پرش به محتوا

حمله اعراب به ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
من این بخش راخلاصه کردم . لطفا مطلب منبع دار را با یک کلیک واگردانی نکنید چون هم منبع دارد هم مرتبط است.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:


{{نقل قول|یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.}}
{{نقل قول|یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.}}

[[مرتضی مطهری]] با اشاره به تاریخچه دانشگاه [[جندی شاپور]] <ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/gondesapur%20 جندی شاپور از دانشنامه ایرانیکا]
</ref> در تیسفون می‌‌نویسد:
{{نقل قول|دانشگاه جندی شاپور كه بيشتر يك مركز پزشكی بوده كوچكترين آسيبی‏ از ناحيه اعراب فاتح نديد و به حيات خود تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه‏ داد. پس از آنكه حوزه عظيم بغداد تاسيس شد دانشگاه جندی شاپور تحت‏ الشعاع واقع گشت و تدريجا از بين رفت. خلفای عباسی پيش از آنكه بغداد دارالعلم بشود، از وجود منجمين و پزشكان همين جندی شاپور در دربار خود استفاده ميكردند. ابن ماسويه‏ها و بختيشوع‏ها<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/boktisu-ancestor-of-a-syro-persian-nestorian-family-of-physicians بختيشوع از دانشنامه ایرانیکا]</ref> در قرن دوم و سوم هجری فارغ‏ التحصيل همين دانشگاه بودند. پس ادعای اينكه دانشگاه جندی شاپور بدست‏ اعراب فاتح از ميان رفت از كمال بی اطلاعی است}}
<ref>[http://ghadeer.org/author/motahary/44/pages/10.html#link308 خدمات متقابل اسلام و ایران] ص ۳۱۰</ref>


== تاثیرات حمله اعراب ==
== تاثیرات حمله اعراب ==

نسخهٔ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۲:۲۵

پرونده:Ctesiphon, Iraq (2117465493).jpg
بقایای طاق کسری در شهر تیسفون، کاخ خاندان ساسانی.
گاهشمار حملهٔ اعراب به ایران
رویدادهای مهم در حمله اعراب به ایران
۶۳۳ مارچ؛ آغاز اولین لشگرکشی به سمت عراق توسط خالد بن ولید
۶۳۳ آوریل؛ جنگ زنجیر
۶۳۳ آوریل؛ جنگ رودخانه
۶۳۳ آوریل یا مه؛ جنگ ولجه
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ الیس
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ حیره
۶۳۳ ماه مه؛ فتح حیره در زمان ابوبکر
۶۳۳؛ ژوئن؛ جنگ انبار
۶۳۳ جولای؛ فتح انبار
۶۳۳ جولای؛ جنگ عین‌التمر
۶۳۳ آگوست نبرد حصید
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ مصیخ
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ ثنی
۶۳۳ نوامبر؛ نبرد زمیل
۶۳۴ ژانویه؛ جنگ فراض
۶۳۴ مه؛ نبرد بابل (۶۳۴)
۶۳۴ زمستان؛ پایان نخستین لشگرکشی به عراق با فتح میانرودان
۶۳۴ آگوست؛ فوت ابوبکر. شروع خلافت عمر
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ پل
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ بویب
۶۳۶ بنیان گذاری بصره به عنوان پادگان
۶۳۶ نوامبر؛ نبرد قادسیه
۶۳۶ میانه‌های‌دسامبر؛نبرد بابل (۶۳۶)
۶۳۶ نوامبر و دسامبر؛ گشایش دوباره بین النهرین و غرب فرات
۶۳۷ بنیان گذاری کوفه به عنوان پادگان
۶۳۷ ژانویه تا مارچ؛ محاصره و جنگ تیسفون
۶۳۷ آوریل تا نوامبر؛ محاصره و نبرد جلولا
۶۳۷ تکمیل فتح عراق با تسخیر خانقین، تکریت و موصل
۶۳۸ ژانویه ؛ فتح حلوان (نزدیک کرمانشاه)
۶۴۰-۶۳۸؛ جنگ و صلح مکرر با هرمزان حاکم خوزستان
۶۴۰؛ شکست هرمزان در جنگ شوشتر
۶۴۱؛ فتح خوزستان با تسخیر شوش و جندی شاپور
۶۴۱ دسامبر؛ نبرد نهاوند
۶۴۲ عملیات فتح ایران مرکزی:همدان، ری، اصفهان و قم
۶۴۲ عملیات فتح ایران جنوبی:شیراز، اصطخر، فسا و داراب
۶۴۳ عملیات فتح سیستان و زرنج
۶۴۳ عملیات فتح کرمان و مکران
۶۴۳ عملیات فتح زنجان، اردبیل، دربند و آذربایجان
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح خراسان بزرگ شامل فتح نیشابور، هرات و مرو و بلخ
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح ارمنستان شرقی و قفقاز جنوبی با مرکزیت تفلیس
۶۴۴ اوائل سال؛ جنگ رسیل با پادشاهی رای و تثبیت مرزهای شرقی در رود سند
۶۴۴ میانه سال؛ جنگ آمودریا با یزدگرد سوم و تکمیل فتح قلمرو ساسانیان (جز مازندران)
۶۴۴ قتل عمر. شروع خلافت عثمان
۶۴۹–۶۵۱ شکست قیام های محلی بخصوص ارمنستان، آذربایجان، فارس ، سیستان، مکران، طبرستان و خراسان
۶۵۱ کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان
۶۵۶ قتل عثمان. شروع خلافت علی

حملهٔ اعراب به ایران به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از زمان ابوبکر شروع شده، اما در زمان عمر به اوج خود رسید. پیامد این حملات سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، بود. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو اسلامی شد و سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام که چندین قرن طول کشید، بود. از میان حمله‌هایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، حملهٔ اعراب بیشترین تاثیر را بر ایران گذاشت. [۱][۲]

مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران ذکر کرده‌اند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، اعتقادات مذهبی، تلاش برای رها کردن اعراب بین‌النهرین از سلطه ساسانیان، پان‌عربیسم، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره.[۳][۴][۵][۶] [۷]

اندکی پس از فوت پیامبر اسلام محمد (ص)، ابوبکر لشکری را جهت فتح عراق به سمت حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپس گیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. پس از نبرد قادسیه تیسفون (در جنوب بغداد کنونی)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد. برخی مورخان ذکر می‌کنند که پس از تصرف عراق عمر علاقه‌ای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت اما بدلایل مختلف از جمله ترس از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او نهایتا تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[۸][۹][۱۰]

مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، ایدئولوژی اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند و عوامل دیگر.[۱۱][۵][۳][۴]

فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان و نیز کل ولایت گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. جنگ نهروان مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام می‌کردند. قیام‌ها مخصوصا تا زمانی که یزدگرد زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۱۲][۱۳][۱۴] مورخان در مورد انگیزه قیام‌ها نظرات مختلفی دارند.[۱۳][۱۵][۱۶][۳]

اعراب معمولا در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[۱۷] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی هم توسط خلیفه و هم توسط علمای زرتشتی حمایت میشد. با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماس‌ها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[۱۸][۱۷] تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۱۹] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[۲۰]

زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفت انگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» می‌داند[۲۱] و می‌نویسد که بجز کسانی که بشدت تحت تاثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند.[۱۵] از طرف دیگر ستپنینت حقیقت را چیزی میان دو قرائت متضاد «چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب» و «تاثیر گذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب» می‌داند و معتقد است که موارد خشن که در هر جنگی اتفاق می‌افتند نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود.[۲۲] کلود کائن می‌نویسد که تحت تاثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است در حالی که این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[۱۶]

نوشته‌های مورخین در مورد تاثیرات مثبت و یا منفی حمله اعراب آمیخته بوده‌است.

