پرش به محتوا

استنلی کوبریک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
استنلی کوبریک
A black and white photograph of a bearded Kubrick
کوبریک در هنگام فیلم‌برداری بری لیندون در سال ۱۹۷۴
زادهٔ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸
نیویورک، ایالات متحده آمریکا.
درگذشت۷ مارس ۱۹۹۹ (۷۰ سال)
چایلد ویک بری،[E ۱] هرتفوردشر، انگلستان
پیشه‌ها
  • فیلم‌ساز
  • تهیه‌کننده
  • فیلم‌نامه‌نویس
  • عکاس
آثارفهرست کامل
همسران
فرزندان۲, از جمله ویویان
امضاء
Stanley Kubrick's signature

استَنلی کوبریک (انگلیسی: Stanley Kubrick؛ زادهٔ ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸) فیلم‌ساز، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و عکاس آمریکایی بود. کوبریک به صورت گسترده به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و بهترین فیلم‌سازان تاریخ سینما شناخته می‌شود. تقریباً تمامی آثار وی، اقتباس از رمان یا داستان‌های کوتاه هستند که در ژانرهای مختلفی ساخته شده‌اند. فیلم‌های کوبریک به دلیل توجه وسواس‌گونه به جزئیات، فیلم‌برداری مبتکرانه، استفاده از نورپردازی طبیعی، صحنه‌آرایی عظیم و بهره‌برداری خاص از زبان کمدی سیاه مورد توجه قرار گرفته‌اند.

کوبریک در سال ۱۹۲۸ در نیویورک به دنیا آمد. او در دوران تحصیل، دانش‌آموز متوسطی بود و از همان ابتدا، علاقه خود را به عکاسی، ادبیات و سینما نشان داد. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، کوبریک شروع به تحقیق و آموختن جنبه‌های مختلف تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم کرد. کوبریک از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا اوایل دهه ۱۹۵۰ به عنوان عکاس در مجله «لوک» فعالیت کرد و سپس به سراغ ساخت فیلم‌های کوتاه کم‌هزینه رفت که از جمله آن‌ها می‌توان به روز نبرد و کشیش پرنده (هردو محصول سال ۱۹۵۱) اشاره کرد. نخستین موفقیت جدی کوبریک در هالیوود با کارگردانی فیلم نوآر کشتن (۱۹۵۶) به دست آمد که آن را برای یونایتد آرتیستس تولید کرد. کوبریک با ساخت راه‌های افتخار (۱۹۵۷) که اثری ضد جنگ بود و همچنین فیلم درام تاریخی حماسی اسپارتاکوس (۱۹۶۰) توانست جایگاه خود را در سینمای آمریکا تثبیت کند. او در این دو فیلم با کرک داگلاس به عنوان بازیگر، همکاری کرد.

کوبریک در سال ۱۹۶۱ به دلیل نگرانی از افزایش آمار جرم‌وجنایت در آمریکا و البته نفرت فزاینده‌اش نسبت به سیاست‌های حاکم بر استودیوهای سینمایی بزرگ هالیوود و همچنین اختلاف نظری که با افرادی مثل داگلاس پیدا کرده بود، ایالات متحده را برای همیشه ترک کرد و به منطقه چایلد ویک بری، واقع در هرتفوردشر انگلستان مهاجرت کرد. کوبریک تا آخر عمر در چایلد ویک بری ماند و در خانه‌ای که به همراه همسرش، کریستین کوبریک ساخته بود، زندگی کرد و به غیر از چند دفعه معدود، از انگلستان خارج نشد. او خانه خود را تبدیل به محل کار کرد و به مطالعه و تحقیق و نوشتن فیلم‌نامه پرداخت. این امر به کوبریک اجازه داد تا بتواند نگاه خلاقانه خود را بر تمام فرایند فیلم‌سازی، حفظ کند. کوبریک با همکاری پیتر سلرز، موفق شد دو فیلم لولیتا (۱۹۶۲) و دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) را در انگلستان بسازد که دومی برای او، نامزدی در رشته جایزه اسکار بهترین فیلم در سی و هفتمین دوره جوایز اسکار را به دنبال داشت.

کوبریک یک کمال‌گرا بود و دوست داشت تمامی جنبه‌های تولید فیلم را به صورت کامل، مدیریت و کنترل کند. او در زمینه‌های نویسندگی، تدوین، اصلاح رنگ و بازاریابی فیلم، تسلط ویژه‌ای داشت و بر روی اجرایی شدن ایده‌آل‌هایش، اصرار می‌کرد. او به تحقیقات و مطالعات مفصلش در پیش تولید، وسواس و دقتش در طراحی جزئیات صحنه و یکدستی که در عناصر موجود در فیلم با اجرای بازیگران به وجود می‌آورد، مشهور بود. کوبریک عادت داشت که برداشت‌های بسیار زیادی از صحنه‌ها، ضبط کند تا به نتیجه دلخواه برسد. این سخت‌گیری او، موجب ناراحتی و دلخوری برخی از بازیگرانی شد که با وی همکاری کردند. روش سخت‌گیرانه کوبریک در کارگردانی، برای مدتی باعث بدنامی او شد اما علیرغم این مسئله، فیلم‌های کوبریک به عنوان آثاری شناخته می‌شوند که توانستند مرزهای جدیدی در هنر سینما تعریف کنند. در حال حاضر، برخی از آثار کوبریک به عنوان نقطه عطفی در هنر هفتم شناخته می‌شوند. دقت علمی و جلوه‌های ویژه نوآورانه فیلم علمی تخیلی و حماسی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) در زمان ساخت فیلم، امری بی‌سابقه بود که در نهایت نیز، جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه را برای کوبریکی به ارمغان آورد که خودش مسئول جلوه‌های ویژه فیلم بود. این تنها جایزه اسکاری است که کوبریک در طول فعالیت هنری خود دریافت کرد. استیون اسپیلبرگ معتقد است که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است که حکم بیگ بنگ را برای این هنر دارد.

بسیاری از فیلم‌های کوبریک در زمان اکران خود با حاشیه‌های زیادی مواجه شدند و واکنش‌های مختلفی را برانگیختند. فیلم پرتقال کوکی (۱۹۷۱) به علت خشونت بی‌رحمانه خود باعث به وجود آمدن یک جنون رسانه‌ای در بریتانیا شد و نتوانست به صورت کامل در این کشور اکران شود. علیرغم این حواشی، آثار کوبریک موفق به کسب نامزدی و دریافت جوایزی مهمی در اسکار، گلدن گلوب و بفتا شدند. همچنین برخی از آثار کوبریک که در زمان اکران با واکنش سرد منتقدان مواجه شده بودند، به مرور زمان مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته و تحسین شدند. کوبریک علاقه زیادی به استفاده از فناوری‌های پیشرفته داشت. او فیلم بری لیندون (۱۹۷۵) را با استفاده از لنزهای ۵۰ میلی‌متری دوربین «کارل زایس پلینر»[E ۴] که برای کارهای پژوهشی ناسا ساخته شده بود جلوی دوربین برد. او در تمام فیلم از نورپردازی طبیعی استفاده کرده و از تعداد زیادی شمع برای روشن کردن صحنه بهره برد. کوبریک یکی از نخستین کارگردانانی بود که شروع به استفاده از استدی‌کم کرد. او در فیلم درخشش (۱۹۸۰) از این امکان استفاده کرد تا بتواند حس تعلیق در صحنه‌های تعقیب در هزارتو را به مخاطب منتقل کند. او در فیلم جنگی غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷) نیز از استدی‌کم بهره برد تا بتواند نماهای بلند بدون لرزش ضبط کند. کوبریک چند روز بعد از آنکه نسخه‌ای از آخرین فیلم سینمایی خود با عنوان چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را در یک مهمانی خصوصی برای دوستانش و ستارگان فیلم به نمایش گذاشت، در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹ به دلیل سکته قلبی در سن ۷۰ سالگی از دنیا رفت. او هرگز اکران آخرین فیلم بلند خود را ندید.

کودکی و نوجوانی

[ویرایش]
کوبریک در سن ۱۶ سالگی. این عکس در حوالی سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۴ و در دوران دبیرستان کوبریک گرفته شده است.

