پرش به محتوا

پیش‌نویس:مجاعه (قحطی 1288ق. در ایران)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
قحطی سال ۱۲۸۸ق.
مجاعه
دست نوشته ناصرالدین شاه دربارهٔ قحطی
کشورایران (پرشیا)
دورهقاجار ناصری
مرگ و میر کلبین 1 تا 4 میلیون نفر
نظریهخشکسالی،
احتکار،
بی‌کفایتی مسئولان،
کمبود وسایل حمل و نقل،
اقدامات ترمیمیواردات آرد از حاجی طرخان
پیامدهاکاهش جمعیت،
ناامنی در شهرها و جاده‌ها،
مهاجرت به روسیه و عثمانی،
پیش ازقحطی ۱۲۹۸–۱۲۹۶ ایران
پس ازقحطی 1278–1276ایران


مجاعه، قحطی بزرگ‌سال ۱۲۸۸ق. قحطی بزرگی که در دورهٔ ناصرالدین‌شاه قاجار سراسر ایران را دربر گرفت. این قحطی به مجاعه معروف گشت، مجاعه از ریشهٔ جوع است، که در زبان عربی به معنی گرسنگی است. دوران قاجار در ایران با قحطی، کمبود غله و نان پیوند خورده‌است، و بسیاری از این قحطی‌ها به شورش و بلوا منجر شده‌است، تنها در طول دورهٔ ناصری ۷۲ مورد قحطی گزارش شده، که ۴۷ مورد آن به بلوا و شورش در شهرهای مختلف انجامیده.[۱] در ۲۳ مورد، حکومت مرکزی برای آرام کردن مردم، حاکم ولایت یا یکی از دیوان سالاران را از کار برکنار کرده‌است.[۲] در موارد متعددی نیز با اعمال خشونت علیه معترضان، سعی در سرکوب شورش‌ها داشته‌است. این قحطی از سال ۱۲۸۷ق. آغاز و در سال ۱۲۸۸ق. شدت گرفت، و تا سال ۱۲۹۸ق. جسته و گریخته قحطی‌هایی رخ داد که می‌توان آن‌ها را ناشی از اثرات این قحطی بزرگ دانست.

عوامل اثرگذار در قحطی مجاعه

[ویرایش]

عامل اصلی قحطی‌ها همواره کمبود بارش و خشکسالی است، اما در کنار آن عوامل متعددی نیز به این موضوع دامن زده‌اند، که از جملهٔ آن‌ها می‌توان به آفات کشاورزی و ملخ‌خوارگی، احتکار، ضعف دولتمردان و رقابت‌های سیاسی بین دولتمردان، تقلب در وزن و کیفیت آرد، کمبود وسایل حمل و نقل و صعب‌العبور بودن راه‌ها، ناامنی در شهرها و عدم امینت راه‌ها، جنگ، و … اشاره کرد.

حاجی عباسعلی خراشادی، که احتمالاً بازرگانی محلی در قائنات بوده‌است، از خود یادداشتی برجای گذاشته و به تشریح وضعیت این منطقه و تبیین دلایل وقوع قحطی پرداخته‌است. «واضح بوده باشد که در سنه ۱۲۸۷ق. باران در کل ایران و ترکستان و خراسان نشد[،] تا چهار یوم تا به نوروز و بعد دو باران پی در پی شد به دو روز و دیگر باران در کل بلاد نشد…».[۳]

حاجی سیاح در بخشی از خاطراتش به توصیف اجمالی وضعیت سلطنت ناصرالدین شاه، فساد درباری، بی‌توجهی شاه، و بی‌کفایتی دولتمردان پرداخته، و به تقلباتی که در تهیه و فروش نان می‌شده اشاره کرده‌است، «... نانواها را به واسطهٔ پول گرفتن مرخص می‌کنند نان را گران فروخته و بد کرده و کم بفروشند و هکذا گوشت. وای به حال مردم بیچاره ولایت در وقتی که کمی غله و گرانی قحطی پدید آید. حاکم جبراً و قهراً تمام محصولات ولایت را گرفته و قیمت کم داده، غله‌فروشی را منحصر به خود می‌نماید و بسیار است که قیمت محصول را چندین مقابل بالا برده نان خراب و سیاه مخلوط به خاکستر و کاه را با کم فروشی به مردم دارا خورانیده، دارائی آنان را گرفته، هزاران نادار از گرسنگی و گرانی نان جان می‌دهند تا کیسهٔ این یک نفر و اتباعش پر گردد.».[۴]

