عملیات بارباروسا: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
{{اصلی|پیمان مولوتوف-ریبنتروپ}} |
{{اصلی|پیمان مولوتوف-ریبنتروپ}} |
||
[[پرونده:Bundesarchiv Bild 183-S52480, Dtsch.-Sowjet. Grenz- u. Freundschaftsvertrag.jpg|بندانگشتی|یوآخیم فن یبنتروپ، وزیر خارجه آلمان در حال امضای پیمان عدم تجاوز با شوروی، استالین و مولوتف ایستاده در پشت]] |
[[پرونده:Bundesarchiv Bild 183-S52480, Dtsch.-Sowjet. Grenz- u. Freundschaftsvertrag.jpg|بندانگشتی|یوآخیم فن یبنتروپ، وزیر خارجه آلمان در حال امضای پیمان عدم تجاوز با شوروی، استالین و مولوتف ایستاده در پشت]] |
||
سیاست خارجی شوروی از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی رو به همکاری بیشتر با سایر کشورها جهت ایجاد «[[امنیت جمعی]]» و برقراری «[[توازن قدرت]]» آورد. با پیشگرفتهشدن سیاست [[مماشات]] توسط قدرتهای غربی در قبال آلمان، طرح امنیت جمعی و توازن قدرت شوروی شکست |
سیاست خارجی شوروی از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی رو به همکاری بیشتر با سایر کشورها جهت ایجاد «[[امنیت جمعی]]» و برقراری «[[توازن قدرت]]» آورد. با پیشگرفتهشدن سیاست [[مماشات]] توسط قدرتهای غربی در قبال آلمان، طرح امنیت جمعی و توازن قدرت شوروی شکست خورد و این کشور وادار شد با آلمان وارد معامله شود. از سوی دیگر، شوروی سعی داشت با تحریک و تقویت آلمان، کشورهای امپریالیستی غربی را به جان یکدیگر بیندازد تا خود در این میانه به توسعهطلبی ادامه دهد. با مشاهده باز گذاشته شدن دست آلمان در مسئله چکسلواکی و عدم دعوت از شوروی به [[توافقنامه مونیخ|کنفرانس مونیخ]] در سال ۱۹۳۸ و با تصور این که لهستان نیز رها خواهد شد، شوروی به تلاش بریتانیا و فرانسه برای دفع خطر آلمان از خود و تشویق آن به توسعه به سمت شرق، مظنون شده و حتی نگران بود در نهایت آلمان و بریتانیا با همدستی یکدیگر جنگی علیه شوروی کمونیست به پا کنند. در طرف دیگر، تضمین استقلال لهستان در ۳۱ ماه مارس سال ۱۹۳۹ توسط بریتانیا، جایگاه آلمان در اروپا را به چالش کشید. همین موضوع محرکی برای آلمان جهت خنثیسازی تهدید شوروی با رسیدن به توافق با آن، برای اجتناب از گرفتاری در جنگ در دو جبهه شد.{{sfn|Gorodetsky|1999|p=۳–۶}} |
||
مذاکرات بین طرفین از ماه آوریل سال ۱۹۳۹ آغاز و با وجود تشدید نسبی تنشها با امضای پیمان عدم مخاصمه بین آلمان و [[لاتویا]]، توافق در کلیات روابط اقتصادی تا ماه ژوئیه حاصل شد. روز ۱۵ اوت، [[گراف فن شولنبرگ]]، سفیر آلمان در مسکو به مولوتف اطلاع داد فن ریبنتروپ، وزیرخارجه آلمان خواهان ملاقاتی در جهت رسیدن به توافقی در برگیرنده منافع دو طرف است. چهار روز بعد مولوتف پیشنویس پیمان عدم تجاوز مورد نظر شوروی را به او ارائه نمود. روز ۲۳ ماه اوت، وزیر خارجه آلمان وارد مسکو شد و با استالین و مولوتف دیدار کرد. توافق نهایی در طی چند ساعت حاصل گردید و با طول زمانی ده ساله روز بعد یعنی ۲۴ ماه اوت به امضا رسید و همان روز علنی گشت.{{sfn|Buttar|2013|p=۲۹–۳۰}} |
مذاکرات بین طرفین از ماه آوریل سال ۱۹۳۹ آغاز و با وجود تشدید نسبی تنشها با امضای پیمان عدم مخاصمه بین آلمان و [[لاتویا]]، توافق در کلیات روابط اقتصادی تا ماه ژوئیه حاصل شد. روز ۱۵ اوت، [[گراف فن شولنبرگ]]، سفیر آلمان در مسکو به مولوتف اطلاع داد فن ریبنتروپ، وزیرخارجه آلمان خواهان ملاقاتی در جهت رسیدن به توافقی در برگیرنده منافع دو طرف است. چهار روز بعد مولوتف پیشنویس پیمان عدم تجاوز مورد نظر شوروی را به او ارائه نمود. روز ۲۳ ماه اوت، وزیر خارجه آلمان وارد مسکو شد و با استالین و مولوتف دیدار کرد. توافق نهایی در طی چند ساعت حاصل گردید و با طول زمانی ده ساله روز بعد یعنی ۲۴ ماه اوت به امضا رسید و همان روز علنی گشت.{{sfn|Buttar|2013|p=۲۹–۳۰}} |
نسخهٔ ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۴
عملیات بارباروسا | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از جبهه شرقی در جنگ جهانی دوم | |||||||
ساعتگرد از بالا سمت چپ: پیشروی سربازان آلمانی در شمال روسیه، یک گروه شعلهافکن آلمانی در شوروی، هواپیماهای شوروی برفراز مواضع نیروهای آلمان در نزدیکی مسکو، اسیران شوروی در حال انتقال به اردوگاههای اسرا، سربازان ارتش سرخ درحال شلیک توپخانه | |||||||
| |||||||
طرفهای درگیر | |||||||
اتحاد جماهیر شوروی | |||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
|
| ||||||
واحدهای درگیر | |||||||
یگانهای نیروهای محور:
|
یگانهای ارتش سرخ:
| ||||||
قوا | |||||||
هنگام آغاز عملیات[۱]: بیش از ۳ میلیون نفر ۳٬۶۰۰ تانک ۲٬۵۰۰ هواگرد جنگی ۷٬۰۰۰ قبضه توپ |
هنگام آغاز عملیات[۱]: بیش از ۵ میلیون نفر ۲۴٬۰۰۰ تانک ۱۹٬۰۰۰ هواگرد جنگی ۹۱٬۰۰۰ قبضه توپ | ||||||
تلفات و خسارات | |||||||
مجموع تلفات نظامی: تفکیک شده
|
مجموع تلفات نظامی: تفکیک شده
|
عملیات بارباروسا (به آلمانی: Unternehmen Barbarossa) که با عنوان تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی نیز شناخته میشود، اسم رمز یورش نیروهای مسلح آلمان و برخی متحدانش در نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که به عنوان بزرگترین و گستردهترین یورش نظامی تاریخ بشریت در روز یکشنبه ۲۲ ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ میلادی آغاز شد.
این عملیات قصد داشت هدف ایدئولوژیک آلمان برای تصرف سرزمینهای غربی شوروی به عنوان فضای حیاتی[یادداشت ۱] و جای دادن نژاد آلمانی در آن را به منصه اجرا بگذارد. هدف آلمانیها از طرح جامع برای شرق بهدستآوردن منابع نفتی قفقاز و همچنین اراضی کشاورزی سرزمینهای مختلف شوروی بود.
در دو سال منتهی به جنگ، دولتهای آلمان و شوروی معاهدات سیاسی و اقتصادی با اهداف راهبردی میان خود به امضاء رساندهبودند.
در پی حصول فراقت از جبهه غربی پس از پیروزی بر فرانسه در ماه مه سال ۱۹۴۰، فرماندهی عالی ورماخت[یادداشت ۲] ماه ژوئیه همان سال آغاز به طرحریزی یک تهاجم به شوروی کرد که در نهایت در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ با صدور فرمان شماره ۲۱ پیشوا نهایی شد. در طول عملیات بارباروسا، حدود سه میلیون نیروی مهاجم (بزرگترین نیروی تهاجمی در تاریخ نظامی) در جبههای بهطول ۲۹۰۰ کیلومتر با قریب به ۶۰۰ هزار خودرو و ۶۲۵ هزار اسب، به اتحاد جماهیر شوروی حملهبردند. این تهاجم نقطه اوج جنگ دوم جهانی بهلحاظ جغرافیایی و نظامی بود.
این عملیات موجب گشوده شدن جبهه شرقی جنگ برای آلمان گردید؛ جبههای که بیشترین شمار نیروها نسبت به هر جبهه دیگری در تاریخ را به خود دید.
در بعد عملیاتی، نیروهای آلمان پیروزیهای قابلتوجهی کسب کرده و برخی از مهمترین مراکز اقتصادی و سیاسی شوروی بهویژه در اوکراین را تصرف کردند و با وجود متحمل شدن تلفاتی سنگین، به دشمن خود مقدار بیشتری تلفات وارد آوردند. نیروهای آلمانی با اجرای تاکتیک بلیتسکریگ و نفوذ برقآسا در اعماق خطوط دفاعی دشمن در مجموع حدود پنج میلیون سرباز ارتش سرخ شوروی را به اسارت گرفتند.
با وجود موفقیتهای اولیه، تهاجم آلمان با گرفتاری به مشکلات عدیده همچون معضلات ترابری و تدارکاتی و کاستیهای عملیاتی، در اواخر سال ۱۹۴۱ با شکست در نبرد مسکو دچار وقفه شد و ضدحمله زمستانی شوروی نیروهای آلمانی را از حومه پایتخت عقب راند. آلمانیها با اطمینان، انتظار فروپاشی سریع ساختار حاکمیت و مقاومت در شوروی را داشتند اما حکومت شوروی و ارتش سرخ با نجات از تهاجم اولیه، دشمن را وارد یک جنگ فرسایشی نمودند؛ جنگی که آلمان به هیچ وجه مهیای آن نبود. نیروهای فرسوده ورماخت با از دست دادن ابتکار عمل، دیگر قادر به رسوخ به عمق سرزمینهای شوروی نبودند و در نهایت متحمل شکست قطعی شدند.
نامگذاری
این عملیات نام فریدریش یکم، پادشاه آلمان و امپراتور مقدس روم (رایش نخست) را که به سبب ریش سرخ «بارباروسا» لقب گرفته بود، بر خود داشت. فریدریش یکم کسی بود که در سال ۱۱۸۹ میلادی و در جریان جنگ صلیبی سوم در راس قوای صلیبی برای بازپسگیری اورشلیم به جنگ مسلمانان به رهبری صلاحالدین ایوبی رفت. هیتلر، پیشوای «رایش سوم» که جنگ خود با شوروی را نوعی جنگ صلیبی این بار علیه بلشویسم تلقی میکرد، لقب فریدریش یکم یعنی «بارباروسا» را بر عملیات تهاجم به شوروی گذاشت.[۳][۴][۵]
پیشزمینه
سابقه تقابل
دولتهای حاکم بر آلمان و روسیه، بدون توجه به ایدئولوژی مسلط بر آنها، با سیاست امپریالیستی و توسعه طلبانه از دیرباز با یکدیگر در تصادم بودند. از این رو، پایان شرایط صلح آمیز اوایل سده بیستم، مستعد یک جرقه بود. این جرقه با ترور ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان و آغاز جنگ جهانی اول زده شد. با آغاز این جنگ، امپراتوری آلمان شکست امپراتوری روسیه را اولویت نخست خود قرار داد و در نهایت موفق به حصول آن شد که با امضای پیمان برست-لیتوفسک آلمان را برای مدت کوتاهی به اهداف سرزمینی خود در شرق نائل آورد.[۶]
روابط آلمان و شوروی
پس از پایان جنگ جهانی اول، با روی کار آمدن کمونیستها در روسیه، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز همان سیاست توسعهطلبانه پیشین را اتخاذ کرد. در نخستین دهه از حاکمیت کمونیستها، این کشور در تلاش بود ایده «انقلاب بلشویکی» خود را به سرتاسر جهان از جمله آلمان صادر کند.[۷] با یک وقفه چند ساله در میانه دهه ۱۹۲۰ میلادی، رهبران شوروی برای مدتی با تغییر سیاست پیشین و توجه بیشتر به مسائل داخلی، سعی داشتند برای پدیدآوری فضایی جهت همزیستی با سایر کشورها، با تحریک همفکران و جمعیت طبقه کارگر در سایر کشورهای غربی با میل کمتری برای صدور انقلاب صرفاً آنها را سرگرم خود نگاه دارند تا تهدیدی از جانب آنها متوجه شوروی نباشد.[۸] در همین زمان، آلمان و شوروی دو پیماننامه با یکدیگر امضا کردند. نخست پیمان راپالو در سال ۱۹۲۲ که طرفین در آن هر گونه ادعای ارضی و مالی نسبت به یکدیگر را مردود دانستند و دوم پیمان برلین در سال ۱۹۲۶ که یک توافق عدم تجاوز و بیطرفی پنج ساله بین دو کشور برقرار کرد. با وجود این که پیمان برلین در سال ۱۹۳۱ برای مدتی مجدداً تمدید شد[۹] اما روابط دو طرف بر اثر واگرایی نظامهای اجتماعی و سیاسی آنها به سرعت به سمت تضاد کشیده میشد و پایدار باقی نمیماند.[۱۰] با به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳ تنش در روابط دو کشور شتاب گرفت. سرکوب کمونیستها در آلمان، انتشار نسخه دوم کتاب نبرد من که در آن هیتلر خواهان توسعه آلمان به جانب شرق شده بود و برابر تلقی کردن کمونیستها با یهودیان همه در این مسئله نقش آفرین بودند. از این رو شوروی برای کنترل خطر آلمان به عنوان بزرگترین تهدید علیه خود، سعی داشت با فرانسه و بریتانیا پیوند قوی ایجاد کند که به هر حال اصرار بر مواردی چون استقرار نیروی ارتش سرخ در کشورهای حوزه بالتیک، چنین اتحادی را غیرممکن ساخت.[۱۱]
پیمان مولوتوف-ریبنتروپ
سیاست خارجی شوروی از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی رو به همکاری بیشتر با سایر کشورها جهت ایجاد «امنیت جمعی» و برقراری «توازن قدرت» آورد. با پیشگرفتهشدن سیاست مماشات توسط قدرتهای غربی در قبال آلمان، طرح امنیت جمعی و توازن قدرت شوروی شکست خورد و این کشور وادار شد با آلمان وارد معامله شود. از سوی دیگر، شوروی سعی داشت با تحریک و تقویت آلمان، کشورهای امپریالیستی غربی را به جان یکدیگر بیندازد تا خود در این میانه به توسعهطلبی ادامه دهد. با مشاهده باز گذاشته شدن دست آلمان در مسئله چکسلواکی و عدم دعوت از شوروی به کنفرانس مونیخ در سال ۱۹۳۸ و با تصور این که لهستان نیز رها خواهد شد، شوروی به تلاش بریتانیا و فرانسه برای دفع خطر آلمان از خود و تشویق آن به توسعه به سمت شرق، مظنون شده و حتی نگران بود در نهایت آلمان و بریتانیا با همدستی یکدیگر جنگی علیه شوروی کمونیست به پا کنند. در طرف دیگر، تضمین استقلال لهستان در ۳۱ ماه مارس سال ۱۹۳۹ توسط بریتانیا، جایگاه آلمان در اروپا را به چالش کشید. همین موضوع محرکی برای آلمان جهت خنثیسازی تهدید شوروی با رسیدن به توافق با آن، برای اجتناب از گرفتاری در جنگ در دو جبهه شد.[۱۲]
مذاکرات بین طرفین از ماه آوریل سال ۱۹۳۹ آغاز و با وجود تشدید نسبی تنشها با امضای پیمان عدم مخاصمه بین آلمان و لاتویا، توافق در کلیات روابط اقتصادی تا ماه ژوئیه حاصل شد. روز ۱۵ اوت، گراف فن شولنبرگ، سفیر آلمان در مسکو به مولوتف اطلاع داد فن ریبنتروپ، وزیرخارجه آلمان خواهان ملاقاتی در جهت رسیدن به توافقی در برگیرنده منافع دو طرف است. چهار روز بعد مولوتف پیشنویس پیمان عدم تجاوز مورد نظر شوروی را به او ارائه نمود. روز ۲۳ ماه اوت، وزیر خارجه آلمان وارد مسکو شد و با استالین و مولوتف دیدار کرد. توافق نهایی در طی چند ساعت حاصل گردید و با طول زمانی ده ساله روز بعد یعنی ۲۴ ماه اوت به امضا رسید و همان روز علنی گشت.[۱۳]
امضای این پیمان که به پیمان مولوتوف-ریبنتروپ معروف شد، ناظران بینالمللی را به تحیر انداخت. پیمانی که با وجود امیال متفاوت منعقد کنندگان آن، با پروتکلهای مخفی علاوهبر لهستان، بخشهای دیگر اروپای شرقی از جمله کشورهای حوزه دریای بالتیک، رومانی و فنلاند را نیز بین دو طرف تقسیم کرد و به آلمان بدون نگرانی از جناح شرقی، امکان تهاجم به لهستان و سپس فرانسه را بخشید. این پیمان همچنین موجب همکاریهای پراهمیت اقتصادی بین دو کشور گردید. با این وجود هر دو طرف کاملاً آگاه بودند که این توافقات چیزی بیش از یک پیوند موقت تا زمانی که منافع آنها را تأمین میکند، نیست و شکی وجود نداشت که آلمان در اولین فرصت برای «نابودی روسیه بلشویکی» چرخشی ضد طرف مقابل خواهد داشت. هیتلر این کنار آمدن با شوروی را ضرورتی ناخوشایند میپنداشت که با همراهی بخت با آلمان، مدت زیادی دوام نخواهد آورد.[۱۴]
شرایط شوروی پیش از آغاز تهاجم آلمان
اوایل سال ۱۹۴۱، شوروی در صحنه روابط بینالمللی شرایط به شدت ضعیف داشت و وضعیت آن در مواجهه با آلمان نسبت به امپراتوری روسیه در سال ۱۹۱۴ بدتر بود. این کشور توسط حلقهای از دشمنان از امپراتوری ژاپن در شرق گرفته تا رومانی و فنلاند در غرب، احاطه شده بود و متحد چندان بااهمیتی نداشت. درحالیکه پس از آغاز جنگ جهانی دوم، در طرف مقابل با سلطه بر بیشتر قاره اروپا از طریق جنگهای مختصری که زیرساختها و جمعیت آن را دست نخورده باقی گذاشته بود، توازن کاملاً به نفع آلمان به نظر میرسید. آلمان عملاً شوروی را منزوی ساخته و ائتلافی از کشورهای اروپایی علیه آن تشکیل داده بود. در این شرایط با وجود این که برنامههای دولت موجب ارتقا زیادی در مدرنسازی اقتصاد شوروی شده بود، اقدامات ظالمانه و جنایتکارانه رژیم کمونیستی همچون فجایع بهپا شده در اوکراین و سایر نقاط که به مرگ ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر در اثر قحطی، کار اجباری و اعدام انجامید، باعث تضعیف حاکمیت و فراهم آمدن وضعیت مستعد تهاجم خارجی گشت. تلفاتی که حاکمیت منحوس استالین در این دوره بر شوروی وارد آورد از زمان جنگ سیساله و شیوع مرگ سیاه در اروپا بیسابقه بود. بدین ترتیب بسیاری از شهروندان شوروی از حکومت این کشور متنفر بودند و تقریباً از هر گونه جایگزینی به عنوان ناجی استقبال میکردند.[۱۵]
