پرش به محتوا

کاربر:Saeedbf

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پیوند به بیرون[ویرایش]

درباره‌ی من[ویرایش]

علاقه‌ها[ویرایش]

سفر
فلسفه
سینما
ماهیگیری
موسیقی
خواب

شخصیت‌های دوست‌داشتنی[ویرایش]





سینما[ویرایش]

کارگردان‌ها:

تیم برتون
پدرو آلمادوار
دیوید لینچ
استنلی کوبریک

بازیگران:

آل‌ پاچینو
جک نیکلسون
جانی دپ
رضا کیانیان


موسیقی[ویرایش]

محمدرضا شجریان ، شهرام ناظری ، محسن نامجو ، گوگوش
Nirvana , Deep Purple , Bob dylan , metallica , Chris De Burgh

دیدگاه‌ها[ویرایش]

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7:%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D8%B1%D9%87%D9%86%D9%85%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%A7

http://www.aftab.ir/encyclopedia/urgent/calendar/chronometry/couse.php#valuation

کدهای پرکاربرد[ویرایش]

  • گذاشتن منبع از ویکی های زبان دیگر : <ref>{{یادکرد ویکی|عنوان =Firefighting |پیوند =http://en.wikipedia.org/wiki/Firefighting |زبان = انگلیسی | بازیابی =}}</ref>
  • منبع : <ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=|عنوان= | ناشر =|تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref>
  • ارجاع چندباره در متن به یک منبع: <ref name="AAA">{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=|عنوان= | ناشر =|تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref>
  • برای گذاشتن نام و لینک فعال : [http://www.iranicaonline.org/articles/druj دانشنامه ایرانیکا٬ مدخل druj]
  • برای نوشتن معادل واژه در زبان‌های دیگر: {{به انگلیسی|Devī}}
  • نقل قول : {{گفتاورد|متن مورد نظر|نام شخص|منبع}}
  • نیاز به منبع : {{نیازمند منبع}}

شوشول فرنود[ویرایش]

اصطلاحی که در اوایل مرداد سال ۱۳۹۰ پس از گفته‌شدن توسط پسر خردسالی یه نام فرنود در تلویزیون دولتی ایران وارد ادبیات سیاسی٬ اجتماعی٬ طنز و زبان عامیانه مردم ایران شد. و تعداد زیادی فیلم٬ عکس٬ مقاله‌٬ شعر٬ جملات طنز٬ پیامک و حتی کاریکاتور در مورد آن نیز تولید شد. این موضوع تبدیل به یکی از پرمخاطب‌ترین بحث‌ها در میان ایرانیان و فارسی‌زبانان داخل و خارج از ایران شد. بطوری که تا چندین هفته و حتی بیشتر بسیاری از مردم در مورد این اتفاق صحبت یا شوخی می کردند. همچنین بازتاب بسیار گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی و اشتراک‌گذاری مانند فیس‌بوک٬ توییتر٬ یوتیوب٬ بالاترین و گوگل ریدر پیدا کرد.

تاریخچه[ویرایش]

در اوایل مرداد ماه سال ۱۳۹۰ در یک برنامه زنده ویژه کودکان با نام رنگين كمان که از شبكه تهران پخش می شد، پسری خردسال به نام فرنود، در پاسخ به پرسش مجری (آزاده آل ایوب با نام تلویزیونی خاله نرگس) كه از او ‌پرسید كدام كار شخصی‌ات را خودت انجام مي‌دهی، گفت: وقتی به دستشويی می‌روم، خودم شوشولم را می­‌شويم. مجری برنامه (خاله نرگس) در کسری از ثانیه، به فکر چاره جویی افتاد و سعی کرد این شیرین زبانی ساده و کودکانه را لاپوشانی و ماستمالی کند. گفت: "ماشين لباس‌شويي را خودت را روشن مي‌كني؟... نه... نه... نه! اشتباه گفتي!"

این قضیه توجه بسیاری را جلب کردو فیلم برنامه خیلی سریع روی یوتیوب قرار گرفت [۱] و در کمتر از چند ساعت در سایت های پربیننده ای مثل بالاترین و یوتیوب، هزاران بیننده را آن را دیدند و بعد از آن وارد فیس بوک شد. چیزی که این مساله را به یک پدیده اجتماعی تبدیل کرد واکنش منفی بعضی از وبلاگ‌ها و سایت‌های طرفدار جمهوری اسلامی بود که به برخورد منفی با این رویداد پرداخته٬ آن را تابویی غیرقابل انتشار دانسته و پخش آن را مانند انتشار فیلم‌ها و عکس‌های اتفاقات پس از انتخابات مربوط به اعضای جنبش سبز یا به قول خود خارج‌نشینان دانستند. [۲] حتی بعضی از سایت‌ها و وبلاگ‌ها پخش گسترده این خبر را از توطئه‌های صهیونیستی به شمار آوردند. [۳] در مقابل بعضی از فعالان مخالف جمهوری اسلامی نیز به برخورد سیاسی با این موضوع و رویکرد پایگاه‌های اینترنی طرفدار جمهوری اسلامی پرداختند. [۴]

در واکنش به این دو رویکرد سیاسی عده‌ای تلاش کردند با بیانی طنزآمیز و نقدگونه بخشی از اتفاقات و فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران بویژه شرایط حاکم بر ایران پس از پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران را در قالب این پدیده به چالش بکشند. بدین ترتیب در فضای ادبی٬ اجتماعی و سیاسی فرنود به نماد راستگویی و معصومیت [۵] و همچنین مردم ٬ شوشول فرنود به نماد تمام تابوها و مسایل پشت پرده و خاله نرگس به نماد دروغگویی٬[۶] دورویی٬ سانسور٬ سیاست بازی و سرکوب جمهوری اسلامی تبدیل شد. [۷] بدین ترتیب یک ماجرای کاملا ساده بدل به یکی از طنزآمیز ترین موقعیت ها شد و مردم به صورت جمعی از این جملات خنده‌دار برای بیان انواع موقعیت ها بهره برداری و استفاده کردند. [۸]

