بهرام گور: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
ایجاد صفحه خالی |
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) ←وجه تسمیه و تصویر بهرام در منابع: ابرابزار، اصلاح ارقام |
||
(۵۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{Infobox monarch |
|||
|name=بهرام گور |
|||
|title=بهرام گور |
|||
|image=Plate with a hunting scene from the tale of Bahram Gur and Azadeh MET DT1634.jpg |
|||
|image_size=300px |
|||
|caption=بشقابی از قرن ۵ میلادی که در آن بهرام پنجم و [[آزاده (شاهنامه)|آزاده]] مشغول شکار هستند. |
|||
|succession=[[فهرست شاهنشاهان ساسانی|شاهنشاه]] [[شاهنشاهی ساسانی]] |
|||
|reign=۴۲۰–۴۳۸ |
|||
|predecessor=[[خسرو زورستان]] |
|||
|successor=[[یزدگرد دوم]] |
|||
|queen=[[سپینود]] |
|||
|issue=[[یزدگرد دوم]] |
|||
|royal house=[[خاندان ساسان]] |
|||
|father=[[یزدگرد یکم]] |
|||
|mother=[[شوشاندخت]] |
|||
|birth_date=۴۰۰ |
|||
|birth_place= |
|||
|death_date=۴۳۸ (سن ۳۸) |
|||
|death_place=[[سرزمین ماد]] |
|||
|religion=[[مزدیسنا]] |
|||
}} |
|||
'''بهرام گور''' یا '''وهرام پنجم''' یا '''بهرام گور''' از [[۴۲۱ (میلادی)|۴۲۱]] تا سال [[۴۳۸ (میلادی)|۴۳۸ میلادی]] پادشاه [[ساسانیان|ساسانی]] بود. وی به جای پدر، [[یزدگرد یکم]]، بر تخت نشست. بهرام گور از جمله شناختهشدهترین پادشاهان ساسانیان است که داستانهای بسیاری را در [[ادبیات فارسی]] به او نسبت داده و شعرهای فراوانی را راجع به او سرودهاند. بهرام پسر [[یزدگرد یکم]] بود که او را در ابتدا به [[لخمیان]] که دستنشاندهٔ [[شاهنشاهی ساسانی]] بود سپردند تا تربیت شود. پس از مرگ پدر، سپاهی از [[منذر بن نعمان]] گرفت، به [[تیسفون]] آمد و تاج و تختش را پس گرفت. بهرام [[هپتالیان]] را شکست داد، به [[هندوستان]] حمله کرد، و با [[امپراتوری بیزانس]] جنگید. او به شکار [[گورخر ایرانی|گورخر]] علاقه بسیاری داشت و در تاریخهای سنتی آمدهاست که نهایت یک روز در حین شکار گور در باتلاقی فرورفت از دنیا رفت. |
|||
بعد از مرگ یزدگرد، بهرام با حل اختلافاتی که با بزرگان داشت و هم جنین شکست دادن خسرو، مدعی حکومت ساسانی، به سلطنت رسید. در اولین سال حکومتش با [[امپراتوری بیزانس]] وارد جنگ شد که این جنگ که زمینهٔ دینی داشت و به دلیل اختلافات [[مسیحیان]] و [[زرتشتیان]] به آغاز شد. در این جنگ ابتدا رومیان به پیروزیهایی رسیدند ولی با رسیدن سپاه [[منذر بن نعمان|منذر]] به یاری ساسانیان، این نبرد ادامه یافت تا جایی که طرفین نبرد را بیحاصل دیدند و معاهدهای مبنی بر صلح دینی منعقد کردند ولی طی نقض قراداد اختلافات آنها شدت گرفت تا با پیشنهاد بهرام صلح دیگری صورت گرفت. پس از بستهشدن قرارداد صلح میان اهالی دیلم که بر سر این مسئله بر ضد بهرام شوریدند اما بهرام آنها را سرکوب کرد. در دوران بهرام حملات [[هپتالیان]] از شرق شدت گرفت و او برادرش نرسه را موقتاً بر تخت نشاند و به مبارزه با هپتالها پرداخت و بهرام در این نبرد پیروزیهایی بهدستآورد. [[ارمنستان بزرگ|ارمنستان]] از جمله مسائل دیگری که همواره مورد توجه ساسانیان و هم چنین بهرام بودهاست که مورد کشمکشهای ایرانیان و رومیان بودهاست. در دورانی که بهرام درگیر جنگ با اقوام شرقی بود، [[اشکانیان ارمنستان|خاندان اشکانی]] این فرصت را مغتنم شمردند و بر ارمنستان چیره شدند ولی بعد از مدتی در اثر درگیری با [[ناخارار]]ها تضعیف شده بودند، ارمنستان بار دیگر جزو ایالات ایران گشت. در دورهٔ بهرام در اثر رفتار خشونتآمیزی که با مسیحیان داشت به مهاجرت اجباری آنها منجر شد اما رفتار او با یهودیان کاملاً مسالمت آمیز بود و عدهای آن را یهودی بودن مادر بهرام میپندارند. بهرام یک پادشاه افسانهای است که در [[ادبیات فارسی|ادبیات]] داستانهای زیادی به خود اختصاص دادهاست و مرگ بهرام نیز در ادبیات با افسانه پیوند خوردهاست به طوری که در پی شکار گوری به باتلاق فرورفته است. |
|||
== ریشه نام == |
|||
بهرام از کلمهٔ [[ایرانی باستان]] «Vṛθragna» و اوستایی «Vərəθraγna» به معنی «خدای پیروزی» گرفته شدهاست و معادل آن در زبان پارسی میانهٔ «Warahrān» و «Wahrām» (که بیشتر «wlhlʾn» تلفظ میشود)، در و [[زبان پارتی]] «*Warθagn» است که به صورت قرضی در [[زبان ارمنی]] «Vahagn» و به صورت «Wa(r)hrām» (که «wryhrm» تلفظ میشود) به صورت قرضی در زبان ارمنی «Vrām» تلفظ میشود.<ref>{{پک|EIr|۱۹۸۹|ک=ENCYCLOPÆDIA IRANICA|ف=BAHRĀM}}</ref> |
|||
نام بهرام در اوستایی «وِرِثرَغنه» و در [[فارسی میانه]] «وَرَهران» و «وَهرام» بوده و معنی آن «آمادهٔ نبرد» و «پیروزمند» است. بهرام نه تنها در منابع اسلامی متقدم، بلکه در بعضی از متنهای پهلوی مانند زَندِ وَهمَن یَسن و [[شهرستانهای ایران]] نیز به لقب «گور» مشهور گشتهاست؛ و حتی در یک [[شعر فارسی]] مجعول منسوب به خود بهران نیز این لقب آمدهاست. بر اساس برخی روایتها، شهرت وی به «گور» به سبب علاقه یا چیرهدستی او در شکار گورخر بودهاست. از وی در ادبیات فارسی با لقبهای دیگری چون «گورخان» و «صحرانشین» نیز یاد شدهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۳|ک=بهرام گور|ف=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی}}</ref><ref>{{پک|ویسهوفر|۱۳۸۲|ک=ایران باستان|ص=۱۹۳–۱۹۴}}</ref> |
|||
== وضعیت سیاسی و اجتماعی پیش از بهرام پنجم == |
|||
پس از بسته شدن قرارداد نصیبین و پس از مرگ هرمز، اشراف ایرانی فرزند ارشد [[هرمز دوم]] را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومیها پناهنده شد). و اینچنین تخت پادشاهی برای [[شاپور دوم]] رزرو شد.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۹۲|ک=امپراتوری ساسانی|ص=۱۹}}</ref> شاپور دوم فرزند هنوز زاده نشدهٔ یکی از زنهای هرمز دوم بود که «در رحم» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۹۲|ک=امپراتوری ساسانی|ص=۱۹}}</ref> وی در بدو رسیدن به قدرت اعرابی که طی دوران پدرش به ایران حمله برده بودند و در منطقه قدرت یافته بودند، شکست داد<ref>{{پک|Daryaee|2009|ک=SHAPUR II}}</ref> و توانست در طی جنگهای رومیان را شکست دهد و دوباره قدرت را به شاهنشاهی ساسانی بازگرداند. در سده چهارم، میتوان گفت که مسیحیت تبدیل به تهدیدی جدی برای کیش زرتشتی شده بود و پذیرش آن توسط ارمنیها باعث شده بود تا پیوند آنان با رسوم باستانیشان فراموش شود. ارمنستان و گرجستان با پذیرش مسیحیت، به امپراتوری روم شرقی نزدیکتر شده بودند. امپراتورهای روم، خودشان را رهبران تمامی مسیحیان دنیا میشمردند و به این ترتیب، مسیحیان شاهنشاهی ساسانی مورد ظن بودند. شاهان قدرتمند ساسانی همچون [[شاپور دوم]] به گسترش مسیحیت واکنش نشان داده و مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. شاپور دوم که شاهی قدرتمند بود، امنیت را در داخل شاهنشاهی و در مرزهای آن برقرار کرده بود و در کنترل قبایل بیابانگرد هم موفق بود.<ref>{{پک|Daryaee|۲۰۰۹|ک=Sasanian Persia|ص=۲۱}}</ref> در طی دوران پادشاهی او، جمعآوری [[اوستا]]، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، مرتدها و از دین برگشتهها مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحیسازی امپراتور روم توسط [[کنستانتین بزرگ]]. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودیها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی میکردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند. در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قویتر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت.<ref>{{پک|Daryaee|2009|ک=SHAPUR II}}</ref> |
|||
پس از اینکه شاپور دوم در سال ۳۷۹ از دنیا رفت، او یک امپراتوری قدرتمند را برای نابرادری خود [[اردشیر دوم (ساسانی)|اردشیر دوم]] (۳۷۹–۳۸۳ پسر هرمز دوم) و همینطور پسر خود [[شاپور سوم]] (۳۸۳–۳۸۸) برجا گذاشت، که هیچکدام از آنها استعداد نیای خود را نشان ندادند. اردشیر دوم که به عنوان نابرادری پادشاه رشد کرده بود، نتوانست جانشین خوبی برای برادر خود شود و شاپور سوم که یک شخصیت اندوهگین بود تا بتواند به چیزی برسد. [[بهرام چهارم]] (۳۸۸–۳۹۹) هرچند که مثل پدرش ناتوان نبود، نتوانست افتخار بزرگی برای شاهنشاهی کسب کند. در طی این دوره، ارمنستان طی یک موافقتنامهای بین ایران و روم تقسیم شد. ساسانیها حکمرانی خود بر ارمنستان بزرگ را بازیافتند و امپراتوری بیزانس یک بخش کوچک از [[ارمنستان غربی]] را در دست داشت.<ref>{{پک|پیرنیا|۱۳۶۲|ک=تاریخ باستانی ایران|ص= ۳۰۷}}</ref><ref>{{پک|کریستنسن|۱۳۸۹|ک=ایران در زمان ساسانیان|ص= ۲۷۸}}</ref><ref>{{پک|Daryaee|۲۰۰۹|ک=Sasanian Persia|ص=۲۲}}</ref> |
|||
=== یزگرد یکم === |
|||
[[پرونده:Yazdgard i back.jpg|بندانگشتی|سکه [[یزدگرد یکم]]، از نمای پشت، در آن تصویر یزدگرد یکم و بهرام پنجم (بهرام گور) حک شدهاست.]] |
|||
{{اصلی|یزدگرد یکم}} |
|||
[[یزدگرد اول]] (۳۹۹–۴۲۱)، پسر بهرام چهارم یا ''بهرام کرمانشاه'' که پس از وی به سلطنت رسید.<ref>{{پک|فرای|۱۳۸۸|ک=تاریخ باستانی ایران|ص=۵۰۷–۵۰۸}}</ref><ref>{{پک|زرینکوب|زرینکوب|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)|ص=۴۷}}</ref> در دوران حکومت او، اقلیتهای دینی با آرامش و خاطری آسوده به مناسک دینی خود پرداختند و یزدگرد یکم به دلیل تسامح دینی نسبت به غیر زرتشتیان، در میان تاریخدانان یهودی–مسیحی محبوب و در منابع فارسی–عربی منفور است. یزدگرد، به مسیحیان آزادی مذهبی داد تا بتوانند با این امتیاز، با امپراتوری روم صلح کند. منع آزار مسیحیان، سبب خشم و کینهٔ موبدان و اشرافزادگان ساسانی گشت.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۹۲|ک=ساسانیان|ص=۷۵}}</ref><ref>{{پک|زرینکوب|زرینکوب|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)|ص=۴۸}}</ref> چرا که مذهب مسیحیت، رقیب جدی برای مذهب آنها بود و عقاید مذهبی این دو، با یکدیگر تضادهای آشکارا داشتند. در منابع زرتشتی، او با یک یهودی ازدواج کردهاست. حال آنکه در منبع یهودی (یعنی تلمود)، سخنی از این ازدواج به میان نیامده است. خاورشناسان در مورد این ازدواج، تردید دارند. یزدگرد یکم صلحی پایدار با [[امپراتوری روم شرقی]] برقرار کرد و توانست نگاه خود را از مرز غربی به مرز شرقی امپراتوری ساسانی معطوف کند.<ref>{{پک|فرای|۱۳۸۸|ک=تاریخ باستانی ایران|ص=۵۰۸}}</ref><ref>{{پک|شیپمان|۱۳۹۰|ک=مبانی تاریخ ساسانی|ص=۴۵}}</ref> |
|||
قدرت شاهنشاه در دربار به قدری ضعیف گشته بود، که سه شاهنشاه پیش از یزدگرد، بر اثر توطئه و دسیسه کشته شدند؛ بنابراین، یزدگرد پیشدستی کرد و دست اشرافزادگان و [[موبدان]] را از قدرت کوتاه کرد و آنها را از سر راه خود برداشت. اما او بهطور مشکوکی در [[هیرکانیا]] (نزدیک [[گرگان]] امروزی) کشته شد. به باور تاریخنگاران (نظیر [[تئودور نلدکه]]، [[علیرضا شاپور شهبازی]]، [[روزبه زرینکوب]] و [[عبدالحسین زرینکوب]])، اشرافزادگان و موبدان، انتقام خود را در محیطی به دور از پایتخت، از او گرفتند و شایع نمودند که او توسط فرشته خدایی کشته شد. اما [[شهرام جلیلیان]] معتقد است که یزدگرد به علت بیماری مردهاست و موبدان و اشرافزادگان، وانمود کردهاند که مرگ او، خواست الهی بودهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|زرینکوب|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)|ص=۵۰–۵۱}}</ref> |
|||
==== شوشاندخت ==== |
|||
{{اصلی|شوشاندخت}} |
|||
یزدگرد نسبت به یهودیان با احترام و مهربانی رفتار میکرد، و یهودیان او را «[[کوروش بزرگ|کوروشِ]] نو» خواندند. برخی حتی آوردهاند که همسرش، شوشاندخت (سوسنه<ref>{{پک|آیلرز|۱۳۸۲|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۶۱۱}}</ref>)، دختر راس جالوت و مادر بهرام و نرسه بود و یزدگرد به درخواست همسرش، یهودیان را در [[جی (اصفهان)|جی]] اسکان داد.<ref>{{پک|Shapur Shahbazi|2003|ک=ENCYCLOPÆDIA IRANICA|ف=YAZDEGERD I}}</ref> |
|||
[[فرای]] معتقد است که ازدواج یزدگرد با بطریق یهود امپراتوری، راس جالوت، افسانه است.<ref>{{پک|فرای|۱۳۸۸|ک=تاریخ باستانی ایران|ص=۵۰۹}}</ref> [[تورج دریایی|دریایی]] میگوید که ماجرای این ازدواچ، چه درست و چه نادرست، نماینگر تسامح و رواداری دینی یزدگرد است. او میافزاید کلمه پهلوی rēš galut همان resh galutha آرامی به معنای «پیشوای اسیران بابل» است. منابع غیر ساسانی نیز از نزدیکی روابط یهودیان و ساسانیان خبر میدهند. این دو اشاره، مربوط به یزدگرد یکم است.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۸۴|ک=شاهنشاهی ساسانی|ص=۷۲}}</ref> به نوشته [[ویلهلم آیلرز|آیلرز]]، در آن زمان قصر یهودیان تبعیدی در ماحوزا، یعنی مدائن (تیسفون) بود؛ اما بعدها حله بر کران فرات ۶ کیلومتری خرابههای بابل، شهر مرکزی یهودیان عراق شد.<ref>{{پک|آیلرز|۱۳۸۲|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۶۱۱}}</ref> [[امنون نتصر|نتصر]] میگوید در هیچ جای تلمود، سخنی از ازدواج یزدگرد و شوشاندخت نیست.<ref>{{پک|نتصر|۱۳۵۱|ک=شاهان ساسانی در تلمود|ص=۲۱–۲۲}}</ref>[[جیکوب نیسنر|نیسنر]] هم در صحت چنین ازدواجی تردید دارد، ولی معتقد است که این افسانه، پرورانده و قدرتگرفته ذهن یهودیان ساکن اصفهان و دیگر شهرهای ایران باشد.<ref>{{پک|نیسنر|۱۳۸۷|ف=یهودیان در ایران|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۵۴}}</ref> |
|||
[[گئو ویدنگرن|ویدنگرن]] آوردهاست که پیشینه شهر شوش، به عنوان یکی از پایتختهای هخامنشیان، بسی بیشتر از عمر شوشاندخت است و این گزارش را ساختگی میداند. [[یوسف مارکوارت|مارکوارت]] هم تنها اشتراک این دو اسم (شوش و شوشاندخت) را فقط تشبیه اسمی میداند و مینویسد که شوشیندخت، مردمان یهودی را در این منطقه اسکان دادهاست، همچنان که در شهرستانهای ایرانشهر به سکونت دادن یهودیان در اصفهان توسط این ملکه هم اشاره شدهاست.<ref>{{پک|جلیلیان|جرفی|سنجریپور|۱۳۹۰|ک=ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی|ص=۱۳–۱۴}}</ref> |
|||
داستانهای تلمودی میگویند که یزدگرد با ربیها، با ادب و نزاکت فراوان رفتار میکردند و در گفت و گوی با آنها، از کتاب مقدس شاهد میآورد. ربی آشی از مجتهدان بزرگ یهودیان آن دوره مقرر داشت که با اینکه معمولاْ کسی اجازه ندارد به کافران آهن بفروشد، فروش آهن به ایرانیان «که از ما پشتیبانی میکنند» را روا دانست.<ref>{{پک|نیسنر|۱۳۸۷|ف=یهودیان در ایران|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۵۴}}</ref> همچنین در تلمود آمدهاست که هنگامی که یزدگرد به تخت مینشست، سه نفر از نمایندگان یهود ایرانی، یعنی ربی اشی (نماینده شهر سورا)، مرزوما (نماینده شهر پومپدتیا) و آمسمار (نماینده نهردعا) هم حضور داشتند.<ref>{{پک|جلیلیان|جرفی|سنجریپور|۱۳۹۰|ک=ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی|ص=۱۳–۱۴}}</ref> |
|||
== تولد و سالهای پیش از حکومت == |
|||
=== تولد === |
|||
[[بهرام پنجم]]، پسر [[یزدگرد یکم|یزدگرد]] در روز [[هرمزد]] از ماه [[فروردین]] متولد شد. بر اساس آنچه [[ابومنصور عبدالملک ثعالبی|ثعالبی]] گفتهاست، فرزندان یزدگرد در کودکی جان خود را از دست میدادند و با تولد بهرام در هشتمین سال حکومت پدرش، مهر او بر دل یزدگرد نشست و در نگاهداری از او تلاش زیادی کرد. اختربینان دربار طبق خواستهٔ یزدگرد به پیشگویی زندگی بهرام پرداختند. آنها با نگاه کردن به حالات مختلف آسمان، از پادشاه شدن بهرام و کامیابی او در آینده و تربیتش در جای خوش آب و هوا خبر دادند و به یزدگرد توصیه کردند که بهرام جایی دور از خانه پرورش یابد، یزدگرد که از این خبر شاد گشت به آنها هدایای ارزشمندی بخشید و در میان اقوام مختلف که در بارگاه او حضور داشتند، اعراب را به این منظور برگزید.<ref>{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=هزارههای گمشده|ص=۲۰۹}}</ref><ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۴}}</ref> فردوسی نیز میگوید: |
|||
{{نقل قول|''یزدگرد از زاده شدن بهرام شادمان شده بود و ستاره شماران ایرانی و هندی پیشگویی کرده بودند آن کودک فرمانروایی گرانمایه و پرهیزگار و پادشاه همه گیتی خواهد شد؛ و از سوی دیگر موبدان از ترس این که بهرام خوی زشت پدر گیرد و فرمانروایی ستمگر و اهریمنی شود از پادشاه خواستند که بهرام را به دست دایه ای سپارد تا به نیکی پرورش یابد و هنرهای شاهانه را بیاموزد.''<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۴}}</ref>}} |
|||
[[محمد بن جریر طبری|طبری]] از زاده شدن بهرام چنین روایت میکند: |
|||
{{نقل قول|''گویند تولد وی به هرمزد روز فروردین ماه، هفت ساعت از روز برآمده بود و پدرش، یزدگرد، به هنگام تولد وی، منجمان دربار را خواست و بگفت تا زایچه وی را معین کنند و سرنوشت وی را بگویند. منجمان درجه خورشید بگرفتند و طالع نجوم بدیدند و به یزدگرد گفتند که خدای، پادشاهی پدر را به بهرام دهد و رضاع وی در جایی باشد که پارسیان ساکن آن نباشند.''<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۴}}</ref>}} |
|||
=== زندگی در حیره === |
|||
یزدگرد، از [[منذر بن نعمان]] ــ که حاکم دست نشانده ایران در [[حیره]] بود ــ خواست تا بهرام نزد خود در حیره ببرد و خود مسئولیت تربیت وی را برعهده بگیرد. یزدگرد، منذر را بهواسطه قبول درخواست وی هدایا داد و او را ''رام ابزود یزدگرد'' (شادی یزدگرد افزود) خطاب کرد. در این دوره دولت حیره که توسط [[لخمیان]] اداره میشد که در اوج شکوفایی خود به سر میبردند اما از مناطق دست نشاندهٔ دولت ساسانی محسوب میشدند. طبق گفته اختربینان، حیره از هر نظر بهترین مکان برای رشد پادشاه آیندهٔ ایرانشهر بود.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۴}}</ref> |
