آقامحمدخان قاجار: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
محمدخان=======آغا محمد خان |
|||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
وی فرزند [[محمدحسن خان قاجار]] و او نیز فرزند [[فتحعلیخان قاجار]] فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوز خان بود. |
وی فرزند [[محمدحسن خان قاجار]] و او نیز فرزند [[فتحعلیخان قاجار]] فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوز خان بود. |
||
با به سلطنت رسیدن [[شاه تهماسب دوم]] فرزند [[شاه سلطان حسین]]صفوی، [[فتحعلیخان قاجار]] به خدمت او درآمد و لقب امیرالامرایی گرفت و در لشکرکشی شاه تهماسب دوم به خراسان در رکاب او بود. محمدحسن خان پس از کشته شدن پدر ریاست شاخه اشاغیباش قاجار را که در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن بودند بر عهده گرفت و در اواخر حکومت [[نادرشاه]] به کمک ترکمانان ساکن در شمال مرزهای ایران سر به شورش برداشت اما با شکست شورش ترکمانان از سپاه اعزامی نادر محمدحسن خان موفق شد با حیله از اسارت سپاه اعزامی بگریزد و نادرشاه علیرغم تلاشهایی که کرد بر وی دست نیافت. با مرگ نادرشاه، در خراسان علیقلیخان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتلعام کرد و خود را [[عادلشاه]] نامید. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش |
با به سلطنت رسیدن [[شاه تهماسب دوم]] فرزند [[شاه سلطان حسین]]صفوی، [[فتحعلیخان قاجار]] به خدمت او درآمد و لقب امیرالامرایی گرفت و در لشکرکشی شاه تهماسب دوم به خراسان در رکاب او بود. محمدحسن خان پس از کشته شدن پدر ریاست شاخه اشاغیباش قاجار را که در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن بودند بر عهده گرفت و در اواخر حکومت [[نادرشاه]] به کمک ترکمانان ساکن در شمال مرزهای ایران سر به شورش برداشت اما با شکست شورش ترکمانان از سپاه اعزامی نادر محمدحسن خان موفق شد با حیله از اسارت سپاه اعزامی بگریزد و نادرشاه علیرغم تلاشهایی که کرد بر وی دست نیافت. با مرگ نادرشاه، در خراسان علیقلیخان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتلعام کرد و خود را [[عادلشاه]] نامید. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش آغاآغا محمد خانرا مقطوعالنسل کرد. در پی برکناری [[شاهرخمیرزا|شاهرخ شاه]] نوه نادرشاه افشار و به قدرت رساندن [[شاه سلیمان دوم]] صفوی به کمک برخی از ایلات ترکزبان و به دست برخی از بازماندگان خاندان صفوی، محمدحسنخان به سمت [[ایشیک آقاسی|ایشیکسی]]<nowiki/>گری و [[بیگلربیگی]]<nowiki/>گری استرآباد گماشته شد.<ref name="ReferenceA">[[محمدحسن خان قاجار|Mohammad Hasan Khan Qajar]]</ref> |
||
[[پرونده:Arg of Karim Khan1.JPG|alt=تصویر ارگ کریم خان، محل اقامت خانواده سلطنتی دودمان زند بود، که آغا محمد خان، بیشتر وقت خود را در طول اسارت خود در آن میگذراند.|بندانگشتی|تصویر [[ارگ کریمخان|ارگ کریم خان]]، محل اقامت خانواده سلطنتی [[زندیان|دودمان زند]] بود، که آغا محمد خان، بیشتر وقت خود را در طول اسارت در آن میگذراند.]] |
[[پرونده:Arg of Karim Khan1.JPG|alt=تصویر ارگ کریم خان، محل اقامت خانواده سلطنتی دودمان زند بود، که آغا محمد خان، بیشتر وقت خود را در طول اسارت خود در آن میگذراند.|بندانگشتی|تصویر [[ارگ کریمخان|ارگ کریم خان]]، محل اقامت خانواده سلطنتی [[زندیان|دودمان زند]] بود، که آغا محمد خان، بیشتر وقت خود را در طول اسارت در آن میگذراند.]] |
||
[[پرونده:Agha Mohammad Khan VS Lotf Ali Khan.png|جایگزین=نبرد بین آقا محمدخان قاجار و لطفعلی خان زند|بندانگشتی|نقش نبرد بین محمدخان قاجار و [[لطفعلیخان زند|لطفعلی خان زند]]]] |
[[پرونده:Agha Mohammad Khan VS Lotf Ali Khan.png|جایگزین=نبرد بین آقا محمدخان قاجار و لطفعلی خان زند|بندانگشتی|نقش نبرد بین محمدخان قاجار و [[لطفعلیخان زند|لطفعلی خان زند]]]] |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
با توجه به سکونت قاجارها در حوزه فرهنگ و تمدن ایران میتوان آنها را ایرانی شده نامید. |
با توجه به سکونت قاجارها در حوزه فرهنگ و تمدن ایران میتوان آنها را ایرانی شده نامید. |
||
قدرت یافتن [[دودمان قاجار]] به عهد [[صفویان|صفوی]] و [[شاه عباس]] برمیگردد. آنان ابتدا در شمال رود [[ارس]] ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمکهای بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب [[استرآباد]] و [[دشت گرگان]] سکنی گزیدند. [[نادرشاه افشار]] در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان، [[یوخاریباشها]] که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و [[اشاقیباشها]] زیر نظر ایشان حکومت کردند و محمدحسن خان را به قتل رساندند. بنابر نظریهای آغامحمدخان را شیخ علی خان زند اخته کرد. دلیل آن هم این بود که |
قدرت یافتن [[دودمان قاجار]] به عهد [[صفویان|صفوی]] و [[شاه عباس]] برمیگردد. آنان ابتدا در شمال رود [[ارس]] ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمکهای بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب [[استرآباد]] و [[دشت گرگان]] سکنی گزیدند. [[نادرشاه افشار]] در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان، [[یوخاریباشها]] که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و [[اشاقیباشها]] زیر نظر ایشان حکومت کردند و محمدحسن خان را به قتل رساندند. بنابر نظریهای آغامحمدخان را شیخ علی خان زند اخته کرد. دلیل آن هم این بود که آغاآغا محمد خانبدون عقد دختر [[شیخ علی خان]] با او ازدواج کرد. اما بنابر نظریه معتبرتر نوشته [[رضا قلی خان هدایت]]، [[اخته کردن]] آغامحمدخان به فرمان [[عادل شاه]] جانشین نادرشاه صورت گرفت.<ref>{{یادکرد کتاب|نام=رضاقلی خان|نام خانوادگی=هدایت طبرستانی|عنوان=روضةالصفای ناصری|زبان=fa|چاپ سنگی ده جلدی هدایت|[روضةالصفای_ناصری]}}</ref> |
||
''[[رضاقلی خان هدایت]]'' در کتاب تاریخ [[روضه الصفای ناصری]] همچنین مینویسد که: «بر مستعدان دانشپژوه پوشیده مباد که سلطان سعید شهید قاجار محمد حسن خان ابن فتحعلیخان قوانلو را سه فرزند سعادتمند ذکور بوده و ارشد و اکبر آنها نواب آغا |
''[[رضاقلی خان هدایت]]'' در کتاب تاریخ [[روضه الصفای ناصری]] همچنین مینویسد که: «بر مستعدان دانشپژوه پوشیده مباد که سلطان سعید شهید قاجار محمد حسن خان ابن فتحعلیخان قوانلو را سه فرزند سعادتمند ذکور بوده و ارشد و اکبر آنها نواب آغا آغا محمد خاناست و تولد آن جناب سنه یک هزار و پنجاه و چهار در لیله جمعه پانزدهم شعبان المعظم در شهر استرآباد در خانه جناب سعادت مآب سید مفید استرآبادی واقع شد. زیرا که در آن ایام نادر شاه افشار بر ایران و خراسان و هندوستان و خوارزم و بخارا و ترکستان و داغستان استیلا یافته بود و نواب محمد حسنخان در اقاصی دشت ترکمان متواری بود، لهذا والده نواب آغا محمدخان که همشیره آغا محمد خانقوانلو بود در خانه سید مذکور میزیست و این ولادت را پنهان همی خواستند و سید این مولود را به فرزندی خود نسبت داد. آغا محمد نام نهاد و با فرزندان خود همی پرورد… و آغامحمدخان درخانه سید همی بود و به فرزندی سید معروف شد. در زمان قتل نادر شاه، آغا آغا محمد خانشش ساله بود. در زمان سلطنت علیقلیخان افشار ملقب به عادلشاه ارباب سعایت از وی نزد شاه حکایت کردند، جمعی به استرآباد مأمور و او را گرفته قصد قتلش کردند، بعد از توسط و تشفع جمعی به حکم عادلشاه ظالم آن جناب را که در مراحل هفت و هشت سالگی مرحله پیما بود به جهت قطع نسل فتحعلیخان و محمدحسن خان و اعدام این دودمان مجبوب نمود؛ و سلطان والاشان محمدحسن خان را بیفرزند و ابتر خواست.» |
||
== وضعیت ایران در زمان کودکی وی همزمان با حکومت کریمخان زند == |
== وضعیت ایران در زمان کودکی وی همزمان با حکومت کریمخان زند == |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
== اسارت پسران محمدحسن خان قاجار == |
== اسارت پسران محمدحسن خان قاجار == |
||
آغا |
آغا آغا محمد خانبا همیاری برادرش [[حسینقلی جهانسوز|حسینقلی خان جهانسوز]] پس از درگذشت پدرشان محمد حسن خان، دست به جنگهای پارتیزانی زدند تا آن که خراج آن سال استرآباد توسط آغا آغا محمد خانمورد سرقت قرار گرفت. همین امر سبب جنگ میان فرستادگان [[کریم خان زند]] و او شد که در نهایت دستگیر و به [[تهران]] برده شد. [[کریم خان]] همین که فهمید او دیگر اخته است (و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچکس برای یک اخته ارزشی قایل نمیباشد) امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد. |
||
{{قاجار}} |
{{قاجار}} |
||
پس از آن به [[شیراز]] منتقل شد و در اسارت به سربرد. این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد خطر شورش را از بین برده و در صورت هرگونه تحرک اسرا را تنبیه نماید. |
پس از آن به [[شیراز]] منتقل شد و در اسارت به سربرد. این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد خطر شورش را از بین برده و در صورت هرگونه تحرک اسرا را تنبیه نماید. |
||
در همین زمان [[حسینقلیخان جهانسوز|حسینقلی خان]] در شمال ایران دست به یاغیگری زد. کریم خان برای اینکه وی را کنترل کند، مجبور به سپردن حکومت [[دامغان]] به وی شد. |
در همین زمان [[حسینقلیخان جهانسوز|حسینقلی خان]] در شمال ایران دست به یاغیگری زد. کریم خان برای اینکه وی را کنترل کند، مجبور به سپردن حکومت [[دامغان]] به وی شد. |
||
اما آغا |
اما آغا آغا محمد خانکه میدانست از سوی کریم خان مؤاخذه خواهد شد از بیم جان خویش در [[حرم حضرت شاهچراغ]] بست نشست؛ |
||
پس از آن کریم خان شعری را برای درباریان خواند و از آنها معنی شعر و شاعرش را خواست و چون آنان نمیدانستند یاد او افتاد و از او پرسید و او دانست. |
پس از آن کریم خان شعری را برای درباریان خواند و از آنها معنی شعر و شاعرش را خواست و چون آنان نمیدانستند یاد او افتاد و از او پرسید و او دانست. |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
== بنیان نهادن حکومت قاجاریه == |
== بنیان نهادن حکومت قاجاریه == |
||
آغا |
آغا آغا محمد خاندر ۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه.ق (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغهای اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همین که عمهاش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در [[ورامین]] مدعی سلطنت بر ایران گشت. |
