یکم، پانزدهمین پادشاه ساسانی، بود. منابع مختلف، نسبِ یزدگرد را مورد تردید قرار داده که در این باب اختلاف نظرهای فراوانی داشتهاند. عدهای از مورخان اسلامی همانطور که بلعمی در ترجمهٔ تاریخ طبری نوشتهاست، او را فرزند شاپور سوم و عدهای نیز او را فرزند بهرام چهارم دانستهاند. برای نمونه، حمزهٔ اصفهانی او را پسر بهرام معرفی کردهاست، اما دینوری ادعا کرده که یزدگرد پسر شاهپور بود و پس از عموی خود زمام حکومت را به دست گرفت، ولی ابن اثیر از قول دیگر مورخان مینویسد، یزدگرد پسر بهرام کرمانشاه نبودهاست بلکه برادرش بودهاست که بعد از او به سلطنت رسید.[۱۴][۱۵][۱۶] طبق گزارشی از اخبار الطوال دینوری، هنگام مرگ یزدگرد، پسرش بهرام در خورنق حیره تحت سرپرستی منذر بودهاست که پدرش یزدگرد او را در کودکی بدانجا فرستاد تا در جایی خوش آب و هوا تربیت شود، بنابه گزارش شهرستانهای ایرانشهر، او از یک زن یهودی به نام شوشاندخت زاده شد. شوشاندخت همسر یزدگرد و فرزند راس جالوت رهبر یهودیان بودهاست و به همینخاطر، یهودیان بهرام را نه تنها پادشاهی زرتشتی بلکه پادشاهی یهودی دانستهاند و بلعمی بر این باور بودهاست که بهرام پسر یزدگرد اول بود که طبق خواسته او برای تربیت نزد منذر به حیره فرستاده شد و حمزه اصفهانی نیز در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان این گفته را تأیید میکند.[۱۴][۱۵][۱۶] بر اساس آنچه ثعالبی گفتهاست، فرزندان یزدگرد در کودکی جان خود را از دست میدادند و با تولد بهرام در هشتمین سال حکومت پدرش، مهر او بر دل یزدگرد نشست و در نگاهداری از او تلاش زیادی کرد. اختربینان دربار طبق خواستهٔ یزدگرد به پیشگویی زندگی بهرام پرداختند. آنها با نگاه کردن به حالات مختلف آسمان، از پادشاه شدن بهرام و کامیابی او در آینده و تربیتش در جای خوش آب و هوا خبر دادند و به یزدگرد توصیه کردند که بهرام جایی دور از خانه پرورش یابد، یزدگرد که از این خبر شاد گشت به آنها هدایای ارزشمندی بخشید و در میان اقوام مختلف که در بارگاه او حضور داشتند، اعراب را به این منظور برگزید.[۱۷][۱۸] فردوسی نیز میگوید:
یزدگرد از زاده شدن بهرام شادمان شده بود و ستاره شماران ایرانی و هندی پیشگویی کرده بودند آن کودک فرمانروایی گرانمایه و پرهیزگار و پادشاه همه گیتی خواهد شد؛ و از سوی دیگر موبدان از ترس این که بهرام خوی زشت پدر گیرد و فرمانروایی ستمگر و اهریمنی شود از پادشاه خواستند که بهرام را به دست دایه ای سپارد تا به نیکی پرورش یابد و هنرهای شاهانه را بیاموزد.[۱۸]
طبری از زاده شدن بهرام چنین روایت میکند:
گویند تولد وی به هرمزد روز فروردین ماه، هفت ساعت از روز برآمده بود و پدرش، یزدگرد، به هنگام تولد وی، منجمان دربار را خواست و بگفت تا زایچه وی را معین کنند و سرنوشت وی را بگویند. منجمان درجه خورشید بگرفتند و طالع نجوم بدیدند و به یزدگرد گفتند که خدای، پادشاهی پدر را به بهرام دهد و رضاع وی در جایی باشد که پارسیان ساکن آن نباشند.[۱۸]
زندگی در حیره
[ویرایش]یزدگرد، از منذر بن نعمان ــ که حاکم دست نشانده ایران در حیره بود ــ خواست تا بهرام نزد خود در حیره ببرد و خود مسئولیت تربیت وی را برعهده بگیرد. یزدگرد، منذر را بهواسطه قبول درخواست وی هدایا داد و او را رام ابزود یزدگرد (شادی یزدگرد افزود) خطاب کرد. در این دوره دولت حیره که توسط لخمیان اداره میشد که در اوج شکوفایی خود به سر میبردند اما از مناطق دست نشاندهٔ دولت ساسانی محسوب میشدند. طبق گفته اختربینان، حیره از هر نظر بهترین مکان برای رشد پادشاه آیندهٔ ایرانشهر بود.[۱۸]
منذر بن نعمان که بهرام را به دربار خود برد، در بهترین جای حیره توسط داییگان تازی و ایرانی ــ که به داشتن خرد، فضیلت و تنی سالم مشهور بودند ــ پرورش داد و کاخهای زیبای خورنق و سدیر را برای استراحت بهرام بنا کرد و تمام تلاش خود را برای گرامی داشتن بهرام انجام داد. گفته میشود، هنگامی که بهرام به پنج سالگی رسید، از منذر در خواست کرد تا اسب سواری، تیراندازی و دبیری را به او بیاموزند. منذر در جوابش گفت که هنوز برای چنین هنرهایی بسیار جوان است اما بهرام هم به او یادآوری کرد که از تبار پادشاهان است و برای آمادگی رسیدن به پادشاهی، باید در انواع دانش را فرا بگیرد و در آنها پیشرفت کند و این ویژگیهایی است که او را به عنوان پادشاه از دیگران متمایز میکند. با سخنان بهرام، منذر از یزدگرد خواست تا تیراندازان، اسب سواران، دانشمندان پارسی و رومی و داستان گویان عربی را برای تربیت بهرام به درگاه او بفرستد. وقتی بهرام به ۱۴ سالگی رسید، در همهٔ هنرهایی که آموزش دیده بود حتی از استادان خود نیز پیشی گرفت و در انتخاب اسبان و رام کردن آنها تبحر خاصی داشت. هم چنین فرهنگ مردمان حیره را نیز به خوبی فراگرفت.[۱۹]
بازگشت به ایرانشهر
[ویرایش]طبق گفتهٔ طبری، شاهزاده بهرام پس از آن که انواع هنرها و مهارتها را فرا گرفت، به سوی یزگرد بازگشت اما یزدگرد که با پسران خود رفتار درستی نداشت او را به خدمت و رنج زیاد واداشت. در این هنگام، تئودئوس برادر امپراتور روم، آرکادیوس، که به نزد یزدگرد آمده بود، بهرام بااصرار او توانست بار دیگر به حیره بازگردد. اما ثعالبی میگوید که بهرام به دلیل این که روزی پیش تخت پدر به خواب رفته بود توسط پدر در ایوان شاهی محبوس شده بود و تنها در جشن نوروز و سده میتوانست شاه را ملاقات کند تا این که با وساطت نماینده امپراتور روم آزاد شد و به حیره رفت و تا پایان کار او به عیش و نوش پرداخت.[۲۰]