|||
منذر بن نعمان که بهرام را به دربار خود برد، در بهترین جای حیره توسط داییگان تازی و ایرانی ــ که به داشتن خرد، فضیلت و تنی سالم مشهور بودند ــ پرورش داد و کاخهای زیبای خورنق و سدیر را برای استراحت بهرام بنا کرد و تمام تلاش خود را برای گرامی داشتن بهرام انجام داد. گفته میشود، هنگامی که بهرام به پنج سالگی رسید، از منذر در خواست کرد تا اسب سواری، تیراندازی و دبیری را به او بیاموزند. منذر در جوابش گفت که هنوز برای چنین هنرهایی بسیار جوان است اما بهرام هم به او یادآوری کرد که از تبار پادشاهان است و برای آمادگی رسیدن به پادشاهی، باید در انواع دانش را فرا بگیرد و در آنها پیشرفت کند و این ویژگیهایی است که او را به عنوان پادشاه از دیگران متمایز میکند. با سخنان بهرام، منذر از یزدگرد خواست تا تیراندازان، اسب سواران، دانشمندان پارسی و رومی و داستان گویان عربی را برای تربیت بهرام به درگاه او بفرستد. وقتی بهرام به ۱۴ سالگی رسید، در همهٔ هنرهایی که آموزش دیده بود حتی از استادان خود نیز پیشی گرفت و در انتخاب اسبان و رام کردن آنها تبحر خاصی داشت. هم چنین فرهنگ مردمان حیره را نیز به خوبی فراگرفت.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۵–۲۶۶}}</ref> |
|||
=== بازگشت به ایرانشهر === |
|||
طبق گفتهٔ طبری، شاهزاده بهرام پس از آن که انواع هنرها و مهارتها را فرا گرفت، به سوی یزگرد بازگشت اما یزدگرد که با پسران خود رفتار درستی نداشت او را به خدمت و رنج زیاد واداشت. در این هنگام، [[تئودئوس دوم|تئودئوس]] برادر امپراتور روم، [[آرکادیوس]]، که به نزد یزدگرد آمده بود، بهرام بااصرار او توانست بار دیگر به حیره بازگردد. اما ثعالبی میگوید که بهرام به دلیل این که روزی پیش تخت پدر به خواب رفته بود توسط پدر در ایوان شاهی محبوس شده بود و تنها در جشن نوروز و سده میتوانست شاه را ملاقات کند تا این که با وساطت نماینده امپراتور روم آزاد شد و به حیره رفت و تا پایان کار او به عیش و نوش پرداخت.<ref>{{پک|گریگورویچ لوکونین|۱۳۵۰|ک=تمدن ایران ساسانی|ص=۲۴۴}}</ref> |
|||
این پادشاه که به پادشاه تاریخ و افسانه شهرت دارد، همانطور که پیداست در باب هر بخش از زندگی وی نظرات مختلفی وجود دارد که بعضی جنبهٔ تاریخی و بعضی جنبهٔ افسانهای دارند. گزارشهای تاریخی حاکی از شیوهٔ زندگی بهرام هیچ نشانهای از تبعید وجود نداشتهاست و حتی او برای رسیدن به سلطنت در حیره تربیت میشدهاست. هم چنین طبق منابع تاریخی که از دوران ساسانی بهدست آمدهاست و همچنین منابع ارمنی و گرجی همزمان با این دوره، در این دوره شاهزادگان به ویژه ولیعهد باید تمام دانشها و فنون و رسوم مناسب با پادشاهی را فرا میگرفت و صفاتهای اخلاقی همچون خویشتنداری را میآموخت. بدین منظور نهادی به نام دایگانی وجود داشت که این کار را انجام میداد. مطابق با اسناد و گزارشهای که به دست ما رسیدهاست در نهاد دایگانی که به پرورش شاهزادگان خاندان سلطنتی نیز شهرت داشت، بسیاری از شاهزادگان حتی خاندانهای نژادهای ایرانشهر در دورهٔ ساسانی فرزندان خود را به این نهاد میسپردند و یکی از مشهورترین مثالهایی که درین باره وجود دارد، پرورش یافتن بهرام گور نزد نعمان بن منذر در حیره است.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۵-۲۶۶-۲۶۷}}</ref> |
|||
اما عدهٔ از پژوهشگران تاریخ معتقدند که بهرام در حیره زندگی تبعید گونهای داشتهاست، نولدکه میگوید که نوع تربیت بهرام سبک ایرانی داشتهاست و عربی نبودهاست و این خود نشاندهنده این است که بهرام از کودکی در حیره پرورش نیافت و این خود ما را به شک در مورد تبعید شدن بهرام میاندازد |
|||
و این نکته را نیز باید به یاد داشت که اگر تمام داستان پرورش بهرام در حیره توسط پادشاهی عرب افسانه باشد، پس علت این که بهرام در میان عربها بودهاست را میتوان درگیری و کشمکشهای بزرگان دربار را پیش از مرگ یزدگرد دانست.<ref>{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=هزارههای گمشده|ص=۲۱۱}}</ref><ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۸}}</ref> |
|||
== حیات سیاسی == |
|||
=== درگیریهای بهرام با بزرگان پیش از به سلطنت رسیدن === |
|||
با مرگ [[یزدگرد اول|یزدگرد]] در سال ۴۲۱ میلادی که احتمال داده میشود با دسیسهٔ اشراف از بین رفته باشد، بزرگان و خاندانهای بزرگ که میتوان ''وستهم (یا گستهم)، اسپهبد بابل''، ''یزدگشنسب پاذگسبان''، ''پیرک'' از [[خاندان مهران]]، ''گودرز'' دبیر لشکر، ''گشنسب آذرویش'' ناظر مالیات اراضی و ''پناه خسرو روانگان'' مدیر خیرات و وقف را نام برد. این افراد با توجه به سیاست که یزدگرد در پیش گرفته بود، با یکدیگر متحد شدند تا پسران او را برای نشستن بر تخت شاهی از میان بردارند. پسران یزدگرد، [[شاپور چهارم|شاپور]]، [[بهرام گور|بهرام]]، نرسه بودند. شاپور، پس از مرگ [[بهرام شاپور|ورامشاپوه]]، شاه [[ارمنستان]]، از جانب پدر، به عنوان نائب السلطنه به ارمنستان فرستاده شد که پس از مرگ یزدگرد، برای نشستن بر تخت شاهی به دربار تیسفون رفت اما توسط اشراف یا بنا به روایتی توسط شورشیان ارمنی به قتل رسید.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۴–۲۶۵}}</ref><ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۳۲–۵۳۳}}</ref> |
|||
با وجود این که بزرگان از لیاقت بهرام برای شهریاری آگاه بودند؛ ولی بر این باور بودند که چون او در نزد اعراب حیره تربیت شده، خوی عربی دارد و با فرهنگ و مناطق مختلف ایران آشنایی ندارد و اشراف، شاهزاده [[خسرو زورستان|خسرو]] را که از نوادگان اردشیر بابکان بهشمار میرفت را به سلطنت نشاندند و نرسه که کوچک بود، نمیتوانست کاری انجام دهد. در این میان بهرام به شدت خشمگین شد از منذر که نزد او پرورش یافته بود کمک خواست و منذر نیز دو گروه از سواره نظامان خود به نام تنوخ که از اعراب تشکیل شده بودند و سواران ایرانی به نام سفید رخشان را به سرکردگی پسرش نعمان با بهرام راهی تیسفون شدند. در این هنگام بزرگان با دیدن اوضاع سخت آشفته و هراسان شدند و بنابراین با بهرام و منذر به مذاکره پرداختند و اقرار کردند که سیاستهای یزدگرد آنها را واداشت تا از به سلطنت رسیدن فرزندانش ممانعت کنند.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۲۶۵–۲۶۶}}</ref> |
|||
طبق روایتهایی که با افسانه خلط شده، بهرام از رفتار و ظلمهایی که پدرش روا داشته ابراز تاسف کرد تا بهنحوی از بزرگان و روسا دلجویی کند، او به خداوند و فرشتگان و موبدان سوگند یاد کرد تا بدخوییها و ستمگریهای پدر را جبران کند هم چنین او وعده داد تا مالیات را کاهش دهد و موقعیت خاندانهای کهن و مرزبانان و اسواران را بالا برد و حقوق سپاهیان را افزایش دهد و اگر تا پایان اولین سال فرمانروایی نتوانست کارهایی که متعهد شده را انجام دهد از سلطنت چشم پوشی کند و به فردی شایسته بسپارد؛ و به گفتههای موبدان و پیشنهادات خردمندان توجه کند و و بزرگان ایرانی از یک سو از گفتههای بهرام خرسند شده و از سویی دیگر از جنگ با بهرام بیمناک شدند و برای هماندیشی گرد آمدند و خود دو دسته را تشکیل دادند. دسته ای که با سخنان بهرام موافق بوده دسته ای نیز خواستار سلطنت خسرو بودند.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۳۷–۵۳۸}}</ref> |
|||
با وجود اینکه تخت شهریاری حق بهرام بود ولی برای از بین بردن اختلافات پیشنهادی به آنان عرضه کرد به صورتی که به نبرد تن به تن با خسرو بپردازد یا این که با قرار دادن تاج و تخت پادشاهی در میان دو شیر، یکی از این دو آن را به دست آورد، در واقع انتصاب پادشاه را به خداوند واگذار کند. ایرانیان که از قدرت و جنگاوری بهرام آگاه بودند، دومین پیشنهاد را برگزیدند و سپهبذ بستام شیرها را نزدیک تاج آورد، بهرام که در انواع فنون جنگی تبحر داشت هر دو شیر را کشت و خسرو نیز از انجام این کار امتناع ورزید در نتیجه در میان حیرت همگان، صاحب تاج و تخت شد. خسرو و بزرگان شادباش خود را به بهرام عرضه داشتند و روز دیگر از نعمان خواستند تا شاه اشتباهات گذشته آنان را ببخشد.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۷۸–۲۸۱}}</ref><ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۴۲–۵۴۸}}</ref> |
|||
== حیات نظامی بهرام == |
|||
=== جنگ با روم === |
|||
[[پرونده:Roman-Persian Frontier, 5th century.png|بندانگشتی|چپ|250px|مرزهای شاهنشاهی ایرانشهر و امپراتوری روم]] |
|||
{{اصلی|جنگ ساسانیان و روم (۴۲۱–۴۲۲)}} |
|||
در سال ۴۲۱ میلادی میان ایران و بیزانس جنگ پس از اعدام تعدادی از مسیحیان که قصد حمله به آتشکدهها را داشتند، درگرفت. زمینههای این جنگ از قبل فراهم شده بود. فرمانده بیزانس، آردابوریوس، با گذشتن از ارمنستان و دجله به میانرودان رسید و در آن جا ایرانیان را به فرماندهی [[مهرنرسه]] از پای درآورد. مهرنرسه و سپاهیانش که از رومیان شکست خورده بودند و توان مقابلهٔ دیگری را نداشتند، به قلعه [[نصیبین]] گریختند و آردابوریوس آنان را تا پشت دیوار نصیبین تعقیب و محاصره کرد و این محاصره تا رسیدن بهرام و ایرانیان به همراه اعراب حیره به فرماندهی نعمان بن منذر ادامه داشت و با رسیدن آنان، رومیان تمام ادوات خود را سوزاندند و پا به فرار گذاشتند چون میدانستند که مقاومت در برابر سپاه پر قدرت بهرام بی فایده است و بهرام نیز به سوی آنان شتافت و او تا نزدیکی شهر [[ارزروم|تئودوسیوپولیس]] که در دوره [[تئودوسیوس دوم]] برای حفاظت از ارمنستان روم بنا شده بود، پیش رفت و با درگرفتن سلسله نبردهای کوچک و بیحاصل هر دو گروه از ادامهٔ این جنگها دست برداشتند.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۷۹–۲۸۰}}</ref> |
|||
این نبرد که ریشهٔ دینی داشت، در سال ۴۲۲ میلادی با پذیرش توافقنامه ای میان طرفین مبنی بر، برگزاری آیینهای دینی زردشتی و مسیحی در بیزانس و ایران به صلح انجامید و رومیان نیز متعهد شدند که در مقابل حفاظت ساسانیان از تنگههای قفقاز در برابر اقوام شمالی هزینهای را به عنوان باج به ایرانیان بپردازند اما گاهی از این کار امتناع میورزیدند. به گفتهٔ مالالاس، بهرام پیامی به پروکوب، که فرماندهی سپاه شرق روم را بر عهده داشت و از جانب تئودوسیوس دوم برای جنگ با ایرانیان آمده بود رساند که اگر در میان رومیان کسی بتواند یک پهلوان ایرانی را شکست دهد، صلح با روم را میپذیرد. |
|||
پیشنهاد بهرام مورد قبول واقع شد و در طی نبردی که میان ''آئروبیندوس گوتی'' و ''آدرازانس'' جنگجوی ایرانی درگرفت، آدرازانس پیروز شد و بهرام با پذیرش صلح به ایران بازگشت. در مورد معاهدهٔ صلحی که انجام شد، [[پروکوپیوس]] معتقد است که، تئودوسیوس دوم، فرمانده آناتولیوس را برای صلح به سوی ایرانیان فرستاد و وقتی به سپاه ایران رسید، پیاده به سوی بهرام رفت و موجب حیرت بهرام شد، بااین کار، بهرام به عقب رفت و سپاه خود را از مرزهای روم بیرون راند؛ و بهرام علاوه بر پذیرش صلح، پیشنهاد داد که هیچ پادگانی در مرزها به وجود نیاورند. مشخص است که پروکوپیوس، وقایع ۴۲۲ میلادی را با حوادثی که در دوران [[یزدگرد دوم]] روی داده با هم تلفیق کرده زیرا آناتولیوس در دوران یزدگرد دوم فرمانده سپاه روم در نواحی شرفی بودهاست و یک قرداد صلح را به اجرا درآورد؛ و بنا بر یک گزارش مسیحی، بهرام با دیدن انسان دوستی که آکاکیاس اسقف شهر آمد، که با فروختن زیورآلات کلیسا و خریدن اسیران ایرانی از رومیان برای نمایان ساختن حسن نیت خود این کار را انجام داد. بهرام تحت تأثیر این کار قرار گرفت و از اذیت کردن مسیحیان در ایران دست کشید. ظبق گفته جلیلیان ان این داستان موثق نیست و ظاهراً برای نشان دادن قدرت کلیسا ساخته شدهاست.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات ساسانیان|ص=۲۷۸تا۲۸۱}}</ref> |
|||
=== بهرام و جنگ با هپتالیان === |
|||
در سده پنجم میلادی، منازعاتی میان ساسانیان و مهاجمانی که از آسیای مرکزی به مرزهای شمالی و شرقی ایران هجوم میآوردند، درگرفت. در این دوره بزرگترین دشمن ساسانیان، هونهای سپید/[[هپتالیان]] که میان [[آمودریا]] و [[سیردریا]] قدرت گرفته بودند، محسوب میشدند. آنها فشار زیادی بر [[کوشانیان]] آوردند و جانشین کوشانیان شدند و تا سده ششم دشمن قدرتمندی برای ساسانیان بهشمار میرفتند. در دورهٔ بهرام پنجم، تهاجمات هپتالیان در نواحی شرقی ایران افزایش یافت، آنها بر این باور بودند که بهرام پادشاه بی کفایتی است. به طوری که آنها تا [[مرو]] در خراسان پیشروی و یورش بردند. البته آنها از سوی امپراتوری روم حمایت میشدند به طوری که امپراتوری به آنها کمک مالی میکرد و هم چنین آنها را در سایر مناطق آزاد گذاشت تا به راحتی به مرزهای ایرانشهر حمله کنند. بهرام با مشاهدهٔ این اوضاع برادرش نرسه را بر تخت نشاند و به سوی آذربایجان تاخت. بعضی از ایرانیان بر این باور بودند که بهرام توانایی مواجه با هپتالیان را ندارد و از ترس جان خود برای خاقان پیامی مبنا بر پذیرش باج و ساو و صلح فرستادند. در این میان بهرام پنهانی از سمت دریای خزر به سوی خراسان رفت و در [[کشمهین]] در حوالی مرو با سپاهیان ورزیده و آماده خود به هپتالیان حمله برد و خاقان هپتالیان را شکست داد و خاتون که شهبانوی خاقان بود به اسارت سپاه بهرام درآمد و بهرام آنها را در راه بازگشت به [[آتشکده آذرگشنسب]] پیشکش کرد و تاج خاقان را نیز در همانجا قرار داد. بهرام به تیسفون بازگشت و برادرش نرسه را حاکم خراسان کرد.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی|ص=۲۸۷–۲۸۱}}</ref><ref>{{پک|کریستنسن|۱۳۸۹|ک=ایران در زمان ساسانیان|ص=۳۷۹}}</ref><ref>{{پک|فرای|۱۳۴۴|ک=میراث باستانی ایران|ص=۳۶۱}}</ref> |
|||
=== بهرام و نبرد با دیلمیان === |
|||
براساس منابعی همچون ''[[مجمل التواریخ]]'' و ''[[القصص]]''، اهالی [[دیلمیان|دیلم]] و [[گیلان]] علیه بهرام پس از نبرد با روم شوریدند؛ و بهرام در پاسخ به شورش دیلمیان، همراه با ارتش خود به دیلم لشکر کشید و توانست این قلمرو را در نزدیکی دریای مازندران یا کاسپین به تصرف درآورد. حاکم آنجا را اسیر کرد و فرمان انتقال وی به تیفسون را صادر کرد. اما پس از ابراز وفاداری توسط حاکم دیلم، وی را بخشید و دوباره بهعنوان حاکم منطقه انتخاب کرد.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ ساسانیان|ص=۵۵۳}}</ref><ref>{{پک|علی محمدی|۱۳۹۴|ف=بهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی|ک=تاریخ روابط خارجی}}</ref> |
|||
=== مسئله ارمنستان === |
|||
در دوره یزگرد یکم، فرمانروایی [[ارمنستان]] به فرزند شاپور واگذار شده بود. بعد از مرگ یزدگرد شاپور برای بهدست آوردن پادشاهی ایران ارمنستان را برای بهدست آوردن حکومت ارمنستان را به سمت مرکز ایران ترک کرد. چنانکه اشاره شد به سبب توافق بزرگان کشور به پادشاهی بهرام، شاپور کشته شد و حمایت کلیسای رم از مسیحیان ایرانی و ارمنی منجر به صفآرایی دو سپاه ایرانی و رومی گردید. اما با توجه به تعداد درگیریها و شکستها و پیروزیها عاقبت دو کشور تصمیمگرفتن در پارهای موارد از آن جمله مسئله ارمنستان به توافق برسند. اشتغال بهرام در مرزهای شرقی و درگیری با اقوام شرقی و بیتوجهی او به مسائل ارمنستان، به خاندان [[اشکانیان ارمنستان|اشکانی ارمنستان]] فرصت داد تا [[آرتاشس یکم|آرتاشس]] را به تخت شاهی برساند. در سال ۴۲۳ میلادی آرشاتسش پسر [[ورهارم شاپوه]]، پادشاه ارمنستان، توانست بر مسند پدرش بنشیند و پس از جلوس پادشاهی او، وی درگیر جنگ و ستیز با [[ناخارار]]ها به مدت شش سال شد. طی حکومت وی، کلیسای ارمنستان که طی دورههای قبلی ضعیف شده بود، باز دیگر تقویت شد. در همین بین اسقف اعظم کلیسای ارمنستان سعی کرد تا میان آرشاتس و ناخارارها مصالحه ایجاد کند ولی تلاشهای وی بینتیجه ماند؛ و پس از ۶ سال پادشاهی آرتاشس، وی از سلطنت خلع شد و ارمنستان در ۴۲۵ میلادی دوباره یکی از ایالات ایران مبدل شد. بهرام پنجم یکی از اشراف ایرانی بهنام [[وهمهر شاهپوپر]] را بهعنوان مرزبان تعیین کرد. در ۴۲۸ میلادی با دستگیر آرتاشس و زندانی کردن وی، سلسله اشکانی به کلی منقرض شد و بخشهایی از ارمنستان غربی تحت نفوذ بیزانس، تحت کنترل شاهنشاهی ساسانی درآمد.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ ساسانیان|ص=۵۵۳}}</ref><ref>{{پک|علی محمدی|۱۳۹۴|ف=بهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی|ک=تاریخ روابط خارجی}}</ref> |
|||
== مهر نرسه == |
|||
{{اصلی|مهرنرسه}} |
|||
[[پرونده:BahramVCoinHistoryofIran.jpg|بندانگشتی|300px|سکهٔ [[بهرام گور]]]] |
|||
مهرنرسه در دوره [[بهرام گور]] (شاهنشاهی از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی) همچنان سمت وُزُرگ فَرمَذار را برعهده داشت. در سال ۴۲۱ میلادی [[جنگ ساسانیان و رومیها (۴۲۱–۴۲۲)|جنگ ایران و روم شرقی]] آغاز شد. [[آردابوریوس]]، فرماندهٔ سپاه [[بیزانس]] از راه ارمنستان و با گذشتن از [[دجله]] به [[میانرودان]] تاخت و سپاه ایران را که مهرنرسه فرماندهٔ آن بود، به زانو درآورد. مهرنرسه و سپاهیان او به [[نصیبین]] پناهندهشدند و آردابوریوس تا پشت دیوارهای شهر آمد و به محاصرهٔ آنها پرداخت. اما دژهای نصیبین بسیار استوار و نیرومند بودند و هنگامی که خود بهرام پنجم، با یک سپاه ایرانی و همراه جنگاوران [[مردم عرب|عرب]] [[حیره]] بهفرماندهی [[نعمان سوم|نعمان بن منذر]]، به یاری مهرنرسه آمد، رومیها [[دژکوب]]ها و [[منجنیق]]های خود را سوزاندند و گریختند.<ref>{{پک|پیگولوسکایا|۱۳۷۲|ک=اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی|ص=۱۵۶–۱۵۸}}</ref> |
