ولادیمیر لنین
ولادیمیر لنین | |
---|---|
Владимир Ленин | |
صدر شورای کمیسرهای خلق (رهبر اتحاد شوروی) | |
دوره مسئولیت ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
پس از | ایجاد موقعیت |
پیش از | آلکسی رایکوف |
رئیس شورای کمیساریای مردمی جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه | |
دوره مسئولیت ۸ نوامبر ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
پس از | ایجاد موقعیت |
پیش از | آلکسی رایکوف |
عضو دایمی پلیتبورو | |
دوره مسئولیت ۱۰ اکتبر ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
عضو رسمی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی | |
دوره مسئولیت ۳ اوت ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ولادیمیر ایلیچ اولیانوف ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ اولیانوفسک، امپراتوری روسیه |
درگذشته | ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۲۴ (۵۳ سال) گورکی (نیژنی نووگورود کنونی)، جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی |
آرامگاه | آرامگاه لنین، مسکو، روسیه |
ملیت | امپراتوری روسیه |
حزب سیاسی | حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه حزب کمونیست اتحاد شوروی (بولشویک) |
همسر(ان) | نادژدا کروپسکایا (۱۹۲۴–۱۸۹۸) |
محل تحصیل | دانشگاه دولتی سن پترزبورگ |
پیشه | نظریهپرداز، انقلابی، سیاستمدار |
تخصص | حقوقدان |
امضا |
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (به روسی: Владимир Ильич Ленин) معروف به لنین (زاده ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ – درگذشته ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۲۴)[۱] نظریهپرداز مارکسیست و انقلابی کمونیست روسی، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.[۲] او از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲، نخستوزیر روسیه شوروی و از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی بود. لنین نظریه کمونیستی-بلشویکی را بنیان گذاشت و این دیدگاه را به جایی رساند که به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ انجامید و نخستین حکومت سوسیالیستی جهان را بنیان گذاشت. هستهٔ مرکزی حکومتی که لنین به وجود آورد به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تبدیل شد که به رغم همه مشکلات و موانع دوام آورد. لنین و رهبران کمونیست کشور، روسیه را از جنگ جهانی اول بیرون کشیدند و در جنگ داخلی روسیه پیروز شدند.[۳]
آغاز زندگی
پدر لنین، ایلیا نیکولایویچ اولیانوف، از یک خانواده سرف (رعیت) بود. خاستگاه قومی وی نامشخص است و حدسیاتی مبنی بر روس، چواش، موردوین یا قالمیق بودن او وجود دارد.[۴] علیرغم تعلق طبقه پایین جامعه، ایلیا به طبقه متوسط ترقی کرد و در دانشگاه سلطنتی قازان فیزیک و ریاضی خواند و بعدها در مؤسسه اشرافی پنزا تدریس کرد.[۵] ایلیا اواسط سال ۱۸۶۳ با ماریا الکساندروونا بلانک ازدواج کرد.[۶] ماریا دختری تحصیلکرده از خانوادهای متشکل از یک مادر متمول آلمانی–سوئدی لوتری و پدری پزشک و – بنا به برخی منابع – یهودیِ گرویده به مسیحیت، بود.[۷] طبق گفته پتروفسکی-اشترن، مورخ، احتمالاً لنین از اصل و نسب نیمهیهودی مادر خود بیاطلاع بودهاست و خواهرش آنا بعد از مرگ او، بدین موضوع پی بردهاست.[۸] نیز طبق گفته ماریتا شاگینیان، مورخ اهل شوروی، پدربزرگ مادری لنین الکساندر بلانک اوکراینیتبار بودهاست. برخی دیگر از مورخان شوروی همچنین مدعی بودند بلانک فرزند یک خانواده ثروتمند آلمانی بودهاست. مدت کوتاهی بعد از عروسی، ایلیا در نیژنی نووگورود شغلی پیدا کرد و پس از شش سال به مدیریت مدارس ابتدایی در منطقه سیمبیرسک منصوب شد. پنج سال بعد از آن، به مدیریت مدارس دولتی استان ترفیع پیدا کرد و به عنوان بخشی از برنامههای دولت برای نوسازی، بر تأسیس بیش از ۴۵۰ مدرسه نظارت داشت. تعهد وی به امر آموزش موجب شد نشان سن ولادیمیر به او اعطا شود که از مزایای آن جایگاه نجیبزادگی ارثی بود.[۹]
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف در ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک امروزی) متولد و شش روز بعد تعمید داده شد؛[۱۰] او را در کودکی وولودیا (مخفف ولادیمیر) صدا میکردند.[۱۱] ولادیمیر سومین فرزند از هشت فرزند خانواده اولیانوف بود و یک خواهر و یک برادر بزرگتر از خود داشت؛ آنا (متولد ۱۸۷۱) و الکساندر (متولد ۱۸۶۶). پس از آنها سه فرزند دیگر به نامهای اولگا (متولد ۱۸۷۱)، دیمیتری (متولد ۱۸۷۴) و ماریا (متولد ۱۸۷۸) زاده شدند. دو فرزند بعدی خانواده در نوزادی درگذشتند.[۱۲] ایلیا یکی از اعضای با ایمان کلیسای ارتدکس روسی بود و فرزندان خود را در همان کلیسا تعمید داد. ماریا — که عنوان یک مسیحی لوتری تربیت شده بود — به دین خود اهمیت زیادی نمیداد و این دیدگاه بر فرزندانش تأثیرگذار بود.[۱۳]
پدر و مادر هر دو سلطنتطلب و محافظهکارانی لیبرال و نیز متعهد به فرمان آزادسازی سرفها که در سال ۱۸۶۱ توسط تزار الکساندر دوم صادر شد، بودند؛ آنها از کسانی که دیدگاههای رادیکال سیاسی داشتند اجتناب کردند و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد به دلیل تفکرات براندازانه پلیس آنها را تحت نظر گرفتهاست.[۱۴] خانواده اولیانوف تابستانها را در ملک روستایی خود در کوکوشکینو سپری میکرد.[۱۵] در میان خواهران و برادرانش، لنین بیش از همه با خواهرش اولگا صمیمی بود. ولادیمیر ذاتی رقابتطلب داشت و میتوانست دردسر ایجاد کند اما معمولاً رفتار نادرست خود را میپذیرفت.[۱۶] او یک ورزشکار سختکوش بود و بیشتر اوقات فراغت خود را در خارج از خانه یا به شطرنج بازیکردن سپری میکرد. ولادیمیر یکی از شاگردان ممتاز مدرسه خود — مدرسه منظم و محافظهکار گیمنیزیای کلاسیک سیمبرسک — بود.[۱۷]
در ژانویه ۱۸۸۶ که لنین ۱۵ ساله بود، پدرش در اثر خونریزی مغزی درگذشت.[۱۸] این بر رفتارش اثرگذار بود و باعث شد دمدمیمزاج و ستیزهجو شود. نیز باور خود به وجود خدا را از دست داد.[۱۹] در این زمان برادر بزرگ لنین الکساندر — که ولادیمیر «ساشا» خطابش میکرد — مشغول تحصیل در دانشگاه سن پترزبورگ بود. او که وارد محافل سیاسی مخالف حکومت مطلقه تزار الکساندر سوم شده بود، آثار ممنوعه نویسندگان چپگرا را مطالعه و اعتراضات علیه سلطنت را سازماندهی میکرد. الکساندر اولیانوف به گروهی انقلابی که قصد ترور تزار را داشت ملحق و وظیفه ساخت بمب به او محول شد. اما قبل از وقوع حمله توطئهگران دستگیر و محاکمه شدند و در ماه مه، الکساندر اولیانوف با طناب دار اعدام شد.[۲۰] با وجود آسیب روحی ناشی از مرگ پدر و برادرش، لنین با جدیت به تحصیل ادامه داد. او بالاترین نمره کلاس خود را دریافت کرد و با مدال طلا از مدرسه فارغالتحصیل شد. ولادیمیر تصمیم داشت در دانشگاه قازان حقوق بخواند.[۲۱]
مبارزات دانشجویی
با ورود به دانشگاه قازان در اوت ۱۸۸۷، لنین در آپارتمانی در نزدیکی دانشگاه ساکن شد.[۲۲] آنجا او به یک زملیاچستوا، نوعی اجتماع دانشجویی متشکل از افراد یک منطقه، پیوست.[۲۳] این گروه لنین را به عنوان نماینده خود در شورای زملیاچستواهای دانشگاه انتخاب کرد و در ماه دسامبر، او در تظاهراتی علیه محدودیتهایی که دولت بر جوامع دانشجویی وضع کرده بود، شرکت داشت. پلیس لنین را دستگیر و او را متهم کرد که از رهبران تظاهرات بودهاست؛ در نتیجه از دانشگاه اخراج شد و وزارت امور داخله او را به املاک خانوادهاش در کوکوشکینو تبعید کرد.[۲۴] در آنجا، لنین بیشتر وقت خود را به مطالعه اختصاص میداد و شیفته رمان چه باید کرد (۱۸۶۳) از نیکلای چرنیشفسکی که مضمونی انقلابی داشت، شد.[۲۵]
مادر لنین نگران رادیکالیزاسیون پسرش بود و در متقاعد کردن وزارت داخله برای صدور مجوز بازگشت او به شهر قازان، هر چند نه به دانشگاه، نقش اساسی داشت.[۲۶] در بازگشت به قازان، لنین به گروه انقلابی نیکلای فدوسیف پیوست و از همین طریق با کتاب سرمایه (۱۸۶۷) اثر کارل مارکس آشنا شد. این سبب علاقه او را به مارکسیسم، نظریهای سیاسی-اجتماعی مبتنی توسعه مرحلهای جوامع در اثر مبارزه طبقاتی و جایگزینی نهایی جامعه کاپیتالیستی با یک جامعه سوسیالیستی و سپس کمونیستی، شد.[۲۷] مادر لنین که از دیدگاههای سیاسی پسر خود بیمناک شده بود، ملکی در روستای آلاکائوکا در استان سامارا خریداری کرد و امیدوار بود بدین طریق توجه لنین به کشاورزی معطوف شود. اما لنین علاقه چندانی به مزرعهداری نداشت و مادرش مدت کوتاهی بعد زمین را فروخت و تنها خانه را به عنوان اقامتگاه تابستانی نگه داشت.[۲۸]
در سپتامبر ۱۸۸۹، خانواده اولیانوف به شهر سامارا نقل مکان کرد و لنین آنجا به حلقه اطرافیان الکسی اسکلیارنکو که برای مباحث سوسیالیستی گرد میآمدند، پیوست.[۲۹] در آن جلسات، لنین بهطور کامل جذب مارکسیسم شد و مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) از مارکس و فریدریش انگلس را به روسی ترجمه کرد.[۳۰] او آثار گئورگی پلخانوف، مارکسیست روس، را مطالعه میکرد و با او دربارهٔ گذار روسیه از فئودالیسم به سرمایهداری و نیز برپایی سوسیالیسم توسط پرولتاریا (کارگران شهرنشین)، و نه دهقانان، موافق بود.[۳۱] این دیدگاه مارکسیستی با نظر جنبش دهقانیسوسیالیستی نارودنیک که از برپایی سوسیالیسم توسط دهقانان (و بدین طریق اجتناب از ورود کاپیتالیسم به روسیه) طرفداری میکرد، در تضاد بود. دیدگاه نارودنیکی در دهه ۱۸۶۰ توسط حزب نارودنایا ولیا پشتیبانی میشد و نظریه غالب میان انقلابیون روس بود.[۳۲] لنین سوسیالیسم دهقانی را رد میکرد، اما متفکران این مکتب نظیر پیوتر تکاچف و سرگئی نچایف بر او اثر گذاشتند و نیز شخصاً با چند نارودنیک دوستی داشت.[۳۳]
در ماه مه ۱۸۹۰، ماریا — که به عنوان بیوه یک نجیبزاده هنوز نفوذ اجتماعی خود را حفظ کرده بود — مقامات را متقاعد کرد تا به لنین اجازه دهند علیرغم عدم حضور در دانشگاه، در امتحانات دانشگاه سن پترزبورگ شرکت کند. لنین در این امتحانات با نمرهای عالی قبول و از او تجلیل شد. در همان خلال، خواهرش اولگا بر اثر حصبه درگذشت.[۳۴] لنین چند سال در سامارا ماند و ابتدا به عنوان دستیار حقوقی در دادگاهی منطقهای و سپس برای یک وکیل محلی کار کرد.[۳۵] او زمان زیادی را سیاست رادیکال اختصاص میداد و همچنان در گروه اسکلیارنکو فعال بود و تلاش میکرد بهترین راه در ربط با چگونگی اجرای مارکسیسم در روسیه را بیابد. لنین با الهام از آثار پلخانوف، اطلاعات مرتبط با جامعه روسیه را جمعآوری میکرد و آن اطلاعات را برای پشتیبانی از برداشت مارکسیستی از توسعه جامعه و در رد ادعاهای نارودنیکها به کار میبرد.[۳۶] او مقالهای در مورد اقتصاد دهقانی نوشت که مجله لیبرال اندیشه روس حاضر به چاپ آن نشد.[۳۷]
نخستین فعالیتهای انقلابی، زندان و تبعید
در اواخر سال ۱۸۹۳، لنین به سن پترزبورگ نقل مکان کرد.[۳۸] در آنجا، او به عنوان دستیار یک وکیل آغاز به کار کرد و همچنین در یک محفل انقلابی مارکسیست که به تقلید از حزب سوسیال دموکرات آلمان خود را «سوسیال دموکراتها» مینامیدند، به جایگاه والایی رسید.[۳۹] او که بهطور علنی برای مارکسیسم در جنبش سوسیالیست روسیه تبلیغ و از تأسیس محافل انقلابی در مراکز صنعتی روسیه حمایت میکرد.[۴۰] تا اواخر سال ۱۸۹۴، او رهبر یک حلقه کارگری مارکسیست بود و چون میدانست جاسوسان پلیس سعی در نفوذ در جنبش دارند، دررفتوآمد خود محتاط بود.[۴۱] لنین با نادژدا نادیا کروپسکایا، یک معلم مدرسه و نیز یک مارکسیست، رابطهای عاشقانه آغاز کرد.[۴۲] او همچنین رسالهای سیاسی به نام «دوستان مردم» چیستند و چگونه با سوسیال دموکراتها مبارزه میکنند در انتقاد از سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی نوشت. این رساله عمدتاً بر تجربیات شخصیاش در سامارا استوار بود و در سال ۱۸۹۴ حدود ۲۰۰ نسخه از آن بهطور غیرقانونی چاپ شد.[۴۳]
لنین امیدوار بود بتواند بین سوسیال دموکراتها و گروه رهایی کارگر، گروهی متشکل از مهاجران مارکسیست روس مستقر در سوئیس، تقویت کند. او برای دیدار با اعضای گروه، پلخانف و پاول اکسلرود، راهی سوئیس شد.[۴۴] او همچنین برای ملاقات با داماد مارکس، پل لافارگ، و تحقیق در مورد کمون پاریس که آن را نمونهای اولیه از یک دولت پرولتری میدانست، به پاریس رفت.[۴۵] لنین که هزینههای سفرش توسط مادرش تأمین میشد، قبل از سفر به برلین در یک اسپای سوئیسی مقیم شد. در برلین شش هفته در کتابخانه دولتی مشغول مطالعه بود و نیز با ویلهلم لیبکنشت، فعال مارکسیست، دیدار کرد.[۴۶] او با انبوهی از آثار ادبی انقلابی ممنوعه به روسیه بازگشت و در سفر به شهرهای مختلف کشور، آنها را میان کارگرانی که اعتصاب کرده بودند، توزیع کرد.[۴۷] او که در تهیه نشریه آرمان کارگران نقش داشت، یکی از ۴۰ کنشگری بود که در سن پترزبورگ بازداشت و به اغتشاش متهم شدند.[۴۸]
لنین همه اتهامات علیه خود را رد کرد اما تا زمان صدور حکم، یک سال در زندان ماند.[۴۹] او این زمان را صرف نظریهپردازی و نوشتن کرد. وی در این نوشتهها متذکر شد که ظهور سرمایهداری صنعتی در روسیه باعث شده تعداد زیادی از دهقانان راهی شهرها شوند و آنچه طبقه پرولتاریا را تشکیل دهند. لنین از دیدگاه مارکسیستی خود، نتیجه گرفت که پرولتاریای روسیه به زودی به آگاهی طبقاتی خواهند رسید و سپس تزاریسم، اشرافیت و بورژوازی را بهطور خشونتآمیزی ساقط خواهند کرد و دولت پرولتری تأسیس خواهند کرد که جامعه را به سوی سوسیالیسم سوق خواهد داد.[۵۰]
در فوریه ۱۸۹۷، وی بدون محاکمه به سه سال تبعید در شرق سیبری محکوم شد. به او اجازه داده شد چند روز در سن پترزبورگ بماند تا به مسائل مورد نظر خود رسیدگی کند که لنین از این زمان برای ملاقات با سوسیال دموکراتها (که نام خود را به اتحادیه مبارزه برای رهایی طبقه کارگر تغییر داده بودند) استفاده کرد.[۵۱] سفر او به سیبری شرقی ۱۱ هفته طول کشید که در طول آن مادر و خواهرانش او را همراهی کردند. لنین که فقط یک تهدید کوچک برای دولت قلمداد میشد، به کلبهای دهقانی در شوشنسکویه در منطقه مینوسینسکی تبعید شد و آنجا تحت نظارت پلیس بود. با این وجود او قادر به مکاتبه با انقلابیون دیگر بود و بسیاری از آنها به ملاقاتش رفتند و همچنین اجازه داشت برای شنا به رودخانه ینیسئی برود و اردک و پاشلک شکار کند.[۵۲]
نادیا که در اوت ۱۸۹۶ به دلیل سازماندهی یک اعتصاب دستگیر شده بود، در ماه مه ۱۸۹۸، در تبعید به لنین ملحق شد. او را ابتدا به اوفا تبعید کرده بودند، اما با ادعای اینکه با لنین نامزد کردهاست، مقامات را راضی کرد تا به شوشنسکویه منتقلش کنند. آنها در ۱۰ ژوئیه ۱۸۹۸ در یک کلیسا ازدواج کردند و زان پس الیزاوتا واسیلینا، مادر نادیا، نیز با آنها زندگی میکرد.[۵۳] لنین و همسرش در شوشنسکویه آثار سوسیالیستی انگلیسی را به روسی ترجمه کردند.[۵۴] در این زمان در مارکسیسم آلمانی شکافی پدید آمد؛ مارکسیستهای تجدیدنظرطلب به رهبری ادوآرد برنشتاین دستیابی به سوسیالیسم به شیوهای صلحآمیز و از طریق انتخابات را راه مناسبتری یافتند و لنین که تحولات آلمان را دنبال میکرد، کماکان به شیوه قدیمی مبنی بر انقلاب خشونتآمیز وفادار ماند و رسالهای به نام اعتراضی از سوی سوسیال دموکراتهای روس در نقد استدلالهای تجدیدنظرطلبانه نوشت.[۵۵] او همچنین «توسعه سرمایهداری در روسیه» (۱۸۹۹)، طولانیترین کتابش تا آن زمان، را به پایان رساند که اثری در نقد سوسیالیسم دهقانی و تحلیلی مارکسیستی از توسعه اقتصادی روسیه بود. او کتاب را با نام مستعار «ولادیمیر ایلین» منتشر کرد و با بازخوردی غالباً منفی روبرو شد.[۵۶]
کنش سیاسی در اروپا
بعد از پایان دوره تبعید، لنین در اوایل سال ۱۹۰۰ در پسکوف ساکن شد.[۵۷] آنجا، او شروع به جمعآوری کمک مالی برای تأسیس روزنامهای به نام ایسکرا (فارسی: شرر) به عنوان ارگان جدیدی از حزب مارکسیست روسیه که نام خود را به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (RSDLP) تغییر داده بود، کرد.[۵۸] در ژوئیه ۱۹۰۰، لنین روسیه را به مقصد اروپای غربی ترک کرد. در سوئیس او با دیگر مارکسیستهای روس دیدار و با آنها در کنفرانسی در کورسیه توافق کرد تا روزنامه را در مونیخ که لنین در سپتامبر در آن ساکن شد، راهاندازی کنند.[۵۹] ایسکرا که مارکسیستهای برجسته اروپا نیز برای آن مینوشتند، پنهانی به روسیه میرسید[۶۰] و دیری نپایید که به موفقترین نشریه زیرزمینی آن کشور در ۵۰ سال اخیر تبدیل شد.[۶۱] ولادیمیر اولین بار نام مستعار لنین را در دسامبر ۱۹۰۱ به کار برد. این نام احتمالاً در لنا، نام رودخانهای در سیبری، ریشه دارد.[۶۲] او اغلب از نام مستعار را به صورت کامل ن. لنین مینوشت. ن مخفف هیچ چیزی نبود، هر چند بعدها یک تصور غلط عمومی رواج پیدا کرد که مخفف نیکولای بودهاست.[۶۳] او رساله سیاسی «چه باید کرد؟» را با همین نام در سال ۱۹۰۲ منتشر کرد که اثرگذارترین اثرش تا به آن امروز شد و شامل تفکران لنین دربارهٔ نیاز به یک حزب پیشقراول برای رهبری پرولتاریا در مسیر انقلاب بود.[۶۴]
همسرش نادیا بعد از اینکه خود را در مونیخ لنین رساند، منشی شخصی او شد.[۶۵] لنین به نوشتن برای ایسکرا ادامه داد و همزمان بر روی برنامه حزبی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه نیز کار میکرد و به مخالفان ایدئولوژیکی و منتقدان خود، به خصوص حزب انقلابی سوسیالیست (SR) (گروهی پیرو سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی که در سال ۱۹۰۱ تأسیس شده بود)،[۶۶] حمله میکرد.[۶۷] لنین کماکان یک مارکسیست بود اما دیدگاه نارودنیکی دربارهٔ قدرت انقلابی دهقانان روسیه را قبول کرد و رساله به فقرای روستا را در سال ۱۹۰۳ نوشت.[۶۸] برای فرار از پلیس بایرن، لنین در آوریل ۱۹۰۲ راهی لندن شد و روزنامه ایسکرا را نیز با خود به آن شهر منتقل کرد.[۶۹] آنجا با لئون تروتسکی، از دیگر مارکسیستهای روس، دوست شد.[۷۰] ابتلا به اریزیپلاس باعث شد لنین نتواند مانند قبل در هیئت تحریریه ایسکرا نقشی پیشرو داشته باشد و در غیاب او، مقر روزنامه به ژنو منتقل شد.[۷۱]
دومین کنگره حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در ژوئیه سال ۱۹۰۳ در لندن برگزار شد.[۷۲] در این کنگره، شکافی بین طرفداران لنین و طرفداران ژولیوس مارتوف پدید آمد. مارتوف معتقد بود اعضای حزب باید بتوانند به صورت مستقل از رهبری حزب، نظراتشان را ابراز کنند. لنین مخالف بود؛ او بر نیاز به رهبری قوی با سلطه کامل بر حزب تأکید داشت.[۷۳] طرفداران لنین در اکثریت بودند و لنین آنها را بلشویک (در روسی به معنای اکثریت) نامید و مارتوف نیز در جواب به این عمل، پیروان خود را «منشویک» (در روسی به معنای اقلیت) نام گذاشت.[۷۴] مشاجرات بین بلشویکها و منشویکها پس از کنفرانس نیز ادامه یافت؛ بلشویکها رقبای خود را به فرصتطلبی و اصلاحطلبی و عدم برخورداری از نظم متهم میکردند، در حالی که در نظر منشویکها، لنین مستبد و خودکامه بود.[۷۵] لنین که از منشویکها خشمگین شده بود، از هیئت تحریریه ایسکرا استعفا داد و در مه ۱۹۰۴ اثر یک گام به پیش، دو گام به پس را علیه آنها منتشر کرد.[۷۶] استرس ناشی از این درگیریها باعث بیماری لنین شد و او برای بهبود، به تعطیلاتی در روستاهای سوئیس رفت.[۷۷] قدرت جناح بلشویکی حزب به مرور افزایش پیدا کرد و تا بهار، همه اعضای کمیته مرکزی RSDLP بلشویک بودند[۷۸] و آنها روزنامه رو به جلو! را در ماه دسامبر تأسیس کردند.[۷۹]
