سید محمدکاظم طباطبایی یزدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Tbtb (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۹۴: خط ۲۹۴:
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
* [http://mtif.ir/p/person/37179/آیة-الله-العظمی-سید-محمدکاظم-طباطبائی-یزدی-(صاحب-عروه) فهرست آثار چاپ شدهٔ صاحب عروه]
* [http://mtif.ir/p/person/37179/آیة-الله-العظمی-سید-محمدکاظم-طباطبائی-یزدی-(صاحب-عروه) فهرست آثار چاپ شدهٔ صاحب عروه]
* [http://mtif.ir/p/book/16/%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%AB%D9%82%DB%8C فهرست برخی از چاپ‌ها و شروح کتاب عروة الوثقی]
* [http://www.tabatabaiyazdi.com سایت رسمی خاندان طباطبایی یزدی]
* [http://www.tabatabaiyazdi.com سایت رسمی خاندان طباطبایی یزدی]
* [http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=77942 آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و مشروطه]
* [http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=77942 آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و مشروطه]

نسخهٔ ‏۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۰:۲۲

سید محمدکاظم طباطبایی یزدی

سید محمدکاظم طباطبایی یزدی
پرونده:Seyyedyazdi.jpg
عنوان(ها)صاحب عروه
اطلاعات شخصی
زاده
سید محمدکاظم طباطبایی یزدی

درگذشته۲۸ رجب ۱۳۳۷
محل دفنحرم علی بن ابیطالب
محل اقامتنجف
تحصیلاتیزد، مشهد، اصفهان
استادانمیرزای شیرازی
آیت‌الله شیخ راضی نجفی
آیت‌الله شیخ مهدی کاشف الغطاء
آیت‌الله سید محمدباقر موسوی خوانساری
شیخ مرتضی طالقانی
ساختمان زیبای مدرسه سید از آثار به نام سید محمدکاظم طباطبایی یزدی در نجف، مرکز حوزه علمی شیعه در قرن 14

سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، معروف به صاحب عروه (تولد: ۱۲۴۸ ق. در روستای «کسنویه» یزد , وفات: ۱۳۳۷ ق. نجف) از فقهای نامدار شیعیان در ۲ قرن گذشته است. از مواردی که بیشتر مایه شهرت وی شده است یکی تسلطش بر مسائل فقهی و تألیف کتاب «عروة الوثقی» است که بسیار مورد توجه فقها تا عصر حاضر قرار گرفت و دیگری زعامت و رهبری شیعیان در دورهٰ مشروطه در ایران است. وی، که نسبت به جریان مشروطه در ابتدا ابراز نظر نمی‌کرد، به علت فشار عوامل برای گرفتن رأی موافق از او برای همراهی با مشروطه‌ (مشروطه‌ بدون مشروعه خواهی) ، یزدی که می دید که دستی پنهان در کار است و مشروطیت را از مشروعیت و اسلامی بودن جدا می کند در آخر مخالفت خویش را با مشروطه اظهار کرد و به عنوان شخصیت طراز اول مشروطه مشروعه در نجف و در میان شیعیان نامدار شد.

سید محمدکاظم یزدی شاگردان زیادی را در حوزه نجف پرورش داد. از آثار وی، «مدرسه سید» در نجف است که تا سالهای اخیر کانون فقها و اصولیان در حوزه نجف بود.

نقش وی در مبارزه با استعمار، در منابع تاریخی مربوط به حوادت سالهای قبل و در طول زمان جنگ جهانی اول در عراق (مستعمره امپراتوری عثمانی در آن زمان) و در منطقه در مقابله با نفوذ نیروهای استعماری ثبت شده‌است.

او اواخر عمر خود را سبب جریانهای سیاسی مشروطه ، تهدیدات ، زجر و ازار عوامل و از دست دادن فرزند در مبارزه با اشغالگران عثمانی در عراق بسیار به سختی سپر کرد. آرامگاه او در نجف و در حرم علی بن ابی‌طالب در ایوان کبیر پشت جامع عمران، جنب در طوسی و در جوار آرامگاه پسر شهیدش قرار دارد.

شرح حال

تحصیلات در ایران

وی در یزد به دنیا آمد و در ابتدای نوجوانی مقدمات را در مدرسه دومنار یزد نزد ملا محمدابراهیم اردکانی و آخوند زین‌العابدین عقدایی که هر دو استاد ادبیات بودند آموخت، سپس به مشهد مهاجرت کرده و علم هیئت و ریاضیات را نزد اساتید آنجا آموخت. در اصفهان نیز در محضر آیت‌الله شیخ محمد باقر نجفی[۱] (استاد بزرگ حوزه اصفهان و پدر آقا نجفی اصفهانی) و آیت‌الله سید محمدباقر خوانساری موسوی (صاحب روضات الجنات) و آیت‌الله میرزا محمدهاشم چهارسوقی خوانساری (از مشایخ اجازهٰ سید) و تنی چند از بزرگان اصفهان شاگردی نمود.

مهاجرت به نجف

وی در سال ۱۲۸۱ به نجف مهاجرت کرد و از محضر میرزای شیرازی، آیت‌الله شیخ راضی نجفی، و آیت‌الله شیخ مهدی کاشف الغطاء بهره‌مند شد.

پس از مهاجرت میرزای شیرازی به سامرا، وی عهده‌دار تدریس فقه در نجف گردید و پس از درگذشت میرزای شیرازی، تدریس طلاب در حوزه به طور کامل به دست وی سپرده شد.

مرجعیت و مرجعیت تامه

سید محمد کاظم یزدی، سیره علمای صالح گذشته را در زمینه مرجعیت رعایت می کرد و با اینکه از بزرگترین علمای آن زمان به شمارآمد همواره از پذیرش این امر خطیر اجتناب ورزیده، دوری می جست. مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی بخصوص پس از رحلت میرزای شیرازی بزرگ در سال ۱۳۱۲ق پی برده بودند نسبت به پذیرش مرجعیت، به آن فقیه وارسته، اصرار می کردند. ایشان سرانجام با قبول مرجعیت جهان اسلام در سال ۱۳۱۲ق به مرجعیت رسید. در سال ۱۳۲۳ ق، مرجعیت تامه در کشورهای عربی، ایران، قفقاز و آسیای جنوبی و مرکزی به وی محول شد.

