بهاءالله: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏آئین بابی: اصلاح املایی/جمله‌بندی
←‏آئین بابی: اضافه‌کردن جملهٔ « هرچند او هیچگاه خود علیمحمد باب را ندید.» از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
خط ۴۵: خط ۴۵:


=== آئین بابی ===
=== آئین بابی ===
میرزاحسینعلی با [[شیخیه|شیخی‌های]] نور و تهران در تماس بود، امری که با توجه به محبوبیت شیخیهٔ رمزآلود در میان اشراف قاجار طبیعی بود.<ref name="Iranica242"/> در سال ۱۲۲۱ (۱۸۴۴ میلادی) [[ملاحسین بشرویه|ملا حسین بشروئی]] برای دعوت شیخی‌ها به بابیت به تهران آمده بود و توانست میرزامعلم نوری را بابی کند. میرزامعلم قبول کرد که میرزاحسینعلی را با ملا حسین بشروئی در تماس قرار دهد. به این ترتیب میرزاحسینعلی دعوت [[سید علی‌محمد باب]] در مورد اعتبارش در امر مذهب به عنوان «[[باب (اسلام)|باب]]» [[حجت بن الحسن|امام دوازدهم شعیان]] را پذیرفت. او در آن زمان ۲۷ سال داشت. بهاءالله در ابتدا به روستای خود [[تاکر]] رفت و اقدام به گسترش آئین بابی در [[نور (مازندران)|نور]] و [[استان مازندران|مازندران]] نمود. باتوجه به وجههٔ او به عنوان یکی از اشراف محلی، سفر وی موفقیت‌آمیز بود و منسوبان او منجمله دو برادرش [[یحیی صبح ازل|میرزا یحیی]] و [[میرزا موسی نوری|میرزا موسی]] و حتی افرادی از طبقه روحانی به آئین جدید گرویدند. از سیزده فرزند میزرابزرگ نوری، حداقل یکی شیخی و حداقل شش فرزند بابی شدند.<ref name="Iranica242"/>
میرزاحسینعلی با [[شیخیه|شیخی‌های]] نور و تهران در تماس بود، امری که با توجه به محبوبیت شیخیهٔ رمزآلود در میان اشراف قاجار طبیعی بود.<ref name="Iranica242"/> در سال ۱۲۲۱ (۱۸۴۴ میلادی) [[ملاحسین بشرویه|ملا حسین بشروئی]] برای دعوت شیخی‌ها به بابیت به تهران آمده بود و توانست میرزامعلم نوری را بابی کند. میرزامعلم قبول کرد که میرزاحسینعلی را با ملا حسین بشروئی در تماس قرار دهد. به این ترتیب میرزاحسینعلی دعوت [[سید علی‌محمد باب]] در مورد اعتبارش در امر مذهب به عنوان «[[باب (اسلام)|باب]]» [[حجت بن الحسن|امام دوازدهم شعیان]] را پذیرفت.<ref name="Iranica242"/> هرچند او هیچگاه خود علیمحمد باب را ندید.<ref name=Islamica>
{{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی = بخش تاریخ | مقاله = بهائیت | دانشنامه = دائرة المعارف بزرگ اسلامی| جلد= ۱۳ | سال =۱۳۹۹ | نشانی = https://www.cgie.org.ir/fa/article/229139/بهائیت| تاریخ بازبینی = | نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان = fa}}</ref> او در آن زمان ۲۷ سال داشت. بهاءالله در ابتدا به روستای خود [[تاکر]] رفت و اقدام به گسترش آئین بابی در [[نور (مازندران)|نور]] و [[استان مازندران|مازندران]] نمود. باتوجه به وجههٔ او به عنوان یکی از اشراف محلی، سفر وی موفقیت‌آمیز بود و منسوبان او منجمله دو برادرش [[یحیی صبح ازل|میرزا یحیی]] و [[میرزا موسی نوری|میرزا موسی]] و حتی افرادی از طبقه روحانی به آئین جدید گرویدند. از سیزده فرزند میزرابزرگ نوری، حداقل یکی شیخی و حداقل شش فرزند بابی شدند.<ref name="Iranica242"/>


میرزاحسینعلی از مقام و ارتباطات خود در تهران نه‌تنها برای تبلیغ بابیت، بلکه برای محافظت از هم‌کیشان خود نیز استفاده کرد. تلاش او برای آزادسازی [[طاهره قرةالعین|طاهره]] از زندان به زندانی‌شدن موقت خودش انجامید. سه سال بعد او به همراه برادرش [[میرزا یحیی (صبح ازل)|میرزایحیی]] در [[گردهمایی بدشت]] شرکت کرد. در بدشت او نقش کم‌اهمیتی داشت: او باغ‌ها را اجاره کرد و به تشویق باب برای بابی‌ها القابی را انتخاب کرد. خود او نام «بهاء» به معنی «شکوه (خداوند)» را برای خود برگزید و برادرش میرزایحیی به «صبح ازل» ملقب گشت. در مناظره‌ای که بین طرفداران نگه‌داشتن شریعت اسلام و نسخ آن درگرفت، میرزاحسینعلی در گروه حامیان نسخ شریعت اسلام بود.<ref name=":9"/> در این گردهمایی استقلال [[بابیه]] و جدائی آن از [[اسلام]] اعلام شد.<ref name=":9">{{یادکرد وب|نویسنده=M. Momen|کد زبان=en|تاریخ=2011|وبگاه=Encyclopædia Iranica|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/badast-small-village-of-about-1000-inhabitants-7-km-east-of-sahrud-khorasan-site-of-a-babi-conference-in-late-rajab-ea|عنوان=BADAŠT}}</ref>
میرزاحسینعلی از مقام و ارتباطات خود در تهران نه‌تنها برای تبلیغ بابیت، بلکه برای محافظت از هم‌کیشان خود نیز استفاده کرد. تلاش او برای آزادسازی [[طاهره قرةالعین|طاهره]] از زندان به زندانی‌شدن موقت خودش انجامید. سه سال بعد او به همراه برادرش [[میرزا یحیی (صبح ازل)|میرزایحیی]] در [[گردهمایی بدشت]] شرکت کرد. در بدشت او نقش کم‌اهمیتی داشت: او باغ‌ها را اجاره کرد و به تشویق باب برای بابی‌ها القابی را انتخاب کرد. خود او نام «بهاء» به معنی «شکوه (خداوند)» را برای خود برگزید و برادرش میرزایحیی به «صبح ازل» ملقب گشت. در مناظره‌ای که بین طرفداران نگه‌داشتن شریعت اسلام و نسخ آن درگرفت، میرزاحسینعلی در گروه حامیان نسخ شریعت اسلام بود.<ref name=":9"/> در این گردهمایی استقلال [[بابیه]] و جدائی آن از [[اسلام]] اعلام شد.<ref name=":9">{{یادکرد وب|نویسنده=M. Momen|کد زبان=en|تاریخ=2011|وبگاه=Encyclopædia Iranica|نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/badast-small-village-of-about-1000-inhabitants-7-km-east-of-sahrud-khorasan-site-of-a-babi-conference-in-late-rajab-ea|عنوان=BADAŠT}}</ref>

نسخهٔ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۳۷

بهاءالله
میرزا حسین‌علی نوری
تصویر بهاءالله در کتاب میلر
نام هنگام تولد[میرزا حسینعلی نوری] Error: {{Transl}}: شناسهٔ زبان / خط ناشناخته: Bahai (راهنما)
زادهٔ۱۸۱۷
تهران، ایران
درگذشت۱۸۹۲
عکا، ولایت بیروت، امپراطوری عثمانی (کنونی اسرائیل)
آرامگاهروضهٔ مبارکه
ملیتایرانی
دیگر نام‌هاحضرت بهاءالله
سدرة المنتهی[۱]
جمالِ‌مُبارک
هیکلِ اَطهَر
حسینعلی نوری مازندرانی
پیشهرهبر دینی و پایه‌گذار آیین بهایی
شناخته‌شده برایپایه‌گذاری دین بهایی
کارهای برجستهکتاب اقدس
رساله سؤال و جواب
کتاب عهدی
کتاب ایقان
کلمات مبارکه مکنونه
پیش ازعبدالبهاء
همسر(ها)آسیه
فاطمه
گوهر
فرزندانعباس (غُصنِ اَعظَم)
مشهور به عبدالبهاء
بِهیّه (ورقهٔ عُلیا)
میرزا مهدی (غُصنِ اَطهَر)
میرزا محمدعلی (غُصنِ اَکبَر)
والدینپدر: میرزا عباس نوری
مادر: خدیجه خانم

