پرش به محتوا

بربادرفته (فیلم ۱۹۳۹)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از بر باد رفته (فیلم))
بربادرفته
پوستر فیلمی که زن و مردی را در آغوش پرشور نشان می‌دهد.
پوستر اکران سینمایی
کارگردانویکتور فلمینگ
تهیه‌کنندهدیوید او. سلزنیک
فیلمنامه‌نویسسیدنی هاوارد
بر پایهبربادرفته
اثر مارگارت میچل
بازیگران
موسیقیماکس اشتاینر
فیلم‌بردارارنست هالر
تدوین‌گر
شرکت‌های
تولید
توزیع‌کنندهلوز سینپلکس[۱][nb ۱]
تاریخ‌های انتشار
  • ۱۵ دسامبر ۱۹۳۹ (۱۹۳۹-۱۲-۱۵) (آتلانتا نخستین بار)
مدت زمان
کشورایالات متحده
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم$۳٫۸۵ میلیون
فروش گیشه$۳۹۰ میلیون

بربادرفته (به انگلیسی: Gone With the Wind) یک فیلم حماسی، تاریخی و عاشقانهٔ آمریکایی اقتباس شده از رمانی به همین نام اثر مارگارت میچل است. تهیه‌کنندهٔ آن دیوید او. سلزنیک، مدیر سلزنیک اینترنشنال پیکچرز و کارگردان آن ویکتور فلمینگ بودند. وقایع این فیلم در جنوب ایالات متحده آمریکا در طی جنگ داخلی آمریکا و دوره بازسازی ایالات متحده آمریکا رخ می‌دهد. در این فیلم ویوین لی نقش اسکارلت اوهارا، یک زن جسور و زیبای جنوبی را بازی می‌کند که با انگیزه محافظت از مزرعه‌اش، تارا و رسیدن به عشق نافرجامش اشلی ویلکس تلاش می‌کند. او فقر و آشفتگی را تحمل می‌کند و در نهایت به یک تاجر زیرک تبدیل می‌شود که دو بار ازدواج کرده و رابطه‌ای پیچیده و پر نزاعی با رت باتلر، دورزنندهٔ محاصره برقرار می‌کند که به سومین ازدواجش ختم می‌شود. روایت با درک تکان‌دهندهٔ اسکارلت از عشق واقعی‌اش به رت، پس از ترک او توسط رت به پایان می‌رسد و بازتابی تکان‌دهنده از فقدان و تغییر جنوب را رقم می‌زند.

این فیلم تولید پر دردسری داشت. انتخاب بازیگر برای نقش اسکارلت چالش‌برانگیز بود و ۱۴۰۰ زن که شهرتی در بازیگری نداشتند برای این نقش مصاحبه شدند تا سرانجام ویوین لی برای این نقش انتخاب شد. به همین علت شروع فیلمبرداری به مدت دو سال تا ژانویه ۱۹۳۹ به تعویق افتاد و فیلمبرداری سرانجام در ماه ژوئیه همان سال به پایان رسید. فیلمنامه اولیه سیدنی هاوارد توسط چندین نویسنده مورد بازنگری‌های زیادی قرار گرفت تا به مدت زمان مناسبی کاهش یابد. کارگردان اصلی، جرج کیوکر، اندکی پس از شروع فیلمبرداری اخراج شد و فلمینگ جایگزین او شد که او نیز به نوبه خود به دلیل خستگی مدتی را در مرخصی بود و سم وود جایگزین او شد. مراحل پس از تولید در نوامبر ۱۹۳۹، تنها یک ماه قبل از نمایش اولیه آن، به پایان رسید.

پس از اکران در ۱۵ دسامبر ۱۹۳۹ به‌طور کلی بازخوردهای مثبتی دریافت کرد. در حالی که انتخاب بازیگران به‌طور گسترده مورد تحسین قرار گرفت، زمان طولانی مدت مورد انتقاد قرار گرفت. در دوازدهمین دوره جوایز اسکار، بربادرفته ده جوایز اسکار (هشت جایزه رقابتی و دو جایزه افتخاری) از سیزده نامزدی، از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم، جایزه اسکار بهترین کارگردانی (فلمینگ)، جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی جایزه اسکار بهترین بازیگر زن (لی) و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن (هتی مک‌دنیل، اولین آفریقایی آمریکایی برنده جایزه اسکار) را دریافت کرد. این یک ثبت بی‌سابقه برای تعداد کل برنده‌ها و نامزدها در آن زمان بود.

بربادرفته در اولین اکران بسیار محبوب بود. این فیلم به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد و این عنوان بیش از ربع قرن را در اختیار داشت. این فیلم بر اثر تورم و گران شدن بلیت این عنوان را از دست داد اما با احتساب نرخ تورم، همچنان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ است. در طول قرن بیستم به‌طور دوره‌ای اکران شد و در فرهنگ عامه ریشه دوانید. اگرچه این فیلم به عنوان انکار تاریخ، تجلیل کنندهٔ برده‌داری در ایالات متحده آمریکا و افسانهٔ جنبش ازدست‌رفته مؤتلفه مورد انتقاد قرار گرفته و باعث ایجاد تغییراتی در شیوه نمایش سینمایی آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار شده است. بربادرفته به عنوان یکی از بهترین فیلم‌ها، در نظر گرفته می‌شود و در سال ۱۹۸۹ به یکی از بیست و پنج فیلم انتخاب شده برای حفظ و نگهداری در ایالات متحده تبدیل شد.

خلاصه داستان

[ویرایش]

در سال ۱۸۶۱، در آستانه جنگ داخلی آمریکا، اسکارلت اوهارا در تارا، مزرعه بزرگ کشت پنبه، در جورجیا با والدین، دو خواهر و برده‌های سیاه‌پوستشان زندگی می‌کند. فیلم با صحنه‌ای آغاز می‌شود که اسکارلت اوهارا در میان تحسین‌کنندگانش احاطه شده است، اما وقتی پدرش، جرالد اوهارا، از ازدواج قریب‌الوقوع اشلی ویلکس با دخترعمویش ملانی همیلتون برایش می‌گوید، بسیار متأثر می‌شود. پدر اسکارلت همچنین اهمیت و ماندگاری زمین و خانه‌شان، تارا، را به او یادآوری می‌کند، اسکارلت عمیقاً مجذوب اشلی ویلکس است و به حرف‌های پدرش گوش نمی‌دهد.

روز بعد در یک مهمانی در خانه اشلی، دوازده بلوط، مزرعه‌ای نزدیک تارا، اسکارلت در کتابخانه اشلی را گیر می‌اندازد تا عشقش را به او اعتراف کند. وقتی اشلی می‌گوید که آنها برای با هم بودن خیلی متفاوت هستند و آنجا را ترک می‌کند، رت باتلر فاش می‌کند که تمام مدت به حرف‌هایش در مبلی در کتابخانه گوش می‌داده است. مهمانی با اخبار مربوط به فراخوان پرزیدنت لینکلن برای داوطلبان برای مبارزه با جنوب مختل می‌شود و مردان جنوبی نیز برای نام‌نویسی در جنگ می‌شتابند. اسکارلت با برادر کوچکتر ملانی، چارلز، ازدواج می‌کند تا حسادت اشلی را قبل از رفتن به جنگ برانگیزد. پس از مرگ چارلز در حین خدمت در ارتش ایالات متحده آمریکا، مادر اسکارلت او را برای بودن با ملانی و عمه‌اش به آتلانتا می‌فرستد. اسکارلت با شرکت در یک بازار خیریه با لباس عزاداری و رقص والس با رت، که اکنون دورزنندهٔ محاصره و قهرمان تأمین کننده کالا برای جنوب است، صحنه‌ای برخلاف عرف جامعه خود خلق می‌کند.

پس از نبرد گتیسبرگ، روند جنگ علیه کنفدراسیون ایالات جنوبی تغییر می‌کند. بسیاری از مردان شهر اسکارلت کشته می‌شوند. هشت ماه بعد، هنگامی که ارتش اتحادیه شهر را در کمپین آتلانتا محاصره می‌کند، ملانی با کمک اسکارلت فرزندی به دنیا می‌آورد و رت به آنها کمک می‌کند تا از شهر فرار کنند. رت تصمیم می‌گیرد که به جنگ برود و اسکارلت را رها می‌کند تا راه خود را به تارا پیدا کند. اسکارلت تارا را تنها و متروکه می‌بیند، به جز پدر، خواهرانش و بردگان سابقش، مامی و پورک کسی در مزرعه باقی نمانده است. اسکارلت متوجه می‌شود که مادرش به تازگی بر اثر حصبه درگذشته و پدرش نیز عقل خود را از دست داده است. اسکارلت، بخش اول فیلم را با این تصمیم به پایان می‌رساند که هر کاری لازم باشد انجام دهد تا دیگر هرگز گرسنه نماند.

بخش دوم با نمایش اسکارلت، خانواده‌اش که در مزرعه پنبه می‌چینند، آغاز می‌شود. با شکست کنفدراسیون، اشلی برمی‌گردد اما اسکارلت متوجه می‌شود که از او کمک چندانی بر نمی‌آید. وقتی اسکارلت از او التماس می‌کند که با او فرار کند، اشلی او را با شور و اشتیاق می‌بوسد اما می‌گوید که نمی‌تواند ملانی را ترک کند. پدر اسکارلت سعی می‌کند یک فرصت‌طلب شمالی را از زمین خود بیرون کند، اما از اسبش به پایین پرتاب می‌شود و کشته می‌شود. اسکارلت که قادر به پرداخت مالیات‌های وضع شده بر تارا نیست، پس از درخواست ناموفقی از رت، نامزد خواهر کوچکترش سوئلن، مالک میانسال و ثروتمند فروشگاه عمومی، فرانک کندی، را فریب می‌دهد تا با او ازدواج کند. اسکارلت از پول فرانک برای ساخت یک کارخانه چوب‌بری موفق استفاده می‌کند و اشلی را به کار در آنجا ترغیب می‌کند. بعداً، اسکارلت هنگام راندن کالسکه به تنهایی و رفتن خودسرانه به منطقه ای خطرناک و ناامن مورد حمله ولگردها قرار می‌گیرد و در یک مأموریت انتقام، شوهرش فرانک کشته و اشلی زخمی می‌شود. مدت کوتاهی پس از مراسم تشییع جنازه فرانک، رت از اسکارلت خواستگاری می‌کند و او قبول می‌کند.

پس از نقل مکان رت و اسکارلت به آتلانتا، آنها صاحب دختری می‌شوند که نامش را بانی بلو می‌گذارند، از آنجائیکه هنوز عاشق اشلی است، به رت می‌گوید که نمی‌خواهد با رت رابطه زناشویی داشته باشد و این آخرین فرزندشان خواهد بود. روزی در کارخانه فرانک، خواهر اشلی، ایندیا، اسکارلت و اشلی را در آغوش هم می‌بیند. ایندیا که از اسکارلت متنفر است، مشتاقانه شایعاتی را پخش می‌کند. عصر همان روز، رت، با شنیدن شایعات، اسکارلت را مجبور می‌کند تا در جشن تولد اشلی شرکت کند. با این حال، ملانی از اسکارلت حمایت می‌کند. پس از بازگشت به خانه، اسکارلت، رت را مست در طبقه پایین می‌یابد و آنها در مورد اشلی بحث می‌کنند. پس از بازگشت به خانه رت قسم می‌خورد که اشلی را برای همیشه از ذهن اسکارلت بیرون کند و اسکارلت را به زور به طبقه بالا و اتاق خوابشان می‌برد.

روز بعد، رت از رفتارش عذرخواهی می‌کند و به اسکارلت پیشنهاد طلاق می‌دهد، که اسکارلت آن را رد می‌کند و می‌گوید این یک مایه آبروریزی خواهد بود. وقتی رت از یک سفر طولانی به لندن، انگلستان، برمی‌گردد، اسکارلت به او اطلاع می‌دهد که باردار است، اما مشاجره‌ای رخ می‌دهد که منجر به افتادن او از پله‌ها و سقط خودبه‌خودی می‌شود. در حالی که او در حال بهبودی است، تراژدی دوباره رخ می‌دهد، زمانی که بانی هنگام تلاش برای پریدن از مانع با اسب کوچکش می‌میرد. رت از غم دیوانه می‌شود و این ملانی که بالاخره او را با حرف‌هایش آرام می‌کند. این اتفاقات برای ملانی که از قبل به دلیل خستگی و بارداری دوم ضعیف شده بود، بیش از حد طاقت‌فرسا بود و او را از پا می‌اندازد. اسکارلت و رت در بستر مرگ به ملاقات ملانی می‌روند. قبل از مرگ، او از اسکارلت می‌خواهد که از اشلی و فرزندشان، بو، مراقبت کند و با رت مهربان باشد. وقتی اسکارلت می‌بیند که اشلی چقدر آسیب دیده است، متوجه می‌شود که او و اشلی هرگز با هم نخواهند بود و با عجله به خانه می‌رود تا به رت بگوید که واقعاً او را دوست دارد نه اشلی را، اما وقتی می‌رسد، می‌بیند که رت این بار برای همیشه قصد رفتن دارد و آماده بازگشت به زادگاهش چارلستون است. اسکارلت از رت التماس می‌کند که بماند و می‌پرسد که بدون او چطور می‌تواند زندگی کند، که رت در پاسخ می‌گوید: «راستش، عزیزم، برام مهم نیست» اسکارلت تصمیم می‌گیرد به تارا برود تا راهی برای بازگرداندن او پیدا کند و به خودش یادآوری می‌کند که «فردا روز دیگری است».