انگیزهها، اهداف و دلایل
اهداف ایدئولوژیک
در کتاب نبرد من، آدولف هیتلر، پیشوای آلمان مهمترین وظیفه سیاست خارجی «حکومت مردم[یادداشت ۳]» را امنیت بخشی به بقای نژاد آن میداند و این امر را از طریق برقراری «نسبتی سالم و طبیعی» بر اساس ضروریات حیاتی مردم، بین مقدار جمعیت و رشد آن با گستردگی جغرافیایی و منابعِ سرزمینی که در آن ساکن هستند، میسر میشمارد. به عقیده او ابعاد این سرزمین نه تنها از منظر تأمین مواد غذایی و مواد خام اهمیت دارد بلکه از نظر سیاسی و نظامی نیز مهم است. هیلتر معتقد است آلمان یا باید «قدرت جهانی[یادداشت ۴]» بشود یا اصلاً وجود نداشته باشد. او نسبت جمعیت آلمان به مساحت آن را «حزنانگیز» میخواند که باعث شده این کشور از اهمیتی برخوردار نباشد. هیتلر در ادامه مینویسد اگر مردم آلمان در چنین اراضی محدودی «زندانی» شوند در آینده با «بدبختی» روبهرو خواهند شد. او جنبش ناسیونال سوسیالیست را با به دست آوردن اراضی جدید، ناجی مردم آلمان از نابودی یا به بردگی درآمدن، معرفی مینماید. هیتلر در این راه بازیابی اراضی سال ۱۹۱۴ آلمان و حتی هر دوره دیگری در تاریخ این کشور را کافی نمیبیند. هیتلر توسعه استعماری در سایر قارهها را مشکلگشا نمیبیند و بر لزوم سلطه بر اراضی بیشتر در خاک قاره اروپا تأکید میکند. او در نهایت اذعان میدارد آلمانیها باید نظر به شرق و مشخصا روسیه و کشورهای وابسته هممرز آن بیفکنند.[۱۶]
شکست بریتانیا
پس از آغاز جنگ جهانی دوم، هیتلر معتقد بود میتواند بدون نیاز به تهاجم به این کشور، با بریتانیا از در صلح وارد شده و با آن به توافقی برسد که در آن آلمان بر بدنه اصلی خاک اروپا مسلط میشود و بریتانیا با دست کشیدن از مناطق تحت سلطه آلمان، امپراتوری جهانی خود را حفظ میکند. هیلتر اما دلیل مقاومت و حاضر نبودن بریتانیا به صلح را امید آن به شوروی میدانست و استالین را در حال تحریک این کشور برای ادامه جنگ به دنبال معطل نگاه داشتن آلمان جهت خرید زمان برای خود میدید. بدین رو، به زعم هیتلر از میان برداشتن شوروی امید بریتانیا را نقش بر آب کرده و آلمان را بر اروپا حاکم میکرد.[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱]
مسئله نفت و سایر مواد اولیه
در پی اعمال محاصره دریایی توسط بریتانیا، امکان واردات نفت برای آلمان از طریق دریا از میان رفته و این کشور کاملاً به میدانهای نفتی رومانی با تولیدات محدود که همواره زیر خطر بمبافکنهای دشمن قرار داشت، وابسته شده بود.[یادداشت ۵] با وجود این که فتوحات سال ۱۹۴۰ موقتاً ذخایر نفت آلمان را تقویت کرد، با توجه به این که بار نیاز مناطق اشغالی و متحدان آلمان به نفت نیز بر دوش این کشور افتاده بود، پیشبینی میشد با وجود تولید مقدار قابل توجهی سوخت ترکیبی، این ذخایر تا ماه اکتبر سال ۱۹۴۱ به پایان برسد. از این رو پیشنهاد تهاجم و تسلط سریع بر میدانهای نفتی شوروی در «قفقاز» مطرح شد که اگر صورت نمیگرفت عواقب وخیمی در عملیاتهای نظامی پس از ماه سپتامبر سال ۱۹۴۱ در پی داشت. به این ترتیب، پیروزی برقآسا بر شوروی و سلطه بر منابع نفتی آن یک ضرورت مطلق تلقی میشد.[۲۲][۲۳] از طرفی با بسیج مقدار زیادی از نیروی انسانی آلمان برای مقاصد جنگی، این کشور با کمبود نیروی کار در بخش کشاورزی نیاز شدیدی به واردات مواد غذایی جهت تغذیه ملت خود پیدا کرده بود. با یادآوری شرایط نزدیک به قحطی آلمان در اثر محاصره دریایی بریتانیا در جنگ جهانی اول، رویآوری به شرق مخصوصاً اوکراین، به منظور دستیابی به منابع غذایی اجتناب ناپذیر به نظر میرسید.[۲۴]
به صورت کلی هیتلر میپنداشت غنائم حاصل از فائق آمدن بر شوروی، به آلمان خودبسندگی[یادداشت ۶] خواهد بخشید و این امر امنیت آلمان را تضمین خواهد کرد.[۲۵] از همین رو بسیاری از ژنرالهای آلمانی نیز با وجود این که عملیات بارباروسا را به عنوان تهاجم غیر مستقیم به بریتانیا زیر سؤال میبردند، مشتاق مصون ساختن رایش سوم از محاصره به این طریق بودند.[۲۶]
سایر دلایل
از جمله دلایل دیگری که تاریخنگاران برای تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی در جریان عملیات بارباروسا ذکر کردهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تمایل تاریخی روسها به برقراری هژمونی در مناطق بالتیک و بالکان که هماینک در حال تأمین منابع حیاتی برای پیشبرد اقتصاد آلمان بودند
- درگیری ایدئولوژیک حزب ناسیونال سوسیالیست حاکم بر آلمان و حزب کمونیست حاکم بر شوروی
- نگرانی از ورود نهایی ایالات متحده به جنگ و در نتیجه ترغیب شوروی به حمله به آلمان
- تهدید حاصل از نیروهای در حال تجمیع ارتش سرخ در مرز جدید میان دو کشور با دربرگرفتن آرایشها و یگانهای ویژه عملیاتهای تهاجمی
- رشد روزافزون تولیدات تسلیحاتی و گسترش پرشتاب ارتش سرخ و در نتیجه تغییر سریع توازن قدرت نظامی به نفع شوروی
- پیشدستی آلمان در امر تهاجم قبل از تهاجم احتمالی شوروی و کشاندن این جنگ اجتنابناپذیر به خاک طرف مقابل[۲۷]
- حفظ ابتکار عمل در قاره اروپا پیش از آن که ایالات متحده وارد جنگ شود
- به چالش کشیدن قدرت هوایی و دریایی بریتانیا و ایالات متحده
- از بین بردن طبقه یهودی-بلشویکی حاکم بر شوروی[۲۸]
نیروهای طرفین
آلمان
قدرت حقیقی آلمان در نیروی زمینی آن بود.[۲۹] شمار نیروی انسانی این نیرو از زمان به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست در سال ۱۹۳۳، از ۱۱۵ هزار نفر به ۳٫۸ میلیون رسیده بود.[۳۰] با وجود از بین رفتن مقدار زیادی از تجهیزات آلمانی (بسیاری منسوخ)، نبردهای پیشین تلفات نسبتاً سبکی (حدودا شصت هزار کشته[۲۹][یادداشت ۷]) به این نیرو وارد آورده و آن را دست نخورده باقی گذاشته بود. از این رو نیروی زمینی آلمان تا پیش از آغاز عملیات بارباروسا جهت تأمین نیروی کار بسیار مورد نیاز صنعت تسلیحات، کاملاً بسیج نشده بود.[۳۱] این نیرو با برتریهای خیره کننده در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ در اوج قدرت خود به نظر میرسید[۳۲] و اروپا را از مدار شمالگان در شمال تا بوردو در جنوب و از کانال مانش در غرب تا رود بوگ در شرق تحت استیلای خود داشت[۳۳]. آدولف هیتلر، پیشوای آلمان از جانب این نیرو و سایر نیروهای مسلح رایش سوم پشتیبانی زیادی برای بازیابی اقتدار و افتخار پیشین آلمان دریافت میکرد.[۳۴]
آلمانیها در فاصله بین دو جنگ دکترین نظامی «بلیتسکریگ[یادداشت ۸]» را توسعه داده بودند که از دکترینهای قدیمیتر "رزم متحرک[یادداشت ۹]" و "رزم ترکیبی[یادداشت ۱۰]" در نیروی زمینی پروس اقتباس شده بود.[۳۵] در این روش تجهیزات متحرک رزمی با حمله متمرکز به بخشهای کوچکی از خط مقدم، خطوط دشمن را شکسته و خود را به پشت این نیروها میرساندند و سپس با برهم زدن مسیر تدارکات و فرماندهی آنها، بخش بزرگی از نیروهای دشمن را به محاصره درمیآمدند. به دنبال آن نیروهای پیادهنظام یگانهای در محاصره را منهدم میکرد.[۳۲] در این دکترین نظامی یگانهای بزرگ زرهی، اسکادرانهای بمبافکنهای شیرجهای، آتشبارهای توپخانه و پیادهنظام سنتی به عنوان مکمل یکدیگر عمل مینمودند و میدان نبرد را به سلطه خود درمیآوردند.[۳۵] استفاده گسترده از حملات یگانهای هوایی در جریان پشتیبانی هوایی نزدیک نقشی کلیدی در موفقیت تاکتیک بلیتسکریگ داشت [۳۶] به هر حال همانند تجربههایی در نبردهای جبهه غربی، گاهی ممکن بود با تأخیر پیادهنظام در پیشروی برای بستن حلقه محاصره، نیروهای دشمن موفق به گریز از آن شوند. این مسئله در اثر ناکافی بودن همیشگی تجهیزات موتوری نیروهای پیادهنظام آلمانی بروز مینمود؛ چرا که معمولاً تنها بخش کوچکی از آنها به تجهیزات موتوری دسترسی داشتند و اکثریت گستردهای از قوای نیروی زمینی آلمان را پیادهنظام با یگانهای اسبکشنده توپخانه و تدارکات تشکیل میدادند.[۳۲]
با توجه به اهمیت حیاتی نیروهای زرهی در دکترین تهاجمی آلمان، پیش از آغاز عملیات بارباروسا، آلمانیها با کاهش تعداد تانکهای هر یگان، تعداد بیشتری یگان زرهی ایجاد نمودند.[۳۷] با وجود رشد بیش از دو برابری تولید از ۲۲۰۰ دستگاه در سال به ۵۲۰۰ دستگاه در سال[۳۸]، نسبت افزایش دوازده لشکر زرهی به بیست و چهار لشکر زرهی با مقدار افزایش تعداد تانکها در ورماخت همخوانی نداشت و باعث کاهش میانگین تعداد تانکهای هر لشکر زرهی از نزدیک به ۳۰۰ دستگاه در سال ۱۹۴۰، به کمتر از ۱۶۰ دستگاه در هنگام آغاز عملیات بارباروسا شد.[۳۹] از طرفی این اقدام بسیاری از وسایل نقلیه موتوری پیادهنظام را از آنها گرفت و به نیروهای زرهی بخشید.[۴۰]
بر خلاف افسران ارتش سرخ شوروی، تمامی ردههای افسران آلمانی آموزش دیده بودند تا به ابتکار خود دست به عمل بزنند و هنگام عدم دریافت فرمان از ردههای بالاتر با تفکرات خود به مسیر ادامه دهند. فرماندهان عالیرتبه آلمانی با ایجاد فضای ابتکار، هیچگاه یا بسیار اندک در کار زیر دستان خود دخالت میکردند مگر این که اشتباه یا اتفاق بزرگی روی داده باشد. اقدام مستقلانه در چارچوب کلی برنامه در دکترین تاکتیکی نیروهای مسلح آلمان با عنوان "تاکتیکهای ماموریت[یادداشت ۱۱]" مسئلهای پذیرفتهشده و پسندیده به حساب میآمد.[۴۱]
آلمان در مجموع برای عملیات بارباروسا، ۱۵۱ لشکر شامل ۱۹ لشکر زرهی و ۱۵ لشکر پیادهنظام موتوریزه را در مناطق شرقی متمرکز کرد. به عنوان نیروهای متحد یا متفق آلمان، فنلاند با ۱۴ لشکر و رومانی نیز با ۴ لشکر و شش تیپ با پشتیبانی ۹ لشکر و دو تیپ دیگر، در عملیات بارباروسا حضور داشتند.[۴۲] در ابتدا دو لشکر نیز توسط اسلواکی جهت حضور در این عملیات ارائه گشته بود.[۴۳] هدایت تمامی نیروهای محور در اختیار فرماندهی عالی نیروی زمینی آلمان بود. این نیروها در مجموع مقداری بالغ بر ۳۳۵۰ تانک و ۷۲۰۰ قبضه توپ در اختیار داشتند. تعداد اندکی از یگانهای پیادهنظام موتوریزه لشکرهای زرهی آلمانی به نفربرهای زرهی نیز مجهز شده بودند.[۴۴] ورماخت جنگ را مجموعاً ۶۰۰ هزار وسیله موتوری آغاز کرد که تعداد زیادی از آنها ساخت چک و فرانسه بودند. علاوه بر این قریب به ۶۲۵ هزار اسب نیز برای کشیدن موارد مختلف از جمله قطعات توپخانه به کار گرفته شده بود.[۴۵]
نزدیک به ۲۷۷۰ فروند هواگرد نیز برای این عملیات در نظر گرفته شده بود. شصت و پنج درصد از این هواگردها در خط مقدم مستقر بودند. با وجود این که لوفتوافه که از شهرت والایی همانند نیروی زمینی آلمان برخوردار بود[۴۶] و مجهزترین قوه نیروهای مسلح آلمان به حساب میآمد اما برنامه تسلیحاتی آن با هدف سال ۱۹۴۲ تنظیم شده بود.[۳۳] درحالیکه هواگردهای مسرشمیت باف ۱۰۹اف جنگندههای فوقالعادهای بودند، مابقی انواع مدلهای نیروی هوایی آلمان به سرعت رو به کهنگی میرفتند. بدین شکل، هواگردهای دورنیه دو ۱۷ و یونکرس یو ۸۸ به عنوان بمبافکنهای اصلی و هواگرد یونکرس یو ۵۲ به عنوان هواگرد عمده ترابری این نیرو از برد و ظرفیت بارگیری کافی برخوردار نبودند.[۴۷] به هر صورت در مقابل جنگندههای منسوخ و قدیمی شوروی در سال ۱۹۴۱، این هواگردها همچنان مؤثر واقع میشدند. بمبافکن شیرجهای نامدار یونکرس یو ۸۷ اشتوکا با دقت هدفگیری بسیار بالا، یکی از موثرترین هواگردهای لوفتوافه به حساب میآمد.[۴۸] لوفتوافه در سال ۱۹۴۱، با توجه به عملیات هوایی بر فراز بریتانیا، قریب به ۲۰۰ بمبافکن کمتر از از فصل بهار پیشین در اختیار داشت. با توجه به این کمبودها و استفاده از فرودگاههای آنیساخت در خط مقدم، کار ایجاد برتری هوایی مؤثر و حملات تهاجمی برای خلبانان در اراضی گسترده مانند روسیه بسیار سخت بود. در حقیقت، لوفتوافه با این تجهیزات یک نیروی هوایی تاکتیکی با قابلیت حمایت از عملیاتهای تهاجمی زمینی کوتاهمدت به حساب میآمد و توانایی انجام عملیات هوایی عمیق را نداشت.[۴۷] در همین حال همان عملیاتهای تاکتیکی لوفتوافه که در جنگ داخلی اسپانیا کشف و آزمایش شده بودند، با پشتیبانی هوایی نزدیک از نیروی زمینی، با تأکید بر هواگردهای تهاجمی و بمبافکنهای تاکتیکی متوسط دوموتوره، نقش پررنگی در دکترین تهاجمی آلمان و حصول پیروزیهای پیشین این کشور داشت.[۳۶]
در مجموع به صورت کلی با باقی گذاشته شدن ۵۵ لشکر و ۱۵۰۰ هواگرد در مناطق دیگر، ۷۳.۶ درصد از نیروی زمینی و ۵۸.۳ درصد از نیروی هوایی آلمان در هنگام آغاز عملیات بارباروسا بدین منظور بهکارگرفته شدند.[۴۹]
شوروی
با این حال که بر روی کاغذ، ارتش سرخ بزرگترین و مجهزترین ارتش جهان به حساب میآمد، پیشینه پر نوسان و عملکرد آن در تعدادی از جنگهای کوچک باعث شدهبود بسیاری از تحلیلگران توانمندی نظامی اندکی برای آن فرض کنند. پاکسازی بزرگ در سال ۱۹۳۷ رده افسران شوروی را مضمحل کرده و تعداد آنها را از بیش صدهزار نفر به نصف کاهش داد[۵۰] و ارتش سرخ را به یک «ببر کاغذی» بدل ساخت. این نیرو با وجود بزرگی در اندازه، دیگر فاقد مهارت و ساختار اداری لازم جهت مدیریت تحرکات پیچیده بود. بدین ترتیب تهاجم بینظم شوروی به لهستان و صحنه مواجهه ارتش سرخ و نیروهای فنلاندی در جنگ زمستان شاهد شکستهای متعدد حیرتآوری برای این کشور بود.[۵۱] به هر صورت، درگیریهای مرزی با امپراتوری ژاپن در شرق دور تجربههای ارزشمندی از اجرای نبرد زرهی نصیب برخی فرماندهان ارتش سرخ ساخت.[۵۲] و مشاهده موفقیت خیرهکننده نیروهای زرهی آلمان در تهاجم به فرانسه، فرماندهی عالی ارتش سرخ را وادار به ملاحظاتی نسبت به کاستیها نمود. اقدام برای مدرنسازی در سال ۱۹۴۰ با چرخش ناگهانی در مسیر آغاز شده از سال ۱۹۳۷، موجب نابسامانی و سردرگمی گسترده گردید.[۵۳]
پاکسازی بزرگ علاوه بر افراد، افکار آنها را نیز مورد هدف قرار داد. هنگامی که میخائیل توخاچفسکی، بانی نظریه «عملیات در عمق»[یادداشت ۱۲] از صحنه حذف شد، تمامی آرا و اقدامات او در پیشبرد ارتش سرخ به سمت یک نیروی مکانیزه مدرن نیز با عنوان «ایدههای امپریالیستی بورژوازی که با رویکردی مکانیکی تجهیزات را بیش از اندازه بزرگ کرده و انسانها را کوچک میکند» از میان رفت. افسرانی نیز که زیر نظر توخاچفسکی آموزش دیده بودند و ممکن بود بتوانند اصلاحات جدید را راهبری کنند، همگی پاکسازی شدند. اطاعت حزبی در نیروهای مسلح جای هر ملاحظه دیگری را گرفته و ارتش سرخ پر از افراد «بله قربان گو» شده بود که نه آموزش لازم را جهت اجرای اصلاحات دیده بودند و نه قابلیت فردی لازم جهت طرحریزی و اقدام مستقلانه داشتند و از ترس تشکیک در وفاداریشان هر فرمان مخربی را اجرا میکردند. این افراد از درگیر شدن در اصلاحات واهمه داشتند چرا که میترسیدند ورق مجدداً بازگردد و حامیان اصلاحات دوباره برچسب ضدانقلابی بخورند.[۵۴]