بازتاب در فیسبوک[ویرایش]

در ابتدا کاربران فیلم این ماجرا را روی صفحات خود به اشتراک گذاشتند. به تدریج کاربران در فیس بوک صفحاتی را در باره این موضوع راه اندازی کردند که کاربران می توانستند در آنها عضو شوند. چندین صفحه فیس بوکی در این خصوص راه اندازی شد که بعضی از آنها تا چندین هزار عضو را در کمتر از چند روز جذب کردند. صفحه فرنود راستگو که توسط فرورتيش رضوانيه روزنامه‌نگار و طنزنویس ایرانی راه‌اندازی شد [۹] و همجنین حمایت از فرنود و شوشولش از جمله این صفحات بود که کاربران در آن کوشیدند یک بانک اطلاعاتی جالب از جملات حکیمانه، لطیفه و اشعار با محوریت این موضوع را جمع آوری کنند و با یکدیگر به اشتراک بگذارند.

در ادامه ماجرا سازندگان صفحات دیگر سعی کردند با انتقاد از بسط و گسترش ماجرای فرنود کوچولو، ترویج کنندگان این نوع طنز را به چالش بکشند و زبان به انتقاد بگشایند.محور اصلی نوشتار این نوع کاربران این بود که چرا ماجرا اینچنین بزرگ و از صداقت یک بچه سو استفاده می شود. صفحات فیس بوکی صداقت فرنود را مسخره نکنیم و نیز ما به فرنود نمی خندیم از جمله صفحاتی بود که توسط کاربرانی با دیگاه های مختلف در فیس بوک ایجاد شد و هر کدام هم با هزاران طرفدار. همچنین فرورتیش رضوانیه که صفحه فیسبوک فرنود راستگو را ساخته بود پس از گذشتن دوستداران صفحه از مرز سی هزار نفر امکان نوشتن روی این صفحه را بست. وی گفت: دیگر کنترلش از دستم در رفته بود. همه بی‌رحمانه هر چه می‌خواستند می‌نوشتند. من دلم به حال فرنود سوخت. اول قصدم این نبود، اما دیگر کسی به قصد اصلی‌ام توجه نداشت. حتی گروهی مرا با ایمیل تهدید می‌کردند که نمی‌گذارند این کار را بکنم.[۱۰]

بازتاب در یوتیوب[ویرایش]

بازتاب در هنر[ویرایش]

بازتاب در سیاست[ویرایش]

پانویس[ویرایش]


ایزدان زرتشتی[ویرایش]

در خرده اوستا در گفتاری تحت عنوان سیروزه می‌خوانیم, نگهبانی از ۳۰ روزهای ماه به یکی از فرشتگان سپرده شد و به همان فرشته نامزد گردیده‌است و ایزدان معروف مزدیسنا, همان که روزهای ماه را به نامهای آنان خوانده‌اند و خود ایزدان بزرگ از همکاری مهین فرشتگان که آنان را امشاسپندان گویند, شمرده شده‌اند و بقیه همکاران و مددکاران آنها می‌باشند:

  • امشاسپندان = ایزدان همکار
  • هرمزد = دی به آذر, دی به مهر, دی به دین
  • بهمن = ایزد ماه, ایزد گوش, ایزد رام
  • اردیبهشت = ایزد آذر, ایزد سروش, ایزد بهرام
  • شهریور = ایزد خور, ایزد مهر, ایزد آسمان, ایزد ائیران
  • سفندارمذ = ایزد آبان, ایزد دین, ایزد ارت, ایزد ماراسپند
  • خرداد = ایزد تشتر (تیر), ایزد فروردین, ایزد باد
  • امرداد = ایزد رشن, ایزد اشتاد, ایزد زامیاد


گاهشمار زاگرس[ویرایش]

فهرست پادشاهان آشور

سال ۹۶۷ پ. م. تیگلات-پیلسر دوم که به معنای «توکل می‌کنم بر پسر اشارا» است (اشارا معبد بزرگ ایزد آشور و واقع در شهر آشور بود).[۱] به پادشاهی آشور رسید.

سال ۹۳۴ پ. م. آشور-دان دوم شاه آشور شد. او آخرین فرمانروای دوره آشور میانه از ۹۳۴ تا ۹۱۲ پیش از میلاد می‌باشد. وی انجام یک پیشرفت اقتصادی و تشکیلاتی چشمگیر را به نفع دولت آشور سرپرستی و اجرا کرد و زمینه تبدیل شدن آشور به یک امپراتوری بزرگ را مهیا ساخت. وی لشکرکشی‌های تنبیهی موفقی در خارج از مرزهای آشور در تمام جهات جغرافیایی انجام داد و آرامی ها و سایر مردمان قبیله‌ای اطراف سرزمین آشور را پاکسازی و تنبیه نمود. وی بر روی بازسازی آشور در محدوده مرزهای طبیعی‌اش تمرکز و تأکید کرد؛ از تور عبدین (منطقه ای کوهپایه‌ای در جنوب شرق ترکیه و در مرز ترکیه با سوریه) تا کوهپایه‌های آن سوی اربل (شهر و منطقه‌ای در شمال اسرائیل امروزی)، در تمام ایالت‌ها، دفاتر و تشکیلات دولتی ایجاد کرد و در مزارع و کشتزارهای سراسر قلمرو خود گاو آهن کار گذاشت؛ اقدامی که باعث تولید بی‌سابقه و رکورد‌شکن غلات و حبوبات و در نتیجه ترقی و شکوفایی اقتصادی کشور شد. او در ۹۱۲ پیش از میلاد درگذشت و پسرش ادد-نیراری دوم به جای وی بر تخت نشست.