مبارزه بر علیه استعمار و اشغالگران

در جریان ورود نیرهای انگلیسی به خاک عراق در جنگ بر علیه اشغال عراق توسط امپراطوری عثمانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی نقش سیاسی فعالی را در رهبری نیروهای مقاومت در برابر استعمارگران عهده‌دار شد و نیروهای مقاومت را به رهبری فرزندش (سید محمد طباطبایی یزدی) به سوی نیروهای اشغالگر رهسپار کرد و فرزند خویش را در این زمان از دست بداد.

در آن هـنـگام که دولت ایتالیا فتوای خود را برای اشغال لیبی در شمال آفریقا به حرکت درآورده بـود و مـملکت ایران نیز از سوی همسایه شمالی در اشغال نیروهای روس، , از جنوب مورد هجوم استعمار انگلیس و از غرب در اشغال امپراطوری عثمانی بود، وی فتوای زیر را صادرکرد:

در این ایام که دول اروپایی مانند ایتالیا به طرابلس غرب (لیبی ) حمله نموده و از طرفی روس ها شمال ایران را با قوای خود اشغال کرده‌اند،و انگلیسی ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده‌اند و اسلام را درمعرض خطر نابودی قرار داده‌اند، بر عموم مسلمین از عـرب و ایـرانـی واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند و از بـذل جـان و مـال در راه بـیـرون رانـدن نـیروهای ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قوای روسی و انـگـلـیـسـی ازایـران هـیچ فروگذار نکنند، زیرا این عمل از مهم ترین فرایض اسلامی است تا به یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبی ها محفوظ بماند.( محمد کاظم طباطبایی)[۲]

صورت تلگراف‌ها، مکاتبات و استفتائات هر دو گروه مشروطه‌خواه و ضدمشروطه با یزدی، در مجموعه اسناد منتشر شده از دوره قاجار، موجود است و گویای تلاش تمام در عین حال بی‌نتیجهَ یزدی در کناره‌گیری از این جریان سیاسی است. برخی از این اسناد که تهدیداتی را از طرف مشروطه‌خواهان به یزدی دربردارد، نشان‌دهندهَ اوضاع نابسمان و سخت سالهای آخر حیات یزدی است. وی در سن ۹۱ سالگی، در ۲۸ رجب ۱۳۳۷ درگذشت و در حرم امام علی (ع) در نجف دفن شد.

تألیفات

  • رسالة فی الاستصحاب
  • بستان نیاز و گستان راز، مجموعه شعر و نثر ادبی
  • التعارض
  • تعلیقة علی المکاسب
  • حاشیه آداب التجاره
  • حاشیة المتاجر
  • حاشیة الخیارات
  • حاشیه تبصره علامه حلی
  • حاشیه جامع عباسی شیخ بهایی
  • حاشیه ذخیرة العباد فاضل شرابیانی
  • سؤال و جواب (این اثر به تازگی به همت دکتر مصطفی محقق داماد در تهران منتشر شده‌است)
  • حاشیه فرائد الاصول
  • حاشیه مجمع المسائل
  • حاشیه منتخب الرسائل خوانساری
  • حاشیه منهج الرشاد
  • حاشیه نخبه
  • رساله ذخیرة الصاحلین
  • رسالة فی ارث الزوجة من الثمن أو العقار
  • رساله تعادل و تراجیح
  • رساله جواز اجتماع امر و نهی
  • الرفاق تحت‌المجهر
  • الصحیفة الکاظمیة
  • العروة الوثقی فیما تعم به البلوی
  • غرر الغرویة
  • الکلم الجامعة والحکم النافعة
  • مجمع الرسائل
  • وسیلة النجات

نمونه‌هایی از مکتوباتش در کتب تاریخ مشروطه، رسایل و لوایح شیخ فضل‌الله نوری، نهضت روحانیون ایران، و نمونه دستخط وی در کتاب فقهای نامدار شیعه آمده‌است. اسناد مربوط به یزدی، در اسناد کتابخانه ملی ایران، کتابخانه مجلس ایران، و قسمتی نیز در دست خانواده محقق طباطبایی (سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی) نگهداری می‌شود. مجموعه هفده جلدی از آثار صاحب عروه در اسفند 1391 هجری شمسی، در کنگره بزرگداشت صاحب عروه رونمایی و منتشر شد.

تدریس و شاگردان

پس از درگذشت مرحوم میرزا محمدحسن شیرازی در سال 1312 ه.ق، سید خود به تدریس و تشكیل حوزه درسی پرداخت.

آیت الله یزدی، بر مباحث فقهی تسلط کامل داشت. از این رو مسائل مشکل و پیچیده فقهی را با بیانی روان و ساده و با استدلالی قوی، به طلاب عرضه می کرد، به گونه ای که شاگردان فراوانی جذب شیوه درس وی شدند. آن گونه که مورخان نوشته اند وی با تسلط کامل و مهارت تحسین برانگیز و استدلال قوی به طرح نظرات خود می پرداخت و ابواب مختلف فقهی را یکی پس از دیگری به بهترین وجه و آسانترین شیوه به پایان می رساند.

آیة اللّه سید محمدکاظم یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پربار خود پرورش داد که برخی از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معروف ترین شاگردان ایشان عبارتند از:

آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موءسس حوزه علمیه قم) ، آیة اللّه آقا سید محمد تقی خوانساری ، آیة اللّه سیداحمد خوانساری ، مجاهد شهید شیخ محمّدتقی بافقی ، آیة اللّه آقاضیاء عراقی ، آیة اللّه مجاهد سیدحسن مدرس ، آیة اللّه سید حسین طباطبایی بروجردی ، محمّد تنکابنی (موءلف قصص العلما) ، شیخ احمد کاشف الغطا ، میرزا حسین فقیه سبزواری ، آیة اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا ، آیة اللّه حاج آقا حسین قمی ، حاج آقا رضا مسجد شاهی اصفهانی ، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی ، سید محمد فیروزآبادی ، شیخ زین الدین العابدین عابدی زنجانی ، شیخ‌الاسلام زنجانی ، سید یونس اردبیلی ، شیخ جعفر نقدی ، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانی) ، میرزا مهدی آشتیانی ، شیخ عبدالنبی عراقی ، سید عبدالحی یزدی ، شیخ محمد بن علی حززالدین نجفی ، شیخ موسی بن شیخ عبدالله احسانی و...