بازیگران

[ویرایش]
در مزرعه تارا

مزرعه اوهارا در جورجیا

دختران او:

دوستان پسر اسکارلت:

  • جرج ریوز در نقش استوارت تارلتون (به اشتباه در تیتراژ فیلم در نقش برنت تارلتون)[nb ۲]
  • فرد کربن در نقش برنت تارلتون (به اشتباه در تیتراژ فیلم در نقش استوارت تارلتون)[nb ۲]

خدمتکاران خانه:[nb ۳]

در مزرعه‌ها:

در دوازده بلوط

مزرعه ویلکس در نزدیکی تارا

و یک مهمان از چارلستون

در آتلانتا
نقش‌های فرعی کوچک

تولید

[ویرایش]

قبل از انتشار این رمان، چندین مدیر و استودیو هالیوود، از جمله لویی بی. میر و اروینگ تالبرگ در مترو گلدوین میر، پندورا اس. برمن در آرکی‌او پیکچرز و دیوید او. سلزنیک از سلزنیک اینترنشنال پیکچرز از ساخت فیلمی بر اساس آن امتناع کردند. جک وارنر از برادران وارنر پس از خواندن خلاصه به فکر خرید حقوق افتاد، اما بزرگ‌ترین ستاره او بتی دیویس در آن زمان به این رمان علاقه‌ای نداشت و داریل اف. زانوک از استودیوهای قرن بیستم به اندازه کافی پول برای خرید حقوق کتاب پیشنهاد نکرده بود. با این حال، دیوید او. سلزنیک پس از اینکه ویرایشگر داستان، کی بی. برت و شریک تجاریش جان هی ویتنی، او را به خرید حقوق فیلم تشویق کردند، نظرش را تغییر داد. در ژوئیه ۱۹۳۶، یک ماه پس از انتشار، سلزنیک حقوق را از مارگارت میچل به قیمت ۵۰٬۰۰۰ دلار خرید.[۳][۴][۵]

انتخاب بازیگر

[ویرایش]
عکس تبلیغاتی کلارک گیبل و ویوین لی در نقش رت و اسکارلت

انتخاب دو نقش اصلی به یک تلاش پیچیده و دو ساله تبدیل شد. سلزنیک از ابتدا برای نقش رت باتلر کلارک گیبل را می‌خواست، اما گیبل با مترو گلدوین میر قرارداد داشت و هرگز او را به استودیوهای دیگر قرض نمی‌داد.[۳] گزینهٔ بعدی گری کوپر بود، اما ساموئل گلدوین — که کوپر با او قرارداد داشت — نیز از قرض دادن او خودداری کرد.[۶] وارنر در ازای حق پخش، مجموعه‌ای از بت دیویس، ارول فلین و اولیویا دی هاویلند را برای نقش‌های اصلی پیشنهاد داد.[۷] در این زمان، سلزنیک مصمم بود که گیبل را به خدمت بگیرد و در اوت ۱۹۳۸ سرانجام با پدرزنش، رئیس مترو گلدوین میر، لوئیس بی. مایر، به توافق رسید: مترو گلدوین میر، پذیرفت گیبل در این فیلم شرکت کند، همچنین مبلغ ۱٬۲۵۰٬۰۰۰ دلار برای نیمی از بودجه تولید را پرداخت می‌کرد و فیلم را توزیع می‌کرد؛ در عوض، سلزنیک باید حقوق هفتگی گیبل را پرداخت می‌کرد و نیمی از سود فیلم نیز به مترو گلدوین میر می‌رسید.[۳][۶]

توافق برای انتشار از طریق مترو گلدوین میر به معنای به تأخیر انداختن شروع تولید تا پایان سال ۱۹۳۸ بود، زمانی که قرارداد توزیع فعلی سلزنیک با یونایتد آرتیستس به پایان می‌رسید.[۶] سلزنیک از این تأخیر برای اصلاح فیلمنامه و مهم‌تر از آن، ایجاد تبلیغات برای فیلم از طریق تلاش‌هایشان برای انتخاب بازیگر اسکارلت اوهارا استفاده کرد. سلزنیک مصاحبه‌ای سراسری را با ۱۴۰۰ فرد ناشناس آغاز کرد. این تلاش حدود ۱۰۰٬۰۰۰ دلار هزینه داشت و برای هدف اصلی انتخاب بازیگر نقش بی‌فایده بود، اما تبلیغات «بی‌نقصی» ایجاد کرد.[۳] نامزدهای اولیه شامل میریام هاپکینز و تلولا بنکهد بودند که قبل از خرید حقوق فیلم توسط سلزنیک به عنوان گزینه‌های احتمالی در نظر گرفته می‌شدند. جوآن کراوفورد که با مترو گلدوین میر قرارداد بسته بود، نیز به عنوان یک زوج بالقوه با گیبل در نظر گرفته می‌شد. پس از عقد قرارداد با مترو گلدوین میر، سلزنیک با نورما شیرر — که در آن زمان یکی از ستاره‌های زن برتر مترو گلدوین میر بود — مذاکراتی انجام داد، اما او پس از بازخورد منفی طرفداران فیلم، از این پیشنهاد صرف نظر کرد. کاترین هپبورن با حمایت دوستش، جورج کیوکر، که برای کارگردانی استخدام شده بود، برای این نقش لابی سختی کرد، اما سلزنیک که احساس می‌کرد او برای این نقش مناسب نیست، او را رد کرد.[۶][۷][۸]

بازیگران زن زیادی، چه شناخته شده و چه ناشناخته، در نظر گرفته شدند، اما علاوه بر انتخاب نهایی، ویوین لی، تنها سی نفر برای این نقش آزمایش بازیگری شدند، از جمله برندا مارشال، جین آرتور، تلولا بنکهد، دایانا بریمور، جون بنت، نانسی کولمن، فرنسیس دی، الن درو، پائولت گودارد، ادیث مارنر (سوزان هیواردآنیتا لوئیس، هایلا استودارد، مارگارت تالیچت، لانا ترنر و لیندا واتکینس.[۹]اگرچه مارگارت میچل از اعلام عمومی نام گزینه خود خودداری کرد، اما بازیگری که به جلب رضایت او نزدیک‌تر بود، میریام هاپکینز بود که میچل احساس می‌کرد دقیقاً همان بازیگر مناسب و مطابق با نقش اسکارلت در کتاب است. با این حال، هاپکینز در آن زمان در اواسط سی سالگی خود بود و برای این نقش خیلی پیر در نظر گرفته می‌شد.[۶][۷][۸] چهار بازیگر زن، از جمله جین آرتور و جوآن بنت، تا دسامبر ۱۹۳۸ هنوز در دست بررسی بودند. با این حال، تنها دو نامزد نهایی، پائولت گدارد و ویوین لی، در تکنی‌کالر، هر دو در ۲۰ دسامبر، مورد آزمایش قرار گرفتند.[۱۰] گودارد تقریباً نقش را برنده شد، اما جنجال بر سر ازدواج او با چارلی چاپلین باعث شد سلزنیک نظرش را تغییر دهد.[۳]

سلزنیک از فوریه ۱۹۳۸، زمانی که ویوین لی، بازیگر جوان انگلیسی که هنوز در آمریکا چندان شناخته شده نبود، را در فیلم‌های انگلستان در آتش و یک یانکی در آکسفورد دید، بی‌سروصدا او را برای نقش اسکارلت در نظر گرفته بود. نماینده آژانس استعدادیابی در لندن، برادر دیوید مایرون سلزنیک، بود و در ماه فوریه او درخواست کرده بود که نامش برای پیدا کردن نقش اسکارلت ارائه شود. تا تابستان ۱۹۳۸، سلزنیک‌ها در حال مذاکره با الکساندر کوردا، که لی با او قرارداد داشت، برای خدماتش در اواخر همان سال بودند.[۱۱]

برادر سلزنیک ترتیبی داد تا آنها برای اولین بار در شب ۱۰ دسامبر ۱۹۳۸، زمانی که سوختن آتلانتا فیلمبرداری می‌شد، یکدیگر را ملاقات کنند. دو روز بعد، سلزنیک در نامه‌ای به همسرش اعتراف کرد که لی «اسب سیاه اسکارلت» است و پس از یک سری آزمون بازیگری، انتخاب او در ۱۳ ژانویه ۱۹۳۹ اعلام شد.[۱۲] درست قبل از فیلمبرداری فیلم، سلزنیک به ستون‌نویس روزنامه اد سالیوان اطلاع داد: «والدین اسکارلت اوهارا فرانسوی و ایرلندی بودند. مانند او، والدین خانم لی هم فرانسوی و ایرلندی هستند.»[۱۳]

یک مسئلهٔ مهم برای سلزنیک در طول انتخاب بازیگر، ناتوانی مداوم هالیوود در به تصویر کشیدن دقیق لهجهٔ جنوب آمریکا بود. استودیو معتقد بود که اگر لهجه به درستی به تصویر کشیده نشود، می‌تواند به موفقیت فیلم لطمه بزند. سلزنیک، سوزان مایریک (متخصص گفتار، آداب و رسوم جنوبی که میچل به او توصیه کرده بود) و ویل ای. پرایس را استخدام کرد تا به بازیگران آموزش دهند که چگونه با لهجهٔ کشیدهٔ جنوبی صحبت کنند. میچل از کار صداپیشگی بازیگران خوشش آمد و به عدم انتقاد هنگام اکران فیلم اشاره کرد.[۱۴][۱۵]

فیلمنامه

[ویرایش]

جوآن یک، مورخ سینما، در مورد نویسنده فیلمنامهٔ اصلی، سیدنی هاوارد می‌نویسد: «کاهش پیچیدگی‌های ابعاد حماسی بربادرفته کاری بسیار دشوار بود… و اولین فیلم ارسالی هاوارد بسیار طولانی بود و حداقل به شش ساعت فیلم نیاز داشت؛ [تهیه‌کننده] سلزنیک می‌خواست هاوارد برای انجام اصلاحات در صحنه بماند… اما هاوارد از ترک نیوانگلند خودداری کرد [و] در نتیجه، اصلاحات توسط جمعی از نویسندگان محلی انجام شد.»[۱۶] سلزنیک سه هفته پس از شروع فیلمبرداری، کارگردان جورج کیوکر را اخراج کرد و به سراغ ویکتور فلمینگ رفت که در آن زمان کارگردانی فیلم جادوگر شهر اوز را بر عهده داشت. کارگردان فیلم فلمینگ از فیلمنامه ناراضی بود، بنابراین سلزنیک فیلمنامه‌نویس بن هکت را برای بازنویسی کل فیلمنامه در عرض پنج روز به کار گرفت. هکت به پیش‌نویس اولیه هاوارد بازگشت و تا پایان هفته موفق شد کل نیمه اول فیلمنامه را اصلاح کند. سلزنیک متعهد شد که نیمه دوم را خودش بازنویسی کند اما از برنامه عقب افتاد، بنابراین هاوارد به مدت یک هفته به کار روی فیلمنامه بازگشت و چندین صحنه کلیدی را در بخش دوم بازنویسی کرد.[۱۷]

دیوید او. سلزنیک در سال ۱۹۴۰

جوآن یک می‌نویسد: «تا زمان اکران فیلم در سال ۱۹۳۹، این پرسش مطرح بود که چه کسی باید نامش در فهرست بازیگران فیلم قرار گیرد.» «اما با وجود تعداد نویسندگان و تغییرات، فیلمنامهٔ نهایی به طرز چشمگیری به نسخه هاوارد نزدیک بود. این واقعیت که نام هاوارد به تنهایی در تیتراژ ظاهر می‌شود، ممکن است به همان اندازه که به نوشته‌اش اشاره دارد، یادآور خاطرات او نیز باشد، زیرا در سال ۱۹۳۹، سیدنی هاوارد در سن ۴۸ سالگی در یک تصادف تراکتور کشاورزی و قبل از نمایش فیلم درگذشت.»[۱۶] سلزنیک، در یادداشتی که در اکتبر ۱۹۳۹ نوشته شده است، در مورد عوامل سازندهٔ فیلم می‌گوید: «می‌توانید رک و پوست‌کنده بگویید که از مقدار نسبتاً کمی از مطالب موجود در فیلم که از کتاب نیست، بیشتر آن نوشته‌های شخصی من است و تنها خطوط دیالوگ اصلی که مال من نیستند، چند تا از سیدنی هاوارد و چند تا از بن هکت و چند تای دیگر از جان فن دروتن هستند. به‌طور مختصر، شک دارم که ده کلمه اصلی از الیور گرت در کل فیلمنامه وجود داشته باشد. در مورد ساخت فیلک، حدود هشتاد درصد کار خودم است، و بقیه‌اش بین جو سوئرلینگ و سیدنی هاوارد تقسیم شده، و هکت هم در ساخت یکی از سکانس‌ها نقش اساسی داشته است.»[۱۸]

به گفته ویلیام مک‌آدامز، زندگینامه‌نویس هِکت:

سحرگاه یکشنبه، ۲۰ فوریه ۱۹۳۹، دیوید سلزنیک… و کارگردان فیلم ویکتور فلمینگ، هِکت را تکان دادند تا بیدارش کنند و به او اطلاع دهند که از مترو گلدوین میر قرض گرفته شده و باید فوراً با آنها بیاید و روی بربادرفته کار کند، فیلمی که سلزنیک پنج هفته قبل فیلمبرداری آن را شروع کرده بود. هر روزی که فیلم در انتظار بازنویسی نهایی فیلمنامه بود، برای سلزنیک ۵۰٬۰۰۰ دلار هزینه داشت و زمان بسیار مهم بود. هِکت در حال کار روی فیلم در سیرک برای برادران مارکس بود. هِکت در نامه‌ای به دوست فیلمنامه‌نویسش جین فاولر، این قسمت را به یاد می‌آورد و می‌گوید که رمان را نخوانده است، اما سلزنیک و کارگردان فیلم ویکتور فلمینگ، بی‌صبرانه منتظر خواندن آن توسط او بودند. آنها در حال ساخت صحنه‌هایی بر اساس فیلمنامه اصلی سیدنی هاوارد بودند که نیاز به بازنویسی فوری داشت. هکت نوشت: «بعد از اینکه هر صحنه اجرا و مورد بحث قرار گرفت، پشت ماشین تحریر نشستم و آن را نوشتم. سلزنیک و فلمینگ، مشتاق ادامه ساخت خود، مدام مرا به عجله می‌انداختند. ما هفت روز به این روش کار کردیم و هجده تا بیست ساعت در روز کار کردیم. سلزنیک با این استدلال که غذا ما را کند می‌کند، اجازه نداد ناهار بخوریم. او موز و بادام زمینی نمکی فراهم کرد… بنابراین در روز هفتم، من نه حلقه اول فیلم حماسی جنگ داخلی را بدون هیچ آسیبی تکمیل کردم.»[۱۹]

مک‌آدامز می‌نویسد: «تعیین دقیق اینکه هکت چقدر از فیلمنامه را نوشته غیرممکن است… در فهرست رسمی نویسندگان فیلم که در انجمن نویسندگان فیلمنامه ثبت شده است، سیدنی هاوارد به عنوان نویسنده فیلمنامه قرار گرفت، اما چهار نویسنده دیگر نیز به این فهرست اضافه شدند… جو سورلینگ برای مشارکت در نگارش فیلمنامه، الیور اچ.پی. گرت و باربارا کیون برای نگارش فیلمنامه و هکت برای دیالوگ‌ها.»[۱۹]

فیلمبرداری

[ویرایش]

تصویربرداری اصلی در ۲۶ ژانویه ۱۹۳۹ آغاز شد و در ۱ ژوئیه به پایان رسید و کارهای پس از تولید تا ۱۱ نوامبر ۱۹۳۹ ادامه یافت. کارگردان جرج کیوکر، که سلزنیک با او رابطه کاری طولانی داشت و تقریباً دو سال را در پیش‌تولید بربادرفته با او گذرانده بود، پس از کمتر از سه هفته فیلمبرداری جایگزین شد.[۷][nb ۴]

سلزنیک و کیوکر پیش از این بر سر سرعت فیلمبرداری و فیلمنامه اختلاف نظر داشتند،[۷][۲۰] اما توضیحات دیگر خروج کیوکر را به نارضایتی گیبل در کار با او نشان می‌دهد.[۲۲][۲۳] ویوین لی و اولیویا دی هاویلند در روزی که صحنه بازار آتلانتا فیلمبرداری می‌شد، از اخراج کیوکر مطلع شدند و این دو با همان لباس فیلم به دفتر سلزنیک رفتند و به او التماس کردند که نظرش را عوض کند. ویکتور فلمینگ، که کارگردانی جادوگر شهر اُز را بر عهده داشت، از مترو گلدوین میر فراخوانده شد تا فیلم را تکمیل کند. با این حال، کیوکر به‌طور خصوصی به آموزش لی و دی هاویلند ادامه داد.[۱۷] یکی دیگر از کارگردانان مترو گلدوین میر، سم وود، در ماه مه به مدت دو هفته کار کرد، زمانی که فلمینگ به دلیل خستگی موقتاً از تولید کناره‌گیری کرد. اگرچه برخی از صحنه‌های کیوکر بعداً دوباره فیلمبرداری شدند، سلزنیک تخمین زد که سه حلقهٔ کامل از کار او در نسخه نهایی باقی مانده است. در پایان فیلمبرداری اصلی، کیوکر هجده روز، فلمینگ نود و سه روز و وود بیست و چهار روز فیلمبرداری کرده بودند.[۷]