استنلی کوبریک در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۸ در بیمارستان «لایینگ-این»[E ۵] واقع در محله منهتن شهر نیویورک پا به دنیا گذاشت.[۱][۲] او نخستین فرزند جیکوب لئونارد کوبریک[E ۶] (۲۱ مه ۱۹۰۲–۱۹ اکتبر ۱۹۸۵) و سیدی گرترود پرولر[E ۷] (۲۸ اکتبر ۱۹۰۳–۲۳ آوریل ۱۹۸۵) بود. کوبریک یک خواهر کوچک به نام باربارا مری[E ۸] دارد که در ماه مه سال ۱۹۳۴ متولد شد. والدین کوبریک، هردو یهودی بودند.[۳] پدر، مادر، پدر بزرگ و مادربزرگ پدری کوبریک، اصالتی یهودی-لهستانی و رومانیایی-یهودی داشتند.[۱] جیکوب کوبریک یک پزشک هومئوپاتی بود[۴] که در سال ۱۹۲۷ از کالج پزشکی نیویورک فارغ‌التحصیل شد. او در همان سال با سیدی ازدواج کرد که فرزند خانواده‌ای یهودی-اتریشی بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند.[۵] هِرش کوبریک[E ۹] که پدر پدربزرگ کوبریک به حساب می‌آید، در تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۸۹۹ و زمانی که ۴۷ سال سن داشت، با کشتی از لیورپول به جزیره الیس نقل مکان کرد تا زندگی جدیدی را به همراه همسر جوان خود آغاز کند.[۶] پدربزرگ کوبریک که الیاس[E ۱۰] نام داشت در سال ۱۹۰۲ به آمریکا مهاجرت کرد.[۷] زمانی که استنلی متولد شد، کوبریک‌ها عموماً ساکن برانکس بودند.[۸] والدین کوبریک، مراسم عروسی خود را به شیوه سنت خوپا جشن گرفتند. کوبریک برخلاف خانواده‌اش، یک یهودی مذهبی نبود و خودش را خداناباوری یهودی می‌دانست.[۹] بر اساس استانداردهای غرب برانکس، خانواده کوبریک، نسبتاً ثروتمند به حساب می‌آمدند زیرا درآمد مالی جیکوب به عنوان پزشک، قابل‌توجه بود.[۱۰]

کوبریک مدت کوتاهی پس از تولد خواهرش به «مدرسه عمومی ۳»[E ۱۱] رفت و دوران تحصیل خود را در شهر برانکس آغاز کرد. او در ژوئن ۱۹۳۸ به «مدرسه عمومی ۹۰»[E ۱۲] منتقل شد و در آنجا ادامه تحصیل داد. بر طبق گزارش‌ها، بهره هوشی کوبریک بالاتر از متوسط بود اما با این حال، او حضور فعالی در کلاس درس نداشت.[۲] کوبریک از همان دوران نوجوانی به ادبیات علاقه داشت و از سن کم، شروع به مطالعه دربارهٔ اساطیر یونانی و حکایت‌های رومی کرد. او همچنین داستان‌های برادران گریم را خواند که باعث شد پیوندی دائمی با فرهنگ اروپا پیدا کرده و به آن علاقه‌مند شود.[۱۱] کوبریک در دوران کودکی به بیسبال علاقه داشت. او بیش‌تر روزهای شنبه در فصل تابستان را با تماشای مسابقات تیم نیویورک یانکیز سپری می‌کرد. چندین سال بعد، کوبریک که در مجله «لوک» به عنوان عکاس استخدام شده بود، تصویری از دو پسر جوان را در حال تماشای بازی بیسبال ثبت کرد تا یادی از ورزش مورد علاقه خود در دوران کودکی کرده باشد.[۱۰] زمانی که کوبریک ۱۲ ساله بود، پدرش به او بازی شطرنج را آموزش داد[۱۲] که تبدیل به بازی مورد علاقه کوبریک تا آخر عمر شد. علاقه کوبریک به شطرنج آنقدر زیاد بود که او در بیش‌تر فیلم‌هایش به این بازی ارجاع می‌داد.[۱۳] در سال‌های بعد، کوبریک به عضویت فدراسیون شطرنج ایالات متحده آمریکا[E ۱۳] درآمد. او معتقد بود که شطرنج به وی کمک می‌کند تا صبر و انضباط در تصمیم‌گیری را یاد بگیرد.[۱۴] زمانی که کوبریک ۱۳ ساله بود، پدرش یک دوربین گرافلکس[E ۱۴] به او هدیه داد که باعث شیفتگی کوبریک به هنر عکاسی و ثبت تصاویر شد. کوبریک به همراه همسایه خود، ماروین تراوب[E ۱۵] که تبدیل به دوست صمیمی او شد و مثل کوبریک به عکاسی علاقه‌مند بود، شروع به فعالیت‌های مرتبط با عکاسی کرد.[۱۵] تراوب یک تاریک‌خانه شخصی داشت که او و کوبریک، ساعت‌ها در آن، وقت صرف کرده و به مطالعه و تحقیق دربارهٔ روش‌های شیمیایی ظاهر کردن عکس می‌پرداختند. کوبریک، فرایند چاپ عکس را امری جادویی می‌دانست و بسیار به آن علاقه داشت.[۳] کوبریک و تراوب، پروژه‌های عکاسی زیادی را با یکدیگر انجام دادند. آن‌ها در خیابان‌ها پرسه زده و به دنبال سوژه‌های جالبی برای عکاسی می‌گشتند. این دو همچنین زمان قابل توجهی را در سینمای محلی صرف کرده و به دربارهٔ فیلم‌ها، مطالعه می‌کردند. کوبریک در زمینه عکاسی، تحت تأثیر آثار آرتور فلیگ قرار داشت که به دلیل عکس‌های خیابانی سیاه‌وسفیدش از محله‌های نیویورک، مشهور بود.[۱۶] سال‌ها بعد، فلیگ توسط کوبریک به عنوان عکاس فیلم دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) استخدام شد.[۱۷] کوبریک در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه‌مند شد و حتی برای مدتی به عنوان درامر، فعالیت کرد.[۱۸]

کوبریک از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در دبیرستان ویلیام هوارد تَفت[E ۱۶] به تحصیل پرداخت.[۱۹] او در دوران دبیرستان، عضو باشگاه عکاسان مدرسه بود و در رویدادهای مختلفی که در دبیرستان برگزار می‌شد به عنوان عکاس حضور پیدا می‌کرد. عکس‌های وی در مجله مخصوص مدرسه منتشر می‌شد.[۳] کوبریک از دبیرستان با نمره متوسط ۶۷/دی+[E ۱۷] فارغ‌التحصیل شد.[۲۰] کوبریک آدمی خجالتی و درون‌گرا بود. او چندان اهل درس خواندن نبود و در بیش‌تر اوقات از مدرسه بیرون زده و به سالن‌های سینمایی می‌رفت که دو فیلم با یک بلیت عرضه می‌کردند.[۲۱] کوبریک در سال ۱۹۴۵ فارغ‌التحصیل شد؛ یعنی درست زمانی که جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و خیل عظیم سربازان جوان آمریکایی و اروپایی برگشته از جنگ، تقاضای ادامه تحصیل در دانشگاه‌های مختلف ایالات متحده را داشتند. همین مسئله باعث شد که کوبریک به علت نمرات نه چندان بالای خود در راه پیدا کردن به یک دانشگاه مناسب، ناکام باشد. کوبریک با لحنی تحقیرآمیز از دوران تحصیل خود یاد می‌کرد. او معتقد بود که سیاست‌های حاکم بر مدارس آمریکا در برانگیختن تفکر انتقادی و علاقه دانش‌آموزان بی‌تاثیر بودند. پدر کوبریک که از اینکه پسرش نتوانسته بود تا مقاطع بالاتری ادامه تحصیل دهد، ناراحت بود زیرا کاملاً اطمینان داشت که کوبریک، هوش و استعداد لازم برای انجام این کار را دارد. با این حال، پدر کوبریک تصمیم گرفت که پسرش را به دنبال کردن علایقی که دارد، تشویق کند. او به کوبریک اجازه داد از کتابخانه خانوادگی، کتاب‌هایی را که دوست دارد قرض بگیرد. همچنین او را تشویق کرد که عکاسی را به عنوان یک امر حرفه‌ای دنبال کند.[۲۲]

حرفه عکاسی

[ویرایش]
استنلی کوبریک در سال ۱۹۴۹ در سالن سینمای «سدلر ولز»[E ۱۸] در لندن. کوبریک در این دوران به عنوان عکاس در مجله لوک کار می‌کرد.

