علی دواچی: تفاوت میان نسخهها
نگاره به راست |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
حاج علی دوافروش در تبریز به دنیا آمد. وی صاحب داروخانه ناصری تبریز بود و در کار واردات دارو از خارج کشور فعالیت داشت. با شروع خیزش مردمی مشروطه از پیشروان و رهبران نهضت بود، او را [[ژرژ دانتون|دانتون]] [[انقلاب مشروطیت]] لقب دادهاند. |
حاج علی دوافروش در تبریز به دنیا آمد. وی صاحب داروخانه ناصری تبریز بود و در کار واردات دارو از خارج کشور فعالیت داشت. با شروع خیزش مردمی مشروطه از پیشروان و رهبران نهضت بود، او را [[ژرژ دانتون|دانتون]] [[انقلاب مشروطیت]] لقب دادهاند. |
||
وی از همرزمان [[ستارخان]] بود و در یکی از حملات صمدخان به تبریز گلولهای به مچ دست وی اصابت نمود که سه ماه مداوای آن ادامه داشت. در جریان |
وی از همرزمان [[ستارخان]] بود و در یکی از حملات صمدخان به تبریز گلولهای به مچ دست وی اصابت نمود که سه ماه مداوای آن ادامه داشت. در جریان به توپ بستن مجلس در۱۳۲۶ قمری وی به همراه [[میرزا حسین واعظ]] و [[حسن شریفزاده|سید حسن شریفزاده]] در [[کنسولگری فرانسه در تبریز]] متحصن شدند.<ref>{{پک|کسروی|۱۳۵۷|ک=تاریخ مشروطه ایران|ص=۶۷۸ و ۳۹۱}}</ref> |
||
پس از پیروزی مشروطه حاجعلی همت خود را به نشر فرهنگ و معارف بکار بست و در مدرسه سعادت که قریب ۵۰۰ شاگرد داشت فعالیت میکرد. مدتی نیز رئیس اداره نظمیه تبریز بود. |
پس از پیروزی مشروطه حاجعلی همت خود را به نشر فرهنگ و معارف بکار بست و در مدرسه سعادت که قریب ۵۰۰ شاگرد داشت فعالیت میکرد. مدتی نیز رئیس اداره نظمیه تبریز بود. |
نسخهٔ ۳۰ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۰:۱۴
حاج علی دوافروش علی دواچی | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۵۰ خورشیدی تبریز |
درگذشت | ۱۲۹۰ خورشیدی تبریز |
علت مرگ | به دار آویخته شد |
محل زندگی | تبریز |
دیگر نامها | دواچی |
پیشه | دوافروشی |
شناختهشده برای | یکی از شهدای جنبش مشروطیت ایران |
کارهای برجسته | از اعضاء انجمن تبریز و از بنیانگزاران مرکز غیبی |
جنبش | مشروطه |
اتهام(های) جزایی | دفاع از مشروطه و ایران |
مجازات(های) جزایی | اعدام |
حاج علی دوافروش یا دواچی (۱۲۵۰–۱۲۹۰ شمسی) از اعضاء انجمن تبریز و از بنیانگزاران مرکز غیبی و شخص دوم بعد از علی مسیو بود. پیشه اش دوافروشی بود و در علم شیمی تبحر داشت. وی از پیشگامان جنبش مشروطه بود و هیئت مدیره مرکز غیبی را اداره میکرد.
زندگی
حاج علی دوافروش در تبریز به دنیا آمد. وی صاحب داروخانه ناصری تبریز بود و در کار واردات دارو از خارج کشور فعالیت داشت. با شروع خیزش مردمی مشروطه از پیشروان و رهبران نهضت بود، او را دانتون انقلاب مشروطیت لقب دادهاند.
وی از همرزمان ستارخان بود و در یکی از حملات صمدخان به تبریز گلولهای به مچ دست وی اصابت نمود که سه ماه مداوای آن ادامه داشت. در جریان به توپ بستن مجلس در۱۳۲۶ قمری وی به همراه میرزا حسین واعظ و سید حسن شریفزاده در کنسولگری فرانسه در تبریز متحصن شدند.[۱]
پس از پیروزی مشروطه حاجعلی همت خود را به نشر فرهنگ و معارف بکار بست و در مدرسه سعادت که قریب ۵۰۰ شاگرد داشت فعالیت میکرد. مدتی نیز رئیس اداره نظمیه تبریز بود.