فیلمبردار لی گارمس تولید را آغاز کرد، اما در ۱۱ مارس ۱۹۳۹ — پس از یک ماه فیلمبرداری صحنه‌هایی که سلزنیک و همکارانش آنها را «خیلی تاریک» می‌دانستند — جای خود را به ارنست هالر داد که با فیلمبردار تکنی‌کالر ری رناهان همکاری می‌کرد. گارمس یک سوم اول فیلم — تقریباً همه چیز را قبل از بچه‌دار شدن ملانی — را تکمیل کرد، اما نامی از او برده نشد.[۲۴]

بیشتر فیلمبرداری زمین پشتی استودیوی آرکی‌او فورتی اکرس سلزنیک اینترنشنال انجام شد و همه صحنه‌های لوکیشن در کالیفرنیا، بیشتر در شهرستان لی آنجلس یا شهر همسایه شهرستان ولچورا فیلمبرداری شدند.[۲۵] تارا، خانهٔ مزرعهٔ خیالیِ جنوبی، تنها به عنوان یک نمای تخته سه‌لا و نمای پاپیه ماشه (ساخته شده از خمیر کاغذی) وجود داشت که در زمین استودیوی سلزنیک ساخته شده بود.[۲۶] برای سوزاندن آتلانتا، نماهای جدیدی در مقابل صحنه‌های قدیمی و متروکهٔ پشت صحنهٔ سلزنیک ساخته شد و خود سلزنیک کنترل مواد منفجره‌ای را که آنها را سوزاند، به دست گرفت.[۳] منابع در آن زمان هزینهٔ تولید را ۳٫۸۵ میلیون دلار تخمین زدند که آن را به دومین فیلم گران‌قیمت ساخته شده تا آن زمان تبدیل کرد، و تنها فیلم بن هور (۱۹۲۵) هزینهٔ بیشتری داشت.[۲۷][nb ۵]

اگرچه افسانه‌ای همچنان ادامه دارد که نظام‌نامه تولید تصویر متحرک سلزنیک را به دلیل استفاده از کلمه «لعنتی» در راستش، عزیزم، برام مهم نیست ۵۰۰۰ دلار جریمه کرد، در واقع، هیئت انجمن سینمایی آمریکا اصلاحیه‌ای را در کد تولید در تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۳۹ تصویب کرد، به استثنای زمانی که آنها از «لعنت» استفاده کردند. استفاده از «برای به تصویر کشیدن هر صحنه یا گفت وگویی که بر اساس واقعیت تاریخی یا فولکلور … یا نقل قولی از یک اثر ادبی است، در بافت تاریخی مناسب، ضروری و لازم است، مشروط بر اینکه چنین استفاده‌ای که ذاتاً ایراد برانگیز باشد یا به حسن سلیقه توهین کند مجاز نیست». با آن اصلاحیه، انجمن سینمایی آمریکا مخالفت بیشتری با خط پایانی رت نداشت.[۲۹]

موسیقی

[ویرایش]
«تم تارا» از تریلر فیلم

سلزنیک ماکس اشتاینر را برای آهنگسازی موسیقی متن انتخاب کرد، کسی که در اوایل دهه ۱۹۳۰ با او در تصویر آرکی‌او کار کرده بود. برادران وارنر که در سال ۱۹۳۶ با اشتاینر قرارداد بسته بودند، موافقت کردند که او را به سلزنیک قرض دهند. اشتاینر دوازده هفته روی موسیقی متن کار کرد، طولانی‌ترین زمانی که تا به حال صرف نوشتن موسیقی متن کرده بود، همچنین دو ساعت و سی و شش دقیقه، طولانی‌ترین زمانی بود که تا به حال موسیقی برای متن فیلم نوشته بود. از سویی دیگر، پنج تنظیم‌کنندهٔ ارکستر به نام‌های: هوگو فریدهوفر، برنهارد کاون، آدولف دوویچ، رجینالد هیزلتین باست و موریس دو پک[پانویس ۱] به خدمت گرفته شدند.[۳۰]

این موسیقی با دو تم عاشقانه مشخص می‌شود، یکی برای عشق شیرینِ اشلی و ملانی و دیگری که شور و اشتیاق اسکارلت به اشلی را تداعی می‌کند؛ هرچند نکتهٔ قابل توجه این است که هیچ تم عاشقانه‌ای بین اسکارلت و رت وجود ندارد. اشتاینر علاوه بر اقتباس از آهنگ‌های دیگری که در فیلم برجسته هستند، به‌طور قابل توجهی از موسیقی فولک و میهن‌پرستانه بهره برده است، که شامل آهنگ‌های استیون فوستر می‌شود و اساسِ تم یادآورِ اسکارلت را تشکیل می‌دهند. تمی که امروزه بیشترین ارتباط را با فیلم دارد، ملودی‌ای است که اسکارلت را در مزرعهٔ تارا همراهی می‌کند؛ در مجموع، نود و نه قطعهٔ جداگانه در موسیقی متنِ فیلم وجود دارد.[۳۰]

به دلیل فشار برای تکمیل به موقع در آهنگسازی، ماکس اشتاینر دارای سه دستیار به نام‌های: هوگو فریدهوفر، آدولف دوویچ و هاینتس رومهلد بود.[۳۱]

اکران

[ویرایش]

پیش‌نمایش، نمایش اولیه و اکران اولیه

[ویرایش]

در ۹ سپتامبر ۱۹۳۹، سلزنیک، همسرش، ایرنه، سرمایه‌گذار جان «جاک» ویتنی، و تدوینگر فیلم هال سی. کرن برای پیش‌نمایش فیلم در تئاتر فاکس به ریورساید، کالیفرنیا رفتند. فیلم در این مرحله هنوز یک راف‌کات بود، عناوین کامل را نداشت و به جلوه‌های ویژه نوری نیاز داشت. مدت زمان فیلم چهار ساعت و بیست و پنج دقیقه بود که بعداً برای اکران مناسب به کمتر از چهار ساعت کاهش یافت. در آن شب با روش دو فیلم با خرید یک بلیت دو فیلم شب‌های هاوایی و بو ژست (۱۹۳۹) در حال نمایش بود، اما پس از اولین فیلم بلند اعلام شد که به جای فیلم بلند دوم، سینما پیش‌نمایشی از یک فیلم آینده بدون نام را نمایش خواهد داد؛ به تماشاگران اطلاع داده شد که می‌توانند سالن را ترک کنند، اما پس از شروع فیلم دیگر اجازه ورود نخواهند داشت و پس از بسته شدن در سالن سینما، تماس تلفنی نیز مجاز نخواهد بود. وقتی عنوان فیلم روی پرده سینما ظاهر شد، تماشاگران تشویق کردند و پس از پایان فیلم، تماشاگران ایستاده فیلم را تشویق کردند.[۷][۳۲] دیوید تامسون در زندگینامه‌اش از سلزنیک نوشت که واکنش تماشاگران قبل از شروع فیلم «بزرگ‌ترین لحظه زندگی [سلزنیک]، بزرگ‌ترین پیروزی و رستگاری تمام شکست‌هایش» بود.[۳۳] سلزنیک در کارت‌های پیش‌نمایش فیلم را «احتمالاً شگفت‌انگیزترین فیلمی که تا به حال دیده‌ام» توصیف کرد.[۳۴] وقتی اوایل سپتامبر مطبوعات از سلزنیک پرسیدند که چه احساسی نسبت به فیلم دارد، گفت: «ظهر فکر می‌کنم فوق‌العاده است، نیمه‌شب فکر می‌کنم افتضاح است. گاهی فکر می‌کنم بهترین فیلمی است که تا به حال ساخته شده. اما اگر فقط یک فیلم عالی باشد، باز هم راضی خواهم بود.»[۲۷]

اولین نمایش فیلم درتئاتر بزرگ لووز در آتلانتا

حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر در ۱۵ دسامبر ۱۹۳۹ برای اولین نمایش فیلم در تئاتر بزرگ لووز در آتلانتا به سینما آمدند. این اوج سه روز جشن به میزبانی شهردار ویلیام بی. هارتسفیلد بود که شامل رژه لیموزین‌ها با حضور ستاره‌های فیلم، پذیرایی، هزاران نفر پرچم‌های ایالت جورجیا و یک جشن لباس بود. یوریث دی. ریورز، فرماندار جورجیا، ۱۵ دسامبر را تعطیل رسمی اعلام کرد. تخمین زده می‌شود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر از ساکنان و بازدیدکنندگان آتلانتا به مسافت هفت مایل در خیابان‌ها صف کشیدند تا صف لیموزین‌هایی را که ستاره‌ها را از فرودگاه می‌آوردند، تماشا کنند. فقط لسلی هاوارد و ویکتور فلمینگ تصمیم گرفتند در این مراسم شرکت نکنند: هاوارد به دلیل شیوع جنگ جهانی دوم به انگلستان بازگشته بود و فلمینگ با سلزنیک اختلاف پیدا کرده بود و از شرکت در تمامی مراسم‌های افتتاحیه خودداری کرده بود.[۲۷][۳۴] هتی مک‌دنیل نیز غایب بود، زیرا او و دیگر بازیگران سیاه‌پوست به دلیل قوانین جیم کرو جورجیا، که مانع از نشستن آنها در کنار همکاران سفیدپوستشان می‌شد، از حضور در مراسم افتتاحیه منع شدند. کلارک گیبل پس از اطلاع از اینکه مک‌دنیل از حضور در مراسم افتتاحیه منع شده است، تهدید کرد که این رویداد را تحریم خواهد کرد، اما مک‌دنیل او را متقاعد کرد که در مراسم شرکت کند.[۳۵] رئیس‌جمهور جیمی کارتر بعداً از آن به عنوان «بزرگ‌ترین رویدادی که در طول زندگی من در جنوب اتفاق افتاده است» یاد کرد.[۳۶] پس از آن، نمایش‌های افتتاحیه در نیویورک و لس‌آنجلس برگزار شد؛ در لس‌آنجلس برخی از بازیگران زن که برای نقش اسکارلت در نظر گرفته شده بودند، از جمله پائولت گادرد، نورما شیرر و جوآن کرافورد، حضور داشتند.[۳۴]

از دسامبر ۱۹۳۹ تا ژوئیه ۱۹۴۰، این فیلم فقط با بلیت‌های پیش‌خرید در تعداد محدودی از سینماها با قیمت‌های بالای ۱ دلار — بیش از دو برابر قیمت یک فیلم سینمایی معمولی در اولین اکران — به نمایش درآمد و مترو گلدوین میر به‌طور بی‌سابقه‌ای ۷۰ درصد از درآمد گیشه را به دست آورد، در حالی که این رقم معمولاً ۳۰ تا ۳۵ درصد بود. پس از رسیدن به اشباع به عنوان یک نمایش خیابانی، مترو گلدوین میر شرایط خود را به ۵۰ درصد کاهش داد و قیمت‌ها را قبل از اینکه سرانجام در سال ۱۹۴۱ با قیمت‌های «عامه پسند» وارد اکران عمومی شود، به نصف کاهش داد.[۳۷]

با احتساب هزینه‌های توزیع و تبلیغات، کل هزینه‌های فیلم به ۷ میلیون دلار رسید.[۳۴][۳۸]

نسخه‌های بعدی

[ویرایش]
پوستر، رت باتلر را در حالی که اسکارلت اوهارا را در آغوش گرفته، در پس‌زمینه‌ای از صحنهٔ سوزاندن آتلانتا نشان می‌دهد.
پوستر نسخهٔ بازنشر شدهٔ ۱۹۶۷

در سال ۱۹۴۲، سلزنیک به دلایل مالیاتی شرکت خود را منحل کرد و سهم خود از بربادرفته را به شریک تجاری‌اش، جان ویتنی، به قیمت ۵۰۰٬۰۰۰ دلار فروخت. در عوض، ویتنی آن را به قیمت ۲٫۸ میلیون دلار به مترو گلدوین میر فروخت؛ بنابراین، استودیو مالک کامل فیلم شد.[۳۸] مترو گلدوین میر بلافاصله فیلم را در بهار ۱۹۴۲،[۱۷] و دوباره در سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۵۴ اکران کرد.[۷] در نسخهٔ مجدد سال ۱۹۵۴، اولین باری بود که فیلم در صفحهٔ عریض نمایش داده شد.[۳۹]

اکران فیلم در سال ۱۹۶۱ به مناسبت صدمین سالگرد آغاز جنگ داخلی آمریکا انجام شد و همچنین شامل یک مراسم باشکوه «افتتاحیه» در تئاتر بزرگ لووز بود. سلزنیک و بسیاری دیگر از ستارگان فیلم، از جمله ویوین لی و اولیویا دی هاویلند، در این مراسم حضور داشتند.[۴۰] کلارک گیبل سال قبل فوت کرده بود.[۴۱] این فیلم برای اکران مجدد در سال ۱۹۶۷ تا فیلم ۷۰ میلی‌متری ارتقا پیدا کرد،[۷] و با پوستری به‌روز شده منتشر شد که گیبل را با پیراهن سفید پاره در حالی که لی را در پس زمینه‌ای از شعله‌های نارنجی نگه داشته است، نشان می‌دهد.[۴۰] در سال‌های ۱۹۷۱، ۱۹۷۴ و ۱۹۸۹ نیز نسخه‌های مجددی از آن منتشر شد؛ برای اکران مجدد پنجاهمین سالگرد در سال ۱۹۸۹، نسخه‌های صوتی و تصویری آن به‌طور کامل بازسازی شد. این فیلم یک بار دیگر در سال ۱۹۹۸ توسط وارنر مدیا متعلق به نیو لاین سینما در سینماهای ایالات متحده اکران شد.[۴۲][۴۳]

در سال ۲۰۱۳، یک نسخه سینمای دیجیتال با وضوح ۴کی همزمان با صدمین سالگرد ویوین لی در بریتانیا منتشر شد.[۴۴] در سال ۲۰۱۴، نمایش‌های ویژه‌ای به مدت دو روز در سینماهای سراسر ایالات متحده برنامه‌ریزی شد تا با هفتاد و پنجمین سالگرد[۴۵] و دوباره طی سه روز در سال ۲۰۲۴، برای جشن هشتاد و پنجمین سالگرد آن همزمان اکران شود.[۴۶]

تلویزیون

[ویرایش]

این فیلم اولین نمایش تلویزیونی خود را در آمریکا در شبکه کابلی اچ‌بی‌او در ۱۱ ژوئن ۱۹۷۶ تجربه کرد و چهارده بار در طول بقیه ماه از این کانال پخش شد.[۴۷][۱۷][۴۸] سایر کانال‌های کابلی نیز این فیلم را در طول ماه ژوئن پخش کردند.[۴۹] اولین نمایش در شبکهٔ تلویزیونی در نوامبر همان سال انجام شد. ان‌بی‌سی برای پخش یکباره ۵ میلیون دلار پرداخت کرد و دو قسمت در شب‌های متوالی پخش شد.[۱۷] در آن زمان، این برنامه به پربیننده‌ترین برنامه تلویزیونی که تاکنون از یک شبکه واحد پخش شده بود، تبدیل شد و ۴۷٫۵ درصد از خانوارهای نمونه‌گیری شده در آمریکا و ۶۵ درصد از بینندگان تلویزیون آن را تماشا کردند، که هنوز هم رکورددار پربیننده‌ترین فیلم پخش شده از تلویزیون است.[۱۷][۴۳]

در سال ۱۹۷۸، سی‌بی‌اس قراردادی به ارزش ۳۵ میلیون دلار برای پخش فیلم در بیست سال متوالی امضا کرد.[۱۷] ترنر اینترتینمنت در سال ۱۹۸۶ کتابخانه فیلم مترو گلدوین میر را خریداری کرد، اما این قرارداد شامل حقوق تلویزیونی بربادرفته نمی‌شد، که هنوز در اختیار سی‌بی‌اس بود. توافقی حاصل شد که در آن حقوق به سرگرمی ترنر بازگردانده شد و حقوق پخش سی‌بی‌اس برای جادوگر شهر اُز تمدید شد.[۱۷] از این فیلم برای راه‌اندازی دو کانال کابلی متعلق به سامانه پخش ترنر استفاده شد: ترنر نتورک (۱۹۸۸) و تی‌سی‌ام (۱۹۹۴).[۵۰][۵۱]

رسانه خانگی

[ویرایش]

این فیلم در مارس ۱۹۸۵ در نوار ویدئویی عرضه شد، جایی که در رتبه دوم جدول فروش قرار گرفت،[۱۷] و پس از آن در قالب‌های دی‌وی‌دی و دیسک بلوری منتشر شد.[۴۰]

بازخورد

[ویرایش]

پاسخ انتقادی

[ویرایش]
مک‌دنیل، دی هاویلند و لی به خاطر اجراهایشان مورد تحسین قرار گرفتند.