این پادشاه که به پادشاه تاریخ و افسانه شهرت دارد، همانطور که پیداست در باب هر بخش از زندگی وی نظرات مختلفی وجود دارد که بعضی جنبهٔ تاریخی و بعضی جنبهٔ افسانهای دارند. گزارشهای تاریخی حاکی از شیوهٔ زندگی بهرام هیچ نشانهای از تبعید وجود نداشتهاست و حتی او برای رسیدن به سلطنت در حیره تربیت میشدهاست. هم چنین طبق منابع تاریخی که از دوران ساسانی بهدست آمدهاست و همچنین منابع ارمنی و گرجی همزمان با این دوره، در این دوره شاهزادگان به ویژه ولیعهد باید تمام دانشها و فنون و رسوم مناسب با پادشاهی را فرا میگرفت و صفاتهای اخلاقی همچون خویشتنداری را میآموخت. بدین منظور نهادی به نام دایگانی وجود داشت که این کار را انجام میداد. مطابق با اسناد و گزارشهای که به دست ما رسیدهاست در نهاد دایگانی که به پرورش شاهزادگان خاندان سلطنتی نیز شهرت داشت، بسیاری از شاهزادگان حتی خاندانهای نژادهای ایرانشهر در دورهٔ ساسانی فرزندان خود را به این نهاد میسپردند و یکی از مشهورترین مثالهایی که درین باره وجود دارد، پرورش یافتن بهرام گور نزد منذر بن نعمان در حیره است.[۲۱]
اما عدهٔ از پژوهشگران تاریخ معتقدند که بهرام در حیره زندگی تبعید گونهای داشتهاست، نولدکه میگوید که نوع تربیت بهرام سبک ایرانی داشتهاست و عربی نبودهاست و این خود نشاندهنده این است که بهرام از کودکی در حیره پرورش نیافت و این خود ما را به شک در مورد تبعید شدن بهرام میاندازد و این نکته را نیز باید به یاد داشت که اگر تمام داستان پرورش بهرام در حیره توسط پادشاهی عرب افسانه باشد، پس علت این که بهرام در میان عربها بودهاست را میتوان درگیری و کشمکشهای بزرگان دربار را پیش از مرگ یزدگرد دانست.[۲۲][۲۳]
حیات سیاسی
[ویرایش]درگیریها با بزرگان پیش از رسیدن به سلطنت
[ویرایش]با مرگ یزدگرد در سال ۴۲۱ میلادی که احتمال داده میشود با دسیسهٔ اشراف از بین رفته باشد، بزرگان و خاندانهای بزرگ که میتوان وستهم (یا گستهم)، اسپهبد بابل، یزدگشنسب پاذگسبان، پیرک از خاندان مهران، گودرز دبیر لشکر، گشنسب آذرویش ناظر مالیات اراضی و پناه خسرو روانگان مدیر خیرات و وقف را نام برد. این افراد با توجه به سیاست که یزدگرد در پیش گرفته بود، با یکدیگر متحد شدند تا پسران او را برای نشستن بر تخت شاهی از میان بردارند. پسران یزدگرد، شاپور، بهرام، نرسه بودند. شاپور، پس از مرگ ورامشاپوه، شاه ارمنستان، از جانب پدر، به عنوان نائب السلطنه به ارمنستان فرستاده شد که پس از مرگ یزدگرد، برای نشستن بر تخت شاهی به دربار تیسفون رفت اما توسط اشراف یا بنا به روایتی توسط شورشیان ارمنی به قتل رسید.[۲۴][۲۵]
با وجود این که بزرگان از لیاقت بهرام برای شهریاری آگاه بودند؛ ولی بر این باور بودند که چون او در نزد اعراب حیره تربیت شده، خوی عربی دارد و با فرهنگ و مناطق مختلف ایران آشنایی ندارد و اشراف، شاهزاده خسرو را که از نوادگان اردشیر بابکان بهشمار میرفت را به سلطنت نشاندند و نرسه که کوچک بود، نمیتوانست کاری انجام دهد. در این میان بهرام به شدت خشمگین شد از منذر که نزد او پرورش یافته بود کمک خواست و منذر نیز دو گروه از سواره نظامهای خود به نام تنوخ که از اعراب تشکیل شده بودند و سواران ایرانی به نام سفید رخشان را به سرکردگی پسرش نعمان با بهرام راهی تیسفون شدند. در این هنگام بزرگان با دیدن اوضاع سخت آشفته و هراسان شدند و بنابراین با بهرام و منذر به مذاکره پرداختند و اقرار کردند که سیاستهای یزدگرد آنها را واداشت تا از به سلطنت رسیدن فرزندانش ممانعت کنند.[۲۶]
طبق روایتهایی که با افسانه ترکیب شده، بهرام از رفتار و ظلمهایی که پدرش روا داشته ابراز تاسف کرد تا بهنحوی از بزرگان و روسا دلجویی کند، او به خداوند و فرشتگان و موبدان سوگند یاد کرد تا بدخوییها و ستمگریهای پدر را جبران کند هم چنین او وعده داد تا مالیات را کاهش دهد و موقعیت خاندانهای کهن و مرزبانان و اسواران را بالا برد و حقوق سپاهیان را افزایش دهد و اگر تا پایان اولین سال فرمانروایی نتوانست کارهایی که متعهد شده را انجام دهد از سلطنت چشم پوشی کند و به فردی شایسته بسپارد؛ و به گفتههای موبدان و پیشنهادهای خردمندان توجه کند و و بزرگان ایرانی از یک سو از گفتههای بهرام خرسند شده و از سویی دیگر از جنگ با بهرام بیمناک شدند و برای هماندیشی گرد آمدند و خود دو دسته را تشکیل دادند. دسته ای که با سخنان بهرام موافق بوده دسته ای نیز خواستار سلطنت خسرو بودند.[۲۷]
با وجود اینکه تخت شهریاری حق بهرام بود ولی برای از بین بردن اختلافات پیشنهادی به آنان عرضه کرد به صورتی که به نبرد تن به تن با خسرو بپردازد یا این که با قرار دادن تاج و تخت پادشاهی در میان دو شیر، یکی از این دو آن را به دست آورد، در واقع انتصاب پادشاه را به خداوند واگذار کند. ایرانیان که از قدرت و جنگاوری بهرام آگاه بودند، دومین پیشنهاد را برگزیدند و سپهبذ بستام شیرها را نزدیک تاج آورد، بهرام که در انواع فنون جنگی تبحر داشت هر دو شیر را کشت و خسرو نیز از انجام این کار امتناع ورزید در نتیجه در میان حیرت همگان، صاحب تاج و تخت شد. خسرو و بزرگان شادباش خود را به بهرام عرضه داشتند و روز دیگر از نعمان خواستند تا شاه اشتباهات گذشته آنان را ببخشد.[۲۸][۲۹]
حیات نظامی
[ویرایش]جنگ با روم
[ویرایش]در سال ۴۲۱ میلادی میان ایران و بیزانس جنگ پس از اعدام تعدادی از مسیحیان که قصد حمله به آتشکدهها را داشتند، درگرفت. زمینههای این جنگ از قبل فراهم شده بود. فرمانده بیزانس، آردابوریوس، با گذشتن از ارمنستان و دجله به میانرودان رسید و در آن جا ایرانیان را به فرماندهی مهرنرسه از پای درآورد. مهرنرسه و سپاهیانش که از رومیان شکست خورده بودند و توان مقابلهٔ دیگری را نداشتند، به قلعه نصیبین گریختند و آردابوریوس آنان را تا پشت دیوار نصیبین تعقیب و محاصره کرد و این محاصره تا رسیدن بهرام و ایرانیان به همراه اعراب حیره به فرماندهی نعمان بن منذر ادامه داشت و با رسیدن آنان، رومیان تمام ادوات خود را سوزاندند و پا به فرار گذاشتند چون میدانستند که مقاومت در برابر سپاه پر قدرت بهرام بی فایده است و بهرام نیز به سوی آنان شتافت و او تا نزدیکی شهر تئودوسیوپولیس که در دوره تئودوسیوس دوم برای حفاظت از ارمنستان روم بنا شده بود، پیش رفت و با درگرفتن سلسله نبردهای کوچک و بیحاصل هر دو گروه از ادامهٔ این جنگها دست برداشتند.[۳۰]