سال ۹۱۱ پ. م. ادد-نیراری دوم به پادشاهی رسید و تا ۸۹۰ پ.م بر امپراتوری آشور حکومت کرد. او نخستین امپراتور آشور نو نامیده می‌شود. او مناطقی را که قبلاً فقط به‌طور ظاهری و صوری تحت استیلا و تابعیت آشور بودند، به‌طور کامل و به معنای واقعی کلمه به تصرف خود درآورد و آرامی‌ها، نوهیتی‌ها و هوری‌های دردسرساز را به مناطق و نقاط دیگری تبعید کرد. سپس دو دفعه به نیروهای شمش-مودمیق حاکم بابل هجوم برد و او را شکست داد و منطقهٔ بزرگی در شمال رود دیاله و برخی مناطق دیگر از جمله شهر هیت[۲] را در میان‌رودان میانی به خاک آشور ضمیمه کرد. وی فرمانروای دیگر بابل نبو-شوم-اوکین اول را نیز در نبرد مغلوب کرد، قسمت‌ها و سرزمین‌های دیگری در این جنگ نصیب پادشاه آشور شد. وی همچنین به سوی غرب لشکرکشی کرد و شهر آرامی نصیبین[۳] را به زیر سلطهٔ خود درآورد و همین‌طور همراه با مقادیر زیادی ثروت که به دست آورده بود، ناحیهٔ رود خابور[۴] را استحکام بخشید.

آداد-نراری دوم ناحیهٔ آن سوی زاب سفلی،[۵]، از هابهی و زاموآ تا گردنه‌های کشور نامار را درنوردید و قبل از آن نیز به سوی سرچشمهٔ زاب علیا[۶] رفت و به کشور مهری که در نزدیکی کرانه‌های غربی دریاچهٔ ارومیه واقع بود، رسید. در عهد شاهان بعدی، توکولتی-نینورت ی دوم که در سال ۸۸۵ پ.م؛ و آشور-ناصیر-پال دوم که در سال‌های ۸۸۳، ۸۸۱، و ۸۸۰ پ.م لشکرکشی کردند، تجاوز و لشکرکشی به سرزمین‌های شرقی ادامه یافت.

علاوه بر مؤسس سلالهٔ آشور ادد-نیراری یکم، با فاصلهٔ زمانی بسیار زیاد، دو پادشاه ملقب به ادد-نیراری و هفت پادشاه ملقب به ادد هستند.[۷] جلوس ادد-نیراری یکم در سال ۱۴۰۰ پ.م. وقوع یافت و ادد-نیراری دوم در سال ۹۱۱ پ. م؛ و ادد-نیراری سوم در سال ۸۱۰ پ.م. حکومت را آغاز کردند. همان‌طور که مسلّم است فاصلهٔ میان ادد-نیراری یکم تا ادد-نیراری دوم حدود پانصد سال و فاصلهٔ میان ادد-نیراری دوم تا ادد-نیراری سوم یکصد سال است. این قاعدهٔ القاب مشترک دربارهٔ تیگلات-پیلسرها و شلمنسرها نیز صادق بوده و اسامی یکم، دوم و سوم در میان ایشان نیز مطرح می‌باشد.

به نظر می‌رسد انتساب لقب‌ها و اسامی مشترک، دلیل خاصی داشته که اکنون برای «علم تاریخ» مهجور و مبهم مانده است. فقط از روی حدس و گمان می‌توان به این نتیجه رسید که خصوصیات اخلاقی و صفات ویژه در بدو تولّد[۸] که توسط کاهنان، مغان، غیب‌گویان و ستاره‌شماران پیش‌گویی می‌شد نتیجهٔ القاب مشترک باشد یا در دوران زمامداری پادشاهی به سبب هوش، درایت یا شیوهٔ جنگ، لقبی مناسب با نیاکان گذشته‌اش به وی نسبت داده می‌شد.[۹] یک وجه یا خصوصیات مشترک می‌توانست این پادشاهان را تحت لوای یک لقب واحد گرد آورد. حتماً نقطهٔ اشتراکی میان ادد-نیراری یکم، دوم و سوم بوده که در میان ملل ایشان را بدان صفت مشترک یاد می‌نمودند.


سال ۸۸۳ پ. م. آشور-ناصیر-پال دوم فرزند ارشد توکولتی نینورتای دوم به پادشاهی رسید و تا ۸۵۹ پیش از میلاد پادشاه آشور بود. معنای نامش یعنی: "آشور (یکی از خدایان آشوریها) نگهبان وارث (یا جانشین) است. "

وی شورش‌های محلی را به سرعت و به طرز خشونت‌بار و بیرحمانه‌ای فرو نشاند و ارتش آشور را سازماندهی کرد و ارتشی نیرومند از سواره نظام سنگین اسلحه و سبک اسلحه و پیاده‌نظام و گردونه (ارابه)های جنگی تشکیل داد. ارتش آشور به فرماندهی او حمله هایی غافلگیرکننده و برق آسا به سرزمین های دور و نزدیک میکرد. مناطق و سرزمین‌های دیگری را به امپراتوری آشور اضافه کرد و راه را برای پیشرفت و درخشش شاهان بعدی هموار نمود. وی فرمانروایی زیرک و مدیر و سیّاسی کاردان و نکته‌بین بوده‌است، به‌طوری‌که تشخیص داد که با نصب کردن حکمرانان آشوری به جای وابسته بودن به حکمرانان خراجگزار محلی در هر منطقه، می‌تواند کنترل بیشتر و گسترده‌تری بر امپراتوری‌اش اعمال نماید.