بهائیت

شخصیت‌های اصلی

بهاءالله - عبدالبهاء - شوقی افندی
باب - طاهره قرةالعین

نوشته‌ها

کتاب‌شناسی بهاءالله - آثار و گفتار عبدالبهاء
کتاب اقدس - کتاب ایقان
کلمات مبارکه مکنونه - کتاب عهدی
چهار وادی - هفت وادی
مفاوضات - الواح وصایا
رساله سؤال و جواب - متون بهائی

آموزه‌ها

آموزه‌ها
احکام
عهد و میثاق
تعلیم و تربیت

مؤسسات

بیت‌العدل اعظم
محفل روحانی
محفل روحانی ملی بهائیان ایران
نظم اداری
مشرق‌الاذکار

تاریخچه

بهائیان ایرانی
سفرهای عبدالبهاء به غرب
بهائیت در ایران
بابیه - شیخیه

شخصیت‌های برجسته

نخستین پیروان بهاءالله
ایادیان امرالله
مارثا روت - بدیع نیشابوری

بیشتر

نشانه‌ها
ادبیات
گاه‌شماری بهائی - بهائی‌ستیزی
فهرست مقالات بهائی - نقد بهائیت

میرزا حسین‌علی نوری (۱۸۱۷، تهران - ۱۸۹۲، عکا) شهرت یافته با لقبِ بَهاءُالله، رهبر دینی ایرانی، پایه‌گذار آیین بهایی و از پیروان باب بود. در سال ۱۸۵۳ از ایران به عراق و بعدتر به استانبول و ادرنه و در نهایت به عکا تبعید شد و در همان‌جا درگذشت.[۲][۳]

پیروان او بهائی خوانده می‌شوند.[۴] بهائیان معتقدند که حسینعلی نوری، بنیانگذار دین بهائی جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی، بودا، زردشت، مسیح و محمّد است و رسالتش برای ایجاد تمدّنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. تا سال ۲۰۱۰ شمار بهائیان بین ۵/۵ تا ۷ میلیون نفر برآورد شده‌است.[۵][۶][۷]

زندگی‌نامه

آرامگاه بهاءالله

کودکی و جوانی

میرزا حسینعلی نوری از اهالی منطقه نور مازندران، در ۱۲ نوامبر ۱۸۱۷(سال ۱۱۹۵ هجری شمسی) در تهران متولد شد.[۸] بهائیان نسبت وی را از یک سو به زرتشت و از سوی دیگر به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی می‌دانند. همچنین به اعتقاد بهائیان، حسینعلی نوری از طریق همسر سوم ابراهیم، (قطوره) به وی منسوب است.[۹] پدرش میرزا بزرگ نوری از رجال دوره فتحعلی شاه و مردی ادیب و خطاط بود و در دربار شاه ایران منصبی عالی داشت. او به مانند دیگر فرزندان چنین خانواده‌هایی آموزش‌هایی چون خواندن، نوشتن، خوشنویسی، خواندن قرآن و اشعار شعرای مشهور ایرانی (چون عطار، حافظ و مولوی) را در خانه و از معلمین خصوصی دریافت کرد.[۱۰] در جوانی به خود او مقام و مناصبی در دستگاه حکومت پیشنهاد شد که وی نپذیرفت.[۱۱]

ازدواج‌ها

ازدواج‌های حسینعلی نوری همه قبل از اظهار پیامبری او و حتی قبل از کتاب اقدس، کتاب احکام بهائی بوده‌است.[۱۲] او به‌طور هم‌زمان سه همسر داشته‌است. آسیه‌خانم،[۱۱] فاطمه و گوهر (بنا بر برخی منابع به نظر می‌رسد گوهر خدمتکار همسر اول حسینعلی نوری بود).[۱۳] وی مجموعاً ۱۴ فرزند داشت که تنها ۷ نفر از آن‌ها به سن بلوغ رسیدند و باقی در دوران طفولیت از دنیا رفتند. ۷ نفر از این فرزندان از آسیه‌خانم و ۶ نفر آن‌ها از فاطمه‌خانم بودند. او از گوهر تنها یک فرزند داشت.[۱۲]

آئین بابی

میرزاحسینعلی با شیخی‌های نور و تهران در تماس بود، امری که با توجه به محبوبیت شیخیهٔ رمزآلود در میان اشراف قاجار طبیعی بود.[۱۴] در سال ۱۲۲۱ (۱۸۴۴ میلادی) ملا حسین بشروئی برای دعوت شیخی‌ها به بابیت به تهران آمده بود و توانست میرزامعلم نوری را بابی کند. میرزامعلم قبول کرد که میرزاحسینعلی را با ملا حسین بشروئی در تماس قرار دهد. به این ترتیب میرزاحسینعلی دعوت سید علی‌محمد باب در مورد اعتبارش در امر مذهب به عنوان «باب» امام دوازدهم شعیان را پذیرفت.[۱۴] هرچند او هیچگاه خود علیمحمد باب را ندید.[۱۵] او در آن زمان ۲۷ سال داشت. بهاءالله در ابتدا به روستای خود تاکر رفت و اقدام به گسترش آئین بابی در نور و مازندران نمود. باتوجه به وجههٔ او به عنوان یکی از اشراف محلی، سفر وی موفقیت‌آمیز بود و منسوبان او منجمله دو برادرش میرزا یحیی و میرزا موسی و حتی افرادی از طبقه روحانی به آئین جدید گرویدند. از سیزده فرزند میزرابزرگ نوری، حداقل یکی شیخی و حداقل شش فرزند بابی شدند.[۱۴]

میرزاحسینعلی از مقام و ارتباطات خود در تهران نه‌تنها برای تبلیغ بابیت، بلکه برای محافظت از هم‌کیشان خود نیز استفاده کرد. تلاش او برای آزادسازی طاهره از زندان به زندانی‌شدن موقت خودش انجامید. سه سال بعد او به همراه برادرش میرزایحیی در گردهمایی بدشت شرکت کرد. در بدشت او نقش کم‌اهمیتی داشت: او باغ‌ها را اجاره کرد و به تشویق باب برای بابی‌ها القابی را انتخاب کرد. خود او نام «بهاء» به معنی «شکوه (خداوند)» را برای خود برگزید و برادرش میرزایحیی به «صبح ازل» ملقب گشت. در مناظره‌ای که بین طرفداران نگه‌داشتن شریعت اسلام و نسخ آن درگرفت، میرزاحسینعلی در گروه حامیان نسخ شریعت اسلام بود.[۱۶] در این گردهمایی استقلال بابیه و جدائی آن از اسلام اعلام شد.[۱۶]