||
سپس به [[استرآباد]] رفت و با کمک سران اشاقهباش، براندازی [[دودمان زندیه|زندیه]] و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات [[گرگان]] و [[مازندران]] و [[گیلان]] را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار با شورش برادرش حسین قلی خان تا پای مرگ پیش رفت؛ ولی سرانجام در [[بندپی-روستای ادملا]] توسط حاجی خان حلال خور و عباسقلی بیگ لاریجانی و چند برادرش نجات یافت. [[یاسنت لویی رابینو|لویی رابینو]] در کتاب کتاب مازندران و استرآباد نوشتهاست: آغا |
سپس به [[استرآباد]] رفت و با کمک سران اشاقهباش، براندازی [[دودمان زندیه|زندیه]] و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات [[گرگان]] و [[مازندران]] و [[گیلان]] را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار با شورش برادرش حسین قلی خان تا پای مرگ پیش رفت؛ ولی سرانجام در [[بندپی-روستای ادملا]] توسط حاجی خان حلال خور و عباسقلی بیگ لاریجانی و چند برادرش نجات یافت. [[یاسنت لویی رابینو|لویی رابینو]] در کتاب کتاب مازندران و استرآباد نوشتهاست: آغا آغا محمد خاندر [[ساری]] تاجگذاری کرد و پایتخت خود را آنجا نهاد و به دستور وی [[جشن نوروز]] را با تشریفات زیاد برگزار نمودند، محمد فتح اللّه بن محمد در کتاب احسن التواریخ (تاریخ محمدی) نیز به این موضوع اشاره کردهاست. |
||
پس از تسخیر شمال ایران بر [[آذربایجان]] و [[کرمانشاهان]] نیز دست یافت. حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج [[ابراهیم خان کلانتر]] شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آغا |
پس از تسخیر شمال ایران بر [[آذربایجان]] و [[کرمانشاهان]] نیز دست یافت. حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج [[ابراهیم خان کلانتر]] شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آغا آغا محمد خاناز آن زمان به مدت ۱۵ سال با [[لطفعلی خان زند]] - که جوان بود و شجاع - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهمترین این نبردها، جنگ [[فتحعلیشاه قاجار|بابا خان]] برادرزاده آغا آغا محمد خاندر [[سمیرم]] و محاصره [[شیراز]] است. سرانجام آغا آغا محمد خانقدرت نظامی خود را افزایش داد و با کمک حاج ابراهیم خان کلانتر (که به گفته ناصر نجمی معتقد بود لطفعلی خان دلاوری شجاع اما نامناسب برای مملکتداری است و آغا آغا محمد خانقابلیت انجام امور سیاسی را داراست و به این جهت دروازههای شهر را پنهانی برای او گشود) و حمایت لشکر اردلان (کردستان) به سرداری [[خسروخان اردلان]] در ۱۲۰۸ ه.ق وارد شیراز شد. |
||
سرانجام با لشکرکشی آغا محمدخان به شیراز، با نوعی حیله جنگی لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت و در جریان [[نبرد کرمان]] به براندازی حکومت پادشاهی زندیه و تشکیل حکومت پادشاهی قاجاریه انجامید. |
سرانجام با لشکرکشی آغا محمدخان به شیراز، با نوعی حیله جنگی لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت و در جریان [[نبرد کرمان]] به براندازی حکومت پادشاهی زندیه و تشکیل حکومت پادشاهی قاجاریه انجامید. |
||
== نبرد کرمان == |
== نبرد کرمان == |
||
{{مقاله اصلی|کشتار کرمان}} |
{{مقاله اصلی|کشتار کرمان}} |
||
نبرد کرمان ماجرای جنگ سرنوشت ساز لطفعلی خان زند آخرین بازمانده پادشاهی زند و آغا |
نبرد کرمان ماجرای جنگ سرنوشت ساز لطفعلی خان زند آخرین بازمانده پادشاهی زند و آغا آغا محمد خانقاجاربنیانگذار سلسله قاجار است. این جنگ قربانیان فراوانی گرفت و سرانجام به براندازی کامل پادشاهی دودمان زندیه انجامید. |
||
هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکشهای داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار که در شمال ایران، نواحی گرگان و مازندران علیالخصوص در استرآباد نفوذ داشتند، به طمع افتاده و به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و پس از آخرین درگیریهای بین لطفعلی خان و محمدخان، خان قاجار به شیراز لشکرکشی کرد و پایتخت آخرین بازمانده دودمان زند را محاصره کرد. |
هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکشهای داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار که در شمال ایران، نواحی گرگان و مازندران علیالخصوص در استرآباد نفوذ داشتند، به طمع افتاده و به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و پس از آخرین درگیریهای بین لطفعلی خان و محمدخان، خان قاجار به شیراز لشکرکشی کرد و پایتخت آخرین بازمانده دودمان زند را محاصره کرد. |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
دو ماه محاصره شیراز پایتخت زند توسط محمدخان در سال ۱۲۰۵ قمری، باعث کمبود مواد غذایی برای سربازان و چارپایان قجرها شد و آنها به ناگزیر به تهران بازگشتند. لطفعلی خان به خیال پیشگیری از حمله مجدد وی به کرمان لشکرکشی کرد تا بر آنجا مسلط شود و راه نفوذ خان قاجار را سد کند، اما وی در این حمله موفق نبود و به شیراز بازگشت. این شکست سیاسی آثار بدی در درون نظام زندیه گذاشت و برخی سران و قدرتمندان درون حکومت به دلیل عدم کفایت لطفعلی خان به فکر توطئه علیه وی افتادند. |
دو ماه محاصره شیراز پایتخت زند توسط محمدخان در سال ۱۲۰۵ قمری، باعث کمبود مواد غذایی برای سربازان و چارپایان قجرها شد و آنها به ناگزیر به تهران بازگشتند. لطفعلی خان به خیال پیشگیری از حمله مجدد وی به کرمان لشکرکشی کرد تا بر آنجا مسلط شود و راه نفوذ خان قاجار را سد کند، اما وی در این حمله موفق نبود و به شیراز بازگشت. این شکست سیاسی آثار بدی در درون نظام زندیه گذاشت و برخی سران و قدرتمندان درون حکومت به دلیل عدم کفایت لطفعلی خان به فکر توطئه علیه وی افتادند. |
||
سرانجام با لشکرکشی محمدخان به شیراز، با خیانت ابراهیم خان کلانتر، لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت. |
سرانجام با لشکرکشی محمدخان به شیراز، با خیانت ابراهیم خان کلانتر، لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت. آغا محمد خاندر سال ۱۲۰۶ هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت نشست. طی دو سال بعد میان این دو رهبر نبردهای پراکنده یی رخ داد تا لطفعلی خان سرانجام در ۱۲۰۸ بر کرمان مسلط شد. این خبر محمدخان را برانگیخت که کار وی را یکسره کند؛ لذا در بهار همان سال وی با لشکری مجهز به کرمان حمله برد و پس از شش ماه از محاصره شهر در حالیکه اردوی قاجار به شدت خسته شده بود و خان قاجار قصد مراجعه به تهران و دست بردار شدن از حکومت زندیه را داشت، با خیانت عدهای از داخل شهر کرمان و بازکردن یکی از دروازههای شهر و با شکست لطفعلی خان کرمان را تسخیر کرد و به کشتار و قتلعام مردم آن دیار پرداخت. بسیاری از مردم را کور کرد و عده زیادی را به طرز فجیعی به قتل رساند. گفتهاند او دستور داد تپهای از چشمان مردم بسازند. |
||
عدهای، تعداد کور شدهها را ۲۰ هزار و بعضی دیگر ۷۰ هزار نفر ذکر کردهاند. او سربازانش را در تجاوز به زنان شهر و غارت اموال آنها آزاد گذاشت. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم |
عدهای، تعداد کور شدهها را ۲۰ هزار و بعضی دیگر ۷۰ هزار نفر ذکر کردهاند. او سربازانش را در تجاوز به زنان شهر و غارت اموال آنها آزاد گذاشت. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آغا محمد خانشد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کرده و پس از تجاوز جنسی، به طرز فجیعی به قتل رساندند. بدین سان سلسله زندیه به نقطه پایان خود رسید. |
||
== انتقال مرکز حکومت به تهران و حمله به گرجستان == |
== انتقال مرکز حکومت به تهران و حمله به گرجستان == |
||
{{اصلی|محاصره قلعه قرهباغ|نبرد کرتسانیسی}} |
{{اصلی|محاصره قلعه قرهباغ|نبرد کرتسانیسی}} |
||
محمد |
آغا محمد خانپس از فتح کامل جنوب ایران مقر حکمرانی خویش را به دلایل استراتژیک [[تهران]] مستقر نمود و آن را [[دارالخلافه]] نامید در حالیکه پایتخت وی هنوز زادگاه خویش یعنی [[استرآباد]] بود؛ والی [[گرجستان]] به پشتوانه همکیشی با [[روسها]] اعلام استقلال نمود، بنابراین آغا محمد خاندر فروردین ۱۱۷۴ (آوریل ۱۷۹۵) برای [[آراکلی خان]] نامهای ارسال کرد و اشتباهات گرجیها در طی هشتاد سال گذشته را یادآوری نمود و اعلام کرد در صورتی که والی گرجستان روابط خود را با روسها قطع و از [[ایران]] اطاعت کامل نکند، به آنجا لشکر کشی خواهد نمود. آراگلی خان جواب نامه را نداد و خود را برای حمله مجهز نمود. آغا محمد خان به گرجستان لشکر کشی کرد و با وجود مقاومت گرجیها در این نبرد پیروز شد و آراگلی خان به [[تفلیس]] فرار کرد. آغا محمد خان برای یافتن او به تفلیس لشکر کشید. آراگلی خان همراه خانواده و بستگانش از تفلیس به گرجستان غربی گریختند. آغا محمد خانتفلیس را فتح نمود و فاجعه [[کرمان]] را در [[تفلیس]] تکرار کرد و دستور به قتل و تاراج مردم داد. عده زیادی از روحانیون را در [[رود کورا]] غرق کردند و پنج هزار نفر از گرجیها را اسیر و شهر را ویران نمودند. |
||
محمد خان پس از غارت مهمات و ذخایر جنگی آراگلی خان، از شهر خارج شد تا به دنبال آراگلی خان برود ولی با دریافت خبر طغیان اهالی [[شروان]] که [[مصطفی خان دولو]] نمایندهاش را به قتل رسانده بودند، به [[دشت مغان]] بازگشت. حاکم [[شروان]] به محمد خان پیام دوستی و اطاعت داد و وی از تنبیه آنان صرف نظر نمود و با پانزده هزار تن از دختران و پسران شهر که به اسارت گرفته بود به [[تهران]] بازگشت. اسیران برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند. |
آغا محمد خان پس از غارت مهمات و ذخایر جنگی آراگلی خان، از شهر خارج شد تا به دنبال آراگلی خان برود ولی با دریافت خبر طغیان اهالی [[شروان]] که [[مصطفی خان دولو]] نمایندهاش را به قتل رسانده بودند، به [[دشت مغان]] بازگشت. حاکم [[شروان]] به آغا محمد خان پیام دوستی و اطاعت داد و وی از تنبیه آنان صرف نظر نمود و با پانزده هزار تن از دختران و پسران شهر که به اسارت گرفته بود به [[تهران]] بازگشت. اسیران برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند. |
||
== رویکرد به [[خراسان]] و ماورای نهر و براندازی دودمان [[افشاریان]] == |