|||
مهرنرسه در طول مذاکرات با رومیها در دوران پادشاهی [[بهرام پنجم|بهرام گور]] که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشتهاست. براساس این پیمان، آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی و زرتشتیان در [[امپراتوری روم|امپراطوری روم]]، به پایان رسید. همچنین رومیها پذیرفتند که برای نگهبانی ساسانیان از تنگهها و گذرگاههای کوههای [[قفقاز]] از یورش جنگجویان شمالی، سالیانه هزینهای به ایرانیان بدهند. ایرانیان هزینهای را که رومیها برای نگهداری پادگانها و دژهای تنگهها و گذرگاههای قفقاز میدادند، با جو خراج از روم میخواندند و چون گهگاه خود رومیها هم این هزینهها را همچون باج به ایرانیان مینگریستند، همواره میکوشیدند از پرداخت آن خودداری ورزند.<ref>{{پک|نولدکه|۱۳۷۸|ک=تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان|ص=۱۳۸}}</ref> |
|||
به نظر میرسد که در ''[[شاهنامه فردوسی|شاهنامهٔ فردوسی]]''، بین برادر بهرام و مهرنرسه، بهدلیل آنکه نام مشابهی داشتند، سردرگمی وجود دارد. اما بسیاری از کارهای نسبتدادهشده به برادر بهرام، بهعنوان فرمانروای [[خراسان بزرگ]]، به حوزهٔ وظایف وزرگ فرمذار تعلق دارد.<ref>{{پک|Daryaee|2012|ک=Mehr‐Narseh|زبان=en}}</ref> |
|||
یک گزارش طبری، آشکارا چیرگی خاندان مهرنرسه را در دستگاه پادشاهی بهرام نشان میدهد؛ چنانکه او میگوید در دورهٔ بهرام گور، زروانداذ، بزرگترین پسر مهرنرسه، پایگاه [[هیربذان هیربذ]] داشت، کاردار کوچکترین پسر او، [[ارتشتاران سالار]] و گُشنَسپ پسر میانی مهرنرسه، [[واستریوشان سالار]] بودند. همچنین طبری گزارش میدهد که مهرنرسه در دیهها و باغهای بزرگ خود در اردشیرخوره، آتشکدههایی را برای بزرگداشت روان خود و فرزندانش ساخته بود.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۷۶}}</ref> |
|||
== مرگ بهرام == |
|||
[[پرونده:Bahram V Gur hunting.jpg|300px|بندانگشتی|چپ|بهرام گور به هنگام شکار]] |
|||
مرگ بهرام در سال ۴۳۸ یا به قولی ۴۳۹ میلادی رخ داد. به گفتهٔ فردوسی، بهرام بزرگان و سپاهیان را در کاخ خود گردآورد و پسرش [[یزدگرد دوم|یزدگرد]] را به جانشینی برگزید و همان شب درگذشت. با این حال گزارشهای متفاوت دیگری دربارهٔ مرگ بهرام ذکر شده که با افسانه نیز آمیخته گشتهاست. چنانچه گفته شده که بهرام در یک شکار شاهانه به دنبال گوری رفته بود که در گودال یا مردابی ([[باتلاق گور بهرام]]) افتاد و ناپدید گشت و با همهٔ کوششهایی که انجام گرفت، جسد او پیدا نشد. کریستنسن در کتاب خود میگوید که ممکن است مرگ پیروز ساسانی که بهعلت افتادن در خندق اتفاق افتاد، باعث ایجاد این افسانه شده باشد. همچنین شباهت دو کلمه گور به معنی قبر و گور به معنی گورخر که لقب بهرام پنجم بود در ظهور این افسانه دخالت داشته باشد. در تعیین مدت زمان پادشاهی بهرام پنجم و جانشین او، یزگرد دوم، اختلاف وجود دارد. آگاثیاس مدت پادشاهی بهرام را ۲۰ سال و الیاس نصیبینی و یعقوبی ۱۹ سال گفتهاند. بسیاری از مورخین اسلامی مدت مزبور را ۱۸ سال و ۲ ماه یا ۱۸ سال و ۱۱ ماه و چند روز دانستهاند.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ ساسانیان|ص=۵۵۴–۵۵۵}}</ref><ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۳|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref><ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۸۸–۲۸۹}}</ref> |
|||
=== وضعیت شاهنشاهی پس از او === |
|||
{{اصلی|یزدگرد دوم}} |
|||
[[یزدگرد دوم]] بعد از پدرش بهرام با لقب '''کی بَغِ مزداپرست''' به سلطنت رسید و با دولت روم وارد جنگ شد که سر انجام با پیمان صلحی خاتمه یافت. جنگ دیگری که در دوران یزدگرد اتفاق افتاد مواجهٔ یزدگرد دوم با هونهای شرقی بودهاست که این اقوام بعد از جنگ ساسانیان با روم به مرزهای شرقی ایران هجوم آوردند، در این زمان یزدگرد به سمت نیشابور روانه شد و وزیر خود مهرنرسی را در پایتخت به جای خود نشاند؛ و به همراه سپاه خود به سمت خوارزم رفت و حتی شکست خورد اما توانست به مرکز هپتالیان برسد و پادشاه آنجا را وادار به فرار کند.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۶۹٬۵۷۰}}</ref><ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۹۰–۲۹۱}}</ref><ref>{{پک|Daryaee|2012|ک=Yazdgerd II|زبان=en}}</ref> |
|||
== روابط بهرام گور با گروههای مذهبی == |
|||
=== بهرام گور و مسیحیان === |
|||
بهرام برای نشان دادن صمیمیت خود با زردشتیان به آزار مسیحیان پرداخت و رفتار خشونتآمیزی با مسیحیان داشتهاست. شدت خشونت یکی از موبدان موبد به نام مهر شاپور به حدی بود که منجر به فرار شد.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۷۸}}</ref><ref>{{پک|کریستنسن|۱۳۸۹|ک=ایران در زمان ساسانیان|ص=۹۱–۹۲}}</ref><ref>{{پک|آسموسن|۱۳۷۷|ک=مسیحیان در ایران|ص=387}}</ref> |
|||
تنفر او نسبت به مسیحیان به حدی بود که اجساد مسیحیان دورهٔ یزدگرد یکم را بیرون آورد و رها کرد و اعراب را در پی آزار آنان برآورد. خشونت و آزار علیه مسیحیان به حدی رسیده بود که، یکی از ایرانیان به نام اسپهبذ که مأمور آزار و شکنجه آنان بود، به تنگ آمد و با تحریک آنان، به آنان کمک کرد تا به بیزانس بروند. اسپهبذ با انجام این کار خود، به همسایهٔ غربی رفت و فرمانده سپاه شرقی روم که آناتول نام داشت، او را به فرمانده عربهایی که تحت سیطره روم بودند قرار داد. [[تئودوسیوس دوم]]، امپراتور بیزانس، در خواست ایران را مبنی بر تسلیم کردن مسیحیان پناهنده را نپذیرفت، بهرام نیز شروع به شکنجه و تصاحب اموال معدنچیان رومی فعال در معادن طلا و نقره ایران کرد.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=284}}</ref><ref>{{پک|آسموسن|۱۳۷۷|ک=مسیحیان در ایران|ص=387}}</ref> |
|||
علاوه بر این، مسیحیان در ایران با یک دیگر دچار تفرقه شده بودند. به گونهای که بعضی از آنها اسقف شهر هزمرد، [[دادیشوع]]، را متهم کردند که اشیا مقدس را دزدیده و فروختهاست و به شکنجه آنها پرداختهاست. با میانجگری تئودویوس دوم، دادیشوع که توسط بهرام به زندان افتاده بود، آزاد شد و پس از آنان به بهرام استعفاء خود را اعلام کرد و پس از همراهی دوستان وی، طی گردهمایی استقلال کلیسای ایران از کلیسای غرب اعلام شد تا بدین شکل روابط مسیحیان ایران و غرب بهطور کامل قطع شد. این گونه مسیحیان ایران مستقل از مسیحیان روم از استقلال و آزادی نسبی برخوردار شدند که این خود سبب رشد فزاینده مسیحیان در فضای ایران زرتشتی شد و همچنین دیگر مسیحیان ایران به عنوان خائن یا طرفدار روم محسوب نمیشدند.<ref>{{پک|جلیلیان|1396|ک=تاریخ تحولات سیاسی|ص=285}}</ref> |
|||
=== بهرام گور و یهودیان === |
|||
طبق منابعی همچون شهرستانهای ایرانشهر، مادر بهرام گور دختر یک یهودی تبعیدی بود بدین ترتیب خود نیز از منظر یهودیان ئادشاهی یهودی محسوب میشد و در بین آنها از احترام زیادی برخوردار بود؛ ولی در گزارشهای منابع یهودی همچون تلمود، مادر بهرام یهودی نبودهاست بلکه وی در دوران حکومتش سیاست تساهل دینی نسبت به یهودیان در پیش گرفتهاست.<ref>{{پک|جلیلیان|1396|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۸۵}}</ref><ref>{{پک|دریایی|۱۳۸۴|ک=شاهنشاهی ساسانی|ص=۷۲}}</ref> |
|||
== وجه تسمیه و تصویر بهرام در منابع == |
|||
بهرام پنجم یکی از پادشاهان معروف و شایسته در عصر ساسانیان است. در تاریخ ایرانیان همواره از او به خوبی یاد میکنند. در منابع ادبی ایرانی و عربی، از شکارهای حیرتآور، بخشایش و جنگاوری او در جنگها و شادیها سخن گفته میشود. بسیاری از منابع، هم چون ''[[تاریخ یعقوبی]]''، ''[[زند وهمن یسن]]'' و ''[[شهرستانهای ایرانشهر]]'' او را بهرام گور میخوانند؛ ولی خوارزمی میگوید، بهرام به دلیل علاقهٔ خاصی که به شکار گورخر داشته این لقب معروف شدهاست. اما بنا به روایتی دیگر، بهرام شیری که او را زخمی کرده بود را با یک تیر به گورخر متصل کرد، بهرام گور نام گرفت؛ ولی شاید این لقب به خاطر خصایص بهرام چون زرنگی و هشیاری شبیه به گورخر و علاقهٔ خاص او به بیابان است. همچنین او بهواسطه علاقهٔ خاصی که به شکار و خوشگذرانی داشتهاست، زطها یا لوریان که همان خنیاگران هستند را از هند به ایران خواند تا مایهٔ شادی ایرانیان شوند و او به این منظور دستور داد تا ایرانیان نیمی از روز را به فعالیت و تأمین مایحتاج بپردازند و نیمی دیگر را صرف خوشگذرانی کنند. |
|||
در بعضی از منابع نخستین شعرهای فارسی را که سروده شدهاست به او نسبت میدهند.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۸۴|ک=شاهنشاهی ساسانی|ص=۳۸}}</ref> طبق گزارشهای موجود، بهرام جایگاه نوازندگان را بهبود بخشید. حتی ردهبندی که توسط [[اردشیر بابکان]] برای درباریان مشخص شده بود را تغییر داد بعدها [[خسرو انوشیروان]] این ردهبندی را به جایگاه اولیهٔ خود برگرداند.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=۲۸۶}}</ref> |
|||
== شهرت بهرام گور == |
|||
عشق بهرام گور به موسیقی نیز که در روایات نقل شده، در واقع نشان دهندهٔ علاقهٔ او به شعر و شاعری است. بر پایهٔ بعضی گزارشها، بهرام تقسیمبندی طبقهٔ نوازندگان و خنیاگران را که از روزگار [[اردشیر بابکان]] متداول بود، تغییر داد و نوازندگانی را که موجب شادی او میشدند، گاه از درجهٔ پایین به درجهٔ میانه، و نوازندگان درجهٔ میانه را به درجهٔ بالا میرساند. روش بهرام گور تا مدتها برقرار بود تا اینکه خسروانوشیروان، درجهبندی نوازندگان را به وضع زمان اردشیر بابکان بازگرداند. همچنین به درخواست بهرام، ۱۲ هزار زن و مرد از نوازندگان هندی - که بعدها زُط یا لوری خوانده شدند - به ایران آمدند و بهرام ایشان را در سراسر مملکت پراکنده کرد تا مردم روزگار را به شادی و شادخواری بگذرانند.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۳|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
شهرت و محبوبیت بهرام گور نزد مردم چنان بودهاست که بعضی از سلسلههای ایرانی و خاندانهای قدرتمند پس از اسلام، برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی، خود را به بهرام منتسب میکردند. از جمله این خاندانها، صفاریان، [[آل بویه]]، شروانشاهان و آل میکال را میتوان نام برد.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۳|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
== بهرام گور در ادبیات == |
|||
داستانهای دلانگیز و زیبای بسیاری نظیر آوردن کولیها و خنیاگران دورهگرد هندی (لورها) به ایران برای سرگرمی مردم را به او نسبت دادهاند. او بسیار به بادهگساری و به ویژه شکار داشت، چنانکه به این دلیل لقب «بهرام گور» (به معنی شکارگر گورخر) به او دادهاند. در بعضی متون چکیده [[زبان فارسی]]، سراییدن نخستین اشعار پارسی را نیز به او نسبت میدهند که البته فراورده خیالبافی است. همین خیالبافی، در مورد نحوه مرگ او نیز انجام شده و گفته میشود روزی هنگام شکار در ماد، به باتلاقی (یا چاهی) فرورفت و ناپدید شد. همچنین نوشتههای فرجامشناسی زرتشتی (دربارهٔ آخرالزمان) عصر او را دوره صلح و آرامش میدانند که دیوها، ناچار شدند پنهان شوند.<ref>{{پک|دریایی|۱۳۸۴|ک=شاهنشاهی ساسانی|ص=38}}</ref> |
|||
در میان آثار منظوم فارسی، هشت بهشت [[امیر خسرو دهلوی]] (درگذشت ۷۲۵ قمری/۱۳۲۵ میلادی) نیز دربارهٔ سرگذشت داستانی بهرام گور است. امیر خسرو، مثنوی هشت بهشت را به تقلید از نظامی و در جواب هفت پیکر او ساخت و موضوع آن، ماجرای عشق بهرام گور به «دلآرام» و نیز ساختن ۷ گنبد به ۷ رنگ برای دختران پادشاهان ۷ اقلیم است. از اینرو، موضوع این منظومه با هفت پیکر نظامی تفاوتی ندارد.<ref>{{پک|زرینکوب|1383|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
در متون کهن فارسی، بهرام گور به عدل و داد، توجه به حال مردم، خوشباشی، شجاعت و جنگاوری مشهور است و دربارهٔ او روایتهای گوناگون نقل شدهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|1383|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
سرگذشت بهرام گور در ادب دیگر کشورها نیز راه یافتهاست. چنانکه داستان عامیانهای با عنوان هفت پیکر بهرام گور به [[زبان ترکی آذربایجانی|زبان ترکی]] در عثمانی به چاپ رسیده و همین کتاب در ۱۳۲۱ ق / ۱۹۰۳ م به [[نثر فارسی]] ترجمه و با [[چاپ سنگی]] در تهران منتشر شدهاست. همچنین نمایشنامهٔ توراندوت (احتمالاً دگرگون شدهٔ توراندخت) اثر کارلو گوتزی ایتالیایی که در سدهٔ ۱۸ میلادی نوشته شده، و اپرایی به همین نام از پوچینی (درگذشت ۱۹۲۴ میلادی) موسیقیدان ایتالیایی نیز بر اساس بخشی از داستانهای بهرام گور در هفت پیکر نظامی تدوین شدهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|1383|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
=== بهرام گور و هفت پیکر === |
|||
{{بیشتر|هفتپیکر}} |
|||
هفت پیکر که ''هفت گنبد'' و ''بهرامنامه'' نیز خوانده میشود، از شاهکارهای منظوم [[نظامی گنجوی|نظامی]] بهشمار میرود و بخش چهارم از خمسهٔ نظامی را به خود اختصاص میدهد. این منظومه در ۵۱۳۰ بیت از ۲۸۹۰۰ بیت خمسهٔ نظامی جای گرفتهاست.<ref>{{پک|خدیوی|علی پور|۱۳۹۲|ف=هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن|ک=عرفانیات در ادب فارسی}}</ref> |
|||
محور اصلی این اثر بهرام پنجم فرزند یزدگرد اول از پادشاهان ساسانی بهشمار میرود که قهرمان اصلی هفت پیکر است. طبق گفتهٔ [[محمد معین]] هفت پیکر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد که یک بخش آن زندگی بهرام و طالعبینی جادوگران در هنگام تولد وی و پرورش او در خورنق نزد نعمان بن منذر را شامل میشود و این بخش تاریخی ماجرا را روایت میکند. در بخش دیگر بهرام پنجم که تاریخ سیاسی قابل توجهی نسبت به سایر پادشاهان ساسانی ندارد جنبهٔ افسانهای مییابد و نظامی با جمعآوری داستانهایی از او، شخصیت تاریخی او را به چهرهای افسانه ای تبدیل میکند و ماجرای هفت گنبد هفت رنگ را بیان میکند.<ref>{{پک|محجوب|۱۳۷۰|ف=داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور|ک=ایرانشناسی}}</ref> |
|||
نظامی ابتدا از دور اندیشی یزدگرد یکم هنگام تولد بهرام پنجم میگوید که به صحبتهای اختر بینان توجه نمود و او را برای تربیت به نزد پادشاه حیره فرستاد: |
|||
{{شعر|نستعلیق}} |
|||
{{ب|از عجم سوی تازیان تازد| پرورشگاه در عرب سازد}} |
|||
{{ب|کس فرستاد و خواند نعمان را| لاله لعل داد بستان را}} |
|||
{{ب|تا چو نعمان کند گل افشانی|گردد آن برگ لاله نعمانی}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
هم چنین نظامی از توجه منذر به بهرام سخن میگوید به گونهای که معماری زبردست از روم را برای ساختن کاخ بهرام مأمور کردند. بعد از نعمان که با کشتن معمار رومی از چشم مردم افتاده بود، منذر به پرورش بهرام توجه کرد و او را از هر لحاظ آماده ساخت.<ref>{{پک|روشن|۱۳۷۰|ف=زبان فارسی:هفت پیکر|ک=کلک}}</ref> |
|||
به خصوص در شکار و مهارتهای جنگی، همانطور که از لقب بهرام بر میآید او به شکار گور خر علاقهٔ زیادی داشته و نظامی نیز داستانهایی از بهرام را در این باره بیان میکند. هم چنین میگوید که او صاحب باد پای سرخ مو بود که به کمک آن به آسانی میتوانست گورها را بگیرد و شکار کند. نظامی از روزی میگوید که بهرام در شکار، یک شیر و گور را یا تیرش به زمین چسباند این کار آنقدر اعجاببرانگیز بود که وقتی به خورنق بازگشت به نقاشان دستور داد تا این ماجرا را روی مادهای از جنس طلا حک کنند و همانطور که کریستسنسن نقل میکند بهرام به دلیل طبع و خوی بیقرارش بود که به این نام ملقب گشت اما چیزی که باعث وجه تسمیهٔ او بدین نام شدهاست همین داستان شکار گورخر و شیر است.<ref>{{پک|کریستنسن|۱۳۸۹|ک=ایران در زمان ساسانیان|ص=۲۰۱}}</ref> |
|||
هم چنین نظامی ماجرای اژدهاکشی بهرام را این گونه نقل میکند که هیچ پشتبنه تاریخی ندارد. روزی بهرام گورخری ماده را میبینند و از شکل او به حیرت میآید و به تعقیب او میپردازد و با غاری رو به رو میشود که اژدهایی در مقایل آن خوابیدهاست و دریافت که اژدهها به آزار گورخر پرداختهاست، بنابراین با تیر خدنگ چشمهای اژدها را نابینا نمود سپس با تبر گلوی او را درید و ناگاه گورخر به صورت تعجببرانگیزی بهرام را به داخل غار برد، بهرام در آنجا با گنج پادشاهی رو به رو شد؛ و بار شتر را به دربا پدرش یزدگرد و ده بار دیگر را به دربار منذر بن نعمان روانه کرد نظامی در مورد این داستان چنین میگوید:<ref>{{پک|کریستنسن|۱۳۸۹|ک=ایران در زمان ساسانیان|ص=۲۰۱}}</ref> |
|||
{{شعر|نستعلیق}} |
|||
{{ب|گور بهرام دید و جست به زور| رفت بهرام گور از پی گور}} |
|||
{{ب|چون درآمد شکار زن به شکار| اژدها خفته دد بر در غار}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
<gallery mode="packed-hover" caption="بهرام در هفت پیکر" widths="250px" heights="250px"> |
|||
پرونده:"Bahram Gur and Princess of Fifth Region on Wednesday", Folio from a Haft Paikar (The Seven Portraits) MET sf57-185-1v.jpg|بندانگشتی|بهرام گور در هفت پیکر |
|||
پرونده:"Bahram Gur and Princess of Fifth Region on Wednesday", Folio from a Haft Paikar (The Seven Portraits) MET sf57-185-1r.jpg|بهرام گور در هفت پیکر |
|||
</gallery> |
|||
=== بهرام گور در شاهنامه === |
|||
[[پرونده:"Bahram Gur Exhibiting his Prowess in Wrestling at the Court of Shangul, King of India", Folio from a Shahnama (Book of Kings) MET DP215667.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|نگارهای از بهرام در کتاب شاهنامه فردوسی در حال کشتی گرفتن در دربار پادشاه هند]] |