انقلاب ۱۹۰۵ و تبعات آن
در ژانویه ۱۹۰۵، قتلعام معترضان در یکشنبه خونین سن پترزبورگ باعث شورشی مدنی، معروف به انقلاب ۱۹۰۵، در امپراتوری روسیه شد.[۸۰] لنین خواستار ایفای نقشی فعالتر توسط بلشویکها در وقایع بود و آنان را به شورش خشونتآمیز تشویق کرد.[۸۱] او برای این کار به شعارهای حزب انقلابی سوسیالیست مثل «شورش مسلحانه»، «وحشت عظیم» و «مصادره زمینهای اشرافزادگان» متوسل شد که منشویکها در جواب او را به بدعتگذاری در مارکسیسم متهم کردند.[۸۲] لنین به نوبه خود اصرار داشت بلشویکها راهشان را کاملاً از منشویکها جدا کنند اما بسیاری از بلشویکها با خواسته او مخالف بودند و هر دو جناح در سومین کنگره حزبی در آوریل ۱۹۰۵ در لندن شرکت کردند.[۸۳] لنین در اوت ۱۹۰۵ دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک را برای ابراز عقیده خود منتشر و در آن پیشبینی کرد بورژوازی لیبرال روسیه سلطنت مشروطه رضایت خواهند داد و به انقلاب خیانت خواهند کرد. نتیجتاً، پرولتاریا باید با دهقانان متحد شوند تا با یاری یکدیگر رژیم تزاری را سرنگون و «دیکتاتوری انقلابی موقت پرولتاریا و دهقانان» را برپا کنند.[۸۴]
انقلاب ۱۹۰۵ نتوانست نظام را سرنگون کند اما باعث شد تزار نیکلای دوم تصمیم به انجام اصلاحاتی لیبرال بگیرد. در این شرایط، لنین بازگشت به سن پترزبورگ را بیخطر یافت.[۸۵] او به هیئت تحریریه زندگی جدید، روزنامه رادیکالی که توسط ماریا آندریوا اداره میشد، پیوست و در آن اندر مسائل پیش روی حزب سوسیال دموکرات کارگری نوشت.[۸۶] لنین حزب را تشویق کرد که تعداد اعضای خود را افزایش دهد و همچنین از تداوم درگیریهای خشونتآمیز میان انقلابیون و نیروهای حکومتی حمایت کرد، زیرا هر دو را برای یک انقلاب موفق ضروری میدانست.[۸۷] لنین که حق عضویت و کمکهای مالی طرفداران ثروتمند حزب را برای تأمین هزینه فعالیتهای بلشویکها کافی نمییافت، پیشنهاد سرقت از دفاتر پست، ایستگاههای راهآهن، قطارها و بانکها را تأیید کرد. تحت رهبری لئونید کراسین، گروهی از بلشویکها به انجام چنین اقدامات مجرمانهای دست زدند که معروفترین آنها در ژوئن ۱۹۰۷ به فرماندهی ژوزف استالین در تفلیس انجام شد.[۸۸]
هر چند لنین بهطور موقت از سازش میان جناحین حزب (بلشویکها و منشویکها) حمایت کرد،[۸۹] اما منشویکها در کنگره چهارم که در آوریل ۱۹۰۶ در استکهلم برگزار شد، حمایت لنین از خشونت و سرقت را محکوم کردند..[۹۰] تا زمانی که بلشویکها توانستند در کنگره پنجم که در مه ۱۹۰۷ در لندن برگزار شد، اکثریت را به دست آورند، لنین و عدهای دیگر در کوکلا در دوکنشین بزرگ فنلاند (بخشی نیمهخودمختار در امپراتوری روسیه) برای بلشویکها مقر تازهای تأسیس کردند.[۹۱] با ادامه سرکوب مخالفان دولت تزاری، هم از طریق انحلال دومای دوم (مجلس روسیه) و هم از طریق بازداشت انقلابیون توسط پلیس مخفی، لنین از فنلاند به سوئیس فرار کرد.[۹۲] آنجا او تلاش کرد اسکناسهای دزدیده شده در تفلیس که با شماره سریالشان قابل شناسایی بودند را مبادله کند.[۹۳]
الکساندر بوگدانف و سایر بلشویکهای پرنفوذ تصمیم گرفتند مقر بلشویکها را به پاریس منتقل کنند. اگر چه لنین مخالف بود، اما در دسامبر ۱۹۰۸ در آن شهر ساکن شد.[۹۴] لنین از پاریس خوشش نمیآمد و آن را «گودال کثیف» توصیف میکرد. در زمان اقامت در پاریس یک مرتبه هنگام دوچرخهسواری با یک موتورسوار تصادف کرد و او را به دادگاه کشاند.[۹۵] در نظر بوگدانف، پرولتاریای روسیه برای تبدیل شدن به انقلابیونی کارآمد، باید فرهنگ سوسیالیستی شکل میدادند اما لنین با او مخالف بود و رهبری انقلاب کارگری توسط روشنفکران سوسیالیست را ترجیح میداد. همچنین بوگدانف، تحت تأثیر ارنست ماخ، معتقد بود که همه مفاهیم جهان نسبی هستند، اما لنین به دیدگاه مارکسیستی مبنی بر وجود واقعیتهای عینی و مستقل از نظریات انسانی، پایبند بود.[۹۶] در آوریل ۱۹۰۸، لنین و بوگدانف تعطیلاتشان را در ویلای ماکسیم گورکی در کاپری در کنار یکدیگر سپری کردند[۹۷] و بعد از بازگشت به پاریس، لنین با متهمکردن بوگدانف به انحراف از مارکسیسم، خواستار جدایی میان دو جناح بلشویکها شد.[۹۸]
در ماه مه ۱۹۰۸، لنین مدت کوتاهی را در لندن سپری و آنجا از اتاق مطالعه موزه بریتانیا برای نوشتن ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم استفاده کرد. این اثر حملهای به «اکاذیب بورژوایی-ارتجاعی» نسبیگرایانه بوگدانف بود.[۹۹] رفتار جناحی لنین باعث رانده شدن تعداد روزافزونی از بلشویکها، از جمله طرفداران نزدیک سابقش آلکسی رایکوف و لو کامنف، از او شد.[۱۰۰] پلیس مخفی روسیه فرصت را غنیمت شمرد و جاسوسی به نام رومن مالینوفسکی، را نزد او فرستاد تا در حزب نقش طرفدار وفادار لنین را بازی کند. تعدادی از بلشویکها سوءظن خود نسبت به مالینوفسکی را به او ابراز کردند و اگر چه اطلاع داشتن لنین از نقش دوگانه مالینوفسکی قطعی نیست اما ممکن است او از مالینوفسکی برای رساندن اطلاعات غلط به پلیس مخفی روسیه استفاده کرده باشد.[۱۰۱]
در اوت ۱۹۱۰ لنین به عنوان نماینده حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در هشتمین کنگره بینالملل دوم، یک نشست بینالمللی سوسیالیستی، در کپنهاگ شرکت کرد و پس از آن تعطیلات خود را به همراه مادرش در استکهلم گذراند.[۱۰۲] سپس با همسر و خواهرانش به فرانسه رفت و ابتدا در بمبو و بعد در پاریس ساکن شد.[۱۰۳] او آنجا با بلشویک فرانسوی اینسا آرماند وارد رابطه دوستی صمیمانهای شد؛ برخی از زندگینامه نویسان لنین معتقد هستند آنها از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ با هم رابطه عاشقانه داشتهاند.[۱۰۴] در همین حال، در جلسهای پاریس به تاریخ ژوئن ۱۹۱۱، کمیته مرکزی حزب تصمیم گرفت تمرکز خود را بر عملیات در داخل قلمروی روسیه گذارد و دستور به بستهشدن مقر بلشویکی و روزنامه آن، پرولتاری، داد.[۱۰۵] لنین که قصد داشت نفوذ خود در حزب را بازیابد، در ژانویه ۱۹۱۲ کنفرانسی حزبی در پراگ برگزار کرد و علیرغم اینکه ۱۶ نفر از ۱۸ حاضر آن بلشویک بودند، شرکتکنندگان از او به دلیل تمایلات جناحیاش شدیداً انتقاد کردند و لنین نتوانست جایگاه خود در درون حزب را بهبود بخشد.[۱۰۶]
لنین به کراکوف در پادشاهی گالیسیا و لودومریا، بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان که به لحاظ فرهنگی لهستانی بود، عزیمت کرد و آنجا از کتابخانه دانشگاه یاگیلونیا برای انجام تحقیقات خود استفاده میکرد.[۱۰۷] او با اعضای حزب که در امپراتوری روسیه فعالیت میکردند، در تماس نزدیک بود و توانست اعضای بلشویک دوما را متقاعد کند تا به ائتلاف پارلمانی خود با منشویکها پایان دهند.[۱۰۸] در ژانویه ۱۹۱۳، با ژوزف استالین که لنین از او به عنوان «گرجی شگفتانگیز» یاد میکرد، دیدار کرد و آنها دربارهٔ آینده گروههای قومی غیر روس امپراتوری روسیه بحث کردند.[۱۰۹] به دلیل وضعیت سلامتی لنین و همسرش، آنها مدتی در بیاو دونایتس، منطقهای روستایی، اقامت داشتند[۱۱۰] و سپس برای عمل جراحی گواتر نادیا به برن سوئیس رفتند.[۱۱۱]
جنگ جهانی اول
لنین هنگام شروع جنگ جهانی اول در گالیسیا بود.[۱۱۲] این جنگ امپراتوری روسیه را در برابر امپراتوری اتریش-مجارستان قرار داد و به دلیل تابعیت روسی لنین، او دستگیر و برای مدت کوتاهی زندانی شد، تا اینکه مقامات اتریش-مجارستان قانع شدند او یکی از مخالفان رژیم تزاری است و آزادش کردند.[۱۱۳] لنین و همسرش به ابتدا به برن رفتند[۱۱۴] و سپس در فوریه ۱۹۱۶ در زوریخ ساکن شدند.[۱۱۵] رای موافق حزب سوسیال دموکرات آلمان در پارلمان کشور خود به جنگ، لنین را عصبانی کرده بود؛ مطابق قطعنامه اشتوتگارت بینالملل دوم، تمامی احزاب سوسیالیستی باید با منازعههای نظامی مخالفت میکردند و نتیجتاً، حزب سوسیال دموکرات آلمان آن توافق را نقض کرده بود و لنین بینالملل دوم را به پایان رسیده میدید.[۱۱۶] او در سپتامبر ۱۹۱۵ در کنفرانس سیمروالد و در آوریل ۱۹۱۶ در کنفرانس کینتال شرکت[۱۱۷] و از سوسیالیستهای اروپا تقاضا کرد این «جنگ امپریالیستی» را به «جنگ داخلی» درون قارهای تبدیل کنند که در آن پرولتاریا در برابر بورژوازی و اشراف قرار گیرد.[۱۱۸] در ژوئیه ۱۹۱۶، مادر لنین درگذشت، اما او نتوانست در مراسم خاکسپاری وی شرکت کند.[۱۱۹] مرگ او به شدت لنین را متأثر کرد و ترس مردن قبل از انقلاب پرولتری، افسردهاش کرد.[۱۲۰]
لنین در سپتامبر ۱۹۱۷ امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری را منتشر کرد که در آن استدلال شده بود امپریالیسم محصول سرمایهداری انحصاری است، زیرا سرمایهداران میکوشند با فتح مناطق جدیدی که در آنها دستمزد پایینتر و مواد اولیه ارزانتر است، سود خود را افزایش دهند. او معتقد بود تا زمانیکه قدرتهای امپریالیستی توسط انقلاب پرولتری و برپایی سوسیالیسم سرنگون نشوند، رقابت و درگیری میان آنان افزایش خواهد یافت و ادامه خواهد داشت.[۱۲۱] او بیشتر این زمان را صرف خواندن آثار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، لودویگ فویرباخ و ارسطو کرد که همه اینان بر مارکس تأثیرات اساسی گذاشته بودند.[۱۲۲] این سبب شد تفسیر لنین از مارکسیسم دستخوش تغییر شود؛ او زمانی معتقد بود میتوان سیاستها را بر اساس اصول علمی ازپیشتعیینشده تدوین کرد اما حالا به این نتیجه رسیده بود که تنها ملاک درستبودن یک سیاست، نتیجه عملکرد آن است.[۱۲۳] او همچنان خود را وفادار به اصل مارکسیسم میدانست اما از برخی پیشبینیهای مارکس در ربط با توسعه جامعه فاصله گرفت. مارکس اعتقاد داشت ابتدا باید انقلاب دموکراتیک و بورژواییِ طبقه متوسط اتفاق افتد و سپس نوبت انقلاب سوسیالیستیِ پرولتاریا میرسد، اما لنین معتقد بود در روسیه پرولتاریا میتواند بدون یک انقلاب واسطه، رژیم تزاری سرنگون کند.[۱۲۴]
انقلاب فوریه
در فوریه ۱۹۱۷ کمبود غذا و بدتر شدن اوضاع کار در کارخانهها، باعث شد کارگران کارخانههای صنعتی در سن پترزبورگ که در آغاز جنگ جهانی اول به پتروگراد تغییر نام داده بود، اعتصاب کنند و این زمینهساز انقلاب فوریه ۱۹۱۷ شد. با گسترش ناآرامیها به سایر مناطق روسیه، تزار نیکلای دوم که بیم داشت بهطور خشونتآمیزی سرنگون شود، از سلطنت کنارهگیری کرد. کشور تحت سلطه دومای دولتی قرار گرفت و با تأسیس دولت موقت روسیه، امپراتوری به یک جمهوری تبدیل شد.[۱۲۵] لنین که در سوئیس ساکن بود، با شنیدن خبر انقلاب، به همراه دیگر مخالفان آن را جشن گرفت.[۱۲۶] او تصمیم گرفت به روسیه برگردد تا مسئولیت رهبری بلشویکها را به عهده بگیرد، اما دریافت بیشتر راهها به این کشور به دلیل منازعه ادامهدار جنگ جهانی مسدود هستند. او و سایر مخالفان با دولت آلمان که در آن زمان با روسیه درگیر بود، برای عبور از آن کشور مذاکره کرد. آلمان که میدانست این مخالفان میتوانند برای دولت روسیه مشکلساز شوند، موافقت کرد که به ۳۲ شهروند روس، از جمله لنین و همسرش، اجازه دهد با قطاری مهر و موم شده، از قلمرویش عبور کنند.[۱۲۷] اینان با قطار از زوریخ به زازنیتس سفر کردند و با کشتی به ترلبورگ در سوئد رسیدند. سپس با گذر از مرز هاپاراندا–تورنیو وارد هلسینکی شدند و نهایتاً با قطار خود را به پتروگراد رساندند.[۱۲۸]
لنین در آوریل به ایستگاه فنلاند در پتروگراد رسید و در ایستگاه در جمع هواداران بلشویکش، دولت موقت را محکوم کرد و مجدداً خواستار انقلاب پرولتری در سطح قاره اروپا شد.[۱۲۹] در روزهای آتی، او در جلسات نشستهای حزب بلشویک حاضر شد و سخت بر آنان که خواستار اتحاد دوباره با منشویکها بودند، تاخت. لنین همچنین «تزهای آوریل» را که در جریان سفر از سوئیس نوشته بود، منتشر کرد. [۱۳۰] او در این اثر برنامه کلی خود برای بلشویکها را تشریح کردهاست. لنین به صورت عمومی منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی را که شورای قدرتمند پتروگراد را تحت سلطه داشتند، به دلیل حمایت از دولت موقت محکوم میکرد و آنان را خائن به سوسیالیسم محسوب میکرد. لنین که دولت موقت را به اندازه رژیم تزار امپریالیست میدانست، خواستار صلح فوری با آلمان و اتریش-مجارستان، حکومت شورایی، ملیسازی صنایع و بانکها و نیز تصاحب زمینها توسط دولت بود که در پشت همه این برنامهها، هدفِ برپایی دولت پرولتری و رسیدن به جامعه سوسیالیستی بود. منشویکها بر خلاف اعتقاد داشتند روسیه به اندازه کافی برای رسیدن به سوسیالیسم پیشرفته نیست و لنین را متهم میکردند که قصد دارد جمهوری جدید را وارد جنگ داخلی کند.[۱۳۱] در ماههای پیش رو، برای سیاستهای خود تبلیغ کرد، در جلسات کمیته مرکزی بلشویکها شرکت کرد، به نوشتن برای پراودا ادامه داد و با هدف جذب کارگران، سربازان، ملوانان و دهقانان در پتروگراد سخنرانیهایی انجام داد.[۱۳۲]
لنین که متوجه افزایش میزان ناامیدی میان طرفدارانِ بلشویک خود شده بود، خواستار گردهمایی سیاسی مسلحانه در پتروگراد شد تا پاسخِ دولت را محک زند.[۱۳۳] او که اوضاع سلامتیاش وخیم شده بود، برای بهبود به روستای نیوولا در فنلاند رفت.[۱۳۴] گردهمایی مسلحانه بلشویکها، موسوم به روزهای ژوئیه، زمانی محقق شد که لنین غایب بود اما او بعد از اطلاع از درگیری خشونتآمیز تظاهرکنندگان با قوای دولتی، به پتروگراد بازگشت و آنان را به آرامش دعوت کرد.[۱۳۵] دولت در واکنش به خشونتها حکم بازداشت برای لنین و دیگر بلشویکهای برجسته صادر و به دفاتر آنان حمله کرد. دولت موقت همچنین لنین را به جاسوسی برای آلمان متهم کرد.[۱۳۶] لنین که تمایل نداشت خود را تحویل دهد، در چند خانه امن در پتروگراد مخفی شد[۱۳۷] اما چون میترسید کشته شود، با لباس مبدل و با همراهی گریگوری زینوویف پتروگراد را ترک کرد و خود را به رازلیف رساند.[۱۳۸] در زمان اختفا، لنین وقت خود را به کار بر روی دولت و انقلاب اختصاص داد؛ او در این اثر توسعه دولت سوسیالیستی بعد از انقلاب پرولتری و روند از بین رفتن دولت و رسیدن به کمونیسم خالص را بررسی کردهاست.[۱۳۹] لنین همچنین خواستار قیام مسلحانه بلشویکها برای براندازی دولت موقت شد اما در یک جلسه مخفیانه کمیته مرکزی حزب، این پیشنهاد رد شد.[۱۴۰] لنین سپس با قطار و پیاده خود را در ۱۰ اوت به هلسینکی رساند و آنجا در خانههای امن متعلق به طرفداران بلشویکها مخفی شد.[۱۴۱]
انقلاب اکتبر
در اوت ۱۹۱۷، هنگامی که لنین در فنلاند بود، ژنرال لاور کورنیلوف، فرمانده کل ارتش روسیه، به پتروگراد قوای نظامی اعزام کرد که به تلاش برای کودتا علیه دولت موقت میمانست. نخستوزیر الکساندر کرنسکی از شورای پتروگراد (و همینطور اعضای بلشویک آن) درخواست کمک کرد و به انقلابیون اجازه داد تا کارگران را برای دفاع از شهر تحت پرچم گارد سرخ سازماندهی کنند. کودتا قبل از رسیدن کودتاگران به پتروگراد به پایان رسید، اما این وقایع به بلشویکها این امکان را داد که آزادانه به صحنه سیاسی بازگردند.[۱۴۲] منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی که بر شورای پتروگراد تسلط داشتند و از ضدانقلاب راستگرای متخاصم با سوسیالیسم بیمناک بودند، به دولت برای عادیسازی روابط خود با بلشویکها فشار آوردند.[۱۴۳] منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی به دلیل همکاری با دولت موقت و ادامه جنگ (که مردم خواستار پایان آن بودند) حمایت تودهها را تا حد زیادی از دست داده بودند. بلشویکها از این فرصت استفاده کردند و مدتی بعد تروتسکی، مارکسست طرفدار بلشویکها، به رهبری شورای پتروگراد رسید.[۱۴۴] در سپتامبر، بلشویکها اکثریت را در کرسیهای کارگری شوراهای مسکو و پتروگراد به دست آوردند.[۱۴۵]
لنین که اوضاع را امنتر یافته بود، به پتروگراد بازگشت.[۱۴۶] او در دهم اکتبر در جلسه کمیته مرکزی بلشویکها شرکت کرد و دوباره خواهان آن شد که حزب شورشی مسلحانه برای سرنگونی دولت موقت را رهبری کند. این بار، پیشنهاد او با ده رأی موافق در برابر دو رأی مخالف پیروز شد.[۱۴۷] زینوویف و کامنف، منتقدان پیشنهاد لنین، اعتقاد داشتند کارگران روسی از کودتای خشونتآمیز علیه رژیم حمایت نخواهند کرد و همچنین میگفتند هیچ مدرک روشنی بر اثبات ادعای لنین مبنی بر اینکه تمام اروپا در آستانه انقلاب پرولتری است، وجود ندارد.[۱۴۸] به هر روی، حزب برنامهریزی برای سازماندهی حمله را آغاز و جلسه نهایی را در ۲۴ اکتبر در مؤسسه اسمولنی برگزار کرد.[۱۴۹] آن مکان پایگاه کمیته انقلابی نظامی، یک گروه شبهنظامی مسلح وفادار به بلشویکها که شورای پتروگراد طی کودتای کورنیلوف آن را بنیاد نهاد، بود.[۱۵۰]
در اکتبر، به کمیته انقلابی نظامی دستور داده شد تا کنترل مراکز اصلی حمل و نقل، ارتباط، چاپ و تأسیسات پتروگراد را به دست بگیرد و کمیته موفق شد این کار را بدون خونریزی به سرانجام رساند.[۱۵۱] بلشویکها دولت موقت را در کاخ زمستانی محاصره کردند و زمانی که ناو آئورورا که وفادار به بلشویکها بود، بر ساختمان کاخ آتش گشود، کاخ را تصرف و وزرای دولت را دستگیر کردند.[۱۵۲] در خلال شورش، لنین در سخنرانی در شورای پتروگراد اعلام کرد که دولت موقت سرنگون شدهاست.[۱۵۳] بلشویکها تشکیل دولت جدید، موسوم به شورای کمیسرهای خلق یا سونارکوم، را اعلام کردند. لنین در ابتدا پذیرش منصب ریاست دولت (موسوم به دبیرکل) را رد کرد و تروتسکی را برای تصدی این سمت پیشنهاد داد، اما با اصرار سایر بلشویکها پذیرفت.[۱۵۴] لنین و سایر بلشویکها در روزهای ۲۶ و ۲۷ اکتبر در دومین کنگره شوراها شرکت کردند و حاضران را از ایجاد دولت جدید مطلع کردند. شرکتکنندگان منشویک تصرف غیرقانونی قدرت و خطر جنگ داخلی را محکوم کردند.[۱۵۵] در روزهای آغازین به قدرت رسیدن رژیم جدید، لنین از اصطلاحات مارکسیستی و سوسیالیستی اجتناب میورزید تا جمعیت روسیه را از خود بیگانه نکند و در عوض، در صحبتهای خود به برقراری سلطه کارگران بر کشور اشاره میکرد.[۱۵۶] لنین و بسیاری دیگر از بلشویکها انتظار داشتند که طی چند روز یا چند ماه آینده انقلاب پرولتری در سراسر اروپا رخ دهد.[۱۵۷]
سازماندهی دولت شوروی
