مدیریت بیماری اماس: تفاوت میان نسخهها
ایجادشده به کمک به ویکیفا و Dexbot، ابرابزار |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۷ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۶:۴۰
اماس یک بیماری میلینزدای التهابی مزمن است که دستگاه عصبی مرکزی را مبتلا میکند. چندین شیوهٔ درمانی گوناگون برای این بیماری وجود دارد، اما هیچیک از آنها درمان قطعی نیست. این بیماری معمولاً به صورت «عودکننده-بهبودیابنده» پدیدار میشود که ویژگیاش، حملات غیرقابل پیشبینی (عود) و سپس دورههایی از بهبود نسبی، بدون حضور علائم و نشانههای بیماریِ فعال است. پس از گذشت چند سال، بسیاری از کسانی که بیماریشان اینگونه آغاز شده بود، شروع به زوال مغزی-عصبی میکنند بدون آنکه دورههای حاد عود وجود داشته باشد. چنین حالتی را «اماس ثانویهٔ پیشرونده» مینامند. حالات نهچندان شایع دیگرِ اماس، «بیماری اولیه پیشرونده» (زوال عصبی بدون وقوع حملات حاد) و «عودکنندهٔ پیشرونده» (زوال عصبی پایدار، بههمراه حملات حاد گاهبهگاه) هستند. برای هر یک از حالات فوق و برای آنانی که تشخیص بیماریشان، اماس نیست اما دچار گونهای از بیماری میلینزدا هستند، روشهای متفاوتی جهت درمان و ادارهٔ بیماری و عوارض آن موجود است. هدف اولیهٔ درمان، بازگرداندن کارایی فرد بهدنبال حملات، جلوگیری از حملات جدید و جلوگیری از ناتوانی است. همچون تمامی درمانهای پزشکی، داروهای بهکاررفته در درمان این بیماری نیز ممکن است با عوارضی گوناگونی همراه باشند و درمانهای فراوانی نیز در دست پژوهش و بررسی است. در همین حال، بسیاری از مبتلایان به اماس، بهدنبال درمانهای جایگزین هستند؛ علیرغم آنکه مطالعات اثباتکننده، قابل مقایسه و همسان اندکی در زمینهٔ کارایی چنین درمانهایی موجود است. درمان با سلولهای بنیادی نیز در دست بررسی است.
تمرکز این مقاله بر درمانهای استاندارد اماس است. بیماریهای میلینزدای دستگاه عصبی مرکزی، درمانهای خاصی دارند که در این مقاله بدانها پرداخته نشدهاست.
حملات حاد
تجویز کورتیکواستروئیدهای وریدی همچون متیل پردنیزولون یک درمان رایج در عودهای حاد بیماری است. این داروها طی یک دورهٔ سه تا پنج روزه تجویز شده و کارایی اثباتشدهای در بهبود سریع ناتوانی پس از حملات حاد دارند. [۱][۲] با این وجود، شواهد اندکی از کارایی این داروها بر روی ناتوانیهای ناشی از اماس در درازمدت موجود است. [۳] تجویز خوراکی کورتیکواستروئیدها اثرات مشابهی از لحاظ تأثیر درمانی و عوارض، با تزریق وریدی دارند. [۴] پیامدهایی از حملات حاد اماس که پاسخی به کورتونتراپی نمیدهند، با پلاسمافرزیس قابل درمان هستند. [۵][۶]
درمانهای تعدیلکنندهٔ بیماری
تا سال ۲۰۱۷ میلادی، چندین درمان تعدیلکنندهٔ بیماری توسط آژانسهای نظارتیِ کشورهای مختلف همچون سازمان غذا و داروی آمریکا، آژانس دارویی اروپا و آژانس دارو و تجهیزات پزشکی وزارت بهداشت، کار و رفاه ژاپن مورد تأیید قرار گرفتهاست.
داروهایی که توسط سازمان غذا و داروی آمریکا مورد تأیید واقع شدهاند، یازده مورد هستند:اینترفرون بتا-۱ای و اینترفرون بتا-۱بی، سه پادتن مونوکلونال: ناتالیزومب، آلنتوزوماب، [۷] اوکرلیزومب، [۸] و پنج تعدیلکننده دستگاه ایمنی: گلاتیرامر استات، میتوکسانترون، فینگولیمود، تریفلونوماید، [۵][۹][۱۰] دیمتیل فومارات [۱۱][۱۲] و سیپونیمود که در مارس ۲۰۱۹ تأیید شد. [۱۳]
داروی داکلیزلماب که پیشتر مورد پذیرش قرار گرفته شده بود، دیگر مورد تأیید نیست. [۱۴]
داروها
در سال ۱۹۹۳ میلادی، اینترفرون بتا-۱بی نخستین دارویی بود که برای درمان اماس پذیرفته شد و بهدنبال آن، :اینترفرون بتا-۱ای و گلاتیرامر استات تأیید شدند. [۱۵]
اینترفرون بتا-۱ای را، برحسب نوع فرمولبندی شیمیایی، هفتهای یکبار بهصورت عضلانی، یا هفتهای سه مرتبه بهصورت زیرجلدی تزریق میکنند. [۱۶][۱۷] اینترفرون بتا-۱بی را بهصورت زیرجلدی و یکروزدرمیان تزریق میکنند. [۱۸] در سال ۲۰۱۴، یک فرم پگیلهشده از اینترفرون بتا-۱ای با نام تجاری «پلگریدی» بهمنظور تزریق زیرجلدی عرضه شد. [۱۹] در این نوع دارو، پلیاتیلن گلیکول را به مولکولهای اینترفرون متصل کردهاند تا اثرات بیولوژیک آن در بدن، به مدت بیشتری برقرار باشد و زمان تزریق نیز به دوهفته یکبار افزایش یابد. [۲۰] اینترفرون بتا تولید مواد التهابزا و ضدالتهاب را در مغز متعادل کرده و تعداد سلولهای التهابی عبوری از سد خونی مغزی را کاهش میدهد. [۲۱] در مجموع، درمان با اینترفرون بتا منجر به کاهش التهاب یاختههای عصبی (نرونها) میگردد. [۲۱] علاوه بر اینها، اینترفرون تولید فاکتور رشد عصب را تشدید کرده و احتمال بقای نرونها را افزایش میدهد. [۲۱]
گلاتیرامر استات، مخلوطی غیر یکدست از پلیمرهای چهار اسیدآمینه است که از لحاظ آنتیژنی شبیه به پروتئین اصلی میلین هستند و با آن، جهت عرضه به لنفوسیتهای تی رقابت میکند. این دارو، بهصورت زیرجلدی و روزانه تزریق میشود. [۲۲][۲۳][۲۴]
میتوکسانترون یک داروی سرکوبکننده سیستم ایمنی است که در شیمیدرمانی سرطان هم کاربرد دارد و در سال ۲۰۰۰ میلادی برای درمان اماس پذیرفته شد. [۲۵] ناتالیزومب یک پادتن مونوکلونال است که نخستین بار در سال ۲۰۰۴ میلادی تأیید شد. [۲۶] هر دو دارو، بهشکل تزریق آهستهٔ وریدی، و بهصورت ماهیانه برای ناتالیزومب و سههفته یکبار برای میتوکسانترون تجویز میشوند. [۲۵][۲۷][۲۶] در سال ۲۰۱۰، فینگولیمود که یک متعادلکننده گیرندهٔ اسفینگوزین-۱-فسفات است، نخستین داروی خوراکیای بود که مورد پذیرش سازمان غذا و داروی آمریکا قرار گرفت و بهدنبال آن، داروی تریفلونوماید تأیید شد که مهارکننده ساخت پیریمیدین است و واکنش سلولهای عرضهکنندهٔ آنتیژن را با لنفوسیتهای تی مختل میکند. [۹][۱۰][۲۸][۲۹] فینگولیمود و تریفلونوماید به صورت تکدوز و روزانه مصرف میشوند. [۱۰][۳۰] در سال ۲۰۱۳، یک داروی خوراکی دیگر، دیمتیل فومارات یا بیجی۱۲ (که نسخهٔ ارتقاءیافته از داروی قدیمی فوماریک اسید است) توسط سازمان غذا و داروی آمریکا تأیید شد. دیمتیل فورات دو بار در روز مصرف میشود. [۱۲][۳۱]
یک داروی خوراکی دیگر به نام کلادریبین در سال ۲۰۱۰ میلادی، در کشورهای روسیه و استرالیا پذیرفته شد، اما با آنکه این دارو اثرات درمانی امیدوارکنندهای داشت، سازمان غذا و داروی آمریکا و آژانس دارویی اروپا به سبب نگرانیهای ایمنی و عوارض دارویی، از پذیرش آن سر باز زدند. این موضع سبب شد تا شرکت تولیدکنندهٔ آن، تبلیغات دارو را متوقف و درخواستهای بازاریابی آن را پس بگیرد. [۳۲]
بیشتر داروهای فوقالذکر برای درمان نوع «عودکننده-بهبودیابنده» اماس پذیرفته شدهاند.
