گویش کاشمری (ترشیزی)
گویش کاشمری | |
---|---|
کاشمِری | |
زبان بومی در | ایران استان خراسان رضوی |
منطقه | شهرستان کاشمر شهرستان خلیلآباد شهرستان بردسکن |
شمار گویشوران | ۲۶۶٬۱۲۸ نفر (بدون تاریخ) |
الفبای فارسی | |
کدهای زبان | |
ایزو ۳–۶۳۹ | – |
گویش کاشمری یا گویش تُرشیزی از جمله گویشهای زبان فارسی در استان خراسان رضوی است که در منطقهٔ ترشیز یعنی شهرستان کاشمر، شهرستان خلیلآباد و شهرستان بردسکن رایج است؛ البته گویش ناحیهٔ کوهسرخ و دهستان کوهپایه بردسکن که جزئی از ترشیز میباشد کوهسرخی است.[۱] این گویش با گویشهای شهرستان تربت حیدریه و شهرستان نیشابور قرابت دارد.[۲]
ناحیه ترشیز
[ویرایش]نام این ناحیه در متون قدیم ترشیز، کشمر و پشت و صورتهای دیگری از این سه نام آمدهاست[۳] این ناحیه از دیدگاه جغرافیای تاریخی، شهرستانهای کاشمر، خلیلآباد و بردسکن و کوهسرخ را در بر میگیرد.[۴][۵]
تبارشناسی
[ویرایش]گویش کاشمری، از گونههای گویشی زبان فارسی دری است. ایران کلباسی گویش کاشمری را در زمره گویشهای منطقه خراسان و در گروه زبانهای ایرانی نو جنوب غربی دستهبندی نمودهاست.[۶] اما بر پایه دیدگاه ایوانف (Gilbert Vladimir lvanov؛ خاورشناس روس در مقاله Notes on the ethnology of Khurasan منتشر شده در The Geographical journal در فوریه ۱۹۲۶م)؛ گویش ترشیز و گناباد، تشکیلدهنده گروه گویشی مرکزی خراسان است. او گویشهای خراسانی را در سه گروه اصلی شمالی (نیشابور-جوین)، مرکزی (ترشیز - گناباد) و جنوبی (قائن-تون-بیرجند) تقسیمبندی نمودهاست.
گویش ترشیز
[ویرایش]در پژوهشی که تحت نظارت کتابخانه دانشنامه جهان اسلام انجام شده، گویش کاشمری (ناحیه ترشیز) به عنوان یکی از گویشهای خراسان مورد بررسی قرار گرفتهاست.[۷] ایوانف، خاورشناس روس، گویشهای خراسانی را در سه گروه اصلی شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیمبندی نمودهاست و گویش ناحیه ترشیز را در گروه گویشی خراسان مرکزی شناختهست.[۸]
علیاکبر خلیلی، بخشی از کتاب «فرهنگ مردم کاشمر (فولکلور): نگاهی به فرهنگ عامهٔ ترشیز کهن» را به گویش مردم این ناحیه اختصاص داده و به معرفی لهجهها، لغات، اصطلاحات و ضربالمثلهای رایج در این گویش پرداختهاست.[۹] همچنین دو پژوهش پایاننامهای دربارهٔ گویش مردم این ناحیه با عنوانهای «بررسی گویش کاشمر» (اسحاقی، دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۹)[۱۰] «بررسی دستوری لهجهٔ کاشمر» (پورموسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۹۰)[۱۱] و یک مقاله با عنوان «بررسی و توصیف ساختمان فعل در گویش کاشمر» (بهآبادی، گردهمایی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران، ۱۳۹۳)[۱۲] در دست است.