دولت موقت برنامه داشت تا مجمع قانون اساسی را در نوامبر ۱۹۱۷ تشکیل دهد؛ با وجود مخالفت لنین، شورای کمیسرهای خلق تصمیم گرفت رایگیری انتخاب اعضای مجمع قانون اساسی در تاریخ مقرر برگزار شود.[۱۵۸] در انتخابات، بلشویکها حدود یک چهارم آرا را به خود اختصاص دادند و از سوسیالیستهای انقلابی شکست خوردند.[۱۵۹] لنین مدعی شد انتخابات به درستی خواسته مردم را منعکس نکرده و انتخابکنندگان وقت کافی برای آشنایی با برنامههای بلشویکها را نداشتهاند و فهرست نامزدان پیش از جدایی سوسیالیستهای انقلابی چپ از سوسیالیستهای انقلابی نوشته شدهاست.[۱۶۰] به هر روی، مجمع قانون اساسی در ژانویه ۱۹۱۸ در پتروگراد تشکیل شد.[۱۶۱] شورای کمیسرهای خلق آن را «ضدانقلابی» نامید زیرا تلاش داشت قدرت را از شوراها بگیرد اما سوسیالیستهای انقلابی و منشویکها این مسئله را تکذیب کردند.[۱۶۲] بلشویکها لایحهای مطرح کردند که بیشتر اختیارات مجمع قانون اساسی را از آن سلب میکرد و زمانی که مجمع آن را نپذیرفت، آن را نشانه ضدانقلابیبودن مجمع نامیدند و با استفاده از زور آن را منحل کردند.[۱۶۳]
لنین درخواستهای متعدد — که برخی از جانب خود بلشویکها بود — برای تشکیل دولتی ائتلافی میان احزاب سوسیالیستها را رد کرد.[۱۶۴] با این وجود، شورای کمیسرهای خلق پذیرفت که با سوسیالیستهای انقلابی چپ ائتلاف کند و پنج پست در کابینه را به آنها اختصاص داد. این ائتلاف فقط برای چهار ماه تا مارس ۱۹۱۸ دوام آورد زیرا سوسیالیستهای انقلابی چپ به دلیل اختلاف نظر با بلشویکها برای پایان دادن به جنگ جهانی از آن خارج شدند.[۱۶۵] بلشویکها در هفتمین کنگره حزبی، نام حزب خود را به حزب کمونیست روسیه تغییر دادند؛ لنین تمایل داشت میان حزب خود (که پیشتر حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه نام داشت) با حزب سوسیال دموکرات آلمان که در عقایدشان اصلاحاتی اعمال کرده بودند، فاصله ایجاد کند و همچنین نام جدید بر هدف نهایی — ایجاد جامعه کمونیستی — تأکید داشت.[۱۶۶]
بهطور رسمی قدرت کشور در دست شورای کمیسرهای خلق و کمیته اجرایی که توسط کنگره کشوری شوراها انتخاب میشدند، قرار داشت اما در عمل، حزب کمونیست حاکم اصلی روسیه بود و اعضای حزب نیز از این مسئله آگاه بودند.[۱۶۷] تا سال ۱۹۱۸، کنگره شوراها و کمیته اجرایی به حاشیه رفتند و شورای کمیسرهای خلق بیتوجه به آنان کارهای خود را پیش میبرد؛ نتیجتاً، شوراها دیگر نقشی در اداره روسیه نداشتند.[۱۶۸][۱۶۹] در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹، دولت منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی را از شوراها بیرون کردند[۱۷۰] و روسیه به کشوری تکحزبی تبدیل شد.[۱۷۱]
دو نهاد پلیتبورو و اورگبورو در درون حزب تشکیل شدند تا در کنار کمیته مرکزی وظیفه تصمیمگیری حزب را برعهده داشته باشند؛ شورای کمیسرهای خلق و شورای کار و دفاع نیز باید از تصمیمات این سه نهاد پیروی میکرد.[۱۷۲] لنین مهمترین شخص در ساختار دولت بود؛ او در کنار ریاست بر شورای کمیسرهای خلق، در شورای کار و دفاع، کمیته مرکزی و پلیتبورو نیز عضویت داشت.[۱۷۳] تنها یاکوف اسوردلوف، دستراست لنین، از نظر قدرت و تأثیرگذاری با او قابل مقایسه بود اما اسوردلوف در مارس ۱۹۱۹ به دلیل آنفلوانزای اسپانیایی درگذشت.[۱۷۴] در نوامبر ۱۹۱۷، لنین و همسرش آپارتمانی دو طبقه در مؤسسه سمولنی ساکن شدند و در ماه آتی برای تعطیلاتی کوتاه به فنلاند رفتند.[۱۷۵] در ژانویه ۱۹۱۸، لنین در پتروگراد هدف سوءقصد قرار گرفت اما فلیتس پلاتن که در کنارش بود، خود را سپر بلای او کرد و با گلوله زخمی شد.[۱۷۶]
از آنجا که بیم حمله ارتش آلمان به پتروگراد وجود داشت، شورای کمیسرهای خلق در مارس ۱۹۱۸ به صورت موقتی به مسکو منتقل شد.[۱۷۷] لنین، تروتسکی و دیگر رهبران بلشویک در کرملین ساکن شدند؛ لنین با همسر و خواهرش ماریا در طبقه اول و در اتاق کناری جلسات شورای کمیسرهای خلق سکونت گزیدند.[۱۷۸] لنین مسکو را دوست نداشت[۱۷۹] اما در سالهای باقی مانده عمرش به ندرت مرکز شهر را ترک کرد.[۱۸۰] در اوت ۱۹۱۸ در مسکو دوباره به او سوءقصد شد؛ وی در حال سخنرانی بود و این بار به شدت زخمی شد.[۱۸۱] فانی کاپلان که از سوسیالیستهای انقلابی بود به عنوان سوءقصدکننده دستگیر و اعدام گردید.[۱۸۲] رسانههای روس خبر سوءقصد را بهطور گستردهای پوشش دادند که باعث افزایش محبوبیت لنین شد.[۱۸۳] لنین برای استراحت در سپتامبر ۱۹۱۸ به عمارت گورکی در حومه مسکو رفت.[۱۸۴]
اصلاحات اجتماعی، قضایی و اقتصادی
حکومت لنین بعد از در دست گرفتن قدرت، فرامینی صادر کرد. اولین فرمان، فرمان زمین بود که مطابق آن، مقرر شد زمینهای اشراف و کلیسای ارتدکس ملی شده و توسط دولتهای محلی میان دهقانان توزیع شود. لنین در ابتدا قصد داشت از زمینها برای کشاورزی جمعی استفاده کند اما با این فرمان، تصاحب زمینها توسط دهقانان از سوی دولت به رسمیت شناخته شد.[۱۸۵] در نوامبر ۱۹۱۷؛ دولت فرمان رسانهها را صادر کرد و در نتیجه، بسیاری از رسانههای مخالف تحت عنوان «ضدانقلابی» تعطیل شدند. دولت این مسئله را موقتی اعلام کرد اما بسیاری، از جمله در میان بلشویکها، از آن به دلیل از بین بردن آزادی رسانه انتقاد کردند.[۱۸۶]
در نوامبر ۱۹۱۷؛ لنین فرمان حقوق مردمان روسیه را صادر کرد؛ بر این اساس، اقوام غیر روس این حق را داشتند که از روسیه مستقل شوند و کشورهای خود را تأسیس کنند.[۱۸۷] در نتیجه، بسیاری از ملل تحت فرمان روسها، مثل فنلاند، لتونی، استونی، لهستان و ممالک قفقاز اعلان استقلال کردند.[۱۸۸] دیری نپایید که بلشویکها تصمیم گرفتند بهطور فعالانهای از احزاب کمونیست این کشورهای تازه تأسیس حمایت کنند.[۱۸۹] در پنجمین کنگره کشوری شوراهای روسیه در ژوئیه ۱۹۱۸، نام کشور از جمهوری روسیه به جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی تغییر کرد.[۱۹۰] دولت همچنین با هدف مدرنسازی کشور، گاهشماری ژولینی را با گاهشماری گریگوری که در اروپا استفاده میشد، جایگزین کرد.[۱۹۱]
در نوامبر ۱۹۱۷، شورای کمیسرهای خلق طی فرمانی نظام قضایی روسیه را ملغی کرد و خواستار استفاده از «آگاهی انقلابی» به جای قوانین قدیمی شد.[۱۹۲] دادگاهها را با نظامی دو دستهای جایگزین کردند — تریبونهای انقلابی برای رسیدگی به جرائم ضدانقلابی[۱۹۳] و دادگاههای خلق برای رسیدگی به جرائم مدنی و دیگر اتهامات. به این دادگاهها گفته شد قوانین پیشین را نادیده بگیرند و احکام خود را بر اساس فرامین شورای کمیسرهای خلق و «حس سوسیالیستی عدالت» صادر کنند.[۱۹۴] در همان نوامبر، تغییرات عظیمی در نیروهای نظامی اعمال شد؛ درجات، عناوین و مدالهای پیشینی باطل شدند و از سربازان خواسته شد کمیتههایی برای انتخاب فرماندهانشان تشکیل دهند.[۱۹۵]
در اکتبر ۱۹۱۷، لنین ساعات کار در روسیه را به ۸ ساعت در روز محدود کرد.[۱۹۶] او همچنین دولت را موظف کرد تحصیلات رایگان و سکولار را برای تمام کودکان روسیه فراهم کند.[۱۹۶] همچنین نهادی برای رسیدگی به وضعیت یتیمان تاسیس[۱۹۷] و برنامه جامعی برای مبارزه با بیسوادی عمومی آغاز شد که در طی آن ۵ میلیون نفر در کلاسهای سوادآموزی پایه شرکت کردند.[۱۹۸] قوانینی هم برای دستیابی به برابری جنسیتی تدارک دیده شد؛ به زنان حق خودمختاری اقتصادی دادند و محدودیتهای طلاق را برداشتند.[۱۹۹] سازمان ژنوتدل به همین منظور تأسیس شد.[۲۰۰] روسیه تحت حکومت لنین اولین کشوری شد که سقط جنین در سهماهه اول را قانونی کرد.[۲۰۱] لنین و حزب کمونیست که قصد نابودی دین سازمانیافته را داشتند،[۲۰۲] در ژانویه ۱۹۱۸ جدایی دین از سیاست را اعلام و تعلیم دینی در مدارس را ممنوع کردند.[۲۰۳]
در نوامبر ۱۹۱۷، لنین فرمان سلطه کارگران را صادر کرد؛ مطابق این فرمان، به کارگران این امکان داده شد کمیتهای برای نظارت بر مدیریت کارخانه تأسیس کنند.[۲۰۴] در همان ماه، طلاهای کشور مصادره[۲۰۵] و بانکها ملی شدند؛ لنین این اقدامات را قدم بزرگی به سوی سوسیالیسم مییافت.[۲۰۶] در دسامبر، شورای کمیسرهای خلق نهادی به نام شورای عالی اقتصاد ملی تأسیس کرد که صنعت، بانکداری، کشاورزی و تجارت را تحت کنترل گرفت.[۲۰۷] کمیتههای کارخانهها تابع اتحادیههای تجاری بودند و اتحادیهها نیز خود تابع شورای عالی اقتصاد ملی؛ دولت به برنامه اقتصاد دستوری خود نسبت به منافع اقتصادی محلی فوریت بیشتری داده بود.[۲۰۸] در اوایل سال ۱۹۱۸، شورای کمیسرهای خلق تمام بدهیهای خارجی را باطل اعلام کرد و از پرداخت سود آنها سر باز زد.[۲۰۹] در آوریل ۱۹۱۸، تجارت خارجی را ملی اعلام کرد و صادرات و واردات در انحصار دولت قرار گرفت.[۲۱۰] در ژوئن ۱۹۱۸، زیرساختها و منابع عمومی ملی اعلام شدند، هر چند اسما در مالکیت دولت بودند.[۲۱۱] ملیسازی همهجانبه تا نوامبر ۱۹۲۰ طول کشید؛ در آن زمان، دولت مالکیت صنایع کوچک را هم در اختیار گرفت.[۲۱۲]
«کمونیستهای چپ»، یکی از جناحهای حزب بلشویک، این اقدامات را «میانهروی» میدانستند؛ آنها خواستار ملیسازی همه صنایع، زمینهای کشاورزی، تجارت، دارایی، حمل و نقل و ارتباطات بودند.[۲۱۳] لنین معتقد بود چنین برنامهای عملی نیست و دولت باید تنها صنایع بزرگ کاپیتالیستی را ملی کند و به صنایع کوچک تا زمانی که بزرگ شوند، اجازه خصوصی بودن دهد.[۲۱۳] او همچنین با کمونیستهای چپ دربارهٔ سازماندهی اقتصادی همنظر نبود؛ در ژوئن ۱۹۱۸، او اعلام کرد که سلطه مرکزی بر صنایع لازم است اما کمونیستهای چپ معتقد بودند هر کارخانه باید تحت سلطه کارگرانش باشد.[۲۱۴] کمونیستهای چپ و دیگر جناحهای حزب کمونیست که پیرو چشمانداز لیبرترین چپ بودند، از زوال نهادهای دموکراتیک روسیه انتقاد کردند.[۲۱۵] در سطح بینالملل، بسیاری از سوسیالیستها نیز با رژیم لنین مخالفت کردند و با اشاره به اینکه در روسیه مشارکت سیاسی گسترده و دموکراسی صنعتی وجود ندارد، آن را سوسیالیستی ندانستند.[۲۱۶] در اواخر سال ۱۹۱۸، کارل کائوتسکی، مارکسیست اهل چک و اتریش، رسالهای در نقد لنین نوشت و ماهیت ضددموکراتیکی روسیه شوروی را محکوم کرد. لنین پاسخ تندی به کائوتسکی داد.[۲۱۷] مارکسیست آلمانی رزا لوکزامبورگ نیز از کائوتسکی دفاع کرد[۲۱۸] و آنارشیست روس پتر کروپوتکین قدرتگیری بلشویکها را «دفنشدن انقلاب روسیه» لقب داد.[۲۱۹]
عهدنامه برست-لیتوفسک
لنین از آغاز قدرتگیری، یکی از سیاستهای کلیدی دولت خود را صلح با قدرتهای مرکز و بیرونکشیدن روسیه از جنگ جهانی میدانست.[۲۲۰] او اعتقاد داشت با طولانیشدن جنگ، نیروهای نظامی خستهازجنگ روسیه که به آنها وعده صلح داده شده بود، به مخالفت با او برخواهند خاست؛ لنین هم قوای روس و هم ارتشِ درحالپیشروی آلمان را خطری برای دولت خود و سوسیالیسم جهانی مییافت.[۲۲۱] با این وجود، دیگر بلشویکها، به خصوص نیکلای بوخارین و کمونیستهای چپ، اعتقاد داشتند صلح با قدرتهای مرکز خیانتی به سوسیالیسم بینالمللی خواهد بود و روسیه باید «جنگ دفاع انقلابی» را تا زمان خیزش پرولتاریای آلمان علیه دولت خودشان، ادامه دهد.[۲۲۲]
لنین در نوامبر ۱۹۱۷ فرمان صلح (مبنی بر آتشبس ۳ ماهه) را صادر کرده بود که توسط دومین کنگره شوراها تأیید و سپس به دولتهای آلمان و اتریش-مجارستان تقدیم شد.[۲۲۳] آلمان از این پیشنهاد استقبال کرد زیرا آن را فرصتی برای تمرکز بر جهبه غرب یافت.[۲۲۴] در نوامبر مذاکرات صلح در برست-لیتوفسک که مقر فرماندهی عالی آلمان در جبهه شرقی بود، میان آلمانیها و هیئت روس به رهبری تروتسکی و آدولف یوفه آغاز شد[۲۲۵] و بر آتشبسی ۳ ماهه تا ژانویه به توافق رسیدند.[۲۲۶] در مذاکرات، آلمانیها اصرار داشتند مناطقی که فتح کرده بودند (شامل لهستان، لیتوانی و کورلند) را نگه دارند اما روسها پاسخ دادند این با حق آن ملل برای تعیین سرنوشت خودشان در تعارض است.[۲۲۷] برخی از بلشویکها امید داشتند مذاکرات را تا شروع انقلاب پرولتری در سراسر اروپا، طولانی کنند.[۲۲۸] در ۷ ژانویه ۱۹۱۸، تروتسکی به پتروگراد بازگشت و اولتیماتوم قدرتهای مرکز را با دولت خود در میان گذاشت: یا روسیه درخواستهای آلمان دربارهٔ آن سرزمینها را میپذیرد یا جنگ ادامه خواهد داشت.[۲۲۹]
لنین در ژانویه و باری دیگر در فوریه بلشویکها را تشویق کرد خواستههای آلمان را بپذیرند. او معتقد بود از دست دادن قلمرو در صورتی که منجر به بقای دولت بلشویکی شود، قابل قبول است. اکثر بلشویکها با او مخالف و امیدوار به طولانیشدن آتشبس و سر باز زدن از درخواستهای آلمان بودند.[۲۳۰] در ۱۸ فوریه، ارتش آلمان عملیات تهاجمی دیگری را آغاز و با پیشروی بیشتر در خاک روسیه، دوینسک را در یک روز فتح کرد.[۲۳۱] در نتیجه، لنین کمیته مرکزی بلشویکها را راضی به پذیرفت خواستههای قدرتهای مرکز کرد.[۲۳۲] در ۲۳ فوریه، قدرتهای مرکز اولتیماتوم جدیدی صادر کردند: اگر روسیه سلطه آلمان بر لهستان، دولتهای بالتیک و علاوه بر اینها اوکراین را به رسمیت نشناسد، آلمان به صورت همهجانبه به روسیه حمله خواهد کرد.[۲۳۳]
در ۳ مارس، عهدنامه برست-لیتوفسک امضا شد[۲۳۴] که باعث شد روسیه بخشهای عظیمی از خاک خود را از دست بدهد و همچنین ۲۶٪ جمعیت، ۳۷٪ زمینهای کشاورزی، ۲۸٪ صنایع، ۲۶٪ راهآهن وسه چهارم ذخایر معدنی آهن و ذغال سنگ آن تحت کنترل آلمان قرار بگیرد.[۲۳۵] نتیجتاً، عهدنامه نارضایتی سیاستمداران روس را سبب شد[۲۳۶] و گروهی از بلشویکها و سوسیالیستهای انقلابی چپ به نشانه اعتراض از شورای کمیسرهای خلق استعفا دادند.[۲۳۷] بعد از امضای عهدنامه، دولت روسیه بر شکلدهی به انقلاب پرولتری در آلمان تمرکز و مطالب ضدجنگ و ضددولت در آن کشور چاپ کرد. دولت آلمان، برای تلافی، دیپلماتهای روس را اخراج کرد.[۲۳۸] با این وجود، عهدنامه برست-لیتوفسک مانع شکست قدرتهای مرکز نشد؛ در نوامبر ۱۹۱۸ ویلهلم دوم استعفا داد و دولت جدید آلمان با متفقین آتشبسی به امضا رساند. عهدنامه برست-لیتوفسک بعد از این اتفاق، توسط شورای کمیسرهای خلق باطل اعلام شد.[۲۳۹]
مبارزه با کولاکها، چکا و وحشت سرخ
تا اوایل سال ۱۹۱۸، بسیاری از شهرهای غرب روسیه به دلیل کمبود مواد غذایی درگیر قحطی شده بودند.[۲۴۰] لنین کولاکها (آن دسته از دهقانان که ثروتمندتر بودند) را مقصر قحطی قلمداد و آنان را متهم کرد که برای سود بیشتر، غله را احتکار کردهاند. در مه ۱۹۱۸، لنین فرمانی برای تشکیل یگانهای مسلحی صادر کرد که وظیفه داشتند غلات را از کولاکها بگیرند و در شهرها پخش کنند. در ژوئن، او خواستار تشکیل «کمیته دهقانان فقیر» برای یاری در این مسئله شد.[۲۴۱] نتیجه این سیاست، بینظمی و خشونت گسترده اجتماعی بود زیرا یگانهای مسلح اغلب با دهقانان درگیر میشدند و همین به آغاز جنگ داخلی کمک کرد.[۲۴۲] لنین در اوت ۱۹۱۸ در تلگرافی به بلشویکها پنتزا دستور داد با هدف سرکوب شورش دهقانان، ۱۰۰ «کولاک معروف، ثروتمند و زالو» را به صورت عمومی اعدام کنند.[۲۴۳]
تصاحب دولتی غلات باعث شد دهقانان انگیزه خود برای تولید محصول بیشتر از نیاز شخصی را از دست دهند و در نتیجه، تولید کاهش یافت.[۲۴۴] در کنار اقتصاد دولتی، بازار سیاه رونق گرفت[۲۴۵] و لنین دستور داد سفتهبازان، حاضران در بازار سیاه و غارتگران اعدام شوند.[۲۴۶] سوسیالیستهای انقلابی و سوسیالیستهای انقلابی چپ هر دو تصاحب مسلحانه غله را در پنجمین کنگره شوراها در ژوئیه ۱۹۱۸ محکوم کردند.[۲۴۷] لنین در دسامبر ۱۹۱۸ کمیته دهقانان فقیر را منحل کرد زیرا دریافته بود کمیته علاوه بر کولاکها، دیگر دهقانان را نیز سرکوب میکند و باعث پرورش حس مخالفت با دولت در آنها میشود.[۲۴۸]
لنین به دفعات به نیاز به استفاده از وحشت و خشونت برای نابودی نظام قدیم و موفقیت انقلاب تأکید کرده بود.[۲۴۹] او در نوامبر ۱۹۱۷ در سخنرانی برابر کمیته مرکزی اجرای شوراها گفت که «دولت نهادی است که برای اعمال خشونت ساخته شدهاست. در گذشته این خشونت را ثروتمندان انگشتشماری علیه تمام مردم اعمال میکردند. حالا ما میخواهیم [...] از خشونت برای حفظ منافع مردم استفاده کنیم.»[۲۵۰] او قویا با لغو مجازات اعدام مخالف بود.[۲۵۱] لنین در دسامبر ۱۹۱۷ دستور داد کمیسیون اضطراری مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری (چکا) تشکیل شود زیرا بیم داشت مخالفان بلشویکها دولتش را ساقط کنند. ریاست چکا به فلیکس ژرژینسکی سپرده شد.[۲۵۲]
شورای کمیسرهای خلق در سپتامبر ۱۹۱۸ فرمانی صادر کرد که آغازگر وحشت سرخ، نظام سرکوبی که توسط چکا انجام میشد، گردید.[۲۵۳] وحشت سرخ را گاه تلاشی برای نابودی کاملاً بورژوازی توصیف کردهاند[۲۵۴] اما لنین قصد نداشت تمام این طبقه را نابود کند، بلکه به دنبال نابودی آنهایی بود که قصد داشتند از نو حکومت خود را برقرار کنند.[۲۵۵] اکثر قربانیان وحشت سرخ شهروندان ثروتمند یا اعضای سابق رژیم تزاری بودند؛[۲۵۶] دیگر قربانیان، مخالفان بلشویکها و اقشاری مثل تنفروشان بودند.[۲۵۷] چکا این امکان را داشت که افرادی که دشمن دولت محسوب میشدند را بدون کمکگیری از تریبونهای انقلابی محکوم و سپس حکم را اجرا کند.[۲۵۸] اغلب کشتارهای چکا در تعداد زیادی انجام میشد؛[۲۵۹] مثلاً چکای پتروگراد ۵۱۲ را در چند روز اعدام کرد.[۲۶۰] اسناد کافی برای مشخص کردن تعداد دقیق قربانیان وحشت سرخ وجود ندارد اما مورخان آن را میان ۱۰ تا ۱۵ هزار[۲۶۱] یا ۵۰ تا ۱۴۰ هزار نفر تخمین زدهاند.[۲۶۲]
لنین هرگز اجرای خشونت را تماشا نمیکرد یا شخصاً به آن متوسل نمیشد[۲۶۳] و به صورت عمومی از آن دوری میجست.[۲۶۴] او در مقالاتش به ندرت خواستار اعدام کسی میشد اما بهطور معمول در پیامهای رمزگذاریشده یا یادداشت برای معتمدانش دستور به انجام آن میداد.[۲۶۵] بسیاری از بلشویکها مخالفتشان با اعدامهای جمعی چکا یا عدم پاسخگویی سازمان را به صورت عمومی ابراز کردند.[۲۶۶] حزب کمونیست تلاش کرد چکا را کنترل کند و در فوریه ۱۹۱۹ حق محکوم و اعدامکردن در مناطقی که در آنها رسماً حکومت نظامی برقرار نبود را از سازمان گرفت اما چکا به اعدام در سایر نقاط ادامه میداد.[۲۶۷] تا ۱۹۲۰، چکا به قدرتمندترین نهاد روسیه شوروی تبدیل شده بود و در سایر دستگاهها اعمال نفوذ میکرد.[۲۶۸]
فرمانی به تاریخ آوریل ۱۹۱۹ زمینهساز تأسیس اردوگاههای توقیف شد. مدیریت این اردوگاهها ابتدا در اختیار چکا بود[۲۶۹] اما بعداً آن را به نهاد تازهتاسیس گولاگ سپردند.[۲۷۰] تا پایان سال ۱۹۲۰، تعداد این اردوگاهها به ۸۴ عدد میرسید و ۵۰ هزار نفر در آنها زندانی بودند؛ تا ۱۹۲۳، تعدادشان به ۳۱۵ اردوگاه و ۷۰ هزار زندانی افزایش پیدا کرده بود.[۲۷۱] از این زندانیان بیگاری گرفته میشد.[۲۷۲] از ژوئیه ۱۹۲۲، روشنفکرانی مخالف بلشویکها پنداشته میشدند را به مناطق سخت روسیه یا خارج از کشور تبعید میکردند. لنین شخصاً فهرست کسانی که اینگونه با ایشان برخورد میشد را بررسی میکرد.[۲۷۳] در مه ۱۹۲۲، لنین طی فرمانی خواستار اعداد روحانیون مخالف بلشویکها شد؛ در نتیجه، بین ۱۴ تا ۲۰ هزار تن از آنان کشته شدند.[۲۷۴] علاوه بر کلیسای ارتدکس روسیه که بیشترین آسیب را دید، سیاستهای دینستیز حکومت بر کلیساهای کاتولیک و پروتستان، مساجد اسلامی و کنیسههای یهودی نیز اثر گذاشت.[۲۷۵]