عوارض دارویی
اینترفرونها و گلاتیرامر استات فقط فرم تزریقی دارند و هر دو در محل تزریق، بهویژه در موارد تزریق زیرجلدی، واکنشهای پوستی ایجاد میکنند. [۳۳][۳۴] این واکنشهای جلدی، تظاهرات بالینی متفاوتی دارند و ممکن است شامل قرمزی، درد، خارش، تحریک پوستی، تورم و در موارد شدید، نکروز جلدی شوند. [۳۳][۳۴] بیشتر این عوارض پوستی در ماه اول تجویز ظاهر میشوند و پس از شش ماه، میزان بروز و اهمیت آن کاهش مییابد. [۳۳] واکنشهای پوستی خفیف، مانعی برای ادامهٔ درمان نیستند، اما نکروز جلدی که در حدود ۵٪ بیماران رخ میدهد، قطع درمان را در پی خواهد داشت. [۳۳][۳۳] همچنین با گذشت زمان، ممکن است یک فرورفتگی کوچک در محل تزریق بهسبب تخریب موضعی بافت چربی حاصل شود. [۳۳][۳۳]
اینترفرونها که زیرردهای از سیتوکینها هستند، در جریان بیماریهایی نظیر آنفلوانزا در بدن ساخته میشوند و کارشان کمک به بدن در مبارزه با عفونت است. این مواد، مسئولِ بهوجودآمدن علائمی چون تب، دردهای عضلانی، خستگی و سردرد هستند. [۳۵] بسیاری از بیمارانی که داروی اینترفرون بتا دریافتمیکنند، گزارش نمودهاند که چندساعت پس از تجویز، علائم شبهآنفلوانزا پیدا کردهاند. این علائم معمولاً ظرف ۲۴ ساعت برطرف میشود و مربوط به افزایش موقت سیتوکینهاست. [۵][۳۳] چنین واکنشهایی پس از گذشت سه ماه از درمان، دیگر رخ نمیدهد و علائم آنرا میتوان با مصرف داروهای ضدالتهاب غیراستروئیدی غیرنسخهای همچون ایبوپروفن که کاهشدهندهٔ درد و تب است، برطرف کرد. [۳۳]
یک عارضهٔ ثانویه و گذرای دیگر اینترفرون بتا، تغییرات عملکردی در علائم فعلی بیماری اماس است. [۳۳] این تغییرات مشابه همان تغییراتی است که در اثر گرما، تب و استرس در بیماران اماس پدید میآید (پدیده اوتهوف) و بیشتر ظرف ۲۴ ساعت اول درمان رخ میدهند، در ماههای اولیهٔ درمان شایعتر هستند و ممکن است چندین روز بهطول بینجامند. [۳۳] یکی از علائم مستعد برای بدترشدن، گرفتگی و سفتی عضلانی است. [۳۳] همچنین اینترفرون بتا ممکن است سبب کاهش گلبولهای سفید (لکوپنی)، لنفوسیتها و نوتروفیلها (نوتروپنی) شده و عملکرد کبد را تحت تأثیر قرار بدهد. [۳۳] در بیشتر بیماران، این عوارض خطرناک نیستند و پس از قطع دارو یا کاهش آنها، بهبود مییابند. [۳۳] با این همه، توصیه بر آن است که کلیه بیماران از طریق آزمایش خون و آزمون عملکرد کبد زیر نظر باشند، تا اطمینان حاصل شود که مصرف اینترفرونها بیخطر است. [۳۳]
گلاتیرامر استات معمولاً به خوبی تحمل میشود. [۳۴] پس از عوارض پوستی، شایعترین عارضه جانبی این دارو، «واکنشهای پس از تزریق» است که شامل گُرگرفتگی، احساس سنگینی سینه، تپش قلب، تنگی نفس و اضطراب است و معمولاً کمتر از سی دقیقه طول میکشند و نیاز به اقدام خاصی ندارند. [۳۴][۳۶]
میتوکسانترون ممکن است سبب آسیب کبدی و تضعیف سیستم ایمنی بدن شود، اما خطرناکترین عارضهٔ جانبی آن مسمومیت قلبی وابسته به دوز است. به همین دلیل است که توجه دقیق به نحوهٔ مصرف و رهنمودهای پایش بیمار ضرورت مییابد. از جملهٔ این موارد، انجام پژواکنگاری قلب و یک شمارش کامل خون پیش از شروع درمان است تا مشخص شود آیا این دارو، برای بیمارِ مورد نظر مناسب است یا خطرات آن بیش از حد است. توصیه شدهاست که میتوکسانترون، با بروز اولین نشانههای نارسایی قلب، عفونت یا نارسایی کبدی در جریان درمان، قطع شود. [۳۷] مشکلات قلبی (اغلب نارسایی سیستولیک قلب) در بیش از ۱۰٪ بیماران ظاهر میشود و میزان شیوع سرطان خون نیز، ۰٫۸٪ است. [۲۵]
اندکی پس از پذیرش ناتالیزومب، شرکت سازندهٔ آن پس از دریافت گزارشهایی مبنی بر ابتلای سه بیمار دریافتکننده دارو به یک بیماری نادر اما خطرناک مغزی به نام لکوانسفالوپاتی چندکانونی پیشرونده، آنرا از بازار خارج کرد. [۲۶] این بیماری یک عفونت فرصتطلب با علائم پیشروندهٔ عصبی است که در اثر همانندسازی و تزاید ویروس جیسی در یاختههای گلیال مغز ایجاد میشود. [۲۶] هر سه نفر، ناتالیزومب را در ترکیب با اینترفرون بتا-۱ای مصرف کرده بودند. پس از بازبینیهای ایمنی، ناتالیزومب در سال ۲۰۰۶ دوباره روانهٔ بازار شد تا بهصورت تکدارویی، برای درمان اماس و تحت یک برنامهٔ تجویزی خاص و نظارتشده مصرف شود. [۲۶] تا ماه مه ۲۰۱۱، بیش از ۱۳۰ مورد لکوانسفالوپاتی چندکانونی پیشرونده گزارش شده که تمای آنها در بیمارانی بوده که بیش از یکسال، از ناتالیزومب استفاده کردهاند. [۲۶] با آنکه هیچیک از این بیماران، نتالیزومب را در ترکیب با داروهای دیگر استفاده نکرده بودند، اما مصرف پیشین داروهای ضد اماس، خطر ابتلا به این عارضه را در دریافتکنندگان ناتالیزومب ۳ تا ۴ برابر میکند. [۲۶] شیوع تخمینی لکوانسفالوپاتی چندکانونی پیشرونده، ۱٫۵ مورد از هر ۱۰۰۰ مصرفکنندهٔ ناتالیزومب است. [۲۶] حدود ۲۰٪ از بیماران اماس که به لکوانسفالوپاتی چندکانونی پیشرونده مبتلا میشوند، میمیرند و بیشتر آنهایی که زنده میمانند، دچار ناتوانیهای شدید میگردند. [۲۶]
طی کارآزماییهای بالینی داروی فیگولیمود، عوارضی همچون فشار خون بالا، کندتپشی، تورم ماکولای چشم، بالا رفتن سطح آنزیمهای کبدی یا کاهش سطح لنفوسیتهای خون دیده شد. [۲۹] تریفلونوماید داروی بسیار کمخطری است اما برای رشد و تکامل جنین خطرناک است. [۲۹] شایعترین عارضهٔ جانبی دیمتیل فومارت در کارآزماییهای بالینی، گُرگرفتگی و مشکلات گوارشی بودهاست. [۱۱][۱۲][۲۹] این مشکلات اغلب خفیف بوده و ظرف ماه اول درمان شایعتر بودهاند. [۱۱][۱۲][۲۹] با آنکه دیمتیل فومارات موجب کاهش گلبولهای سفید خون شده و سطح این گلوبولها میبایست در بیماران تحت نظر باشد، اما هیچ گزارشی از عفونتهای فرصتطلب در این بیماران طی کارآزماییهای بالینی گزارش نشدهاست. [۱۱][۱۲] علاوه بر این، فوماریک اسید در درمان پسوریازیس (یک بیماری خودایمنی دیگر) کاربرد دارد و اطلاعات بهدستآمده در زمینهٔ ایمنی این دارو طی ۱۴ سال مصرف، هیچگونه عوارض خطرناک جانبی نشان ندادهاست. [۲۹]
سندرم بالینی منفرد
نخستین نشانههای بالینی نوع «عودکننده-بهبودیابنده» اماس، وضعیتی است که به آن سندرم بالینی منفرد می گویند، بدین معنا کهدر آغاز، تنها «یک حمله» از یک «علامت عصبی خاص» رخ میدهد. طی این وضعیت، حملات ضعیف و تحتحادی وجود دارد که گویای آغاز تخریب غلاف میلین است، اما هنوز به آن حدی نرسیده که در تعریف و معیار بیماری اماس بگنجد. [۳۸] درمان با اینترفرون یا گلاتیرامر استات پس از بروز تکحملههای اینچنینی، خطر ابتلا به اماس بالینی را در آینده کاهش میدهد. [۵][۳۹]
اماس عودکننده-بهبودیابنده
مصرف داروی برای این نوع از اماس تا حد قابلقبولی در کاهش حملات و کاهش تجمیع ضایعت مغزی مؤثر است که با استفاده از تصاویر تقویتشده با گودولینیم در امآرآی (امآرآی با کُنتراست) قابل مشاهده و پیگیری است. [۵] اینترفرون و گلاتیرامر استات، تأثیر تقریباً یکسانی در کاهش عودها بهمیزان ۳۰٪ دارند و بهسبب بیخطری نسبیشان، بهترین داروهای خط اول درمان هستند. [۵] با این حال، همهٔ بیماران به این درمان پاسخ نمیدهند. در واقع، حدود ۳۰٪ از بیماران اماس به درمان با اینترفرون بتا پاسخی نمیدهند. [۴۰] یکی از دلایل این موضوع، وجود مقادیر بسیار زیاد پادتن خنثیکنندهٔ اینترفرون در خون این افراد است. درمان با اینترفرون بهخصوص با اینترفرون بتا-۱بی، معمولاً در ۶ ماه دوم درمان، موجب تولید پادتنهای خنثیکننده در ۵ الی ۳۰٪ بیماران میگردد. [۵][۴۱] افزون بر این، زیرگروهی از بیماران عودکننده-بهبودیابنده که اماس فعال دارند و گاهی بیماریشان را «اماس سریعاً وخیمشونده» میگویند، معمولاً به تعدیلکنندههای ایمنی پاسخ نداده و باید با میتوکسانترون یا ناتالیزومب درمان شوند. [۴۲]
میتوکسانترون یا ناتالیزومب، چه در زمینهٔ کاهش میزان عود و چه در زمینهٔ توقف روند معلولیت، بسیار مؤثر هستند؛ اما عوارض جانبی خطرناکی هم دارند و بههمین دلیل آنها را خطِ دوم درمان در نظر میگیرند. ناتالیزومب در مقایسه با اینترفرون، خطر عود بیماری را نصف میکند و کارایی کلی آن بیش از ۷۰٪ است. [۲۶] علاوه بر این، میتوکسانترون در کاهش میزان حملات و معلولیت بسیار مفید است، اما بهدلیل احتمال بروز سمیت قلبی، بهمدت طولانی تجویز نمیشود. [۵][۴۳]
داروهای خوراکی تعدیلکنندهٔ بیماری، جدید هستند و بههمین دلیل هنوز دستورالعمل رسمی مشخصی برای استفادهشان موجود نیست. [۲۹] با آنکه برخی احتمال میدهند مصرف این داروها ممکن است مصرف داروهای خط اول درمان را کاهش دهد، اما بیخطری نسبی مصرفِ درازمدتِ اینترفرون و گلاتیرامر استات، این روند را آهسته خواهد کرد. [۲۹] توصیهٔ فعلی آن است که درمان خوراکی تنها به آن دسته از بیماران پیشنهاد شود که به سبب سوزنهراسی، قادر به استفاده از درمانهای موجود نیستند؛ یا آنکه دلایلی همچون بیاثر بودن اینترفرون و گلاتیرامر استات در آنها دیده شدهاست. [۲۹] داروهای خوراکی را میتوان در کسانی که ناتالیزومب استفاده کرده و در بدنشان پادتنهای ضد ویروس جیسی مشاهده میشود و در معرض خطر لکوانسالوپاتی چندکانونی پیشرونده هستند، تجویز کرد. [۲۹] دیمتیل فومارات بهطور بالقوه، و به سبب بیخطری در درمانهای طولانیمدت که از تجربهٔ استفاده در درمان پسوریازیس بهدست آمده، یکی از جالبترین داروهای خوراکی است و نمایهٔ بیخطری (Safety profile) بسیار خوبی دارد. [۲۹]
با آنکه مطالعات بیشتری برای اثرات درازمدت داروها، بهویژه داروهای جدیدتر، [۴۴][۲۶] لازم است، [۵][۴۳][۴۵] اطلاعات موجود دربارهٔ اثرات اینترفرون و گلاتیرامر استات نشان داده که آغاز زودهنگام این داروها و ادامهٔ درمان طولانیمدت با آنها، بی خطر است و به نتایج بهتری منجر میشود. [۴۵] در مطالعات مختلف، داروهای ضدبارداری خوراکی، اثرات متناقضی در زمینهٔ کاهش میزان عود در زنان مبتلا به اماس از خود نشان دادهاند. [۴۶] برخی داروهای بکاررفته در درمان علامتی اماس همچون کاربامازپین (برای درمان گرفتگی، اسپاسم و درد عضلات) و مدافینیل (برای درمان خستگی) موجب کاهش اثرات داروهای ضدبارداری خوراکی میشوند. [۴۶]
حتی با مصرف مناسب داروها، بیشترِ مبتلایان به اماس «عودکننده-بهبودیابنده» همچنان دچار حملات گاهبهگاه با درجات مختلف خواهند بود و بسیاری از آنها نیز دچار ناتوانی و معلولیت خواهند شد.
اماس پیشروندهٔ ثانویه و اماس عودکنندهٔ پیشرونده
درمان انواع پیشرفتهٔ اماس دشوارتر از نوع «عودکننده-بهبودیابنده» است. انواع متفاوتی از داروها بدین منظور بکار گرفته شده تا سیر پیشرفت بیماری را کُند نماید، اما نتایج بدستآمده در بهترین حالت، «متوسط» بودهاست. میتوکسانترون نتایج مثبتی در درمان انواع «ثانویهٔ پیشرونده» و «عودکنندهٔ پیشرونده» داشتهاست. این دارو اثر متوسطی در کاهش پیشرفت بیماری و تواتر عودها پس از دو سال مصرف دارد. [۴۷] در سال ۲۰۰۷ میلادی، میتوکسانترون تنها دارویی بود که برای درمان اماس پیشروندهٔ ثانویه و اماس عودکنندهٔ پیشرونده در ایالات متحده آمریکا تأیید شد؛ اما با این وجود بهدلیل ایجاد سمیت قلبی، مصرف طولانیمدت آن محدود است. این دارو در اروپا تأیید نشدهاست. ناتالیزومب نیز مؤثر بوده و برای درمان «اماس ثانویهٔ پیشرونده» بههمراه عودهای مکرر تأیید شدهاست. مطالعات انجامشده، کارایی اینترفرون بتا-۱بی را در کُند نمودن روند پیشرفت بیماری تأیید نمیکند اما این دارو، تعداد عودها را کاهش میدهد. [۴۸]
اماس پیشروندهٔ اولیه
درمان این نوع از اماس مسئلهساز و مشکل است، چرا که بسیاری از بیماران به هیچیک از درمانهای موجود پاسخی نمیدهند و هیچ درمانِ بخصوصی نیز برای این نوع خاص از اماس تأیید نشدهاست. چندین کارآزمایی بالینی بهمنظور بررسی کارایی داروهای گوناگون در درمان اماس پیشروندهٔ اولیه انجام شده که هیچکدام نتیجه مثبتی نداشتهاست. داروهای آزمایششده شامل اینترفرون بتا، میتوکسانترون، گلاتیرامر استات و ریلوزول بود. [۴۹] مبتلایان به این نوع اماس، تحت کارآزمایی بالینی با آزاتیوپرین، متوترکسات، ایمونوگلوبولین وریدی، سیکلوفسفامید، سلولهای بنیادی خونساز، سیکلوفسفامید و پیوند مغز استخوان نیز قرار گرفتهاند. [۵۰]
مدیریت درمانی عوارض اماس
درمانهای تعدیلکنندهٔ بیماری تنها سرعت پیشرفت بیماری را کم میکنند اما جلوی پیشرفت را نمیگیرند. با پیشرفت اماس، علائم آن نیز تشدید میشود. اماس علائم و نقایص عملکردی گوناگونی در پی دارد که موجب اختلالات و معلولیت پیشرونده میشود. در نتیجه، مدیریت درمانی این نقایص بسیار مهم است.