== رویکرد به [[خراسان]] و ماورای نهر و براندازی دودمان [[افشاریان]] == |
||
محمد خان بعد از تاجگذاری به [[خراسان]] لشکر کشید. خان قاجار دستور داد جسد نادرشاه را از خاک بیرون آورده و آن را به تهران فرستاد، جایی که بعداً در کنار جسد کریم خان زند قرار گرفت. سپس شاهرخ نوهٔ [[نادرشاه افشار]] را که کور و پیر بود مجبور نمود تا هرگونه ثروتی را تا متعلق به نادر شاه بودهاست را به او بدهد. شاهرخ سوگند خورد که او ثروتی از نادرشاه را در دسترس ندارد. محمد |
آغا محمد خان بعد از تاجگذاری به [[خراسان]] لشکر کشید. خان قاجار دستور داد جسد نادرشاه را از خاک بیرون آورده و آن را به تهران فرستاد، جایی که بعداً در کنار جسد کریم خان زند قرار گرفت. سپس شاهرخ نوهٔ [[نادرشاه افشار]] را که کور و پیر بود مجبور نمود تا هرگونه ثروتی را تا متعلق به نادر شاه بودهاست را به او بدهد. شاهرخ سوگند خورد که او ثروتی از نادرشاه را در دسترس ندارد. آغا محمد خانبی رحم و انتقام جو، که اشتیاق فراوانی به گنج داشت، حرف او را باور نکرد. به دستور شاه شاهرخ را که از صحبت کردن خودداری کرد به شدت در زیر شکنجه بردند تا مجبور به اعتراف به مکانهای پنهان آخرین ثروتی که پدربزرگش به او منتقل کرده بود بشود. تعدادی از خدمتکاران شاهرخ، به خاطر مصائبی که پادشاه پیشین خود دچار آن شده بود، یک ملای متنفذ را از شهر به منظور حمایت از شاهرخ آوردند تا از آغا محمد خاندرخواست تجدید نظر در مورد شاهرخ کند و آغا محمد خان شاهرخ را به همراه خانواده اش به [[مازندران]] فرستاده. اما شاهرخ در [[دامغان]] به علت صدماتی که طی شکنجه دیده بود درگذشت. آغا محمد خانسپس لشکرکشی به [[بخارا]] را قصد نمود که خبردار شد از جانب [[روس]]ها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و [[مرو]] را آزاد و [[ازبکان]] را وادار به عقبنشینی نمود. او [[بخارا]] را تحتالحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی، گروهی را به منظور تعقیب [[نادر قلی شاهرخ افشار]] به [[هرات]] فرستاد. آنها تا [[کابل]] پیش رفتند ولی نادر قلی در کوههای [[هیمالیا]] در [[افغانستان]] مرتب مکان خود را تغییر میداد. سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و [[بلخ]] را از حاکم کابل به بهای ۵۰۰ هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آغا محمد خانچندین هدف را دنبال میکرد که مهمترین و دراز مدتترین آنها جلب حمایت حاکم [[کابل]] برای حمله به [[هندوستان]] بود و [[افغانستان]] را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد. |
||
== حمله [[روسیه]] به سواحل غربی [[دریای خزر]] == |
== حمله [[روسیه]] به سواحل غربی [[دریای خزر]] == |
||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
''[[محمد معین]]'': محمدخان در حمله به [[قفقاز]] دستور قتلعام و خرابی کلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت. |
''[[محمد معین]]'': محمدخان در حمله به [[قفقاز]] دستور قتلعام و خرابی کلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت. |
||
''[[ناپلئون بناپارت]]'' در فوریه سال ۱۸۰۵ نامهای به فتحعلیشاه مینویسد و در آن نامه از آغا |
''[[ناپلئون بناپارت]]'' در فوریه سال ۱۸۰۵ نامهای به فتحعلیشاه مینویسد و در آن نامه از آغا آغا محمد خانقاجارتمجید میکند. |
||
امپراتور وقت فرانسه در توصیف جنگها و آشوبهای داخلی ایران پس از نادر شاه تا زمان سلطنت قاجارها مینویسد: «پیشینیان تو لابد از یک قرن به این طرف لایق حکمرانی چنین ملّتی نبودهاند که گذاشتهاند از نفاق خانگی آزار ببینند و از بین بروند». وی در توصیف آغا |
امپراتور وقت فرانسه در توصیف جنگها و آشوبهای داخلی ایران پس از نادر شاه تا زمان سلطنت قاجارها مینویسد: «پیشینیان تو لابد از یک قرن به این طرف لایق حکمرانی چنین ملّتی نبودهاند که گذاشتهاند از نفاق خانگی آزار ببینند و از بین بروند». وی در توصیف آغا آغا محمد خانقاجارعموی فتحعلی شاه و بنیانگذار سلسله قاجاریه مینویسد: «تنها محمد شاه (محمدخان قاجار) عموی تو در نظر من شاهانه زندگی کرده و خسروانه اندیشیدهاست، قسمت اعظم ایران را به تصرف خویش درآورده و سپس آن توانایی شاهانه را که از فتوح خویش به دست آورده بود برای تو گذاشتهاست».<ref>دکتر خان بابا بیانی، تاریخ دیپلماسی ایران- سیاست ناپلئون در ایران، (تهران: شرکت کتاب، سال 1317)، ص 28</ref><ref>مأموریت گاردان در ایران، تألیف دکتر آلفرد دوگاردان فرانسوی، ترجمه عباس اقبال</ref><ref>ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، انتشارات زریاب</ref> |
||
''فرد ریچاردز'': در این صفحات خونین تاریخ، بیهوده است اگر در جستجوی نشانههایی از پیشرفت و ترقی یا ذکری از هنر دوران صلح و صفا باشیم. در سراسر ایران گاوآهن فدای شمشیر شده بود. |
''فرد ریچاردز'': در این صفحات خونین تاریخ، بیهوده است اگر در جستجوی نشانههایی از پیشرفت و ترقی یا ذکری از هنر دوران صلح و صفا باشیم. در سراسر ایران گاوآهن فدای شمشیر شده بود. |
||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
''[[سرجان ملکم]]'' افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند. وی همچنین [[تئوری توطئه]] را (به ادعای خود) در این ماجرا وارد کردهاست و نوشتهاست که: «آق محمدخان به غضب رفته حکم داد تا هردو را فوراً به قتل رسانند. صادق خان شقاقی یکی از بزرگان امرا در حق ایشان شفاعت کرد، پادشاه قبول نکرد، لاکن گفت: «چون شب جمعه است کشتن ایشان را به فردا اندازند». |
''[[سرجان ملکم]]'' افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند. وی همچنین [[تئوری توطئه]] را (به ادعای خود) در این ماجرا وارد کردهاست و نوشتهاست که: «آق محمدخان به غضب رفته حکم داد تا هردو را فوراً به قتل رسانند. صادق خان شقاقی یکی از بزرگان امرا در حق ایشان شفاعت کرد، پادشاه قبول نکرد، لاکن گفت: «چون شب جمعه است کشتن ایشان را به فردا اندازند». |
||
القصه، قطع امید از حیات مورث جلادت و جرأت گشته، چون پادشاه به خواب رفت، نوکرهای مزبور با عباس نامی که وی را درین کار با خود همدست و همداستان ساخته بودند، قدم در سراپرده شاهی نهاده با خنجر رشته حیات یکی از مقتدرترین شاهان ایران را قطع کردند. بعضی را گمان این بود که، نوکرهای مزبور به ترغیب صادقخان شقاقی مرتکب این امر شدند، و وقایعی که بعد رویداد نیز تقویت این معنی میکند، به جهت اینکه، بعد از قتل پادشاه، مرتکبین جواهرات و تاج پادشاهی را برداشته نزد وی بردند و، او اشیاء مزبوره را متصرف شده ایشان را پناه داد؛ و بعد ازان ایل و طایفه خود را جمعآوری کرده به طمع سلطنت سر برداشت». |
القصه، قطع امید از حیات مورث جلادت و جرأت گشته، چون پادشاه به خواب رفت، نوکرهای مزبور با عباس نامی که وی را درین کار با خود همدست و همداستان ساخته بودند، قدم در سراپرده شاهی نهاده با خنجر رشته حیات یکی از مقتدرترین شاهان ایران را قطع کردند. بعضی را گمان این بود که، نوکرهای مزبور به ترغیب صادقخان شقاقی مرتکب این امر شدند، و وقایعی که بعد رویداد نیز تقویت این معنی میکند، به جهت اینکه، بعد از قتل پادشاه، مرتکبین جواهرات و تاج پادشاهی را برداشته نزد وی بردند و، او اشیاء مزبوره را متصرف شده ایشان را پناه داد؛ و بعد ازان ایل و طایفه خود را جمعآوری کرده به طمع سلطنت سر برداشت». |
||
سرجان ملکم افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند و مینویسد: « |
سرجان ملکم افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند و مینویسد: « آغا محمد خانبه دلیل بیماری اختلال جنسی خود تاب دیدن عشق و عطوفت بین زنان با شوهرانشان و حتی در گاهی از موارد تاب دیدن روابط دوستانه بین خدمتکاران مذکر خود را هم نداشت، سه پیشخدمت دربار او به سبب سالهای متمادی حاصل از کار کردن در کنار همدیگر دچار صمیمیتی وصف ناپذیر شده بودند و دیدن این صحنههای صمیمیت بین آنها سالها شاه قاجار را آزار میداد، لذا در یک شب فرمان قتل هرسه را صادر میکند اما آنها پیشدستی کرده قبل از اجرای حکم او را کاردآجین میکنند و با جواهرات سلطنتی فرار میکنند. این بیماری در اواخر عمر آنچنان شاه مقتدر قاجار را به جنون کشانده بود که قبل از کشتن لطفعلی خان زند پادشاه جوان و خوش سیمای زندیه که به لقب خواجه داده بود دستور داد سه نفر از کارگران اسطبل در جلوی چشمان او به او تجاوز کنند و بعد او را به قتل رساند، و به تلافی کار او در یک روز سربازان او چشمان ۲۰۰۰۰ مرد کرمانی را از حدقه درآورده و از آن تپهای درست کردند. »<ref name="WDL1">{{cite web|title=Map of Persia and Adjacent Countries, for Sir John Malcolm's History of Persia|url=http://www.wdl.org/en/item/2679/|publisher=World Digital Library|accessdate=19 January 2013}}</ref> |
||
== زمان حکومت در مقایسه با دیگر شاهان قاجار == |
== زمان حکومت در مقایسه با دیگر شاهان قاجار == |
||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
== رجال سرشناس ایران در زمان حکومت محمدخان قاجار == |
== رجال سرشناس ایران در زمان حکومت محمدخان قاجار == |
||
[[پرونده:Vladimir Borovikovsky - Mirza-Kuli-Khan (Tver).jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آغا |
[[پرونده:Vladimir Borovikovsky - Mirza-Kuli-Khan (Tver).jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آغا آغا محمد خانقاجارکه به روسیه فرار کرد و از عوامل برانگیزاننده لشگرکشی روسیه به ایران در زمان [[کاترین دوم روسیه|کاترین]] و به سرکردگی زبوف بود. نگاره در موزه تور روسیه به نام (Tver Regional Picture Gallery) وجود دارد.]] |
||
* [[مصطفی قلی خان قاجار]] (برادر و سردار سپاه وی در جنگهای مهم) |
* [[مصطفی قلی خان قاجار]] (برادر و سردار سپاه وی در جنگهای مهم) |
||
* [[علیقلی خان قاجار]] (برادر |
* [[علیقلی خان قاجار]] (برادر آغا محمد خانکه بهوسیله فتحعلی شاه نابینا شد) |
||
* [[جعفر قلی خان قاجار]] (برادر وفادار |
* [[جعفر قلی خان قاجار]] (برادر وفادار آغا محمد خانکه در تهران بدست وی کشته شد) |
||
* [[مرتضی قلی خان قاجار]] (برادر خان قاجار) |
* [[مرتضی قلی خان قاجار]] (برادر خان قاجار) |
||
* [[رضا قلی خان قاجار]] (برادر محمدخان و از مدعیان سلطنت که تلاشهای وی در کسب قدرت بینتیجه ماند) |