جنگ داخلی روسیه و جنگ شوروی با لهستان
لنین انتظار داشت اشراف و بورژوازی روسیه با دولتش مخالفت کند اما همچنین معتقد بود به دلیل برتری عددی طبقات پایین جامعه که بلشویکها میتوانستند آنها را بسیج کنند، منجر به پیروزی سریع آنها در هر منازعهای خواهد شد.[۲۷۶] نتیجتاً، او نتوانست مخالفتهای شدید با بلشویکها در روسیه را پیشبینی کند.[۲۷۶] جنگ داخلی روسیه «سرخها» که طرفدار بلشویکها بودند را در برابر «سفیدها» که با آنها مخالفت میکردند قرار داد و علاوه بر آن، منجر به درگیریهای قومی در مرزهای روسیه و همچنین درگیری سرخها و سفیدها با دهقانان («سبزها») شد.[۲۷۷] مورخان گاه جنگ داخلی روسیه را به همین دلیل دو جنگ جداگانه محسوب میکنند: یک جنگ میان انقلابیون و ضدانقلابها و جنگ دیگر میان دو جناح انقلابی.[۲۷۸]
ارتشهای سفید را مقامات پیشین رژیم تزاری تأسیس کردند و سپاه داوطلب آنتون دنیکین در «روسیه جنوبی» ،[۲۷۹] نیروهای الکساندر کولچاک در سیبری[۲۸۰] و قوای نیکلای یودنیچ در ملل بالتیک از جمله آنها بودند.[۲۸۱] زمانی که لژیون چک، گروهی ۳۵ هزار نفره از اسیران جنگی روس، علیه بلشویکها شدند و با کمیته اعضای مجمع قانون اساسی متحد گردیدند و در سامارا تشکیل دولت دادند، بر قدرت سفیدها افزوده شد.[۲۸۲] دولتهای غربی که عهدنامه برست-لیتوفسک را خیانتآمیز یافته بودند و از تبلیغات بلشویکها برای انقلاب جهانی بیمناک بودند، از سفیدها حمایت میکردند. در سال ۱۹۱۸، بریتانیا، فرانسه، ایالات متحده، کانادا و صربستان ۱۰ هزار سرباز در مورمانسک پیاده و کاندالاکشا را فتح کردند. سال بعد، بریتانیا، آمریکا و ژاپن وارد ولادیوستوک شدند.[۲۸۳] قوای غربی مدتی بعد از جنگ داخلی روسیه خارج شدند و تنها به کمکهای تجهیزاتی و مستشاری بسنده کردند اما ژاپن که جنگ را فرصتی برای توسعه ارضی مییافت، کماکان به حضور در روسیه ادامه داد.[۲۸۴]
لنین تروتسکی را مأمور شکلدهی به ارتش سرخ کارگران و دهقانان کرد و با حمایت او، تروتسکی در سپتامبر ۱۹۱۸ شورای نظامی انقلابی را تأسیس کرد و خود تا ۱۹۲۵ رهبر آن بود.[۲۸۵] لنین همچنین با حضور افسران سابق ارتش تزاری در ارتش سرخ موافقت کرد، هر چند تروتسکی فعالیتهای آنان را زیر نظر داشت.[۲۸۶] پتروگراد و مسکو، دو شهر بزرگ روسیه، در کنار بیشتر روسیه کبیر تحت سلطه سرخها بودند و سفیدها تنها مناطق حاشیهای امپراتوری سابق را در اختیار داشتند.[۲۸۷] همین مسئله، در کنار حس برتر پنداری روسها که در آنها وجود داشت و مانع کمک اقلیتهای منطقهای به آنان میشد، سبب تضعیف آنان گردید.[۲۸۸][۲۸۹] مخالفان بلشویکها در مناطق تحت کنترل خود در طی «وحشت سفید» کسانی که ظن بلشویکبودن به آنان میرفت را هدف قرار میدادند. وحشت سفید در مقایسه با وحشت سرخ، بسیار خودجوشتر بود.[۲۹۰] هم ارتش سرخ و هم ارتش سفید به یهودیان حمله میکردند که لنین در واکنش بیانیهای صادر و یهودستیزی را محکوم کرد و آن را حاصل پروپاگاندای کاپیتالیستها دانست.[۲۹۱]
در ژوئیه ۱۹۱۸، یاکوف اسوردلوف به شورای کمیسرهای خلق اطلاع داد که شورای محلی منطقه اورال تزار سابق و خانوادهاش را از بیم نجات آنها توسط ارتشهای سفید، اعدام کردهاست.[۲۹۲] مدرکی وجود ندارد که دخالت لنین در این اعدام را نشان دهد اما مورخانی مثل ریچارد پایپز و دمیتری وولکوگونوف معتقد هستند که احتمالا لنین دستور این کار را دادهاست؛[۲۹۳] برخلاف آنان، جیمز رایان میگوید «هیچ دلیلی» برای پذیرش این ادعا وجود ندارد.[۲۹۴] به هر روی، لنین این اعدام را ضروری و مشابه اعدام لوئی شانزدهم در انقلاب فرانسه میدانست.[۲۹۵]
بعد از امضای عهدنامه برست-لیتوفسک، بلشویکها در نظر سوسیالیستهای انقلابی چپ «خائنان به انقلاب» محسوب میشدند.[۲۹۶] در ژوئیه ۱۹۱۸، یاکوف بلومکین که از سوسیالیستهای انقلابی چپ بود، سفیر آلمان به روسیه را ترور کرد که منجر به درگیری دیپلماتیکی میان دو کشور گردید که میتوانست آغازگر جنگی انقلابی علیه آلمان شود.[۲۹۷] سوسیالیستهای انقلابی چپ سپس در مسکو کودتا کردند و بر کرملین آتش گشوده و بر دفتر پست مرکزی شهر مسلط شدند اما نهایتاً قوای تروتسکی آنان را متوقف کرد.[۲۹۸] رهبران و بسیاری از اعضای حزب دستگیر و زندانی شدند اما با آنان نسبت به سایر مخالفان بلشویکها ملایمتر رفتار شد.[۲۹۹]
تا سال ۱۹۱۹، ارتشهای سفید مجبور به عقبنشینی شدند و در آغاز سال ۱۹۲۰ در هر سه جبهه شکست خوردند.[۳۰۰] با وجود پیروزی بلشویکها، مساحت روسیه کاهش پیدا کرده بود زیرا بسیاری از اقوام غیرروس کشور پرچم استقلال برافراشته بودند.[۳۰۱] در برخی موارد، مثل استونی، لیتوانی، لتونی و فنلاند، شورویها استقلال آنان را شناختند و با آنان عهدنامه صلح امضا کردند[۳۰۲] اما در موارد دیگر، ارتش سرخ نیروهای تجزیهطلب در اوکراین و قفقاز را سرکوب کرد، هر چند درگیریها در آسیای مرکزی تا اواخر دهه ۱۹۲۰ ادامه داشت.[۳۰۳]
بعد از خروج قوای آلمانی از اروپای شرقی در نتیجه پایان جنگ جهانی، نیروهای روسیه شوروی و لهستان روبروی یکدیگر قرار گرفتند.[۳۰۴] هم دولت تازهتاسیس لهستان و هم روسیه شوروی خواستار توسعه خاک خود در منطقه بودند.[۳۰۵] اولین درگیری در فوریه ۱۹۱۹ اتفاق افتاد[۳۰۶] که منجر به جنگ لهستان-شوروی شد.[۳۰۷] این جنگ برای صدور انقلاب و آینده اروپا اهمیت بیشتری داشت.[۳۰۸] قوای لهستان در مه ۱۹۲۰ وارد اوکراین شدند و کیف را اشغال کردند.[۳۰۹] ارتش سرخ نهایتاً موفق شد نیروهای لهستان را عقب براند و لنین با امید خیزش پرولتاریای لهستان و آغاز انقلاب در اروپا، دستور حمله به لهستان را صادر کرد. تروتسکی و دیگر بلشویکها مطمئن نبودند اما به هر روی اطاعت کردند. پرولتاریای لهستان شورش نکرد و ارتش سرخ در نبرد ورشو شکست خورد.[۳۱۰] قوای لهستان ارتش سرخ را مجبور به عقبنشینی به داخل روسیه کرد و بلشویکها خواستار صلح شدند؛ صلح ریگا به امضا رسید و روسیه مجبور شد بخشهایی از خاک خود را به لهستان بدهد.[۳۱۱]
کمینترن و انقلاب جهانی
پس از آتشبس در جبهه غرب، لنین تصور میکرد که شروع انقلاب در اروپا قریبالوقوع است.[۳۱۲] شورای کمیسرهای خلق که قصد تسریع این امر را داشت، در مارس ۱۹۱۹ از تأسیس دولت شورایی در بلا کون مجارستان حمایت و به جمهوری شورایی باواریا و سایر شورشهای سوسیالیستی انقلابی در دیگر نقاط آلمان، از جمله شورش اتحادیه اسپارتاکوس، کمک کردند.[۳۱۳] در طول جنگ داخلی روسیه، ارتش سرخ به جمهوریهای تازهمستقلشده در مرزهای روسیه اعزام شد تا به مارکسیستهای محلی در برپایی نظامهای شورایی یاری رساند.[۳۱۴] در اروپا، این امر منجر به ایجاد دولتهای جدید تحت رهبری کمونیستها در استونی، لتونی، لیتوانی، بلاروس و اوکراین[۳۱۴] و تأسیس حکومت کمونیستی در مغولستان بیرونی در شرق شد.[۳۱۵] بسیاری از بلشویکهای بلندپایه خواستار ادغام این دولتها به روسیه بودند اما لنین اصرار داشت که باید به حساسیتهای ملی احترام گذاشت، هرچند به رفقای خود اطمینان داد که احزاب کمونیست این کشورها در عمل تحت سلطه شورای کمیسرهای خلق هستند.[۳۱۶]
در اواخر سال ۱۹۱۸، حزب کار بریتانیا طالب برپایی کنفرانسی بینالمللی با حضور احزاب سوسیالیست شد.[۳۱۷] لنین این را احیای بینالملل دوم که از آن بیزار بود، مییافت و به همین دلیل، کنفرانس بینالمللی سوسیالیستی خود را به راه انداخت.[۳۱۸] در مارس ۱۹۱۹، اولین کنگره کمونیست بینالملل (کمینترن) با کمک زینوویف، نیکلای بوخارین، تروتسکی، کریستین راکوفسکی و آنجلیکا بالابنوف،[۳۱۸] در مسکو آغاز شد.[۳۱۹] رسانههای خارجی این کنفرانس را پوشش ندادند و از ۳۴ نماینده حاضر، ۳۰ تن از کشورهای امپراتوری سابق روسیه بودند و بیشتر نمایندگان توسط هیچ حزب سوسیالیستی در کشور خود به رسمیت شناخته نمیشدند.[۳۲۰] به همین جهت، دیدگاه بلشویکها در کنفرانس غالب شد[۳۲۱] و لنین متعاقباً مجموعهای از مقررات تدوین کرد که مطابق آن، تنها احزاب سوسیالیستی که دیدگاه بلشویکها را تأیید میکردند، اجازه پیوستن به کمینترن را داشتند.[۳۲۲] لنین در اولین کنفرانس برای نمایندگان سخنرانی کرد و ضمن تاختن به تجدیدنظرطلبانی مثل کارل کائوتسکی که خواستار رسیدن به سوسیالیسم از راه ورود نمایندگان به مجلس کشورها بودند، درخواست خود برای سرنگونی خشونتآمیز دولتهای بورژوازی اروپا را تکرار کرد.[۳۲۳] هر چند گریگوری زینوویف به عنوان رئیس کمینترن انتخاب شد، لنین نفوذ قابل توجه خود بر آن را حفظ کرد.[۳۲۴]
دومین کنگره کمینترن در ژوئیه ۱۹۲۰ در مؤسسه اسمولنی در پتروگراد آغاز شد و این آخرین باری بود که لنین از شهری غیر از مسکو بازدید کرد.[۳۲۵] او در این کنفرانس نمایندگان خارجی را به تقلید از نحوه قدرتگیری بلشویکها تشویق کرد و دیدگاه دیرینه خود (که سرمایهداری را مرحلهای ضروری در توسعه جامعه میدانست) را رها کرد؛ در عوض، ملتهای تحت استعمار را به انتقال مستقیم از مرحله پیش از سرمایهداری به سوسیالیسم فراخواند.[۳۲۶] لنین برای این کنفرانس کمونیسم چپ: یک اختلال شیرخوارگی را تألیف کرد؛ این کتاب کوتاهی بود که لنین در آن از عناصر درون احزاب کمونیست بریتانیا و آلمان که از ورود به نظامهای پارلمانی و اتحادیههای کارگری کشورشان خودداری میکردند، انتقاد کردهاست. در عوض، او از آنها خواست که برای کمک به آرمان انقلاب چنین کنند.[۳۲۷] این کنفرانس به دلیل جنگ جاری با لهستان چند روز متوقف[۳۲۸] و سپس به مسکو منتقل شد و برگزاری جلسات آن تا ماه اوت ادامه پیدا کرد.[۳۲۹] انقلاب جهانی که لنین پیشبینی کرده بود، تحقق نیافت؛ حکومت کمونیستی مجارستان سرنگون و شورشهای مارکسیستی آلمان سرکوب شدند.[۳۳۰]
قحطی و سیاستهای نوین اقتصادی
در درون حزب کمونیست دو جناح ناراضی به نامهای گروه سانترالیسم دموکراتیک و اپوزیسیون کارگری وجود داشت که هر دو دولت روسیه را متهم میکردند که بیش از حد متمرکز و بوروکراتیک است.[۳۳۱] اپوزیسیون کارگری که ارتباطاتی با اتحادیههای رسمی کارگری دولتی داشت نگرانی خود مبنی بر اینکه دولت اعتماد طبقه کارگر روسیه را از دست داده، ابراز کرد.[۳۳۲] آنها از پیشنهاد تروتسکی مبنی بر حذف اتحادیههای کارگری خشمگین بودند. او اتحادیهها را در یک «دولت کارگری» زائد مییافت اما لنین مخالف بود و معتقد بود که حفظ آنها تصمیمی بهتر است؛ بیشتر بلشویکها در بحث اتحادیههای کارگری جانب لنین را گرفتند.[۳۳۳] لنین برای مقابله با مخالفتهای درونحزبی، در کنگره دهم حزب در فوریه ۱۹۲۱ فعالیتهای جناحی درون حزب را ممنوع کرد.[۳۳۴]
قحطی روسیه در سالهای ۲۲–۱۹۲۱ که تا حدودی ناشی از خشکسالی بود، شدیدترین قحطی بود که این کشور از سالهای ۹۲–۱۸۹۱ تجربه کرده بود؛[۳۳۵] قحطی ۲۲–۱۹۲۱ منجر به مرگ حدود پنج میلیون نفر شد.[۳۳۶] تصاحب غلات توسط دولت و همچنین صادرات مقادیر زیاد غلات بر شدت قحطی افزود.[۳۳۷] دولت آمریکا برای کمک به قربانیان قحطی اداره امداد آمریکا را برای توزیع مواد غذایی در روسیه ایجاد کرد.[۳۳۸] لنین به این کمک مشکوک بود و آن را از نزدیک زیر نظر داشت.[۳۳۹] در جریان قحطی، پاتریارک تیخون از کلیساهای ارتدوکس خواست تا داراییهای غیرضروری خود را برای کمک به گرسنگان بفروشند و دولت نیز این اقدام را تأیید کرد.[۳۴۰] در فوریه ۱۹۲۲، شورای کمیسرهای خلق پا را فراتر گذاشت و دستور داد تمام اشیاء با ارزش متعلق به نهادهای مذهبی به زور تصاحب و فروخته شوند.[۳۴۱] تیخون با فروش اقلام مورد استفاده برای عشای ربانی مخالفت و بسیاری دیگر از روحانیون نیز در برابر این تصاحبها مقاومت کردند که حاصل آن درگیریهای خشونتآمیز بود.[۳۴۲]
در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ مخالفتهای محلی با تصاحب غلات منجر به شورشهای دهقانی ضدبلشویک در سراسر روسیه شد که از سوی دولت سرکوب شدند.[۳۴۳] از جمله آنها، قیام تامبوف بود که ارتش سرخ آن را سرکوب کرد.[۳۴۴] در فوریه ۱۹۲۱، کارگران در پتروگراد دست به اعتصاب زدند و در نتیجه در شهر دولت حکومت نظامی اعلام کرد و در ارتش سرخ برای فرونشاندن تظاهرات اعزام شد.[۳۴۵] در ماه مارس، شورش کرونشتات با قیام ملوانان بندر کرونشتات علیه دولت بلشویک آغاز شد؛ آنان خواستار این بودند که به همه سوسیالیستها آزادی بیان، به اتحادیههای کارگری مستقل آزادی گردهمایی و به دهقانان اجازه فروش محصول در بازار آزاد داده شود و از تصاحب غله معاف شوند. لنین اعلام کرد که شورشیان توسط سوسیالیستهای انقلابی و امپریالیستهای خارجی گمراه شدهاند و خواستار سرکوب خشونتآمیز شد.[۳۴۶] تحت رهبری تروتسکی، ارتش سرخ این شورش را در ۱۷ مارس فرونشاند که منجر به کشتهشدن هزاران نفر و اسارت بسیاری دیگر در اردوگاههای کار اجباری شد.[۳۴۷]
در فوریه ۱۹۲۱، لنین سیاستهای نوین اقتصادی را به پلیتبورو ارائه کرد؛ او بیشتر اعضای بلندپایه بلشویکها را دربارهٔ ضرورت این سیاست متقاعد کرد و در ماه آوریل تصویب شد.[۳۴۸] لنین این سیاست را در رسالهای به نام اندر مالیات غذا توضیح داد و در آن اظهار داشت که سیاستهای نوین اقتصادی بازگشت به طرحهای اقتصادی اصلی بلشویکهاست که به دلیل جنگ داخلی (که دولت را مجبور به «کمونیسم جنگی» کرده بود) از از مسیر اصلی خود خارج شده بود.[۳۴۹] سیاستهای نوین اقتصادی به برخی از شرکتهای خصوصی در داخل روسیه اجازه کار میداد، نظام کار در برابر دستمزد را از نو برقرار میکرد و دهقانان میتوانستند محصول تولیدی خود را در بازار آزاد و با پرداخت مالیات بروشند.[۳۵۰] با این وجود، صنایع اساسی، حمل و نقل و تجارت خارجی تحت کنترل دولت باقی ماند.[۳۵۱] لنین این را «سرمایهداری دولتی» نامید[۳۵۲] و بسیاری از بلشویکها آن را خیانت به اصول سوسیالیستی یافتند.[۳۵۳] زندگینامهنویسان لنین اغلب سیاستهای نوین اقتصادی را یکی از مهمترین دستاوردهای او محسوب کردهاند و برخی بر این باورند که اگر اجرا نشده بود، دولت بلشویکی به سرعت توسط شورشهای مردمی سرنگون میشد.[۳۵۴]
در ژانویه ۱۹۲۰، دولت شغل را برای شهروندان ۱۶ تا ۵۰ الزامی کرد.[۳۵۵] لنین همچنین خواستار اجرای پروژه برقرسانی انبوه (به نام طرح گوئلرو) شد که از فوریه ۱۹۲۰ آغاز گردید؛ اعلامیه لنین («کمونیسم در کنار برقرسانی کلِ کشور قدرت شوروی است») در سالهای آتی بارها مورد استفاده قرار گرفت.[۳۵۶] شورای کمیسرهای خلق با هدف توسعه اقتصاد روسیه از طریق تجارت خارجی، نمایندگانی به کنفرانس جنوا فرستاد؛ لنین امیدوار بود شخصاً در آن شرکت کند اما وخامت سلامت مانع شد.[۳۵۷] از نتایج کنفرانس توافق تجاری روسیه با آلمان و بریتانیا بود.[۳۵۸] لنین امید داشت که با اجازهدادن به شرکتهای خارجی برای سرمایهگذاری در روسیه، باعث تشدید رقابت بین کشورهای سرمایهدار و در نتیجه تسریع سقوط آنها شود؛ او سعی کرد میادین نفتی کامچاتکا را به شرکتی آمریکایی اجاره کند تا تنشهای بین آمریکا و ژاپن (که کامچاتکا را برای امپراتوری خود میخواست) افزایش دهد.[۳۵۹]
تلاش بریتانیا برای ترور لنین
در اوایل سال ۱۹۱۸ و در ماههای پایانی جنگ جهانی اول، دولت بلشویکی روسیه به رهبری لنین، گفتگوهای صلح با امپراتوری آلمان و عقب کشیدن نیروهای از نفس افتاده روسیه از جنگ را آغاز کرد. اما امپراتوری بریتانیا از این کار، خشنود نبود. زیرا با صلح بین آلمان و روسیه، آلمان میتوانست بر جنگ در جبهه باختر اروپا متمرکز شود؛ بنابراین یک اسکاتلندی به نام رابرت بروس لاکهارت را به عنوان نماینده خود به مسکو فرستادند. در آغاز، گفتگوهای لاکهارت و روسیه پیشرفت خوبی داشت. اما با امضای عهدنامه برست - لیتوفسک در مارس ۱۹۱۸ این گفتگوها بینتیجه شدند.[۳۶۰]
بنابراین لاکهارت تلاش خود را به سرنگونی حکومت بلشویکی و جایگزین کردن آن با دولتی گذاشت که که مایل باشد علیه آلمان وارد جنگ شود؛ بنابراین در ژوئن ۱۹۱۸ برای کمک مالی به سازمانهای ضد بلشویکی مسکو، از دولت بریتانیا درخواست پول کرد. در اواخر مه ۱۹۱۸ بریتانیا به بهانه جلوگیری از دسترسی آلمان به کمکهای نظامی بریتانیا به روسیه، پنج هزار نیروی نظامی را به آرخانگلسک در شمال روسیه فرستاد. اما هدف، کمک به بیست هزار نیروی ویژه لتونیایی بود که مأمور حفاظت از کاخ کرملین بودند و گمان میرفت به نیروی ضد بلشویک بپیوندند.[۳۶۰]
در تابستان ۱۹۱۸ لاکهارت پس از دیدار با یکی از مخالفان محلی بلشویکها به نام ساوینکوف، در تلگرافی به لندن نوشت: «پیشنهاد ساوینکوف، "انقلاب در انقلاب" است. یعنی به دنبال حمله متفقین، سران بلشویکها کشته شوند و دیکتاتوری نظامی شکل بگیرد. روشهای ساوینکوف خشن هستند البته در صورت موفقیت، احتمالاً کارایی خوبی خواهند داشت؛ ولی تا زمانی که تصمیم قطعی در مورد اقدام نظامی گرفته نشود ما نمیتوانیم حرفی بزنیم یا حرکتی بکنیم."[۳۶۰]
لاکهارت همزمان همکاری با یک تبعه روسیه را آغاز کرده بود که پیشتر نام خود را از «روزن بلوم» به «سیدنی رایلی» تغییر داده بود. سیدنی رایلی یک صاحب کسبوکار ثروتمند بود که به تازگی همکاری با سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا را شروع کرده بود. او بعدها به «سردسته جاسوسها» معروف شد.[۳۶۰]
در اواخر تابستان سال ۱۹۱۸ در مسکو، یک زن جوان از فاصله نزدیک دو گلوله به لنین شلیک کرد. چند ساعت بعد، پلیس مخفی دولت بلشویک (چکا) بروس لاکهارت را دستگیر و او را برای بازجویی به کاخ کرملین برد. بر پایه اسناد بازجویی و پرونده ترور، لاکهارت به دست داشتن در توطئه قتل لنین و سرنگونی دولت بلشویکی اعتراف کرده بود. اما این نماینده بریتانیا به جای محاکمه شدن، در اوایل اکتبر ۱۹۱۸ با همتای روسی خود در لندن مبادله شد. سیدنی رایلی توانست از چنگ چکا فرار کند. اما چند سال بعد با فریب به روسیه کشانده شد و با شلیک گلوله به قتل رسید.[۳۶۰]
ولادمیر اولیانوف که در یک تلاش برای ترور در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود در دو سال آخر زندگی، عملاً از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او (لئون تروتسکی و ژوزف استالین) افتاد که با هم دشمنی دیرین داشتند. پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴، استالین مدعی جانشینی او شد. او با توطئههای زیرکانه و رشتهای از تصفیههای خونین، تروتسکی و دیگر رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای پس از آن، نظامی برافراشت که یکی از ترسناکترین رژیمهای تاریخ شناخته شد و به باور بسیاری از کمونیستها دیگر ربطی به آموزههای مارکس یا حتی لنین نداشت.[۳۶۱]
با وجود افشای اسناد محرمانه دولت بریتانیا، این کشور هنوز نقش خود در برنامهریزی برای کشتن لنین را رد میکند.[۳۶۰]
مرگ
ناخوشی شدید ولادمیر اولیانوف از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. در سه سال آخر زندگی، حال لنین به صورت فزایندهای بدتر میشد. او در نامهای که به ماکسیم گورکی نوشته بود که به شدت احساس خستگی میکند نمیتواند بخوابد و سردردهای وحشتناکی دارد و نمیتواند هیچ کاری کند.