پس از انتشار فیلم، مجلات و روزنامه‌های جلب مشتری عموماً نقدهای بسیار خوبی دربارهٔ بربادرفته نوشتند؛[۷] با این حال، در حالی که ارزش‌های تولید، دستاوردهای فنی و مقیاس جاه‌طلبی آن به‌طور جهانی شناخته شده بود، برخی از منتقدان آن موقع، فیلم را بیش از حد طولانی و از نظر دراماتیک غیرقابل باور دانستند. فرانک اس. نوجنت از نیویورک تایمز ادعا کرد که اگرچه این فیلم جاه‌طلبانه‌ترین فیلم ساخته شده تا آن زمان بود، اما احتمالاً بزرگ‌ترین فیلم ساخته شده تا آن زمان نبود، اما با این وجود او آن را «داستانی جالب که به زیبایی روایت شده» دانست.[۵۲] فرانتس هولرینگ از مجله نیشن نیز همین نظر را داشت: «نتیجه فیلمی است که رویدادی بزرگ در تاریخ این صنعت است اما تنها دستاوردی کوچک در هنر سینما محسوب می‌شود. لحظاتی وجود دارد که این دو مقوله با هم تلاقی خوبی دارند، اما فواصل طولانی بین آنها سرشار از کاراییِ صرفاً تماشایی است.»[۵۳]

اگرچه این فیلم به خاطر وفاداری‌اش به رمان مورد تحسین قرار گرفت،[۵۲] این جنبه همچنین به عنوان عامل اصلی مؤثر در طولانی بودن زمان نمایش مشخص شد.[۵۴] جان سی. فلین در ورایتی نوشت که سلزنیک «بیش از حد جزئیات را داخل فیلم گنجانده است» و اگر صحنه‌ها و دیالوگ‌های تکراری از بخش پایانی داستان حذف می‌شدند، فیلم به عنوان یک اثر سرگرم‌کننده مفیدتر می‌بود.[۵۴] گاردین احساس می‌کرد که یکی از نقاط ضعف جدی فیلم این است که داستان فاقد کیفیت حماسی لازم برای توجیه زمان صرف شده است و نیمه دوم را که بر «ازدواج‌های بی‌ربط» اسکارلت و «دعواهای خانگی» او تمرکز دارد، عمدتاً زائد دانست و تنها دلیل گنجاندن آنها را «صرفاً به این دلیل که مارگارت میچل آن را به این شکل نوشته است» دانست. گاردین معتقد بود که اگر «داستان در نقطه‌ای که با این فاصله مشخص شده است، کوتاه و مرتب می‌شد، و اگر درام شخصی در خدمت پرداخت سینمایی به مضمون اصلی — فروپاشی و ویرانی جنوب قدیم — قرار می‌گرفت، آنگاه بربادرفته می‌توانست یک فیلم واقعاً عالی باشد».[۵۵] به همین ترتیب، هولرینگ نیز نیمه دوم فیلم را ضعیف‌تر از نیمه اول دانست و با اشاره به جنگ داخلی به عنوان نیروی محرکه بخش اول در حالی که شخصیت‌ها در بخش دوم غالب هستند، نتیجه گرفت که تقصیر اصلی فیلم در همین‌جا نهفته است و اظهار داشت که «شخصیت‌ها به تنهایی کافی نیستند». با وجود صحنه‌های عالی فراوان، او درام را غیرقابل باور دانست و گفت که «رشد روانشناختی» نادیده گرفته شده است.[۵۳]

بخش زیادی از ستایش‌ها به خاطر انتخاب بازیگران بود، و به ویژه ویوین لی به خاطر بازی‌اش در نقش اسکارلت مورد توجه قرار گرفت. نیوجنت او را «محور اصلی تصویر» توصیف کرد و معتقد بود که او «به قدری بی‌نقص برای این نقش توسط هنر و طبیعت طراحی شده است که تصور هر بازیگر دیگری در این نقش غیرممکن است».[۵۲] به همین ترتیب، هولرینگ او را در «ظاهر و حرکات»، «بی‌نقص» یافت؛ او بهترین بازی لی را زمانی احساس کرد که به او اجازه داده می‌شد «شخصیت دوگانه‌ای را که به تصویر می‌کشد، برجسته کند» و معتقد بود که او به ویژه در لحظات شخصیت‌پردازی مانند صبح روز بعد از صحنه تجاوز زناشویی خوب نقش را ایفا کرده است.[۵۳] فلین همچنین لی را از نظر فیزیکی مناسب این نقش دانست و احساس کرد که او در صحنه‌هایی که شجاعت و عزم راسخ خود را نشان می‌دهد، مانند فرار از آتلانتا و زمانی که اسکارلت یک سرباز فراری یانکی را می‌کشد، بهترین بازی خود را ارائه می‌دهد.[۵۴] لی برای بازی‌اش در جوایز حلقه منتقدان فیلم نیویورک در سال ۱۹۳۹، جایزه بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد.[۵۶] فلین در مورد بازی کلارک گیبل در نقش رت باتلر، احساس کرد که شخصیت‌پردازی «تا حد امکان به برداشت خانم میچل — و مخاطب — نزدیک است».[۵۴] دیدگاهی که نوجنت با آن موافق بود،[۵۲] اگرچه هولرینگ احساس می‌کرد که عمل گیبل در صحنه‌های پایانی کاملاً قانع‌کننده نبود، زیرا رت با انزجار اسکارلت را ترک می‌کند.[۵۳] از دیگر بازیگران اصلی، هم هولرینگ و هم فلین، لسلی هاوارد را در نقش اشلیِ سست اراده، «قانع‌کننده» دانستند، و فلین، اولیویا دی هاویلند را در نقش ملانی «برجسته» دانست؛[۵۳][۵۴] نوجنت نیز به ویژه مجذوب بازی دی هاویلند شد و آن را «گوهری مهربان، باوقار و لطیف از شخصیت‌پردازی» توصیف کرد.[۵۲] بسیاری از منتقدان بازی هتی مک‌دنیل در نقش مامی را مورد ستایش قرار دادند: نوجنت معتقد بود که او پس از ویوین لی بهترین بازی را در فیلم ارائه داده است،[۵۲] و فلین آن را پس از بازی لی و گیبل در رتبه سوم قرار داد.[۵۴]

جوایز اسکار

[ویرایش]

در دوازدهمین دوره جوایز اسکار، فیلم بربادرفته رکوردی برای برد و نامزدی جوایز اسکار ثبت کرد و در هشت بخش از بخش‌های رقابتی که در آنها نامزد شده بود، از مجموع سیزده نامزدی، برنده شد. این فیلم جوایز بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر زن مکمل، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین کارگردانی هنری و بهترین تدوین را از آن خود کرد و دو جایزه افتخاری دیگر نیز برای استفاده از تجهیزات و رنگ دریافت کرد (همچنین اولین فیلم رنگی بود که جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرد).[۵۷][۵۸]

رکورد هشت برد این فیلم پابرجا بود تا اینکه ژی‌ژی (۱۹۵۸) ۹ برد را به دست آورد و رکورد کلی ۱۰ برد آن با بن هور (۱۹۵۹) شکسته شد که یازده برد را ثبت کرد.[۵۹] بربادرفته همچنین رکورد بیشترین نامزدی را در اختیار داشت تا اینکه همه‌چیز دربارهٔ ایو (۱۹۵۰) چهارده نامزدی را به دست آورد.[۸] این طولانی‌ترین فیلم ناطق آمریکایی تا آن زمان بود و بسته به نحوه تفسیر آن، ممکن است هنوز رکورد طولانی‌ترین برنده جایزه بهترین فیلم را در اختیار داشته باشد.[۶۰]

مدت زمان فیلم بربادرفته کمی کمتر از ۲۲۱ دقیقه است، در حالی که لورنس عربستان (۱۹۶۲) کمی بیش از ۲۲۲ دقیقه طول می‌کشد؛ با این حال، با احتساب اورتور، میان‌پرده و موسیقی پایان، بربادرفته ۲۳۴ دقیقه طول می‌کشد (اگرچه برخی منابع مدت زمان کامل آن را ۲۳۸ دقیقه اعلام کرده‌اند) در حالی که لورنس عربستان با احتساب اجزای اضافی‌اش کمی کوتاه‌تر و ۲۳۲ دقیقه است.[۶۱][۶۲] هتی مک‌دنیل اولین آفریقایی-آمریکایی بود که برنده جایزه اسکار شد — در مقابل همبازی خود اولیویا دی هاویلند که در همان رشته نیز نامزد شد — اما جدایی نژادی در ایالات متحده آمریکا از همتایان خود در مراسم اهدای جوایز در هتل امبسدور لس آنجلس بود. او و اسکورتش را مجبور کردند پشت میز جداگانه‌ای در پشت اتاق بنشینند.[۶۳] در همین حال، سیدنی هاوارد نویسنده فیلمنامه اولین فهرست نامزدان و برندگان جایزه اسکار پس از مرگ برنده اسکار شد و سلزنیک شخصاً جایزه اسکار یادبود ایروینگ جی. تالبرگ برای دستاوردهای شغلی خود را دریافت کرد.[۸][۵۷]

جوایز و نامزدی‌های اسکار
جایزه گیرنده (گان) نتیجه
جایزه اسکار بهترین فیلم سلزنیک اینترنشنال پیکچرز برنده
جایزه اسکار بهترین کارگردانی ویکتور فلمینگ برنده
جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد کلارک گیبل نامزدشده
جایزه اسکار بهترین بازیگر زن ویوین لی برنده
جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن اولیویا دی هاویلند نامزدشده
هتی مک‌دنیل برنده
جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی سیدنی هاوارد برنده
جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه لایل ویلر برنده
جایزه اسکار بهترین فیلم‌برداری ارنست هالر و ری رناهان برنده
جایزه اسکار بهترین تدوین هال سی. کرن و جیمز ئی. نیوکام برنده
جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم ماکس اشتاینر نامزدشده
جایزه اسکار بهترین صداگذاری توماس تی. مولتون (دپارتمان صدای استودیو ساموئل گلدوین) نامزدشده
جایزه اسکار بهترین جلوه‌های تصویری جک کازگرو، فرد آلبین و آرتور جانز نامزدشده
جایزه اسکار افتخاری ویلیام کمرون مینزیز
برای دستاورد برجسته در استفاده از رنگ برای تقویت حس و حال دراماتیک در تولید فیلم بربادرفته
افتخاری
جایزه دستاورد فنی دان ماسگریو و سلزنیک اینترنشنال پیکچرز
برای پیشگامی در استفاده از تجهیزات هماهنگ در تولید بر باد رفته.
افتخاری

واکنش‌های آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار

[ویرایش]
هتی مک‌دنیل، اولین آمریکایی آفریقایی‌تبار برنده جایزه اسکار

مفسران سیاه‌پوست از زمان اکران فیلم، آن را به دلیل به تصویر کشیدن سیاه‌پوستان و سفیدنمایی مسئله برده‌داری مورد انتقاد قرار داده‌اند. با این حال، در ابتدا، روزنامه‌های تحت کنترل آمریکایی‌های سفیدپوست این انتقادات را گزارش نمی‌کردند.[۶۴] در این فیلم مامی و دیگر برده‌های خانگی خانواده به عنوان عضو دوم خانواده به تصویر کشیده شدند. در آنجا مامی تقریباً مادر دوم اسکارلت بود و طوری نشان داده شده است که انگار مامی نه تنها مانند مادر اسکارلت، بلکه با او برابر است. این کاملاً با حقایق برده خانگی بودن در آن زمان مغایرت دارد. این نقل قول در ابتدا در مجموعه منابع کتابخانه گیل از زندگی روزمره: برده‌داری آمریکایی منتشر شده و واقعیت‌های تلخ برده خانگی بودن را توضیح می‌دهد:

زندگی یک خدمتکار خانه اغلب خشن و تحقیرآمیز بود. به ویژه خدمتکاران زن خانه، هم مورد توجه صاحب مزرعه بودند و هم مرتباً مورد تجاوز قرار می‌گرفتند. از آنجا که آنها در نزدیکی خانواده ارباب زندگی می‌کردند، تمایل ارباب به داشتن یک معشوقه برده، در صورت متأهل بودن، مشکلات شدیدی ایجاد می‌کرد. در بسیاری از موارد، بانوی خانه از حضور خدمتکاران زن خانه رنجیده خاطر می‌شد و به خدمتکاران زن خانه به دلیل ظن خیانت زناشویی مشکوک بودند. در همین راستا، معشوقه‌های ارباب یا خانمان خانه اغلب با سیلی زدن به صورت و شلاق زدن، خدمتکاران زن خانه خود را مورد آزار و اذیت فیزیکی قرار می‌دادند.[۶۵]

