ابوالحسن اشعری
ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری (۲۶۰–۳۲۴ هجری) از متالهان و متکلمانِ نامیِ مسلمان است. وی در بصره به دنیا آمد و در جوانی پیروِ مکتبِ معتزله بود؛ و اصولِ عقایدِ این مکتب را نزد الجبائی آموخت و سالها مدافعِ عقایدِ معتزلی بود. در چهل سالگی سرانجام از معتزله روی گردانید و از مخالفانِ آن مکتب شد.
اشعری کتابهای زیادی هم در دورانِ اعتزالی بودنش، و هم پس از آن گردآوری کرد که بنا بر گفتهٔ خود، تعداد آنها به نود عدد میرسد. وی سرانجام در ۳۲۴ هجری در بغداد درگذشت.
زندگینامه[ویرایش]
ابوالحسن اشعری از نوادگانِ ابوموسی اشعری، صحابیِ پیامبر اسلام و نمایندهٔ علی بن ابیطالب در ماجرای حکمیت جنگِ صفین، بود. در ۲۶۰ هجری در بصره متولد شد اما بیشتر عمرِ خود را در بغداد گذراند.[۱] در کودکی از متشرعان بود،[۲] اما در جوانی به معتزله گروید و نزدِ استادانِ معتزلی از جمله جبایی شاگردی کرد، و اصولِ اعتقادیِ این مکتب را فراگرفت. در تمامِ این مدت مدافعِ اصولِ اعتقادیِ معتزلیان بود و کتابهای متعددی نیز در اینباره نوشت.
اشعری در چهل سالگی دچار تردید در افکار و اعتقاداتش شد. او با استادِ خود، جبایی، که از بزرگانِ معتزله در آن زمان بهشمار میرفت، بحثهایِ بسیار کرد، چنانکه همین بحثها دوستیِ این دو را برهم زد و باعث شد اشعری معتزلیان را ترک کند. وی حدودِ دو هفته در منزلِ خویش خلوت گزید و به تفکر در اعتقاداتش پرداخت. وی پس از این دو هفته، خلوتِ خویش را شکست و زمانی که مردم در مسجدِ اعظم بصره برای خواندنِ نماز گرد آمدهبودند، خطاب به مردم چنین گفت:
«هر که مرا میشناسد، میشناسد، و هر که نمیشناسد اکنون خود را به او میشناسانم. من، علی بن اسماعیل الاشعری هستم. اندی پیش از این، من اصولِ عقایدِ معتزله را تدریس میکردم، و به حدوثِ قرآن و انکارِ رویتِ خداوند در آخرت و سلبِ هرگونه اسناد، و هر صفت ثبوتهای از خداوند عقیدهمند بودم. اینک همه گواه باشید که من از این اصولِ عقاید رو گرداندهام وبهطورِ قطع یکدله آن را رها کردهام.[۳]»
وی از آن پس، به مقابله با تفکراتِ معتزلی مشغول شد و کاخهایی که آنان در کلام ساخته بودند را یکی یکی ویران ساخت.
شیخ ابوالحسن اشعری
امام ابنعساکر دمشقی (متوفی۵۷۱ هـ ق)اسم و نسب امام اشعری را به شیوهی زیر از امام بیهقی (متوفی ۴۵۸) روایت میکند: اسم ایشان علی، پسر اسماعیل، پسر اسحاق (مُکنّی به ابو بِشر) پسر سالم، پسر اسماعیل، پسر عبدالله، پسر موسی، پسر بلال، پسر أبی بُرده، پسر ابوموسای اشعری (صحابهی گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و سلم) میباشد .