|||
یکی از منابع معتبر [[تاریخ ایران]] در عصر ساسانی شاهنامهٔ فردوسی است. مندرجات شاهنامه دربارهٔ [[پادشاهان ساسانی]] کم و بیش با آنچه مورخان بزرگ و معتبری چون طبری و مسعودی نوشتهاند مطابقت دارد و اگرچه سرگذشت بعضی از این پادشاهان، خاصه نخستین ایشان مانند اردشیر بابکان و شاپور با افسانه آمیخته شدهاست، اما این افسانهها پیش از فردوسی در مدارک تاریخی بازمانده از عصر ساسانی نیز وجود داشتهاست.<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=148}}</ref> فردوسی داستان درگذشت بهرام در شاهنامه را اینگونه شرح دادهاست: |
|||
{{نقل قول|بهرام پس از سرکوبی دشمنان و سرکشان و به اطاعت آوردن شنگل پادشاه هندوستان به ایران بازگشت و دبیر و موبد را بخواست و بفرمود تا گزارشی از وضع خزانه و دارایی آن بدو دهند. چون ستاره شمر بدو گفته بود که زندگانی تو شست سال بیش نیست و بهرام با خود اندیشیده بود که بیست سال به شادخواری بگذراند و بیست سال دوم جهان را از داد و بخشش راست دارد و آخرین بیست ساله را بر پیش یزدان به پای باشد. گنجور به خزانه رفت و حساب آن را به درستی برگرفت؛<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=148}}</ref> و}} |
|||
{{شعر|نستعلیق}} |
|||
{{ب|بدو گفت تا بیست و سه سال نیز|همانا نیازت نیاید به چیز}} |
|||
{{ب|ز خورد و ز بخشش گرفتم شمار|درمهای این لشکر نامدار}} |
|||
{{ب|فرستادهای نیز کاید برت|ز شاهان و از نامور کشورت}} |
|||
{{ب|بدین سال گنج تو آراستهاست|که پر زر و سیم است و پر خواستهاست.<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=148}}</ref>}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
در اینجا فردوسی تصریح میکند که ستاره شمر عمر بهرام را شست و سه سال گفته اما بهرام سه سال آخر را فراموش کرده بود… در هر حال، بهرام واپسین سالهای عمر را به دادگری دست میگشاید و در تأمین آسایش مردم میکوشد و آنچه به عنوان خراج از ایشان میستاند خرج رفاه و گشایش زندگی خود آنان میکند تا بدان جای که به استانهای کشور نامه مینویسد و از مردم میخواهد که کمبودها و نارساییهای زندگی خود را به پادشاه بنویسند.<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=148}}</ref> |
|||
==== بهرام و آزاده ==== |
|||
{{همچنین ببینید|آزاده (شاهنامه)}} |
|||
آزاده، نام دختر رومی است که برده بهرام گور بودهاست. بنابر ''شاهنامهٔ فردوسی'' و ''غرر ثعالبی''، بهرام گور در دوران جوانیاش که در کاخ منذر بن نعمان، مربیاش حضور داشت، صاحب آزاده (در غرر ثعالبی آزادوار) بود. آزاده یک چنگنواز حرفهای بود. هنگامی که بهرام ترتیب یک شکار را میداد، آزاده را پشت به خودش سوار بر شتر میکرد و با خود به صحنهٔ شکار میبرد. یک روز آزاده به جای ستایش دلاوری بهرام، به آهو دلسوزی و اظهار همدردی کرد. بهرام رنجید، آزاده را بر زمین پرت کرد و به شترش اجازه داد تا آزاده را لگدمال کند. بنابر روایت ثعالبی، منذر این صحنه را در کاخش خورنق در حیره به نقاشی درآورد. نظامی این صحنه را در هفتپیکرش جا داد، ولی به جای آزاده، به دختر نام «فتنه» داد و پایان خوشی به داستانش بخشید. صحنه شکار به یک موضوع محبوب برای مینیاتورنگارها تبدیل گشتهاست.<ref>{{پک|Khaleghi-Motlagh|۱۹۸۹|ک=ENCYCLOPÆDIA IRANICA|ف=ĀZĀDA}}</ref> |
|||
<gallery mode="packed-hover" caption="بهرام و آزاده" widths="150px" heights="150px"> |
|||
پرونده:MIK - Gazellenjagd.jpg|بندانگشتی|قطعهای از شکار بهرام به همراه آزاده |
|||
پرونده:Bowl Bahram Gur Azadeh Met 57.36.14 n02.jpg|تصویری از بهرام و آزاده بر بشقاب |
|||
</gallery> |
|||
=== بهرام گور در هشت بهشت === |
|||
[[پرونده:Bahram Gur and the Princesses of the seven pavillions.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|نگارهای از بهرام در کتاب هشت بهشت]] |
|||
{{بیشتر|هشت بهشت (شعر)}} |
|||
[[امیرخسرو دهلوی]] این اثر را به تقلید از هفت پیکر نظامی خلق کردهاست اما تفاوت چندی با آن دارد. برای مثال در هشت بهشت، امیر خسرو از ساختن قصر خورنق که توسط معمار رومی برای بهرام ساخته شده بود حرفی نزدهاست یا اعادهٔ خسرو شخص سالخوردهٔ از تبار ساسانیان و درگیریهای بهرام با او نیز چیزی نگفتهاست و تنها ماجرایی که بین هفت پیکر و هشت بهشت یکسان است داستان بهرام با کنیزکش به نام دالارام است که باز هم در جزییات با هم متفاوتند برای مثال نحوهٔ شکار گور در این داستان کاملاً با آنچه که نظامی روایت کردهاست تفاوت دارد.<ref>{{پک|محجوب|1362|ف=هشت بهشت و هفت پیکر|ک=ایران نامه}}</ref> |
|||
=== بهرام در سایر نوشتههای ادبی === |
|||
حکیم [[عمر خیام]] در یکی از رباعیاتش به موضوع مرگ بهرام چنین اشاره دارد:<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=160}}</ref><ref>{{پک|جلیلیان|1396|ک=تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان|ص=289}}</ref> |
|||
{{شعر}} |
|||
{{ب|آن قصر که جمشید درو جام گرفت|آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت}} |
|||
{{ب|بهرام که گور میگرفتی همه عمر|دیدی که چگونه گور بهرام گرفت}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
[[سعدی]] در [[گلستان سعدی|گلستان]] آوردهاست: |
|||
{{نقل قول|حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=160}}</ref>}} |
|||
{{شعر}} |
|||
{{ب|نبشته است بر گور بهرام گور|که دست کرم به ز بازوی زور<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=160}}</ref>}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
حافظ در بیتی آورده: |
|||
{{شعر}} |
|||
{{ب|کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار|که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش<ref>{{پک|محجوب|1361|ک=گور بهرام گور|ص=160}}</ref>}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
== آثار برجا مانده از بهرام == |
|||
=== سکه === |
|||
در زمان ساسانیان و در دوره اسلامی، زندگی بهرام توسط هنرمندان به تصویر کشیده شدهاست. سکههای بهرام با شکلی بد و ناهموار است و در شهرهایی چون [[تیسفون]]، [[همدان]]، [[اصفهان]]، [[آربل]]، [[نهاوند]]، [[آشور]]، [[خوزستان]]، [[ماد]] و [[کرمان]] ضرب شدهاست. عموماً بروی سکههای بهرام عنوان یا نوشته «''مزدیسن بگ ورهران ملکا''» یعنی خداوندگار بهرام مزداپرست دیده میشود. در جلو و عقب تاج دندانهدار دارد و میان جلو و عقب، یک هلال و یک دایره است که علامت ماه و آفتاب میباشد. از سکههایی که از بهرام به جا مانده میتوانیم به مواردی از جمله قد کوتاه او و گردن بلندش پی ببریم علاوه بر این پوش بهرام از روی سکه هابه خوبی آشکار میشود لباس او با گوهرهای ارزشمندی زینت یافته بود و لبههای ان با مروارید آراسته شد بود خود او نیز با موهایی که پشت گردنش ریخته شده بود گردنبند مروارید بر گردن داشت. مجسمه ای به دست آمدهاست که متعلق به یکی از کاخهای ساسانی است و بعضی این مجسمهٔ نیم تنه را به بهرام نسبت میدهند که اواخر زندگی خود را میگذراند و اکنون این مجسمه در موزهٔ بغداد نگهداری میشود.<ref>{{پک|مشکور|1366|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۵۸}}</ref><ref>{{پک|زرینکوب|1383|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
<gallery mode="packed-hover" caption="سکههای بهرام پنجم" widths="150px" heights="150px"> |
|||
پرونده:BahramVCoinHistoryofIran.jpg|بندانگشتی|سکه برنزی از بهرام پنجم |
|||
پرونده:Drachma of Bahram V.jpg|بندانگشتی|دراخمایی از بهرام پنجم |
|||
</gallery> |
|||
=== بشقاب === |
|||
از بهرام بشقابهایی از جنس طلا و نقره به جای ماندهاست که اکنون نیز در [[لنینگراد|موزهٔ لنینگراد]] نگهداری میشود. این بشقابها حالتهای مختلف از زندگی بهرام را روایت میکنند در این میان چهار بشقاب وجود دارد که از اهمیت بیشتری برخوردار است. در یکی از انها بهرام در حال مبارزه با دو شیر است و خود بر اسبی سوار است و باز هم در این بشقاب میتوانیم به پوشش شاه ساسانی پی ببریم او لباسی که طرح راه راه داشته به تن کرده بود و شمشیر او به طلا مزین شده بود و گوهرهای با ارزشی نیز به کمربند و کفش او زینت داده بودند. در این تصویر تاج او از طلایی دارای دندانههایی بود و بر روی تاج هلالی شکل او گلهایی از سنگهای ارزشمند مزین شده بود و شاه خوش چهره و دارای اندامی مطلوب ترسیم شده بود. بشقاب دیگر بهرام را در مجلس بادهگساری به تصویر کشیدهاست. او در حالی که بر روی تختی که باگوهر و سنگهای قیمتی مزین شدهاست، در دست خود شراب و در دستی دیگر گل به دست دارد؛ و در تصویر نوازندگانی در حال نواختن چنگ و خواندن هستند و گروهی دیگر سرنامی نوازند دیده میشوند و هم چنین زنی که برای اجام دستورها در گوشه ای ایستاده نیز دیده میشود.<ref>{{پک|مشکور|۱۳۶۶|ک=تاریخ سیاسی ساسانیان|ص=۵۵۷٬۵۵۸}}</ref><ref>{{پک|زرینکوب|1383|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ف=بهرام گور}}</ref> |
|||
== تبارنامه == |
|||
{{collapse top|title=''شجرهنامه''|bg=#FFFFFF|fc=black|bodystyle=Border-radius}} |
|||
{{شجرهنامه شاهنشاهان ساسانی}} |
|||
{{collapse bottom}} |
|||
== پانویس == |
|||
{{پانویس|۲}} |
|||
== منابع == |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= آسموسن|نام=ی. پ |کتاب=تاریخ ایران کمبریج |فصل=مسیحیان در ایران| ناشر= |سال=۱۳۷۷ |مکان=تهران |شابک=}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=آیلرز|نام=ویلهلم|پیوند نویسنده=ویلهلم آیلرز|کتاب=[[تاریخ ایران کمبریج]]|ترجمه=حسن انوشه|سال=۱۳۸۲|ناشر=مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر| فصل =تاریخ روایی ایران |جلد=سوم، قسمت اول|شهر=تهران|شابک=978-964-00-0023-6}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= پیرنیا|نام=حسن |کتاب=تاریخ باستانی ایران | ناشر= دنیای کتاب|سال=۱۳۶۲ |مکان=تهران |شابک=}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=پیگولوسکایا|نام=ن. و|پیوند نویسنده=نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا|کتاب=اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی|سال=۱۳۷۲|ناشر=مؤسسّهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)|شهر=تهران|عنوان=|شابک=|مکان=|صفحات=|مترجم=[[عنایتالله رضا]]}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =زرینکوب| نام =روزبه| پیوند نویسنده =روزبه زرین کوب| عنوان=بهرام گور| دانشنامه = | ویرایش = | جلد=۱۳| سال =۱۳۸۳| ناشر =مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی| مکان =تهران| شابک | صفحه =۱۵۱–۱۵۳| نشانی =https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/8184| تاریخ بازبینی = | نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=زرینکوب| نام=عبدالحسین| پیوند نویسنده =عبدالحسین زرینکوب| نام خانوادگی۲ =زرینکوب| نام۲ =روزبه| پیوند نویسنده۲ =روزبه زرینکوب| عنوان =تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)| جلد =۳ | سال =۱۳۹۰ | ناشر =سمت |مکان =تهران | شابک =978-964-530-444-5}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = خدیوی| نام = هادی | نام خانوادگی۲ = علی پور| نام۲ =فریبا| عنوان = هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن| ژورنال = | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال =۱۳۹۲ | صفحه =| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = روشن| نام = محمد| نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان =زبان فارسی:هفت پیکر| ژورنال =کلک | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال = 1370| صفحه = ۲ ۳| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = علی محمدی| نام = نعمت اله| نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان = وهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی| ژورنال = | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال = | صفحه = ۲ ۳| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = محجوب| نام = محمد جعفر | نام خانوادگی۲ = | نام۲ =| عنوان = هشت بهشت و هفت پیکر| ژورنال = | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال = | صفحه = ۲ ۳| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = محجوب| نام = محمد| نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان =داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور| ژورنال =ایرانشناسی | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال = 1370| صفحه = ۲ ۳| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=محجوب|نام=محمدجعفر|پیوند نویسنده=محمدجعفر محجوب| عنوان =گور بهرام گور| ژورنال =ایران نامه| مکان =تورنتو| ناشر =دانشگاه تورنتو، بنیاد مطالعات ایران| دوره = | شماره =2| سال =1361| صفحه =147 تا 163| پیوند =https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/353157/گور-بهرام-گور| تاریخ بازبینی =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =اخوان مقدم| نام =ندا| نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان =مقایسه روایاتی چند از سلسله ساسانیان در شاهنامه و منابع تاریخی| ژورنال = | مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = | سال = | صفحه = ۲ ۳| پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =محجوب| نام =محمدجعفر| پیوند نویسنده=محمدجعفر محجوب| عنوان =داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور| ژورنال =ایرانشناسی| مکان = | ناشر =بنیاد مطالعات ایران| دوره =زمستان| شماره =12| سال =1370| صفحه =684 تا 707| پیوند =https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/354506/داستان-عوامانه-هفت-پیکر-بهرام-گور| تاریخ بازبینی =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =محجوب| نام =محمدجعفر| پیوند نویسنده=محمدجعفر محجوب| عنوان =هشت بهشت و هفت پیکر| ژورنال =ایران نامه| مکان = | ناشر =| دوره =| شماره =| سال =۱۳۶۲| صفحه =| پیوند =https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/353171/هشت-بهشت-و-هفت-پیکر?q=هشت%20بهشت%20و%20هفت%20پیکر&score=550.89844&rownumber=1| تاریخ بازبینی =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =جلیلیان| نام =شهرام| پیوند نویسنده =شهرام جلیلیان| عنوان =تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان| سال =1396| ناشر =انتشارات سمت|مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =جلیلیان| نام =شهرام|پیوند نویسنده=شهرام جلیلیان| نام خانوادگی۲ =جرفی| نام۲ =مصطفی| نام خانوادگی۳ =سنجریپور| نام۳ =ریجان| عنوان =ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی| ژورنال =مجله پژوهشهای تاریخی| مکان = | ناشر =دانشگاه سیستان و بلوچستان| دوره = | شماره =۹| سال =۱۳۹۰| صفحه =۷–۲۲| پیوند =https://www.academia.edu/7854273/_ساسانیان_و_یهودیان_در_کشاکش_و_همزیستی_مجلهٔ_پژوهش_های_تاریخی_ایران_و_اسلام_شمارهٔ_۹_پاییز_و_زمستان_۱۳۹۰_ص_۷-۲۲| تاریخ بازبینی =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=شیپمان|نام=کلاوس|پیوند نویسنده=کلاوس شیپمان |ترجمه=کیکاووس جهانداری|کتاب=مبانی تاریخ ساسانی|سال=۱۳۹۰|ناشر=فرزان روز |شهر=تهران|شابک=964-321-228-9}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=فرای|نام=ریچارد نلسون|پیوند نویسنده=ریچارد نلسون فرای |ترجمه=مسعود رجبنیا|کتاب=[[تاریخ باستانی ایران]]|سال=۱۳۸۸|ناشر=شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |شهر=تهران|شابک=978-964-445-292-5}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = علی محمدی| نام =نعمت اله | نام خانوادگی۲ = | نام۲ =| عنوان = هرام پنجم (گور) در قفقاز و آسیای مرکزی| ژورنال =تاریخ روابط خارجی | مکان = تهران| ناشر = | دوره = | شماره = | سال =۱۳۹۴ | صفحه = | پیوند = | تاریخ بازبینی = | doi =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= فرای|نام= ریچارد نلسون|کتاب= میراث باستانی ایران| ناشر= بنگاه ترجمه و نشر کتاب|سال= ۱۳۴۴|مکان=تهران|شابک=}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= رجبی|نام= پرویز|کتاب= هزارههای گمشده | ناشر= توس|سال=۱۳۸۰ |مکان=تهران |شابک=}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=دریایی|نام=تورج|پیوند نویسنده=تورج دریایی|کتاب=تاریخ و فرهنگ ساسانی|ترجمه=مهرداد قدرت دیزجی|سال=۱۳۸۲|ناشر=انتشارات ققنوس|شهر=تهران|شابک=964-311-408-2}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =دریایی| نام =تورج| پیوند نویسنده =تورج دریایی| عنوان =شاهنشاهی ساسانی | ترجمه =مرتضی ثاقب فر| سال =۱۳۸۴ | ناشر =ققنوس |مکان =تهران | شابک =964-311-436-8}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =دریایی| نام =تورج| پیوند نویسنده =تورج دریایی| عنوان =شهرستانهای ایرانشهر| ترجمه =[[شهرام جلیلیان]]| سال =۱۳۸۸| ناشر =انتشارات توس|مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =دریایی| نام =تورج| پیوند نویسنده =تورج دریایی| عنوان =امپراتوری ساسانی| ترجمه =خشایار بهاری| سال =1392| ناشر =نشر فرزان روز|مکان =تهران| شابک =978-964-321-388-6}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =دریایی| نام =تورج| پیوند نویسنده =تورج دریایی| عنوان =ساسانیان| ترجمه =شهناز اعتمادی| سال =۱۳۹۲| ناشر =انتشارات توس|مکان =تهران| شابک =978-964-315-729-6}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=کریستنسن|نام=آرتور|پیوند نویسنده=آرتور کریستنسن|کتاب=ایران در زمان ساسانیان|ترجمه=رشید یاسمی|سال=۱۳۸۹|ناشر=انتشارات نگاه|شهر=تهران|شابک=978-964-351-285-9}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =گریگورویچ لوکونین| نام =ولادیمیر| پیوند نویسنده =ولادیمیر گریگورویچ لوکونین| عنوان =تمدن ایران ساسانی| سال =1350| ناشر =انتشارات علمی و فرهنگی|مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =مشکور |نام =محمد جواد| پیوند نویسنده =محمد جواد مشکور| عنوان =تاریخ سیاسی ساسانیان| سال =1366| ناشر =انتشارات |مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =نتصر| نام =امنون|پیوند نویسنده=امنون نتصر| عنوان =شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول| ژورنال =دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران| مکان =تهران| ناشر =دانشگاه تهران| دوره = آبان ۱۳۵۱| شماره =۷۸| سال =۱۳۵۱| صفحه =۹ تا ۲۴| پیوند =http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/515638| تاریخ بازبینی = ۷ مهٔ ۲۰۱۴ | doi =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =نولدکه |نام =تئودور| پیوند نویسنده =تئودور نولدکه| عنوان =تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان| سال =1378| ناشر =انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی|مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=نیسنر|نام=جیکوب|پیوند نویسنده=جیکوب نیسنر|کتاب=[[تاریخ ایران کمبریج]]|ترجمه=حسن انوشه|سال=۱۳۸۷|ناشر=مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر| فصل=یهودیان در ایران|جلد=سوم، قسمت دوم|شهر=تهران|شابک=978-964-00-0023-6}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =ویسهوفر| نام =یوزف| پیوند نویسنده =یوزف ویسهوفر| عنوان =تاریخ ایران باستان| سال =1396| ناشر =انتشارات ققنوس|مکان =تهران| شابک =}} |