کارلتون ماس، نمایشنامه‌نویس سیاه‌پوست، در نامه‌ای سرگشاده اظهار داشت که در حالی که فیلم تولد یک ملت «حمله‌ای مستقیم به تاریخ آمریکا و مردم سیاه‌پوست» بود، بربادرفته «حمله‌ای از پشت به همان تاریخ» بود. او در ادامه آن را «درخواستی نوستالژیک برای همدردی با آرمانی هنوز زنده از واکنش جنوبی‌ها» توصیف کرد. ماس همچنین به کلیشه‌های شخصیت‌پردازی سیاه‌پوستان، مانند «پورک بی‌دست‌وپا و کودن»، «پریسی تنبل و کاملاً بی‌مسئولیت»، «پذیرش پرشور برده‌داری توسط بیگ سم» و «مامی با سخنرانی‌های مداوم و ستایش بی‌دریغش برای هر آرزوی اسکارلت» اشاره کرد.[۶۶] به همین ترتیب، ملوین بی. تولسون، شاعر و مربی، نوشت: «فیلم تولد یک ملت چنان دروغ آشکاری بود که یک ابله هم می‌توانست آن را ببیند. بربادرفته چنان دروغ ظریفی است که میلیون‌ها سفیدپوست و سیاه‌پوست آن را به عنوان حقیقت خواهند پذیرفت.»[۶۷]

پس از اینکه هتی مک‌دنیل برندهٔ جایزه اسکار شد، والتر فرانسیس وایت، رهبر انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان، او را به نقش‌آفرینی عمو تام (پذیرش برده‌داری) متهم کرد. مک‌دنیل در پاسخ گفت که او «ترجیح می‌دهد با بازی در نقش یک خدمتکار، هفتصد دلار در هفته درآمد داشته باشد تا اینکه هفت دلار برای خدمتکاری واقعی»؛ او همچنین صلاحیت وایت را برای صحبت از طرف سیاه‌پوستان زیر سؤال برد، زیرا او پوست روشنی داشت و تنها یک‌هشتم سیاه‌پوست بود.[۶۳] نظرات در جامعه سیاه‌پوستان پس از اکران عموماً متفاوت بود، و برخی این فیلم را «سلاحی برای ترور علیه آمریکای سیاه‌پوستان» و توهینی به مخاطبان سیاه‌پوست خواندند و تظاهراتی در شهرهای مختلف برگزار شد.[۶۳] مالکوم ایکس بعداً به یاد آورد که «وقتی باترفلای مک‌کوئین در نقش پریسی نقش خود را بازی کرد، احساس کردم می‌خواهم زیر فرش قایم شوم».[۶۸] با این حال، برخی از بخش‌های جامعه سیاه‌پوستان دستاوردهای مک‌دنیل را به عنوان نمادی از پیشرفت به رسمیت شناختند: برخی از آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار از صفوف معترضان عبور کردند و شخصیت‌پردازی گرم و شوخ‌طبعانه مک‌دنیل را ستودند، و برخی دیگر امیدوار بودند که تقدیر صنعت سینما از کار او منجر به افزایش دیده شدن دیگر بازیگران سیاه‌پوست روی پرده سینما شود. مجلهٔ فرصت: شرح حال زندگی سیاه‌پوستان در تبریک سرمقاله خود به مک‌دنیل به خاطر برنده شدن جایزه اسکار، از این فیلم به عنوان یادآوری «محدودیتی» که تعصبات قدیمی بر آرمان‌های سیاه‌پوستان گذاشته بود، استفاده کرد.[۶۳][۶۶]

واکنش تماشاگران

[ویرایش]

فیلم بربادرفته پس از اکران، رکورد حضور تماشاگران را در همه جا شکست. تنها در تئاتر کپیتول در نیویورک، در اواخر دسامبر به‌طور متوسط یازده هزار نفر در روز به تماشای آن پرداختند،[۳۷] و ظرف چهار سال پس از اکران، حدود شصت میلیون بلیت در سراسر ایالات متحده فروخته بود، فروشی که تنها کمی کمتر از نیمی از جمعیت سرشماری ۱۹۴۰ ایالات متحده آمریکا بود.[۶۹][۷۰] این نمایش موفقیت خود را در خارج از کشور تکرار کرد و در طول بمباران‌های بلیتز در لندن، که در آوریل ۱۹۴۰ آغاز شد، به مدت چهار سال در هتل لیتل ریتز در میدان لستر اجرا داشت، به یک موفقیت شگفت‌انگیز تبدیل شد.[۷۱] زمانی که مترو گلدوین میر در پایان سال ۱۹۴۳ آن را از چرخه پخش خارج کرد، توزیع جهانی آن ۳۲ میلیون دلار (سهم استودیو از فروش ناخالص گیشه) را بازگردانده بود و آن را به پرفروش‌ترین فیلم تا آن زمان تبدیل کرده بود.[۸][۱۷] سرانجام در سپتامبر ۱۹۵۲ در ژاپن اکران شد و به پرفروش‌ترین فیلم خارجی در آنجا تبدیل شد.[۷۲][۷۳]

برای دیدن بربادرفته در پنساکولا، فلوریدا (۱۹۴۷) صف کشیدند.

اگرچه این فیلم تقریباً دو برابر رکورددار قبلی، تولد یک ملت، برای سرمایه‌گذارانش سود داشت،[۷۴][۷۵] احتمالاً عملکرد گیشه دو فیلم بسیار نزدیک به هم بود. بخش عمده‌ای از درآمد بربادرفته از اکران سیار سینمایی و اکران‌های اولیه آن حاصل شد، که در آن توزیع‌کننده به ترتیب ۷۰ و ۵۰ درصد از فروش ناخالص گیشه را دریافت کرد، نه از اکران عمومی آن، که در آن زمان معمولاً سهم توزیع‌کننده ۳۰ تا ۳۵ درصد از فروش ناخالص بود.[۳۷] در مورد فیلم تولد یک ملت توزیع‌کننده آن، اپوک، بسیاری از مناطق توزیع خود را بر اساس «حقوق ایالتی» فروخت — که معمولاً ۱۰ درصد از فروش ناخالص گیشه را تشکیل می‌داد — و گزارش‌های اپوک تنها نشان‌دهنده سود خود از فیلم است و نه سود توزیع‌کنندگان محلی. کارل میلیکن، دبیر انجمن سینمایی آمریکا، تخمین زد که تولد یک ملت تا سال ۱۹۳۰ توسط پنجاه میلیون نفر دیده شده است.[۷۶][۷۷]

فیلم وقتی در سال ۱۹۴۷ دوباره اکران شد، ۵ میلیون دلار در ایالات متحده و کانادا فروش داشت و یکی از ده فیلم برتر سال شد.[۳۸][۷۴] اکران مجدد موفق در سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۶۱ به آن امکان داد تا علیرغم چالش‌های قابل توجه فیلم‌های جدیدتری مانند بن هور، جایگاه خود را به عنوان پردرآمدترین فیلم صنعت سینما حفظ کند.[۷۸] اما سرانجام در سال ۱۹۶۶ اشک‌ها و لبخندها از آن پیشی گرفت.[۷۹]

اکران مجدد فیلم در سال ۱۹۶۷ غیرمعمول بود، زیرا مترو گلدوین میر تصمیم گرفت آن را در سینماهای خیابانی اکران کند که این امر آن را به موفق‌ترین اکران مجدد در تاریخ این صنعت تبدیل کرد. این فیلم با فروش ۶۸ میلیون دلاری در گیشه، به پرسودترین فیلم مترو گلدوین میر پس از دکتر ژیواگو در نیمه دوم دهه تبدیل شد.[۸۰] کمپانی مترو گلدوین میر از این اکران ۴۱ میلیون دلار درآمد کسب کرد[۸۱] که سهم ایالات متحده و کانادا بیش از ۳۰ میلیون دلار بود و آن را در آن سال، پس از فارغ‌التحصیل در رتبه دوم قرار داد.[۷۴][۸۱] با احتساب درآمد اجاره ۶٫۷ میلیون دلاری از اکران مجدد در سال ۱۹۶۱،[۸۲] این فیلم چهارمین فیلم پرفروش دهه در بازار آمریکای شمالی بود و تنها اشک‌ها و لبخندها، فارغ‌التحصیل و دکتر ژیواگو برای توزیع‌کنندگانشان درآمد بیشتری کسب کردند.[۷۴] اکران مجدد دیگری در سال ۱۹۷۱ به آن اجازه داد تا برای مدت کوتاهی رکورد اشک‌ها و لبخندها را پس بگیرد و کل فروش ناخالص جهانی خود را تا پایان سال ۱۹۷۱ به حدود ۱۱۶ میلیون دلار برساند — بیش از سه برابر درآمد حاصل از اکران اولیه — قبل از اینکه سال بعد دوباره رکورد را به پدرخوانده واگذار کند.[۴۳][۸۳]

تخمین زده می‌شود که بربادرفته در تمام اکران‌های خود بیش از ۲۰۰ میلیون بلیت در ایالات متحده و کانادا فروخته است[۶۹] که نشاندهندهٔ این است که در آن منطقه، این فیلم بیش از هر فیلم دیگری در سینماها فروش داشته است.[۸۴] این فیلم در اروپای غربی نیز به طرز خارق‌العاده‌ای موفق بود و تقریباً ۳۵ میلیون بلیت در بریتانیا و بیش از ۱۶ میلیون بلیت در فرانسه فروش کرد و به ترتیب به بزرگ‌ترین و ششمین فیلم پرفروش در آن بازارها تبدیل شد.[۸۵][۸۶][۸۷] جذابیت این فیلم در خارج از کشور نیز ادامه یافته و محبوبیتی مشابه با طول عمر داخلی خود را حفظ کرده است؛ در سال ۱۹۷۵، این فیلم در طول سه هفته اول نمایش خود، هر شب در سینما پلازا ۲ لندن با ظرفیت کامل تماشاگران به نمایش درآمد و در ژاپن، در طول یک دوره پنج هفته‌ای، بیش از نیم میلیون نفر در بیست سینما به تماشای آن نشستند.[۸۸] در مجموع، بربادرفته بیش از ۳۹۰ میلیون دلار در گیشه جهانی فروش داشت؛[۸۹] در سال ۲۰۰۷، ترنر انترتینمنت تخمین زد که درآمد ناخالص، پس از تعدیل بر اساس قیمت‌های فعلی، تقریباً معادل ۳٫۳ میلیارد دلار باشد؛[۸] رکوردهای جهانی گینس در سال ۲۰۱۴ به رقمی معادل ۳٫۴۴ میلیارد دلار رسید که آن را به موفق‌ترین فیلم تاریخ سینما تبدیل کرد.[۹۰]

این فیلم در قرن بیست و یکم همچنان در بین مخاطبان بسیار محبوب است و در دو نظرسنجی سراسری آمریکایی‌ها که توسط نظرسنجی هریس در سال ۲۰۰۸ و بار دیگر در سال ۲۰۱۴ انجام شد، به عنوان محبوب‌ترین فیلم انتخاب شد. این شرکت تحقیقات بازار بیش از دو هزار بزرگسال آمریکایی را مورد بررسی قرار داد و نتایج بر اساس سن، جنس، نژاد/قومیت، تحصیلات، منطقه و درآمد خانوار سنجیده شد، بنابراین نسبت آنها با ترکیب جمعیت بزرگسال مطابقت داشت.[۹۱][۹۲]

ارزیابی مجدد انتقادی

[ویرایش]

آرتور ام. شلزینگر جونیور هنگام بازبینی فیلم در دهه ۱۹۷۰ معتقد بود که فیلم‌های هالیوودی عموماً به خوبی کهنه می‌شوند و عمق یا یکپارچگی غیرمنتظره‌ای را آشکار می‌کنند، اما در مورد بربادرفته زمان با آن مهربان نبوده است.[۹۴] ریچارد شیکل استدلال کرد که یکی از معیارهای سنجش کیفیت یک فیلم این است که از بیننده بپرسیم چه چیزی از آن به یاد می‌آورد، و فیلم از این نظر دچار مشکل می‌شود: تصاویر و دیالوگ‌های فراموش‌نشدنی در آن وجود ندارد.[۹۵] استنلی کافمن نیز این فیلم را تجربه‌ای عمدتاً فراموش‌شدنی دانست و ادعا کرد که فقط دو صحنه را به وضوح به خاطر می‌آورد.[۹۶] هم شیکل و هم شلزینگر این را به «بد نوشته شدن» آن نسبت دادند و به نوبه خود دیالوگ‌ها را «گل‌آلود» و دارای حس «کارت‌پستال تصویری» توصیف کردند.[۹۴][۹۵] شیکل همچنین معتقد است که این فیلم به عنوان یک اثر هنری عامه‌پسند شکست خورده است، زیرا ارزش تماشای مجدد محدودی دارد، احساسی که کافمن نیز با آن موافق است و اظهار می‌کند که پس از دو بار تماشای آن، امیدوار است «دیگر هرگز آن را نبیند: دو بار، دو برابر چیزی است که هر کسی در طول زندگی نیاز دارد».[۹۵][۹۶] هم شیکل و هم اندرو ساریس نقص اصلی فیلم را در داشتن حس تهیه‌کننده به جای حس هنری می‌دانند: با توجه به اینکه فیلم توسط کارگردانان و نویسندگان زیادی کارگردانی شده است، این فیلم حس «خلق شدن» یا «کارگردانی» را ندارد، بلکه «از آشپزخانه شلوغ» بیرون آمده است، جایی که نیروی خلاق اصلی، وسواس تهیه‌کننده در وفادار ماندن فیلم به معنای واقعی کلمه تا حد امکان به رمان بوده است.[۹۵][۹۷]

ساریس اذعان می‌کند که علیرغم شکست‌های هنری‌اش، این فیلم در سراسر جهان به عنوان «محبوب‌ترین سرگرمی تولید شده تاکنون» جایگاه خود را حفظ کرده است.[۹۷] جودیت کریست اظهار می‌کند که صرف نظر از کلیشه‌ها، این فیلم «بدون شک هنوز بهترین و ماندگارترین اثر سرگرمی عامه‌پسند است که از خطوط تولید هالیوود بیرون آمده است»، محصول یک شومن «باذوق و سلیقه و هوش».[۹۸] شلزینگر خاطرنشان می‌کند که نیمه اول فیلم «جنب و جوش و شور و شوقی» دارد که به سمت مضمون حماسی آن متمایل است، اما با انتقاداتی مبنی بر غلبه زندگی‌های شخصی در نیمه دوم و اینکه چگونه در نهایت مضمون خود را در احساسات‌گرایی غیرمتقاعدکننده از دست می‌دهد، موافق است.[۹۴] کافمن همچنین شباهت‌های جالبی با «پدرخوانده» پیدا می‌کند، که به تازگی جای بربادرفته را به عنوان پرفروش‌ترین فیلم آن زمان گرفته بود: هر دو از رمان‌های پرفروش «فوق آمریکایی» ساخته شده‌اند، هر دو در چارچوب اصول شرافتی زندگی می‌کنند که رمانتیک شده‌اند، و هر دو در اصل جعل فرهنگی یا تجدیدنظرطلبی را ارائه می‌دهند.[۹۶]