* [[رضا قلی خان قاجار]] (برادر محمدخان و از مدعیان سلطنت که تلاشهای وی در کسب قدرت بینتیجه ماند) |
||
* [[حسینقلی خان جهانسوز]] (برادر |
* [[حسینقلی خان جهانسوز]] (برادر آغا محمد خانکه در سال ۱۱۸۶ در سن ۴۲ سالگی بر اثر خیانت داخلی به قتل رسید) |
||
* [[سلیمان قلی خان قاجار]] |
* [[سلیمان قلی خان قاجار]] |
||
* [[محمد آقای قاجار|محمد ی قاجار]] |
* [[محمد آقای قاجار|محمد ی قاجار]] |
||
* [[محمد ولی خان قاجار]] |
* [[محمد ولی خان قاجار]] |
||
* [[محمدحسین خان قاجار]] (سردار سپاه) |
* [[محمدحسین خان قاجار]] (سردار سپاه) |
||
* [[صادق خان شقاقی]] (سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه |
* [[صادق خان شقاقی]] (سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه آغا محمد خانضد فتحعلی شاه قاجار شورید و [[قزوین]] را پایتخت خویش قرار نهاد ولی در قزوین و [[مراغه]] بیشتر مردم به مرض [[طاعون]] دچار گردیدند و سپاهش نیز از آن مرض مصون نماند و با [[بیگلربیگی]] [[ارومیه]] که از ترکان افشار بود متحد گشت ولی در نهایت شکست خورد و اگر چه فتحعلی شاه او را مورد عفو قرار نهاد ولی دوباره درصدد قشون کشی برآمد و این بار به اشد مجازات رسید) |
||
* [[فتحعلیشاه قاجار|خانباباخان تهرانی جهانبانی]] (فرزند ارشد حسین قلی خان که محمدخان قاجار چون فرزندی نداشت وی را ولیعهد خود کرد و به نام فتحعلی شاه به تخت سلطنت نشست) |
* [[فتحعلیشاه قاجار|خانباباخان تهرانی جهانبانی]] (فرزند ارشد حسین قلی خان که محمدخان قاجار چون فرزندی نداشت وی را ولیعهد خود کرد و به نام فتحعلی شاه به تخت سلطنت نشست) |
||
* [[عباس میرزا]] (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهدههای گلستان و ترکمان چای قلم نمیخورد) |
* [[عباس میرزا]] (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهدههای گلستان و ترکمان چای قلم نمیخورد) |
||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۱: | ||
* [[شیخ جعفر تنکابنی]] (کتاب خوان شخصی محمد خان) |
* [[شیخ جعفر تنکابنی]] (کتاب خوان شخصی محمد خان) |
||
* [[ابوالفتح خان]] |
* [[ابوالفتح خان]] |
||
* [[میرزا محمد خان قاجار دولو|میرزا آغا |
* [[میرزا محمد خان قاجار دولو|میرزا آغا آغا محمد خانقاجاردولو]] (حاکم تهران؛ وی جویای قدرت و سرمایه مادی بود برای همین اقدامات کودکانه وی در خور توجهاست) |
||
* [[میرزا شفیع صدر اعظم]] (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده میشد) |
* [[میرزا شفیع صدر اعظم]] (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده میشد) |
||
* [[عبدالرحیم خان شیرازی]] (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند) |
* [[عبدالرحیم خان شیرازی]] (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند) |
||
* [[حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی]] (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت محمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و به پاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند اما سرانجام خیانت کرد و باعث به قدرت رسیدن |
* [[حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی]] (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت محمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و به پاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند اما سرانجام خیانت کرد و باعث به قدرت رسیدن آغا محمد خانشد. اوست که موجبات به سلطنت رسیدن فتح علی شاه را فراهم آورد و در نهایت بدست وی کشته شد) |
||
* [[ابراهیم خلیل خان جوانشیر]] (حاکم [[شوشی]] و [[قراباغ]] که حاضر به اطاعت از |
* [[ابراهیم خلیل خان جوانشیر]] (حاکم [[شوشی]] و [[قراباغ]] که حاضر به اطاعت از آغا محمد خاننگشت و با قول وعده حکمرانی مستقل [[پیمان کورکچای|پیمان تحت-الحمایگی با روسها]] بسته که پس از مدتها بر عهده داشتن حکومت قره باغ، ظرف یکماه پس از قرارداد اعطای استقلال از جانب روسها به شرط عدم اطاعت ایران، توسط آنها کشته میشود) |
||
* [[نجف قلی خان بیگلربیگی]] (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال ۱۱۹۹ بدرود زندگی گفت) |
* [[نجف قلی خان بیگلربیگی]] (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال ۱۱۹۹ بدرود زندگی گفت) |
||
* [[شاهرخ افشار]] (از نوادگان نادر و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال ۱۲۰۹ در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجههایی که به منظور آشکار ساختن گنجینهها کشید در گذشت) |
* [[شاهرخ افشار]] (از نوادگان نادر و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال ۱۲۰۹ در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجههایی که به منظور آشکار ساختن گنجینهها کشید در گذشت) |
||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
* [[شاه مرادبک جان]] (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو) |
* [[شاه مرادبک جان]] (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو) |
||
* [[شاه زمان]] (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان در بخش شرقی افغانستان امروزی بهطور کامل خودمختار بود) {{مدرک|شاه زمان درانی، نوه احمد شاه درانی، پادشاه مقتدر در افغانستان بود}} |
* [[شاه زمان]] (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان در بخش شرقی افغانستان امروزی بهطور کامل خودمختار بود) {{مدرک|شاه زمان درانی، نوه احمد شاه درانی، پادشاه مقتدر در افغانستان بود}} |
||
* [[هرقل یا هراکلیوس]] (امیر [[گرجستان]] که تحتالحمایه روسیه درآمد و عامل حمله |
* [[هرقل یا هراکلیوس]] (امیر [[گرجستان]] که تحتالحمایه روسیه درآمد و عامل حمله آغا محمد خانبه قفقاز شد که البته پس از او اسکندرخان برعکس وی خواهان ایرانی بودن آن سرزمینها بود) |
||
* [[ملاپناه واقف]] (شاعر آزاده آذری که اشعار عارفانه وی در قفقاز شهرت دارد وی در زمان یورش |
* [[ملاپناه واقف]] (شاعر آزاده آذری که اشعار عارفانه وی در قفقاز شهرت دارد وی در زمان یورش آغا محمد خانبه قفقاز در کنار ابراهیم خلیل خان از رهبران مقاومت بود) |
||
* [[میر مصطفی خان تالشی|مصطفی خان طالشی]] (حکمران [[خانات تالش]] که حاضر به پرداخت مالیات به |
* [[میر مصطفی خان تالشی|مصطفی خان طالشی]] (حکمران [[خانات تالش]] که حاضر به پرداخت مالیات به آغا محمد خاننشد و مثل بسیاری از حاکمان آن زمان در دوران کریم خان نیز مالیات مردم را به مصرف خویش میرسانید) |
||
== جستارهای وابسته == |
== جستارهای وابسته == |
||
خط ۱۹۰: | خط ۱۹۰: | ||
== منابع == |
== منابع == |
||
* تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵ |
* تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵ |
||
* فهرست واژگان اعلام فرهنگ پارسی محمد معین؛ چاپ ۱۳۴۳؛ [[انتشارات امیرکبیر]]؛ تهران؛ جلد پنجم؛ صفحه ۴۰ |
* فهرست واژگان اعلام فرهنگ پارسی محمد معین؛ چاپ ۱۳۴۳؛ [[انتشارات امیرکبیر]]؛ تهران؛ جلد پنجم؛ صفحه ۴۰ آغا محمد خانو جلد ششم صفحه ۱۴۱۵ قاجاریان |
||
* دائرةالمعارف فارسی به کوشش حسین مصاحب؛ فروردین ۱۳۴۵؛ چاپ سوم ۱۳۸۱؛ چاپخانه سپهر؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ جلد اول؛ صفحه ۱۸۲ محمد خان |
* دائرةالمعارف فارسی به کوشش حسین مصاحب؛ فروردین ۱۳۴۵؛ چاپ سوم ۱۳۸۱؛ چاپخانه سپهر؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ جلد اول؛ صفحه ۱۸۲ محمد خان |
||
* اخته به نوشته ژان گور فرانسوی و برگردان ذبیحالله منصوری؛ چاپ ۱۳۴۷؛ چاپخانه بهمن؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران |
* اخته به نوشته ژان گور فرانسوی و برگردان ذبیحالله منصوری؛ چاپ ۱۳۴۷؛ چاپخانه بهمن؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران |
||
* از نادرشاه تا محمدخان، مرتضی میرحسینی، چاپ ۱۳۹۰؛ انتشارات کوله پشتی، تهران |
* از نادرشاه تا محمدخان، مرتضی میرحسینی، چاپ ۱۳۹۰؛ انتشارات کوله پشتی، تهران |
||
* آغا |
* آغا آغا محمد خانقاجارشهریار نامی ایران؛ نوشته آمینه پاکروان، برگردان جهانگیر افکاری؛ چاپ ۱۳۴۸؛ انتشارات فرانکلین زوار؛ تهران |
||
* آغا |
* آغا آغا محمد خانقاجارو لطفعلیخان زند؛ ابوالفضل وکیلی قمی؛ چاپ ۱۳۴۸؛ انتشارات سینا؛ تهران |
||
* هرات در قلمرو استعمار؛ فتح الدین فتاحی؛ چاپ ۱۳۷۰؛ چاپخانه مروی؛ انتشارات مستوفی |
* هرات در قلمرو استعمار؛ فتح الدین فتاحی؛ چاپ ۱۳۷۰؛ چاپخانه مروی؛ انتشارات مستوفی |
||
* احسن التاریخ؛ به نوشته محمد فتحالله بن محمد تقی ساروی؛ به فصل سرگذشت |
* احسن التاریخ؛ به نوشته محمد فتحالله بن محمد تقی ساروی؛ به فصل سرگذشت آغا محمد خانمراجعه کنید |
||
* تاریخ عضدی |
* تاریخ عضدی |
||
* تاریخ ایران (History of Persia) به قلم رابرت گرانت واتسون چاپ ۱۸۱۵ لندن؛ زبان اصلی |
* تاریخ ایران (History of Persia) به قلم رابرت گرانت واتسون چاپ ۱۸۱۵ لندن؛ زبان اصلی |
نسخهٔ ۷ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۰۲
آغامحمدخان قاجار | |||||
---|---|---|---|---|---|
شاهنشاه ایران | |||||
نخستین پادشاه قاجار | |||||
سلطنت | ۱۷۸۲ تا ۱۷۹۷ | ||||
تاجگذاری | پنجشنبه ۱ فروردین ۱۱۶۱ (خورشیدی) ۱۵ ربیعالثانی ۱۱۹۵ (قمری) ۲۱ مارس ۱۷۸۲ (میلادی) ۱. نخستین تاجگذاری در استرآباد ۲. دومین تاجگذاری در نوروز ۱۱۷۵ خورشیدی تهران | ||||
پیشین | لطفعلیخان | ||||
جانشین | فتحعلیشاه | ||||
صدراعظم | فهرست را ببینید | ||||
زاده | یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۱۲۱ (خورشیدی) ۲۷ محرم ۱۱۵۵ (قمری) ۱۷ ژوئن ۱۷۴۲ (میلادی) استرآباد (گرگان امروزی) | ||||
درگذشته | پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۱۷۶ (خورشیدی) ۲۱ ذیالحجه ۱۲۱۱ (قمری) ۱۷ مه ۱۷۹۷ (میلادی) شوشی، جمهوری آرتساخ کنونی | ||||
آرامگاه | |||||
همسر(ان) | آسیه خانم گلبخت خانم | ||||
فرزند(ان) | بدون فرزند | ||||
| |||||
دودمان | دودمان قاجار | ||||
پدر | محمدحسنخان قاجار | ||||
مادر | جیران خانم | ||||
طغرا |
آغامحمدخان قاجار (۱۱۲۱ در استرآباد – ۲۷ اردیبهشت ۱۱۷۶ در شوشی)، بنیانگذار و نخستین شاه دودمان قاجار در ایران است.