تجربه فعالیت به عنوان عکاس مدرسه و تشویق‌های پدرش به دنبال کردن این مسیر باعث شد که کوبریک، عکاسی را جدی‌تر از پیش دنبال کند. در اواسط دهه ۱۹۴۰، کوبریک در کلاس‌های عصرانه کالج شهری نیویورک به صورت آزاد، ثبت‌نام کرد زیرا قادر به شرکت در دوره‌های روزانه دانشگاه‌ها نبود.[۲۳] کوبریک موفق شد تعدادی از عکس‌هایی که به صورت مستقل ثبت کرده بود را به مجله لوک بفروشد.[۲۴] در سال ۱۹۴۵، هر پوند استرلینگ معادل ۴٫۰۳ دلار آمریکا بود.[۲۵] عکس‌هایی که کوبریک به لوک فروخت؛ در تاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در این مجله به چاپ رسیدند. کوبریک در آن دوران برای کسب درآمد، علاوه بر عکاسی؛ در مسابقات شطرنجی که در پارک واشینگتن اسکوئر و باشگاه‌های شطرنج منهتن برگزار می‌شد نیز شرکت می‌کرد.[۲۶]

در سال ۱۹۴۶، کوبریک رسماً به عنوان یک عکاس نیمه‌وقت در مجله لوک استخدام شد. او بعد از مدتی، قراردادی تمام وقت با این مجله امضا کرد. جی. وارن اشلوت جونیور[E ۱۹] که یکی دیگر از عکاسان لوک و از همکاران کوبریک در مجله بود اظهار داشته که از نظر او، کوبریک در دوران جوانی هیچ شباهتی به فردی که قرار است یک کارگردان بزرگ هالیوودی شود، نداشت. او دربارهٔ کوبریک گفته بود: «استنلی بچه ساکتی بود. چیز زیادی نمی‌گفت. او بسیار نحیف، لاغر و یک جورهایی فقیر بود. درست مثل بقیه ما.»[۲۷] کوبریک خیلی زود به علت ویژگی داستانگویی که در عکس‌هایش وجود داشت، شناخته شد. نخستین تصویر وی به عنوان عکاس رسمی که در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۴۶ با عنوان «داستان کوتاهی از بالکن فیلم»[E ۲۰] به چاپ رسید، تصویری از یک زن و مرد را بازسازی کرده بود که در حال جروبحث با یکدیگر هستند. مدل زن به‌طور اتفاقی و هماهنگ نشده به صورت مرد، سیلی می‌زند که تعجب همکارش را در پی داشت و کوبریک همین صحنه را ثبت می‌کند.[۲۴] کوبریک در طی یک مجموعه عکس دیگر، ۱۸ تصویر از افراد مختلفی را ثبت کرد که در مطب دندان‌پزشکی منتظر نشسته بودند. این مجموعه عکس نشان داد که کوبریک علاقه دارد تا احساسات روزمره انسان‌ها را در محیط‌های معمولی به تصویر بکشد.[۲۸] در سال ۱۹۴۸، کوبریک از طرف کمپانی «سیرک برادران رینگلینگ و بارنوم و بیلی»[E ۲۱] به کشور پرتغال رفت تا نمایش‌های سیرک این گروه را مستندسازی کند. کوبریک همکاری خود با این گروه را ادامه داد و از نمایش‌های آن‌ها در ساراسوتا، فلوریدا نیز عکس‌برداری کرد.[۲۹] کوبریک از این موقعیت به عنوان زمینه‌ای برای توسعه مهارت‌های مستندسازی خود استفاده کرد. او در طول این پروژه تلاش کرد تا نگاه خاص خود برای ثبت سوژه‌های متحرک و همچنین صحنه‌های شلوغ را شکل دهد. عکس‌های کوبریک از این نمایش سیرک در شماره ۲۵ مه ۱۹۴۸ مجله «ملاقات با مردم»[E ۲۲] به چاپ رسیدند. کوبریک در همین شماره از مجله، گزارش تصویری مستندی از ریسا استیونز تهیه کرده بود که شیوه کار او با بازیگران ناشنوا را توضیح می‌داد.[۳۰]

عکس «شیکاگو-شهر شدت‌ها» که در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹ در مجله لوک چاپ شد.

علاقه کوبریک به بوکس باعث شد تا او شروع به عکاسی از این مسابقات برای مجله لوک کند. نخستین تصویر کوبریک از یک مسابقه بوکس با عنوان «جایزه‌باز»[E ۲۳] در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۴۹ به چاپ رسید. والتر کارتیر،[E ۲۴] بوکسور حرفه‌ای اهل برانکس یکی از طرفین مبارزه بود.[۳۱] در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹، عکسی تحت عنوان «شیکاگو-شهر شدت‌ها»[E ۲۵] در مجله لوک به چاپ رسید که کوبریک آن را در سفر به ایلینوی ثبت کرده بود. این تصویر، نمایی از ایستگاه استیت/لیک[E ۲۶] در خیابان استیت[E ۲۷] را نشان می‌دهد که تعدد ماشین‌ها در خیابان باعث ایجاد یک ترافیک شبانه شده است. این تصویر، نشان‌دهنده استعداد کوبریک در زمینه فضاسازی بود. یک سال بعد و در ژوئیه ۱۹۵۰، کوبریک عکسی با عنوان «زن مبتدی در حال کار کردن»[E ۲۸] منتشر کرد که تصویر تک‌چهره بستی ون فورستنبرگ را در حالی نشان می‌داد که نقاشی «پرتره فرشته فرناندز دی سوتو»[E ۲۹] اثر پابلو پیکاسو در پس‌زمینه قابل مشاهده بود.[۳۲] کوبریک در دوران فعالیت خود به عنوان عکاس از موسیقی‌دانان جاز بزرگی عکس‌برداری کرد که از جمله آن‌ها می‌توان به فرانک سیناترا، ارول گارنر، جورج لوئیس،[E ۳۰] ادی کاندون،[E ۳۱] فیل ناپلئون،[E ۳۲] پاپا سِلِستین،[E ۳۳] آلفونس پیکو،[E ۳۴] شارکی بونانو[E ۳۵] و ماگزی اسپانیر[E ۳۶] اشاره کرد.[۳۳]

کوبریک در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۴۸ و زمانی که تنها ۲۰ سال داشت با توبا متز که دوست‌دختر دوران دبیرستانش بود، ازدواج کرد. آن‌ها در آپارتمان کوچکی در خیابان ششم منهتن که درست در شمال گرینیچ ویلج قرار داشت، زندگی می‌کردند.[۳۴] در این دوران، کوبریک شروع به تماشا و نمایش مکرر فیلم‌های مختلف در موزه هنر مدرن نیویورک کرد. کوبریک تحت تأثیر علاقه زیادی که به سینمای ماکس افولس داشت، تلاش کرد تا سبک پیچیده اما سیال فیلم‌برداری این فیلم‌ساز فرانسوی را بازنمایی کند. سینمای افولس بر روی سلیقه بصری کوبریک تأثیر زیادی داشت. الیا کازان دیگر کارگردانی بود که کوبریک کارهایش را به دقت دنبال می‌کرد و باور داشت که او بهترین فیلم‌ساز آمریکایی است که در کار با بازیگران، معجزه می‌کند.[۳۵] دوستان و نزدیکان کوبریک به مرور متوجه شیفتگی او به هنر سینما شدند. یکی از دوستان کوبریک به نام دیوید وان[E ۳۷] تعریف می‌کند که کوبریک از سکوت سالن سینما برای بررسی دقیق و تجزیه‌وتحلیل فیلم‌ها استفاده می‌کرده و هرگاه که مردم شروع به صحبت می‌کردند، او به سراغ مطالعه می‌رفت.[۲۴] کوبریک زمان زیادی را صرف خواندن کتاب‌های نظریه فیلم و یادداشت برداشتن از آن‌ها کرد. سرگئی آیزنشتاین و آرتور روتشتاین که خودش برای مدتی مدیر فنی عکاسی مجله لوک بود از جمله افرادی بودند که کوبریک از آن‌ها الهام گرفت.[۳۶] کوبریک بسیار به فیلم الکساندر نوسکی (۱۹۳۸) ساخته آیزنشتاین علاقه داشت. موسیقی این فیلم که توسط سرگئی پروکفیف ساخته شده از آهنگ‌های مورد علاقه کوبریک بود؛ تا جایی که او هر روز آن را در خانه پخش می‌کرد اما خواهر کوبریک که از پخش چندین‌باره این آهنگ در محیط خانه عصبانی شده بود، صفحه گرامافون موسیقی فیلم را شکست.[۳۷]

سینما

[ویرایش]

۱۹۵۳–۱۹۵۱: فیلم‌های کوتاه

[ویرایش]

