پرش به محتوا

آرش کمانگیر

صفحه نیمه‌حفاظت‌شده
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

آرش
تندیس آرش کمانگیر در مجموعهٔ کاخ‌موزهٔ سعدآباد در تهران
علت مرگبی‌جان شدن پس از پرتاب تیر
ملیتایرانی
دورهمنوچهر پیشدادی

آرَش کمانگیر یا آرش شیواتیر بزرگ‌ترین تیرانداز در اسطوره‌های ایرانی است که پس از پایان جنگ ایران و توران، به‌عنوان کمان‌دار ایرانی برای تعیین مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه «اَیریوخْشَئوثه»، تیری را به‌سوی کوه «خْوَنْوَنْت» پرتاب کرد و با پرتاب تیر او در زمان منوچهر، مرز میان ایران و توران تعیین شد.[۱] پس از آنکه منوچهر پادشاه پیشدادی توسط افراسیاب در طبرستان محاصره شد، بر سر صلح توافق کردند و منوچهر پیشنهاد داد که تورانیان زمینی به اندازه پرتاب یک تیر به او بازگردانند و افراسیاب نیز پذیرفت. فرشته اسپندارمذ به منوچهر دستور داد تا تیر و کمانی مخصوصی از چوب و آهن و پر عقاب آماده کند. به آرش که تیرانداز ماهری بود دستور شلیک داده شد. به گفته بیرونی، آرش خود را برهنه نشان داد و گفت: «اینک! بدن من عاری از هر گونه زخم یا بیماری است. اما بعد از این تیراندازی من نابود خواهم شد.» در سپیده دم شلیک کرد و بلافاصله تکه‌تکه شد. تیر از جایی در طبرستان، در کوهستان رویان یا قلعه آمل یا قله دماوند یا ساری پرتاب شد. خداوند به باد فرمان داد تا تیر را تا نواحی دورافتاده خراسان بردارد و بدین ترتیب مرز میان پادشاهی ایران و توران مشخص شد. تیر تا رود بلخ یا تخارستان یا به گفته ابوریحان بیرونی جایی بین طبرستان و فرغانه برفت و فرود آمد.[۲]

نام و لقب

نام آرش در منابع فارسی و عربی به‌صورت‌های زیر ضبط شده‌است:[۳] «ایرَش»،[۴][۵] «آرَششیباطیر»[۶] که صورتی متأخر است اما شامل لقب نیز می‌شود، «آرَشِ شِواتیر»،[۷] «اَرَش»[۸][۹] و «آرَش».[۱۰] لقب او نیز در یشت‌ها، «تیزتیر»[۱۱] و «تیزتیرترینِ ایرانیان»[۱۲] و در متن فارسی میانهٔ ماه فروردین روز خرداد، «شیباگ تیر»[۱۳] است که ترجمهٔ پهلوی همان صورت اوستایی لقب اوست.[۱۴][۱۵] نام و لقب او در تاریخ طبری به‌صورت «آرشْشِباطیر»[۱۶] و در مُجمل‌التواریخ و القصص[۱۷] به‌صورت «آرَش شِواتیر» آمده که شباطیر و شواتیر، گردانیدهٔ ترجمهٔ پهلوی صفت xšviwi.išu در اوستاست. لقب او در ویس و رامین (بیت ۳۳۰) «کمانگیر» است.

جلال خالقی مطلق عقیده دارد که «شوبین» لقب بهرام نیز تحریف دیگری از همان لقب آرش باشد که آن را به بهرام که نژاد خود را به آرش می‌رسانید و در هنر تیراندازی با او مقایسه می‌شد نیز داده بودند. در این صورت، گونهٔ به‌ظاهر فاسدتر و بی‌معتی «سونیر» که در نظم‌الجوهر آمده‌است، به اصل فارسی یعنی «شیواتیر» نزدیک‌تر است که بعداً به گونه‌های فاسدتر، ولی در عین حال معنی‌دارِ «شوبین» و «چوبین» تحریف بیش‌تری یافته‌است.[۱۸]