شوروی در ضمن برنامههای پنجساله، از سال ۱۹۲۸ شروع به نوسازی ارتش خود نموده بود. این ارتش تا سال ۱۹۳۵ ده هزار تانک در اختیار داشت که آن را به قدرتمندترین ارتشهای جهان مشابه ساخته بود. تابستان سال ۱۹۴۰، نخستین نیروهای مکانیزه در قالب ۹ سپاه دوباره در ارتش سرخ پدیدار گشتند و ۲۰ سپاه دیگر در ماههای فوریه و مارس سال بعد به آنها اضافه شدند. مکانیزهسازی گسترده و مجدد این نیرو به اندازهای سریع بود که تجهیزات و نفرات لازم برای آن تا هنگام آغاز جنگ مهیا نشد. اغلب ادوات زرهی ارتش سرخ از انواع قدیمی و تعداد بسیاری از آنها نیازمند صورتی از تعمیرات بودند. از مجموع قریب به ۲۴ هزار تانک ارتش سرخ در ماه ژوئن سال ۱۹۴۱، تنها اندکی بیش از ۱۸۰۰ دستگاه شامل تانکهای جدید کیوی و تی-۳۴ میشد. همین تعداد نیز با خدمهای با آموزش اندک و بدون ذخایر کافی سوخت و مهمات بودند.[۵۵] یکی از کاستیهای سازمانی نیروی زمینی ارتش سرخ نبود یگانهای معادل گروههای زرهی یا ارتشهای زرهی آلمانی قادر به انجام عملیاتهای ادامهدار در عمق اراضی تحت سلطه دشمن بود. بزرگترین آرایش زرهی ارتش سرخ سپاه مکانیزه با ساختاری خشک و انعطافناپذیر با تعداد بیش از اندازهای تانک بود که با تشکیل عجولانه در سال ۱۹۴۰ از پشتیبانی کافی نیز برخوردار نبود. پراکندگی این سپاههای مکانیزه در اثر استقرار بد آنها در مناطق مختلف بدون داشتن ارتباطی مؤثر با یکدیگر، امکان اجرای عملیاتهای تعیینکننده تهاجمی بر اساس طرح دفاعی شوروی را از آنها گرفته[۵۶] و فرماندهی و آموزش ضعیف نیروها شرایط را وخیمتر ساخته بود.[۵۷]
گونه | برنامهریزیشده | در واقع |
---|---|---|
تانکهای سنگین کیوی | ۳۵۲۸ | ۵۰۸ |
تانک متوسط تی-۳۴ | ۱۱۷۶۰ | ۹۶۷ |
تانک سبک تی-۲۸ | – | ۵۰۰ |
تانکهای سبک بیتی | ۷۸۴۰ | ۶۰۰۰ |
تانک سبک تی-۲۶ | ۵۸۸۰ | ۱۱۰۰۰ |
تانکهای شناسایی تی-۳۷/۳۸/۴۰ | ۴۷۶ | ۴۲۲۲ |
مجموع | ۲۹۴۸۴ | ۲۳۱۹۷ |
خودروی زرهی | ۷۴۴۸ | ۴۸۱۹ |
سایر رستههای نیروی زمینی نیز شرایط نگران کننده مشابهی داشتند. لشکرهای پیادهنظام بیسازمان و رنجور از کمبود تدارکات و ادوات ارتباطی بودند.[۵۹] بخش قابل توجهی از ادوات و تجهیزات موجود در انبارهای ارتش سرخ، در ربع نخست سده بیستم میلادی تولید شده بود.[۶۰] این نیروها نیز دقیقاً همانند همنوعان آلمانی خود با افزایش تعداد یگانهای زرهی و مکانیزه، خودروها و کامیونهای خود را برای اعطا به یگانهای تازه، از دست دادند تا در بسیاری موارد خود کاملاً غیر متحرک شوند. یکی از معدود تصمیمات هوشیارانهای که رهبران ارتش سرخ در دوره پیش از جنگ گرفتند تشکیل یگانهای متعدد با با توان رزمی ناقص به جای تعداد اندکی یگان با توان رزمی کامل بود. این تصمیم باعث شد افسران بیتجربه و بیکفایتی که در اثر پاکسازی بزرگ در جایگاهی بالاتر از مهارت و شایستگی خود قرار گرفته بودند به جای پایین آوردن کیفیت فرماندهی در سطح تاکتیکی به ستاد لشکرها و سپاههای تازه ایجاد شده منتقل گردند.[۶۱]
با وجود این که نیروی هوایی شوروی بزرگترین نیروی هوایی جهان به حساب میآمد، هشتاد درصد از مجموع ۱۹۶۰۰ فروند هواگرد آن از مدلهای قدیمی و فرسوده شامل بودند. با این وجود مدلهای جدیدتر هواگردهای شوروی[یادداشت ۱۳] از بهار سال ۱۹۴۱ پا به عرصه گذاشته بودند که این مسئله نیروی هوایی شوروی را به مخلوطی از تجهیزات قدیمی و جدید بدل ساخته بود. هنگام آغاز جنگ قریب به ۷۱۰۰ فروند از همه هواگردها در مناطق مرزی قرار داشتند اما تنها نزدیک به ۶ هزار خدمه آموزشدیده برای به پرواز درآوردن آنها در اختیار بود. هنگام آغاز تهاجم آلمان تجربه بسیاری از خلبانان خط مقدم شوروی در استفاده از هواگرد خود تنها در حد چند ساعت بود.[۶۳] شوروی نخستین کشوری بود که در دهه ۱۹۳۰ میلادی، نیروی بزرگی با بیش از ۸۰۰ بمبافکن راهبردی ایجاد نموده بود اما به شکل مشابهی این بمبافکنها نیز هنگام آغاز جنگ با آلمان منسوخ شده بودند و مشکلات عدیده دیگری داشتند.[۳۶] یگانهای نیروی هوایی نیز مانند قوای مکانیزه، از وحدت فرماندهی لازم برخوردار نبودند و شرایط آشفته سازمانی آنها هماهنگی عملیاتی را دشوار میکرد.[۶۴] دکترین هوایی شوروی همانند آلمان اما به شکل کمتر توسعه یافته، در مقیاس تاکتیکی تهاجمی و در مقیاس راهبردی تدافعی بود. در این نیرو بر خلاف لوفتوافه، تقریباً هیچ بمبافکن شیرجهای وجود نداشت؛ از این رو تأکید بر هواگردهای تهاجمی بود.[۶۵]
آمادهسازی آلمان
پس از پیروزی بر فرانسه، ۲۱ ماه ژوئیه سال ۱۹۴۰، هیتلر خواهان آغاز تهاجم به شوروی از پائیز همان سال شد که با مخالفت فرماندهان نیروهای مسلح مواجه گشت. در پی این اختلاف نظر و ضعف و تأخیر تدارکاتی، هیتلر مجاب شد عملیات را به تعویق بیندازد[۶۶] و دستور در اولویت قرار گرفتن گسترش ظرفیت ریلی در مناطق شرقی را بدهد.[۶۷]
برنامهریزی اولیه با تحقیقات ستاد سرهنگ دوم ابرهارد کینتسل در سازمان اطلاعات نظامی «ارتشهای خارجی شرق» در ارتباط با توان ارتش سرخ آغاز شد.[۲۶] طبیعت بسته اتحاد جماهیر شوروی مانعی در مسیر برنامهریزی ایجاد کرده بود و امکان کاوش اراضی داخلی شوروی را توسط آلمانیها نفی میکرد. در این حال، سرزمینهای تازه اشغال شده شوروی در اروپای شرقی، تعداد زیادی افراد محلی در خود داشت که در همدلی با آلمان یا در دشمنی با شوروی اطلاعات تاکتیکی دقیقی از نواحی مرزی در اختیار سرویسهای اطلاعاتی آلمانی قرار دادند.[۶۸]
ماه ژوئیه سال ۱۹۴۰، ارتشبد فرانتس هالدر، رئیس ستاد کل نیروی زمینی آلمان، به سپهبد گئورگ فن کوشلر، فرمانده ارتش هجدهم و اریش مارکس، رئیس ستاد این ارتش دستور داد طرحریزی یک عملیات تهاجمی با تأکید بر محور مسکو علیه شوروی را آغاز کنند. مارکس طرح خود را پنج روز بعد تحت عنوان «پیشنویس عملیاتی شرق[یادداشت ۱۴]» تکمیل کرد. او به صورت کلی، نیروهای مهاجم را در دو بدنه اصلی در شمال و جنوب منطقه مردابی پریپیات با هدف نهایی مسکو تقسیم نموده بود. طرح مارکس شامل سه مرحله:
- پیشروی سه هفتهای تا رودهای دوینا و دنیپر به طول ۴۰۰ کیلومتر
- توقف تدارکاتی دو تا چهار هفتهای با امکان پیشروی ۱۶۰ کیلومتری دیگر
- پیشروی نهایی سه تا شش هفتهای به سمت لنینگراد، مسکو و عمق اوکراین
میشد. با فرض پیروزی در جنگ در مرحله سوم، در قالب مرحله چهارم، ماه آخر نیز صرف مرتبسازی جبهه و برقراری استحکامات دفاعی زمستانی در طول رود ولگا میگردید.[۶۹] مأموریت اصلی نیروی زمینی در طرح مارکس، انهدام نیروهای ارتش سرخ بود. این طرح بیش از آنکه بر برتری عددی اندک مهاجمان تأکید بورزد، بر مزیت آموزشی، تجربی و کیفیت تسلیحاتی آنها تکیه داشت.[۷۰]
هیتلر که خواهان ورود فرماندهی عالی ورماخت در این موضوع بود، ۲۹ ژوئیه، از سپهبد آلفرد یودل، رئیس ستاد عملیاتهای ورماخت، خواست طرحی در این رابطه ارائه کند. سرهنگ دوم برنارد فن لوسبرگ طرحی به ابتکار خود و مقداری مشارکت یودل، از جانب فرماندهی عالی ورماخت آماده ساخت. او در این طرح رومانی را بیشتر دخیل ساخته و دفاع شدیدی از جانب شوروی در خط مقدم پیشبینی نموده بود. فرض طرح فرماندهیهای عالی ورماخت و نیروی زمینی هر دو بر انهدام بخش عمده نیروهای شوروی در مرحله نخست عملیات و تأکید بر مسکو، پایتخت شوروی قرار گرفته بود.[۷۱]
سوم سپتامبر، هالدر ضمن برگزیدن فریدریش پائولوس به عنوان معاون رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی نیروی زمینی، وظیفه اختلافزدایی از فرماندهیهای عالی ورماخت و نیروی زمینی و توسعه بیشتر طرح مارکس را به او محول ساخت. پائولوس با اتکا به گزارشهای اطلاعاتی ستاد ارتشهای خارجی شرق، از نظر هیتلر مبنی بر عدم نیاز به بهکارگیری بیش از ۱۲۸ لشکر برای شکست روسیه حمایت میکرد.[۷۲] او طرح نهایی خود را تحت عنوان «بنیانهای عملیات روسیه» در پایان ماه اکتبر ارائه نمود.[۷۳]
هیتلر چهاردهم نوامبر، دستور به احداث یک قرارگاه میدانی برای این عملیات در جنگلهای پروس شرقی در نزدیکی راستنبورگ داد که در نهایت آشیانه گرگ نام گرفت.[۷۴] مقر فرماندهی عالی نیروی زمینی نیز در ماوروالت در نظر گرفته شد.[۷۵]
فیلدمارشال والتر فن براوخیچ، فرمانده نیروی زمینی و ارتشبد هالدر خلاصهای از نتایج شبیهسازیهای عملیاتی را سوم دسامبر به هیتلر ارائه کردند که ضمن تأکید بر این مسئله که برای او «مسکو خیلی مهم نیست»، طرح پایه مورد تأیید هیتلر قرار گرفت. هیتلر همچنین بر به محاصره درآوردن نیروهای دشمن در منطقه بالتیک و لزوم تأمین نیروی کافی برای گروه ارتش مرکز جهت امکان چرخش بخش بزرگی از آن به جانب شمال تأکید نمود.[۷۶]
در دیدی واقعبینانهتر، احتمال پدیداری مشکلات تدارکاتی و موضوع گستردگی اراضی عملیاتی نیز در نظر گرفته شده بود و بدین منظور هالدر از تمامی نیروها خواست در همکاری با یکدیگر اقدام به حل این مسائل کنند.[۶۸] انجام شبیهسازهای دیگر این مسئله را روشن ساخت که اگر توان نظامی شوروی پیش از آن از بین نرود، وضعیت بد زیرساختی مناطق شرقی خط دوینا-دنیپر امکان موفقیت را حتی در مواجهه با مقاومت ضعیف، از نیروهای آلمانی خواهد گرفت.[۷۷] از این رو ورماخت یا باید یک پیروزی سریع به دست میآورد یا کلا شکست میخورد[۷۸] و این اساساً جنگ با شوروی را برای آلمان به یک قمار همه یا هیچ بدل ساخته بود.[۷۹]
پیشنویس اولیه فرمان شماره ۲۱ پیشوا در ارتباط با عملیات بارباروسا، دوازدهم دسامبر توسط فن لوسبرگ نوشته شد و لوفتوافه جزئیات خود را در شانزدهم همان ماه بدان افزود. دو روز بعد در هجدهم ماه دسامبر سال ۱۹۴۰، هیتلر با صدور رسمی این فرمان به تشریح مواردی همچون اهداف جغرافیایی متعدد عملیات و نحوه عملکرد متحدان آلمان پرداخت. او در این فرمان هدف نهایی عملیات را انهدام توان نظامی شوروی دانست و پانزدهم ماه مه سال ۱۹۴۱ را مهلت نهایی انجام باقیمانده آمادهسازیها مشخص ساخت. فرماندهی عالی نیروی زمینی ۳۱ ژانویه سال ۱۹۴۱ فرمان عملیاتی خود را تحت عنوان «فرمان استقرار شرق» صادر کرد. این فرمان به جزئیات طرح عملیاتی پرداخته بود. دستورالعمل این فرمان عملیاتی بدون این که مسکو را هدف اصلی گروه ارتش مرکز بداند، شکسته شدن مقاومت در شمال روسیه را لازمه معطوف شدن توجه این نیرو به مسکو دانسته بود. لوفتوافه نیز طرح برنامه عملیاتی خود را ۲۰ فوریه به پایان رساند. مطابق دکترین اصلی رزمی نیروی هوایی آلمان، در این عملیات برتری هوایی اولویت نخست قرار داده شده بود.[۸۰]
در نهایت آخر ماه آوریل، هیتلر زمان رسمی آغاز عملیات بارباروسا را ۲۲ ژوئن تعیین نمود. از جمله عواملی که سبب شد آغاز عملیات از ۱۵ مه به ۲۲ ژوئن به تعویق بیفتد عدم اتمام تمهیدات تدارکاتی و زمستان نامعمول پر بارشی بود که باعث طغیان رودخانههای مرکز اروپا شد. از طرفی اگر عملیات زودتر آغاز میشد به راسپوتیتسا، فصل بارندگی برمیخورد که راهها را بلااستفاده مینمود. البته عدهای از تاریخنگاران نیز دلیل اصلی این تأخیر را تهاجم نیروهای آلمانی به بالکان (یوگسلاوی و یونان) دانستهاند.[۸۱][۴۳]
در بعد پیشبینی عملیاتی برنامهریزان آلمانی از اثر پاکسازی استالین در شرایط، تواناییها و روحیه نظامیان شوروی آگاهی داشتند و سرویسهای اطلاعاتی آلمانی ساختار فرماندهی و پشتیبانی شوروی را حجیم و دست و پاگیر، واکنش آن به حوادث را کند و غیر آماده برای انطباق با تغییرات سریع شرایط تاکتیکی برآورد کرده بودند.[۸۲] سپهبد ارنست-آگوست کوسترینگ، فرستاده نظامی آلمان در مسکو، نیز در گزارش خود پیشبینی کرد چهار سال زمان خواهد برد تا ارتش سرخ پس از پاکسازی، شرایط مناسب خود را بازیابد. هیتلر به استناد این برآوردها و علم بر شرایط آشفته ارتش سرخ، گمان میبرد ورماخت خواهد توانست تا پایان تابستان سال ۱۹۴۱ دشمن را به زانو درآورد.[۸۳] او و سران ورماخت جنگ با شوروی را سریع و آسان میپنداشتند اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۴۰، فن براوخیچ اعلام کرد که این عملیات یک «مبارزه سنگین مرزی» به طول چهار هفته خواهد بود و پس از آن در مقابل «مقاومتی ضعیف» مابقی شوروی به اشغال درخواهد آمد.[۸۴]
آمادهسازی شوروی
ماه اوت سال ۱۹۳۹، استالین خطاب به شورای پولیتبورو، مسئله احتمال تقابل با آلمان در صورت پیروزی آن کشور بر لهستان، فرانسه و انگلستان، را محتمل دانست و ضمن تأیید خطر نسبی، وقوع بسیار نزدیک آن را رد و با فرض تضعیف آلمان پس این جنگها و مشغول بودن آن به تجدید قوا، وقوع آن را دست کم پس از بیش یک دهه پیشبینی نمود.[۸۵] استالین معتقد بود آلمان منابع کافی برای جنگ در دو جبهه را در اختیار ندارد و هیتلر چنین ریسکی نخواهد کرد.[۸۶] در همین حال، امیدوار بود آلمان در باتلاق جنگ فرسایشی در فرانسه گرفتار شود.[۳۳]
پس از پایان جنگ با لهستان و فنلاند، نهم ماه مه سال ۱۹۴۰، ارتش شرخ شروع به پایان دادن به بسیج عمومی نیروهای ذخیره کرد. در این اقدام قریب به ۶۸۶ هزار نفر از مجموع ۳٫۲ میلیون سرباز ارتش سرخ از خدمت مرخص شدند. این مسئله نشانگر آن است که شوروی دست کم در مراحل آغازین جنگ جهانی دوم هیچ برنامه عمدهای جهت اقدام پیشدستانه علیه آلمان نداشتهاست.[۸۷] از این رو، استالین پیشنهاد تیموشنکو و ژوکوف در میانه ماه مه سال ۱۹۴۱ برای حمله پیشدستانه را نیز رد کرد.[۸۸]
پیروزی درخشان آلمان بر فرانسه موجب پدیداری احساس خطر در رهبران شوروی گردید تا با بازگرداندن طرح مرخص کردن عده زیادی از سربازان، از بیست و دوم ماه مه سال ۱۹۴۰ مجدداً فرمان به بسیج عمومی بدهند.[۸۹] شوروی تلاش کرد با اشغال شرق لهستان و کشورهای حوزه بالتیک، یک منطقه حائل بین خود و آلمان ایجاد کند. بدین ترتیب از ماه ژوئیه همان سال، ستاد کل ارتش سرخ شروع به تنظیم برنامههای جدیدی بر اساس تعیین آلمان به عنوان خطرناکترین تهدید و محور شمال رود پریپیات به عنوان محملترین مسیر تهاجم آلمانیها کرد. به هر حال، استالین با مخالفت با این فرضیه، ماه اکتبر همان سال از ستاد کل ارتش سرخ خواست طرح جدیدی بر اساس فرض تهاجم آلمان از محور جنوب رود پریپیات به منطقه اقتصادی حیاتی اوکراین طرحریزی کند.[۹۰] چهاردهم ژانویه سال ۱۹۴۱، گئورگی ژوکوف به فرمان استالین به عنوان رئیس ستاد ارتش سرخ برگزیده شد. در طرح جدیدی که توسط او در طول ماه آوریل تهیه شد، شوروی ۳۴۴ لشکر با مجموعاً ۷٫۸۵ میلیون سرباز ایجاد میکرد که ۶٫۵ میلیون نفر از آنها در مقابل آلمانیها قرار میگرفتند. طرح ژوکوف نیز مانند طرح پیشین، بر حفظ خط مرزی با دفاع فعالانه تأکید داشت و دنباله آن را ضد حملات در نظرگرفته بود. در طرح او به تانکهای آلمانی اجازه داده میشد که به مناطق شرقی نفوذ کنند و سپس هر سرنیزه زرهی به تنهایی منهدم میشد. طرح ژوکوف تحت عنوان «طرح دفاع از مرزهای کشور» ماه پیش از آغاز عملیات بارباروسا ارائه و به نیروها ابلاغ شد.[۹۱]
