پرش به محتوا

نیکلای دوم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از نیکلای دوم روسیه)
نیکلای دوم
نیکلای دوم در سال ۱۹۱۲
امپراتور روسیه
دوران۲۰ اکتبر ۱۸۹۴–۱۵ مارس ۱۹۱۷
تاج‌گذاری۲۶ مه ۱۸۹۶
پیشینالکساندر سوم
جانشینانحلال نظام پادشاهی
زاده۱۸ مه [به سیستم قدیمی ۶ مه] ۱۸۶۸
کاخ الکساندر، تزارسکوئه سلو، امپراتوری روسیه
درگذشته۱۷ ژوئیهٔ ۱۹۱۸ (۵۰ سال)
خانه ایپاتیف، یکاترینبورگ، روسیه شوروی
آرامگاه۱۷ ژوئیه ۱۹۹۸
کلیسای سنت پیتر و پل سنت پترزبورگ، سن پترزبورگ، فدراسیون روسیه
ملکهشاهدخت الکساندرا
همسر
فرزند(ان)اولگا
گراند دوشس تاتیانا نیکولایونای روسیه
ماریا
آناستازیا نیکولائونا رومانوا
الکسی نیکولایویچ
نام کامل
نیکُلای الکساندروویچ رومانوف
دودمانرومانوف
پدرالکساندر سوم
مادرماریا فیودوروونا
امضاءامضاء نیکلای دوم
جورج پنجم و نیکلای دوم در برلین المان ۱۹۱۳

نیکلای دوم (نیکلای آلکساندروویچ رومانوف؛ ۱۸ مه ۱۸۶۸ [برابر با ۶ مه در تقویم قدیم] – ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸) آخرین امپراتور حاکم بر روسیه بود. او همچنین پادشاه لهستان کنگره‌ای و دوک بزرگ فنلاند بود و از ۱ نوامبر ۱۸۹۴ تا زمان کناره‌گیری‌اش در ۱۵ مارس ۱۹۱۷ سلطنت کرد. نیکلای با الیکس از هسن ازدواج کرد (که پس از ازدواج به نام الکساندرا فیودورونا شناخته شد) و صاحب پنج فرزند شد: چهار دختر معروف به خواهران OTMA — اولگا (متولد ۱۸۹۵)، تاتیانا (۱۸۹۷)، ماریا (۱۸۹۹)، و آناستازیا (۱۹۰۱) — و یک پسر به نام آلکسی نیکلایویچ (متولد ۱۹۰۴) که عنوان ولیعهد (تسِساروویچ) را داشت.

در دوران سلطنت خود، نیکلای دوم از اصلاحات اقتصادی و سیاسی حمایت کرد که توسط نخست‌وزیرانش، سرگئی ویتّه و پیوتر استولیپین، پیشنهاد شده بودند. او طرفدار نوسازی بر پایه وام‌های خارجی بود و روابط نزدیکی با فرانسه داشت، اما در برابر واگذاری اختیارات واقعی به پارلمان جدید (دوما) مقاومت می‌کرد. در نهایت، پیشرفت‌ها تحت تأثیر پایبندی نیکلای به حکومت استبدادی، مخالفت شدید اشراف، و شکست‌های نظامی روسیه در جنگ روسیه–ژاپن و جنگ جهانی اول قرار گرفت.

در مارس ۱۹۱۷، قیامی در پتروگراد موفق شد کنترل شهر و خطوط تلگراف را در دست بگیرد و مانع رسیدن نیروهای وفادار به پایتخت شود. انقلابیون همچنین قطار تزار را متوقف کردند و نیکلای را در وضعیتی بی‌قدرت رها کردند، با وجود اینکه ارتش در جبهه همچنان وفادار بود. با از دست رفتن کامل قدرت، نیکلای مجبور به کناره‌گیری شد و بدین ترتیب، سلطنت ۳۰۴ ساله خاندان رومانوف در روسیه به پایان رسید.

