پیش‌نویس:ایران/تاریخ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

تاریخ[ویرایش]

پیشاتاریخ[ویرایش]

یک غارنگاره در غار دوشه در لرستان، از هزارهٔ هشتم پیش از میلاد

قدیمی‌ترین آثار باستانی کشف‌شده در ایران، همانند نمونه‌های کاوش شده در کشف‌رود و گنج پر در شمال ایران، حضور انسان در ایران را از دوران پارینه‌سنگی زیرین گواهی می‌دهند.[۱] آثاری از نئاندرتال‌های ایران از پارینه‌سنگی میانی وجود دارد که عمدتاً در منطقهٔ زاگرس، در مکان‌هایی مانند ورواسی و یافته (از فرهنگ موستری) یافت شده‌اند.[۲][۳] در پارینه‌سنگی پسین، فرهنگ‌هایی چون برادوستی و زرزی در منطقه جان گرفتند. در این دوران، سکونتگاه‌های زاگرس در فضای باز بوده‌اند و ابعاد آن‌ها، یک نظام سلسله‌مراتبی را نشان می‌دهد.[۴]

دوران نوسنگی و مس‌سنگی در ایران: با توجه به سردی، نزدیک هزار سال طول کشید تا عصر نوسنگی از هلال حاصلخیز به فلات ایران برسد و کشاورزی ممکن شود. سکونتگاه‌های نوسنگی یافت شده در این کشور، در جاهایی با امکان دیم‌کاری قرار دارند.[۵] از هزارهٔ دهم تا هفتم پیش از میلاد، نخستین جوامع کشاورزی، در منطقهٔ زاگرس در غرب ایران، از جمله چغاگلان، چغابنوت و چغامیش به شکوفایی رسیدند.[۶][۷][۸]

نقشه تمدن های آسیا و خاورنزدیک در اواخر عصر برنز (۱۳۰۰ پیش از میلاد)

عصر برنز در ایران: در این دوران مناطق پیرامون دشت‌های فلات ایران از میانهٔ هزارهٔ چهارم پیش از میلاد تا اوایل هزارهٔ سوم پیش از میلاد، دستخوش پیدایش مراکز شهری شد که نتیجهٔ گسترش بازرگانی به‌ویژه در زمینهٔ فلز بود. این فرایند، غالباً شاخه‌ای از پیدایش تمدن در دوران اوروک میانرودان دانسته می‌شود.[۹] در دوران برنز، جمعیت فلات ایران به شکلی قابل توجه، افزایش یافت.[۱۰] پدیداری شوش به عنوان یک شهر کهن، که با تاریخ‌گذاری رادیوکربن تعیین شده‌است، به اوایل سال ۴۳۹۵ پیش از میلاد بازمی‌گردد.[۱۱] شمار زیادی سایت‌های پیش از تاریخ در سراسر فلات ایران وجود دارد که گواهی هستند به وجود فرهنگ‌های باستانی و سکونت‌گاه‌های شهری در هزاره چهارم پیش از میلاد.[۱۲][۱۳] در دوران برنز، قلمروی ایران کنونی، جایی برای زندگی تمدن‌های گوناگون، از جمله ایلام، جیرفت و زاینده‌رود بود. ایلام، برجسته‌ترین این تمدن‌ها، در جنوب غربی کشور در کنار بین‌النهرین توسعه یافت و تا زمان پدیداری امپراطوری‌های ایرانی، وجود خود را ادامه داد. پیدایش نگارش در ایلام با سومر موازی بود و خط میخی ایلامی، از هزارهٔ سوم پیش از میلاد توسعه یافت.[۱۴] از حدود ۵۳۵۰ تا ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد نیز، شمال باختری ایران بخشی از تمدن کورا–آراکس بود.[۱۵]

دوران باستان[ویرایش]

مهاجرت آریایی ها و پادشاهی ماد[ویرایش]

نمونه‌ای از پوشاک سربازان ماد

تا هزاره دوم پیش از میلاد، مردم ایرانی باستان از استپ اوراسیا به آنچه هم‌اکنون ایران خوانده می‌شود، وارد شدند و به رقابت با ساکنین بومی این منطقه پرداختند.[۱۶] مهاجرت آریایی‌ها به ایران که به دلایلی همچون افزایش جمعیت و تغییرات اقلیمی رخ داد، بسیار مورد بحث بوده‌است و هنوز زمان دقیقی برای شروع آن مشخص نشده‌است؛ با این وجود، پایان این مهاجرت، حدوداً در قرن نهم و هشتم پیش از میلاد در نظر گرفته شده‌است. مهم‌ترین اقوام آریایی که ایران را برای زندگی برگزیدند، پارس‌ها و مادها بودند. این دو، دارای فرهنگی نزدیک به هم بودند و زبان آنان با یکدیگر چندان تفاوتی نداشته‌است.[۱۷]

آنچه جغرافیای فلات ایران را از سرزمین های اطراف متمایز می سازد، زنجیره کوه های مرتفعی است که بارش قابل ملاحظه باران را به بخصوص در غرب و شمال فراهم می سازد. این کوه ها در ابتدا از جنگل پوشیده بود و دره ها امکان کشاورزی با ابزارهای ساده آبیاری را فراهم می ساخت. همچنین فلات ایران دشت های بیابانی و نیمه بیابانی دشت کویر و دشت لوت را که برای زندگی انسان نامناسب بود، دربرمی گرفت. بین این دو اقلیم کوهستانی و بیابانی، باریکه ای از کوهپایه های دارای خاک مناسب برای کشت و زرع وجود داشت که کشاورزی در آنها نیازمند ابزارها و روش های پیشرفته تر آبیاری بود. در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد مهاجران ایرایی که کشاورز و دامپرور بودند، ناگزیر تنها می توانستند در کوهستان های زاگرس در غرب فلات ایران به آب مورد نیاز دست یابند و آنجا ساکن شدند. در ابتدای هزاره نخست پیش از میلاد روش ساخت قنات در ناحیه ارمنستان و آذربایجان در شمال غربی فلات ایران توسعه یافت و برای مردم امکان جا به جایی از کوهپایه ها طی نیمه نخست آن هزاره را فراهم ساخت. در هزاره نخست پیش از میلاد، با پیشرفت فنون آبیاری زمین های بیشتری در دشت های حاصلخیز کوهپایه ای زیر کشت رفت و با فنون و ابزارهای نوین کشاورزی نظیر چرخش محصول (corp rotation)، جمعیت فزونی یافت و شهرهای جدیدی سربرآورد. باغ ها بر اساس چگونگی جریان آب، طراحی شد و شیوه ای از زندگی پدید آمد که تا به امروز برجا مانده است. گسترش آبیاری با قنات منجر به توسعه سکونتگاه های دائمی به سمت شرق شد و ساکنان ایران را مجدداً با مردم بلخ و بخش جنوبی آسیای مرکزی مرتبط ساخت. [۱۸]

از اواخر قرن دهم تا قرن هفتم پیش از میلاد بر می‌گردد؛ مردم و تمدن‌های ایرانی تحت سلطهٔ امپراتوری آشور که در شمال بین‌النهرین اقامت داشتند، بودند.[۱۹] مادها در غرب و شمال غربی ایران اقامت داشتند و در گروه‌هایی جدا از هم زندگی می‌کردند و در هنگام نیاز، با یکدیگر اتحادیه تشکیل می دادند. دیاکو، بنیان‌گذار و نخستین شاه پادشاهی ماد بود که هگمتانه را به عنوان نخستین پایتخت حکومت خود برگزید؛ سپس فرورتیش به عنوان شاه برگزیده شد و طی جنگ یا آشوری‌ها در حدود سال ۶۳۳ پیش از میلاد شکست خورد و کشته شد.[۱۷] اما در نهایت، هووخشتره، سومین شاه ماد (دوران: ۶۲۵ تا ۵۸۴ پیش از میلاد) یک ارتش ایرانی مسلح و منظم ایجاد کرد تا به سلطهٔ آشوریان بر مردم ایرانی پایان دهد. وی پس از اتحاد با بابل، نینوا، پایتخت آشور، را محاصره کرد. در نهایت این شهر به دست نبوپلسر، پادشاه بابل افتاد و ویران گشت. این پایانی بر سلطهٔ آشور بر مردم ایرانی بود. پس از پیروزی‌های هووخشتره، بخش اعظم آسیای صغیر در اختیار مادها قرار گرفت. آخرین پادشاه ماد نیز ایشتوویگو بود. با شکست وی از کوروش هخامنشی پادشاهی ماد خاتمه یافت.[۱۷]

کوروش بزرگ و امپراتوری هخامنشی[ویرایش]

نقش‌برجسته‌های آپادانا در پارسه که یک واحد از سربازان هخامنشی را نشان می‌دهد.

بر اساس اسناد تاریخی موجود، در نزدیکی سال ۵۵۰ پیش از میلاد، حکومت مادها با پشتیبانی داخلی از میان مادها به کوروش بزرگ تقدیم شد.[۱۷] پس از آن که کوروش لقب شاه ماد را از آن خود کرد، به جنگ لیدیه رفت. کرزوس، پادشاه لیدیه برای جنگ آماده شد و از یونانی‌ها و مصری‌ها برای جنگ با کوروش درخواست اتحاد کرد. کوروش در سال ۵۴۶/۵۴۵ پ. م، به همراه ارتش خود وارد سارد شد. پس از این رخداد، مناطق یونانی نشین در آسیای صغیر به‌دست سرداران ارتش کوروش فتح شد.[۱۷]

یهودیان در نزد کوروش بزرگ، اثر ژان فوکه در سال ۱۴۷۰ میلادی؛ او یهودیان را آزاد کرد و به آنان امکان بازسازی معابدشان را داد.