طرح مورد نظر با وجود این که از منظر راهبردی حالتی تدافعی داشت اما ذاتاً از طبیعتی تهاجمی برخوردار بود. در نهایت بر اساس این طرح و طرح بسیج مرتبط به آن، شوروی ۲۳۷ لشکر از مجموع ۳۰۳ لشکر خود را در سه منطقه ویژه دفاعی در غرب و یک ارتش میدانی مجزا مستقر میساخت؛ که در صورت آغاز جنگ چهار جبهه را تشکیل میدادند. پنج ارتش نیز که در نهایت شامل ۵۷ لشکر میشدند و در اختیار فرماندهی عالی قرار داشتند، در طول رودهای دوینا و دنیپر مستقر میگشتند. به هر صورت مشکلات بسیج نیرو در اوایل سال ۱۹۴۱، سبب شد این طرح به شکل کامل اجرا نشود و تا هنگام آغاز تهاجم آلمان، هیچیک از دو بخش عمده بر اساس طرح بسیج و استقرار، به صورت کامل در جایگاه خود قرار نگیرند. ارتش سرخ همچنین با رهاسازی تقریباً کامل استحکامات دفاعی خط مرزی پیش از سال ۱۹۳۹ با لهستان (خط استالین) و برچیدن آن، سعی در ایجاد استحکامات دفاعی دیگری (خط مولوتوف) در غرب مناطق ویژه نظامی در مرزهای جدید خود داشت که با وجود اقدامات فراوان، کار ساخت این استحکامات جدید نیز در هنگام آغاز تهاجم آلمان ناتمام بود.[۹۲]
بهار سال ۱۹۴۱، استالین نگران بود با نفاق بریتانیا یا صلح ناگهانی بین آلمان و این کشور، پای شوروی در نهایت به جنگ کشیده شود. پرواز رودلف هس به انگلستان ظن وقوع چنین صلحی را در او افزایش داد. به هر روی، شوروی با تمرکز نیروهایش در مناطق مرزی سعی داشت حالتی بازدارنده در مقابل آلمان ایجاد کند. هنگامی که ماه آوریل سال ۱۹۴۱ سرویس اطلاعاتی شوروی خبر از استقرار ۷۲ لشکر آلمانی در مناطق مرزی داد، استالین به اتکای بیش از ۳۰۰ لشکر ارتش سرخ در این سوی مرز گفت: «بگذار تلاششان را بکنند.» [۹۳]
در کنار اینها، استالین همچنین تصور میکرد همانند قربانیان پیشین آلمان، هر گونه اقدام نظامی از جانب آلمانیها در ابتدا با یک ضربالاجل همراه خواهد بود و این موضوع به شوروی زمان لازم جهت عکسالعمل را خواهد داد.[۸۶] از طرفی او با آگاهی نسبی از برنامهریزی چندین ماهه ورماخت برای عملیات، پیشبینی میکرد آمادهسازی نهایی آلمان برای آغاز حمله ۱۰ تا ۱۵ روز طول خواهد کشید و این فرصت بیشتری برای شوروی برای آمادهسازی فراهم خواهد آورد.[۹۴]
ترکیب یگانها
استقرار نیروها
استقرار نیروهای آلمانی در مرزهای شرقی از ماه فوریه سال ۱۹۴۱ با انتقال هفت لشکر پیادهنظام و یک لشکر موتوریزه از مناطق غربی به این مناطق آغاز شد. در مجموع قریب به ۲٫۵ میلیون نفر در نواحی مرزی مستقر گردیدند.[۷۵]
رهبران آلمان از این مسئله که تمرکز میلیونها سرباز و تحرکات بالای ریلی برای مدت چندان درازی نمیتواند از دیدها پنهان بماند، آگاه بودند. از این رو آلمان سعی کرد به جای مخفی نگاه داشتن حضور نیروهایش در مناطق مرزی، قصد آنها را مخفی نگاه دارد. بدین ترتیب در توضیح رسمی تمرکز گسترده نیروها در مناطق شرقی لهستان، بازیابی، استراحت و همچنین آموزش نیروها جهت «تهاجم به انگلستان» دور از دسترس نیروی هوایی سلطنتی به عنوان علت بیان میشد. بدین صورت عملیات بارباروسا به «بزرگترین عملیات فریب تاریخ نظامی» بدل شد که تا آخرین روز پیش از آغاز، هدف خود را نه شوروی بلکه بریتانیا معرفی میکرد.[۹۵]
در این جهت، آمادهسازی آموزشی «عملیات شیر دریایی» برای تهاجم به جزیره بریتانیا که ماه اکتبر سال ۱۹۴۰ لغو شده بود، ظاهراً مجدد از بهار سال ۱۹۴۱ از سر گرفته شد. در کنار آموزش کاملاً آشکار نیرویهای زمینی، نیروی هوایی آلمان چندین پرواز شناسایی بر فراز انگلستان صرفاً با هدف جلب توجه انجام داد.[۹۵]
در این میانه اقدام ناموفق رودلف هس در پرواز انفرادی و فرود با چتر در اسکاتلند برای برقراری صلح بین آلمان و بریتانیا، به یک باره در استالین که خیال میکرد این عمل نمیتواند بدون مجوز هیتلر اتفاق افتاده باشد، ظن توطئه آلمان و انگلستان پشت سر شوروی را پدیدآورد. در پی این اتفاق آلمانیها و در راس آنها یوزف گوبلس، وزیر تبلیغات رایش سوم شروع به اقدامات گسترده در جهت نشان داشتن دشمنی شدید بین آلمان و بریتانیا کردند. حمله آلمان در بیستم ماه مه به جزیره کرت یونان در مدیترانه را میتوان در این جهت دید.[یادداشت ۱۵] این تلاشهای سران آلمان نهایتاً باعث شد عدهای در بریتانیا و حتی در خود آلمان تصور کنند اقدامات آلمان در ظاهرسازی در آمادهسازی برای تهاجم به شوروی در حقیقت عملی برای پوشاندن طرح حمله به بریتانیا است.[۹۷]
قصد دیگر آلمان در تمرکز کاملاً آشکار نیروها در مرزهای شرقی، تظاهر به اقداماتی احتیاطی در مقابل تهاجم محتمل شوروی و همچنین ترغیب آن به اجتناب از هر گونه جابهجایی مخاطرهآفرین نیروها، بود.[۹۸]
اقدامات نهایی
در روزهای پیش از آغاز عملیات، هواگردهای ارتفاع بلند شناسایی آلمانی بیش از ۳۰۰ مورد پرواز بر فراز اراضی شوروی انجام دادند. این پروازها گاهی با اعتراضات دیپلماتیک طرف مقابل مواجه میشد اما اقدامات دفاعی اندکی بر ضد آن صورت میگرفت.[۹۹] نیروهای دفاع هوایی شوروی از هدف قرار دادن این هواگردهای شناسایی منع شده بودند و حتی در یک مورد هواپیمایی که مجبور به فرود اضطراری گشته بود، بلافاصله آزاد شد.[۱۰۰] در همین حال عوامل اطلاعاتی آلمان و شورشیهای اوکراینی مورد حمایت آنها، بهار سال ۱۹۴۱ باعث ایجاد نابسامانی در اراضی غربی شوروی شدند. ماه مه سال ۱۹۴۱، آلمان با رواج شایعه امکان درخواست برلین از شوروی برای تغییر سیاستها یا افزایش کمکهایش، موجب تصور بسیاری از فرماندهان ارتش سرخ مبنی بر این شد که هر گونه تهاجم آلمان پس از صدور ضربالاجل یا نوعی از هشدار دیپلماتیک انجام خواهد گرفت.[۱۰۱] آلمان از ۱۶ ژوئن شروع به تخلیه تمامی پرسنل غیر ضروری سفارت خود در شوروی کرد و تا روز ۲۱ همان ماه هیچ کشتی تجاری آلمانی در بنادر تحت کنترل شوروی باقی نمانده بودند.[۶۴]
گزارشهای اطلاعاتی
منبعی با اسم رمز «دونیتس» ۲۹ سپتامبر سال ۱۹۴۰، از برلین به مسکو گزارش کرد که هیتلر برنامهریزی کردهاست «مشکلات مربوط به شرق را بهار سال بعد حل کند.»[۱۰۲] دوم ماه ژوئن سال ۱۹۴۱، لاورنتی بریا، وزیر امور داخلی شوروی هیئت دولت را از شواهد نگران کنندهای از «اقدامات جنگی» آلمان در تمامی طول مرز مشترک با شوروی مطلع ساخت. او همچنین از رزمایش نیروی دریایی آلمان در اوایل ماه مه در دریای بالتیک با حضور آدولف هیتلر خبر داد. کمیساریای خلق در امور امنیت کشور (انکاگب) از مناطق بلاروس، اوکراین و مولداوی گزارشهای دقیق و محکمی مبنی بر مشاهده انتقال گسترده ادوات و یگانهای آلمانی به سمت مناطق مرزی میداد. این گزارشها همچنین اطلاعاتی از آمادهسازی تدارکاتی با نوسازی فرودگاهها و آشیانههای مناطق مرزی و ایجاد ذخایر مهمات و سوخت در این ناحیهها ارائه میکرد. به دنبال این گزارشها اطلاعات دقیقی نیز از بسیج نیروهای ذخیره در فنلاند مخابره شد. یک مأمور مخصوص انکاگب در مسیر بازگشت از بریتانیا، هنگام گذر از لهستان، مناطق مرزی را پر از یگانهای آلمانی که بسیاری از آنها در جنگلها مخفی بودند، توصیف میکند و اذعان میدارد آلمان به شکل گسترده در حال تغییر ریلهای مناطق در عمق ۲۰۰ کیلومتری مرز با شوروی با ریلهای عرض آلمانی و ترمیم جادههای راهبردی است. این مأمور همچنین مشاهدات خود مبنی بر استحکامبخشی به پلها و محافظت از آنها و حرکت یک ستون «بیست کیلومتری» کامیونهای بزرگ به سمت مرز را گزارش میکند. در همین وضعیت موارد متعددی از نقض حریم هوایی شوروی توسط هواگردهای شناسایی آلمانی و دستگیری عناصر اطلاعاتی این کشور هنگام عبور غیرقانونی از مرز شوروی نیز اتفاق میافتد. رهبران شوروی با وجود دریافت چنین اطلاعات هشدار دهندهای، به قصد پرهیز از اقدامات تحریکآمیز که ممکن بود شرایط را به سرعت از کنترل خارج سازد، از دست زدن به تمهیدات ویژه و عمده خودداری میکردند.[۱۰۳] استالین تصور میکرد این اطلاعات گمراهکننده توطئهای از جانب سایر دشمنان آلمان بهویژه بریتانیا و مقاومت لهستان برای کشاندن شوروی به جنگ است و با آگاهی از ضعف ارتش سرخ، سعی در اجتناب از آن داشت.[۱۰۴][۸۶] گزارشهای فیلیپ گولیکوف، رئیس اداره اصلی اطلاعات شوروی در این ارتباط نیز توسط رهبران سیاسی کماهمیت تلقی میشد؛ چرا که بیشتر آنها جنبه تاکتیکی داشت و قسمت راهبردی آن اندک و با یکدیگر ناسازگار بود.[۱۰۵] به هر صورت در این میانه ممکن است گولیکوف با ارائه چنین گزارشهایی که خود بر همگی آنها برچسب مشکوک میزد، اساساً گرفتار خدعه اطلاعاتی آلمانیها شده باشد. تهاجم آلمان به یوگسلاوی و یونان که در ماههای آوریل و مه سال ۱۹۴۱ اتفاق افتاد، نقش بسزایی در این مسئله و پوشیده نگاه داشتن عملیات بارباروسا در نزد رهبران شوروی داشت. این تهاجم نه تنها بهانه خوبی در ارتباط با استقرار بخش زیادی از نیروهای آلمانی در مناطق شرقی فراهم آورد، بلکه با به تأخیر انداختن آغاز عملیات بارباروسا باعث غلط از آب درآمدن گزارش صحیح زمان اولیه آغاز آن در ۱۵ ماه مه سال ۱۹۴۱، توسط جاسوسان شوروی شد. با عبور این تاریخ بدون بروز هیچ حادثهای، دیگر گزارشهای مشابه هیچ اثر قدرتمندی بر استالین و اطرافیانش نداشت.[۹۸] دو روز پیش از آغاز تهاجم، از بندر ریگا گزارش شد ۲۵ کشتی باری آلمانی حاضر در این بندر فرمان به ترک آن در روز بعد گرفتهاند. از استالین خواسته شده جلوی خروج این کشتیها گرفته شود اما او مجدداً با تحریکآمیز خواندن چنین عملی، با آن مخالفت کرد.[۱۰۶]
با وجود این که بهار سال ۱۹۴۱ ژوکوف موفق شده بود موافقت استالین برای احضار ۵۰۰ هزار نفر از نیروهای ذخیره ارتش سرخ را جلب کند و آنها را مستقیماً به یگانهای خط مقدم بفرستد، در آغاز تابستان همان سال، او و تیموشنکو مکرراً به استالین از این که اطلاعات آنها نشان از جنگ قریبالوقوع میدهد، هشدار دادند و خواهان بسیج کامل نیروها شدند. در هر صورت، استالین نمیخواست باور کند که آلمان در آن زمان قصد حمله دارد و حتی به اطلاعاتی که از جاسوس شوروی در لوفتوافه در ارتباط با این مسئله رسیده بود، نیز بیتوجهی کرد.[۱۰۷] استالین در این شرایط با نادیده گرفتن نشانههای توانایی آلمان در چنین کاری، در مقاصد آلمان در دست زدن به حمله به شوروی شک داشت.[۹۹] سیزدهم ماه ژوئن، در جلسه فرماندهان نظامی در وزارت دفاع، تیموشنکو مجدداً از استالین خواست مجوز قرار دادن مناطق نظامی مرزی در آمادگی جنگی را صادر کند. استالین تا چهار روز پس از این جلسه دستور استقرار لشکرهای لایه دوم خط دفاعی در مناطق مرزی را صادر نکرد. هجدهم ماه ژوئن، رهبر شوروی ژوکوف و تیموشنکو را به جنگافروزی از راه تحریک آلمان متهم کرد.[۱۰۷]
شب ۲۱ ژوئن سه فراری آلمانی به شکل جداگانه با عبور از مرز، تلاش کردند به شوروی هشدار دهند حمله از سحرگاه روز بعد آغاز خواهد شد. با رسیدن خبر هر یک از این موارد به استالین او یک بار دیگر این اقدامات را تحریکآمیز دانست اما با به هر حال با تأخیر پذیرفت نیروهای مرزی در حالت آماده باش قرار بگیرند.[۱۰۶] ۴۵ دقیقه پس از نیمه شب ۲۲ ژوئن، دمیتری پاولوف، فرمانده منطقه نظامی غرب پیامی از جانب تیموشنکو و ژوکوف دریافت نمود که در آن خبر از امکان یک تهاجم غافلگیرانه از جانب آلمان در تمامی طول مرزهای غربی در روزهای ۲۲ یا ۲۳ ماه ژوئن میداد و مأموریت اجتناب از هر گونه اقدام فعالانه و همزمان، قرار دادن نیروهای مناطق نظامی در آمادگی کامل رزمی جهت مقابله با تهاجم غافلگیرانه آلمان یا متحدانش را به او داد. به هر صورت این هشدار ظاهراً متناقض بسیار دیر ارسال شد. هواگردهای ارتش سرخ با دریافت این هشدار در حالت آمادگی رزمی بر روی باند فرودگاهها به خط شدند تا روز بعد به راحتی توسط بمبافکنهای آلمانی بمباران شوند. چنین فرامینی در حالتی صادر میشد که لشکرهای دریافت کننده آن عموماً از تجهیزات، مهمات، سوخت و ادوات ترابری لازم جهت اجرای آن برخوردار نبودند.[۱۰۸]
آغاز عملیات
عملیات بارباروسا ساعت ۳:۱۵ بامداد روز یکشنبه ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱[۱۰۹] با گلولهباران شدید مواضع دشمن توسط ۶ هزار قبضه توپ، بمباران فرودگاهها، مراکز ارتباطی، ذخایر سوخت و تأسیسات نظامی توسط هواگردهای لوفتوافه[۱۱۰] و تهاجم نیروهای زمینی آلمانی همراه متحدان رومانیایی خود با گذر از مرز مشترک با شوروی آغاز شد.[۱۱۱]
در این شرایط، فرامین مؤکد و مکرر فرماندهی عالی شوروی بر عدم تحریک آلمانیها به اقدامات خصمانه ابتکار عمل لازم را از نیروهای شوروی گرفت.[۱۱۲] شنود رادیویی آلمان مکرراً پیامهای نیروهای ارتش سرخ که مستعصلانه به قرارگاههای فرماندهی خود مخابره میکردند: "ما زیر آتش قرار گرفتهایم؛ چه کار باید بکنیم؟" را رهگیری میکردند.[۱۱۳] استالین در ابتدا خیال میکرد حمله اولیه آلمان تنها تحریک شوروی برای ورود به جنگ است و بدین جهت از صدور فرمان مقابلهای خودداری مینمود. او حتی تصور میکرد ژنرالهای آلمانی بدون اجازه هیتلر دست به چنین کاری زدهاند.[۱۱۴] تنها با احضار گراف فن شولنبرگ، سفیر آلمان به کاخ کرملین و اذعان او به مولوتف مبنی بر این که تمرکز قوای شوروی در مرز، آلمان را وادار به اقدام متقابل کردهاست، بود که استالین از آغاز جنگ بین دو کشور مطمئن شد.[۱۱۵] مولوتوف همچنان با امید به این که هیتلر تصمیم خود را تغییر دهد، به سفیر آلمان اعلام کرد اقدامات نیروهای شوروی تنها تحرکات معمول بوده و هیچ تجمعی در مرز صورت نگرفتهاست که شولنبورگ در پاسخ اذعان کرد که چیز دیگری نمیتواند به این مسئله بیفزاید.[۱۱۶]
نیروهای عملیاتهای ویژه براندنبورگر آلمان با استفاده از پوشش، خودروها و تسلیحات ارتش سرخ، با فرود آمدن با چتر یا نفوذ در مناطق پشت خط مقدم شوروی اقدام به قطع خطوط تلفن، تصرف پلهای کلیدی و شیوع آشوب و آشفتگی کردند. گفته میشود این لباسها و تسلیحات را فنلاندیها که در جنگ زمستان آنها را به غنیمت گرفته بودند، در اختیار آلمانیها گذاشته بودند.[۱۱۷][۱۱۸]