در قائنات از نوعی ریگ که آسیاب کرده با آرد گندم مخلوط می‌کردند یاد شده: «... در یک ماه قبل از نوروز ریگی در بیابان و کوهسار پیدا شد … آن را می‌آوردند و بر دست‌آس آرد می‌کردند و با آرد جو و گندم ممزوج می‌کردند و آن را گندم (؟) نام نهادند …».[۳] وجود ریگ در نان تا حدی پیش رفت که میرزاحسین‌ خان سپهسالار در تلگرافی با اشاره به اینکه به دلیل کثرت ریگ و خاک در نان نمی‌توان از آن استفاده کرد، می‌نویسد: «این اغتشاش‌کاری و تقلب خبازها را رفع کنید.».[۵]

علاوه بر فساد دولتمردان، روحانیون متنفذ نیز همواره جزء محتکرین عمده بودند و همواره به قحطی و کمبود نان دامن زده‌اند. یکی از این افراد حاج ملاعلی کنی بود که در تهران به رئیس‌المجتهدین شهرت یافته و یکی از ملاکان عمده به حساب می‌آمد. مهدی‌قلی‌هدایت در خاطرات و خطرات نوشته‌است: «مرحوم حاجی ملا علی کنی[،] گندم را خروار خروار می‌فروخت تا خرواری ۶۴ تومان که مال صغیر است.».[۶]


میرزاحسین‌ خان سپهسالار که با دسیسه دو مرجع تقلید از صدارت برکنار شده بود، در ۲۸ رجب ۱۲۹۰ق. خطاب به ناصرالدین‌شاه نوشته‌است: «وقتی که حاج ملاعلی کنی غله انبار داشت و مردم از گرسنگی می‌مردند و من آذوقه عیال و خانه خودم را بیرون آورده قسمت به فقرا می‌کردم و او خرواری پنجاه تومان می‌برد و غله را به امید گران‌تر فروختن نمی‌داد و بندگان خدا تلف می‌شدند … حالا آن‌ها[،] حاج ملاعلی کنی و یارانش حافظ شریعت و فدوی (بنده) مخرب دین است.»[۷]

در آخرین مرحله از سلسله مراتب تقلب و ریا، پس از دولتمردان، روحانیون، و محتکران، خبازان قرار می‌گرفتند، نگارندهٔ رسالهٔ مجدیه در این باره چنین می‌نویسد: «... اختیارات ملکیهٔ این دولت در میان[،] توزیع و تقسیم شد. انتظام و اغتشاش ممالک محروسه، به جهاتی چند که گفتنی نیست، به عهدهٔ صنف خبازان موکول گردید. نرخ و کیل (پیمانه) نان به اراده و میل آن‌ها است؛ هر چند می‌خواهند از کیل می‌کاهند و بر نرخ می‌افزایند و احدی را مجال حرف نیست. قرص نانی، که از تنور طلوع می‌کند، به منبر (میز پیشخوان نانوایی) می‌برند و به عرشهٔ منبر (منبر وعظ و خطابه) می‌روند. عنوان سخن می‌کنند، سخنان همه از عصیان آدم است و شجرهٔ ملعونه و عوض شدن بذر گندم قدیم[،] و قدوم گندم جدید، که اگر آن گندم آدم را از بهشت عدن بیرون کرد، این گندم آدم را به اجر شهادت به جنت خلد داخل می‌کند؛ ناآگاه از سکنهٔ سوق بانگ «یا بشری» به عیوق می‌رسد، دهان‌های بسته باز می‌شود و دکان‌های باز بسته، دسته دسته می‌ریزید، ریزهای نان را وقایهٔ جان می‌کنند.».[۸]

