طرح عملیاتی بارباروسا: تفاوت میان نسخهها
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
== آغاز آمادهسازی == |
== آغاز آمادهسازی == |
||
پس از حصول [[نبرد فرانسه|پیروزی مقتدرانه بر فرانسه]] در ماه مه سال ۱۹۴۰{{sfn|Kirchubel|2013|p=۳۷}}، [[آدولف هیتلر]]، [[پیشوای آلمان]] در جلسه ۲۱ ژوئیه سال ۱۹۴۰ در [[صدارت عظمای رایش]]، به تشریح مواضع خود دربارهٔ جنگ با شوروی به فرماندهان سه نیروی [[ورماخت]] از جمله [[والتر فن براوخیچ]]، فرمانده [[نیروی زمینی آلمان (۱۹۴۵-۱۹۳۵)|نیروی زمینی]] پرداخت. هیتلر در این ملاقات اعلام کرد آماده است برنامه تهاجم به [[بریتانیا]] را تا بهار سال بعد به تعویق بیندازد تا جنگ علیه شوروی از پاییز همین سال آغاز شود. وی مقدار نیروهای لازم جهت این عملیات را هشتاد تا صد لشکر برآورد نمود.{{refn|group=یادداشت|این برآورد همچنین به براوخیچ نسبت داده شدهاست و دلیل آن محدودیتهای تدارکاتی عنوان میشود.{{sfn|Kirchubel|2013|p=۳۷}}}} در این جلسه به او اعلام شد نیروی زمینی قادر خواهد در عرض تنها ۴ تا ۶ هفته بدین منظور سازماندهی شود.{{refn|group=یادداشت|برآورد نیاز به ۱۰۰ لشکر و طول مدت ۴ تا ۶ هفتهای تمرکز آنها آنها، در منبع دیگری به هالدر نسبت داده شدهاست.{{sfn|Luther|2019|p=۱۵}}}} سپهبد [[آلفرد یودل]]، رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی ورماخت، ضمن تشکیک در امکان انتقال نیروی زمینی از غرب و استقرار آن در شرق جهت چنین عملیات گستردهای در عرض تنها چند ماه، قول بررسی مسئله را به پیشوا داد. یودل چند روز بعد نتایج تحلیل انجام شده توسط ستاد عملیاتها را در [[اقامتگاه برگهوف]] به هیتلر ارائه کرد. بر اساس این تحلیل مسائل ترابری به تنهایی حمله به شوروی در پائیز آن سال را غیرممکن ساخته بود.{{sfn|Luther|2019|p=۸–۹}} مطابق همین احوال نگرانیهایی نیز از توانایی لوفتوافه در حمایت همزمان از عملیات در [[جبهه شرقی (جنگ جهانی دوم)|جبهه شرقی]] و نبرد هوایی علیه بریتانیا وجود داشت.{{sfn|Stahel|2009|p=۳۵}} فیلدمارشال [[ویلهلم کایتل]]، رئیس فرماندهی عالی ورماخت نیز ضمن |
پس از حصول [[نبرد فرانسه|پیروزی مقتدرانه بر فرانسه]] در ماه مه سال ۱۹۴۰{{sfn|Kirchubel|2013|p=۳۷}}، [[آدولف هیتلر]]، [[پیشوای آلمان]] در جلسه ۲۱ ژوئیه سال ۱۹۴۰ در [[صدارت عظمای رایش]]، به تشریح مواضع خود دربارهٔ جنگ با شوروی به فرماندهان سه نیروی [[ورماخت]] از جمله [[والتر فن براوخیچ]]، فرمانده [[نیروی زمینی آلمان (۱۹۴۵-۱۹۳۵)|نیروی زمینی]] پرداخت. هیتلر در این ملاقات اعلام کرد آماده است برنامه تهاجم به [[بریتانیا]] را تا بهار سال بعد به تعویق بیندازد تا جنگ علیه شوروی از پاییز همین سال آغاز شود. وی مقدار نیروهای لازم جهت این عملیات را هشتاد تا صد لشکر برآورد نمود.{{refn|group=یادداشت|این برآورد همچنین به براوخیچ نسبت داده شدهاست و دلیل آن محدودیتهای تدارکاتی عنوان میشود.{{sfn|Kirchubel|2013|p=۳۷}}}} در این جلسه به او اعلام شد نیروی زمینی قادر خواهد در عرض تنها ۴ تا ۶ هفته بدین منظور سازماندهی شود.{{refn|group=یادداشت|برآورد نیاز به ۱۰۰ لشکر و طول مدت ۴ تا ۶ هفتهای تمرکز آنها آنها، در منبع دیگری به هالدر نسبت داده شدهاست.{{sfn|Luther|2019|p=۱۵}}}} سپهبد [[آلفرد یودل]]، رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی ورماخت، ضمن تشکیک در امکان انتقال نیروی زمینی از غرب و استقرار آن در شرق جهت چنین عملیات گستردهای در عرض تنها چند ماه، قول بررسی مسئله را به پیشوا داد. یودل چند روز بعد نتایج تحلیل انجام شده توسط ستاد عملیاتها را در [[اقامتگاه برگهوف]] به هیتلر ارائه کرد. بر اساس این تحلیل مسائل ترابری به تنهایی حمله به شوروی در پائیز آن سال را غیرممکن ساخته بود.{{sfn|Luther|2019|p=۸–۹}} مطابق همین احوال نگرانیهایی نیز از توانایی لوفتوافه در حمایت همزمان از عملیات در [[جبهه شرقی (جنگ جهانی دوم)|جبهه شرقی]] و نبرد هوایی علیه بریتانیا وجود داشت.{{sfn|Stahel|2009|p=۳۵}} فیلدمارشال [[ویلهلم کایتل]]، رئیس فرماندهی عالی ورماخت نیز ضمن مطرح ساختن مشکلات ترابری نیرو با جادهها و ریلهای موجود در نواحی تازه تصرف شده در لهستان، به دشوارهای عملیات زمستانی در روسیه اشاره نمود.{{sfn|US Army|1955|p=۴}} در نهایت در پی این اختلاف نظر و ضعف و تأخیر تدارکاتی، هیتلر مجاب شد عملیات را به تعویق بیندازد{{sfn|Kirchubel|2013|p=۳۷}} و به فرماندهی عالی ورماخت دستور در اولویت قرار گرفتن گسترش ظرفیت ریلی در مناطق شرقی را بدهد.{{sfn|Luther|2019|p=۹}} |
||
== برآورد عملیاتی == |
== برآورد عملیاتی == |
نسخهٔ ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۰
عملیات بارباروسا | |
---|---|
بخشی از جنگ جهانی دوم | |
گونه | عملیات نظامی |
مکان | |
تاریخ برنامهریزی | ژوئیه - دسامبر ۱۹۴۰ |
برنامهریز | فرماندهی عالی نیروهای مسلح فرماندهی عالی نیروی زمینی |
هدف | انهدام ارتش سرخ تصرف مراکز کلیدی شوروی |
اجرا | ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ |
نیروی اجرایی | ورماخت |
طرح عملیاتی بارباروسا به مجموعه برنامهریزیها و طرحریزیهایی نظامی اشاره دارد که توسط فرماندهیهای عالی نیروی زمینی و نیروهای مسلح آلمان جهت آمادهسازی برای اجرای عملیات بارباروسا، طرح حمله این کشور به شوروی، انجام گرفت. این مطالعات و طرحریزیهای عملیاتی از بهار سال ۱۹۴۰ آغاز شد و در نهایت با صدور فرمان شماره ۲۱ پیشوا در ۱۸ دسامبر سال ۱۹۴۰، صورت راهبردی آن به پایان رسید.
این طرح که به صورت چند مرحلهای تنظیم شده بود، به صورت کلی نیروهای آلمانی را به سه گروه ارتش در شمال، مرکز و جنوب جبهه تقسیم نموده بود که بیشترین تمرکز آن بر بخش مرکزی بود. این سه گروه ارتش میبایست در سه محور واگرا به سمت شهرهای کلیدی لنینگراد، مسکو و کیف پیشروی میکردند و پس از تحقق این اهداف خود را جهت در امان نگاه داشتن بدنه اصلی خاک آلمان از گزند بمبافکنهای دشمن، به خط ولگا-آرخانگلسک میرساندند. با این وجود، هدف اصلی نیروهای آلمانی همانطور که آدولف هیتلر، پیشوای این کشور، نیز بر آن تأکید داشت، انهدام نیروهای ارتش سرخ از طریق اجرای تاکتیک بلیتسکریگ در غرب رودهای دوینا و دنیپر پیش از عقبنشینی آنها به عمق اراضی شوروی، تعیین گردیده بود.