از سال ۵۴۵ تا ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش با ماساگت ها در منطقه آسیای مرکزی جنگید و توانست شهرهای بسیاری همچون بلخ، مرو و سغد را ضمیمهٔ قلمروی شاهنشاهی هخامنشی کرد. در سال ۵۳۹ پ. م، کوروش ارتش هخامنشیان توانست وارد بابل شود. نبونعید آخرین پادشاه امپراتوری بابل نو نیز پس از پذیرش شکست از پارس‌ها، به کرمان فرستاده شد. اقدامات کوروش در فتح بابل، در تاریخ بشریت مهم دانسته می‌شوند؛ مهربانی وی بر ملل مغلوب متمایز بود. کوروش آداب و دین پارس‌ها را به دیگر ملل تحمیل نکرد و یهودیان بابل را آزاد کرد و به آنان اجازه داد معبد خود را دوباره بسازند. منشور کوروش که پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل (حدود ۵۳۹ و ۵۳۸ پ. م) نوشته شده‌است، نشانی است از اینکه کوروش برای مردم این امکان را فراهم کرده‌است که در آرامش زندگی کنند.[۱۷][۲۰]

نقشه قلمرو هخامنشیان و بزرگی درآمد ساتراپ های آن

کمبوجیه دوم، فرزند ارشد کوروش بزرگ پس از درگذشت پدرش، در نزدیکی سال ۵۳۰ پ. م تاج‌گذاری کرد. در سال ۵۲۵ پ. م، پس از شکست ارتش‌های مصری، منف، پایتخت کشور مصر را به تصرف درآورد. هخامنشیان همچنین خسارات وارد شده بر معابد مصریان را جبران کردند.[۱۷] داریوش بزرگ چهارمین پادشاه هخامنشی شناخته می‌شود. کسب پیروزی در جنگ‌هایی جهت حفظ قلمرو، افزایش نظارت حکومت مرکزی به ساتراپی‌ها، افزایش عدالت اجتماعی، ایجاد شاه‌راه شوش و سارد، ضرب سکه، انجام اصلاحات مالی گسترده و کاهش مالیات و توجه بیشتر به معماری و هنر از اقدامات او بودند. در دوران وی، به قلمروی هخامنشیان افزوده و ناحیه پنجاب فتح شد.[۱۷] پیروزی‌های هخامنشیان باعث شد گستردگی قلمروی آنان به حدی برسد که به عنوان نخستین حکومت جهانی و بزرگترین امپراتوری جهان تا به آن زمان، شناخته شوند. این امپراتوری در اوج خود، بیش از ۴۴ درصد از جمعیت جهان را اداره می‌کرد که بالاترین رقم در میان امپراتوری‌های تاریخ است.[۲۱][۲۲] دانش و ساخته‌های آنان نیز برای تاریخ بشریت دارای اهمیت بالایی است. سازه‌های زیربنایی همانند راه شاهی و چاپارخانه و استفاده از یک زبان رسمی در سرتاسر سرزمین‌های امپراتوری به رفاه همگانی و ادارهٔ کشور بسیار کمک کرد.[۲۱] امپراتوری هخامنشیان دارای یک دولت متمرکز با بخش‌های اداری، یک ارتش پر جمعیت آموزش‌دیده، کارمند و خدمات حقوقی بود که الهام‌بخش تحولات مشابه در امپراتوری‌های بعدی شد.[۲۳][۲۴] فرهنگ زرتشتی تمایزی میان زندگی شکوهمند در سرزمین های آبیاری و محافظت شده تحت حکمرانی دولت هخامنشی با فرهنگ مردم استپ های آسیای مرکزی پدید آورد و به گفته تاریخ نگاران یونانی آن زمان، شاهان و حاکمان هخامنشی، در کنار جنگاوری در زمینه اداره امور کشاورزی و باغبانی نیز چیره دست بودند و اتکا به این سرزمین تمدن نوینی را پدید آورد. گسترش آبیاری با قنات منجر به توسعه سکونتگاه های دائمی به سمت شرق شد و ساکنان ایران را مجدداً با مردم بلخ و بخش جنوبی آسیای مرکزی مرتبط ساخت و ظهور دولت پارت از منطقه خراسان بزرگ در اواخر هزاره نخست پیش از میلاد، گواه دستیابی به وحدت فرهنگی کلیه این سرزمین ها تا آن زمان بوده است. [۲۵]

اسکندر مقدونی در نبرد گرانیک اثر کرنلیس تروست
نقشه نیمکره شرقی در 500 پیش از میلاد

در نتیجهٔ افزایش کشمکش‌ها در مرزهای غربی امپراتوری هخامنشیان به دلیل شورش ایونیان، جنگ‌های یونانی-پارسی شعله‌ور شد و تا نیمهٔ نخست قرن ۵ پیش از میلاد ادامه یافتند. این جنگ‌ها با عقب‌نشینی هخامنشیان از سرزمین‌هایشان در بالکان و شرق اروپا پایان یافت.[۲۶] از بزرگ‌ترین دلایل زوال و سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانی‌ها بود که سرانجام به یک رکورد اقتصادی بزرگ انجامید.[۲۷][۲۸] بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با ۱۸۰ میلیون دلار آمریکا بوده‌است؛ و این تنها مالیات نقدی‌ای بوده که جدا از مالیات‌های غیرنقدی دریافت می‌شده‌است.[۲۹] پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوان‌سالاری و سایر بخش‌های دولت، باقی مانده مالیات‌ها به خزانه شاهنشاهی روانه می‌شد. دیودوروس می‌گوید که اسکندر تنها در تخت جمشید ۱۸۰٬۰۰۰ تالان نقره پیدا کرده‌است[۳۰] که برابر با ۲٫۷ میلیارد دلار آمریکا برآورد شده‌است.[۳۱] از دیگر دلایل سقوط امپراتوری، عدم موفقیت در ایجاد یک هویت ملی بود. در واقع این شاهنشاهی که به رواداری خود معروف بود، هرگز تلاشی برای ساخت یک هویت مشترک برای سرزمین‌های خود که از شمال آفریقا تا شمال هند در امتداد بودند، نکرد[۳۲] و این مسئله در دراز مدت تأثیر خود را نشان داده و با اولین بحران جدی، امپراتوری محکوم به سقوط گردید.[۳۳]

کتیبهٔ سه‌زبانیِ خشایارشا بر جرز غربی ایوان جنوبیِ کاخ تچر

اسکندر مقدونی و سلوکیان[ویرایش]

قلمرو اولیه سلوکیان

اسکندر مقدونی در بهار ۳۳۴ پ. م به همراه ارتشی چندده‌هزار نفری، توانست از داردانل، گذشت و با پیروزی در نبرد گرانیک مستملکات یونان را در آسیای صغیر از کنترل هخامنشیان خارج سازد.[۱۷] داریوش سوم (حکومت ۳۳۶ تا ۳۳۰ پیش از میلاد)، آخرین پادشاه امپراتوری هخامنشی، به همراه ارتش بزرگی [۳۴]) وی در نبرد ایسوس با اسکندر روبرو شد و اسکندر توانست به شکلی حیرت‌انگیز بر داریوش سوم پیروز شود. این برای نخستین‌بار بود که ارتش پارس‌ها با حضور شاه شکست می‌خورد. در این زمان، خانوادهٔ سلطنتی ایرانی به دست دشمن اسیر شد. با اسارت خانوادهٔ سلطنتی، شاه از اسکندر درخواست صلح کرد که با پاسخ منفی او روبرو شد. پس از نبرد ایسوس، اسکندر ساتراپی های هخامنشی در سوریه، لبنان و مصر را نیز فتح کرد. سپس بار دیگر در سال ۳۳۱ پ. م، در نبرد گوگمل در بین‌النهرین بر داریوش سوم پیروز شود و شهرهای بزرگ بابل، اصطخر و شوش به دست وی افتاد. نشانه‌های رفتار خشونت‌آمیز اسکندر در جنگ بسیار هستند؛ به آتش کشیدن اصطخر از نمونه‌های این خشونت است. او همچنین به سمت پایتخت هخامنشیان، پارسه لشکرکشی کرد و پس از کشتن آریوبرزن و نیروهایش، آنجا را به آتش کشید. داریوش سوم نیز در حال جمع‌آوری نیرو بود که دو تن از ساتراپ‌ها وی را کشتند. پس از این وقایع، اسکندر توانست طبرستان، گرگان، خراسان، سیستان و افغانستان را مطیع خود سازد. پایان رسمی دوران هخامنشیان نیز، پس از نبرد دربند پارس، در سال ۳۳۰ پ. م در نظر گرفته شده‌است.[۱۷] پس از درگذشت ناگهانی اسکندر در سال ۳۲۳ پ. م، با توجه به آنکه جانشین لایقی معرفی نکرد، هرج و مرج بر قلمروی وی چیره گردید؛ تا اینکه در سال ۳۱۲ پ. م، امپراتوری سلوکی هلنیستی به پا خواست و ایران نیز در اختیار آنان قرار گرفت.[۱۷]


امپراتوری پارت[ویرایش]

نقشه‌ای از گستردگی امپراتوری پارت

در دوران آنتیوخوس دوم (حکومت: ۲۶۱ تا حدود ۲۴۲ پیش از میلاد) ایالت پارت در سال ۲۵۰ پ. م توسط ارشک یکم به استقلال دست یافت. مردم این ایالت از مردم آریایی بوده‌اند. پس از وی برادرش، تیرداد یکم، جای او را گرفت و آغاز به گرفتن سرزمین‌های از دست‌رفتهٔ هخامنشیان کرد و توانست ارتش امپراتوری سلوکی را شکست دهد؛ آغاز امپراتوری پارت نیز همان دوران تیرداد یکم، یعنی از سال ۲۴۷ پ. م در نظر گرفته شده‌است. شاهان پسین اشکانی همگی در راستای پس‌گیری سرزمین‌های هخامنشیان تلاش کردند و در نهایت توانستند یک امپراتوری قوی از لحاظ فرهنگی و سیاسی بسازند. اشکانیان یا پارت‌ها، تا حد زیادی هنر، معماری، مذهب و نشان‌های سلطنتی امپراتوری فرهنگی ناهمگن خود را که شامل فرهنگ‌های پارس، هلنیستی و منطقه‌ای بود، پذیرفتند. در اوایل، درباریان اشکانی برخی از آداب یونانی را قبول کردند اما با گذر زمان، به دنبال احیای فرهنگ و دین‌های ایرانی رفتند. همگی پادشاهان اشکانی نسب خود را به هخامنشیان می‌دانستند و خود را شاهنشاه می‌خواندند. دربار آنان نیز مخالفتی با فرهنگ‌ها و دیگر ادیان نداشته و راه پیشرفت دیگر فرهنگ‌ها، در امپراتوری باز بوده‌است.[۱۷] امپراتوری پارت زبان پارتی و زبان یونانی باستان را به عنوان یکی از زبان رسمی امپراتوری پذیرفت و زبان آرامی کهن به عنوان یک زبان میانجی کاربرد داشت. زبان پارسی میانه، زبان اکدی و زبان پارتی، پرکاربردترین زبان‌های این امپراتوری بوده‌اند.[۳۵]