نیکلای دوم در سال ۱۹۰۷ کنوانسیون انگلیس-روسیه را امضا کرد؛ توافقی که با هدف مقابله با تلاش‌های آلمان برای نفوذ در خاورمیانه صورت گرفت و به رقابت طولانی‌مدت میان روسیه و امپراتوری بریتانیا، معروف به «بازی بزرگ»، پایان داد. او در پی تقویت اتحاد فرانسه-روسیه بود و کنفرانس ناکام لاهه در سال ۱۸۹۹ را برای ترویج خلع سلاح و حل مسالمت‌آمیز منازعات بین‌المللی پیشنهاد داد.

در داخل کشور، نیکلای از سوی لیبرال‌ها به‌دلیل سرکوب مخالفان سیاسی و بی‌توجهی یا قصور در حوادثی چون فاجعه خادینکا، پوگروم‌های ضدیهودی، یک‌شنبه خونین و سرکوب خشونت‌آمیز انقلاب ۱۹۰۵ روسیه مورد انتقاد قرار گرفت. محبوبیت او با شکست در جنگ روسیه–ژاپن نیز آسیب دید؛ در این جنگ، ناوگان بالتیک روسیه در نبرد تسوشیما نابود شد و روسیه نفوذ خود را بر منطقه منچوری و کره از دست داد، همچنین بخش جنوبی جزیره ساخالین به ژاپن واگذار شد. با این حال، جشن سیصدسالگی خاندان رومانوف در سال ۱۹۱۳ با استقبال گسترده مردم همراه بود و وفاداری عمومی به سلطنت را نشان داد.

در بحران ژوئیه ۱۹۱۴، نیکلای از صربستان حمایت کرد و دستور بسیج ارتش روسیه را صادر نمود. در واکنش، آلمان به روسیه و متحدش فرانسه اعلام جنگ داد و جنگ جهانی اول آغاز شد. پس از چند سال جنگ و تحمل خسارات سنگین نظامی، روحیه نیروهای تازه‌وارد به شدت افت کرد و احتمال پیوستن آن‌ها به شورش افزایش یافت. اعتصاب سراسری و شورش پادگان پتروگراد موجب وقوع انقلاب فوریه و فروپاشی اقتدار سلطنت شد. نیکلای ابتدا به نفع خود و سپس به‌جای پسرش از سلطنت کناره‌گیری کرد. او و خانواده‌اش توسط دولت موقت روسیه زندانی و به سیبری تبعید شدند. پس از انقلاب اکتبر و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، خانواده سلطنتی به شهر یکاترینبورگ منتقل شد و در ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ به قتل رسیدند.

در سال‌های پس از مرگ نیکلای دوم، مورخان شوروی و دستگاه تبلیغاتی دولتی او را به عنوان «ستمگری بی‌رحم» معرفی کردند که «مردم خود را آزار داد و بی‌شمار سرباز را در جنگ‌هایی بی‌هدف به کام مرگ فرستاد». با وجود آنکه در سال‌های اخیر نگاه‌ها به او مثبت‌تر شده، دیدگاه غالب در میان مورخان غربی این است که نیکلای فردی خوش‌نیت اما ناتوان بود که نتوانست با چالش‌های پیش‌روی کشورش به‌درستی مقابله کند.

کلیسای ارتدکس روسیه خارج از کشور، مستقر در نیویورک، در سال ۱۹۸۱ نیکلای، همسرش و فرزندانشان را به عنوان شهیدان به رسمیت شناخت. محل دفن آن‌ها در سال ۱۹۷۹ کشف شد اما تا سال ۱۹۸۹ به‌طور رسمی تأیید نشد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بقایای خانواده سلطنتی نبش قبر شد، شناسایی گردید و در مراسمی باشکوه با حضور دولت و کلیسا در سن پترزبورگ در تاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۹۹۸، مصادف با هشتادمین سالگرد قتلشان، دوباره دفن شدند.