برداشت منتقدان از این فیلم در سال‌های اخیر تغییر کرده است، که منجر به کسب رتبه ۲۳۵ در نظرسنجی معتبر منتقدان ده ساله سایت اند ساوند در سال ۲۰۱۲ شد،[۹۹] و در سال ۲۰۱۵، شصت و دو منتقد بین‌المللی فیلم که توسط بی‌بی‌سی مورد نظرسنجی قرار گرفتند، آن را به عنوان نود و هفتمین فیلم برتر آمریکایی انتخاب کردند.[۱۰۰] برای بزرگداشت بیستمین سالگرد شبکهٔ تلویزیون کابلی تی‌سی‌ام در سال ۲۰۱۴، این کانال دوباره تصمیم گرفت بربادرفته، اولین فیلمی که از این شبکه پخش شد، را به نمایش بگذارد.[۱۰۱] مورخ سینما و مجری تی‌سی‌ام، رابرت آزبورن، در مورد اکران مجدد آن در سینماها در آن سال اظهار داشت: «نکته شگفت‌انگیز برای من این است که بربادرفته حتی در دنیایی بسیار تغییر یافته ۷۵ سال بعد، همچنان پابرجا مانده و پیروز شده است. این فیلم هنوز هم به همان شیوه‌ای که در آن زمان بر مردم تأثیر می‌گذاشت، بر آنها تأثیر می‌گذارد.»[۱۰۲]

اعتبار در صنعت

[ویرایش]

این فیلم در چندین نظرسنجی معتبر صنعت سینما حضور داشته است. در یک نظرسنجی که در سال ۱۹۵۰ توسط ورایتی از بیش از ۲۰۰ متخصص که بیش از ۲۵ سال در صنعت سینما کار کرده بودند، انجام شد، این فیلم به عنوان بزرگ‌ترین فیلم نیم قرن گذشته انتخاب شد.[۱۰۳] در سال ۱۹۷۷ توسط انستیتوی فیلم آمریکا، در یک نظرسنجی از اعضای این سازمان، به عنوان محبوب‌ترین فیلم انتخاب شد.[۷] انستیتوی فیلم آمریکا همچنین فیلم را در فهرست «۱۰۰ سال… ۱۰۰ فیلم به انتخاب انستیتوی فیلم آمریکا» در سال ۱۹۹۸ در رتبهٔ چهارم قرار داد[۱۰۴] و در دهمین سالگرد انتشار چنین فهرستی در سال ۲۰۰۷ به رتبه ششم سقوط کرد.[۱۰۵] کارگردانان سینما در نسخه ده ساله نظرسنجی سایت اند ساوند در سال ۲۰۱۲، آن را در رتبه ۳۲۲ قرار دادند[۹۹] و در سال ۱۳۹۵ در نظرسنجی اعضای انجمن صنفی کارگردانان آمریکا به عنوان نهمین دستاورد کارگردانی برتر انتخاب شد.[۱۰۶] در سال ۲۰۱۴، در یک نظرسنجی گسترده که توسط هالیوود ریپورتر انجام شد، در جایگاه پانزدهم قرار گرفت، که در این نظر سنجی هر استودیو، آژانس، شرکت تبلیغاتی و خانه تولید در منطقه هالیوود رای داد.[۱۰۷] در سال ۱۹۸۹، بربادرفته یکی از بیست و پنج فیلم اولین دوره گزینش فیلم بود که توسط کتابخانه کنگره ایالات متحده به عنوان اثری «دارای اهمیت از لحاظ فرهنگی، تاریخی یا زیبایی‌شناختی» برای نگهداری در فهرست ملی ثبت فیلم ایالات متحده انتخاب شد.[۱۰۸][۱۰۹]

تحلیل‌ها و جنجال‌ها

[ویرایش]

تصویر تاریخی

[ویرایش]

فیلم بربادرفته به دلیل تداوم افسانه‌های جنگ داخلی آمریکا و کلیشه‌های آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار مورد انتقاد قرار گرفته است.[۱۱۰] دیوید رینولدز نوشت که «زنان سفیدپوست ظریف هستند، مردان آنها نجیب یا حداقل جذاب هستند و در پس‌زمینه، بردگان سیاه‌پوست اکثراً وظیفه‌شناس و راضی هستند، که آشکارا قادر به داشتن یک زندگی مستقل نیستند.» رینولدز بربادرفته را به تولد یک ملت و دیگر بازآفرینی‌های جنوب که در دوران تبعیض نژادی ساخته شده‌اند، تشبیه کرد، که در آنها جنوبی‌های سفیدپوست به عنوان مدافعان ارزش‌های سنتی به تصویر کشیده می‌شوند و مسئله برده‌داری تا حد زیادی نادیده گرفته می‌شود.[۶۸] این فیلم به‌عنوان یک «پسرفت» توصیف شده است که هم اسطوره متجاوز بودن سیاهپوستان و هم نقش شرافتمندانه و دفاعی کو کلاکس کلن را در طول دوره بازسازی ایالات متحده آمریکا تبلیغ و ترویج می‌کند[۱۱۱] و به عنوان یک فیلم «تبلیغات اجتماعی» است که دیدگاهی «برترپنداری نژاد سفید» از گذشته را ارائه می‌دهد.[۱۱۰]

از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۶، انجمن تاریخی آتلانتا چندین نمایشگاه با عنوان بربادرفته برگزار کرد، از جمله نمایشگاهی در سال ۱۹۹۴ با عنوان «سرزمین‌های مورد مناقشه: بربادرفته و اسطوره‌های جنوبی». یکی از سوالاتی که در این نمایشگاه مورد بررسی قرار گرفت این بود که «بردگان در بربادرفته چقدر به واقعیت نزدیک بودند؟». این بخش نشان داد که تجربه‌های بردگان متنوع بوده و به این نتیجه رسید که «مرد سیاه خوشحال» یک افسانه است، همان‌طور که این باور که همه بردگان خشونت و وحشیگری را تجربه کرده‌اند، یک افسانه است.[۱۱۲] دبلیو. برایان رومل روئیز استدلال کرده است که با وجود نادرستی‌های واقعی در به تصویر کشیدن دوره بازسازی، بربادرفته بازتابی از تفاسیر معاصر از آن است که در اوایل قرن بیستم رایج بود. یکی از این دیدگاه‌ها در صحنهٔ کوتاهی منعکس شده است که در آن مامی یک مرد آزاد شدهٔ طعنه‌زن را از خود دور می‌کند: می‌توان صدای سیاستمداری را شنید که چهل هکتار زمین و یک قاطر را در ازای رأی بردگان آزاد شده به آنها پیشنهاد می‌دهد. این استنباط به این معنی برداشت می‌شود که مردان آزاد شده از سیاست بی‌اطلاع هستند و برای آزادی آماده نیستند و ناخواسته به ابزار مقام‌های فاسد بازسازی تبدیل می‌شوند.[۱۱۳]

فیلم ضمن تداوم بخشیدن به برخی از افسانه‌های آرمان گمشده، در مورد برخی دیگر از آنها کوتاه می‌آید. پس از اینکه اسکارلت در منطقه فقیرنشین توسط یک مرد سفیدپوست و همدست سیاه‌پوستش مورد حمله قرار می‌گیرد (و توسط برده سابقش نجات می‌یابد)، گروهی از مردان — از جمله اشلی و فرانک، شوهر اسکارلت — به شهر حمله می‌کنند. در رمان، آنها به کو کلاکس کلان تعلق دارند که نمایانگر کلیشه رایج محافظت از پاکدامنی زنان سفیدپوست است، اما رومل رویز استدلال می‌کند که فیلمسازان آگاهانه حضور کلان را در فیلم با اشاره ساده به آن به عنوان یک «جلسه سیاسی» خنثی می‌کنند.[۱۱۳] کاترین اچ. لی می‌نویسد: «حضور کلان در رمان از فیلم حذف شده است و به گروهی خودسر تبدیل شده که با تغییر نژاد مهاجمان از رمان، انتقام حمله به اسکارلت را می‌گیرند.» [nb ۶] اما او فیلم را «به‌طور غیرقابل انکاری نژادپرستانه» توصیف می‌کند.[۱۱۴] ریچارد آلوا اظهار می‌کند که در فیلم، «یک مرد سیاه‌پوست صرفاً اسب اسکارلت را مهار می‌کند در حالی که همراه سفیدپوستش (در یک نمای نزدیک به یاد ماندنی) صورتش را به سمت قهرمان زن بی‌هوش پایین می‌آورد؛ خیلی زود یک بردهٔ سابق وفادار ظاهر می‌شود و با هر دو مهاجم می‌جنگد. اما در رمان، متجاوز سیاه‌پوست است در حالی که مرد سفیدپوست اسب را در دست دارد… سلزنیک در تمام طول داستان نژادپرستی میچل را ملایم می‌کرد.»[۱۱۵] جنیفر شوسلر از نیویورک تایمز یادداشتی را نقل می‌کند که در آن سلزنیک نوشته است: «گروهی از مردان می‌توانند بیرون بروند و عاملان یک اقدام به تجاوز را بدون اینکه ملحفه‌های سفید بلندی روی آنها کشیده شود، «دستگیر» کنند.»[۶۴] به گفته مورخ فیلم توماس کریپس، سلزنیک «تمام اشاره‌ها به کو کلاکس کلان، سیاه‌پوستان یاغی و افسانه‌های جنوبی را حذف کرد.»[۱۱۶] کریپس همچنین از یادداشتی که توسط سلزنیک نوشته شده نقل قول می‌کند: «من شخصاً کاملاً معتقدم که باید کو کلاکس کلان را کاملاً حذف کنیم… [در غیر این صورت، فیلم] ممکن است به عنوان تبلیغی ناخواسته برای جوامع متعصب در این دوران فاشیستی ظاهر شود.» یک راه حل این بود که صحنه تجاوز را بازنویسی کنند و (باز هم به نقل از سلزنیک) «سیاهپوست را چیزی بیش از یک تماشاگر جلوه ندهند.»[۱۱۶]

توماس کریپس استدلال می‌کند که از برخی جهات، این فیلم کلیشه‌های نژادی را تضعیف می‌کند؛[۱۱۷] به‌طور خاص، این فیلم تعامل بیشتری بین هالیوود و مخاطبان سیاه‌پوست ایجاد کرد،[۱۱۷] با ده‌ها فیلم که در به رسمیت شناختن روند نوظهور، اقدامات کوچکی انجام دادند.[۶۶] تنها چند هفته پس از نمایش اولیه، یک ویراستار داستان در وارنر یادداشتی به والتر وانگر در مورد می‌سی‌سی‌پی بل، فیلمنامه‌ای که حاوی بدترین افراط‌کاری‌های فیلم‌های مزرعه‌داری بود، نوشت و اظهار داشت که بربادرفته فیلم را «غیرقابل تولید» کرده است. این فیلم بیش از هر فیلمی از زمان تولد یک ملت، نیروهای اجتماعی متنوعی را آزاد کرد که از اتحاد لیبرال‌های سفیدپوست و سیاه‌پوستان خبر می‌داد و این انتظار را تقویت می‌کرد که سیاه‌پوستان روزی به برابری دست خواهند یافت. به گفته کریپس، این فیلم در نهایت به الگویی برای سنجش تغییرات اجتماعی تبدیل شد.[۶۶]

ارزیابی مجدد قرن بیست و یکم

[ویرایش]

در قرن بیست و یکم، انتقاد از نمایش نژاد و برده‌داری در فیلم، دسترسی به آن را محدود کرد. در سال ۲۰۱۷، بربادرفته پس از ۳۴ سال نمایش سالانه، از برنامهٔ نمایش‌های تئاتر اورفئوم در ممفیس حذف شد.[۱۱۸][۱۱۹] در ۹ ژوئن ۲۰۲۰، این فیلم در واکنش به یادداشتی نوشتهٔ فیلمنامه‌نویس جان ریدلی که در نسخه همان روز روزنامه لس آنجلس تایمز منتشر شد و از سرویس پخش آنلاین خواسته بود که فیلم را به‌طور موقت از کتابخانه محتوای خود حذف کند، از اچ‌بی‌او مکس حذف شد. او نوشت که «این فیلم همچنان از کسانی که به دروغ ادعا می‌کنند که چسبیدن به شمایل‌نگاری دوران کشت و زرع مسئله‌ای مربوط به «میراث» است، نه نفرت، حمایت می‌کند.»[۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲] سخنگوی اچ‌بی‌او مکس گفت که این فیلم «محصول زمان خود» است و در نتیجه، «تعصبات قومی و نژادی» را به تصویر می‌کشد که «در آن زمان اشتباه بودند و امروز نیز اشتباه هستند». همچنین اعلام شد که این فیلم در تاریخ دیگری به سرویس پخش آنلاین باز خواهد گشت، اگرچه «بحثی در مورد زمینه تاریخی آن و محکوم کردن همان تصاویر» را در برخواهد گرفت، اما همان‌طور که در ابتدا ساخته شده است ارائه خواهد شد زیرا انجام کاری غیر از این مانند این است که ادعا کنیم این تعصبات هرگز وجود نداشته‌اند. اگر می‌خواهیم آینده‌ای عادلانه‌تر، منصفانه‌تر و فراگیرتر ایجاد کنیم، ابتدا باید تاریخ خود را بپذیریم و درک کنیم.»[۱۲۳]

حذف این فیلم بحثی را برانگیخت و منتقدان و مورخان سینما از پخش‌کنندهٔ اچ‌بی‌او به عنوان شبکه‌ای که در حال سانسور است، انتقاد کردند.[۱۲۴] پس از این حذف‌ها، این فیلم به صدر جدول فروش پرفروش‌های تلویزیون و فیلم شرکت آمازون و رتبه پنجم جدول فیلم آی‌تیونز استور آپل رسید.[۱۲۵] اچ‌بی‌او مکس اواخر همان ماه فیلم را با مقدمه‌ای جدید از ژاکلین استوارت به سرویس خود بازگرداند.[۱۲۶] استوارت در سرمقاله‌ای برای سی‌ان‌ان، این فیلم را به عنوان «متن اصلی برای بررسی جلوه‌های برتری سفیدپوستان در فرهنگ عامه» توصیف کرد و گفت: «دقیقاً به دلیل الگوهای دردناک و مداوم بی‌عدالتی نژادی و بی‌توجهی به جان سیاه‌پوستان است که بربادرفته باید در گردش بماند و برای تماشا، تحلیل و بحث در دسترس باشد». او این جنجال را «فرصتی برای فکر کردن به آنچه فیلم‌های کلاسیک می‌توانند به ما بیاموزند» توصیف کرد.[۱۲۷]

در یک گردهمایی سیاسی در فوریه ۲۰۲۰، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ وقت از مراسم نود و دومین دوره جوایز اسکار انتقاد کرد و اظهار داشت که بربادرفته و سانست بلوار (۱۹۵۰) برای دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم شایسته‌تر از برنده آن سال، فیلم کره جنوبی، فیلم انگل بودند. نظرات او باعث واکنش منتقدان شد و یکی از نویسندگان مجله آنتروپی اظهار داشت که این سخنان واکنش منفی کارشناسان در تمامی طیف‌های سیاسی در رسانه‌های اجتماعی را برانگیخته است.[۱۲۸]

به تصویر کشیدن تجاوز زناشویی

[ویرایش]