در سال ۱۲۸۷ق. در شیراز وقتی شایع شد که شاه احتکار رجال و متنفذین شهر را نادیده گرفته‌است، شورش‌هایی درگرفت و زنان معترض با فراش‌های حکومتی درگیر شدند و مجروحان این برخورد بسیار زیاد بوده‌است.[۹] ظل السلطان حکمران فارس که جانشین حسام‌السلطنه شده بود در کتاب خاطرات خود به شرح این شورش‌ها پرداخته و علاوه بر تقلیل دادنِ تحقیرآمیز تعداد معترضان، ضرب و شتم را وظیفهٔ شرعی و عرفی بیگلربیگی (شهردار) شهر می‌داند، ظل‌السلطان کل این بلوا را دسیسه‌ای از طرف میرزاحسین‌ خان مشیرالدوله (سپهسالار) می‌دانست که در سر خیال صدراعظمی داشته، و در این راه همراهی دوستعلی‌خان معیرالملک را می‌خواست، پس با او زد و بندی کرده شورشی به بهانهٔ نان به راه انداخته تا محمدقلی آصف‌الدوله پیشکار ظل‌السلطان را برکنار و راهی تهران کند و قاسم‌خان والی، عموی معیرالملک را ابتدا به اسم وزارت و سپس به خیال حکومت فارس برگزیند: «... صبح چند زن از کسان مشیر به میدان توپخانهٔ فارس آمده – با وجودی که نان در کمال وفور و ارزانی بود – می‌گفتند نانمان شور است یا تلخ است! اینها تمام تقصیر بیگلربیگی شهر است! ما او را نمی‌خواهیم. قوام که به در خانه من می‌آمد – نزد من – این دو سه زن و گفتگو را می‌بیند، به آدمهایش می‌گوید، این‌ها را بزنید و بیرون کنید – تکلیف شرعی و عرفیش همین بوده که کرد …».[۱۰]

آغاز قحطی و سفر شاه به عتبات

[ویرایش]

در اواخر شهریور ۱۲۸۷ق. در زمانی که کشور گرفتار قحطی و کمبود غله و نان بود، ناصرالدین شاه عزم سفر عتبات می‌کند، این سفر پنج‌ماه طول می‌کشد، و بعد از ۵ ماه شاه به تهران بازمی‌گردد. شاه در مسیر بازگشت به تهران آثار قحطی را در شهرهای مختلف مشاهده کرده، و با بذل و بخشش شاهانه، سعی می‌کند از خشم مردم بکاهد. او هنگام عبور از قم، صد و پنجاه خروار غله بخشش می‌کند و دستور می‌دهد روزانه، به مدت ۵۰ روز برای ۱۸۰۰ فقیر نان بپزند، او پیش از قم در اصفهان هم ۵۰۰ خروار گندم هبه می‌کند.[۱۱]

او در بازگشت به تهران هنگام عزیمت به حرم عبدالعظیم با تودهٔ مردم گرسنه و درمانده مواجه می‌شود، که بخش عمدهٔ آن‌ها را زنان تشکیل می‌دادند، اما شاه با حقارت از آن‌ها یاد می‌کند: «... از عبدالعظیم الی میدان عالی‌قاپوی دیوان‌خانه تهران آدم بود. از طرفین راه، هیچ وقت همچه جمعیتی ندیده بودم. زن [و] مرد زیاد، گدای زیاد از حد[،] چه مال خود تهران، چه از اطراف که قحطی بود، آمده این‌جا، ریخته‌اند. محشری بود. داد و فریاد قال و مقال زیاد بود. زن‌های گدای سلیطه زیاد داشتند از گرانی نان و از دست وزیر فریاد می‌کردند. الی دیوانخانه به همین اوضاع مبتلا بودیم.»[۱۱] این اتفاقات عملاً بر اثر تقدیر اتفاق می‌افتاد و بر طرف شدن آن نیز به دست قضا و قدر سپرده می‌شد چنانچه شاه در خاطرات سفر عتبات خود، هنگام بازگشت به تهران از این قحطی یاد کرده و در نهایت نوشته‌است: «خدا انشاءالله خودش همه را درست خواهد کرد.».[۱۱]