این نبرد که ریشهٔ دینی داشت، در سال ۴۲۲ میلادی با پذیرش توافقنامه ای میان طرفین مبنی بر، برگزاری آیینهای دینی زردشتی و مسیحی در بیزانس و ایران به صلح انجامید و رومیان نیز متعهد شدند که در مقابل حفاظت ساسانیان از تنگههای قفقاز در برابر اقوام شمالی هزینهای را به عنوان باج به ایرانیان بپردازند اما گاهی از این کار امتناع میورزیدند. به گفتهٔ مالالاس، بهرام پیامی به پروکوب، که فرماندهی سپاه شرق روم را بر عهده داشت و از جانب تئودوسیوس دوم برای جنگ با ایرانیان آمده بود رساند که اگر در میان رومیان کسی بتواند یک پهلوان ایرانی را شکست دهد، صلح با روم را میپذیرد. پیشنهاد بهرام مورد قبول واقع شد و در طی نبردی که میان آئروبیندوس گوتی و آدرازانس جنگجوی ایرانی درگرفت، آدرازانس پیروز شد و بهرام با پذیرش صلح به ایران بازگشت. در مورد معاهدهٔ صلحی که انجام شد، پروکوپیوس معتقد است که، تئودوسیوس دوم، فرمانده آناتولیوس را برای صلح به سوی ایرانیان فرستاد و وقتی به سپاه ایران رسید، پیاده به سوی بهرام رفت و موجب حیرت بهرام شد، بااین کار، بهرام به عقب رفت و سپاه خود را از مرزهای روم بیرون راند؛ و بهرام علاوه بر پذیرش صلح، پیشنهاد داد که هیچ پادگانی در مرزها به وجود نیاورند. مشخص است که پروکوپیوس، وقایع ۴۲۲ میلادی را با حوادثی که در دوران یزدگرد دوم روی داده با هم تلفیق کرده زیرا آناتولیوس در دوران یزدگرد دوم فرمانده سپاه روم در نواحی شرفی بودهاست و یک قرارداد صلح را به اجرا درآورد؛ و بنا بر یک گزارش مسیحی، بهرام با دیدن انسان دوستی که آکاکیاس اسقف شهر آمد، که با فروختن زیورآلات کلیسا و خریدن اسیران ایرانی از رومیان برای نمایان ساختن حسن نیت خود این کار را انجام داد. بهرام تحت تأثیر این کار قرار گرفت و از اذیت کردن مسیحیان در ایران دست کشید. طبق گفته جلیلیان ان این داستان موثق نیست و ظاهراً برای نشان دادن قدرت کلیسا ساخته شدهاست.[۳۱]
بهرام و جنگ با هپتالیان
[ویرایش]در سده پنجم میلادی، منازعاتی میان ساسانیان و مهاجمانی که از آسیای مرکزی به مرزهای شمالی و شرقی ایران هجوم میآوردند، درگرفت. در این دوره بزرگترین دشمن ساسانیان، هونهای سپید/هپتالیان که میان آمودریا و سیردریا قدرت گرفته بودند، محسوب میشدند. آنها فشار زیادی بر کوشانیان آوردند و جانشین کوشانیان شدند و تا سده ششم دشمن قدرتمندی برای ساسانیان بهشمار میرفتند. در دورهٔ بهرام پنجم، تهاجمات هپتالیان در نواحی شرقی ایران افزایش یافت، آنها بر این باور بودند که بهرام پادشاه بی کفایتی است. بهطوری که آنها تا مرو در خراسان پیشروی و یورش بردند. البته آنها از سوی امپراتوری روم حمایت میشدند بهطوری که امپراتوری به آنها کمک مالی میکرد و هم چنین آنها را در سایر مناطق آزاد گذاشت تا به راحتی به مرزهای ایرانشهر حمله کنند. بهرام با مشاهدهٔ این اوضاع برادرش نرسه را بر تخت نشاند و به سوی آذربایجان تاخت. بعضی از ایرانیان بر این باور بودند که بهرام توانایی مواجه با هپتالیان را ندارد و از ترس جان خود برای خاقان پیامی مبنا بر پذیرش باج و ساو و صلح فرستادند. در این میان بهرام پنهانی از سمت دریای خزر به سوی خراسان رفت و در کشمهین در حوالی مرو با سپاهیان ورزیده و آماده خود به هپتالیان حمله برد و خاقان هپتالیان را شکست داد و خاتون که شهبانوی خاقان بود به اسارت سپاه بهرام درآمد و بهرام آنها را در راه بازگشت به آتشکده آذرگشنسب پیشکش کرد و تاج خاقان را نیز در همانجا قرار داد. بهرام به تیسفون بازگشت و برادرش نرسه را حاکم خراسان کرد.[۳۲][۳۳][۳۴]
بهرام و نبرد با دیلمیان
[ویرایش]براساس منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص، اهالی دیلم و گیلان علیه بهرام پس از نبرد با روم شوریدند؛ و بهرام در پاسخ به شورش دیلمیان، همراه با ارتش خود به دیلم لشکر کشید و توانست این قلمرو را در نزدیکی دریای مازندران یا کاسپین به تصرف درآورد. حاکم آنجا را اسیر کرد و فرمان انتقال وی به تیسفون را صادر کرد. اما پس از ابراز وفاداری توسط حاکم دیلم، وی را بخشید و دوباره بهعنوان حاکم منطقه انتخاب کرد.[۳۵][۳۶]
مسئله ارمنستان
[ویرایش]در دوره یزگرد یکم، فرمانروایی ارمنستان به فرزند شاپور واگذار شده بود. بعد از مرگ یزدگرد شاپور برای بهدست آوردن پادشاهی ایران ارمنستان را برای بهدست آوردن حکومت ارمنستان را به سمت مرکز ایران ترک کرد. چنانکه اشاره شد به سبب توافق بزرگان کشور به پادشاهی بهرام، شاپور کشته شد و حمایت کلیسای رم از مسیحیان ایرانی و ارمنی منجر به صفآرایی دو سپاه ایرانی و رومی گردید. اما با توجه به تعداد درگیریها و شکستها و پیروزیها عاقبت دو کشور تصمیمگرفتن در پارهای موارد از آن جمله مسئله ارمنستان به توافق برسند. اشتغال بهرام در مرزهای شرقی و درگیری با اقوام شرقی و بیتوجهی او به مسائل ارمنستان، به خاندان اشکانی ارمنستان فرصت داد تا آرتاشس را به تخت شاهی برساند. در سال ۴۲۳ میلادی آرشاتسش پسر ورهارم شاپوه، پادشاه ارمنستان، توانست بر مسند پدرش بنشیند و پس از جلوس پادشاهی او، وی درگیر جنگ و ستیز با ناخارارها به مدت شش سال شد. طی حکومت وی، کلیسای ارمنستان که طی دورههای قبلی ضعیف شده بود، باز دیگر تقویت شد. در همین بین اسقف اعظم کلیسای ارمنستان سعی کرد تا میان آرشاتس و ناخارارها مصالحه ایجاد کند ولی تلاشهای وی بینتیجه ماند؛ و پس از ۶ سال پادشاهی آرتاشس، وی از سلطنت خلع شد و ارمنستان در ۴۲۵ میلادی دوباره یکی از ایالات ایران مبدل شد. بهرام پنجم یکی از اشراف ایرانی بهنام وهمهر شاهپوپر را بهعنوان مرزبان تعیین کرد. در ۴۲۸ میلادی با دستگیر آرتاشس و زندانی کردن وی، سلسله اشکانی به کلی منقرض شد و بخشهایی از ارمنستان غربی تحت نفوذ بیزانس، تحت کنترل شاهنشاهی ساسانی درآمد.[۳۵][۳۶]