لنین دو سال پیش از مرگ، سه سکته ناتوانکننده مغزی را تجربه کرد. در آن زمان با پزشکان برجسته اروپایی مشورت کردند و آنها تشخیصهای گوناگونی، چون خستگی شدید عصبی، مسمومیت مزمن ناشی از سرب گلولهها باقیمانده در بدن به خاطر تلاش برای ترور او، سختاک سرخرگها یا آرتریوسکلروز، و گونهای از اختلال عروقی و پردههای مغز ناشی از سیفلیس به نام Endarteritis luetica ی را مطرح کردند. تشخیص آخر به خاطر همخوانی نداشتن با کالبد شکافی لنین و همچنین منفی بودن آزمایش سیفلیس در او، نامحتمل بود. با این همه به لنین محلولهایی حاوی آرسنیک که درمان رایج سیفلیس در آن زمان بود تزریق میشد.
در ساعات پایانی زندگی، ولادمیر اولیانوف دچار تشنج شدیدی شد. نمونهبرداری از جسد لنین نشان داد که سرخرگهای منتهی به مغز او تقریباً به صورت کامل مسدود بودند. گفته میشود وقتی انبرک جراحی به شریانهای او برخورد میکرد، صدایی مانند سنگ شنیده میشد که نشانه رسوب شدید کلسیم در دیواره سرخرگها بود.[نیازمند منبع]
لنین در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ در گورکی (نیژنی نووگورود کنونی) درگذشت.[۳۶۲] علت رسمی مرگ او ابتلا به یک بیماری بیدرمان از عروق خونی گزارش شدهاست.[۳۶۳] جسد لنین را پس از مرگ مومیائی کردند[۳۶۴] و در آرامگاه لنین در زیر گنبد «قبر سرخ» در بیرون کاخ کرملین گذاشتند. نقش صورت ولادمیر اولیانوف به ضمیمه نقش صورت مارکس و انگلس بر روی پرچمهای بسیار به عنوان «یک سهگانه غیرقابل اعتراض نوین رستگاری» درآمده بود.
پس از مرگ ولادمیر اولیانوف و با عروج ژوزف استالین، دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر اقتصادی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد. به ویژه پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و علیرغم تلفات انسانی بسیار سنگین در طول جنگ، شوروی به یکی از دو قطب جهان معاصر تبدیل شد. این حکومت در اوایل دهه ۱۹۹۰ (میلادی) و پس از یک سری اصلاحات که توسط میخائیل گورباچف، واپسین رهبر شوروی، انجام شده بود از هم فروپاشید.
ایران
لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در ۱۶ دسامبر ۱۹۱۷ (۲۵ آذر ۱۲۹۶) اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد: «... ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره شد و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تأمین خواهد شد».[۳۶۵][۳۶۶]
ولادمیر اولیانوف ایران را شاهراه گسترش کمونیسم انقلابی به شرق میدانست و پس از به قدرت رسیدن، همکاری نزدیکی را با ایران آغاز کرد. این همکاری از طریق سازمان «همت» و جبهه سوسیال دموکراتهای ایران انجام شد. مهمترین همکار ایرانی او، آوتیس سلطانزاده بود که پس از انقلاب اکتبر به عنوان معاون لنین در امور مصادره اموال مالکین و سرمایهداران روس منصوب شد.[۳۶۶]
ولادمیر لنین اعلام کرد که سیاستهای دولتهای امپراتوری روسیه و بریتانیا باعث فقر و عقبماندگی ایران و جلوگیری از دسترسی مردم ایران به آزادی و دموکراسی بودهاند. به همین دلیل قراردادهای استعماری روسیه تزاری با ایران (مانند قرارداد حق کشتیرانی ایران در دریای کاسپین) را لغو کرد.[۳۶۶]
تفکرات سیاسی
مارکسیسم و لنینیسم
لنین به عنوان یک مارکسیست، باور عمیقی به تفکرات مارکس داشت[۳۶۷] و معتقد بود خوانش او از مارکسیسم که برای اولین بار توسط مارتوف در سال ۱۹۰۴ «لنینیسم» نامیده شد،[۳۶۸] تنها تفسیر معتبر و صحیح است.[۳۶۹] در دیدگاه مارکسیستی او، بشریت دیر یا زود به کمونیسم خالص خواهد رسید و جامعهای کارگری برابریطلبانه، فاقد دولت و فاقد طبقه ایجاد خواهد کرد که در آن کارگران از شر استثمار و ازخودبیگانگی خلاص شدهاند و سرنوشت خود را به دست گرفتهاند. در جامعه مورد نظر از اصل «از هرکس به اندازه تواناییاش، به هرکس به اندازه نیازش» پیروی میشود.[۳۷۰] به گفته وولکوگونوف، لنین «عمیقاً و صادقانه» معتقد بود مسیری که او روسیه را بدان هدایت میکرد، در نهایت منجر به تأسیس این جامعه کمونیستی خواهد شد.[۳۷۱]
اعتقادات مارکسیستی لنین سبب شد او باور داشته باشد جامعه روسیه نمیتواند مستقیماً از وضعیت کنونی خود به کمونیسم برسد و نتیجتاً ابتدا باید دورهای سوسیالیستی را پشت سر گذارد. از همین رو، دغدغه اصلی او چگونگی تبدیل جامعه کشورش به جامعهای سوسیالیستی بود. او برپایی «دیکتاتوری پرولتاریا» را برای سرکوب بورژوازی و توسعه اقتصاد سوسیالیستی ضروری مییافت.[۳۷۲] لنین سوسیالیسم را «نظامِ همکاران متمدن که تحت آن ابزارهای تولید در مالکیت اجتماعی هستند» تعریف میکرد[۳۷۳] و معتقد بود که این نظام اقتصادی باید گسترش یابد تا زمانی که بتواند جامعه فارغ از هر کمبودی ایجاد کند.[۳۷۰] سلطه کامل دولت روسیه بر اقتصاد، به گونهای که «تمام شهروندان» توسط دولت استخدام شوند، بزرگترین دغدغه لنین در دستیابی به این هدف بود.[۳۷۴] سوسیالیسم مطابق خوانش لنین، نظامی متمرکز، برنامهریزیشده و دولتگرا بود که تحت آن تولید و توزیع کاملاً کنترل میشد.[۳۷۰] او اعتقاد داشت همه کارگران در سراسر کشور به صورت داوطلبانه به هم میپیوندند تا دولت را قادر به ایجاد تمرکز اقتصادی و سیاسی سازند.[۳۷۵] بدین ترتیب، «سلطه کارگران» بر ابزار تولید در دیدگاه لنین سلطه مستقیم آنان بر تشکیلات اقتصادی نبود، بلکه منظور این بود که «دولت کارگران» تمام فعالیتهای اقتصادی را رصد کند.[۳۷۶] نتیجه این نظریات، چیزی است که برخی آن را تناقضی در افکار لنین میدانند: سلطه مردمی کارگران در یک سو، دستگاههای دولتی متمرکز، سلسله مراتبی و مقتدر.[۳۷۷]
نظرات لنین قبل از سال ۱۹۱۴ تا حد زیادی مشابه مارکسیسم جریان اصلی اروپا بود.[۳۶۷] هر چند او مارکسیستهایی که از تفکرات فلاسفه و جامعهشناسان معاصر غیر مارکسیست پیروی میکردند را سرزنش میکرد،[۳۷۸] اما تفکرات خود او نیز تحتتأثیر سایر اندیشههای جنبش انقلابی روسیه، از جمله نظرات سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی،[۳۷۹] قرار داشت.[۳۸۰] او تفکرات خود را با شرایط موجود، مثل جنگ، قحطی و سقوط اقتصادی در روسیه، تطبیق میداد.[۳۸۱] با گسترش لنینیسم، لنین مارکسیسم را مورد تجدیدنظر قرار داد و عناصر جدیدی بدان وارد کرد.[۳۶۷]
لنین در نوشتههای نظری خود، به ویژه امپریالیسم، آنچه تحولات سرمایهداری از زمان مرگ مارکس به حساب میآورد را بررسی کردهاست. او اعتقاد داشت سرمایهداری به مرحله جدیدی تحت عنوان سرمایهداری انحصاری دولتی رسیدهاست.[۳۸۲] در نظر او، با وجود اینکه دهقانان مهمترین عنصر اقتصاد روسیه بودند، اما وجود سرمایهداری انحصاری بدان معنا بود که کشور به اندازه کافی از نظر مادی توسعه پیدا کردهاست و برای برپایی سوسیالیسم آماده است.[۳۸۳] لنینیسم بهطور کلی نسبت به دیگر مکاتب مارکسیسم، دیدی مطلقگرایانه و اصولگرایانهتر دارد[۳۶۷] و وجه تمایزش نظر احساسی آن نسبت به آزادسازی طبقاتی است.[۳۸۴] این مکتب همچنین بر نقش «پیشقراولان» به عنوان رهبران پرولتاریا در مسیر انقلاب[۳۸۴] و خشونت به عنوان ابزاری انقلابی تأکید ویژه دارد.[۳۸۵]
دموکراسی و مسئله ملی
لنین معتقد بود دموکراسی نیابتی کشورهای کاپیتالیست تنها توهم وجود دموکراسی ایجاد میکند و در عمل کارکرد آن حفظ «دیکتاتوری بورژوازی» است؛ او دموکراسی نیابتی ایالات متحده را «دوئل تماشایی و بیمعنی دو حزب بورژوازی» که هر دو توسط «میلیونرهای زیرک» که پرولتاریای آمریکا را استثمار میکنند رهبری میشوند، توصیف کردهاست.[۳۸۶] لنین با لیبرالیسم مخالف بود و بهطور کلی آزادی را یک ارزش نمییافت[۳۸۷] و باور داشت آزادیهای لیبرالیسم جعلی هستند زیرا کارگران را از استثمار سرمایهداری آزاد نمیکنند.[۳۸۸]
لنین دولت شوروی را «میلیونها بار دموکراتیکتر از دموکراتیکترین جمهوریهای بورژوازی که دموکراسی ثروتمندان» بودند، میدانست.[۳۸۹] او «دیکتاتوری پرولتاریا»ی خود را دموکراتیک به حساب میآورد زیرا مدعی بود در آن نمایندگان شوراها به صورت انتخابی برگزیده میشوند، کارگران مقامات خود را انتخاب میکنند و همه کارگران به صورت چرخشی و منظم در اداره دولت سهیم هستند.[۳۹۰] برداشت لنین از دولت پرولتری با مارکسیسم جریان اصلی فاصله داشت. مارکسیستهای اروپایی مانند کارل کائوتسکی دولتی پارلمانی که اعضایش به صورت دموکراتیک انتخاب شدهاند و پرولتاریا در آن صاحب اکثریت هستند را مناسب مییافتند، اما لنین خواستار تشکیلات دولتی قدرتمند و متمرکز بود که در آن هیچ جایی برای بورژوازی وجود نداشت.[۳۸۴]
لنین یک انترناسیونالیست و هوادار سرسخت انقلابی جهانی بود. او مرزهای ملی را منسوخ و ناسیونالیسم را انحرافی از مبارزه طبقاتی به شمار میآورد.[۳۹۱] لنین معتقد بود در یک جامعه سوسیالیستی، ملل جهان بهطور ناگزیری یکی خواهند شد و نتیجه ایجاد دولت واحد جهانی خواهد بود.[۳۹۲] او باور داشت این دولت سوسیالیستی باید یک دولت متمرکز و واحد باشد و فدرالیسم را مفهومی بورژوایی قلمداد میکرد.[۳۹۳] لنین در آثارش حمایت خود از عقاید ضد امپریالیستی را نشان دادهاست و برای همه ملتها «حق تعیین سرنوشت» قائل شدهاست.[۳۹۴] او همچنین از جنگهای آزادی ملی نیز حمایت میکرد و قبول داشت ممکن است چنین منازعاتی برای جدایی گروههای اقلیت از دولتهای سوسیالیستی لازم باشد زیرا دولتهای سوسیالیستی «مقدس یا مصون در برابر اشتباهات و ضعفها» نیستند.[۳۹۵]
او قبل از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۱۷، نگران بود که اقلیتهای قومی و ملی مختلف روسیه با جنبشهای استقلالطلبانه خود اداره دولت شوروی را غیرممکن کنند. به گفته سیمون سباگ مونتفیوره، مورخ، لنین از استالین خواسته بود «نظریهای ایجاد کند که خودمختاری و حق جدایی را تضمین کند، بدون اینکه لزوماً مجبور به اعطای آن باشد.»[۳۹۶] لنین بعد از به قدرت رسیدن محدودیتهایی که گروههای قومی را مجبور به ماندن در امپراتوری روسیه میکرد را برداشت و از حق جدایی آنها حمایت کرد، اما همچنین انتظار داشت آنها بلافاصله به احترام انترناسیونالیسم پرولتری انتخاب کنند که بخشی از دولت سوسیالیستی نوظهور باقی بمانند[۳۹۷] و در راه حفظ این وحدت در استفاده از قوای نظامی ابایی نداشت؛ نتیجه، منازعات مسلحانه اوکراین، گرجستان، لهستان، فنلاند و کشورهای بالتیک که قصد استقلال داشتند، بود[۳۹۸] و دولت لنین تنها زمانی که عملیاتهای نظامیاش با شکست مواجه شدند، استقلال فنلاند، کشورهای بالتیک و لهستان را به رسمیت شناخت.[۳۹۹]
زندگی و خصوصیات شخصی
لنین خود را مرد سرنوشت میدید و به درستی هدف و به تواناییهای خود به عنوان یک رهبر انقلابی اعتقادی راسخ داشت.[۴۰۰] لوییز فیشر، زندگینامهنویس، او را «عاشق تغییرات بنیادی و تحول حداکثری» که «هیچگاه حد وسط نمیشناخت» توصیف کردهاست.[۴۰۱] پایپز با اشاره به «توانایی فوقالعاده لنین برای کار منظم» و «وقف خود به اهداف انقلابی»، او را فردی کاریزماتیک مییابد.[۴۰۲] به همین ترتیب، ولکوگونوف اعتقاد داشت لنین «با نیروی شخصیت خود بر مردم اثر میگذاشت.»[۴۰۳] با وجود این نظرات، دوست لنین ماکسیم گورکی دربارهٔ ظاهر او گفته بود که با «سری کچل و تنی تنومند و ستبر»، لنین «خیلی عامیانه» بود و این احساس را منتقل نمیکرد که یک رهبر است.[۴۰۴]
رابرت سرویس، مورخ و زندگینامهنویس، میگوید لنین در جوانی شدیداً احساساتی بود[۴۰۵] و نفرت زیادی از مقامات رژیم تزاری داشت.[۴۰۶] به گفته سرویس، لنین به قهرمانان ایدئولوژیکی خود، مثل مارکس، انگلس و چرنیشفسکی «دلبستگی عاطفی» داشت و پرترههایی از آنها را نزد خود نگه میداشت[۴۰۷] و در گفتگویی خصوصی خود را «عاشق» مارکس و انگلس توصیف کرد.[۴۰۸] مطابق نظر جیمز دی وایت، لنین مانند یک جزماندیش دینی نوشتههای آنها را چون «متون مقدس» که نباید «در آنها تردید کرد» محسوب میکرد.[۴۰۹] در نظر ولکوگونوف، لنین مارکسیسم را «حقیقت مطلق» میدانست و بر این اساس مثل «یک متعصب مذهبی» رفتار میکرد.[۴۱۰] به همین ترتیب، برتراند راسل احساس میکرد لنین «اعتقادی تزلزلناپذیر و ایمانی دینی در انجیل مارکسی» دارد.[۴۱۱] کریستوفر رید لنین را «معادل سکولار رهبران دینی که مشروعیت خود را از حقیقت (در باور مؤمنان) آموزههای خود (و نه خواستههای مردم) میگیرند» مییافت.[۴۱۲] البته لنین به لحاظ اعتقادی، خداناباور و منتقد دین بود. او سوسیالیسم را دارای ماهیتی بیخدایانه میدانست و در نظرش سوسیالیسم مسیحی تفکری متناقض بود.[۴۱۳]
به گفته سرویس، لنین میتوانست «بدخلق و بیثبات» باشد.[۴۱۴] پایپز او را «مردمستیزی تمام و کمال» توصیف میکند[۴۱۵] اما رید با اشاره به موارد بسیاری که لنین، به ویژه نسبت به کودکان، از خود مهربانی نشان دادهاست، نظر او را رد میکند.[۴۱۶] به گفته چندین نفر از زندگینامهنویسان او، لنین مخالفت را برنمیتابید و اغلب نظرات متفاوت با نظر خود را رد میکرد.[۴۱۷] او میتوانست «در انتقاد از دیگران زهرآگین باشد» و تمسخر، استهزا و حملات شخصی نثار کسانی که با او مخالف بودند، کند.[۴۱۸] حقایقی که با استدلالش همخوانی نداشتند نادیده میگرفت،[۴۱۹] از سازش بیزار بود[۴۲۰] و خیلی کم به اشتباهاتش اعتراف میکرد.[۴۲۱] او تا زمانی که عقیدهای را کاملاً رد نمیکرد، آن را تغییر نمیداد و پس از آن نیز در مورد عقاید جدید شیوه مشابهی در پیش میگرفت.[۴۲۲] لنین هیچ نشانهای از سادیسم یا تمایل شخصی به ارتکاب اعمال خشونتآمیز نشان نداد، اما اقدامات خشونتآمیز دیگران را تأیید میکرد و برای کشتهشدگان اهداف انقلابی دریغ نمیخورد.[۴۲۳] او از نظر اخلاقی پوچگرا بود و هدف را همیشه توجیهکننده وسیله مییافت.[۴۲۴] سرویس میگوید: «معیار اخلاقی لنین ساده بود: آیا این عمل به خصوص، منجر به پیشروی انقلاب میشود، یا پسروی آن؟»[۴۲۵]
لنین در کنار روسی، فرانسه، آلمانی و انگلیسی نیز میدانست.[۴۲۶] او به آمادگی جسمانی خود اهمیت میداد و مرتباً ورزش میکرد؛[۴۲۷] از دوچرخهسواری، شنا و شکار لذت میبرد[۴۲۸] و همچنین به پیادهروی در کوهستانهای سوئیس علاقه داشت.[۴۲۹] نیز به حیوانات خانگی، به ویژه گربهها،[۴۳۰] علاقهمند بود.[۴۳۱] او که میخواست از تجملگرایی دوری کند، مانند اسپارتانها زندگی میکرد[۴۳۲] و و پایپز خاطر نشان میکند که لنین «در خواستههای شخصی خود بسیار متواضع بود» و سبک زندگیاش «سختگیرانه و حتی تقریباً زاهدانه» بود.[۴۳۳] لنین از بینظمی متنفر و همیشه میز کار خود را مرتب و مدادهایش را تیز نگه میداشت و وقتی کار میکرد، خواستار سکوت کامل بود.[۴۳۴] به گفته فیشر، لنین خودبین نبود[۴۳۵] و به همین دلیل کیش شخصیتی که دولت شوروی پیرامون او ایجاد کرد را نمیپسندید اما با این وجود آن را پذیرفت، زیرا اعتقاد داشت میتواند در ایجاد اتحاد در جنبش کمونیسم مؤثر باشد.[۴۳۶]
هر چند لنین خود انقلابی بود، اما نمایش انقلاب در ادبیات و هنر را نمیپسندید و عدم علاقه خود به اکسپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم را ابراز میکرد و در عوض، به واقعگرایی و ادبیات کلاسیک روسیه علاقهمند بود.[۴۳۷] لنین همچنین نظری محافظهکارانه نسبت به رابطه جنسی و ازدواج داشت.[۴۳۸] در بزرگسالی با کروپسکایا وارد رابطه شد و با او ازدواج کرد. لنین و کروپسکایا هرگز بچهدار نشدند و از این موضوع ناراحت بودند[۴۳۹] و از بازی با فرزندان دوستانشان لذت میبردند.[۴۴۰] او با اعضای خانوادهاش روابط بسیار نزدیک، گرم و همیشگی داشت.[۴۴۱] لنین هیچ دوستی که در تمام زندگی با او ارتباط داشته باشد، نداشت و از اینسا آرماند به عنوان تنها دوست معتمد و صمیمی او نام برده شدهاست.[۴۴۲]
لنین از نظر قومی خود را یک روس میدانست.[۴۴۳] به گفته سرویس، او «از نظر ملی، اجتماعی و فرهنگی ذرهای خود کمبینی داشت.»[۴۴۴] او معتقد بود دیگر کشورهای اروپایی، به ویژه آلمان، از نظر فرهنگی از روسیه برتر هستند[۴۴۵] و روسیه را یکی از «عقبافتادهترین و قرون وسطاییترین کشورهای آسیایی» توصیف میکرد.[۳۸۶] او از آنچه که عدم وجود آگاهی و نظم میان روسها به حساب میآورد، آزرده بود و از جوانی طالب اروپاییتر و غربیتر شدن روسیه بود.[۴۴۶]
میراث
ولکوگونوف میگوید «به دشواری میتوان مرد دیگری در تاریخ پیدا کرد که توانسته باشد جامعهای به این بزرگی را در چنین مقیاسی عمیقاً تغییر دهد.»[۴۴۷] دولت لنین نظامی را پایه گذاشت که هفت دهه بر روسیه حکومت کرد و به الگویی برای دولتهای کمونیستی بعدی که در قرن بیستم بر یک سوم جمعیت جهان حاکم شدند، تبدیل شد.[۴۴۸] بدین ترتیب، میتوان تأثیر لنین را جهانی برشمرد.[۴۴۹] او شخصیتی مناقشهبرانگیز محسوب میشود[۳۸۵] و تا به امروز برای گروهی منفور و برای گروهی دیگر محترم باقی ماندهاست.[۴۵۰] او حتی در زمان حیات خود نیز «مورد عشق و نفرت و نیز تحسین و تمسخر» مردم روسیه بود.[۴۵۱] این امر به مطالعات آکادمیک دربارهٔ لنین و لنینیسم هم گسترش پیدا کردهاست و دو قطبی سیاسی مورد نظر در این زمینه نیز اغلب دیده میشود.[۴۵۲]
آلبرت رسیس، مورخ، میگوید اگر انقلاب اکتبر مهمترین واقعه قرن بیستم به حساب میآید، پس لنین نیز خوب یا بد مهمترین شخصیت سیاسی آن قرن بود.[۴۵۳] وایت لنین را «بدون تردید یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ معاصر» توصیف کردهاست[۴۵۴] و در نظر رابرت سرویس، او بهطور معمول یکی از «بازیگران اصلی» قرن ۲۰ محسوب میشود.[۴۵۵] رید او را «یکی از رایجترین و شناختهشدهترین نمادهای قرن بیستم» میدانست،[۴۵۶] در حالی از دیدگاه رایان او «یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر» بود.[۴۵۷] مجله تایم لنین را به عنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت برجسته قرن بیستم[۴۵۸] و یکی از ۲۵ نماد سیاسی برتر تاریخ انتخاب کردهاست.[۴۵۹]
اولین زندگینامه لنین در غرب بعد از مرگ او منتشر شد. برخی مانند کریستوفر هیل با او سمپاتی داشتند و برخی دیگر مثل ریچارد پایپز و رابرت گلیتلی صراحتاً ضد او بودند. برخی از زندگینامهنویسان بعدی، نظیر رید و لارس لیح سعی کردند از اظهار دیدگاههای مثبت یا منفی در مورد او اجتناب و بدین ترتیب از کلیشههای سیاسی پرهیز کنند.[۴۶۰] او در نظر موافقان، کسی بود که توانست مارکسیسم را به گونهای در روسیه اجرا کند که با شرایط خاص اقتصادی-اجتماعی کشور همخوانی داشته باشد.[۴۶۱] دولت شوروی لنین را فردی مینمایاند که توانست آنچه از نظر تاریخی اجتنابناپذیر است را تشخیص دهد و به تحقق آن کمک کند.[۴۶۲] اما اکثر مورخان غربی او را فردی میدانند که وقایع را برای دستیابی به قدرت سیاسی و سپس حفظ آن، مدیریت میکرد. آنها همچنین تفکرات او را ابزاری برای توجیه ایدئولوژیکی سیاستهایش مییابند.[۴۶۲] در سالهای اخیر، ریویزیونیستها در روسیه و غرب بر تأثیر اندیشههای پیشین و فشارهای مردمی بر لنین و سیاستهایش تأکید کردهاند.[۴۶۳]
برخی از مورخان و زندگینامهنویسان دولت لنین را تمامیتخواه[۴۶۴] و حکومتی پلیسی توصیف کردهاند[۴۶۵] و در نظر بسیاری، رژیم او یک دیکتاتوری تکحزبی[۴۶۶] و شخص او یک دیکتاتور بود.[۴۶۷] رایان میگوید «او در معنای واقعی دیکتاتور نبود زیرا همه خواستههایش پذیرفته و اجرا نشدند» چون بسیاری از همکارانش در مسائل مختلف با او مخالفت کردند.[۴۶۸] فیشر میگوید «لنین یک دیکتاتور بود، اما نه از جنس دیکتاتوری که استالین بعداً به آن تبدیل شد.»[۴۶۹] ولکوگونوف نیز اعتقاد دارد لنین «دیکتاتوری حزبی» تأسیس کرد و در زمان استالین بود که اتحاد جماهیر شوروی به «دیکتاتوری فردی» تبدیل شد.[۴۷۰]