تنبیه میرزاعیسی وزیر به عنوان عامل قحطی

[ویرایش]

میرزاعیسی وزیر ظاهراً اولین قربانی تصمیمات شاه در بازگشت از عتبات است. او را پس از عزل به زنجیر کشیده به زندان انداختند تا از شورش جلوگیری کنند.[۱۲] ناصرالدین شاه در خاطرات سفرش به عتبات، در توصیف وقایع بعد از ورود به تهران ابتدا تأکید می‌کند: «... بعد از دو روز میرزاعیسی ملعون وزیر تهران را در خلوت درب خانه حبس کرده حکم شد به حسابش برسند…».[۱۱] در نهایت میرزاعیسی از مقام خود عزل و به جای او پاشا خان به وزرات تهران منسوب شد.

در همین زمان شعری در رابطه با سفر شاه به عتبات و بی‌کفایتی میرزاعیسی وزیر در کوچه و بازار رواج پیدا کرد:

«شاه کج‌کلا/ رفته کربلا/ گشته بی‌بلا نان شده گران/ یک من یک قران/ یک من یک قران/ ما شدیم اسیر/ از دست وزیر/ از دست وزیر.»

با استناد به قیمت‌هایی که هر روز رو به ترقی بود به نظر می‌رسد که این شعر مربوط به اوایل مجاعه بوده‌است چرا که نان یک من یک قران که برای مردم عجیب بوده، چند ماه بعد به یک من بیست و سی قران رسید «... و دیگر صحبت قیمت در میان نبود، یک کف دست نان بیشتر از جان یک انسان ارزش داشت».[۱۳]

میرزاعیسی وزیر فرزند میرزا موسی وزیر بود که مردم او را یکی از بزرگ‌ترین محتکران در دوران قحطی سال ۱۲۷۷ق. می‌دانستند و معتقد بودند که او در آن دوران از تنبیه جان سالم به در برده و محمود خان کلانتر که در آن قحطی مورد غضب ناصرالدین‌شاه قرار گرفت و کشته شد، در واقع قربانی سیاست‌های میرزا موسی بوده‌است. مجدالملک در توصیف میرزاعیسی وزیر و نصبت او با پدرش در رسالهٔ مجدیه نوشته‌است: «... این پسر ودیعه‌ایست از آن پدر، که با جماعت خباز عهد و میثاق بست و جناق دلخواه شکست؛ تا قبایح اعمال او در نظر پادشاه قدری بیشتر کشف می‌شد جلو نانواها [را] قدری سست می‌کرد، نرخ نان بالا می‌رفت، نالهٔ مردم به سریر اعلی می‌رسید. این معترضهٔ قیل و قال سیأت اعمال او را پامال می‌کرد. با سکات (سکوت) مردم و تفاوت قیمت نان و تدابیر متقلبانه[،] او اولیای دولت را مشغول می‌ساخت و پادشاه را خشنود که: فتنهٔ بزرگ به دست وزیر خوابید. ثمرات همین تدبیر ریش سپهسالار را گرفت و ریشهٔ دبیر را کند، میرزا عیسی را وزیر کرد، آقا در انظار کافی و بصیر جلوه داد. … بستگی و انتصاب خبازان بالوراثه به میرزاعیسی رسیده …».[۸]

در نتیجه این اتفاقات میرزاعیسی وزیر از وزارت تهران عزل شد، اما چندسال بعد دوباره به همین مقام منصوب گردید.