پیشزمینه
پس از اشغال مناطق بیسارابیا و بوکوفینای شمالی توسط شوروی و با احساس خطر از امکان دستاندازی ارتش سرخ به میدانهای نفتی رومانی در پلویشت، آلمانیها اقدام به تنظیم طرحهای عملیاتی در زمینه مقابله با حمله احتمالی شوروی کردند. نخستین طرح گونهای از دفاع مهاجمانه بود که با دفع حمله اولیه دشمن، در اولین قرصت اقدام به ضد حمله میکرد. روز ۲۶ ماه ژوئن سال ۱۹۴۰، دستور انتقال قرارگاه ارتش هجدهم و پانزده لشکر پیادهنظام از مناطق غربی جهت تقویت مرزهای شرقی تا پایان ماه ژوئیه، صادر شد.[۱] در حین تمرکز بر نبرد بریتانیا و عملیات شیر دریایی، ارتشبد فرانتس هالدر، رئیس ستاد کل نیروی زمینی روز چهارم ماه ژوئیه، سپهبد گئورگ فن کوشلر، فرمانده ارتش هجدهم و سرتیپ اریش مارکس، رئیس ستاد این ارتش را موظف به آمادهسازی طرح دفاعی دیگری توسط این ارتش برای محافظت از اراضی شرقی کرد.[۲] هالدر در نوشتههای خود موارد زیر را هسته اقدامات لازم در این آمادهسازی برمیشمارد:
- مجموعهای از موانع تانک در طول خط رودخانهها
- سازمانی که اجازه استقرار بلافاصله تمامی نیروها را فراهم آورد
- شبکه درجه یکی از جادهها و خطوط آهن جهت جابهجایی این نیروها
- استقرار راهبردی گروههای ویژه دفاعی به منظور جهتدهی راهبردی به نیروهای دشمن
- استفاده حداکثری از میدانهای مین[۳]
این طرح تحت عنوان «دستورالعمل استقرار ارتش هجدهم» با تغییرات بنیادین نسبت به طرح قبلی، رویکردی کاملاً تهاجمی داشت و بر پایه فرض امکان شناسایی آمادهسازی شوروی، تهاجم پیشدستانه پیش از آغاز عملیاتهای دشمن علیه آلمان را برنامهریزی کرده بود. حتی در همین مرحله، طرح آلمان دیگر یک عکسالعمل تهاجمی به جنگی که از پیش شروع شده بود، نبود بلکه عملیاتی به حساب میآمد که خود جنگ را آغاز میکرد. از همین رو، با وجود این که در ابتدا تنها اهداف محدودی را دنبال میکرد و حاصل هیچ دستوری از طرف هیتلر نبود، این طرح را میتوان نخستین طرح تهاجم آلمان به شوروی به حساب آورد.[۴] بدین منظور «گروه گودریان» متشکل از دو سپاه موتوریزه شامل چهار لشکر زرهی و دو لشکر پیادهنظام موتوریزه تحت امر ارتش هجدهم قرار گرفت.[۵]
آغاز آمادهسازی
پس از حصول پیروزی مقتدرانه بر فرانسه در ماه مه سال ۱۹۴۰[۶]، آدولف هیتلر، پیشوای آلمان در جلسه ۲۱ ژوئیه سال ۱۹۴۰ در صدارت عظمای رایش، به تشریح مواضع خود دربارهٔ جنگ با شوروی به فرماندهان سه نیروی ورماخت از جمله والتر فن براوخیچ، فرمانده نیروی زمینی پرداخت. هیتلر در این ملاقات اعلام کرد آماده است برنامه تهاجم به بریتانیا را تا بهار سال بعد به تعویق بیندازد تا جنگ علیه شوروی از پاییز همین سال آغاز شود. وی مقدار نیروهای لازم جهت این عملیات را هشتاد تا صد لشکر برآورد نمود.[یادداشت ۱] در این جلسه به او اعلام شد نیروی زمینی قادر خواهد در عرض تنها ۴ تا ۶ هفته بدین منظور سازماندهی شود.[یادداشت ۲] سپهبد آلفرد یودل، رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی ورماخت، ضمن تشکیک در امکان انتقال نیروی زمینی از غرب و استقرار آن در شرق جهت چنین عملیات گستردهای در عرض تنها چند ماه، قول بررسی مسئله را به پیشوا داد. یودل چند روز بعد نتایج تحلیل انجام شده توسط ستاد عملیاتها را در اقامتگاه برگهوف به هیتلر ارائه کرد. بر اساس این تحلیل مسائل ترابری به تنهایی حمله به شوروی در پائیز آن سال را غیرممکن ساخته بود.[۸] مطابق همین احوال نگرانیهایی نیز از توانایی لوفتوافه در حمایت همزمان از عملیات در جبهه شرقی و نبرد هوایی علیه بریتانیا وجود داشت.[۹] فیلدمارشال ویلهلم کایتل، رئیس فرماندهی عالی ورماخت نیز ضمن مطرح ساختن مشکلات ترابری نیرو با جادهها و ریلهای موجود در نواحی تازه تصرف شده در لهستان، به دشوارهای عملیات زمستانی در روسیه اشاره نمود.[۱۰] در نهایت در پی این اختلاف نظر و ضعف و تأخیر تدارکاتی، هیتلر مجاب شد عملیات را به تعویق بیندازد[۶] و به فرماندهی عالی ورماخت دستور در اولویت قرار گرفتن گسترش ظرفیت ریلی در مناطق شرقی را بدهد.[۱۱]
برآورد عملیاتی
با ارائه گزارش جلسه صدارت عظمی در روز بعد توسط براوخیچ به هالدر[۱۲]، برنامهریزی اولیه با تحقیق چهار روزه ستاد سرهنگ دوم ابرهارد کینتسل در سازمان اطلاعات نظامی ارتشهای خارجی شرق در ارتباط با توان ارتش سرخ در دستور کار قرار گرفت.[۱۳] طبق فرمان هالدر همچنین دور جدیدی از مطالعات راهبردی توسط دپارتمان جغرافیای نظامی آغاز شد. مطالعات این دپارتمان در نهایت استدلال معمول سلطه بر مسکو، لنینگراد و اوکراین را تأیید کرد اما میدانهای نفتی شوروی را بسیار دورتر از آن دانست که در حوزه سلطه آلمان قرار بگیرد. با این حال گزارش این دپارتمان نتیجه گرفت حتی اگر امکان اداره مستقیم چنین مناطق دور دستی وجود داشته باشد، تسلط بر آنها تضمین کننده پایان مقاومت شوروی نخواهد بود چرا که مناطق آسیایی شوروی نیز از توسعه قابل توجهی برخوردار هستند. بر این اساس این مناطق دیگر نواحی دور افتادهای با جمعیت پراکنده بومیان چادرنشین یا با سکونتگاههای منزوی، نیستند. این گزارش تصویری از توسعه مدرن در این قسمتها ارائه میکرد که با جمعیتی چهل میلیون نفری دارای منابع توسعهیافته صنعتی و کشاورزی و در بخشهای غربی شبکه در حال رشدی از خطوط آهن و ارتباطات هستند. دپارتمان جغرافیای نظامی در نهایت نتیجه میگیرد دشمنان اصلی هر گونه تهاجم به شوروی مساحت گسترده و آبوهوای آن است که اولی بیشترین اهمیت را دارد.[۱۴]
سرگرد رودولف لوتفِد-هاردِگ، یکی از افسران لوفتوافه نیز مأمور گردآوردی اطلاعات و برآورد توان نیروی هوایی شوروی شد. او در نهایت مجموع توان هوایی شوروی را ۱۴ هزار هواگرد که بجز تعداد اندکی مدلهای نوین، عمدتاً از مدلهای قدیمی هستند، گزارش نمود.[۱۵] رهبران لوفتوافه به کمک پروازهای غیرنظامی هواپیمایی لوفتهانزا بر فراز شوروی، اطلاعات بسیار خوبی از مواضع طرف مقابل به دست آورده بودند.[۱۶]
اوایل ماه سپتامبر سال ۱۹۴۰، در دیداری که بین هالدر و سپهبد ارنست-آگوست کوسترینگ، فرستاده نظامی آلمان در شوروی انجام گرفت، کوسترینگ از ارتقا وضعیت ارتش سرخ سخن گفت اما اضافه کرد با توجه به ضربهای که پاکسازی بزرگ به آن وارد آوردهاست، چهار سال زمان خواهد برد تا به سطح پیشین خود برسد. سخنان او به شکل متمایزی برخلاف اطلاعات جمعآوری شده توسط کینتسل در سازمان ارتشهای خارجی شرق، جنبهای انتقادی داشت. کوسترینگ به عنوان متخصص نظامی پیشرو در زمینه شوروی که با تسلط کامل به زبان روسی از سال ۱۹۳۵ در پایتخت این کشور به سر میبرد، در زمینه فشاری که شرایط جغرافیایی شوروی بر ورماخت تحمیل خواهد کرد، هشدار داد. ماه بعد، او در گزارش اطلاعاتی که برای سازمان ارتشهای خارجی شرق آماده شده بود، با اشاره به کیفیات دفاعی ارتش سرخ که حریفی جدی و قدرتمند به نظر میرسد، مجدداً بر در نظر گرفتن جانب احتیاط تأکید کرد. با این حال در این گزارش به این نکته نیز اشاره شده بود که ارتش سرخ از اجرای رزم متحرک در مقیاس بزرگ ناتوان است. کوسترینگ با پیش کشیدن مجدد مشکلات تحرک در اراضی شرقی، خواستار توجه به فقدان راهها و سختی شرایط آبهوایی شد. او این مسائل را در کنار زمان و فضا، بزرگترین متحدان شوروی خواند.[۱۷]
طبیعت بسته جامعه اتحاد جماهیر شوروی مانع فوقالعادهای در مسیر برنامهریزی آلمانیها ایجاد کرده بود. مقدار بازدید گردشگران غربی از شوروی عملاً صفر بود و این مسئله امکان کاوش ظرفیتهای دفاعی و صنعتی در اراضی داخلی کشور وسیع چون شوروی را برای آلمانیها نفی میکرد. از این رو حتی دسترسی به سادهترین نقشهها از شوروی نیز با دشواری صورت میگرفت. در هر حال، سرزمینهای بهتازگی اشغال شده توسط شوروی در اروپای شرقی، تعداد زیادی افراد محلی در خود داشت که در همدلی با آلمان یا در دشمنی با شوروی اطلاعات تاکتیکی دقیقی از نواحی مرزی در اختیار سرویسهای اطلاعاتی آلمانی قرار دادند.[۱۸]
برنامهریزان آلمانی از اثر پاکسازی استالین در شرایط، تواناییها و روحیه نظامیان شوروی آگاهی داشتند و سرویسهای اطلاعاتی آلمانی ساختار فرماندهی و پشتیبانی شوروی را حجیم و دست و پاگیر، واکنش آن به حوادث را کند و غیر آماده برای انطباق با تغییرات سریع شرایط تاکتیکی برآورد میکردند.[۱۹]
طرحریزی و مطالعات عملیاتی
طرح مارکس (فرماندهی عالی نیروی زمینی)
دو هفته پس از آغاز آمادهسازیهای دفاعی توسط ارتش هجدهم، اهداف این طرحریزی به شرایط تهاجمی تغییر یافت.[یادداشت ۳] روز ۲۹ ژوئیه، با پرواز مارکس به مقر هالدر در فونتنبلو در پنجاه کیلومتری جنوب شرقی پاریس، رئیس ستاد کل نیروی زمینی موجب تغییر تمرکز طرح مارکس از اوکراین به مسکو شد. مارکس طرح خود را تحت عنوان «پیشنویس عملیاتی شرق[یادداشت ۴]» در پنجم اوت تکمیل کرد.[۲] طرح مارکس یک «بررسی جامع» بود که به شکل کاملی آرای هالدر در ارتباط با جنگ با شوروی را بازتاب میکرد. این طرح پایه برنامهریزیهای ستادی با جزئیات بیشتر را شکل داد.[۲۰]
پیشنویس عملیاتی شرق
مارکس به صورت کلی، نیروهای مهاجم را به دو بدنه اصلی در شمال و جنوب منطقه مردابی تقریباً غیرقابل عبور[۲۱] پریپیات با هدف نهایی مسکو تقسیم کرد. طرح مارکس به صورت کلی شامل سه مرحله:
- پیشروی سه هفتهای تا رودهای دوینا و دنیپر به طول ۴۰۰ کیلومتر
- توقف تدارکاتی دو تا چهار هفتهای با امکان پیشروی ۱۶۰ کیلومتری دیگر
- پیشروی نهایی به مدت سه تا شش هفته به سمت لنینگراد، مسکو و عمق اوکراین
میشد. با فرض پیروزی در جنگ در مرحله سوم، در قالب مرحله چهارم، ماه آخر نیز صرف مرتبسازی جبهه و برقراری استحکامات دفاعی زمستانی در طول رود ولگا میگردید.[۲۲] طبق نظر مارکس پیروزی کل عملیات به موفقیت نیروهای زرهی بستگی داشت.[۲۳] طبق این طرح، عملیات مجموعاً ۹ تا ۱۷ هفته به طول میانجامید.[۲۰]