سیاست او به ابن صورت بود که اگر در برابر آشوریان مقاومت‌ی صورت می گرفت، شهر یا دژ یا تختگاه مزبور را به شدت ویران و نابود میکرد و همه چیز را می سوزاند و بسیاری را می کشت و مردان و زنان و کودکان را به بردگی می گرفت و اموال و دامهایشان را تصاحب میکرد. این رفتار خشن و سبعانه باعث می‌شد که حتی وقتی که قشون آشور در جایی حضور نداشت، قیام و شورشی در آنجا اتفاق نیفتد و هرگاه به جایی یورش می برد، مردمان آنجا یا بی‌درنگ تسلیم شده و پرداخت باج و خراج را تعهد می کردند یا دژ و شهر و روستای خود را رها کرده و به کوه ها پناه می بردند.

در صورت تسلیم، معمولا آن ها را تخریب یا اشغال و ضمیمه آشور نمی کرد، بلکه از آن‌ها به عنوان منبعی برای تقویت ماشین امپراتوری و تشکیلات جنگیش بهره می گرفت، به‌طوری‌که مواد طبیعی و معدنی آن مناطق به مصرف ساخت سلاح و احداث ابنیه و تأسیس اماکن مختلف رسید و از طلا و نقرهٔ به دست آمده هم برای پرداخت حقوق سربازان استفاده کردند.

او ارتشی نیرومند و حکومتی مقتدر برای جانشینان باقی گذاشت.

آشور-ناصیر-پال دوم به حملات و عملیات جنگی متعدد و گسترده‌ای دست زد؛

سال ۸۸۳ پ. م. موج نخست لشکرکشی های آشور-ناصیر-پال به سوی شمال و شمال غرب و غرب آشور تا کرانه های مدیترانه بود و کاری به سرزمینهای زاگرس در شرق آشور نداشت. با این حال آشور-ناصیر-پال هنگامی که از طریق کیّروری به ناحیه زاب بزرگ[۱۰] رفت، با گذری کوتاه از نواحی کوهستانی این مسیر یعنی کیّروری، سمسی، سیمره، اولمانیا، آداعوش، خارگا و خارماسا[۱۱] اسبان و قاطران و دام‌های شاخدار و شراب و ظروف مفرغ از آنها باج گرفت و عوارض و خراج‌هایی نیز بر ایشان وضع کرد. ساکنان سرزمین گیلزان نیز به منظور جلب عطوفت آشورناصیرپال هدایایی از قبیل اسبان، سیم، زر، قلع، مس و مصنوعات مفرغی ارسال داشتند.

سپس وی با شتاب مردمان ساکن شمال آسیای صغیر تا حدود نائیری[۱۲] را تحت فرمان خود درآورد و از فریگیه خراج ستاند، سپس به آرام[۱۳] حمله کرد (سوریه امروزی) و آرامی‌ها و نوهیتی‌های ساکن بین رودهای خابور و فرات را تحت انقیاد خود درآورد.

به این ترتیب، آشور-ناصیر-پال بدون اینکه مقاومتی در برابر خود ببیند، تا دریای مدیترانه پیش رفت، گفته می‌شود در این پیشروی، سپاه وی روزی سی چهل کیلومتر طی طریق کرده‌است.ئهنگامی که به دریای مدیترانه رسید، سلاحش را در آب دریا شست و برای ایزدان قربانی کرد. وقایع نگاری‌های سالانه و مفصل او، رویدادهای پس از پیکار، و رسیدنش به دریای بزرگ را شرح می‌دهد:

"در آن هنگام از کنار کوه لبنان گذشتم تا به دریای بزرگ رسیدم... . در دریای بزرگ جنگ افزارهایم را شستم و هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم. خراج شاهان ساحل دریا و مردم شهرهای صور، سیدون، بیبلوس، ماهالاتا را... از نقره، طلا، سرب، مس، ظرف های مسی، جامه های پشمی دارای رنگ روش... تا چوب افرا، چوب شمشاد، و عاج... از آن‌ها دریافت کردم و آن‌ها بر پایم افتادند... . هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم، و لوح سنگی یادبودی به پاس شجاعت خود ساختم و در آنجا برپا داشتم."

آشور-ناصیر-پال با آرامی‌ها و نو-هیتی‌ها با خشونت و زمختی رفتار کرد و همین مسئله باعث شد که آن اقوام مغلوب سر به شورش بردارند. پادشاه آشور این شورش را در یک نبرد شدید دو روزه به‌طور قاطعانه در هم کوبید. خود وی در مورد این قتل‌عام می‌گوید:

مردان آنان، جوان و پیر، من به اسارت گرفتم، از بعضی از آنان پاها و دستانشان را بریدم، از دیگران گوش‌ها، بینی‌ها و لب هایشان را، از گوش‌های مردان جوان پشته‌ای ساختم، از سرهای پیرمردان مناره‌ای درست کردم. من سرهای آنان را به سان جام پیروزی در مقابل شهرهایشان به معرض تماشا نهادم. کودکان ذکور و کودکان اناث را من در شعله‌ها بسوزاندم، شهر را من ویران کردم و با شعله‌های آتش نابود ساختم.

آشور-ناصیر-پال هنگامی که به آشور بازگشت، تصمیم گرفت که پایتختش رابه شهر باستانی کلخو (نیمرود، کالح) تغییر دهد، این شهر را اولین بار پادشاه آشور شلمنسر یکم (۱۲۶۳–۱۲۳۳ پ. م) از دودمان امپراتوری آشور میانه ساخت و این شهر حدود هزار سال وجود داشت و در قرن سیزدهم قبل از میلاد پایتخت گردید، ولی بعد مدتی دچار رکود شد. باستان شناسان نام این شهر را از روی اسم نیمرود[۱۴] در کتاب مقدس، نیمرود (Nimrud) گذاشتند. Nimrod یک قهرمان شکارچی اساطیری بود و خدای شهر کالح[۱۵] (کالاه، کالاح) به‌شمار می‌رفت. این شهر در میانرودان شمالی در ساحل دجله قرار داشته است. خرابه‌ها و بقایای این شهر، امروزه در یک کیلومتری روستای Noomanea در استان نینوای عراق، در شمال آن کشور و در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب شرق شهر موصل قرار دارد. گفته می‌شود که شهر نیمرود با شهر تورات ی کالاه (کالاح، کالخ) (Calax,Kalah) منطبق می‌باشد. نیمرود مساحتی در حدود ۳۶۰ هکتار[۱۶] را دربرمی گرفته‌است.