ابریشم چینی هان از ماوانگدویی (حدود قرن ۲ پ. م)، ابریشم چینی احتمالاً از پرسودترین کالاهایی بوده‌است که پارتیان در انتهای باختری راه ابریشم معامله می‌کردند.[۳۶]

در امپراتوری پارت، حاکمان برخی ایالات دارای اختیارات بالایی در ادارهٔ امور داخلی بودند. همچنین پادشاهان نیز دارای دو مجلس مشاوره‌دهنده بوده‌اند. در امپراتوری پارت، آنچه امروزه ایران خوانده می‌شود، بسیار آباد بوده‌است و فعالیت‌های بازرگانی رونق فراوان داشتند؛ با این حال، این امپراتوری سال‌های طولانی با رومیان جنگید که باعث شد رسیدگی‌شان به مرزهای شرقی کاهش یابد. از نظر نظامی، این امپراتوری دارای ارتش دائمی نبود، اما قادر بود که در هنگام بروز بحران، نیروهای نظامی را به سرعت جذب کند. با این حال در مرزها، دژهای دائمی به همراه نیرویی برای محافظت از سرزمین وجود داشته‌است. این امپراتوری همچنین دارای واحدهای نظامی همچون سوار زره‌پوش و سوار کماندار بوده‌است و از ترفندهای نظامی خاص خود بهره می‌برده‌است؛[۱۷] برای مثال، آن‌ها از کمان‌هایی ویژه استفاده می‌کردند که قادر باشند در هنگام اسب‌سواری و از فاصله‌ای دور، به دشمنان تیراندازی کنند؛ این ترفند، با نام تیراندازی پارتی شناخته می‌شود.[۳۷] امپراتوری پارت برای حدود ۴۷۱ سال، تا سال ۲۲۴ م بر سرزمینی گسترده حکومت کرد.[۱۷]

امپراتوری ساسانی[ویرایش]

امپراتوری ساسانی، مرزهای متعارف به رنگ نارنجی و گسترده‌ترین حالت آن به صورت نوار نارنجی.

پارس، استانی بود که خیزش بنیان‌گذار امپراتوری تازهٔ ایرانی از آن شروع شد. اگرچه در آستانهٔ سدهٔ سوم میلادی، شهرت پیشین خود را از دست داده بود، اما شاهان محلی پارس، آداب پیشین را هنوز حفظ می‌کردند و نام‌های شاهان هخامنشی را بر خود می‌نهادند.[۳۸] اردشیر بابکان پس از شکست واپسین شاهنشاه پارت، اردوان پنجم، در سال ۲۲۴ م در دشت هرمزدگان، به امپراتوری اشکانی پایان داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان گذاشت. اردشیر از آن پس خود را «شاهنشاه» نامید و قصد ایجاد یک امپراتوری متحد همانند هخامنشیان را داشت. اردشیر بابکان به نیروی نظامی خود به خوبی رسیدگی می‌کرد و دانش نظامی و سیاسی بالایی داشت.[۱۷]

استحکامات دربند، بخشی از خطوط دفاع ساسانی

پادشاهان ساسانی، خود را جانشین هخامنشیان می‌دانستند و همانند داریوش بزرگ، قدرت مرکز امپراتوری را افزایش و استقلال حاکمان محلی را بسیار کاهش دادند؛ چیزی که در سرزمین ایران، از زمان حملهٔ یونانیان و در دوران امپراتوری پارت، وجود نداشت. در شاهنشاهی ساسانی، در موارد بسیاری بر خلاف پارت‌ها عمل شد و تلاش شد که فرهنگ و دین بومی ایران ترویج شود و در این دوران، مزدیسنا دین رسمی امپراتوری اعلام شد و زبان پارسی میانه نیز زبان رسمی شد. شاه معمولاً در مجامع عمومی حاضر نمی‌شد. همچنین شاهان ساسانی به احکام دین رسمی کشور احترام می‌گذاشتند. هنر ایران در دوران امپراتوری ساسانی بسیار شکوفا شد و گونه‌ای از آن، هنر ساسانی، در این دوران بسیار مورد توجه بوده‌است. موسیقی ایرانی در دوران ساسانیان بار دیگر گسترش یافت و شاعران و موسیقی‌دانان ایرانی در رسوم گوناگونی همانند شکار، که بسیار مورد علاقهٔ شاهان ساسانی بود، برای شاه اجرا می‌کردند. گاهی نیز موسیقی‌دانان، میهمان مراسم‌های مهم سلطنتی بودند. معماری و عمران امپراتوری نیز مورد توجه ساسانیان بوده‌اند؛ معماری ساسانی در این دوره به اوج پیشرفت خود رسید و آثار آن هنوز در ایران وجود دارد.[۱۷]

مردم در امپراتوری ساسانی به طبقات گوناگونی شامل موبدان، سپاهیان، کشاورزان و پیشه وران تقسیم می‌شدند و انتقال از طبقه‌ای به طبقه‌ای دیگر، به سختی رخ می‌داد. طبقه‌های توانمندتر از نظر مالی، دارای پوشاک فاخر و تجملات ظاهری بسیاری بودند. همچنین در دوران امپراتوری ساسانی ورزش‌های بومی مورد توجه بودند و در میان مردم گونه‌هایی از ورزش و تفریحات رواج داشت که با توجه به طبقهٔ اجتماعی، متفاوت بود. از اهالی شهر و روستا مالیات گرفته می‌شد و امپراتوری از روستاییان برای تشکیل نیروی نظامی بهره می‌برد در حالی که شهرنشینان معاف بودند. همچنین این امکان وجود داشت که روستاییان به بیگاری گرفته شوند. صنایع ایران نیز برای نخستین‌بار از پایان دوران هخامنشیان، بار دیگر در دوران ساسانیان به شکوفایی رسیدند.[۱۷] شاهان ساسانی همچنین کمک شایانی به گسترش دانش و آموزش در سرزمین‌شان کردند و دانشگاه گندی‌شاپور به عنوان یکی از مراکز علمی آن دوران، شهرت بالایی دارد.[۱۷]

سنگ‌نگاره پیروزی شاپور بر امپراتوران روم. ساسانیان به عنوان یک ابرقدرت باستانی، با دیگر ابرقدرت‌های دوران خود رقابت داشتند و جنگ‌های ایران و روم برای مدت طولانی توسط ساسانیان دنبال شد که در نهایت باعث فرسودگی نیروها شد و به شکست در برابر مسلمانان کمک کرد.

از دیدگاه نظامی، سیاسی و اداری، ساسانیان برنامه‌ریزی بسیاری کرده بودند. بخش قضایی نوع جرم و شرایط مجرم را در نظر می‌گرفت؛ برای مثال، ارادی بودن جرم و جنسیت و بزرگسال بودن مجرم در احکام بسیار اثر داشتند. در محاکمه‌ها، مردم می‌توانستند در کنار درباریان، روحانیون و گاهی شاه حاضر شوند. امپراتوری ساسانی همچنین روابط خارجی برنامه‌ریزی شده‌ای داشت و از سفرای خارجی با آداب محترمانه‌ای پذیرایی می‌شد. ارتش شاهنشاهی ساسانی نه تنها سرزمین امپراتوری را برای قرن‌ها از حمله‌های بیگانگان محفوظ داشت، بلکه با بهترین سپاهیان زمان خود، همانند رومیان رقابت کرد و آنان را در نبردهای بسیاری شکست داد. این ارتش دارای رتبه‌بندی نظامی پیشرفته بوده‌است و مهم‌ترین سطوح این ارتش وفادار به شاه، فرماندهی کل ارتش و ریاست سواره‌نظام بوده‌است. سواران زره‌پوش ساسانی از نجبای جامعه بوده‌اند و تیراندازان ساسانی نیز شهرت فراوانی داشتند. این ارتش در محاصره مهارت بالایی داشت و دارای زیرساخت و دستگاه‌های جنگی پیشرفته‌ای بوده‌است. این ارتش همچنین از حیوانات غیر مرسومی در جنگ‌ها استفاده می‌کرد؛ رویارویی فیل‌های ارتش ساسانی با رومیان، هولناک توصیف شده‌است. شاهنشاهی ساسانی که از سال ۲۲۴ میلادی بر ایران فرمانروایی کرد، در نهایت با حمله اعراب به ایران سرنگون شد و پایان دوران ساسانیان، سال ۶۵۱ میلادی در نظر گرفته شده‌است.[۱۷]

از ورود اسلام تا دولت صفوی[ویرایش]

فتح ایران توسط مسلمانان و دوره ابتدایی خلافت اسلامی[ویرایش]

دوران خلفا
  گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰

محمد، پیامبر اسلام، در اولین سال هجرت (۶۲۲ میلادی) با عقد میثاق مدینه امتی را ایجاد کرد[۳۹] سپس از طریق جنگ یا عهدنامه، حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد.[۴۰] با فوت محمد بر سر جانشینی وی اختلافت به وجود آمد اما سرانجام ابوبکر جانشین او شد.[۴۱] اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید حال آنکه شیعیان با استناد به واقعه غدیر خم معتقدند محمد، علی را به جانشینی (خلافت) منصوب کرد.[۴۲] از سوی دیگر، جنگ‌های طولانی ایران و روم بخصوص جنگ ۲۵ ساله خسروپرویز با بیزانس باعث فرسودگی ارتش شاهنشاهی ساسانی و اقتصاد آن شده بود. افزون بر آن، مناقشه‌های درون‌اجتماعی در اواخر دوران شاهنشاهی ساسانی، باعث ایجاد ضعف‌هایی شده بود که در سدهٔ هفتم، راه را برای حملهٔ اعراب به ایران باز کرد.[۴۳][۴۴] خلافت راشدین طی مجموعه حملاتی که از ۶۳۳ میلادی تا ۶۵۱ میلادی به طول انجامید، موفق شد به شاهنشاهی ساسانی پایان دهد و یکی پس از دیگری، شهرهای قلمروی ساسانی را فتح نماید.[۱۷] این حملات علاوه بر ترویج اسلام، اهداف مادی همانند دسترسی به راه‌های بازرگانی نیز داشته است.[۴۵]