منبع‌شناسی

منابع کهن

یشت‌ها در اوستا کهن‌ترین منبعی است که به نام آرش و تیراندازی او اشاره دارد. در تیشتریشت، تازش ستارهٔ تیشتر به‌سوی دریای فراخکرت، به پروازِ تیری مانند شده‌است که آرش از کوه اَیریوخْشَئوثه (محل آن دانسته نیست) به کوه خْوَنْوَنْت پرتاب کرده‌است. بر پایهٔ این گزارش (یشت ۸، بند ۷، ۳۸)، اهورامزدا به تیر آرش نفخه‌ای بدمید و مِهر، دارندهٔ دشت‌های فراخ، راه عبور تیر را هموار ساخت. اَشی نیک و بزرگ و پارِند (فرشتهٔ ثروت) سوار بر گردونه از پیِ تیر روان شدند تا تیر بر زمین فرود آمد. از میان منابع فارسی میانه، تنها در رسالهٔ ماه فروردین روز خرداد که از رویدادهای روز خرداد (ششم) از ماه فروردین سخن می‌رود، از آرش یاد شده و در آن آمده‌است که در این روز منوچهر و آرش، ایران‌زمین را از افراسیاب بازستاندند. همچنین در مینوی خرد (پرسش ۲۶، بند ۴۴) نیز به این رویداد بدون ذکر نام آرش، اشاره شده و آمده‌است که از سودهای منوچهر این بود که از زمین پدشخوارگر (طبرستان) تا بن گوزگ را به پیمان از افراسیاب بازستد. بن گوزگ احتمالاً با ناحیه‌ای بین آمودریا و گوزگان قابل تطبیق است.[۱۹]

منابع فارسی و عربی

منابع فارسی و عربی دورهٔ اسلامی، آگاهی بیش‌تری از داستان تیراندازی آرش به دست می‌دهند، اما در جزئیات ماجرا اختلاف‌های بسیاری بین آن‌ها دیده می‌شود. به گزارش این منابع، افراسیاب تورانی به ایران تاخت و مدت دوازده سال منوچهر پیشدادی را در طبرستان در حصار گرفت و سرانجام کار به صلح مقرر شد، بر این قرار که افراسیاب به اندازهٔ یک پرتاب تیر از خاک ایران را به منوچهر بازگرداند. به گزارش ابوریحان بیرونی فرشتهٔ اسفندارمَذ به منوچهر فرمان داد تا تیر و کمانی، با همان اوصافی که در اوستا آمده‌است، بسازد.[۲۰] در گزارش ثعالبی[۲۱] از این فرشته سخنی نرفته، ولی آمده‌است که منوچهر خود فرمان داد تا چوب و پر و آهن پیکان این تیر هر یک از جنگل و عقاب و معدن خاصی فراهم شود و «آرش که اندر همهٔ روی زمین از او تیراندازتر نبود» (بلعمی، ص ۳۴۸) این تیر را پرتاب کند. به گزارش ابوریحان بیرونی آرش برهنه شد و تن خود را به پادشاه و مردم نشان داد و گفت: «ببینید که من تن‌درستم، اما می‌دانم که با رها کردن این تیر از کمان، همهٔ نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد رفت. پس با نیرویی خداداد کمان را تا بناگوش کشید و تیر از شست رها کرد و خود بی‌جان بر زمین افتاد».[۲۲]

چنین می‌نماید که داستان تیر افکندن آرش، در میان شاعران پارسی‌گوی، به‌خوبی شناخته‌شده بود؛ زیرا، گذشته از فردوسی و فخرالدین اسعد گرگانی، بسیاری از شاعران نام‌دار ایرانی، از جمله فرخی سیستانی (ص ۶۲)، انوری (ج ۲، ص ۵۴۹)، قطران تبریزی (ص ۱۶۷)، ادیب صابر ترمذی (ص ۳۵۶)، نظامی گنجوی (شرفنامه، ص ۲۳۰؛ لیلی و مجنون، ص ۳۳)، خاقانی شروانی (ص ۱۲۳، ۴۵۲) و خواجوی کرمانی (ص ۱۹۸)، به این داستان اشاره کرده‌اند. همچنین از خسروی سرخسی، شاعر سدهٔ چهارم قمری، بیتی نقل شده‌است که باز هم در آن چنین اشاره‌ای دیده می‌شود.[۲۳]