مأموریت اصلی نیروی زمینی در طرح مارکس، انهدام نیروهای ارتش سرخ با یک یورش قدرتمندانه از ناحیه شمالی منطقه مردابی پریپیات و سپس حرکت به سمت مسکو، پایتخت اقتصادی و سیاسی شوروی بود. او برای عملی شدن این طرح استفاده از ۱۴۷ لشکر از جمله ۲۴ لشکر زرهی و ۱۲ لشکر موتوریزه را پیشنهاد کرده بود. ۶۸ لشکر از مجموع این نیروها به همراه بیشتر قوای زرهی (۱۵ لشکر زرهی و ۲ لشکر موتوریزه) به قسمت شمالی عملیات تعلق میگرفت. در حالیکه ۳۵ لشکر شامل پنج لشکر زرهی و شش لشکر موتوریزه در جنوب و ۴۴ لشکر شامل چهار لشکر زرهی و چهار لشکر موتوریزه در جایگاه ذخیره قرار داشتند.[۲۰] بدون امکان پیشبینی نیروهای مورد نیاز در عملیاتهای ورماخت در شمال آفریفا و بالکان، تنها نیروهایی که از تمامی توان رزمی آلمان جهت بهکارگیری در جنگ با شوروی توسط مارکس کاسته شده بود یگانهای آلمانی مستقر در نروژ، دانمارک و نواحی غربی بود.[۲۴] او نبردهای تعیینکنندهای در هفتههای آغازین در طول خط مرزی پیشبینی مینمود که بار اصلی آن بر دوش نیروهای زرهی آلمان بود. این طرح بیش از آن که بر برتری عددی اندک مهاجمان تأکید بورزد، بر مزیت آموزشی، تجربی و کیفیت تسلیحاتی آنها تکیه داشت. او معتقد بود هنگامی که خط دفاعی مرزی دشمن شکسته شود و نیروهای آلمانی وارد مناطق داخلی آن شوند، نظام فرماندهی و کنترل شوروی به سادگی فرو خواهد پاشید و امکان شکست نیروهای باقیمانده آن فراهم خواهد آمد.[۲۵]
او از گروه ارتش قدرتمندتر شمالی خواسته بود با استفاده از بهترین شبکه راهها که از طریق «گذرگاه اورشا» بین رودهای دوینا و دنیپر، مینسک را به اسمولنسک متصل میکند، مستقیمترین مسیر را در جهت پایتخت شوروی در پیش بگیرد. طبق این طرح، یک نیروی ثانویه با جدا شدن از گروه اصلی، از راه پسکوف بر لنینگراد مسلط میگشت.[۲۶]؛ چرا که حرکت از بدو آغاز عملیات به سمت این شهر موجب طولانیتر شدن فاصلهای که باید پوشش داده میشد و برخورد با جنگلهای متراکم شمال غربی مسکو میگشت. هنگام پیشروی، نیروهای هوابرد میبایست با فرود در شرق جنگلهای مسیر در قسمت شمالی، از راههای خروجی آن محافظت میکردند و آنها را باز نگاه میداشتند. پس از حصول سلطه بر مسکو و شمال روسیه، عناصری از نیروی تهاجمی اصلی میبایست به سمت جنوب چرخش میکردند و در اتصال با گروه ارتش جنوبی، اوکراین را تصرف مینمودند. طبق نظر مارکس اگر امکان تهاجم بخش اصلی نیروها از رومانی و نیروی ثانویه آن از شمال شرقی مجارستان و جنوب غربی لهستان، با گذر از رود دنیپر به سمت مسکو فراهم بود، این قسمت از عملیات میتوانست به بخش اصلی تهاجم بدل شود اما شرایط سیاسی بالکان و وضعیت جادهها و ریلهای مجارستان و رومانی اجازه استقرار به موقع نیروها پیش از آغاز عملیات را نمیداد و صرف تهاجم از جنوب شرقی لهستان به طرف کیف، با توجه به کمبود فضا و فاصله بسیار زیاد تا مسکو، جلوی تحرکپذیری نیروها را میگرفت و این امکان را از بین میبرد. بدین ترتیب مأموریت نیروهای قسمت جنوبی جلوگیری از پیشروی نیروهای شوروی به درون اراضی رومانی و محافظت از میدانهای نفتی آن از طریق یورش به سمت کیف و رود دنیپر میانی و انهدام نیروهای دشمن در غرب اوکراین در نظر گرفته شده بود. در این موقعیت عملیاتهای آتی با هماهنگی نزدیک با گروه ارتش شمالی انجام میگرفت که میتوانست بین پیشروی به سمت خارکوف در شرق یا حرکت در جانب شمال شرقی متفاوت باشد. در این میان مارکس مشارکت نیروهای رومانیایی در تصرف بسارابی، اودسا و کریمه را ممکن میدانست. در این شرایط وظیفه لوفتوافه از بین بردن نیروی هوایی دشمن، برهم زدن ارتباطات ریلی و جادهای، جلوگیری از تمرکز نیروهای زمینی ارتش سرخ در نواحی جنگلی، پشتیبانی از سر نیزه زرهی ورماخت با حملات بمبافکنهای شیرجهای، آمادهسازی عملیاتهای هوابرد و امنیتبخشی به آسمان گلوگاههای مواصلاتی و وظیفه کریگسمارینه از بین بردن ناوگان دشمن در دریای بالتیک، محافظت از ترابری سنگ آهن از سوئد و انتقال تدارکات به محض تصرف بنادر توسط نیروی زمینی، بود.[۲۷]
جهت هماهنگی تدارکاتی و ایجاد پایگاههای لازم در پشت سر دو گروه ارتش، ستاد ویژهای میبایست شکل میگرفت. پیشبینی میشد شوروی به شکل گستردهای اقدام به انهدام ذخایر تدارکاتی، خطوط آهن و پلها کند که با دیدن تمهیداتی ممکن بود تا حدودی با این مسئله مقابله شود. در اوکراین، لیتوانی و لاتویا، عناصر آلمانی میتوانستند با سلطه بر پلها و تأسیسات ریلی، از نابودی آنها جلوگیری نمایند. پس از محدوده لهستان، تمامی خطوط آهن میبایستی از عرض ریلی روسی به عرض معمول تغییر میافتند. برای اداره مناطق تصرفشده نیز یک دستگاه حاکمیتی نظامی بر پا میشد. ارکان این حاکمیت نظامی در کشورهای حوزه بالتیک، بلاروس و اوکراین، میبایست در جهت انتقال قدرت خود به دولتهای خودمختار غیر کمونیستی محلی تلاش میکردند.[۲۳]
بر اساس این طرح، انهدام نیروهای دشمن در مناطق غربی این اجازه را به نیروهای آلمانی میداد که با سرعت به عمق اراضی شوروی پیشروی نمایند تا آلمان را از گزند بمبافکنهای راهبردی در امان بدارند. هدف نهایی دستیابی به خطی بود که از رستوف در جنوب آغاز میشد و با گذر از گورکی در شرق مسکو تا آرخانگلسک در کرانه دریای سفید در شمال کشیده میشد. پیشبینی میگردید در نتیجه این پیشروی، مقاومت سازمانیافته شوروی فرو بپاشد و منابع لازم جهت اجرای عملیاتهای بزرگ از آن گرفته شود.[۲۸] طبق نظر او اگر پیش از آغاز مرحله سوم، نیروهای شوروی همچنان قادر به نشان دادن مقاومت سازمان یافته باشند، آغاز این مرحله باید به اندازهای که تدارکات لازم جهت ادامه تهاجم به خط مقدم برسد، به تأخیر میافتاد که باعث به طول انجامیدن این مرحله بین سه تا شش هفته میشد. در ادامه اگر دولت شوروی همچنان فرو نپاشد و وادار به صلح نشود، نیروهای آلمانی میبایست به پیشروی خود به طرف کوههای اورال ادامه میدادند. مارکس میپنداشت دولت شوروی با منهدم شدن نیروهایش و از دست دادن ارزشمندترین اراضی اروپایی خود، احتمالاً دیگر نتواند عملیات نظامی ترتیب دهد اما همچنان ممکن است با استقرار در آسیا شرایط جنگی را تا مدت نامعلومی ادامه دهد.[۲۹]
مارکس معتقد بود پاسخ راهبردی شوروی در یک دو راهی بنیادین قرار خواهد گرفت. درحالیکه تمایل به برگزیدن راهبردی همانند راهبرد سال ۱۸۱۲ و عقبنشینی به عمق کشور وجود خواهد داشت، نیروهای دشمن در شرایط رزمهای مدرن، با ناتوانی در رها کردن خطوط تدارکاتی و منابع تولید، وادار به حفظ مواضع دفاعی در اراضی غربی خواهند شد. خط پووزک-برزینا-مردابهای پریپیات-زبروچ-پروت محتملترین انتخاب بدین منظور پیشبینی میگشت. او یک عقبنشینی حداکثر تا رود دوینا را همراه با اقدامات تأخیر آفرین برای مهاجمان در پیشروی و پوشش عقب نشستن نیروها، نیز ممکن میدانست. مارکس تنها استثنا در این واکنش دفاعی را امکان تهاجم به رومانی برای قطع منابع نفتی آلمان فرض میکرد. او همچنین رویکرد نیروی هوایی و دریایی شوروی (با اشاره ویژه به زیردریاییها) را تهاجمی میدید که حملات شدیدی علیه میدانهای نفتی رومانی انجام خواهند داد و اقدام به محاصره آلمان خواهند کرد.[۳۰] از نگاه مارکس حملات نیروی هوایی دشمن علیه تعداد اندک بزرگراههای اصلی میتوانست بسیار مؤثر واقع شود.[۳۱]
مارکس با مقداری افزایش برآورد کینتسل[۲۴]، توان ارتش سرخ را ۱۵۱ لشکر پیادهنظام، ۳۲ لشکر سوارهنظام و ۳۸ تیپ موتوریزه برآورد میکرد که ۵۵ لشکر پیادهنظام، ۹ لشکر سوارهنظام و ۱۰ تیپ موتوریزه آن در مرزهای فنلاند، ترکیه و ژاپن مستقر هستند و دشمن تنها از مابقی آنها میتواند علیه آلمان استفاده نماید. از نقطه نظر او تا پیش از بهار سال ۱۹۴۱ امکان افزایش این مقدار برای شوروی وجود نداشت.[۳۰] او فرض را بر این گذاشته بود که فشار نیروهای ژاپنی شوروی را وادار به حفظ قوای خود در خاور دور خواهد کرد.[۲۴] مارکس همچنین حضور بخشی از نیروهای ارتش سرخ در اطراف مسکو به عنوان قوای ذخیره را نیز مد نظر قرار داده و با وجود این که تمرکز دشمن در اراضی شمالی یا جنوبی را وابسته به تحولات سیاسی دانسته بود، احتمالی میداد قدرت نیروهای بخش شمالی آن بیشتر از نیروهای بخش جنوبی باشد.[۳۱] از آنجایی که به عقیده او بخش قابل توجهی از نیروهای متحرک شوروی را سوارهنظام تشکیل میداد، او برتری ویژهای برای آلمانیها با در اختیار داشتن ۲۴ لشکر زرهی از این منظر در مقابل آنها قائل بود.[۲۴]
مارکس در ارتباط با طرح عملیاتی خود با سپهبد ارنست-آگوست کوسترینگ، فرستاده نظامی آلمان در شوروی به مشورت پرداخت. کوسترینگ با فرض مسکو به عنوان کلید پیروزی، موافق نبود. به عقیده او تصرف مسکو نمیتوانست تعیین کننده باشد چرا که شوروی مقدار زیادی از منابع صنعتی آن سوی کوههای اورال در اختیار داشت و میتوانست بدون این شهر، شبکه ترابری خود را مجدداً سازماندهی کند.[۲۹]
ارزیابی وضعیت قرمز
مارکس چند هفته پس از ارائه این مطالعه عملیاتی، مطالعه دیگری تحت عنوان "ارزیابی وضعیت قرمز[یادداشت ۵]" در باب نتایج این عملیات انجام داد که تفاوت قابل توجهی با مطالعه اولیه او داشت. او با قطعیت یک ائتلاف بین شوروی و بریتانیا و اندکی بعد با ایالات متحده پیشبینی مینمود که نیروهای محور را که مجبور به دفاع در تمامی جهات هستند، در شرایط محاصره شدید قرار خواهد داد. بدین ترتیب پیشزمینه عملیاتهای تهاجمی توسط متفقین، از شرق و غرب و پیادهسازی نیروهای انگلیسی-آمریکایی در اروپا فراهم خواهد آمد. در این هنگام شوروی میبایست تنها از نجات خود از تهاجم اولیه آلمان، اطمینان حاصل میکرد تا بتواند از توان جمعی استفاده کند و متعاقباً دست به اجرای ضد حملات بزند. مارکس میاندیشید این مسئله ممکن است در اواخر سال ۱۹۴۱ اتفاق بیفتد اما احتمال تحقق آن در سال ۱۹۴۲ بیشتر است. این صحنهآرایی بر مسئله شکست سریع شوروی برای از بین بردن یک دشمن خطرناک و تضمین بقای اقتصادی آلمان تأکید داشت. او همچنان معتقد بود اگر توسعهیافتهترین اراضی شوروی تصرف شود، مقاومت آن فرو خواهد ریخت و "وضعیت قرمز" محقق نخواهد شد. مارکس هماینک بر خلاف گذشته، به این نتیجه رسیده بود که فرماندهی شوروی به جای اتکای تام به مقاومت در طول دوینا و دنیپر، با ساخت چندین خط دفاعی، به تهاجم آلمان واکنش نظاممند خواهد داشت. چنین نتیجهگیری همه برنامه پیشروی بر اساس طرح اولیه او را زیر سؤال میبرد. به هر صورت با وجود دریافت واکنش از طرف عده دیگری، هیچ نشانهای از رسیدن این مطالعه ثانویه به دست هالدر وجود ندارد و این پیشبینیها تأثیری بر طرحریزیهای آینده نگذاشت.[۳۲]