آشور-ناصیر-پال اسیران به بردگی گرفته شده در جنگ را مجبور به ساختن یک پایتخت جدید در محل شهر قدیمی کلخو (نیمرود، کالح) کرد و برای همین نیاز به منابع بیشتری داشت. پس بزودی به فکر ترکتازی و چپاول سرزمین های شرقی آشور افتاد.


اقوام کهن ساکن کوهستان زاگرس (لولوبیان و کوتیان) که موج نخست لشکرکشی آشور-ناصیر-پال و گذر آشوریان از شرق زاگرس را دیده بودند و در جریان رشد و تقویت ارتش آشور قرار گرفتند، نیک درک کردند و دانستند که پس از غرب نوبت شرق است. به همین علت پس از سال۸۸۱ پ. م. عزم کردند که به شدت پایداری کنند و پیشوای قبیلهٔ بخش داگارا که به نام نورآداد موسوم بود، در رأس ایشان قرار گرفت. وی مردم سراسر سرزمین کوهستان را گرداگرد خویش متحد ساخت و لشکریانش حصاری برپا داشتند که گردنهٔ بابیته[۱۷] را مسدود کنند. ولی آشور-ناصیر-پال به نورآداد و مردمانش فرصت نداد کار را به پایان رسانند.

سال ۸۸۱ پ. م. آشوریان با نیروی عظیمی از حیث شمار و قدرت از گردنه گذشته و به مرکز سرزمین آن ها نفوذ کردند. نورآداد پس از ناکامی در دفاع از تختگاهش به روش دیرین به کوه‌ها پناه برد. آشور ناصیر پال تا کوه نیسیر پیش راند[۱۸] آشور-ناصیر-پال سه پادشاهی کوچک را بر سر راه خویش قلع و قمع کرد:

  • داگارا که تختگاه نورآداد بود.
  • موساسینا[۱۹] که مرکز آن دژ بوناسی بود.
  • کیرتیارا که مرکز آن دژ لاربوسا بود.[۲۰]

مدافعان شکست خورده و تسلیم شدند و از پایداری خودداری کردند. سپاه آشوری تعدادی دام که بیشترشان در کوه‌ها پنهان بودند، به دست آوردند.

آشور-ناصیر-پال ایشان را به حال خود گذاشت ولی وی برای سرزمین‌های تسخیر شده برنامه ای سختگیرانه داشت.

سال ۸۸۰ پ. م. یعنی یک سال بعد، دو امارت آمکا[۲۱] و آراشتوآ[۲۲] در جنوب آن سرزمین، خراج موعود را به آشوریان نپرداختند و این سبب شد برای تنبیه ایشان لشکرکشی شود.[۲۳]

آشور ناصیر پال که می خواست از تدارک جنگی آنها ممانعت کند و بر ایشان پیشی جوید با سواران و عرابه‌های جنگی به راه افتاد و منتظر رسیدن پیادگان و افراد مهندسی سپاه نشد و در یورش هایی برق آسا آمکا و آراشتوآ را بر کرانهٔ رود دیاله تصرف کرد و غارت و کشتار را نه تنها در این دو تختگاه، بلکه در سرزمین های مجاور آنها شامل کیرتیارا و موساسینا تا گردنه‌های کوهستان خشمار آغاز کرد. در این نواحی اثری از ساکنان محل بر عرصهٔ خاک باقی نماند، مردم بالغ و کارآمد را به بردگی بردند و کودکان را در آتش سوختند. فقط داگارا با تقدیم باج و هدایا نجات یافت.

سپس آشوریان از دو رود لالو و ادیر عبور کردند.[۲۴] مردمان آمکا در کوه‌ها پنهان شدند. ولی آشوریان در دژ آمکا موسوم به زامرو (Zamru) و دیگر دهکده‌های متروک شامل پارسیندو (Parsindu)، آمارو (Ammaru)، ایرتو (Iritu) و سوریتو (Suritu) مقدار زیادی اموال گوناگون و از آن جمله مصنوعات مفرغی[۲۵] به دست آوردند. آشوریان ده‌ها تن از جنگجویان آمکا را اسیر کرده با انواع شکنجه‌های وحشیانه معدوم ساختند. آنگاه به تختگاه شخصی به نام آتا که هیچ ارتباطی با پایداری زامواییان نداشت، لشکر کشیدند. این پادشاهی در دامنه‌های شمالی نیشپو[۲۶] و محتملاً در نقطه‌ای از ناحیهٔ صحنه قرار داشت. تختگاه مزبور نیز مانند امارات دیگر تارومار شد. در اینجا آشور-ناصیر-پال مقداری مصنوعات مفرغی به رسم هدیه از کشور سی پیر من[۲۷] که ساکنانش مانند زنان تته‌پته می‌کنند،[۲۸] دریافت داشت که برای جلب عنایت وی ارسال و تقدیم شده بود.[۲۹]

آشور ناصیر پال در بازگشت از زامرو در قلعه آرکادی توقف کرد و شاهکان شکست خورده بار دیگر در آنجا با هدایایی به نزد وی آمدند. در آن زمان خراج سالیانه افزایش یافته بود و به انواع اجناسی که می‌بایست بابت خراج تقدیم کنند، منسوجات پشمی و رنگین و ظروف مفرغ و شراب و دام‌های شاخدار خرد و کلان افزوده شده بود. پیشه‌وران آن سرزمین ها برای بیگاری در کارهای ساختمانی به شهر کلخو (نیمرود) در آشور برده شدند. شاهکان سرزمین های گیلزان و خوبوشکیه[۳۰] و دژ کاسی خارتیش نیز هدایایی ارسال داشتند.