پس از آغاز درگیری بابی‌ها با حکومت قاجار، بهاءالله و همراهانش (شامل صبح ازل) به سوی نور شتافتند تا در جنگ قلعهٔ طبرسی شرکت کنند. اما در راه دستگیر و در آمل زندانی شدند. سه‌سال بعد [طی شورش‌های بابی] برای بابی‌ها بسیار سخت گذشت. بسیاری از بابی‌ها در مازندران، نیریز، و زنجان توسط نیروهای حکومت محاصره شده و به قتل رسیدند. حکومت علیمحمد باب را نیز پس از آنکه خود را «مظهر الهی» نامید و «کتاب بیان» در بنیان‌گزاری دینی جدید را نوشت اعدام کرد. باب در زندان با بهاءالله و صبح‌ازل در تماس بود، که پس از کشته‌شدن بسیاری از شاگردان بزرگ باب به‌عنوان محتمل‌ترین رهبران بابی مطرح شده‌بودند. بهاءالله در این زمان ۳۳ ساله و شناخته‌شده بود و انتظار می‌رفت که رهبر بابیان شود. اما به صورتی عجیب، به‌نظر می‌رسد که باب صبح ازل، برادر کوچک‌تر و ناتنی بهاءالله، را که در آن زمان ۱۹ساله بود برای رهبری، حداقل اسماً، انتخاب کرده‌است. اما صبح‌ازل جوان مشروعیت و مرجعیت وسیعی نداشت و جامعهٔ بابی دچار تشتت گشته و در گوشه‌کنار افراد متعددی ادعای مقامی الهی کردند. باب تأکید کرده‌بود که چهرهٔ آخرالزمانی دیگری به نام «من یظهره‌الله» ظهور خواهد کرد. در این زمان بابیان دل‌شکسته به دنبال رهبری جایگزین باب می‌گشتند. صبح ازل در ابتدا رقیبان را تحمل می‌کرد و خود را در سرسلسلهٔ ظهورات می‌دانست، گرچه بعدها رقیبان را دیگر تحمل نکرد. اما بهاءالله از ابتدا ظهورات بابی دیگر را کم‌اهمیت جلوه‌داده و بر جایگاه بلند خود تأکید می‌کرد.[۱۴]

اولین تبعید

در سال ۱۸۵۱، بعد از تیرباران باب، بهاءالله به در خواست امیر کبیر ایران را به مقصد کربلا ترک می‌کند.[۱۱][۱۷] او یک سال بعد با سقوط امیرکبیر از قدرت و به دعوت میرزا آقاخان نوری جانشین امیرکبیر به ایران بازمی‌گردد.[۱۱][۱۸] و پس از بازگشت ماه‌ها میهمان صدر اعظم بود.[۱۹]

حسینعلی نوری به تازگی وارد تهران شده بود که طوفان تازه‌ای دامنگیر جامعه بابی می‌شود. علت این گرفتاری «منسوبان بی‌اندیشه و عصبانی جامعهٔ بابی بودند» که بعد از اعدام باب، تصمیم به قصاص شاه گرفته و به جان او سوء قصد کردند. بهاءالله قبل از سوء قصد به جان ناصرالدین شاه در منزل یکی از برادران میرزا آقا خان نوری در شمیران به سر می‌برد. به گفته نبیل زرندی او در آنجا با «عظیم»، سرکردهٔ این توطئه ملاقات می‌کند و او را از نقشه قتل شاه برحذر می‌دارد[۱۹] و این برنامه را محکوم می‌نماید.[۲۰]

سوءقصد به جان شاه در ۱۵ اوت ۱۸۵۲ اتفاق می‌افتد که در جریان آن شاه فقط جراحات سطحی برمی‌دارد.[۳] اما بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام به جان ناصرالدین شاه، همه بابیان برجسته که نقشی در این توطئه نداشتند از جمله بهاءالله دستگیر می‌شوند.[۱۱][۲۱] مهد علیا (مادر شاه) بهاءالله را در حادثهٔ حمله به پسر خود متهم می‌دانست و سعی داشت میرزا آقا خان نوری را نیز به عنوان همدست متهم کند.[۲۲] بهاءالله با وجود این که احتمال می‌داد دستگیر شود و با وجود اینکه می‌توانست خود را حفظ کند یا با وساطت شوهر خواهرش در سفارت روس پناه گیرد یا از کشور خارج شود ولی خود را تسلیم مأموران دولتی می‌کند.[۲۳]

بهاءالله را به زندان سیاه‌چال تهران که بعدها تخریب و بر روی بقایای آن تکیه دولت ساخته شد، بردند و مدت چندین ماه وی را در غل و زنجیر نگه داشتند.[۲۴] زنجیر سنگینی بر گردن بهاءالله بود که آثار آن تا آخر عمر بر گردنش دیده می‌شد.[۲۵] در این سیاهچال بود که بهاءالله چندین بار حالات عرفانی-معنوی را تجربه کرد و به مقام رسالت خود آگاه شد.[۱۱][۲۵] این واقعه را می‌توان شروع دورهٔ رسالت او در نظر گرفت هر چند او در آن هنگام این موضوع را آشکار نکرد.[۲۵]

آزادی از زندان و تبعید به بغداد

با اثبات بی‌گناهی حسینعلی نوری و اقدامات و پیگیری‌هایی که از طرف اقوام او و خصوصاً شوهرخواهر او، مجید آهی منشی سفارت روسیه، و میرزا آقاخان صدراعظم انجام شد، وی بعد از ۴ ماه به دستور شاه از سیاه چال تهران آزاد شد؛[۱۱] مشروط بر اینکه ایران را ترک کند. برای ترک ایران یک ماه به او مهلت دادند.[۲۶]

مسیر تبعید بهاءالله از ایران به عکا

بهاءالله پس از آزادی از سیاه‌چال بسیار بیمار بود و قدرت جسمی کافی برای سفر طولانی را نداشت. خانهٔ او غارت و ویران شده بود و خانوادهٔ او در نقطهٔ دورافتاده‌ای از پایتخت به سر می‌بردند.[۲۷] سفیر روسیه پیشنهاد اقامت در روسیه را به او داد ولی او قبول نکرد و تبعید به عراق را ترجیح داد.[۳][۲۷] بهاءالله در ۱۲ ژانویهٔ سال ۱۸۵۳ به همراه خانواده و دو برادرش میرزا موسی و میرزا محمد قلی ایران را به قصد عراق ترک کرد.[۲۷] در آن دوران عراق جزو متصرفات دولت عثمانی بود. آن‌ها پس از یک سفر سخت و عبور از مناطق کوهستانی در سرمای زمستان در اوایل آوریل ۱۸۵۳ وارد بغداد شدند.[۳]

در بغداد بهاءالله به تدریج به عنوان رهبر جامعهٔ بازماندهٔ بابیان شناخته شد.[۳] میرزا یحیی صبح ازل، برادر ناتنی بهاءالله که در پی وقایع پس از سوءقصد به جان شاه در خفا به سر می‌برد خود را پس از مدتی به بغداد رساند. میرزا یحیی در بغداد نیز برای محافظت از خود، خود را از سایر بابیان پنهان می‌کرد. وی زندگی پنهانی داشت و از نظر مالی به بهاءالله و برادر وی میرزا موسی وابسته بود.[۳] بهاءالله اما به تدریج از طرف تعداد فزاینده‌ای از بابیان به عنوان رهبر جامعه شناخته شد. این اتفاق مایهٔ خشم و نفرت روزافزون ازل را فراهم کرد.[۳] بهاءالله تنها حدود یک سال پس از ورود به بغداد تصمیم گرفت روانهٔ کوه‌های کردستان شود و زندگی درویشی پیشه کند.[۳] او بغداد را در ۱۰ آوریل ۱۹۵۴ ترک کرد.[۳] و دو سال از ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۶ را به زندگی درویشی در کوه‌های سرگلو در منطقهٔ سلیمانیه سپری کرد. وی در نهایت به درخواست بابیان برجسته که حضور وی را در بغداد ضروری می‌دیدند و به اصرار خانواده خود در مارس ۱۹۵۶ به بغداد بازگشت.[۳][۲۸]

هنگامی که بهاءالله به بغداد بازگشت جامعهٔ بابی اوضاع نابسامانی داشت و دچار ناامیدی و تفرقه شده بود. بهاءالله که مصمم بر تغییر وضعیت موجود بود شروع به تلاش برای احیای جامعهٔ بابی در عراق و ایران نمود.[۳] او در آثار خود درکی جدید از دین بابی را در اختیار بابیان قرار داد. تعداد پیروان او به شکل فزاینده‌ای رشد کرد و ظرف مدت کوتاهی هم بابی‌ها و هم مقامات ایرانی و عثمانی او را به عنوان رهبر برجسته بابیان شناختند.[۳] وی در خارج جامعهٔ بابی نیز از همراهی و تأیید ساکنان بغداد و مسافرانی که به این شهر می‌آمدند برخوردار بود از جمله مقامات عثمانی، افراد برجسته ایرانی و حتی روحانیون سنی که او را به عنوان شخصیتی مهم می‌شناختند.[۳]

