نور (اسلام)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

الگو:اسهال۲

نور (Nūr)، به معنای «واضح بودن و واضح ساختن»، بهترین کلید واژه برای شناخت خدا و چگونگی ارتباط ساحت ربوبی با ماسوی الله است. در قرآن کریم، خدای متعال صریحاً با نام «نور» یاد شده‌ است: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏(نور۳۵)[۱]

نور الانوار[ویرایش]

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏، اصل حقیقت کمالیه نور است، و به همین معنی است که اشراقیین از واجب الوجود علی الاطلاق به «نور الانوار» تعبیر کرده‌اند.[۲]

لوح محفوظ[ویرایش]

لوح محفوظ: در اصطلاح صوفیه یکی از مراتب نور الهی است که در مرتبه‌ای از مراتب خلق و آفرینش متجلی است و تمام موجودات در آن، بالاصاله نمایان است و بنا بر این می‌توان گفت که مرتبهٔ علم تفصیلی حق است.[۳]

ریشه و عامل حیطه‌های ادراکی از نظر مولوی[ویرایش]

  1. نورِ دل: که خود انشعابی از نورِ جان است.
  2. نورِ جان: که خود شاخهٔ منشعب شده از نور اسماء و صفات الهی می‌باشد.
  3. نورِ اسماء و صفات: خود شاخه ای منشعب شده از ذاتِ الهی است.
  4. ذاتِ الهی.

مثنوی معنوی[ویرایش]

نیست دید رنگ بی‌نور برون‏-همچنین رنگ خیال اندرون‏

این برون از آفتاب و از سها-و اندرون از عکس انوار علی‏

نور نور چشم خود نور دل است‏-نور چشم از نور دل‌ها حاصل است‏

باز نور نور دل نور خداست‏-کاو ز نور عقل و حس پاک و جداست‏

نور جان جزئی و کلی[ویرایش]

مولانا به تقسیم‌بندی نور جان جزئی و نور جانِ کلی (جانِ جانان) می‌پردازد، در این دیدگاه نور جانِ ارسال‌شده به سمت انسان، به صورت متناوب، ضربان دار و لحظه به لحظه مانند یک رودِ جاری به پیکره و دلِ انسان واردشده و باعث حیات و کارکرد اعضای حیاتی انسان می‌گردد.[۴]

سرنای جان‌ها را در می‌دمی تو دم دم‏-نی را چه جرم باشد چون تو همی خروشی‏

منابع[ویرایش]

  1. مفهوم عرفانی نور و ظل در قرآن و سنت، محمدجواد شمس، عادل مقدادیان، پژوهشنامه عرفان- دو فصلنامه- شماره چهاردهم
  2. علامه حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، جلد ۴، بوستان کتاب - قم، چاپ: سوم، ۱۳۸۱.
  3. بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف (فروزانفر)، جلد ۲، انتشارات زوار - تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۷.
  4. جغتایی، محمدتقی؛ ویکتوریا الهیاری، انوار فیض الهی و حس آمیزی از نگاه مولانا، تازه‌های علوم اعصاب، فصلنامه مقاله‌های علمی، پاییز ۱۳۹۴، شماره ۵۱