وی و ثقه الاسلام تبریزی از افراد مدیر و مدبر در دوره مشروطه بودند. کسروی از حاجی علی دوافروش بعنوان مغز متفکر انقلاب مشروطه یاد میکند.
در تمامی یادوارهها از حاج علی دوافروش بهعنوان انسانی میهنپرست، نیک نفس و با عزم و اراده بالا نام بردهاند. وی که تیرانداز و جنگجوی ماهری بود، خود مستقیماً در صحنههای نبرد علیه دشمنان مشروطه حضور داشت و مبارزه کرد.[۲]
مرگ
سه ماه قبل از کشتار روسها در تبریز (در محرم ۱۳۳۰) وی از کار کناره گیری کرده و خانه نشین بود و در حوادث آن چند روز مداخله نداشت ولی افراد صمدخان او را دستگیر کرده و زندانی نمودند و سپس وی به همراه میرزا احمد سهیلی در باغشمال تبریز به دار آویخته شدند و خانه او را نیز منفجر کردند.[۳]
در خصوص واقعه اعدام حاج علی و همراهانش کسروی مینویسد:
در سال ۱۲۸۸ که پس از آمدن روسیان به تبریز سردار و سالار و به شهبندری عثمانی پناهیدند او و شادروان علی موسیو نیز با ایشان بودند تا با ایشان بیرون آمدند؛ ولی در جنگ با روس گویا دست نداشتند و این بود که از شهر نگریخت و چون با فرمانده قزاقان ایرانی که دستهای در تبریز بودند دوستی داشت به میانجیگری او به کنسولخانه روس راه یافته و از میلر زینهار برای خویش گرفت ولی چون صمدخان به شهر درآمد کسانش او را نیز گرفتند و با زدن و آزار بسیار به زندان بردند و سپس از آنجا به باغ شمال فرستادند، روسیان نیز که بر چنان کسان غیرتمندی هرگز نمیبخشودند او را زنده نگذاردند و در همان روزها به خانه اش هم ریختند و تاراج کردند و سپس نیز با دینامیت آن را ویرانه گردانیدند.[۴]
نقل قول دیگران
تقیزاده در مورد وی گفته است:
حاجعلی مرحوم هیچ گناهی جز وطنپرستی و مشروطه طلبی نداشت. کسی که از محبس صمدخان فرار کرده بود بمن گفت که حاج علی در محبس در حالی که به زنجیر گردنش اشاره میکرد به او گفته: فلانکس این زنجیر، فُکل وطنپرستان و آزادی طلبان است.[۵]
احمد کسروی در بارهٔ وی گفته است:
تبریز با تهران یکی نمیبود، دراینجا چند هزار مجاهد ورزیده، سروسامان یافته و آماده میبودند و خواهیم دید که چه مردانِ دلیر و کاردانی از ایشان برخاست، از آن سوی سران آزادی کسانی همچون علی مسیو و حاج علی دوافروش و مانند اینان میبودند که پروای جان و دارائی را کنار گذارده از هیچ فداکاری بازنمیایستادند.[۶]
ادوارد براون در مورد وی گفته است:
در دوره مشروطه ثانی اغلب اوقات خود را به نشر معارف صرف میکرد و با کمال فعالیت کوشید مدرسه سعادت که قریب به پانصد نفر شاگرد داشت و بهترین و عالیترین و کاملترین و منظمترین کل مدارس تبریز بود، به فعالیت او پایدار بود. شاگران این مدرسه اغلب جوانان لایق و وطنپرست قابل و محرر مقالات و عالم ببار آمدند.[۷]
پانویس
- ↑ کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ۶۷۸ و ۳۹۱.
- ↑ «حاج علی دواچی».
- ↑ براون، نامههائی از تبریز، ۱۷۶.
- ↑ کسروی، تاریخ مشروطه ایران – ص ۳۳۵
- ↑ براون، نامههائی از تبریز، ۲۲۵.
- ↑ کسروی، تاریخ مشروطه ایران – ص ۷۸ و ۱۶۷
- ↑ براون، نامههایی از تبریز ص ۲۲۴
منابع
- کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران انتشارات امیرکبیر جلد دوم
- براون، ادوارد. نامههایی از تبریز ترجمه حسن جوادی. چاپ دوم ۱۳۶۱ شرکت سهامی انتشار تهران
- «مشاهیر آذربایجان شرقی». سازمان میراث فرهنگی استان. دریافتشده در ۳۰ مارس ۲۰۱۳.