پادوسبانیان
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. |
پادوسبانیان پادوسبانیان | ||||
| ||||
نقشه قلمرو پادوسبانیان در محدوده تبرستان | ||||
پایتخت | کُجور رویان رستمدار | |||
زبان(ها) | فارسی زبان تبری | |||
دین | زرتشت اسلام (اواخر) | |||
دولت | پادشاهی | |||
اسپهبد استندار ملک | ||||
- ۶۶۵–۶۹۴ | پادوسبان یکم(اولین) | |||
- ۱۵۹۰–۱۵۹۸ | ملک جهانگیر چهارم (آخری) | |||
دوره تاریخی | قرون وسطی | |||
- تأسیس | ۶۵۵ | |||
- نابودی توسط صفویان | ۱۵۹۸ |
از مجموعه مقالههای: تاریخ طبرستان و دیلمان |
---|
حکام پیش از اسلام دودمانهای ساسانیتبار والیهای ایرانی-اسلامی دودمانهای شیعه تاریخ معاصر گیلان و تالش تاریخ معاصر مازندران |
پادوسپانیان که آل پادوسبان نیز نامیده شدهاست، سلسلهای ساسانیتبار بودند که نسب ایشان به جاماسب ساسانی بیست و یکمین پادشاه دودمان ساسانی میرسیدهاست.[۱][۲] این دودمان که پادوسبان پسر گاوباره آن را تأسیس کرد و پادشاهی منطقه بر خاندانش موروثی شد. این سلسله پس از دودمان یاماتو در ژاپن طولانیترین سلسله جهان است که از ۲۲ تا ۱۰۰۶ هجری قمری (در حدود هزار سال) در رویان و اطراف آن حکومت کردند.
محتویات
مؤسس پادوسبانیان[ویرایش]
ابن اسفندیار در مورد حکومت پادوسبان یکم میگوید: «پادوسبان بر خلاف برادرش دابویه، تند و عصبی نبود. وی در سال ۴۰هجری (یعنی ۲۲ سال پیش از مرگ گاوباره) به خلافت رویان رسید و پس از مرگ پدر در همانجا به حکومتش ادامه داد.» ابن اسفندیار همچنین دربارهٔ اخلاق و رفتار پادوسبان پسر گاوباره میگوید: «گویند، پادوسبان روزی ششصد نفر را طعام میداده. وی همچنین به پناهندگانی که از عباسیان گریختهاند بخشایش بسیار میکرد، مثلاً به عبدالله فضلویه ثروت و املاکی اعطا کرد و همچنین به فرزندان او از لحاظ مالی کمک مینمود.» سرانجام پادوسبان در۷۵ هجری و همزمان با سیو پنجمین سال حکومتش، وفات کرد و حکومتش به دست خورزاد افتاد.
مخالفت با عباسیان[ویرایش]
۷۰سال پس از مرگ پادوسبان یکی از نوادگانش به نام شهریار یکم در حالیکه پدرش زنده بود، فرمانرواییاش را آغاز کرد. مهمترین اتفاق در زمان وی این بود که تمام پادشاهان مازندران با درخواست مردمان به ستوه درآمده مازندران باهم متحد شدند. شاهان وقت طبرستان چنین بودند:
- مسمغان ولاش «در مرکز طبرستان»
- ونداد هرمز سوخرائی (پدر مازیار) «شاه سلسله آلقارنوند، در ساری»
- اسپهبدشروین باوندی «شاه سلسله باوندیان، در شهریارکوه»
- شهریار یکم پادوسبانی «شاه سلسله پادوسبانیان، در کُجور رویان (طبرستان)»
این شاهان تصمیم گرفتند تا با سربازان عباسی به مبارزه بپردازند. ایشان به مردم ابلاغ کردند تا هر کسی که عربی را دید بدون هیچ درنگی وی را بکشد. تا جایی رسید که زنان مازندران شوهران عرب خود را تحویل ارتش متحد مازندران میدادند تا سپاهیان مرد عرب را بکشند. سپس مقرهایی را که عباسیان برای جمع خراج بود به آتش کشیدند و کشتند و عدهای نیز فرار کردند.