تبعات قحطی مجاعه

[ویرایش]

دربارهٔ تبعات این قحطی روایت‌های هولناکی وجود دارد، حاج عباس خراشادی نوشته‌است: «... در ولایت خراسان چنان ترقی شد که در ولایت تربت گوشت میته را خوردند مانند سگ[،] و در محال تربت جوانی را کشتند و گوشت آن را خوردند[،] و راه‌ها سد شد که کسی از خوف جوع عبور نمی‌کرد و در راه شهر قاین دو نفر را جهت دو من آرد کشتند، و در بلاد بیرجند هر روز تا پنج نفر از گرسنگی می‌مردند … گرگی را در ملک‌آباد گرفته و آوردند و گوشت آن را بر سر فقرا قسمت کردند … پدر بی پسر و مادر بی دختر و در چند جا مذکور شد که اطفال کوچک را طعام نمی‌دادند که زودتر فوت کنند[،] و چنان مردم به کار خود گرفتار بودند که در بیرجند مردم فوت می‌کردند و کسی ایشان [را] جمع نمی‌کرد تا سه یوم و چهار یوم[،] و یک‌سال از این قرار بود تا بیست یوم بعد از نوروز بعد …».[۳]

ظل‌السلطان که شورش در شیراز را توطئه‌ای برای برکناری خودش می‌دانست، در ادامه این قحطی را فجیع توصیف کرده و نوشته‌است: «... از ابتدای سنهٔ ۱۲۸۶ق. تا سنهٔ ۱۲۸۹ق. در این سه سال چنان قحطی در تمام خاک ایران شده بود – به خصوص در صفحات تهران و اصفهان و عراق، ذیلش هم به سختی هر چه تمام‌تر کشید به فارس – که [مردم] از خوردن سگ و گربه – حتی [مرده‌های] یکدیگر را هیچ مضایقه نداشتند.»[۱۰] او پس از عزل از حکومت فارس و اصفهان و فراخوانده شدن به تهران، در مسیر حرکت به تهران به توصیف اوضاع شهرهای مسیر پرداخته: «از زرقان – که منزل اول فارس است به تهران – عرادهٔ کالسکهٔ ما جز روی مرده یا کشته‌ای که مردم به خیال اینکه چیزی دارد [او را کشته بودند]، و معلوم شد چیزی ندارد، یا آدمی که قریب الموت بود… چیز دیگر ندیدیم تا وارد تهران شدیم… وقتی که وارد اصفهان شدم، چه اصفهانی دیدم! «عالیها سافلها» شده، تمام خراب [و] کن فیکون شده… به قریب صدهزار کس از اهل شهر مرده و «فناء فی‌الله» شده‌اند… وضع کاشان هزار درجه از اصفهان بدتر… چه کاشان [همیشه کم‌آب بوده] و این مزید بر علت شد. قم از او صد درجه بدتر».[۱۰]

در این دوره در نتیجهٔ بروز قحطی، قیمت نان و غله به شدت ترقی کرد، تا جایی که در شهری همچون کاشان که در مواقع عادی تمام غلهٔ خود را از شهرهای دیگر تأمین می‌کرد، قیمت گندم به خرواری ۱۰۰ تومان یعنی بیش از ۲۰ برابر قیمت عادی رسید. بر اساس اسناد موجود از این دوره، کمبود آرد سبب شد پخت نانوایی‌ها از سه نوبت به یک نوبت برسد، و در نهایت هم تعطیل شود. تعطیلی نانوایی‌های مردم را به تنگ آورد و شهرهای مختلف متشنج شد. مردم در شهرهای قم و کرمانشاه شورش کردند. در اصفهان عده‌ای تلگراف‌خانه را تصرف کردند تا شکوائیه‌ای به شاه مخابره کنند. در ربیع‌الاول ۱۲۸۸ق. مردم به تجارتخانهٔ انگلیسی که صادرات گندم می‌کرد حمله کرده و مانع از تداوم صادرات شدند و در نهایت سرکنسول انگلیس دستور داد که گندم را به قیمت عادلانه به مردم بفروشند. و از این پس انگلیسی‌ها کمیته‌ای تشکیل دادند که در شهرهای بزرگ بین مردم فقیر مواد غذایی توزیع می‌کرد.[۱۴]