اما در نظر برخی از مارکسیستها، از جمله هیل و جان ریس، حکومت لنین دیکتاتوری نبود بلکه شیوهای ناکامل در حفظ عناصر دموکراسی بود که برخی از خصیصههای لیبرال دموکراسی در آن یافت نمیشد.[۴۷۱] به گفته رایان، «مورخ چپگرا پل لو بلان به درستی اشاره کردهاست که خصوصیات شخصی که منجر به سیاستهای بیرحمانه لنین شد لزوماً تفاوت زیادی با خصوصیات مشابهی که در برخی رهبران غربی قرن بیستم یافت میشد، نداشت.»[۴۷۲] رایان همچنین عقیده دارد که از نظر لنین، خشونت انقلابی صرفاً وسیلهای برای رسیدن به هدف، تأسیس یک جهان سوسیالیستی و در نهایت کمونیستی، بود — جهانی بدون خشونت.[۴۷۳] آرچ گتی میگوید «لنین شایسته تمجید است زیرا نشان داد صابران میتوانند وارثان زمین باشند و وجود جنبشهای سیاسی مبتنی بر برابری و عدالت اجتماعی ممکن است.»[۴۷۴] برخی از روشنفکران چپ، از جمله اسلاوی ژیژک، آلن بدیو، لارس لی و فردریک جیمسون، خواستار احیای روحیه انقلابی سازشناپذیر لنین برای حل مشکلات جهانی معاصر هستند.[۴۷۵]
در شوروی
در اتحاد جماهیر شوروی، کیش شخصیت لنین در طول زندگی او شروع به شکلگیری کرد اما تنها پس از مرگ او بود که کاملاً تثبیت شد.[۴۷۶] به گفته نینا تومارکین، مورخ، کیش شخصیت لنین «بسیطترین کیش یک رهبر انقلابی» از زمان جرج واشینگتن در آمریکا بود[۴۷۷] و ماهیت آن بارها «شبه مذهبی» توصیف شدهاست.[۴۷۸] سردیسها یا مجسمههای لنین را میشد تقریباً در هر روستایی یافت[۴۷۹] و چهره او را روی تمبرها، ظروف، پوسترها و صفحات نخست روزنامههای شوروی، پراودا و ایزوستیا، دید.[۴۸۰] محلهای زندگی یا اقامت او را به موزههای مربوط به او تبدیل کرده بودند[۴۷۹] و نام او را بر روی کتابخانهها، خیابانها، مزارع، موزهها، شهرها و مناطق نهاده بودند؛[۴۷۹] در سال ۱۹۲۴، نام شهر پتروگراد (سن پترزبورگ) به «لنینگراد»[۴۸۱] و زادگاهش سیمبیرسک به اولیانوفسک تغییر یافت[۴۸۲] و از سال ۱۹۳۰ نشان لنین به عنوان یکی از عالیترین نشانهای کشور اهدا میشد.[۴۸۰] لنین شخصاً به این مسائل علاقهمند نبود و بعد از مرگش، همسرش بهطور علنی از این سیاستهای دولت شوروی انتقاد کرد.[۴۸۳]
به گفته برخی از زندگینامهنویسان، در شوروی با نوشتههای لنین مشابه کتب آسمانی رفتار میشد[۴۸۴] و همانطور که پایپز میگوید، «برای توجیه هر سیاستی به تفکرات او ارجاع داده میشد که حکم یک انجیل را داشت.»[۴۸۵] استالین با مجموعهای از سخنرانیها در دانشگاه سویردلف که بعداً تحت عنوان مسائل لنینیسم به چاپ رسید، لنینیسم را سازماندهی کرد.[۴۸۶] او همچنین بسیاری از نوشتههای او را جمعآوری کرد و در یک بایگانی مخفی در مؤسسه مارکس–انگلس–لنین قرار داد.[۴۸۷] اجسام مرتبط با او، مانند مجموعه کتابهایش در کراکوف، را گاه با هزینههای بسیار گردآوری کرده و به داخل کشور منتقل میکردند.[۴۸۸] در دوره شوروی تنها افراد انگشتشماری به این آثار دسترسی داشتند.[۴۸۹] نوشتههای لنین که استالین آنها را در راستای منافع خود مییافت منتشر شدند اما دیگر مکتوباتش،[۴۹۰] به همراه اطلاعات مربوط به اجداد غیر روس او و زمینه اشرافیاش، مخفی باقی ماندند.[۴۸۰] بین اینان به خصوص اطلاعات مربوط به اجداد یهودی لنین تا دهه ۱۹۸۰ سانسور میشدند،[۴۹۱] احتمالاً به دلایلی نظیر یهودستیزی شوروی،[۴۹۲] ترس از ایجاد مانع در راه سیاست روسسازی استالین[۴۹۳] و جلوگیری از پرورش احساسات ضدشوروی میان جوامع یهودستیز بینالمللی.[۴۹۲] راستهای افراطی روسیه بعد از کشف تبار یهودی لنین، بارها با تأکید بر این نکته مدعی شدهاند دلیل تلاش لنین برای متحولکردن جامعه سنتی روس، وجود خون یهودی در رگهای او بودهاست.[۴۹۴] در عهد استالین، پروپاگاندای شوروی لنین را دوست صمیمی استالین و از حامیان رهبر شدن او مینمایاند.[۴۹۵] در دوره شوروی، پنج ویراست مختلف از مجموعه آثار منتشر شده لنین به چاپ رسید؛ اولی در ۱۹۲۰ و آخری بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵. تبلیغات رسمی ویراست پنجم را «کامل» توصیف میکرد اما در عمل، بنا به ملاحظات سیاسی، بخشهایی از آن حذف شده بود.[۴۹۶]
نیکیتا خروشچف که بعد از مرگ استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی شد، سیاست استالینزدایی را در پیش گرفت و به نوشتههای لنین، به خصوص نوشتههای مربوط به استالین، برای مشروعیتبخشی به این سیاست استناد میکرد.[۴۹۷] هنگامی که میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ قدرت را به دست گرفت، او نیز سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا را بازگشت به اصول لنین توصیف کرد.[۴۹۸] بعد از انحلال اتحاد جماهیر شوروی در اواخر سال ۱۹۹۱، رئیسجمهور روسیه بوریس یلتسین دستور داد بایگانی لنین از کنترل حزب کمونیست خارج شود و تحت نظر ارگان دولتی مرکز روسیه برای حفظ و مطالعه اسناد تاریخ اخیر قرار گیرد؛ در آن زمان مشخص شد بیش از ۶٬۰۰۰ نوشته لنین منتشر نشده باقی ماندهاست. دولت روسیه آن نوشتهها را از حالت محرمانه خارج کرد و برای مطالعه علمی در دسترس عموم قرار داد.[۴۹۹] یلتسین مقبره لنین را تخریب نکرد، زیرا بدان نتیجه رسیده بود که لنین در میان مردم روسیه محبوب و مورد احترام است و نتیجتاً این تصمیم صحیحی نیست.[۵۰۰]
یکی از نمایندگان حزب لیبرال دموکرات روسیه در سال ۲۰۱۲ پیشنهاد کرد همه بناهای یادبود لنین جمعآوری شوند که برخی از نمایندگان حزب حاکمه، روسیه واحد، نیز آن حمایت کردند، اما حزب کمونیست فدراسیون روسیه شدیداً مخالفت خود را ابراز کرد.[۵۰۱] در سال ۲۰۱۲، آخرین مجسمه لنین در اولانباتور، پایتخت مغولستان، از دید عمومی برداشته شد و شهردار شهر او را یک «قاتل» خواند.[۵۰۲] در جریان و پس از اعتراضات یورومیدان ۲۰۱۳–۱۴ اوکراین، هزاران مجسمه لنین توسط معترضانی که آنها را نماد امپریالیسم روسیه مییافتند، آسیب دید یا تخریب شد.[۵۰۳] نهایتاً، در آوریل ۲۰۱۵ دولت اوکراین دستور به تخریب دیگر مجسمهها تحت قوانین کمونیسمزدایی داد.[۵۰۴]
در جنبش جهانی کمونیسم
دیوید شوب در سال ۱۹۶۵ در یک کتاب زندگینامه لنین نوشت که «امروزه تفکرات و اعمال لنین، اساس جنبش کمونیسم است.»[۵۰۵] در قرن بیستم، کشورهای سوسیالیستی پیرو عقاید لنین در مناطق مختلف جهان به قدرت رسیدند.[۴۵۷] مارسل لایبمن، مورخ، در سال ۱۹۷۲ گفت که «امروز یافتن جنبشی شورشی، از آمریکای لاتین گرفته تا آنگولا، که مدعی میراث لنینیسم نباشد، دشوار است.»[۵۰۶]
بعد از مرگ لنین، یک ایدئولوژی تحت نام مارکسیسم–لنینیسم توسط دولت استالین شکل داده شد که جناحین متخاصم در جنبش کمونیسم از آن تفسیرهای متفاوتی کردند.[۵۰۷] تروتسکی، پس از آنکه توسط دولت استالین تبعید شد، گفت که استالینیسم مکتبی بروکراتیک و دیکتاتوری شخصی استالین است و لنینیسم را خوار کردهاست.[۵۰۸] تعداد زیادی از جنبشهای انقلابی برجسته قرن بیستم رهرو مارکسیسم–لنینیسم بودند و از آن شاخههای مختلفی مثل استالینیسم، مائوئیسم، جوچه، اندیشه هو شی مین و کاستروئیسم، پدید آمدهاست.[۴۵۶] اما بسیاری از کمونیستهای غربی، مانند مانوئل آزکاراته و ژان النشتاین، راه خود را از لنین و تفکرات او جدا دانستند و فقط از مارکسیسم (و نه مارکسیسم–لنینیسم) پیروی کردند.[۵۰۹]
جستارهای وابسته
پانویس
ارجاعها
- ↑ طبق تقویم سبک جدید (میلادی امروزی)، لنین در 22 آوریل 1870 متولد شد. طبق تقویم سبک قدیمی (جولیان قدیم) که در آن زمان در امپراتوری روسیه استفاده میشد، 10 آوریل 1870 بود. روسیه از سال 1918، تحت مدیریت لنین، شروع به استفاده از تقویم جدید کرد.
- ↑ "Lenin". Random House Webster's Unabridged Dictionary.
- ↑ Publication، ُSaless. «نشر ثالث». salesspublication.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۸-۱۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 1–2; Rice 1990، pp. 12–13; Volkogonov 1994، p. 7; Service 2000، pp. 21–23; White 2001، pp. 13–15; Read 2005، p. 6; Schmermund و Edwards 2016، p. ۹.
- ↑ Fischer 1964، pp. 1–2; Rice 1990، pp. 12–13; Service 2000، pp. 21–23; White 2001، pp. 13–15; Read 2005، p. ۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 5; Rice 1990، p. 13; Service 2000، p. ۲۳.
- ↑ Fischer 1964، pp. 2–3; Rice 1990، p. 12; Service 2000، pp. 16–19, 23; White 2001، pp. 15–18; Read 2005، p. 5; Lih 2011، p. ۲۰.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, pp. 66–67.
- ↑ Fischer 1964، p. 6; Rice 1990، pp. 13–14, 18; Service 2000، pp. 25, 27; White 2001، pp. 18–19; Read 2005، pp. 4, 8; Lih 2011، p. ۲۱.
- ↑ Sebestyen 2017، p. ۳۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 6; Rice 1990، p. 12; Service 2000، p. ۱۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 6; Rice 1990، pp. 12, 14; Service 2000، p. 25; White 2001، pp. 19–20; Read 2005، p. 4; Lih 2011، pp. ۲۱, ۲۲.
- ↑ Fischer 1964، pp. 3, 8; Rice 1990، pp. 14–15; Service 2000، p. ۲۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 8; Service 2000، p. 27; White 2001، p. ۱۹.
- ↑ Rice 1990، p. 18; Service 2000، p. 26; White 2001، p. 20; Read 2005، p. 7; Petrovsky-Shtern 2010، p. ۶۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 7; Rice 1990، p. 16; Service 2000، pp. ۳۲–۳۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 7; Rice 1990، p. 17; Service 2000، pp. 36–46; White 2001، p. 20; Read 2005، p. ۹.
- ↑ Fischer 1964، pp. 6, 9; Rice 1990، p. 19; Service 2000، pp. 48–49; Read 2005، p. ۱۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 9; Service 2000، pp. 50–51, 64; Read 2005، p. 16; Petrovsky-Shtern 2010، p. ۶۹.
- ↑ Fischer 1964، pp. 10–17; Rice 1990، pp. 20, 22–24; Service 2000، pp. 52–58; White 2001، pp. 21–28; Read 2005، p. 10; Lih 2011، pp. ۲۳–۲۵.
- ↑ Fischer 1964، p. 18; Rice 1990، p. 25; Service 2000، p. 61; White 2001، p. 29; Read 2005، p. 16; Theen 2004، p. ۳۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 18; Rice 1990، p. 26; Service 2000، pp. ۶۱–۶۳.
- ↑ Rice 1990، pp. 26–27; Service 2000، pp. 64–68, 70; White 2001، p. ۲۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 18; Rice 1990، p. 27; Service 2000، pp. 68–69; White 2001، p. 29; Read 2005، p. 15; Lih 2011، p. ۳۲.
- ↑ Fischer 1964، p. 18; Rice 1990، p. 28; White 2001، p. 30; Read 2005، p. 12; Lih 2011، pp. ۳۲–۳۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 18; Rice 1990، p. 310; Service 2000، p. ۷۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 19; Rice 1990، pp. 32–33; Service 2000، p. 72; White 2001، pp. 30–31; Read 2005، p. 18; Lih 2011، p. ۳۳.
- ↑ Rice 1990، p. 33; Service 2000، pp. 74–76; White 2001، p. 31; Read 2005، p. ۱۷.
- ↑ Rice 1990، p. 34; Service 2000، p. 78; White 2001، p. ۳۱.
- ↑ Rice 1990، p. 34; Service 2000، p. 77; Read 2005، p. ۱۸.
- ↑ Rice 1990، pp. 34, 36–37; Service 2000، pp. 55–55, 80, 88–89; White 2001، p. 31; Read 2005، pp. 37–38; Lih 2011، pp. ۳۴–۳۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 23–25, 26; Service 2000، p. 55; Read 2005، pp. ۱۱, ۲۴.
- ↑ Service 2000, pp. 79, 98.
- ↑ Rice 1990، pp. 34–36; Service 2000، pp. 82–86; White 2001، p. 31; Read 2005، pp. 18, 19; Lih 2011، p. ۴۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 21; Rice 1990، p. 36; Service 2000، p. 86; White 2001، p. 31; Read 2005، p. 18; Lih 2011، p. ۴۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 21; Rice 1990، pp. ۳۶, ۳۷.
- ↑ Fischer 1964، p. 21; Rice 1990، p. 38; Service 2000، pp. ۹۳–۹۴.
- ↑ Pipes 1990، p. 354; Rice 1990، pp. 38–39; Service 2000، pp. 90–92; White 2001، p. 33; Lih 2011، pp. ۴۰, ۵۲.
- ↑ Pipes 1990، p. 354; Rice 1990، pp. 39–40; Lih 2011، p. ۵۳.
- ↑ Rice 1990، pp. 40, 43; Service 2000، p. ۹۶.
- ↑ Pipes 1990، p. 355; Rice 1990، pp. 41–42; Service 2000، p. 105; Read 2005، pp. ۲۲–۲۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 22; Rice 1990، p. 41; Read 2005، pp. ۲۰–۲۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 27; Rice 1990، pp. 42–43; White 2001، pp. 34, 36; Read 2005، p. 25; Lih 2011، pp. ۴۵–۴۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 30; Pipes 1990، p. 354; Rice 1990، pp. 44–46; Service 2000، p. 103; White 2001، p. 37; Read 2005، p. 26; Lih 2011، p. ۵۵.
- ↑ Rice 1990، p. 46; Service 2000، p. 103; White 2001، p. 37; Read 2005، p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 30; Rice 1990، p. 46; Service 2000، p. 103; White 2001، p. 37; Read 2005، p. ۲۶.
- ↑ Rice 1990، pp. 47–48; Read 2005، p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 31; Pipes 1990، p. 355; Rice 1990، p. 48; White 2001، p. 38; Read 2005، p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 31; Rice 1990، pp. 48–51; Service 2000، pp. 107–108; Read 2005، p. 31; Lih 2011، p. ۶۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 31; Rice 1990، pp. 48–51; Service 2000، pp. ۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 31; Rice 1990، pp. 52–55; Service 2000، pp. 109–110; White 2001، pp. 38, 45, 47; Read 2005، p. ۳۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 31–32; Rice 1990، pp. 53, 55–56; Service 2000، pp. 110–113; White 2001، p. 40; Read 2005، pp. ۳۰, ۳۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 33; Pipes 1990، p. 356; Service 2000، pp. 114, 140; White 2001، p. 40; Read 2005، p. 30; Lih 2011، p. ۶۳.
- ↑ Fischer 1964، pp. 33–34; Rice 1990، pp. 53, 55–56; Service 2000، p. 117; Read 2005، p. ۳۳.
- ↑ Rice 1990، pp. 61–63; Service 2000، p. 124; Rappaport 2010، p. ۳۱.
- ↑ Rice 1990، pp. 57–58; Service 2000، pp. 121–124, 137; White 2001، pp. 40–45; Read 2005، pp. 34, 39; Lih 2011، pp. ۶۲–۶۳.
- ↑ Fischer 1964، pp. 34–35; Rice 1990، p. 64; Service 2000، pp. 124–125; White 2001، p. 54; Read 2005، p. 43; Rappaport 2010، pp. ۲۷–۲۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 35; Pipes 1990، p. 357; Rice 1990، pp. 66–65; White 2001، pp. 55–56; Read 2005، p. 43; Rappaport 2010، p. ۲۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 35; Pipes 1990، p. 357; Rice 1990، pp. 64–69; Service 2000، pp. 130–135; Rappaport 2010، pp. ۳۲–۳۳.
- ↑ Rice 1990، pp. 69–70; Read 2005، p. 51; Rappaport 2010، pp. ۴۱–۴۲, ۵۳–۵۵.
- ↑ Rice 1990, pp. 69–70.
- ↑ Fischer 1964، pp. 4–5; Service 2000، p. 137; Read 2005، p. 44; Rappaport 2010، p. ۶۶.
- ↑ Rappaport 2010، p. 66; Lih 2011، pp. ۸–۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 39; Pipes 1990، p. 359; Rice 1990، pp. 73–75; Service 2000، pp. 137–142; White 2001، pp. 56–62; Read 2005، pp. 52–54; Rappaport 2010، p. 62; Lih 2011، pp. ۶۹, ۷۸–۸۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 37; Rice 1990، p. 70; Service 2000، p. 136; Read 2005، p. 44; Rappaport 2010، pp. ۳۶–۳۷.
- ↑ Read 2005, p. 60.
- ↑ Fischer 1964، p. 37; Rice 1990، pp. 78–79; Service 2000، pp. 143–144; Rappaport 2010، pp. ۸۱, ۸۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 38; Lih 2011، p. ۸۰.
- ↑ History Today, April 1970.
- ↑ Fischer 1964، pp. 40, 50–51; Rice 1990، p. 76; Service 2000، pp. 148–150; Read 2005، p. 48; Rappaport 2010، pp. ۸۲–۸۴.
- ↑ Rice 1990، pp. 77–78; Service 2000، p. 150; Rappaport 2010، pp. ۸۵–۸۷.
- ↑ Pipes 1990، p. 360; Rice 1990، pp. 79–80; Service 2000، pp. 151–152; White 2001، p. 62; Read 2005، p. 60; Rappaport 2010، p. 92; Lih 2011، p. ۸۱.
- ↑ Rice 1990، pp. 81–82; Service 2000، pp. 154–155; White 2001، p. 63; Read 2005، pp. 60–61.
- ↑ Fischer 1964، p. 39; Rice 1990، p. 82; Service 2000، pp. 155–156; Read 2005، p. 61; White 2001، p. 64; Rappaport 2010، p. ۹۵.
- ↑ Rice 1990، p. 83; Rappaport 2010، p. ۱۰۷.
- ↑ Rice 1990، pp. 83–84; Service 2000، p. 157; White 2001، p. 65; Rappaport 2010، pp. ۹۷–۹۸.
- ↑ Service 2000، pp. 158–159, 163–164; Rappaport 2010، pp. ۹۷, ۹۹, ۱۰۸–۱۰۹.
- ↑ Rice 1990، p. 85; Service 2000، p. ۱۶۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 41; Rice 1990، p. 85; Service 2000، p. 165; White 2001، p. 70; Read 2005، p. 64; Rappaport 2010، p. ۱۱۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 44; Rice 1990، pp. 86–88; Service 2000، p. 167; Read 2005، p. 75; Rappaport 2010، pp. 117–120; Lih 2011، p. ۸۷.
- ↑ Fischer 1964، pp. 44–45; Pipes 1990، pp. 362–363; Rice 1990، pp. ۸۸–۸۹.
- ↑ Service 2000, pp. 170–171.
- ↑ Pipes 1990، pp. 363–364; Rice 1990، pp. 89–90; Service 2000، pp. 168–170; Read 2005، p. 78; Rappaport 2010، p. ۱۲۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 60; Pipes 1990، p. 367; Rice 1990، pp. 90–91; Service 2000، p. 179; Read 2005، p. 79; Rappaport 2010، p. ۱۳۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 51; Rice 1990، p. 94; Service 2000، pp. 175–176; Read 2005، p. 81; Read 2005، pp. 77, 81; Rappaport 2010، pp. ۱۳۲, ۱۳۴–۱۳۵.
- ↑ Rice 1990، pp. 94–95; White 2001، pp. 73–74; Read 2005، pp. 81–82; Rappaport 2010، p. ۱۳۸.
- ↑ Rice 1990، pp. 96–97; Service 2000، pp. ۱۷۶–۱۷۸.
- ↑ Fischer 1964، pp. 70–71; Pipes 1990، pp. 369–370; Rice 1990، p. ۱۰۴.
- ↑ Rice 1990، p. 95; Service 2000، pp. ۱۷۸–۱۷۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 53; Pipes 1990، p. 364; Rice 1990، pp. 99–100; Service 2000، pp. 179–180; White 2001، p. ۷۶.
- ↑ Rice 1990، pp. 103–105; Service 2000، pp. 180–182; White 2001، pp. ۷۷–۷۹.
- ↑ Rice 1990، pp. 105–106; Service 2000، pp. 184–186; Rappaport 2010، p. ۱۴۴.
- ↑ Brackman 2000, pp. 59, 62.
- ↑ Service 2000, pp. 186–187.
- ↑ Fischer 1964، pp. 67–68; Rice 1990، p. 111; Service 2000، pp. ۱۸۸–۱۸۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 64; Rice 1990، p. 109; Service 2000، pp. 189–190; Read 2005، pp. ۸۹–۹۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 63–64; Rice 1990، p. 110; Service 2000، pp. 190–191; White 2001، pp. ۸۳, ۸۴.