کلید واژهها
[ویرایش]- مَدَر، نَنَه: مادر
- پی یَر: پدر
- بُِرار، گَگَ: برادر
- دَدَ: خواهر
- خَلو، دِیی: دایی
- شو: شوهر
- خُش: مادر شوهر، مادر زن
- خُسُر: پدر شوهر، پدر زن
- حولی، خَنَه، اُغال: خانه
- مِیدو، وِردَر: بیرون
- فِلِکَه: میدان
- میلان: کوچه
- مین، میندو، مییو: داخل
- دُلَخت: گرد و خاک
- گِلَدَ، گَل، قِرَدَ: چرخ
- لَخَ: فرسوده، خراب
- یِکَه: تنها
- شَخلَه: تند و سریع
- وِیستیدَن، اَستیدَن: ایستادن
- اَخمَخ: احمق
- صَبو: صابون
- دُوری: بشقاب
- چِقَل: سفت، بد بدن
- میس: مس
- شین: شن
- گیل: گل
- اَفتو: آفتاب
- تُو: تاب، گشت و گذار، تب
- نو: نان، غذا
- اُو: آب
- گُو: گاو
- شُو: شب
- خُو: خواب
- تَرو، رو: چهره، صورت
- نِماشُم: غروب
- قُچاق: بزرگ
- جِوَنَه: گوساله
- اَستُندَن، گیریفتَن: گرفتن، خریدن
- غِلبِر: غربیل
- دِی: بازی
- شِمال: باد ملایم
- وَخِ، بِخِز: برخیز
- مونج: زنبور
- گُسبند: گوسفند
- شُم: شام
- لینگ، پِ: لنگ، پا
- کِلیک، اَنگوشت: انگشت
- اَوست، زاچ: حامله
- شِگم: شکم
- گُردَ: پهلو
- بُر: جمعی از افراد
- زِنگیچَ: آرنج
- ریجَ: رخت آویز
- جیر: کش
- رِنگی: موسیقی شاد
- دُو: هر گونه مراسم
- چَندِ: چه اندازه
- نییَ: نیست
- دِشمُم، دُِشنام، فاش: فحش
- لُک: جمع
- بِلقَست: نوعی گیاه
- کَق: نارس
- اَخکوک: زردآلو نارس
- تِرِقَنَ: ترقه
- لُو، لَفچ: لب
- چُی: چای
- کُوش: کفش
- کُوک: کبک
- چُمبَ: تنبیه کردن
- وِرمُخت: به عهده
- یِلَ: ول
- دِر: دیر
- اَلو: آتش
- مُستُِراب: مستراح، سرویس بهداشتی
- اَفتَوَ: آفتابه
- دیکو: مغازه
- خوردی: کوچک
- مَ: بگیر
- تاختَ، از مَلَ: تا موقع
- کُخ: کرم
- کِلپَسَ: مارمولک
- بَلیش مار: خرخاکی
- چینگ: نوک
- بوک: گونه
- چِنَق: چانه
- نَک، دندو: دندان
- اَختلات: صحبت کردن
- پَلَ: تیکه
- مِکینَ: چاه آب
- سَرگو: انباشته شدن مدفوع حیوانات
- پَلِز: زمین کشاورزی
- گُوچَ: (گودال کوچک) برای محلی که نهال در آن کاشت میشود هم به کار می رود
- زِر: زیر
- باد: ناراحت
- جِرق: روشن کردن زغال
- چُوری: النگو
- پِشکِلَفچ: پر حرف، فضول
- کَلَف: فک
- کَلَفچ: فک و دهان
- شُخ: چرک بدن
- سِلاخ، قال: سوراخ
- پِندَری: پنداری، فکر میکنی
- اِشتُوکی: عجله داشتن
- کُلُنگ: کلنگ
- دِلِنگو: آویزان
- صِبا: فردا
- اُو گِردو: ملاقه بزرگ
- پِیغُر، پِیغُرغُر: نوعی قارچ
- بِل: بیل
- رِگ: ریگ
- مِخ: میخ
- دِگ: دیگ
- کِرَت: بار، مرتبه
- تُوِستو: تابستان
- نِسَر، سَیَه: سایه
- بانگ: بانک
- چَرَ: شاگردک
- پوفَک: پفک
- ریخماسوک: فرد ضعیف و لاغر
- سِر: یک نوع واحد اندازهگیری، نداشتن اشتها
- خِفتی: گردنبند
- کِلیکی، انگوشتر: انگشتر
- اِشکاف: کشو
- تُِسمَ: کمربند
- خِدِ: با، به همراه
- پوشت: پشت
- اَنَ، بُک، وَ: علامت تعجب
- خا: خوب، قبول است
- پور: پر
- جیشت، خُنوک: زشت
- شُوگیر: تاریکی صبح
- هَمالان، اَلانِ گی، آلان: الان
- پرِتُو: پرت کردن، انداختن
- اَفتُو: آفتاب
- گِیی: رابطه جنسی
- بو: بود
- جَلَ: تگرگ
- چِرَغو: چراغان، مهمانی
- تِراک: ترک، شکاف
شعر گویشی
[ویرایش]یکی از نمودهای گویشی ناحیه ترشیز (کاشمر بزرگ)، سروده شدن شعرهایی متناسب با محیط و شرایط بومی این ناحیه است. قطعه زیر دربارهٔ «فصل انگور باز کردن» (چیدن میوه انگور) است.[۱۳]
وَخِزن برِم بِ جِ باغ انگورا ر وا کِنِم | گِلّه هارِ کشمیشار از همدِگَ سِوا کِنِم | |
وَخِزِن بِرِم که مِیما دِگَ چَشم برا ماین | ما بَیَد روزیمار از میما بِرِم پیدا کِنِم | |