بازتوانی
فیزیوتراپی
علائمی از اماس که قابل ارتقا و بهبود نسبی هستند شامل خستگی، گرفتگی و سفتی عضلانی، افسردگی، اختلالات عملکردی مثانه و علائم عصبی است. این علائم را میتوان با دارو و فیزیوتراپی برطرف کرد. فیزیوتراپیستها میتوانند روشهایی برای انجام ورزشهای تقویتی و کششی به بیمار آموزش دهند تا انجام کارهای روزمره آسانتر شود و خستگی بیمار، با تقویت عضلات و افزایش انعطافپذیری، برطرف گردد. [۵۱] داروها هم میتوانند در بهبود خستگی، سفتی عضلات، افسردگی، مشکلات مثانهای و علائم عصبی که همگی از علائم شایع اماس هستند، کمککننده باشند.
دارودرمانی و توانبخشی عصبی هردو، در کاهش بارِ علائم برای بیمار نقش دارند، هرچند هیچکدام قادر به جلوگیری از پیشرفت بیماری نیستند. برای علائم دیگر بیماری اماس، درمانهای کنونی اثربخشی ناچیز و محدودی دارند. [۵۲]
توانبخشی عصبی
با آنکه مطالعات اندکی در زمینهٔ توانبخشی عصبی در اماس موجود است، [۵۳][۵۴] اما اثربخشی و کارایی آن توسط متخصصان، در بیماریهایی چون سکته مغزی [۵۵] و ترومای سر [۵۶] اثبات شدهاست. همچون سایر مبتلایان به بیماریهای مغز و اعصاب، یک همکاری میانرشتهای و تیمی برای غلبه بر ناتوانیهای احتمالی اماس لازم است؛ اما مشکل میتوان تعیین کرد که «تیم اصلی درمان» چه کسانی باید باشند، چرا که بیماران اماس در مراحلی از بیماری خود، به کمک و همیاری تمامی مشاغل و خدمات پزشکی نیازمندند. [۵۷] نورولوژیستها افراد اصلی در تشخیص و درمان اماس هستند. فرایند بازتوانی جامع و فراگیر بیماران اماس معمولاً توسط متخصصان پزشکی فیزیکی و توانبخشی انجام میشود. درمانهای یکپارچه و وابسته همچون فیزیوتراپی، [۵۸][۵۹] گفتاردرمانی [۶۰] و کاردرمانی [۶۱] میتوانند برخی علائم را کنترل و کیفیت زندگی فرد را حفظ کنند. درمان علائم «روانعصبی» همچون استرسهای روحی و اختلال افسردگی عمده میبایست توسط متخصصان بهداشت روانی همچون رواندرمانگرها، روانشناسها، روانپزشکان و عصبروانشناسان [۶۲] صورت پذیرد. علاوه بر این، عصبروانشناسان قادرند میزان آسیب «نقایص شناختی» بیمار را ارزیابی و آنرا درمان و کنترل کنند. [۶۳]
ثابت شدهاست که همکاری میانرشتهای و تیمی برای مدیریت علائم، در افزایش سطح فعالیت و مشارکت بیمار مؤثر است. [۶۴][۶۵] بهسبب کمبود کارآزماییهای تصادفی کنترلشده، شواهد اندکی از اثربخشی «تکدرمانی» موجود است. [۶۶][۶۷] با این وجود، شواهدی از کارایی برخی درمانهای خاص همچون ورزش و نرمش، [۶۸][۶۹] رواندرمانی، و بهخصوص رفتاردرمانی شناختی [۷۰] و دستورالعملهای حفظ انرژی [۷۱] وجود دارد و اینها را مؤثر قلمداد میکنند. مداخلات تخصصیتر روانشناختی در درمان افسردگی سودمند هستند، اما شواهد علمی برای مؤثربودن چنین درمانهایی در موارد دیگر نظیر اختلالات شناختی، و همچنین مشاورههای حرفهای و شغلی چندان قوی نیست. [۷۰][۷۲] در نتیجه تعیین اینکه کدام روش بازتوانی سودمندتر است، دشوار است. علت این موضوع آن است که درمانهای اماس، معمولاً برای همان شخص خاص با شرایط و نیازهای خاصی که دارد، طراحی میشوند. [۷۳]
در ارتباط با سلامت عمومی، متمرکز نمودن پزشکی فیزیکی و توانبخشی بر روی آموزش راهرفتن (گام) میتواند بسیار حیاتی باشد تا با کاستن از خستگی هنگام راه رفتن، مشارکت بیمار را در انجام کارهای روزمرهٔ زندگی به حداکثر برساند. [۷۴] آموزش صحیح گام برداشتن بیشتر بر روی زمین (مثلاً در باشگاه یا خارج از منزل و بر روی یک سطح ناصاف)، یا بر روی تردمیل و به میزان کمتری، با استفاده از وسایل روباتیک انجام میشود. بازتوانی روباتیک با ساپورت وزن بدن بر روی تردمیل، میتواند در بیمارانی که اختلالات حرکتی شدید پیدا کردهاند، گزینهٔ مؤثری باشد. [۷۵] در مقابل، آموزشهای روی زمین برای افزایش سرعت گام در بیمارانی که اختلالات حرکتی کمتری دارند، بهتر است. [۷۵] درمان با کمک اسبسانان نظیر «اسبسواری درمانی» و «هیپوتراپی» (اسبدرمانی) ازجمله درمانهای کمکی هستند که میتوانند بر روی نحوهٔ صحیح گامبرداشتن بیمار، [۷۶] تعادل آنها و کیفیت زندگیشان [۷۷] اثر مثبتی داشته باشند.
در گذشته، به مبتلایان به اماس توصیه میشد ورزش نکنند تا مبادا علائمشان بدتر شود. [۷۸] با این وجود، زیر نظر یک متخصص، انجام فعالیتهای بدنی میتوانند بیخطر بوده و برای این بیماران سودمند باشند. [۷۹] پژوهشهای انجامشده نیز نقش بازتوانی ورزش و فعالیتهای بدنی را در افزایش قدرت ماهیچهها، [۸۰] تحرک، [۸۰] بهبود خلق، [۸۱] سلامت رودهها، [۸۲] آمادگی بدنی و کیفیت زندگی ثابت کردهاست. [۸۰] بسته به بیمار، این فعالیتهای فیزیکی شامل تمرینات استقامتی، [۸۳] راهپیمایی، شنا، یوگا، تایچی و غیره است. [۸۲] تعیین یک ورزش مناسب و بیخطر آسان نیست و باید برای هر بیماری بهطور اختصاصی طراحی شود تا اطمینان حاصل گردد، تمامی احتیاطهای لازم انجام و موارد ممنوعه در نظر گرفته شدهاست. [۷۹]
افزایش دمای مرکزی بدن که موجب نمایانگشتن برخی علائم بیماری میشود در حین ورزش و فعالیت بدنی، بهدلیل تغییرات شبانهروزی دمای بدن و همچنین بهسبب افزایش دمای محیط، دوش آب گرم، حمام آفتاب و غیره رخ میدهد. باید دقت کرد که حین ورزشدادن به بیماران اماس، دمای بدنشان بیش از حد بالا نرود. شواهد علمی نشان میدهد که روشه ها و راهکارهای خنکسازی، اجازه میدهند که بیمار بتواند به میزان بیشتری ورزش کند: دوش آب سرد، فروبردن دست و پاها در آب سرد، کیسهٔ یخ و نوشیدن مایعات سرد. این راهکارها در کاهش دمای مرکزی بدن بهدنبال ورزش و فعالیت بدنی مؤثرند و در سرد کردن بدن پیش از «ورزش» یا «قرارگیری بدن در معرض گرما» نیز کاربرد دارند. [۸۴] اثر متقابل افزایش دمای مرکزی بدن بر فرایند تخریب غلاف میلین، سبب انسداد موقت هدایت عصبی و ظهور موقتی اختلالات فیزیکی و نقص عملکرد شناختی میشود. تمام این وقایع در نهایت منجر به کاهش ایمنی بیمار و تواناییاش در انجام کارهای روزمرهٔ زندگی میشود؛ اما تدابیر پیشگیری موفقیتآمیز و ماندگاری هم وجود دارد. راهکارهای رفتاری جهت کاهش دما همچون ورزشکردن در فضای باز در فصول سرد سال یا بهکارگیری دستگاه تهویه مطبوع و کولر یکی از این موارد است.
درمانهای پزشکی علائم بیماری
بیماری اماس علائم گوناگونی ایجاد میکند که شامل تغییرات لامسه، ضعف عضلانی، اسپاسم غیرعادی ماهیچهها، اختلالات حرکتی، مشکلات هماهنگی عضلات و تعادل، اشکالات گفتاری (دیسآرتری) و بلع (دیسفاژی)، تغییرات بینایی (نیستاگموس)، التهاب عصب بینایی یا دوبینی، خستگی، دردهای حاد یا مزمن، مشکلات مثانهای و رودهای، اختلالات شناختی و علائم هیجانی (بیشتر اختلال افسردگی عمده) است. در عین حال، برای هر یک از این علائم، گزینههای درمانی گوناگونی موجود است، در نتیجه درمانها میبایست بسته به بیمار و پزشک، شخصیسازی شوند.