منابع

قديمی ترين منبع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوح‌البلدان بلاذری (مرگ: سال 240 هجری قمری) می‌باشد.الاخبار الطوال دينورى (مورخ ايرانى عربى نويس. مرگ: سال 282 هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قديمی ترين کتب تاريخی به دست ما رسيده هستند که روايت به هم پيوسته از تاريخ "جهانی" اعراب را نوشته اند که در اين ميان دينورى بيشتر از ياقوتی به تاريخ ساسانيان پرداخته است. اما مهمترين منبع تاريخ حجيم طبری می‌باشد که اگر چه رشته روايتی پيوسته به هم را ارائه می‌کند، اما محتويات آن متشکل از نقل قول‌ها و قطعه‌هايی از منابع پيشينش است.[۲۳] منابع متعدد ديگری نيز موجود است. فارس‌نامه ابن بلخی (دهه اول قرن ششم هجری) قديمی ترين تاريخ بدست رسيده از فارس می‌باشد و بشکل عمده‌ای به تاريخ ايران پيش از اسلام پرداخته است.[۲۴]

گزارش‌های تاريخی به دست رسيده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتيب دقيق وقايع مشخص نيست. حتی تعيين تاريخ دقيق وقايع حوادث اصلی هم دست نايافتنی و تعيين دقيق اندازه سپاهيان دشوار می‌باشد. با اين حال از بررسی منابع به نظر می‌آيد که تعداد سپاهيان ايران در جنگ‌های اصلی قادسيه و نهاوند بيشتر از سپاهيان اعراب بوده، ايرانيان با شجاعت جنگيده‌اند و تا جای ممکن جلوی پيشرفت اعراب را گرفته‌اند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتيبات پرداخت ماليات را داشته‌اند.[۱۱]

از فتح حیره تا سقوط ساسانیان

کلاه ارتش ساسانی
انگیزه

در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کرده‌اند.

  • هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر می‌کنند.[۳]
  • ابونصربن مطهربن طاهر مقدسی در مورد دلیل حمله مسلمانان روایتی از عمر خلیفه دوم مسلمین نقل می‌کند که بر اساس آن قبل از حمله به ایران گفته بود که خدا شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده‌است برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید.[۲۵]
  • عبدالحسین زرینکوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل می‌کند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود.[۴]
  • به گفته هما کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویده‌ی بین النهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی توانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدلوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ می‌کند.[۵]
  • توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری آنها می‌باشد.[۲۶]
  • زرینکوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمین‌های خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاع‌های داخلی در درون جامعه اعراب می‌شد.[۶]
  • برخی مورخین ظهور و گسترش اسلام را اجزای یک فرایند دیده که خود ناشی از تغییرات آب و هوایی و افول منابع آب در عربستان می‌باشد. دیدگاهی که ویلیام مونتگمری وات معتقد است شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[۲۷][۲۸]
  • به گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه می‌خواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.[۲۸]
  • به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاه‌ها و شترها به جنگی بین‌المللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پان‌عربیسم می‌داند.[۷]
شرح وقایع
نقشه جزییات مسیر فتوحات خالد بن ولید در بین النهرین.
محل نبرد قادسيه. ارتش مسلمان (رنگ قرمز) و ارتش ساسانی (رنگ آبی).
ابوالهول بالدار از کاخ داریوش کبیر در شوش، فتح شده توسط ابوموسی اشعری در سال 641.
قلعه ساسانی در دربند (روسیه). در سال 643 در حمله اعراب سقوط کرد.

اندکی پس از فوت محمد، ابوبکر لشکری را جهت فتح عراق به سمت حیره در عراق (که تحت نفوذ ساسانیان بود) فرستاد که منجر به فتح این شهر گشت. ریچارد فرای معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق فتح و یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بوده‌است؛ و انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر می‌شود. چشم‌انداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند. اما اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجددا بازپس گرفتند. عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[۸] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بگفته ریچارد فرای احتمالا ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع می‌نویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخ‌زاد کشته شد.[۸] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[۲۹] پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بین‌النهرین را در اختیار اعراب قرار می‌داد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[۹] بگفته زرینکوب «کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند، و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.» این غارت فاتحان دنباله غارت لشکریان یزدگرد هنگام گریز بود.[۳۰] مقاومت‌های محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع می‌کردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود. اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بین النهرین نشان داد.[۸] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[۳۱]

بگفته التون دانیل عمر علاقه‌ای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[۹] بگفته عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینه‌ای غیر قابل اجتناب برای اعراب بود زیرا ترس از این می‌رفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازه نفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[۳۲] التون دنیل اضافه می‌کند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت می‌کردند و بعلاوه برخی از لشکریان عمر بدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[۹]

در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[۳۱] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمع‌آوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آنها می‌پیوستند.[۱۳]

با کشته‌شدنِ عمر به دست یکی از اسیران به‌بردگی‌گرفته‌شدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفه‌ای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقی‌تر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش بر آمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنان که در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، به‌نشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[۱۰] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[۳۳]

فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان و نیز کل ولایت گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراطور چین مر ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوشش‌های پسران یزدگرد در بازپس‌گیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکده‌ها بر آوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقی‌است.[۳۴]

در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[۲۰]

دلایل سقوط ساسانیان

در طول یک دهه، مسلمانان موفق به فتح سرزمین‌های وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را بر می‌انگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانه‌ای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کرده‌اند.[۳۵] مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند:

  • بگفته مورونی دلایل سقوط عبارت بودند از نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری روم شرقی.[۱۱]
  • به گفته هما کاتوزیان تاریخ ایرانیان به کرات نشان داده که هر زمانی که حکومت بدلیل عوامل داخلی و یا خارجی تضعیف می‌شود جامعه - که معمولا مخالف حکومت است - از سقوط حکومت حمایت کرده و یا خنثی باقی می‌ماند. [۵] هما کاتوزیان همچنین معتقد است که ایرانیان خودشان با کمک اعراب فرمانروایان ظالم و ناتوان خود را به زیر کشیدند؛ ساسانیان در جنگ‌های قادسیه و نهروان خیلی ضعیف ظاهر شده و حتی سران نظامی و شهری یزدگرد هم او را تنها گذاشتند.[۳۶]
  • هورانی و روتون از جمله دلایل ضعیف شدن ایران از اپیدمی طاعون[۳] و ریچارد فرای از آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی در ایران نیز نام میبرند.[۸]
  • آن لمبتون بخشی از دلیل سرعت فتوحات را به ایدولوژی اسلام نسبت میدهد که توده مردم را از طبقه پایینی که در ساختار طبقاتی داشتند رها میکرد.[۳۷]
  • به گفته عبدالحسین زرینکوب از جمله دیگر عوامل اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان و دخالت‌های آنها در سیاست، جنگ‌های بی‌هدف خسرو دوم و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتا ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه.[۴]
  • به گفتهٔ عبدالحسین زرین‌کوب در پایانِ سلطنتِ نوشروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشته است. سپاه یاغی بوده است و موبدان قدرت و نفوذ پیدا کرده بودند و در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. سپاهیان و روحانیانِ اواخر دورهٔ ساسانی را پروایِ مملکت‌داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش، اندیشه‌ای دیگر نداشتند. پیشه‌وران و کشاورزان نیز، که بارِ سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظِ اوضاع سودی گمان نمی‌بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند. [۳۸]
  • سواتپلک سوکک با مقایسه سرعت فتح ایران و فتح دشوار و طولانی ماوراالنهر، دلیل سریعتر بودن فتح ایران را تفاوت ساختار سیاسی آنها میداند: در ایران تنها یک حکومت مرکزی واحد وجود داشت.[۳۹]
  • در رابطه با چگونگی نفوذ اعراب به درون ایران تورج دریایی می‌نویسد که اصلاحات قباد یکم و خسرو یکم لشکر را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را در یک مرز از امپراتوری قرار می‌داد. به همین دلیل شکست هرکدام از لشکرها مرکز ایران را بدون دفاع می‌گذاشت.[۴۰]
  • از طرف دیگر عباس میلانی تصویری پویا از ایران قبل از ورود اعراب ارائه می‌دهد که ویژگی اصلی آنها پذیرا بودن فرهنگ‌های دیگر و اخذ و بومی سازی هر آنچه در آن فرهنگ‌ها مفید بوده‌است. میلانی شکست ایرانیان را به جنگ‌های طولانی خونین نسبت می‌دهد و معتقد است که پس از اتمام مقاومت نظامی، ایرانیان به مقاومت فرهنگی رو آوردند.[۴۱]
  • دلایل حمله اعراب در بخش بالا پوشش داده شده‌است. دلایل موفقیت نهایی مسلمانان نیز عزم و سازمان یافتگی، اثر مذهب بر روحیه آنها، توانایی استخدام و همکاری با نیروهای جدید در هنگام گسترش و تحرک بیشتر ذکر شده‌است.[۱۱]
  • عبدالحسین زرین‌کوب بجز ذکر گرسنگی و فقر اعراب و نیرویی که به مهاجمان می‌داده می‌نویسد که برای مسلمانان کشته شدن در هنگام جنگ بسیار از نظر مذهبی باارزش بوده، چنانچه سربازان خود را کشته شده در راه گسترش اسلام می‌دیدند و بهشت را تضمین شده.[۴]
  • دوکر و سپیلوگل از جمله عوامل دیگر موفقیت اعراب را اتحاد آنها تحت حکمرانی جانشینان محمد می‌دانند که باعث شد انرژی‌ای که بر علیه هم استفاده می‌کردند را بصورت جهت دار بر علیه امپراتوری ایران و روم استفاده کنند.[۲۸]

روابط با مردمان محلی

امپراتوری راشدون در اوج آن در زمان خلیفه سوم، عثمان - سال ۶۵۴.