داستان پرتاب تیر

افراسیاب تورانی به ایران‌زمین لشکر می‌کشد و منوچهر پیشدادی، شاه ایران، را به مدت دوازده سال در طبرستان در محاصره می‌گیرد. سرانجام، هردو تن به صلح می‌دهند و به پیشنهاد منوچهر، پیمان می‌بندند که افراسیاب به اندازهٔ تیرْپرتابی که یکی از کمان‌داران ایرانی بیفکند، عقب‌نشینی کند و سرزمین‌های اشغال‌شده را به ایرانیان واگذارَد. فرشته اسپندارمذ، در زمان، پدیدار گشت و به منوچهر فرمان داد تا چوبه و سوفار و پیکانِ تیر را از جنگل و عقاب و معدن ویژه‌ای فراهم آورند. سپس آرشِ شِواتیر، از تیرافکنان چیره‌دست ایرانی و مردی نژاده و دین‌دار و حکیم، از منوچهر فرمان می‌یابد که از بلندای کوهی در رویان تیری به سوی توران‌زمین پرتاب کند. آرش برهنه می‌شود و تن خود را به شاه و مردم می‌نمایاند و می‌گوید: «ای مردم! اینک بنگرید که تن‌درستم و در تنم نشانی از آسیب‌دیدگی نیست ولی، چون تیر از کمان رها کنم، پاره‌پاره خواهم شد». پس تیری را که افراسیاب بر آن نشان نهاده بود در کمان می‌نهد و خورشید که از فراز کوه نمایان می‌گردد، دست بر قبضهٔ کمان می‌برد و با همهٔ نیرو کمان را می‌کشد و تیر را پرتاب می‌کند و خود بی‌جان بر خاک می‌افتد. تیر آرش به پرواز درمی‌آید و در حالی که نزدیک بود در بادغیس فرود آید، فرشتهٔ باد به فرمان اورمزد دوباره آن را به پرواز درمی‌آورد تا آنکه، به هنگام غروب خورشید پس از پیمودن هزار فرسنگ، به سرزمین خُلم در بلخ در کرانهٔ جیحون بر بـُنِ درخت گردویی، می‌نشیند. تیر را از خُلم به طبرستان نزد افراسیاب می‌آورند و افراسیاب، چون نشان خود را بر تیر می‌بیند، از پیمان‌شکنی می‌هراسد و تا کرانهٔ جیحون در بلخ عقب‌نشینی می‌کند و بدین‌سان، مرز ایران و توران معین می‌شود.[۲۴]

محل پرتاب و فرود تیر

منابع دربارهٔ محلی که آرش از آن‌جا تیر افکند، جای فرود آمدن تیر و چگونگی پرواز تیر و نیز سرانجامِ آرش، با یکدیگر اختلاف دارند. به گزارش ابوریحان بیرونی، آرش تیر را از کوه رویان افکند و خداوند باد را فرمان داد تا تیر او را به اقصای خراسان، جایی واقع در فرغانه و طبرستان (اولی احتمالاً تصحیف فرخار و دومی تصحیف طالقان یا طخارستان است) برساند. تیر آرش، که افراسیاب آن را نشان کرده‌بود، هزار فرسخ رفت و سرانجام بر درخت گردوی بزرگی فرود آمد. به گزارش ثعالبی، تیر آرش به هنگام طلوع آفتاب پرتاب شد، از مازندران گذشت و به بادغیس رسید و چون خواست فرود آید، به فرمان خداوند، فرشته‌ای آن را به پرواز درآورد و به خُلْم در سرزمین بلخ بُرد و در هنگام غروب در کوزین (تصحیف گوزبن، ناحیه‌ای میان گوزگان و جیحون) فرود آورد.[۲۵] بنا بر روایت دیگری که در یکی از تحریرهای تاریخ بلعمی (ج ۲، ص ۹۱۳) آمده‌است و منابع دیگر آن را تأیید نمی‌کنند، تیر آرش در هوا بر کرکسی فرود آمد و کرکس تیر را بر کرانهٔ جیحون برد و خود همان‌جا افتاد و جان سپرد؛ آن‌گاه تیر را بازیافتند و به طبرستان آوردند. به گزارش منابع دیگر، تیر آرش از طبرستان یا ده مانهیر در رویان یا قلعهٔ امل یا ساری پرتاب شد و در کوه خْوَنْوَنْد، کرانهٔ رود بلخ یا طخارستان یا مرو فرود آمد.[۲۶]