|||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=زرینکوب| نام=عبدالحسین| پیوند نویسنده =عبدالحسین زرینکوب| نام خانوادگی۲ =زرینکوب| نام۲ =روزبه| پیوند نویسنده۲ =روزبه زرینکوب| عنوان =تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)| جلد =۳ | سال =۱۳۹۰ | ناشر =سمت |مکان =تهران | شابک =978-964-530-444-5}} |
|||
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=ویسهوفر |نام=یوزف |کتاب=ایران باستان؛ از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد | ناشر=ققنوس |سال=۱۳۸۲ |مکان= تهران|شابک=}} |
|||
=== منابع لاتین === |
|||
{{چپچین}} |
|||
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =Daryaee| نام =Touraj|پیوند نویسنده= تورج دریایی| عنوان =History, Epic, and Numismatics: On the Title of Yazdgerd I (Rāmšahr)| ژورنال =Journal of the American Numismatic Society| مکان = | ناشر = | دوره = | شماره = |جلد=۱۴| سال =۲۰۰۲| صفحه =۸۹–۹۵| پیوند =https://www.tourajdaryaee.com/wp-content/uploads/docs/daryaee-article-history-ethics-numismatics.pdf| تاریخ بازبینی =|زبان=en}} |
|||
* {{یادکرد وب |نام خانوادگی=Shapur Shahbazi|نام=A|عنوان=YAZDEGERD I|پیوند نویسنده=علیرضا شاپور شهبازی|نشانی= http://www.iranicaonline.org/articles/yazdegerd-i|بازبینی=|اثر= |سال=۲۰۰۳|تاریخ=July 20, 2003|ناشر=ENCYCLOPÆDIA IRANICA|کد زبان=en}} |
|||
* {{یادکرد وب |نام خانوادگی=Shapur Shahbazi|نام= |پیوند نویسنده=علیرضا شاپور شهبازی|سال=۲۰۰۲|عنوان=SHAPUR I i. History|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/shapur-i|بازبینی=|اثر=Encyclopædia Iranica|تاریخ=July 20, 2002|ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =Morony| نام =M| پیوند نویسنده =مایکل مورونی| عنوان = Sāsānids| دانشنامه =Encyclopaedia of Islam| ویرایش =P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs| جلد=9| سال =1997| ناشر =Brill| مکان = | شابک =90 04 10422 4| صفحه =70-81| نشانی =http://dx.doi.org/10.1163/1573-3912_islam_SIM_6661| تاریخ بازبینی =3.29.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =de Blois| نام =François| پیوند نویسنده = | عنوان = HAFT PEYKAR| دانشنامه =Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۲۰۰۳| ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/haft-peykar| تاریخ بازبینی =3.17.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =Klíma| نام =Otakar| پیوند نویسنده = | عنوان = Bahrām V Gōr| دانشنامه =Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۱۹۸۹| ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/bahram-05| تاریخ بازبینی =3.17.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =.W. L. Hanaway, Jr| نام = | پیوند نویسنده = | عنوان = Bahrām V Gōr in Persian Legend and Literature| دانشنامه =Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۱۹۸۹| ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/bahram-05-lit| تاریخ بازبینی =3.17.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =EIr| نام = | پیوند نویسنده = | عنوان = BAHRĀM| دانشنامه =Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۱۹۸۹| ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/bahram-the-name-of-six-sasanian-kings| تاریخ بازبینی =3.17.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =Khaleghi-Motlagh| نام =Dj| پیوند نویسنده =جلال خالقی مطلق| عنوان = ĀZĀDA| دانشنامه =Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۱۹۸۹| ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/azada-name| تاریخ بازبینی =3.17.2018| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه|نام خانوادگی=Daryaee|نام=Touraj|عنوان=Yazdegerd II|پیوند نویسنده=تورج دریایی|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/yazdgerd-ii|بازبینی=20 August 2018|اثر=|سال=2012|تاریخ=October 19, 2012|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]|زبان=en}} |
|||
* {{یادکرد دانشنامه|نام خانوادگی=Shahbazi|نام=A. Shapur|عنوان=Yazdegerd I|پیوند نویسنده=علیرضا شاپور شهبازی|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/yazdegerd-i|بازبینی=20 August 2018|اثر=|سال=۲۰۰۳|تاریخ=July 20, 2003|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]|پیوند بایگانی=http://www.webcitation.org/6s4gy8jjp|تاریخ بایگانی=19 July 2017|زبان=en}} |
|||
* {{یادکرد وب |نام خانوادگی=Daryaee|نام=Touraj |عنوان=SHAPUR II|پیوند نویسنده=تورج دریایی|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/shapur-ii|بازبینی=۵/۷/۲۰۱۴|اثر=Encyclopædia Iranica|سال=۲۰۰۹|تاریخ=July 20, 2009|ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=en}} |
|||
{{پایان چپچین}} |
|||
{| align="center" cellpadding="2" border="2" |
|||
|- |
|||
| width="30%" align="center" | پادشاه پیشین:{{سخ}}'''[[خسرو زورستان]]''' |
|||
| width="40%" align="center" style="background: #00BFFF; color: white;" |'''بهرام پنجم'''{{سخ}}'''[[فهرست شاهان ایران|شاهنشاه ایران]]''' |
|||
۴۲۰–۴۳۸ میلادی |
|||
| width="30%" align="center" | جانشین:{{سخ}}'''[[یزدگرد دوم]]''' |
|||
|} |
|||
{{ویکیگفتاورد}} |
|||
{{ویکیانبار-رده|Bahram V}} |
|||
{{شاهان ساسانی}} |
|||
[[رده:افراد جنگهای ایران–روم]] |
|||
[[رده:اهالی ایران در سده ۵ (میلادی)]] |
|||
[[رده:پادشاهان شاهنامه]] |
|||
[[رده:حکمرانان خاورمیانه در سده ۵ (میلادی)]] |
|||
[[رده:درگذشتگان ۴۳۸ (میلادی)]] |
|||
[[رده:زادگان ۴۰۰ (میلادی)]] |
|||
[[رده:زادگان ۴۰۶ (میلادی)]] |
|||
[[رده:شاهنشاهان ساسانی سده ۵ (میلادی)]] |
|||
[[رده:ویکیسازی رباتیک]] |
|||
[[رده:یهودیان اهل ایران]] |
نسخهٔ ۲۲ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۵۵
بهرام گور | |
---|---|
بهرام گور | |
![]() بشقابی از قرن ۵ میلادی که در آن بهرام پنجم و آزاده مشغول شکار هستند. | |
شاهنشاه شاهنشاهی ساسانی | |
سلطنت | ۴۲۰–۴۳۸ |
پیشین | خسرو زورستان |
جانشین | یزدگرد دوم |
زاده | ۴۰۰ |
درگذشته | ۴۳۸ (سن ۳۸) سرزمین ماد |
شهبانو | سپینود |
فرزند(ان) | یزدگرد دوم |
خاندان | خاندان ساسان |
پدر | یزدگرد یکم |
مادر | شوشاندخت |
بهرام گور یا وهرام پنجم یا بهرام گور از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود. وی به جای پدر، یزدگرد یکم، بر تخت نشست. بهرام گور از جمله شناختهشدهترین پادشاهان ساسانیان است که داستانهای بسیاری را در ادبیات فارسی به او نسبت داده و شعرهای فراوانی را راجع به او سرودهاند. بهرام پسر یزدگرد یکم بود که او را در ابتدا به لخمیان که دستنشاندهٔ شاهنشاهی ساسانی بود سپردند تا تربیت شود. پس از مرگ پدر، سپاهی از منذر بن نعمان گرفت، به تیسفون آمد و تاج و تختش را پس گرفت. بهرام هپتالیان را شکست داد، به هندوستان حمله کرد، و با امپراتوری بیزانس جنگید. او به شکار گورخر علاقه بسیاری داشت و در تاریخهای سنتی آمدهاست که نهایت یک روز در حین شکار گور در باتلاقی فرورفت از دنیا رفت.
بعد از مرگ یزدگرد، بهرام با حل اختلافاتی که با بزرگان داشت و هم جنین شکست دادن خسرو، مدعی حکومت ساسانی، به سلطنت رسید. در اولین سال حکومتش با امپراتوری بیزانس وارد جنگ شد که این جنگ که زمینهٔ دینی داشت و به دلیل اختلافات مسیحیان و زرتشتیان به آغاز شد. در این جنگ ابتدا رومیان به پیروزیهایی رسیدند ولی با رسیدن سپاه منذر به یاری ساسانیان، این نبرد ادامه یافت تا جایی که طرفین نبرد را بیحاصل دیدند و معاهدهای مبنی بر صلح دینی منعقد کردند ولی طی نقض قراداد اختلافات آنها شدت گرفت تا با پیشنهاد بهرام صلح دیگری صورت گرفت. پس از بستهشدن قرارداد صلح میان اهالی دیلم که بر سر این مسئله بر ضد بهرام شوریدند اما بهرام آنها را سرکوب کرد. در دوران بهرام حملات هپتالیان از شرق شدت گرفت و او برادرش نرسه را موقتاً بر تخت نشاند و به مبارزه با هپتالها پرداخت و بهرام در این نبرد پیروزیهایی بهدستآورد. ارمنستان از جمله مسائل دیگری که همواره مورد توجه ساسانیان و هم چنین بهرام بودهاست که مورد کشمکشهای ایرانیان و رومیان بودهاست. در دورانی که بهرام درگیر جنگ با اقوام شرقی بود، خاندان اشکانی این فرصت را مغتنم شمردند و بر ارمنستان چیره شدند ولی بعد از مدتی در اثر درگیری با ناخارارها تضعیف شده بودند، ارمنستان بار دیگر جزو ایالات ایران گشت. در دورهٔ بهرام در اثر رفتار خشونتآمیزی که با مسیحیان داشت به مهاجرت اجباری آنها منجر شد اما رفتار او با یهودیان کاملاً مسالمت آمیز بود و عدهای آن را یهودی بودن مادر بهرام میپندارند. بهرام یک پادشاه افسانهای است که در ادبیات داستانهای زیادی به خود اختصاص دادهاست و مرگ بهرام نیز در ادبیات با افسانه پیوند خوردهاست به طوری که در پی شکار گوری به باتلاق فرورفته است.
ریشه نام
بهرام از کلمهٔ ایرانی باستان «Vṛθragna» و اوستایی «Vərəθraγna» به معنی «خدای پیروزی» گرفته شدهاست و معادل آن در زبان پارسی میانهٔ «Warahrān» و «Wahrām» (که بیشتر «wlhlʾn» تلفظ میشود)، در و زبان پارتی «*Warθagn» است که به صورت قرضی در زبان ارمنی «Vahagn» و به صورت «Wa(r)hrām» (که «wryhrm» تلفظ میشود) به صورت قرضی در زبان ارمنی «Vrām» تلفظ میشود.[۱]
نام بهرام در اوستایی «وِرِثرَغنه» و در فارسی میانه «وَرَهران» و «وَهرام» بوده و معنی آن «آمادهٔ نبرد» و «پیروزمند» است. بهرام نه تنها در منابع اسلامی متقدم، بلکه در بعضی از متنهای پهلوی مانند زَندِ وَهمَن یَسن و شهرستانهای ایران نیز به لقب «گور» مشهور گشتهاست؛ و حتی در یک شعر فارسی مجعول منسوب به خود بهران نیز این لقب آمدهاست. بر اساس برخی روایتها، شهرت وی به «گور» به سبب علاقه یا چیرهدستی او در شکار گورخر بودهاست. از وی در ادبیات فارسی با لقبهای دیگری چون «گورخان» و «صحرانشین» نیز یاد شدهاست.[۲][۳]
وضعیت سیاسی و اجتماعی پیش از بهرام پنجم
پس از بسته شدن قرارداد نصیبین و پس از مرگ هرمز، اشراف ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومیها پناهنده شد). و اینچنین تخت پادشاهی برای شاپور دوم رزرو شد.[۴] شاپور دوم فرزند هنوز زاده نشدهٔ یکی از زنهای هرمز دوم بود که «در رحم» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد.[۵] وی در بدو رسیدن به قدرت اعرابی که طی دوران پدرش به ایران حمله برده بودند و در منطقه قدرت یافته بودند، شکست داد[۶] و توانست در طی جنگهای رومیان را شکست دهد و دوباره قدرت را به شاهنشاهی ساسانی بازگرداند. در سده چهارم، میتوان گفت که مسیحیت تبدیل به تهدیدی جدی برای کیش زرتشتی شده بود و پذیرش آن توسط ارمنیها باعث شده بود تا پیوند آنان با رسوم باستانیشان فراموش شود. ارمنستان و گرجستان با پذیرش مسیحیت، به امپراتوری روم شرقی نزدیکتر شده بودند. امپراتورهای روم، خودشان را رهبران تمامی مسیحیان دنیا میشمردند و به این ترتیب، مسیحیان شاهنشاهی ساسانی مورد ظن بودند. شاهان قدرتمند ساسانی همچون شاپور دوم به گسترش مسیحیت واکنش نشان داده و مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. شاپور دوم که شاهی قدرتمند بود، امنیت را در داخل شاهنشاهی و در مرزهای آن برقرار کرده بود و در کنترل قبایل بیابانگرد هم موفق بود.[۷] در طی دوران پادشاهی او، جمعآوری اوستا، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، مرتدها و از دین برگشتهها مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحیسازی امپراتور روم توسط کنستانتین بزرگ. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودیها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی میکردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند. در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قویتر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت.[۸]
پس از اینکه شاپور دوم در سال ۳۷۹ از دنیا رفت، او یک امپراتوری قدرتمند را برای نابرادری خود اردشیر دوم (۳۷۹–۳۸۳ پسر هرمز دوم) و همینطور پسر خود شاپور سوم (۳۸۳–۳۸۸) برجا گذاشت، که هیچکدام از آنها استعداد نیای خود را نشان ندادند. اردشیر دوم که به عنوان نابرادری پادشاه رشد کرده بود، نتوانست جانشین خوبی برای برادر خود شود و شاپور سوم که یک شخصیت اندوهگین بود تا بتواند به چیزی برسد. بهرام چهارم (۳۸۸–۳۹۹) هرچند که مثل پدرش ناتوان نبود، نتوانست افتخار بزرگی برای شاهنشاهی کسب کند. در طی این دوره، ارمنستان طی یک موافقتنامهای بین ایران و روم تقسیم شد. ساسانیها حکمرانی خود بر ارمنستان بزرگ را بازیافتند و امپراتوری بیزانس یک بخش کوچک از ارمنستان غربی را در دست داشت.[۹][۱۰][۱۱]
یزگرد یکم
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/ef/Yazdgard_i_back.jpg/220px-Yazdgard_i_back.jpg)
یزدگرد اول (۳۹۹–۴۲۱)، پسر بهرام چهارم یا بهرام کرمانشاه که پس از وی به سلطنت رسید.[۱۲][۱۳] در دوران حکومت او، اقلیتهای دینی با آرامش و خاطری آسوده به مناسک دینی خود پرداختند و یزدگرد یکم به دلیل تسامح دینی نسبت به غیر زرتشتیان، در میان تاریخدانان یهودی–مسیحی محبوب و در منابع فارسی–عربی منفور است. یزدگرد، به مسیحیان آزادی مذهبی داد تا بتوانند با این امتیاز، با امپراتوری روم صلح کند. منع آزار مسیحیان، سبب خشم و کینهٔ موبدان و اشرافزادگان ساسانی گشت.[۱۴][۱۵] چرا که مذهب مسیحیت، رقیب جدی برای مذهب آنها بود و عقاید مذهبی این دو، با یکدیگر تضادهای آشکارا داشتند. در منابع زرتشتی، او با یک یهودی ازدواج کردهاست. حال آنکه در منبع یهودی (یعنی تلمود)، سخنی از این ازدواج به میان نیامده است. خاورشناسان در مورد این ازدواج، تردید دارند. یزدگرد یکم صلحی پایدار با امپراتوری روم شرقی برقرار کرد و توانست نگاه خود را از مرز غربی به مرز شرقی امپراتوری ساسانی معطوف کند.[۱۶][۱۷]
قدرت شاهنشاه در دربار به قدری ضعیف گشته بود، که سه شاهنشاه پیش از یزدگرد، بر اثر توطئه و دسیسه کشته شدند؛ بنابراین، یزدگرد پیشدستی کرد و دست اشرافزادگان و موبدان را از قدرت کوتاه کرد و آنها را از سر راه خود برداشت. اما او بهطور مشکوکی در هیرکانیا (نزدیک گرگان امروزی) کشته شد. به باور تاریخنگاران (نظیر تئودور نلدکه، علیرضا شاپور شهبازی، روزبه زرینکوب و عبدالحسین زرینکوب)، اشرافزادگان و موبدان، انتقام خود را در محیطی به دور از پایتخت، از او گرفتند و شایع نمودند که او توسط فرشته خدایی کشته شد. اما شهرام جلیلیان معتقد است که یزدگرد به علت بیماری مردهاست و موبدان و اشرافزادگان، وانمود کردهاند که مرگ او، خواست الهی بودهاست.[۱۸]
شوشاندخت
یزدگرد نسبت به یهودیان با احترام و مهربانی رفتار میکرد، و یهودیان او را «کوروشِ نو» خواندند. برخی حتی آوردهاند که همسرش، شوشاندخت (سوسنه[۱۹])، دختر راس جالوت و مادر بهرام و نرسه بود و یزدگرد به درخواست همسرش، یهودیان را در جی اسکان داد.[۲۰]