در سال ۱۱۷۴ هجری شمسی آغامحمدخان که از افراد ایل قاجار بود با برکناری حکومت جانشینان کریم خان زند به قدرت رسید. وی ابتدا در ساری تاجگذاری کرد[۱] و بعدها در نهایت، بنا به دلایل استراتژیکی تهران را پایتخت خود قرار داد و برای دومین بار تاجگذاری نمود. بعد از وی برادرزادهاش فتحعلی شاه به سلطنت رسید. در فرهنگ عامیانه ایران، از آغامحمدخان به عنوان یکی از خشنترین شاهان ایران یاد میشود.
زندگینامه
آغامحمدخان زادهٔ ۲۷ محرم ۱۱۵۵ ق برابر با ۲۷ خردادماه ۱۱۲۱ ش (۱۷ ژوئن ۱۷۴۲) در میانه راه گرگان به ساری در دشت اشرفی(استرآباد) متولد شد. وی در یازده سالگی توسط علیقلیخان برادرزاده نادرشاه افشار اخته شد. مراسم تاجگذاری را پس از تصرف قفقازیه و سرکوب کلیه امراء و حکّام داخلی و پذیرش اطاعت و فرمان خان قاجار از سوی کلیه نواحی به استثنای مشهد و خراسان که هنوز زیر فرمان شاهرخ میرزا و فرزندش نادر میرزا بود، آغامحمدخان فرصت را برای تاجگذاری خود مناسب میدید و به سال ۱۱۹۵ ق (۱۱۶۱ خورشیدی) در استرآباد به نام پادشاه ایران تاجگذاری کرد.[۲] و سرانجام در ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ ق برابر با ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۶ ش (۱۷ مه ۱۷۹۸) در شوشی به دست خدمتکاران خود کشته شد.
وی فرزند محمدحسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلیخان قاجار فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوز خان بود. با به سلطنت رسیدن شاه تهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسینصفوی، فتحعلیخان قاجار به خدمت او درآمد و لقب امیرالامرایی گرفت و در لشکرکشی شاه تهماسب دوم به خراسان در رکاب او بود. محمدحسن خان پس از کشته شدن پدر ریاست شاخه اشاغیباش قاجار را که در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن بودند بر عهده گرفت و در اواخر حکومت نادرشاه به کمک ترکمانان ساکن در شمال مرزهای ایران سر به شورش برداشت اما با شکست شورش ترکمانان از سپاه اعزامی نادر محمدحسن خان موفق شد با حیله از اسارت سپاه اعزامی بگریزد و نادرشاه علیرغم تلاشهایی که کرد بر وی دست نیافت. با مرگ نادرشاه، در خراسان علیقلیخان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتلعام کرد و خود را عادلشاه نامید. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش آغاآغا محمد خانرا مقطوعالنسل کرد. در پی برکناری شاهرخ شاه نوه نادرشاه افشار و به قدرت رساندن شاه سلیمان دوم صفوی به کمک برخی از ایلات ترکزبان و به دست برخی از بازماندگان خاندان صفوی، محمدحسنخان به سمت ایشیکسیگری و بیگلربیگیگری استرآباد گماشته شد.[۳]
ریشههای قدرتیابی دودمان قاجار
دربارهٔ اصل و نسب قاجارها اطلاعات درستی در دست نیست، اما ظاهراً از نژاد ترک بودند. آنها از دوره صفویه در تاریخ ایران پیدا شدند و نسب خود را به مغولان میرساندند.[۴] در اواخر قرن نهم هجری شاه عباس آنها را برای دفاع از مرزها به سه قسمت تقسیم کرد. قسمتی در مرو برای مقاومت در برابر ازبکان، قسمتی در گنجه و ایروان و قسمت دیگر در قلعه مبارکآباد استرآباد (گرگان امروزی) ساکن شدند.
با توجه به سکونت قاجارها در حوزه فرهنگ و تمدن ایران میتوان آنها را ایرانی شده نامید. قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس برمیگردد. آنان ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمکهای بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب استرآباد و دشت گرگان سکنی گزیدند. نادرشاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان، یوخاریباشها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقیباشها زیر نظر ایشان حکومت کردند و محمدحسن خان را به قتل رساندند. بنابر نظریهای آغامحمدخان را شیخ علی خان زند اخته کرد. دلیل آن هم این بود که آغاآغا محمد خانبدون عقد دختر شیخ علی خان با او ازدواج کرد. اما بنابر نظریه معتبرتر نوشته رضا قلی خان هدایت، اخته کردن آغامحمدخان به فرمان عادل شاه جانشین نادرشاه صورت گرفت.[۵]
رضاقلی خان هدایت در کتاب تاریخ روضه الصفای ناصری همچنین مینویسد که: «بر مستعدان دانشپژوه پوشیده مباد که سلطان سعید شهید قاجار محمد حسن خان ابن فتحعلیخان قوانلو را سه فرزند سعادتمند ذکور بوده و ارشد و اکبر آنها نواب آغا آغا محمد خاناست و تولد آن جناب سنه یک هزار و پنجاه و چهار در لیله جمعه پانزدهم شعبان المعظم در شهر استرآباد در خانه جناب سعادت مآب سید مفید استرآبادی واقع شد. زیرا که در آن ایام نادر شاه افشار بر ایران و خراسان و هندوستان و خوارزم و بخارا و ترکستان و داغستان استیلا یافته بود و نواب محمد حسنخان در اقاصی دشت ترکمان متواری بود، لهذا والده نواب آغا محمدخان که همشیره آغا محمد خانقوانلو بود در خانه سید مذکور میزیست و این ولادت را پنهان همی خواستند و سید این مولود را به فرزندی خود نسبت داد. آغا محمد نام نهاد و با فرزندان خود همی پرورد… و آغامحمدخان درخانه سید همی بود و به فرزندی سید معروف شد. در زمان قتل نادر شاه، آغا آغا محمد خانشش ساله بود. در زمان سلطنت علیقلیخان افشار ملقب به عادلشاه ارباب سعایت از وی نزد شاه حکایت کردند، جمعی به استرآباد مأمور و او را گرفته قصد قتلش کردند، بعد از توسط و تشفع جمعی به حکم عادلشاه ظالم آن جناب را که در مراحل هفت و هشت سالگی مرحله پیما بود به جهت قطع نسل فتحعلیخان و محمدحسن خان و اعدام این دودمان مجبوب نمود؛ و سلطان والاشان محمدحسن خان را بیفرزند و ابتر خواست.»
وضعیت ایران در زمان کودکی وی همزمان با حکومت کریمخان زند
پس از قتل نادرشاه در قوچان به سال ۱۱۲۶، بردارزاده وی عادل شاه بر تخت پادشاهی نشست. وی تمام فرزندان و بازماندگان نادر - به استثنای شاهرخ - را کشت. عادلشاه یکسال حکومت کرد تا اینکه برادرش ابراهیم شاه او را کنار زد. در همین حال شاهرخ شاه برای به دست گرفتن قدرت تلاش میکرد. فرماندهی سپاه شاهرخ به علت تجربه و تدبیر فوقالعاده محمدحسن خان قاجار به او واگذار گردید. شاهرخ با کمک محمدحسن خان در مشهد ادعای سلطنت نمود و برای نابودی سپاه ابراهیم شاه در تهران به محمدحسن خان دستور جمعآوری سپاهی بزرگ داد. با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان برکنار شد و شاهرخ به سلطنت رسید، هرچند اندکی پس از آن شاهرخ شاه به دست دشمنانش که در راس آنان پدرزن وی قرار داشت نابینا گشت. فرماندهان وفادار دست به کودتا زده شاهرخ شاه نابینا را مجدداً بر تخت سلطنت نشاندند. وی در حالت کوری تا آغاز حکومت آغا محمدخان قاجار به حکومت محدود و ظاهری خود در مشهد ادامه داد و سرانجام به خاطر شکنجههای آغا محمدخان که برای فاش کردن جواهرات نادری صورت گرفت جان سپرد.[۶]
در پی اولین برکناری شاهرخ شاه و به قدرت رسیدن شاه سلیمان دوم، محمدحسنخان به سمت ایشیکسیگری و بیگلربیگیگری استرآباد گماشته شد. اندکی پس از برکناری شاه سلیمان دوم سه تن از سرداران (علیمردان خان بختیاری، ابوالفتح خان بختیاری و کریم خان زند) در اصفهان شاه اسماعیل سوم را به قدرت رساندند. در پی درگیری میان این سه سردار، کریم خان توانست قدرت را به دست بگیرد و وکیلالدولهٔ شاه شود. او با شاه اسماعیل سوم عازم جنگ با محمدحسن خان شد و استرآباد را محاصره نمود. محمدحسن خان توانست کریم خان را شکست داده، به تهران بگریزاند و شاه اسماعیل سوم نیز به محمدحسن خان پناه برد و او را وکیلالدولهٔ خود نمود.
محمدحسن خان توانست دیگر سرداران را شکست دهد. آزاد خان افغان را که بر اصفهان حکومت میکرد فراری داد، و بار دیگر کریم خان زند را در هم کوفت و اصفهان را متصرف شد. وی برای تأمین آذوقهٔ سپاه خود، به تاراج مردم پرداخت و به قول رستمالحکما نویسندهٔ رستمالتواریخ از شدت ظلم خان قاجار فریاد دادخواهی ستمدیدگان به سما میرسید.
وی در محاصرهٔ شیراز به دلیل پایداری کریم خان و اختلاف سران قاجار مجبور به عقبنشینی شد و بعدها اصفهان را نیز از کف داد و به بارفروش (بابُل امروزی) گریخت. شاه اسماعیل سوم نیز بار دیگر به زندیان پناه برد و کریم خان برای بار دوم وکیلالدوله گردید. بنا به نوشتهٔ پرویز رجبی در کتاب «کریم خان زند و زمان او» محمدحسین قاجار (از یاران محمدحسن خان) که از سوی او حکومت اصفهان را داشت، با شکست خان قاجار اصفهان را ترک کرده به مازندران، شهر بابل رفت تا خود قدرت را در دست بگیرد و بعد از تسخیر اصفهان توسط سپاه زند، برای تسریع در نابودی خان قاجار به همراه یاران و کسان خویش به شیخعلی خان زند که در تعقیب محمدحسن خان بود پیوست. محمدحسن خان که بهسرعت به طرف شمال پیش میرفت در نزدیکی اشرف به دست دشمن افتاد و بهسختی شکست خورد و هنگام فرار پای اسبش در شکافی گیر کرد، علی خان قاجار (برادر محمدحسین خان) سر رسیده، وی را کشت. رستم بیک کردلو، نوکر محمدحسن خان نیز سر ارباب خود را بریده و نزد شیخعلی خان برد.[۳] در کتاب تاریخ اجتماعی ایران نوشتهٔ مرتضی راوندی آمده که سر وی برای کریم خان فرستاده شد اما خان زند از مشاهدهٔ سر متأثر شد و دستور داد که آن را برگردانده با بدنش در مقبرهٔ خانوادگی آن خاندان به خاک سپارند.