مهر نرسه
[ویرایش]به گفته کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان، از دوران یزدگرد اول، وزیر اعظم که به آن وزرگ فرمذار میگفتند، بعد از پادشاه در راس قدرت قرار میگرفت. وزیر اعظم یزدگرد اول، مهر نرسه بودهاست. او پسر ورازگ، عنوان هزار بندگ را داشت که این عنوان یادآور سپاه جاویدان عصر هخامنشی است. مورخان نیای او را به خانواده سپندیاد یکی از هفت خاندان اصیل عصر ساسانی نسبت دادهاند. در دوره بهرام گور همچنان سمت وُزُرگ فَرمَذار را برعهده داشت.[۳۷] مهر نرسه در دربار بهرام از اعتبار زیادی برخوردار بود و بر روی تصمیمگیریهای شاه نقش مؤثری داشتهاست. یک گزارش طبری، آشکارا چیرگی خاندان مهرنرسه را در دستگاه پادشاهی بهرام نشان میدهد؛ چنانکه او میگوید مهر نرسه سه پسر داشت که در دوره بهرام هر یک از آنها ریاست سه طبقه اجتماعی آن عصر را بر عهده داشتند. زروانداد، بزرگترین پسر مهرنرسه، هیربذان هیربذ گماشت؛ و گُشنَسپ پسر میانی مهرنرسه، واستریوشان سالار و کاردار کوچکترین پسر او، ارتشتاران سالار بود. همچنین طبری گزارش میدهد که مهرنرسه در دیهها و باغهای بزرگ خود در اردشیرخوره، آتشکدههایی را برای بزرگداشت روان خود و فرزندانش ساخته بود.[۳۸] او تعصب خاصی به دین زرتشتی داشت و رفتار خصمانه ای با مردم سایر ادیان داشت، همین امر باعث شد که عیسویان با او دشمنی کنند و او را خائن خطاب کنند. او به عنوان شخص صاحب نفوذ در مورد املاک و زمینهای زراعی که از مسائل مهم احکام زرتشتی بود دخالت میکرد و در اردشیر خوره و شاپور فارس آتشگاهها و قصرهای زیادی ساخت که به مهر نارسیان شهرت داشتند. او در حوالی زادگاه خویش در ناحیهٔ اردشیر خوره، چهار روستا که هر یک دارای آتشگاه بودند ساخت و هر یک را به سه پسر خویش داد و یکی را نیز برای خود برگزید که این سه پسر نیز مقام و موقعیت بالایی داشتند.[۳۹]|در سال ۴۲۱ میلادی جنگ ایران و روم شرقی آغاز شد. آردابوریوس، فرماندهٔ سپاه بیزانس از راه ارمنستان و با گذشتن از دجله به میانرودان تاخت و سپاه ایران را که مهرنرسه فرماندهٔ آن بود، به زانو درآورد. مهرنرسه و سپاهیان او به نصیبین پناهندهشدند و آردابوریوس تا پشت دیوارهای شهر آمد و به محاصرهٔ آنها پرداخت. اما دژهای نصیبین بسیار استوار و نیرومند بودند و هنگامی که خود بهرام پنجم، با یک سپاه ایرانی و همراه جنگاوران عرب حیره بهفرماندهی نعمان بن منذر، به یاری مهرنرسه آمد، رومیها دژکوبها و منجنیقهای خود را سوزاندند و گریختند.[۴۰]
مهرنرسه در طول مذاکرات با رومیها در دوران پادشاهی بهرام گور که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشتهاست. براساس این پیمان، آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی و زرتشتیان در امپراتوری روم، به پایان رسید. همچنین رومیها پذیرفتند که برای نگهبانی ساسانیان از تنگهها و گذرگاههای کوههای قفقاز از یورش جنگجویان شمالی، سالیانه هزینهای به ایرانیان بدهند. ایرانیان هزینهای را که رومیها برای نگهداری پادگانها و دژهای تنگهها و گذرگاههای قفقاز میدادند، با جو خراج از روم میخواندند و چون گهگاه خود رومیها هم این هزینهها را همچون باج به ایرانیان مینگریستند، همواره میکوشیدند از پرداخت آن خودداری ورزند.[۴۱]
به نظر میرسد که در شاهنامهٔ فردوسی، بین برادر بهرام و مهرنرسه، بهدلیل آنکه نام مشابهی داشتند، سردرگمی وجود دارد. اما بسیاری از کارهای نسبتدادهشده به برادر بهرام، بهعنوان فرمانروای خراسان بزرگ، به حوزهٔ وظایف وزرگ فرمذار تعلق دارد.[۴۲]
مرگ بهرام
[ویرایش]مرگ بهرام در سال ۴۳۸ یا به قولی ۴۳۹ میلادی رخ داد. به گفتهٔ فردوسی، بهرام بزرگان و سپاهیان را در کاخ خود گردآورد و پسرش یزدگرد را به جانشینی برگزید و همان شب درگذشت. با این حال گزارشهای متفاوت دیگری دربارهٔ مرگ بهرام ذکر شده که با افسانه نیز آمیخته گشتهاست. چنانچه گفته شده که بهرام در یک شکار شاهانه به دنبال گوری رفته بود که در گودال یا مردابی (باتلاق گور بهرام) افتاد و ناپدید گشت و با همهٔ کوششهایی که انجام گرفت، جسد او پیدا نشد. کریستنسن در کتاب خود میگوید که ممکن است مرگ پیروز ساسانی که بهعلت افتادن در خندق اتفاق افتاد، باعث ایجاد این افسانه شده باشد. همچنین شباهت دو کلمه گور به معنی قبر و گور به معنی گورخر که لقب بهرام پنجم بود در ظهور این افسانه دخالت داشته باشد. در تعیین مدت زمان پادشاهی بهرام پنجم و جانشین او، یزگرد دوم، اختلاف وجود دارد. آگاثیاس مدت پادشاهی بهرام را ۲۰ سال و الیاس نصیبینی و یعقوبی ۱۹ سال گفتهاند. بسیاری از مورخان اسلامی مدت مزبور را ۱۸ سال و ۲ ماه یا ۱۸ سال و ۱۱ ماه و چند روز دانستهاند.[۴۳][۴۴][۴۵]
وضعیت شاهنشاهی پس از او
[ویرایش]یزدگرد دوم بعد از پدرش بهرام با لقب کی بَغِ مزداپرست به سلطنت رسید و با دولت روم وارد جنگ شد که سر انجام با پیمان صلحی خاتمه یافت. جنگ دیگری که در دوران یزدگرد اتفاق افتاد مواجهٔ یزدگرد دوم با هونهای شرقی بودهاست که این اقوام بعد از جنگ ساسانیان با روم به مرزهای شرقی ایران هجوم آوردند، در این زمان یزدگرد به سمت نیشابور روانه شد و وزیر خود مهرنرسی را در پایتخت به جای خود نشاند؛ و به همراه سپاه خود به سمت خوارزم رفت و حتی شکست خورد اما توانست به مرکز هپتالیان برسد و پادشاه آنجا را وادار به فرار کند.[۴۶][۴۷][۴۸]