سید یزدی و مشروطه

سیره مستمر سید در امور سیاسی اجتماعی، تحصیل اطلاع دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها و سپس تأمل در صحیح ترین راه و پخته ترین نوع برخورد با آن ها بود.

وی در اتخاذ نوع برخورد با جریان ها و جناح های گوناگون، از اقدامات شتابزده و صرفاً احساساتی سخت پرهیز داشت و اگر کسانی مغرضانه یا ساده لوحانه، سید را در قبال حوادثی که بر جوامع اسلامی و تشیع می گذشت، عنصری بی تفاوت! و کناره گیر! شمرده اند، سخت به خطا رفته اند. نامه ای که مرحوم سید، در ایام تحصن علمای تهران در صدر مشروطه در قم، به دو تن از علمای تهران (مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدی و حاج شیخ روح الله قزوینی) نوشته، به وضوح نشان گر اهتمام وی به اصلاح امور جامعه اسلامی و در عین حال متانت و احتیاط اوست.

سید هرجا که احساس تکلیف شرعی می نمود اقدام می کرد، با جوّسازی و توهین و تهدید مخالفان، صحنه را خالی نمی گذاشت و در عین حال، به آن چه که به شخص او بر می گشت، سعه صدر و گذشت بسیار نشان می داد. چنان که در گرماگرم مشروطه اول، جمعی در مقام توهین و تهدید او برآمدند و پخش این خبر موجب تحریک شدید احساسات دینی عشایر دجله و فرات شد. آنان مسلحانه وارد نجف شدند و به تعقیب توطئه چینان پرداختند. حکومت عثمانی هم از سید حمایت می کرد؛ اما سید از انبوه هواداران مسلّح خویش مصرّانه خواست که از تعقیب اشخاص باز ایستند. [۳]

به طور کلی رابطه سید با مشروطه را می توان به سه دوره تقسیم کرد: 1. دوره عدالت طلبی (نهضت عدالت خانه)؛ 2. دوره مشروطه خواهی؛ 3. دوره مشروعه خواهی. سید در هر دوره، سیاستی خاص را در پیش گرفت که در خور تأمل است.

دوره عدالت طلبی

اولین حضور عینی مرحوم سید یزدی و آخوند خراسانی در نهضت مردمی، به جنبش عدالت خواهی برمی گردد. در جریان واقعه «مسیونوزبلژیکی» آخوند خراسانی و سیدیزدی مشترکا در تاریخ 9 ربیع الثانی 1323 طی تلگرافی، اعتراض خود را نسبت به اقدامات ظالمانه نام برده اعلام می کنند. مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سیاست، [۴]

سید در دوران تحصن معترضانه علمای تهران و برخی علمای بلاد در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواست های مشروع آنان، دست به اقداماتی زده که احتمالاً در صدور دستخط مظفرالدین شاه بی تاثیر نبوده است. [۵]

دوره مشروطه خواهی

اقدامات علمای تهران به رهبری شیخ فضل الله نوری، سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی «دوره اول» جنبش عدالت خواهی را که بر اساس خواسته هایی چون پایه ریزی بنیاد عدالت خانه در تمام نقاط ایران و اجرای قوانین اسلامی قرار داشت، وارد «دوره دوم» جنبش نمود. دوره دوم مبارزه که در نهایت به مهاجرت علما به قم منجر شد، بستر سیاسی جنبش را برای ظهور جریان جدیدی از روشن فکران غرب گرا که با حضور علمای دین جرأت اظهار وجود نداشتند، فراهم ساخت و در نهایت، اهداف مرحله اول که در بنیاد عدالت خانه و اجرای قوانین اسلام تجلّی داشت، در دوره دوم و هنگام هجرت رهبران جنبش، به خواسته هایی چون بازگشت علمای اعلام از قم، عزل صدر اعظم و افتتاح مجلس تبدیل شد. در این مرحله مفهوم عدالت خانه و اجرای قوانین اسلام جای خود را به مجلس شورا و مفهوم مشروطه داده و خبر از بروز شرایط جدیدی در بستر سیاسی جنبش می دهد. از زمان ظهور دوره دوم تا پیروزی نهایی جنبش و صدور فرمان مشروطیت، هیچ گونه اعلامیه ای از سوی علمای نجف در تأیید و حمایت از جنبش مشروطه صادر نمی شود. [۶] سیاست سید یزدی در این دوره، سیاست سکوت است.

دوره مشروعه خواهی

در این دوره که طی آن دغدغه پیروزی به دلهره نگارش قانون اساسی تبدیل می شود، به منزله نقطه جدایی علمای شیعه و تبدیل آنان به دو گرایش سیاسی است. با ظهور این دو گرایش، در حقیقت سه جریان سیاسی در جنبش مشروطه ظهور می کند که دو جریان، متأثر از علمای شیعه است و یک جریان، تلاش گروه نوپای روشن فکری برای سلطه بر میراث مجاهدت های علمای شیعه در جنبش می باشد. بدین ترتیب جنبش مشروعه به رهبری پیروان مکتب سامرا (شیخ نوری و سید یزدی) در قلب جنبش مشروطه پایه ریزی می شود.

پس از ظهور مفهوم جدیدی به نام «مشروطه»، مرحوم سید یزدی با کسب اطلاعات لازم از مجاری مختلف، چنین استحاله خطرناکی را به مصلحت نظام اجتماعی ایران و دین داری مردم نمی بیند.

سید مهدی موسوی اصفهانی که شاگرد مرحوم آیت اللّه یزدی و نائینی بود، می نویسد:

مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدی را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانی و نفوذ او برخوردار گردند. مشروطه گران می خواستند یزدی را گمراه کنند؛ ولی یزدی به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرّی پیرامون اصول مشروطه گری پرداخت و ... خواسته های مشروطه گران را نادرست یافت. عبدالهادی حائری، تشیّع و مشروطیت، [۷]

سید در این بلوای جدید، سکوت را روا ندانسته و مخالفت را اظهار کرده، در این مسیر، دست به حمایت بی دریغ از شیخ فضل الله نوری می زند؛ چنان چه مرحوم سید یزدی در نامه ای که در روز 17 جمادی الثانی 1325 خطاب به ملاّ محمد آملی که در اعتراض به مفاسد مشروطه در تحصن عبدالعظیم شرکت کرده بود می نویسد، به این دو دوره و همچنین به سیاست خود در قبال آن ها اشاره می کند.. [۸] او در این نامه می نویسد:

در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعض لوازم است برخود روا نداشتم؛ ولی از تواتر ناملایمات و اصغای نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران به قدری ملول و متأثر شده که لابد شدم دیگر بر حسب وقت آن چه تکلیف الهی است، ادا نمایم. [۹]

بنابراین در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّ دینی، ابتدا ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد، و در تحولات بعدی در ایران بویژه اعلام اعتراض شیخ فضل الله نوری به قانون اساسی و مجلس به انتقاد از آن روی آورد و از تأیید مجلس شورا خودداری کرد و حمایت از آن نهاد قانون گذاری را منوط به انطباق کامل مصوّبات آن با موازین شرع انور نمود. زمانی که موج فتنه و آشوب بالا زد و جمعی از عناصر مشکوک هم چون تقی زاده در نقاب هواداری از آزادی و ضدیت با استبداد به «مبارزه با دین و روحانیان» پرداختند، به جلوگیری کوشید و در این راه سختی ها و رنج ها کشید.

بر پایه نامه های باقی مانده از سید در مشروطه، باید گفت که تمام تلاش وی دفع کفریات و حفظ عقیده و اجرای قوانین محکم قرآنی و شریعت ابدی محمدی، همراه با ملاحظه موجبات صلاح و صیانت دین و دمای مسلمانان بوده است.

مرحوم سید یزدی در جریان حمایت از جنبش مشروعه، چند تلگراف و نامه به برخی علما فرستاد که در روزنامه های وابسته به جنبش مشروعه که شیخ فضل الله نوری در حرم حضرت عبدالعظیم آن ها را به چاپ می رسانید، منعکس شده است. سید در این نوشته ها، مبانی جنبش مشروعه را بر اساس چند اصل اساسی مورد تأیید قرار می داد:

1. جلوگیری از بدعت در دین در پناه قانونی به نام قانون مشروطه؛ 2. جلوگیری از اشاعه کفریات به وسیله جریان سکولاریسم روشن فکری؛ 3. مبارزه با آزادی های متأثر از غرب؛ 4. اجرای قوانین کامل و متعالی قرآن؛ 5. حفظ عقاید و اندیشه های مسلمانان. [۱۰]

همکاری سید با شیخ فضل الله نوری

سید هم سو با شیخ فضل الله نوری به دنبال تحقق مشروطه مشروعه بود و زمانی که شیخ به حرم حضرت عبدالعظیم (در شهر ری) پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از اهداف او برخاست. نامه ای که شهید نوری در محرم 1327 (هشت ماه پیش از اعدام خویش، و نزدیک به یک ماه پس از ترورش به وسیله کریم دواتگر) به مرحوم سید نگاشته، گواه پایمردی آن دو بزرگوار در دفاع بی امان از ساحت اسلام و تشیع است. در این نامه شیخ از دل جویی های سید تشکر کرده، می نویسد:

... مرقومه شریفه مبنی بر اظهار محبت و تفقدات صمیمانه، دو هفته رفته زیارت گردید... .از این که شرحی مندرج، صدمات وارده بر وجود شریف بود، نهایت تأسف و تحصّر حاصل گردید. البته خاطر شریف بهتر از همه کس مسبوق است که در طی این مراحل که جزء ایام الله معدود است، جهاد اکبری است از امثال حضرتعالی در اعلای کلمه حقّه. بدیهی است صدمات و لطماتی هم دارد که باید تأسیاً باللأسلاف تحمل نمود و رنج را برای بزرگی مطلب و مقصد، راحت شمرد... [۱۱]

نامه ارسالی سید به شیخ در دسترس نیست؛ ولی از جواب شیخ به روشنی پیداست که سید نیز همانند شیخ در معرض انواع آزار و اذیت قرار داشته و احتمالاً شرحی از رنج های وارده را برای شیخ نوشته بود.

شواهد تاریخی گواهی می دهد که مرحوم سیّد از کجروی های عناصر به اصطلاح مشروطه خواه، متألّم و متأثر بوده و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعی نمی توانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد. وی سرانجام، بر اساس وظیفه الهی، سکوت خود را شکست و در حمایت از مواضع شیخ فضل اللّه نوری در فضایی پر از خطر و ترور، دست به اقداماتی زد.

نخستین بیانیه وی در 23 جمادی الاول سال 1325 به آخوند ملامحمد آملی در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادی الثانی 1325 در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید. در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت.

سید در تلگرافی دیگر که به سیدحسین قمی (یکی دیگر از علمای متحصن در عبدالعظیم) به تاریخ 26 جمادی الثانی 1325 می نویسد، از وضع نابسامان روزنامه ها در نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتی کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانی از عقاید مسلمانان فراخوانده و غم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز می دارد. متن تلگراف به این شرح است:

بسم اللّه الرحمن الرحیم. و لا حول ولا قوة الاّ باللّه العلی العظیم. فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهرَ الفسادُ فِی البرِّ والبحرِ بما کسبت اَیدِی النّاسِ» می باشد. علی التّوالی، ناملایمات در تزاید؛ و عمده آن از تجرّی بی اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشی از گمان حریّت قلم و لسان است که منشأ خرابی ها شده. چندی قبل قرة العیون محترم، آقا سیّد محمّد حفظه اللّه تعالی بعضی از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیّه آن است که جنابان مستطابان عمدتی العلماء العاملین، آقای آخوند ملّا حسن مالمیری و آقای حاجی میرزا آقا دام تأییدهما که از علمای به قاعده موجّه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب می باشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده؛ دور نیست آن جناب قضایای ایشان را مستحضر باشد، چنان که ممکن باشد، تدارکی بفرمایید. دیگر آن که هفته گذشته تلگرافی مشوّش خاطر مشوّه الامضا به عنوان این جانب رسید. محصل آن تشکّی از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجری ملحدین به اشاعه کفر و زندقه علناً بر منابر مسلمین است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم سلام الله علیه حرکت فرموده، بی نهایت از آن متألم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملی دام تأییده بوده، لازم دانسته تلگرافی روز گذشته نوشته، فرستادم تلگراف خانه رأساً به تهران بزنند. البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمین را منظور دارید و ملتفت باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده. کیفیت حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتی مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الاحقر سیّد محمّدکاظم الطباطبائی.[۱۲]