- ↑ Rice 1990، pp. 110–111; Service 2000، pp. 191–192; Read 2005، p. ۹۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 64–67; Rice 1990، p. 110; Service 2000، pp. 192–193; White 2001، pp. 84, 87–88; Read 2005، p. ۹۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 69; Rice 1990، p. 111; Service 2000، p. ۱۹۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 81–82; Pipes 1990، pp. 372–375; Rice 1990، pp. 120–121; Service 2000، p. 206; White 2001، p. 102; Read 2005، pp. ۹۶–۹۷.
- ↑ Fischer 1964، p. 70; Rice 1990، pp. ۱۱۴–۱۱۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 68–69; Rice 1990، p. 112; Service 2000، pp. ۱۹۵–۱۹۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 75–80; Rice 1990، p. 112; Pipes 1990، p. 384; Service 2000، pp. 197–199; Read 2005، p. ۱۰۳.
- ↑ Rice 1990، p. 115; Service 2000، p. 196; White 2001، pp. ۹۳–۹۴.
- ↑ Fischer 1964، pp. 71–72; Rice 1990، pp. 116–117; Service 2000، pp. 204–206; White 2001، pp. 96–97; Read 2005، p. ۹۵.
- ↑ Fischer 1964، p. 72; Rice 1990، pp. 118–119; Service 2000، pp. 209–211; White 2001، p. 100; Read 2005، p. ۱۰۴.
- ↑ Fischer 1964، pp. 93–94; Pipes 1990، p. 376; Rice 1990، p. 121; Service 2000، pp. 214–215; White 2001، pp. ۹۸–۹۹.
- ↑ Rice 1990، p. 122; White 2001، p. ۱۰۰.
- ↑ Service 2000، p. 216; White 2001، p. 103; Read 2005، p. ۱۰۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 73–74; Rice 1990، pp. 122–123; Service 2000، pp. 217–218; Read 2005، p. ۱۰۵.
- ↑ Rice 1990، p. 127; Service 2000، pp. 222–223.
- ↑ Fischer 1964، p. 94; Pipes 1990، pp. 377–378; Rice 1990، pp. 127–128; Service 2000، pp. 223–225; White 2001، p. 104; Read 2005، p. 105.
- ↑ Fischer 1964، p. 94; Pipes 1990، p. 378; Rice 1990، p. 128; Service 2000، p. 225; White 2001، p. 104; Read 2005، p. 127.
- ↑ Fischer 1964، p. 107; Service 2000، p. 236.
- ↑ Fischer 1964، p. 85; Pipes 1990، pp. 378–379; Rice 1990، p. 127; Service 2000، p. 225; White 2001، pp. 103–104.
- ↑ Fischer 1964، p. 94; Rice 1990، pp. 130–131; Pipes 1990، pp. 382–383; Service 2000، p. 245; White 2001، pp. 113–114, 122–113; Read 2005، pp. 132–134.
- ↑ Fischer 1964، p. 85; Rice 1990، p. 129; Service 2000، pp. 227–228; Read 2005، p. 111.
- ↑ Pipes 1990، p. 380; Service 2000، pp. 230–231; Read 2005، p. 130.
- ↑ Rice 1990، p. 135; Service 2000، p. 235.
- ↑ Fischer 1964، pp. 95–100, 107; Rice 1990، pp. 132–134; Service 2000، pp. 245–246; White 2001، pp. 118–121; Read 2005، pp. 116–126.
- ↑ Service 2000, pp. 241–242.
- ↑ Service 2000, p. 243.
- ↑ Service 2000, pp. 238–239.
- ↑ Rice 1990، pp. 136–138; Service 2000، p. ۲۵۳.
- ↑ Service 2000, pp. 254–255.
- ↑ Fischer 1964، pp. 109–110; Rice 1990، p. 139; Pipes 1990، pp. 386, 389–391; Service 2000، pp. 255–256; White 2001، pp. ۱۲۷–۱۲۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 110–113; Rice 1990، pp. 140–144; Pipes 1990، pp. 391–392; Service 2000، pp. ۲۵۷–۲۶۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 113, 124; Rice 1990، p. 144; Pipes 1990، p. 392; Service 2000، p. 261; White 2001، pp. ۱۳۱–۱۳۲.
- ↑ Pipes 1990، pp. 393–394; Service 2000، p. 266; White 2001، pp. 132–135; Read 2005، pp. ۱۴۳, ۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ Service 2000، pp. 266–268, 279; White 2001، pp. 134–136; Read 2005، pp. ۱۴۷, ۱۴۸.
- ↑ Service 2000، pp. 267, 271–272; Read 2005، pp. ۱۵۲, ۱۵۴.
- ↑ Service 2000، p. 282; Read 2005، p. ۱۵۷.
- ↑ Pipes 1990، p. 421; Rice 1990، p. 147; Service 2000، pp. 276, 283; White 2001، p. 140; Read 2005، p. ۱۵۷.
- ↑ Pipes 1990، pp. 422–425; Rice 1990، pp. 147–148; Service 2000، pp. 283–284; Read 2005، pp. 158–61; White 2001، pp. 140–141; Read 2005، pp. ۱۵۷–۱۵۹.
- ↑ Pipes 1990، pp. 431–434; Rice 1990، p. 148; Service 2000، pp. 284–285; White 2001، p. 141; Read 2005، p. ۱۶۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 125; Rice 1990، pp. 148–149; Service 2000، p. ۲۸۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 436, 467; Service 2000، p. 287; White 2001، p. 141; Read 2005، p. ۱۶۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 468–469; Rice 1990، p. 149; Service 2000، p. 289; White 2001، pp. 142–143; Read 2005، pp. ۱۶۶–۱۷۲.
- ↑ Service 2000, p. 288.
- ↑ Pipes 1990، p. 468; Rice 1990، p. 150; Service 2000، pp. 289–292; Read 2005، p. ۱۶۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 439–465; Rice 1990، pp. 150–151; Service 2000، p. 299; White 2001، pp. 143–144; Read 2005، p. ۱۷۳.
- ↑ Pipes 1990, p. 465.
- ↑ Pipes 1990، pp. 465–467; White 2001، p. 144; Lee 2003، p. 17; Read 2005، p. ۱۷۴.
- ↑ Pipes 1990، p. 471; Rice 1990، pp. 151–152; Read 2005، p. ۱۸۰.
- ↑ Pipes 1990، pp. 473, 482; Rice 1990، p. 152; Service 2000، pp. 302–303; Read 2005، p. ۱۷۹.
- ↑ Pipes 1990، pp. 482–484; Rice 1990، pp. 153–154; Service 2000، pp. 303–304; White 2001، pp. ۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ Pipes 1990، pp. 471–472; Service 2000، p. 304; White 2001، p. ۱۴۷.
- ↑ Service 2000, pp. 306–307.
- ↑ Rigby 1979، pp. 14–15; Leggett 1981، pp. 1–3; Pipes 1990، p. 466; Rice 1990، p. ۱۵۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 485–486, 491; Rice 1990، pp. 157, 159; Service 2000، p. ۳۰۸.
- ↑ Pipes 1990، pp. 492–493, 496; Service 2000، p. 311; Read 2005، p. ۱۸۲.
- ↑ Pipes 1990، p. 491; Service 2000، p. ۳۰۹.
- ↑ Pipes 1990، p. 499; Service 2000، pp. ۳۱۴–۳۱۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 496–497; Rice 1990، pp. 159–161; Service 2000، pp. 314–315; Read 2005، p. ۱۸۳.
- ↑ Pipes 1990، p. 504; Service 2000، p. ۳۱۵.
- ↑ Service 2000, p. 316.
- ↑ Shub 1966، p. 314; Service 2000، p. ۳۱۷.
- ↑ Shub 1966، p. 315; Pipes 1990، pp. 540–541; Rice 1990، p. 164; Volkogonov 1994، p. 173; Service 2000، p. 331; Read 2005، p. ۱۹۲.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 176; Service 2000، pp. 331–332; White 2001، p. 156; Read 2005، p. ۱۹۲.
- ↑ Rice 1990, p. 164.
- ↑ Pipes 1990, pp. 546–547.
- ↑ Pipes 1990، pp. 552–553; Rice 1990، p. 165; Volkogonov 1994، pp. 176–177; Service 2000، pp. 332, 336–337; Read 2005، p. ۱۹۲.
- ↑ Fischer 1964، p. 158; Shub 1966، pp. 301–302; Rigby 1979، p. 26; Leggett 1981، p. 5; Pipes 1990، pp. 508, 519; Service 2000، pp. 318–319; Read 2005، pp. ۱۸۹–۱۹۰.
- ↑ Rigby 1979، pp. 166–167; Leggett 1981، pp. 20–21; Pipes 1990، pp. 533–534, 537; Volkogonov 1994، p. 171; Service 2000، pp. 322–323; White 2001، p. 159; Read 2005، p. ۱۹۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 219, 256, 379; Shub 1966، p. 374; Service 2000، p. 355; White 2001، p. 159; Read 2005، p. ۲۱۹.
- ↑ Rigby 1979، pp. 160–164; Volkogonov 1994، pp. 374–375; Service 2000، p. ۳۷۷.
- ↑ Fischer 1964, p. 432.
- ↑ Sandle 1999، p. 74; Rigby 1979، pp. ۱۶۸–۱۶۹.
- ↑ Leggett 1981، p. 316; Lee 2003، pp. ۹۸–۹۹.
- ↑ Rigby 1979، pp. 160–161; Leggett 1981، p. 21; Lee 2003، p. ۹۹.
- ↑ Service 2000، p. 388; Lee 2003، p. ۹۸.
- ↑ Service 2000, p. 388.
- ↑ Rigby 1979، pp. 168, 170; Service 2000، p. ۳۸۸.
- ↑ Service 2000، pp. 325–326, 333; Read 2005، pp. ۲۱۱–۲۱۲.
- ↑ Shub 1966، p. 361; Pipes 1990، p. 548; Volkogonov 1994، p. 229; Service 2000، pp. 335–336; Read 2005، p. ۱۹۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 156; Shub 1966، p. 350; Pipes 1990، p. 594; Volkogonov 1994، p. 185; Service 2000، p. 344; Read 2005، p. ۲۱۲.
- ↑ Fischer 1964، pp. 320–321; Shub 1966، p. 377; Pipes 1990، pp. 94–595; Volkogonov 1994، pp. 187–188; Service 2000، pp. 346–347; Read 2005، p. ۲۱۲.
- ↑ Service 2000, p. 345.
- ↑ Fischer 1964، p. 466; Service 2000، p. ۳۴۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 280; Shub 1966، pp. 361–362; Pipes 1990، pp. 806–807; Volkogonov 1994، pp. 219–221; Service 2000، pp. 367–368; White 2001، p. ۱۵۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 282–283; Shub 1966، pp. 362–363; Pipes 1990، pp. 807, 809; Volkogonov 1994، pp. 222–228; White 2001، p. ۱۵۵.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. 222, 231.
- ↑ Service 2000, p. 369.
- ↑ Fischer 1964، pp. 252–253; Pipes 1990، p. 499; Volkogonov 1994، p. 341; Service 2000، pp. 316–317; White 2001، p. 149; Read 2005، pp. ۱۹۴–۱۹۵.
- ↑ Shub 1966، p. 310; Leggett 1981، pp. 5–6, 8, 306; Pipes 1990، pp. 521–522; Service 2000، pp. 317–318; White 2001، p. 153; Read 2005، pp. ۲۳۵–۲۳۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 249; Pipes 1990، p. 514; Service 2000، p. ۳۲۱.
- ↑ Fischer 1964، p. 249; Pipes 1990، p. 514; Read 2005، p. ۲۱۹.
- ↑ White 2001, pp. 159–160.
- ↑ Fischer 1964, p. 249.
- ↑ Sandle 1999، p. 84; Read 2005، p. ۲۱۱.
- ↑ Leggett 1981، pp. 172–173; Pipes 1990، pp. 796–797; Read 2005، p. ۲۴۲.
- ↑ Leggett 1981، p. 172; Pipes 1990، pp. 798–799; Ryan 2012، p. ۱۲۱.
- ↑ Hazard 1965، p. 270; Leggett 1981، p. 172; Pipes 1990، pp. ۷۹۶–۷۹۷.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 170.
- ↑ ۱۹۶٫۰ ۱۹۶٫۱ Service 2000, p. 321.
- ↑ Fischer 1964, pp. 260–261.
- ↑ Sandle 1999, p. 174.
- ↑ Fischer 1964، pp. 554–555; Sandle 1999، p. ۸۳.
- ↑ Sandle 1999, pp. 122–123.
- ↑ David 1974, p. 417.
- ↑ Fischer 1964، p. 552; Leggett 1981، p. 308; Sandle 1999، p. 126; Read 2005، pp. 238–239; Ryan 2012، pp. ۱۷۶, ۱۸۲.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 373; Leggett 1981، p. 308; Ryan 2012، p. ۱۷۷.
- ↑ Pipes 1990، p. 709; Service 2000، p. ۳۲۱.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 171.
- ↑ Rigby 1979، pp. 45–46; Pipes 1990، pp. 682, 683; Service 2000، p. 321; White 2001، p. ۱۵۳.
- ↑ Rigby 1979، p. 50; Pipes 1990، p. 689; Sandle 1999، p. 64; Service 2000، p. 321; Read 2005، p. ۲۳۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 437–438; Pipes 1990، p. 709; Sandle 1999، pp. ۶۴, ۶۸.
- ↑ Fischer 1964، pp. 263–264; Pipes 1990، p. ۶۷۲.
- ↑ Fischer 1964, p. 264.
- ↑ Pipes 1990، pp. 681, 692–693; Sandle 1999، pp. ۹۶–۹۷.
- ↑ Pipes 1990، pp. 692–693; Sandle 1999، p. ۹۷.
- ↑ ۲۱۳٫۰ ۲۱۳٫۱ Fischer 1964، p. 236; Service 2000، pp. ۳۵۱–۳۵۲.
- ↑ Fischer 1964, pp. 259, 444–445.
- ↑ Sandle 1999, p. 120.
- ↑ Service 2000, pp. 354–355.
- ↑ Fischer 1964، pp. 307–308; Volkogonov 1994، pp. 178–179; White 2001، p. 156; Read 2005، pp. 252–253; Ryan 2012، pp. ۱۲۳–۱۲۴.
- ↑ Shub 1966، pp. 329–330; Service 2000، p. 385; White 2001، p. 156; Read 2005، pp. 253–254; Ryan 2012، p. ۱۲۵.
- ↑ Shub 1966, p. 383.
- ↑ Shub 1966، p. 331; Pipes 1990، p. ۵۶۷.
- ↑ Fischer 1964، p. 151; Pipes 1990، p. 567; Service 2000، p. ۳۳۸.
- ↑ Fischer 1964، pp. 190–191; Shub 1966، p. 337; Pipes 1990، p. 567; Rice 1990، p. ۱۶۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 151–152; Pipes 1990، pp. ۵۷۱–۵۷۲.
- ↑ Fischer 1964، p. 154; Pipes 1990، p. 572; Rice 1990، p. ۱۶۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 161; Shub 1966، p. 331; Pipes 1990، p. ۵۷۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 162–163; Pipes 1990، p. ۵۷۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 171–172, 200–202; Pipes 1990، p. ۵۷۸.
- ↑ Rice 1990، p. 166; Service 2000، p. ۳۳۸.
- ↑ Service 2000, p. 338.
- ↑ Fischer 1964، p. 195; Shub 1966، pp. 334, 337; Service 2000، pp. 338–339, 340; Read 2005، p. ۱۹۹.
- ↑ Fischer 1964، pp. 206, 209; Shub 1966، p. 337; Pipes 1990، pp. 586–587; Service 2000، pp. ۳۴۰–۳۴۱.
- ↑ Pipes 1990، p. 587; Rice 1990، pp. 166–167; Service 2000، p. 341; Read 2005، p. ۱۹۹.
- ↑ Shub 1966، p. 338; Pipes 1990، pp. 592–593; Service 2000، p. ۳۴۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 211–212; Shub 1966، p. 339; Pipes 1990، p. 595; Rice 1990، p. 167; Service 2000، p. 342; White 2001، pp. ۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ Pipes 1990، p. 595; Service 2000، p. ۳۴۲.
- ↑ Fischer 1964، pp. 213–214; Pipes 1990، pp. ۵۹۶–۵۹۷.
- ↑ Service 2000, p. 344.
- ↑ Fischer 1964، pp. 313–314; Shub 1966، pp. 387–388; Pipes 1990، pp. 667–668; Volkogonov 1994، pp. 193–194; Service 2000، p. ۳۸۴.
- ↑ Fischer 1964، pp. 303–304; Pipes 1990، p. 668; Volkogonov 1994، p. 194; Service 2000، p. ۳۸۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 236; Pipes 1990، pp. 558, 723; Rice 1990، p. 170; Volkogonov 1994، p. ۱۹۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 236–237; Shub 1966، p. 353; Pipes 1990، pp. 560, 722, 732–736; Rice 1990، p. 170; Volkogonov 1994، pp. 181, 342–343; Service 2000، pp. 349, 358–359; White 2001، p. 164; Read 2005، p. ۲۱۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 254; Pipes 1990، pp. 728, 734–736; Volkogonov 1994، p. 197; Ryan 2012، p. ۱۰۵.
- ↑ Fischer 1964، pp. 277–278; Pipes 1990، p. 737; Service 2000، p. 365; White 2001، pp. 155–156; Ryan 2012، p. ۱۰۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 450; Pipes 1990، p. ۷۲۶.
- ↑ Pipes 1990، pp. 700–702; Lee 2003، p. ۱۰۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 195; Pipes 1990، p. 794; Volkogonov 1994، p. 181; Read 2005، p. ۲۴۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 237.
- ↑ Service 2000، p. 385; White 2001، p. 164; Read 2005، p. ۲۱۸.
- ↑ Shub 1966، p. 344; Pipes 1990، pp. 790–791; Volkogonov 1994، pp. 181, 196; Read 2005، pp. ۲۴۷–۲۴۸.
- ↑ Shub 1966, p. 312.
- ↑ Fischer 1964, pp. 435–436.
- ↑ Shub 1966، pp. 345–347; Rigby 1979، pp. 20–21; Pipes 1990، p. 800; Volkogonov 1994، p. 233; Service 2000، pp. 321–322; White 2001، p. 153; Read 2005، pp. ۱۸۶, ۲۰۸–۲۰۹.
- ↑ Leggett 1981، p. 174; Volkogonov 1994، pp. 233–234; Sandle 1999، p. 112; Ryan 2012، p. ۱۱۱.
- ↑ Shub 1966، p. 366; Sandle 1999، p. ۱۱۲.
- ↑ Ryan 2012, p. 116.
- ↑ Pipes 1990، p. 821; Ryan 2012، pp. ۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ Shub 1966، p. 366; Sandle 1999، p. 113; Read 2005، p. 210; Ryan 2012، pp. ۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ Leggett 1981، pp. 173–174; Pipes 1990، p. ۸۰۱.
- ↑ Leggett 1981، pp. 199–200; Pipes 1990، pp. 819–820; Ryan 2012، p. ۱۰۷.
- ↑ Shub 1966، p. 364; Ryan 2012، p. ۱۱۴.
- ↑ Ryan 2012, p. 114.
- ↑ Pipes 1990, p. 834.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 202; Read 2005، p. ۲۴۷.
- ↑ Pipes 1990, p. 796.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 202.
- ↑ Pipes 1990، p. 825; Ryan 2012، pp. ۱۱۷, ۱۲۰.
- ↑ Leggett 1981، pp. 174–175, 183; Pipes 1990، pp. 828–829; Ryan 2012، p. ۱۲۱.
- ↑ Pipes 1990, pp. 829–830, 832.
- ↑ Leggett 1981، pp. 176–177; Pipes 1990، pp. ۸۳۲, ۸۳۴.
- ↑ Pipes 1990، p. 835; Volkogonov 1994، p. ۲۳۵.
- ↑ Leggett 1981، p. 178; Pipes 1990، p. ۸۳۶.
- ↑ Leggett 1981، p. 176; Pipes 1990، pp. ۸۳۲–۸۳۳.
- ↑ Volkogonov 1994، pp. 358–360; Ryan 2012، pp. ۱۷۲–۱۷۳, ۱۷۵–۱۷۶.
- ↑ Volkogonov 1994، pp. 376–377; Read 2005، p. 239; Ryan 2012، p. ۱۷۹.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 381.
- ↑ ۲۷۶٫۰ ۲۷۶٫۱ Service 2000, p. 357.
- ↑ Service 2000, pp. 391–392.
- ↑ Lee 2003, pp. 84, 88.
- ↑ Shub 1966، p. 355; Leggett 1981، p. 204; Rice 1990، pp. 173, 175; Volkogonov 1994، p. 198; Service 2000، pp. 357, 382; Read 2005، p. ۱۸۷.
- ↑ Fischer 1964، pp. 334, 343, 357; Leggett 1981، p. 204; Service 2000، pp. 382, 392; Read 2005، pp. ۲۰۵–۲۰۶.
- ↑ Leggett 1981، p. 204; Read 2005، p. ۲۰۶.
- ↑ Fischer 1964، pp. 288–289; Pipes 1990، pp. 624–630; Service 2000، p. 360; White 2001، pp. 161–162; Read 2005، p. ۲۰۵.
- ↑ Fischer 1964، p. 291; Shub 1966، p. ۳۵۴.
- ↑ Fischer 1964, pp. 331, 333.
- ↑ Pipes 1990، pp. 610, 612; Volkogonov 1994، p. ۱۹۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 337; Pipes 1990، pp. 609, 612, 629; Volkogonov 1994، p. 198; Service 2000، p. 383; Read 2005، p. ۲۱۷.
- ↑ Fischer 1964, pp. 248, 262.
- ↑ Fischer 1964، p. 251; White 2001، p. 163; Read 2005، p. 220.
- ↑ Pipes 1990، p. 651; Volkogonov 1994، p. 200; White 2001، p. 162; Lee 2003، p. ۸۱.
- ↑ Leggett 1981، p. 201; Pipes 1990، p. 792; Volkogonov 1994، pp. 202–203; Read 2005، p. ۲۵۰.
- ↑ Leggett 1981، p. 201; Volkogonov 1994، pp. ۲۰۳–۲۰۴.
- ↑ Shub 1966، pp. 357–358; Pipes 1990، pp. 781–782; Volkogonov 1994، pp. 206–207; Service 2000، pp. ۳۶۴–۳۶۵.
- ↑ Pipes 1990، pp. 763, 770–771; Volkogonov 1994، p. ۲۱۱.
- ↑ Ryan 2012, p. 109.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 208.
- ↑ Pipes 1990, p. 635.
- ↑ Fischer 1964، p. 244; Shub 1966، p. 355; Pipes 1990، pp. 636–640; Service 2000، pp. 360–361; White 2001، p. 159; Read 2005، p. ۱۹۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 242; Pipes 1990، pp. 642–644; Read 2005، p. ۲۵۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 244; Pipes 1990، p. 644; Volkogonov 1994، p. ۱۷۲.
- ↑ Leggett 1981، p. 184; Service 2000، p. 402; Read 2005، p. ۲۰۶.
- ↑ Hall 2015, p. 83.
- ↑ Goldstein 2013, p. 50.
- ↑ Hall 2015, p. 84.
- ↑ Davies 2003, pp. 26–27.
- ↑ Davies 2003, pp. 27–30.
- ↑ Davies 2003, pp. 22, 27.
- ↑ Fischer 1964، p. 389; Rice 1990، p. 182; Volkogonov 1994، p. 281; Service 2000، p. 407; White 2001، p. 161; Davies 2003، pp. ۲۹–۳۰.
- ↑ Davies 2003, p. 22.
- ↑ Fischer 1964، p. 389; Rice 1990، p. 182; Volkogonov 1994، p. 281; Service 2000، p. 407; White 2001، p. ۱۶۱.
- ↑ Fischer 1964، pp. 391–395; Shub 1966، p. 396; Rice 1990، pp. 182–183; Service 2000، pp. 408–409, 412; White 2001، p. ۱۶۱.
- ↑ Rice 1990، p. 183; Volkogonov 1994، p. 388; Service 2000، p. ۴۱۲.
- ↑ Shub 1966، p. 387; Rice 1990، p. ۱۷۳.
- ↑ Fischer 1964، p. 333; Shub 1966، p. 388; Rice 1990، p. 173; Volkogonov 1994، p. ۳۹۵.
- ↑ ۳۱۴٫۰ ۳۱۴٫۱ Service 2000, pp. 385–386.
- ↑ Fischer 1964, pp. 531, 536.
- ↑ Service 2000, p. 386.
- ↑ Shub 1966, pp. 389–390.
- ↑ ۳۱۸٫۰ ۳۱۸٫۱ Shub 1966, p. 390.