- مثانه: علامتدار شدن دستگاه ادراری در اماس شایع است. [۸۵] درمان مشکلات مثانهای بر حسب خاستگاه و نوع اختلال عملکردی، متفاوت است اما بیشتر حولوحوش کنترل مثانه، بیاختیاری ادرار و عفونت ادراری میگردد. [۸۵] در مورد کنترل مثانه، چند مثال از داروهایی که استفاده میشوند شامل دسموپرسین برای شبادراری و داروهای آنتیکولینرژیک مثل اکسیبوتینین و تولترودین جهت «اضطرارِ ادراری» است. [۸۵][۸۶] درمانهای غیردارویی، شامل تمرینهای تقویت ماهیچههای دیافراگم لگنی، تحریک ماهیچههای لگن، شیافهای مهبلی، بازآموزی مثانه، تغییر در عادات روزانهٔ زندگی همچون نحوهٔ لباسپوشیدن، استفاده از وسایل جمعآوری خارجی ادرار برای مردان، نوار بهداشتی و نرمپوشهای ویژه بیاختیاری ادرار در زنان، و نیز استفادهٔ گاهبهگاه از سوندهای ادراری است. [۸۷][۸۵] مصرف طولانی مدت و دائمی سوندهای ادراری با بروز عفونت ادراری مرتبط است و حتیالامکان باید از چنین کاری خودداری کرد. [۸۵] منشأ مستقیم برخی از این توصیههای علمی، مطالعات و پژوهشهای مربوط به اماس نیست، بلکه از توصیههای عمومی در بیماران مبتلا به مثانه نوروژنیک وام گرفته شدهاست. [۸۵]
- روده: مشکلات رودهای در ۷۰٪ بیماران اماس دیده میشود که در حدود ۵۰٪ آنها یبوست دارند و ۳۰٪ آنها دچار بیاختیاری مدفوعی هستند. [۸۵] دلیل مشکلات رودهای در بیماران اماس، کاهش حرکات لوله گوارش یا اختلال در کنترل عصبی دفع مدفوع است. مورد اخیر در کسانی که کمتحرک هستند یا بهدلیل مصرف برخی داروها، شایعتر است. [۸۵] درد یا اشکال در دفع مدفوع را میتوان با تغییراتی در رژیم غذایی همچون افزایش مصرف مایعات، استفاده از ملینها یا شیاف، و هنگامی که این تغییرات کارساز نیستند، انجام تنقیه رفع کرد. [۸۵][۸۸]
- مشکلات هیجانی و شناختی: علائم روانعصبی در جریان اماس شایع هستند. [۸۹] افسردگی و اضطراب در ۸۰٪ بیماران وجود دارد. [۹۰] بیثباتی هیجانی که منجر به گریههای غیرقابل کنترل میگردد، بهطور شایع مشاهده میشود. [۸۵] این علائم را میتوان با داروهای ضدافسردگی و رفتاردرمانی شناختی درمان کرد؛ [۸۵] اما مطالعات باکیفیت دربارهٔ اثربخشی آنها موجود نیست. [۸۵] بهعنوان مثال، دربارهٔ استفاده از ضدافسردگیها در درمان افسردگی، بنیاد همیاری کاکرین تا سال ۲۰۱۱ تنها دو مطالعه را، ارزشمند ارزیابی نمود که آنها هم میزان اندکی از اثربخشی را نشان داده بودند. [۹۱] سایر علائم روانعصبی، شاملِ سرخوشی و مهارگسیختگی است. طی ۲۰ سال گذشته، با وجود معرفی داروهای تعدیلکننده بیماری، اختلالات شناختی یکی از عوارض شایع اماس بودهاست. [۹۲] گرچه خودِ بیماری اماس اغلب دلیل اصلی اینگونه عوارض است، اما دلایل دیگری همچون عوارض دارویی، عودها و افسردگی نیز میتوانند موجب تشدید آنها شوند و در نتیجه، بررسی و ارزیابی دقیق اینگونه اختلالات و عوامل تشدیدکنندهاش اهمیت دارد. [۸۵] دربارهٔ اختلالات شناختیِ اولیهٔ ناشی از اماس، اطلاعات علمی موجود نشان میدهد که تجویز لووآمفتامین و متیلفنیدات سودمند هستند، حال آنکه تجویز داروهای ممانتین و داروهای آنتیکولیناستراز نظیر دونپزیل [۹۳] که بهطور معمول در بیماری آلزایمر بهکار میروند، در درمان این اختلالات مؤثر نیستند. [۷۰][۹۲][۹۴][۹۵] اثربخشی بازتوانی شناختی، حتی بیشتر از کارایی داروها مورد بحث و اختلاف است. [۹۲][۹۵][۹۶] در آن دسته از مبتلایان اماس که ناخویشتنداری عاطفی دارند (که مشخصهاش گریهها یا خندههای غیرقابل کنترل یا سایر تظاهرات هیجانی است)، تجویز دکسترومتورفان/کینیدین میتواند مؤثر باشد. این دارو، تنها دارویی است که بدین منظور توسط سازمان غذا و داروی آمریکا تأیید شدهاست. با این حال و در عمل، گاهی از بازدارندههای بازجذب سروتونین و ضدافسردگیهای سهحلقهای نیز بدین منظور استفاده میشود. [۹۷]
- مشکلات گفتاری و بلع: دیسفاژی به اشکال در بلع غذا گفته میشود که ممکن است منجر به خفگی و آسپیراسیون ریوی غذا یا مایعات شود. دیسآرتری یک اختلال حرکتی گفتار است که مشخصهاش کنترل ضعیف بر روی ماهیچهها و سیستمهای فرعی دخیل در گفتار است. یک متخصص زبان و گفتاردرمانی میتواند دستورالعملهای خاصی برای چگونگی بلع غذا، نحوهٔ وفقپذیری با قوام غذا و رژیمهای غذایی و همچنین روشهای عملی برای حفظ و ارتقاء تولید و وضوح کلام و گفتار، و نیز روشهای جایگزین ارتباط، ارائه نماید. [۵۷][۶۰] در موارد شدید و پیشرفتهٔ دیسفاژی، غذا از طریق لولههای بینی-شکمی داده میشود که مستقیماً از بینی به درون معده فرستاده میشود. یا گاهی از «اتصال آندوسکوپیک لوله معده از سطح شکم» استفاده میشود و غذا مستقیماً از طریق این لوله بهدرون معده ریخته میشود.
- اختلال نعوظ: اختلال نعوظ یکی از مشکلات مردان مبتلا به اماس است. شواهدی در دست است که نشان میدهد استفاده از سیلدنافیل ممکن است سودمند باشد. [۹۸]
- خستگی: خستگی یکی از عوارض بسیار شایع و ناتوانکنندهٔ اماس و ارتباط نزدیکی هم با افسردگی در این بیماران دارد. [۹۹] زمانی که افسردگی این بیماران کم میشود، خستگی هم بهبود نسبی مییابد؛ در نتیجه قبل از هرگونه اقدام درمانی دیگر برای رفع خستگی، بیمار را باید از لحاظ افسردگی ارزیابی نمود. [۱۰۰] بههمین ترتیب، سایر عوامل نظیر اختلالات خواب، درد مزمن، تغذیهٔ نامناسب، و حتی برخی داروها میتوانند سبب خستگی شوند و متخصصان حوزهٔ درمان میبایست آنها را شناسایی و تعدیل کنند. [۵۷] چندین دارو نظیر آمانتادین، [۱۰۱][۱۰۲] پمولین (یک داروی محرک عصبی که در درمان اختلال کمتوجهی - بیشفعالی و حمله خواب کاربرد دارد)، [۱۰۳][۱۰۴] مدافینیل [۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷] و همچنین مداخلات روانشناسانهٔ حفظ انرژی [۱۰۸][۱۰۹] جهت درمان خستگی در اماس بررسی و مطالعه شدهاست، اما تأثیرگذاری اندکی از آنها مشاهده شده است. در نتیجه خستگی یکی از دشوارترین علائم برای درمان است و هیچ داروی خاصی برای آن توصیه نمیشود. [۱۰۱]
- درد: در حاد بیشتر ناشی از التهاب عصب بینایی (که بهترین درمان موجود برای آن، کورتیکواستروئیدها هستند)، نورالژی عصب سهقلو، علامت لرمیت یا دیسستزی (حس غیرطبیعی) است. [۱۱۰] دردِ تحتحاد ثانویه به خودِ بیماری است و بهدلیل ماندن در یک وضعیت ثابت، احتباس ادراری، زخمهای عفونیشدهٔ پوست، و غیره رخ میدهد. درد مزمن بسیار شایع است و درمانش نیز بسیار مشکل است، چرا که مهمترین دلیلش دیسستزی (حس غیرطبیعی) است. دردهای حاد ناشی از نورالژی عصب سهقلو را میتوان با موفقیت تمام توسط داروهای ضد تشنج نظیر کاربامازپین [۱۱۱] یا فنیتوئین [۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] درمان کرد. علامت لرمیت و دیسستزی دردناک معمولاً به درمان با کاربامازپین، کلونازپام [۱۱۵] و آمیتریپتیلین [۱۱۶][۱۱۷] پاسخ میدهند. در برخی کشورها، داروی ساتیوکس برای درمانِ درد در مبتلایان اماس پذیرفته شدهاست، اما از آنجایی که این دارو از ماریجوآنا بهدست میآید، در برخی کشورها همچون ایالات متحده آمریکا در دسترس نیست. [۱۱۸] این دارو برای کنترل و درمان برخی دیگر از علائم اماس، نظیر گرفتگی و سفتی عضلات، [۱۱۹] در دست پژوهش است و ثابت شده که در درازمدت، مصرفش بیخطر و اثرگذار است. [۱۲۰]
- گرفتگی و سفتی عضلانی (اسپاسیته): مشخصهٔ «اسپاسیته»، سفتشدن عضلات، آهستهشدن حرکات اندام، شکلگیری وضعیت بدنی خاص، ضعف در قدرت ماهیچههای ارادی بدن و اسپاسم غیرارادی و بعضاً دردناک دست و پاهاست. [۵۷] فیزیوتراپیستها میتوانند به اقداماتی نظیر «کششهای پاسیو» به کاهش اسپاسیته و جلوگیری از بروز بدشکلی بدن کمک کنند. [۱۲۱]
نابیکسیمولز دارویی بیخطر و مؤثر در بهبود سفتگی و گرفتگی عضلانی است. [۱۲۲] شواهدی مبنی بر اثرگذاری باکلوفن، [۱۲۳] دانترولین، [۱۲۴] دیازپام [۱۲۵] و تیزانیدین [۱۲۶][۱۲۷][۱۲۸] موجود است، اما این شواهد محدود و اندک هستند. در موارد شدید این عارضه، میتوان از تزریق داخلنخاعی باکلوفن استفاده کرد. [۱۲۹] همچنین چند روش تسکینی همچون ریختهگری، آتلبندی یا استفاده از صندلیهای مخصوص در دسترس است. [۵۷]
- بینایی: داروهای گوناگون، عینک و لنز و سایر سیستمهای جبرانی چشمی برای بهبود نیستاگموس و دوبینی بهکار میروند. [۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲] در برخی موارد نیز جراحی انجام میشود. [۱۳۳]
- راهرفتن:
۴-آمینوپیریدین یک مسدودکنندهٔ وسیعالطیف کانالهای پتاسیمی است که توسط سازمان غذا و داروی آمریکا پذیرفته شده و برای درمان اختلالات گام و مشکلات راهرفتن در بیماران اماس بهکار میرود. ثابت شده که این دارو، سرعت راهرفتن فرد را بالا میبرد اما قیمتش گران است (ماهیانه بیش از ۱۰۰۰ دلار آمریکا) و بههمین سبب مصرفش محدود است. [۱۳۴] متأسفانه سایر علائم نظیر آتاکسی، لرزش و از دست رفتن لامسه درمان اثباتشدهای ندارند. [۵۷]
پژوهشها
سمت و سوی پژوهش در درمان بیماری اماس، بهسمت تحقیق دربارهٔ دلایل پاتولوژیک بیماری و ناهمگنی آن، پژوهش دربارهٔ یافتن درمانهای مؤثرتر، آسانتر و قابلتحملتر برای نوع «عودکننده-بهبودیابنده»، یافتن درمان برای انواع پیشروندهٔ بیماری، راهکارهای محافظت از اعصاب، و پژوهش برای یافتن درمانهای علامتی مؤثر است. [۱۳۵]
پیشرفتهای دههٔ گذشته، منجر به پذیرش چندین داروی خوراکی در سالهای اخیر شدهاست. انتظار میرود که استقبال و مصرف این داروها در مقایسه با داروهای قدیمی بیشتر شود. [۱۳۶] چند داروی خوراکی دیگر در دست تحقیق است که یکی از مهمترین آنها ایزوتیونیک اسید است که در اوت ۲۰۱۲ اعلام شد بهدنبال نتایج ناهمسانی که در مطالعات اولیه داشته، وارد فاز سوم کارآزماییهای بالینی خواهد شد. [۱۳۷] همچنین هدف از پژوهشهای دیگر، افزایش کارایی درمانهای فعلی با استفاده از ترکیبات دارویی جدید است. یک نمونه از اینها، فرم پگیلهشده اینترفرون بتا-۱ای است که نیمهعمر بیشتری از اینترفرون معمولی دارد و متخصصان مشغول بررسی این موضوع هستند که اگر آنرا با توالی کمتری تجویز کنند، آیا همان کارایی را خواهد داشت یا خیر. [۱۳۸][۱۳۹] با تکمیل یک مطالعهٔ دوسالهٔ بزرگ و مهم، مشخص شد که فرم پگیلهشده اینترفرون بتا-۱ای در مقایسه با پلاسیبو، اثربخشی زیادی در کاهش عودها و پیشرفت ناتوانی دارد. [۱۴۰] پادتنهای مونوکلونال که داروهای همخانوادهٔ ناتالیزومب هستند، توجه پژوهشگران را بهمیزان زیادی بهخود جلب کردهاند. آلمتوزوماب، داکلیزومب، CD20، ریتوکسیمب، اوکرلیزومب، اوفاتوموماب، همگی تا حدودی سودمند بوده و در دست پژوهش برای درمان اماس هستند. [۳۱] با این حال، استفاده از اینها با بروز عوارض بالقوه خطرناک همراه بوده که مهمترینشان عفونتهای فرصتطلب هستند. [۱۳۶] در همین ارتباط، اخیراً آزمایشی برای پادتنهای ویروس جیسی ساخته و تکمیل شده که قادر است پیشبینی نماید کدام بیماران در صورت مصرف ناتالیزومب، در معرض ابتلا به «لکوانسفالوپاتی چندکانونی پیشرونده» هستند. [۱۳۶] با آنکه پادتنهای مونوکلونال در درمان اماس در آینده نقش خواهند داشت، اما گمان بر آن است که بهدلیل عوارض خطرناک مرتبط با آنان، این نقش اندک خواهد بود. [۱۳۶]