روابط با گروههای مذهبی
[ویرایش]مسیحیان
[ویرایش]بهرام برای نشان دادن صمیمیت خود با زردشتیان به آزار مسیحیان پرداخت و رفتار خشونتآمیزی با مسیحیان داشتهاست. شدت خشونت یکی از موبدان موبد به نام مهر شاپور به حدی بود که منجر به فرار شد.[۴۹][۵۰][۵۱] تنفر او نسبت به مسیحیان به حدی بود که اجساد مسیحیان دورهٔ یزدگرد یکم را بیرون آورد و رها کرد و اعراب را در پی آزار آنان برآورد. خشونت و آزار علیه مسیحیان به حدی رسیده بود که، یکی از ایرانیان به نام اسپهبذ که مأمور آزار و شکنجه آنان بود، به تنگ آمد و با تحریک آنان، به آنان کمک کرد تا به بیزانس بروند. اسپهبذ با انجام این کار خود، به همسایهٔ غربی رفت و فرمانده سپاه شرقی روم که آناتول نام داشت، او را به فرمانده عربهایی که تحت سیطره روم بودند قرار داد. تئودوسیوس دوم، امپراتور بیزانس، در خواست ایران را مبنی بر تسلیم کردن مسیحیان پناهنده را نپذیرفت، بهرام نیز شروع به شکنجه و تصاحب اموال معدنچیان رومی فعال در معادن طلا و نقره ایران کرد.[۵۱][۵۲]
علاوه بر این، مسیحیان در ایران با یک دیگر دچار تفرقه شده بودند. به گونهای که بعضی از آنها اسقف شهر هزمرد، دادیشوع، را متهم کردند که اشیا مقدس را دزدیده و فروختهاست و به شکنجه آنها پرداختهاست. با میانجگری تئودویوس دوم، دادیشوع که توسط بهرام به زندان افتاده بود، آزاد شد و پس از آنان به بهرام استعفاء خود را اعلام کرد و پس از همراهی دوستان وی، طی گردهمایی استقلال کلیسای ایران از کلیسای غرب اعلام شد تا بدین شکل روابط مسیحیان ایران و غرب بهطور کامل قطع شد. این گونه مسیحیان ایران مستقل از مسیحیان روم از استقلال و آزادی نسبی برخوردار شدند که این خود سبب رشد فزاینده مسیحیان در فضای ایران زرتشتی شد و همچنین دیگر مسیحیان ایران به عنوان خائن یا طرفدار روم محسوب نمیشدند.[۵۳]
یهودیان
[ویرایش]طبق منابعی همچون شهرستانهای ایرانشهر، مادر بهرام گور دختر یک یهودی تبعیدی بود بدین ترتیب خود نیز از منظر یهودیان پادشاهی یهودی محسوب میشد و در بین آنها از احترام زیادی برخوردار بود؛ ولی در گزارشهای منابع یهودی همچون تلمود، مادر بهرام یهودی نبودهاست بلکه وی در دوران حکومتش سیاست تساهل دینی نسبت به یهودیان در پیش گرفتهاست.[۵۴][۵۵]
منش و شخصیت
[ویرایش]شهرت
[ویرایش]عشق بهرام به موسیقی نیز که در روایات نقل شده، در واقع نشان دهندهٔ علاقهٔ او به شعر و شاعری است. بر پایهٔ بعضی گزارشها، بهرام تقسیمبندی طبقهٔ نوازندگان و خنیاگران را که از روزگار اردشیر بابکان متداول بود، تغییر داد و نوازندگانی را که موجب شادی او میشدند، گاه از درجهٔ پایین به درجهٔ میانه، و نوازندگان درجهٔ میانه را به درجهٔ بالا میرساند. این روش بهرام تا مدتها برقرار بود تا اینکه خسرو انوشیروان، درجهبندی نوازندگان را به وضع زمان اردشیر بابکان بازگرداند. همچنین به درخواست بهرام، ۱۲ هزار زن و مرد از نوازندگان هندی - که بعدها زُط یا لوری خوانده شدند - به ایران آمدند و بهرام ایشان را در سراسر مملکت پراکنده کرد تا مردم روزگار را به شادی و شادخواری بگذرانند.[۴۴]
شهرت و محبوبیت بهرام گور نزد مردم چنان بودهاست که بعضی از سلسلههای ایرانی و خاندانهای قدرتمند پس از اسلام، برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی، خود را به بهرام منتسب میکردند. از جمله این خاندانها، صفاریان، بوئیان، شروانشاهان و آل میکال را میتوان نام برد.[۴۴]
وجه تسمیه و تصویر بهرام در منابع
[ویرایش]بهرام پنجم یکی از پادشاهان معروف و شایسته در عصر ساسانیان است. در تاریخ ایرانیان همواره از او به خوبی یاد میکنند. در منابع ادبی ایرانی و عربی، از شکارهای حیرتآور، بخشایش و جنگاوری او در جنگها و شادیها سخن گفته میشود. بسیاری از منابع، هم چون تاریخ یعقوبی، زند وهمن یسن و شهرستانهای ایرانشهر او را بهرام گور میخوانند؛ ولی خوارزمی میگوید، بهرام به دلیل علاقهٔ خاصی که به شکار گورخر داشته این لقب معروف شدهاست. اما بنا به روایتی دیگر، بهرام شیری که او را زخمی کرده بود را با یک تیر به گورخر متصل کرد، بهرام گور نام گرفت؛ ولی شاید این لقب به خاطر خصایص بهرام چون زرنگی و هشیاری شبیه به گورخر و علاقهٔ خاص او به بیابان است. همچنین او بهواسطه علاقهٔ خاصی که به شکار و خوشگذرانی داشتهاست، زطها یا لوریان که همان خنیاگران هستند را از هند به ایران خواند تا مایهٔ شادی ایرانیان شوند و او به این منظور دستور داد تا ایرانیان نیمی از روز را به فعالیت و تأمین مایحتاج بپردازند و نیمی دیگر را صرف خوشگذرانی کنند. در بعضی از منابع نخستین شعرهای فارسی را که سروده شدهاست به او نسبت میدهند.[۵۶] طبق گزارشهای موجود، بهرام جایگاه نوازندگان را بهبود بخشید. حتی ردهبندی که توسط اردشیر بابکان برای درباریان مشخص شده بود را تغییر داد بعدها خسرو انوشیروان این ردهبندی را به جایگاه اولیهٔ خود برگرداند.[۵۷]
بهرام گور در هنر و ادبیات
[ویرایش]داستانهای دلانگیز و زیبای بسیاری نظیر آوردن کولیها و خنیاگران دورهگرد هندی به ایران برای سرگرمی مردم را به او نسبت دادهاند. او علاقه زیادی به بادهگساری و شکار داشت، چنانکه به این دلیل لقب «بهرام گور» (به معنی شکارگر گورخر) را به او دادهاند. در بعضی متون چکیده زبان فارسی، سراییدن نخستین اشعار پارسی را نیز به او نسبت میدهند که البته فراورده خیالبافی است. .[۵۸] در میان آثار منظوم فارسی، هشت بهشت امیر خسرو دهلوی (درگذشت ۷۲۵ قمری/۱۳۲۵ میلادی) نیز دربارهٔ سرگذشت داستانی بهرام گور است. امیر خسرو، مثنوی هشت بهشت را به تقلید از نظامی و در جواب هفت پیکر او ساخت و موضوع آن، ماجرای عشق بهرام گور به «دلآرام» و نیز ساختن ۷ گنبد به ۷ رنگ برای دختران پادشاهان ۷ اقلیم است. از اینرو، موضوع این منظومه با هفت پیکر نظامی تفاوتی ندارد.[۵۹]