- ↑ Fischer 1964، p. 525; Shub 1966، p. 390; Rice 1990، p. 174; Volkogonov 1994، p. 390; Service 2000، p. 386; White 2001، p. 160; Read 2005، p. ۲۲۵.
- ↑ Fischer 1964، p. 525; Shub 1966، pp. 390–391; Rice 1990، p. 174; Service 2000، p. 386; White 2001، p. ۱۶۰.
- ↑ Service 2000، p. 387; White 2001، p. ۱۶۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 525; Shub 1966، p. 398; Read 2005، pp. ۲۲۵–۲۲۶.
- ↑ Service 2000, p. 387.
- ↑ Shub 1966، p. 395; Volkogonov 1994، p. ۳۹۱.
- ↑ Shub 1966، p. 397; Service 2000، p. ۴۰۹.
- ↑ Service 2000, pp. 409–410.
- ↑ Fischer 1964، pp. 415–420; White 2001، pp. ۱۶۱, ۱۸۰–۱۸۱.
- ↑ Service 2000, p. 410.
- ↑ Shub 1966, p. 397.
- ↑ Fischer 1964، p. 341; Shub 1966، p. 396; Rice 1990، p. ۱۷۴.
- ↑ Fischer 1964، pp. 437–438; Shub 1966، p. 406; Rice 1990، p. 183; Service 2000، p. 419; White 2001، pp. ۱۶۷–۱۶۸.
- ↑ Shub 1966، p. 406; Service 2000، p. 419; White 2001، p. ۱۶۷.
- ↑ Fischer 1964، pp. 436, 442; Rice 1990، pp. 183–184; Sandle 1999، pp. 104–105; Service 2000، pp. 422–423; White 2001، p. 168; Read 2005، p. ۲۶۹.
- ↑ White 2001, p. 170.
- ↑ Fischer 1964، pp. 507–508; Rice 1990، pp. ۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ Ryan 2012, p. 164.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. 343, 347.
- ↑ Fischer 1964، p. 508; Shub 1966، p. 414; Volkogonov 1994، p. 345; White 2001، p. ۱۷۲.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 346.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. 374–375.
- ↑ Volkogonov 1994، pp. 375–376; Read 2005، p. 251; Ryan 2012، pp. ۱۷۶, ۱۷۷.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 376; Ryan 2012، p. ۱۷۸.
- ↑ Fischer 1964، p. 467; Shub 1966، p. 406; Volkogonov 1994، p. 343; Service 2000، p. 425; White 2001، p. 168; Read 2005، p. 220; Ryan 2012، p. ۱۵۴.
- ↑ Fischer 1964، p. 459; Leggett 1981، pp. 330–333; Service 2000، pp. 423–424; White 2001، p. 168; Ryan 2012، pp. ۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ Shub 1966، pp. 406–407; Leggett 1981، pp. 324–325; Rice 1990، p. 184; Read 2005، p. 220; Ryan 2012، p. ۱۷۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 469–470; Shub 1966، p. 405; Leggett 1981، pp. 325–326; Rice 1990، p. 184; Service 2000، p. 427; White 2001، p. 169; Ryan 2012، p. ۱۷۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 470–471; Shub 1966، pp. 408–409; Leggett 1981، pp. 327–328; Rice 1990، pp. 184–185; Service 2000، pp. 427–428; Ryan 2012، pp. ۱۷۱–۱۷۲.
- ↑ Shub 1966، p. 411; Rice 1990، p. 185; Service 2000، pp. 421, 424–427, 429.
- ↑ Fischer 1964، pp. 479–480; Sandle 1999، p. 155; Service 2000، p. 430; White 2001، pp. ۱۷۰, ۱۷۱.
- ↑ Shub 1966، p. 411; Sandle 1999، pp. 153, 158; Service 2000، p. 430; White 2001، p. 169; Read 2005، pp. ۲۶۴–۲۶۵.
- ↑ Shub 1966، p. 412; Service 2000، p. 430; Read 2005، p. 266; Ryan 2012، p. ۱۵۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 479; Shub 1966، p. 412; Sandle 1999، p. 155; Ryan 2012، p. ۱۵۹.
- ↑ Sandle 1999، p. 151; Service 2000، p. 422; White 2001، p. ۱۷۱.
- ↑ Service 2000, pp. 421, 434.
- ↑ Pipes 1990، pp. 703–707; Sandle 1999، p. 103; Ryan 2012، p. ۱۴۳.
- ↑ Fischer 1964، pp. 423, 582; Sandle 1999، p. 107; White 2001، p. 165; Read 2005، p. ۲۳۰.
- ↑ Fischer 1964, pp. 567–569.
- ↑ Fischer 1964، pp. 574, 576–577; Service 2000، pp. ۴۳۲, ۴۴۱.
- ↑ Fischer 1964, pp. 424–427.
- ↑ ۳۶۰٫۰ ۳۶۰٫۱ ۳۶۰٫۲ ۳۶۰٫۳ ۳۶۰٫۴ ۳۶۰٫۵ مایک تامسون-رادیو چهار بیبیسی (۲۲ فروردین ۱۳۹۰). «بریتانیا در ترور لنین دست داشت؟». بیبیسی فارسی.
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام:0
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ Fischer 1964، صص 673-674. Shub 1966، ص. 438؛ Rice 1990، ص 194؛ Volkogonov 1994، ص 435؛ Service 2000، صص 478-479. White 2001، ص. 176؛ Read 2005، ص. 269.
- ↑ Volkogonov 1994، ص 435؛ Lerner, Finkelstein & Witztum 2004، ص 372
- ↑ Lenin Lab: the team keeping the first Soviet leader embalmed
- ↑ «لنین و میرزا کوچک خان جنگلی». بولتن نیوز. ۲۰۱۱-۱۱-۲۷. بایگانیشده از اصلی در ۲۷ نوامبر ۲۰۱۱. دریافتشده در ۲۰۱۵-۰۶-۱۶.
- ↑ ۳۶۶٫۰ ۳۶۶٫۱ ۳۶۶٫۲ مهدی شبانی-مستندساز ساکن ترکیه (۴ اردیبهشت ۱۳۹۹). «چهار پرده از لنین و لنینیسم در ایران». بیبیسی فارسی.
- ↑ ۳۶۷٫۰ ۳۶۷٫۱ ۳۶۷٫۲ ۳۶۷٫۳ Ryan 2012, p. 18.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 409.
- ↑ Sandle 1999، p. 35; Service 2000، p. ۲۳۷.
- ↑ ۳۷۰٫۰ ۳۷۰٫۱ ۳۷۰٫۲ Sandle 1999, p. 41.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 206.
- ↑ Sandle 1999, p. 35.
- ↑ Shub 1966, p. 432.
- ↑ Sandle 1999, pp. 42–43.
- ↑ Sandle 1999, p. 38.
- ↑ Sandle 1999, pp. 43–44, 63.
- ↑ Sandle 1999, p. 36.
- ↑ Service 2000, p. 203.
- ↑ Service 2000, p. 173.
- ↑ Sandle 1999، p. 29; White 2001، p. 1.
- ↑ Sandle 1999، p. 57; White 2001، p. 151.
- ↑ Sandle 1999, p. 34.
- ↑ White 2001, pp. 150–151.
- ↑ ۳۸۴٫۰ ۳۸۴٫۱ ۳۸۴٫۲ Ryan 2012, p. 19.
- ↑ ۳۸۵٫۰ ۳۸۵٫۱ Ryan 2012, p. 3.
- ↑ ۳۸۶٫۰ ۳۸۶٫۱ Rice 1990, p. 121.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 471.
- ↑ Shub 1966, p. 443.
- ↑ Fischer 1964، p. 310; Shub 1966، p. 442.
- ↑ Sandle 1999, pp. 36–37.
- ↑ Fischer 1964، p. 54; Shub 1966، p. 423; Pipes 1990، p. 352.
- ↑ Fischer 1964, pp. 88–89.
- ↑ Fischer 1964، p. 87; Montefiore 2007، p. 266.
- ↑ Fischer 1964, p. 87.
- ↑ Fischer 1964, pp. 91, 93.
- ↑ Montefiore 2007, p. 266.
- ↑ Page 1948، p. 17; Page 1950، p. 354.
- ↑ Page 1950, p. 355.
- ↑ Page 1950, p. 342.
- ↑ Service 2000، pp. 159, 202; Read 2005، p. ۲۰۷.
- ↑ Fischer 1964, pp. 47, 148.
- ↑ Pipes 1990, pp. 348, 351.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 246.
- ↑ Fischer 1964, p. 57.
- ↑ Service 2000, p. 73.
- ↑ Fischer 1964، p. 44; Service 2000، p. ۸۱.
- ↑ Service 2000, p. 118.
- ↑ Service 2000، p. 232; Lih 2011، p. ۱۳.
- ↑ White 2001, p. 88.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 362.
- ↑ Fischer 1964, p. 409.
- ↑ Read 2005, p. 262.
- ↑ Fischer 1964، pp. 40–41; Volkogonov 1994، p. 373; Service 2000، p. ۱۴۹.
- ↑ Service 2000, p. 116.
- ↑ Pipes 1996، p. 11; Read 2005، p. ۲۸۷.
- ↑ Read 2005, p. 259.
- ↑ Fischer 1964، p. 67; Pipes 1990، p. 353; Read 2005، pp. ۲۰۷, ۲۱۲.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. 93.
- ↑ Pipes 1990, p. 353.
- ↑ Fischer 1964, p. 69.
- ↑ Service 2000، p. 244; Read 2005، p. ۱۵۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 59.
- ↑ Fischer 1964، p. 45; Pipes 1990، p. 350; Volkogonov 1994، p. 182; Service 2000، p. 177; Read 2005، p. 208; Ryan 2012، p. ۶.
- ↑ Fischer 1964، p. 415; Shub 1966، p. 422; Read 2005، p. ۲۴۷.
- ↑ Service 2000, p. 293.
- ↑ Service 2000, p. 242.
- ↑ Fischer 1964، p. 56; Rice 1990، p. 106; Service 2000، p. ۱۶۰.
- ↑ Fischer 1964، p. 56; Service 2000، p. ۱۸۸.
- ↑ Read 2005, pp. 20, 64, 132–37.
- ↑ Fischer 1964, p. 367.
- ↑ Shub 1966, p. 423.
- ↑ Fischer 1964, p. 368.
- ↑ Pipes 1990, p. 812.
- ↑ Service 2000, pp. 99–100, 160.
- ↑ Fischer 1964, p. 245.
- ↑ Pipes 1990، pp. 349–350; Read 2005، pp. ۲۸۴, ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ Fischer 1964، pp. 489, 491; Shub 1966، pp. 420–421; Sandle 1999، p. 125; Read 2005، p. ۲۳۷.
- ↑ Fischer 1964، p. 79; Read 2005، p. ۲۳۷.
- ↑ Service 2000, p. 199.
- ↑ Shub 1966، p. 424; Service 2000، p. 213; Rappaport 2010، p. ۳۸.
- ↑ Read 2005, p. 19.
- ↑ Fischer 1964، p. 515; Volkogonov 1994، p. ۲۴۶.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. 67.
- ↑ Service 2000, p. 453.
- ↑ Service 2000, p. 389.
- ↑ Pipes 1996، p. 11; Service 2000، p. ۳۸۹–۴۰۰.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 326.
- ↑ Service 2000, p. 391.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 259.
- ↑ Read 2005, p. 284.
- ↑ Fischer 1964, p. 414.
- ↑ Liebman 1975, pp. 19–20.
- ↑ Encyclopedia Britannica.
- ↑ White 2001, p. iix.
- ↑ Service 2000, p. 488.
- ↑ ۴۵۶٫۰ ۴۵۶٫۱ Read 2005, p. 283.
- ↑ ۴۵۷٫۰ ۴۵۷٫۱ Ryan 2012, p. 5.
- ↑ Time, 13 April 1998.
- ↑ Time, 4 February 2011.
- ↑ Lee 2003، p. 14; Ryan 2012، p. ۳.
- ↑ Lee 2003, p. 14.
- ↑ ۴۶۲٫۰ ۴۶۲٫۱ Lee 2003, p. 123.
- ↑ Lee 2003, p. 124.
- ↑ Fischer 1964، p. 516; Shub 1966، p. 415; Leggett 1981، p. 364; Volkogonov 1994، pp. ۳۰۷, ۳۱۲.
- ↑ Leggett 1981, p. 364.
- ↑ Lewin 1969، p. 12; Rigby 1979، pp. x, 161; Sandle 1999، p. 164; Service 2000، p. 506; Lee 2003، p. 97; Read 2005، p. 190; Ryan 2012، p. ۹.
- ↑ Fischer 1964، p. 417; Shub 1966، p. 416; Pipes 1990، p. 511; Pipes 1996، p. 3; Read 2005، p. ۲۴۷.
- ↑ Ryan 2012, p. 1.
- ↑ Fischer 1964, p. 524.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 313.
- ↑ Lee 2003, p. 120.
- ↑ Ryan 2012, p. 191.
- ↑ Ryan 2012, p. 184.
- ↑ Biography.
- ↑ Ryan 2012، p. 3; Budgen، Kouvelakis و Žižek 2007، pp. ۱–۴.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 327; Tumarkin 1997، p. 2; White 2001، p. 185; Read 2005، p. ۲۶۰.
- ↑ Tumarkin 1997, p. 2.
- ↑ Pipes 1990، p. 814; Service 2000، p. 485; White 2001، p. 185; Petrovsky-Shtern 2010، p. 114; Read 2005، p. ۲۸۴.
- ↑ ۴۷۹٫۰ ۴۷۹٫۱ ۴۷۹٫۲ Volkogonov 1994, p. 328.
- ↑ ۴۸۰٫۰ ۴۸۰٫۱ ۴۸۰٫۲ Service 2000, p. 486.
- ↑ Volkogonov 1994، p. 437; Service 2000، p. ۴۸۲.
- ↑ Lih 2011, p. 22.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 440.
- ↑ Shub 1966، p. 439; Pipes 1996، p. 1; Service 2000، p. ۴۸۲.
- ↑ Pipes 1996, p. 1.
- ↑ Service 2000، p. 484; White 2001، p. 185; Read 2005، pp. ۲۶۰, ۲۸۴.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. 274–275.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 262.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 261.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 263.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010، p. 99; Lih 2011، p. ۲۰.
- ↑ ۴۹۲٫۰ ۴۹۲٫۱ Read 2005, p. 6.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. 108.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, pp. 134, 159–161.
- ↑ Service 2000, p. 485.
- ↑ Pipes 1996، pp. 1–2; White 2001، p. ۱۸۳.
- ↑ Volkogonov 1994، pp. 452–453; Service 2000، pp. 491–492; Lee 2003، p. ۱۳۱.
- ↑ Service 2000, pp. 491–492.
- ↑ Pipes 1996, pp. 2–3.
- ↑ Service 2000, p. 492.
- ↑ The Moscow Times, 24 October 2013.
- ↑ BBC, 14 October 2012.
- ↑ BBC, 22 February 2014.
- ↑ BBC, 14 April 2015.
- ↑ Shub 1966, p. 10.
- ↑ Liebman 1975, p. 22.
- ↑ Shub 1966، p. 9; Service 2000، p. ۴۸۲.
- ↑ Lee 2003, p. 132.
- ↑ Lee 2003, pp. 132–133.
منابع
- Aves, Jonathan (1996). Workers Against Lenin: Labour Protest and the Bolshevik Dictatorship. London: I.B. Tauris. ISBN 978-1-86064-067-4.
- Brackman, Roman (2000). The Secret File of Joseph Stalin: A Hidden Life. Portland, Oregon: Psychology Press. ISBN 978-0-7146-5050-0.
- Budgen, Sebastian; Kouvelakis, Stathis; Žižek, Slavoj (2007). Lenin Reloaded: Toward a Politics of Truth. Durham, North Carolina: Duke University Press. ISBN 978-0-8223-3941-0.
- Davies, Norman (2003) [1972]. White Eagle, Red Star: The Polish-Soviet War 1919–20 and 'the Miracle on the Vistula'. London: Pimlico. ISBN 978-0-7126-0694-3.
- Fischer, Louis (1964). The Life of Lenin. London: Weidenfeld and Nicolson.
- Hazard, John N. (1965). "Unity and Diversity in Socialist Law". Law and Contemporary Problems. 30 (2): 270–290. doi:10.2307/1190515. JSTOR 1190515. Retrieved 8 August 2016.
- Lee, Stephen J. (2003). Lenin and Revolutionary Russia. London: Routledge. ISBN 978-0-415-28718-0.
- Leggett, George (1981). The Cheka: Lenin's Political Police. Oxford: Oxford University Press. ISBN 978-0-19-822552-2.
- Lerner, Vladimir; Finkelstein, Y.; Witztum, E. (2004). "The Enigma of Lenin's (1870–1924) Malady". European Journal of Neurology. 11 (6): 371–376. doi:10.1111/j.1468-1331.2004.00839.x. PMID 15171732. S2CID 14966309.
- Goldstein, Erik (2013). The First World War Peace Settlements, 1919–1925. London: Routledge. ISBN 978-1-31-7883-678.
- Hall, Richard C. (2015). Consumed by War: European Conflict in the 20th Century. Lexington: University Press of Kentucky. ISBN 978-0-81-3159-959.
- Liebman, Marcel (1975) [1973]. Leninism Under Lenin. Translated by Brian Pearce. London: Jonathan Cape. ISBN 978-0-224-01072-6.
- Merridale, Catherine (2017). Lenin on the Train. London: Penguin Books. ISBN 978-0-241-01132-4.
- Montefiore, Simon Sebag (2007). Young Stalin. London: Weidenfeld & Nicolson. ISBN 978-0-297-85068-7.
- Lewin, Moshe (1969). Lenin's Last Struggle. Translated by Sheridan Smith, A. M. London: Faber and Faber.
- Lih, Lars T. (2011). Lenin. Critical Lives. London: Reaktion Books. ISBN 978-1-86189-793-0.
- Page, Stanley W. (1948). "Lenin, the National Question and the Baltic States, 1917–19". The American Slavic and East European Review. 7 (1): 15–31. doi:10.2307/2492116. JSTOR 2492116.
- Page, Stanley W. (1950). "Lenin and Self-Determination". The Slavonic and East European Review. 28 (71): 342–358. JSTOR 4204138.
- Petrovsky-Shtern, Yohanan (2010). Lenin's Jewish Question. New Haven, Connecticut: Yale University Press. ISBN 978-0-300-15210-4. JSTOR j.ctt1npd80.
- Pipes, Richard (1990). The Russian Revolution: 1899–1919. London: Collins Harvill. ISBN 978-0-679-73660-8.
- Pipes, Richard (1996). The Unknown Lenin: From the Secret Archive. New Haven, Connecticut: Yale University Press. ISBN 978-0-300-06919-8.
- Rappaport, Helen (2010). Conspirator: Lenin in Exile. New York: Basic Books. ISBN 978-0-465-01395-1.
- Read, Christopher (2005). Lenin: A Revolutionary Life. Routledge Historical Biographies. London: Routledge. ISBN 978-0-415-20649-5.
- Remnick, David (13 April 1998). "TIME 100: Vladimir Lenin". Archived from the original on 25 April 2011.
- Resis, Albert. "Vladimir Ilich Lenin". Encyclopædia Britannica. Archived from the original on 19 June 2015. Retrieved 4 February 2016.
- Rice, Christopher (1990). Lenin: Portrait of a Professional Revolutionary. London: Cassell. ISBN 978-0-304-31814-8.
- Rigby, T. H. (1979). Lenin's Government: Sovnarkom 1917–1922. Cambridge, England: Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-22281-5.
- Ryan, James (2012). Lenin's Terror: The Ideological Origins of Early Soviet State Violence. London: Routledge. ISBN 978-1-138-81568-1.
- Sandle, Mark (1999). A Short History of Soviet Socialism. London: UCL Press. doi:10.4324/9780203500279. ISBN 978-1-85728-355-6.
- Schmermund, Elizabeth; Edwards, Judith (2016). Vladimir Lenin and the Russian Revolution. Enslow Publishing. ISBN 978-0-7660-7414-9.
- Sebestyen, Victor (2017). Lenin the Dictator: An Intimate Portrait. London: Weidenfeld & Nicolson. ISBN 978-1-47460-044-6.
- Service, Robert (2000). Lenin: A Biography. London: Macmillan. ISBN 978-0-333-72625-9.
- Shevchenko, Vitaly (14 April 2015). "Goodbye, Lenin: Ukraine moves to ban communist symbols". BBC News. Archived from the original on 7 March 2016.
- Shub, David (1966). Lenin: A Biography (revised ed.). London: Pelican.
- Sun, Feifei (4 February 2011). "Top 25 Political Icons: Lenin". Time. Archived from the original on 14 January 2015. Retrieved 4 February 2016.
- Thatcher, Ian D. (April 2009). "Trotskii and Lenin's Funeral, 27 January 1924: A Brief Note". History. 94 (2): 194–202. doi:10.1111/j.1468-229X.2009.00451.x. JSTOR 24428587.
- Theen, Rolf (2004). Lenin: Genesis and Development of a Revolutionary. Princeton, New Jersey: Princeton University Press. ISBN 978-0-691-64358-8.
- Tumarkin, Nina (1997). Lenin Lives! The Lenin Cult in Soviet Russia (enlarged ed.). Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press. ISBN 978-0-674-52431-6.
- Volkogonov, Dmitri (1994). Lenin: Life and Legacy. Translated by Shukman, Harold. London: HarperCollins. ISBN 978-0-00-255123-6.
- White, James D. (2001). Lenin: The Practice and Theory of Revolution. European History in Perspective. Basingstoke, England: Palgrave. ISBN 978-0-333-72157-5.
- "Lenin". Random House Webster's Unabridged Dictionary. Retrieved 8 January 2021.
- "Lenin Mausoleum on Red Square in Moscow". www.moscow.info. Archived from the original on 10 January 2019. Retrieved 7 May 2017.
- "Lenin Statue Beheaded in Orenburg". The Moscow Times. 24 October 2013.
- "Mongolia capital Ulan-Bator removes Lenin statue". BBC News. 14 October 2012. Retrieved 17 July 2020.
- "Ukraine crisis: Lenin statues toppled in protest". BBC News. 22 February 2014. Archived from the original on 5 January 2016.
- "Vladimir Lenin Biography". Biography. 42:10 minutes in. A&E Television Networks. http://www.biography.com/people/vladimir-lenin-9379007.
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به ولادیمیر لنین در ویکیگفتاورد موجود است. |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ ولادیمیر لنین موجود است. |
پیوند به بیرون
- ولادیمیر لنین
- استادان دانشگاه سن پترزبورگ
- اعضای پلیتبوروی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی
- اعضای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه
- افراد انقلاب روسیه (۱۹۱۷)
- افراد جنگ داخلی روسیه
- افراد روس آلمانیتبار
- افراد روس سوئدیتبار
- افراد روس یهودیتبار
- افراد کمینترن
- افراد معلول اهل روسیه
- اقتصاددانان اهل روسیه
- امپریالیسم ستیزی
- انقلابیون اهل روسیه
- اهالی اتحاد شوروی
- اهالی اولیانوفسک
- اهالی فرمانداری سیمبیرسک
- بلشویکهای قدیمی
- بنیانگذاران حزبهای سیاسی
- بیخدایان اهل روسیه
- بیخدایان سده ۱۹ (میلادی)
- بیخدایان سده ۲۰ (میلادی)
- دانشآموختگان دانشگاه دولتی سن پترزبورگ
- درگذشتگان ۱۹۲۴ (میلادی)
- درگذشتگان به علت بیماری عفونی در روسیه
- درگذشتگان به علت سکته
- روزنامهنگاران اهل روسیه
- رهبران به قدرت رسیده از طریق کودتا
- زادگان ۱۸۷۰ (میلادی)
- سیاستمداران اهل اتحاد شوروی
- ضد سرمایهداران اهل روسیه
- ضد ملیگرایان
- ضدخدایان
- فعالان بیخدایی
- فعالان بیخدایی اهل روسیه
- فیلسوفان اهل روسیه
- فیلسوفان بیخدا
- فیلسوفان سیاسی
- کمونیستهای اهل روسیه
- لنینیسم
- مارکسیستهای اهل روسیه
- مخالفان سرمایهداری اهل روسیه
- مدفونان در آرامگاه
- مدفونان در آرامگاه دیوار کرملین
- منتقدان ادیان
- مومیاییها
- نجاتیافتگان از ترور
- نجاتیافتگان از تیراندازی
- نجیبزادگی روسیه
- نخستوزیران اتحاد شوروی
- نویسندگان با نام مستعار
- نویسندگان کمونیست
- نظریهپردازان انقلاب
- نظریهپردازان مارکسیست
- وکیلان اهل روسیه