آشوریان حتی کوشیدند تا مردم فراری که در کوه‌ها آواره شده بودند را دستگیر و مجازات کنند و برای این کار تا دژ کوهستانی مسو در مرز سرزمین ماننا پیش رفتند.

آشور-ناصیر-پال بر اهالی خراج گرانی از اسب، سیم و زر از آنها گرفت و مالیات سنگینی بر غلات و کاه وضع کرد و مصالح و نیروی بسیاری برای تقویت شهر جدیدالتاسیسش از آنجا برد.

او کهن دژ اتلیل را که زمانی به شاهان کاسی تعلق داشت احیا و بازسازی کرد و آن را به پادگانی برای کنترل سرزمین ها و اقوام اطراف تبدیل کرد و نیروهای سیاسی و نظامی آشور را برای کنترل در آنجا مستقر ساخت. این دژ به مرکز جمع اوری مالیات و خراج از ایالت جدید التاسیس وانبار علوفه واذوقه برای لشکرکشی های اینده آشوریان به سوی مشرق تبدیل شد.

این دژ در سمت غربی رودخانه کاسی سو یا همان رودخانه دائیتی قرار داشت که دوسمت ان استعاره ای است برای محل بهشت و اریاییان و سوی دیگر ان دوزخ و محل دیوان است .

این ایالت که در سال ۸۸۱ پ. م. به دست آشورناصیرپال مسخر و به امپراتوری آشور پیوست گردید، بعدها در منابع[۳۱] به نام زاموا یا مازاموا نامیده شد و بخش شمالی را زاموای درونی یا ماننا و بخش جنوبی را[۳۲] زاموای بیرونی یا پارسوا خواندند.

پارسوآ و ماننا دو سرزمین متفاوت با زبان، آیین، و فرهنگ متمایز بودند که هر دو تحت انقیاد آشوریان قرار گرفتند و قبایل و مردمانش پیوسته برای استقلال خویش از آشوریان کوشیدند.[۳۳]

پایتخت مننا قلعه ایزیرتو واقع در شهرستان بوکان کنونی در استان آذربایجان غربی حدس زده‌شده.[۳۴] ابنیه و آثار تمدنی مننائیان بیشتر در کردستان و آذربایجان ایران بوده، گنج زیویه و آثار کشف شده در قلایچی بوکان و دژ حسنلو را به منناها نسبت داده‌اند. در کاوش‌های تپه‌حسنلو و شهر زیویه (سقز) نیز آثار باستانی مننایی به دست آمده‌است.[نیازمند منبع]

آشوریان، گذشته از ماناییان که بزرگترین قبیله آن سرزمین بودند از بسیاری قبایل دیگر نیز که ساکن کشور مننا بودند نام می‌برند از قبیل تئورلی‌یان(Teurli)، مسیّ‌یان(Mec(c)i)، دالی‌ییان(Dali)، سونبی‌یان(Sunbi)، کوموردیان(Kumurdi)

بخش شمالی:
ماننا یا زاموآی‌ داخلی به مرکزیت دژ ایزیرتو
زاموآ
شاکنّو یا حاکم‌نشین مـازامــوآ

در سال ۸۵۰ (پیش از میلاد) به ۲ ایالت آشوری تقسیم شد.

بخش جنوبی:
پارسوآ یا زاموآی‌ خارجی به مرکزیت دژ نیککور

سال ۸۷۹ پ. م. مراسم مجلل و باشکوهی برای افتتاح پایتخت جدید آشور به همراه ضیافتی شاهانه و محتشم برگزار گردید و ما اکنون از طریق لوح نوشته‌ای از چگونگی این مراسم اطلاع داریم. کاخ‌ها، معابد و سایر ساختمان‌هایی که آشور-ناصیر-پال بنا کرده‌است، نشانهٔ پیشرفت و فزونی قابل ملاحظهٔ ثروت و قدرت آشوری‌ها و اوج‌گیری هنر در این دوره می‌باشد. آشور-ناصیر-پال دوم با به‌کارگیری هزاران اسیر و برده که در جنگ به دست آورده بود، قصری بزرگ و معابد و ساختمان‌های بسیار بر ویرانه‌های شهر سابق ایجاد کرد و در شکوفایی شهر کوشید. بناهایی که در دورهٔ شکوفایی در این شهر وجود داشت، مجموعه‌ای کم‌نظیر از هنر و فرهنگ متعالی باستانی محسوب می‌شد. دیواری طویل دور شهر را دربرمی گرفت. شهر دارای تعدادی باغ‌های گیاه‌شناسی و یک باغ ویژهٔ جانورشناسی بود. نیمرود تا سال ۷۰۶ ق. م. پایتخت آشور باقی ماند و در آن تاریخ، سارگون دوم پادشاه آشور پایتخت را به دور شاروکین (خرساباد[۳۵] کنونی) انتقال داد.

در قصر آشور-ناصیر-پال دوم کتیبه‌های بسیاری کنده کاری شده بر سنگ آهک (کربنات کلسیم) تهیه شده بود و بر روی یکی از آنان چنین می‌نوشت:

کاخی از چوب‌های سرو، سدر لبنانی، ناژو، ارس (پیرو، اربس، به درختان و بته‌های همیشه سبز می‌گویند.)، چوب شمشاد (چوب توسه)، چوب توت (درخت شاه توت)، چوب درخت پسته و درخت گز برای سکونت و زندگی شاهانه‌ام، و برای خوشایند وجود اربابانه و بزرگوارانه‌ام تا ابدالدهر، در آنجا پی افکندم. حیوانات کوهها و حیوانات دریاها، از سنگ آهک و مرمر سفید، به زینت آراستم و بر دروازه‌های آن گستردم.