حضور ضعیف نیروهای شوروی در اغلب موارد در طول مرز و فعالیت نادر توپخانههای ارتش سرخ در کنار عدم شناسایی هرگونه تحرک عمده در جهت خروج از منطقه محدب[یادداشت ۱۶] بیاویستوک، موجب تعجب فرماندهان عالیرتبه آلمانی و بروز شک در بیش از واقع برآورد کردن توان قوای شوروی گردید.[۴۵] فرانتس هالدر این شرایط را نتیجه دستپاچگی فرماندهان ارتش سرخ و ناتوانی آنها در نشان دادن عکسالعمل در سطح عملیاتی و در نتیجه مجبور شدن به دفاع در همان موضع میدید. تعداد اندک اسرا و فقدان قابل توجه توپخانه در یگانهای ارتش سرخ نهایتاً هالدر را مقداری به نگرانی واداشت تا به این تصور روی آورد که بخش بزرگی از نیروهای ارتش سرخ بیشتر از آنچه پنداشته میشد در مناطق شرقی مستقر هستند اما اغلب این نیروها دورتر از مینسک نیستند و پس الحاق گروههای زرهی ورماخت در جانب شرقی این شهر، شکاف ایجاد شده بین نیروهای دشمن و خط مقدم به علاوه تلفات سنگین وارد شده به آنها در این محاصره، آزادی کامل را به آلمانیها خواهد بخشید.[۱۱۹] در همین شرایط اسناد ثبت وقایع جنگی گروههای زرهی ورماخت نشان از مقاومت شدید و شجاعانه نیروهای ارتش سرخ در صورت برخورد با آنها دارد و از هیچ موضعی گزارشی از تمایل آنها به تسلیم ارائه نمیکند.[۱۲۰] با این وجود، اندرو ناگورسکی در کتاب خود با استناد به منابع مختلف آلمانی و روسی، ادعای مقاومت سرسختانه این نیروها از روز نخست و عدم تمایل به تسلیم داوطلبانه را شایعات تبلیغاتی شوروی میخواند و گزارش از روحیه ضعیف نیروهای ارتش سرخ و تمایل آنها به تسلیم شدن به صورت گسترده در روزهای اولیه میدهد.[۱۱۶]
ساعت ۹:۱۵ مارشال تیموشنکو به قوای جبهات شمال غربی، غربی و جنوب غربی دستور به گرفتن حالت تهاجمی داد. علاوه بر این، تا ۲۵ ژوئن هیچ دستور عقبنشینی نیز به ارتشهای سوم و دهم از درون منطقه محدب بیاویستوک ابلاغ نگردید. در همین حال، رسیدن گزارشهایی از گروه ارتش شمال در منطقه بالتیک مبنی بر وضوح عدم تمایل دشمن در دفاع از لیتوانی و آمادگی آنها برای عقب نشستن به سمت رو دوینا، آشفتگی فرماندهی عالی نیروی زمینی آلمان را در دریافت چگونگی طرح دفاعی ارتش سرخ افزون ساخت؛ به گونهای که عدهای همچون گودریان این فرض را پیش کشیدند که شوروی از پیش از عملیات بارباروسا آگاهی داشته و اکنون در حال پیادهسازی برنامهای پیچیده و گستردهاست.[۱۲۱]
به هر حال، بجز منطقه نظامی کیف تحت فرمان ژنرال کیرپونوس که در آن مقداری آمادگی وجود داشت[۱۲۲]، آغاز تهاجم آلمان موجب غافلگیری تاکتیکی نیروهای شوروی در تمامی طول خط مقدم شد[۱۱۶] و هرج و مرج شدیدی بین نیروهای آن ایجاد کرد که در منطقه نظامی غرب که در مقابل گروه ارتش مرکز ورماخت قرار داشت، عیانتر بود. در این موقعیت ساختار فرماندهی شوروی تقریباً از همان ابتدا با از دست رفتن نزدیک به تمامی ظرفیت ارتباطی، در تمامی سطوح تا حدود زیادی از کار افتاد. نابسامانی کامل از کسب آگاهی لازم از شرایط موجود و در نتیجه طراحی و اجرای واکنش هماهنگ، جلوگیری میکرد. تصمیم اشتباه فرماندهی عالی شوروی در پایبندی به طرح دفاعی پیش از جنگ و دستور به اجرای بلافاصله ضد حملات در کنار سردرگمی داخلی و فشار خارجی شرایط منطقه نظامی غرب را به شکل پر شتابی به سمت فروپاشی میبرد.[۱۲۳] فقدان هر گونه اطلاعات از شرایط خط مقدم باعث شده بود رهبران شوروی در مسکو به یگانهایی دستور به ضد حمله بدهند که از پیش منهدم شده بودند و دیگر وجود نداشتند. فرماندهان محلی از ترس متهم شدن به نافرمانی، این فرامین را حتی با آگاهی از شرایط، به ردههای پایینتر ابلاغ میکردند.[۱۲۴]مخفیکاری شدید و محرمانه تلقی کردن بسیاری چیزها در شوروی سبب شده بود میزان غافلگیری سربازان و فرماندهان ارتش سرخ در تمامی سطوح در مواجهه با شرایط و وضعیت میدانهای نبرد تشدید و توانایی انطباق از آنها گرفته شود به وجهی که در یک مورد تا یک هفته پس از آغاز جنگ شایعهای پیچیده بود که مارشال بودیونی ورشو را تصرف کرده و ووراشیلوف در حال پیشروی به سمت برلین، پایتخت آلمان است.[۱۲۵]
حملات هوایی
بر مبنای دکترین تاکتیکی بلیتسکریگ و جهت ایجاد برتری هوایی و مهیا ساختن شرایط لازم برای تهاجم زمینی، حمله آلمانیها با یورش همهجانبه هواگردهای لوفتوافه به فرودگاههای دشمن آغاز شد. پس از انجام عملیات شناسایی توسط ۱۵۰ هواگرد و با جلوداری هواگردهای مسیریاب، موج نخست حمله دقایقی پس از ساعت ۳ بامداد با ۸۷۰ بمبافکن متوسط، هواگرد تهاجمی، جنگنده سنگین و جنگنده-بمبافکن صورت گرفت. اغلب هواگردهای شوروی در اثر کمبود فضای مسقف، در محیط باز و بدون استتار در ردیفهای فشرده در کنار هم چیده شده بودند تا زیر آسمان صاف به سادگی مورد هدف قرار گیرند.[۱۲۶] در مجموع، حمله ۵۰۰ بمبافکن، ۲۷۰ بمبافکن شیرجهای و ۴۸۰ جنگنده به ۶۶ فرودگاه خط مقدم ارتش سرخ، در روز نخست بیش از ۱۲۰۰ هواگرد شوروی را اغلب بر روی زمین نابود کرد.[۱۱۸] بمبافکنهای لوفتوافه با نفوذ در عمق خاک شوروی پایگاه نیروی دریایی این کشور در سواستوپول را نیز بمباران نمودند. نیروی هوایی شوروی به تازگی مجموعهای از رزمایشهای شبانه برگزار کرده بود و خلبانان آن هنگام آغاز تهاجم در خواب بودند و هواگردهایشان سوخت کافی نداشتند.[۱۲۲] از طرفی تهاجم در روز تعطیل یکشنبه اتفاق میافتاد و بسیاری از خلبانان مرخص شده بودند. واکنش شوروی به این حملات در اثر قطع شدن خطوط ارتباطی در اثر بمبارانها، پراکنده و ناهماهنگ بود.[۱۲۷] در پی فرمان خوشباورانه ساعت هفت صبح روز نخست خطاب به نیروی هوایی شوروی جهت تهاجم بلافاصله هواگردهای این نیرو به عمق ۱۵۰ کیلومتری اراضی دشمن، تنها تعداد اندکی از هواگردهای شوروی توانستند از زمین برخیزند و با توجه به برتری هوایی آلمانیها، میزان کمتری موفق شدند خود را به منطقه مرزی برسانند که آن هم نتیجه قابل توجهی نداشت[۱۲۸] و به از دست رفتن ۵۰۰ هواگرد دیگر شوروی انجامید. ناوگان دوم هوایی لوفتوافه در عرض دو روز تقریباً تمامی نیروهای هوایی شوروی در بخش مرکزی نابود را کرد. این نیرو در عرض یک هفته مجموعاً ۲۵۰۰ هواگرد شوروی را منهدم نمود. سپاه ۱ هوایی لوفتوافه در سه روز نخست به تنهایی ۱۶۰۰ بار به ۷۷ فرودگاه شوروی حمله کرد و موفق شد ۴۰۰ هواگرد دشمن را ساقط و ۱۱۰۰ هواگرد دیگر را بر روی زمین نابود کند. در مجموع در عرض سه روز آغازین شوروی دو هزار هواگرد و تا پایان هفته اول چهار هزار هواگرد خود را از دست داد تا بزرگترین نیروی هوایی جهان به نیرویی بیتأثیر بدل شود. در حالیکه طبق ادعای فرماندهی عالی ورماخت، آلمان در این مدت تنها ۱۵۰ هواگرد خود را از دست داده بود تا نسب خسارات وارده به طرفین ۱ به ۲۷ برآورد شود.[۱۲۹]
پس از حصول برتری هوایی در عرض چند روز، لوفتوافه توجه خود را معطوف به پشتیبانی مستقیم یا غیر مستقیم نیروی زمینی کرد.[۱۳۰] حمله هواگردهای آلمانی تحرکات ریلی و نیروهای شوروی را فلج کرد. بسیاری از یگانهای شوروی که شتابان به خط مقدم گسیل میگشتند پیش از رسیدن به مقصد توسط نیروی هوایی آلمان آسیب میدیدند. در یک مورد لشکر چهل و هشتم تفنگدار ارتش سرخ در منطقه بالتیک به گونهای مورد هدف بمبافکنهای آلمانی قرار گرفت که پیش از رسیدن به میدان نبرد متحمل تلفات سنگین شد.[۱۱۵]
مرحله نخست
منطقه بالتیک
در جانب شمالی جبهه، گروه ارتش شمال با پشتیبانی ۴۰۰ هواگرد ناوگان ۱ هوایی لوفتوافه، تهاجم خود به منطقه بالتیک را آغاز کرد. شدیدترین مقاومت نیروهای دشمن در منطقه مرزی در شمال شهر ممل پدیدار شد که در آن لشکر دویست و نود و یکم پیادهنظام بهشماری از نیروهای دشمن برخورد کرده بود که سرسختانه به دنبال حفظ موضع خود بودند. نیروهای زرهی گروه ارتش شمال در سایر نقاط تقریباً بدون مواجهه خاصی با دشمن از خط مرزی گذشتند و پیادهنظام نیز با سرعت زیادی پیشروی خود را آغاز کرد. یگانهای معدود مستقر شده شوروی در طول خط مرزی در این ناحیه که متعلق به جبهه شمال غربی به فرماندهی فیودور کوزنتسوف بودند، در همان روز نخست منهدم شدند.[۱۲۸]
گروه زرهی ۴ تحت فرمان ارتشبد اریش هوپنر نقش سرنیزه زرهی این گروه ارتش را بر عهده داشت.[۱۳۱] در جناح شمالی این گروه زرهی، با اقدام به ضد حمله نیروهای مکانیزه ارتش سرخ، نبرد سنگینی بین تانکهای طرفین در نبرد راسینیای درگرفت. نهایتاً سپاه ۴۱ موتوریزه موفق شد با ارسال نیروی کمکی، بیشتر نیروهای دشمن را در آن موضع به محاصره درآورده و منهدم کند.[۱۳۲] در جناح جنوبی گروه زرهی ۴، نیرویهای سپهبد اریش فن مانشتاین در سپاه ۵۶ موتوریزه، موفقیتهای بزرگتری به دست آوردند. لشکر هشتم زرهی به عنوان سرنیزه زرهی این سپاه با پیشروی ۷۵ کیلومتری بدون مواجهه با مقاومت چندانی تا پایان روز نخست بر یوربارکاس، سرژیوس و آریوگالا سلطه یافت.[۱۳۳] بدین ترتیب قوای سپاه ۵۶ موتوریزه توانستند روز نخست ۸۰ کیلومتر و در عرض ۱۰۰ ساعت ۳۲۰ کیلومتر پیشروی کنند و در ۲۶ ژوئن بر دونابورگ مسلط شوند. شکاف حاصل از عقب نشستن ارتش یازدهم شوروی به سمت اوپوچکا در شرق و حرکت سپاه هشتم آن به سمت ریگا در شمال، راه را کاملاً برای نیروهای آلمانی تا رود دوینا هموار ساخته بود.[۱۳۴] بدین ترتیب نیروهای جلودار گروه ارتش شمال نیمی از راه لنینگراد را تنها در عرض ۵ روز طی کردند.[۱۳۱]
در جناح شمالی گروه ارتش شمال، ارتش هجدهم با تصرف لیپایا، شیاولیای و ونتسپیلس، در عرض ۱۰ روز ۲۴۰ کیلومتر پیشروی کرده و لشکر شصت و یکم پیادهنظام آن با گذر از رود دوینا، یکم ماه ژوئیه مقابل مقاومت حداقلی، ریگا، پایتخت لاتویا، را به سلطه خود درآورد. در این شرایط ارتش هشتم شوروی از سه طرف در جنوب شرقی ریگا در محاصره نیروهای گروه زرهی ۴ و ارتش هجدهم ورماخت قرار گرفته بود. ارتش هجدهم سعی داشت با ایجاد یگانهای پرسرعت، نیروهای دشمن را به محاصره کامل بیندازد که با نگرانی فرمانده آن از امکان از بین رفتن این گروه کوچک در مقابل نیروهای قدرتمندتر دشمن، قوای ارتش سرخ موفق شدند از محاصره بگریزند.[۱۳۵]
در جناح جنوبی گروه ارتش شمال، ارتش شانزدهم سعی داشت به شکل همزمان فاصله خود با نیروهای هوپنر در گروه زرهی ۴ را حفظ کند، از جناح راست گروه ارتش مراقبت نماید و ارتباط با گروه ارتش مرکز را برقرار نگاه دارد. لشکر صد و بیست و یکم پیادهنظام این ارتش در عرض دو روز خود را به شهر کاوناس، پایتخت پیشین لیتوانی، رساند. شب سوم ماه ژوئیه لشکر سیام پیادهنظام این ارتش بر نخستین گذرگاه این نیرو بر رود دوینا در نزدیکی شهر لیوانی دست یافت.[۱۳۶]
بیاویستوک-مینسک
گروه ارتش مرکز به فرماندهی فیلدمارشال فدر فن بک با پشتیبانی هوایی ۱۵۰۰ هواگرد[یادداشت ۱۷] ناوگان دوم هوایی لوفتوافه[۱۲۴]، به دنبال کشیدن دیواری مستحکم به دور مناطق بین بیاویستوک و مینسک، پایتخت جمهوری بلاروس شوروی بود. گروه زرهی ۳ به راهبری ارتشبد هرمان هوت در جناح شمالی در روز نخست موفق شد هر چهار گذرگاه بر روی رودخانه نمان در منطقه عملیاتی خود را به شکل تخریبنشده تصرف کند. با تلاش شدید دو لشکر ارتش سرخ برای دفاع از پلهای بر روی رود نمان در شهر اولیتا، لوفتوافه تأثیر بالای خود در مقابله با تانکهای دشمن را ثابت کرد. گروه زرهی ۳ با گذر سریع از این رود، امکان پیشروی با سرعت به سمت دریاچه ناراچ و شهر مالاژکنا و نزدیک شدن از جانب شمال غربی به مینسک را میافت. شکست ارتش سرخ در حفظ خط دفاعی رود نمان موجب تصرف سریع ویلنا، پایتخت جمهوری لیتوانی شوروی توسط لشکر هفتم زرهی از سپاه ۳۹ موتوریزه ورماخت در ساعات اولیه صبح ۲۴ ژوئن شد.[۱۳۷] همزمان در جناح راست، گروه زرهی ۲ به فرماندهی ارتشبد هاینتس گودریان با گذر از رود بوگ، از کنار قلعه برست عبور کرد.[۱۳۸]
بیشتر نیروهای ارتشهای سوم، چهارم و دهم شوروی که این کشور در جانب غربی منطقه محدب بیاویستوک متمرکز شده بودند، در بین مسیر پیشروی دو گروه زرهی ۲ و ۳ ورماخت قرار گرفتند. همین مسئله بخشی از دلیل برخورد ضعیف یا عدم برخورد یگانهای زرهی آلمانی در ساعات اولیه عملیات با نیروهای دشمن بود.[۱۰۹]
همین روز گروه زرهی ۳ از محدود شدن حرکت نیروهایش به یک ستون به جهت شرایط وخیم راهها و کاهش یافتن سرعت کل نیروها به سرعت آهستهترین خودروها خبر داد. در همین حال، راههای پیش روی نیروهای گروه زرهی ۲ نیز غیرقابل عبور گزارش شدند. این شرایط به اندازهای برای این نیروها تأخیر ایجاد کرد که از مجموع ۸۰ کیلومتر پیشروی تعیین شده برای روز نخست تنها ۱۸ کیلومتر محقق شد. در ادامه سپاه ۴۷ موتوریزه اطلاع از کمبود سوخت در یگانهای پیشین خود داد که حاصل از مشکل عبور خودروهای چرخدار تدارکاتی از بوگ و ترافیک حاصل از آن در جانب غربی این رود بود.[۱۳۹]
جهت سلطه بر اراضی بین رودهای دوینا و دنیپر و ناحیه ویتبسک-اورشا، ارتشبد هوت به نیروهای خود فرمان تصرف مالاژکنا و ادامه حرکت به سمت گلوبوکه[یادداشت ۱۸] در ۱۳۰ کیلومتری شمال شرقی آن را صادر کرد. به هر حال، ۲۴ ژوئن فرماندهی گروه ارتش مرکز هوت را از تصمیم والتر فن براوخیچ، فرمانده نیروی زمینی، برای چرخش نیروهای زرهی تحت امر او از ویلنا به سمت جنوب و شرق به جانب مینسک به جای حرکت در جهت شمال و شرق مطلع ساخت. درحالیکه هوت و فن بک، پاکسازی این منطقه را نسبت به سلطه بر اراضی بین دو رود دوینا و دنیپر پیش از سازماندهی نیروی کافی توسط ارتش سرخ برای برقراری دفاعی مستحکم، کمتر ضروری و آن را تأخیری غیر هوشیارانه میدیدند. با این حال و درحالیکه ارتش نهم قصد داشت در همکاری با ارتش چهارم، محاصره دیگری اطراف بیاویستوک ایجاد کند، فن بک ۲۵ ژوئن به ارتش نهم دستور داد یک سپاه کامل خود را به سمت ویلنا به منظور حمایت از پیشروی هوت، به سمت ویتبسک ارسال کند. بعد از ظهر همان روز، سرهنگ رودولف اشمونت، آجودان ارشد نظامی هیتلر، با پرواز به قرارگاه ارتش نهم و ابلاغ موافقت کامل پیشوا با قصد ارتش نهم، فرمان چرخش تمام ارتش نهم به سمت جنوب را صادر کرد. پس از شکست در قانع کردن اشمونت جهت گسترش محاصره تا اسمولنسک[۱۴۰]، فن بک با نگرانی از امکان تصمیم برای بستن حلقه محاصره نیروهای زرهی در نوووگرودوک و با تلاش برای هر چه بزرگتر کردن محاصره تا جای ممکن، به نیروهای زرهی تحت امرش فرمان حرکت به سمت مینسک را داد.[۱۴۱] بدین ترتیب گروه زرهی ۳ مأموریت سلطه بر ارتفاعات شمال مینسک و همکاری با گروه زرهی ۲ در پاکسازی نیروهای در محاصره دشمن در این منطقه را یافت.[۱۴۲]