مِدَنُم که سختَ از صُب تا نِماشُم دِ جِ باغ | دِ هَوِ گَرُم بِرِمُ کارا رِ روبرا کِنِم | |
وَلِ ای روزا همَش لطف خدایَ به ماها | ما بَیَد صَبِر کِنِمُ کارِ خدار نگا کِنِم | |
مینِ ای باغا خودش بهشت مایَ دِ زمی | چِ قِشَنگَ دِ جِ باغاهُم خدا خدا کِنِم | |
فصل انگور واکِنی فصل بهارَ بِرِ ما | وَخِزِن بِرِم ب جِ باغ انگورا ر واکِنِم |
ضربالمثلها
[ویرایش]کاشمری | مفهوم |
---|---|
کَم بُخُر کِلپورَ مَخُر | کنایه از این است که اگر در خوردن زیاده روی نکنیم مجبور نیستیم با دوا و داروی تلخ معالجه بشویم.[۱۴] |
خَرِ مُردُمِ بِس نیم بَر سِوار ری | وسیله ای که از خودت نیست باید با احتیاط برانی |
اَگر به دُرو نُبرَنِت مِنگالتِ اَزِت نِمِستَنَن | یعنی اگر این کار نفعی برایت نداشته باشد ضرر هم نمیکنی. |
سَگ قافله باش خُورد خَنَ مَباش | کنایه از اینکه تمام کارهای خانه را به بچه کوچک میگفتند. |
اَجَل سگ کِه مِرسَ نو چُپور مُدُزدَ | وقتی مقام بالاتری در جهت تنبیه زیردستی که بهانه ای به دستش داده برآید. |
گُو که پِنوم بوقَ بُخرَ آشکار مِزَیَ | کنایه از اینکه هر کار بدی عاقبت ندارد و رسوایی به بار میآورد. |
از بی سِگی رِسمو دِ گِردَن شغال کِردِم | در مورد افراد پرتوقعی به کار میرود که سطح تمایلات و خواستههایشان بسیار بالا ولی امکانات و توانایی شان بسیار کم است |
مرغ شا رو مِخ تخم مِنَ | کنایه از شانس زیاد |
وِر مال مُردمُ مَکو جِوَنی \ از تو مِستَنَن خجل مِمَنی | با چیزی که برای تو نیست پز نده |
گُو کوش گُو مُکشَ کُلاغَجَ روزگار بِی مِتَ | دربارهٔ کسانی که قدر امکاناتشان را نمیدانند و به راحتی آن را از دست داده و فدای دیگران میکنند. |
بِ جوق نِمِری بُرو ب مَلَ | اگر کار آسان را انجام ندهی کار مشکل تری به تو می دهند. |
از خاک وِرخِستَ دِ خَکِستَر نشسته | بعد از حل یک مشکل دچار مشکل بزرگ تر می شود |
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ «کوهسرخ، دارای بیشترین جاذبه طبیعی در استان». عصر سبزوار. دریافتشده در ۲۱ اکتبر ۲۰۲۳.
- ↑ محمدیان، مجتبی (۲۰۲۲-۱۲-۲۲). «گویش نیشابوری». تک کارت نیشابور. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۸-۰۱.
- ↑ خسروی، محمدرضا. تاریخ کاشمر. مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ص۱۳–۱۴.
- ↑ کاشمر. نشریه پاژ، بهار و تابستان ۱۳۸۵، ش۵، ص۱۲۳.
- ↑ بردسکن. نشریه پاژ، بهار و تابستان ۱۳۸۵، ش۵، ص۱۵.
- ↑ کلباسی، فرهنگ توصیفی گونههای زبانی ایران، ۱: ۳۵.
- ↑ نجفیان، آرزو. زبانها و گویشهای خراسان. تهران: کتاب مرجع، ۱۳۹۳، ص۱۰۱.
- ↑ نجفیان، آرزو. زبانها و گویشهای خراسان. تهران: کتاب مرجع، ۱۳۹۳، ص۳۳.
- ↑ خلیلی، علیاکبر. فرهنگ مردم کاشمر (فولکلور). کاشمر: کشمر، ۱۳۹۱، ص۲۷۰–۳۲۲.
- ↑ اسحاقی، ا. بررسی گویش کاشمر. دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۹
- ↑ پورموسی، زهرا. بررسی دستوری لهجهٔ کاشمر. دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۹۰
- ↑ بهآبادی، راضیه. بررسی و توصیف ساختمان فعل در گویش (کاشمر). نهمین همایش بینالمللی زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، ص۹۷۹–۹۹۳
- ↑ اشعری با لهجه کاشمری برای فصل انگور باز کنی وبگاه کاشمری، ۶ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ قوژدی، محمد جعفرنژاد (۲۰۱۴-۰۴-۱۲). «ضرب المثل کاشمری (قوژدی)». پایگاه اطلاع رسانی روستای قوژد. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۵-۰۷.