در سال ۲۰۰۰، کلیسای ارتدکس روسیه آن‌ها را به عنوان «تحمل‌کنندگان مصائب» (Passion Bearers) تقدیس کرد. در سال ۲۰۰۸، دفتر دادستان کل فدراسیون روسیه تصمیم گرفت نیکلای، خانواده‌اش و ۵۲ تن از نزدیکان خاندان سلطنتی را که مورد آزار یا قتل قرار گرفته بودند، به‌طور قانونی اعاده حیثیت کند. این تصمیم، قتل آن‌ها را غیرقانونی دانست و مشروعیت ادعای بلشویک‌ها برای انقلاب ۱۹۱۷ را به چالش کشید.

خانواده و آغاز زندگی

[ویرایش]
نیکلای دوم به همراه خانواده، ۱۹۱۳ میلادی

نیکلای دوم بزرگ‌ترین پسر امپراتور الکساندر سوم بود و در سن‌پترزبورگ چشم به جهان گشود. مادرش ماریا فیودوروونا به پسرش بسیار نزدیک بود. هنگامی که پسری شانزده‌ساله بود، شیفته شاهدخت آلکساندرا شد. شاهدخت آلکساندرا که در آن زمان ۱۲ ساله بود، دختر لویی چهارم (گرانددوک ایالت هسه) و نوه دختری ملکه پرآوازه انگلستان ملکه ویکتوریا بود. پدر و مادر نیکلای دوم با این وصلت موافق نبودند و دوست داشتند پسرشان در راستای پیمان اتحاد با فرانسه با شاهدختی از فرانسه پیمان زناشویی ببندد.

نیکلای در جوانی سفری به ژاپن کرد. در طی این سفر در در حال بازدید از یک نیایشگاه بود که یکی از باورمندان آنجا (که تاب بودن یک ناباور در نیایشگاه را نداشت) با شمشیر به او تاخت و اگر واکنش بهنگام پسرخاله‌اش نبود، جان به‌در نمی‌برد. در آن حمله تنها پیشانی نیکلای زخمی شد. این رویداد به کینه او از ژاپن انجامید که یکی از نتایجش، وقوع جنگ روسیه و ژاپن در سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵ میلادی بود.

تزار از همسرش شاهدخت آلکساندرا چهار دختر و یک پسر داشت؛ پسرش الکسی به بیماری هموفیلی دچار بود و تزار با توجه به موقعیت شکننده‌اش این بیماری را از مردم پنهان کرده بود. همسرش شاهدخت آلکساندرا چون از درمان پسرش ناامید شده بود، به عرفان و صوفی‌گری روی آورده به مقدسین گرایش پیدا کرده‌بود. یکی از این مردان مقدس، فرد مرموزی به نام گریگوری راسپوتین بود که گویا در بهبود پسرش به کامیابی‌هایی هم رسیده بود.

جنگ جهانی اول

[ویرایش]
در سال ۱۹۱۷

به دنبال ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند به دست یک جوان ملی‌گرای صرب در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ میلادی، جنگ جهانی اول شروع شد. نیکلای دوم در آغاز جنگ برای پشتیبانی از صربستان دودل بود چون می‌دانست جنگ با امپراتوری اتریش-مجارستان به معنای جنگ با امپراتوری آلمان است. از سوی دیگر در آن زمان، جو پان‌اسلاویسم (اسلاو گرایی) در منطقه وجود داشت. این جو، سبب پشتیبانی روس‌ها از صرب‌ها شد. بسیج نیروی روس‌ها و پیشروی‌شان به سوی مرزهای امپراتوری اتریش-مجارستان، به مداخله امپراتوری آلمان که با امپراتوری اتریش-مجارستان پیمان دفاعی داشتند انجامید و شعله‌های جنگ زبانه کشید. روس‌ها اگرچه در برابر امپراتوری عثمانی و امپراتوری اتریش-مجارستان به پیروزی‌هایی دست‌یافتند، ولی توانایی برابری در مقابل حملات امپراتوری آلمان را نداشتند و کار در جبهه شرق به کندی پیش می‌رفت. سرانجام نیکلای دوم به این اندیشه افتاد که خودش شخصاً اداره جنگ را در دست گیرد. در نتیجه؛ برخلاف نظر مشاورانش، پسرخاله‌اش دوک اعظم نیکلای که جنگ‌سالاری ورزیده بود را کنار گذاشته، خود فرماندهی جنگ را در دست گرفت. پیامد این تصمیم نسنجیده منجر به از دست دادن سریع لهستان شد.

