اسپهبد
سپاهبذ یا سپهبد (به پارسی میانه: 𐭮𐭯𐭠𐭧𐭯𐭲) عنوان فرمانده لشکر یکی از بخشهای چهارگانهٔ ایران در ارتش ساسانیان بود. چهار بخش عبارت بودهاند: از اباختر (شمال)، خوراسان (خراسان مشرق)، نیمروز (جنوب)، خوروران (خاوران، مغرب).[۱]
در دوران ساسانیان، بیشتر مقامها، از جمله پایهها و درجات نظامی موروثی بودند. فرماندهٔ کل نیروهای مسلح ایران تا سدهٔ ششم میلادی ایران سپهبد (ایران سپاهبذ) بود که از سوی انوشیروان این مقام ملغی شد.
انوشیروان، ایران را به چهار بخش تقسیم کرد و در رأس هر یک از این بخشها یک اسپهبد یا سپاهبذ سپهبد (فرمانده لشکر) جداگانهای قرار داد. زیرا تمرکز قدرت نظامی در دست یک فرمانده، ممکن بود به کسب نیروی عظیم و طمع در تاج و تخت و وارد آوردن فشار بر شاهنشاه منجر گردد. تقسیم مناطق تحت نفوذ هر اسپهبد به شرح زیر بود:
- سپهبد شرق افواج خراسان و سکستان و کرمان.
- سپهبد جنوب افواج پارس و خوزستان.
- سپهبد مغرب افواج عراق را تا سرحد دولت بیزانس.
- سپهبد شمال افواج ممالک ماد بزرگ و آذربایجان را بفرمان خود داشت.
سپهبدان مأمورین مهم دولت بشمار میرفتند و هر کدام در قلمرو خود صاحب اختیار بودند و بر یک ربع مملکت حکومت میکردند و معاونی در اختیار داشتند، موسوم به مرزبان. مرزبانان فرمانفرمای ایالتها بودند.[۲] همچنین یعقوبی ذکر کردهاست که هر سپهبد (فرمانده لشکر)، یک نفر پاذگوسپان تحت امر خود داشت.[۳]
در ایرانی باستان این عنوان *spadapati- بودهاست. در دوران اشکانیان، اسپهبد (به پارتی: 𐭎𐭐𐭀𐭃𐭐𐭕𐭉 spʾdpty) مقامی موروثی در یکی از هفت خاندان ممتاز پارتی بودهاست.[۴]
این عنوان پس از حمله اعراب به ایران، تا حمله مغول به ایران، همچنان در طبرستان و به شکل اسپهبد (در عربی، (به عربی: إصبهبذ)) به کار میرفت.[۴]
عنوان اسپهبد توسط ارمنیان هم اقتباس شد، و یک بار در دوران اشکانیان به صورت սպարապետ (a)sparapet و یک بار در زمان ساسانیان و از حالت متقدم فارسی میانه آن یعنی spāhpat به صورت ասպահապետ aspahapet وارد زبان ارمنی شد. این عنوان همچنین توسط گرجیان (به گرجی: სპასპეტი spaspet) و ختنیان (به ختنی: spāta، شکل متأخر: spā) به کار میرفت. در یونانی به صورت ἀσπαβέδης aspabedēs ضبط شدهاست.[۴]
در دودمان پهلوی این عنوان به صورت سپهبد به عنوان درجه نظامی دوباره به کار گرفته شد.
دوره اسلامی[ویرایش]
طبرستان[ویرایش]
هنگام حمله اعراب به ایران، اسپهبد خراسان به کوهستانهای طبرستان پناه برد.[۵] او از واپسین شاهنشاه ساسانی، یزدگرد سوم، دعوت کرد تا به طبرستان بیاید ولی یزدگرد دعوتش را نپذیرفت و در ۶۵۱ به قتل رسید.[۵][۶] مانند بسیاری از حکام محلی دیگر در نواحی همجوار گرگان و گیلان، اسپهبد در پیمانهایی با عربها شرایطی برقرار ساخت که در ازای پرداخت خراج سالانه، حکومت خود را برقرار دارد.[۷] اسپهبدان این حکومت، به نام گاوباریان، تا هنگام نابودی توسط خلافت عباسیان، سکههایی به نام خود و به خط پهلوی ضرب میکردند و بر آنها لقب خود را گیل گیلان، پتشخوارگرشاه و اسپهبذ خراسان ذکر میکردند.[۵][۸]
عنوان اسپهبذ پس از انقراض دودمان گاوباری نیز توسط دیگر خاندانهای طبرستان همچون کارنوندیان و باوندیان استفاده میشد و تا هنگام فتوحات مغول در قرن سیزدهم میلادی دنباله داشت.[۵][۹] این لقب همچنین در دیلمستان، همسایه غربی طبرستان، مورد استفاده قرار میگرفت. در منابع تاریخی حاکمان محلی طبرستان گاه به سهولت اسپهبد نامیده شدهاند.[۵]
آسیای مرکزی[ویرایش]
در خراسان این لقب به شاهزادگان سغد داده شدهاست. همچنین عناوین اسپهبد بلخ در سال ۷۰۹, اسپهبد نسا در ۷۳۷ و اسپهبد در اشاره به شاه کابل در اوایل قرن نهم میلادی سابقه دارد.[۵] در دههٔ ۱۰۹۰ میلادی نیز امیر ترکی از سوی سلجوق بر شهر مکه منصوب شد که نامش اسپهبد بودهاست.[۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷.
- Bosworth, C. E.. “Ispahbad̲h̲”. In The Encyclopaedia of Islam. vol. IV. 2nd ed. Leiden: E. J. Brill, 1997. 207–208. ISBN 90-04-05745-5.