فرای معتقد است که ازدواج یزدگرد با بطریق یهود امپراتوری، راس جالوت، افسانه است.[۲۱] دریایی میگوید که ماجرای این ازدواچ، چه درست و چه نادرست، نماینگر تسامح و رواداری دینی یزدگرد است. او میافزاید کلمه پهلوی rēš galut همان resh galutha آرامی به معنای «پیشوای اسیران بابل» است. منابع غیر ساسانی نیز از نزدیکی روابط یهودیان و ساسانیان خبر میدهند. این دو اشاره، مربوط به یزدگرد یکم است.[۲۲] به نوشته آیلرز، در آن زمان قصر یهودیان تبعیدی در ماحوزا، یعنی مدائن (تیسفون) بود؛ اما بعدها حله بر کران فرات ۶ کیلومتری خرابههای بابل، شهر مرکزی یهودیان عراق شد.[۲۳] نتصر میگوید در هیچ جای تلمود، سخنی از ازدواج یزدگرد و شوشاندخت نیست.[۲۴]نیسنر هم در صحت چنین ازدواجی تردید دارد، ولی معتقد است که این افسانه، پرورانده و قدرتگرفته ذهن یهودیان ساکن اصفهان و دیگر شهرهای ایران باشد.[۲۵]
ویدنگرن آوردهاست که پیشینه شهر شوش، به عنوان یکی از پایتختهای هخامنشیان، بسی بیشتر از عمر شوشاندخت است و این گزارش را ساختگی میداند. مارکوارت هم تنها اشتراک این دو اسم (شوش و شوشاندخت) را فقط تشبیه اسمی میداند و مینویسد که شوشیندخت، مردمان یهودی را در این منطقه اسکان دادهاست، همچنان که در شهرستانهای ایرانشهر به سکونت دادن یهودیان در اصفهان توسط این ملکه هم اشاره شدهاست.[۲۶]
داستانهای تلمودی میگویند که یزدگرد با ربیها، با ادب و نزاکت فراوان رفتار میکردند و در گفت و گوی با آنها، از کتاب مقدس شاهد میآورد. ربی آشی از مجتهدان بزرگ یهودیان آن دوره مقرر داشت که با اینکه معمولاْ کسی اجازه ندارد به کافران آهن بفروشد، فروش آهن به ایرانیان «که از ما پشتیبانی میکنند» را روا دانست.[۲۷] همچنین در تلمود آمدهاست که هنگامی که یزدگرد به تخت مینشست، سه نفر از نمایندگان یهود ایرانی، یعنی ربی اشی (نماینده شهر سورا)، مرزوما (نماینده شهر پومپدتیا) و آمسمار (نماینده نهردعا) هم حضور داشتند.[۲۸]
تولد و سالهای پیش از حکومت
تولد
بهرام پنجم، پسر یزدگرد در روز هرمزد از ماه فروردین متولد شد. بر اساس آنچه ثعالبی گفتهاست، فرزندان یزدگرد در کودکی جان خود را از دست میدادند و با تولد بهرام در هشتمین سال حکومت پدرش، مهر او بر دل یزدگرد نشست و در نگاهداری از او تلاش زیادی کرد. اختربینان دربار طبق خواستهٔ یزدگرد به پیشگویی زندگی بهرام پرداختند. آنها با نگاه کردن به حالات مختلف آسمان، از پادشاه شدن بهرام و کامیابی او در آینده و تربیتش در جای خوش آب و هوا خبر دادند و به یزدگرد توصیه کردند که بهرام جایی دور از خانه پرورش یابد، یزدگرد که از این خبر شاد گشت به آنها هدایای ارزشمندی بخشید و در میان اقوام مختلف که در بارگاه او حضور داشتند، اعراب را به این منظور برگزید.[۲۹][۳۰] فردوسی نیز میگوید:
یزدگرد از زاده شدن بهرام شادمان شده بود و ستاره شماران ایرانی و هندی پیشگویی کرده بودند آن کودک فرمانروایی گرانمایه و پرهیزگار و پادشاه همه گیتی خواهد شد؛ و از سوی دیگر موبدان از ترس این که بهرام خوی زشت پدر گیرد و فرمانروایی ستمگر و اهریمنی شود از پادشاه خواستند که بهرام را به دست دایه ای سپارد تا به نیکی پرورش یابد و هنرهای شاهانه را بیاموزد.[۳۱]
طبری از زاده شدن بهرام چنین روایت میکند:
گویند تولد وی به هرمزد روز فروردین ماه، هفت ساعت از روز برآمده بود و پدرش، یزدگرد، به هنگام تولد وی، منجمان دربار را خواست و بگفت تا زایچه وی را معین کنند و سرنوشت وی را بگویند. منجمان درجه خورشید بگرفتند و طالع نجوم بدیدند و به یزدگرد گفتند که خدای، پادشاهی پدر را به بهرام دهد و رضاع وی در جایی باشد که پارسیان ساکن آن نباشند.[۳۲]
زندگی در حیره
یزدگرد، از منذر بن نعمان ــ که حاکم دست نشانده ایران در حیره بود ــ خواست تا بهرام نزد خود در حیره ببرد و خود مسئولیت تربیت وی را برعهده بگیرد. یزدگرد، منذر را بهواسطه قبول درخواست وی هدایا داد و او را رام ابزود یزدگرد (شادی یزدگرد افزود) خطاب کرد. در این دوره دولت حیره که توسط لخمیان اداره میشد که در اوج شکوفایی خود به سر میبردند اما از مناطق دست نشاندهٔ دولت ساسانی محسوب میشدند. طبق گفته اختربینان، حیره از هر نظر بهترین مکان برای رشد پادشاه آیندهٔ ایرانشهر بود.[۳۳]
منذر بن نعمان که بهرام را به دربار خود برد، در بهترین جای حیره توسط داییگان تازی و ایرانی ــ که به داشتن خرد، فضیلت و تنی سالم مشهور بودند ــ پرورش داد و کاخهای زیبای خورنق و سدیر را برای استراحت بهرام بنا کرد و تمام تلاش خود را برای گرامی داشتن بهرام انجام داد. گفته میشود، هنگامی که بهرام به پنج سالگی رسید، از منذر در خواست کرد تا اسب سواری، تیراندازی و دبیری را به او بیاموزند. منذر در جوابش گفت که هنوز برای چنین هنرهایی بسیار جوان است اما بهرام هم به او یادآوری کرد که از تبار پادشاهان است و برای آمادگی رسیدن به پادشاهی، باید در انواع دانش را فرا بگیرد و در آنها پیشرفت کند و این ویژگیهایی است که او را به عنوان پادشاه از دیگران متمایز میکند. با سخنان بهرام، منذر از یزدگرد خواست تا تیراندازان، اسب سواران، دانشمندان پارسی و رومی و داستان گویان عربی را برای تربیت بهرام به درگاه او بفرستد. وقتی بهرام به ۱۴ سالگی رسید، در همهٔ هنرهایی که آموزش دیده بود حتی از استادان خود نیز پیشی گرفت و در انتخاب اسبان و رام کردن آنها تبحر خاصی داشت. هم چنین فرهنگ مردمان حیره را نیز به خوبی فراگرفت.[۳۴]
بازگشت به ایرانشهر
طبق گفتهٔ طبری، شاهزاده بهرام پس از آن که انواع هنرها و مهارتها را فرا گرفت، به سوی یزگرد بازگشت اما یزدگرد که با پسران خود رفتار درستی نداشت او را به خدمت و رنج زیاد واداشت. در این هنگام، تئودئوس برادر امپراتور روم، آرکادیوس، که به نزد یزدگرد آمده بود، بهرام بااصرار او توانست بار دیگر به حیره بازگردد. اما ثعالبی میگوید که بهرام به دلیل این که روزی پیش تخت پدر به خواب رفته بود توسط پدر در ایوان شاهی محبوس شده بود و تنها در جشن نوروز و سده میتوانست شاه را ملاقات کند تا این که با وساطت نماینده امپراتور روم آزاد شد و به حیره رفت و تا پایان کار او به عیش و نوش پرداخت.[۳۵]
این پادشاه که به پادشاه تاریخ و افسانه شهرت دارد، همانطور که پیداست در باب هر بخش از زندگی وی نظرات مختلفی وجود دارد که بعضی جنبهٔ تاریخی و بعضی جنبهٔ افسانهای دارند. گزارشهای تاریخی حاکی از شیوهٔ زندگی بهرام هیچ نشانهای از تبعید وجود نداشتهاست و حتی او برای رسیدن به سلطنت در حیره تربیت میشدهاست. هم چنین طبق منابع تاریخی که از دوران ساسانی بهدست آمدهاست و همچنین منابع ارمنی و گرجی همزمان با این دوره، در این دوره شاهزادگان به ویژه ولیعهد باید تمام دانشها و فنون و رسوم مناسب با پادشاهی را فرا میگرفت و صفاتهای اخلاقی همچون خویشتنداری را میآموخت. بدین منظور نهادی به نام دایگانی وجود داشت که این کار را انجام میداد. مطابق با اسناد و گزارشهای که به دست ما رسیدهاست در نهاد دایگانی که به پرورش شاهزادگان خاندان سلطنتی نیز شهرت داشت، بسیاری از شاهزادگان حتی خاندانهای نژادهای ایرانشهر در دورهٔ ساسانی فرزندان خود را به این نهاد میسپردند و یکی از مشهورترین مثالهایی که درین باره وجود دارد، پرورش یافتن بهرام گور نزد نعمان بن منذر در حیره است.[۳۶]
اما عدهٔ از پژوهشگران تاریخ معتقدند که بهرام در حیره زندگی تبعید گونهای داشتهاست، نولدکه میگوید که نوع تربیت بهرام سبک ایرانی داشتهاست و عربی نبودهاست و این خود نشاندهنده این است که بهرام از کودکی در حیره پرورش نیافت و این خود ما را به شک در مورد تبعید شدن بهرام میاندازد و این نکته را نیز باید به یاد داشت که اگر تمام داستان پرورش بهرام در حیره توسط پادشاهی عرب افسانه باشد، پس علت این که بهرام در میان عربها بودهاست را میتوان درگیری و کشمکشهای بزرگان دربار را پیش از مرگ یزدگرد دانست.[۳۷][۳۸]
حیات سیاسی
درگیریهای بهرام با بزرگان پیش از به سلطنت رسیدن
با مرگ یزدگرد در سال ۴۲۱ میلادی که احتمال داده میشود با دسیسهٔ اشراف از بین رفته باشد، بزرگان و خاندانهای بزرگ که میتوان وستهم (یا گستهم)، اسپهبد بابل، یزدگشنسب پاذگسبان، پیرک از خاندان مهران، گودرز دبیر لشکر، گشنسب آذرویش ناظر مالیات اراضی و پناه خسرو روانگان مدیر خیرات و وقف را نام برد. این افراد با توجه به سیاست که یزدگرد در پیش گرفته بود، با یکدیگر متحد شدند تا پسران او را برای نشستن بر تخت شاهی از میان بردارند. پسران یزدگرد، شاپور، بهرام، نرسه بودند. شاپور، پس از مرگ ورامشاپوه، شاه ارمنستان، از جانب پدر، به عنوان نائب السلطنه به ارمنستان فرستاده شد که پس از مرگ یزدگرد، برای نشستن بر تخت شاهی به دربار تیسفون رفت اما توسط اشراف یا بنا به روایتی توسط شورشیان ارمنی به قتل رسید.[۳۹][۴۰]
با وجود این که بزرگان از لیاقت بهرام برای شهریاری آگاه بودند؛ ولی بر این باور بودند که چون او در نزد اعراب حیره تربیت شده، خوی عربی دارد و با فرهنگ و مناطق مختلف ایران آشنایی ندارد و اشراف، شاهزاده خسرو را که از نوادگان اردشیر بابکان بهشمار میرفت را به سلطنت نشاندند و نرسه که کوچک بود، نمیتوانست کاری انجام دهد. در این میان بهرام به شدت خشمگین شد از منذر که نزد او پرورش یافته بود کمک خواست و منذر نیز دو گروه از سواره نظامان خود به نام تنوخ که از اعراب تشکیل شده بودند و سواران ایرانی به نام سفید رخشان را به سرکردگی پسرش نعمان با بهرام راهی تیسفون شدند. در این هنگام بزرگان با دیدن اوضاع سخت آشفته و هراسان شدند و بنابراین با بهرام و منذر به مذاکره پرداختند و اقرار کردند که سیاستهای یزدگرد آنها را واداشت تا از به سلطنت رسیدن فرزندانش ممانعت کنند.[۴۱]
طبق روایتهایی که با افسانه خلط شده، بهرام از رفتار و ظلمهایی که پدرش روا داشته ابراز تاسف کرد تا بهنحوی از بزرگان و روسا دلجویی کند، او به خداوند و فرشتگان و موبدان سوگند یاد کرد تا بدخوییها و ستمگریهای پدر را جبران کند هم چنین او وعده داد تا مالیات را کاهش دهد و موقعیت خاندانهای کهن و مرزبانان و اسواران را بالا برد و حقوق سپاهیان را افزایش دهد و اگر تا پایان اولین سال فرمانروایی نتوانست کارهایی که متعهد شده را انجام دهد از سلطنت چشم پوشی کند و به فردی شایسته بسپارد؛ و به گفتههای موبدان و پیشنهادات خردمندان توجه کند و و بزرگان ایرانی از یک سو از گفتههای بهرام خرسند شده و از سویی دیگر از جنگ با بهرام بیمناک شدند و برای هماندیشی گرد آمدند و خود دو دسته را تشکیل دادند. دسته ای که با سخنان بهرام موافق بوده دسته ای نیز خواستار سلطنت خسرو بودند.[۴۲]
با وجود اینکه تخت شهریاری حق بهرام بود ولی برای از بین بردن اختلافات پیشنهادی به آنان عرضه کرد به صورتی که به نبرد تن به تن با خسرو بپردازد یا این که با قرار دادن تاج و تخت پادشاهی در میان دو شیر، یکی از این دو آن را به دست آورد، در واقع انتصاب پادشاه را به خداوند واگذار کند. ایرانیان که از قدرت و جنگاوری بهرام آگاه بودند، دومین پیشنهاد را برگزیدند و سپهبذ بستام شیرها را نزدیک تاج آورد، بهرام که در انواع فنون جنگی تبحر داشت هر دو شیر را کشت و خسرو نیز از انجام این کار امتناع ورزید در نتیجه در میان حیرت همگان، صاحب تاج و تخت شد. خسرو و بزرگان شادباش خود را به بهرام عرضه داشتند و روز دیگر از نعمان خواستند تا شاه اشتباهات گذشته آنان را ببخشد.[۴۳][۴۴]
حیات نظامی بهرام
جنگ با روم
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/41/Roman-Persian_Frontier%2C_5th_century.png/250px-Roman-Persian_Frontier%2C_5th_century.png)
در سال ۴۲۱ میلادی میان ایران و بیزانس جنگ پس از اعدام تعدادی از مسیحیان که قصد حمله به آتشکدهها را داشتند، درگرفت. زمینههای این جنگ از قبل فراهم شده بود. فرمانده بیزانس، آردابوریوس، با گذشتن از ارمنستان و دجله به میانرودان رسید و در آن جا ایرانیان را به فرماندهی مهرنرسه از پای درآورد. مهرنرسه و سپاهیانش که از رومیان شکست خورده بودند و توان مقابلهٔ دیگری را نداشتند، به قلعه نصیبین گریختند و آردابوریوس آنان را تا پشت دیوار نصیبین تعقیب و محاصره کرد و این محاصره تا رسیدن بهرام و ایرانیان به همراه اعراب حیره به فرماندهی نعمان بن منذر ادامه داشت و با رسیدن آنان، رومیان تمام ادوات خود را سوزاندند و پا به فرار گذاشتند چون میدانستند که مقاومت در برابر سپاه پر قدرت بهرام بی فایده است و بهرام نیز به سوی آنان شتافت و او تا نزدیکی شهر تئودوسیوپولیس که در دوره تئودوسیوس دوم برای حفاظت از ارمنستان روم بنا شده بود، پیش رفت و با درگرفتن سلسله نبردهای کوچک و بیحاصل هر دو گروه از ادامهٔ این جنگها دست برداشتند.[۴۵]
این نبرد که ریشهٔ دینی داشت، در سال ۴۲۲ میلادی با پذیرش توافقنامه ای میان طرفین مبنی بر، برگزاری آیینهای دینی زردشتی و مسیحی در بیزانس و ایران به صلح انجامید و رومیان نیز متعهد شدند که در مقابل حفاظت ساسانیان از تنگههای قفقاز در برابر اقوام شمالی هزینهای را به عنوان باج به ایرانیان بپردازند اما گاهی از این کار امتناع میورزیدند. به گفتهٔ مالالاس، بهرام پیامی به پروکوب، که فرماندهی سپاه شرق روم را بر عهده داشت و از جانب تئودوسیوس دوم برای جنگ با ایرانیان آمده بود رساند که اگر در میان رومیان کسی بتواند یک پهلوان ایرانی را شکست دهد، صلح با روم را میپذیرد. پیشنهاد بهرام مورد قبول واقع شد و در طی نبردی که میان آئروبیندوس گوتی و آدرازانس جنگجوی ایرانی درگرفت، آدرازانس پیروز شد و بهرام با پذیرش صلح به ایران بازگشت. در مورد معاهدهٔ صلحی که انجام شد، پروکوپیوس معتقد است که، تئودوسیوس دوم، فرمانده آناتولیوس را برای صلح به سوی ایرانیان فرستاد و وقتی به سپاه ایران رسید، پیاده به سوی بهرام رفت و موجب حیرت بهرام شد، بااین کار، بهرام به عقب رفت و سپاه خود را از مرزهای روم بیرون راند؛ و بهرام علاوه بر پذیرش صلح، پیشنهاد داد که هیچ پادگانی در مرزها به وجود نیاورند. مشخص است که پروکوپیوس، وقایع ۴۲۲ میلادی را با حوادثی که در دوران یزدگرد دوم روی داده با هم تلفیق کرده زیرا آناتولیوس در دوران یزدگرد دوم فرمانده سپاه روم در نواحی شرفی بودهاست و یک قرداد صلح را به اجرا درآورد؛ و بنا بر یک گزارش مسیحی، بهرام با دیدن انسان دوستی که آکاکیاس اسقف شهر آمد، که با فروختن زیورآلات کلیسا و خریدن اسیران ایرانی از رومیان برای نمایان ساختن حسن نیت خود این کار را انجام داد. بهرام تحت تأثیر این کار قرار گرفت و از اذیت کردن مسیحیان در ایران دست کشید. ظبق گفته جلیلیان ان این داستان موثق نیست و ظاهراً برای نشان دادن قدرت کلیسا ساخته شدهاست.[۴۶]
بهرام و جنگ با هپتالیان
در سده پنجم میلادی، منازعاتی میان ساسانیان و مهاجمانی که از آسیای مرکزی به مرزهای شمالی و شرقی ایران هجوم میآوردند، درگرفت. در این دوره بزرگترین دشمن ساسانیان، هونهای سپید/هپتالیان که میان آمودریا و سیردریا قدرت گرفته بودند، محسوب میشدند. آنها فشار زیادی بر کوشانیان آوردند و جانشین کوشانیان شدند و تا سده ششم دشمن قدرتمندی برای ساسانیان بهشمار میرفتند. در دورهٔ بهرام پنجم، تهاجمات هپتالیان در نواحی شرقی ایران افزایش یافت، آنها بر این باور بودند که بهرام پادشاه بی کفایتی است. به طوری که آنها تا مرو در خراسان پیشروی و یورش بردند. البته آنها از سوی امپراتوری روم حمایت میشدند به طوری که امپراتوری به آنها کمک مالی میکرد و هم چنین آنها را در سایر مناطق آزاد گذاشت تا به راحتی به مرزهای ایرانشهر حمله کنند. بهرام با مشاهدهٔ این اوضاع برادرش نرسه را بر تخت نشاند و به سوی آذربایجان تاخت. بعضی از ایرانیان بر این باور بودند که بهرام توانایی مواجه با هپتالیان را ندارد و از ترس جان خود برای خاقان پیامی مبنا بر پذیرش باج و ساو و صلح فرستادند. در این میان بهرام پنهانی از سمت دریای خزر به سوی خراسان رفت و در کشمهین در حوالی مرو با سپاهیان ورزیده و آماده خود به هپتالیان حمله برد و خاقان هپتالیان را شکست داد و خاتون که شهبانوی خاقان بود به اسارت سپاه بهرام درآمد و بهرام آنها را در راه بازگشت به آتشکده آذرگشنسب پیشکش کرد و تاج خاقان را نیز در همانجا قرار داد. بهرام به تیسفون بازگشت و برادرش نرسه را حاکم خراسان کرد.[۴۷][۴۸][۴۹]
بهرام و نبرد با دیلمیان
براساس منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص، اهالی دیلم و گیلان علیه بهرام پس از نبرد با روم شوریدند؛ و بهرام در پاسخ به شورش دیلمیان، همراه با ارتش خود به دیلم لشکر کشید و توانست این قلمرو را در نزدیکی دریای مازندران یا کاسپین به تصرف درآورد. حاکم آنجا را اسیر کرد و فرمان انتقال وی به تیفسون را صادر کرد. اما پس از ابراز وفاداری توسط حاکم دیلم، وی را بخشید و دوباره بهعنوان حاکم منطقه انتخاب کرد.[۵۰][۵۱]
مسئله ارمنستان
در دوره یزگرد یکم، فرمانروایی ارمنستان به فرزند شاپور واگذار شده بود. بعد از مرگ یزدگرد شاپور برای بهدست آوردن پادشاهی ایران ارمنستان را برای بهدست آوردن حکومت ارمنستان را به سمت مرکز ایران ترک کرد. چنانکه اشاره شد به سبب توافق بزرگان کشور به پادشاهی بهرام، شاپور کشته شد و حمایت کلیسای رم از مسیحیان ایرانی و ارمنی منجر به صفآرایی دو سپاه ایرانی و رومی گردید. اما با توجه به تعداد درگیریها و شکستها و پیروزیها عاقبت دو کشور تصمیمگرفتن در پارهای موارد از آن جمله مسئله ارمنستان به توافق برسند. اشتغال بهرام در مرزهای شرقی و درگیری با اقوام شرقی و بیتوجهی او به مسائل ارمنستان، به خاندان اشکانی ارمنستان فرصت داد تا آرتاشس را به تخت شاهی برساند. در سال ۴۲۳ میلادی آرشاتسش پسر ورهارم شاپوه، پادشاه ارمنستان، توانست بر مسند پدرش بنشیند و پس از جلوس پادشاهی او، وی درگیر جنگ و ستیز با ناخارارها به مدت شش سال شد. طی حکومت وی، کلیسای ارمنستان که طی دورههای قبلی ضعیف شده بود، باز دیگر تقویت شد. در همین بین اسقف اعظم کلیسای ارمنستان سعی کرد تا میان آرشاتس و ناخارارها مصالحه ایجاد کند ولی تلاشهای وی بینتیجه ماند؛ و پس از ۶ سال پادشاهی آرتاشس، وی از سلطنت خلع شد و ارمنستان در ۴۲۵ میلادی دوباره یکی از ایالات ایران مبدل شد. بهرام پنجم یکی از اشراف ایرانی بهنام وهمهر شاهپوپر را بهعنوان مرزبان تعیین کرد. در ۴۲۸ میلادی با دستگیر آرتاشس و زندانی کردن وی، سلسله اشکانی به کلی منقرض شد و بخشهایی از ارمنستان غربی تحت نفوذ بیزانس، تحت کنترل شاهنشاهی ساسانی درآمد.[۵۲][۵۳]