پس از کشته شدن علی در مسجد کوفه و صلح حسن و معاویه، خلافت معاویه بن ابوسفیان آغاز می‌گردد.[۴۶] خلافت امویان ( ۶۶۲ - ۷۵۰ م) دومین خلافت اسلامی بعد از خلفای راشدین می‌باشد. با استقرار عبدالملک مروان، حکومت اموی به صورت یک امپراتوری متمرکز در می آید که به طور نظام مند از دمشق بر تمام قلمرو خود از سند تا شمال آفریقا حکمرانی می کند.[نیازمند منبع] به نوشته زرین کوب، حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به فرهنگ عرب پیش از اسلام نمی‌توان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاه مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند[۴۷] امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشه‌اش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شده‌اند.[۴۸] در این دوره شمار اندکی از ایرانیان اسلام آوردند و حکومت نیز به دلایل اجتماعی و اقتصادی از اسلام آوردن غیر عرب ها استقبال نمی کرد. [نیازمند منبع]

ایالت‌های اداری خلافت عباسی در طول سلطنت هارون‌الرشید (۷۸۶–۸۰۹ م)

با گذشت زمان، خراسان پایگاهی برای مخالفان خلفای عرب شد و مردم این منطقه اعم از ایرانی تبار و عرب تبار با پشتیبانی از جنبش سیاه جامگان کمک کردند که خلافت عباسی در سال ۷۵۰ میلادی جایگزین خلافت اموی شود. عباسیان در زمان منصور بغداد، در نزدیکی تیسفون پایتخت باستانی شاهنشاهی ایران، را به عنوان پایتخت خود بنا کردند. نخستین سده خلافت عباسی به دوره استعجام معروف است و طی آن دیوان‌سالاران ایرانی نظیر خانواده برمکی قدرت دیوان را امپراتوری اسلامی به دست گرفتند که همین مسئله باعث شد تا نقش مسلمانان غیرعرب در امت اسلامی افزایش پیدا کند. در این دوره طبقه حاکم سنت‌های ایرانی را پذیرفتند، به پشتیبانان هنر و دانش تبدیل گردیدند[۴۹] جنگ امین و مأمون نقطه عطفی در کسب قدرت سیاسی و نظامی توسط ایرانیان و بخصوص خاندان طاهری بود که راه را برای تشکیل حکومت های نیمه مستقل ایرانی تبار باز کرد.[۵۰]

منابعی اعلام کرده‌اند که ایرانیان دین اسلام را با روحیات خود موافق دانستند و به زور شمشیر مسلمان نشدند.[۱۷] منابعی نیز اعلام کردند که اعراب از طریق اعمال فشار و یک روند طولانی اسلامی‌سازی که با شکنجهٔ زرتشتیان همراه بود، اسلام را در ایران گسترش دادند. منابعی، تخریب کتابخانه‌ها، مجازات مالیاتی برای پیروان ادیان دیگر، از بین بردن منابع دین زرتشت و تغییر زبان را از اقدامات سخت‌گیرانهٔ اعراب در حکومت گستردهٔ آنان دانسته‌اند.[۵۱][۵۲][۵۳][۵۴] با این وجود، ادبیات پارسی میانه پس از اسلام از بین نرفت و زرتشتیان می‌توانستند با پرداخت جزیه به اعمال دینی خود بپردازند و نیایشگاه‌های آنان، در چند سده پس از اسلام هنوز برپا بوده‌است. به مرور زمان، دین اسلام به شکلی مسالمت‌آمیز توسط ایرانیان پذیرفته شد و شماری از افراد سرشناس ایرانی، بدون فشار از دین زرتشت دست کشیدند.[۱۷]

از دیگر ویژگی های مهم سه سده نخست اسلامی، شکل گیری مذاهب کلامی و فقهی است که بتدریج در ایران نیز گسترش یافت و بلکه ایرانیان از جمله بزرگان این مذاهب بودند. این مذاهب منجر به تقسیم بندی های اجتماعی نوینی نظیر اهل رأی و اهل حدیث یا شیعه و سنی در جامعه مسلمانان گشتند و رقابت میان آنها گاه خونبار می شد. همچنین تأسیس بیت الحکمه و شکل گیری نهضت ترجمه منجر به ترجمه عمده منابع عملی از زبان های هندی، فارسی میانه، یونانی، سریانی و دیگر زبان های محلی به عربی و شکل گیری یک نهضت علمی بسیار بزرگ گردید که ایرانیان در آن مشارکت گسترده داشتند.[نیازمند منبع]

امارت های نیمه مستقل ایرانی و ترک تبار[ویرایش]

امارت های نیمه مستقل صفاریان، سامانیان، زیاریان و بوییان در سال 970 میلادی

پس از حدود ۲ سده حکومت عربی، پادشاهی‌های نیمه مستقل و مستقلی، همانند طاهریان، صفاریان، سامانیان و بوییان در ایران شکل گرفتند. در دوران سامانیان، ایران عملاً استقلال خود را به دست آورده بود و دیگر زیر سلطهٔ عباسیان نبود.[۱۷][۵۵]

در سدهٔ ۱۰ میلادی، اقوام ترک از آسیای میانه به فلات ایران مهاجرت گسترده‌ای کردند؛ بسیاری از آنان در ارتش عباسی به کار گرفته شدند و قدرت سیاسی بالایی به دست آوردند. در سال ۹۹۹ میلادی، حکومت غزنویان که حاکمانی با اصالت ترک داشت، بخش‌های بزرگی از ایران را در اختیار گرفت و سلجوقیان و خوارزمشاهیان نیز پشت سر آنان، بخش‌هایی بزرگ از ایران را کنترل می‌کردند؛ این حکومت‌ها پارسی‌سازی شده بودند و راه و رسم کشورداری آنان بسیار مشابه روش ایرانی بود. سلجوقیان حتی سلجوقیان روم را در حالی که هویت کاملاً ایرانی را به همراه خود داشتند، پدیدآوردند. نتیجهٔ پذیرفتن و حمایت از فرهنگ ایرانی توسط حاکمان ترک، فرهنگ ترکی-ایرانی است که بر نواحی بسیاری در اطراف ایران کنونی، اثر گذاشت.[۱۷][۵۶]

در دوران خلافت اسلامی، فعالیت‌های ادبی، علمی و هنری ایرانی نه تنها پایان نیافت، بلکه بار دیگر به شکوفایی رسید و ایرانیان و دوران طلایی اسلام بر یکدیگر اثری مهم و دوطرفه داشتند. از حدود سدهٔ ۱۰ میلادی، زبان فارسی در کنار زبان عربی، برای نوشتن آثار علمی، پزشکی، فلسفی، ریاضی، تاریخی و هنری مورد استفاده قرار گرفت.[۵۵]

امپراتوری مغولان و گورکانیان[ویرایش]

مرزهای امپراتوری مغول از عصر چنگیزخان تا تشکیل ایلخانیان

از سال ۱۲۱۹ تا ۱۲۲۱ میلادی، در زمان فرمانروایی خوارزمشاهیان، ارتش چنگیز خان مغول، ایران را متحمل هجومی خشن و ویرانگر کرد. حمله مغول به ایران بسیار خشونت‌آمیز و پر از جنایت توصیف شده‌است. مغول‌ها افزون بر آنکه شهرها را غارت و به آتش کشیدند، جوانان و زنان ایرانی را به اسارت گرفته و دیگر افراد را به قتل رساندند. نقل شده‌است که میزان کشتار غیرنظامی‌ها تا حدی بود که تنها در تسخیر خوارزم، ۱۰۰ هزار مغول وظیفهٔ کشتار افراد غیرنظامی ناکارآمد را داشته‌اند. با سرکوب خشن و نابودی مقاومت‌های نظامی و غیرنظامی، امپراتوری مغول توانست ایران را تحت سلطهٔ خود درآورد.[۱۷]

قلمرو گورکانیان پیش از مرگ امیر تیمور

به دنبال چندپاره شدن امپراتوری مغول در سال ۱۲۵۶ م، هولاکو خان، نوهٔ چنگیز خان، ایلخانان را در ایران تأسیس کرد. در سال ۱۳۷۰ م نیز یک کشورگشای دیگر، تیمور، امپراتوری تیموری را ایجاد کرد که حدود یک و نیم سده به طول انجامید. در این حکومت نیز به مردم و فرهنگ ایرانی آسیب فراوانی وارد شد؛ برای مثال، در سال ۱۳۸۷ م، تیمور فرمان کشتن تمام مردم اصفهان را صادر کرد که بنا بر گزارش‌ها، ۷۰ هزار شهروند اصفهانی غیر مسلح، قتل‌عام شدند.[۵۷] تیمور همچنین اهل حرفه را از شهرهای فتح شده به پایتخت خود، سمرقند می‌فرستاد. با وجود تمام خشونت و آسیب‌های وارد شده به ایران، ایلخانان و تیموریان به مرور زمان، روش زندگی و فرهنگ ایرانیان را فرا گرفتند و امپراتوری خود را با فرهنگ ایرانی احاطه کردند.[۱۷]

دوران مدرن نخستین و ایران مدرن[ویرایش]

صفویان[ویرایش]

پرترهٔ شاه اسماعیل یکم، بنیان‌گذار صفویان
نقشه ایران تهیه شده در سال ۱۰۷۹ خورشیدی

در دههٔ ۱۵۰۰ م، شاه اسماعیل یکم با اصالتی اردبیلی، توانست ایرانیان را زیر پرچم ایران صفوی، حکومتی مستقل، متحد سازد. اقدامات صفویان در تاریخ ایران اهمیت بسیاری دارد؛ شاهان صفوی که بر اتحاد ایرانیان باور داشتند، اقتدار خود را در تمام سرزمین‌های ایرانی به اثبات رسانده، بر هویت ایرانی تأکید و مذهب شیعه را رسمی کردند. تغییر مذهب ایرانیان از سنی به شیعه با اجبار صفویان انجام شد که ایران را به مرکز این مذهب در جهان تبدیل کرد و سدی شد، در برابر نفوذ دیگر مسلمانان بر مردم ایران. این مجموعه تصمیمات شاهان صفوی، میان ایران و عثمانی رقابت‌های منطقه‌ای و ایدئولوژیکی به وجود آورد که به جنگ‌های ایران و عثمانی منجر شد.[۱۷][۵۸]

در دوران حکومت ۴۲ سالهٔ شاه عباس یکم، از حدود ۱۵۸۷ م، ایران صفوی توانست به اوج اقتدار و عظمت خود برسد؛ در اوایل حکومت وی، ایران در هرج و مرج بود و یکپارچگی ایران، از سوی عوامل داخلی و خارجی، تهدید می‌شد که با دانش سیاسی شاه عباس، این تهدیدات رفع شدند.[۱۷]