یک خط مشی پژوهشی دیگر، بررسی اثربخشی ترکیب دو یا چند دارو با هم است. [۱۴۱] پایهٔ منطقی درمان چند دارویی، آن است که این داروها، مکانیسمهای متفاوتی از بیماری را هدف قرار میدهند و درنتیجهٔ اثرشان انحصاری نیست. [۱۴۱] افزون بر این، همافزایی دارویی که طی آن، یک دارو اثر داروی دیگر را تقویت میکند، محتمل است. با این وجود، کاستیهای مهمی نیز ممکن است رخ دهد؛ نظیر اثر خنثیکنندگی یک دارو بر روی داروی دیگر، یا تقویت اثرات زیانآور ثانویه. [۱۴۱] با آنکه چندین کارآزمایی بالینی دربارهٔ درمان چند دارویی انجام شدهاست، در هیچکدام از آنها، اثربخشی قابلقبولی که اینگونه درمانها را بهعنوان روشی موفقیتآمیز و بادوام مورد اعتنا قرار دهد، مشاهده نشدهاست. [۱۴۱]
همچنین هیچ درمان مؤثری برای انواع پیشروندهٔ بیماری موجود نیست. بسیاری از داروهای جدید و آنهایی که در دست تحقیق و بررسی هستند، احتمالاً برای انواع «عودکننده-بهبودیابنده» و «پیشروندهٔ ثانویه» بهکار خواهند رفت و در صورت نشان دادن کارایی بهتر در مقایسه با درمانهای قدیمیتر، منجر به نتایج مثبت، تنها در این گونه بیماران خواهند شد. [۱۳۶]
پیشرفتهای زیادی نیز در حوزهٔ تصویربرداری پزشکی و امآرآی در حال شکلگیری است که این امکان را فراهم میآورد تا متخصصان، درک بهتری از بیماری داشته باشند و بررسی دقیقتری بر روی بیماران مبتلا به اماس انجام دهند و هر بیمار را، با روشی مؤثرتر درمان کنند. [۱۴۲] [۱۴۳]
پیوند سلولهای بنیادی
در پایان، دربارهٔ روشهای درمانی حفاظت از سلولهای عصبی و بهویژه درمانهای احیاکننده و باززایشی (رژنراتیو) همچون درمان با سلولهای بنیادی باید گفت، با اینکه پژوهشهای مرتبط به آنها در حال حاضر از اهمیت زیادی برخوردار است، اما چنین درمانهایی تنها در آینده امکانپذیر خواهد بود. [۱۴۴]
یک پژوهش در سال ۲۰۱۸ میلادی، نتایج امیدآفرینی در اماس «عودکننده-بهبودیابنده» نشان داد، اما تحقیقات بیشتری در این زمینه لازم است. [۱۴۵]
CCSVI
در سال ۲۰۰۸ میلادی، یک جراح عروق ایتالیایی به نام پائولو زامبونی مدعی شد که یکی از دلایل اماس، فرایندی در دستگاه گردش خون بهنام «بیکفایتی مزمن وریدهای مغزی-نخاعی» است که طی آن، سیاهرگهایی از مغز دچار انقباض میشوند. او چنین مشکلی را در ۶۵ بیمارش که مبتلا به اماس بودند، پیدا کرده بود. [۱۴۶] نظریهٔ او در رسانهها و نزد مبتلایان بهاماس بهویژه در کشور کانادا مورد توجه فراوان واقع شد. [۱۴۷] نگرانی دربارهٔ نظریهٔ زامبونی آن بود که پژوهش او نه «کنترلشده» و نه «دوسویه کور» بود و فرضیهٔ او دربارهٔ علت بیماری، با اطلاعات علمی موجود همخوانی نداشت. [۱۴۸] پژوهشهای مشابه، نتوانستند ارتباطی میان ایندو پیدا کنند، یا آنکه ارتباط موجود بسیار ضعیف بود. [۱۴۹] بههمین سبب، اعتراضاتی به این فرضیه بهوجود آمد. [۱۵۰] روش «جراحی رهاسازی» او، به سبب بروز احتمالی عوارض جدی و مرگ مورد انتقاد بودهاست و اثرات سودمند آن نیز ثابت نشدهاست. [۱۴۸] در حال حاضر توصیه بر آن است که از چنین روشی استفاده نشود تا زمانی که کارایی آن با مطالعات کنترلشده اثبات شود. [۱۵۱] پژوهشهای انجامشده بر روی CCSVI از نوع «تسریعشده» بودهاست، اما پژوهشگران نتوانستند ثابت کنند که CCSVI در بروز اماس نقش دارد. [۱۴۹]
درمانهای جایگزین
بیش از ۵۰٪ از مبتلایان به اماس ممکن است از درمانهای جایگزین و مکمل استفاده کنند؛ گرچه این آمار ممکن است بر حسب تعریفی که از درمان مکمل یا جایگرین موجود است، متفاوت باشد. [۱۵۲] بهعنوان مثال، تخمین زده میشود در ایالات متحده آمریکا، ۷۵٪ بیماران دستکم از یک روش جایگزین و مکمل برای درمان و کنترل علائم خود استفاده میکنند. [۱۵۳] شواهد علمی برای اثربخشی چنین درمانهایی، یا ناموجود و یا ضعیف است. [۱۵۲][۱۵۴] مثالهایی از اینگونه درمانها، استفاده از مکملهای غذایی و رژیمهای تغذیهای خاص [۱۵۲][۱۵۵] همچون ویتامین دی، کلسیم، ویتامین ب۱۲ و آنتیاکسیدانهاست. پایهٔ منطقی برای استفاده از مکملهای ویتامین دی آن است که پژوهشها نشان دادهاند که میان کمبود ویتامین دی و پیشرفت بیماری اماس ارتباطی موجود است؛ بهعلاوه آنکه ویتامین دی اثرات ضدالتهابی دارد. [۱۵۶]
دربارهٔ درمانهای آنتیاکسیدان، مطالعات نشان دادهاست که «گونههای واکنشپذیر اکسیژن» منجر به تشکیل ضایعات اماس میشوند و آنتیاکسیدانها میتوانند اثرات محافظتکننده عصبی و تعدیلکنندهٔ ایمنی داشته باشند. [۱۵۷] احتمالاً مشخصترین عامل بدترکنندهٔ بیماری اماس، مصرف سیگار است و ترک سیگار در بیماران اماس باید مد نظر باشد. [۱۵۸]
سایر درمانهای مکمل و جایگزین شامل روشهای تمدد اعصاب و آرامشزا همچون یوگا، [۱۵۲] گیاهدرمانی (از جمله مصرف ماریجوآنای طبی)، [۱۵۲][۱۵۹] اتاقکهای اکسیژن با فشار بالا، [۱۶۰] خودآلودهسازی با کرمهای قلابدار (کرمدرمانی)، زنبوردرمانی، انعکاسدرمانی و طب سوزنی است. [۱۵۲] در ارتباط با مشخصهٔ بیمارانی که از اینگونه درمانها استفاده میکنند میتوان گفت، بیشتر آنان زنان، مبتلایان طولانیمدت به اماس و آنهایی هستند که ناتوانی و معلولیت جسمی پیدا کردند و همچنین آنانی که رضایتمندی کمتری از درمانهای مرسوم پزشکی دارند. [۱۵۲]
منابع
- ↑ Sellebjerg F, Barnes D, Filippini G et al. (2005). "EFNS guideline on treatment of multiple sclerosis relapses: report of an EFNS task force on treatment of multiple sclerosis relapses". Eur. J. Neurol. 12 (12): 939–46. doi:10.1111/j.1468-1331.2005.01352.x. PMID 16324087.
{{cite journal}}
: Explicit use of et al. in:|authors=
(help)نگهداری یادکرد:استفاده از پارامتر نویسندگان (link) - ↑ Goodin DS, Frohman EM, Garmany GP, et al. (2002). "Disease modifying therapies in multiple sclerosis: report of the Therapeutics and Technology Assessment Subcommittee of the American Academy of Neurology and the MS Council for Clinical Practice Guidelines". Neurology. 58 (2): 169–78. doi:10.1212/wnl.58.2.169. PMID 11805241.
- ↑ Ciccone, A; Beretta, S; Brusaferri, F; Galea, I; Protti, A; Spreafico, C (23 January 2008). "Corticosteroids for the long-term treatment in multiple sclerosis" (PDF). The Cochrane Database of Systematic Reviews (1): CD006264. doi:10.1002/14651858.CD006264.pub2. PMID 18254098.
- ↑ Burton, JM; O'Connor, PW; Hohol, M; Beyene, J (12 December 2012). "Oral versus intravenous steroids for treatment of relapses in multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews. 12: CD006921. doi:10.1002/14651858.CD006921.pub3. PMID 23235634.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ ۵٫۸ Compston A, Coles A (October 2008). "Multiple sclerosis". Lancet. 372 (9648): 1502–17. doi:10.1016/S0140-6736(08)61620-7. PMID 18970977.
- ↑ Koziolek, MJ; Kitze, B; Mühlhausen, J; Müller, GA (January 2013). "Immunoadsorption in steroid-refractory multiple sclerosis". Atherosclerosis Supplements. 14 (1): 175–8. doi:10.1016/j.atherosclerosissup.2012.10.026. PMID 23357161.
- ↑ "FDA Approves Lemtrada". Biogen Idec Press Release. 14 November 2013.
- ↑ "FDA Ocrevus approval". FDA Press Release. 29 March 2017.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ "FDA approves first oral drug to reduce MS relapses" (Press release). US FDA. 22 September 2010. Retrieved 21 January 2013.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ "FDA approves new multiple sclerosis treatment Aubagio" (Press release). US FDA. 12 September 2012. Retrieved 21 January 2013.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ "Biogen Idec's TECFIDERA™ (Dimethyl Fumarate) Approved in US as a First-Line Oral Treatment for Multiple Sclerosis". Biogen Idec Press Release. 27 March 2013. Archived from the original on 12 May 2013.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ "NDA 204063 - FDA Approved Labeling Text" (PDF). US Food and Drug Agency. 27 March 2013. Retrieved 5 April 2013.
"NDA Approval" (PDF). US Food and Drug Agency. 27 March 2013. Retrieved 5 April 2013. - ↑ Novartis receives FDA approval for Mayzent® (siponimod), the first oral drug to treat SPMS with active disease, Press Release, [۱]
- ↑ FDA Press Release, May 27, 2016
- ↑ Lublin, F (September 2005). "History of modern multiple sclerosis therapy". Journal of Neurology. 252 Suppl 3: iii3–iii9. doi:10.1007/s00415-005-2010-6. PMID 16170498.
- ↑ Interferon beta-1a Intramuscular Injection. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2006). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Interferon beta-1a Subcutaneous Injection. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2004). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Interferon Beta-1b Injection. US National Library of Medicine (Medline) (1 July 2005). Retrieved on 2 September 2007
- ↑ Plegridy Prescribing Information Biogen Idec Inc. Plegridy Prescribing Information (Aug 2014). Retrieved on 31 October 2014
- ↑ Peginterferon beta-1a description National Multiple Sclerosis Society (15 August 2014). Retrieved on 27 October 2014
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ Kieseier, Bernd C. (1 June 2011). "The Mechanism of Action of Interferon-β in Relapsing Multiple Sclerosis". CNS Drugs. 25 (6): 491–502. doi:10.2165/11591110-000000000-00000. PMID 21649449.
- ↑ Arnon, R., & Aharoni (2004). "Mechanism of action of glatiramer acetate in multiple sclerosis and its potential for the development of new applications". Proceedings of the National Academy of Sciences of the United States of America. 101: 14593–14598. Bibcode:2004PNAS..10114593A. doi:10.1073/pnas.0404887101. PMC 521994. PMID 15371592.
{{cite journal}}
: نگهداری یادکرد:استفاده از پارامتر نویسندگان (link) - ↑ Glatiramer injection. US National Library of Medicine (Medline) (1 July 2003). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Lalive, Patrice H.; Neuhaus, Oliver; Benkhoucha, Mahdia; Burger, Danielle; Hohlfeld, Reinhard; Zamvil, Scott S.; Weber, Martin S. (1 May 2011). "Glatiramer Acetate in the Treatment of Multiple Sclerosis". CNS Drugs. 25 (5): 401–414. doi:10.2165/11588120-000000000-00000. PMC 3963480. PMID 21476611.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ Marriott, J. J.; Miyasaki, J. M.; Gronseth, G.; O'Connor, P. W. (3 May 2010). "Evidence Report: The efficacy and safety of mitoxantrone (Novantrone) in the treatment of multiple sclerosis: Report of the Therapeutics and Technology Assessment Subcommittee of the American Academy of Neurology". Neurology. 74 (18): 1463–1470. doi:10.1212/WNL.0b013e3181dc1ae0. PMC 2871006. PMID 20439849.