موضع مشروطه خواهان تندرو در برابر سید

موضع تند برخی مشروطه خواهان در برابر آیت الله یزدی، به سه صورت انجام می گرفت:

1. آزار و اذیت که به دو نحو انجام می شد:

11. به صورت فیزیکی که به ایشان جسارت روا می داشتند؛ به عنوان نمونه آیت الله محسن ملایری نقل کرده که پدرم فرمودند:

یک روز مرحوم سید یزدی در حرم حضرت علی علیه السلام دعای سمات می خواند، ناگاه یکی از روحانیان مشروطه طلب که سیگار می کشید (اسمش را نمی خواهم بگویم)، رفت و سیگارش را گذاشت پشت گردن آقا سید محمد کاظم یزدی. او گردنش سوخت و یک نگاهی کرد و هیچ نگفت. بعدها همان شخص دستش قانقاریا پیدا کرد و دستش قطع شد . [۱۳]

21. در موارد زیادی نقل شده که مشروطه طلبان حضوراً به ایشان اسائه ادب نموده و سعی می کردند با زخم زبان و دادن نسبت های ناروا، سید را وادار به عکس العمل کنند؛ ولی ایشان در تمام این موارد، خونسردی خود را حفظ نموده و از خود سعه صدر نشان می داد.[۱۴]

2. تهدید و ارعاب به دنبال موضع گیری صریح سید، مشروطه خواهان تندرو تصمیم به تهدید و ارعاب ایشان می گیرند. در پی این تصمیم اطلاعیه ای دال بر ترور سید که بر روی آن تصویر دو عدد ششلول کشیده بودند به در و دیوار حرم مقدس چسبانیدند.[۱۵]

نقل شده که روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسشی خدمت سیّد یزدی رسید و به محض حضور، نامه ای دالّ بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاده و با تهدید اسلحه خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرده و گفت:

من سال هاست آماده شهادتم.

آقای مدرسی در «النجوم المسرده» به نقل از سیّد هاشم بن سیّد عبدالحی می نویسد:

یکی از اشرار به چنین کاری مبادرت کرده و سیّد در پاسخ گفته: جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است. [۱۶]

3. ترور شخصیت با آن که دوست و دشمن به زهد و پارسایی سید و بی اعتنایی او به دنیا، معترفند، برخی از مشروطه طلبان به جهت بغض و عداوتی که به وی داشتند، می کوشیدند شخصیتی وارونه و دنیاگرایانه از او ارائه دهند. تاریخ نویسانی هم چون کسروی، ناظم الاسلام کرمانی و یحیی دولت آبادی در این دسته قرار دارند.

کسروی می نویسد: سید کاظم جز سود خود را نمی جست و جز در پی دستگاه آیت اللهی نبود. [۱۷]

در حالی که سید از مرجعیت گریزان بود. چنان چه نقل می کنند که او در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب می ورزید. مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی بخصوص پس از رحلت میرزای شیرازی در سال 1312 پی برده بودند، مصرانه از ایشان، پذیرش مرجعیت را می خواستند. پس از رحلت میرزا عده زیادی از مردم برای آن فقید سعید مجلس ترحیم اقامه کردند. به طور معمول اگر عالمی بزرگ، برای مرجعِ از دست رفته مجلس ترتیب دهد، مدّعی مرجعیت شناخته می شود. سید محمد کاظم پس از فوت میرزای شیرازی از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد. این تواضع و فروتنی سید باعث شد که مردم به تقوای وی، بیش از پیش پی ببرند. [۱۸] سرانجام با اصرار زیاد مردم، ایشان مرجعیت را پذیرفت.

ملک زاده نیز خردورزی سیّد در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینی مشروطه را، ناشی از فریب خوردن سیّد از نظام اطلاع رسانی طرف دار شیخ فضل اللّه دانسته، می نویسد:

سید کاظم یزدی که یکی از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل اللّه را خورد و علناً بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد. [۱۹]

این در حالی است که از کلمات سید چنین برمی آید که او خودش بر اثر مطالعه و تحقیق به ماهیت واقعی مشروطه پی برده و با آن به مخالفت برخاسته است؛ چنان چه نقل شده که او می گفت:

چرا این ها دست از سر یک مشت ایرانی بیچاره بر نمی دارند، یک روز به نام مستبد و مشروطه... تمام این ها با دست کفار و دشمنان دین اسلام تحریک و قیام می شود و مردم بیچاره رعیت اطلاعی ندارند... چرا به عوض این گونه حرکات، در صدد عمران و آبادی مملکت و آسایش زارعین برنمی آیند؟ این زد و خوردها جز از بین رفتن زارعین و خرابی قُرا و قصبات چیز دیگر دربر دارد؟ آخر آن کسی که دین دارد، این کارها را می نماید؟ مسلمان پیشوا و عالم خود را به دار می زند و خود پای دارد او که بالای دار است، دست می زند و شادی می کند! ... [۲۰]

ملک زاده که درجه زهد و پارسایی سید را نمی توانست منکر شود، برای خدشه دار کردن پارسایی او می نویسد:

سید کاظم یزدی که در ریاکاری بی نظیر بود و به قول طرفدارانش در زهد و تقوا مانند نداشت و مریدان و مقلدین زیاد در ایران داشت و عشایر شیعه عراق عرب از او تقلید می کرند و او را پیشوای مطلق خود می دانستند... طرفدار استبداد بود و بیش از هرکس نسبت به مشروطه اظهار تنفر می کرد و آن ها را بی دین و خدانشناس می خواند. [۲۱] البته این شگرد مشروطه خواهان سکولار بود که می خواستند حریف را با ترفند «هرکه با ما نیست پس طرفدار محمد علی شاه و استبدادطلب است»، ترور شخصیت کنند.