طرح فن لوسبرگ (فرماندهی عالی ورماخت)
با وجود برنامهریزیها و آمادهسازیهای فرماندهی عالی نیروی زمینی، هیتلر همچنان هیچ اعلام رسمی از تصمیم خود صورت نداده و هیچ فرمانی در ارتباط با آمادهسازی یک برنامه تهاجمی در شرق صادر نکرده بود.[۳۳] نهایتاً ۲۹ ماه ژوئیه، هیتلر در دیداری خصوصی با آلفرد یودل، او را از تصمیم جدید خود مبنی آغاز یورش در بهار سال بعد آگاه کرد و خواهان شروع آمادهسازیها شد. دو روز بعد در ۳۱ ماه ژوئیه، در کنفرانس بزرگ «شرایط کلی جنگ» در برگهوف، هیتلر فرماندهان عالی نظامی را نیز از این تصمیم مطلع ساخت و به شرح دلایل و اهداف آن پرداخت. او با افزایش برآورد پیشین خود، آلمان را نیازمند ۱۸۰ لشکر جهت محقق کردن اهداف آینده خود دانست که ۱۲۰ لشکر از آن به جبهه شرقی اختصاص میافت. هیتلر در نهایت ماه مه سال ۱۹۴۱ را «تاریخ موقت» آغاز تهاجم معین ساخت.[۱۱] به اذعان والتر وارلیمونت، معاون یودل، هیتلر معتقد بود تقابل با بلشویسم اجتنابناپذیر است و این جنگ بهتر است هماکنون در اوج تسلط نظامی آلمان بر اروپا اتفاق بیفتد.[۳۳]
به این منظور به دستور سپهبد یودل، سرهنگ دوم برنارد فن لوسبرگ طرحی تا حدود زیادی به ابتکار خود و مقداری مشارکت یودل، از جانب فرماندهی عالی ورماخت مهیا ساخت[۲۲] که با فرمان فیلدمارشال ویلهلم کایتل، رئیس فرماندهی عالی ورماخت، هشتم اوت با عنوان «آمادهسازی شرق[یادداشت ۶]» خطاب به فرماندهی عالی ورماخت ابلاغ شد.[۲۰] این طرح فرمان به احداث زیرساختهای نظامی لازم شامل راهها، پلها، استحکامات دفاعی، فرودگاهها، آشیانهها، انبارهای ذخیرهسازی سوخت و مهمات و ارتقا خطوط آهن داده بود. در کنار این، برنامه ایضایی کاملاً هماهنگی نیز جهت مخفی نگاه داشتن قصد این اقدامات در نظر گرفته شده بود.[۳۴] بدون مبنا قرار دادن طرح فرماندهی عالی نیروی زمینی[۳۵]، فن لوسبرگ طرح دیگری نیز با نام «مطالعه عملیاتی شرق[یادداشت ۷]» در ۱۵ ماه سپتامبر ارائه نمود.[۲۲][۳۶][یادداشت ۸]
مطالعه عملیاتی شرق
فن لوسبرگ نیز در این طرح بر لزوم تمرکز نیروهای تهاجم در شمال منطقه مردابی پریپیات تأکید کرد تا این نیروها بتوانند در کوتاهترین مسیر از طریق اسمولنسک خود را به مسکو برسانند. بر اساس این طرح در مجموع سه گروه ارتش برای عملیات استقرار مییافتند.[۳۵] دو گروه ارتش در شمال مردابهای پریپیات بودند و سومی در جنوب آن قرار میگرفت. گروه ارتش شمال میبایست از طریق منطقه بالتیک با گذر از رود دوینا به سمت لنینگراد یورش میبرد. درحالیکه گروه ارتش قدرتمندتر مرکز به همراه بیشتر لشکرهای موتوریزه و زرهی، میبایست با نبردهای محاصرهای در مینسک و اسمولنسک به سمت مسکو پیشروی میکرد. فن لوسبرگ برای گروه ارتش جنوب دو نقطه تمرکز یکی در جنوب لهستان و دیگری در طول کرانه شمالی دریای سیاه در رومانی پیشبینی مینمود. هدف این نیرو اعمال محاصره از جهت علیه نیروهای ارتش سرخ در بین دریای سیاه و مردابهای پریپیات تلقی میگردید تا پیش از آن که اقدام به عبور از رود دنیپر شود مقاومت دشمن از بین برود. در ادامه این گروه ارتش شرق اوکراین را به سلطه درمیآورد و با عناصر گروه ارتش مرکز اتصال برقرار میکرد.[۳۷] بر طبق طرح فن لوسبرگ پس از سلطه گروه ارتش مرکز بر اسمولنسک، ادامه تهاجم به پیشروی گروه ارتش شمال بستگی پیدا میکرد. اگر این گروه ارتش به اندازه کافی قدرتمند ظاهر میشد و میتوانست سیر حرکت خود به سمت لنینگراد را حفظ کند، گروه ارتش مرکز تمامی نیروهای خود را در ادامه یورش به سمت مسکو به کار میبرد. در غیر این صورت، گروه ارتش مرکز میبایست متوقف میشد تا بخشی از نیروهای خود را جهت یاری گروه ارتش شمال عازم سازد. این طرح در ناحیه فنلاند، خواهان تمرکز تمامی نیروهای در دسترس آلمانی و فنلاندی در جنوب بود و هیچ تهاجمی به سمت مورمانسک برنامهریزی نکرده بود. بر این اساس نیروهای فنلاندی در هماهنگی با گروه ارتش شمال میبایست از طریق باریکه کارلیا به سمت لنینگراد میرفتند یا در شرق دریاچه لادوگا راه تیخوین را پیش میگرفتند.[۳۵] او خط نهایی پیشروی را آرخانگلسک-گورکی-ولگا-دون معرفی میسازد. فن لوسبرگ در طرح خود برای این پیشروی هیچ برنامه زمانی مطرح نکرد. فن لوسبرگ میپنداشت حتی با در نظر گرفتن منطقه صنعتی اورال، غیرممکن است شوروی بتواند پس از از دست دادن اراضی اروپایی و ارتباط خود با دریاها قادر به مقاومت باشد. به هر صورت به عقیده او رسیدن به خط نهایی پیشروی امکان بمباران ناحیه اورال را فراهم میآورد.[۳۸]
فاصله بین مطالعه مارکس و این مطالعه، به فن لوسبرگ اجازه داد تحولات سیاسی سریع شرق اروپا مشخصا در رومانی را در طرحریزی خود وارد کند. او در این مطالعه سه حالت را به عنوان واکنش شوروی در مقابل تهاجم آلمان پیشبینی میکرد. نخست این که شوروی اقدام به تهاجم پیشدستانه کند که البته وقوع آن با توجه به شرایط نظامی موجود، احتمالی کمتری داشت. با این حال درجهای از خطر همچنان فنلاند و رومانی را تهدید میکرد. در دومین حالت که محتملترین حالت در نزد فن لوسبرگ بود، ارتش سرخ در طول مرزهای غربی خود دست به دفاع شدیدی میزد تا از پایگاههای نیروی هوایی خود محافظت نماید. از طرفی جایگاه شوروی به عنوان یک قدرت نظامی عقبنشینی را برای آن غیر محتمل میکرد. در سومین حالت شوروی با بازگشت به راهبرد سال ۱۸۱۲ خود اقدام به عقبنشینی به عمق مینمود و تنها در صورت لزوم با نیروهای آلمانی مواجهه پیدا میکرد. این حالت نیز در نزد فن لوسبرگ نامحتمل به نظر میرسید؛ چرا که اهمیت و ارزش اقتصادی اوکراین امکان رها کرد آن را نمیداد. بدین ترتیب انتظار میرفت شوروی تلاش به حفظ خط مقدم در خط مرزی یا نزدیکی آن بکند. به عقیده او در صورتی که قوای قدرتمندی از شوروی در همان ابتدا بهکارگرفته شوند، ارتش سرخ شکست خواهد خورد و یک عقبنشینی منظم برای غالب نیروهای آن غیر قالب اجرا خواهد شد.[۳۹]
فن لوسبرگ درک روشنیتری نسبت به گستردگی بالای اراضی عملیاتی در قیاس با مارکس، حاصل کرده بود. بر این مبنا او تحرکات راهبردی اولیه را با مقداری در نظر داشتن مشکلات تدارکاتی برنامهریزی کرده بود. از این رو یاری رسانی گروه ارتش مرکز به گروه ارتش شمال در محاصره و انهدام نیروهای دشمن در یک محدوده وسیع در منطقه بالتیک، نیز علاوه بر اهمیت نظامی، در جهت سلطه بر بنادر این منطقه به منظور انتقال تدارکات به خط مقدم از طریق آنها جهت حرکت به سمت مسکو انجام میگرفت. او همچنین به مقدار بسیار بیشتری به میزان مشکلات تدارکاتی در عمق اراضی دشمن، جایی که تدارکات رسانی از بنادر دریاهای بالتیک و سیاه بدان اثر کمی میگذاشت، توجه کرده بود. بدین جهت از نیروها خواسته میشد جهت کاهش فشار بر ادوات تدارکاتی استاندارد، بر استفاده از ادوات ریلی غنیمتی با عرض بزرگتتر شوروی که او امیدوار در مناطق تصرف شده تحصیل شوند، تأکید داشته باشند. از این جهت او خاطر نشان میسازد بدون استفاده خطوط آهن شوروی جهت تسهیل مرحله بعدی پیشروی، یک نظام تدارکاتی تنها بر مبنای جادهها کافی نخواهد بود.[۴۰]
فن لوسبرگ نارضایتیهای داخلی در شوروی را منبع قابل اتکایی در پشتیبانی از تلاش آلمان بر سلطه بر شوروی، شناسایی میکند. او معتقد است تجربه وحشتناک مردم اوکراین از حاکمیت استالین، موجب خواهد شد از نیروهای آلمانی به عنوان آزادیبخش از سرکوب کمونیسم، استقبال شود. او تحریک احساسات حمایت کننده از آلمان یا حداقل ضد شوروی توسط جاسوسان آلمانی را ممکن میداند تا از این مردم برای خرابکاری در اتصالات حساس ریلی شوروی استفاده شود. فن لوسبرگ با نگاهی فراتر، تشکیل یک دولت اوکراینی در جهت امیال آلمانیها، را نیز پیشبینی میکند. او در این مطالعه معتقد است به جز اهالی منطقه بالتیک و سایر سرزمینهای به تازگی اشغال شده شوروی، مابقی مردم غیر روس شوروی تا حدود زیادی از تهاجم آلمان حمایت میکنند.[۴۱]
با توجه به روابط نزدیک پرسنل فرماندهی عالی ورماخت و فرماندهی عالی نیروی زمینی در سطح عملیاتی، به هر صورت احتمالا طرح مارکس بر مطالعه راهبردی فن لوسبرگ تأثیر گذاشت.[۳۵] با این وجود، علت دیگر شباهت بالای طرح فن لوسبرگ به طرح مارکس را میتوان در یکسان بودن بیشتر مواد اطلاعاتی که توسط ستاد کل بدین منظور در اختیار فن لوسبرگ قرار گرفته بود با اطلاعات مارکس دانست.[۳۶] به هر حال با توجه به این که طرحریزی فن لوسبرگ پنج هفته پس از مارکس آغاز شد و تفکرات و موقعیت یودل نسبت به هالدر به هیتلر نزدیکتر بود، میتوان نتیجه گرفت طرح دوم به آرای هیتلر مشابهت بیشتری داشت. نقش اصلی فن لوسبرگ روشن ساختن تفکرات هیتلر در مراحل نهایی عملیات بهخصوص در چرخش نیروها از مرکز به شمال و جنوب در آمادهسازی برای تهاجم به مسکو و انعطافپذیری عملیاتهای متعاقب آن بود.[۲۲]
مطالعه و اصلاحات پائولوس
سوم سپتامبر، هالدر ضمن برگزیدن سرلشکر فریدریش پائولوس، رئیس ستاد ارتش ششم، به عنوان معاون رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی نیروی زمینی، وظیفه اختلافزدایی از فرماندهیهای عالی ورماخت و نیروی زمینی و توسعه بیشتر طرح مارکس را به او محول ساخت. کار بر روی طرح ابتدایی پائولوس برای جایگیری نیروهای آلمانی در مناطق شرقی با عنوان «استقرار در شرق[یادداشت ۹]» تا میانه ماه سپتامبر به اتمام رسید.[۴۲] او طرح نهایی خود را نیز در عرض دو هفته تکمیل و تحت عنوان «بنیانهای عملیات روسیه» در پایان ماه اکتبر ارائه کرد.[۴۳]
