صفت: تفاوت میان نسخهها
اشتباه مفهومی |
به نسخهٔ 18443350 ویرایش Sharaky واگردانده شد: با توجه به اولین ویرایش، احتمالا تست بوده است. ویرایش دوم نیز مشکل فاصله دارد. (توینکل) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{دیگر کاربردها}} |
{{دیگر کاربردها}} |
||
'''صِفَت''' یکی از [[مقولههای دستوری]] است. از نظر نحوی، کلمهای است که اسم را توصیف میکند و معمولاً میتواند در [[حالت تفضیلی]] یا [[حالت عالی|عالی]] قرار بگیرد. از نظر معنایی، واژهای است که حالت و چگونگی چیزی یا [[واژه|واژهای]] را |
'''صِفَت''' یکی از [[مقولههای دستوری]] است. از نظر نحوی، کلمهای است که اسم را توصیف میکند و معمولاً میتواند در [[حالت تفضیلی]] یا [[حالت عالی|عالی]] قرار بگیرد. از نظر معنایی، واژهای است که حالت و چگونگی چیزی یا [[واژه|واژهای]] را میرساند و اقسام آن از این قرار است: صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی. |
||
برای واژه «صفت» که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگونواژه» پیشنهاد شدهاست. |
برای واژه «صفت» که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگونواژه» پیشنهاد شدهاست. |
نسخهٔ ۹ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۱:۰۴
صِفَت یکی از مقولههای دستوری است. از نظر نحوی، کلمهای است که اسم را توصیف میکند و معمولاً میتواند در حالت تفضیلی یا عالی قرار بگیرد. از نظر معنایی، واژهای است که حالت و چگونگی چیزی یا واژهای را میرساند و اقسام آن از این قرار است: صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی.
برای واژه «صفت» که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگونواژه» پیشنهاد شدهاست.
صفت فاعلی
طریقه ساخت: بن مضارع + پسوند ... آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند و نشانههای آن عبارتاند از: ۱- «نده» که به بن مضارع فعل افزوده میشود: بیننده، خواهنده، شناسنده، بافنده ۲- «ان» مثل: خواهان، پرسان، دمان، روان، دوان ۳- «الف» که آن نیز به بن مضارع فعل افزوده میشود، مثل: شکیبا، زیبا، خوانا، گویا، بینا، پویا ۴- «ار» در بیشتر موارد به بن ماضی فعل افزوده میشود، مثل: خریدار، خواستار، برخوردار، گرفتار، پرستار، بُردار ۵- «گار» که به هر دو بنهای ماضی و مضارع افزوده میشود، مثل: آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار ۶- «کار» که غالباً به آخر اسم معنی ملحق میشود، مثل: ستمکار، فراموشکار ۷- «گر» در آخر اسم معنی میآید، مثل: پیروزگر، دادگر، بیدادگر
صفت فاعلی که به «نده» ختم شود، غالباً در عمل و صفت غیر ثابت استعمال میشود، مثل: رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام میدهد.
صفاتی که به «ان» ختم میشود، بیشتر معنی حال را میدهد: سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به «الف» ختم میشود، حالت ثابت را میرساند، مثل: دانا لغاتی که به «گار، کار، گر» ختم میشود مبالغه را میرساند مثل: آموزگار، ستمکار، ستمگر
«گار» همیشه بعد از کلماتی که از فعل مشتق میشود میآید ولی «کار» پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار میرود.
«گر» در غیر اسم معنی، شغل را میرساند، مانند: آهنگر و این جزو صفات فاعلی نیست.
ترکیب صفت فاعلی
صفت فاعلی چهار نوع دارد:
۱- حالت اضافی که صفت به مابعدِ خود اضافه میشود: فزایندهٔ باد آوردگاه / فشانندهٔ خون ز ابر سیاه
۲- با تقدّم صفت و حذف کسرهٔ اضافه: جهاندار محمودِ گیرنده شهر / ز شادی به هرکس رساننده بهر
۳- با تأخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد: منام گفت یزدان پرستنده شاه / مرا ایزد پاک داد این کلاه
۴- با تأخیر صفت و حذف علامت صفت «نده» مانند سرافراز، گردنفراز که سرافرازنده و گردنفرازنده بوده و این کار قیاسی است.
هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل: بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف میشود مثل: کامجوی، پیشگوی، کمگوی، بسیاردان، پیشرو، پسرو
صفتی که به «ان» ختم میشود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل: لرزلرزان، جنبجنبان، پرسپرسان، کشکشان، لنگلنگان
صفت مفعولی
طریقه ساخت: بن ماضی + پسوند... صفت مفعولی بر آنچه فعل بر آن واقع شده باشد، دلالت میکند، مانند: پوشیده، برده. یعنی آنچه پوشیدن و بردن بر آن واقع شده باشد و علامت آن «ه» ماقبل مفتوح است که به بن ماضی فعل افزوده میشود.
ترکیبات صفت مفعولی از این قرار است: ۱- آن که صفت را مقدم داشته، اضافه کنند، مانند: پرودهٔ نعمت، آلودهٔ منت. ۲- با تقدیم صفت و حذف حرکت اضافه، مانند: آلوده نظر ۳- آن که صفت را در آخر آورند و هیچ تغییری ندهند، مثل: خوابآلوده، شرابآلوده ۴- مانند نوع سوم ولی با حذف علامت صفت، مثل: خاکآلود، نعمتپرورد، دستپحت ۵- با تأخیر صفت و حذف «ده» از پایان آن، چنانکه به ترکیب صفت فاعلی شبیه باشد: پناهپرور، دستپرور
هرگاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول برمیگردانند، مثلاً: دستپروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگرداندن به حال اصلی لازم نیست، مثل: گردنکشان، سرافرازان، نامداران
صفت برتر
صفت برتر (تفضیلی) آن است که در آخر آن لفط «تر» افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند: گویندهتر، شتابندهتر، فزایندهتر، گریاندهتر، مردتر، برتر
صفت برتر به یکی از سه طریق زیر استعمال میشود:
۱- با «از»: خِرد از مال سودمندتر است. ۲- با «که»: دانش بهتر که مال. سیرت پسندیدهتر که صورت. ۳- با اضافه، چنانکه گوییم: تواناترِ مردم کسی است که دانایی او فزونتر باشد.
صفت برترین:
هرگاه بخواهند صفت برتر را اضافه کنند: «ین» در آخر آن میآورند: بزرگترینِ شعرای ایران فردوسی است.
الفاظی از قبیل: مه، به، که و بیش به معنی صفت برتر به کار میروند و در آخر آنها نیز «ین» درمیآورند: مهین، بهین، کهین.
هرگاه «ین» در آخر صفات تفضیلی درآید، افادهٔ معنی تخصیص کند، مثل: کمترین، فاضلترین.
در این حالت اگر صفت برتر را اضافه کنند، مابعد آن را جمع آورند، مثل: بزرگترینِ مردان و فاضلترینِ رجال امروز اوست؛ و بدون اضافه باید لفظ مفرد استعمال شود: تواناترین مرد، بیناترین شاگرد.
صفت نسبی
صفت نسبی آن است که نسبت به چیزی یا محلی را برساند و علامتهای آن عبارت است از: ۱- «ی» در آخر کلمه مانند: آسمانی، زمینی، آتشی، هوایی، خاکی، پارسی، اصفهانی، نیشابوری
«ی» نسبت همواره به مفرد پیوسته میشود و کلماتی از قبیل: کاویانی، خسروانی، کیانی، پهلوانی، نادر است و بر آن قیاس نمیتوان کرد.