ملک زاده همچنین تهمت رشوه گرفتن از محمدعلی شاه و دیگر مستبدان را به مرحوم یزدی می زند. [۲۲]

متأسفانه نویسنده کتاب «تشیع و مشروطیت» نیز در کتاب خود، مطالبی را برای ترور شخصیت مرحوم یزدی ذکر می کند. [۲۳]

برخی از نویسندگان معاصر عرب نیز، از شگرد دیگری در جهت تخریب شخصیت مرحوم یزدی استفاده کرده و نوشته اند:

اکثر مقلدین سیدکاظم از عوام بودند و مقلدین آخوند از قشر فرهیختگان. [۲۴]

اینان برای این که مخالفت سید با مشروطه را سطحی و به دور از تیزبینی های لازم قلمداد کنند، معتقدند ابوالقاسم شیروانی توانست بر یزدی تأثیر بگذارد و او را از این که انگلیس در پشت مشروطیت قرار دارد یا مشروطیت به آزادی از قید سنت ها و عادات دینی منجر شود، بترساند. [۲۵]

این که سید تا آخر عمر در مخالفت خود با مشروطه استوار بود، نشان از این امر دارد که مخالفت او جدی بوده و در تحقیق و مطالعه ریشه داشته است. برعکس، این علمای موافق مشروطه بودند که اکثرا پشیمان شدند؛ چنان چه شیخ عبدالله مازندرانی، از مراجع سه گانه موافق مشروطه، در نامه ای که مدتی بعد از فتح تهران نوشته، می آورد:

عوض اشک خون گریه کنید که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودی... گرفتار شدیم. [۲۶]

او می نویسد:

از انجمن سری مذکور به شعبه ای که در نجف اشرف و غیره دارند، رأی درآمده که نفوذ ما دو نفر [ آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی] تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضر است، باید سلب این نفوذ بکوشند و مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردید. اشخاص عوامی که به صورت طلبه محسوب می شوند، در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند. این گونه اشخاص طریق سلب نفوذ را به نشر اکاذیب دانسته، چه کاغذ پرانی ها به اطراف کردند و در جراید درج کردند و ظاهراً این شعبه در همه جا مشغول است. [۲۷]

تهمت زدن به سید و ترور شخصیت مرحوم یزدی، به روشن فکران سکولار اختصاص نداشت؛ بلکه برخی از روحانیان نیز به دلیل حب و بغض ها و عدم آشنایی دقیق با روحیات و منش سید، قضاوت های نادرستی درباره او داشتند که بعضا در نوشته های خود منعکس کرده اند. آقا نجفی قوچانی، یکی از این روحانیان بوده است. آقا نجفی از یک سو از طلاب مشروطه طلب نجف بود، و از سوی دیگر، علاقه شدیدی به آخوند خراسانی داشت که نتیجه آن، بدبینی به شخص مقابل آخوند است. از طرفی تأمل در روحیات آقا نجفی (مانند عزت نفس شدید و عصبی بودن) و نیز دقت در منش و ویژگی های سید یزدی (مانند محتاط بودن در امور اجتماعی)، می تواند تا حدودی توضیح دهنده علت قضاوت های نادرست وی درباره سید یزدی باشد. [۲۸]

شایان ذکر است که به رغم برخی برخوردهای تأمل برانگیزی که شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و سید یزدی داشته اند، رابطه شخصی سید و آخوند بسیار خوب بوده است. هیچ گاه دیده نشد که این دو حرفی در تنقیص هم زده باشند؛ بلکه عکس آن گزارش شده است؛ به عنوان نمونه سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود و با آن که بعضی در همان تشییع جنازه زخم زبان می زدندند، ایشان اهمیتی بدان ها نمی داد. نمونه دیگر این که شخصی نزد آیت الله آخوند خراسانی آمده، عرض می کند: من مقلّد سید محمدکاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان کس معامله ای انجام دهم. مهر و امضای اجازه سید محمدکاظم یزدی را برای خریدار برده ام؛ ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نکرده و اجازه شما را طلب می کند. هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که مرحوم آخوند با ناراحتی می فرمایند: ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلّد من هستی، باید مُهر و امضای آقای سید محمدکاظم یزدی را روی سرت بگذاری. [۲۹]

ولایت فقیه از منظر سید یزدی

در بحبوحه مشروطیت، مباحثی که مستقیما به حکومت و نوع حکومت مربوط می شد، مورد سوء استفاده قرار می گرفت؛ [۳۰] از این رو علمای طراز اول همانند سید که مرجع تقلید شیعیان جهان بودند، می کوشیدند، مطلب یا سخنی از آنان دستاویز سوء استفاده چیان نشود. شاید به همین دلیل باشد که سید یزدی بر خلاف اساتید خود، میرزای شیرازی و شیخ انصاری بسیار محتاطانه با این نوع مباحث برخورد می کند و هنگام نوشتن حاشیه بر «مکاسب» شیخ در بحث ولایت فقیه، از آن دست بر می دارد. از این رو لازم است برای دستیابی به اندیشه های سیاسی اجتماعی ایشان، به مطالعه و تأمل در مباحثی مانند قضا، زکات و خمس از کتاب «عروة الوثقی» بپردازیم.

سید در کتاب قضا، منصب قضاوت را از طرف شارع و منصبی از مناصب شرعی می داند.[۳۱]برخی معتقدند که منصب قضا «حکمی از احکام شرعی مثل سایر واجبات» است؛ اما وی به استناد حدیث «فانّی قد جعلته حاکماً» این قول را رد می کند. ایشان معتقد است که منصب قضا، به اقتضای حدیث مذکور، ولایت است، و ولایت، همان سلطنت بر جان، مال و امور شخصی دیگران می باشد که در قضا محقّق است. [۳۲]

از نظر سید، ترافع نزد غیر مجتهد جامع الشرایط، حرام است.[۳۳] و بر فرد غیر مجتهد نیز جایز نیست که عهده دار قضاوت شود. ایشان بعد از ذکر آیات و روایات، در این خصوص می فرماید:

مقتضای این روایات، عدم جواز عهده دار بودن غیر مجتهد برای حکم و مرافعه می باشد؛ حال فرقی نیست که این غیر مجتهد آیا از اهل علم باشد یا نه. [۳۴]

در ادامه مبحث قضا می نویسد:

ثم انه منصب جلیل، ومرتبة عالیة، فانه إمارة شرعیة وغصن من دوحة الریاسة العامة الثابتة للنبی صلی الله علیه و آله و الائمة و خلافه عنهم.[۳۵]

چنین به نظر می رسد که در نظر ایشان منصب ریاست عامه، شاخه های زیادی دارد که در زمان وی رسیدن به همه آن ها امکان ندارد؛ ولی یک شاخه از آن را که منصب قضا باشد، باید احیا کرد.

در خصوص این که چه کسی حق حکومت (به معنای مصطلح آن) دارد، ذکری از سلطان در کلمات سید به میان نمی آید. [۳۶] بلکه در همه موارد فقیه عادل جامع الشرایط را در مقابل حاکم جور قرار می دهد.