اصلی ترین منبع تاریخی برای فتوحات پس از نهاوند در ایران البلاذری است که اصلیتش ایرانی است. نوشته‌های دیگری که در دست است در تکمیل مشاهدات بلاذری مفید هستند.[۱۲]

  • جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند.[۱۲] اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. ریچارد فرای با اشاره به پیمانی که میان اعراب و مرزبان آذربایجان بسته شده بود می‌نویسد که این پیمان علاقه اصلی اعراب به اخذ غنیمت را نشان می‌دهد. پس از یک جنگ سخت میان اعراب و مرزبان آذربایجان که در آن اعراب پیروز بودند، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل شد. در ازای آن اعراب تضمین دادند که کسی از مردم آذربایجان را نکشته و یا برده نگیرند، آتشکده‌ها را خراب نکنند، از اهالی آذربایجان در مقابل حمله کردها حفاظت کنند، و به مراسم مذهبی مردم کاری نداشته باشند.[۱۴]
  • به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان اهل ذمه گفته شده و به آنها این امکان داده می‌شد که به اسلام بگروند، و یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.[۴۲]
  • زرین‌کوب می‌نویسد:[۴۳]

...استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...]دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام میدادند.[...] حد و رجم و قنل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان بهرگونه اعتراضی می داد.[...]خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...]بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را بزن می کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت مینهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت.

  • اعراب معمولا در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[۱۷]
  • در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی هم توسط خلیفه و هم توسط علمای زرتشتی حمایت می‌شد. با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماس‌ها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[۱۸].[۱۷]
  • دلیل اینکه عمر علاقمند به مخلوط شدن اعراب با ایرانیان نبود بخشی از دو سیاست اصلی حکومتی او پس از فتح بود: (۱) بادیه نشینان از آسیب رساندن به جامعه کشاورزی بازداشته شوند (۲) حاکمان مسلمان با روسا و نامداران نواحی فتح شده همکاری کنند و مردمان محلی تا جای ممکن پریشان نشوند. به همین دلیل اعراب تلاشی برای گرواندن ایرانیان به اسلام نکرده (بگفته لاپداس در زمان فتح اعراب اسلام را دینی عربی و برای خودشان در نظر می‌گرفتند)، و علاقه‌ای بر به هم زدن نظم اجتماعی و اداری نداشتند. اما با گذشت زمان اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند.[۴۴]
  • از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۱۹]
  • نویسندگان مسلمان مکررا در مورد مقررات مربوط به اهل کتاب به متنی به نام عهد عمر (العهدة العمریة) اشاره می‌کنند که به عمر نسبت داده می‌شود. بر اساس آن محدودیت‌های بر پوشش، حیواناتی که بر آنها سوار می‌شوند، و ساختمان و محل‌های پرستش آنها اعمال می‌کند. عموم مورخین غربی به دلایل مختلف این انتساب را جعلی می‌دانند.[۴۵][۴۶]
  • به گفته برنارد لوئیس این متن در هر حال نحوه تکامل سیاست مربوط به جدا سازی گروه غالب از گروه‌های تحت سلطه را مشخص می‌کند. لوئیس معتقد است که در ابتدای فتوحات اعراب اقلیت کوچکی بودند و نیاز به تضمین امنیت خودشان را داشتند. به همین دلیل قوانینی را در این جهت وضع می‌کردند. اما مسلمانان بعدی این محدودیت‌های امنیتی را به محدودیت‌های اجتماعی و حقوقی تفسیر کردند.[۴۵]
  • لاپدس می‌نویسد که با گذشت زمان مالیات‌ها فشار زیادی بر ساکنان شهرها وارد می‌کرد چنانچه مالیات کشاورزان حالت استعماری پیدا کرده و تا پنجاه درصد محصولشان می‌رسید.[۴۷]
  • بعقیده فرای اگر چه بلاذری و دیگران مقادیری برای مالیات شهرهای مختلف ذکر کرده‌است، اما میزان واقعی آن مشخص نیست و حداکثر اعتمادی که به این گزارش‌ها می‌توانیم به آن بکنیم تشخیص میزان نسبی آبادی و ثروت بخش‌های مختلف نسبت به همدیگر است.[۴۸]
  • به گفته مکدونالد، سرعت فتح ایران به حدی بود که از قدرت مرکزی سقوطی واقعی نداشت، و مسلمانان اخذ مالیات‌های شخصی و زمین را به دست گرفتند. به عقیده مکدونالد مسلمانان احتمالا مالیات‌ها را نیز اضافه کردند. مکدونالد به نقل قولی از یک کشیش در مصر رجوع می‌کند که می‌گوید مسلمانان در مصر مالیات را سه برابر کردند.[۴۹]
  • از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیات‌ها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیض آمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان می‌گرفتند.[۵۰]
  • مارک کوئن می‌نویسد که محافظت از اهل ذمه (زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفه‌ای مذهبی بوده و احادیث خیلی زیادی در این مورد وجود دارد که یک نمونه معمولی آن جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمان‌های با اهل کتاب وفادار بوده، مالیات بیش از توان آنها از آنها نگیرد و با کسانی که به آنها حمله می‌کند بجنگد.[۵۱]

روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام می‌کردند. این مورد خصوصا در مورد فارس درست بود که مکررا در آن قیام صورت می‌گرفت. در این میان آذربایجان با بقیه استان‌ها تفاوت داشت که بصورت کلی آرام بود و تنها چند شورش کوچک در آن اتفاق افتاد.[۱۴] قیام‌ها مخصوصا تا زمانی که یزدگرد زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. برخی از نواحی چند بار شورش کردند. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۱۳] تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود.[۵۲] در زمان خلافت عثمان و علی قیام‌های محلی و یا امتناع از پرداخت مالیات سریعا تلافی می‌شد.[۱۳] ابن بلخی در فارس‌نامه می‌نویسد که قیام مردم اصطخر در زمان عثمان و علی بصورت خونینی سرکوب شد.[۵۳] ابن بلخی می‌گوید: «خبر رسید کی مردم اسطخر عهد بشکستند و عامل او را بکشتند... عبدالله بن عامر سوگند خورد کی چندان بکشد از مردم اصطخر که خون براند. به اصطخر آمد و به جنگ بستد.... خون همگان مباح گردانید و چندانک می‌کشتند خون نمی‌رفت پس آب گرم بر خون می‌ریختند پس برفت»[۵۴]