- ↑ ۲۶٫۰۰ ۲۶٫۰۱ ۲۶٫۰۲ ۲۶٫۰۳ ۲۶٫۰۴ ۲۶٫۰۵ ۲۶٫۰۶ ۲۶٫۰۷ ۲۶٫۰۸ ۲۶٫۰۹ ۲۶٫۱۰ Kappos, L; Bates, D; Edan, G; Eraksoy, M; Garcia-Merino, A; Grigoriadis, N; Hartung, HP; Havrdová, E; Hillert, J; Hohlfeld, R; Kremenchutzky, M; Lyon-Caen, O; Miller, A; Pozzilli, C; Ravnborg, M; Saida, T; Sindic, C; Vass, K; Clifford, DB; Hauser, S; Major, EO; O'Connor, PW; Weiner, HL; Clanet, M; Gold, R; Hirsch, HH; Radü, EW; Sørensen, PS; King, J (August 2011). "Natalizumab treatment for multiple sclerosis: updated recommendations for patient selection and monitoring". Lancet Neurology. 10 (8): 745–58. doi:10.1016/S1474-4422(11)70149-1. PMID 21777829.
- ↑ Natalizumab Injection. US National Library of Medicine (Medline) (1 October 2006). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Zeyda M, Poglitsch M, Geyeregger R, Smolen JS, Zlabinger GJ, Hörl WH, Waldhäusl W, Stulnig TM, Säemann MD (2005). "Disruption of the interaction of T cells with antigen-presenting cells by the active leflunomide metabolite teriflunomide: involvement of impaired integrin activation and immunologic synapse formation". Arthritis Rheum. 52 (9): 2730–2739. doi:10.1002/art.21255. PMID 16142756.
- ↑ ۲۹٫۰۰ ۲۹٫۰۱ ۲۹٫۰۲ ۲۹٫۰۳ ۲۹٫۰۴ ۲۹٫۰۵ ۲۹٫۰۶ ۲۹٫۰۷ ۲۹٫۰۸ ۲۹٫۰۹ ۲۹٫۱۰ Killestein, Joep; Rudick, Richard A; Polman, Chris H (1 November 2011). "Oral treatment for multiple sclerosis". The Lancet Neurology. 10 (11): 1026–1034. doi:10.1016/S1474-4422(11)70228-9. PMID 22014437.
- ↑ Gylenya medication guide (PDF). Novartis Pharmaceuticals Corporation. May 2012. p. 2. Archived from the original (PDF) on 28 February 2013. Retrieved 21 January 2013.
{{cite book}}
: Cite has empty unknown parameter:|month=
(help) - ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ Saidha S, Eckstein C, Calabresi PA (January 2012). "New and emerging disease modifying therapies for multiple sclerosis". Annals of the New York Academy of Sciences. 1247 (1): 117–37. Bibcode:2012NYASA1247..117S. doi:10.1111/j.1749-6632.2011.06272.x. PMID 22224673.
- ↑ Comi, G; Hartung, HP; Kurukulasuriya, NC; Greenberg, SJ; Scaramozza, M (January 2013). "Cladribine tablets for the treatment of relapsing-remitting multiple sclerosis". Expert Opinion on Pharmacotherapy. 14 (1): 123–36. doi:10.1517/14656566.2013.754012. PMID 23256518.
- ↑ ۳۳٫۰۰ ۳۳٫۰۱ ۳۳٫۰۲ ۳۳٫۰۳ ۳۳٫۰۴ ۳۳٫۰۵ ۳۳٫۰۶ ۳۳٫۰۷ ۳۳٫۰۸ ۳۳٫۰۹ ۳۳٫۱۰ ۳۳٫۱۱ ۳۳٫۱۲ ۳۳٫۱۳ ۳۳٫۱۴ Walther, EU; Hohlfeld, R (10 November 1999). "Multiple sclerosis: side effects of interferon beta therapy and their management". Neurology. 53 (8): 1622–7. doi:10.1212/wnl.53.8.1622. PMID 10563602.
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ۳۴٫۲ ۳۴٫۳ Carter, Natalie J.; Keating, Gillian M. (1 August 2010). "Glatiramer Acetate". Drugs. 70 (12): 1545–1577. doi:10.2165/11204560-000000000-00000. PMID 20687620.
- ↑ Eccles, R (November 2005). "Understanding the symptoms of the common cold and influenza". The Lancet Infectious Diseases. 5 (11): 718–25. doi:10.1016/S1473-3099(05)70270-X. PMID 16253889.
- ↑ La Mantia L, Munari LM, Lovati R (2010). Munari LM (ed.). "Glatiramer acetate for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (5): CD004678. doi:10.1002/14651858.CD004678.pub2. PMID 20464733.
- ↑ Fox EJ (2006). "Management of worsening multiple sclerosis with mitoxantrone: a review". Clinical Therapeutics. 28 (4): 461–74. doi:10.1016/j.clinthera.2006.04.013. PMID 16750460.
- ↑ Miller D, Barkhof F, Montalban X, Thompson A, Filippi M (2005). "Clinically isolated syndromes suggestive of multiple sclerosis, part I: natural history, pathogenesis, diagnosis, and prognosis". Lancet Neurology. 4 (5): 281–8. doi:10.1016/S1474-4422(05)70071-5. PMID 15847841.
- ↑ Bates, D (4 January 2011). "Treatment effects of immunomodulatory therapies at different stages of multiple sclerosis in short-term trials". Neurology. 76 (1 Suppl 1): S14–25. doi:10.1212/WNL.0b013e3182050388. PMID 21205678.
- ↑ Bertolotto A, Gilli F (September 2008). "Interferon-beta responders and non-responders. A biological approach". Neurological Sciences. 29 Suppl 2: S216–7. doi:10.1007/s10072-008-0941-2. PMID 18690496.
- ↑ Plosker, Greg L. (1 January 2011). "Interferon-β-1b". CNS Drugs. 25 (1): 67–88. doi:10.2165/11206430-000000000-00000. PMID 21128695.
- ↑ Boster A, Edan G, Frohman E, Javed A, Stuve O, Tselis A, Weiner H, Weinstock-Guttman B, Khan O (2008). "Intense immunosuppression in patients with rapidly worsening multiple sclerosis: treatment guidelines for the clinician". Lancet Neurology. 7 (2): 173–83. doi:10.1016/S1474-4422(08)70020-6. PMID 18207115.
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Comi G (October 2009). "Treatment of multiple sclerosis: role of natalizumab". Neurol. Sci. 30. Suppl 2 (S2): S155–8. doi:10.1007/s10072-009-0147-2. PMID 19882365.
- ↑ He, D; Zhang, C; Zhao, X; Zhang, Y; Dai, Q; Li, Y; Chu, L (March 2016). "Teriflunomide for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews. 3: CD009882. doi:10.1002/14651858.CD009882.pub3. PMID 27003123.
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ Freedman, M. S. (27 December 2010). "Long-term follow-up of clinical trials of multiple sclerosis therapies". Neurology. 76 (1, Supplement 1): S26–S34. doi:10.1212/WNL.0b013e318205051d. PMID 21205679.
- ↑ ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ Neild, Chloe (2009). Women's Health and Multiple Sclerosis (PDF). ISBN 978-0-921323-99-0. Retrieved 2014-10-25. Multiple Sclerosis Society of Great Britain
- ↑ Martinelli Boneschi, F; Vacchi, L; Rovaris, M; Capra, R; Comi, G (31 May 2013). "Mitoxantrone for multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews. 5 (5): CD002127. doi:10.1002/14651858.CD002127.pub3. PMID 23728638.
- ↑ La Mantia, L; Vacchi, L; Di Pietrantonj, C; Ebers, G; Rovaris, M; Fredrikson, S; Filippini, G (18 January 2012). "Interferon beta for secondary progressive multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews. 1: CD005181. doi:10.1002/14651858.CD005181.pub3. PMID 22258960.
- ↑ Riluzole. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Leary SM, Thompson AJ (2005). "Primary progressive multiple sclerosis: current and future treatment options". CNS Drugs. 19 (5): 369–76. doi:10.2165/00023210-200519050-00001. hdl:1871/24666. PMID 15907149.
- ↑ Rietberg, M. & Brooks, D. & Uitdehaag, B. & Kwakkel, G. 18 March 2004. Exercise Therapy for Multiple Sclerosis. doi:10.1002/14651858.CD003980.pub2.
- ↑ Kesselring J, Beer S (2005). "Symptomatic therapy and neurorehabilitation in multiple sclerosis". Lancet Neurology. 4 (10): 643–52. doi:10.1016/S1474-4422(05)70193-9. PMID 16168933.
- ↑ Di Fabio RP, Soderberg J, Choi T, Hansen CR, Schapiro RT (1998). "Extended outpatient rehabilitation: its influence on symptom frequency, fatigue, and functional status for persons with progressive multiple sclerosis". Archives of Physical Medicine and Rehabilitation. 79 (2): 141–6. doi:10.1016/S0003-9993(98)90290-8. PMID 9473994.
- ↑ Solari A, Filippini G, Gasco P, et al. (1999). "Physical rehabilitation has a positive effect on disability in multiple sclerosis patients". Neurology. 52 (1): 57–62. doi:10.1212/wnl.52.1.57. PMID 9921849.
- ↑ Stroke Unit Trialists', Collaboration (September 2011). "Organised inpatient (stroke unit) care for stroke". Cochrane Database of Systematic Reviews (9): CD000197. doi:10.1002/14651858.CD000197.pub3. PMC 6474318. PMID 24026639.
- ↑ Turner-Stokes L, Pick A, Nair A, Disler PB, Wade DT (December 2015). "Multi-disciplinary rehabilitation for acquired brain injury in adults of working age". Cochrane Database of Systematic Reviews (3): CD004170. doi:10.1002/14651858.CD004170.pub3. PMID 26694853.
- ↑ ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ ۵۷٫۲ ۵۷٫۳ ۵۷٫۴ ۵۷٫۵ The National Collaborating Centre for Chronic Conditions (2004). Multiple sclerosis : national clinical guideline for diagnosis and management in primary and secondary care (PDF). London: Royal College of Physicians. ISBN 978-1-86016-182-7. PMID 21290636. Retrieved 6 February 2013.
- ↑ Heesen C, Romberg A, Gold S, Schulz KH (2006). "Physical exercise in multiple sclerosis: supportive care or a putative disease-modifying treatment". Expert Review of Neurotherapeutics. 6 (3): 347–55. doi:10.1586/14737175.6.3.347. PMID 16533139.
- ↑ Rietberg MB, Brooks D, Uitdehaag BM, Kwakkel G (2005). Kwakkel G (ed.). "Exercise therapy for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (1): CD003980. doi:10.1002/14651858.CD003980.pub2. PMC 6485797. PMID 15674920.
- ↑ ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ Merson RM, Rolnick MI (1998). "Speech-language pathology and dysphagia in multiple sclerosis". Physical Medicine and Rehabilitation Clinics of North America. 9 (3): 631–41. doi:10.1016/S1047-9651(18)30254-7. PMID 9894114.
- ↑ Baker NA, Tickle-Degnen L (2001). "The effectiveness of physical, psychological, and functional interventions in treating clients with multiple sclerosis: a meta-analysis". The American Journal of Occupational Therapy. 55 (3): 324–31. doi:10.5014/ajot.55.3.324. PMID 11723974.
- ↑ Ghaffar O, Feinstein A (2007). "The neuropsychiatry of multiple sclerosis: a review of recent developments". Current Opinion in Psychiatry. 20 (3): 278–85. doi:10.1097/YCO.0b013e3280eb10d7. PMID 17415083.
- ↑ Benedict RH, Bobholz JH (2007). "Multiple sclerosis". Seminars in Neurology. 27 (1): 78–85. doi:10.1055/s-2006-956758. PMID 17226744.
- ↑ Khan F, Turner-Stokes L, Ng L, Kilpatrick T (2008). "Multidisciplinary rehabilitation for adults with multiple sclerosis". J. Neurol. Neurosurg. Psychiatry. 79 (2): 114. doi:10.1136/jnnp.2007.127563. PMID 18202203.
- ↑ Khan F, Turner-Stokes L, Ng L, Kilpatrick T (2007). Khan F (ed.). "Multidisciplinary rehabilitation for adults with multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (2): CD006036. doi:10.1002/14651858.CD006036.pub2. PMID 17443610.
- ↑ Steultjens EM, Dekker J, Bouter LM, Leemrijse CJ, van den Ende CH (2005). "Evidence of the efficacy of occupational therapy in different conditions: an overview of systematic reviews". Clinical Rehabilitation. 19 (3): 247–54. doi:10.1191/0269215505cr870oa. hdl:1871/26505. PMID 15859525.
- ↑ Steultjens EM, Dekker J, Bouter LM, Cardol M, Van de Nes JC, Van den Ende CH (2003). Steultjens EE (ed.). "Occupational therapy for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (3): CD003608. doi:10.1002/14651858.CD003608. PMID 12917976.