بنیانهای عملیات روسیه
پائولوس در این مطالعه راهبردی معتقد بود تعدد نیروهای شوروی، گستردگی اراضی، تنوع شرایط جبهه روسیه و لزوم شکست دشمن با تأخیر حداقلی موجب بروز مجموعهای از مشکلات میشد که برای بسیاری از آنها نمیتوان راه حل کاملاً راضی کنندهای یافت. به تصور او نسبت نیروها اصلاً به نفع آلمان نبود؛ چرا که در مقابل ۱۷۰ لشکر ارتش سرخ به همراه مقدار قابل توجهی نیروی کمکی، آلمان در بهترین حالت میتوانست ۱۴۵ لشکر از جمله ۱۹ لشکر زرهی وارد میدان کند. بر این اساس، امکان افزودن بخشهای کوچکی از نیروهای رومانیایی و فنلاندی به مجموع این مقدار وجود داشت اما تجهیزات، ظرفیتها و بهرهوری رزمی آنها پایینتر از نیروهای آلمانی بود. پائولوس تنها راه جبران این کاستی را تجمیع نیروها در نقاط حساس با پذیرش ریسک در نقاط دیگر میداند. او بهرهوری نسبی رزمی را کاملاً روشن نمیپندارد. در این مطالعه سربازان و فرماندهان آلمانی دارای تجربه رزمی بیشتر معرفی میشوند اما اذعان میگردد که سربازان شوروی نیز نباید دست کم گرفته شوند. بر این مبنا بروز بلافاصله نشانههایی از فروپاشی در ارتش سرخ نیز محل شک بود. با این حال سطح فرماندهان شوروی بهخصوص در تصمیمگیریهای سریع در جنگ متحرک، پایینتر از متوسط فرماندهان آلمانی خوانده شده بود. به عقیده پائولوس عنصر غافلگیری در آغاز تهاجم احتمالاً بخشی از کاستی عددی نیروهای آلمانی را جبران میکرد. بدین منظور اقدامات فریب گستردهای به منظور دستیابی به غافلگیری میبایست انجام میگرفت.[۴۴]
در ارتباط با گستردگی پهنا و عمق اراضی عملیاتی، همه چیز به توانایی نیروی زمینی آلمان در جلوگیری از بهره بردن دشمن از این مزیت وابسته شده بود. به عقیده پائولوس این که آیا دشمن اقدام به نبرد در خط مرزی خواهد کرد یا به شکل سازمان یافته عقب خواهد نشست، قابل پیشبینی نبود. در هر صورت جهت انهدام سریع آن، درگیر شدن با دشمن در سریعترین حالت ممکن، ضروری تلقی شده بود. پراکندگی نیروهای آلمانی و اقدامات فریب میبایست در جهت تحقق این مقصود انجام میگرفت و به نیروهای دشمن نبایست هر گونه فرصت عقبنشینی به عمق اراضی اروپایی خود داده میشد. ارتباط نیروهای زیادی از دشمن با عقبه آنهامیبایست قطع و این نیروها وادار به مبارزه در یک جبهه معکوس میشدند. با توجه به کمبود نیروی لازم، نیروی زمینی آلمان نمیتوانست در تمامی طول خط مرزی به شکل همزمان اقدام به تهاجم کند؛ بدین منظور میبایست اقدام به گشودن شکافهایی در خط مقدم دشمن در نقاط حساس جهت به محاصره درآوردن و انزوای نیروهای آن برای انهدام آنها پیش از فرصت یافتن برای عقبنشینی، میشد.[۴۵]
در این مطالعه مسئله برگزیدن بهترین زمان با فاصله زیاد نسبت به عملیاتهای قبلی دارای اهمیت خوانده شده بود. بر این اساس جهت عملیات در روسیه، ماههای مه تا اکتبر تنها دوره زمانی بود که تضمین منطقی از شرایط مساعد ارائه میکرد؛ چرا که فصل گلآلود از اواخر ماه اکتبر و زمستان وحشتناک روسیه متعاقب آن آغاز میشد. تا زمانی که آبوهوا مساعد بود عملیات میبایستی با موفقیت به پایان میرسید و فواصل ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ کیلومتری در طول آن طی میشد.[۴۶]
این مطالعه بنابر دادههای اطلاعاتی معتقد بود دو تمرکز اصلی نیرویهای شوروی یکی با حدود ۷۰ لشکر در اوکراین و دیگری با قریب به ۶۰ لشکر در بلاروس در نزدیکی و غرب مینسک بود. به نظر میرسید تنها ۳۰ لشکر در منطقه بالتیک مستقر باشند. بنابر این مطالعه نحوه جایگیری نیروهای شوروی امکان تهاجم آنها در جهت ورشو را فراهم آورده بود. در صورت حمله نیروهای آلمانی مشخص نبود این قوای ارتش سرخ اقدام به مقابله در ناحیه مرزی خواهند کرد یا دست به اقدامات تأخیر آفرین خواهند زد. آنچه مسلم بود این مسئله بود که آنها به اراده خود فراتر از رود دوینا و دنیپر عقب نخواهند نشست؛ چرا که در این صورت مراکز صنعتی آنها بدون محافظت میماند.[۴۷]
از منظر جغرافیایی این مطالعه معتقد بود جنگلها و اراضی مردابی تقریباً غیرقابل عبور پریپیات نواحی عملیاتی غرب رودهای دوینا و دنیپر را به دو قسمت تقسیم کردهاست. راههای قسمت جنوبی ضعیف برآورد میگشت. شریانهای اصلی مواصلاتی دنبال کننده مسیر رودخانهها تلقی میشد که موجب جهت شمال به جنوب آنها میگشت. نظام ارتباطات شمال مردابهای پریپیات مناسبتر خوانده شده بود. بر این اساس بهترین شبکه جادهای و ریلی بین ورشو و مسکو یافت میشد که شرق به غرب کشیده شده و در جهت پیشروی آلمانیها بود. شریانهای مواصلاتی منتهی به لنینگراد نیز کاملاً مناسب فرض میشد. یک پیشروی سریع در قسمت جنوبی در اثر مواجهه با موانع رودهای بزرگ با اختلال مواجه میشد؛ درحالیکه در قسمت شمالی تنها میبایست از یک رود دوینا گذر میشد. این مطالعه ابراز میداشت به کمک بخش شمالی امکان رسیدن به مسکو فراهم بود اما ارتش سرخ به سادگی آن را رها نمیکرد و نیروهای آلمانی برای دستیابی به این موضع میبایست ضربه جدی بدین منظور به آن وارد میآورد. بر این اساس، در مقایسه بخش جنوبی اهمیت نظامی کمی داشت و نیروهای شوروی در آن راحتتر میتوانستند زمین را با زمان معاوضه کرده و به خط جدیدی احتمالاً در پشت رود دنیپر عقب بنشینند. با این وجود در مناطق جنوبی مقاصد اقتصادی قابل توجهی از جمله اراضی کشاورزی، معادن زغالسنگ و میدانهای نفتی وجود داشت. با این حال، علاقه نیروی زمینی در کسب پیروزی نظامی و نه مزیتهای اقتصادی، بود. بر این اساس هر چه عملیات زودتر به پایان میرسید، پیروزی حاصل از آن قاطعتر و کسب مزایای اقتصادی مطمئنتر میگشت. بنا بر این دلایل، این مطالعه نتیجه گرفت تمرکز اصلی میبایست بر شمال مردابهای پریپیات قرار بگیرد و تهاجم اصلی از راه اسمولنسک به جانب مسکو انجام شود.[۴۸]
شبیهسازیها
شبیهسازیهای عملیاتی از ۲۹ نوامبر تا ۷ دسامبر به میزبانی پائولوس برگزار شد. پائولوس این شبیهسازیها را به مرحله تقسیم نمود. نخستین مرحله از روز ۲۹ نوانبر به آغاز تهاجم و نبردهای اولیه در نزدیکی مرز اختصاص یافت. در مرحله دوم از روز سوم دسامبر شبیهسازی با ادامه عملیاتهاب تهاجمی تا خط کیف-مینسک-دریاچه پیپوس ادامه پیدا کرد. مرحله پایانی نیز با صورت گرفتن در روز هفتم دسامبر در ارتباط با دستیابی به اهداف فراتر از این خط بود.[۴۹] این شبیهسازیها نشان داد پاکسازی کشورهای حوزه بالتیک زمانبرخواهد بود و این مسئله بر عملیاتهای گروه ارتش مرکز اثر خواهد گذاشت. بر این مبنا اگر جناح چپ گروه ارتش شمال با تضعیف جناح راست آن تقویت میشد، جناح چپ گروه ارتش مرکز را در مقابل ضد حملات ارتش سرخ آسیبپذیر مینمود.[۵۰] بدین سبب یکی از وظایف مهم دو گروه ارتش دیگر مراقبت از جناحین گروه ارتش مرکز خوانده شد که میبایست در محور مینسک-اسمولنسک، تهاجم تعیینکنندهای به سمت مسکو انجام میداد.[۵۱] این شبیهسازیها برای نیروهای شمالی لزوم توجه به جناح راست در ولیکیه لوکی یا دریاچه ایلمن جهت آمادهسازی تهاجم به لنینگراد را نشان داد و امکان واگذاری موقت بخشهایی از یگانهای زرهی گروه ارتش مرکز به گروه ارتش شمال به منظور تصرف این شهر را تأیید نمود. در چنین موقعیتی گرت فن روندشتت، فرمانده گروه ارتش جنوب، نیز خواستار چرخش بخش دیگری از نیروهای گروه ارتش مرکز این بار به سمت جنوب شد تا از گریز آنها از کیف جلوگیری شود. پائولوس با مشاهده نتایج شبیهسازیها، بر ایجاد یک نیروی ذخیره برای فرماندهی عالی نیروی زمینی شامل یازده لشکر اصرار داشت و یک سپاه پیادهنظام را جهت یاری در عملیاتهای نفوذ به هر گروه زرهی اختصاص داد. نهایتاً این شبیهسازیها با تأیید مراحل طرح مارکس، مجدداً بر محور مسکو تأکید کرد.[۵۰] پائولوس نتایج این برنامهها را به هالدر گزارش نمود.[۵۲]
فیلدمارشال براوخیچ و ارتشبد هالدر خلاصهای از نتایج این شبیهسازی را سوم دسامبر به هیتلر ارائه کردند که وی ضمن تأکید بر این مسئله که «مسکو خیلی مهم نیست»، طرح پایه را مورد تأیید قرار داد.[۵۳] در جلسه دیگری در پنجم ماه دسامبر، هالدر در یک گزارش شفاهی به شرح جزئیات طرح آماده شده و دلایل آن پرداخت که مجدداً مورد موافقت پیشوا قرار گرفت.[۵۴] هالدر مجموع نیروهای آلمانی در این عملیات را ۱۰۵ لشکر پیادهنظام و ۳۲ لشکر زرهی و موتوریزه خواند. با وجود سر رشته پیشوا در امور نظامی، این برای نخستین بار پس از آغاز طرحریزی بود که جزئیات طرح عملیاتی فرماندهی عالی نیروی زمینی با او در میان گذاشته میشد. پیش از این هیتلر برنامهریزی را در بیشتر بخشها به متخصصان ستاد کل سپرده بود. هیتلر در این جلسه که فن براوخیچ، یودل و کایتل نیز در آن حضور داشتند، بر به محاصره درآوردن نیروهای دشمن در منطقه بالتیک و لزوم تأمین نیروی کافی برای گروه ارتش مرکز جهت امکان چرخش بخش بزرگی از آن به جانب شمال تأکید نمود. او همچنین به لزوم حرکت نیروی ثانویهای از گروه ارتش مرکز به سمت رود دنیپر در نزدیکی کیف و سپس چرخش به سمت جنوب شرقی جهت به محاصره در آوردن نیروهای دشمن در غرب اوکراین اشاره نمود. او در این جلسه نیروهای مسلح شوروی را از لحاظ تجهیزات و نفرات بهخصوص از منظر فرماندهی، ضعیفتر از ورماخت دانست.[۵۵] هیتلر در نهایت ابراز داشت رومانی و فنلاند در این عملیات مشارکت خواهند داشت. او معتقد بود ۱۳۰ تا ۱۴۰ لشکر جهت موفقیت در این تهاجم کافی باشد. هالدر همچنین در ادامه گزارش خود به پیشوا خاطر نشان ساخت امکان پوشیده نگاه داشتن آمادهسازی نیروهای آلمانی فراتر از حداکثر میانه ماه آوریل وجود ندارد.[۴۹] با ابراز شدن خواستههای هیتلر، ظاهرا نه هالدر و نه فن براوخیچ در این هنگام هیچگونه اعتراضی در رابطه با این نظرات مخالف آرای آنها، به پیشوا ابراز نداشتند. به هر صورت در این جلسه مشخص شد هیتلر، فرماندهی عالی نیروی زمینی و فرماندهی عالی ورماخت هر سه بر جلوگیری از عقبنشینی نیروهای ارتش سرخ به اراضی داخلی شوروی و محاصره و انهدام آنها در شرق رودهای دوینا و دنیپر، اتفاق نظر دارند.[۵۶]