از مهم‌ترین آثاری که بهاءالله در دوران اقامت در بغداد نگاشت می‌توان به کلمات مکنونه، کتاب ایقان، جواهر الاسرار[۱۱][۲۹] و دو اثری عرفانی به نام‌های چهار وادی و هفت وادی اشاره کرد که نقش بسزایی در احیای جامعه به شدت سرکوب شده بابی ایفا نمودند.[۲۵][۲۹] این آثار به جوانب مختلفِ ایمان دینی می‌پردازند: هفت وادی و چهار وادی به جنبه معنوی و عرفانی دین و سلوک انسان در مراحل کسب کمالات معنوی می‌پردازند، کلمات مکنونه راه‌کردهای عملی یک زندگی اخلاق‌مند را مشخص می‌کند و جواهر الاسرار و کتاب ایقان مبانی و اصول اعتقادی آئین جدید را تشریح می‌کنند.[۳۰]

حکومت ایران که از احیای جامعهٔ بابی تحت رهبری بهاءالله نگران بود مقامات عثمانی را مورد فشار قرار داد تا بهاءالله و یاران در حال فزونی او را به محلی دورتر از مرزهای ایران تبعید کند.[۳۱] مقامات عثمانی این موضوع را قبول کرده و بهاءالله را در ۱۸۶۳ به استانبول فراخواندند.[۳۲]

نوزده سال بعد از آغاز دعوت باب، در ۲۱ آوریل ۱۸۶۳ قبل از حرکت به استانبول بهاءالله و همراهانش برای دوازده روز در باغ نجیب پاشا در حومه بغداد اقامت کردند. در این مکان بود که بهاءالله به بابیان حاضر اعلان کرد که او پیام‌آور الهی و همان من یظهره الله یا موعودی است که باب به آمدنش وعده داده‌است.[۱۱][۳۱] این مناسبت در بین بهائیان به عید رضوان شناخته می‌شود.[۳۳] اکثر بابیان به او ایمان آورده و زان پس بهائی نامیده شدند.[۳۴][۳۵]

ادامه تبعیدها به استانبول و ادرنه

پس از چهار ماه سفر زمینی بهاءالله و همراهانش به استانبول وارد شدند.[۳۶] پس از حدود سه و ماه نیم اقامت در استانبول، مسئولین حکومت عثمانی دستور تبعید بهاءالله به ادرنه را دادند. احتمال می‌رود این تبعید به دلیل فشار از سوی سفیر ایران بوده باشد.[۳] بهاءالله چهار سال و نیم در ادرنه اقامت داشت.[۱۱] در دوران اقامتش در ادرنه بود که رسالت خود را به صورت عمومی اعلان نمود. این اعلان عمومی در قالب صدور نامه‌هایی به پادشاهان و سران ممالک صورت گرفت.[۳۱] که می‌توان از آن جمله نامه‌هایی به ناپلئون سوم در فرانسه، پاپ، ناصرالدین شاه پادشاه ایران و سلطان عبدالعزیز ترکیه اشاره نمود.[۳۱] وی در این نامه‌ها به مقام رسالت خود اشاره کرده[۳۷] و آن‌ها را دعوت به کناره‌گیری از جنگ و برقراری صلح و آشتی می‌کند.[۸]

زندانی که بهاءالله دو سال در آن در عکا زندانی بود.

تبعید به عکا

در سال ۱۸۶۸ حکومت عثمانی بار دیگر دستور تبعید بهاءالله را صادر کرد و او و گروهی از پیروانش در ۳۱ اوت ۱۸۶۸ وارد زندان-شهر عکا شدند.[۳۸] عکا در آن زمان به دلیل شرایط نامساعد و نامطلوبی که داشت شهری بود که به عنوان تبعیدگاه و محل حبس زندانیان سیاسی حکومت عثمانی مورد استفاده قرار می‌گرفت.[۳۹] برای دو سال بهاءالله و همراهانش در شرایط بسیار دشوار و نامناسبی در قلعه‌ای محبوس بودند و چندین نفر از همراهان بهاءالله به دلیل بیماری و سختی شرایط جان دادند.[۳][۴۰][۳۹] در این دوران بهاءالله به صدور نامه به پادشاهان و سران ممالک ادامه داد و از این زندان بود که ملکه ویکتوریای انگلستان، الکساندر دوم روسیه و پاپ پی چهارم را مورد خطاب قرار داد.[۴۱] بهاءالله و همراهانش در ۱۸۷۰ اجازه یافتند زندان را ترک کنند ولی همچنان زندانی به‌شمار می‌رفتند و اجازه نداشتند شهر عکا را ترک کنند.[۱۱] بهاءالله به مدت هفت سال از ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۷ در خانه‌های مختلفی در عکا زندگی کرد از جمله بیت عبود و بیت عبدالله پاشا.[۱۱]

سال‌های پایانی زندگی

آرامگاه میرزا حسین‌علی نوری

در ۱۸۷۷ بهاءالله اگرچه همچنان یک زندانی بود اجازه یافت که از شهر عکا خارج شود. او ابتدا برای حدود دو سال در عمارتی در شمال عکا به نام مزرعه ساکن شد[۱۱] و سپس از ۱۸۷۹ تا هنگام درگذشت در ۱۸۹۲ در بهجی ساکن بود.[۳۹] او در نوزده سال آخر زندگی خود آثار مهمی نگاشت از جمله لوح اشراقات، لوح تجلیات، لوح طرازات که در آن‌ها اصول اخلاقی و معنوی یک نظم جهانی را تشریح کرد از جمله اهمیت کار کردن و فراگرفتن علم و هنر، اطاعت از حکومت، انتخاب یک زبان و خط مشترک جهانی، ممنوعیت جهاد، لزوم تعلیم و تربیت کودکان و دستیابی به صلح عمومی.[۲۵]

او در ۲۹ ماه مه سال ۱۸۹۲ میلادی به دنبال تب خفیفی در سن ۷۵ سالگی در بهجی درگذشت و در محوطه عمارت بهجی به خاک سپرده شد.[۱۱] آرامگاه او که به «روضه مبارکه» برای بهائیان شهرت دارد قبله بهائیان و محلی است که هر روز بهائیان در هنگام نماز و نیایش به آن رو می‌کنند.

جانشینی

بهاءالله در کتاب عهدی، وصیت‌نامهٔ خود، که به خط خود او نوشته شده بود[۳] به‌طور مشخص فرزند ارشدش عبدالبهاء را جانشین برای تببین آثار و ادارهٔ امور جامعهٔ بهائی تعیین کرد.[۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶][۴۷] او میرزا محمد علی دومین پسر در قید حیاتش را از نظر رتبه پس از عبدالبهاء را به عنوان نفر دوم معرفی کرد.[۴۸] این وصیت‌نامه اندک زمانی پس از درگذشت بهاءالله در جمع بزرگی خوانده شد.[۳] جانشینی عبدالبهاء دور از انتظار و تعجب‌برانگیز نبود و اکثریت قریب بالاتفاق بهائیان مطابق کتاب عهدی، عبدالبهاء را به عنوان جانشین بهاءالله و مبیّن و مفسّر رسمی آثار او پذیرفتند.[۳]

ابلاغ جهانی رسالت

بهاءالله پس از تبعید به ادرنه و استقرار آئین جدید، اقدام به ابلاغ رسالت خود در سطحی جهانی نمود. او از سپتامبر سال ۱۸۶۷ شروع به ارسال نامه‌هایی به سران ممالک، پادشاهان وقت و شخصیتهای مهم سیاسی و دینی نمود. در این نامه‌ها بهاءالله از آغاز عصری جدید سخن می‌گوید و به روشنی مقام خود را اعلام می‌کند. او در ابتدا هشدار می‌دهد که نظم فعلی جهان شاهد آشوب‌های سیاسی و اجتماعی متعددی خواهد بود. بهاءالله در این نامه‌ها به ویژه فرمانروایان مقتدر کشورهای اروپایی را دعوت کرد تا دستیابی به وحدت جهانی را اصلی‌ترین هدف خود قرار دهند و آن‌ها را فراخواند تا مجمعی جهانی برای پایان دادن به جنگ تأسیس کنند. او بیان می‌کند صلح دائمی تنها از طریق اقدام جمعی امکان‌پذیر است. به گفته او خداوند برای این هدف قوائی تاریخی برانگیخته است که هیچ‌کس یارای مقاومت با آن را ندارد، او به سران ممالک قدرت تفویض کرده‌است تا اتحاد عالم، عدالت اجتماعی و صلح جهانی را متحقق سازند. حکومتهایی که در برابر این اهداف ایستادگی کنند خود و دیگر ملتها را به ورطه اضمحلال و نابودی خواهند کشید.[۴۹]