در متون کهن فارسی، بهرام گور به عدل و داد، توجه به حال مردم، خوشباشی، شجاعت و جنگاوری مشهور است و دربارهٔ او روایتهای گوناگون نقل شدهاست.[۵۹]
سرگذشت بهرام گور در ادب دیگر کشورها نیز راه یافتهاست. چنانکه داستان عامیانهای با عنوان هفت پیکر بهرام گور به زبان ترکی در عثمانی به چاپ رسیده و همین کتاب در ۱۳۲۱ ق / ۱۹۰۳ م به نثر فارسی ترجمه و با چاپ سنگی در تهران منتشر شدهاست. همچنین نمایشنامهٔ توراندوت (احتمالاً دگرگون شدهٔ توراندخت) اثر کارلو گوتزی ایتالیایی که در سدهٔ ۱۸ میلادی نوشته شده، و اپرایی به همین نام از پوچینی (درگذشت ۱۹۲۴ میلادی) موسیقیدان ایتالیایی نیز بر اساس بخشی از داستانهای بهرام گور در هفت پیکر نظامی تدوین شدهاست.[۵۹]
بهرام گور و هفت پیکر
[ویرایش]هفت پیکر که هفت گنبد و بهرامنامه نیز خوانده میشود، بخش چهارم از خمسهٔ نظامی را به خود اختصاص میدهد.[۶۰] محور اصلی این اثر بهرام پنجم است که قهرمان اصلی هفت پیکر بهشمار میرود. طبق گفتهٔ محمد معین هفت پیکر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد که یک بخش آن زندگی بهرام و طالعبینی جادوگران در هنگام تولد وی و پرورش او در خورنق نزد نعمان بن منذر را شامل میشود و این بخش تاریخی ماجرا را روایت میکند. در بخش دیگر بهرام پنجم که تاریخ سیاسی قابل توجهی نسبت به سایر پادشاهان ساسانی ندارد جنبهٔ افسانهای مییابد و نظامی با جمعآوری داستانهایی از او، شخصیت تاریخی او را به چهرهای افسانهای تبدیل میکند و ماجرای هفت گنبد هفت رنگ را بیان میکند.[۶۱]
-
بهرام گور در هفت پیکر
-
بهرام گور در هفت پیکر
بهرام گور در شاهنامه
[ویرایش]یکی از منابع معتبر تاریخ ایران در عصر ساسانی شاهنامهٔ فردوسی است. مندرجات شاهنامه دربارهٔ پادشاهان ساسانی کم و بیش با آنچه مورخان بزرگ و معتبری چون طبری و مسعودی نوشتهاند مطابقت دارد.[۶۲] یکی از داستانهایی که فردوسی به شرح آن پرداختهاست، داستان بهرام و آزاده است.
بهرام و آزاده
[ویرایش]آزاده، نام دختر رومی است که برده بهرام گور بودهاست. بنابر شاهنامهٔ فردوسی و غرر ثعالبی، بهرام گور در دوران جوانیاش که در کاخ منذر بن نعمان، مربیاش حضور داشت، صاحب آزاده (در غرر ثعالبی آزادوار) بود. آزاده یک چنگنواز حرفهای بود. هنگامی که بهرام ترتیب یک شکار را میداد، آزاده را پشت به خودش سوار بر شتر میکرد و با خود به صحنهٔ شکار میبرد. یک روز آزاده به جای ستایش دلاوری بهرام، به آهو دلسوزی و اظهار همدردی کرد. بهرام رنجید، آزاده را بر زمین پرت کرد و به شترش اجازه داد تا آزاده را لگدمال کند. بنابر روایت ثعالبی، منذر این صحنه را در کاخش خورنق در حیره به نقاشی درآورد. نظامی این صحنه را در هفتپیکرش جا داد، ولی به جای آزاده، به دختر نام «فتنه» داد و پایان خوشی به داستانش بخشید. صحنه شکار به یک موضوع محبوب برای مینیاتورنگارها تبدیل گشتهاست.[۶۳]
-
قطعهای از شکار بهرام به همراه آزاده
-
تصویری از بهرام و آزاده بر بشقاب
بهرام گور در هشت بهشت
[ویرایش]امیرخسرو دهلوی این اثر را به تقلید از هفت پیکر نظامی خلق کردهاست اما تفاوت چندی با آن دارد. برای مثال در هشت بهشت، امیر خسرو از ساختن قصر خورنق که توسط معمار رومی برای بهرام ساخته شده بود حرفی نزدهاست یا اعادهٔ خسرو شخص سالخوردهٔ از تبار ساسانیان و درگیریهای بهرام با او نیز چیزی نگفتهاست و تنها ماجرایی که بین هفت پیکر و هشت بهشت یکسان است داستان بهرام با کنیزکش به نام دالارام است که باز هم در جزئیات با هم متفاوتند برای مثال نحوهٔ شکار گور در این داستان کاملاً با آنچه که نظامی روایت کردهاست تفاوت دارد.[۶۴]
بهرام در سایر نوشتههای ادبی
[ویرایش]حکیم عمر خیام در یکی از رباعیاتش به موضوع مرگ بهرام چنین اشاره دارد:[۶۵][۶۶]
آن قصر که جمشید درو جام گرفت | آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت | |
بهرام که گور میگرفتی همه عمر | دیدی که چگونه گور بهرام گرفت |
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.[۶۵]
نبشته است بر گور بهرام گور | که دست کرم به ز بازوی زور[۶۵] |
حافظ در بیتی آورده:
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار | که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش[۶۵] |
آثار باستانی بهجامانده از بهرام
[ویرایش]سکه
[ویرایش]در زمان ساسانیان و در دوره اسلامی، زندگی بهرام توسط هنرمندان به تصویر کشیده شدهاست. سکههای بهرام با شکلی بد و ناهموار است و در شهرهایی چون تیسفون، همدان، اصفهان، آربل، نهاوند، آشور، خوزستان، ماد و کرمان ضرب شدهاست. عموماً بروی سکههای بهرام عنوان یا نوشته «مزدیسن بگ ورهران ملکا» یعنی خداوندگار بهرام مزداپرست دیده میشود. در جلو و عقب تاج دندانهدار دارد و میان جلو و عقب، یک هلال و یک دایره است که علامت ماه و آفتاب میباشد. از سکههایی که از بهرام به جا مانده میتوانیم به مواردی از جمله قد کوتاه او و گردن بلندش پی ببریم علاوه بر این پوش بهرام از روی سکه هابه خوبی آشکار میشود لباس او با گوهرهای ارزشمندی زینت یافته بود و لبههای ان با مروارید آراسته شد بود خود او نیز با موهایی که پشت گردنش ریخته شده بود گردنبند مروارید بر گردن داشت. مجسمه ای به دست آمدهاست که متعلق به یکی از کاخهای ساسانی است و بعضی این مجسمهٔ نیم تنه را به بهرام نسبت میدهند که اواخر زندگی خود را میگذراند و اکنون این مجسمه در موزهٔ بغداد نگهداری میشود.[۵۹][۶۷]
بشقاب