کوبریک پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان قصد داشت که به همراه یکی از دوستانش به نام الکساندر سینگر، اقتباسی سینمایی از ایلیاد اثر هومر را کارگردانی کند اما سینگر که در دفاتر شرکت تایم کار می‌کرد به کوبریک اطلاع داد که ساخت چنین فیلمی به بودجه‌ای حداقل ۴۰ هزار دلاری نیازی دارد. کوبریک چنین پولی نداشت. او تنها ۱۵۰۰ دلار پس‌انداز داشت که با تشویق سینگر، تمام آن را خرج ساخت چند مستند کوتاه کرد. کوبریک به تنهایی شروع به آموختن تمام موارد لازم برای فیلم‌سازی کرد. او با تهیه‌کنندگان، استودیوها، دفاتر اجاره تجهیزات فیلم‌برداری و لابراتوارهای سینمایی تماس گرفت تا بتواند هر چیزی که برای ساخت یک مستند لازم دارد را تهیه کند.[۳۷]

کوبریک تصمیم گرفت مستندی دربارهٔ والتر کارتیر بسازد؛ همان بوکسور اهل برانکس که کوبریک پیش‌تر برای مجله لوک، از او عکس گرفته و مقاله‌ای در موردش نوشته بود. کوبریک یک دوربین فیلم‌برداری اجاره کرد و نخستین پروژه مستند خود با عنوان روز نبرد در سال ۱۹۵۱ جلوی دوربین برد. کوبریک تمام هزینه فیلم را به صورت مستقل پرداخت کرد. کوبریک دوست داشت مونتگومری کلیفت راوی مستند باشد که او را در یک پروژه عکاسی برای مجله لوک ملاقات کرده بود اما این اتفاق رخ نداد و در نهایت، داگلاس ادواردز که گوینده اخبار و مجری برنامه‌های سی‌بی‌اس بود، نریشن‌ها مستند را ضبط کرد.[۳۸] پل دانکن[E ۳۸] که از دوستان کوبریک بود، اظهار داشته که روز نبرد به عنوان نخستین اثر سازنده‌اش، موفقیت قابل‌توجهی محسوب می‌شد. کوبریک در صحنه‌ای از فیلم از حرکت ترکینگ‌شات معکوس[E ۳۹] استفاده کرد که در طی آن، کارتیر و برادرش به سوی دوربین قدم برمی‌دارند. این حرکت دوربین به مرور تبدیل به یکی از امضاهای بصری کوبریک در آثارش شد.[۳۹] برادر والتر کارتیر که وینسنت[E ۴۰] نام داشت دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «استنلی بسیار خویشتن‌دار و تالم ناپذیر بود اما تخیل بسیار قوی داشت و فکرهای درخشانی به سرش می‌زد. او دستورهای خود را در آرامش مطرح می‌کرد. او با همان خجالتی که داشت، مجبورت می‌کرد که هرچه می‌خواهد را انجام دهی. استنلی آدم را مجذوب می‌کرد. در سر صحنه، حرف فقط حرف او بود.»[۳۷] خود والتر کارتیر نیز دربارهٔ کوبریک اظهار داشته بود: «استنلی مانند یک مشت‌زن که خود را آماده مبارزه بزرگی کرده وارد صحنه می‌شد. او دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد و باید چگونه به آن دست پیدا کند. او چالش‌های کارش را می‌شناخت و بر آن‌ها غلبه می‌کرد.»[۳۱] موسیقی مستند توسط جرالد فراید که از دوستان سینگر بود ساخته شد. کوبریک که در مجموع ۳ هزار و ۹۰۰ دلار برای روز نبرد خرج کرده بود، موفق شد حق پخش آن را به قیمت چهار هزار دلار به آرکی‌او پیکچرز بفروشد. این بیش‌ترین مبلغی بود که آرکی‌او تا آن زمان برای حق پخش یک فیلم کوتاه پرداخت کرده بود.[۳۹] کوبریک نخستین فیلم کوتاه خود را تجربه ارزشمندی می‌دانست زیرا در مسیر ساخت آن مجبور شده بود که بسیاری از کارهای پروژه را به تنهایی انجام داده و دانش خود را بالاتر ببرد.[۴۰] او در این مورد گفته بود: «بهترین راه یادگیری فیلم‌سازی این است که فیلم بسازید.»[۳]

به دنبال موفقیت‌های روز نبرد، کوبریک از مجله لوک استعفا داد تا بتواند تمام وقت خود را صرف فیلم‌سازی کند. او با کارگردانان و چهره‌های سینمایی حرفه‌ای ساکن نیویورک صحبت کرد و از آن‌ها سوالات مفصلی دربارهٔ جنبه‌های مختلف فیلم‌سازی پرسید. کوبریک ادعا کرده بود یکی از دلایلی که باعث شد اعتماد به نفس بیش‌تری برای فیلم ساختن پیدا کند، تماشای آثار دیگر فیلم‌سازانی بود که سطح کیفی پایینی داشتند: «من هیچ مزخرفی دربارهٔ فیلم ساختن و سینما نمی‌دانستم اما تماشای بعضی فیلم‌ها باعث شد مطمئن شوم که می‌توانم از آن‌ها بهتر فیلم بسازم!»[۴۱] بین فیلم اول و دوم کوبریک، فاصله بسیار کمی وجود داشت. او در همان سال ۱۹۵۱ و تنها چند ماه پس از ساخت نخستین اثرش، دومین مستند کوتاه خود با عنوان کشیش پرنده را کارگردانی کرد. داستان این مستند دربارهٔ کشیش کاتولیکی به نام فرد اِستَدمیولر[E ۴۱] است که ساکن نیومکزیکو است و به دلیل وسعت زیاد منطقه فعالیت خود از یک هواپیمای پایپر جی-۳ کاب برای پرواز استفاده می‌کند تا بتواند خود را به موقع به مراسم‌های مورد نیاز برساند. کوبریک در ابتدا عنوان «خلبان آسمان»[E ۴۲] را برای مستند برگزید که لقب عامیانه‌ای است که مردم به کشیش‌ها اطلاق می‌کنند اما در نهایت، نام فیلم تغییر پیدا کرد.[۴۲] چندین نمای هوایی در مستند وجود دارد که به نظر می‌آید کوبریک از آن‌ها برای ساخت صحنه‌های پرواز ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) الهام گرفته است. همچنین چندین نمای نزدیک از چهره افراد در مراسم ختم وجود دارد که ظاهراً عرض ارادتی به دو فیلم رزم‌ناو پوتمکین (۱۹۲۵) و ایوان مخوف (۱۹۴۳) اثر سرگئی آیزنشتاین هستند.[۳۹]

کوبریک در سال ۱۹۵۳ و با ساخت مستند کوتاه دریانوردان دوباره بر روی صندلی کارگردانی نشست. این مستند که به سفارش اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی[E ۴۳] ساخته شده، شامل تصاویر و برداشت‌هایی از کشتی‌ها، تجهیزات، کابین‌ها و برگزاری جلسات دریانوردان است. دریانوردان نخستین فیلم رنگی کوبریک است. کوبریک در صحنه کافه‌تریا از حرکت دالی‌شات[E ۴۴] استفاده کرد تا بتواند نماهای مربوط به زندگی دریانوردان را به تصویر بکشد. این تکنیک به مرور تبدیل به یکی دیگر از حرکات دوربین کوبریک شد. صحنه‌ای که در آن شخصیت پل هال[E ۴۵] به عنوان دبیر خزانه‌داری اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی در منطقه اقیانوس اطلس و خلیج با اعضای اتحادیه صحبت می‌کند، ارجاعی به دو فیلم اعتصاب (۱۹۲۵) و اکتبر: ده روزی که دنیا را تکان داد (۱۹۲۸) است که هردو را آیزنشتاین ساخته است.[۴۳] روز نبرد، کشیش پرنده و دریانوردان تنها آثار کوتاهی هستند که به صورت رسمی توسط کوبریک کارگردانی شده‌اند. هر سه اثر مستند هستند. برخی گمان می‌کنند که کوبریک مستندهای کوتاه بیش‌تری ساخته اما آن آثار یا در طول زمان از بین رفته‌اند یا اینکه کوبریک با نام مستعار آن‌ها را ساخته است.[۴۴] مستند مجمع جهانی جوانان[E ۴۶] از جمله همین آثار است که ادعا می‌شود توسط کوبریک کارگردانی شده است.[۴۵][۴۶]

۱۹۵۵–۱۹۵۳: نخستین فیلم‌های بلند

[ویرایش]
کوبریک به همراه تیم تولید هراس و هوس در سال ۱۹۵۳. فقط ویرجینا لیث[E ۴۷] از گروه در عکس حضور ندارد که ظاهراً در پشت دوربین ایستاده است.