یکی از بدنام‌ترین و محکوم‌شده‌ترین صحنه‌های فیلم بربادرفته چیزی را به تصویر می‌کشد که اکنون از نظر قانونی به عنوان تجاوز به همسر تعریف می‌شود.[۱۲۹][۱۳۰] صحنه با اسکارلت و رت در پایین راه پله آغاز می‌شود، جایی که رت شروع به بوسیدن اسکارلت می‌کند و از شنیدن «نه» از سوی اسکارلتِ در حال تقلا خودداری می‌کند؛[۱۳۱][۱۳۲] رت مقاومت او را نادیده می‌گیرد، سرزنشش می‌کند و او را از پله‌ها به اتاق خواب می‌برد.[۱۳۱][۱۳۲] و «بینندگان می‌دانند که اسکارلتِ عجول و بااراده، از سرنوشتی که در انتظارش است، نمی‌تواند خود را رها کند.»[۱۳۳] صحنه بعدی، صبح روز بعد، اسکارلت را در حالی نشان می‌دهد که به سختی ارضای جنسی خود را سرکوب کرده است؛[۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳] رت از رفتار خود عذرخواهی می‌کند و آن را به گردن نوشیدنش می‌اندازد.[۱۳۱] این صحنه متهم شده است که با غیرقابل تشخیص کردن آدو موضوع متفاوت از یکدیگر، یعنی عشق و تجاوز، این دو را با هم ترکیب می‌کند و این تصور را در مورد رابطه جنسی اجباری تقویت می‌کند: اینکه زنان مخفیانه از آن لذت می‌برند و این یک روش قابل قبول برای یک مرد برای رفتار با همسرش است.[۱۳۳]

منتقد فیلم مالی هاسکل استدلال کرده است که با این وجود، برای زنانی که نسبت به این صحنه انتقادی ندارند، اگر فانتزی تجاوز کنند، این صحنه روی هم رفته با آنچه در ذهن دارند سازگار است. خیال‌پردازی‌های آنها حول عشق و عاشقی می‌چرخد نه رابطه جنسی اجباری؛ آنها فرض می‌کنند که اسکارلت یک شریک جنسی بی‌میل نبوده و می‌خواسته رت ابتکار عمل را به دست بگیرد و برداشتن رابطه جنسی اصرار کند.[۱۳۴]

میراث

[ویرایش]
رابرت دیگس ویمبرلی کانر اولین بایگان ایالات متحده، فیلم بربادرفته را از سناتور والتر اف. جرجاز جورجیا (در سمت چپ) و کارتر بارون، مدیر بخش شرقی لوو، دریافت می‌کند، ۱۹۴۱

در فرهنگ عامه

[ویرایش]

بربادرفته و تولید آن در موارد متعدد در طیف وسیعی از رسانه‌ها، از آثار معاصر مانند ویولن دوم — فیلمی محصول ۱۹۳۹ که «جستجوی اسکارلت» را به سخره می‌گیرد — گرفته تا برنامه‌های تلویزیونی فعلی، مانند سیمپسون‌ها به صراحت مورد ارجاع، هجو، به نمایش درآمده و مورد تحلیل قرار گرفته است.[۱۱۰][۱۳۵][۱۳۶] جنگ اسکارلت اوهارا (یک نمایش تلویزیونی در سال ۱۹۸۰ از انتخاب بازیگر اسکارلت)،[۱۳۷] مهتاب و ماگنولیاها (نمایشنامه‌ای نوشتهٔ ران هاچینسون در سال ۲۰۰۷ که بازنویسی پنج روزه فیلمنامه توسط بن هکت را به صورت نمایشی به تصویر می‌کشد)،[۱۳۸] و با باد رفت! (طرحی در برنامه کارول برنت که پس از اولین پخش تلویزیونی فیلم در سال ۱۹۷۶، آن را به سخره گرفت) از جمله نمونه‌های قابل توجه حضور پایدار آن در فرهنگ عامه هستند. همچنین این فیلم موضوع مستندی در سال ۱۹۸۸ با عنوان ساخت یک افسانه: بربادرفته بود که تاریخچه دشوار تولید فیلم را شرح می‌داد.[۱۳۹] در سال ۱۹۹۰، خدمات پستی ایالات متحده آمریکا تمبری منتشر کرد که کلارک گیبل و ویوین لی را در صحنه‌ای از فیلم در حالی که یکدیگر را در آغوش گرفتنه بودند، نشان می‌داد.[۱۴۰] در سال ۲۰۰۳، لی و گیبل (در نقش اسکارلت و رت) در فهرست «۲۰۰ چهره برتر فرهنگ پاپ تمام دوران» که توسط مجله وی‌اچ‌وان منتشر شد، رتبه ۹۵ را کسب کردند.[۱۴۱]

دنباله

[ویرایش]

پس از انتشار رمانش، مارگارت میچل با سیل درخواست‌ها برای دنباله داستان مواجه شد، اما او ادعا کرد که هیچ ایده‌ای از آنچه برای اسکارلت و رت اتفاق افتاده ندارد و در نتیجه، «آنها را به سرنوشت نهایی‌شان رها کرده است». میچل تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۹، همچنان در برابر فشارهای سلزنیک و مترو گلدوین میر برای نوشتن دنباله داستان مقاومت می‌کرد. در سال ۱۹۷۵، برادرش، استفنز میچل (که کنترل اموال او را به دست گرفت)، دنباله داستان را که به‌طور مشترک توسط مترو گلدوین میر و یونیورسال پیکچرز با بودجه ۱۲ میلیون دلار تهیه می‌شد، تصویب کرد. آن ادواردز مأمور شد تا دنباله داستان را به صورت رمان بنویسد، که سپس به فیلمنامه تبدیل و همزمان با اکران فیلم منتشر شود. ادواردز یک نسخه خطی ۷۷۵ صفحه‌ای با عنوان «تارا، ادامه بر باد رفته» ارائه داد که داستان آن بین سال‌های ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۲ اتفاق می‌افتاد و بر طلاق اسکارلت از رت تمرکز داشت؛ مترو گلدوین میر از داستان راضی نبود و قرارداد به هم خورد.[۱۷] این ایده در دهه ۱۹۹۰ دوباره مطرح شد، زمانی که سرانجام در سال ۱۹۹۴ دنباله‌ای بر آن در قالب یک مینی‌سریال تلویزیونی ساخته شد. مینی‌سریال اسکارلت بر اساس رمانی از الکساندرا ریپلی ساخته شد که خود دنباله‌ای بر کتاب میچل بود. بازیگران بریتانیایی، جوآن ولی و تیموتی دالتون، برای نقش‌های اسکارلت و رت انتخاب شدند و این سریال، نقل مکان اسکارلت به ایرلند پس از بارداری مجددش از رت را دنبال می‌کند.[۱۴۲]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

واژه‌نامه

[ویرایش]
  1. Maurice de Packh

یادداشت‌ها

[ویرایش]
  1. لووز شرکت مادر مترو گلدوین میر بود.[۲]
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ در تیتراژ ابتدای فیلم یک خطا وجود دارد: جورج ریوز «به عنوان برنت تارلتون» ذکر شده، اما نقش استوارت را بازی می‌کند، در حالی که فرد کرین «به عنوان استوارت تارلتون» ذکر شده، اما نقش برنت را بازی می‌کند.[۱]
  3. هتی مک‌دنیل، اسکار پولک و باترفلای مک‌کوئین در فیلم نقش برده را بازی می‌کنند اما در تیتراژ به عنوان «خدمتکاران خانه» ذکر شده‌اند. این تحریف در فهرست بازیگران حفظ شده است تا اطلاعات تیتراژ به‌طور دقیق به خواننده منتقل شود.
  4. از نامه خصوصی روزنامه‌نگار و مشاور فنی سر صحنه، سوزان مایریک به مارگارت میچل در فوریه ۱۹۳۹:

    جرج [کیوکر] بالاخره همه چیز را در موردش به من گفت… او خیلی از [ترک تولید] متنفر بود، گفت اما نمی‌توانست کار دیگری انجام دهد. در واقع او گفت که یک صنعتگر صادق است و نمی‌تواند کاری را انجام دهد مگر اینکه بداند کار خوبی است و احساس کند که کار فعلی درست نیست. او به من گفت که روزها به راش‌ها نگاه کرده و احساس کرده که دارد شکست می‌خورد… کار آنطور که باید پیش نمی‌رفت. به تدریج متقاعد شد که مشکل از فیلمنامه است… دیوید [سلزنیک] خودش فکر می‌کند که خودش فیلمنامه را می‌نویسد… و جورج مدام فیلمنامه را روز به روز بررسی می‌کرد، نسخه [الیور] گرت-سلزنیک را با نسخه [سیدنی] هاوارد مقایسه می‌کرد، ناله می‌کرد و سعی می‌کرد بعضی از قسمت‌ها را به فیلمنامه هاوارد برگرداند. اما به ندرت می‌توانست کار زیادی با صحنه انجام دهد… بنابراین جورج فقط به دیوید گفت که اگر فیلمنامه بهتر نباشد دیگر کار نخواهد کرد و فیلمنامه هاوارد را می‌خواهد. دیوید به جورج گفت که او یک کارگردان است - نه یک نویسنده و او (دیوید) تهیه‌کننده و داور یک فیلمنامه خوب است… جورج گفت که او یک کارگردان است و کارگردان خیلی خوبی هم هست و اجازه نمی‌دهد اسمش بر روی یک فیلم بد باشد… و دیوید لجباز گفت: «خُب، برو بیرون!»[۲۰]

    سلزنیک از قبل از کیوکر، «یک تجمل بسیار گران‌قیمت»، به دلیل عدم پذیرش بیشتر برای کارگردانی سایر پروژه‌های سلزنیک، با وجود اینکه کیوکر از اوایل سال ۱۹۳۷ حقوق دریافت می‌کرد، ناراضی بود. سلزنیک در یادداشتی محرمانه که در سپتامبر ۱۹۳۸ نوشته شده بود، ایده جایگزینی او با ویکتور فلمینگ را مطرح کرد.[۱۸] لوئیس بی. مایر از زمان شروع مذاکرات بین دو استودیو در ماه مه ۱۹۳۸، سعی داشت کیوکر را با یک کارگردان مترو گلدوین میر جایگزین کند. در دسامبر ۱۹۳۸، سلزنیک در مورد تماس تلفنی که با پدر همسرش میر داشت، به همسرش نوشت: «در همان مکالمه، پدرت تلاش دیگری برای خلاص شدن جورج از بربادرفته کرد.»[۲۱]

  5. «تایم» همچنین گزارش می‌دهد که فیلم «فرشته‌های جهنم» (۱۹۳۰) - به کارگردانی «هوارد هیوز» - هزینه بیشتری داشته است، اما بعداً مشخص شد که این ادعا نادرست است؛ گزارش‌های مربوط به «فرشتگان جهنم» نشان می‌دهد که ۲٫۸ میلیون دلار هزینه داشته است، اما هیوز هزینه آن را ۴ میلیون دلار اعلام کرد و آن را به عنوان گران‌ترین فیلم ساخته شده تا آن زمان به رسانه‌ها فروخت.[۲۸]
  6. از این نظر، ارزیابی لی نادرست است زیرا فیلم نژاد مهاجمان را تغییر نمی‌دهد. مانند رمان، حمله توسط یک مرد سفیدپوست با کمک یک مرد سیاه‌پوست انجام می‌شود. با این حال، در فیلم اسکارلت توسط مرد سفیدپوست مورد تعرض جنسی قرار می‌گیرد، در حالی که در رمان، این مرد سیاه‌پوست است که قصد دارد به او تعرض کند.