علی بهسال ۲۶۰ هـ ق در شهر بصره متولدشد. پدرش اسماعیل، که از خاندان صحابی بزرگوار، حضرت ابوموسیاشعری بود، اصیلگرا و معتقد به باورهای اهلسنتوجماعت بود . بعداز آنکه علی به سن 10 سالگی رسید پدرش دارفانی را وداعگفت. اسماعیل وظیفهی تعلیم و تربیت فرزندخود را به دوستش«زکریا بن یحیی ساجی (متوفای۲85هـ ق)» که یکی از محدثین و پیشوایان اهلسنتوجماعت بود، توصیهنمود. سپس مادرعلی با یکی از سران مکتب اعتزال به نام ابوعلیجبّائی ازدواج کرد و ازآنپس علی به مدت سی سال در دامان جبائی به کنکاش آراء اعتزالی پرداخت. (البته در آنهنگام هم بهتحصیل علمحدیث، فقه و اصولفقه نزد محدثین و فقهاء ادامه میداد) تا اینکه سرانجام در سال ۳۰۰ هـ ق در سن چهل سالگی بهطورکلی از مکتب اعتزال کنارهگرفت و به مذهب اهلسنتوجماعت درآمد. سپس امام اشعری بعد از بیست سال یعنی در سال ۳۲0 هـ ق از بصره به بغداد، پایتخت دولت اسلامی، نقلمکان کرد و تا لحظهی آخر حیاتش در همانجا به دفاع از مذهب اهلسنتوجماعت پرداخت. امام اشعری در سال ۳۲۴ هـ ق در سن ۶۴ سالگی بعدازآنکه پایههای مکتب اهلسنتوجماعت را آنچنان استحکامبخشید که تا قامقیامت نه طوفانهای هیچ ملحدی و نه گردبادهای هیچ مبتدعی نتواند آن را به لرزه درآورد، در شهر بغداد دار فانی را وداعگفت و در همان جا به خاک سپردهشد .
بعضی گفتهاند شیخ ابوالحسناشعری از انتساب به جدّ نهم خود یعنی ابوموسی اشعری، شهرت «اشعری» را یافته است و خود ابوموسی هم منسوب است به طایفهی اشعر، که قبیلهای در یمن بودند. در مورد فضیلت قبیلهی اشعری در حدیثی که حاکم آنرا روایتمیکند آمدهاست:
هنگامیکه آیهی 54 از سوره مائدة نازلشد پیامبر r درحالیکه با دست مبارکشان بهطرف ابوموسیاشعری اشاره میکردند، فرمودند: «هُم قومُک یا أباموسی» یعنی اینقومی که خداوند آنها را در این آیه توصیف میکند، قبیلهی تو هستند ای اباموسی.
درحدیثیدیگر: پیامبر r در مورد قوم ابوموسی اشعری فرمودهاند: ... فَهُم مِنّی و أنا مِنهم (رواه الشیخان) یعنی آنها از من و من از ایشانم. همیناندازه از شرافت و کرامت، ابوالحسن را کفایت میکند که از خاندان اشعری و جدّش ابوموسی اشعری صحابهی دانشمند و محبوب پیامبر r باشد. البته شرافت اجداد، زمانی موجب فضیلت أحفاد محسوب میگردد که آنها نیز از فضایل و صفاتنیک اجدادشان برخوردار باشند همانند شیخ اشعری.
شیخ ابوالحسن اشعری چرا و چگونه از مکتب اعتزال کنارهگیری کرد؟
امام اشعری از همان آغاز جوانی، تحصیلاتش را در مکتب اعتزال نزد ابوعلی جبّائی، شروعکرد و با توجه به نبوغ و استعداد سرشاری که داشت توانست در زمان اندکی کلیات و نقطهقوّتهای آنمکتب را فراگیرد. اشعری در اینمکتب بهاندازهای پیشرفت که بهعنوان یکی از پیشوایان اعتزال به شمارآمد و انتظار میرفت در آیندهای نهچندان دور به منصب رهبری این مکتب نائلگردد. البته شیخاشعری با توجه به اقتضای فطرت واقعگراییش تنها به شنیدن اقوال معتزله بسندهنکرد بلکه جهت تحصیل علمفقه به محضر ابواسحاق مروزی (متوفی۳40 هـ ق) رفت و دانشحدیث را از محدّثین بسیاری ازجمله: ابنیحییساجی، سهل بن نوح، محمد بن یعقوب و ... فراگرفت. اشعری بعدازآنکه سنش به چهلسالگی نزدیکشد، اصول مکتب اعتزال را با آیات قرآن و احادیث پیامبر r مقایسهکرد و متوجه تناقضاتی بین آنها گردید. شیخ اشعری جهت رفع این تناقضات به دامان رهبر مکتب اعتزال، استاد دیرینهاش ابوعلیجبّائی (متوفای 303 هـ ق) پناهبرد. اما استادش در جواب سؤالات اشعری ناکام ماند و اشعری اینباره جز پناهبردن به خداوند و درخواست هدایت از او راهی نیافت؛ تا اینکه بشارت الهی، توسط پیامبر r که فرمود «علیک بسُنّتی » در خواب به یاری اشعری شتافت و او را از تحیّر و شک و شبهات رهاکرد و راه راست را به او نمایان ساخت .