این کتیبه‌ها، همچنین غنایمی را که در قصر ذخیره شده بود را توصیف می‌نمایند:

نقره، طلا، سرب، مس و آهن، غنایم و چپاول و غارت دستان من از سرزمین‌هایی که آن‌ها را تحت سلطهٔ خویش درآورده‌ام، به مقادیر فراوان برگرفتم و در آن نهادم.

علاوه بر اینها، کتیبه‌های مزبور ضیافت‌ها و جشن‌ها و عیش و نوش‌های او را که بعد از فتح‌هایی که کرده بوده برپا می‌داشته‌است، توصیف می‌کنند. در هر صورت قربانیان او از فتوحی که می‌کرده، بسیار ترسان و مضطرب می‌گشتند، متن مزبور در این خصوص می‌گوید:

بسیاری از اسرایی را که در بند آورده بودم، در آتش بسوختم. بسیار اسیر گرفتم، زنده از بعضی از آنان، دستانشان را از مچ ببریدم، از دیگران بینی‌ها، گوش‌ها و انگشتان را، چشمان بسیاری از سربازان را از حدقه بیرون آوردم، مردان و زنان جوان و اطفالشان را آتش زدم و سوزاندم.

وی دربارهٔ فتحی دیگر چنین می نویساند:

من پوست آن اشراف و نجبایی را که شورش کرده بودند، کندم و آن‌ها را بر ساختمان‌ها و ابنیه گستردم.

پادشاه مزبور در جایی دیگر از به صلابه کشیدن برخی از قربانیان و زنده به گور کردن برخی دیگر در درون دیوارهای کاخش سخن می‌گوید.

نقش برجسته‌های آشور-ناصیر-پال دوم هم تصاویر پادشاه مزبور را در حالی که به وسیلهٔ ارواح نگهبان بالدار فرا گرفته شده یا در شکار یا به هنگام جنگ و لشکرکشی نشان می‌دهند. هر یک از این نقش برجسته‌ها، متن نوشته شده‌ای در درون خود دارند. این متون یا یکسان هستند یا به همدیگر بسیار شبیهند و به همین دلیل کتیبهٔ استاندارد نامیده می‌شوند. این متون، اصل و نسب آشور-ناصیر-پال را تا سه نسل پیش معین می‌کنند، پیروزی‌ها و کامیابی‌های نظامیش را برمی شمارند، مرزهای امپراتوریش را تعیین می‌کنند، از روابط شاه با خدایان می‌گویند و می‌گویند که وی چگونه شهر جدید کلخو را انشاء نمود و کاخش را در آنجا بنا کرد. همچنین به دستور وی دروازهٔ بزرگی در آن شهر ساخته شده بود. آن قسمت از قصر که شناخته شده‌است، ۲۰۰ متر از شمال به جنوب و ۱۲۰ متر از شرق به غرب طول دارد. تصاویر و مجسمه‌هایی که در قصر ساخته شده‌است، به‌طور تلویحی و با زبان بی زبانی می‌گویند که پادشاه به این دلیل که خادم خدایان بوده‌است، از سوی انان با قدرتی الهی و ملکوتی محافظت می‌شده‌است.

شلمنسر سوم پسر آشور-ناصیر-پال دوم هم کاخی در نیمرود ساخت که در جلال و حشمت از آن پدرش پیشی گرفت، وسعت این کاخ حدوداً دو برابر کاخی بود که پدرش در آن شهر ساخته بود و مساحتی در حدود ۴۹۰۰۰ مترمربع را دربرمی گرفت. این کاخ بیش از ۲۰۰ اتاق را در خود جای می‌داد.

بعدهادر حدود ۸۵۹ زاموآ استقلال خود رابازیافت ولی شلمنسر سوم فرزند آشور-ناصیر-پال دوم به انجا لشکر کشید .

شلمنسر سوم فرزند آشور-ناصیر-پال دوم از سال ۸۵۸ تا ۸۲۳ پیش از میلاد پادشاه آشور بود. وی پسر فرمانروای پیشین آشور یعنی آشور-ناصیر-پال دوم بود. معنی واژه شولانو-آشارِدو، «ایزد شولمانو برتر است.» می‌باشد.

شلمنسر سوم طی فرمانروایی طولانی خود همواره در حال لشکرکشی به کشورهای سمت شرق خود بود. برای نمونه ملت‌های واقع در میانرودان بابل، سوریه، کوه‌های غرب ایران و همچنین کیزّووَدنا و اورارتو. لشکریان او به دریاچه وان و کوه‌های توروس رخنه کرده، هیتی‌های کارچمیش را ناچار به پرداخت باج کرده و بر پادشاهی‌های هماث و دمشق چیره شدند.

آشوریان تا پایان دوران حکومت آشور-ناصیر-پال دوم از قلل مرزی زاگرس نگذشته به نقاط دور دست داخلی آن نفوذ نکرده بودند. ولی بعد از آنکه پایگاه جنگی در زاموا برای خود ایجاد کردند در جهت سرزمین ماد و دریای کاسپی[۳۶] تهاجمات سریع به عمل آوردند.