سرتیپ ادوارد واگنر، رئیس بخش تدارکات فرماندهی عالی نیروی زمینی ماه دسامبر سال ۱۹۴۰ و ژانویه سال ۱۹۴۱، شبیهسازیهای تدارکاتی را ترتیب دید.[۵۲] با انجام این شبیه شبیهسازها از ۱۷ تا ۲۰ دسامبر (پس از صدور فرمان عملیاتی نهایی) ورماخت با تجربه مشکلات تدارکاتی اساسی در نبرد فرانسه، اصلاحات جدی در این بخش را برای عملیات ضروری میدید. این شبیهسازیها لزوم توقف تدارکاتی در رودخانههای دوینا و دنیپر را مورد تأیید قرار داد و البته این مسئله را نیز روشن ساخت که اگر توان نظامی شوروی پیش از آن از بین نرود، وضعیت بد زیرساختی مناطق شرقی این خط امکان موفقیت را حتی در مواجهه با مقاومت ضعیف، از نیروهای آلمانی خواهد گرفت.[۵۷] از این رو ورماخت یا باید یک پیروزی سریع به دست میآورد یا کلا شکست میخورد[۵۸] و این اساساً جنگ با شوروی را برای آلمان به یک قمار همه یا هیچ بدل ساخته بود.[۵۹]
شبیهسازیهای ستاد فرماندهی گروه ارتش جنوب در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۱ در فرانسه، نشانگر سختی به محاصره درآوردن نیروهای دشمن در غرب رود دنیپر تنها با جناح شمالی گروه ارتش بود؛ مخصوصاً با در نظر گرفتن خطری که میتوانست از حملات دشمن از جانب منطقه پریپیات در شمال ناشی شود و باعث توقف یا کاهش سرعت این پیشروی گردد. این شبیهسازیها همچنین برای هر تهاجمی بر اجتناب از خطر عقب رانده شدن ساده نیروهای دشمن و لزوم کاربرد روشهایی جهت شکستن خطوط و انهدام آنها در محاصرهها تأکید کرد و خواهان خلق یک موقعیت با امکان آغاز عملیاتهای محاصره بزرگ شد.[۱۵]
فرمان عملیاتی نهایی
روز ۶ دسامبر سپهبد یودل به ستاد خود دستور داد نتایج طرحریزیها را در قالب یک فرمانبر اساس طرح نیروی زمینی و با دربر گرفتن مقاصد هیتلر تدوین نماید.[۶۰] پیشنویس اولیه در این ارتباط، دوازدهم دسامبر توسط فن لوسبرگ نوشته شد و لوفتوافه جزئیات خود را در شانزدهم همان ماه بدان افزود.[۵۷] این پیشنویس روز ۱۷ دسامبر در برگهوف توسط یودل به هیتلر ارائه گردید که توسط پیشوا رد شد چرا که صرفاً بر مبنای قصد فرماندهی عالی نیروی زمینی در پیشروی نیروهای اصلی در محور مینسک-اسمونسک-مسکو تنظیم شده و نظر هیتلر در قرار گرفتن تمرکز تهاجم اصلی از طریق منطقه بالتیک به سمت لنینگراد را نادیده گرفته بود. بدین سبب پیشنویس مجدداً بر اساس امیال هیتلر نگارش یافت.[۶۰] روز بعد در هجدهم ماه دسامبر سال ۱۹۴۰، هیتلر با صدور رسمی آن تحت عنوان "فرمان شماره ۲۱" به تشریح مواردی همچون نحوه عملکرد متحدان آلمان پرداخت. او در این فرمان با وجود اشاره به اهداف جغرافیایی متعدد از جمله مسکو، یه روشنی هدف نهایی عملیات بارباروسا را انهدام توان نظامی شوروی دانست و میانه ماه مه سال ۱۹۴۱ را مهلت نهایی انجام باقیمانده آمادهسازیها مشخص ساخت.[۵۷] هیتلر از ورماخت خواست حتی پیش از پایان جنگ با انگلستان، خود را برای شکست سریع روسیه شوروی آماده سازد. او در این فرمان پیشبینی کرد با توجه به این که بخش عمده نیروهای ارتش سرخ در مناطق مرزی مستقر هستند، سرنیزه زرهی ورماخت با عملیات نفوذ در عمق خواهد توانست آنها را منهدم کند و به مابقی نیروهای دشمن که همچنان قادر به ادامه نبرد هستند اجازه ندهد به داخل خاک شوروی عقب بنشینند.[۶۱] یک ضربه قدرتمند در همان ابتدای عملیات از دخالت مؤثر نیروی هوایی شوروی جلوگیری به عمل میآورد. در یک پیشروی سریع، به موقعیتی میبایست دست یافته میشد که نیروی هوایی شوروی قادر به تهاجم به خاک آلمان نباشد. این موقعیت خط ولگا-آرخانگلسک معرفی شد. سپس، در صورت لزوم، امکان از میان بردن آخرین مناطق صنعتی باقیمانده برای شوروی در کوههای اورال نیز فراهم میگردید. بر این اساس در جریان این عملیاتها نیروی دریایی شوروی در دریای بالتیک به سرعت پایگاههای خود را از دست میداد و قادر به ادامه مبارزه نمیبود.[۶۲] این فرمان به صورت کلی سه وظیفه عمده بر دوش لوفتوافه نهاده بود: ۱- دفاع از آلمان، متحدانش و سرزمینهای تصرف شده ۲- ادامه جنگ علیه انگلستان و کشتیرانی آن ۳- تهاجم به شوروی[۶۳]
اسم زمر "بارباروسا" برای نخستین بار در این فرمان از سوی پیشوا به کار گرفته شد. پیش از این مارکس از اسم رمز "اوتو" و فن لوسبرگ از اسم رمز "فریتس" در نوشتههای خود استفاده میکردند.[۲۶] از این فرمان ۱۱ صفحهای با طبقهبندی "فوق سری"، تنها ۹ رونوشت گرفته شد و مقرر گشت "تنها در دست افسران" حمل گردد.[۶۰]
به نشانه اعتماد به توانایی نظامی خود و اهمیت درگیری ایدئولوژیک با کمونیسم، هیتلر بر خلاف هیچیک از عملیاتهای قبلی، توجه ویژهای صرف جزئیات عملیاتی بارباروسا نمود. از این رو برنامهریزی برای این عملیات بسیار طولانیتر از برنامهریزیهای پیشین، یازده ماه به طول انجامید.[۶۴] از طرفی با وجود دید تحقیرآمیز به ظرفیت رزمی و فرماندهی ارتش سرخ، برنامهریزان آلمانی از برتری عددی طرف مقابل آگاهی داشتند، بدین سبب از تمامی ظرفیت این کشور در این مسیر استفاده کردند.[۱۸] در یک اصلاح بزرگ، ۸ مارس، به دستور هیلتر تمامی نیروهای ذخیره راهبردی عملیات بارباروسا، تحت فرماندهی ارتش دوم در جایگاه ذخیره گروه ارتش مرکز قرار گرفتند که در حقیقت به بخشی از آن بدل شدند. به هر صورت، دست زدن به چنین اقدامی، در آغاز عملیاتی همچون بارباروسا بدون نیروی ذخیره راهبردی، کاری پر ریسک بود. آخرین روز ماه آوریل، هیتلر زمان رسمی آغاز عملیات بارباروسا را ۲۲ ماه ژوئن تعیین نمود.[۶۵] از جمله عواملی که سبب شد آغاز عملیات از ۱۵ مه به ۲۲ ژوئن به تعویق بیفتد عدم اتمام تمهیدات تدارکاتی و زمستان نامعمول پر بارشی بود که باعث طغیان رودخانههای مرکز اروپا شد. از طرفی اگر عملیات زودتر آغاز میشد به راسپوتیتسا، فصل بارندگی برمیخورد که راهها را بلااستفاده مینمود. البته عدهای از تاریخنگاران نیز دلیل اصلی این تأخیر را تهاجم نیروهای آلمانی به بالکان (یوگسلاوی و یونان) دانستهاند.[۶۶]
جزئیات طرح عملیاتی نهایی
فرماندهی عالی نیروی زمینی ۳۱ ژانویه سال ۱۹۴۱ فرمان عملیاتی خود را تحت عنوان «فرمان استقرار شرق[یادداشت ۱۰]» صادر کرد. پس از آن که فرمان شماره ۲۱ پیشوا راهبردهای کلی عملیات را تعیین نمود، فرمان فرماندهی عالی نیروی زمینی به جزئیات آن پرداخته بود. دستورالعمل این فرمان عملیاتی بدون این که مسکو را هدف اصلی گروه ارتش مرکز بداند، شکسته شدن مقاومت در شمال روسیه را لازمه معطوف شدن توجه این نیرو به مسکو دانسته بود. طی ماههای آینده ستادهای عملیاتی نیز فرامین مشروح و ترکیب عملیاتی را آماده کردند.[۵۷] هالدر که میپنداشت استحکامات مرزی شوروی قویتر از برآوردها است، طرح هماهنگی گروههای زرهی و ارتشهای پیادهنظام را داده بود تا قوای توپخانه و پیادهنظام در نفوذ اولیه مؤثر باشند و توان قوای زرهی جهت بهرهگیری بعدی از آنها هنگام بهم ریختگی خط دفاعی دشمن، حفظ شود. درحالیکه گودریان خواهان اجتناب از قرار دادن پیادهنظام در صف پیشین نیروهای زرهی بود؛ چرا که معتقد بود ستون آهسته نیروهای پیاده و تجهیزات اسبکشنده در جادههای مناسب اندک شوروی راه را بر قوای زرهی خواهد بست؛ مسئلهای که در فرانسه نیز موجب تأخیر در حرکت سریع تانکها شده بود.[۶۷]
بر اساس این برنامه پس از پایان نبردهای مرزی، سه گروه ارتش میبایستی در محورهای واگرا به سمت لنینگراد، مسکو و کیف پیش میرفتند.[۲۱] با توجه به برد تهاجمی کوتاه نیروی زمینی و هوایی، طرح نهایی از عملیاتهای بسیار عمیق اجتناب کرده و صرفاً به قرار دادن خط امتداد رودهای دوینا و دنیپر به عنوان مرحله نخست بسنده نموده بود.[۱۳] بدین ترتیب پیش از تحقق این مرحله در میدان نبرد، هیچ طرحی توسط فرماندهی عالی نیروی زمینی از پیش برای پس از آن آماده نشده بود.[۶۸] به هر حال پیشبینی میشد تهاجم نهایی به مسکو پس از همکاری دو گروه ارتش مرکز و شمال در تصرف لنینگراد و کرونشتات و سپس چرخ آنها به سمت جنوب اتفاق بیفتد.[۶۶]
با اشاره به دستیابی به اطلاعاتی مبنی تمرکز گسترده نیروهای شوروی در اوکراین، در زمستان سال ۱۹۴۰، هانس فن گرایفنبرگ، رئیس ستاد عملیاتهای فرماندهی عالی نیروی زمینی خواهان توجه بیشتر به گروه ارتش جنوب برای مقابله با تمرکز شوروی بر مناطق جنوبی شد. در مقابل هالدر خواهان استقرار نیروهای بیشتری در مناطق شمالی با قابلیت تهاجم به مسکو و متعاقباً آن عملیات در اوکراین بود تا نیروهای شوروی در آن منطقه را گرفتار یک جبهه معکوس کند.[۶۹]؛ چرا که نزد او مسکو و مناطق پیرامون آن علاوه بر اهمیت سیاسی و روانی، یکی مراکز عمده صنعتی و ارتباط ریلی به حساب میآمد.[۲۰] به عقیده هالدر حرکت به سمت مسکو منجر به یک نبرد تعیینکننده با بیشتر نیروهای شوروی میشود که شروع به یک جابهجایی سریع از مناطق جنوبی خواهند کرد و پیروزی در چنین نبردی پیشنیاز فروپاشی سیاسی شوروی است.[۷۰]
گروه ارتش شمال