بازتاب قحطی مجاعه در نشریات خارجی

[ویرایش]

قحطی سال‌های اواخر دههٔ ۱۲۸۰ق. در ایران در نشریات کشورهای خارجی نیز بازتاب گسترده‌ای داشته. روزنامه کلونیست به نقل از خبرنگار روزنامه لوانت هرالد در تبریز نوشته: «... فقر و بدبختی که خشکسالی سال گذشته در استان‌های مرکزی و جنوبی ایران به وجود آورده‌است، به طرز وحشتناکی جانسوز است. اینکه مردم از گرسنگی می‌میرند - حتی در خیابان‌های پایتخت – تنها بخش کوچکی از این فاجعه وحشتناک است. در خراسان والدین فرزندان خود را به عنوان برده به ترکمن‌ها می‌فروشند تا آن‌ها زنده مانده نجات پیدا کنند، در اصفهان، چنان‌که گفته می‌شود، مردانی حین قطعه قطعه کردن اجساد برای تهیه غذا برای خانوادهٔ خود دستگیر شده‌اند، در شیراز، کرمان و یزد، مردم رنجور و بدبخت تلاش می‌کنند زندگی را از طریق ریشهٔ گیاهان بگذرانند».[۱۵]

روزنامه ویکزنیوز لندن در ۲۱ اکتبر ۱۸۷۱م. از راه‌اندازی صندوق امدادرسانی به قحطی‌زدگان ایران در لندن توسط شهردار خبر داده‌است.[۱۶] روزنامه ایوینیگ پست نیوزلند ترجمهٔ نامهٔ یک ایرانی نوکیش مسیحی به کشیش روبن جهانگیرشاو را منتشر کرده‌است: «... برادر من! درود بر شما؛ کشور ما اکنون دچار بدترین مصیبتی است که وضعیت فرانسه در زمان قحطی [در جریان انقلاب کبیر فرانسه] در مقابل آن ناچیز است. در کشور ما مادران و پدران بچه‌هایشان را؛ شوهران، همسرانشان را؛ فرزندان بزرگتر، خواهر و برادر کوچک‌تر خود و در مواردی پدر و مادر خود را می‌خورند. درست است، کشورهای همسایه هر چه در توان دارند به ما کمک کرده‌اند، اما این کمک‌ها برای تغذیه میلیون‌ها نفر کافی نبوده. کشور ما بارها و بارها در زمانی که نیاز بوده، به دیگران کمک کرده‌است و حالا خود نیازمند کمک است. رحمت خدا بر تمام کسانی که اکنون بر ما رحم خواهند کرد. ملت آمریکا، برای رهایی از این مصیبت، اندکی به ما کمک خواهد کرد. بمبئی ۱۰ ژوئن ۱۸۷۱».[۱۷]

نیویورک هرالد به نقل از تلگرامی که از لندن دریافت کرده نوشته‌است، گزارش‌های تجاری و سیاسی از ایران نشان می‌دهد که این کشور همچنان از قحطی و طاعون و بی‌نظمی و آشفتگی که این بلاها ایجاد کرده‌است رنج می‌برد؛ این روزنامه در ادامه گزارش می‌دهد: «استان خراسان مورد هجوم و غارت نیروهای نظامی قرار گرفته، و شورش در بخش‌های مختلف استان رخ داده که حکومت سرکوب آن را غیرممکن می‌داند. در شیراز نیروهای دولتی از دست شورشیان فرار کرده‌اند و تمام شهر را شورش فرا گرفته‌است».[۱۸]

روزنامه‌ای چاپ درسدن در آلمان مورخ ۳۰ ماه مه ۱۸۷۱م. در رابطه با وضعیت ایران نوشته‌است: «قحطی بزرگ در ایران فراگیر شده؛ گفته می‌شود روزانه ۱۰۰۰ نفر از گرسنگی می‌میرند.»[۱۹] روزنامهٔ دیگری چاپ ایالت بادن در آلمان مورخ ۸ ماه نوامبر ۱۸۷۱م. به نقل از نامه کنسول مقیم بریتانیا در بوشهر نوشته، قحطی در ایران به هیچ وجه تمام نشده، «خدا می‌داند که فقیران چگونه زمستان را پشت سر خواهند گذاشت. مردم اینجا بیش از هر زمان دیگری لاغرتر به نظر می‌رسند. در مقابل ساختمان کنسولگری حداقل ۲۵۰۰ فقیر از صبح منتظر خیرین انگلیسی هستند.»[۲۰] یک روزنامه استرالیایی به وضع اسفناک قحطی در ایران اشاره کرده و آن را یکی از نتایج جنگ داخلی در آمریکا قلمداد کرده: «... واقعیت عجیب اما واقعی این است که قحطی ایران از نتایج غیر مستقیم جنگ داخلی در آمریکا است».[۲۱]

استیصال و واردات آرد از روسیه

[ویرایش]

اوضاع کشور در این روزها چنان وخیم است که شاه تأکید می‌کند چنین جمعیتی – که برای اعتراض جمع شده‌اند – تا به حال ندیده؛ از طرف دیگر درخواست عزیزخان مکری رئیس قشون آذربایجان که از یک سال قبل به پیشکاری تبریز نیز منسوب شده بود، بیانگر وخامت اوضاع است، او در نامه‌ای شرح اوضاع قحطی آذربایجان را به ناصرالدین‌شاه گزارش می‌دهد و در بخشی از این نامه از شاه درخواست می‌کند که از دولت روس طلب گندم کند «... در صورتیکه رای همایون قرار یابد به دولت روس اظهاری بفرمایند از قراری که معلوم می‌شود نخجوان و آن حوالی غله زیاد دارد و از رعایای مرند و کرکر هم این اوقات رفته و خریده‌اند[،] به جنرال قونسول روس این غلام درین[]باب سفارشی کرد[،] به حکم دولتی منوط داشت[.] در نظر مبارک است که چند سال قبل از این در خاک روس همین حالت گرانی و نایابی به هم رسید[،] از دولت علیه استمداد کردند و به حکم دولت به قدر پانزده هزار خروار غله از آذربایجان حمل و نقل خاک روس شد که الان علت عمده این گرانی همان معامله است[،] رعیت آذربایجان به طمع زیادی قیمت[،] بذر خود را هم فروخته از حالت زراعت بازماندند و حالا اگر آن‌ها نیز به قدر پنج هزار خروار کمک نمایند و قیمت آن را بگیرند به هیچ وجه نباید بر آن‌ها شاق باشد …».[۲۲]

نان از منی شش – هفت شاهی به ۵ قران رسیده بود، دولت ناچار به پیشنهاد عزیزخان مکری عمل می‌کند، و از روسیه استمداد کمک می‌کند، در نتیجه مقدار زیادی آرد روسی از بندر حاجی‌طرخان و از راه دریا وارد شد، به همین دلیل آرد وارداتی از روسیه در ایران به آرد حاجی‌طرخانی معروف شد.[۲۳]

جستارهای وابسته

[ویرایش]