اسلام در دستگاه پادوسبانی[ویرایش]
پس از مرگ شهریار یکم پادوسبانی پسرش ونداامید به دستگاه پدر رسید. در زمان وی مردم رویان و گیلان و دیلمستان علیه هارونالرشید قیام کردند؛ ولی سودی نداشت در زمان پسر ونداامید، که عبدالله نام داشت، مردمانی که تحت فرمان سلسله پادوسبانیان بودند توسط عبدالله بن ونداامید مسلمان شدند سپس عبدالله به درخواست مردم به حسن بن زید، که از فرزندان علی بود، درخواست رهبری مازندرانیها را برای جنگ با عباسیان داد؛ و این قضیه که موجب تأسیس سلسله علویان طبرستان شد.
تابعیت پادوسبانیان از دودمانهای دیگر[ویرایش]
پس از این حکام پادوسبانی، که مسلمان بودند، با علویان متحد شدند و مدت بسیاری تحت فرمان ایشان بودند؛ که البته بسیاری از شاهان پادوسبانی تاب نیاوردند که تحت نظر دیگران باشند و با لشکرشان به علویان هجوم بردند.
سلسله پادوسبانیان در زمان ظهور سلسلههای آلبویه و آلزیار نیز از فرزندان دابویه تبعیت کرد و با ایشان وصلتهای خانوادگی بسیار کرد. در زمان قیام سربداران در سبزوار و تأسیس مرعشیان نیز به آنان گروید و همه این تبعیتها به خاطر کوچک بودن این سلسله و محدود بودن مردم منطقه بود.
![]() | این نوشتار به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
تجزیه و فروپاشی[ویرایش]
درسال ۸۳۰ میان ملک کیومرث رستمدار حاکم رویان (کلارستاق ، کجور و نور) با حکام کیایی گیلان دشمنی سخت پدید آمد و در نهایت ملک کیومرث رستمدار با حمایت اهالی کجور و کلارستاق در سال ۸۳۱ قمری به سرزمین کیاییان گیلان حمله نموده و منطقه ی تنکابن را فتح نمود و عمارت خاصه سید داوود کارکیا را آتش زده و برخی از حامیان کیاییان را به قتل رساند کیاییان ناحیه تنکابن را به او واگذار نمودند ملک کیومرث بین سال های ۸۰۷ تا ۸۵۷ قمری بر رویان حکومت راند و مرزهای حکومت ملک کیومرث از شرق تا لاریجان آمل و از غرب تا تنکابن و از جنوب تا طالقان امتداد می یافت. [۳]پس از ملک کیومرث حکومت او بین دو پسرش کاووس و اسکندر تقسیم گشت. ملک اسکندر و هشت تن از نوادگان اسکندر به مرکزیت کُجور بر کجور و کلارستاق حاکم گشتند به شاخه ی کجور مشهور گشتند و ملک کاووس و نه تن از نوادگان او به مرکزیت ناتل (پایتخت زمستانی) و بلده (پایتخت تابستانی) بر نور و لاریجان حاکم گشتند که به شاخه ی نور مشهور گشتند. این دو سلسلهٔ خویشاوند از سال ۸۵۷ تا ۱۰۰۶ اوسط عصر صفوی بر رویان و رستمدار (نور ، کجور و کلارستاق) حکومت نمودند و با جنگهای پیدرپی اوضاع منطقه را برهم زدند و طولانیترین سلسلهٔ جهان آن روزگار را به افول کشیدند. در سال۸۵۷ هجری قمری با مرگ ملک کیومرث یکم پسران وی که هشت تن بودند بر سر جانشینی اختلاف داشتند. در میان این برادران نام دو تن ملک کاووس و ملک اسکندر بود که بر سر جانشینی اختلاف بسیار داشتند. ملک کاووس با حکام قرهقویونلو ارتباط بسیار نزدیکی داشت و از این طریق مردم نور را تابع خود ساخت؛ ولی ملک اسکندر با کمک چند تن از برادرانش به