در دوران شاه عباس یکم، ایران تبدیل به کشوری امن و قدرتمند شد؛ صنعت، بازرگانی و هنر رونق گرفت و خود شاه به آبادانی اهمیت می‌داد. ایران از نتایج اقدامات شاه عباس یکم، تا دوران شاه سلیمان سود می‌برد که افت شدید حکومت صفوی، در همین دوران (اواخر سدهٔ ۱۶۰۰ م) آغاز شد؛ ضعف در ارکان حکومت، درگیری‌های داخلی و کشمکش طولانی‌مدت با عثمانی، ضربات نهایی را بر پیکر ایران صفوی وارد کردند و هوتکیان افغان در سال ۱۷۲۲ م اصفهان را محاصره کرده، سلطان حسین را شکست و نظم صفوی را پایان دادند.[۱۷]

افشاریان و زندیان[ویرایش]

گستردگی سرزمین افشاریان در دوران نادرشاه

نادرشاه، بنیان‌گذار افشاریان، که اصالتی خراسانی داشت، در سال ۱۷۲۹ م، افغان‌ها را شکست داد و پیروی آن، عثمانی و روسیه را از سرزمین‌های ایرانی بیرون راند. وی در دوران صفوی، در نبردهایی مانند جنگ با ازبک‌ها، نخبگی خود را در جنگاوری اثبات کرده بود و حالا، با پیروزی‌های قاطع در برابر عثمانی و دیگر دشمنان خارجی، استقلال ایران را بازیابی کرد. در این دوره مذهب جعفری همچنان مذهب رسمی اعلام شد. اموال وابسته به روحانیون را به نفع لشکر خود جمع‌آوری و اقتدار آنان را بسیار محدود کرد. در دوران او، همچنین شرایط بازرگانی و اقتصاد مردم ایرانی بسیار بهبود یافت. در دههٔ ۱۷۳۰ م، ایران به شکل کامل، استقلال خود را به دست آورده بود و فتوحات نادرشاه با حمله به هند ادامه یافت.[۱۷] در دوران نادرشاه، ایران به گسترده‌ترین حالت خود، از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید و فتوحات و پیروزی‌های نظامی نادرشاه، تا جنگ‌های ایران در داغستان ادامه‌دار بودند؛ اما از آن پس، افشاریان رو به زوال رفتند و نخستین شکست‌ها پدیدار گشتند. نادرشاه در اواخر حکومت خود دچار تغییرات اخلاقی شده بود و با خشونت حکومت می‌کرد که سبب ترور وی را فراهم آورد.[۱۷]


مسجد وکیل شیراز با معماری دورهٔ زندیان

پس از نادرشاه، ایران دچار هرج و مرج . جنگ داخلی شد که با قدرت گرفتن کریم‌خان و استقرار سلسلهٔ زند، پایان یافت. در روایات تاریخی، او فردی مهربان با پیروان ادیان گوناگون توصیف شده‌است. زندیان، برای آبادانی سرزمین‌های خود، به ویژه شهر شیراز که دورانی پایتخت‌شان بود، کوشیدند. آنان همچنین با دشمنانی بزرگ و قدرتمند، همانند آزادخان افغان و محمدحسن‌خان قاجار درگیری‌های فراوانی داشته‌اند.[۱۷] رقابت زند-قاجار، به شکلی جدی دنبال شد، تا دوران لطفعلی‌خان زند که در نهایت به سود قاجاریان پایان یافت. آغامحمدخان قاجار، موفق شد لطفعلی‌خان زند را شکست دهد و او را پس از دستگیری، شکنجه و اعدام کرد. پیروزی‌های آغامحمدخان قاجار بر زندیان همراه با خشونت و جنایات فراوانی بوده‌است؛ از نمونه‌های بارز آن نیز نبرد کرمان بود که در آن، اسارت کودکان، تجاوز به زنان، کور کردن و قتل‌عام مردم کرمان انجام شد.[۱۷]

قاجاریان[ویرایش]

نقشه ایران در ابتدای دوره قاجار و مناطقی که از آن بتدریج جدا شده است
مظفرالدین‌شاه قاجار که فرمان مشروطیت را امضا کرد.

پس از حمله به گرجستان و تثبیت قدرت در سال ۱۷۹۵ م، تا سال بعد، تاج پادشاهی ایران، رسماً بر سر آغامحمدخان قاجار گذاشته شد و ایران قاجاری پدیدار گشت. در این دوران، تهران به عنوان پایتخت کشور انتخاب شد که در حکومت‌های پسین نیز پایتخت ماند. جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار (۱۸۱۳–۱۸۰۴ و ۱۸۲۸–۱۸۲۶) با حمله روسیه تزاری به قفقاز درگرفت و ارتش ایران در این جنگ‌ها مجبور شد که با سلاح‌های برتر و ترفندهای نظامی که هنوز آنان را فرا نگرفته بود، نبرد کند. تلاش هایی برای آموزش نظامی جدید توسط نیروهای انگلیسی و فرانسوی انجام شد، اما مانع پیروزی روسیه نشدند. عهدنامه‌های ترکمانچای و گلستان میان ایران و روسیه مورد پذیرش قرار گرفت و ایران، سرزمین‌هایی همانند قفقاز جنوبی، داغستان و به شکل کلی، سرزمین‌های گرجی و ارمنی خود را از دست داد.[۱۷][۵۹]

در دوران محمدشاه، نیروهای ایرانی شهر هرات را محاصره کردند اما موفق به تسخیر آن نشدند و با دخالت انگلیس، مجبور به عقب‌نشینی شدند و متعاقبا ایران مجبور شد تحت فشار انگلستان، استقلال افغانستان را به رسمیت بشناسد.[نیازمند منبع] کمی بعد، در در زمان ناصرالدین‌شاه، امیرکبیر که متوجه دلایل پیشرفت غرب شده بود، تلاش کرد اصلاحات لازم را در ایران انجام دهد؛ اما در سال ۱۸۵۲ م، با حمایت دربار قاجار به قتل رسید و اصلاحات وی ناتمام ماند. در سال‌های بعدی، با روی دادن قحطی ۱۸۷۲–۱۸۷۰ ایران، بخش قابل توجهی از جمعیت این کشور، جان باختند.[۱۷][۶۰] البته، متعاقبا تلاش هایی برای نوسازی کشور صورت گرفت. در دوره میرزا حسین هان سپهسالار کابینه به شیوه نوین متشکل از وزرا تشکیل گردید. همچنین در دوره ناصرالدین شاه برای مقابله با ناامنی وبیماری های واگیر عمومی، بلدیه و نظام بهداشت عمومی، تشکیلات اداری جدید در حوزه هایی نظیر پست و آموزش ایجاد گردید.

نخستین دارالشورای ملی ایران، در سال ۱۹۰۶ م پایه‌گذاری شد.

بازی بزرگ، رقابت دو امپراتوری بریتانیا و روسیه در منطقه، ایران قاجار را به درون خود کشاند و امتیازنامه‌های بسیاری با ارزش بالا، به خارجی‌ها داده شد که اعتراضات داخلی را شعله‌ور کرد؛ بیشتر این امتیازنامه‌ها، اجازهٔ بهره‌برداری از منابع و فرصت‌های اقتصادی ایران را در اختیار روسیه و انگلیس قرار می‌دادند. همین، زمینه‌ساز پدیداری جنبش مشروطه ایران شد که در پی آن، قانون اساسی مشروطه بر ایران حاکم شد. در پی دوره کوتاه استبداد صغیر، فتح تهران در سال ۱۹۰۹ م صورت پذیرفت و محمدعلی‌شاه از سلطنت برکنار شد. پس از این، احمدشاه قاجار به عنوان آخرین شاه حکومت کرد، در حالی که لشکر روسیه در شمال ایران اقامت و سلطه‌گری می‌کرد و تشکیلات مالی و اداری ایران به شدت ضعیف شده بود، ایران قصد گرفتن وام کرد؛ اما با کارشکنی‌های دولت‌های همسایه به ویژه روسیه، که به دنبال کسب امتیازات بیشتر در ایران بود، موفق به دریافت وام نشد. در همین شرایط، انگلیس نیز درخواست حضور نظامی در جنوب ایران را کرد. همچنین روسیه تلاش داشت تا با استفاده از جریانات داخلی، به نحوی مشروطه را ناکام بگذارد. تمام این‌ها، در نهایت توانستند مشروطه و جریان اصلاحات در ایران را تضعیف کنند.[۱۷][۶۱]

اشغال ایران در جنگ جهانی اول و قحطی ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ ایران ضربه‌ای مهلک بر پیکر ایران قاجاری وارد کردند. پس از این، ناامنی حتی در پایتخت قاجار نیز رواج یافت و بسیاری از ایرانیان، بر اثر قحطی جان باختند. کمی بعد، شیوع بیماری نیز به بلای جان مردم ایران تبدیل شد و بر تلفات افزود. در سال ۱۹۱۹ م، هیئت دولت ایران با ریاست وثوق الدوله قصد داشت برای ادارات، مستشاران انگلیسی بیاورد و به شکل کلی، در ادارهٔ امور لشکری و دولتی، اروپاییان را مسئول گذارد؛ این با اعتراضات شدید مردم روبرو شد و شیخ محمد خیابانی در تبریز و میرزا کوچک خان جنگلی در شمال ایران، پرچم مخالفت برافراشتند. ضعف دولت با افزایش پیوستهٔ هرج و مرج در سرزمین ایران همراه شد و طولی نکشید که فقر و بی‌قانونی زندگی را بر ایرانیان دشوار کرد. در پایان این حوادث، رضاشاه به پا خواست و دودمان پهلوی را بنیان نهاد.[۱۷]

دودمان پهلوی[ویرایش]

رضاشاه و ولیعهد در یک قطار، هنگام بررسی راه‌آهن ایران
نسخه حال حاضر مقاله و پیشنهاد Viera iran