اسارت پسران محمدحسن خان قاجار
آغا آغا محمد خانبا همیاری برادرش حسینقلی خان جهانسوز پس از درگذشت پدرشان محمد حسن خان، دست به جنگهای پارتیزانی زدند تا آن که خراج آن سال استرآباد توسط آغا آغا محمد خانمورد سرقت قرار گرفت. همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریم خان زند و او شد که در نهایت دستگیر و به تهران برده شد. کریم خان همین که فهمید او دیگر اخته است (و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچکس برای یک اخته ارزشی قایل نمیباشد) امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.
از سلسله مباحث |
ایران قاجاری (۱۷۹۶–۱۹۲۵) |
---|
درگاه ایران |
پس از آن به شیراز منتقل شد و در اسارت به سربرد. این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد خطر شورش را از بین برده و در صورت هرگونه تحرک اسرا را تنبیه نماید. در همین زمان حسینقلی خان در شمال ایران دست به یاغیگری زد. کریم خان برای اینکه وی را کنترل کند، مجبور به سپردن حکومت دامغان به وی شد.
اما آغا آغا محمد خانکه میدانست از سوی کریم خان مؤاخذه خواهد شد از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ بست نشست؛ پس از آن کریم خان شعری را برای درباریان خواند و از آنها معنی شعر و شاعرش را خواست و چون آنان نمیدانستند یاد او افتاد و از او پرسید و او دانست.
مضمون شعر: لعبتی سبز چهر و تنگ دهان بفزاید نشاط پیر و جوان معجر سر چو زان برهنه کنی خشم گیرد کف افکند ز دهان ابوالمظفر چغانی این شعر را در وصف فقاع (آبجو) سروده.
بنیان نهادن حکومت قاجاریه
آغا آغا محمد خاندر ۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه.ق (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغهای اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همین که عمهاش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به استرآباد رفت و با کمک سران اشاقهباش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار با شورش برادرش حسین قلی خان تا پای مرگ پیش رفت؛ ولی سرانجام در بندپی-روستای ادملا توسط حاجی خان حلال خور و عباسقلی بیگ لاریجانی و چند برادرش نجات یافت. لویی رابینو در کتاب کتاب مازندران و استرآباد نوشتهاست: آغا آغا محمد خاندر ساری تاجگذاری کرد و پایتخت خود را آنجا نهاد و به دستور وی جشن نوروز را با تشریفات زیاد برگزار نمودند، محمد فتح اللّه بن محمد در کتاب احسن التواریخ (تاریخ محمدی) نیز به این موضوع اشاره کردهاست.
پس از تسخیر شمال ایران بر آذربایجان و کرمانشاهان نیز دست یافت. حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آغا آغا محمد خاناز آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهمترین این نبردها، جنگ بابا خان برادرزاده آغا آغا محمد خاندر سمیرم و محاصره شیراز است. سرانجام آغا آغا محمد خانقدرت نظامی خود را افزایش داد و با کمک حاج ابراهیم خان کلانتر (که به گفته ناصر نجمی معتقد بود لطفعلی خان دلاوری شجاع اما نامناسب برای مملکتداری است و آغا آغا محمد خانقابلیت انجام امور سیاسی را داراست و به این جهت دروازههای شهر را پنهانی برای او گشود) و حمایت لشکر اردلان (کردستان) به سرداری خسروخان اردلان در ۱۲۰۸ ه.ق وارد شیراز شد. سرانجام با لشکرکشی آغا محمدخان به شیراز، با نوعی حیله جنگی لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت و در جریان نبرد کرمان به براندازی حکومت پادشاهی زندیه و تشکیل حکومت پادشاهی قاجاریه انجامید.
نبرد کرمان
نبرد کرمان ماجرای جنگ سرنوشت ساز لطفعلی خان زند آخرین بازمانده پادشاهی زند و آغا آغا محمد خانقاجاربنیانگذار سلسله قاجار است. این جنگ قربانیان فراوانی گرفت و سرانجام به براندازی کامل پادشاهی دودمان زندیه انجامید.
هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکشهای داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار که در شمال ایران، نواحی گرگان و مازندران علیالخصوص در استرآباد نفوذ داشتند، به طمع افتاده و به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و پس از آخرین درگیریهای بین لطفعلی خان و محمدخان، خان قاجار به شیراز لشکرکشی کرد و پایتخت آخرین بازمانده دودمان زند را محاصره کرد.
دو ماه محاصره شیراز پایتخت زند توسط محمدخان در سال ۱۲۰۵ قمری، باعث کمبود مواد غذایی برای سربازان و چارپایان قجرها شد و آنها به ناگزیر به تهران بازگشتند. لطفعلی خان به خیال پیشگیری از حمله مجدد وی به کرمان لشکرکشی کرد تا بر آنجا مسلط شود و راه نفوذ خان قاجار را سد کند، اما وی در این حمله موفق نبود و به شیراز بازگشت. این شکست سیاسی آثار بدی در درون نظام زندیه گذاشت و برخی سران و قدرتمندان درون حکومت به دلیل عدم کفایت لطفعلی خان به فکر توطئه علیه وی افتادند.
سرانجام با لشکرکشی محمدخان به شیراز، با خیانت ابراهیم خان کلانتر، لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت. آغا محمد خاندر سال ۱۲۰۶ هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت نشست. طی دو سال بعد میان این دو رهبر نبردهای پراکنده یی رخ داد تا لطفعلی خان سرانجام در ۱۲۰۸ بر کرمان مسلط شد. این خبر محمدخان را برانگیخت که کار وی را یکسره کند؛ لذا در بهار همان سال وی با لشکری مجهز به کرمان حمله برد و پس از شش ماه از محاصره شهر در حالیکه اردوی قاجار به شدت خسته شده بود و خان قاجار قصد مراجعه به تهران و دست بردار شدن از حکومت زندیه را داشت، با خیانت عدهای از داخل شهر کرمان و بازکردن یکی از دروازههای شهر و با شکست لطفعلی خان کرمان را تسخیر کرد و به کشتار و قتلعام مردم آن دیار پرداخت. بسیاری از مردم را کور کرد و عده زیادی را به طرز فجیعی به قتل رساند. گفتهاند او دستور داد تپهای از چشمان مردم بسازند.
عدهای، تعداد کور شدهها را ۲۰ هزار و بعضی دیگر ۷۰ هزار نفر ذکر کردهاند. او سربازانش را در تجاوز به زنان شهر و غارت اموال آنها آزاد گذاشت. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آغا محمد خانشد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کرده و پس از تجاوز جنسی، به طرز فجیعی به قتل رساندند. بدین سان سلسله زندیه به نقطه پایان خود رسید.
انتقال مرکز حکومت به تهران و حمله به گرجستان
آغا محمد خانپس از فتح کامل جنوب ایران مقر حکمرانی خویش را به دلایل استراتژیک تهران مستقر نمود و آن را دارالخلافه نامید در حالیکه پایتخت وی هنوز زادگاه خویش یعنی استرآباد بود؛ والی گرجستان به پشتوانه همکیشی با روسها اعلام استقلال نمود، بنابراین آغا محمد خاندر فروردین ۱۱۷۴ (آوریل ۱۷۹۵) برای آراکلی خان نامهای ارسال کرد و اشتباهات گرجیها در طی هشتاد سال گذشته را یادآوری نمود و اعلام کرد در صورتی که والی گرجستان روابط خود را با روسها قطع و از ایران اطاعت کامل نکند، به آنجا لشکر کشی خواهد نمود. آراگلی خان جواب نامه را نداد و خود را برای حمله مجهز نمود. آغا محمد خان به گرجستان لشکر کشی کرد و با وجود مقاومت گرجیها در این نبرد پیروز شد و آراگلی خان به تفلیس فرار کرد. آغا محمد خان برای یافتن او به تفلیس لشکر کشید. آراگلی خان همراه خانواده و بستگانش از تفلیس به گرجستان غربی گریختند. آغا محمد خانتفلیس را فتح نمود و فاجعه کرمان را در تفلیس تکرار کرد و دستور به قتل و تاراج مردم داد. عده زیادی از روحانیون را در رود کورا غرق کردند و پنج هزار نفر از گرجیها را اسیر و شهر را ویران نمودند.
آغا محمد خان پس از غارت مهمات و ذخایر جنگی آراگلی خان، از شهر خارج شد تا به دنبال آراگلی خان برود ولی با دریافت خبر طغیان اهالی شروان که مصطفی خان دولو نمایندهاش را به قتل رسانده بودند، به دشت مغان بازگشت. حاکم شروان به آغا محمد خان پیام دوستی و اطاعت داد و وی از تنبیه آنان صرف نظر نمود و با پانزده هزار تن از دختران و پسران شهر که به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اسیران برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند.
آغا محمد خان بعد از تاجگذاری به خراسان لشکر کشید. خان قاجار دستور داد جسد نادرشاه را از خاک بیرون آورده و آن را به تهران فرستاد، جایی که بعداً در کنار جسد کریم خان زند قرار گرفت. سپس شاهرخ نوهٔ نادرشاه افشار را که کور و پیر بود مجبور نمود تا هرگونه ثروتی را تا متعلق به نادر شاه بودهاست را به او بدهد. شاهرخ سوگند خورد که او ثروتی از نادرشاه را در دسترس ندارد. آغا محمد خانبی رحم و انتقام جو، که اشتیاق فراوانی به گنج داشت، حرف او را باور نکرد. به دستور شاه شاهرخ را که از صحبت کردن خودداری کرد به شدت در زیر شکنجه بردند تا مجبور به اعتراف به مکانهای پنهان آخرین ثروتی که پدربزرگش به او منتقل کرده بود بشود. تعدادی از خدمتکاران شاهرخ، به خاطر مصائبی که پادشاه پیشین خود دچار آن شده بود، یک ملای متنفذ را از شهر به منظور حمایت از شاهرخ آوردند تا از آغا محمد خاندرخواست تجدید نظر در مورد شاهرخ کند و آغا محمد خان شاهرخ را به همراه خانواده اش به مازندران فرستاده. اما شاهرخ در دامغان به علت صدماتی که طی شکنجه دیده بود درگذشت. آغا محمد خانسپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روسها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد و ازبکان را وادار به عقبنشینی نمود. او بخارا را تحتالحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی، گروهی را به منظور تعقیب نادر قلی شاهرخ افشار به هرات فرستاد. آنها تا کابل پیش رفتند ولی نادر قلی در کوههای هیمالیا در افغانستان مرتب مکان خود را تغییر میداد. سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای ۵۰۰ هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آغا محمد خانچندین هدف را دنبال میکرد که مهمترین و دراز مدتترین آنها جلب حمایت حاکم کابل برای حمله به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد.