۲- «ه» مخفی و غیرملفوظ: دوروزه، یکشبه، یکساله، صده، دهه، هزاره و این «ه» غالباً در ترکیبات عددی استعمال میشود؛ و گاهی تنهایی در غیر این مورد استعمال شدهاست، مثل: نبرده
۳- «ین» و این در آخر اسمها درمیآید: سفالین، جوین، گندمین، بلورین، گلین؛ و گاهی این ادات را با «ه» جمع میکنند و در آخر کلمه میآورند: بلورینه، زرینه، سیمینه، پشمینه
۴- «گان» مانند: گروگان، پدرگان
صفات ترکیبی
صفاتی را که از ترکیب دو کلمه حاصل شود، مرکب یا صفت ترکیبی میگویند و اقسام آن به شرح زیر است: ۱- ترکیب تشبیهی که از به هم پیوستن مشبه به به مشبه یا مشبه به به وجه شبه حاصل شود، مثل: سروقد، مشکموی، گلرنگ، مشکبوی
۲- ترکیب دو اسم بدون ادات: جفاپیشه، هنرپیشه
۳- ترکیب دو اسم به اضافهٔ ادات مثل: نیزهبهدست
۴- ترکیب اسم با ادات مانند: باشعور، باحال، باغیرت، باایمان
صفت سماعی و قیاسی
۱- کلمهای را که دارای معنی وصفی باشد و در زبان پارسیِ کنونی برای آن اشتقاق یا ترکیبی در تصور نباشد، صفت سماعی گویند: گران، سبک، نیک، بد، زشت، تنگ، کوتاه
۲- کلماتی که بر رنگ دلالت میکنند بیشتر صفت سماعی هستند: سپید، سیاه، سرخ، زرد و گاه قیاسی: نیلی، آبی، سرمهای
۳- صفات سماعی هنگام ترکیب مقدم هستند: گرانسنگ، سبکمغز، کوتاهقد و گاه مؤخر: چشمسفید، بالابلند
شیوه کاربرد صفت
۱- صفت پیش از موصوف و بعد از آن نیز میآید، و هرگاه موصوف مقدم باشد به شکل اضافه استعمال میشود و کسرهٔ اضافه بر حرف آخر موصوف وارد میشود: دیوار بلند
۲- هرگاه موصوف به «و» یا «الف» ختم شود، در آخر آن «ی» اضافه میشود و وقتی به «ه» مخفی ختم شود، «ی» ملیِّنه اضافه میشود: نیروی زمینی، هوای پاک، کوچهٔ تنگ
۳- صفتهای مرکب غالباً به واسطهٔ یکی از اجزای خود به موصوف مرتبط میشوند و بنابراین از صفت و موصوف تشکیل میشوند
۴- مطابقهٔ صفت با موصوف روا نیست و چون موصوف، جمع باشد صفت را مفرد میآورند و همین روش میان نویسندگان و شاعران معمول بوده و هم اکنون نیز متداول است و برخلاف این نیز مواردی در سخن بزرگان دیده شده که صفت را با موصوف تطبیق میدهند
چندی صفت و موصوف
هرگاه موصوفی دارای چند صفت باشد آن را به یکی از سه طریق استعمال میکنند: الف - موصوف را مقدم میکنند و صفات را به همدیگر اضافه میکنند ب- صفات را به هم عطف میکنند ج- بعضی از صفات را پیش از موصوف و بعضی را پس از آن میآورند و در صورتی که در آخر موصوف «ی» وحدت نباشد، اضافه میکنند
هرگاه صفت و موصوف متعدد باشد، ممکن است آن را به یکی از چند طریق استعمال کنند: الف - هر صفتی با موصوف خود ذکر شود ب- موصوفها مقدم و صفتها مؤخر باشند و در این صورت یا هر دو صفت به هر دو موصوف ممکن است راجع شود یا آن که هر صفتی به یکی از موصوفها تعلق گیرد
و نیز ممکن است یک صفت دارای دو موصوف باشد
تقدیم صفت بر مضافٌالیه
وقتی موصوف را بخواهند اضافه کنند، صفت را میآورند و پس از آن عمل اضافه را انجام میدهند و این مطّرد و در نظم و نثر متداول است، ولی در بعضی مواقع اضافه را بر وصف مقدم میکنند: هوای آلودهٔ تهران.
«ی» وحدت در موصوف و صفت
«ی» وحدت یا در آخر صفت درمیآید چنانکه میگوییم: «مرد فاضلی است. طبع لطیفی دارد»، و اکنون این طریقه زبان فارسی معمول است؛ یا در آخر موصوف، مذکور میافتد
هرگاه مقصود از صفت بیان جنس و نوع موصوف باشد، بیشتر آن را با «ی» وحدت همراه میکنند و در اول آن لفظ «ازین» میآورند
هرگاه مقصود تعداد و شمردن اوصاف باشد، آن را هم عطف نمیکنند
در موقع ندا و الحاق «ی» وحدت به هریک از صفتها، مقصود شمردن و تعداد اوصاف باشد و غالباً موصوف ذکر نمیشود.
ضمیر موصوف
ضمیر «من» از میانهٔ ضمایر، موصوف واقع میشود
در سایر ضمایر، صفت در حکم توضیح و بهمنزلهٔ بدل است.
صفت حالیه
مانند: شادان، بهاران، گریان
منابع
آوای آزاد (برداشت آزاد با ذکر منبع)