در جناح شمالی، گروه ارتش شمال به فرماندهی فیلدمارشال ریتر فن لیب میبایستی از طریق منطقه بالتیک خود را به لنینگراد میرساند و پایگاه ناوگان دریایی شوروی را تصرف مینمود. مارکس بدین منظور محور دونابورگ-پسکوف-لنینگراد را پیشبینی نموده بود. فن لوسبرگ نیز این مسئله را تأیید و برنامه محاصره نیروهای ارتش سرخ در جانب غربی رود دوینا را ریخته بود. او همچنین از نیروهای آلمانی در نروژ و قوای فنلاندی میخواست با قطع خط ریلی مورمانسک، در محاصره لنینگراد با گروه ارتش شمال همکاری کنند. در نهایت دستور عملیاتی فرماندهی عالی نیروی زمینی نیز تقدم محاصره نیروهای ارتش سرخ در غرب رود دوینا را تأیید کرد و مسیر تمرکز نهایی را محور دونابورگ-اوپوچکا-لنینگراد مشخص نمود. بدین ترتیب چهار هدف گروه ارتش شمال به ترتیب انهدام نیروهای ارتش سرخ در منطقه بالتیک، خنثی سازی ناوگان دریایی شوروی در کرونشتات، تصرف لنینگراد و در نهایت الحاق به نیروهای فنلاندی بود. به منظور رسیدن به لنینگراد در عمق ۸۰۰ کیلومتری، گروه زرهی ۴ تحت امر ارتشبد اریش هوپنر میبایست با شکستن خط دفاع مرزی خود را به گذرگاه رود دوینا در دونابورگ میرساند و از آنجا به سمت اوپوچکا میرفت. سپس بنا بر شرایط دفاعی لنینگراد، راه شمال یا شمال شرقی را پیش میگرفت. ارتش هجدهم به فرماندهی ارتشبد گئورگ فن کوشلر نیز میبایست منطقه بالتیک را پاکسازی و جزایر نزدیک ساحل استونی را تصرف میکرد.[۷۱] این ارتش میبایست اقدامات خود را در جناح راست متمرکز مینمود تا با سلطه بر یکابپیلس و ساونگلیاوا و گذر از از رود دوینا، باقیمانده نیروهای دشمن را در غرب این رود به محاصره درآورد. بنادر لیپایا و ونتسپیلس میبایستی با حداقل میزان نیرو به تصرف درمیآمدند و پس از گذر از رود دوینا، نیروهایی جهت تهاجم به ریگا فراهم میآمدند. به سبب مساحت بزرگ، استونی در ابتدا از این طرح مستثنی گشته بود.[۷۲] ارتش شانزدهم به فرماندهی ارتشبد ارنست بوش وظیفه تأمین مرز با گروه ارتش مرکز را بر عهده داشت.[۷۱] این ارتش میبایست به سمت کاوناس در مواضع دشمن نفوذ میکرد، از رود نیمان میگذشت و در کمترین زمان ممکن بر گذرگاهی بر روی رود دوینا در جنوب دونابورگ مسلط میگشت. ارتشهای هجدهم و شانزدهم علاوه بر این، وظیفه محافظت از جناحین گروه زرهی ۴ را نیز بر عهده داشتند.[۷۲] ارتش یازدهم نیز در ابتدا بخشی از نیروی ذخیره فرماندهی عالی نیروی زمینی پشت سر گروه ارتش شمال بود اما در نهایت با ارسال ارتش دوازدهم به یوگسلاوی و یونان، جای آن را در رومانی در جناح جنوبی گروه ارتش جنوب گرفت. پنج لشکر از یگانهای لشکر یازدهم بعداً مجدداً به گروه ارتش شمال ملحق شدند.[۷۳] سازمان نیروهای این گروه ارتش و فرامین مربوط به یگانهای آن به گونهای تنظیم شده بود که در هر شرایطی سریعترین حرکت آزادانه ممکن را برای لشکرهای زرهی آن تضمین نماید. به همین جهت بر خلاف دیگر گروه ارتشها، گروه زرهی ۴ تحت امر یک ارتش پیادهنظام قرار نگرفته بود. پشتیبانی هوایی از نیروهای گروه ارتش شمال بر عهده ناوگان ۱ هوایی قرار داشت که به منظور اهداف دریایی، فرماندهی هوایی بالتیک جزو آن بود.[۷۲]
بر مبنای برآورد انجام گرفته از توان دشمن و شناخت حاصل شده از استحکامات و اراضی جغرافیایی منطقه، محاسبات فرماندهی عالی نیروی زمینی نیروهای آلمانی در ناحیه تهاجم گروه ارتش شمال را دارای برتری بر نیروهایی از دشمن که در مقابل آن قرار داشتند، میدانست. آلمانیها در منطقه ویژه نظامی بالتیک ۲۹ لشکر پیادهنظام، ۴ لشکر سوارهنظام، ۴ لشکر زرهی و ۷ تیپ زرهی شناسایی کرده بودند که پیشبینی میشد از این مقدار ۱۸ لشکر پیادهنظام، ۱ لشکر زرهی و ۴ تیپ زرهی در برابر گروه ارتش شمال قرار بگیرند. آلمانیها از جزئیات سازمان این نیروها اطلاعی نداشتند. این مسئله نیز که آیا شوروی اصلا از منطقه بالتیک دفاع خواهد کرد یا نه، نیز مشخص نبود. گزارشهای اطلاعاتی خبر از عقب کشیده شدن نیروهای قدرتمندی از دفاع مرزی میدادند. بدین ترتیب درگیر شدن سریع با بیشتر نیروهای دشمن درحالیکه همچنان در طرف غربی رود دوینا هستند، اهمیت مضاعفی مییافت.[۷۴]
گروه ارتش مرکز
گروه ارتش مرکز که دو گروه زرهی ۲ و ۳ را نیز شامل میشد، به فرماندهی فیلدمارشال فدر فن بک بار اصلی تهاجم را عهدهدار بود.[۲۱] مسئله تدارکات یکی از عمده دلایلی بود که باعث شد محور مرکزی به عنوان نقطه تمرکز طرح عملیاتی قرار گیرد؛ چرا که اتصالات ریلی آلمان به پروس شرقی و لهستان در این محدوده شرایط بهتری نسبت به مناطق جنوبیتر از جمله در مجارستان و رومانی داشت.[۱۶] از همین رو و به جهت این که ارتباط مستقیم بین هیتلر و فن بوک به اختلاف نظر جدی در زمینه اولویت تسخیر مسکو نینجامد، فرماندهی عالی نیروی زمینی سرتیپ هانس فن گرایفنبرگ، رئیس ستاد عملیاتهای خود را به عنوان رئیس ستاد کل این گروه ارتش منصوب ساخت.[۷۵]
این گروه ارتش با هدف اولیه انهدام نیروهای دشمن در بلاروس[۷۶]، میبایستی به سرعت در جناحین منطقه محدب بیاویستوک پیشروی میکرد و دو گروه زرهی آن در شرق مینسک به یکدیگر ملحق میشدند تا نخستین حلقه محاصره عمده را به وجود آورند.[۲۱] دو ارتش چهارم به فرماندهی فیلدمارشال گونتر فن کلوگه و نهم به فرماندهی ارتشبد آدولف اشتراوس مربوط به این گروه ارتش، نیز وظیفه داشتند به ترتیب در جناحین جنوبی و شمالی در نزدیکترین فاصله ممکن، دو گروه زرهی را دنبال کنند و ضمن ایجاد محاصره کوچکتر دیگری حول منطقه محدب بیاویستوک در غرب مینسک[۷۷]، پس از تکمیل محاصره، مناطق تحت محاصره را پاکسازی نمایند. دو گروه زرهی که ارتشبد هاینتس گودریان و ارتشبد هرمان هوت فرماندهی آنها را بر عهده داشتند، پس از حصول هدف اولیه، میبایستی به سرعت به ترتیب با گذر از رود دنیپر به سمت ویتبسک و در شمال رود دوینا به سمت اسمولنسک پیش میرفتند تا از ایجاد دفاعی منسجم با استفاده از این دو رود توسط ارتش سرخ جلوگیری به عمل آورند.[۷۸] با این پیشروی با طی مسافتی ۵۱۵ کیلومتری، نیمی از راه مسکو پشت سر گذاشته میشد.[۷۷] ارتش چهارم همچنین مسئولیت حفاظت از بخش میانی منطقه محدب بیاویستوک جهت جلوگیری از نفوذ دشمن به سمت غرب، را بر عهده داشت. لشکر یکم سوارهنظام از این ارتش به عنوان تنها لشکر از نوع خود در ورماخت، نیز مسئولیت پیشروی در حاشیه منطقه مردابی پریپیات و دفاع از جناح جنوبی گروه ارتش مرکز در مقابل حملات ارتش سرخ را داشت.[۷۹] این لشکر نهایتاً با دستور روز هشتم ماه مارس سال ۱۹۴۱ هیتلر با یک سپاه پیادهنظام در این موقعیت و مأموریت جایگزین شد. پس از یک توقف عملیاتی سه هفتهای، دو گروه زرهی مجدداً در جناحین از هم فاصله گرفته و این بار در اسمولنسک به هم ملحق میشدند تا دومین حلقه محاصره عمده را ایجاد کنند. پیروزی برای این گروهی انهدام نیروهای دشمن در مناطق غربی رودهای دوینا و دنیپر تعریف شده بود. پس از حصول این مقصود، رهبران راهبردی و عملیاتی پیشبینی میکردند گروه ارتش مرکز به سمت لنینگراد در شمال بچرخد. بر خلاف دو گروه ارتش دیگر که رفتهرفته به مقدار زیادی به پهنای خط مقدم آنها افزوده میشد، پیشبینی میگردید پهنای خط مقدم گروه ارتش مرکز از لهستان تا مسکو ثابت باقی بماند.[۸۰]
گروه ارتش جنوب
در جناح جنوبی، گروه ارتش جنوب به فرماندهی فیلد مارشال گرت فن روندشتت با ۴۱ لشکر و پشتیبانی هوایی ناوگان چهارم هوایی لوفتوافه در خط مرزی به طول هشتصد کیلومتر از وووداوا در لهستان در شمال تا دلتای رود دانوب در رومانی در جنوب، طبق برنامه میبایستی بر منطقه راهبردی اوکراین با منابع حیاتی فراوان، مسلط میشد. این نیروها در آرایشی فشرده و با تراکم ۵ کیلومتر برای هر لشکر در کنار هم در طول مرز قرار گرفته بودند. در طرح اولیه، قوای این نیرو میبایستی در یک حرکت گازانبری با پیشروی از شمال و جنوب با شکستن دفاع مرزی شوروی و نفوذ پر شتاب ۶۵۰ کیلومتری در عمق اراضی آن، خود را به رود دنیپر میرساندند و عمده نیروهای ارتش سرخ در اوکراین را در غرب این رود به محاصره درمیآوردند. در جناح قدرتمندتر شمالی ارتشهای ششم و هفدهم با جلوداری گروه زرهی ۱ قرار داشتند. درحالیکه ارتش هفدهم در جناح شمالی منطقه لووف به عملیات میپرداخت، ارتش ششم به فرماندهی فیلد مارشال والتر فن رایشناو میبایست با شکستن خط دفاعی مرزی، راه را برای گروه زرهی ۱ به فرماندهی ارتشبد اوالد فن کلایست باز میکرد و پس از دستیابی به هدف اولیه لوتسک، به سمت کیف، پایتخت اوکراین شوروی پیش میرفت. سپاه ۱۷ این ارتش میباست برای امنیتبخشی به جناح چپ، رو به کوول یورش میبرد. در جناح دیگر سپاه ۲۹ موظف به رخنه در استحکامات دشمن در طول رود بوگ جهت مهیا کردن مسیر برای سپاه ۳ زرهی از گروه زرهی ۱ برای پیشروی به سمت لوتسک بود.[۸۱]
جناح جنوبی گروه ارتش جنوب شامل ارتش یازدهم در رومانی قرار داشت.[۸۲] در ابتدا ارتش دوازدهم در این موضع قرار گرفته بود اما با بهکارگیری این ارتش در تهاجم به یوگسلاوی، ارتش یازدهم جای آن را گرفت.[۸۳] این نیرو طبق برنامه اولیه موظف شده بود به منطقه نظامی اودسا شوروی حمله ببرد اما در نهایت به تصمیم لحظات پایانی هیتلر با حفظ همان موضع تنها مسئولیت دفاع در مقابل ضد حمله احتمالی شوروی به جانب رومانی و مخصوصاً میدانهای نفتی این کشور را یافت. سپاه ۱۴ موتوریزه نیز در منطقه لوبلین در جایگاه ذخیره این گروه ارتش مستقر شده بود.[۸۱]
فاصله موجود بین دو جناح شمالی و جنوبی گروه ارتش جنوب در کوههای کارپات مجارستان نیز توسط نیروهای مجارستانی پوشش میافت.[۸۴] این شکاف ۳۲۰ کیلومتری از لهستان تا رومانی بین دو قسمت گروه ارتش جنوب مشکلات عدیده از منظر امنیتی، تدارکاتی و فرماندهی برای آلمانیها ایجاد کرده بود. فن روندشتت خواهان تشکیل نیروی مشترک آلمانی-مجاری در قالب ارتش هفدهم بود اما هیتلر با بیاعتمادی نسبت به مجارستانیها، هر گونه اتصال رسمی بین دو نیرو را منع کرد.[۸۵] با این حال، ارتشهای سوم و چهارم رومانی به همراه بیش از ۵۰۰ هواگرد نیز بخشی از گروه ارتش جنوب به حساب میآمدند. با این وجود با تشکیک برنامهریزان آلمانی در تواناییها و انگیزههای نیروهای رومانیایی و مجارستانی، تکیه تام فرماندهی عالی نیروی زمینی در جنوب تنها بر نیروهای آلمانی بود.[۸۴]
عدم مشارکت ارتش یازدهم در تهاجم، جناح شمالی گروه ارتش جنوب را وادار به یک حمله رو در رو صرفاً از یک طرف ساخته بود که منجر به نفوذهای موردی و محاصرههای نسبتاً کوچک میشد. بدین ترتیب، این بخش از نیروها میبایست خود را در عرض سه تا چهار هفته به رود دنیپر میرساندند و سپس با چرخش به سمت جنوب، نیروهای ارتش سرخ را بین خود و دریای سیاه به محاصره درمیآوردند. هدف نهایی این نیروها میدانهای نفتی قفقاز بود.[۸۶]
