هژمونی فرهنگی
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
بخشی از سلسله مقالات دربارهٔ |
مارکسیسم |
---|
![]() |
علوم اجتماعی |
جنبهها |
افراد کارل مارکس • فردریش انگلس کارل کائوتسکی • ادوآرد برنشتاین جیمز کانلی • گئورگی پلخانف رزا لوکزامبورگ • ولادمیر لنین لئون تروتسکی • جوزف استالین شن دوژیو • مائو زدونگ • هو شی مین چه گوارا • فیدل کاسترو مکتب فرانکفورت • لوئی آلتوسر گئورگ لوکاچ • کارل کرش آنتونیو گرامشی • آنتون پانهکک رودلف هیلفردینگ • گی دوبور • چارلز امیل روتنبرگ بیشتر |
سلطه فرهنگی، فرادستی فرهنگی یا هژمونی فرهنگی (به انگلیسی: Cultural hegemony) از انواع هژمونی و مفهومی است برای توصیف نفوذ و تسلط فرهنگی یک گروه اجتماعی بر گروهی دیگر، چنانکه گروهِ مسلط یا فرادست درجهای از رضایت گروه تحت سلطه یا فرودست را بهدست میآورد و با «تسلط داشتن به اعمال زور صرف» تفاوت دارد. در هژمونی فرهنگی، طبقه دارای قدرت میکوشد تا تمامی باورها و شیوههای فرهنگی و سبک زندگی و بنیادهای اعتقادی خویش را در بطن جامعه جاری کند و انواع دیگر مشخصههای فرهنگی و از جمله هویت اقلیت را به ترتیبی که «خواست آنان نیز باشد»، از بین ببرد.
سلطه فرهنگی کلیه ظرفیتهای فیزیکی و معنوی یک فرهنگ را برای معرفی خود به عنوان فرهنگ غالب بسیج میکند و میکوشد تا فرهنگهای دیگر را با رضایت خودشان تضعیف، مغلوب یا نابود کند. انگیزه این اقدام ممکن است ایجاد وابستگی زبانی، فرهنگی، هنری و غیره باشد و عمدتاً به مقاصد سیاسی انجام میشود. تسلط بر فرهنگهای دیگر با «رضایت خودشان» مهمترین وجه تفاوت این نوع سلطهگری با انواع دیگر آن است.
سلطه فرهنگی یا هژمونی فرهنگی ارزشها و اعتقادات ملی یا مذهبی مردم را تحتالشعاع قرار میدهد و از دیگر انواع سلطه (همچون سلطههای نظامی و سیاسی) خطرناکتر و نامرئیتر است.
در هنگام اجرا و انجام سلطه فرهنگی، یک فرهنگ جایگزین فرهنگ دیگر میشود. این سخن فردوسی بر این نوع سلطه دلالت دارد: «تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای، تو باشی به هر نیک و بد رهنمای».
پیوند به بیرون[ویرایش]
![]() |
این یک مقالهٔ خرد جامعهشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |