پیشدادیان
پادشاهی پیشدادی pēš-dād/para-dāta پیشدادیان | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
وضعیت | پادشاهی | ||||||
پایتخت | |||||||
دین(ها) |
| ||||||
حکومت | پادشاهی موروثی | ||||||
پادشاه | |||||||
• | گیومرث | ||||||
• | سیامک | ||||||
• | هوشنگ | ||||||
• | تهمورث | ||||||
• | جمشید | ||||||
• | ضحاک | ||||||
• | فریدون | ||||||
• | ایرج | ||||||
• | منوچهر | ||||||
• | نوذر | ||||||
• | زو | ||||||
• | گرشاسپ | ||||||
دوره تاریخی | دوران باستان | ||||||
|
از سلسله مباحث |
مَزدَیَسنا |
---|
![]() |
![]() |
تاریخ ایران |
---|
![]() |
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران ![]() |
پیشدادیان نخستین سلسلهٔ پادشاهان در شاهنامه و اساطیر ایرانیان میباشد. معادل زبان اوستاییِ پیشداد (Pēš-dād)، پَرَداتَ (Para-dāta)، به معنای مقدم است. پیش به معنای مقدم و داد به معنای قانونگذاری است. این نام طبعاً نام یک خاندان نبود، بلکه نامی است که بعدها بر این گروه نهادهاند؛ زیرا این گروه را از نظر قانونگذاری مقدم بر دیگران شمردهاند.[۱] پیشدادیان بیشتر از اینکه در تاریخ اساطیری قابل درک باشند، در تاریخنگاری اندیشه اهمیت دارند.
واژه پیشداد به معنی «نخستین کسی که قانون آوردهاست» میباشد.[۲] کیومرث که این دودمان فرمانروایی را بنیاد گذاشت، در شاهنامه نخستین فرمانروا و در نوشتههای اوستایی نخستین کسی بودهاست که از فرمان اهورامزدا پیروی کرده و اهورامزدا همهٔ تباران آریایی را از او آفریدهاست. اما برخی از تاریخنگاران که از نوشتههای پهلوی بهره بردهاند، گیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا میدانند.[۳] در اساطیر ایران از کیومرث (گئومرتن، به معنای نخستین انسان) به عنوان نخستین انسان یاد شده، و کمتر بر پادشاهی او تکیه میشود. اما در شاهنامه او نیز جزو دودمان پیشدادی به حساب میآید.[۴] در متون پهلوی، هوشنگ کسی است که دارای لقب پیشداد میباشد؛ و چنین گمان میرود که او را نخستین پادشاهی میدانستهاند که بر جهان فرمان راندهاست.[۵] پایان پیشدادیان با پادشاهی زوتهماسب یا گرشاسپ است و سپس آغاز پادشاهی کیانیان است.
در ابتدای این دوره، پادشاهان با فرّه پادشاهی میکنند. در این مرحله به مرور شاهد پیشرفتهای مردم در جهات مختلف زندگی، از جمله کشف آتش، چگونگی یادگیری ساختمانسازی و… هستیم. مهمترین شخصیت این دوره، جمشید است که در نهایت، ضحاکِ بیفرّه و فریبخوردهٔ اهریمن پادشاهی را از او میستاند. در تمام زمان هزارسالهٔ پادشاهی ضحاک، بدی جهان را فرا میگیرد. فریدون بر او چیره میشود و دوباره پادشاهانِ با فرّه به سلطنت میرسند، و نبردهای ایران و توران آغاز میشود.[۶]
خلاصهٔ تاریخ پیشدادیان[ویرایش]
کیومرث پسری به نام سیامک داشت که در جنگ با دیوان کشته شد. هوشنگ (پسر سیامک) انتقام خون پدرش را از دیوان ستاند و پس از مرگ گیومرث پادشاه هفت کشور شد. او چهل سال پادشاهی کرد و آهن و آتش را کشف کرد و جشن سده را بنیاد گذاشت و ساختن پوشاک از پوست حیوانات را به مردم آموخت.[۷] پس از او، تهمورث بر تخت نشست و در برانداختن دیوان رنج بسیار برد و برخی از چهارپایان را رام کرد و آیینهای نیکو آورد.[۸]
پس از تهمورث، فرزندش جمشید پادشاه شد و به ساختن ابزار رزم و خود و زره و آب کردن آهن پرداخت. او گوهرها را از سنگها بیرون آورد و بویهای خوش پدیدآورد و به مردم کشتیرانی و رشتن و بافتن و دوختن جامه را آموخت. مردم در روزگار او به چهار گروه آتشبانها، جنگجویان، کشاورزان و دستورزان دستهبندی میشدند. او تختی ساخت و در روز هرمزد از ماه فروردین بر آن تخت نشست و مردم آن روز را نوروز خواندند. او با این نیکیها و پرستش خدا و درستی سیصد سال فرمانروایی کرد. اما پس از چندی خودبین شد و خود را خدای جهان دانست و فر کیانی از او دور شد. سرانجام، سپاهی از ایران به سوی ضحاک رفت و او را به پادشاهی ایران برگزید و او به ایران آمد و از جهانیان سپاهی گردآورد و بر جمشید تاخت و جمشید گریخت و صد سال پنهان شد. اما او روزی در کنار دریای چین (رود آمودریا) پدیدار شد و ضحاک او را به دو نیم کرد و دخترانش ارنواز و شهرناز را به زنی گرفت.[۹]

اهریمن که با آدمیان و آسودگی آنان دشمن بود، میخواست از این راه همه مردم را به کشتن دهد و تخمهٔ آدمیان را براندازد. در روزگار ضحاک آیین فرزانگان پنهان و کام دیوان آشکار شد و هر روز مغز دو مرد جوان را برای خورش به مارهای روی شانههای ضحاک میدادند، اما دو تن به نامهای ارمایل و گرمایل هر روز جان یکی از جوانها را رهایی میبخشیدند. وقتی که چهل سال از پادشاهی ضحاک ماندهبود، در شبی سه نفر را که فر کیانی داشتند، در خواب دید. خوابگزاران او را از پیدایش فریدون آگاه کردند و هنگامی که او در جستجوی فریدون بود، کاوه آهنگر بر او به پا خاست و فریدون را به پادشاهی برگزید و او را به جنگ با ضحاک برانگیخت و فریدون او را در دماوندکوه در غاری آویخت. فردوسی بارها ضحاک را اژدها یاد کردهاست:[۱۰]

فریدون چنین پاسخ آورد باز | که گر چرخ دادم دهد از فراز | |
ببرم پی اژدها را به خاک | بشویم جهان را ز ناپاک پاک | |
که گر اژدها را کنم زیر خاک | بشویم شما را سر از گرد پاک |
فریدون از نژاد جمشید و فرزند آبتین و فرانک بود. او گسترهٔ فرمانروایی خود را به سه پاره کرد و هر پاره را به یکی از پسران خود سپرد. او پادشاهی ایران به ایرج، توران به تور و شام را به سلم داد. تور و سلم، ایرج را کشتند و فریدون به دست منوچهر به خونخواهی ایرج به پا خاست.[۱۱] منوچهر نیز که نوادهٔ فریدون و پسر پشنگ بود، تور و سلم را به یاری پهلوانانی مانند نریمان و قارن کشت. پس از آن منوچهر نزد فریدون آمد و فریدون او را به پادشاهی برگزید و خود درگذشت.[۱۲]
در شاهنامه، پادشاهی این دودمان با درگذشت زوتهماسب یا گرشاسپ و بر تخت نشستن کیقباد به پایان میرسد.
پایتخت پیشدادیان[ویرایش]
فردوسی در شاهنامه مقر و مسکن پادشاهان پیشدادی را تا زمان فریدون مشخص نمیکند. فریدون جنیدی ادیب و فرهنگشناس بنابر ابیات شاهنامه نخستین پایتخت پیشدادیان و پایتخت فریدون پیشدادی را در شهر باستانی کوس در تبرستان دانستهاست.
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد | نشست اندر آن نامور بیشه کرد | |
کجا کز جهان کوس خوانی ورا | جز این نیز نامی ندانی ورا |
بنابر پژوهشهای فریدون جنیدی، کوس یکی از شهرهای باستانی ایران در تبرستان بوده که موقعیت جغرافیایی آن در آمل استان مازندران امروزی قرار داشتهاست و تا شهر تمیشه که نیز از شهرهای تبرستان بود امتداد داشت که پس از یورشهای پیاپی اعراب، مغولان و تیموریان ویران شد و از شهر کوس نیز پس از ویرانی دو روستای کوچک در شهرستان نور مازندران امروزی به نامهای کوسه زر و کوسه مله بر جای ماندهاست. از گفتار فردوسی پیدا است که جایگاه «کوس» را در زمان فردوسی نمیدانستهاند، ولی پیش از اسلام بر ایرانیان روشن بودهاست. چنانچه رفتن انوشهروان دادگر به گرگان در شاهنامه آمدهاست:
ز گرگان، به ساری و آمل شدند | بهنگام آوای بلبل شدند | |
در و دشت، یکسر، پر از بیشه بود | دل شاه ایران پر اندیشه بود | |
ز هامون بکوهی برآمد بلند | یکی بارهای برنشسته سمند |
بدین سان شهر باستانی کوس در تبرستان نخستین جایگاه فرمانروایی در ایران بودهاست .فریدون جنیدی پایتخت منوچهر را در آمل تبرستان دانسته و چنین میافزاید: پس از فریدون نیز به هنگام فرمانروایی منوچهر (نژاد مانوش) باشندگان کوهستانهای پیرامون دماوند پایتخت، اندکی از جایگاه خویش که در زمان فریدون در کوس واقع بود بسوی خراسان به پیش میرود و در شهر آمل پای میگیرد! آنجا که سام نریمان برای نبرد با مهراب کابل خدای بسوی نیمروزان، سپه میراند، فرزندش زال بپذیره او میرود و در میان سخنان میگوید:
به ارّه تنم را بدو نیم کن | ز کابل مپیمای با من سَخُن |
و سام در نامه ای که به منوچهر مینویسد، از این داستان چنین یاد میکند:
و این گفتار چنان مینماید که بدان هنگام آمل پایتخت ایران بودهاست[۱۳]. بنای تمیشه را به فریدون پیشدادی نسبت دادهاند. فردوسی تمیشه را تختگاه دوم فریدون پیشدادی خواندهاست. ابن اسفندیار به نقل از شاهنامه آوردهاست: «فریدون پس از پیروزی بر ضحاک تمیشه را پایتخت کرد». ظهیرالدین مرعشی آوردهاست: «چون آفریدون پیر شد، مقام خود در تمیشه بساخت و این تمیشه … اکنون خرابه است و تمیشه کوتی میخوانند و هنوز اطلال و دمن آن در موضعی که بانصران میخوانند، ظاهر است. واژه «کوت» در گویش تبری منطقه به معنی انباشته، انباشته شده و روی هم قرار گرفته میباشد. منظور ظهیرالدین مرعشی از «تمیشه کوتی» بنظر میرسد که خرابههای انباشته شده شهر بودهاست. پژوهشگران در ارتباط با نام «بانصران» (یا بانسرا یا بانوسرا) که امروزه منطقهای مشتمل بر زمینهای مسطح و کشاورزی است، معتقدند که این واژه شکل محلی واژه «بانوسرای» است که احتمالاً باید نام یکی از کاخهایی باشد که اسپهبد خورشید برای یکی از زنان خود ساخته بود[۱۴].ابن اسفندیار آوردهاست: «گرشاسف ایرانی در حملهای به سرزمینهای شرقی، فغفور چین را با هشتاد پادشاه دیگر توسط نریمان به تمیشه نزد فریدون فرستاده بود»[۱۵]. در مجمل التواریخ و القصص نیز دربارهٔ پایتخت فریدون آمدهاست: «پس به گرگان ببود، اول به زمین بابل بنشست، پس دارالملک به تمیشه بساخت و تبرستان».[۱۶] ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان، زادگاه فریدون را روستای ورکه لاریجان تبرستان معرفی میکند.[۱۷]
فهرست پادشاهان پیشدادی در شاهنامه[ویرایش]
ترتیب | پادشاه | نگارهٔ | نام پدر |
---|---|---|---|
۱ | گیومرث | ![]() |
|
۲ | سیامک | ![]() |
پسر گیومرث |
۳ | هوشنگ | ![]() |
پسر سیامک |
۴ | تهمورث | ![]() |
پسر هوشنگ |
۵ | جمشید | ![]() |
پسر تهمورث |
۶ | ضحاک | ![]() |
پسر مرداس |
۷ | فریدون | ![]() |
پسر آبتین |
۸ | ایرج | ![]() |
پسر فریدون |
۹ | منوچهر | ![]() |
پسر پشنگ |
۱۰ | نوذر | ![]() |
پسر منوچهر |
۱۱ | زو | ![]() |
پسر تهماسپ |
۱۲ | گرشاسپ | ![]() |
پسر زو |

تبارنامه پیشدادیان[ویرایش]
یادداشت[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ جستاری چند در فرهنگ ایران، ۸۵
- ↑ «دوره پیشدادیان شاهنامه». ویکی شاهنامه. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۶-۰۶.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۳۹۶–۴۰۱.
- ↑ پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۸۹
- ↑ تاریخ ایران کمبریج، ۵۳۰
- ↑ جستاری چند در فرهنگ ایران، ۸۳
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۱۱–۴۱۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۱۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۲۴–۴۲۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۵۱–۴۵۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۶۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۷۴–۴۷۵.
- ↑ «پایتخت فریدون». بنیاد نیشابور، فریدون جنیدی. بایگانیشده از اصلی در ۲۸ فوریه ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱ نوامبر ۲۰۱۹.
- ↑ «مقاله نگاهی به تاریخ سیاسی-نظامی شهر تمیشه (از ورود اسلام تا هجوم مغولان) عنوان نشریه: مسکویه: زمستان ۱۳۸۷ - بهار ۱۳۸۸ , دوره ۳ , شماره ۱۰ ; صفحات ۱۷۵ و ۱۷۶». پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی.[پیوند مرده]
- ↑ «مقاله نگاهی به تاریخ سیاسی-نظامی شهر تمیشه (از ورود اسلام تا هجوم مغولان) عنوان نشریه: مسکویه: زمستان ۱۳۸۷ - بهار ۱۳۸۸ , دوره ۳ , شماره ۱۰ ; صفحهٔ ۱۷۴». پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی.[پیوند مرده]
- ↑ کیا، صادق (۱۳۵۳). شاهنامه و مازندران. تهران چاپخانه تمدن بزرگ: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. ص. صفحه ۱۹.
- ↑ نصری اشرفی، جهانگیر (۱۳۹۹). جعفر شجاع کیوانی، ویراستار. دانشنامهٔ تبرستان و مازندران جلد سوم. نشرنی = ۴۶.
- ↑ آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان، جهانشاه درخشانی، ۱۳۸۲، صفحه ۶۸۹
منابع[ویرایش]
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.
- بهار، مهرداد. جستاری چند در فرهنگ ایران. تهران: انتشارات فکر روز، ۱۳۷۶. شابک ۹۶۴-۵۸۳۸-۷۴-۶
- یارشاطر، احسان، و دیگران. تاریخ ایران کیمبریج جلد سوم، قسمت اول. مترجم: حسن انوشه. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۳. شابک ۹۶۴−۰۰−۰۰۲۳-X
- بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. ویراستار: کتایون مزداپور. تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۸۶. شابک ۹۶۴-۳۲۹-۰۰۹-۳