پادشاهی رضاشاه پهلوی که اصالتی مازندرانی داشت، حاصل اقدامات او به عنوان یک نظامی و سیاست‌مدار، در دوران قاجار بود. در دوران احمدشاه قاجار، او توانست اقتدار و دانش نظامی خود را با تنظیم ارتش ملی و سرکوب قانون‌شکنان و شورشی‌های داخلی به اثبات رساند؛ همچنین اصلاحات کشوری و اقتصادی زیر نظر وی در حال انجام بود که نمایندگان مجلس در ۹ آبان ۱۳۰۴، پایان قاجاریان را اعلام کرده و در ۲۱ آذر همان سال، پادشاهی ایران رسماً به وی سپرده شد. تاج‌گذاری رضاشاه نیز در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.[۱۷] رضاشاه به اقتصاد کشور توجه کرد و اقتصاد سنتی ایران، که امکانات اولیه‌ای همچون دفتر محاسبات مالیاتی هم نداشت، را از نو ساخت. نخستین قوانین اقتصادی نوین در دوران او، به دولت ایران، قدرت اجرای طرح‌های زیرساختی را داد. با حمایت دولت ایران، کارخانه‌ها و تأسیسات نوین ایرانی برای نخستین‌بار پدیدار شدند و می‌توانستند بسیاری از کالاهای مورد نیاز کشور را که قبلاً وارد می‌شدند، تولید کنند. دولت ایران علاوه بر حمایت کلی، در برخی از شرکت‌های کشاورزی، تجاری و صنعتی تازه، سهیم شد و واردات و صادرات شماری از کالاها را در اختیار گرفت. همراه با شکل‌گیری اقتصاد ایران، نخستین شرکت‌های مالی، بانک و بیمه‌های ایرانی بنیان‌گذاری شدند. به تدریج، دانش روز در بسیاری از عرصه‌ها، حتی کشاورزی، دخیل گشت و شغل‌های جدیدی در ایران پدیدار شدند.[۱۷] از دیگر اقدامات مهم این دوران، در ۶ دی ۱۳۱۳ بود که رضاشاه نام ایران را به جای نام‌های برآمده از پارس، در جهان رسمیت داد. از دیدگاه فرهنگی و آموزشی نیز تغییرات بزرگی در دوران رضاشاه انجام شد. علاوه بر ایجاد فرهنگ‌سرا، کودکستان، انواع مدارس و کتابخانه‌های جدید، دسته‌هایی از ایرانیان برای تحصیل به خارج فرستاده می‌شدند. دانشگاه و دانشکده‌های نوین نیز در ایران پدیدار شدند که در اصلاحات نقش مهمی داشتند. همچنین بر بهداشت دانش‌آموزان سخت‌گیری می‌شد و ادارهٔ کل بهداری ایران، مسئول ارائهٔ رایگان دارو برای این منظور شد. در دوران رضاشاه ترابری ایران در چند مرحله، نوین شد و انواع زیرساخت حمل و نقل در سراسر این کشور ساخته شد. ساخت راه‌های قدیمی همانند پل‌های چوبی در این دوران متوقف شد و استفاده از مصالح و معماری تازه در راه‌ها گسترش یافت. نخستین زیرساخت همگانی ایران برای ارتباطات انسانی نیز در همین دوران ایجاد شد.[۱۷]

در دوران رضاشاه، طوایفی که در سراسر ایران به تاراج آبادی‌ها می‌پرداختند، به سختی سرکوب شدند و بر نظم و تجهیز ارتش تأکید شد.[۱۷] همچنین اصلاحات قضایی گسترده‌ای انجام شد و املاک، اسناد، ازدواج، تجارت و محاکمات به شکلی فراگیر قانون‌مند شدند. رضاشاه همچنین به حل اختلافات با کشورهای همسایه پرداخت و تلاش کرد ارتباطات جدیدی با آنان به وجود آورد؛ برای نمونه در تیرماه ۱۳۱۶، پیمان سعدآباد با درون‌مایهٔ اتحاد، میان ایران، افغانستان، ترکیه و عراق نوشته شد.[۱۷] منش سیاسی رضاشاه، تبلیغات منفی قدرتمندی علیه او ایجاد کرد و بریتانیا که از دیرباز به شخص رضاشاه بدبین بود، روابط ایران با ایتالیا، فرانسه و آلمان را سبب نگرانی دانست؛ تبلیغات رسانه‌ای علیه رضاشاه، پس از روابط ۱۹۳۹ ایران با ژاپن، شدت گرفت. با رخ دادن جنگ جهانی دوم، با وجود اعلام بی‌طرفی، بریتانیا و شوروی ایران را اشغال کرده و رضاشاه را با اعمال فشار برکنار کردند. بریتانیا در هنگام اشغال ایران توانست چند تهدید دیگر هم از بین ببرد؛ برای مثال، ناوگان دریایی ایران که در حال شکل‌گیری بود را به همراه دریادارانی همانند غلامعلی بایندر، از میان برداشت. پس از اشغال ایران، بریتانیا و شوروی به محمدعلی فروغی پیشنهاد دادند که رسماً جمهوریت را اعلام کند که وی مخالفت کرد. کمی بعد، آشکار شد که بریتانیا و شوروی خواستار کنار زدن رضاشاه هستند و این دو، در نهایت از سلطنت پسر او، محمدرضا پهلوی حمایت کردند.[۶۲]

محمدرضا شاه و فرح پهلوی در فرودگاه مهرآباد پیش از خروج از ایران؛ همچنین هواپیماهای ایران ایر، از قدیمی‌ترین ایرلاین‌های منطقه، در تصویر نمایانند.

آغاز پادشاهی محمدرضا پهلوی، با اشغال ایران در جنگ جهانی دوم هم‌زمان شد. کمی پس از پادشاهی وی، در آغاز دههٔ ۱۳۲۰، ایران پذیرفت که رسماً در کنار متفقین قرار گیرد و متفقین اعلام کردند، به استقلال و یکپارچگی سرزمین ایران احترام خواهند گذاشت.[یادداشت ۱] با پشتیبانی آمریکا و با سیاست نخست‌وزیر وقت، قوام السلطنه به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. با پیشرفت جهان، در ایران نیز نیاز به فضای سیاسی و رسانه‌ای جدید حس شد و با فرمان محمدرضا پهلوی، تمام زندانیان سیاسی از عفو کامل برخوردار گشته و فضا برای رسانه‌ها بازتر شد؛ در همین حین، احزاب سیاسی در این کشور جان گرفته و بر عموم مردم اثر گذاشتند.[۶۳] با این وجود، اعتراضات فراوانی به شخص محمدرضا پهلوی شد و بخشی از مردم با قدرت داشتن یک «فرد» مخالفت داشتند. حزب‌هایی نیز به ترورهای برنامه‌ریزی‌شده دست زده و به مخالفت با شاه روی آوردند. از مهم‌ترین وقایع دوران محمدرضا شاه، آغاز جنبش ملی‌شدن نفت ایران و قدرت گرفتن محمد مصدق بود. مصدق که در اوایل جنبش نفت، از حمایت شاه برخوردار بود، پس از ملی‌شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹، محبوب بسیاری میان مردم کسب کرد. اگرچه، دولت قانونی وی سرانجام، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرنگون شد.[۶۴] سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تحت فرمان شاه تشکیل شد و وظیفه امنیت داخلی را به‌عهده گرفت[۶۵] و در عمل به سرکوب مخالفان داخلی پرداخت.[۶۶] در سال ۱۳۴۱، محمدرضا پهلوی محبوبیت بالایی کسب کرده بود و اکثریت جامعه با انقلاب سفید موافق بودند. او برای نزدیکی به مردم؛ به همراه شهبانو از آموزشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و خیریه‌ها بازدید می‌کرد. اصلاحات ارضی و برابری حقوق زنان و مردان، قرار گرفتن ایران در بین مدرن‌ترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم از اهداف شاه بودند. او تلاش می‌کرد تا ایران را به‌سوی «تمدن بزرگ» هدایت کند، اصطلاحی که در سال ۱۹۷۲ ابداع شد. توسعه اقتصادی یک استراتژی کلیدی در جهت نیل به این مقصود بود.[۶۷] محمدرضاشاه سیاست‌های مدرن‌سازی پدرش را دنبال نمود و توسعه بخشید. از دید توسعه اجتماعی شاه یک انقلابی بود اما هر چقدر که سیاست‌های او انقلابی‌تر می‌شد، مخالفت علما و سایر گروه‌های ذی‌نفع بیشتر می‌شد. با این وجود اصلاحات سیاسی شاه بسیار عقب‌تر از اصلاحات اجتماعی ایران بود.[۶۸] شاه یکی از پرزرق‌وبرق‌ترین ارتشهای جهان را در ایران ایجاد کرده بود.[۶۹] بخش زیادی از درآمد نفتی کشور به تجهیز ارتش اختصاص می‌یافت. به‌طوری‌که سفرهای متعدد به انگلیس و دیگر کشورهای قدرتمند می‌کرد و پس از ایجاد رابطه دوستانه با آن‌ها، به خرید تجهیزات نظامی می‌پرداخت.[۷۰] در دههٔ چهل و اوایل دههٔ پنجاه هجری شمسی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. شاه روحانیون را آرام کرد و کمی بعد با مشارکت برابر زنان در انتخابات و راه‌یابی آنان به مجلس جدید، ایران فضای سیاسی جدیدی را تجربه کرد. از این دوران، ایران در نشریات جهانی پوشش بالایی کسب کرد و سران کشورهای مختلف، به ایران رفت‌وآمد بازدیدی و سیاسی داشتند. کم‌کم شمار کارکنان خارجی در کشور افزایش یافت و کارخانه‌های بزرگی در ایران تأسیس شدند. مهندسین ایرانی و خارجی نیز زیرساخت و امکانات نوینی را در کشور ایجاد کردند. سپس محمدرضاشاه نظام تک حزبی را در کشور حاکم کرد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراض‌های گسترش‌یافته مخالفان به رهبری روح‌الله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، در پی بی‌طرفی ارتش، انقلاب ۱۳۵۷ به سرانجام خود رسید.[۷۱][۷۲]

متن برگرفته از لید مقاله رضاشاه و محمدرضاشاه

رضا شاه پهلوی از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ خورشیدی نخست وزیر مشروطه و از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی بنیان‌گذار و نخستین پادشاه دودمان پهلوی بود. وی در ۲۵ دی ماه ۱۲۹۹ از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید بعنوان فرمانده قوای قزاق منصوب[۷۳]و ۲ ماه بعد در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری گمارده شد و ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد؛ ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظم نوین بود.[۷۴] وی اقدام به نوسازی صنایع و ایجاد نهادهای مدرن از دانشگاه تا ارتش و از دادگاه تا راه‌آهن نمود. اما همزمان دستاوردهای سیاسی ناشی از مشروطیت شامل دموکراسی، انتخابات و آزادی سیاسی را از بین برد.[۷۵] پادشاهی وی از سوی حامیانش دیکتاتوری منور نامیده شد که آرمان‌های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما بتدریج منورالفکران حامی خود نظیر محمدعلی فروغی، علی اکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش را از قدرت حذف کرد و بدل به نوعی استبداد فردی گشت.[۷۶] او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند.[۷۷] حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست بنیتو موسولینی و حزب جمهوری‌خواه مصطفی کمال آتاترک) داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشه‌های خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد.[۷۸] از سوی دیگر، او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده‌مند نبود، نشان می‌دهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش ملی‌گرایی، توسعه آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.[۷۹]

سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا وی مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به ولیعهدش شد. سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.[۸۰] محمدرضاشاه در پی استعفای پدرش رضاشاه پهلوی و با رای مجلس شورای ملی به پیشنهاد محمدعلی فروغی برای جلوگیری از از بین رفتن تمامیت ارضی ایران بر اثر هجوم متفقین به پادشاهی رسید. در آغاز حکومت، وی قدرت کمی داشت و کشور ایران در اشغال متفقین بود. پس از پایان جنگ قوام السلطنه به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. سپس نهضت ملی شدن نفت به رهبری مصدق منجر به خلع ید بریتانیا از صنعت نفت ایران گردید. از سال 1332 با وقوع کودتای 28 مرداد، با پشتیبانی آمریکا و بریتانیا، محمدرضا شاه توانست بر ارکان قدرت مسلط شود و بتدریج یک حکومت خودمحور را اعمال کند. پیشبرد انقلاب سفید باعث تحول گسترده اقتصادی و اجتماعی گردید و اجرای برنامه های سوم و چهارم عمرانی منجر به رونق و رشد مستمر اقتصادی در دهه 1340 شد. در دهه 1350، افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی تؤام با ولع هزینه کرد آن برای پروژه های عمرانی منجر به بروز بیماری هلندی و مشکلات اقتصادی گسترده شد که به نارضایتی بازاریان و کارگران دامن زد. اما در عرصه اجتماعی و سیاسی، اعمال محدودیت های شدید در حوزه فعالیت احزاب سیاسی و آزادی بیان، اعطای حق کاپیتولاسیون به مستشاران آمریکا، غربگرایی و باستان گرایی فرهنگی در کنار تبلیغات روزافزون گروه های اسلام گرا و چپ گرای مخالف پهلوی، بتدریج مشروعیت حکومت را زائل ساخت و در نهایت شرایط را برای وقوع انقلاب مهیا کرد.

انقلاب ۱۳۵۷ و جمهوری اسلامی ایران[ویرایش]

تصویری از سخنرانی رهبر انقلاب ۱۳۵۷ در بهشت زهرا تهران (بهمن ۱۳۵۷)

انقلاب ۱۳۵۷ ایران با رهبری سید روح‌الله خمینی، پادشاهی پهلوی را پایان داد و به پدیداری جمهوری اسلامی ایران انجامید؛ این انقلاب، حاصل مشارکت مردم، اعتراضات پیوسته و آغاز اقتدار خمینی در فرانسه است. پس از تظاهرات ۱۷ شهریور که به کشته شدن ۸۸ نفر منجر شد، فاصلهٔ حکومت پهلوی با مردم و پریشانی شرایط، بر همگان آشکار شد.[۸۱] پس از حدود یک سال اعتصاب و تظاهرات، محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و در ۱۲ بهمن همان سال، سید روح‌الله خمینی از فرانسه، به ایران بازگشت و دولت جدیدی را تشکیل داد.[۸۲] در فروردین ۱۳۵۸، در همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی در ایران، واجدان شرایط رأی‌دهی با قاطعیت موافقت خود را اعلام کردند و ایران در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، رسماً به یک جمهوری اسلامی تبدیل شد. کمی بعد، در همه‌پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۸)، مردم با قاطعیت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رأی مثبت دادند.[۸۳]

گروهی از نیروهای اسیرشدهٔ ایرانی در جنگ ایران و عراق؛ یک کودک-سرباز ایرانی در تصویر دیده می‌شود.

دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ به گروگان‌گیری در سفارت ایالات متحده آمریکا دست زدند و خمینی، رهبر انقلاب ۱۳۵۷، این عمل را «انقلاب دوم» دانست؛ این رویداد، روابط دیپلماتیک تهران و واشینگتن را پایان داد.[۸۴] از سال ۱۳۵۹ نیز انقلاب فرهنگی ایران آغاز شد؛ این انقلاب، ضمن «اسلامی‌سازی» فرهنگی و آموزشی، به پاک‌سازی دانشگاهیانی که از دیدگاه حکومت جدید، «غرب‌زده» به‌شمار می‌رفتند، پرداخت.[۸۵]

جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، با هدف‌گیری غرب ایران توسط عراق، رسماً آغاز شد و در اوایل، نیروهای صدام توانستند پیشروی فراوانی انجام دهند. ارتش ایران نیز با وقوع انقلاب، فرماندهان و نیروهای با تجربهٔ خود را از دست داده بود و در عملیات‌های بسیاری شکست خورد. اما از سال ۱۳۶۱، با آزادسازی خرمشهر، نیروهای ایرانی شروع به عقب‌راندن ارتش دشمن کردند. در همان سال، ایران آغاز به انجام عملیات‌هایی در خاک عراق کرد که در نهایت، با پیروزی عراق همراه شدند. از پایان عملیات کربلای پنج در اسفند ۱۳۶۵، تا آغاز عملیات والفجر ۱۰ ایران در اواخر زمستان سال بعد، برای حدود یک سال، ایران و عراق پیشروی خاصی در خاک یکدیگر نداشتند. سرانجام، در تیرماه ۱۳۶۷، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط رهبر ایران پذیرفته شد تا افزایش معلولین غیرنظامی و کشته‌شدگان این جنگ، پس از حدود ۸ سال پایان یابد.[۸۶]

سید علی خامنه‌ای، دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران در دیدار با شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین. دومین رهبر ایران، ترجیح شرق بر غرب را از اولویت‌های روز ایران در سال ۱۳۹۶ دانست.[۸۷]

مخالفان سرمایه‌داری در اوایل انقلاب، از نقش برتر دولت در اقتصاد هواداری کردند و پس از حملهٔ عراق به ایران، توانستند کشور را به سوی اقتصاد متمرکز دولتی پیش ببرند. ضعف اقتصادی ایران و شکل‌گیری صاحب‌امتیازان اقتصاد دولتی، به اوج‌گیری قدرت‌های منطقه‌ای، همانند امارات، ترکیه و عربستان کمک کرد. ایران پس از جنگ با عراق، اقتصاد بدون تنشی نداشته‌است و کارفرمایان ایرانی به تطبیق با شرایط اقتصاد جنگی و اقتصاد مقاومتی تشویق شده‌اند.[۸۸] بعد از پایان جنگ، دولت هاشمی رفسنجانی اجرای سیاست تعدیل اقتصادی را آغاز کرد و برنامه های سازندگی و توسعه باعث رشد اقتصادی شد، اما نارضایتی اجتماعی را به همراه داشت. در انتخابات سال 1376 جنبش اصلاحات به پیروزی رسید و کوشید تا آزادی های مدنی و سیاسی را توسعه دهد که به شکل گیری دوقطبی سیاسی بین اصولگرایان و اصلاح طلبان منجر شد. سپس در دولت احمدی نژاد سیاست هدفمندی یارانه یارانه ها باعث توزیع منابع سرشار نفتی در اقشار و مناطق محروم تر گردید اما همزمان بیماری هلندی را به ارمغان آورد. در سال 1388 مناقشه بر سر نتایج انتخابات ریاست جمهوری منتج به یکی از گسترده ترین صف بندی های طبقاتی-ایدئولوژیک در ایران معاصر گردد و طبقه متوسط مدرن شهری در برابر طبقات پایین و نیز سنتی قرار گرفت. در دهه 1390 دو دوره رکود اقتصادی شدید باعث گسترش فقر گردید و فساد و نابرابری منجر به خیزش اجتماعی و اعتراضات بخصوص از سوی طبقات محروم و کم درآمد طی سال 1396 و 1398 گردید که از سوی حکومت سرکوب شد.

اساس سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز، بر شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» استوار شد و اولویت روابط، با کشورها و حرکت‌های اسلامی و کشورهای منطقه بوده‌است؛ اگرچه، این سیاست با گذشت زمان تغییر کرد و روابط به سوی اروپا، روسیه، انگلستان، ایالات متحده و در نهایت، کشورهای عربی تغییر کرد.[۸۹] ایران که برای چهار دهه با انواع تحریم‌های بین‌المللی روبرو بود، با استقرار دولت حسن روحانی تلاش کرد به اقتصاد خود جان تازه‌ای دهد؛ برنامه جامع اقدام مشترک از مهم‌ترین توافقات جمهوری اسلامی با دیگر ملل بوده‌است که پس از آن، با ورود سرمایه به کشور، پیشرفت اقتصادی قابل توجهی در ایران صورت گرفت. هرچند که خروج آمریکا از برجام و تحریم‌های مجدد، این توافق را به هم ریخت و علاوه بر سرمایهٔ خارجی، سرمایهٔ داخلی ایران نیز به خروج از کشور شتافت.[۹۰][۹۱] کشته شدن قاسم سلیمانی، حمله موشکی ایران به نیروهای آمریکایی در عراق و ادامه یافتن بحران خلیج فارس، ایران را در آغاز دههٔ ۲۰۲۰ میلادی، با تنش‌های جدیدی روبرو ساخت.[۹۱]