حکومت لاریجان و اطراف آن رسید. سپس میان دو برادر جنگی درگرفت که ملک کاووس به کمک زمامداران گیلان در آن جنگ پیروز شد. ملک اسکندر نیز در زندان کاووس اسیر شد. کاووس نیز با این شرط که اسکندر هیچ وقت به سرزمینش تجاوز نکند، او را بخشید و آزاد کرد. مدتی گذشت و دوستداران ملک اسکندر با این بهانه که از خشم ملک کاووس میترسند و مردم منطقه از وی تنفر دارند، از زمامداران گیلان درخواست کمک کردند و قول همکاری گرفتند؛ ولی ملک کاووس حاضر نبود که رستمدار را تحویل ملک اسکندر دهد؛ بنابراین چون نمیتوانست با ملک اسکندر مقابله کند فرار کرد و اسکندر رستمدار را برگرفت. مدتی اینگونه گذشت و دوباره ملک کاووس علیه برادرش لشکرکشی نمود. این بار ملک اسکندر تصمیم گرفت با آشتی کار را به اتمام به پایان رساند ملک کاووس باز هم علیه اسکندر شورید ولی نتیجهای نداشت زیرا ملک اسکندر حامیان بسیاری داشت. سرانجام در محرم سنه ۸۷۱ هجری دو برادر بار دیگر صلح نمودند ولی نه ماه و چهارده روز بعد ملک کاووس وفات یافت. از این به بعد حکام پادوسبانی در دو شاخه نور و کُجور حکومت کردند. اما این پادشاهان اقتدار کافی را نداشتند و این باعث شد از مرگ کاووس تا پایان انقراض پادوسبانیان ۱۳۵سال حکومت پادوسبانیان بسیار کوچک و بیتاثیر باشد. در آخر سلسله پادوسبانیان در سال ۱۰۰۶ هجری قمری توسط شاهعباس صفوی نابود شد.
خاندان پادوسبانی پس از فروپاشی[ویرایش]
پس از فروپاشی سلسله پادوسبانیان خاندان پادوسبانی گوشهنشین شدند و در سرزمینشان مثل دیگر عوام به دامپروری و کشاورزی پرداختند ولی هیچگاه اصالت خود را فراموش نکردند و هنوز هم مردم این خاندان شجرهنامه پدرانشان را در دست دارند و فرزندان خود را به نام شاهان پادوسبانی مینامند[۴] یکی از معروفترین افراد این خاندان که پس از فروپاشی سلسله پادوسبانیان مطرح گردید، نیما یوشیج بود. وی در ابتدا علی نام داشت ولی سپس نامش را به اسم یکی از شاهان پادوسبانی نیما گذاشت.[۵]
منابع[ویرایش]
- تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار
- ایرانیکا (انگلیسی)
- http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=121
پانویس[ویرایش]
- ↑ اولیاالله آملی، مولانا (١٣٤٨). تاریخ رویان. صفحات ۱۲۰ و ۱۲۱. به کوشش به تصحیح منوچهر ستوده. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- ↑ اعظمی سنگسری، چراغعلی (چهارم آبان ١٣۵٤). گاوبارگان پادوسبانی از ٢٢ تا ١٠٠٦ هجری. شرکت افست. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ مرعشی، ظهیر الدین (١٣٤۵). تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. به کوشش محمد حسین تسبیحی و با مقدمه محمدجواد مشکور. تهران: موسسه مطبوعاتی شرق. ص. صفحات صد و چهل و هفت و صد و چهل و هشت از دیباچه کتاب.
- ↑ گاوباریان پادوسبانی نوشته چراغعلی اعظمی سنگسری، مقدمه
- ↑ (اسنادی دربارهٔ نیمایوشیج، به کوشش علی میرانصاری، چاپ اول، انتشارات سازمان اسناد ملی، صفحه ۷۳)