کوبریک از طریق نمایش آثار کوتاهش برای دوستان و خانواده خود توانست مبلغ ۱۰۰۰ دلار، سرمایه جمع‌آوری کند که برای ساخت یک فیلم بلند مستقل کافی بود. او سرانجام موفق شد نخستین فیلم بلند خود با عنوان هراس و هوس را در سال ۱۹۵۳ کارگردانی کند. کوبریک در آن زمان ۲۵ سال سن داشت. فیلم‌نامه این فیلم که در ابتدا تله[E ۴۸] نام داشت توسط یکی از دوستان کوبریک به نام هاوارد سکلر[E ۴۹] نوشته شده بود. داستان فیلم؛ تمثیلی خیالی دربارهٔ گروهی از سربازان ارتش یک کشور بی‌نام است که از سقوط هواپیما جان سالم به در برده اما در پشت خطوط دشمن، گرفتار می‌شوند. یکی از سربازان، شیفته دختری جذاب در جنگل می‌شود و او را به درختی می‌بندد که این مسئله باعث به وجود آمدن بحران می‌شود. صحنه بستن دختر به درخت به دلیل استفاده خاص از نمای نزدیک، مورد توجه قرار گرفت. مارتین پرولر[E ۵۰] که دایی کوبریک و صاحب یک داروخانه در لس آنجلس بود، قبول کرد که مبلغ ۹۰۰۰ دلار دیگر بر روی فیلم سرمایه‌گذاری کند؛ مشروط بر آنکه نامش در تیتراژ به عنوان مدیر اجرایی تولید درج شود.[۴۷] کوبریک یک تیم کوچک چهارده نفره تشکیل داد؛ پنج بازیگر، پنج اعضای تیم تولید و چهار نفر نیز برای گروه تدارکات. کوبریک و گروهش به کوهستان سن گابریل[E ۵۱] واقع در کالیفرنیا پرواز کرده و در طی پنج هفته، کل پروژه را فیلم‌برداری کردند.[۴۷] کوبریک در طول فیلم‌برداری، نام فیلم را از تله به شکل ترس[E ۵۲] تغییر داد و سرانجام نیز عنوان هراس و هوس را برای آن انتخاب کرد. در هنگام فیلم‌برداری، چیز نمانده بود که تمام گروه توسط گازی سمی که به اشتباه توسط کوبریک مورد استفاده قرار گرفته بود، جان خود را از دست بدهند.[۴۸] کوبریک مایل بود برای جلوگیری از افزایش هزینه، هراس و هوس را تبدیل به یک فیلم صامت کند اما بعداً از این تصمیم پشیمان شد. مراحل پس از تولید فیلم که شامل اضافه کردن صدا، افکت و موسیقی به فیلم بود باعث شد تا بودجه نهایی کار به رقم ۵۳ هزار دلار برسد که بسیار بالاتر از برآوردهای اولیه بود.[۴۹] ریچارد د روچمانت[E ۵۳] که یک تهیه‌کننده آمریکایی بود پذیرفت در تأمین بودجه فیلم کمک کند؛ به شرط آنکه کوبریک در ساخت یک مستند پنج قسمتی دربارهٔ آبراهام لینکلن که قرار بود در هاجنویل، کنتاکی فیلم‌برداری شود، او را همراهی کند.[۵۰]

هراس و هوس در گیشه شکست خورد اما واکنش‌های مثبتی از سوی برخی منتقدان دریافت کرد. منتقد نیویورک تایمز در مقاله‌ای به تأثیر سابقه عکاسی حرفه‌ای کوبریک در فیلم‌برداری و قاب‌بندی فیلم اشاره کرد و نوشت: «کوبریک نگاهی هنرمندانه و نگرشی گروتسک نسبت به مرگ دارد. شخصیت‌های این فیلم، مردان درنده‌خو و گرسنه‌ای هستند که با حیوانیت خود مواجه شده‌اند. صحنه‌ای از فیلم که در آن یک سرباز جوان تحت تأثیر هوس قرار گرفته و دختری را به درخت می‌بنند، تماشایی است». مارک وان دورن که دانشور دانشگاه کلمبیا بود نیز بسیار تحت تأثیر صحنه بستن دختر به درخت و موقعیتی که بعد از آن شکل می‌گیرد قرار گرفت. او این صحنه را «سکانسی زیبا، ترسناک و عجیب» توصیف کرد که نشان‌دهنده استعداد بالای کوبریک بود و تضمین می‌کرد که او در آینده به موفقیت‌های زیادی خواهد رسید.[۵۱] علیرغم نظرات مثبت منتقدان، خود کوبریک از نتیجه فیلم ابراز خجالت می‌کرد و در طول سال‌ها تلاش کرد تا جلوی پخش شدن فیلم را بگیرد.[۵۲] او هراس و هوس را فیلمی آماتوری می‌دانست که «بسیار خودآگاه، کسل‌کننده و پرمدعا» است.[۵۱]

کوبریک به فاصله نسبتاً کوتاهی از هراس و هوس، کار بر روی پروژه جدید خود را آغاز کرد. او به دنبال یک ایده داستانی بود که دربارهٔ بوکس باشد. به دنبال شکست تجاری هراس و هوس، کوبریک تصمیم گرفت که از بالا رفتن مخارج جلوگیری کرده و فیلمی کم بودجه بسازد. او به همراه سکلر شروع به نوشتن یک فیلم نوآر کرد که در ابتدا مرا ببوس[E ۵۴] نام داشت و داستان آن دربارهٔ یک بوکسور حرفه‌ای میان‌وزن اهل نیویورک بود که هم‌زمان با به پایان رسیدن دوران حرفه‌ای خود، وارد رابطه‌ای عاطفی با زن همسایه خود می‌شود که یک رقصنده است و توسط رئیس جنایتکارش مورد آزار قرار می‌گیرد. عنوان فیلم‌نامه چندین بار پیاپی به نام‌هایی مثلمرا بکش،[E ۵۵] نیمف[E ۵۶] و مجنون[E ۵۷] تغییر پیدا کرد تا اینکه کوبریک، عنوان بوسه قاتل (۱۹۵۵) را برای آن انتخاب کرد.[۵۳] درست مثل هراس و هوس، بودجه فیلم توسط خانواده و دوستان کوبریک تأمین شد؛ هرچند مارتین پرولر به دلیل شکست تجاری فیلم نخست کوبریک، حاضر به سرمایه‌گذاری دوباره بر روی یکی دیگر از ساخته‌های خواهرزاده‌اش نشد. بیش‌تر بودجه فیلم به مبلغ ۴۰ هزار دلار توسط موریس بوس[E ۵۸] که یک داروساز اهل برانکس بود در اختیار کوبریک قرار گرفت.[۴۳] فیلم‌برداری از تایمز اسکوئر در منهتن آغاز شد. کوبریک تلاش کرد تا از قاب‌بندی و زوایای غیرمتعارف استفاده کند تا سبک فیلم‌برداری مورد علاقه خود را پیاده‌سازی کرده باشد. کل فرایند فیلم‌برداری نیز ۱۴ هفته به طول انجامید. کوبریک مایل بود که تمام صدای فیلم را در سر صحنه ضبط کند اما انعکاس سایه بوم صدا بر صورت بازیگران یا زمین باعث محدودیت حرکت دوربین شده بود؛ برای همین کوبریک قید صدابرداری هم‌زمان را زد و تصمیم گرفت تمام کار را دوبله کند. کوبریک بعد از صرف ۷ ماه و ۳۵ هزار دلار به خروجی دلخواهش از صدای فیلم رسید.[۵۴] صحنه‌ای از فیلم که یک نقاشی در حال خندیدن به یکی از شخصیت‌ها است، ارجاعی به فیلم باج‌گیری (۱۹۲۹) ساخته آلفرد هیچکاک است که یکی از منابع الهام مهم در ساخت فیلم بوده. مارتین اسکورسیزی اظهار داشته که هنگام ساخت گاو خشمگین (۱۹۸۰) که آن هم فیلمی در ارتباط با بوکس است، تحت تأثیر سبک بصری خاص بوسه قاتل و فیلم‌برداری و قاب‌های تیز آن بوده.[۵۵] آیرین کین[E ۵۹] که بازیگر زن اصلی بوسه قاتل بود، تجربه همکاری با کوبریک را اینگونه توصیف کرده است: «استنلی شخصیت جذابی دارد. او معتقد است که فیلم‌ها باید داستان خود را با کمترین استفاده ممکن از دیالوگ و از طریق تصاویر جلو ببرند. او نسبت به سکس و سادیسیم شناخت دارد.»[۵۶] بوسه قاتل به موفقیت کوچکی در گیشه رسید و کمی بیش از بودجه ۷۵ هزار دلاری خود فروش کرد.[۵۵] کارگردانی و سبک فیلم‌برداری فیلم توسط منتقدان تحسین شد اما احرای تیم بازیگران و سطح فیلم‌نامه، نظرات متوسطی دریافت کرد.[۵۷] علیرغم نظرات عمدتاً مثبت منتقدان، خود کوبریک بازهم به فیلمش روی خوش نشان نداد[۵۸] و آن را تجربه‌ای دانشجویی توصیف کرد.[۵۹]