در شهریور ۱۱۷۵ (سپتامبر ۱۷۹۶ میلادی)، سپاه روس به فرماندهی ژنرال کنت والرین زبوف، به نیروهای ژنرال گردویچ که قبلاً به دربند اعزام گردیده بود، پیوست و قلعههای دربند، باکو و تالش را تصرف نموده و بر تمام سواحل غربی دریای خزر از مصب رود کر و اترک مسلط شد. سپس ژنرال زبوف از جلگه شیروان و از کنار ساحل، وارد دشت مغان شد و از رود ارس گذشت. دسته دیگری از سپاهیان روس لنگران را اشغال کردند لذا آذربایجان و رشت مورد تهدید قرار گرفتند. خان قاجار برای سرکوب آنان عازم قفقاز شد اما هنوز به آنجا نرسیده بود که در ۱۹ آبان ۱۱۷۵ (نهم نوامبر ۱۷۹۶) میلادی، کاترین دوم تزار مقتدر روسیه درگذشت. با جانشینی وی توسط پل یکم و با تغییر سیاست، ارتش روسیه تمامی خاکهای اشغال شده ایران و از جمله گرجستان را ترک گفتند.
بازگشت به قره باغ و مرگ وی
محمدخان که از خروج نیروهای روس از زمینهای اشغالی سخت شادمان گردیده بود تصمیم گرفت که در قفقاز به تصرف شهر شوشی که در حمله نخست به دست وی نیفتاده بود بپردازد. او در اسفند ۱۱۷۵ (مارس ۱۷۹۷ میلادی) دوباره عازم گرجستان شد و قلعه شورشی قره باغ را تصرف کرد. ابراهیم خان جوانشیر، حاکم یاغی قرهباغ فرار کرد و شاه قاجار آماده لشکرکشی به تفلیس شد، ولی در حالی که از فتح شوشی در قرهباغ ۳ روز میگذشت در بامداد ۲۱ ذیالحجه ۱۲۱۱ ه.ق (۱۷ ژوئن ۱۷۹۷ میلادی) به دست صادق خان گرجی و خداداد فراش و به تحریک صادق خان شقاقی به قتل رسید[۷]؛ و از آنجا که در آن زمان پیکر بزرگان را در عتبات عالیات به خاک میسپردند، وی را نیز به نجف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپردند.
وضعیت انسجام ملی
بنابر نظریهای که توسط عباس امانت در یک سخنرانی در دانشگاه لس آنجلس بیان گشته آمدهاست که: «به علت مشکلات روی داده در دوره افشاریه و دوره زندیه سرزمین ایران دارای ناامنیهای داخلی (مانند ناامنیهای جادهای) بود و ارتباط با خارج از کشور از جنوب و شمال ایران کاهش یافته بود و زمانی که دولت قاجاریه به وجود آمد ایران از نظر اقتصادی و سیاسی در وضعیت بدی بهسر میبرد و اولین انسجام ایران به شکل امروزی مدیون محمدخان قاجار است هرچند که در زمان پادشاهان بعدی قاجاریه بخشهایی از ایران جدا شدند ولی خاک اصلی به صورت یک دولت متحد از زمان محمدخان قاجار به بعد شکل گرفت و از نظر مورخان آن دوره وی به عنوان قهرمان ایران شناخته میشد و با وجود آغاز جنگهای عقیدتی که از زمان وی آغاز شد ولی ایران از نظر جنگهای داخلی به ثبات نسبیای رسید».[۸]
در مقابل نظریه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در این جهت است که: «عدم مشروعیت و مقبولیت ملی و شیوه حکومتی محمدخان و جانشینانش دفاع ملی ایرانیان را در مقابل بیگانگان خدشهدار کرد. در تهاجم انگلیسیها در جریان جنگهای هرات و حملات روسها، عنصر تهاجمی ذاتی ایرانیها و قومیتهای مسلح میان دفاع از حکمران غیرمسئول و قوای بیگانه دچار تضاد و تزلزل جدی میشد و همین امر کار بیگانگان را در ورود به خاک ایران با همه تدارکات اندکشان موفق جلوه میداد و دولتمردان را وادار به عقد معاهدات ویرانگر میکرد. حذف یا عدم تحمل عنصر دیوانسالاری ایرانی در جای جای حکمرانی این سلسله هویداست. حذف فیزیکی حاج ابراهیم کلانتر، قتل قائم مقام (فراهانی) و امیرکبیر و حذف سیاسی سایر رجال آشنا به هویت و جایگاه شایسته مردم ایران را که امیدهایی برای نجات مردم و حتی هدایت خود حکمرانان بودند، باید از نمونههای بارز این شیوه حکمرانی غیر بومی و غیر ملی حاکمان این عصر بهشمار آورد».[۹]
اظهار نظرها و گفتههای افراد مهم دربارهٔ وی
سر جان ملکم: محمدخان قاجار با اهل شریعت با احترام و رأفت میزیست و خود در ظاهر مقدس بود. همیشه نماز میخواند و هر نیمه شب، اگرچه در روز زحمت زیادی کشیده بود.
محمد معین: محمدخان در حمله به قفقاز دستور قتلعام و خرابی کلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت.
ناپلئون بناپارت در فوریه سال ۱۸۰۵ نامهای به فتحعلیشاه مینویسد و در آن نامه از آغا آغا محمد خانقاجارتمجید میکند. امپراتور وقت فرانسه در توصیف جنگها و آشوبهای داخلی ایران پس از نادر شاه تا زمان سلطنت قاجارها مینویسد: «پیشینیان تو لابد از یک قرن به این طرف لایق حکمرانی چنین ملّتی نبودهاند که گذاشتهاند از نفاق خانگی آزار ببینند و از بین بروند». وی در توصیف آغا آغا محمد خانقاجارعموی فتحعلی شاه و بنیانگذار سلسله قاجاریه مینویسد: «تنها محمد شاه (محمدخان قاجار) عموی تو در نظر من شاهانه زندگی کرده و خسروانه اندیشیدهاست، قسمت اعظم ایران را به تصرف خویش درآورده و سپس آن توانایی شاهانه را که از فتوح خویش به دست آورده بود برای تو گذاشتهاست».[۱۰][۱۱][۱۲]
فرد ریچاردز: در این صفحات خونین تاریخ، بیهوده است اگر در جستجوی نشانههایی از پیشرفت و ترقی یا ذکری از هنر دوران صلح و صفا باشیم. در سراسر ایران گاوآهن فدای شمشیر شده بود. هنگامیکه محمدخان قاجار در مشرق زمین، نام خود را با حروف خونین در صفحه تاریخ مینگاشت، منظومهای از اسامی پرشکوه و جلال کسانیکه به کارهای هنری مسالمتآمیز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمین میدرخشید. در آن زمان افرادی میزیستند که زندگی خود را وقف پیشرفت و ترقی کردهاند بودند:بتهوون، شوبرت، گوته، چارلز لمب، کارلایل، جرج واشینگتن، فارادی، تورنر، … و از این قبیل مردم بودند. در همان ایامی که علما، در کشورهای مترقی… سرگرم تعقیب رشتههای هنری مسالمتآمیز بودند و بسوی ترقی و تعالی، گام برمیداشتند، در ایران جمجمهها بر روی هم انباشته میشد و برحسب دستور محمدخان از چشمان مردم کرمان تپههای کوچک تشکیل میشد…[۱۳]
روایت مرگ محمدخان
عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من که یکی از منابع مهم در مطالعه دوران قاجاریه محسوب میشود، دلیل به قتل رساندن او را اینگونه شرح میدهد: «در ایام محاصره شوشی، مقداری خربزه برای شاه آورده بودند که تحویل آبدار خود نموده و امر داده بود که هر وعده مثلاً نصف یک دانه از آنها را که یک ظرف میشود در سفره غذای او بگذارند. خربزهها زودتر از حسابی که شاه داشتهاست تمام میشود. شاه تاریخ روز آوردن خربزهها و اینکه چند دانه آن به مصرف رسیده و چند دانه آن باید باقی باشد دقیقاً تعیین میکند و از آبدار باقیمانده را مطالبه مینماید. آبدار هم نجات را در حقیقتگویی میپندارد و اعتراف میکند که با دو نفر از پیشخدمتها آنها را خوردهاند. شاه برای همین جرم، امر به کشتن هر سه نفر میدهد. بعد از آن که به خاطر او میآورند که شب جمعه است، اعدام آنها را به صبح شنبه محول مینماید و چون محکومین به تجربه میدانستند که حکم شاه استینافپذیر نیست، شب شنبه سه نفری وارد اتاق خواب او شده کارش را میسازند و جواهرهای سلطنتی را برداشته فرار میکنند».[۱۴]
سرجان ملکم افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند. وی همچنین تئوری توطئه را (به ادعای خود) در این ماجرا وارد کردهاست و نوشتهاست که: «آق محمدخان به غضب رفته حکم داد تا هردو را فوراً به قتل رسانند. صادق خان شقاقی یکی از بزرگان امرا در حق ایشان شفاعت کرد، پادشاه قبول نکرد، لاکن گفت: «چون شب جمعه است کشتن ایشان را به فردا اندازند». القصه، قطع امید از حیات مورث جلادت و جرأت گشته، چون پادشاه به خواب رفت، نوکرهای مزبور با عباس نامی که وی را درین کار با خود همدست و همداستان ساخته بودند، قدم در سراپرده شاهی نهاده با خنجر رشته حیات یکی از مقتدرترین شاهان ایران را قطع کردند. بعضی را گمان این بود که، نوکرهای مزبور به ترغیب صادقخان شقاقی مرتکب این امر شدند، و وقایعی که بعد رویداد نیز تقویت این معنی میکند، به جهت اینکه، بعد از قتل پادشاه، مرتکبین جواهرات و تاج پادشاهی را برداشته نزد وی بردند و، او اشیاء مزبوره را متصرف شده ایشان را پناه داد؛ و بعد ازان ایل و طایفه خود را جمعآوری کرده به طمع سلطنت سر برداشت». سرجان ملکم افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، در نوشتارهای خود (که سالها بعد به رشته تحریر درآمده) هرچند چگونگی قتل را عیناً مطابق با نویسندگان ایرانی مینویسد ولی به اختلال روانی محمدخان قاجار نیز اشاره میکند و مینویسد: « آغا محمد خانبه دلیل بیماری اختلال جنسی خود تاب دیدن عشق و عطوفت بین زنان با شوهرانشان و حتی در گاهی از موارد تاب دیدن روابط دوستانه بین خدمتکاران مذکر خود را هم نداشت، سه پیشخدمت دربار او به سبب سالهای متمادی حاصل از کار کردن در کنار همدیگر دچار صمیمیتی وصف ناپذیر شده بودند و دیدن این صحنههای صمیمیت بین آنها سالها شاه قاجار را آزار میداد، لذا در یک شب فرمان قتل هرسه را صادر میکند اما آنها پیشدستی کرده قبل از اجرای حکم او را کاردآجین میکنند و با جواهرات سلطنتی فرار میکنند. این بیماری در اواخر عمر آنچنان شاه مقتدر قاجار را به جنون کشانده بود که قبل از کشتن لطفعلی خان زند پادشاه جوان و خوش سیمای زندیه که به لقب خواجه داده بود دستور داد سه نفر از کارگران اسطبل در جلوی چشمان او به او تجاوز کنند و بعد او را به قتل رساند، و به تلافی کار او در یک روز سربازان او چشمان ۲۰۰۰۰ مرد کرمانی را از حدقه درآورده و از آن تپهای درست کردند. »[۱۵]
زمان حکومت در مقایسه با دیگر شاهان قاجار
اعداد سال خورشیدی را نشان میدهند:
رجال سرشناس ایران در زمان حکومت محمدخان قاجار
- مصطفی قلی خان قاجار (برادر و سردار سپاه وی در جنگهای مهم)