تا این زمان، بزرگترین مشکل در ناحیه ارتش نهم ورماخت پدید آمد بود که در آن سپاه ۲۰ عصر ۲۴ ژوئن حوالی گرودنو از سه جهت زیر حمله تانکهای ارتش سرخ قرار گرفته بود. این حملات در پی دستور ژنرال دمیتری پاولوف، فرمانده جبهه شمال غربی ارتش سرخ، به دو سپاه مکانیزه ۶ و ۱۱ در جنوب و جنوب شرقی گرودنو برای ضد حمله به وقوع پیوست. این نیروها در ابتدا مقداری موفقیت کسب نمودند اما حملات هوایی متعدد آلمانیها اجازه برتری به آنها نداد. سپاه هوایی ۸ لوفتوافه به فرماندهی سپهبد ولفرام فرایهر فن ریشتوفن، نقش به سزایی در جلوگیری از وارد آمدن آسیب جدی به جناح راست ارتش نهم ایفا کرد. در همان موقعیت نابودی تجهیزات ارتباطی ارتش سرخ در گرودنو توسط هواگردهای لوفتوافه، ادامه ضد حملات هماهنگ برای نیرویهای پاولوف را غیرممکن ساخت.[۱۴۳] ضد حملات جبهه غربی شوروی با ناتوانی در آمادهسازی و جهت دهی مناسب، با وجود تحمل خسارات و تلفات سنگین، بی تأثیر بود و آشفتگی حاکم بر نیروهای این جبهه اکثر اقدامات مقابلهای توسط آن را محکوم به شکست میساخت.[۱۴۴] ضدحمله پاولوف در جهت شمال، مینسک را بدون حفاظت زرهی رها کرد. در نتیجه، رخنه نیروهای هوت در ۲۶ ژوئن به این شهر تا حدود زیادی بدون مانع صورت گرفت. با وجود نتایج بد تصمیمات پاولوف در نقاط دیگر، ضد حمله نیروهای مکانیزه او باعث افزایش پهنای شکاف بین نیروهای گروه زرهی ۳ و یگانهای پیادهنظام ارتش نهم ورماخت در پشت سر آنها شد.[۱۴۵]
روز ۲۶ ژوئن نیروهای گودریان شهر سلوتسک در صد کیلومتری جنوب مینسک را به زیر سلطه خود درآوردند. همزمان نیروهای هوت به ۳۰ کیلومتری شمال مینسک رسیده بودند.[۱۴۶] به نقل از کریستا شرودر، یکی از منشیهای پیشوا، روز ششم عملیات، هیتلر که از پیشروی سریع نیروهای خود به شدت مشعوف گشته بود در کنفرانسی در پناهگاه گرگ، اذعان داشت «همهچیز بهتر از آنچه پیشبینی میشد، پیش میرود.»[۱۴۷] روز ۲۸ ژوئن مینسک بدون وجود هیچ مدافعی تصرف و محاصره پیادهنظام کلوگه و اشتراوس حوالی بیاویستوک تکمیل گردید. روز بعد طلایهداران دو گروه زرهی با الحاق به یکدیگر حلقه بیرونی محاصره دیگری را در حومه شرقی مینسک در ۳۰۰ کیلومتری عمق خاک شوروی بستند[۱۴۸] تا سه ارتش کامل و بیشتر یک ارتش دیگر شوروی را به دام بیندازند.[۱۴۹] به هر صورت محاصره کاملاً موفقیتآمیز نبود و پیادهنظام نتوانست فاصله خود را با نیروهای زرهی حفظ کند. بدین ترتیب بخشهایی از چهار ارتش شوروی قادر شدند به سمت شرق عقب بنشینند.[۱۵۰] مقاومت شدید نیروهای در محاصره باعث ایجاد تأخیر در پیشروی نیروهای زرهی ورماخت شد.[۱۵۰] تقریباً نیمی از قوای گروه ارتش مرکز درگیر انهدام نیروهای درون محاصره بودند.[۱۵۱] گزارش ارتش چهارم به فرماندهی عالی نیروی زمینی این مقاومت را نه برای حفظ جان خود بلکه جهت خریدن زمان برای سایر نیروهای شوروی توصیف کرد.[۱۵۲]
نهایتاً با پاکسازی مناطق تحت محاصره توسط نیروهای آلمانی تا روز ۳ ماه ژوئیه، قریب به ۳۳۰۰ دستگاه تانک و ۱۸۰۰ قبضه توپ ارتش سرخ نابود گشته یا به غنیمت گرفته شد، ۲۹۰ هزار نفر به اسارت درآمدند و دو ارتش شوروی به همراه بخشهای زیادی از سه ارتش دیگر شامل ۲۲ لشکر پیادهنظام، ۷ لشکر زرهی و ۶ تیپ مکانیزه کاملاً منهدم شدند[۱۴۸][یادداشت ۱۹]. تمامی معدود یگانهای ارتش سرخ که از نظر تسلیحاتی تماماً تأمین شده بودند و در این مناطق مستقر گشته بودند، به محاصره دشمن درآمده و منهدم شدند. بسیاری از این تسلیحات در نهایت به عنوان غنیمت به دست آلمانیها افتاد. در مجموع جبهه غربی ارتش سرخ در طی ۱۸ روز نبرد در شرق لهستان و غرب بلاروس، متحمل ۴۱۷ هزار نفر به تلفات شد و ۹۴۰۰ توپ و خمپارهانداز، ۴۷۰۰ تانک و ۱۸۰۰ هواگرد خود را از دست داد تا به عنوان یک نیروی سازمان یافته کاملاً منهدم شده باشد.[۱۵۴] در پی این شکست سنگین، ژنرال پاولوف که خود از محاصره گریخته بود، به مسکو احضار، دستگیر، در دادگاه نظامی محاکمه و نهایتاً به همراه چندین تن از مشاورین و فرماندهان ارشدش، به اتهام «رفتار مجرمانه در مواجهه با دشمن» تیرباران شد.[۱۴۸][۱۴۹]
غرب اوکراین
در جانب جنوبی، گروه ارتش جنوب که در فضای تنگ بین مردابهای پریپیات و کوههای کارپاتی متمرکز شده بود[۱۵۵]،تحت فرمان فیلد مارشال گرت فن روندشتت با پشتیبانی هوایی ۷۷۰ هواگرد ناوگان چهارم هوایی لوفتوافه[۱۵۶]، با آغاز عملیات اوکراین را مورد هجوم قرار داد. این نیرو قوای جبهه جنوب غربی شوروی به فرماندهی سپهبد میخائیل کیرپونوس را در مقابل خود داشت. شوروی که در طرحریزی دفاعی خود این محور را هدف اصلی تهاجم آلمانیها پیشبینی کرده بود، بزرگترین تمرکز قوای خود را در این منطقه قرار داده بود؛ به گونهای که بر طبق آمار شوروی، تانکهای قوای جبهه جنوب غربی شش برابر و هواگردهای آن دو برابر گروه ارتش جنوب بود. علاوه بر قوای تحت امر کیرپونوس، نیروهای جبهه جنوبی ارتش سرخ به فرماندهی ایوان تیولنف نیز مقابل گروه ارتش جنوب ورماخت بودند تا در قسمت جنوبی جبهه مجموعاً قریب به ۸۰۰ هزار سرباز آلمانی با نزدیک به ۱٫۲ میلیون سرباز شوروی به پیکار بپردازند.[۱۵۷] با توجه به اهمیت اوکراین، استالین در همان روز نخست آغاز جنگ، ژوکوف به عنوان بهترین ژنرال خود را جهت هماهنگی در امر دفاع، مستقیماً به قرارگاه جبهه جنوبی فرستاد.[۱۵۸]
درحالیکه گروه ارتشهای شمال و مرکز در حال پیشروی با سرعت کافی بودند، شرایط در حوزه عملیاتی گروه ارتش جنوب به گونه دیگری در حال رقم خوردن بود. این نیرو با قوایی از دشمن برخورد کرده بودند که به تسلیحات بهتری همچون تانکهای تی-۳۴ و هواگردهای میگ-۳ مجهز بودند.[۱۵۹] همانند مناطق دیگر جبهه، نیروهای ارتش سرخ در این قسمت نیز دست به دفاعی شدید زدند و از جانب فرماندهان عالی موظف به اجرای بلافاصله ضد حملات گردیدند. نیروهای کیرپونوس در جبهه جنوب غربی به قیمتی گران، تنها نیروهای کل جبهات شوروی بودند که تا حدودی در مقابل مهاجمان به موفقهایی دست یافتند. موفقیت اولیه گروه ارتش جنوب را میتوان در متوقف ساختن و دفع این ضد حملات نیروهای دارای برتری عددی شوروی دید. این نبردهای شدید هر دو طرف را متحمل خسارات و تلفات زیادی کرد. بدین ترتیب، با توجه به این درگیریهای مرزی در ماه ژوئن، گروه ارتش جنوب از سایر نیروهای آلمانی در پیشروی عقب ماند.[۱۶۰]
پس از اثبات بی ثمری ضد حملات خسارت بار، ۳۰ ژوئن فرماندهی عالی شوروی به کیرپونوس اجازه داد نیروهای خود را تا خط دفاعی استالین عقب بکشد. با این حال با فشار نیروهای زرهی آلمانی برای گشودن راهی در بین مواضع دشمن، درگیری شدید همچنان ادامه پیدا کرد تا در نهایت با تزلزل خط دفاعی قوای ارتش سرخ، نیروهای ورماخت ۱۰ ژوئیه موفق شدند با شکستن خط دفاعی دشمن راه کیف را در پیش بگیرند.[۱۶۰]
نتایج مرحله نخست
در سه هفته آغازین عملیات بارباروسا، ورماخت موفق به پیشروی ۴۸۰ کیلومتری، تصرف بلاروس، منطقه بالتیک، بخشهای بزرگی از اوکراین، رساندن خود به رود دنیپر و انهدام استحکامات و چندین آرایش بزرگ شوروی در طول مرز شد. در این میان تلفات وارد آمده به شوروی حیرتانگیز بود. تا میانه ماه ژوئیه قریب به یک میلیون نفر از نیروهای ارتش شوروی سرخ کشته، زخمی یا مفقود شدند، این کشور نزدیک به ۱۰ هزار تانک و ۴ هزار هواگرد خود را از دست داد و صرفاً ده درصد از قوای مکانیزه آن باقیماند.[۱۶۱] از مجموع ۳۱۹ یگان ارتش سرخ که در چهار هفته آغازین عملیات راهی میدان نبرد شدند، تقریباً همگی منهدم گشتند یا به شدت آسیب دیدند. سرعت پیشروی نیروهای آلمانی به شکلی بر نظام تدارکاتی شوروی فائق آمد که در ماه نخست ۲۰۰ انبار تدارکات نظامی از مجموع ۳۴۰ انبار ارتش سرخ به سلطه مهاجمان درآمد.[۱۶۲] در طرف مقابل در همین مدت تنها ۱۰۰ هزار سرباز آلمانی کشته، زخمی یا مفقود شدند. در این موقعیت پس از محقق شدن این پیروزی در قالب وارد آوردن شکستی پر خسارت به دشمن و تحمل خسارتی به مراتب کمتر، هیتلر میپنداشت استالین عملاً جنگ را باختهاست و شوروی قادر نخواهد بود تانکها و هواگردهای منهدم شده خود را جایگزین کند.[۱۶۳] تقریباً در همین زمان، هالدر نیز به همین ترتیب در یادداشتهای جنگی خود اذعان کرد: «با نگاه کلی میتوانیم بگوییم کارمان در انهدام نیروی زمینی روسیه را در این سوی رودهای دوینا و دنیپر به انجام رساندهایم.» او حتی ادعا میکند: «اغراق نکردهام اگر بگویم عملیات علیه روسیه در عرض چهارده روز به پیروزی رسیدهاست.» به هر صورت هالدر در ادامه خاطر نشان میکند: «البته هنوز تمام نشدهاست» و «مقاومت سرسختانه دشمن با تمامی امکاناتش، ادامه دارد» و کار پاکسازی میتواند هفتهها به طول بینجامد.[۱۶۴]
با این حال که پیروزهای گروه ارتش مرکز در این مرحله خیره کننده بود، یکی از نگرانیهای آن وظیفه دوگانه به اتمام رساندن نبردها در غرب مینسک و حرکت همزمان به سمت شرق بود. در طرف دیگر دستاوردهای دو گروه ارتش دیگر مشابهت تامی با گروه ارتش مرکز نداشت. درحالیکه گروه ارتش شمال موفق شده بود استحکامات جبهه شمال غربی شوروی را در هم بشکند، بسیاری از نیروهای آن را منهدم کند و مابقی را در حالتی آشفته عقب براند، نیروهای کمکی این جبهه شوروی را قادر ساخت مقاومت مناسبی در طول رود دوینا ترتیب دهد و دست به ضد حملات قدرتمندی بزند. در بخش جنوبی نیز با وجود شکسته شدن خط دفاعی و متلاشی گشتن جبهه جنوب غربی شوروی در محور کیف، نیروهای گروه ارتش جنوب با ضد حملات شدید و گسترده سپاههای مکانیزه تحت امر ژوکوف در دوبنو و برودی مواجه گشته بودند. در این زمان فعالیت نیروهای باقیمانده از ارتش سرخ در پشت خطوط مقدم در قالب گروههای پارتیزانی در حال مشکلآفرینی بود[۱۶۵] و مقاومت نیروهای دشمن رفتهرفته شدیدتر و پیشروی دشوارتر میشد.[۱۶۶] چنین چالشهایی با فقدان تقریبی راههای قابل تردد، کمیابی ارتباطات ریلی و آغاز هشداردهنده نشانههایی از کمبود نیروی انسانی، تشدید میگشت و هر یک مستعد خلق مشکلاتی در آینده بودند.[۱۶۷]
مرحله دوم
شمال غربی روسیه
گروه ارتش شمال با خطوط تدارکاتی کوتاهتر، خطوط آهن بهتر و تصرف سریع بنادر منطقه بالتیک از پشتیبانی تدارکاتی بهتری برخوردار بود.[۱۶۸] سپاه ۴۱ موتوریزه گروه زرهی ۴ با ادامه پیشروی، ۳۰ ژوئن به رود دوینا رسید و گذرگاههایی بر روی آن برقرار کرد.[۱۶۹] سپاه ۵۶ موتوریزه با شش روز توقف در دونابورگ و در هم شکستن ضد حملات دشمن، دوم ژوئیه مجوز پیشروی مجدد را دریافت نمود.[۱۷۰] گروه زرهی ۴ پس از ورود به خاک روسیه، روز چهارم ماه ژوئیه اوستروف و روز بعد آن پسکوف را تصرف کرد و تا ۱۴ ژوئیه سپاه ۴۱ موتوریزه به گذرگاهی در سابسک بر روی رود لوگا دست پیدا کرد. بدین ترتیب نیروهای جلودار گروه ارتش شمال پس از طی ۷۵۰ کیلومتر در عرض سه هفته، تا لنینگراد تنها صد کیلومتر فاصله داشتند.[۱۶۹]
غرب روسیه
در حالیکه هیتلر سلطه بر مناطق تحت محاصره و پاکسازی اراضی پشت نیروهای جلودار را لازمه ادامه کار میدید، هالدر در دید عملیاتی خود این موضوع را دارای اهمیت ثانویه طلقی میکرد و به حفظ شدت پیشروی اولویت مطلق میداد. با این حال، ظاهر فرامین فرماندهی عالی نیروی زمینی همواره نشانگر مقاصد هالدر نبود و درخواستهای شفاهی هیتلر را نیز دربرمیگرفت که گاهی به بلاتکلیفی فرماندهان میانی منجر میشد.[۱۷۱]
تجربه مرحله نخست عملیات بارباروسا به آلمانیها نشان داد نمیتوانند تصور کنند پیادهنظام قادر به حفظ فاصله با نیروهای زرهی خواهد شد.[۱۷۲] از این رو برای هماهنگی بیشتر بین نیروهای زرهی و قوای پیاده، دو گروه زرهی ۲ و ۳ به همراه ۲ سپاه دیگر تحت فرمان فیلدمارشال گونتر فن کلوگه و ستادش در ارتش چهارم قرار گرفتند تا ارتش چهارم زرهی را شکل دهند. مابقی نیروهای ارتش چهارم به ارتش دوم پیوستند. در ادامه، ارتش دوم از جایگاه ذخیره به این گروه ارتش ملحق شد و میبایست جهت آزاد کردن نیروهای زرهی، در کنار ارتش نهم جهت آزادسازی نیروهای زرهی، در کوتاهترین زمان ممکن ارتباط مناطق در محاصره بیاویستوک-مینسک را با جهان بیرون کاملاً قطع و آن را پاکسازی میکرد.[۱۵۰]
از آنجایی که هالدر میپنداشت با پیشروی به سمت گذرگاههای دنیپر نیروهای دشمن به محاصره خواهند افتاد و پس از سلطه بر ویتبسک و اسمولنسک، راه به سمت مسکو باز خواهد شد، روز ۳۰ ژوئن، به دو گروه زرهی ۲ و ۳ دستور داد هر چه سریع تر ناحیه بین پولوتسک تا روگاچف[یادداشت ۲۰] را پاکسازی کنند. ارتش دوم نیز وظیفه یافت با قرار دادن بیشتر نیروهای خود در جناح جنوبی، با گذر از محور سلوتسک-مینسک به سمت رود دنیپر در محور موگیلف-اورشا پیش برود و از آن عبور کند. ارتش نهم هم میبایست از جنوب محور ویتبسک-پولوتسک به سمت رود دوینا یورش میبرد. مهمترین مأموریت هر دو ارتش تصرف پل خشکی دوینا-دنیپر (اراضی بین دو رودخانه) بین اورشا و ویتبسک بود.[۱۷۳]
با آغاز این طرح مشخص شد ارتش سرخ فرصت کافی برای جمعآوری نیروی دفاعی از جمله قوای زرهی را یافته و حتی قادر است دست به ضدحملات شدیدی بزند. بدی آب و هوا در برخی محدودهها و راههای غیرقابل عبور جابهجایی نیرو را برای آلمانیها دچار مشکل کرده بود. گروه زرهی ۳ که نیروهایش به تجهیزات غنیمتی فرانسوی مجهز شده بودند، گزارش کرد برخی یگانهایش قادر به ادامه رزم نیستند. در این شرایط، تنها لشکر نوزدهم زرهی توانست در نزدیکی دریسا[یادداشت ۲۱] از رود دوینا بگذرد.[۱۷۴]
پنجم ژوئیه جناح راست گروه زرهی ۲ موفق شد با گذر از رود برزینا در نزدیکی روگاچف به رود دنیپر برسد. با این حال، روز بعد جناح راست سپاه ۲۴ موتوریزه این گروه زرهی در جنوب روگاچف وادار به گرفتن موضع دفاعی در مقابل حملات ارتش سرخ از جانب شرقی رود دنیپر شد.[۱۷۴] هفتم ژوئیه سپاه ۳۹ موتوریزه هم شمال اورشا زیر ضد حمله سپاههای ۶ و ۷ ارتش سرخ با قریب به ۷۰۰ تانک که به فرمان سیمیون تیموشنکو صورت میگرفت، قرار داشت. این نیروهای ارتش سرخ بدون حمایت هوایی در تلاش برای رسیدن به شهر سنو بودند. این ضد حملات بیثمر در مجموع در عرض پنج روز بیش از ۸۳۰ تانک از مجموع ۲۰۰۰ تانک ارتش سیام شوروی را از بین برد و راه را برای آلمانیها برای پیشروی به سمت اسمولنسک باز کرد.[۱۷۵] همان روز تلاش نیروهای گودریان در گروه زرهی ۲ برای پیشروی از جناح راست توسط نیروهای ارتش سرخ متوقف و زیر ضد حمله دفع شد. در طرف دیگر، گروه زرهی ۳ نیز در جناح چپ خود بین دریسا و پولوتسک حالت تدافعی گرفته و تمام حملاتش را بر ویتبسک در بخش مرکزی متمرکز کرده بود؛ که به تصرف آن در نهم ژوئیه انجامید.[۱۷۱]
حرکت این دو گروه زرهی در قالب برنامه به محاصره درآوردن مجدد نیروهای دشمن در یک منطقه بزرگ این بار با بستن حلقه محاصره در شرق اسمولنسک و در ادامه پیشروی سرنیزه زرهی با هدف مسکو صورت میگرفت. با این وجود گودریان از هفتم ژوئیه در حال آمادهسازی برای گذر از دنیپر در ناحیه بین اورشا و ژلوبین بود. اطلاع فن کلوگه از این آمادهسازی که نوعی عملیات واگرا نسبت به گروه زرهی ۳ به حساب میآمد، موجب اختلاف نظر بین این دو تن شد. نهایتاً کلوگه نهم ژوئیه با این حرکت موافقت نمود. به هر صورت این تصمیم موجب تضعیف برنامه آلمانیها در تمرکز حمله بر منطقه شمال اسمولنسک به عنوان مستقیمترین راه به طرف مسکو میشد. تصمیم نهایی فن کلوگه در هماهنگی با اهداف هیتلر، پس از رسیدن هر دو گروه زرهی به مقاصدشان بنا بر طرح اولیه، آماده بودن گروه زرهی ۳ جهت حرکت به سمت لنینگراد یا مسکو و چرخش گروه زرهی ۲ به سمت جنوب یا جنوب شرقی و همکاری با گروه ارتش جنوب، بود. درحالیکه فن بک و هوت خواهان تمرکز هر دو گروه زرهی بر پل خشکی اسمولنسک به جهت پیشروی به سمت مسکو بودند. با توسل به عقیده هیتلر و ظاهراً خود هالدر بر این که اتمام کار نیروهای دشمن در اطراف اسمولنسک، آلمانیها را به سادگی بر تمامی اراضی تا منطقه ولگای علیا بدون مقاومت جدی مسلط خواهد کرد، هالدر موقتاً سخنان ۸ ژوئیه هیتلر در بهکارگیری گروههای زرهی در جهات دیگر را کنار نهاد تا در نهایت حملهای با استفاده از هر دو گروه زرهی به عنوان سرنیزه به قصد به محاصره درآوردن مقدار زیادی از نیروهای دشمن و شکستن خط مقدم آن با سلطه بر مثلث اسمولنسک-اورشا-ویتبسک طرحریزی شود.[۱۷۶]