۱۹۶۲–۱۹۵۵: موفقیت در هالیوود

[ویرایش]

یک روز که کوبریک مشغول بازی شطرنج در پارک واشینگتن اسکوئر بود با جیمز بی. هریس دیدار کرد که کوبریک را باهوش‌ترین و خلاق‌ترین کسی می‌دانست که در عمرش با او ملاقات کرده است. این دو نفر به کمک یکدیگر، شرکت «هریس-کوبریک»[E ۶۰] را در سال ۱۹۵۵ بنا کردند.[۶۰] هریس موفق شد که حق اقتباس رمان سرقت تمیز[E ۶۱] نوشته لیونل وایت[E ۶۲] را به قیمت ۱۰ هزار دلار خریداری کند.[۶۱] کوبریک بر اساس این رمان، شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای با عنوان کشتن (۱۹۵۶) کرد که داستان آن دربارهٔ گروهی از تبهکاران بود که بخش نگهداری از پول‌های شرط‌بندی‌شده یک پیست اسب‌دوانی را مورد سرقت قرار می‌دهند. این فیلم نیز مثل بوسه قاتل از المان‌های نوآر بهره گرفته بود. کوبریک متن کلی فیلم‌نامه را نوشت اما چون از دیالوگ‌ها راضی نبود؛ جیم تامپسون را که سابقه زیادی در نگارش داستان‌های جنایی داشت استخدام کرد تا دیالوگ‌ها را به صورت کامل بازنویسی کند.[۶۲] استرلینگ هایدن که عملکردش در فیلم جنگل آسفالت (۱۹۵۰) مورد توجه کوبریک قرار گرفته بود به عنوان بازیگر اصلی انتخاب شد.[۶۳]

کوبریک و هریس به لس‌آنجلس سفر کرده و با دفتر تجهیزات جَف[E ۶۳] قرارداد امضا کردند تا لوازم ساخت را برای آن‌ها مهیا کند. به این ترتیب، کشتن تبدیل نخستین فیلم بلند کوبریک شد که با عوامل و تجهیزات حرفه‌ای ساخته می‌شد. کوبریک قصد داشت که خودش بسیاری از کارهای فیلم را انجام دهد اما انجمن هالیوود اعلام کرد که او نمی‌تواند به‌طور هم‌زمان، کارگردان و فیلم‌بردار باشد زیرا این مسائل در آن دوران، خلاف قوانین بود. در نتیجه، کوبریک به سراغ لوسین بالارد رفت که مدیران فیلم‌برداری با سابقه هالیوود بود. کوبریک و بالارد چندان با یکدیگر کنار نیامدند و طبق گزارش‌ها، چند مرتبه درگیری لفظی پیدا کردند. بالارد علاقه‌ای به پیروی از دستورات کوبریک و حرکات غیر متعارف دوربین او نداشت. کوبریک که در زمان ساخت فیلم، تنها ۲۰ سال سن داشت و ۲۰ سال از بالارد کوچک‌تر بود، او را تهدید به اخراج از پروژه کرد. استرلینگ هایدن دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «او آدم خونسرد و جدا افتاده‌ای بود. نگاه کوبریک به مسائل بسیار ماشینی بود. کارگردانان کمی هستند که اعتماد به نفس او را داشته باشند.»[۶۴] کوبریک از پذیرفتن دستمزد برای کارگردانی فیلم صرف نظر کرد تا هزینه تولید را پایین آورد. در نهایت، کشتن رقمی نزدیک به ۳۳۰ هزار دلار خرج برداشت.[۶۵]

بازاریابی و اکران کشتن بسیار ضعیف بود. فیلم سود چندان بالایی کسب نکرد زیرا همراه با فیلم وسترن باندیدو! (1956)[E ۶۴] به صورت دو فیلم با یک بلیت و به عنوان فیلم دوم به روی پرده رفت.[۶۶][۶۷] با این وجود، کشتن نقدهای بسیار مثبتی از سویی منتقدان کسب کرد. منتقد تایم، سبک فیلم‌برداری کار را هم‌سطح با آثار اورسن ولز دانست.[۶۸] کشتن به مرور تبدیل به اثری جریان‌ساز شد و در حال حاضر به عنوان یکی از بهترین ساخته‌های کوبریک شناخته می‌شود که تأثیر زیادی بر روی فیلم و فیلم‌سازان بعد از خود داشت. روایت غیرخطی فیلم و سبک بصری غیر متعارف آن تبدیل به الگویی برای فیلم‌های جنایی شد. کوئنتین تارانتینو اعلام که کرد که نخستین فیلم خود با عنوان سگ‌های انباری (۱۹۹۲) را با الهام از کشتن نوشته و کارگردانی کرده است.[۶۹] دور شری که در آن زمان برای مترو گلدوین میر کار می‌کرد، بسیار تحت‌تاثیر کشتن قرار گرفت و به همین دلیل، ۷۵ هزار دلار به کوبریک و هریس پرداخت کرد تا آن‌ها بتوانند کار بر روی پروژه‌ای جدید را آغاز کنند.[۷۰] مکس. ای. یانگستین[E ۶۵] که عضوی از یونایتد آرتیستس بود، باور داشت که شری دربارهٔ کوبریک اشتباه می‌کند. یانگستین معتقد بود که کوبریک هیچ برتری نسبت به استعدادهای تازه‌ای که به دنبال پیدا کردن جایگاه خود در هالیوود هستند، ندارد.[۷۰]

کوبریک در سر صحنه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷).

کوبریک بعد از واکنش مثبت منتقدان به کشتن احساس می‌کرد که باید کار بزرگتری انجام دهد. او برای سومین فیلم بلند خود، دوباره به سراغ سوژه‌ای ضد جنگ رفت و فیلم‌نامه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷) را بر اساس رمانی به همین نام اثر همفری کاب[E ۶۶] نگارش کرد. داستان فیلم در سال ۱۹۱۶ و در طی جنگ جهانی اول رخ داده و ماجرای سرهنگ فرانسوی به نام دَکس[E ۶۷] را دنبال می‌کند که از دستور مستقیم فرماندهانش که منجر به کشته شدن او و سربازانش در عملیاتی انتحاری می‌شود سرپیچی کرده و به اتهام بزدلی، دادگاهی می‌شود. دور شری که با رمان راه‌های افتخار آشنا بود به کوبریک اعلام کرد که بعید است مترو گلدوین میر از تولید فیلم حمایت کند زیرا آن‌ها پیش‌تر، تجربه تلخی از ساخت فیلم ضد جنگ نشان سرخ دلیری (۱۹۵۱) داشتند که در گیشه شکست خورده بود. شری به کوبریک پیشنهاد داد که به جای راه‌های افتخار بر روی اقتباس از رمان راز سوخته[E ۶۸] اثر اشتفان تسوایگ کار کند. کوبریک به همراه کالدر ویلینگهام شروع به نوشتن فیلم‌نامه کرد اما نتوانست راه‌های افتخار را از ذهنش بیرون کند و تصمیم گرفت به هر صورتی ممکن است، آن را بسازد.[۷۱] بعد از آنکه مترو گلدوین میر در تغییراتی گسترده، تعدادی از افراد خود از جمله دور شری را اخراج کرد، کوبریک و هریس تصمیم گرفتند که دوباره شانس خود را برای تولید راه‌های افتخار امتحان کنند. کوبریک برای ترغیب استودیوهای هالیوودی به سرمایه‌گذاری بر روی فیلم، به کرک داگلاس برای نقش اصلی پیشنهاد داد و او نیز پذیرفت.[۷۲] داگلاس آنقدر جذب فیلم‌نامه شده بود که یونایتد آرتیستس را تهدید کرد که در فیلم وایکینگ‌ها (۱۹۵۸) بازی نخواهد کرد؛ مگر آنکه آن‌ها با ساخت راه‌های افتخار موافقت کنند. یونایتد آرتیستس نه تنها مبلغ ۸۵۰ هزار دلار به فیلم اختصاص داد؛ بلکه قرارداد ساخت پنج فیلم بین کوبریک و داگلاس نیز به امضا رسید. بر طبق قرارداد، کوبریک و هریس روی هم ۲۰ هزار دلار دریافت می‌کردند در حالی که دستمزد داگلاس به تنهایی ۳۵۰ هزار دلار بود.[۷۲] داگلاس یک قرارداد جداگانه با کوبریک و هریس برای ساخت سه فیلم امضا کرد که تولید آن‌ها را شرکت «برایانا پروداکشنز»[E ۶۹] برعهده گرفت که متعلق به خود داگلاس بود. یکی از آن سه فیلم، راه‌های افتخار بود که یونایتد آرتیستس، مسئولیت اکران آن را برعهده گرفت.[۷۳][۷۴][۷۵] فیلم‌برداری از مونیخ آغاز شد. کوبریک برای فیلم‌برداری صحنه‌های جنگ از شش دوربین به صورت هم‌زمان استفاده کرد که با دقت زیادی در نقاط مختلفی کار گذاشته و شماره‌گذاری شده بودند تا حس منطقه بی‌طرف را بازسازی کنند.[۷۶] کوبریک از دوربین «آریفلِکس ۳۵»[E ۷۰] و لنزهایی با عمق میدان بالا بهره بود تا نماهای مرگ سربازان را ضبط کند. یکی از دوربین‌ها، فقط بر روی صورت داگلاس متمرکز بود. راه‌های افتخار تبدیل به نخستین موفقیت جدی تجاری کوبریک در گیشه شد. فیلم همچنین با بازخورد مثبت منتقدان همراه بود که سکانس‌های سرد جنگی و فیلم‌برداری سیاه‌وسفید آن را تحسین کرد. این فیلم باعث شد که نام کوبریک به عنوان استعدادی جوان و خلاق شناخته شود.[۷۷] علیرغم واکنش مثبت منتقدان، راه‌های افتخار درگیر حواشی مختلفی شد. برای مثال، اکران فیلم در ایام کریسمس با واکنش منفی مواجه شد زیرا موضوع و سوژه آن با فضای شاد جشن پایان سال در تضاد بود.[۷۸] همچنین لحن انتقادی و سوژه ضد جنگ فیلم باعث شد که برخی از کشورهای اروپایی از اکران عمومی آن جلوگیری کنند. دولت فرانسه به علت آنچه «نمایش تصویر غیر منطقی» از ارتش این کشور اعلام شد، تا سال ۱۹۷۴ اجازه نمایش راه‌های افتخار را صادر نکرد. ارتش سوئیس نیز تنها زمانی به اکران فیلم در این کشور رضایت داد که برخی از صحنه‌ها و دیالوگ‌های آن سانسور شود. نسخه کامل راه‌های افتخار تا سال ۱۹۷۰ در این کشور به روی پرده نرفت. [۷۷]