روسیه بارها در اوایل جنگ برای مبارزه با نیروهای عثمانی، بدون هیچ اجازه ای وارد ایران شده بود و مواردی چون اشغال تبریز در جنگ جهانی اول انجام شده بود. اما در سال ۱۹۱۵، دستور مستقیم اشغال ایران را صادر کرد. در طول جنگ جهانی اول، علیرغم اعلام رسمی بی‌طرفی ایران، نیکلای دوم، به دلیل عدم اعتماد باعث نقض حاکمیت ارضی ایران شد.[۱] روسیه، پس از اشغال شمال غرب ایران، در اطراف قزوین لشکر کشید وبا نزدیک شدن به تهران (پایتخت ایران) باعث بحرانی شدن اوضاع تهران و انحلال مجلس شد.[۲] به طوری که احمدشاه و اطرافیان تصمیم گرفتند که با ترک تهران و جا به جایی پایتخت، سلسله قاجار را حفظ کنند.[۳] اما از دست رفتن پایتخت ممکن بود به شورش شهرها منجر شود. از این رو با جداسازی دولت و سلطنت، پایتخت دولت وقت به قم و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و پایتخت سلطنت همچنان در تهران ماند.[۳] برای ایستادگی در برابر نیروهای روسیه و جا به جایی پایتخت دولت از تهران به قم و حفظ پایتخت سلطنت در تهران، نیروهای مردمی به رهبری حیدر لطیفیان[۴] در نبردی موسوم به نبرد رباط‌کریم در اطراف تهران در برابر نیروهای روس مقاومت کردند.[۵] با آن که مقاومت مردمی در برابر روس ها شکست خورد[۶]، اما در هدف حفظ تهران از تسخیر توسط روسیه موفق شدند و پایتخت همچنان تهران ماند.[۳]

همچنین دوری نیکلای دوم از پایتخت سبب شد که نتواند جلوی پیشروی انقلاب را بگیرد. اداره دولت به دست شاهدخت آلکساندرا افتاده بود. شاهدخت آلکساندرا در نزد توده‌های مردم، یک آلمانی نه چندان خوش‌نام بود. همچنین راسپوتین در امور کشورداری دخالت می‌کرد. تزار نیز، سفارش کسانش را برای کنار گذاشتن راسپوتین نمی‌پذیرفت. گسترش شایعه‌ها دربارهٔ رابطه شاهدخت آلکساندرا با راسپوتین به خشم گروهی از درباریان و سپس به کشته‌شدن راسپوتین به دست گروهی از ایشان در ۱۶ دسامبر ۱۹۱۶ انجامید.

پایان پادشاهی و مرگ

[ویرایش]
تزار روسیه سوار بر اسب، ۱۹۰۵

در سال ۱۹۱۵ سن‌پترزبورگ دچار آشوب‌شد و گروهی از سربازان سر به شورش برداشتند. تزار به اندرز کسانی که او را به انجام اصلاحات برای پیشگیری از انقلاب می‌خواندند، توجهی نکرد. در سال ۱۹۱۷ کمبود خوراک در پتروگراد[توضیحات ۱] منجر به شورش مردم برای یافتن نیازهایشان شد و نیکلای را مجبور به کناره‌گیری از قدرت کرد. او در آغاز می‌خواست به سود پسرش الکسی کنار برود؛ ولی چون نیکلای و خانواده‌اش ناچار بودند به تبعید بروند، پزشکان به نیکلای هشدار دادند که پسرش دور از پدر و مادر زمان درازی نخواهد زیست. سپس نیکلای تصمیم داشت برادرش گرانددوک میخائیل را به جانشینی خود بگمارد، ولی میخائیل پذیرش تاج و تخت را به رأی مردم سپرد و پیشنهاد برادرش را نپذیرفت. در ادامه این رویدادها انقلاب بلشویک‌ها توانست بنیاد سه سده فرمانروایی دودمان رومانوف بر روسیه را در هم بکوبد.