[ویرایش]از بهرام بشقابهایی از جنس طلا و نقره به جای ماندهاست که اکنون نیز در موزه ارمیتاژ نگهداری میشود. این بشقابها حالتهای مختلف از زندگی بهرام را روایت میکنند در این میان چهار بشقاب وجود دارد که از اهمیت بیشتری برخوردار است. در یکی از انها بهرام در حال مبارزه با دو شیر است و خود بر اسبی سوار است و باز هم در این بشقاب میتوانیم به پوشش شاه ساسانی پی ببریم او لباسی که طرح راه راه داشته به تن کرده بود و شمشیر او به طلا مزین شده بود و گوهرهای با ارزشی نیز به کمربند و کفش او زینت داده بودند. در این تصویر تاج او از طلایی دارای دندانههایی بود و بر روی تاج هلالی شکل او گلهایی از سنگهای ارزشمند مزین شده بود و شاه خوش چهره و دارای اندامی مطلوب ترسیم شده بود. بشقاب دیگر بهرام را در مجلس بادهگساری به تصویر کشیدهاست. او در حالی که بر روی تختی که باگوهر و سنگهای قیمتی مزین شدهاست، در دست خود شراب و در دستی دیگر گل به دست دارد؛ و در تصویر نوازندگانی در حال نواختن چنگ و خواندن هستند و گروهی دیگر سرنامی نوازند دیده میشوند و هم چنین زنی که برای اجام دستورها در گوشه ای ایستاده نیز دیده میشود.[۵۹][۶۸]
گچبری
[ویرایش]چندین پلاک گچی نقشدار که تصاویر شکار شاهانه برخود دارند از محوطه باستانی چاله طرخان ری شناخته شدهاست. تاریخ ساخت این پلاکها را میان اواخر سده پنجم (دوره ساسانی متأخر) تا اوایل سده هشتم (دوره حکومت امویان) برآورد کردهاند. نقشهای برخی پلاکها را مرتبط با بهرام گور دانستهاند. ازجمله پلاکهایی که شاهی کماندار بههمراه کنیزکی چنگنواز را سوار بر شتر درحال شکار آهوها نشان میدهند. در نمونههایی دیگر، شاه سوار گوزن و درحال کشتن آن است که باز با بهرام گور مرتبط دانستهاند. در نقشهای مذکور، چهره شاه بدون ریش است که میتواند نمادی از جوانی او باشد.[۶۹]
تبارنامه
[ویرایش]شجرهنامه
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
پانویس
[ویرایش]- ↑ MacKenzie، ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR، 534.
- ↑ EIr، «BAHRĀM»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ زرینکوب، «دائرةالمعارف بزرگ اسلامی»، بهرام گور.
- ↑ ویسهوفر، ایران باستان، ۱۹۳–۱۹۴.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ Daryaee، Sasanian Persia، ۲۱.
- ↑ فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۷–۵۰۸.
- ↑ زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۷.
- ↑ زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸.
- ↑ Daryaee، Sasanian Persia، ۲۲.
- ↑ Daryaee، Sasanian Persia، ۲۰.
- ↑ Wiesehöfer, “ARDAŠĪR I i. History”.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۱۶–۱۷.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ Daryaee, “ARDAXŠĪR AND THE SASANIAN'S RISE TO POWER”.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۵.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۴۳–۴۴۵.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۷۳–۴۸۹.
- ↑ رجبی، هزارههای گمشده، ۲۰۹.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ گریگورویچ لوکونین، تمدن ایران ساسانی، ۲۴۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۵-۲۶۶-۲۶۷.
- ↑ رجبی، هزارههای گمشده، ۲۱۱.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴–۲۶۵.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۳۲–۵۳۳.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۳۷–۵۳۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۸–۲۸۱.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۴۲–۵۴۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۹–۲۸۰.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات ساسانیان، ۲۷۸تا۲۸۱.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی، ۲۸۷–۲۸۱.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۳۷۹.
- ↑ فرای، میراث باستانی ایران، ۳۶۱.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ مشکور، تاریخ ساسانیان، ۵۵۳.
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ علی محمدی، «بهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی»، تاریخ روابط خارجی.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۲۰۱.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۶.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۲۷۷٫۲۷۸.
- ↑ پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی، ۱۵۶–۱۵۸.
- ↑ نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ۱۳۸.
- ↑ Daryaee, Mehr‐Narseh.
- ↑ مشکور، تاریخ ساسانیان، ۵۵۴–۵۵۵.
- ↑ ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۸–۲۸۹.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۶۹٬۵۷۰.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۹۰–۲۹۱.
- ↑ Daryaee, Yazdgerd II.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۸.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۹۱–۹۲.
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ آسموسن، مسیحیان در ایران، 387.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 284.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی، 285.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۵.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۷۲.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۳۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۶.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، 38.
- ↑ ۵۹٫۰ ۵۹٫۱ ۵۹٫۲ ۵۹٫۳ ۵۹٫۴ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ خدیوی و علی پور، «هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن»، عرفانیات در ادب فارسی.