در اکتبر سال ۱۹۵۷ که راه‌های افتخار در کشور آلمان به روی پرده رفته بود، «برایانا پروداکشنز» حق اقتباس رمان من ۱۹ میلیون دلار را دزدیدم[E ۷۱] نوشته هربرت امرسون ویلسون[E ۷۲] را خریداری کرد تا کوبریک و هریس بتوانند بر اساس آن شروع به نوشتن فیلم‌نامه کنند.[۷۹][۸۰] این فیلم قرار بود دومین همکاری کوبریک و هریس با «برایانا پروداکشنز» باشد. درست مثل تجربه قبلی قرار بود که کرک داگلاس نقش اصلی را ایفا کرده و کوبریک آن را کارگردانی کند. هریس نیز به عنوان تهیه‌کننده قرارداد امضا کرده بود. فرایند نگارش فیلم‌نامه کمی پیچیده شد. گاوین لمبرت در نوامبر ۱۹۵۷ به کوبریک پیوست تا با یکدیگر فیلم‌نامه را بنویسند. کوبریک عنوان خدا ترس[E ۷۳] را برای فیلم‌نامه انتخاب کرده بود اما با این وجود، پروژه هرگز وارد مرحله تولید نشد زیرا کوبریک از نتیجه نهایی متن راضی نبود.[۸۱]

مارلون براندو با کوبریک تماس گرفت و از او درخواست کرد تا بر اساس رمان مرگ معتبر هندری جونز[E ۷۴] اثر چارلز نایدر[E ۷۵] یک فیلم‌نامه اقتباسی بنویسد. داستان این رمان وسترن بر پایه ماجراهای پت گرت و بیلی د کید و تقابلی که میانشان شکل می‌گیرد نوشته شده بود.[۷۷] کارلو فیوری[E ۷۶] که بازیگری آمریکایی و از دوستان صمیمی براندو بود ادعا داشت که براندو هرگز مستقیماً با کوبریک تماس نگرفت و این او بود که قرار میان آن دو را هماهنگ کرد.[۸۲] منابع می‌گویند که براندو بعد از ملاقات با کوبریک بسیار تحت‌تاثیر او قرار گرفته بود: «استنلی به طرز غیرمعمولی؛ حساس و باهوش است. او در برخورد و رفتارش با طرف مقابل بسیار با ظرافت عمل می‌کند. او فردی زیرک و متفکری خلاق است. استنلی نه حرف‌های تکراری دیگران را می‌زند و نه شبیه یک گردآورنده مطالب صحبت می‌کند. او آنچه را که می‌آموزد هضم می‌کند و دیدگاهی کم‌نظیر و اشتیاق پایان ناپذیرش را به کار تزریق می‌کند.»[۸۳] کوبریک به مدت شش ماه بر روی فیلم‌نامه‌ای کار کرد که پیش‌تر سام پکین‌پا مشغول نگارش آن بود. مشکلات حقوقی و اختلاف سلیقه‌ای که کوبریک با دیگر اعضای گروه پیدا کرد باعث شد تا او از پروژه بیرون بزند. در نهایت فیلم‌نامه‌ای که کوبریک نوشت با تغییرات و بازنویسی بسیار زیاد تبدیل به فیلم سربازهای یک‌چشم (۱۹۶۱) شد که براندو خودش آن را کارگردانی کرد. یک دهه بعد، سام پکین‌پا فیلم پت گرت و بیلی د کید (۱۹۷۳) را همانگونه خودش مایل بود ساخت. جان بکستر[E ۷۷] نویسنده کتاب استنلی کوبریک: یک زندگینامه (۱۹۹۷)[E ۷۸] ادعا کرده که کوبریک از دخالت‌های زیاد براندو در پروژه بسیار عصبانی بوده. بعد از آنکه براندو بدون هماهنگی با کوبریک، فرانس نوین را به عنوان بازیگر زن اصلی فیلم انتخاب کرد، کوبریک با خشم به ملاقات براندو رفت و گفت: «دیگر نمی‌دانم این فیلمی که می‌سازم دربارهٔ چیست!» و براندو هم پاسخ داده: «من به تو می‌گویم این فیلم دربارهٔ چیست… دربارهٔ ۳۰۰ هزار دلاری است که من به کارل مالدن پرداخت کرده‌ام تا بازیگر آن باشد!»[۸۴] کوبریک در ازای دریافت ۱۰۰ هزار دلار قبول کرد که از پروژه جدا شود.[۸۵] انترتینمنت ویکلی در گزارشی که در سال ۱۹۶۰ به چاپ رساند ادعا کرد که دلیل اصلی اختلاف کوبریک و براندو مربوط به کارگردانی فیلم بوده. ظاهراً در ابتدا قرار بوده کوبریک فیلم را بسازد اما براندو ناگهان نظر خودش را تغییر داده و تصمیم گرفته خودش بر روی صندلی کارگردانی تکیه بزند.[۸۶] لوبروتور[E ۷۹] که زندگی‌نامه کوبریک را نوشته ادعا کرد که کوبریک به دلایل قراردادی قادر نبوده جزئیاتی در ارتباط با پروژه را رسانه‌ای کند و دلایل واقعی خود برای ترک پروژه را بر زبان آورد. کوبریک در پایان تمام این جنجال‌ها، بیانیه کوتاهی منتشر کرد: «با تأسف عمیق و به دلیل احترام و علاقه‌ای که به یکی از برجسته‌ترین هنرمندان جهان دارم، ترجیح دادم از این پروژه کناره‌گیری کنم.»[۸۷]

فیلم‌شناسی

[ویرایش]
سال فیلم کارگردان تهیه‌کننده نویسنده توضیحات
۱۹۵۱ روز نبرد آری آری فیلم کوتاه
کشیش پرنده آری آری فیلم کوتاه
۱۹۵۳ هراس و هوس آری آری
دریانوردان آری آری مستند کوتاه
۱۹۵۵ بوسهٔ قاتل آری آری آری
۱۹۵۶ کشتن آری آری آری
۱۹۵۷ راه‌های افتخار آری آری
۱۹۶۰ اسپارتاکوس آری
۱۹۶۲ لولیتا آری آری آری
۱۹۶۴ دکتر استرنجلاو آری آری آری
۱۹۶۸ ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی آری آری آری
۱۹۷۱ پرتقال کوکی آری آری آری
۱۹۷۵ بری لیندون آری آری آری
۱۹۸۰ درخشش آری آری آری
۱۹۸۷ غلاف تمام‌فلزی آری آری آری
۱۹۹۹ چشمان کاملاً بسته آری آری آری