در بخش جنوبی طبق برنامه، عبور از دنیپر با موفقیت حاصل گشت و موگیلف و گذرگاه اورشا پشت سر نهاده شدند. سیزدهم ژوئیه گروه زرهی ۲ به شدت از جانب ناحیه گومل مورد حمله قرار گرفت و با یورشهایی در ناحیه موگیلف و اورشا همراه شد. با وجود تحمل خسارات انسانی و تجهیزاتی سنگین، برای حفظ شرقیترین نقطه دست یافته شده در مسیر مسکو، تسلط آلمانیها بر منطقه محدب یلنیا حفظ شد. در نهایت ضدحملات قدرتمند در جناح راست گروه زرهی ۲ و علیه ارتش دوم که جانب جنوبی را پوشش میداد، موجب کاهش قابل توجه سرعت بازوی جنوبی طرح هالدر برای محاصره درآوردن نیروهای ارتش سرخ شد. سپاه ۳۹ موتوریزه از گروه زرهی هوت، ۱۳ ژوئیه خود را به دمیدوف و ولیژ رساند. سپاه ۵۷ موتوریزه با پیشروی از گذرگاه دریسا به نفل دست یافت و به حرکت خود را به سمت ولیکیه لوکی ادامه داد. سیزدهم ژوئیه هوت میبایست ادامه پیشروی نیروهای خود را که موجب انحراف آنها از هدف اصلی تهاجمی گروه ارتش مرکز میشد، متوقف و بر محاصره اسمولنسک مترکز میشد. به هر حال این انحراف ورای مقاصد هوت، با نظر هیتلر مبنی بر حمایت از تهاجم به لنینگراد با کاهش فشار بر گروه ارتش شمال که درگیر نبردهای سنگین بود، مطابقت داشت. با فشار هیتلر برای سرعت بخشیدن به عملیات جناحین قوای جبهه شرقی، ۱۲ ژوئیه هالدر پذیرفت به جای حرکت مستقیم به سمت مسکو، دو گروه زرهی برای به محاصره درآوردن نیروهای بیشتری از دشمن به جناحین منحرف شوند؛ به شرط آن که در ابتدا آزادی حرکت به سمت شرق را به دست آورند.[۱۷۷]
در نهایت با تصرف یارتسوف در شمال شرقی اسمولنسک توسط سر نیزه زرهی گروه زرهی ۳ و خود اسمولنسک توسط گروه زرهی ۲ در شانزدهم ژوئیه دومین محاصره عمده عملیات بارباروسا در شرف اتمام بود. به هر حال نیروهای آلمانی نتوانستند از خروج و عقبنشینی به موقع بخش بزرگی نیروهای دشمن مخصوصاً یگانهای موتوریزه آن از محاصره جلوگیری کنند. حفره شرق اسمولنسک تا ۲۴ ژوئیه بسته نشد. با وجود به اسارت درآمدن دو برابر میزان اسرای حاصل شده در محاصره بیاویستوک-مینسک، آنچه عیان بود افزایش شدت مقاومت نیروهای ارتش سرخ و عدم وجود هیچ نشانهای از فرسودگی در توان رزمی آن بود.[۱۵۳]
دلایل عمده شکست آلمان
مشکلات تدارکاتی و تجهیزاتی
بزرگترین ضعف نیروهای مسلح آلمان در جریان عملیات بارباروسا موضوع تدارکات آنها بود. بنیادیترین آسیبپذیری تدارکاتی آلمان از عدم بسیج اقتصادی این کشور برای جنگ ناشی میشد؛ چرا که جنگ با شوروی یک درگیری کوتاه مدت فرض میگردید و آمادگی لازم برای طولانی شدن آن را نداشتند. کمبود ذخایر فراوردههای نفتی و سایر مواد اولیه باعث ایجاد محدودیت در تولید و ترابری در آلمان شده بود.[۷۸] همین کمبود نفت و فراوردههای آن از جمله بنزین، ورماخت را شدیداً به اسبها جهت مقاصد ترابری وابسته کرده بود که علاوه بر افزایش شکاف بین نیروهای جلودار و واحدهای پیادهنظام، با کمبود علیق و حیوانات جایگزین فشار زیادی بر تدارکات غیرنظامی میانداخت. فعالیتهای اقتصادی آلمان به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای این کشور در جنگ با شوروی نبود و مقابله با محدودیتهای به وجود آمده برای آن غیرممکن مینمود.[۱۷۸]
با پیشروی هر چه بیشتر نیروهای آلمانی در عمق اراضی شوروی، طول خطوط تدارکاتی آنها افزایش و در مقابل طول خطوط تدارکاتی دشمنشان کاهش میافت. این درحالی بود که تنها ۶۴ هزار کیلومتر راه تمامفصل با سطحی سخت و ۸۲ هزار کیلومتر راهآهن در شوروی وجود داشت. عرض همین خطوط آهن نیز بزرگتر از عرض استاندارد خطوط آهن آلمانی بود. با وجود تلاش فراوان آلمانیها هنگام پیشروی برای تغییر عرض این خطوط آهن، یگانهای تدارکاتی مجبور بودند بیشتر تدارکات را به کمک هر تجهیزات ریلی که به غنیمت گرفته میشد و بر روی همان خطوط آهن اولیه انتقال دهند.[۱۷۹] مصرف مهمات و مشکلات فنی بین نیروهای آلمانی بیش از حد انتظار بود و شرایط راهها رساندن تدارکات را کند کرده بود؛ نتیجه این وضعیت اتمام ذخیره تمامی موارد نیاز نیروهای خط مقدم بود.[۱۸۰] بلافاصله پس از گذر نیروهای آلمانی از مرز، ظرفیت حرکتی به یک عامل محدود کننده برای آنها بدل شد.[۱۸۱] تنها در حدود ۳ درصد از راههای منطقه عملیاتی دارای سطحی سخت بودند و این به معنای وارد آمدن فشار بالا به سازمان تدارکاتی آلمانیها بود که میبایست تقریباً تماماً از وسایل نقلیه چرخدار استفاده میکرد؛ درحالیکه سیستم تعلیق ضعیف بسیاری از همین وسایل نقلیه نیز تحمل شرایط راههای ضعیف روسیه را نداشت.[۴۵]
این شرایط مصرف سوخت و سایر موارد مصرفی همچون روغن موتور در این خودروها را نیز تا چندین برابر افزایش میداد؛ به گونهای که امکان تدارکاتی تأمین آن وجود نداشت. وادار شدن آلمانیها در استفاده از راههای مقداری مناسبتر نیز باعث حرکت نیروها تنها در یک ستون و ترافیک شدید در آنها شده بود. طولانیتر شدن این ستونها، شکاف غیرقابل اجتنابی بین سرنیزه زرهی و پیادهنظام کند ایجاد میکرد و بخش کمتر تسلیح شده تدارکاتی را در معرض حمله حتی گروههای کوچک سربازان دشمن قرار میداد.[۱۸۲] لوفتوافه نیز در شرایط مشابهی به سر میبرد. استفاده از فرودگاههای تصرف شده با شرایط نگهداری ضعیف، موجب کاهش تعداد هواگردهای قابل سرویس میشد و این امر به مرور باعث قدرت گرفتن نیروی هوایی شوروی و از دست رفتن برتری هوایی آلمان شد.[۱۸۰]
نیروهای زرهی و موتوریزه آلمانی از ظرفیت نگهداری و تعمیرات کافی برای یک عملیات طولانی برخوردار نبودند. پیچیدگی مکانیکی و استفاده از مدلهای متعدد با قطعاتی که در دیگر مدلها قابل استفاده نبودند، نیز موجب بههم ریختگی افزونتر نظام تدارکاتی نیروهای آلمانی میشد.[۷۸] ارتقا مداوم تسلیحات از پیش طراحی شده آلمانی نیازمند تغییر مکرر خط تولید بود و غالباً باعث کاهش خروجی میشد.[۱۸۳]
ضعف طرح و پیشبینی عملیاتی
عملیات بارباروسا یک هدف راهبردی وحدت بخش نداشت و تمامیت طرح تنها ترکیبی از اهداف سطح عملیاتی بود. راهبرد عملیاتی آلمانیها به جای پیگیری مقاصد جغرافیایی، متوجه نیروهای دشمن شده بود. بدین شکل مهاجمان در تعقیب اهداف متحرکی بودند که قضاوت در رابطه با موفقیت آن را سخت میکرد.[۱۸۴] طرح عملیاتی آلمان در دستیابی به شفافیت در زمینه چگونگی تحقق همین هدف نیز موفق عمل نکرد. پس از آغاز عملیات و بروز مشکلات جدی از جمله تاخیرهای ویرانگر در اثر انحرافات مکرر از اهداف به دنبال مقاصد دیگر، بحث و جدل بر روی مشکلات کلیدی تازه انجام میگرفت. این طرح درحالی تا حدود زیادی اساساً تمرکز اصلی خود را بر مسکو گذاشته بود که آلمان ملزم بود برای پیروزی در این جنگ، در سریعترین حالت ممکن به میدانهای نفتی قفقاز دست یابد. در همین وضعیت نیروهای زیادی از بخش مرکزی که متوجه مسکو بود، به اطراف گسیل شدند تا آلمان با سعی در دستیابی یکباره به همه چیز، تقریباً در هیچکدام به موفقیت نرسد.[۱۸۵]
تمامی پیروزیهای دیپلماتیک و نظامی پیشین آلمان در نتیجه استفاده از نقاط ضعف حریفان حاصل شده و این مسئله باعث تصور غیرواقعی از توان حقیقی ورماخت گشته بود. پیروزهای نظامی آلمان در غرب اروپا در نواحی توسعه یافته با مساحتی محدود اتفاق افتاده بود. در مقابل در عملیات بارباروسا نیروهای آلمانی میبایستی در خط مقدمی به پهنای ۱۸۰۰ کیلومتر در مناطقی کمتر توسعه یافته دست به پیشروی ۱۷۵۰ کیلومتری میزدند.[۱۸۶] نیروهای زرهی آلمانی برای تکمیل مأموریت خود میبایست تا مینسک ۳۰۰ کیلومتر و تا اسمولنسک ۷۰۰ کیلومتر را از لب خط مرزی طی میکردند. در حالی که این فاصله در فرانسه برای به محاصره درآوردن نیروهای دشمن، ۳۰۰ کیلومتر تا دهانه رود سم بود.[۴۵]
آلمان تصور میکرد با بهکارگیری نزدیک به ۱۶۰ لشکر شامل بیشتر نیروهای زرهی و هوایی، خواهد توانست، تنها در عرض شش تا ده هفته[۷۳]، بر ارتش سرخ فائق آید. در عمل مشخص شد این مقدار نیرو برای اجرایی ساختن چنین مأموریتی ناکافی است. با گسترش جبهه و افزایش تلفات، شکافهایی در خطوط نیروهای آلمانی پدیدار شد، جناحین آنها بازماند و توان ورماخت در نقاط حیاتی تمرکز تضعیف شد. در این شرایط تحرک و توان آتش نیروهای زرهی آنها به شکل نگران کنندهای تحلیل رفت به گونهای که دیگر اتمام عملیات تا پایان تابستان سال ۱۹۴۱ ممکن نبود. با این حال که آلمانیها هیچ شانسی برای شوروی برای پایداری در مقابل تاکتیک عملیاتی بلیتسکریگ قائل نبودند، اتکای زیاد آن به حمایت نزدیک تسلیحاتی با نیاز فراوان به منابع، موجب میشد با اراضی دارای فواصل طولانی شوروی و زیرساختهای بدوی آن سازگاری نداشته باشد.[۱۸۷] پیروزی در نبردهای مرزی، مسکو، پایتخت شوروی را در عمق هزار کیلومتری بر خلاف پاریس در فرانسه، بلافاصله زیر تهدید قرار نداد و موجب آشوب در رهبران شوروی مانند هم نوعان فرانسوی آنها نشد[۱۸۸]. درحالیکه نیروی زمینی کند آلمان با اکثریت قوای پیاده از ظرفیت نفوذ در اعماق خطوط شوروی و به شکل همزمان به محاصره درآوردن اراضی وسیع بسیار فراتر از خطوط مقدم دشمن را نداشت.[۶۶]
هیتلر و مشاورین نظامی او مطمئن بودند اگر نیروهای آلمانی ارتش سرخ را منهدم کنند، رژیم حاکم بر شوروب فرو خواهد ریخت. این تصورات میزان سلطه استالین بر جمعیت شوروی و توانایی ارتش سرخ در بسیج نیروهای راهبردی ذخیره جهت جایگزینی نیروهای از دست رفته در محاصرههای اولیه دشمن، را دست کم میگرفت.[۴۲] شوروی با برتری در تولیدات تسلیحات حیاتی جنگی، ذخایر نیروی انسانی و بسیج برای جنگ تمامعیار برخلاف پیشبینی آلمانیها نه تنها از تهاجم اولیه آلمانیها نجات یافت و «لگد اولیه به در شوروی» بر خلاف تصور هیتلر باعث «فروریختن ساختار شوروی» نشد[۱۸۹] بلکه این کشور در ادامه به دشمنی قدرتمندتر بدل گشت.[۱۹۰] فروپاشی کلی در شوروی هنگامی اتفاق میافتاد که یا ارتش سرخ به گونهای منهدم میشد که دیگر امکان مقاومت سازمان یافته و ایجاد جبهه جدید در مناطق شرقیتر برای آن ممکن نباشد یا شوروی به اندازهای از مراکز راهبردی خود همچون مناطق صنعتی، میدانهای نفتی، معادن و مراکز جمعیتی را دست میداد که صنعت آن دیگر قادر به تأمین نیازهای اولیه جهت تولید انبوه تسلیحات نوین نباشند. برخلاف پیشبینیها، آلمان در نهایت موفق نشد هیچیک از این شرایط را که میتوانست موجب فروپاشی شوروی شود، محقق کند.[۱۹۱]
پارتیزانها و جنگ فرسایشی
اغلب تلفات نیروهای آلمانی در این عملیات بیش از آن که مربوط به نبردهای عمده در درگیرههای متعارف با نیروهای ارتش سرخ باشد، حاصل مجموعهای از مقاومتهای متعدد سازمان نیافته نیروهای دشمن در نقاط مختلف بود. در تاکتیک مورد استفاده نیروهای شوروی گروههای کوچکی از سربازان ارتش سرخ مواضع خاصی از نیروهای آلمانی را هدف قرار میدادند و آنها را مجبور به نبرد تن به تن میکردند که تا آن را زمان تجربه نکرده بودند. این نیروها بر سر راههایی که آلمانیها به استفاده از آن وابستگی داشتند، کمین میگذاشتند و به آنها حمله میبردند. گستردگی مناطق درگیری و محدودیت در قوای ذخیره امر پاکسازی را برای آلمان غیرممکن ساخته بود. بدین ترتیب در هیچ نقطه زمانی از جنگ، نیروهای امنیتی آلمانی موفق نشدند این مقاومت پارتیزانی را از بین ببرند.[۱۸۲]
شوروی با آگاهی از این که تنها فرصت آلمان برای پیشروی در تمامی طول جبهه تابستان سال ۱۹۴۱ است، جنگ را هر چه بیشتر به طرف نبردهای موضعی کشاند تا با درگرفتن نبردهای شدید تن به تن، خسارات و تلفات دامنهداری به تجهیزات و نفرات مهاجمان آلمانی بخورد؛ چرا که آلمان با توجه به محدودیتهایش قادر به تحمل یک جنگ فرسایشی شدید در مقابل یک حریف قدرتمند نبود. بدین ترتیب، به محض این که ورماخت حداکثر توان عملیاتی خود را از دست داد و جنگ به جای نبردهای سریع با رزم وابسته به منابع جایگزین شد، ورق به شکل مهلکی بر ضد آلمان بازگشت.[۱۹۲]
کمکهای ایالات متحده و بریتانیا
تنها دو روز پس از آغاز تهاجم آلمان به شوروی، فرانکلین دلانو روزولت، رئیسجمهور ایالات متحده اعلام کرد کشورش «قصد دارد هر کمکی که میتواند به روسیه بکند». حمایت از شوروی با قدمهایی موقت همچون آزادسازی ۳۹ میلیون دلار دارایی بلوکه شده این کشور در ایالات متحده و ارسال شش و نیم میلیون دلار تجهیزات در شش هفته نخست تهاجم آلمان، آغاز شد. سران اتحاد جماهیر شوروی لیست بلند بالایی از خواستهها ارائه کردند که القا کننده شدت اضطرار این کشور در مواجهه با شرایط بود. نهایتاً بر اساس توافقی که روز یکم اکتبر سال ۱۹۴۱ بین سه قدرت ایالات متحده، بریتانیا و شوروی به امضا رسید، توافق شد شوروی هر ماه ۴۰۰ هواگرد، ۵۰۰ تانک، ۱۰ هزار کامیون و طیف گستردهای از سایر تدارکات دریافت کند. با توجه به این که کمکهای ایالات متحده در طولانی مدت اهمیت میافت، کمکهای بریتانیا به شوروی بر اساس پروتکل نخست، نه تنها از منظر عددی قابل توجه بود، بلکه در نبرد بر سر مسکو نقشی ارزشمند ایفا کرد. تا پایان سال ۱۹۴۱ بریتانیا موفق شد در مجموع ۶۹۹ هواگرد، ۴۶۶ تانک، ۸۶۷ خودرو و ۷۶ هزار تُن تدارکات دیگر به شوروی برساند. اوایل پاییز سال ۱۹۴۱ مستندات نظامی آلمانی برای نخستین بار از برخورد با تجهیزات بریتانیایی گزارش کردند. منفعت ملموس این کمکها در اوایل جنگ، در روحیه نیروهای ارتش سرخ قابل چشمپوشی نیست.[۱۹۳]
نگارخانه
-
استقبال مردم اوکراین از سربازان آلمانی، ژوئن ۱۹۴۱
-
توپ تهاجمی اشتوگ ۳ در جریان عملیات بارباروسا، ژوئن ۱۹۴۱
-
نبرد در خط آهن اسمولنسک-مسکو، اوت ۱۹۴۱
-
نیروهای آلمانی در حومه لنینگراد، سپتامبر ۱۹۴۱
-
خط آهن منهدم شده توسط پارتیزانهای شوروی، اکتبر ۱۹۴۱
-
نیروهای آلمانی در کالینین، اکتبر ۱۹۴۱
-
ستونی از نیروهای آلمانی در حال پیشروی به سمت مسکو، اکتبر ۱۹۴۱
یادداشتها
- ↑ Lebensraum
- ↑ Oberkommando der Wehrmacht
- ↑ Volksstaat
- ↑ Weltmacht
- ↑ در سال ۱۹۴۰، بیش از ۹۰ درصد واردات نفت آلمان از رومانی صورت میگرفت و همین مقدار نیز تنها نیمی از نیاز آلمان را تأمین میکرد.