  • تغییری که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذ شده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان پخش می‌کرد. بر اساس گزارشی این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و خوارج پیش آمد.[۵۵] در میان گفته‌های منسوب به علی، نامه او در مورد حکومت صالحانه به مالک اشتر مورد توجه زیادی قرار گرفته‌است.[۵۶]
  • ریچارد فرای عقیده دارد که بدلیل تعداد افراد محلی که به اسلام گرویده بودند مقاومت‌ها عموما جنبه مذهبی در مخالفت با اسلام نداشته، بلکه بیشتر عوامل اقتصادی و اجتماعی محرک آن بوده‌اند. از آنجایی که اعراب عموما امور مالی و اداره سیاسی محلی را به دهقانان محلی ایرانی واگزار کرده بودند، بسیاری از قیام‌های کوچک بر علیه حکومت مسلمانان در واقع قیام بر علیه حاکمان ستمگر غیرعرب بود، تا بر علیه اعراب.[۱۳]
  • زرینکوب معتقد است که شورش‌ها و قیام‌ها برای بازگشت به دوره ساسانی نبوده، بلکه برای سر فرود نیاوردن در مقابل اعراب و قبول نکردن مالیات سنگین آنها بود. زرین‌کوب همچنین معتقد است که بجز کسانی که بشدت تحت تاثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. سربازان و جنگجویان ایران حس تحقیر نسبت به اعراب نیز داشتند و آنها را پست ترین مردم میدانستند.[۱۵]
  • کلود کائن مینویسد که تحت تاثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است. به عقیده ایشان، اگر چه خطوط تمایز میان ایرانیان و اعراب مشخص بود و ایرانیان حاملان یک سنت بزرگ تاریخی و فرهنگی بودند که آن را نسل به نسل منتقل می‌کردند، اما قیام‌هایی که توسط گروه‌هایی خاص از ایرانیان و مکان‌هایی خاص اتفاق می‌افتاد بیشتر مذهبی بوده و هیچگاه ماهیت جنبش ملی گرایانه گسترده را نداشتند. همچنین ظهور حکومت‌های نیمه ملی پذیرای اسلام محدوده مخالفت‌ها را مشخص می‌کند. کائن همچنین این گفته را که ایرانیان در مقابله با اعراب مذهب شیعه را برگزیدند را رد کرده و آن را مغایر با شواهد تاریخی می‌داند که در دوران قرون وسطی ایران اکثریت سنی داشت.[۱۶]
  • فرهنگ رجایی معتقد است که پاسخ ایرانیان در پذیرش حکومت اعراب یکنواخت و یکسان نبود.[۵۷]
  • به عقیده هورانی و روتون پذیرش حکومت اعراب توسط ایرانیان وجود داشته و به این دلیل بود که اکثر آنها به اینکه حاکمشان ایرانی یا یونانی و یا عرب باشد اهمیت نمی‌دادند؛ از میان ساکنان شهرها تنها به این اهمیت می‌دادند که امنیت و آرامش داشته باشند و میزان معقولی مالیات از آنها اخذ شود؛ تنها روسا و طبقه‌ای که منافعشان با آنها پیوند خورده بود و همچنین برخی از طبقات برخی جوامع مذهبی بودند که در این میان استثنا بودند. روستانشینان هم تحت رهبری سران خود زندگی می‌کردند و خیلی از حکومت تاثیر نمی‌پذیرفتند. نهایتا برخی از ساکنان (مانند اقلیت‌های مذهبی) به استقبال تغییر حکومت رفتند.[۳]
  • برخورد اعراب با اقلیت‌های مذهبی از برخورد ساسانیان خیلی بهتر بود.[۵۸]
  • بگفته ریچارد فرای علیرغم قیام‌ها، تا زمان امویان ایران دیگر در خطر جدا شدن از حکومت مسلمانان نبود.[۱۳]
  • مورخان اسلامی به موارد بسیار از کشتار و خونریزی عربان مهاجم اشاره کرده‌اند.[۵۹] به عنوان نمونه اعراب دست‌کم دو بار به خون اسیران آسیاب گردانیدند، گندم آرد کردند و نانش را خوردند. یک بار در الیس به فرماندهی خالد پسر ولید که از محمد لقب سیف‌الله گرفته بود. یک بار در زمان امویان در گرگان به فرماندهی یزید بن مهلب.[۶۰]
  • بگفته ستپنینت، دو قرائت متضاد از اولین برخورد اعراب با زرتشتیان ساکن ایران وجود دارد. یکی از آنها صحبت از چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب میکند و دیگری صحبت از تاثیر گذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب می‌کند. ستپنینت معتقد است که امکان دارد حقیقت چیزی میان این دو باشد. اگر چه بسیاری از بخش‌های ایران تخریب شده و ساکنان آنها غارت یا کشته شدند، آن دسته از زرتشتیانی که حکومت اعراب را پذیرفتند و به آنها مالیات پرداختند از امنیت برخوردار بودند. بدون شک موارد زیادی از خشونت و اجبار به پذیرش اسلام وجود داشت - این پدیده مشترک در تمام جنگ‌ها است - اما بگفته ستپنینت موارد خشن نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود. ملایمت در برخورد هم ریشه در تعلیمات اسلامی و هم توجیه اقتصادی داشته‌است. در زمانی که مرزهای خلافت عرب گسترش یافته و تعداد زیادی غیرمسلمان تحت پوشش آن در آمده بودند، همراهی ساکنان غیرمسلمان آن اهمیت داشت.[۲۲]

اسلام آوردن ایرانیان

  • گرایش ایرانیان به اسلام فرایندی پیچیده و تدریجی تاریخی بوده که چندین قرن به طول انجامیده و از ناحیه به ناحیه تفاوت می‌داشته و انگیزه و نیرو محرکه آن مورد به مورد تفاوت داشته‌است. فرایند اسلامی شدن ایرانیان از زمان محمد در عربستان شروع شد (ایرانیان بسیاری در یمن ساکن بودند). در زمان حمله اعراب اولین گروندگان به اسلام، سربازان ایرانی و سران محلی بوده‌اند که بگفته التون دانیل این گرایش تنها اسمی بوده و به منظور حفظ موقعیت و جایگاه در حکومت جدید صورت گرفته‌است.[۲]
  • پذیرش اسلام در زمان فتوحات توسط بخش یا تمامی یک شهر آنچنان که در قزوین گزارش شده بسیار نایاب است.[۶۱]
  • اکثر ایرانیان در زمان حمله هیچ آشنایی با زبان عربی نداشتند و نه میدانستند که در قرآن چه نوشته شده و محمد دقیقاً چه می‌گوید و اسلام چه آداب و مراسمی دارد. از این رو عمدتاً یا در دفاع از شهر در مقابل اعراب کشته شدند یا پس از فتح شهر کشته شدند و یا به دادن جزیه با حفظ دین خود تن دادند. بگفته التون دانیل اولین تلاش منظم برای ترویج گسترده اسلام در میان ایرانیان در زمان امویان بود. در آن زمان قتیبه بن مسلم در ماوراءالنهر با تخریب مکان‌های مذهبی محلی، ساختمان مساجد و اجبار مردم سعی در گرواندن مردم به اسلام داشت که حرکتی ناموفق بود زیرا پس از خروج ارتش عرب ساکنان شهر از اسلام باز می‌گشتند. البته عموم مورخین معتقد هستند که بصورت کلی استفاده از زور در ترویج اسلام در قرون اولیه اسلامی بسیار کم بوده‌است و مواردی نظیر رفتار قتیبه بن مسلم موارد خاص بوده‌اند. اعراب به ایرانیان تضمین حفاظت و پیروی آزاد از دینشان را می‌دادند. اما موارد پراکنده از استفاده از زور مانند تخریب آتشکده‌ها و به دار آویختن موبدان اتفاق افتاده‌است. بسته به مورد، انگیزه‌های گرایش به اسلام، اقتصای، اجتماعی و همچنین شخصی و روحانی بوده‌است. مسلمانان در مقایسه با زرتشتیان مالیات کمتری میپرداختند و این انگیزه‌ای برای گرویدن به اسلام بود. اعراب مهاجرت کرده به ایران در گرویدن ایرانیان به اسلام نقش داشتند. به عنوان مثال جمعیت کوچکی از اعراب که در اطراف قم ساکن شده بودند و در این شهر تبلیغ می‌کردند آن ناحیه را به یک پایگاه شیعه تبدیل کردند.[۲][۶۲]
  • به گفته برنارد لوئیس دلیل افول دین زرتشتی این بود که روحانیت زرتشتی از نزدیک با ساختار قدرت در ایران باستان در ارتباط بوده‌اند. از دست دادن این پایگاه و نداشتن دوستانی در خارج از ایران و همچنین نداشتن مهارت‌های خیلی قوی بقا همانند یهودیان باعث دلسردی و کاهش تعداد آنها شد. زرتشتیان پس از این نقش کمرنگی در احیای فرهنگی و یا سیاسی ایران بازی کردند.[۶۳]
  • به گفته آمورتی، اینکه اعراب دین خود را بر ایرانیان تحمیل نکردند و به آنها آزادی عمل دادند ویژگی دموکراتیکی است، اما این را نباید فراموش کرد که اعراب با دادن مشوق‌های اقتصادی و حقوقی مشخص به نتیجه مورد نظرشان رسیدند.[۶۴]
  • به گفته سید حسین نصر، بوجود آمدن تعداد زیاد محققان ایرانی بزرگ مسلمان نشان از تحول درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمیتوان مشارکت خلاقانه و برجسته را انتظار داشت.[۶۵]
  • به گفته التون دنیل، از عوامل مهم دیگر گرویدن ایرانیان به اسلام نقش صوفیان بوده‌است. گزارش‌های زیادی از تحول درونی افراد هنگام برخورد با صوفیان - و متعاقب آن گرویدن آنها به اسلام - وجود دارد.[۲]