منابع

[ویرایش]
  1. رحمانیان, داریوش; میرکیایی, مهدی (2014-01-21). "تأثیر بلواهای نان بر روابط حکومت و مردم در عصر ناصری". تحقیقات تاریخ اجتماعی. 3 (2): 65–97. ISSN 2383-0484.
  2. قایم‌مقامی, جهانگیر (1343). "قحطی سال 1273 قمری در تبریز". یغما. 194 (17): 266–269.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ رضوانی, محمداسماعیل (1347). "سندی از قحطی سال 1287 هجری قمری". بررسی‌های تاریخی. 15–16 (3): 145–150.
  4. سیاح، محمدعلی (۱۳۵۶). سیف‌الله گلگار، ویراستار. خاطرات حاج سیاح یا دورهٔ خوف و وحشت. به کوشش حمید سیاح. (ویراست دوم). تهران: تهران مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
  5. خداداد, محسن; منظورالاجداد, محمدحسین (1389). "پیامدهای اجتماعی قحطی‌های عصر ناصری". تاریخ اسلام و ایران. 7 (20): 21–44.
  6. هدایت (مخبرالسلطنه)، مهدی‌قلی (۱۳۲۹). خاطرات و خطرات. تهران: شرکت چاپ رنگین‌کمان.
  7. الگار، حامد (۱۳۶۹). دین و دولت در ایران؛ نقش عالمان در دورهٔ قاجار. مترجم: ابوالقاسم سری (ویراست دوم). تهران: انتشارات توس.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ مجدالملک، میرزامحمدخان (۱۳۲۱). رسالهٔ مجدیه (کشف الغرائب فی الامور العجایب). با مقدمه و مقابله و تصحیح: سعید نفیسی (ویراست اول). تهران: چاپخانه بانک ملی.
  9. «قحطی بزرگ‌سال 1288 در ایران». پرتال جامع علوم انسانی. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۳-۰۱.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ظل‌السلطان، مسعودمیرزا (۱۳۶۸). خاطرات ظل السلطان (سرگذشت مسعودی). ج. دوم جلد. به کوشش و تصحیح: حسین خدیوجم. زیر نظر: ایرج افشار (ویراست اول). اساطیر.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ قاجار، ناصرالدین‌شاه (۱۳۷۲). شهریار جاده‌ها؛ سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات. به کوشش محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی. (ویراست اول). تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران.
  12. رحمانیان, داریوش; میرکیایی, مهدی (1392). "تأثیر بلواهای نان بر روابط حکومت و مردم در عصر ناصری". تحقیقات تاریخ اجتماعی. 6 (3): 65–98.
  13. شهیدی مازندرانی، حسین (بیژن) (۱۳۸۳). سرگذشت تهران (ویراست اول). تهران: راه مانا: دنیا.
  14. علامیر، محمود (۱۳۶۷). خاطرات احتشام السلطنه. به کوشش سید محمدمهدی موسوی. (ویراست دوم). تهران: زوار.
  15. "MORE ABOUT THE FAMINE IN PERSIA". paperspast.natlib.govt.nz (به انگلیسی). 1871. Retrieved 2023-03-01.
  16. "Persia Famine" (به انگلیسی). 1871.
  17. "THE FAMINE IN PERSIA". paperspast.natlib.govt.nz (به انگلیسی). 1871. Retrieved 2023-03-01.
  18. «Image 7 of The New York herald (New York [N.Y.]), October 20, 1871». Library of Congress, Washington, D.C. 20540 USA. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۳-۰۱.
  19. Dresden، SLUB. «Elbeblatt und Anzeiger: 30.05.1871». digital.slub-dresden.de (به آلمانی). دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۳-۰۱.
  20. "Zeitungen / 8.11.1871 (No. 260... [3". digital.blb-karlsruhe.de (به آلمانی). 1871. Retrieved 2023-03-01.
  21. «30 Sep 1871 - THE PERSIAN FAMINE». trove.nla.gov.au. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۳-۰۱.
  22. حسیبی, رباب (1993-02-20). "قحطی و گرانی در سال 1287 و 1288 قمری". گنجینهٔ اسناد. 2 (شماره 4و3): 47–63. ISSN 1023-3652.
  23. بامداد، مهدی (۱۳۴۷–۱۳۵۱). شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری. ج. سوم (ویراست اول). زوار.


رده:ناصرالدین‌شاه رده:قحطی‌ها رده:تاریخ ایران رده:قحطی‌هادر آسیا رده:قحطی‌ها در ایران