به نظر می رسد ایشان «قدر مقدور» از حکومت فقیه را همان عهده داری منصب قضا می داند؛ اما از سایر بخش های ولایت عامه، تنها از آن جهت بحث نمی کند که آن ها را غیر مقدور و غیر قابل دستیابی می داند. مؤیدات این مطلب عبارتند از:

1. احادیثی که وی برای وجوب اجتهاد قاضی ذکر می کند، دارای عمومیت می باشد؛ به طوری که موضوع بعضی از آن ها، ولایت و حکومت است، و این امر بر ایشان مخفی نبوده و احتمالاً حکایت از این مطلب دارد که خواسته نظر خود را درباره شرایط حاکم، در ضمن شرایط قاضی ابراز دارد. ترجمه مطالب ایشان چنین است:

جواز قضا برای غیر امام، متوقف است بر اذن امام و اخباری که بر اذن امام دلالت دارند، به علما و راویانی اختصاص دارد که ظاهراً به استنباط حکم شرعی قادر باشند؛ مثل مقبوله عمربن حنظله [۳۷] و توقیع بلند مرتبه امام زمان علیه السلام : «در حوادثی که واقع می شود، به راویان حدیث ما رجوع کنید. آن ها حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.» و خبر تحف العقول: «مجاری امور و احکام بر دست علماست» و مرسله رسول اکرم: «بارالها! بیامرز خلفای مرا» گفته شد که «یا رسول الله... خلفای شما کیانند»؟ فرمود: «کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سنّت مرا رعایت می کنند.» و حدیثی که در فقه الرضوی روایت شده: «فقها در این زمان، همانند انبیای بنی اسرائیل می باشند». [۳۸]

در ادامه این احادیث می فرماید:

معلوم است که بر عامی اسم عالم و راوی صدق نمی کند و مصلحت نیست که عامی خلیفه رسول الله... باشد و مجاری امور نباید به دست او باشد و عامی به منزل انبیا شمرده نمی شود. [۳۹]

وقتی جمله «مجاری امور نباید به دست عامی باشد» را در کنار این جمله قرار دهیم که از قول امام علیه السلام که فرمود: "فانی قد جعلته حاکما" استفاده می شود که قضاوت، ولایت است» زیرا ولایت همان حاکمیت و سلطنت بر غیر در جان و مالش می باشد [۴۰] چنین برداشت می شود که از منظر سید، اجتهاد از شرایط حاکم است. بویژه اگر توجه داشته باشیم که ایشان مقام قضاوت را منصوب از ناحیه ائمه علیهم السلام می داند، نه واجبی در ردیف امر به معروف و نهی از منکر که باید ادای تکلیف شود.

2. در کتاب زکات عنوان می کند که دادن زکات به فقیه جامع الشرایط، مستحب است؛ اما اگر فقیه زکات را مطالبه کرد، بر مالک واجب است که زکات خود را انحصاراً به فقیه جامع الشرایط پرداخت کند [۴۱] و اگر مال در دست فقیه تلف شود (حتی با افراط و تفریط او) مالک و دهنده زکات، ضامن نیست. [۴۲] با توجه به این که این مورد جزء امور حسبیه نیست (و به همین دلیل بعضی از فقها مانند آقا ضیا اشکال کرده اند که این مورد از امور حسبه خارج است)، شاید بتوان گفت که سید به ولایت عامه قائل بوده است.

3. از مواردی که سید بر آن تأکید کرده، این است که حکم فقیه جامع الشرایط قابل نقض نیست؛ ولو از طرف مجتهد دیگر. [۴۳] روشن ترین فرد در این خصوص، وقتی است که ولی فقیه، حکمی صادر کند. در این صورت بر سایر فقها اگر چه خودشان را اعلم از او بدانند واجب است از آن حکم اطاعت نمایند.

فتوای حرمت مشروطه

متن فتوا را محسن کدیور در پیوست سیاست‌نامهَ خراسانی، کویر، چ اول، ۱۳۸۵، ص ۳۰۳ آورده‌است:

شنیده شده از تمام بشیخ الاسلام زنجانی لاد عود فتنه خاموش شده را از درگاه اعلیحضرت قدر قدرت همایونی خواسته‌اند، لذا اعلان به تمام بلاد می‌شود که علماء اعلام و حجج اسلام و متدینین، هیچ راضی نیستند که فتنه خاموش شده عود کند و مشروطه موهومه اسباب خیالات اشرار گردد، لذا به تمام بلاد اعلام می‌داریم که خواهش نمودن این امر حرام است. سید محمدکاظم طباطبائی یزدی*[۱]

^  حبل المتین، کلکته، سال ۱۶، شماره ۲۰، ۵ ذیقعده ۱۳۲۶ / ۶ و ۷: «شاه در اعلان نسخ مشروطیت ایران اظهار داشته که بر حسب فتوای علما، مشروطیت و پارلمان مخالف با قانون شریعت است. [مقصود] همین فتوای آقا سید کاظم بوده، چه ظاهر است علمای ایران نه مرجع تقلیدند نه صاحب نفوذ کلمه تامه در ایران، و احدی تا امروز از علمای صاحب رای و فتوی در عراق عرب نه چنین رأیی داده نه اینکه فتوی صادر کرده بود، حتی آقا سید کاظم هم تا امروز به این صراحت در مقابل کلمه حق نایستاده بود. از این مکتوب ظاهر گردید که صدر راونچی پس از ورود به نجف اشرف این نوشته را از سید کاظم صادر کرده، تلگرافا به طهران و سایر بلاد اشاعت داده‌است.» در همین شماره کلکته در صفحات ۱۸ و ۱۶: صورت کاغذ است از ناحیه آقا سید کاظم یزدی که در خارج ایران برای حفظ مقلدین منتشر کرده به توسط سید علی پسر آقا که املاء خود آقا و خط سید ابوالقاسم اصفهانی محرر مخصوص ایشان بوده عیناً نقل می‌شود: «بر اخوان مؤمنین مستور نماند که حضرت مستطاب آیت‌الله فی العالمین آقا سید کاظم طباطبائی (مد ظله العالی) در تأسیس امر مشروطیت ایران نفیا و اثباتا داخل نشدند و تصویب و تکذیب آن را خارج از وظیفه شرعیه خود می‌دانند، و از بدو امر تا کنون با آنکه جمعی از اهل عمامه که مربوط با مجلسیان و محرک و مدیر آن در نجف بودند به انواع لطائف و حیل هر چه خواستند ایشان را هم اغواء و داخل در آن نمایند قبول نفرمودند، کار به تهدید و لوایح مجعوله نوشتن و دروغ و افترا و بهتان بستن و به اداره روزنامجات فرستادن منتهی شد، در وجود مبارکش اثر ننمود، و هر چه توانستند کوتاهی ننمودند تا گذشت آنچه گذشت...»