سامانه مالیاتی

اعراب از واژه‌های جزیه و خراج برای مالیات استفاده می‌کردند. متون قدیمی این دو کلمه را بجای هم و برای یک معنا استفاده می‌کنند، اگر چه بعدها استعمال آنها متفاوت شد.[۶۶] تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیده‌است. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آنها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از نقطه نظر فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از نقطه نظر ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیم‌های قبلی می‌دادند، بود.[۶۷] بگفته مورخین مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقه‌های اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال می‌شد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[۶۶] کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[۶۷] تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانیده‏اند حرام نمی‏دارند و متدین به دین حق نمی‏گردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست‏خود جزیه دهند». بگفته پال هک و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات بصورت جمعی را پیشنهاد می‌کند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان میدهد که میزان این مالیات کلی می‌توانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[۶۸][۶۷] پال هک معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه بصورت جمعی از تاثیرات سامانه مالیاتی ساسانیان بوده‌است. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروه‌های دیگر بود.[۶۹] تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیت‌های مذهبی به خدمت در ارتش بود.[۷۰] همچنین به نظر می‌آید که در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطه‌ای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار می‌داده‌است و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشته‌است.[۶۹] در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه "با خواری به دست‏خود جزیه دهند" بصورت تاریخی بگونه‌های مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روش‌های تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کرده‌اند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمیکرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت می‌دادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال میشده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال می‌کرد.[۷۱][۷۲]

در ابتدای فتوحات مالیات اکثرا از طریق اجناس و یا برده پرداخت می‌شد، و نه از طریق پول.[۷۳]

کتابسوزی اعراب مسلمان در ایران

نویسندگان ایرانی از جمله جلال‌الدین همایی[۷۴][نیازمند منبع]، محمد معین[۷۵]، مرتضی راوندی[۷۶] و عبدالحسین زرین کوب[۷۷] در مورد کتابسوزی در جندی شاپور پس از فتح ایران توسط اعراب سخن رانده‌اند. از جمله منابع مورد اشاره نویسندگان در این زمینه، کتاب مقدمه ابن خلدون است. در کتاب مقدمه که مهم ترین تاریخ اسلامی درباره جهان پیش از دوران مدرن است[۷۸]، درباره کتابسوزی مسلمانان در ایران چنین آمده‌است:

از آنجایی که سلسله‌های ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند، در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا می‌ کرد. گفته می‌‌شود علوم عقلی، زمانی‌ که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید. در آن زمان او کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشته‌ای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمر پاسخ داد: آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است؛ خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات داده‌است. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید».[۷۹]


فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[۸۰] در دانشگاه ییل، اسلام شناس[۸۱] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون می‌نویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد»[۸۲]. همینطور برنارد لوئیس در مقاله‌ای ضمن بی اعتبار خواندن کتابسوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده‌است، می‌گوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریبا یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد» [۸۳]. مرتضی مطهری با استناد به هم عصر بودن اسکندر و ارسطو - که یونان پیشتر از زمان او در علوم عقلی به شکوفائی رسیده بود- نقل قول آغازین ابن خلدون -مبنی بر رسیدن علوم عقلی از ایرانیان به یونانیان پس از حمله اسکندر- را نا درست می‌‌داند. به گفته او، اینکه ابن خلدون جمله‌اش را با عبارت "گفته می‌‌شود" آغاز کرده، مویّد ضعیف بودن این نقل قول است.[۸۴]

عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت (۱۳۳۶)، درباره کتابسوزی اعراب در ایران می گوید:[۸۵]

... شک نیست که در هجوم اعراب بسیاری از کتابهاو کتابخانهٔ ایران دستخوش آسیب فنا گشته‌است. این دعوی را از تاریخها می‌توان حجت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تایید می‌کنند. با اینهمه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند. این تردید چه لازم است. برای عرب که جز با کلام خدا هیچ سخن را قدر نمی‌دانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی با خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می‌توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام شواهد نشان می‌دهند که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده‌است فایده‌ای نمی‌برده‌است. در این صورت جای شک نیست که در آنگونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمی‌دیده‌است. از اینها گذشته، در دوره‌ای که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان بوده‌است، با از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمی‌گذاشته‌است. مگر نه این بود که در حمله اعراب، موبدان بیش از هر طبقه دیگر مقام و حیثیت خود را از دست دادند و تار ومار و کشته و تباه گردیدند؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیدا است که دیگر کتابها و علوم آنها که بدرد اعراب نیز نمی‌خورده موجبی برای بقا نداشت.

زرینکوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتابسوزی اعراب در تیسفون را نفی می‌‌کند:«روايتى هم که گفته اند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهرا هيچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است» [۸۶] او نهایتا در کتاب روزگاران (منتشره در سال ۱۳۷۳) با باز تأیید این امر که روایت کتابسوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد، با اشاره به روحیات هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مساله را منتفی نمی‌داند. [۸۷]

در دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات، جلد سیزدهم، درباره کتابسوزی کتابخانه ها در ایران چنین آمده:[۸۸]

حمله عرب در سال ۶۴۱ فرا رسید. عربها تعصب زیادی به خرج دادند و هر آنچه غیر قرآنی بود ریشه کن کردند. کتابخانه‌های معروف در متصرفاتشان از میان رفت. گفته می‌شود مهاجمان عرب باور داشتند که محتوای یک کتاب یا با قرآن همخوانی دارد اما از آن برتر نمی‌تواند باشد یا از آن بدتر با قرآن مقدس همخوانی ندارد. در هر دو صورت سزاور نابودی است. و نابود شدند. کتابخانه‌های ایرانیان نابود شدند. کتابها در آب ریخته شدند یا آنها را سوزاندند.

محمدعلی همایون کاتوزیان در مصاحبه ای با رادیو فرانسه تحت عنوان "توهم توطئه در ایرانیان"، درباره کتابسوزی اعراب در تیسفون می‌‌گوید:[۸۹][۹۰]

این فقط یک افسانه است که بعد از اشغال تیسفون اعراب کتابخانه قصر سلطنتی را آتش زده و بنابر این آثار مکتوب ایران قبل از اسلام از بین رفته است. چنین مسئله ای اولا حقیقت نداشته و ثانیا حتی در صورت حقیقت داشتن بدیهی است که در امپراطوری بزرگ ساسانی تنها همین یک کتابخانه وجود نداشت که بدین ترتیب همه آثار از بین برود. چنانچه با وجود حمله سهمگین مغول ها هیچ کدام از آثار مکتوب از بین نرفته و بدست ما رسیده است. در صورتی که حملات مغول ها به مراتب شدیدتر از اعراب بوده است.

او با اشاره به کتابها و نویسندگان ایران پیش از اسلام همچون کلیله و دمنه، مانی و مزدک، که به طور مستقیم یا غیر مستقیم آثارشان به دست ما رسیده است، معتقد است در ایران پیش از اسلام در علوم عقلی آثار چندانی نوشته نشده است. و یا اگر در ادبیات و تاریخ کتابهایی نوشته شده قابل مقایسه با آثار نوشته شده در ایران بعد از اسلام نیست.

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران پس از اشاره به نوشته ابن خلدون در مقدمه می‌نویسد:[۹۱]

یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.

مرتضی مطهری با اشاره به تاریخچه دانشگاه جندی شاپور [۹۲] در تیسفون می‌‌نویسد:

دانشگاه جندی شاپور كه بيشتر يك مركز پزشكی بوده كوچكترين آسيبی‏ از ناحيه اعراب فاتح نديد و به حيات خود تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه‏ داد. پس از آنكه حوزه عظيم بغداد تاسيس شد دانشگاه جندی شاپور تحت‏ الشعاع واقع گشت و تدريجا از بين رفت. خلفای عباسی پيش از آنكه بغداد دارالعلم بشود، از وجود منجمين و پزشكان همين جندی شاپور در دربار خود استفاده ميكردند. ابن ماسويه‏ها و بختيشوع‏ها[۹۳] در قرن دوم و سوم هجری فارغ‏ التحصيل همين دانشگاه بودند. پس ادعای اينكه دانشگاه جندی شاپور بدست‏ اعراب فاتح از ميان رفت از كمال بی اطلاعی است

[۹۴]

تاثیرات حمله اعراب

تأثیراتِ حملهٔ اعراب به ایران از نظرِ مورخین، خاورشناسان و نویسندگان:

دین و مذهب

نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازه ای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شایبه ی اسلام، شرک و کفر می شناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست و آنان را وا می دارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت خویش گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش برآوردند. اما ایرانیان همه از این گونه نبودند. بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازه ای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی می کردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا می نمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست می داد سر به شورش برمی آوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ می گذرانیدند. این اندیشه که عرب پست ترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمی یافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانه ای و در جایی قیام و شورش سخت می کردند و می کوشیدند عرب را با دینی که آورده است از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آورده ی تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد می کردند و با آن به مبارزه برمی خاستند. زنادقه و آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عده ی زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقه ها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم می داشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب می شد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت. [۹۵]

  • به گفته برنارد لوئیس ظهور اسلام همانند انقلابی بود که فقط تا حدی موفقیت آمیز بود. دلیل این امر تنش‌هایی بود که بین مذهب جدید و ساختارهای اجتماعی موجود در سرزمین‌های فتح شده توسط مسلمانان وجود داشت. یک حوزه عمده تنش ناشی از ماهیت تساوی گرایانه عقاید اسلامی بود. اسلام از ابتدا اختلافات طبقاتی و مزیت‌های طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغل‌های مختلف برای افراد مستعد باز بود. لوئیس می‌گوید که البته برابری کامل در اسلام محدود به مسلمانان مرد آزاد بود ولی حتی همین پیشرفت بسیار قابل ملاحظه‌ای در مقابل آنچه در ایران باستان، یونان و رم مرسوم بود، به حساب می‌آمد. لوئیس معتقد است که در اکثر مسائل سیاسی و عمومی سنت‌های قدیمی در لباس مبدل اسلامی جان سالم به در برده و تداوم یافتند، به ویژه در تداوم شکل پادشاهی و استبدادی حکومت.[۹۶]
  • به گفته برنارد لوئیس [۹۷]

حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده: توسط برخی به عنوان واقعه‌ای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بت پرستی؛ توسط دیگران به عنوان یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور. البته هر دو دیدگاه، بسته به نقطه نظر، معتبر هستند... ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازه‌ای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام ظهور کرده و نهایتا بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی - و چشمگیرتر از همه - مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی دارای اهمیت خارق العاده‌است... به معنایی، اسلام ایرانی ورود مجدد اسلام است، اسلامی جدید که برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد می‌شود. این اسلام ایرانی - و نه اسلام عربی - بود که به نواحی جدید و مردمان جدید برده شد.

  • به گفته التون دانیل، حمله اعراب به ایران به همان میزان که محرک خلاقیت بود، فاجعه‌ای تخریب آمیز بود. بعلاوه ایرانیان حداقل به همان میزان بهره‌ای که دریافت کردند، در شکل دادن تمدن اسلامی مشارکت کردند، چنانچه می‌توان صحبت از فرهنگ مجزای ایرانی-اسلامی کرد. فرایند عبور از دوره ساسانی به دوره اسلامی ترکیبی از پیوستگی و تحول است.[۱]
  • ریچارد فرای تاثیرات اسلام (که آن را «مذهب برابری» میخواند) بر ایران شگرف میداند. این تأثیر علیرغم زیاده روی‌ها و سواستفاده اعرابی که آن را به ایران آورده بودند، اتفاق افتاد. بگفته او تاکید مورخان اخیر بر عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حملات اعراب، باعث کم توجهی به قدرت و تاثیرگذاری ایدولوژی جدید اسلام بر ایران شده‌است. ریچارد فرای معتقد است که تعامل و یکی شدن حوزه‌های فرهنگی شرق و غرب ایران تحت اسلام اتحادی ایجاد کرد که از زمان هخامنشیان در ایران وجود نداشت و بعلاوه پیوستگی زمان هخامنشیان با اتحاد همه مشمول تحت اسلام در ایران قابل مقایسه نیست. بگفته فرای «فقط تحت اسلام بود که ادبیات حماسی کلی ایرانیان، ترکیبی از داستان‌های قهرمانانه شرقی و تاریخ نثری اکثر غرب ایران، شکل گرفت. فقط تحت اسلام بود که درک اتحاد و هویت ایرانیان، متمایز از اعراب، بوجود آمد. می‌توان فرض کرد که در قرن پنجم میلادی یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملا بیگانه محسوب می‌کرد. پنج قرن بعد یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملا همخویش خود محسوب می‌کرد، در حالی که اعراب از متمایز از خود.»[۹۸]
  • پروانه پور شریعتي دانشیار دانشگاه اهايو و نويسنده كتاب افول ساسانيان با اشاره به تاریخ به هم پیوسته هزار ساله  در ایران که در آن اشکانیان و سنن آنها به طور مداوم حضور دارند، معتقد است :«اصولا تاریخ ما را اگر بخواهید به صورت ساختاری نگاه بکنید، یک تاریخ هزار ساله ای میشه که اشکانیها و سنن اشکانی ادامه پیدا می کنه و این یه تاریخیه که هزار سال ادامه پیدا می کنه؛ حمله اعراب به اصطلاح افول یک فرهنگی نیست و در نتیجه دو قرن سکوت تقریبا میشه گفت نیست؛ این فرهنگ ادامه پیدا می کنه» [۹۹]

علم و فرهنگ

بنابراین به هیچ وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه‌ قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحه خالی‌ در فعالیت علمی‌ مردم آن بوده است. بر عکس، این دوره زمان به هم آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالب‌ها و فرا کوچ نظر گاه‌ها بود. ولی‌ مطلقاً دوره رکود و مرگ نبود. از نظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی‌ خود را برای مدتی‌ از دست داد، و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی‌ در میدان علم بزودی به برتری‌ای رسید که شایسته زیرکی و قابلیت مردم آن بود. اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی‌ نامیده می‌‌شود تفریق کنیم بهترین قسمت آن رفته است.

به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه دادند.
  • مورخان قدیمی با استناد به منابع عربی بر ناپیوستگی و تحول وضعیت قبل و بعد از ورود اعراب تاکید می‌ورزیدند. اما مورخان امروزی، خصوصا آنهایی که از منابع غیرعربی نیز استفاده جسته‌اند، بصورت کلی متمایل به این بوده که پیوستگی بیشتری در وضعیت مشاهده کنند. به عنوان مثال ریچارد ایتون مینویسد که تعامل و انتظارات جمعیت تحت حکومت اعراب تأثیر زیادی در جهش اعراب از صحرانشینی به حاکمان امپراتوری داشت. به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه داده؛ خلفای عرب القاب پادشاهان ایران مانند «سایه خدا در روی زمین» را اخذ کرده و سیاست ساسانیان در حمایت از مذهب حکومتی را (با تغییر زرتشتیت به اسلام) به اجرا گذاشتند. حمایت افراطی خلفای عرب از هنر و صنایع دستی ادامه سیاست‌های ساسانیان بود. این پیوستگی پیشزمینه رشد و شکوفایی سریع شهرها که بزودی پس از فتوحات اتفاق افتاد، می‌باشد.[۱۰۱]
  • به گفته لاپیداس، علیرغم نیت‌های محافظه کارانه، فتوحات اعراب و مهاجرت تعداد زیادی از آنها به سرزمین‌های فتح شده تأثیرات زیادی در بازرگانی، تجارت و کشاورزی داشت. اتحاد سرزمین‌های ساسانی و بخش‌هایی از امپراتوری روم شرقی در یک واحد سیاسی مرزهای تجاری سابق را برداشته و این اتحاد نقش استراتژیکی در رونق تجارت داشت (البته سوریه و آناتولی که قبلا به هم پیوسته بودند از هم جدا شدند). ملاحظات تجاری باعث فتوحات بیشتر به سمت آسیای مرکزی، و همچنین توسعه شهرها شد. در ایران، فتوحات اعراب و مهاجرت‌ها به توسعه شهری و کشاورزی کمک کرد. امنیت، بازرگانی، جمعیت جدید، و سیاست‌های اعراب در مورد اسکان، شهرسازی، و آبیاری باعث تشویق رشد اقتصادی شد. البته در ایران اعراب شهرهای جدیدی نساختند، اما در محل‌های قبلا برپا شده ساکن شدند.[۱۰۲]
  • اطلاعات ما در مورد ریاضیات در دوره ساسانیان بیشتر از اطلاعات ما در این مورد در اولین صد سال حکومت اعراب است. از دوره خلافت عباسی (در صد سال پس از حمله اعراب) پیشرفت ریاضیات شدت گرفت، اما از دوره خلافت امویان حتی نام یک ریاضی دان که کتابی نوشته باشد و یا یک منجمی که مشاهدات انجام داده باشد ذکر نشده‌است. با این حال ادوارد کندی معتقد است که حتما مطالعاتی در این زمان انجام می‌شده زیرا دقیقا پس از دوره امویان شاهد وجود مترجمان بسیار زیادی هستیم که کتب تخصصی را از زبان پهلوی به عربی ترجمه می‌کردند.[۱۰۳]