- ↑ Gallien P, Nicolas B, Robineau S, Pétrilli S, Houedakor J, Durufle A (2007). "Physical training and multiple sclerosis". Ann Readapt Med Phys. 50 (6): 373–6, 369–72. doi:10.1016/j.annrmp.2007.04.004. PMID 17482708.
- ↑ Rietberg MB, Brooks D, Uitdehaag BM, Kwakkel G (2005). Kwakkel G (ed.). "Exercise therapy for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (1): CD003980. doi:10.1002/14651858.CD003980.pub2. PMID 15674920.
- ↑ ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ ۷۰٫۲ Thomas, Peter W; Thomas, Sarah; Hillier, Charles; Galvin, Kate; Baker, Roger; Thomas, Peter W (2006). "Psychological interventions for multiple sclerosis". Cochrane Database Syst Rev (1): CD004431. doi:10.1002/14651858.CD004431.pub2. PMID 16437487.
- ↑ Mathiowetz V, Matuska KM, Murphy ME (2001). "Efficacy of an energy conservation course for persons with multiple sclerosis". Arch Phys Med Rehabil. 82 (4): 449–56. doi:10.1053/apmr.2001.22192. PMID 11295003.
- ↑ Khan F, Ng L, Turner-Stokes L (2009). Khan F (ed.). "Effectiveness of vocational rehabilitation intervention on the return to work and employment of persons with multiple sclerosis". Cochrane Database Syst Rev (1): CD007256. doi:10.1002/14651858.CD007256.pub2. PMID 19160331.
- ↑ IN-DEEP project. "Multidisciplinary Rehabilitation for MS". Making Sense of MS Research. Archived from the original on 8 April 2013. Retrieved 8 November 2012.
- ↑ Sacco R.; Bussman R.; Oesch P.; Kesselring J.; Beer S. (2011). "Assessment of gait parameters and fatigue in MS patients during inpatient rehabilitation: a pilot trial". Journal of Neurology. 258 (5): 889–894. doi:10.1007/s00415-010-5821-z. PMID 21076978.
- ↑ ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ Vaney C.; Gattlen B.; Lugon-Moulin V.; Meichtry A.; Hausammann R.; Foinant D.; Anchisi-Bellwald A.M.; Palaci C.; Hilfiker R.; et al. (2012). "Robotic-assisted step training (lokomat) not superior to equal intensity of over-ground rehabilitation in patients with multiple sclerosis". Neurorehabilitation and Neural Repair. 26 (3): 212–21. doi:10.1177/1545968311425923. PMID 22140197.
- ↑ Muñoz-Lasa S.; Ferriero G.; Valero R.; Gomez-Muñiz F.; Rabini A.; Varela E. (2011). "Effect of therapeutic horseback riding on balance and gait of people with multiple sclerosis". G Ital Med Lav Ergon. 33 (4): 462–7. PMID 22452106.
- ↑ Bronson C.; Brewerton K.; Ong J.; Palanca C.; Sullivan S.J. (2010). "Does hippotherapy improve balance in persons with multiple sclerosis: a systematic review". European Journal of Physical and Rehabilitation Medicine. 46 (3): 347–53. PMID 20927000.
- ↑ Smith, Cath; Leigh Hale; Kärin Olson; Anthony Schneiders (2009). "How does exercise influence fatigue in people with multiple sclerosis?". Disability and Rehabilitation. 31 (9): 685–692. doi:10.1080/09638280802273473. PMID 18841515.
- ↑ ۷۹٫۰ ۷۹٫۱ O'Sullivan, Susan (2007). Physical Rehabilitation Fifth Edition. Philadelphia: F.A. Davis Company. pp. 136–146. ISBN 978-0-8036-1247-1.
- ↑ ۸۰٫۰ ۸۰٫۱ ۸۰٫۲ Stroud NM, Minahan CL (2009). "The impact of regular physical activity on fatigue, depression and quality of life in persons with multiple sclerosis". Health and Quality of Life Outcomes. 7: 68. doi:10.1186/1477-7525-7-68. PMC 2717927. PMID 19619337.
- ↑ Rietberg MB, Brooks D, Uitdehaag BM, Kwakkel G (2005). Kwakkel G (ed.). "Exercise therapy for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews. CD003980 (1): CD003980. doi:10.1002/14651858.CD003980.pub2. PMID 15674920.
- ↑ ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ "Multiple sclerosis: its effects on you and those you love" (PDF). Multiple Sclerosis Society of Canada. 2008. Retrieved 11 May 2011.
- ↑ Dalgas U, Stenager E, Jakobsen J, et al. (2009). "Resistance training improves muscle strength and functional capacity in multiple sclerosis". Neurology. 73 (18): 1478–1484. doi:10.1212/WNL.0b013e3181bf98b4. PMID 19884575.
- ↑ Davis, SL; Wilson, TE; White, AT; Frohman, EM (November 2010). "Thermoregulation in multiple sclerosis". Journal of Applied Physiology. 109 (5): 1531–7. doi:10.1152/japplphysiol.00460.2010. PMC 2980380. PMID 20671034.
- ↑ ۸۵٫۰۰ ۸۵٫۰۱ ۸۵٫۰۲ ۸۵٫۰۳ ۸۵٫۰۴ ۸۵٫۰۵ ۸۵٫۰۶ ۸۵٫۰۷ ۸۵٫۰۸ ۸۵٫۰۹ ۸۵٫۱۰ ۸۵٫۱۱ ۸۵٫۱۲ The National Collaborating Centre for Chronic Conditions (UK) (2004). "Diagnosis and treatment of specific impairments" (PDF). Multiple sclerosis: national clinical guideline for diagnosis and management in primary and secondary care. NICE Clinical Guidelines. Vol. 8. London: Royal College of Physicians (UK). pp. 87–132. ISBN 978-1-86016-182-7. PMID 21290636. Retrieved 6 February 2013.
- ↑ Bosma R, Wynia K, Havlíková E, De Keyser J, Middel B (July 2005). "Efficacy of desmopressin in patients with multiple sclerosis suffering from bladder dysfunction: a meta-analysis" (PDF). Acta Neurol. Scand. 112 (1): 1–5. doi:10.1111/j.1600-0404.2005.00431.x. PMID 15932348.
- ↑ Frances M Dyro (1 February 2012). "Urologic Management in Neurologic Disease". Robert A Egan (chief editor). WebMD LLC. Retrieved 24 April 2013.
- ↑ DasGupta R, Fowler CJ (2003). "Bladder, bowel and sexual dysfunction in multiple sclerosis: management strategies". Drugs. 63 (2): 153–66. doi:10.2165/00003495-200363020-00003. PMID 12515563.
- ↑ Berrios G E & Quemada I J (1990) Andre G. Ombredane and the psychiatry of multiple sclerosis: a conceptual and statistical history. Comprehensive Psychiatry 31(5): 438-46.
- ↑ Diaz-Olavarrieta C, Cummings JL, Velazquez J, Garcia de la Cadena C (1999). "Neuropsychiatric manifestations of multiple sclerosis". The Journal of Neuropsychiatry and Clinical Neurosciences. 11 (1): 51–7. doi:10.1176/jnp.11.1.51. PMC 2528238. PMID 9990556.
- ↑ Koch, MW; Glazenborg, A; Uyttenboogaart, M; Mostert, J; De Keyser, J (16 February 2011). "Pharmacologic treatment of depression in multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews (2): CD007295. doi:10.1002/14651858.CD007295.pub2. PMID 21328292.
- ↑ ۹۲٫۰ ۹۲٫۱ ۹۲٫۲ Lovera J, Kovner B (October 2012). "Cognitive impairment in multiple sclerosis". Curr Neurol Neurosci Rep. 12 (5): 618–27. doi:10.1007/s11910-012-0294-3. PMC 4581520. PMID 22791241.
- ↑ Donepezil. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2007). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ He, D; Zhang, Y; Dong, S; Wang, D; Gao, X; Zhou, H (17 December 2013). "Pharmacological treatment for memory disorder in multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews. 12 (12): CD008876. doi:10.1002/14651858.CD008876.pub3. PMID 24343792.
- ↑ ۹۵٫۰ ۹۵٫۱ Patti F (November 2012). "Treatment of cognitive impairment in patients with multiple sclerosis". Expert Opin Investig Drugs. 21 (11): 1679–99. doi:10.1517/13543784.2012.716036. PMID 22876911.
- ↑ das Nair R, Martin KJ, Lincoln NB (March 2016). "Memory Rehabilitation for people with multiple sclerosis". Cochrane Database Syst Rev. 3: CD008754. doi:10.1002/14651858.CD008754.pub3. PMID 27004596.
- ↑ Minden, SL; Feinstein, A; Kalb, RC; Miller, D; Mohr, DC; Patten, SB; Bever C, Jr; Schiffer, RB; Gronseth, GS; Narayanaswami, P; Guideline Development Subcommittee of the American Academy of, Neurology (14 Jan 2014). "Evidence-based guideline: assessment and management of psychiatric disorders in individuals with MS: report of the Guideline Development Subcommittee of he América Academy of Neurology". Neurology. 82 (2): 174–81. doi:10.1212/wnl.0000000000000013. PMC 3897434. PMID 24376275.
- ↑ Xiao, Y; Wang, J; Luo, H (18 April 2012). "Sildenafil citrate for erectile dysfunction in patients with multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews. 4 (4): CD009427. doi:10.1002/14651858.CD009427.pub2. PMID 22513975.
- ↑ Bakshi R (2003). "Fatigue associated with multiple sclerosis: diagnosis, impact and management". Mult. Scler. 9 (3): 219–27. doi:10.1191/1352458503ms904oa. PMID 12814166.
- ↑ Mohr DC, Hart SL, Goldberg A (2003). "Effects of treatment for depression on fatigue in multiple sclerosis". Psychosomatic Medicine. 65 (4): 542–7. CiteSeerX 10.1.1.318.5928. doi:10.1097/01.PSY.0000074757.11682.96. PMID 12883103.
- ↑ ۱۰۱٫۰ ۱۰۱٫۱ Pucci E, Branãs P, D'Amico R, Giuliani G, Solari A, Taus C (2007). Pucci E (ed.). "Amantadine for fatigue in multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (1): CD002818. doi:10.1002/14651858.CD002818.pub2. PMID 17253480.
- ↑ Amantadine. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 7 October 2007.
- ↑ Weinshenker BG, Penman M, Bass B, Ebers GC, Rice GP (1992). "A double-blind, randomized, crossover trial of pemoline in fatigue associated with multiple sclerosis". Neurology. 42 (8): 1468–71. doi:10.1212/wnl.42.8.1468. PMID 1641137.
- ↑ Brañas P, Jordan R, Fry-Smith A, Burls A, Hyde C (2000). "Treatments for fatigue in multiple sclerosis: a rapid and systematic review". Health Technol Assess. 4 (27): 1–61. doi:10.3310/hta4270. PMID 11074395. Archived from the original on 24 July 2011.
- ↑ Brown, Jamie N; Howard, Caroline A; Kemp, Debra W (2010). "Modafinil for the Treatment of Multiple Sclerosis-Related Fatigue". Annals of Pharmacotherapy (به انگلیسی). 44 (6): 1098–1103. doi:10.1345/aph.1M705. ISSN 1060-0280.
- ↑ Hyland, MJ (3 May 2013). "The drugs do work: my life on brain enhancers". The Guardian. London.
- ↑ Rammohan KW, Rosenberg JH, Lynn DJ, Blumenfeld AM, Pollak CP, Nagaraja HN (February 2002). "Efficacy and safety of modafinil (Provigil) for the treatment of fatigue in multiple sclerosis: a two centre phase 2 study". J. Neurol. Neurosurg. Psychiatry. 72 (2): 179–83. doi:10.1136/jnnp.72.2.179. PMC 1737733. PMID 11796766.
- ↑ Mathiowetz VG, Finlayson ML, Matuska KM, Chen HY, Luo P (2005). "Randomized controlled trial of an energy conservation course for persons with multiple sclerosis". Mult Scler. 11 (5): 592–601. doi:10.1191/1352458505ms1198oa. PMID 16193899.
- ↑ Matuska K, Mathiowetz V, Finlayson M (2007). "Use and perceived effectiveness of energy conservation strategies for managing multiple sclerosis fatigue". The American Journal of Occupational Therapy. 61 (1): 62–9. doi:10.5014/ajot.61.1.62. PMID 17302106.
- ↑ Kerns RD, Kassirer M, Otis J (2002). "Pain in multiple sclerosis: a biopsychosocial perspective". Journal of Rehabilitation Research and Development. 39 (2): 225–32. PMID 12051466.