نمونه شعر

از یزدی، اثری ادبی با عنوان «بستان راز و گلستان نیاز» بر جای مانده‌است که مجموعه نظم و نثر ادبی است و شامل مناجاتنامه نیز هست که با این ابیات شروع می‌شود:

کاظما تا کی به خواب غفلتیفکر خود کن تا که داری مهلتی
کاظما عمرت هدر شد در خیالشرم بادت از خدای لایزال
کاظما برخیز و فکر راه کنتوشه‌ای از بهر خود همراه کن
کاظما از بیخودی سوی خود آیخرده خرده روی کن سوی خدای

منابع

  • . فرمانداری یزد. شکوه پارسایی و پایداری. یزد: فرمانداری یزد، ۱۳۷۵. کتابنامه.
  • . بذرافشان، مرتضی. فقیه دور اندیش. قم: پژوهشکده باقرالعلوم، ۱۳۷۶.
  • . کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. چاپ نوزدهم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸. کتابنامه.
  • . طباطبائی، سید محمدرضا. سید محمدکاظم یزدی.قم: نشر نور، ۱۳۸۴.
  • . الجبوری، کامل سلمان. السید محمدکاظم الیزدی قم: ذوی القربی، ۱۳۸۵. ISBN 964-518-102-X، کتابنامه.
  • . مدرسی، جواد. نجوم السرد. یزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۴.
  • . الحسنی، سلیم. نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار ۱۹۰۰ ـ ۱۹۲۰م.. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۸.
  • . حسینی یزدی، سید صادق. سعادت‌ها و شقاوت ها. قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان، ۱۳۸۱.
  • اندیشه‌های سیاسی سید محمدکاظم یزدی

پیوند به بیرون

پانویس

^  معمولاً در کتب فقهی از وی با همین عنوان صاحب عروه یاد می‌شود.

  1. حسن صدر،تکمله امل الامال،جلد 5،صفحه 474
  2. مجله نور علم، دوره دوم، شماره سوم، صفحه ۸۲
  3. علی ابوالحسنی، آیت الله العظمی سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ص 56.
  4. ص 64 و 65، به نقل از محمد مهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ص 2425.
  5. علی ابوالحسنی، سلطنت علم و دولت فقر، ص 719.
  6. مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سیاست، ص 4344.
  7. ص 201، به نقل از محمد مهدی موسوی اصفهانی، احسن الودیعه، ج 1، ص 5354.
  8. ر.ک: همان.
  9. رضوانی، لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، ص 65.
  10. مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سیاست، ص 4546.
  11. .علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو...، ص 151.
  12. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 304305.
  13. ابوالفضل شکوری، خط سوم در انقلاب مشروطیت، ص 322323
  14. به عنوان نمونه: آیت الله جناتی از یکی از علما که خود شاهد ماجرا بود، نقل کردند که سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بودند. یکی از علمای مشروطه طلب خودش را به سید رساند و با اهانت گفت: «گبری، (زردشتی) گبری، خوشحال باش که رقیبت مرده، خوشحال باش»! ایشان با کمال متانت و با همان لهجه یزدی او را نصیحت می کردند.
  15. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 381.
  16. فرمانداری شهرستان یزد، شکوه پارسایی و پایداری، ص 19و20.
  17. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 381.
  18. مرتضی بذرافشان، سید محمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش، ص 42 و 107.
  19. مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج3، ص 478.
  20. حسن اعظام قدسی، خاطرات من، ج1، ص 387
  21. مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطه ایران، ج1، ص 512.
  22. همان.
  23. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، ص 113، 160، 161 و...
  24. توفیق السیف، استبداد ستیزی، ص83.
  25. همان، ص 115.
  26. موسی نجفی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 312.
  27. همان، ص 311.
  28. جهت اطلاع از برخی موارد ر.ک: آقا نجفی قوچانی، سیاحت شرق، ص 329، 460، 519، 524528، 538539 و آقا نجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر...، ص 57.
  29. مرتضی بذرافشان، سید محمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش، ص 106.
  30. شواهد تاریخی بی شماری دال بر این نوع سوء استفاده هاست؛ همانند سوء استفاده از کتاب نائینی که منجر شد ایشان شخصا به جمع آوری کتاب خود بپردازند.
  31. سید محمدکاظم طباطبائی یزدی، تکملة العروة الوثقی، ج 2، ص 5.
  32. عین عبارت ایشان چنین است: «إذا المستفاد من قوله علیه السلام : «فانی قد جعلته حاکما أو قاضیا» کونه ولایة إذ الولایة هی الامارة والسلطنة علی الغیر فی نفسه أو ماله أو أمر من أموره، وهی متحققة فیه».
  33. همان، ص9.
  34. همان، ص7.
  35. همانا منصب قضاوت شکوفه ای است از درخت ریاست عامه ای که برای پیامبر و ائمه ثابت بوده و جانشینی، از آنِ بزرگواران می باشد.
  36. خصوصاً در حاشیه مکاسب، ج 1، ص 4649 مبحث اراضی خراجیه و مبحث جوائزالسلطان، ص 3238.
  37. متن مقبوله چنین است: «انظروا إلی من کان منکم قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا».
  38. سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، تکملة العروة الوثقی، ج 2، ص 67.
  39. همان، ص 7.
  40. عین عبارت سید چنین است: «إذا المستفاد من قوله علیه السلام «فانی قد جعلته حاکما. ..» «کونه ولایة إذ الولایة هی الامارة والسلطنة علی الغیر فی نفسه أو ماله أو أمر من أموره، وهی متحققة فیه» (همان).
  41. همان، ص 323364.
  42. همان، ص 326 و ج 4، ص 226.
  43. سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، العروة الوثقی، ج 1، ص20.

جستارهای وابسته