خطّ و زبان

  • عبدالحسین زرینکوب می‌نویسد که زبان عربی زبان نیمه وحشیان بود و «لطف و ظرافتی نداشت. با اینهمه وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و بخاموشی گرایید... پس چه عجب که این پیام شگفت انگیز تازه در ایران نیز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را بحیرت اندازد.»[۱۰۴]
  • زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» می‌نویسد

در طی دو قرن، سکوتی سخت ممتد و هراس انگیز بر سراسر تاریخ و زبان ایران سایه افکنده‌است و در تمام آن مدت جز فریادهای کوته و وحشت آلود اما بریده و بی دوام، از هیچ لبی بیرون نتراویده‌است...آنچه از تامل در تاریخ بر می‌آید این است که عربان هم از آغاز حال، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را چون حربهٔ تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند، در صدد بر آمدند زبان‌ها و لهجه‌های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت را در بلاد دور افتاده ایران بخطر اندازد. بهمین سبب هر جا که در شهرهای ایران؛ به خط و زبان و کتاب و کتابخانه بر خوردند با آنها سخت بمخالفت برخاستند... نوشته‌اند که وقتی قتیبه بن مسلم؛ سردار حجاج؛ بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ در امان نمی‌گذاشت و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه مردم رفته رفته امی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها فراموش شد و از میان رفت. این واقعه نشان می‌دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه حربه‌ای تلقی می‌کرده‌اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار بر خیزد. از اینرو شگفت نیست که در همه شهرها برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران به جد کوششی کرده باشند. شاید بهانه دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قران می‌شمرد.[۱۰۵]