- علیقلی خان قاجار (برادر آغا محمد خانکه بهوسیله فتحعلی شاه نابینا شد)
- جعفر قلی خان قاجار (برادر وفادار آغا محمد خانکه در تهران بدست وی کشته شد)
- مرتضی قلی خان قاجار (برادر خان قاجار)
- رضا قلی خان قاجار (برادر محمدخان و از مدعیان سلطنت که تلاشهای وی در کسب قدرت بینتیجه ماند)
- حسینقلی خان جهانسوز (برادر آغا محمد خانکه در سال ۱۱۸۶ در سن ۴۲ سالگی بر اثر خیانت داخلی به قتل رسید)
- سلیمان قلی خان قاجار
- محمد ی قاجار
- محمد ولی خان قاجار
- محمدحسین خان قاجار (سردار سپاه)
- صادق خان شقاقی (سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه آغا محمد خانضد فتحعلی شاه قاجار شورید و قزوین را پایتخت خویش قرار نهاد ولی در قزوین و مراغه بیشتر مردم به مرض طاعون دچار گردیدند و سپاهش نیز از آن مرض مصون نماند و با بیگلربیگی ارومیه که از ترکان افشار بود متحد گشت ولی در نهایت شکست خورد و اگر چه فتحعلی شاه او را مورد عفو قرار نهاد ولی دوباره درصدد قشون کشی برآمد و این بار به اشد مجازات رسید)
- خانباباخان تهرانی جهانبانی (فرزند ارشد حسین قلی خان که محمدخان قاجار چون فرزندی نداشت وی را ولیعهد خود کرد و به نام فتحعلی شاه به تخت سلطنت نشست)
- عباس میرزا (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهدههای گلستان و ترکمان چای قلم نمیخورد)
- فرجاله بیک اشاقه باش (سردار سپاه)
- شیخ جعفر تنکابنی (کتاب خوان شخصی محمد خان)
- ابوالفتح خان
- میرزا آغا آغا محمد خانقاجاردولو (حاکم تهران؛ وی جویای قدرت و سرمایه مادی بود برای همین اقدامات کودکانه وی در خور توجهاست)
- میرزا شفیع صدر اعظم (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده میشد)
- عبدالرحیم خان شیرازی (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند)
- حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت محمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و به پاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند اما سرانجام خیانت کرد و باعث به قدرت رسیدن آغا محمد خانشد. اوست که موجبات به سلطنت رسیدن فتح علی شاه را فراهم آورد و در نهایت بدست وی کشته شد)
- ابراهیم خلیل خان جوانشیر (حاکم شوشی و قراباغ که حاضر به اطاعت از آغا محمد خاننگشت و با قول وعده حکمرانی مستقل پیمان تحت-الحمایگی با روسها بسته که پس از مدتها بر عهده داشتن حکومت قره باغ، ظرف یکماه پس از قرارداد اعطای استقلال از جانب روسها به شرط عدم اطاعت ایران، توسط آنها کشته میشود)
- نجف قلی خان بیگلربیگی (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال ۱۱۹۹ بدرود زندگی گفت)
- شاهرخ افشار (از نوادگان نادر و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال ۱۲۰۹ در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجههایی که به منظور آشکار ساختن گنجینهها کشید در گذشت)
- نادر میرزای افشار (پس از آنکه به بخشی از جواهرات نادری دستبرد زد راهی هرات شد و از آنجا به کابل رفت و در نهایت دعوی سلطنت کرد و فتحعلی شاه او را به قتل رساند و تمام دودمان نادر را به باد داد تا کینه چندین ساله خیانت به جد خود را تسکین دهد)
- جهانگیر سیستانی (خیانتکار به شاه زندیه؛ اوست که لطفعلی خان را ترغیب به ماندن در کرمان کرد و سرانجام نیز او بود که لطفعلی خان را در راه دارزین به راین کرمان به فرستاده شهریار قاجار داد)
- محمدعلی خان سیستانی (برادر جهانگیر و حاکم بم و وکیل آباد)
- امیر کونه خان زعفرانلو (حاکم قوچان و از ارادتمندان به قاجاریه)
- ابراهیم خان شادلو (حاکم اسفراین و از ارادتمندان به قاجاریه)
- جعفر خان بیات (حاکم نیشابور و از ارادتمندان به قاجاریه)
- بیرام علی خان (حاکم مرو که در هجوم ازبکان کشته شد)
- حاج شیخ مهدی (از خادمان آرامگاه حضرت امام رضا و از مشاوران شاهرخ)
- شاه مرادبک جان (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو)
- شاه زمان (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان در بخش شرقی افغانستان امروزی بهطور کامل خودمختار بود) [نیازمند منبع]
- هرقل یا هراکلیوس (امیر گرجستان که تحتالحمایه روسیه درآمد و عامل حمله آغا محمد خانبه قفقاز شد که البته پس از او اسکندرخان برعکس وی خواهان ایرانی بودن آن سرزمینها بود)
- ملاپناه واقف (شاعر آزاده آذری که اشعار عارفانه وی در قفقاز شهرت دارد وی در زمان یورش آغا محمد خانبه قفقاز در کنار ابراهیم خلیل خان از رهبران مقاومت بود)
- مصطفی خان طالشی (حکمران خانات تالش که حاضر به پرداخت مالیات به آغا محمد خاننشد و مثل بسیاری از حاکمان آن زمان در دوران کریم خان نیز مالیات مردم را به مصرف خویش میرسانید)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ کتاب مازندران و استرآباد نوشته:یاسنت لویی رابینو، سرکنسول دولت بریتانیا در ایران.
- ↑ http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=حکومت+آقا+محمد+خان&SSOReturnPage=Check&Rand=0
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ Mohammad Hasan Khan Qajar
- ↑ تاریخ اجتماعی سیاسی ایران - سعید نفیسی
- ↑ هدایت طبرستانی، رضاقلی خان. روضةالصفای ناصری.
- ↑ Shahrokh Shah
- ↑ آغا محمد خان قاجار خواجه سفاک، ناصر نجمی، ص 306.
- ↑ از سرسره فتحعلیشاه تا تکیه دولت؛ آیا هنر در دوران قاجار رشد نکرد؟
- ↑ http://www.iichs.ir/s/706
- ↑ دکتر خان بابا بیانی، تاریخ دیپلماسی ایران- سیاست ناپلئون در ایران، (تهران: شرکت کتاب، سال 1317)، ص 28
- ↑ مأموریت گاردان در ایران، تألیف دکتر آلفرد دوگاردان فرانسوی، ترجمه عباس اقبال
- ↑ ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، انتشارات زریاب
- ↑ سفرنامه فرد ریچاردز، ترجمه مهین دخت صبا
- ↑ مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من. نشر هرمس. از پارامتر ناشناخته
|موضوع=
صرفنظر شد (کمک) - ↑ "Map of Persia and Adjacent Countries, for Sir John Malcolm's History of Persia". World Digital Library. Retrieved 19 January 2013.
منابع
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
- فهرست واژگان اعلام فرهنگ پارسی محمد معین؛ چاپ ۱۳۴۳؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ جلد پنجم؛ صفحه ۴۰ آغا محمد خانو جلد ششم صفحه ۱۴۱۵ قاجاریان
- دائرةالمعارف فارسی به کوشش حسین مصاحب؛ فروردین ۱۳۴۵؛ چاپ سوم ۱۳۸۱؛ چاپخانه سپهر؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ جلد اول؛ صفحه ۱۸۲ محمد خان
- اخته به نوشته ژان گور فرانسوی و برگردان ذبیحالله منصوری؛ چاپ ۱۳۴۷؛ چاپخانه بهمن؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران
- از نادرشاه تا محمدخان، مرتضی میرحسینی، چاپ ۱۳۹۰؛ انتشارات کوله پشتی، تهران
- آغا آغا محمد خانقاجارشهریار نامی ایران؛ نوشته آمینه پاکروان، برگردان جهانگیر افکاری؛ چاپ ۱۳۴۸؛ انتشارات فرانکلین زوار؛ تهران
- آغا آغا محمد خانقاجارو لطفعلیخان زند؛ ابوالفضل وکیلی قمی؛ چاپ ۱۳۴۸؛ انتشارات سینا؛ تهران
- هرات در قلمرو استعمار؛ فتح الدین فتاحی؛ چاپ ۱۳۷۰؛ چاپخانه مروی؛ انتشارات مستوفی
- احسن التاریخ؛ به نوشته محمد فتحالله بن محمد تقی ساروی؛ به فصل سرگذشت آغا محمد خانمراجعه کنید
- تاریخ عضدی
- تاریخ ایران (History of Persia) به قلم رابرت گرانت واتسون چاپ ۱۸۱۵ لندن؛ زبان اصلی
- تاریخ ایران به قلم سر پرسی سایکس و با بازبینی در سال ۱۹۱۵ چاپ لندن؛ زبان اصلی
- مأموریت علمی در ایران (Scientific mission in Persia) به قلم مورگان باستانشناس چاپ ۱۸۹۴ پاریس؛ زبان اصلی
- سفری به سرتاسر ایران (Journey through Persia) به قلم جیمز موری یر چاپ ۱۸۱۲ لندن؛ زبان اصلی
- دودمان قاجارها (Dynasty of the Kajars) و مأموریتی به دربار ایران به قلم سر هارفورد جونز چاپ ۱۸۳۳ لندن؛ زبان اصلی
- محمدخان قاجار چهره حیلهگر تاریخ تألیف احمد پناهی انتشارات کتاب نمونه
- سی قرن و سی حادثه، مرتضی میرحسینی، چاپ ۱۳۹۴؛ انتشارات کتاب کوله پشتی، تهران.
- جلد ۲۷- تاریخ المورخین
- نفیسی، سعید - تاریخ اجتماعی وسیاسی ایران در دوره معاصر تهران ۱۳۸۴ انشارات اهورا چاپ اول
- نجمی، ناصر - لطفعلی خان – بهار ۱۳۷۶
پیوند به بیرون
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل « محمدخان»
- سلسلهٔ قاجار: از آغاز تا پایان
- آغاز سلسلهٔ قاجار؛ پیدیاف
- پایان سلسلهٔ قاجار؛ پیدیاف
پیشین: آخرین شاهنشاه افشاری شاهرخمیرزا آخرین شاهنشاه زند لطفعلیخان زند |
بنیانگذار شاهنشاهی قاجاریه محمدخان قاجار شاهنشاه ایران ۱۷۸۲ – ۱۷۹۷ |
جانشین: فتحعلیشاه قاجار |
- افراد در جنگهای ایران و روسیه
- اهالی دامغان
- اهالی گرگان
- پادشاهان ایرانی کشتهشده
- پادشاهان شاهنشاهی ایران
- ترکان اغوز
- جرمهای ۱۷۹۷ (میلادی)
- حکمرانان آسیا در سده ۱۸ (میلادی)
- حکمرانان خاورمیانهای سده ۱۸ (میلادی)
- خاکسپاریها در در صحن حرم علی بن ابی طالب
- خواجه (اخته)
- خواجههای ایرانی
- درگذشتگان ۱۱۷۷
- درگذشتگان ۱۷۹۷ (میلادی)
- درگذشتگان بر پایه سلاح سرد
- درگذشتگان بر پایه سلاح سرد در ایران
- درگذشتگان بر پایه سلاح سرد در جمهوری آذربایجان
- زادگان ۱۱۲۱
- زادگان ۱۷۴۲ (میلادی)
- سیاستمداران ترورشده اهل ایران
- شاهان ایران
- شاهان قاجار
- شاهان مقتول سده ۱۸ (میلادی)
- کشتهشدگان در ایران
- کشتهشدگان در جمهوری آذرایجان
- نبرد کرتسانیسی