  1. فریدون بیگلری‎. "Ganj Par: The first evidence for Lower Paleolithic occupation in the Southern Caspian Basin, Iran" (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-27.
  2. «ANCIENT IRAN MUSEUM by Ali Majdfar». PBase (به انگلیسی). بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
  3. J. D. Vigne; J. Peters; D. Helmer (2002). First Steps of Animal Domestication, Proceedings of the 9th Conference of the International Council of Archaeozoology. Oxbow Books, Limited. ISBN 978-1-84217-121-9.
  4. Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
  5. «NEOLITHIC AGE IN IRAN». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۶-۱۳. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۶-۱۲.
  6. «NEOLITHIC AGE IN IRAN – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
  7. M. A., Anthropology; B. Ed., Illinois State University; Twitter, Twitter. "The Syllabary of the Gilgamesh Epic and Hammurabi's Code". ThoughtCo (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-28. {{cite web}}: |نام خانوادگی3= has generic name (help)
  8. "Emergence of Agriculture in the Foothills of the Zagros Mountains of Iran", by Simone Riehl, Mohsen Zeidi, Nicholas J. Conard – University of Tübingen, publication 10 May 2013.
  9. Helwing 2006‏:‎35-48.
  10. BRONZE AGE – Encyclopaedia Iranica 1989.
  11. D. T. Potts (1999). The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State. Cambridge University Press. pp. 45–46. ISBN 978-0-521-56496-0. Retrieved 21 June 2013.
  12. "iran-daily" (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-27. Retrieved 2020-03-27.
  13. "Archaeologists: Modern civilization began in Iran based on new evidence" (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-27. Retrieved 2020-03-27.
  14. "Ancient Scripts: Elamite". www.ancientscripts.com (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-28. Retrieved 2020-03-28.
  15. Abedi, Akbar; Omrani, Behrooz (2015). "Kura-Araxes culture and North-Western Iran: New perspectives from Kul Tepe Jolfa (Hadishahr)". Paléorient. 41 (1): 55–68. doi:10.3406/paleo.2015.5655.
  16. "Basu, Dipak". ww12.ivarta.com (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-29. Retrieved 2020-03-29.
  17. ۱۷٫۰۰ ۱۷٫۰۱ ۱۷٫۰۲ ۱۷٫۰۳ ۱۷٫۰۴ ۱۷٫۰۵ ۱۷٫۰۶ ۱۷٫۰۷ ۱۷٫۰۸ ۱۷٫۰۹ ۱۷٫۱۰ ۱۷٫۱۱ ۱۷٫۱۲ ۱۷٫۱۳ ۱۷٫۱۴ ۱۷٫۱۵ ۱۷٫۱۶ ۱۷٫۱۷ ۱۷٫۱۸ ۱۷٫۱۹ ۱۷٫۲۰ ۱۷٫۲۱ ۱۷٫۲۲ ۱۷٫۲۳ ۱۷٫۲۴ ۱۷٫۲۵ ۱۷٫۲۶ ۱۷٫۲۷ ۱۷٫۲۸ ۱۷٫۲۹ ۱۷٫۳۰ ۱۷٫۳۱ ۱۷٫۳۲ ۱۷٫۳۳ ۱۷٫۳۴ ۱۷٫۳۵ ۱۷٫۳۶ ۱۷٫۳۷ ۱۷٫۳۸ ۱۷٫۳۹ ۱۷٫۴۰ ۱۷٫۴۱ تاریخ کامل ایران، دکتر عبدالله رازی، چاپ چهارم، ۱۳۴۷.
  18. "IRAN i. LANDS OF IRAN". Encyclopædia Iranica.
  19. Roux, Georges (1992). Ancient Iraq. Penguin Adult. ISBN 978-0-14-193825-7.
  20. Wiesehöfer, Josef (2001). Ancient Persia: From 550 BC to 650 AD. London: I.B. Tauris. ISBN 978-1-86064-675-1.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ David Sacks; Oswyn Murray; Lisa R. Brody; Oswyn Murray; Lisa R. Brody (2005). ancient Greek world. Infobase Publishing. pp. 256. ISBN 978-0-8160-5722-1.
  22. «Largest empire by percentage of world population». Guinness World Records (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۳-۳۰.
  23. «ACHAEMENID DYNASTY – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۹ آوریل ۲۰۱۱. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۳-۳۰.
  24. Schmitt Achaemenid dynasty.
  25. "IRAN i. LANDS OF IRAN". Encyclopædia Iranica.
  26. Roisman, Joseph; Worthington, Ian (2011). A Companion to Ancient Macedonia. John Wiley and Sons. ISBN 978-1-4443-5163-7.
  27. A.T. Olmstead, History of the Persian Empire, chapter XXI: "Overtaxation and Its Results", University of Chicago Press, 1948, pp.  289–301
  28. The Penguin Encyclopedia of Ancient Civilizations, ed. Arthur Cotterell, Penguin Books Ltd. , London, 1980, p.  154
  29. Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p.  363
  30. Charles Robinson Jr. , Ancient History, 2nd ed. , MacMillan Company, New York, 1967, pp.  328, 338
  31. Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p.  363
  32. Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p.  382
  33. R.L. Fox, The Search For Alexander, Little Brown and Co. , Boston, 1980, pp.  121–22
  34. Clark, Jessica H. ; Turner, Brian (2017). Brill’s Companion to Military Defeat in Ancient Mediterranean Society. BRILL. p. 78. ISBN 978-90-04-35577-4. Retrieved 30 August 2019.
  35. Green, Tamara M. (1992), The City of the Moon God: Religious Traditions of Harran, BRILL, ISBN 978-90-04-09513-7.
  36. Garthwaite, Gene Ralph (2005), The Persians, Oxford & Carlton: Blackwell Publishing, Ltd. , ISBN 978-1-55786-860-2.
  37. Brosius 2006, p. 120; Garthwaite 2005, p. 78; Kurz 1983, p. 561.
  38. تمدن ایران ساسانی، و.گ. لوکونین، ترجمه، تهران ۱۳۵۰، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
  39. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 188-189.
  40. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
  41. Madelung, Succession to Muhammad, 43.
  42. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 194.
  43. George Liska (1998). Expanding Realism: The Historical Dimension of World Politics. Rowman & Littlefield Pub Incorporated. p. 170. ISBN 978-0-8476-8680-3.
  44. Occawlonline. "The Rise and Spread of Islam, The Arab Empire of the Umayyads – Weakness of the Adversary Empires" (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-28.
  45. پورشریعتی، پروانه (۲۰۱۸-۰۵-۲۹). «حمله اعراب به ایران». BBC News فارسی. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۰۷.
  46. نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۶و تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص۳۵۲
  47. تاریخ ایران بعداز اسلام؛ ص ۳۵۳
  48. نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۵
  49. Canfield, Robert L. (2002). Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 5. ISBN 978-0-521-52291-5.
  50. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، صص ۴–۹۲.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، صص ۹–۲۰۸.
  51. Suha Rassam (2005). Iraq: Its Origins and Development to the Present Day. Gracewing Publishing. p. 77. ISBN 978-0-85244-633-1.
  52. Zarrinkub,'Abd Al-Husain (1975). "The Arab Conquest of Iran and Its Aftermath". In Frye, Richard N. (ed.). Cambridge History of Iran. 4. London: Cambridge University Press. p. 46. ISBN 978-0-521-20093-6.
  53. Khanbaghi, Aptin (2006). The Fire, the Star and the Cross: Minority Religions in Medieval and Early Modern Iran (reprint ed.). I.B. Tauris. p. 268. ISBN 978-1-84511-056-7.
  54. Meri, Josef W. ; Bacharach, Jere L. (2006). Medieval Islamic Civilization: L-Z, index. Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia. II (illustrated ed.). Taylor & Francis. p. 878. ISBN 978-0-415-96692-4.
  55. ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ Richard Nelson Frye (1975). The Cambridge History of Iran. 4. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-20093-6. Retrieved 23 June 2013.
  56. Gene R. Garthwaite (2008). The Persians. Wiley. ISBN 978-1-4051-4400-1.
  57. Andrew Lawler. "Isfahan: Iran's Hidden Jewel" (به انگلیسی). Archived from the original on 9 September 2012.
  58. Steven R. Ward (2009). Immortal: A Military History of Iran and Its Armed Forces. Georgetown University Press. p. 39. ISBN 978-1-58901-587-6. Retrieved 21 June 2013.
  59. Fisher, William Bayne; Avery, P. ; Hambly, G.R.G; Melville, C. (1991). The Cambridge History of Iran. 7. Cambridge: Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-20095-0.
  60. Seyf, Ahmad (2010), "Iran and the Great Famine, 1870–72", Middle East Studies, Taylor & Francis, 46 (2): 289–306, doi:10.1080/00263201003616584.
  61. Russia and Iran in the Great Game: Travelogues and Orientalism, Elena Andreeva, 40.
  62. آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش دوم، فصل اول (۱۱۵).
  63. آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش دوم، فصل دوم (۱۳۷).
  64. Nikki R. Keddie, Rudolph P Matthee. Iran and the Surrounding World: Interactions in Culture and Cultural Politics University of Washington Press, 2002 p. 366.
  65. Roger Savory.
  66. Jonathan White, 281.
  67. Roger Savory, 449.
  68. Roger Savory, 451.
  69. Richard W. Cottam, 143.
  70. Ann Gillespie, 191.
  71. آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش دوم، فصل چهارم (۲۱۵).
  72. آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش چهارم، فصل دوم (۴۸۹).
  73. https://books.google.com/books?id=XY9FAQAAQBAJ&lpg=PA24&ots=nwT8j1x4EX&dq=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&pg=PA24#v=onepage&q=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&f=false
  74. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۲۴
  75. خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام bbcpersian001 وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  76. دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی
  77. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۷۱–۱۷۲
  78. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص.. ۱۲۶
  79. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸
  80. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ‎۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
  81. آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش پنجم، فصل پنجم (۷۰۳).
  82. «گاهشمار انقلاب». BBC News فارسی. ۲۰۱۹-۰۲-۰۱. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
  83. «آرشیو روزنامه دنیای اقتصاد | شماره 4486». دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
  84. «آلبوم عکس؛ اشغال سفارت آمریکا در تهران». BBC. ۲۰۱۹-۱۱-۰۴. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷.
  85. «انقلاب فرهنگی؛ خمینی و بنی‌صدر و سروش در یک جبهه». BBC. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷.
  86. «ایران و عراق در جنگ چه مناطقی از خاک یکدیگر را اشغال کردند؟». BBC. ۲۰۱۸-۰۷-۱۸. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷.
  87. «khamenei.ir». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸.
  88. فریدون خاوند اقتصاددان و تحلیلگر اقتصادی. «اقتصاد ایران و جنگ هشت ساله». رادیو فردا. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷.
  89. بخش تحلیل هوشنگ امیراحمدی، تحلیل‌گر سیاسی. «BBC Persian». www.bbc.com. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸.
  90. «تحریم‌های آمریکا؛ چه شد که اقتصاد ایران به این روز افتاد؟». BBC. ۲۰۱۹-۱۱-۰۳. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸.
  91. ۹۱٫۰ ۹۱٫۱ «روند رشد اقتصادی ایران در 9 سال اخیر / رشد چشمگیر در دوره برجام». تجارت‌نیوز و statista. ۲۰۲۰-۰۱-۲۳. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۸.


خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب <ref> برای گروهی به نام «یادداشت» وجود دارد، اما برچسب <references group="یادداشت"/> متناظر پیدا نشد. ().