در مارس ۱۹۱۷ دولت موقت، اقدام به بازداشت نیکلای و خانواده‌اش در کاخی در ۱۵ کیلومتری جنوب پتروگراد کرد. در اوت ۱۹۱۷ دولت الکساندر کرنسکی، نیکلای و خانواده‌اش را به توبولسک در کوه‌های اورال فرستاد. در اکتبر ۱۹۱۷ که بلشویک‌ها بر سر کار آمدند به سخت‌گیری بر خانواده نیکلای پرداختند. در این هنگام جنبش سفید به ستیز با انقلاب پرداخت و جنگ درونی همه سویه‌ای آغاز شد. سپس نیکلای و خانواده‌اش را به دژ جنگی یکاترینبورگ که در دست نیروهای بلشویک بود فرستادند.

در ساعت ۰۲:۳۳ بامداد ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ میلادی نیکلای دوم، همسرش و هر پنج فرزندشان، به همراه پزشک خانوادگی و سه خدمت‌کار در زیرزمین آن دژ تیرباران شدند. مأموران اجرای قتل‌عام، به گریه نیکلای در آخرین لحظات عمرش اشاره می‌کنند. مأموران، پیکرهای کشته‌شدگان را در اسید گذاشتند و بازمانده جسدشان را به خاک سپردند. در سال ۱۹۹۸ میلادی، یعنی هشتاد سال پس از آن حادثه، پیکرهای کشته‌شدگان شناسایی شدند. این پیکرها از خاک خارج شد و سپس در مراسمی با حضور بوریس یلتسین، بر طبق آیین مسیحیان، در شهر سن‌پترزبورگ به خاک سپرده شدند.

تقدس

[ویرایش]

در سال ۱۹۸۱ نیکلای دوم و خانواده نزدیکش از سوی «کلیسای ارتدکس در تبعید روسیه» جایگاه قدیسی یافتند و شهید شناخته شدند. در ۱۴ اوت ۲۰۰۰ «کلیسای ارتدکس روسیه» نیز، آنان را قدیس شناخت.

نگارخانه

[ویرایش]

توضیحات

[ویرایش]
  1. در زمان نیکلای دوم سن پترزبورگ، پتروگراد خوانده می‌شده‌است.

منابع

[ویرایش]
  1. مشایخی، عبدالکریم (بهار ۱۳۹۰). «نقض بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول و اشغال بوشهر توسط قوای انگلیس (۸ اوت ۱۹۱۵ م / ۲۶ رمضان ۱۳۳۳ ه‍.ق)» (PDF). فصلنامه مطالعات تاریخی. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. سال ۸ (۳۲): ۲۵–۱۱. شاپا ۲۴۱X-۱۷۳۵مقدار |issn= را بررسی کنید (کمک). کاراکتر zero width joiner character در |عنوان= در موقعیت 98 (کمک)
  2. کمالی، حبیب‌الله (زمستان ۱۳۹۰). «نقض بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول و پیامدهای آن» (PDF). فصلنامه مطالعات سیاسی. علمی-پژوهشی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد آزادشهر. سال ۴ (۱۴): ۱۵۰–۱۲۷. شاپا 2008-3122.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ بهار، محمدتقی (۱۳۷۱). تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه. ج. نخست. انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸۹۶۴۰۰۰۵۹۶۵.
  4. "List of commanders in the Middle Eastern theatre of World War I". profilbaru.com (به انگلیسی).
  5. TABNAK، تابناک | (۱۴۰۰-۰۳-۱۶). «ماجرای اخطار انگلیس به دولت وقت ایران در جنگ جهانی». fa. دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۳-۳۰.
  6. عاقلی (تابستان ۱۳۷۰). «خاطرات یک نخست‌وزیر - دکتر احمد متین دفتری». انتشارات علمی

پیوند به بیرون

[ویرایش]