بهاءالله پس از تبعید و زندانی شدن در عکا ارسال نامه به سران ممالک را که مدتی به دلیل خروج از ادرنه در آن وقفه افتاده بود از سر گرفت. او در این دوره نامه‌هایی به لوئی ناپلئون امپراتور فرانسه، ویکتوریا ملکه انگلستان، الکساندر دوم تزار روسیه، ناصرالدین شاه قاجار پادشاه ایران، و سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی نوشت.[۵۰] بعضی از رهبران دیگر نظیر قیصر ویلهلم اول امپراتور آلمان، فرانسوا ژوزف پادشاه اتریش و مجارستان و روسای جمهور آمریکا متعاقباً در کتاب اقدس مورد خطاب قرار گرفتند.[۵۱] در این نامه‌ها بهاءالله سران ممالک را به تشریک مساعی در تشکیل یک دادگاه بین‌المللی برای دستیابی به صلح و رفع اختلافاتِ موجود بین کشورها فراخواند. این مجمع جهانی به گفته بهاءالله باید توسط یک ارتش بین‌المللی که متشکل از کشورهای عضو است و حل و فصل صلح‌آمیز مناقشات بین‌المللی را به اجرا می‌گذارد، مورد پشتیبانی قرار گیرد.[۵۲]

در این نامه‌ها همچنین برای ایجاد حس تعلق مردم جهان به جامعه‌ای مشترک دستورالعمل‌هایی تبیین شده‌است. از جمله این دستورالعمل‌ها انتخاب یا ایجاد یک زبان و خط بین‌المللی است تا مردم کشورهای مختلف بتوانند در عین حفظ هویت فرهنگی خود با مردم سایر نژادها و ملل ارتباط برقرار کنند. مورد دیگر، نظام آموزشی اجباری و همگانی است که موجب ریشه کن شدن بیسوادی خواهد شد یا سیستم یکسان اوزان و مقادیر بین‌المللی که موجبات ایجاد استانداری جهانی در عرصه اقتصاد را فراهم خواهد کرد. در جهانی که در آن امنیت جمعی برقرار است هزینه‌های نظامی و تسلیحاتی کشورها به نحو چشمگیری کاهش خواهد یافت و درآمدهای مالیاتی صرف رفاه اجتماعی خواهد شد. این نامه‌ها همچنین از سران ممالک خواسته‌است که اصول بنیادین دموکراسی را در امور داخلی خود رعایت نمایند.[۵۲]

بهاءالله همچنین نامه‌های تأثیرگذاری به رهبران ادیان من جمله پاپ پی نهم نوشت و آنان را به بررسی پیام و رسالت خود، واگذاری رهبری عرفی، ترکِ جزم اندیشی و تعصب دینی و حذف تشریفات زائد فراخواند. در این نامه‌ها همچنین به رهبران ادیان هشدار داده شده که اساساً پیشوایان دینی در تاریخ نخستین کسانی بودند که پیامبران (مؤسسان ادیان) را انکار می‌کردند و مورد آزار قرار می‌دادند. بهاءالله در طی نامه‌ای به پاپ پی نهم به او توصیه کرد که سلطه خود بر ایالات کلیسا را به حکومت ملی واگذار کند، از انزوای قصر واتیکان خارج شده با روسای مذاهب غیر کاتولیک دیدار کند، سران ممالک را به صلح و عدالت دعوت کند و خود را از تشریفات زائدی که اطرافش گردآمده رها سازد.[۵۳] او همچنین به کشیشان کاتولیک توصیه کرد تا از انزوای کلیساها و صوامع خارج شوند، ازدواج کنند و به فعالیت در اجتماع و آنچه باعث منفعت آنها و عموم می‌شود مشغول گردند.[۵۴][۵۵]

بهاءالله نامه‌هایی نیز به بعضی از علمای سرشناس ایران نوشت. او در این نامه‌ها آنان را عامل سقوط اسلام دانست و به علت سرکوب و کشتار بهائیان سخت مورد بازخواست قرار داد.[۵۶] او در طی نامه‌ای از ناصرالدین‌شاه خواست که فرصتی به او داده شود تا در حضور شاه و علماء حقیقت رسالتش را به اثبات برساند.[۵۷] در این نامه آمده‌است که علماء از امور خطیره گذشته‌اند و به جای تلاش برای سعادت ملت و آبادی مملکت، عده‌ای را به عنوان بابی معرفی کرده، به کشتار آنها و تاراج اموالشان مشغول‌اند.[۵۸] بهاءالله در این نامه خواستار رعایت عدالت و رواداری مذهبی نسبت به بهائیان شد و به شاه یادآوری کرد که بلندی همت او باید به گونه‌ای باشد که همه ادیان در قلمرو او زندگی کنند و از عدالت برخوردار باشند. او همچنین به شاه اطمینان داد که بنابر تعالیم او بهائیان از هرگونه خشونت و فسادی پرهیز می‌کنند.[۵۷] شاه، نامه را به ملا علی کنی و دیگر علمای تهران داد تا جوابی بر آن بدهند. علماء نامه را بی جواب گذاشتند. ملا علی کنی به مستوفی الممالک، نخست‌وزیر وقت، پیغام داد که نامه جوابی ندارد و جوابش همان بود که شاه نسبت به قاصد نامه مجری داشت. (قاصد نامه بعد از سه روز شکنجه، کشته شد) و اگر شاه شکی نسبت به اسلام دارد، ملا علی کنی باید اقدامی به عمل آورد تا شبه او زائل شود. کنی در ادامه از شاه خواست تا از سلطان عثمانی بخواهد که بر بهاءالله بسیار سخت بگیرد و تمامی راه‌های ارتباط با او را ببندد.[۵۹]

این نامه‌ها بعدها به دلیل وقوع پیش‌بینی‌های تکان دهنده مندرج در آنها مورد توجه قرار گرفت. به لوئی ناپلئون، مقتدرترین فرمانروای وقت اروپا هشدار داده شده بود که به علت سوء استفاده از قدرت و ریاکاری سرنگون و قلمروش دچار هرج و مرج خواهد شد. دو سال بعد وی در جنگ سدان شکست خورد و سلطنتش دچار اغتشاش گشت و از سرزمین مادری تبعید گشت، و حکومت فرانسه به جمهوری تبدیل شد. متعاقباً قیصر آلمان ویلهلم اول که ناپلئون را شکست داده بود نیز مورد خطاب و هشداری مشابه قرار گرفت. هشدارهایی نیز به تزار روسیه، پادشاه ایران و فرانسوا ژوزف داده شده بود. صریحترین و شدیدترین انذارات اما نصیب مقامات دولت عثمانی گردید بهاءالله که آن زمان زندانی حکومت عثمانی بود نامه‌هایی در طی سالهای ۱۸۶۸ و ۱۸۶۹ به عالی پاشا (صدراعظم) و فؤاد پاشا (وزیر امور خارجه) نوشت. در این نامه‌ها او مرگ هر دو، سرنگونی شخص سلطان عبدالعزیز و از دست رفتن متصرفات اروپایی را به دلیل سوء استفاده از قدرت مدنی، سوء حکمرانی و همچنین ظلم و مصائبی که بر او و پیروانش وارد آورده بودند پیش‌بینی کرده بود.[۵۷][۶۰] مرگ زودهنگام دو وزیر کمی بعد در سالهای ۱۸۶۹ و ۱۸۷۱ در حالی که هنوز در دهه پنجم زندگی خود بودند به وقوع پیوست. سلطان عبدالعزیز از قدرت معزول شد و در سال ۱۸۷۶خودکشی کرد یا به قتل رسید و در نهایت جنگ مصیبت بار عثمانی با روسیه در بین سالهای ۱۸۷۷ و ۱۸۷۸ باعث از دست دادن بعضی متصرفات اروپایی عثمانی شد.[۵۷] بهاءالله در کتاب اقدس نیز به ظلم و ناکارآمدی حکومت عثمانی و سقوط آن در آینده اشاره کرده بود.[۶۱][۶۲]