سال ۸۳۷ پیش از میلاد شلمنسر سوم یک سفر جنگی به قلب زاگرس کرده و برای نخستین بار نام از دو نوع مردم می‌برد، یکی را پارسوا و دیگری را آمادای می‌نامند. به‌طوری‌که آمده پارسواها در کوهستان‌ها مابین رود ذهاب و رود دیاله و آمادای‌ها در جلگه‌های اطراف این ناحیه سکنی داشته‌اند. مردم آمادای همان مادها بوده‌اند زیرا بعدها هم آشوریان به‌طوری‌که از کتیبه‌ها و بیانیه‌های آشوری دیده می‌شود، مادها را به این عنوان می‌نامیدند.[۳۷]

لشکریان شلمنسر سوم پس از قلع و قمع امارات کوچک زاموای خارجی،[۳۸] در سال ۸۵۵ پ.م از طریق گردنهٔ بونائیس به خاک مک‌تیارا شاهک ماننایی حمله کردند، و چون وی خواست از راه دریاچه با استفاده از قایق‌هایی که از شاخهٔ بید بافته و ساخته بودند از چنگ آشوریان فرار کند، شلمنسر سوم[۳۹] به تعقیب او پرداخت و بر دریاچه با وی پیکار کرد ولی چندان توفیقی حاصل نکرد و بر روی هم در طی سه ربع اول قرن نهم پ.م جریان تأسیس دولت‌ها در خطهٔ ارومیه و رود زرین رود بدون برخورد به دشواری‌های بزرگ تعقیب شد.

نام ماد برای نخستین بار در یک سنگ نگاره متعلق به شلمنسر سوم در سال ۸۳۵ پیش از میلاد ظاهر گردید.[۴۰]

  1. Kriwaczek, Paul. 2012. Babylon: Mesopotamia and the birth of civilization. New York: Thomas Dunne Books/St. Martin's Press. p.235
  2. Hīt، از شهرهای عراق در استان انبار و در کنار رود فرات
  3. Nisibin, Nusaybin, در اکدی Nasibina می‌گفتند، شهری مرزی و کرد نشین در استان ماردین ترکیه، جمعیت شهر مزبور در سال ۲۰۰۹ م. حدود ۸۳۰۰۰ نفر بوده است.
  4. Khabur river, Kabur river, در عربی "الخابور" می‌گویند، در ترکی استانبولی Habur گفته می‌شود. این رود از ترکیه سرچشمه می‌گیرد و در شمال شرقی و شرق سوریه جریان پیدا می‌کند تا اینکه به فرات می‌ریزد.
  5. زاب کوچک، مرز کشور لولوبیان
  6. زاب بزرگ
  7. مثلاً قبل از شمشی-ادد پنجم چهار ادد دیگر وجود داشته است
  8. در فرهنگ عوام نوزادی که با مشت باز متولد می‌شد او را سخاوتمند یا با مشت بسته تولد می‌یافت او را حریص می‌نامیدند
  9. ادد اکنون در بین گویش‌های ایرانی به‌صورت دادا، دَدَ و آتا محفوظ مانده است
  10. زاب علیا
  11. Kirruri, Simeci, Simera, Ulmania, Adauš, Xarga, Xarmasa
  12. Nairi, ناحیهٔ وان و حکاری (Hakkari) امروزی، نائیری منطقه‌ای ارمنی نشین در فلات ارمنستان بوده‌است.
  13. Aram
  14. Nimrod
  15. Kalah
  16. هر هکتار ۱۰۰۰۰ مترمربع است.
  17. دربند بازیان کنونی بر سر راه آلتین کپرو به زاب سفلی و سلیمانیه
  18. بنابر روایات آشوری و بابلی، کشتی نوح بعد از طوفان بر این کوه متوقف شد. این کوه را به ویژه با کوتیان مربوط می‌دانستند.
  19. سرزمین پادشاهی موساسینا و پادشاهی کیرتیارا از دیگر پادشاهی‌ها شمالی‌تر بودند. در پایان قرن نهم قلعهٔ بارا در اینجا در مسیر زاب کوچک قرار داشته
  20. سالنامه‌های آشور ناصیر پال از نقاط مسکونی دیگری یاد می‌کنند، به شرح زیر: اوزه، بیرتو، لاگالاگا، بارا، دورلولومه Uzé, Birutu, Lagalaga, Dagar, Bara, Dur- lulumé
  21. آمکا، امکا. Ameka
  22. Araštua
  23. ARAB,I. AKA. §§
  24. گمان می‌رود که آشوریان به هنگام این لشکرکشی به مرز لرستان کنونی و شاید هم آنچه بعدها الی پی نامیده شد و در ناحیهٔ کرمانشاه کنونی قرار داشته، رسیدند.
  25. لوازم خانه و مصنوعات تجملی و هنری
  26. که در جنوب آن داگارا قرار داشت
  27. Sipirmen
  28. احتمالاً یعنی به زبانی که برای آشوریان کاملاً نامفهوم و گنگ بوده یا شاید هم برایشان بسیار تازگی داشته‌است
  29. محل این بخش که در هیچ منبع دیگری به این نام نیامده، معلوم نیست
  30. در جنوب دریاچه وان
  31. از نیمه قرن نهم - ۸۵۰ - پ. م.
  32. در قسمت علیای رود دیاله
  33. هم اکنون اقوام کرد و آذری ساکن در شهرهای بانه، نقده، بوکان، پیرانشهر اخلاف مانناییان و قبایل پارس، لر، بختیاری، قشقایی، لک، کرمانشاهی اخلاف پارسواییان هستند
  34. GODARD, A. ۱۹۴۹. Izirtu(Bukan), La capitale du pays des Manneens, Zibie et Armaid. Comptes de Académie des Inscriptions et Belles-Lettres: 312-313
  35. Khorsabad، خرس آباد، خرستاباد(Khorostabad) هم گفته‌اند، برخی‌ها خرصاباد هم (با صاد) می‌نویسند.
  36. کاسپی
  37. تاریخ باستانی ایران، پیرنیا، ص ۶۵
  38. پارسوآ. زمانی مهمترین پادشاهی زاموایی دولتی بود در زاموای داخلی ماننا که مک‌تیارا (نیک‌دیارا) در رأس آن قرار داشت؛ ولی مک‌تیارا رقیبان بسیار داشت.
  39. شولمان آشارد - Šulman - Ašaréd
  40. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org