- ↑ Autarkie
- ↑ عددی بسیار اندک در مقایسه با آمار تلفات جنگ جهانی اول، تنها در نبرد سم در عرض سه ماه ۱۶۵ هزار سرباز آلمانی کشته شدند
- ↑ blitzkrieg
- ↑ Bewegungskrieg
- ↑ Kampfgruppen
- ↑ Auftragstaktik
- ↑ Deep Operation
- ↑ همانند جنگندههای میگ-۳، لاگگ-۳ و یاک-۱ و هواگرد تهاجمی ایل-۲[۶۲]
- ↑ Operationsentwurf Ost
- ↑ این تهاجم برای لوفتوافه بسیار خسارت بار بود و این نیرو نیمی از ناوگان هواگردهای ترابری خود را در آن از دست داد.[۹۶]
- ↑ منطقهای که بخشی از نیروها در محاصره کامل نیستند اما با وجود استقرار جلوتر از بقیه نیروها، از سه طرف با دشمن روبرو هستند و هر لحظه ممکن است به محاصره کامل بیفتند
- ↑ بیش از نیمی از ۲۷۷۰ هواگرد اختصاص یافته به کل عملیات
- ↑ یا گلوبوکویه، انگلیسی: Glubokoye، بلاروسی: Глыбокае (هلیبوکایه)
- ↑ شمار اسرا ۳۲۴ هزار نفر هم ذکر شدهاست.[۱۵۳]
- ↑ بلاروسی: Pагачо́ў, انگلیسی: Rogachev - Rahachow
- ↑ ورخنیادزوینسک، بلاروسی: Верхнядзві́нск, انگلیسی:Drissa - Verkhnyadzvinsk
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ Fritz 2011, p. 78.
- ↑ Stahel 2012, p. 32.
- ↑ Glantz 2001, p. 13.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 22.
- ↑ Stahel 2009, p. 40.
- ↑ Ellman 2019, p. 10–12.
- ↑ Ellman 2019, p. 15.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 3.
- ↑ Buttar 2013, p. 27–28.
- ↑ Fugate 1984, p. 20.
- ↑ Buttar 2013, p. 28.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 3–6.
- ↑ Buttar 2013, p. 29–30.
- ↑ Luther 2019, p. 2.
- ↑ Ellman 2019, p. 85–86 & 91.
- ↑ Hitler 1939, p. 491–500.
- ↑ Luther 2019, p. 7–9.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 23.
- ↑ Klink 1998, p. 14.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 49.
- ↑ Stahel 2009, p. 38.
- ↑ Fritz 2011, p. 83.
- ↑ Stahel 2012, p. 53–54.
- ↑ Buttar 2013, p. 55.
- ↑ Luther 2019, p. 12.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Kirchubel 2013, p. 38.
- ↑ Ellman 2019, p. 77–81.
- ↑ Luther 2019, p. 12–13.
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ Luther 2019, p. 4.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 62–63.
- ↑ Stahel 2012, p. 48–49.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ Glantz 2001, p. 19.
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ Luther 2019, p. 5.
- ↑ Ellman 2019, p. 16.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ Ellman 2019, p. 18.
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ ۳۶٫۲ Bergström 2000, p. 6.
- ↑ Glantz 2001, p. 20.
- ↑ Stahel 2012, p. 13.
- ↑ Kamenir 2009, p. 7.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 64.
- ↑ Mitcham 2008, p. 464.
- ↑ ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ Glantz 2001, p. 14.
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Cumins 2011, p. 13.
- ↑ Glantz 2001, p. 14 & 20.
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ ۴۵٫۲ ۴۵٫۳ Fugate 1984, p. 101.
- ↑ Glantz 2001, p. 14 & 21.
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ Glantz 2001, p. 21.
- ↑ Bergström 2000, p. 12.
- ↑ Jukes 2005, p. 18.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 1.
- ↑ Stahel 2012, p. 26–28.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 20.
- ↑ Stahel 2012, p. 28.
- ↑ Stahel 2012, p. 27–29.
- ↑ Stahel 2012, p. 28–29.
- ↑ Glantz 2001, p. 23–24.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 106.
- ↑ Porter 2009, p. 25.
- ↑ Stahel 2012, p. 29.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 36.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 103 & 105.
- ↑ Bergström 2000, p. 13–15.
- ↑ Glantz 2001, p. 27.
- ↑ ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ Ellman 2019, p. 28.
- ↑ Bergström 2000, p. 7 & 16.
- ↑ ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ Kirchubel 2013, p. 37.
- ↑ Luther 2019, p. 9.
- ↑ ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ Kamenir 2009, p. 6.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 40–41.
- ↑ Luther 2019, p. 16–17.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 41.
- ↑ Luther 2019, p. 17.
- ↑ ۷۳٫۰ ۷۳٫۱ Kirchubel 2013, p. 42.
- ↑ Luther 2019, p. 11.
- ↑ ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ Fugate 1984, p. 95.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 44 & 48.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 45.
- ↑ ۷۸٫۰ ۷۸٫۱ ۷۸٫۲ Glantz 2001, p. 22.
- ↑ Fritz 2011, p. 84.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 45–46.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 46–47.
- ↑ Kamenir 2009, p. 6–7.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 9 & 1.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 37 & 42.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 25.
- ↑ ۸۶٫۰ ۸۶٫۱ ۸۶٫۲ Fritz 2011, p. 79.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 118.
- ↑ Fritz 2011, p. 80.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 120.
- ↑ Glantz 2001, p. 16.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 55–56.
- ↑ Glantz 2001, p. 16 & 23.
- ↑ Fritz 2011, p. 79–80.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 54.
- ↑ ۹۵٫۰ ۹۵٫۱ Kamenir 2009, p. 52.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 75.
- ↑ Kamenir 2009, p. 52–53.
- ↑ ۹۸٫۰ ۹۸٫۱ Glantz 2001, p. 31.
- ↑ ۹۹٫۰ ۹۹٫۱ Glantz 2001, p. 28.
- ↑ Jukes 2005, p. 13.
- ↑ Glantz 2001, p. 28 & 31.
- ↑ Nagorski 2019, p. 9.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 275–277.
- ↑ Glantz 2001, p. 30.
- ↑ Gorodetsky 1999, p. 276.
- ↑ ۱۰۶٫۰ ۱۰۶٫۱ Nagorski 2019, p. 47.
- ↑ ۱۰۷٫۰ ۱۰۷٫۱ Tucker-jones 2017, p. 53.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 54.
- ↑ ۱۰۹٫۰ ۱۰۹٫۱ Stahel 2009, p. 153.
- ↑ Mitcham 2008, p. 459–460.
- ↑ Klink 1998, p. 525.
- ↑ Kamenir 2009, p. 77.
- ↑ Clark 2001, p. 40.
- ↑ Fritz 2011, p. 85.
- ↑ ۱۱۵٫۰ ۱۱۵٫۱ Buttar 2013, p. 79.
- ↑ ۱۱۶٫۰ ۱۱۶٫۱ ۱۱۶٫۲ Nagorski 2019, p. 48.
- ↑ Kamenir 2009, p. 76.
- ↑ ۱۱۸٫۰ ۱۱۸٫۱ Glantz 2001, p. 35.
- ↑ Fugate 1984, p. 102.
- ↑ Stahel 2009, p. 155.
- ↑ Fugate 1984, p. 99 & 102.
- ↑ ۱۲۲٫۰ ۱۲۲٫۱ Mitcham 2008, p. 459.
- ↑ Stahel 2009, p. 156.
- ↑ ۱۲۴٫۰ ۱۲۴٫۱ Glantz 2010, p. 31.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 104.
- ↑ Bergström 2000, p. 6 & 29–30.
- ↑ Bergström 2000, p. 33–34.
- ↑ ۱۲۸٫۰ ۱۲۸٫۱ Buttar 2013, p. 75–76.
- ↑ Mitcham 2008, p. 460–462.
- ↑ Mitcham 2008, p. 462.
- ↑ ۱۳۱٫۰ ۱۳۱٫۱ Citino 2007, p. 36.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 139.
- ↑ Buttar 2013, p. 76–79.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 140–141.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 141–142.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 143.
- ↑ Fugate 1984, p. 103–104.
- ↑ Klink 1998, p. 526.
- ↑ Stahel 2009, p. 155–158.
- ↑ Fugate 1984, p. 104–106 & 108.
- ↑ Stahel 2009, p. 162.
- ↑ Fugate 1984, p. 106.
- ↑ Fugate 1984, p. 103–107.
- ↑ Stahel 2009, p. 156 & 165.
- ↑ Fugate 1984, p. 107.
- ↑ Fritz 2011, p. 86.
- ↑ Tucker-jones 2016, p. 57.
- ↑ ۱۴۸٫۰ ۱۴۸٫۱ ۱۴۸٫۲ Mitcham 2008, p. 466.
- ↑ ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ Glantz 2010, p. 32.
- ↑ ۱۵۰٫۰ ۱۵۰٫۱ ۱۵۰٫۲ Klink 1998, p. 527.
- ↑ Fritz 2011, p. 87.
- ↑ Stahel 2009, p. 158.
- ↑ ۱۵۳٫۰ ۱۵۳٫۱ Klink 1998, p. 536.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 54 & 62.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 51.
- ↑ Kamenir 2009, p. 4.
- ↑ Stahel 2012, p. 67–69.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 59.
- ↑ Fugate 1984, p. 103.
- ↑ ۱۶۰٫۰ ۱۶۰٫۱ Stahel 2012, p. 69.
- ↑ Fritz 2011, p. 89–90.
- ↑ Overy 1998, p. 67.
- ↑ Fritz 2011, p. 90.
- ↑ Citino 2007, p. 39.
- ↑ Glantz 2010, p. 40–41 & 33 & 53.
- ↑ Mitcham 2008, p. 471.
- ↑ Glantz 2010, p. 41.
- ↑ Fritz 2011, p. 88.
- ↑ ۱۶۹٫۰ ۱۶۹٫۱ Citino 2007, p. 37.
- ↑ Mitcham 2008, p. 463.
- ↑ ۱۷۱٫۰ ۱۷۱٫۱ Klink 1998, p. 532.
- ↑ Glantz 2010, p. 42.
- ↑ Klink 1998, p. 530.
- ↑ ۱۷۴٫۰ ۱۷۴٫۱ Klink 1998, p. 531.
- ↑ Tucker-jones 2017, p. 62.
- ↑ Klink 1998, p. 532–534.
- ↑ Klink 1998, p. 534–536.
- ↑ Stahel 2012, p. 51.
- ↑ Glantz 2001, p. 22–23.
- ↑ ۱۸۰٫۰ ۱۸۰٫۱ Ellman 2019, p. 101.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 46.
- ↑ ۱۸۲٫۰ ۱۸۲٫۱ Stahel 2009, p. 159–160.
- ↑ Stahel 2012, p. 40.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 47.
- ↑ Fritz 2011, p. 84–85.
- ↑ Glantz 2001, p. 13–14.
- ↑ Stahel 2012, p. 49 & 66.
- ↑ Fritz 2011, p. 82.
- ↑ Fritz 2011, p. 81.
- ↑ Stahel 2012, p. 49.
- ↑ Stahel 2009, p. 26.
- ↑ Stahel 2012, p. 49–50.
- ↑ Stahel 2012, p. 21–24.
منابع
- Bergström, Christer; Mikhailov, Andrey (2000). Black Cross Red Star: The Air War Over The Eastern Front Volume 1 Operation Barbarossa. Pacifica Military History. ISBN 978-0-935553-48-2.
- Buttar, Prit (2013). Between Giants: The Battle For The Baltics In World War II. Osprey Publishing. ISBN 978-1-4728-0288-0.
- Clark, Alan (2001). Barbarossa: The Russian-German Conflict, 1941-1945. W&N. ISBN 978-0-304-35864-9.
- Cumins, Keith (2011). Cataclysm: The War On The Eastern Front 1941-1945. Hellion & Company. ISBN 978-1-907677-23-6.
- Ellman, James (2019). Hitler’s Great Gamble: A New Look at German Strategy, Operation Barbarossa, and the Axis Defeat in World War II. Stackpole Books. ISBN 978-0-8117-6848-1.
- Fritz, Stephen G. (2011). Ostkrieg: Hitler’s War of Extermination in the East. The University Press Of Kentucky. ISBN 978-0-8131-3417-8.
- Fugate, Bryan (1984). Operation Barbarossa: Strategy and Tactics on the Eastern Front, 1941. Presidio Press. ISBN 0-89141-197-6.
- Glantz, David (2001). Barbarossa: Hitler's Invasion of Russia 1941. Tempus Publishing Inc. ISBN 978-0-7524-1979-4.
- Glantz, David (2010). Barbarossa Derailed: The Battle For Smolensk 10 July –10 September 1941 Volume 1. Hellion & Company. ISBN 978-1-906033-72-9.
- Gorodetsky, Gabriel (1999). Grand Delusion: Stalin and the German Invasion of Russia. Yale University Press. ISBN 0-300-07792-0.
- Hitler, Adolf (1939) [1925-1926]. Mein Kampf. Translated by James Murphy. Houghton Mifflin Company. ISBN 978-0-395-92503-4.
- Jukes, Geoffrey (2005). The Second World War: The Eastern Front 1941-1945. Taylor & Francis. ISBN 0-203-49887-9.
- Kamenir, Victor J. (2009). The Bloody Triangle: The Defeat of Soviet Armor in the Ukraine, June 1941. Zenith Press. ISBN 978-0-7603-3434-8.
- Kirchubel, Robert (2013). Operation Barbarossa: The German Invasion of Soviet Russia. Osprey Publishing. ISBN 978-1-78200-408-0.
- Klink, Ernst (1998). Germany and the Second World War: The Attack on the Soviet Union. Oxford University Press. ISBN 0-19-822886-4.
- Luther, Craig (2019). The First Day on the Eastern Front: Germany Invades the Soviet Union, June 22, 1941. Stackpole Books. ISBN 978-0-8117-6765-1.
- Mitcham, Samuel (2008). The Rise Of The Wehrmacht: The German Armed Forces And The World War II Volume 1. Greenwood Publishing Group. ISBN 978-0-275-99659-8.
- Overy, Richard (1998). Russia's War. Allen Lane. ISBN 978-0-7139-9223-6.
- Porter, David (2009). Order Of Battle The Red Army In WWII. Amber Books. ISBN 978-1-906626-52-5.
- Stahel, David (2009). Operation Barbarossa and Germany’s Defeat in the East. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-76847-4.
- Stahel, David (2012). Kiev 1941: Hitler battle for supremacy in the east. Cambridge university press. ISBN 978-1-107-01459-6.
- Tucker-jones, Anthony (2017). Slaughter on the Eastern Front: Hitler and Stalin's War 1941-1945. The history press. ISBN 978-0-7509-6770-9.
مطالعهٔ بیشتر
- Anderson, Duncan (2001). The Eastern Front: Barbarossa, Stalingrad, Kursk And Berlin. MBI Publishing Company. ISBN 978-0-7603-0923-0.
- Carell, Paul (1966). Hitler Moves East 1941-1943. Bantam Books.
- Evans, Richard J. (2008). The Third Reich at War. Allen Lane. ISBN 978-0-7139-9742-2.
- Mawdsley, Evan (2015). Thunder In The East: The Nazi-Soviet War 1941-1945. Bloomsbury. ISBN 978-1-4725-0756-3.
- Von Mellenthin, Friedrich (1971). Panzer Battles:A Study Of The Employment Of Armor In The Second World War. Ballantine Books. ISBN 978-0-8061-1802-4.
- Ward, John (2004). Hitler's Stuka Squadrons: The Ju 87 at War, 1936–1945. MBI Publishing. ISBN 978-0-7603-1991-8.
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ عملیات بارباروسا موجود است. |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به عملیات بارباروسا در ویکیگفتاورد موجود است. |