به نظر احمد تفضلی احتمالاً جای فرود آمدن تیر آرش در اصل در حدود ناحیهٔ هری‌رود تصور می‌شده‌است، ولی بعدها که مرز ایران از سوی جیحون گسترش یافت، در مورد محل‌های جغرافیایی این افسانه نیز تغییراتی مطابق با وضع زمان پیش آمد.[۳]

به نقل از ظهیرالدین مرعشی در کتاب تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، آرش رازی که همان آرش کمانگیر باشد تیری از کنار درخت شاه‌مازی‌بن در ناحیهٔ ناتل‌رستاق رویان به سمت مرو انداخت و این قصه شهرتی تمام دارد.[۲۷]

در شاهنامهٔ فردوسی

داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده اما از آرش کمانگیر نام برده شده و فردوسی به او تلمیح کرده است. دلیل اینکه داستان آرش در شاهنامه نیامده، این است که اصل داستان در منبع شاهنامه، یعنی شاهنامهٔ ابومنصوری وجود نداشته و نبودِ این داستان در شاهنامهٔ ابومنصوری به تحریری از خدای‌نامه مربوط می‌شود که با دستکاری تحریر رسمی و با حضور شخصیت‌هایی در آن از خاندان‌های بزرگ ایرانشهر، چون خاندان رستم و کارن و مهران و جز آن‌ها که پیشینهٔ آنان دستکم به دورهٔ اشکانی می‌رسد، از نو پرداخته شده‌است. در این تحریر از خدای‌نامه، با ورود زال و سام به دربار منوچهر، داستان لشکرکشی افراسیاب به ایران و تعیین مرز ایران و توران، از پادشاهی منوچهر به پادشاهی جانشینان او، نوذر و زَو منتقل می‌شود و از این رو، در این تحریر جدید، دیگر جایی برای تیرافکنی آرش برای تعیین مرز ایران و توران باقی نمی‌ماند. در این تحریر، مرز ایران و توران در پادشاهی زَو، بدون تیرافکنی آرش تعیین می‌شود و روایت منقول در منابعِ اندکی که، بنابر آن، تیرافکنی آرش در زمان زَو جای گرفته، در مرحله‌ای جدیدتر پرداخته شده و در تحریرهای خدای‌نامه نتوانسته‌است جایگاه خود را تثبیت کند.[۲۸]

در ادبیات معاصر

داستان آرش در ادبیات عامه، جدا از اشارات مختصر، اساساً در دنیای ادب فارسی به فراموشی سپرده شده‌بود تا اینکه احسان یارشاطر در کتاب داستان‌های ایران باستان (تهران، ۱۳۳۶ خ. /۱۹۵۷–۵۸ م) آن را دوباره زنده کرد. مضمون این داستان به سرعت در میان نویسندگان و شاعران مورد توجه قرار گرفت و در سال‌های بعد موضوع آثار متعددی شد. ارسلان پوریا در کتابش تحت عنوان آرش تیرانداز (تهران، ۱۳۳۸ خ. / ۱۹۵۹–۶۰ م. چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۷ خ. / ۱۹۷۸–۱۹۷۹ م. با عنوان آرش شیواتیر) قصیده‌ای هفتاد بیتی دربارهٔ آرش سرود و سپس نمایشنامه‌ای تک پرده و در نهایت نسخه‌ای منثور از داستان را آورد. شعر بلند سیاوش کسرایی به نام آرش کمانگیر (تهران، ۱۳۳۸ خ. / ۱۹۵۹–۱۹۶۰) نخستین منظومهٔ حماسی نیمایی است. به دنبال آن، نادر ابراهیمی داستان کوتاهی به نام آرش در قلمروی تردید (تهران، ۱۳۴۲ خ. /۱۹۶۳–۱۹۶۴ م) را نوشت و پس از او، مهرداد اوستا یک مثنوی با عنوان حماسهٔ آرش (مشهد، ۱۳۴۴ خ. / ۱۹۶۵–۱۹۶۶ م) را منتشر کرد و سرانجام آرش (۱۳۵۶ خ. / ۱۹۷۷ م) اثر بهرام بیضایی که نمایشنامه‌ای در باب آرش است.[۲۹]