نیروی هوایی
لوفتوافه طرح برنامه عملیاتی خود را ۲۰ فوریه به پایان رساند. کلیات و اصول عملیاتی این نیرو از جمله نقطه اصلی تمرکز همانند نیروی زمینی تنظیم گشته بود. در این برنامه که توسط سرگرد رودولف لوتفِد-هاردِگ و سه افسر زیردست او تنظیم شده بود، مطابق دکترین اصلی رزمی نیروی هوایی آلمان، در این عملیات برتری هوایی اولویت نخست قرار داده شده بود. لوفتوافه در ابتدا به دنبال نابودی نیروی هوایی شوروی (بهخصوص تجهیزات مدرن آن) و عملیاتهای پشتیبانی زمینی دشمن بود. به هر حال، با توجه به محدودیت برد و بارگیری، لوفتوافه نمیتوانست به شکل مؤثری به صنایع هوایی شوروی حمله کند. پس از حصول برتری هوایی، لوفتوافه قصد داشت توجه عملیاتی خود را به پشتیبانی هوایی نزدیک از نیروی زمینی تغییر دهد.[۱۶]
نیروی دریایی
نقش نیروی دریایی در ابتدا به فراهم ساختن ظرفیت ترابری برای اهداف تدارکاتی گروه ارتش شمال و همچنین پشتیبانی از تهاجم این گروه ارتش به جزایر دریای بالتیک از طریق تأمین قایقهای اژدر افکن و کشتیهای ترابری محدود شده بود. از نیروی دریایی خواسته شده بود دو توپخانه ساحلی دیگر نیز جهت حمایت از عملیات تأمین نماید.[۷۲]
پیشبینیهای عملیاتی
هیتلر به استناد شرایط آشفته ارتش سرخ شوروی، گمان میبرد ورماخت خواهد توانست تا پایان تابستان سال ۱۹۴۱ دشمن را به زانو درآورد.[۶۱] او و سران ورماخت جنگ با شوروی را سریع[۶] و حتی در قیاس با فرانسه، آسانتر میپنداشتند[۸۷]. آلمانیها تصور میکردند آنها که امپراتوری بسیار قویتر تزاری را در جنگ جهانی اول شکست داده بودند، این کار را با شوروی راحتتر خواهند کرد.[۸۸] در شبیهسازیهای عملیاتی اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۴۰ به میزبانی پائولوس، فن براوخیچ به حاضران گفت که این عملیات یک «مبارزه سنگین مرزی» به طول چهار هفته خواهد بود و پس از آن در مقابل «مقاومتی ضعیف» مابقی شوروی به اشغال درخواهد آمد.[۴۳] در دیدی واقعبینانهتر، احتمال پدیداری مشکل تدارکاتی و موضوع گستردگی اراضی عملیاتی نیز در نظر گرفته شده بود و بدین منظور هالدر از تمامی نیروها خواست در همکاری با یکدیگر اقدام به حل این مسائل کنند.[۱۸]
جستارهای وابسته
- ترکیب یگانهای نیروهای محور در عملیات بارباروسا
- دلایل شکست آلمان در عملیات بارباروسا
- طرح جامع برای شرق
یادداشتها
- ↑ این برآورد همچنین به براوخیچ نسبت داده شدهاست و دلیل آن محدودیتهای تدارکاتی عنوان میشود.[۶]
- ↑ برآورد نیاز به ۱۰۰ لشکر و طول مدت ۴ تا ۶ هفتهای تمرکز آنها آنها، در منبع دیگری به هالدر نسبت داده شدهاست.[۷]
- ↑ پس از دریافت دستور از پیشوا
- ↑ Operationsentwurf Ost
- ↑ Beurteilung der Lage Rot
- ↑ Aufbau Ost
- ↑ Operationsstudie Ost
- ↑ این تاریخ ۱۹ سپتامبر نیز ذکر شدهاست.[۳۵]
- ↑ Aufmarsch Ost
- ↑ Aufmarschanweisung Ost
پانویس
- ↑ Stahel 2009, p. 33–34.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ Kirchubel 2013, p. 40.
- ↑ Klink 1998, p. 240–241.
- ↑ Stahel 2009, p. 34.
- ↑ Klink 1998, p. 244.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ Kirchubel 2013, p. 37.
- ↑ Luther 2019, p. 15.
- ↑ Luther 2019, p. 8–9.
- ↑ Stahel 2009, p. 35.
- ↑ US Army 1955, p. 4.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ Luther 2019, p. 9.
- ↑ Luther 2019, p. 8.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ Kirchubel 2013, p. 38.
- ↑ Stahel 2009, p. 35 & 46.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Kamenir 2009, p. 5.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ Kirchubel 2013, p. 46.
- ↑ Stahel 2009, p. 46–47.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ Kamenir 2009, p. 6.
- ↑ Kamenir 2009, p. 6–7.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ ۲۰٫۴ Luther 2019, p. 16.
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ Glantz 2001, p. 15.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ Kirchubel 2013, p. 41.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ US Army 1955, p. 11.
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ ۲۴٫۳ Cecil 1975, p. 116.
- ↑ Luther 2019, p. 16–17.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Stahel 2009, p. 40.
- ↑ US Army 1955, p. 8–10.
- ↑ Stahel 2009, p. 41.
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ US Army 1955, p. 12.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ Stahel 2009, p. 42.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ US Army 1955, p. 8.
- ↑ Stahel 2009, p. 43–44.
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ Stahel 2009, p. 37.
- ↑ Ellis 2015, p. 27.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ ۳۵٫۲ ۳۵٫۳ ۳۵٫۴ US Army 1955, p. 13.
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ Stahel 2009, p. 47.
- ↑ Stahel 2009, p. 48–50.
- ↑ Stahel 2009, p. 50–51.
- ↑ Stahel 2009, p. 47–48.
- ↑ Stahel 2009, p. 49.
- ↑ Stahel 2009, p. 50.
- ↑ Luther 2019, p. 17.
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Kirchubel 2013, p. 42.
- ↑ US Army 1955, p. 14–15.
- ↑ US Army 1955, p. 15.
- ↑ US Army 1955, p. 15–16.
- ↑ US Army 1955, p. 16.
- ↑ US Army 1955, p. 16–17.
- ↑ ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ US Army 1955, p. 19.
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ Kirchubel 2013, p. 42, 44, 48.
- ↑ Luther 2019, p. 18.
- ↑ ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ US Army 1955, p. 20.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 44.
- ↑ US Army 1955, p. 18.
- ↑ Luther 2019, p. 15 & 18-19.
- ↑ Luther 2019, p. 19-20.
- ↑ ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ ۵۷٫۲ ۵۷٫۳ Kirchubel 2013, p. 45.
- ↑ Glantz 2001, p. 22.
- ↑ Fritz 2011, p. 84.
- ↑ ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ ۶۰٫۲ Luther 2019, p. 20.
- ↑ ۶۱٫۰ ۶۱٫۱ Tucker-jones 2017, p. 5.
- ↑ Ellman 2019, p. 72.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 75.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 37–38.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 50 & 46.
- ↑ ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ Kirchubel 2013, p. 47.
- ↑ Fugate 1984, p. 98–99.
- ↑ Glantz 2010, p. 41.
- ↑ Stahel 2009, p. 36.
- ↑ Stahel 2009, p. 37–38.
- ↑ ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ Kirchubel 2013, p. 48.
- ↑ ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ ۷۲٫۲ ۷۲٫۳ Klink 1998, p. 538.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 49.
- ↑ Klink 1998, p. 537.
- ↑ Klink 1998, p. 525.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 50.
- ↑ ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ Mitcham 2008, p. 465.
- ↑ Fugate 1984, p. 98.
- ↑ Klink 1998, p. 526.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 49–50.
- ↑ ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ Kamenir 2009, p. 3–4.
- ↑ Kamenir 2009, p. 3.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 52.
- ↑ ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ Kamenir 2009, p. 4.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 51.
- ↑ Kirchubel 2013, p. 52 & 50.
- ↑ Luther 2019, p. 6.
- ↑ Fritz 2011, p. 81.
منابع
- Cecil, Robert (1975). Hitler's Decision To Invade Russia 1941. David Mckay Company. ISBN 0-679-50715-9.
- Glantz, David (2001). Barbarossa: Hitler's Invasion of Russia 1941. Tempus Publishing Inc. ISBN 978-0-7524-1979-4.
- Kirchubel, Robert (2013). Operation Barbarossa: The German Invasion of Soviet Russia. Osprey Publishing. ISBN 978-1-78200-408-0.
- Luther, Craig (2019). The First Day on the Eastern Front: Germany Invades the Soviet Union, June 22, 1941. Stackpole Books. ISBN 978-0-8117-6765-1.
- Mitcham, Samuel (2008). The Rise Of The Wehrmacht: The German Armed Forces And The World War II Volume 1. Greenwood Publishing Group. ISBN 978-0-275-99659-8.
- Stahel, David (2009). Operation Barbarossa and Germany’s Defeat in the East. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-76847-4.
- Tucker-jones, Anthony (2017). Slaughter on the Eastern Front: Hitler and Stalin's War 1941-1945. The history press. ISBN 978-0-7509-6770-9.
- Fugate, Bryan (1984). Operation Barbarossa: Strategy and Tactics on the Eastern Front, 1941. Presidio Press. ISBN 0-89141-197-6.
- Klink, Ernst (1998). Germany and the Second World War: The Attack on the Soviet Union. Oxford University Press. ISBN 0-19-822886-4.
- Fritz, Stephen G. (2011). Ostkrieg: Hitler’s War of Extermination in the East. The University Press Of Kentucky. ISBN 978-0-8131-3417-8.
- Kamenir, Victor J. (2009). The Bloody Triangle: The Defeat of Soviet Armor in the Ukraine, June 1941. Zenith Press. ISBN 978-0-7603-3434-8.