واژه‌نامه

[ویرایش]
  1. Child wick bury
  2. Toba Metz
  3. Ruth Sobotka
  4. Carl Zeiss Planar
  5. Lying-In Hospital
  6. Jacob Leonard Kubrick
  7. Sadie Gertrude Perveler
  8. Barbara Mary
  9. Hersh Kubrick
  10. Elias
  11. Public School 3
  12. Public School 90
  13. United States Chess Federation
  14. Graflex
  15. Marvin Traub
  16. William Howard Taft High School
  17. 67/D+
  18. Sadler's Wells Theatre
  19. G. Warren Schloat, Jr.
  20. A Short Story from a Movie Balcony
  21. Ringling Bros. and Barnum & Bailey Circus
  22. Meet the People
  23. Prizefighte
  24. Walter Cartier
  25. Chicago-City of Extremes
  26. State/Lake station
  27. State Street
  28. Working Debutante
  29. Portrait of Angel Fernández de Soto
  30. George Lewis
  31. Eddie Condon
  32. Phil Napoleon
  33. Papa Celestin
  34. Alphonse Picou
  35. Sharkey Bonano
  36. Muggsy Spanier
  37. David Vaughan
  38. Paul Duncan
  39. backward tracking shot
  40. Vincent
  41. Fred Stadtmueller
  42. Sky Pilot
  43. Seafarers International Union of North America
  44. dolly shot
  45. Paul Hall
  46. World Assembly of Youth
  47. Virginia Leith
  48. The Trap
  49. Howard Sackler
  50. Martin Perveler
  51. San Gabriel Mountain
  52. The Shape of Fear
  53. Richard de Rochemont
  54. Kiss Me
  55. Kill Me
  56. The Nymph
  57. Maniac
  58. Morris Bousse
  59. Irene Kane
  60. Harris-Kubrick Pictures
  61. Clean Break
  62. Lionel White
  63. Jaffe Agency
  64. Bandido!
  65. Max E. Youngstein
  66. Humphrey Cobb
  67. Colonel Dax
  68. The Burning Secret
  69. Bryna Productions
  70. Arriflex 35
  71. I Stole $16,000,000
  72. Herbert Emerson Wilsons
  73. God Fearing Man
  74. The Authentic Death of Hendry Jones
  75. Charles Neider
  76. Carlo Fiore
  77. John Baxter
  78. Stanley Kubrick: A Biography
  79. LoBrutto

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ "The Secret Jewish History of Stanley Kubrick". Forward. Archived from the original on December 27, 2020. Retrieved May 27, 2017.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Baxter 1997, p. 17.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ Duncan 2003, p. 15.
  4. Howard 1999, p. 14.
  5. Kirkland, Bruce (June 4, 2011). "The legend of Kubrick lives on". The Toronto Sun. Archived from the original on March 4, 2016. Retrieved April 24, 2012.
  6. Baxter 1997, p. 15.
  7. Baxter 1997, p. 16.
  8. LoBrutto 1999, p. 6.
  9. Cocks ۲۰۰۴، pp. ۲۲–۲۵, ۳۰; Smith ۲۰۱۰، p. ۶۸.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Baxter 1997, p. 19.
  11. Baxter 1997, p. 18.
  12. Bernstein, Jeremy, How about a little game? بایگانی‌شده در ژوئن ۲۱, ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine, New Yorker, November 12, 1966, republished on June 18, 2017, among a selection of stories from The New Yorker's archive
  13. LoBrutto 1999, pp. 105–6.
  14. Walker 1972, p. 11.
  15. LoBrutto 1999, p. 11.
  16. Hudson, Berkley (2009). Sterling, Christopher H. (ed.). Encyclopedia of Journalism. Thousand Oaks, CA: SAGE. pp. 1060–67. ISBN 978-0-7619-2957-4.
  17. Baxter 1997, p. 22.
  18. Baxter 1997, p. 26.
  19. Gates, Anita (August 12, 2013). "Eydie Gorme, Voice of Sophisticated Pop, Dies at 84". The New York Times. Archived from the original on August 12, 2013. Retrieved August 12, 2013.
  20. Zimmerman 1972, p. 31.
  21. LoBrutto 1999, p. 15.
  22. Cocks 2004, pp. 22–25, 30.
  23. LoBrutto 1999, p. 33.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ Duncan 2003, p. 19.
  25. "2: Dollar Exchange Rate from 1940". Miketodd.net. Archived from the original on December 13, 2015. Retrieved August 24, 2015.
  26. Baxter 1997, p. 32.
  27. LoBrutto 1999, p. 38.
  28. LoBrutto 1999, p. 36.
  29. Baxter 1997, p. 30.
  30. LoBrutto 1999, pp. 41–2.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ LoBrutto 1999, p. 59.
  32. Duncan 2003, pp. 16–7.
  33. LoBrutto 1999, p. 52.
  34. Baxter 1997, p. 31.
  35. Ciment 1980, p. 36.
  36. LoBrutto 1999, p. 37.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ Duncan 2003, p. 23.
  38. LoBrutto 1999, p. 68.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ Duncan 2003, p. 25.
  40. King, Molloy & Tzioumakis 2013, p. 156.
  41. Duncan 2003, p. 13.
  42. Baxter 1997, p. 39.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Duncan 2003, p. 28.
  44. Thuss 2002, p. 110.
  45. Fenwick, James (December 18, 2000). "Stanley Kubrick and Richard de Rochemont". Stanley Kubrick Produces. Rutgers University Press. ISBN 978-1-978814-89-9.
  46. Kolker, Robert P.; Abrams, Nathan (May 8, 2019). "Introduction". Eyes Wide Shut: Stanley Kubrick and the Making of His Final Film. Oxford University Press. p. 3. ISBN 978-0-19-067805-0.
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ Duncan 2003, p. 26.
  48. ""The New Pictures," Time, June 4, 1956". June 4, 1956. Archived from the original on November 26, 2010. Retrieved May 2, 2021.
  49. Baxter 1997, p. 50.
  50. Duncan 2003, pp. 26–7.
  51. ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ Duncan 2003, p. 27.
  52. Baxter 1997, p. 56.
  53. Castle, Alison; Kubrick, Stanley (2005). The Stanley Kubrick Archives. Taschen Deutschland GmbH. p. 76. ISBN 978-3-8228-2284-5.
  54. Duncan 2003, p. 30.
  55. ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ Duncan 2003, p. 32.
  56. Baxter 1997, p. 63.
  57. Baxter ۱۹۹۷، p. ۶۹; Duncan ۲۰۰۳، p. ۳۲.
  58. Walker 1972, p. 55.
  59. LoBrutto 1999, p. 102.
  60. Duncan 2003, p. 37.
  61. Duncan 2003, pp. 37–8.
  62. The Killing screen credits
  63. Duncan 2003, p. 38.
  64. Baxter 1997, p. 81.
  65. LoBrutto 1999, p. 115.
  66. Balio, Tino. United Artists: The Company That Changed the Film Industry, University of Wisconsin Press, 1987 p. 158
  67. "Cinema: The New Pictures". Time. June 4, 1956. Archived from the original on February 4, 2013. Retrieved July 21, 2010.
  68. Duncan 2003, p. 43.
  69. Hartl, John (October 29, 1992). "'Dogs' Gets Walkouts and Raves". The Seattle Times. pp. Arts, Entertainment, page F5. Archived from the original on January 26, 2009. Retrieved January 18, 2009.
  70. ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ Duncan 2003, p. 42.
  71. Duncan 2003, p. 46.
  72. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ Duncan 2003, p. 47.
  73. Motion Picture Daily (Jan–Mar 1957). MBRS Library of Congress. Quigley Publishing Company, inc. January 1957.{{cite book}}: نگهداری CS1: سایر موارد (link)
  74. Variety (1957). Variety (January 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  75. Variety (1957). Variety (February 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  76. Variety (1957). Variety (March 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ ۷۷٫۲ Duncan 2003, p. 50.
  78. Baxter 1997, p. 104.
  79. "Valley Times from North Hollywood, California on October 31, 1957 · 25". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  80. Variety (1957). Variety (October 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  81. "The Los Angeles Times from Los Angeles, California on December 1, 1957 · 124". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  82. Baxter 1997, pp. 109–110.
  83. Duncan 2003, p. 53.
  84. Baxter 1997, p. 119.
  85. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۲۰; Duncan ۲۰۰۳، p. ۵۳.
  86. Ginna, Robert Emmett (1960). "The Odyssey Begins". Entertainment Weekly.
  87. LoBrutto 1999, p. 164.

پیوند به بیرون

[ویرایش]