آموزه‌ها

تعالیم اجتماعی

در آثار بهاءالله بارها آمده‌است که مخاطب پیام او همه نوع بشر است و هدف از آموزه‌های او بازسازی عالم و ترقّی بشریت به عنوان یک کل است. او به‌طور مشخص اصل یگانگی نوع انسان را اعلان می‌دارد، سران ممالک را ترغیب می‌کند تا برای حل و فصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند. او همچنین در راستای رسیدن به یک جامعه متحد جهانی خواستار اتخاذ یک زبان و خط بین‌المللی، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، و تعیین واحد پول و اندازه‌گیری یکسان می‌شود. بهاءالله بر ترکِ تعصبات دینی و نژادی و پرهیز از ملی‌گرایی افراطی تأکید می‌کند.[۶۳][۶۴] بهاءالله در آثار خود بیان می‌کند که نزد خدا زن و مرد برابر هستند و هیچ‌یک بر دیگری برتری ندارد.[۶۵] آموزه‌های او طرفدارِ جدی آزادی زنان است.[۶۶] او بسیاری از رسومات تبعیض آمیزِ علیه زنان همچون ازدواج موقت، نامزدی یا ازدواج اجباری، ازدواج دختران زیر پانزده سال، و سه طلاقه کردن را منع می‌کند.[۶۷] تأکید او بر تعلیم و تربیت دختران یکی دیگر از نمونه‌های متعددِ حمایت وی از بهبود وضعیت زنان است.[۶۸]

تعالیم فردی

بهاءالله از بهائیان می‌خواهد که آئین او را با درست زیستن، رفتار پسندیده و تبلیغ ترویج دهند،[۶۹] فضائل اخلاقی چون راستگویی، پاکدامنی، درستکاری، امانت‌داری، وفاداری، ادب، بردباری، عدالت و انصاف را در پیش گیرند[۶۱] و با ادیان دیگر با منشی دوستانه و با محبت معاشرت نمایند.[۶۹]او همچنین از آنها می‌خواهد شهروندان نمونه ممالک محل سکونت خود بوده و نسبت به دولت مطبوع خود صادق، درستکار و وظیفه‌شناس باشند، به هیچوجه سبب خشونت و فساد نشوند،[۶۹] از تعصب، غرور، مجادله، نزاع، غیبت و افتراء پرهیز کنند[۶۱] و تلاش خود را در جهت خدمت به نوع بشر مبذول دارند.[۶۹] او هر شکلی از خشونت مذهبی به خصوص جهاد را محکوم و ممنوع اعلام می‌کند،[۶۹] و به تفصیل از نقش دین به عنوان عاملی بازدارنده برای جلوگیری از جرم و حفظ نظم اجتماعی می‌گوید.[۶۹] بهاءالله همچنین جمع‌آوری صدقه، رهبانیت و بطالت را محکوم می‌کند و بر ضرورت اشتغال به کار تأکید می‌کند.[۶۱]

ظهور تدریجی وحی

بهاءالله با تأکید بر ذات استعلایی خداوند، حلول و تجسد او و عقیده وحدتِ وجود را رد می‌کند و او را ورای این جهان می‌داند. در اندیشه بهاءالله ذات خداوند قابل شناخت نیست و انسان‌ها او را از طریق تجلی او در پیامبرانش می‌شناسند.[۷۰] خداوند خود را در این جهان به واسطه پیام‌آورانش در یک فرایند تدریجی-ادواری، و منطبق با استعداد درک بشر و مقتضیات زمان و محیط، متجلی می‌سازد. ادیان از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند می‌خورند. این فرایند متناوب و در عین حال تکاملی است. با ظهور هر دینی «حقایق ابدی» (اصول معنوی و اخلاقی) که در دین قبل با گذشت زمان و تمسک کورکورانه به سنت به فراموشی سپرده شده بود دوباره زنده می‌شود. در این نگاه، ظهور پیاپی ادیان را می‌توان به آمدن فصل بهار تشبیه کرد، با آمدن هر بهاری شکوفایی و نوزایی جایگزین سرما و مرگِ زمستانِ قبل می‌شود. در تعالیم بهاءالله، حقایق دینی نسبی هستند و سیری تکاملی می‌پیمایند به این معنی که آموزه‌های دینی از طریق ظهور دائمی ادیان با تغییر مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر تغییر می‌کنند.[۷۱] هدف از ظهور پیامبران ظهور فیض الهی و تربیت معنوی انسان برای پیشرفت روحانی او در این جهان و آمادگی او برای جهان بعد است.[۱۴] در دیدگاه بهائی، پیامبران هم دارای مقام انسانی و هم مقام الهی هستند. در مقام الهی از آنجا که همگی تجلی خداوند واحد هستند و اسماء و صفات او را منعکس می‌کنند در حقیقت یکی هستند، ولی در مقام انسانی شخصیتهای انسانی متفاوتی دارند.[۷۲] اندیشه مقام الهی پیامبران (و بهاءالله) از سوی بعضی منابع ضدبهائی به عنوان ادعای الوهیت توسط بهاءالله مطرح شده‌است.[۷۳][۷۴] آثار بهاءالله اما این ادعا را رد می‌کند و منظور از این مقام الهی را فنای نفس، بقای الهی و تجلی خدا در پیامبر (و نه حلول و تجسد او) می‌داند.[۶۸]

عهد و میثاق

بهاءالله برای حفظ وحدت جامعه بهائی، و جلوگیری از انشقاق، اصلی را بنا نهاد که با عنوان عهد و میثاق شناخته می‌شود.[۷۵] بر طبق این اصل او چگونگی تداوم جریان هدایت، مسئلهٔ جانشینی و توضیح و تبیین آثار خود را با دستورالعمل‌های صریح، روشن و کتبی مشخص نمود.[۷۶][۷۵] بر اساس این اصل بهاءالله مسئولیت هدایت و رهبری جامعه را پس از خود به پسر ارشدش، عبدالبهاء، سپرد سپس بنا به وصیت عبدالبهاء در الواح وصایا این مسئولیت به شوقی افندی، نوهٔ عبدالبهاء، و در نهایت همان‌طور که بهاءالله و جانشینانش مشخص کرده بودند به بیت‌العدل اعظم مُحوّل شد.[۷۵] بهاءالله طبقه پیشوایان دینی را در آئین بهائی منسوخ نمود[۶۱] و اداره امور جامعه را بر عهده سیستمی متشکل از موسسات انتخابی نهاد، که در راس آن بیت‌العدل اعظم قرار دارد و بر پایه تصمیم‌گیری جمعی و مشورت عمل می‌کند.[۷۷] اصول این نظام در آثار بهاءالله آمده‌است و عبدالبهاء و شوقی افندی جزئیات آن را تشریح کردند و به مرحله اجرا درآوردند. مجموع این نظام با عنوان نظم اداری شناخته می‌شود.[۷۷]

آثار

بهاءالله کتاب‌ها، نامه‌ها (الواح) و دعا و مناجات‌های بسیاری نگاشته‌است.[۳] حدود پانزده هزار نامه و متن نوشته شده توسط او شناسایی شده‌است. از آثار بزرگ و مهم او می‌توان به کتاب ایقان، کتاب اقدس، کلمات مکنونه، هفت وادی، چهار وادی، جواهر الاسرار و الواح خطاب به سلاطین اشاره کرد.[۷۸] بهائیان مجموعه آثار بهاءالله را وحی الهی و شالودهٔ آئین بهائی در نظر می‌گیرند.[۷۹] آثار بهاءالله هم‌اکنون به بیش از ۸۰۰ زبان ترجمه شده و در بیش از ۲۰۰ کشور منتشر شده‌اند.[۸۰]