مهر نرسه
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/99/BahramVCoinHistoryofIran.jpg/300px-BahramVCoinHistoryofIran.jpg)
مهرنرسه در دوره بهرام گور (شاهنشاهی از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی) همچنان سمت وُزُرگ فَرمَذار را برعهده داشت. در سال ۴۲۱ میلادی جنگ ایران و روم شرقی آغاز شد. آردابوریوس، فرماندهٔ سپاه بیزانس از راه ارمنستان و با گذشتن از دجله به میانرودان تاخت و سپاه ایران را که مهرنرسه فرماندهٔ آن بود، به زانو درآورد. مهرنرسه و سپاهیان او به نصیبین پناهندهشدند و آردابوریوس تا پشت دیوارهای شهر آمد و به محاصرهٔ آنها پرداخت. اما دژهای نصیبین بسیار استوار و نیرومند بودند و هنگامی که خود بهرام پنجم، با یک سپاه ایرانی و همراه جنگاوران عرب حیره بهفرماندهی نعمان بن منذر، به یاری مهرنرسه آمد، رومیها دژکوبها و منجنیقهای خود را سوزاندند و گریختند.[۵۴]
مهرنرسه در طول مذاکرات با رومیها در دوران پادشاهی بهرام گور که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشتهاست. براساس این پیمان، آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی و زرتشتیان در امپراطوری روم، به پایان رسید. همچنین رومیها پذیرفتند که برای نگهبانی ساسانیان از تنگهها و گذرگاههای کوههای قفقاز از یورش جنگجویان شمالی، سالیانه هزینهای به ایرانیان بدهند. ایرانیان هزینهای را که رومیها برای نگهداری پادگانها و دژهای تنگهها و گذرگاههای قفقاز میدادند، با جو خراج از روم میخواندند و چون گهگاه خود رومیها هم این هزینهها را همچون باج به ایرانیان مینگریستند، همواره میکوشیدند از پرداخت آن خودداری ورزند.[۵۵]
به نظر میرسد که در شاهنامهٔ فردوسی، بین برادر بهرام و مهرنرسه، بهدلیل آنکه نام مشابهی داشتند، سردرگمی وجود دارد. اما بسیاری از کارهای نسبتدادهشده به برادر بهرام، بهعنوان فرمانروای خراسان بزرگ، به حوزهٔ وظایف وزرگ فرمذار تعلق دارد.[۵۶]
یک گزارش طبری، آشکارا چیرگی خاندان مهرنرسه را در دستگاه پادشاهی بهرام نشان میدهد؛ چنانکه او میگوید در دورهٔ بهرام گور، زروانداذ، بزرگترین پسر مهرنرسه، پایگاه هیربذان هیربذ داشت، کاردار کوچکترین پسر او، ارتشتاران سالار و گُشنَسپ پسر میانی مهرنرسه، واستریوشان سالار بودند. همچنین طبری گزارش میدهد که مهرنرسه در دیهها و باغهای بزرگ خود در اردشیرخوره، آتشکدههایی را برای بزرگداشت روان خود و فرزندانش ساخته بود.[۵۷]
مرگ بهرام
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/7f/Bahram_V_Gur_hunting.jpg/300px-Bahram_V_Gur_hunting.jpg)
مرگ بهرام در سال ۴۳۸ یا به قولی ۴۳۹ میلادی رخ داد. به گفتهٔ فردوسی، بهرام بزرگان و سپاهیان را در کاخ خود گردآورد و پسرش یزدگرد را به جانشینی برگزید و همان شب درگذشت. با این حال گزارشهای متفاوت دیگری دربارهٔ مرگ بهرام ذکر شده که با افسانه نیز آمیخته گشتهاست. چنانچه گفته شده که بهرام در یک شکار شاهانه به دنبال گوری رفته بود که در گودال یا مردابی (باتلاق گور بهرام) افتاد و ناپدید گشت و با همهٔ کوششهایی که انجام گرفت، جسد او پیدا نشد. کریستنسن در کتاب خود میگوید که ممکن است مرگ پیروز ساسانی که بهعلت افتادن در خندق اتفاق افتاد، باعث ایجاد این افسانه شده باشد. همچنین شباهت دو کلمه گور به معنی قبر و گور به معنی گورخر که لقب بهرام پنجم بود در ظهور این افسانه دخالت داشته باشد. در تعیین مدت زمان پادشاهی بهرام پنجم و جانشین او، یزگرد دوم، اختلاف وجود دارد. آگاثیاس مدت پادشاهی بهرام را ۲۰ سال و الیاس نصیبینی و یعقوبی ۱۹ سال گفتهاند. بسیاری از مورخین اسلامی مدت مزبور را ۱۸ سال و ۲ ماه یا ۱۸ سال و ۱۱ ماه و چند روز دانستهاند.[۵۸][۵۹][۶۰]
وضعیت شاهنشاهی پس از او
یزدگرد دوم بعد از پدرش بهرام با لقب کی بَغِ مزداپرست به سلطنت رسید و با دولت روم وارد جنگ شد که سر انجام با پیمان صلحی خاتمه یافت. جنگ دیگری که در دوران یزدگرد اتفاق افتاد مواجهٔ یزدگرد دوم با هونهای شرقی بودهاست که این اقوام بعد از جنگ ساسانیان با روم به مرزهای شرقی ایران هجوم آوردند، در این زمان یزدگرد به سمت نیشابور روانه شد و وزیر خود مهرنرسی را در پایتخت به جای خود نشاند؛ و به همراه سپاه خود به سمت خوارزم رفت و حتی شکست خورد اما توانست به مرکز هپتالیان برسد و پادشاه آنجا را وادار به فرار کند.[۶۱][۶۲][۶۳]
روابط بهرام گور با گروههای مذهبی
بهرام گور و مسیحیان
بهرام برای نشان دادن صمیمیت خود با زردشتیان به آزار مسیحیان پرداخت و رفتار خشونتآمیزی با مسیحیان داشتهاست. شدت خشونت یکی از موبدان موبد به نام مهر شاپور به حدی بود که منجر به فرار شد.[۶۴][۶۵][۶۶] تنفر او نسبت به مسیحیان به حدی بود که اجساد مسیحیان دورهٔ یزدگرد یکم را بیرون آورد و رها کرد و اعراب را در پی آزار آنان برآورد. خشونت و آزار علیه مسیحیان به حدی رسیده بود که، یکی از ایرانیان به نام اسپهبذ که مأمور آزار و شکنجه آنان بود، به تنگ آمد و با تحریک آنان، به آنان کمک کرد تا به بیزانس بروند. اسپهبذ با انجام این کار خود، به همسایهٔ غربی رفت و فرمانده سپاه شرقی روم که آناتول نام داشت، او را به فرمانده عربهایی که تحت سیطره روم بودند قرار داد. تئودوسیوس دوم، امپراتور بیزانس، در خواست ایران را مبنی بر تسلیم کردن مسیحیان پناهنده را نپذیرفت، بهرام نیز شروع به شکنجه و تصاحب اموال معدنچیان رومی فعال در معادن طلا و نقره ایران کرد.[۶۷][۶۸]
علاوه بر این، مسیحیان در ایران با یک دیگر دچار تفرقه شده بودند. به گونهای که بعضی از آنها اسقف شهر هزمرد، دادیشوع، را متهم کردند که اشیا مقدس را دزدیده و فروختهاست و به شکنجه آنها پرداختهاست. با میانجگری تئودویوس دوم، دادیشوع که توسط بهرام به زندان افتاده بود، آزاد شد و پس از آنان به بهرام استعفاء خود را اعلام کرد و پس از همراهی دوستان وی، طی گردهمایی استقلال کلیسای ایران از کلیسای غرب اعلام شد تا بدین شکل روابط مسیحیان ایران و غرب بهطور کامل قطع شد. این گونه مسیحیان ایران مستقل از مسیحیان روم از استقلال و آزادی نسبی برخوردار شدند که این خود سبب رشد فزاینده مسیحیان در فضای ایران زرتشتی شد و همچنین دیگر مسیحیان ایران به عنوان خائن یا طرفدار روم محسوب نمیشدند.[۶۹]
بهرام گور و یهودیان
طبق منابعی همچون شهرستانهای ایرانشهر، مادر بهرام گور دختر یک یهودی تبعیدی بود بدین ترتیب خود نیز از منظر یهودیان ئادشاهی یهودی محسوب میشد و در بین آنها از احترام زیادی برخوردار بود؛ ولی در گزارشهای منابع یهودی همچون تلمود، مادر بهرام یهودی نبودهاست بلکه وی در دوران حکومتش سیاست تساهل دینی نسبت به یهودیان در پیش گرفتهاست.[۷۰][۷۱]
وجه تسمیه و تصویر بهرام در منابع
بهرام پنجم یکی از پادشاهان معروف و شایسته در عصر ساسانیان است. در تاریخ ایرانیان همواره از او به خوبی یاد میکنند. در منابع ادبی ایرانی و عربی، از شکارهای حیرتآور، بخشایش و جنگاوری او در جنگها و شادیها سخن گفته میشود. بسیاری از منابع، هم چون تاریخ یعقوبی، زند وهمن یسن و شهرستانهای ایرانشهر او را بهرام گور میخوانند؛ ولی خوارزمی میگوید، بهرام به دلیل علاقهٔ خاصی که به شکار گورخر داشته این لقب معروف شدهاست. اما بنا به روایتی دیگر، بهرام شیری که او را زخمی کرده بود را با یک تیر به گورخر متصل کرد، بهرام گور نام گرفت؛ ولی شاید این لقب به خاطر خصایص بهرام چون زرنگی و هشیاری شبیه به گورخر و علاقهٔ خاص او به بیابان است. همچنین او بهواسطه علاقهٔ خاصی که به شکار و خوشگذرانی داشتهاست، زطها یا لوریان که همان خنیاگران هستند را از هند به ایران خواند تا مایهٔ شادی ایرانیان شوند و او به این منظور دستور داد تا ایرانیان نیمی از روز را به فعالیت و تأمین مایحتاج بپردازند و نیمی دیگر را صرف خوشگذرانی کنند. در بعضی از منابع نخستین شعرهای فارسی را که سروده شدهاست به او نسبت میدهند.[۷۲] طبق گزارشهای موجود، بهرام جایگاه نوازندگان را بهبود بخشید. حتی ردهبندی که توسط اردشیر بابکان برای درباریان مشخص شده بود را تغییر داد بعدها خسرو انوشیروان این ردهبندی را به جایگاه اولیهٔ خود برگرداند.[۷۳]
شهرت بهرام گور
عشق بهرام گور به موسیقی نیز که در روایات نقل شده، در واقع نشان دهندهٔ علاقهٔ او به شعر و شاعری است. بر پایهٔ بعضی گزارشها، بهرام تقسیمبندی طبقهٔ نوازندگان و خنیاگران را که از روزگار اردشیر بابکان متداول بود، تغییر داد و نوازندگانی را که موجب شادی او میشدند، گاه از درجهٔ پایین به درجهٔ میانه، و نوازندگان درجهٔ میانه را به درجهٔ بالا میرساند. روش بهرام گور تا مدتها برقرار بود تا اینکه خسروانوشیروان، درجهبندی نوازندگان را به وضع زمان اردشیر بابکان بازگرداند. همچنین به درخواست بهرام، ۱۲ هزار زن و مرد از نوازندگان هندی - که بعدها زُط یا لوری خوانده شدند - به ایران آمدند و بهرام ایشان را در سراسر مملکت پراکنده کرد تا مردم روزگار را به شادی و شادخواری بگذرانند.[۷۴]
شهرت و محبوبیت بهرام گور نزد مردم چنان بودهاست که بعضی از سلسلههای ایرانی و خاندانهای قدرتمند پس از اسلام، برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی، خود را به بهرام منتسب میکردند. از جمله این خاندانها، صفاریان، آل بویه، شروانشاهان و آل میکال را میتوان نام برد.[۷۵]
بهرام گور در ادبیات
داستانهای دلانگیز و زیبای بسیاری نظیر آوردن کولیها و خنیاگران دورهگرد هندی (لورها) به ایران برای سرگرمی مردم را به او نسبت دادهاند. او بسیار به بادهگساری و به ویژه شکار داشت، چنانکه به این دلیل لقب «بهرام گور» (به معنی شکارگر گورخر) به او دادهاند. در بعضی متون چکیده زبان فارسی، سراییدن نخستین اشعار پارسی را نیز به او نسبت میدهند که البته فراورده خیالبافی است. همین خیالبافی، در مورد نحوه مرگ او نیز انجام شده و گفته میشود روزی هنگام شکار در ماد، به باتلاقی (یا چاهی) فرورفت و ناپدید شد. همچنین نوشتههای فرجامشناسی زرتشتی (دربارهٔ آخرالزمان) عصر او را دوره صلح و آرامش میدانند که دیوها، ناچار شدند پنهان شوند.[۷۶]
در میان آثار منظوم فارسی، هشت بهشت امیر خسرو دهلوی (درگذشت ۷۲۵ قمری/۱۳۲۵ میلادی) نیز دربارهٔ سرگذشت داستانی بهرام گور است. امیر خسرو، مثنوی هشت بهشت را به تقلید از نظامی و در جواب هفت پیکر او ساخت و موضوع آن، ماجرای عشق بهرام گور به «دلآرام» و نیز ساختن ۷ گنبد به ۷ رنگ برای دختران پادشاهان ۷ اقلیم است. از اینرو، موضوع این منظومه با هفت پیکر نظامی تفاوتی ندارد.[۷۷]
در متون کهن فارسی، بهرام گور به عدل و داد، توجه به حال مردم، خوشباشی، شجاعت و جنگاوری مشهور است و دربارهٔ او روایتهای گوناگون نقل شدهاست.[۷۸]
سرگذشت بهرام گور در ادب دیگر کشورها نیز راه یافتهاست. چنانکه داستان عامیانهای با عنوان هفت پیکر بهرام گور به زبان ترکی در عثمانی به چاپ رسیده و همین کتاب در ۱۳۲۱ ق / ۱۹۰۳ م به نثر فارسی ترجمه و با چاپ سنگی در تهران منتشر شدهاست. همچنین نمایشنامهٔ توراندوت (احتمالاً دگرگون شدهٔ توراندخت) اثر کارلو گوتزی ایتالیایی که در سدهٔ ۱۸ میلادی نوشته شده، و اپرایی به همین نام از پوچینی (درگذشت ۱۹۲۴ میلادی) موسیقیدان ایتالیایی نیز بر اساس بخشی از داستانهای بهرام گور در هفت پیکر نظامی تدوین شدهاست.[۷۹]
بهرام گور و هفت پیکر
هفت پیکر که هفت گنبد و بهرامنامه نیز خوانده میشود، از شاهکارهای منظوم نظامی بهشمار میرود و بخش چهارم از خمسهٔ نظامی را به خود اختصاص میدهد. این منظومه در ۵۱۳۰ بیت از ۲۸۹۰۰ بیت خمسهٔ نظامی جای گرفتهاست.[۸۰] محور اصلی این اثر بهرام پنجم فرزند یزدگرد اول از پادشاهان ساسانی بهشمار میرود که قهرمان اصلی هفت پیکر است. طبق گفتهٔ محمد معین هفت پیکر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد که یک بخش آن زندگی بهرام و طالعبینی جادوگران در هنگام تولد وی و پرورش او در خورنق نزد نعمان بن منذر را شامل میشود و این بخش تاریخی ماجرا را روایت میکند. در بخش دیگر بهرام پنجم که تاریخ سیاسی قابل توجهی نسبت به سایر پادشاهان ساسانی ندارد جنبهٔ افسانهای مییابد و نظامی با جمعآوری داستانهایی از او، شخصیت تاریخی او را به چهرهای افسانه ای تبدیل میکند و ماجرای هفت گنبد هفت رنگ را بیان میکند.[۸۱] نظامی ابتدا از دور اندیشی یزدگرد یکم هنگام تولد بهرام پنجم میگوید که به صحبتهای اختر بینان توجه نمود و او را برای تربیت به نزد پادشاه حیره فرستاد:
از عجم سوی تازیان تازد | پرورشگاه در عرب سازد | |
کس فرستاد و خواند نعمان را | لاله لعل داد بستان را | |
تا چو نعمان کند گل افشانی | گردد آن برگ لاله نعمانی |
هم چنین نظامی از توجه منذر به بهرام سخن میگوید به گونهای که معماری زبردست از روم را برای ساختن کاخ بهرام مأمور کردند. بعد از نعمان که با کشتن معمار رومی از چشم مردم افتاده بود، منذر به پرورش بهرام توجه کرد و او را از هر لحاظ آماده ساخت.[۸۲] به خصوص در شکار و مهارتهای جنگی، همانطور که از لقب بهرام بر میآید او به شکار گور خر علاقهٔ زیادی داشته و نظامی نیز داستانهایی از بهرام را در این باره بیان میکند. هم چنین میگوید که او صاحب باد پای سرخ مو بود که به کمک آن به آسانی میتوانست گورها را بگیرد و شکار کند. نظامی از روزی میگوید که بهرام در شکار، یک شیر و گور را یا تیرش به زمین چسباند این کار آنقدر اعجاببرانگیز بود که وقتی به خورنق بازگشت به نقاشان دستور داد تا این ماجرا را روی مادهای از جنس طلا حک کنند و همانطور که کریستسنسن نقل میکند بهرام به دلیل طبع و خوی بیقرارش بود که به این نام ملقب گشت اما چیزی که باعث وجه تسمیهٔ او بدین نام شدهاست همین داستان شکار گورخر و شیر است.[۸۳]
هم چنین نظامی ماجرای اژدهاکشی بهرام را این گونه نقل میکند که هیچ پشتبنه تاریخی ندارد. روزی بهرام گورخری ماده را میبینند و از شکل او به حیرت میآید و به تعقیب او میپردازد و با غاری رو به رو میشود که اژدهایی در مقایل آن خوابیدهاست و دریافت که اژدهها به آزار گورخر پرداختهاست، بنابراین با تیر خدنگ چشمهای اژدها را نابینا نمود سپس با تبر گلوی او را درید و ناگاه گورخر به صورت تعجببرانگیزی بهرام را به داخل غار برد، بهرام در آنجا با گنج پادشاهی رو به رو شد؛ و بار شتر را به دربا پدرش یزدگرد و ده بار دیگر را به دربار منذر بن نعمان روانه کرد نظامی در مورد این داستان چنین میگوید:[۸۴]
گور بهرام دید و جست به زور | رفت بهرام گور از پی گور | |
چون درآمد شکار زن به شکار | اژدها خفته دد بر در غار |
- بهرام در هفت پیکر
-
بهرام گور در هفت پیکر
-
بهرام گور در هفت پیکر
بهرام گور در شاهنامه
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/34/%22Bahram_Gur_Exhibiting_his_Prowess_in_Wrestling_at_the_Court_of_Shangul%2C_King_of_India%22%2C_Folio_from_a_Shahnama_%28Book_of_Kings%29_MET_DP215667.jpg/300px-%22Bahram_Gur_Exhibiting_his_Prowess_in_Wrestling_at_the_Court_of_Shangul%2C_King_of_India%22%2C_Folio_from_a_Shahnama_%28Book_of_Kings%29_MET_DP215667.jpg)
یکی از منابع معتبر تاریخ ایران در عصر ساسانی شاهنامهٔ فردوسی است. مندرجات شاهنامه دربارهٔ پادشاهان ساسانی کم و بیش با آنچه مورخان بزرگ و معتبری چون طبری و مسعودی نوشتهاند مطابقت دارد و اگرچه سرگذشت بعضی از این پادشاهان، خاصه نخستین ایشان مانند اردشیر بابکان و شاپور با افسانه آمیخته شدهاست، اما این افسانهها پیش از فردوسی در مدارک تاریخی بازمانده از عصر ساسانی نیز وجود داشتهاست.[۸۵] فردوسی داستان درگذشت بهرام در شاهنامه را اینگونه شرح دادهاست:
بهرام پس از سرکوبی دشمنان و سرکشان و به اطاعت آوردن شنگل پادشاه هندوستان به ایران بازگشت و دبیر و موبد را بخواست و بفرمود تا گزارشی از وضع خزانه و دارایی آن بدو دهند. چون ستاره شمر بدو گفته بود که زندگانی تو شست سال بیش نیست و بهرام با خود اندیشیده بود که بیست سال به شادخواری بگذراند و بیست سال دوم جهان را از داد و بخشش راست دارد و آخرین بیست ساله را بر پیش یزدان به پای باشد. گنجور به خزانه رفت و حساب آن را به درستی برگرفت؛[۸۶] و
بدو گفت تا بیست و سه سال نیز | همانا نیازت نیاید به چیز | |
ز خورد و ز بخشش گرفتم شمار | درمهای این لشکر نامدار | |
فرستادهای نیز کاید برت | ز شاهان و از نامور کشورت | |
بدین سال گنج تو آراستهاست | که پر زر و سیم است و پر خواستهاست.[۸۷] |
در اینجا فردوسی تصریح میکند که ستاره شمر عمر بهرام را شست و سه سال گفته اما بهرام سه سال آخر را فراموش کرده بود… در هر حال، بهرام واپسین سالهای عمر را به دادگری دست میگشاید و در تأمین آسایش مردم میکوشد و آنچه به عنوان خراج از ایشان میستاند خرج رفاه و گشایش زندگی خود آنان میکند تا بدان جای که به استانهای کشور نامه مینویسد و از مردم میخواهد که کمبودها و نارساییهای زندگی خود را به پادشاه بنویسند.[۸۸]
بهرام و آزاده