- ↑ محجوب، «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور»، ایرانشناسی.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 148.
- ↑ Khaleghi-Motlagh، «ĀZĀDA»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ محجوب، «هشت بهشت و هفت پیکر»، ایران نامه.
- ↑ ۶۵٫۰ ۶۵٫۱ ۶۵٫۲ ۶۵٫۳ محجوب، گور بهرام گور، 160.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 289.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۵۸.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۵۷٬۵۵۸.
- ↑ محمد اقبال چهری، مهرناز بهروزی و سید رسول موسوی حاجی (۱۵ تیر ۱۳۹۳). «تحلیلی بر هویت پلاکهای گچی شکار شاهی از چال ترخان–عشقآباد». مطالعات باستانشناسی. دریافتشده در ۳۱ مرداد ۱۴۰۲.
منابع
[ویرایش]- آسموسن، ی. پ (۱۳۷۷). «مسیحیان در ایران». تاریخ ایران کمبریج. تهران.
- آیلرز، ویلهلم (۱۳۸۲). «تاریخ روایی ایران». تاریخ ایران کمبریج. ج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- اخوان مقدم، ندا. «مقایسه روایاتی چند از سلسله ساسانیان در شاهنامه و منابع تاریخی»: ۲ ۳.
- پیرنیا، حسن (۱۳۶۲). تاریخ باستانی ایران. تهران: دنیای کتاب.
- پیگولوسکایا، ن. و (۱۳۷۲). اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی. ترجمهٔ عنایتالله رضا. تهران: مؤسسّهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان. تهران: انتشارات سمت.
- جلیلیان، شهرام؛ جرفی، مصطفی؛ سنجریپور، ریجان (۱۳۹۰). «ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی». مجله پژوهشهای تاریخی. دانشگاه سیستان و بلوچستان (۹): ۷–۲۲.
- خدیوی، هادی؛ علی پور، فریبا (۱۳۹۲). «هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن».
- دریایی، تورج (۱۳۹۲). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۸۲). تاریخ و فرهنگ ساسانی. ترجمهٔ مهرداد قدرت دیزجی. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۰۸-۲.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۸۴). شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقب فر. تهران: ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۳۶-۸.
- دریایی، تورج (۱۳۸۸). شهرستانهای ایرانشهر. ترجمهٔ شهرام جلیلیان. تهران: انتشارات توس.
- رجبی، پرویز (۱۳۸۰). هزارههای گمشده. تهران: توس.
- روشن، محمد (۱۳۷۰). «زبان فارسی:هفت پیکر». کلک: ۲ ۳.
- زرینکوب، روزبه (۱۳۸۳). بهرام گور. ج. ۱۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ج. ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
- علی محمدی، نعمت اله. «وهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی»: ۲ ۳.
- علی محمدی، نعمت اله (۱۳۹۴). «هرام پنجم (گور) در قفقاز و آسیای مرکزی». تاریخ روابط خارجی. تهران.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۴۴). میراث باستانی ایران. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجبنیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
- کریستنسن، آرتور (۱۳۸۹). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: انتشارات نگاه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۲۸۵-۹.
- گریگورویچ لوکونین، ولادیمیر (۱۳۵۰). تمدن ایران ساسانی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- محجوب، محمد (۱۳۷۰). «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور». ایرانشناسی: ۲ ۳.
- محجوب، محمد جعفر. «هشت بهشت و هفت پیکر»: ۲ ۳.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۶۱). «گور بهرام گور». ایران نامه. تورنتو: دانشگاه تورنتو، بنیاد مطالعات ایران (۲): ۱۴۷ تا ۱۶۳.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۷۰). «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور». ایرانشناسی. بنیاد مطالعات ایران. زمستان (۱۲): ۶۸۴ تا ۷۰۷.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۶۲). «هشت بهشت و هفت پیکر». ایران نامه.
- مشکور، محمد جواد (۱۳۶۶). تاریخ سیاسی ساسانیان. تهران: انتشارات.
- نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- نولدکه، تئودور (۱۳۷۸). تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان. تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- نیسنر، جیکوب (۱۳۸۷). «یهودیان در ایران». تاریخ ایران کمبریج. ج. سوم، قسمت دوم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- ویسهوفر، یوزف (۱۳۹۶). تاریخ ایران باستان. تهران: انتشارات ققنوس.
- ویسهوفر، یوزف (۱۳۸۲). ایران باستان؛ از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد. تهران: ققنوس.
منابع انگلیسی
[ویرایش]- Daryaee, Touraj (2002). "History, Epic, and Numismatics: On the Title of Yazdgerd I (Rāmšahr)" (PDF). Journal of the American Numismatic Society (به انگلیسی). ۱۴: ۸۹–۹۵.
- Shapur Shahbazi, A (July 20, 2003). "YAZDEGERD I" (به انگلیسی). ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Shapur Shahbazi (July 20, 2002). "SHAPUR I i. History". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Morony, M (1997). "Sāsānids". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. 9 (P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs ed.). Brill. p. 70-81. Retrieved 29 March 2018.
- de Blois, François (2003). "HAFT PEYKAR". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 17 March 2018.
- Klíma, Otakar (1989). "Bahrām V Gōr". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 17 March 2018.
- .W. L. Hanaway, Jr (1989). "Bahrām V Gōr in Persian Legend and Literature". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 17 March 2018.
- EIr (1989). "BAHRĀM". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 17 March 2018.
- Khaleghi-Motlagh, Dj (1989). "ĀZĀDA". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 17 March 2018.
- Daryaee, Touraj (October 19, 2012). "Yazdegerd II". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 20 August 2018.
{{cite encyclopedia}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Shahbazi, A. Shapur (July 20, 2003). "Yazdegerd I". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Archived from the original on 19 July 2017. Retrieved 20 August 2018.
{{cite encyclopedia}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - daryaee، touraj (۲۰۰۹). sasanian persia.
- Daryaee, Touraj (2010), ARDAXŠĪR AND THE SASANIAN'S RISE TO POWER (PDF) (به انگلیسی), STUDIA CLASSICA ET ORIENTALIA, archived from the original (PDF) on 4 March 2016
پیوند به بیرون
[ویرایش]بهرام پنجم زادهٔ: ۴۰۰ م درگذشتهٔ: ۴۳۸ م
| ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: خسرو زورستان |
شاهنشاه ایرانشهر ۴۲۰ – ۴۳۸ م |
پسین: یزدگرد دوم |
- مقالههای دارای واژگان به زبان Middle Persian
- بهرام گور
- افراد جنگهای ایران–روم
- اهالی ایران در سده ۵ (میلادی)
- پادشاهان ساسانی شاهنامه
- حکمرانان خاورمیانه در سده ۵ (میلادی)
- درگذشتگان ۴۳۸ (میلادی)
- درگذشتگان در سوانح در ایران
- زادگان ۴۰۰ (میلادی)
- زادگان ۴۰۶ (میلادی)
- شاهنشاهان ساسانی سده ۵ (میلادی)
- یهودیان اهل ایران
- افراد جنگهای ساسانیان و روم
- شخصیتهای شاهنامه