مورخ و محدثبزرگ قرنششم، ابنعساکردمشقی آورده که شیخ ابوالقاسم حجاج میفرماید، در مورد شیخ ابوالحسن اشعری از بناسحاق أزدی قیروانی پرسیدم ایشان چنین پاسخدادند:
«اشعری که شیخ و امام و(در باب عقیده)تکیهگاه ماست بعداز اینکه چهلسال از عمر خود را در مذهب اعتزال سپری میکند و به پیشوای آن مکتب تبدیل میشود به مدت پانزده روز ، در خانهاش خود را از مردم کنار میگیرد سپس به مسجد جامعه(یبصره) رفته (و درحالیکه چند کتاب در دستدارد) به بالای منبر میرود و میگوید: ایمردم دلیل اینکه در این مدت از شما کنارهگیری کردم اینبود که در دلایل معتزله تفکرکردم و آنها را با دلایل دیگران مقایسه نمودم اما تمام آن دلایل را (ازنظر ضعفوقوّت) در برابر یکدیگر و مساوی، یافتم به شیوهای که از نظر من نه حقی بر باطلی ترجیحیافت و نه باطلی برحقی، سپس دعا کردم و از خداوند خواستم که مرا (به تشخیص راه حق) هدایتفرماید، سپس خداوند مرا بهسوی اعتقاد و باور به آنچه در این کتابها نوشتهام هدایتداد. ایمردم بدانید که تمام اعتقادات اعتزالی که قبلاً به آنها باور داشتم از خود خلع و بَرکَندم همانند بَرکندن این جامه (در آن هنگام جامهای که بر تن داشت درآورد و دور انداخت) و کتابهایی را که در دستداشت (و باورهای تازهاش را در آنها نوشتهبود) تحویل مردم داد که یکی از آنها کتاب «أللُمَع» بود و یکیدیگر از آنها کتابی به نام «کشفالاسرار و هتک الأستار» (برمَلا ساختن رازها و دریدن پردهها) بود که در آن اشتباهات معتزله را نمایان ساخته بود.و پسازآنکه محدثین و فقهاءِ اهلسنتوجماعت این کتابها را خواندند، اعتقاداتی که در آنها نوشتهشده بود را قبول کرده و به خود نسبت دادند (زیرا آنها را مطابق با باورهای اصحاب و تابعین یافتند) و شیخاشعری را از خودشان بهحسابآورده و به برتری او باور پیداکردند سپس ایشان را بهعنوان امام و پیشوای اعتقادی خود منصوب کردند و مذهب خود را (که تا آنهنگام به اسم اهلسنتوجماعت یا مذهباهلحدیث، شناختهشده بود) به ایشان نسبتداده و به «مذهباشعری» نامگذاری کردند .
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Abu al-Hasan al-Ash'ari». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲ مهر ۱۳۹۱.
- کوربن، هانری (۱۳۵۸). تاریخ فلسفهٔ اسلامی. انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۶۴-۶۱۴۴-۱۹-۵.
- اقبال لاهوری، محمد (۱۳۸۷). سیر فلسفه در ایران. انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۹۰۹-۳.
- ابوالحسن اشعری در ویکی شیعه
- اسلامشناسان مسلمان سده ۱۰ (میلادی)
- اشاعره
- امامان اهل سنت
- اهالی بصره
- پیروان مذهب شافعی
- حنفیها
- خداشناسان سده دهم (میلادی)
- درگذشتگان ۹۳۶ (میلادی)
- روحانیان سنی
- رهبران فرقههای اسلامی
- زادگان ۸۷۴ (میلادی)
- سلف
- عالمان مسلمان
- عربهای سده ۱۰ (میلادی)
- عربهای سده ۹ (میلادی)
- فقیهان مالکی
- فیلسوفان عربزبان
- مالکیها
- متکلمان
- معتزلیان
- مفسران قرآن
- خاندان اشعری
- محدثان
- فقیهان
- محققان عباسیان
- فقیهان شافعی