  • هما کاتوزیان معتقد است، نگاه زرینکوب مبتنی بر «دوره سکوت» ایرانیان را می توان ناشی از تعصب ملی گرایانه مدرن به ایران دانست که کاتوزیان آن را در تضاد با حقایق تاریخی می داند. بگفته کاتوزیان اگر چه درست است که حکومت مستقل ایرانی در این دو قرن وجود نداشت و تقریبا شاهدی از ادبیات نوشتاری در زبان‌های مختلف فارسی وجود ندارد، اما این زبان‌ها توسط ایرانیان استفاده میشده و اگر ایرانیان شهرنشین عربی یاد می‌گرفتند، اعراب ساکن ایران نیز فارسی می‌آموختند. کاتوزیان با بیان اینکه از همان ابتدا ایرانیان در رژیم جدید مشارکت داشتند، و با ذکر مثال‌هایی معتقد است که ایرانیان در همان دو قرن نقش خیلی برجسته‌ای در رشد فرهنگ اسلامی و بین المللی شدن آن بازی کردند.[۱۰۶]
  • در زمان ساسانیان ایرانیان پنج زبان مختلف داشتند: زبان پهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی. از این میان دو زبان ایرانی نبودند؛ خوزی و سریانی. زبان رسمی حکومت و مذهب زرتشتی پارسی بود که زبان موبدان و محققان بود. زبان محاوره‌ای مردم عادی «دری» بود. در اواخر دوره ساسانیان، زبان دری و پارسی دو زبان و یا لهجه متفاوت نبودند؛ بلکه دو فرم مختلف از یک زبان یکسان بودند که استفاده‌های متفاوتی داشتند. از میان زبان‌های رایج تنها پارسی بود که نوشته میشد؛ دری تنها محاوره‌ای بود. مهمترین تاثیر قرن‌های اول پس از حمله اعراب گسترش قابل ملاحظه زبان محاوره‌ای دری بود. اگر چه احتمالا در عراق جایگاهش را از دست داد اما در شرق بشدت گسترش یافت، زیرا توسط فاتحان مسلمان در آن منطقه‌ها تحمیل می‌شد. در واقع بخش بزرگی از لشکر «اعراب» در زمانی که به ماوراالنهر‎ رسیده بودند، را ایرانیان تشکیل می‌دادند [۱۰۷][۱۰۸] (حدود یک چهارم لشکر اعراب را در این زمان ایرانیان تشکیل می‌دادند[۲۹]). زبان دری به تدریج در این مناطق جایگزین زبان محلی آنها شد. اما از آنجایی که دری نوشته نمی‌شد، در مناطق مختلف تغییرات و لهجه‌های مختلفی پیدا کرد. زبان عربی برای ایرانیان زبان فرهنگی بود، و جایگزین زبان دری نشد. بگفته لازارد، تاثیر حمله اعراب در ایران متحد شدن زبان محاوره‌ای آنها در مناطق مختلف شد که نقشی مهم در ظهور فارسی جدید بازی کرد.[۱۰۷][۱۰۸]
  • ریچارد فرای می‌نویسد که در حالی که ایرانیان انرژی خود را صرف جنبه‌های مختلف فرهنگ کرده بودند، اعراب آن را بصورت یک جنبه‌ای صرف ادبیات کرده بودند. ریچارد فرای معتقد است که شکوفایی شعر فارسی در این سطح و اندازه بدون تاثیرپذیری از ادبیات عرب احتمالا نمی‌توانست اتفاق بیافتد. بگفته فرای لغت‌های غنی و قوائد شعر عرب، و استفاده ماهرانه آنها از کلمات و تصویرنگاری مشوق خلاقیت در ادبیات فارسی بوده‌است. مقایسه سطح ادبیات فارسی میانه و جدید تفاوتی بسیار آشکار را نمایان می‌کند.[۱۰۹]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. 64, Greenwood
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ Elton L. Daniel, CONVERSION ii. Of Iranians to Islam, Encyclopedia Iranica
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ Albert Habib Hourani, Malise Ruthven, A history of the Arab peoples, p. 23-24
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.17
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p.۶۵-۶۶, Yale University Press, ۲۰۰۹ خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «Katouzian6566» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.18
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ Peter William Avery in Iran, Encyclopedia Britanica
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۵۵-۵۹
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۶, Greenwood
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۶–۵۷
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ M. Morony, ʿARAB ii. Arab conquest of Iran, Encyclopedia Iranica
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 60
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ ۱۳٫۵ ۱۳٫۶ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۷۳ خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «Frye۷۳» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 64-65
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه 68، 72
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ Claude Cahen, The Cambridge History of Iran, Vol. ۴, pp. ۳۰۹-۴۰۰
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Touraj Daryaee, The Effect of the Arab Muslim Conquest on the Administrative Division of Sasanian Persis /Fars, Iran, Vol. 41 (2003), p. 198
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 72
  21. خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام Zarrinkub71 وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ Marietta Stepaniants, The Encounter of Zoroastrianism with Islam, Philosophy East and West, University of Hawai'i Press, Vol. 52, No. 2 (Apr., 2002), pp. 162-163
  23. Michael G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest, p. 565, Gorgias Press
  24. Ann K. S. Lambton, Continuity and change in medieval Persia: aspects of administrative, economic, and social history, 11th-14th century, p. 369, SUNY press
  25. اَلْبَدْءُ وَالتّاریخ نوشته ابونصربن مطهربن طاهر مقدسی جلد ۵ برگ ۱۶۹
  26. Thomas F. X. Noble, Western Civilization: Beyond Boundaries, p. ۲۱۸, Wadsworth Publishing
  27. William Montgomery Watt, Muhammad in Mecca, Oxford University Press, p.1-2
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ William J. Duiker,Jackson J. Spielvogel, The Essential World History, p. 149-150
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۸, Greenwood
  30. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه 51
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. ۳۷
  32. Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. ۴, p.۱۳
  33. Andrew Petersen, Dictionary of Islamic architecture, p. 120
  34. تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۸–۵۷
  35. John L. Esposito, Islam: The Straight Path, Oxford University Press, Ch. 2, pp. 33
  36. Homa Katouzian, Iranian History and Politics: The Dialectic of State and Society, p. 25
  37. Ann K. S. Lambton, Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue, p.17, revised version, I.B. Tauris, 1991
  38. عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ص. ۳۷ و ۳۸
  39. Svatopluk Soucek, A history of inner Asia, Cambridge University Press, 2000, p. 56
  40. Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. 37
  41. Abbas Milani, Lost Wisdom: Rethinking Modernity in Iran, p. 15, Mage Publishers
  42. Ehsan Yarshater, IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period, Encyclopedia Iranica
  43. http://tarnama.org/library/2_Century_Of_Silence.pdf دو قرن سکوت، ص 72-74
  44. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ Bernard Lewis, Jews of Islam, pp. 24-25
  46. David D. Grafton, The Christians of Lebanon: political rights in Islamic law, p. 31
  47. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
  48. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 66
  49. James Macdonald, A Free Nation Deep in Debt: The Financial Roots of Democracy, Princeton University Press, p. 63
  50. Edward Luttwak, The grand strategy of the Byzantine Empire, Harvard University Press, p. 201
  51. Mark R. Cohen, Under Crescent and Cross: The Jews in the Middle Ages, Princeton University Press, p.55
  52. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  53. ابن بلخی ۱۱۶-۱۱۷
  54. ابن بلخی ۱۱۶
  55. Paul L. Heck, Politics and the Quran, Encyclopedia of the Quran
  56. Gleave, Robert. «ʿAlī b. Abī Ṭālib.» Encyclopaedia of Islam, THREE.
  57. Farhang Rajaee, Iranian perspectives on the Iran-Iraq war, p. 79, University Press of Florida
  58. Iran, Encyclopedia of Islam
  59. میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران ۶۹
  60. پیرامون آسیاب گردانیدن به خون در گرگان رجوع کنید به طبری، «ذکر وقایع سال ۹۸»، تاریخ رسل و ملوک ج ۹، ۳۹۴۰. و نیز گردیزی، «در ذکر امرای خراسان»، زین‌الاخبار، ۲۵۱ و همچنین فامی هروی[؟]، تاریخ هرات (دستنوشتی نویافته) ۷ر.
  61. Zarrinkub in Cambridge History of Islam, p. 29
  62. Bernard Lewis, The Jews of Islam, p. 17
  63. Bernard Lewis, Jews of Islam, p. 17
  64. B. S. Amoretti, The Cambrdige History of Iran, p. 483
  65. Seyyed Hossein Nasr, The Cambridge History of Iran, p. 464
  66. ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ VERA B. MOREEN, JEZYA, Encyclopedia Iranica
  67. ۶۷٫۰ ۶۷٫۱ ۶۷٫۲ Cahen, Cl.; İnalcık, Halil; Hardy, P. «ḎJ̲izya.» Encyclopaedia of Islam, Second Edition
  68. Heck, Paul L. «Taxation.» Encyclopaedia of the Qurʾān.
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ Heck, Paul L. «Poll Tax.» Encyclopaedia of the Qurʾān.
  70. Zarrinkub in Cambridge History of Islam, p. 30
  71. Bernard Lewis, Jews of Islam, p.15-16
  72. به عنوان مثال به دانشنامه قران مقاله war، و یا مقاله poll-tax رجوع کنید.
  73. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 67
  74. «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهٔ استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهٔ اسکندریه و فرنگی‌ها بعد از فتح طرابلس شام با کتابخانهٔ مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی‌وقاص با کتابخانهٔ عجم کرد.»
  75. محمد معین, مزدیسنا و ادب فارسی
  76. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، صفحهٔ ۵۰
  77. عبدالحسین زرین کوب, دو قرن سکوت
  78. The Muqaddimah, often translated as "Introduction" or «Prolegomenon,» is the most important Islamic history of the premodern world. Written by the great fourteenth-century Arab scholar Ibn Khaldûn http://press.princeton.edu/titles/4744.html
  79. Ibn Khaldūn, The Muqaddimah, an introduction to history, PP.۳۷۳, Translated By: Franz Rosenthal, Retrieved from http://books.google.com/books?id=FlNZ5wmo5LAC&printsec=frontcover&dq=ibn+khaldun&hl=en&ei=m-SaTuvjK4TfiALJmP2jDg&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDQQ6AEwAA#v=onepage&q&f=false «Among The Persians, the intellectual sciences played a large and important role, since the Persians dynasties were powerful and ruled without interruption. The intellectual sciences are said to have come to Greeks from the Persians. when Alexander killed Darius and gained control of the Achaemenid empire. At that time, he appropriated the books and sciences of the Persians. However, When the Muslims conquered Persia and came upon an indescribably large number of books and scientific papers, Sa'd b. Abi Waqqas wrote to 'Umar b. al-Khattab', asking him for permission to take them and distribute them as booty among the Muslims. On that occasion, 'Umar wrote him: 'Threw them into the water. If what they contain is right guidance, God has given us better guidance. If it is error, God has protected us against it. ' Thus, the (Muslims) threw them into the water or into the fire, and the science of the Persians were lost and did not reach us.
  80. http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"
  81. http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ
  82. فرانز رزنتال, ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳: This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria
  83. The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.
  84. خدمات متقابل اسلام و ایران ص ۲۷۳-۳۱۲
  85. http://tarnama.org/library/2_Century_Of_Silence.pdf دو قرن سکوت، ص95-97
  86. (کارنامه اسلام، ص ۱۶ از فایل پی‌ دی اف)
  87. (تصویر1 تصویر2)
  88. Encyclopedia of library and information science, P.P.22-25, Volume 13 By Allen Kent, Harold Lancour, Jay E. Daily, CRC Press, Jan 1, 1975 http://books.google.com/books?id=4En71IyMy_kC&pg=PA20&dq=copies+of+persian+manuscripts+which+were+destroyed&hl=en&ei=FV-rTumDPKXViAKxkf2UCw&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDYQ6AEwAA#v=onepage&q&f=false
  89. ‫از ایران باستان چه آثار علمی مکتوبی بجای مانده؟ (۲/۱)‬‎ - YouTube
  90. گفتگو رادیو فرانسه با همایون کاتوزیان
  91. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، صفحهٔ ۵۰
  92. جندی شاپور از دانشنامه ایرانیکا
  93. بختيشوع از دانشنامه ایرانیکا
  94. خدمات متقابل اسلام و ایران ص ۳۱۰
  95. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، ص. ۲۴۳ و ۲۴۴
  96. Lewis, ‎Bernard (1998-01-21), The New York Review of Books (به انگلیسی) {{citation}}: |مقاله= ignored (help); External link in |مقاله= (help); Missing or empty |title= (help)نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  97. Bernard Lewis, Iran in History
  98. Richard Frye, The Golden Age of Persia, pp. 51-52
  99. دقیقه پنجم تا ششم مصاحبه رادیویی با بی‌ بی‌ سی‌ فارسی‌ http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/04/090420_pm_sasanian_book.shtml
  100. Edward Browne, A Literary History of Persia, p. 204 accessible here
  101. Michael Adas, Islamic & European Expansion: The Forging of a Global Order, Temple University Press, 1993, pp.13-14
  102. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, p. 38-39
  103. E.S. Kennedy, The Cambridge History of Iran, p. 378
  104. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه 94
  105. زرینکوب، دو قرن سکوت، صفحه 95
  106. Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p. 66-67
  107. ۱۰۷٫۰ ۱۰۷٫۱ G. Lazard, The Cambridge History of Iran, pp. 598-602
  108. ۱۰۸٫۰ ۱۰۸٫۱ Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, p. 127
  109. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 168

فهرست منابع و مآخذ

  • ابن بلخی (۱۹۲۱مفارس‌نامه، به کوشش به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون.، کمبریج: مطبعهٔ دارالفنون تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  • دریایی، تورج (۱۳۸۴شاهنشاهی ساسانی، ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر، تهران: ققنوس، شابک ISBN ۹۶۴-۳۱۱-۴۳۶-۸ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک) پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • طبری، محمد جریر (۱۳۷۵تاریخ طبری [تاریخ الرسل والملوک](۱۷ج)، ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • فامی هروی، عبدالرحمن(؟) (۱۳۸۷تاریخ هرات (دستنوشتی نویافته)، به کوشش به کوشش محمد حسن میر حسینی، محمدرضا ابوئی مهریزی.، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، شابک ISBN ۹۷۸-۹۶۴-۸۷۰۰-۴۸-۰ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک) پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • گردیزی، ابوسعید عبدالحی (۱۳۶۳تاریخ گردیزی [زین‌الاخبار]، به کوشش به تصحیح و مقابلهٔ عبدالحی حبیبی.، تهران: دنیای کتاب پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • میرفطروس، علی (۲۰۰۱مملاحظاتی در تاریخ ایران، فرانسه: فرهنگ پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک); تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  • نرشخی، ابوبکر (۱۳۱۷تاریخ بخارا، ترجمهٔ ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، به کوشش تلخیص محمد بن زفر بن عمر و تصحیح مدرس رضوی.، تهران: کتابفروشی سنایی

پیوند به بیرون