سبک نگارش

اگرچه بیشتر آثار بهاءالله به فارسی است، اما بسیاری از آثار مهم او به عربی است و فقرات عربی اغلب در الواحی که مخاطب آن‌ها افراد تحصیل کرده ایرانی بوده، یافت می‌شود –عربی بیشتر رسمی بود و فارسی بیشتر خودمانی- بهاءالله بیشتر زمانی که مخاطبش تمام دنیا یا مطلبی در ارتباط با جهان بود از عربی استفاده می‌کرد: کتاب اقدس به زبان عربی است همان‌طور که الواحی چون الواح ملوک، صلوه سه‌گانه، آیات عقد و ادعیه صوم و نماز میت به عربی است.[۸۱]

به اعتقاد یکی از محققین بهاءالله عربی بی‌عیب و زیبایی استفاده می‌کند، نسبتاً بدون مشخصه‌های نامتعارف باب و تزئینات مفرط عربی ادبی معاصر آن (این در مورد آثار فارسی او نیز صادق است). او عموماً نثری قافیه دار دارد (سجع) به سبکی که یادآور قرآن است اما تاحدی آسان‌تر و بدون عناصر منسوخ. سبک او سخت، موجز و متعالی است. دستور زبان بهاءالله و نحوه استفاده آن گاهی اوقات تحت تأثیر فارسی است همان‌طور که گاهی اوقات مکتوبات عربی ایرانیان اینگونه‌است. به همین دلیل بهاءالله گاه‌وبیگاه مورد انتقاد قرار می‌گرفت که عربی خالص نمی‌نویسد. در اواخر زندگی او پروژه‌ای را مبنی بر جمع‌آوری و ویرایش دوباره مکتوبات خود آغاز کرد. یکی از کارهایی که انجام شد حذف کردن برخی مشخصه‌های بابی در مکتوبات عربی‌اش بود.[۸۱]

عموماً بهاءالله، خود را با عباراتی آشنا برای خوانندگانش توصیف می‌کند و اغلب از عبارات تخصصی از علوم مذهبی اسلام، قرآن و فلسفه عرفانی اسلام استفاده می‌کند.[۸۱]

بهاءالله آثاری هم به زبان فارسی سره دارد که کلمات عربی در آن دیده نمی‌شود. مخاطب این آثار زرتشتیان و بهائیانی بودند که پیشینه دینی زرتشتی داشتند.[۸۲]

جایگاه بهاءالله در آثار بهائی

بهائیان، بهاءالله را «مظهر ظهور الهی» و «محل تجلی الهی» در این زمان می‌دانند. آن‌ها معتقدند که حسینعلی نوری، بنیانگذار دین بهائی جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی و بودا و زردشت و مسیح و محمّد است و رسالتش برای ایجاد تمدّنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. بهائیان پیامبران را تجلی روح اعظم الهی بروی زمین می‌دانند.[۸۳]

بهاءالله در آثارش، بالاخص در نامه‌هایش به رهبران دینی و سران ممالک، خود را موعود تمامی ادیان و مصلح عالم می‌خواند از جمله[۸۴][۸۵] «پدر جاودانی» که ظهورش توسط اشعیای نبی (اشعیا ۹:۶) در آیین یهود پیش‌بینی شده بود، «روح راستی» یا «تسلی دهنده»، که عیسی در موعظه وداع (یوحنا ۱۴–۱۷) ظهورش را پیش‌بینی کرده بود، بهرام شاه ورجاوند، موعود آیین زرتشتی که متون متاخر پهلوی آمدنش را در روز رستاخیز پیش‌بینی کرده بودند، ظهور و بازگشت امام حسین که به اعتقاد شیعیان در روز قیامت واقع می‌شود، بازگشت دوباره مسیح در روز قیامت که اهل تسنن به آن معتقدند، و ظهور «من یظهره الله» یا همان موعود آئین بابی که باب به کرات در آثارش به ظهور او اشاره کرده بود.[۸۴] اکثریت قریب به اتفاق بابیان، بهاءالله را به عنوان موعود آئین بابی پذیرفتند. اگر چه در ابتدا اکثریت باورمندان به آئین بهائی پیشینه بابی یا شیعی داشتند، ولی در اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم شمار قابل توجهی از ایرانیان یهودی و زرتشتی بهاءالله را پذیرفتند و به آئین بهائی گرویدند.[۸۶][۸۷] طبق آمارِ سالِ ۲۰۱۰ دانشنامه بریتانیکا آئین بهائی از لحاظ پراکندگی در کشورهای جهان بعد از مسیحیت در مقام دوم ایستاده‌است.[۸۸] [الف]

دیدگاه بهائیان دربارهٔ تصویر حسینعلی نوری

بهائیان معتقدند تصویر مظاهر ظهور باید با نهایت احتیاط و حفظ احترام شایسته نمایانده شود. از این قرار تصویر وی تنها در هنگام نیایش در مقام اعلی به نمایش گذاشته می‌شود و بهائیان در صورتی که مطمئن نباشند که شرایط مورد نظر برای نشان دادن تصویر مهیا نیست از نمایاندن آن در معرض عموم خودداری می‌ورزند. بنیادهای بهائی نیز همواره از رسانه‌ها می‌خواهند تا از چاپ تصویر حسینعلی نوری خودداری کنند.[نیازمند منبع]