- ↑ Carbamazepine. US National Library of Medicine (Medline) (1 May 2007). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Phenytoin. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Brisman R (1987). "Trigeminal neuralgia and multiple sclerosis". Arch. Neurol. 44 (4): 379–81. doi:10.1001/archneur.1987.00520160021008. PMID 3493757.
- ↑ Bayer DB, Stenger TG (1979). "Trigeminal neuralgia: an overview". Oral Surg. Oral Med. Oral Pathol. 48 (5): 393–9. doi:10.1016/0030-4220(79)90064-1. PMID 226915.
- ↑ Clonazepam. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Amitriptyline. US National Library of Medicine (Medline) (1 August 2007). Retrieved on 2 September 2007.
- ↑ Moulin DE, Foley KM, Ebers GC (1988). "Pain syndromes in multiple sclerosis". Neurology. 38 (12): 1830–4. doi:10.1212/wnl.38.12.1830. PMID 2973568.
- ↑ Iskedjian M, Bereza B, Gordon A, Piwko C, Einarson TR (2007). "Meta-analysis of cannabis based treatments for neuropathic and multiple sclerosis-related pain". Current Medical Research and Opinion. 23 (1): 17–24. doi:10.1185/030079906X158066. PMID 17257464.
- ↑ Perras C (2005). "Sativex for the management of multiple sclerosis symptoms". Issues in Emerging Health Technologies (72): 1–4. PMID 16317825.
- ↑ Wade DT, Makela PM, House H, Bateman C, Robson P (2006). "Long-term use of a cannabis-based medicine in the treatment of spasticity and other symptoms in multiple sclerosis". Mult. Scler. 12 (5): 639–45. doi:10.1177/1352458505070618. PMID 17086911.
- ↑ Cardini RG, Crippa AC, Cattaneo D (2000). "Update on multiple sclerosis rehabilitation". J. Neurovirol. 6 Suppl 2: S179–85. PMID 10871810.
- ↑ Pryce, G; Baker, D (2015). Endocannabinoids in Multiple Sclerosis and Amyotrophic Lateral Sclerosis. Handbook of Experimental Pharmacology. Vol. 231. pp. 213–31. doi:10.1007/978-3-319-20825-1_7. ISBN 978-3-319-20824-4. PMID 26408162.
- ↑ Baclofen oral. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 17 October 2007.
- ↑ Dantrolene oral. US National Library of Medicine (Medline) (1 April 2003). Retrieved on 17 October 2007.
- ↑ Diazepam. US National Library of Medicine (Medline) (1 July 2005). Retrieved on 17 October 2007.
- ↑ Tizanidine. US National Library of Medicine (Medline) (1 July 2005). Retrieved on 17 October 2007.
- ↑ Beard S, Hunn A, Wight J (2003). "Treatments for spasticity and pain in multiple sclerosis: a systematic review". Health Technology Assessment (Winchester, England). 7 (40): iii, ix–x, 1–111. PMID 14636486.
- ↑ Paisley S, Beard S, Hunn A, Wight J (2002). "Clinical effectiveness of oral treatments for spasticity in multiple sclerosis: a systematic review". Mult. Scler. 8 (4): 319–29. doi:10.1191/1352458502ms795rr. PMID 12166503.
- ↑ Becker WJ, Harris CJ, Long ML, Ablett DP, Klein GM, DeForge DA (1995). "Long-term intrathecal baclofen therapy in patients with intractable spasticity". The Canadian Journal of Neurological Sciences. 22 (3): 208–17. doi:10.1017/S031716710003986X. PMID 8529173.
- ↑ Leigh RJ, Averbuch-Heller L, Tomsak RL, Remler BF, Yaniglos SS, Dell'Osso LF (1994). "Treatment of abnormal eye movements that impair vision: strategies based on current concepts of physiology and pharmacology". Annals of Neurology. 36 (2): 129–41. doi:10.1002/ana.410360204. PMID 8053648.
- ↑ Starck M, Albrecht H, Pöllmann W, Straube A, Dieterich M (1997). "Drug therapy for acquired pendular nystagmus in multiple sclerosis". J. Neurol. 244 (1): 9–16. doi:10.1007/PL00007728. PMID 9007739.
- ↑ Menon GJ, Thaller VT (2002). "Therapeutic external ophthalmoplegia with bilateral retrobulbar botulinum toxin- an effective treatment for acquired nystagmus with oscillopsia". Eye (London, England). 16 (6): 804–6. doi:10.1038/sj.eye.6700167. PMID 12439689.
- ↑ Jain S, Proudlock F, Constantinescu CS, Gottlob I (2002). "Combined pharmacologic and surgical approach to acquired nystagmus due to multiple sclerosis". Am. J. Ophthalmol. 134 (5): 780–2. doi:10.1016/S0002-9394(02)01629-X. PMID 12429265.
- ↑ Pikoulas, TE; Fuller, MA (Jul–Aug 2012). "Dalfampridine: a medication to improve walking in patients with multiple sclerosis". Annals of Pharmacotherapy. 46 (7–8): 1010–5. doi:10.1345/aph.1Q714. PMID 22764324.
- ↑ Cohen JA (July 2009). "Emerging therapies for relapsing multiple sclerosis". Arch. Neurol. 66 (7): 821–8. doi:10.1001/archneurol.2009.104. PMID 19597083.
- ↑ ۱۳۶٫۰ ۱۳۶٫۱ ۱۳۶٫۲ ۱۳۶٫۳ ۱۳۶٫۴ Miller AE (2011). "Multiple sclerosis: where will we be in 2020?". Mt. Sinai J. Med. 78 (2): 268–79. doi:10.1002/msj.20242. PMID 21425270.
- ↑ Jeffrey, susan (9 August 2012). "CONCERTO: A Third Phase 3 Trial for Laquinimod in MS". Medscape Medical News. Retrieved 21 May 2013.
- ↑ Kieseier BC, Calabresi PA (March 2012). "PEGylation of interferon-β-1a: a promising strategy in multiple sclerosis". CNS Drugs. 26 (3): 205–14. doi:10.2165/11596970-000000000-00000. PMID 22201341.
- ↑ Biogen Idec (24 January 2013). "Biogen Idec Announces Positive Top-Line Results from Phase 3 Study of Peginterferon Beta-1a in Multiple Sclerosis-Press release". Archived from the original on 4 October 2013. Retrieved 21 May 2013.
- ↑ Biogen Idec (15 August 2014). "Biogen Idec's Plegridy approved in the US for the Treatment of Multiple Sclerosis-Press release". Archived from the original on 2 November 2014. Retrieved 1 November 2014.
- ↑ ۱۴۱٫۰ ۱۴۱٫۱ ۱۴۱٫۲ ۱۴۱٫۳ Milo R, Panitch H (February 2011). "Combination therapy in multiple sclerosis". J. Neuroimmunol. 231 (1–2): 23–31. doi:10.1016/j.jneuroim.2010.10.021. PMID 21111490.
- ↑ "Initiative to Reduce Unnecessary Gadolinium-Based Contrast in Multiple Sclerosis Patients". USA PUBMED. 2018-05-01.
- ↑ "Imaging biomarkers in multiple sclerosis". USA PUBMED. 2010-04-01.
- ↑ Luessi F, Siffrin V, Zipp F (September 2012). "Neurodegeneration in multiple sclerosis: novel treatment strategies". Expert Rev Neurother. 12 (9): 1061–76, quiz 1077. doi:10.1586/ern.12.59. PMID 23039386.
- ↑ Walsh, Fergus (18 March 2018). "Stem cell transplant 'game changer' for MS patients". BBC News. Retrieved 21 March 2018.
- ↑ Zamboni P, Galeotti R, Menegatti E, et al. (April 2009). "Chronic cerebrospinal venous insufficiency in patients with multiple sclerosis". J. Neurol. Neurosurg. Psychiatry. 80 (4): 392–9. doi:10.1136/jnnp.2008.157164. PMC 2647682. PMID 19060024.
- ↑ Pullman D, Zarzeczny A, Picard A (2013). "Media, politics and science policy: MS and evidence from the CCSVI Trenches". BMC Med Ethics. 14: 6. doi:10.1186/1472-6939-14-6. PMC 3575396. PMID 23402260.
- ↑ ۱۴۸٫۰ ۱۴۸٫۱ Qiu J (May 2010). "Venous abnormalities and multiple sclerosis: another breakthrough claim?". Lancet Neurol. 9 (5): 464–5. doi:10.1016/S1474-4422(10)70098-3. PMID 20398855.
- ↑ ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ Ghezzi A, Comi G, Federico A (February 2011). "Chronic cerebro-spinal venous insufficiency (CCSVI) and multiple sclerosis". Neurol. Sci. 32 (1): 17–21. doi:10.1007/s10072-010-0458-3. PMID 21161309.
- ↑ Dorne H, Zaidat OO, Fiorella D, Hirsch J, Prestigiacomo C, Albuquerque F, Tarr RW (October 2010). "Chronic cerebrospinal venous insufficiency and the doubtful promise of an endovascular treatment for multiple sclerosis". J NeuroIntervent Surg. 2 (4): 309–311. doi:10.1136/jnis.2010.003947. PMID 21990639.
- ↑ Khan O, Filippi M, Freedman MS, Barkhof F, Dore-Duffy P, Lassmann H, Trapp B, Bar-Or A, Zak I, Siegel MJ, Lisak R (12 February 2010). "Chronic cerebrospinal venous insufficiency and multiple sclerosis". Annals of Neurology. 67 (3): 286–90. CiteSeerX 10.1.1.606.8269. doi:10.1002/ana.22001. PMID 20373339.
- ↑ ۱۵۲٫۰ ۱۵۲٫۱ ۱۵۲٫۲ ۱۵۲٫۳ ۱۵۲٫۴ ۱۵۲٫۵ ۱۵۲٫۶ Huntley A (January 2006). "A review of the evidence for efficacy of complementary and alternative medicines in MS". Int MS J. 13 (1): 5–12, 4. PMID 16420779.
- ↑ Overview of CAM for management of MS Multiple Sclerosis Treatment and Management Overview (Healthline) (28 July 2014). Retrieved on 30 October 2014
- ↑ Olsen SA (2009). "A review of complementary and alternative medicine (CAM) by people with multiple sclerosis". Occup Ther Int. 16 (1): 57–70. doi:10.1002/oti.266. PMID 19222053.
- ↑ Farinotti, M; Vacchi, L; Simi, S; Di Pietrantonj, C; Brait, L; Filippini, G (12 December 2012). "Dietary interventions for multiple sclerosis". The Cochrane Database of Systematic Reviews. 12: CD004192. doi:10.1002/14651858.CD004192.pub3. PMID 23235605.
- ↑ Pierrot-Deseilligny, Charles; Souberbielle, Jean-Claude (Mar 2013). "Contribution of vitamin D insufficiency to the pathogenesis of multiple sclerosis". Ther Adv Neurol Disord. 6 (2): 81–116. doi:10.1177/1756285612473513. PMC 3582312. PMID 23483715.
- ↑ Yadav, Vijayshree; Shinto, Lynne; Bourdette, Dennis (May 2010). "Complementary and alternative medicine for the treatment of multiple sclerosis". Expert Rev Clin Immunol. 6 (3): 381–395. doi:10.1586/eci.10.12. PMC 2901236. PMID 20441425.
- ↑ Ben-Zacharia, Aliza (5 April 2016). "The Effect of Modifiable Risk Factors on Multiple Sclerosis Progression". Neurology. 86: 387.
- ↑ Chong MS, Wolff K, Wise K, Tanton C, Winstock A, Silber E (2006). "Cannabis use in patients with multiple sclerosis". Mult. Scler. 12 (5): 646–51. doi:10.1177/1352458506070947. PMID 17086912.
- ↑ Bennett M, Heard R (2004). Bennett MH (ed.). "Hyperbaric oxygen therapy for multiple sclerosis". Cochrane Database of Systematic Reviews (1): CD003057. doi:10.1002/14651858.CD003057.pub2. PMID 14974004.
برای مطالعهٔ بیشتر
- The Royal College of Physicians (2004). Multiple Sclerosis. National clinical guideline for diagnosis and management in primary and secondary care. Salisbury, Wiltshire: Sarum ColourView Group. ISBN 978-1-86016-182-7. Free full text. Retrieved on 2007-10-01.
- Multiple sclerosis. Understanding NICE guidance. Information for people with multiple sclerosis, their families and carers, and the public. London: National Institute of Clinical Excellence. 2003. ISBN 978-1-84257-445-4. Free full text (2003-11-26). Retrieved on 2007-10-25.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ مدیریت بیماری اماس موجود است. |