آزاده، نام دختر رومی است که برده بهرام گور بودهاست. بنابر شاهنامهٔ فردوسی و غرر ثعالبی، بهرام گور در دوران جوانیاش که در کاخ منذر بن نعمان، مربیاش حضور داشت، صاحب آزاده (در غرر ثعالبی آزادوار) بود. آزاده یک چنگنواز حرفهای بود. هنگامی که بهرام ترتیب یک شکار را میداد، آزاده را پشت به خودش سوار بر شتر میکرد و با خود به صحنهٔ شکار میبرد. یک روز آزاده به جای ستایش دلاوری بهرام، به آهو دلسوزی و اظهار همدردی کرد. بهرام رنجید، آزاده را بر زمین پرت کرد و به شترش اجازه داد تا آزاده را لگدمال کند. بنابر روایت ثعالبی، منذر این صحنه را در کاخش خورنق در حیره به نقاشی درآورد. نظامی این صحنه را در هفتپیکرش جا داد، ولی به جای آزاده، به دختر نام «فتنه» داد و پایان خوشی به داستانش بخشید. صحنه شکار به یک موضوع محبوب برای مینیاتورنگارها تبدیل گشتهاست.[۸۹]
- بهرام و آزاده
-
قطعهای از شکار بهرام به همراه آزاده
-
تصویری از بهرام و آزاده بر بشقاب
بهرام گور در هشت بهشت
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/35/Bahram_Gur_and_the_Princesses_of_the_seven_pavillions.jpg/200px-Bahram_Gur_and_the_Princesses_of_the_seven_pavillions.jpg)
امیرخسرو دهلوی این اثر را به تقلید از هفت پیکر نظامی خلق کردهاست اما تفاوت چندی با آن دارد. برای مثال در هشت بهشت، امیر خسرو از ساختن قصر خورنق که توسط معمار رومی برای بهرام ساخته شده بود حرفی نزدهاست یا اعادهٔ خسرو شخص سالخوردهٔ از تبار ساسانیان و درگیریهای بهرام با او نیز چیزی نگفتهاست و تنها ماجرایی که بین هفت پیکر و هشت بهشت یکسان است داستان بهرام با کنیزکش به نام دالارام است که باز هم در جزییات با هم متفاوتند برای مثال نحوهٔ شکار گور در این داستان کاملاً با آنچه که نظامی روایت کردهاست تفاوت دارد.[۹۰]
بهرام در سایر نوشتههای ادبی
حکیم عمر خیام در یکی از رباعیاتش به موضوع مرگ بهرام چنین اشاره دارد:[۹۱][۹۲]
آن قصر که جمشید درو جام گرفت | آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت | |
بهرام که گور میگرفتی همه عمر | دیدی که چگونه گور بهرام گرفت |
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.[۹۳]
نبشته است بر گور بهرام گور | که دست کرم به ز بازوی زور[۹۴] |
حافظ در بیتی آورده:
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار | که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش[۹۵] |
آثار برجا مانده از بهرام
سکه
در زمان ساسانیان و در دوره اسلامی، زندگی بهرام توسط هنرمندان به تصویر کشیده شدهاست. سکههای بهرام با شکلی بد و ناهموار است و در شهرهایی چون تیسفون، همدان، اصفهان، آربل، نهاوند، آشور، خوزستان، ماد و کرمان ضرب شدهاست. عموماً بروی سکههای بهرام عنوان یا نوشته «مزدیسن بگ ورهران ملکا» یعنی خداوندگار بهرام مزداپرست دیده میشود. در جلو و عقب تاج دندانهدار دارد و میان جلو و عقب، یک هلال و یک دایره است که علامت ماه و آفتاب میباشد. از سکههایی که از بهرام به جا مانده میتوانیم به مواردی از جمله قد کوتاه او و گردن بلندش پی ببریم علاوه بر این پوش بهرام از روی سکه هابه خوبی آشکار میشود لباس او با گوهرهای ارزشمندی زینت یافته بود و لبههای ان با مروارید آراسته شد بود خود او نیز با موهایی که پشت گردنش ریخته شده بود گردنبند مروارید بر گردن داشت. مجسمه ای به دست آمدهاست که متعلق به یکی از کاخهای ساسانی است و بعضی این مجسمهٔ نیم تنه را به بهرام نسبت میدهند که اواخر زندگی خود را میگذراند و اکنون این مجسمه در موزهٔ بغداد نگهداری میشود.[۹۶][۹۷]
- سکههای بهرام پنجم
-
سکه برنزی از بهرام پنجم
-
دراخمایی از بهرام پنجم
بشقاب
از بهرام بشقابهایی از جنس طلا و نقره به جای ماندهاست که اکنون نیز در موزهٔ لنینگراد نگهداری میشود. این بشقابها حالتهای مختلف از زندگی بهرام را روایت میکنند در این میان چهار بشقاب وجود دارد که از اهمیت بیشتری برخوردار است. در یکی از انها بهرام در حال مبارزه با دو شیر است و خود بر اسبی سوار است و باز هم در این بشقاب میتوانیم به پوشش شاه ساسانی پی ببریم او لباسی که طرح راه راه داشته به تن کرده بود و شمشیر او به طلا مزین شده بود و گوهرهای با ارزشی نیز به کمربند و کفش او زینت داده بودند. در این تصویر تاج او از طلایی دارای دندانههایی بود و بر روی تاج هلالی شکل او گلهایی از سنگهای ارزشمند مزین شده بود و شاه خوش چهره و دارای اندامی مطلوب ترسیم شده بود. بشقاب دیگر بهرام را در مجلس بادهگساری به تصویر کشیدهاست. او در حالی که بر روی تختی که باگوهر و سنگهای قیمتی مزین شدهاست، در دست خود شراب و در دستی دیگر گل به دست دارد؛ و در تصویر نوازندگانی در حال نواختن چنگ و خواندن هستند و گروهی دیگر سرنامی نوازند دیده میشوند و هم چنین زنی که برای اجام دستورها در گوشه ای ایستاده نیز دیده میشود.[۹۸][۹۹]
تبارنامه
شجرهنامه
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
پانویس
- ↑ EIr، «BAHRĀM»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ زرینکوب، «دائرةالمعارف بزرگ اسلامی»، بهرام گور.
- ↑ ویسهوفر، ایران باستان، ۱۹۳–۱۹۴.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، ۱۹.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، ۱۹.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، Sasanian Persia، ۲۱.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۳۰۷.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۲۷۸.
- ↑ Daryaee، Sasanian Persia، ۲۲.
- ↑ فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۷–۵۰۸.
- ↑ زرینکوب و زرینکوب، تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)، ۴۷.
- ↑ دریایی، ساسانیان، ۷۵.
- ↑ زرینکوب و زرینکوب، تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)، ۴۸.
- ↑ فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۸.
- ↑ شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، ۴۵.
- ↑ زرینکوب و زرینکوب، تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان)، ۵۰–۵۱.
- ↑ آیلرز، تاریخ ایران کمبریج، ۶۱۱.
- ↑ Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۹.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۷۲.
- ↑ آیلرز، تاریخ ایران کمبریج، ۶۱۱.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، ۲۱–۲۲.
- ↑ نیسنر، «یهودیان در ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۳۵۴.
- ↑ جلیلیان، جرفی و سنجریپور، ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی، ۱۳–۱۴.
- ↑ نیسنر، «یهودیان در ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۳۵۴.
- ↑ جلیلیان، جرفی و سنجریپور، ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی، ۱۳–۱۴.
- ↑ رجبی، هزارههای گمشده، ۲۰۹.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ گریگورویچ لوکونین، تمدن ایران ساسانی، ۲۴۴.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۵-۲۶۶-۲۶۷.
- ↑ رجبی، هزارههای گمشده، ۲۱۱.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۶۴–۲۶۵.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۳۲–۵۳۳.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۲۶۵–۲۶۶.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۳۷–۵۳۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۸–۲۸۱.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۴۲–۵۴۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۹–۲۸۰.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات ساسانیان، ۲۷۸تا۲۸۱.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی، ۲۸۷–۲۸۱.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۳۷۹.
- ↑ فرای، میراث باستانی ایران، ۳۶۱.
- ↑ مشکور، تاریخ ساسانیان، ۵۵۳.
- ↑ علی محمدی، «بهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی»، تاریخ روابط خارجی.
- ↑ مشکور، تاریخ ساسانیان، ۵۵۳.
- ↑ علی محمدی، «بهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی»، تاریخ روابط خارجی.
- ↑ پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی، ۱۵۶–۱۵۸.
- ↑ نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ۱۳۸.
- ↑ Daryaee, Mehr‐Narseh.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۶.
- ↑ مشکور، تاریخ ساسانیان، ۵۵۴–۵۵۵.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۸–۲۸۹.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۶۹٬۵۷۰.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۹۰–۲۹۱.
- ↑ Daryaee, Yazdgerd II.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۷۸.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۹۱–۹۲.
- ↑ آسموسن، مسیحیان در ایران، 387.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 284.
- ↑ آسموسن، مسیحیان در ایران، 387.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی، 285.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۵.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۷۲.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۳۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۲۸۶.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، 38.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ خدیوی و علی پور، «هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن»، عرفانیات در ادب فارسی.
- ↑ محجوب، «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور»، ایرانشناسی.
- ↑ روشن، «زبان فارسی:هفت پیکر»، کلک.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۲۰۱.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۲۰۱.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 148.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 148.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 148.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 148.
- ↑ Khaleghi-Motlagh، «ĀZĀDA»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ محجوب، «هشت بهشت و هفت پیکر»، ایران نامه.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 160.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 289.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 160.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 160.
- ↑ محجوب، گور بهرام گور، 160.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۵۸.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۵۷٬۵۵۸.
- ↑ زرینکوب، «بهرام گور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
منابع
- آسموسن، ی. پ (۱۳۷۷). «مسیحیان در ایران». تاریخ ایران کمبریج. تهران.
- آیلرز، ویلهلم (۱۳۸۲). «تاریخ روایی ایران». تاریخ ایران کمبریج. ج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- پیرنیا، حسن (۱۳۶۲). تاریخ باستانی ایران. تهران: دنیای کتاب.
- پیگولوسکایا، ن. و (۱۳۷۲). اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی. ترجمهٔ عنایتالله رضا. تهران: مؤسسّهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).
- زرینکوب، روزبه (۱۳۸۳). بهرام گور. ج. ۱۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۱۵۱–۱۵۳.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ج. ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- خدیوی، هادی؛ علی پور، فریبا (۱۳۹۲). «هفت پیکر نظامی و پیشینه تاریخی آن».
- روشن، محمد (۱۳۷۰). «زبان فارسی:هفت پیکر». کلک: ۲ ۳.
- علی محمدی، نعمت اله. «وهرام پنجم در قفقاز و آسیای مرکزی»: ۲ ۳.
- محجوب، محمد جعفر. «هشت بهشت و هفت پیکر»: ۲ ۳.
- محجوب، محمد (۱۳۷۰). «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور». ایرانشناسی: ۲ ۳.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۶۱). «گور بهرام گور». ایران نامه. تورنتو: دانشگاه تورنتو، بنیاد مطالعات ایران (۲): ۱۴۷ تا ۱۶۳.
- اخوان مقدم، ندا. «مقایسه روایاتی چند از سلسله ساسانیان در شاهنامه و منابع تاریخی»: ۲ ۳.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۷۰). «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور». ایرانشناسی. بنیاد مطالعات ایران. زمستان (۱۲): ۶۸۴ تا ۷۰۷.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۶۲). «هشت بهشت و هفت پیکر». ایران نامه.
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان. تهران: انتشارات سمت.
- جلیلیان، شهرام؛ جرفی، مصطفی؛ سنجریپور، ریجان (۱۳۹۰). «ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی». مجله پژوهشهای تاریخی. دانشگاه سیستان و بلوچستان (۹): ۷–۲۲.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجبنیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
- علی محمدی، نعمت اله (۱۳۹۴). «هرام پنجم (گور) در قفقاز و آسیای مرکزی». تاریخ روابط خارجی. تهران.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۴۴). میراث باستانی ایران. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- رجبی، پرویز (۱۳۸۰). هزارههای گمشده. تهران: توس.
- دریایی، تورج (۱۳۸۲). تاریخ و فرهنگ ساسانی. ترجمهٔ مهرداد قدرت دیزجی. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۰۸-۲.
- دریایی، تورج (۱۳۸۴). شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقب فر. تهران: ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۳۶-۸.
- دریایی، تورج (۱۳۸۸). شهرستانهای ایرانشهر. ترجمهٔ شهرام جلیلیان. تهران: انتشارات توس.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
- کریستنسن، آرتور (۱۳۸۹). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: انتشارات نگاه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۲۸۵-۹.
- گریگورویچ لوکونین، ولادیمیر (۱۳۵۰). تمدن ایران ساسانی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- مشکور، محمد جواد (۱۳۶۶). تاریخ سیاسی ساسانیان. تهران: انتشارات.
- نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- نولدکه، تئودور (۱۳۷۸). تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان. تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- نیسنر، جیکوب (۱۳۸۷). «یهودیان در ایران». تاریخ ایران کمبریج. ج. سوم، قسمت دوم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- ویسهوفر، یوزف (۱۳۹۶). تاریخ ایران باستان. تهران: انتشارات ققنوس.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ج. ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- ویسهوفر، یوزف (۱۳۸۲). ایران باستان؛ از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد. تهران: ققنوس.
منابع لاتین
- Daryaee, Touraj (2002). "History, Epic, and Numismatics: On the Title of Yazdgerd I (Rāmšahr)" (PDF). Journal of the American Numismatic Society (به انگلیسی). ۱۴: ۸۹–۹۵.
- Shapur Shahbazi, A (July 20, 2003). "YAZDEGERD I" (به انگلیسی). ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Shapur Shahbazi (July 20, 2002). "SHAPUR I i. History". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Morony, M (1997). "Sāsānids". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. 9 (P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs ed.). Brill. p. 70-81. Retrieved 3.29.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - de Blois, François (2003). "HAFT PEYKAR". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 3.17.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - Klíma, Otakar (1989). "Bahrām V Gōr". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 3.17.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - .W. L. Hanaway, Jr (1989). "Bahrām V Gōr in Persian Legend and Literature". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 3.17.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - EIr (1989). "BAHRĀM". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 3.17.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - Khaleghi-Motlagh, Dj (1989). "ĀZĀDA". Encyclopaedia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 3.17.2018.
{{cite encyclopedia}}
: Check date values in:|تاریخ بازبینی=
(help) - Daryaee, Touraj (October 19, 2012). "Yazdegerd II". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 20 August 2018.
{{cite encyclopedia}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Shahbazi, A. Shapur (July 20, 2003). "Yazdegerd I". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Archived from the original on 19 July 2017. Retrieved 20 August 2018.
{{cite encyclopedia}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Daryaee, Touraj (July 20, 2009). "SHAPUR II". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 5/7/2014.
{{cite web}}
: Check date values in:|بازبینی=
(help)نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
پادشاه پیشین: خسرو زورستان |
بهرام پنجم شاهنشاه ایران ۴۲۰–۴۳۸ میلادی |
جانشین: یزدگرد دوم |
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/Wikiquote-logo.svg/34px-Wikiquote-logo.svg.png)
![](http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png)