چهار اثر از این آثار، آرش را به عنوان ناجی ایران از ظلم افراسیاب معرفی می‌کنند. به نظر می‌رسد که در دوران آشفتهٔ پس از مصدق، داستان آرش برای بسیاری از ایرانیان نماد امیدهای سیاسی آن‌ها بوده‌است، در حالی که داستان ابراهیمی، جایی که آرش در مأموریت خود به دلیل فقدان اراده شکست می‌خورد، بیانگر سرخوردگی این امیدها است. در سال ۱۳۴۰ خورشیدی (۶۲–۱۹۶۱ م) مجله‌ای ادبی به نام آرش در تهران تأسیس شد که حدود هشت سال فعالیت داشت.[۲۹]

پانویس

  1. خطیبی، آرش، ۴۴۸.
  2. After Afrāsīāb had surrounded the Pišdadian king, Manūčehr, in Ṭabarestān, both agreed to make peace. Manūčehr requested that the Turanian return to him a piece of land the width of a bow-shot, and Afrāsīāb assented. An angel (in Bīrūnī it is “Esfandārmaḏ,” i.e., the Beneficent Immortal Spandārmad) instructed Manūčehr to prepare a special bow and arrow; wood, feather, and iron point were taken from a special forest, eagle, and mine (Ḡorar, p. 133). The skilled archer Āraš was commanded to shoot. According to Bīrūnī, Āraš displayed himself naked and said: “Behold! my body is free of any wound or sickness; but after this bowshot I will be destroyed.” At dawn he shot and was immediately torn to pieces. (Ṯaʿālebī agrees with this. A later tradition has him survive and become head of the archers; see Ṭabarī and Ṭabaqāt-e Nāṣerī, ed. Ḥabībī, Kabul, 1342 Š., I, p. 140.) God commanded the wind to bear the arrow as far as the remote regions of Khorasan, and in this way the boundary between the Iranian and Turanian kingdoms was established... The place Āraš shot the arrow is variously idenlified: Ṭabarestān (Ṭabarī, Ṯaʿālebī, Maqdesī, Ebn al-Aṯīr, Maṛʿašī), a mountain of Rūyān (Bīrūnī; Gardīzī), the fortress of Āmol (Moǰmal), Mount Damāvand (Baḷʿamī), or Sārī (Vīs o Rāmīn). The place where it landed (or was borne by the wind or an angel) is also reported differently but with general geographical harmony: by the river of Balḵ (Ṭabarī , Ebn al-Aṯīr), Ṭoḵārestān (Maqdesī, Gardīzī), the banks of the Oxus (Baḷʿamī). Bīrūnī has it descend between “Farḡāna” and “Ṭabarestān;, (A. Tafażżolī, W. L. Hanaway, Jr.). , “ĀRAŠ,” Encyclopædia Iranica, online edition
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ Tafażżolī, ĀRAŠ: In older literature, 266-267.
  4. طبری، تاریخ طبری، ۴۳۵.
  5. ابن اثیر، الکامل، ۱۶۶.
  6. طبری، تاریخ طبری، ۹۹۲.
  7. مجمل‌التواریخ و القصص، ۹۰.
  8. بیرونی، آثارالباقیه، ۲۲۰.
  9. ثعالبی، تاریخ ثعالبی، ۱۳۴.
  10. خطیبی، آرش، ۴۴۸.
  11. پورداوود، یشت‌ها، یشت ۸، بند ۶.
  12. پورداوود، یشت‌ها، یشت ۸، بند ۳۷.
  13. عریان، م‍ت‍ن‌ه‍ای پ‍ه‍ل‍وی، ۱۰۶.
  14. Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, ərəxša.
  15. Justi, Iranisches Namenbuch, 88-89.
  16. طبری، تاریخ طبری، ۹۹۲.
  17. مجمل‌التواریخ و القصص، ۹۰.
  18. خالقی مطلق، لقب بهرام، ۱۶۲.
  19. Markwart, Wehrot und Arang, 14.
  20. بیرونی، آثارالباقیه، ۲۲۰.
  21. ثعالبی، تاریخ ثعالبی، ۱۳۳.
  22. خطیبی، آرش، ۴۴۵–۴۴۷.
  23. خطیبی، آرش، ۴۵۰.
  24. خطیبی، چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیست؟، ۱۴۳–۱۴۴.
  25. ثعالبی، تاریخ ثعالبی، ۱۳۳–۱۳۴.
  26. خطیبی، آرش، ۴۴۸.
  27. ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص ۱۱۰–۱۰۹
  28. خطیبی، چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیست؟، ۱۵۹.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ Hanaway, ĀRAŠ: In modern literature., 266-267.

منابع

  • ابن اثیر، عزالدین (۱۳۷۰). الکامل فی التاریخ. ج. ۱. ترجمهٔ سید محمد حسین روحانی. انتشارات اساطیر.
  • بیرونی، ابوریحان (۱۳۲۱). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمهٔ اکبر داناسرشت. تهران: کتابخانهٔ خیام.
  • پورداوود، ابراهیم (۱۳۹۴). یشت‌ها. تهران: اساطیر. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۳۱۰۰۴۲.
  • تفضلی، احمد (۱۳۸۶). «آرش». دانشنامهٔ ایران. ج. ۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۴۲۷-۴۲۸. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۵۹-۱. دریافت‌شده در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸.
  • ثعالبی، ابومنصور عبدالملک (۱۳۶۸). تاریخ ثعالبی (غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم). ترجمهٔ محمد فضائلی. تهران: نشر نقره.
  • خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۷). «دربارهٔ لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی». یادنامهٔ دکتر احمد تفضلی. به کوشش علی‌اشرف صادقی. تهران: سخن.
  • خطیبی، ابوالفضل (۱۳۹۰). «آرش». فردوسی و شاهنامه‌سرایی. به کوشش اسماعیل سعادت. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. صص. ۴۴۵–۴۵۲. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۱۴۳-۰۷-۱.
  • خطیبی، ابوالفضل (۱۳۹۶). «چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیست؟». نامهٔ فرهنگستان. ۱۶ (۶۱): ۱۴۳–۱۶۱.
  • طبری، محمد (۱۳۵۲). تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک). ج. ۱. ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
  • عریان، سعید (۱۳۸۲). متن‌های پهلوی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور.
  • مجمل‌التواریخ و القصص. به کوشش محمدتقی بهار. ۱۳۱۸.
  • Bartholomae, Christian (1904). Altiranisches Wörterbuch (به انگلیسی). Strassburg: K. J. Trübner.
  • Hanaway, William (1986). "ĀRAŠ: In modern literature". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. Vol. II, Fasc. 3. p. 266-267. Retrieved 26 October 2021. {{cite encyclopedia}}: |جلد= has extra text (help)
  • Tafażżolī, Ahmad (1986). "ĀRAŠ: In older literature". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. Vol. II, Fasc. 3. p. 266-267. Retrieved 26 October 2021. {{cite encyclopedia}}: |جلد= has extra text (help)
  • Markwart, Josef (1938). Wehrot und Arang (به انگلیسی). Leiden.
  • Justi, Ferdinand (1895). Iranisches Namenbuch (به انگلیسی). Marburg: N. G. Elwert.

پیوند به بیرون