منابع

  1. به معنای درختی که عبوری فرای آن نیست
  2. بعلبکی، منیر (۱۹۹۲). «بهاءالله». معجم الأعلام المورد|فرهنگ‌زندگی‌نامهٔ المورد (به عربی). بیروت: دارالعلم للملایین. ص. ۱۱۳. شابک ۹۹۵۳۹۰۱۱۶۳.
  3. ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ ۳٫۱۴ ۳٫۱۵ ۳٫۱۶ ۳٫۱۷ ۳٫۱۸ Smith، Peter (۲۰۰۸). An Introduction to the Bahai Faith. Cambridge University Press.
  4. مرکز جهانی بهائی دپارتمان آمار (۲۰۰۱). «آمار جهانی بهائی سال ۲۰۰۱». bahai-library.org.
  5. Darrell J. Turner (۲۰۱۱). «Religion: Year In Review 2010 WORLDWIDE ADHERENTS OF ALL RELIGIONS». Encyclopædia Britannica, Inc.
  6. «Statistics - Media Information - Bahá'í World News Service». Bahá’í International Community. news.bahai.org. دریافت‌شده در ۲۰۱۶-۱۱-۲۰.
  7. David Langness (اکتبر ۲, ۲۰۱۳). «How Many Baha'is?». Baha’i teachings.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ Momen، Moojan (۲۰۱۲). The Baha'i Faith: A Beginner's Guide. One World Publication.
  9. نفحات ظهور بهاءالله، صفحهٔ ۱۵
  10. The Story of Baha'u'llah: Promised One of All Religions نوشته Druzelle Cederquist، صفحهٔ ۸
  11. ۱۱٫۰۰ ۱۱٫۰۱ ۱۱٫۰۲ ۱۱٫۰۳ ۱۱٫۰۴ ۱۱٫۰۵ ۱۱٫۰۶ ۱۱٫۰۷ ۱۱٫۰۸ ۱۱٫۰۹ ۱۱٫۱۰ ۱۱٫۱۱ ۱۱٫۱۲ ۱۱٫۱۳ Smith, Peter (1999), A Concise Encyclopedia of the Bahá'í Faith (به انگلیسی), Oxford, UK: Oneworld Publications
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ For Department of the Secreriat (۱۹۹۵-۱۰-۲۳). "Wives of Baha'u'llah, by Universal House of Justice" (به انگلیسی). Retrieved 27 July 2007.
  13. Juan R.I. Cole (1996). "A Brief Biography of Baha'u'llah" (به انگلیسی). Department of History, University of Michigan. Retrieved 27 July 2007.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ ۱۴٫۴ Juan Cole (August 2011). "BAHĀʾ-ALLĀH". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 422–429. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  15. بخش تاریخ (۱۳۹۹). «بهائیت». دائرة المعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۳.
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ M. Momen (2011). "BADAŠT". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
  17. بهاءالله شمس حقیقت، ح.م. بالیوزی، ترجمه از انگلیسی، مینو ثابت. م George Roland Publisher ۱۹۸۰، ص ۸۷
  18. بهاءالله شمس حقیقت… یاد شده، ص ۹۶–۹۵
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۸
  20. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  21. حقایق الاخبار ناصری، محمد جعفر خورموجی نشر نی ۱۳۶۳، ص ۱۱۶
  22. قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۹
  23. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  24. حقایق الاخبار ناصری، محمد جعفر خورموجی نشر نی ۱۳۶۳، صفحهٔ ۱۱۹
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ ۲۵٫۳ ۲۵٫۴ Stockman، Robert (۲۰۱۳). The Baha'i Faith: A Guide For The Perplexed. Bloomsbury.
  26. بهاءالله، شمس حقیقت، بالیوزی، صفحهٔ ۱۳۰
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ موقر بالیوزی، حسن. بهاءالله: شمس حقیقت. George Ronald Oxford.
  28. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 20.
  30. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 21.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ۳۱٫۳ «The Bahá'í Faith». Britannica Book of the Year. Encyclopædia Britannica. ۱۹۸۸.
  32. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  33. Hutter, Manfred (2005). "Bahā'īs". In Ed. Lindsay Jones (ed.). Encyclopedia of Religion. Vol. 2 (2nd ed.). Detroit: Macmillan Reference USA. ISBN 0-02-865733-0.
  34. * Balyuzi, Hasan (1973). The Báb: The Herald of the Day of Days (به انگلیسی). Oxford, UK: George Ronald. ISBN 978-0-85398-054-4.
  35. Amanat, Abbas (2017). Iran: A Modern History (به انگلیسی). Yale University Press. p. 246.
  36. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  37. Taherzadeh, A. (1977). The Revelation of Bahá'u'lláh, Volume 2: Adrianople 1863-68. Oxford, UK: George Ronald. ISBN 0853980713.
  38. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ Momen، Moojan (۲۰۱۴). Baha'u'llah: A Short Biography. OneWorld Publications.
  40. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  41. Cole، BAHĀʾ-ALLĀH، 422-429.
  42. بریتانیکا، مدخل بهاءالله
  43. 30. ↑ Taherzadeh, Adib (2000). The Child of the Covenant. Oxford, UK: George Ronald. ISBN 0-85398-439-5. 265
  44. Taherzadeh, Adib (2000). The Child of the Covenant. Oxford, UK: George Ronald. ISBN 0-85398-439-5. 265
  45. سیری در کتاب‌های بهائیان، سلطانزاده، ج۱، ص۵۹
  46. ماجرای باب و بهاء، ص۲۱۸
  47. ادعیه حضرت محبوب، بهاءالله، صفحه ۴۱۸
  48. Smith, Peter (2008). An Introduction to the Baha'i Faith. Cambridge: Cambridge University Press. ISBN 0-521-86251-5. http://books.google.com/books?id=z7zdDFTzNr0C. pp. 43–44
  49. Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. pp. 39–40. ISBN 0-87743-264-3.
  50. Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. pp. 43–44. ISBN 0-87743-264-3.
  51. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 28.
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. p. 44. ISBN 0-87743-264-3.
  53. Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. pp. 44–45. ISBN 0-87743-264-3.
  54. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 30.
  55. Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. p. 45. ISBN 0-87743-264-3.
  56. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 31.
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ ۵۷٫۲ ۵۷٫۳ Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 29.
  58. Taherzadeh, A. (1976). The Revelation of Baháʼu'lláh, Volume 3: Akka the Early Years 1868-77. Oxford, UK: George Ronald. p. 200. ISBN 0-85398-270-8.
  59. Taherzadeh, A. (1976). The Revelation of Baháʼu'lláh, Volume 3: Akka the Early Years 1868-77. Oxford, UK: George Ronald. p. 191. ISBN 0-85398-270-8.
  60. Hatcher, W.S.; Martin, J.D. (1998). The Baháʼí Faith: The Emerging Global Religion. San Francisco: Harper & Row. pp. 45–46. ISBN 0-87743-264-3.
  61. ۶۱٫۰ ۶۱٫۱ ۶۱٫۲ ۶۱٫۳ ۶۱٫۴ A. Bausani (August 2011). "AQDAS". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 191–192. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  62. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 212.
  63. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 32.
  64. J. Cole (August 2011). "BAHAISM i. The Faith". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 438–446. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  65. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 143.
  66. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 41.
  67. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 203.
  68. ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ Juan Cole (August 2011). "BAHĀʾ-ALLĀH". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 422–429. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ ۶۹٫۲ ۶۹٫۳ ۶۹٫۴ ۶۹٫۵ Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 33.
  70. Juan Cole (August 2011). "BAHĀʾ-ALLĀH". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 422–429. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  71. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. pp. 108–109.
  72. Juan Cole (August 2011). "BAHĀʾ-ALLĀH". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 422–429. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  73. خدای عصر ارتباط، محمد رضا حسینی، انتشارات گوی، ص ۲۵ تا ۳۵
  74. ماجرای باب و بهاء، ص ۱۴۷
  75. ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ ۷۵٫۲ Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 110.
  76. Saiedi, Nader (2000). Logos and Civilization - Spirit, History, and Order in the Writings of Baháʼu'lláh. USA: University Press of Maryland. pp. 247–250. ISBN 1-883053-60-9. OL 8685020M.
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. pp. 175–176.
  78. گفتاری کوتاه در مورد آئین بهائی، موژان مؤمن
  79. «گزیده‌ای از آثار حضرت بهاءالله».
  80. «Birth Of Baha'u'llah 2014: 5 Facts To Know About The Baha'i Holiday». Huffington Post. ۲۰۱۴.
  81. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ ۸۱٫۲ John Walbridge (۲۰۰۲)، «Appendices»، Essays and Notes on babi and Bahai History، H-Bahai Digital Library، ص. ۲۰۴–۲۰۵
  82. Smith, Peter (2008). An introduction to the Baha'i faith (به انگلیسی). Cambridge; New York: Cambridge University Press. p. 27.
  83. موهبت سبحانی (۲۰۰۵)، «الوهیت و پیامبران»، آموزه‌های نظم نوین جهانی بهائی، دهلی نو، هندوستان: مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت، ص. ۴۵، شابک ۸۱-۹۰۲۶۶۲-۶-۸
  84. ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ Buck, Christopher (1991). "Bahá'u'lláh as "World Reformer"" (PDF). Baháʼí Studies. Journal of Bahá’í Studies. 3 (4): 143–146. Retrieved 2020-05-01.{{cite journal}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  85. Juan Cole (August 2011). "BAHĀʾ-ALLĀH". Encyclopædia Iranica. Vol. Online. pp. 422–429. Retrieved 29 October 2020.{{cite encyclopedia}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  86. * Amanat, H.E. (2008). "Messianic expectation and evolving identities: the conversion of Iranian Jews to the Baha'i faith". In Brookshaw, Dominic P.; Fazel, Seena B. (eds.). The Baha'is of Iran: Socio-historical studies. New York, NY: Routledge. p. 7. ISBN 0-203-00280-6.
  87. * Vahman, H.E. (2008). "The conversion of Zoroastrains to the Baha'i faith". In Brookshaw, Dominic P.; Fazel, Seena B. (eds.). The Baha'is of Iran: Socio-historical studies. New York, NY: Routledge. p. 30. ISBN 0-203-00280-6.
  88. «Religion: Year In Review 2010 - Worldwide Adherents of All Religions | Britannica.com». ۲۰۱۶-۱۱-۲۰. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۱۰-۲۰.

یادداشت‌ها

  1. طبق آمار دانشنامه بریتانیکا (سال ۲۰۱۰) مسیحیت در ۲۳۲ کشور و بعد از آن آئین بهائی در ۲۲۱ کشور پراکنده شده‌اند.

پیوند به بیرون