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ "Gone With the Wind". AFI Catalog of Feature Films. American Film Institute. Archived from the original on August 12, 2020. Retrieved January 12, 2013.
  2. Gomery, Douglas; Pafort-Overduin, Clara (2011). Movie History: A Survey (2nd ed.). Taylor & Francis. p. 144. ISBN 978-1-136-83525-4.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ Friedrich, Otto (1986). City of Nets: A Portrait of Hollywood in the 1940s. Berkeley / Los Angeles: University of California Press. pp. 17–21. ISBN 978-0-520-20949-7.
  4. "The Book Purchase". Gone with the Wind Online Exhibit. University of Texas at Austin: Ransom Center. Archived from the original on June 2, 2014.
  5. "The Search for Scarlett: Chronology". Gone with the Wind Online Exhibit. University of Texas at Austin: Harry Ransom Center. Archived from the original on June 2, 2014.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ Lambert, Gavin (February 1973). "The Making of Gone with the Wind, Part I". The Atlantic. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved March 7, 2013.
  7. ۷٫۰۰ ۷٫۰۱ ۷٫۰۲ ۷٫۰۳ ۷٫۰۴ ۷٫۰۵ ۷٫۰۶ ۷٫۰۷ ۷٫۰۸ ۷٫۰۹ ۷٫۱۰ "Gone with the Wind (1939) – Notes". TCM database. تی‌سی‌ام. Archived from the original on March 10, 2016. Retrieved January 16, 2013.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ Miller, Frank; Stafford, Jeff. "Gone with the Wind (1939) – Articles". TCM database. تی‌سی‌ام. Archived from the original on September 26, 2013.
  9. "The Search for Scarlett: Girls Tested for the Role of Scarlett". Gone with the Wind Online Exhibit. University of Texas at Austin: Ransom Center. Archived from the original on January 5, 2014.
  10. Haver, Ronald (1980). David O. Selznick's Hollywood. New York: Alfred A. Knopf. ISBN 978-0-394-42595-5.
  11. Pratt, William (1977). Scarlett Fever. New York: Macmillan Publishers. pp. 73–74, 81–83. ISBN 978-0-02-598560-5.
  12. Walker, Marianne (2011). Margaret Mitchell and John Marsh: The Love Story Behind Gone With the Wind. Peachtree Publishers. pp. 405–406. ISBN 978-1-56145-617-8.
  13. Selznick, David O. (January 7, 1939). "The Search for Scarlett: Vivien Leigh – Letter from David O. Selznick to Ed Sullivan". Gone with the Wind Online Exhibit. University of Texas at Austin: Ransom Center. Archived from the original on October 28, 2013.
  14. Cella, Claire. "Fan Mail: Producing Gone With the Wind". Ransom Center. Archived from the original on August 1, 2020. Retrieved June 22, 2020.
  15. Crenshaw, Wayne (November 11, 2016). "Without her, the 'Gone With the Wind' film might not have sounded as Southern". The Macon Telegraph. Archived from the original on July 26, 2020. Retrieved September 28, 2019.
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ Yeck, Joanne (1984). "American Screenwriters". Dictionary of Literary Biography. گروه گیل.
  17. ۱۷٫۰۰ ۱۷٫۰۱ ۱۷٫۰۲ ۱۷٫۰۳ ۱۷٫۰۴ ۱۷٫۰۵ ۱۷٫۰۶ ۱۷٫۰۷ ۱۷٫۰۸ ۱۷٫۰۹ ۱۷٫۱۰ Bartel, Pauline (1989). The Complete Gone with the Wind Trivia Book: The Movie and More. Rowman & Littlefield. pp. 6469, 127 & 161172. ISBN 978-0-87833-619-7.
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Selznick, David O. (1938–1939). Behlmer, Rudy (ed.). Memo from David O. Selznick: The Creation of Gone with the Wind and Other Motion Picture Classics, as Revealed in the Producer's Private Letters, Telegrams, Memorandums, and Autobiographical Remarks. New York: Modern Library (published 2000). pp. 179–180 & 224–225. ISBN 978-0-375-75531-6.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ MacAdams, William (1990). Ben Hecht. New York: کتاب‌های بریکید. pp. 199–201. ISBN 978-1-56980-028-7.
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ Myrick, Susan (1982). White Columns in Hollywood: Reports from the GWTW Sets. Macon, Georgia: Mercer University Press. pp. 126–127. ISBN 978-0-86554-044-6.
  21. Eyman, Scott (2005). Lion of Hollywood: The Life and Legend of Louis B. Mayer. HarperCollins Publishers LLC. pp. 258–259. ISBN 978-1-86105-892-8.
  22. Capua, Michelangelo (2003). Vivien Leigh: A Biography. McFarland & Company. pp. 59–61. ISBN 978-0-7864-1497-0.
  23. Levy, Emanuel (1994). George Cukor: Master of Elegance. William Morrow and Company. pp. 117–118. ISBN 978-0-688-11246-2.
  24. Turner, Adrian (1989). A Celebration of Gone with the Wind. Dragon's World. p. 114.
  25. Molt, Cynthia Marylee (1990). Gone with the Wind on Film: A Complete Reference. Jefferson, NC: McFarland & Company. pp. 272–281. ISBN 978-0-89950-439-1.
  26. Bridges, Herb (1998). The Filming of Gone with the Wind. Mercer University Press. PT4. ISBN 978-0-86554-621-9.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ "Cinema: G With the W". تایم. December 25, 1939. pp. 12 & 7. Archived from the original on November 12, 2013. Retrieved July 6, 2011.
  28. Eyman, Scott (1997). The Speed of Sound: Hollywood and the Talkie Revolution, 1926–1930. سایمون اند شوستر. p. 253. ISBN 978-0-684-81162-8.
  29. Leff, Leonard J.; Simmons, Jerold L. (2001). The Dame in the Kimono: Hollywood, Censorship, and the Production Code. University Press of Kentucky. p. 108.
  30. ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ "Dinner Classics is Gone With the Wind Wednesday Night". Classic107 (به انگلیسی). 2016-03-29. Retrieved 2025-09-15.
  31. MacDonald, Laurence E. (1998). The Invisible Art of Film Music: A Comprehensive History. Rowman & Littlefield. pp. 5253. ISBN 978-1-880157-56-5.
  32. Bell, Alison (June 25, 2010). "Inland Empire Cities were Once 'In' with Hollywood for Movie Previews". لس آنجلس تایمز. Archived from the original on December 29, 2013. Retrieved January 25, 2013.
  33. Thomson, David (1992). Showman: The Life of David O. Selznick. New York: انتشارات آلفرد ای. کناف. p. 314. ISBN 978-0-394-56833-1.
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ۳۴٫۲ ۳۴٫۳ Lambert, Gavin (March 1973). "The Making of Gone with the Wind, Part II". The Atlantic. Vol. 265, no. 6. pp. 56–72. Archived from the original on November 27, 2011.
  35. Harris, Warren G. (2002). Clark Gable: A Biography. Harmony Books. p. 211.
  36. Cravens, Hamilton (2009). Great Depression: People and Perspectives. Perspectives in American Social History. ABC-CLIO. p. 221. ISBN 978-1-59884-093-3.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ Schatz, Thomas (1999) [1997]. Boom and Bust: American Cinema in the 1940s. History of the American Cinema. Vol. 6. University of California Press. pp. 6566. ISBN 978-0-520-22130-7.
  38. ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ ۳۸٫۲ Shearer, Lloyd (October 26, 1947). "GWTW: Supercolossal Saga of an Epic". The New York Times. Archived from the original on May 31, 2013. Retrieved July 14, 2012.
  39. Haver, Ronald (1993). David O. Selznick's Gone with the Wind. New York: Random House. pp. 84–85.
  40. ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ ۴۰٫۲ Brown, Ellen F.; Wiley, John Jr. (2011). Margaret Mitchell's Gone With the Wind: A Bestseller's Odyssey from Atlanta to Hollywood. رومن و لیتلفیلد. pp. 287, 293 & 322. ISBN 978-1-58979-527-3.
  41. Olson, James Stuart (2000). Historical Dictionary of the 1950s. Greenwood Publishing Group. p. 108. ISBN 978-0-313-30619-8.
  42. Block, Alex Ben; Wilson, Lucy Autrey, eds. (2010). George Lucas's Blockbusting: A Decade-By-Decade Survey of Timeless Movies Including Untold Secrets of Their Financial and Cultural Success. HarperCollins Publishers LLC. pp. 220–221. ISBN 978-0-06-177889-6.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ Krämer, Peter (2005). The New Hollywood: From Bonnie And Clyde To Star Wars. Short Cuts. Vol. 30. Columbia University Press. p. 46. ISBN 978-1-904764-58-8.
  44. Andrew, Geoff. "Gone with the Wind". British Film Institute. British Film Institute. Archived from the original on December 1, 2013.
  45. Fristoe, Roger. "Gone with the Wind: 75th Anniversary – Screenings and Events". TCM. Archived from the original on September 29, 2014. Retrieved September 28, 2014.
  46. "Gone with the Wind returning to theaters for 85th anniversary: where to see it near you". سی‌بی‌اس نیوز. April 4, 2024. Retrieved May 2, 2024.
  47. "The HBO Guide – June 1976". The HBO Guide Archive. May 1976. Archived from the original on June 2, 2018. Retrieved December 10, 2020.{{cite web}}: نگهداری یادکرد:پیوند نامناسب (link)
  48. "HBO's 'GWTW' Viewers". Variety. July 28, 1976. p. 39.
  49. "'GWTW' Sold To Pay-Cable Pre-NBC Play". Variety. May 5, 1976. p. 153.
  50. Clark, Kenneth R. (September 29, 1988). "TNT Rides in on 'Gone With Wind'". Chicago Tribune. Archived from the original on May 26, 2013. Retrieved January 29, 2013.
  51. Osborne, Robert. "Robert Osborne on TCM's 15th Anniversary". Turner Classic Movies. Archived from the original on May 27, 2013. Retrieved January 29, 2013.
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ ۵۲٫۲ ۵۲٫۳ ۵۲٫۴ ۵۲٫۵ Nugent, Frank S. (December 20, 1939). "The Screen in Review; David Selznick's 'Gone With the Wind' Has Its Long-Awaited Premiere at Astor and Capitol, Recalling Civil War and Plantation Days of South—Seen as Treating Book With Great Fidelity". The New York Times. Archived from the original on March 8, 2016. Retrieved February 1, 2013.
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ ۵۳٫۲ ۵۳٫۳ ۵۳٫۴ Hoellering, Franz (1939). "Gone With the Wind". نیشن (published December 16, 2008). Archived from the original on May 21, 2014. Retrieved February 1, 2013.
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ ۵۴٫۲ ۵۴٫۳ ۵۴٫۴ ۵۴٫۵ Flinn, John C. Sr. (December 20, 1939). "Gone With the Wind". Variety. Archived from the original on June 14, 2013. Retrieved June 14, 2013. Alt URL بایگانی‌شده در نوامبر ۶, ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine
  55. "From the Archive, 28 May 1940: Gone with the Wind at the Gaiety". The Guardian (published May 28, 2010). May 28, 1940. Archived from the original on October 20, 2013. Retrieved February 1, 2013.
  56. "New York Film Critics Circle Awards – 1939 Awards". New York Film Critics Circle. Archived from the original on July 2, 2015. Retrieved July 21, 2015.
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ "Results Page – 1939 (12th)". Academy Awards database. Academy of Motion Picture Arts and Sciences. Archived from the original on April 15, 2013. Retrieved February 3, 2013.
  58. Randall, David; Clark, Heather (February 24, 2013). "Oscars – Cinema's Golden Night: The Ultimate Bluffer's Guide to Hollywood's Big Night". ایندیپندنت. Archived from the original on February 26, 2013. Retrieved March 7, 2013.
  59. Cutler, David (February 22, 2013). Goldsmith, Belinda; Zargham, Mohammad (eds.). "Factbox: Key Historical Facts about the Academy Awards". رویترز. Archived from the original on February 26, 2013. Retrieved March 7, 2013.
  60. "Beyond the Page: Famous Quotes". Academy of Motion Picture Arts and Sciences. Archived from the original on September 5, 2012. Retrieved March 8, 2013.
  61. Dirks, Tim. "Academy Awards: Best Picture – Facts & Trivia". Filmsite. AMC Networks. p. 2. Archived from the original on January 9, 2010. Retrieved March 7, 2013.
  62. Kim, Wook (February 22, 2013). "17 Unusual Oscar Records – Longest Film (Running Time) to Win an Award: 431 Minutes". تایم. Archived from the original on February 27, 2013. Retrieved March 7, 2013.
  63. ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ ۶۳٫۲ ۶۳٫۳ Haskell, Molly (2010). Frankly, My Dear: Gone With the Wind Revisited. Icons of America. Yale University Press. pp. 213214. ISBN 978-0-300-16437-4.
  64. ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ Schuessler, Jennifer (June 14, 2020). "The Long Battle Over 'Gone With the Wind'". The New York Times. Archived from the original on June 20, 2020. Retrieved June 20, 2020.
  65. Burton, Orville Vernon (2007). Slavery in America (به انگلیسی). Gale. Retrieved 2025-09-15.
  66. ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ ۶۶٫۲ ۶۶٫۳ Lupack, Barbara Tepa (2002). Literary Adaptations in Black American Cinema: From Oscar Micheaux to Toni Morrison. University of Rochester Press. pp. 209–211. ISBN 978-1-58046-103-0.
  67. Gajanan, Mahita (June 25, 2020). "Gone With the Wind Should Not Be Erased, Argue Film Historians. But It Should Not Be Watched in a Vacuum". تایم. Archived from the original on June 17, 2020. Retrieved July 19, 2021.
  68. ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ Reynolds, David (2009). America, Empire of Liberty: A New History. Penguin Books. pp. 241–242. ISBN 978-0-14-190856-4.
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ Young, John (February 5, 2010). "'Avatar' vs. 'Gone With the Wind'". Entertainment Weekly. Archived from the original on March 8, 2015. Retrieved February 5, 2013.
  70. "About the 1940 Census". Official 1940 Census Website. National Archives and Records Administration. Archived from the original on February 5, 2013. Retrieved February 5, 2013.
  71. Lejeune, C. A. (June 25, 1944). "London Movie Doings". The New York Times. p. X3. Retrieved June 15, 2024.
  72. "'Wind,' 'Winchester' Top Film Grossers In Japan". Variety. October 8, 1952. p. 14. Retrieved January 18, 2021 – via Internet Archive.
  73. "All-Time Foreign Grossers In Japan". Variety. March 7, 1984. p. 89.
  74. ۷۴٫۰ ۷۴٫۱ ۷۴٫۲ ۷۴٫۳ Finler, Joel Waldo (2003). The Hollywood Story. Columbia University Press. pp. 47, 356–363. ISBN 978-1-903364-66-6.
  75. "Show Business: Record Wind". TIME. February 19, 1940. Archived from the original on February 2, 2010. Retrieved January 19, 2013.
  76. Stokes, Melvyn (2008). D.W. Griffith's the Birth of a Nation: A History of the Most Controversial Motion Picture of All Time. Oxford University Press. pp. 119 & 287. ISBN 978-0-19-533678-8.
  77. Grieveson, Lee (2004). Policing Cinema: Movies and Censorship in Early-Twentieth-Century America. University of California Press. p. 308. ISBN 978-0-520-23966-1.
  78. Thomas, Bob (August 1, 1963). "Movie Finances Are No Longer Hidden From Scrutiny". The Robesonian. Associated Press. p. 10.
  79. Berkowitz, Edward D. (2010). Mass Appeal: The Formative Age of the Movies, Radio, and TV. Cambridge Essential Histories. Cambridge University Press. p. 160. ISBN 978-0-521-88908-7.
  80. Hall, Sheldon; Neale, Stephen (2010). Epics, Spectacles, and Blockbusters: A Hollywood History. Wayne State University Press. pp. 181182. ISBN 978-0-8143-3008-1.
  81. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ Thomas, Bob (May 6, 1971). "Reissues Playing Big Role in Movie Marketing Today". The Register-Guard. Associated Press. p. 9E.
  82. Kay, Eddie Dorman (1990). Box Office Champs: The Most Popular Movies of the Last 50 Years. Random House. p. 92. ISBN 978-0-517-69212-7.
  83. Akhmatova, Anna (1973). "Gone With the Wind". The Atlantic. Vol. 231. p. 2.
  84. "Domestic Grosses – Adjusted for Ticket Price Inflation". Box Office Mojo. Archived from the original on April 12, 2014. Retrieved February 8, 2013.
  85. "Gone with the Wind tops film list". BBC News. November 28, 2004. Archived from the original on June 15, 2012. Retrieved June 9, 2011.
  86. "The Ultimate Film Chart". British Film Institute. Archived from the original on November 7, 2018. Retrieved August 9, 2009.
  87. "Top 250 tous les temps en France (Reprises incluses)". JP's Box-Office. Archived from the original on March 31, 2018. Retrieved December 2, 2017.
  88. Taylor, Richard (December 20, 1975). "Peckinpah's latest: Don't do it again, Sam". Alton Telegraph. p. 22. Retrieved April 15, 2022 – via NewspaperArchive.
  89. "Gone with the Wind". نامبرز. Nash Information Services. Archived from the original on March 26, 2014. Retrieved February 8, 2013.
  90. "Highest Box Office Film Gross – Inflation Adjusted". Guinness World Records. 2014. Archived from the original on February 9, 2015. Retrieved February 9, 2015.
  91. Corso, Regina A. (February 21, 2008). "Frankly My Dear, The Force is With Them as Gone With the Wind and Star Wars are the Top Two All Time Favorite Movies" (PDF) (Press release). Harris Interactive. Archived from the original (PDF) on June 14, 2013. Retrieved July 9, 2017.
  92. Shannon-Missal, Larry (December 17, 2014). "Gone but Not Forgotten: Gone with the Wind is Still America's Favorite Movie" (Press release). Harris Interactive. Archived from the original on December 28, 2014. Retrieved July 9, 2017.
  93. "AFI's 100 Years...The Complete Lists". Film Institute American. Archived from the original on April 26, 2014. Retrieved February 27, 2013.
  94. ۹۴٫۰ ۹۴٫۱ ۹۴٫۲ Schlesinger, Arthur (March 1973). "Time, Alas, Has Treated Gone with the Wind Cruelly". The Atlantic. Vol. 231, no. 3. p. 64. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved February 16, 2013.
  95. ۹۵٫۰ ۹۵٫۱ ۹۵٫۲ ۹۵٫۳ Schickel, Richard (March 1973). "Glossy, Sentimental, Chuckle-headed". The Atlantic. Vol. 231, no. 3. p. 71. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved February 16, 2013.
  96. ۹۶٫۰ ۹۶٫۱ ۹۶٫۲ Kauffman, Stanley (March 1973). "The Romantic Is Still Popular". The Atlantic. Vol. 231, no. 3. p. 61. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved February 16, 2013.
  97. ۹۷٫۰ ۹۷٫۱ Sarris, Andrew (March 1973). "This Moviest of All Movies". The Atlantic. Vol. 231, no. 3. p. 58. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved February 16, 2013.
  98. Crist, Judith (March 1973). "Glorious Excesses". The Atlantic. Vol. 231, no. 3. p. 67. Archived from the original on May 21, 2013. Retrieved February 16, 2013.
  99. ۹۹٫۰ ۹۹٫۱ "Votes for Gone with the Wind (1939)". British Film Institute. 2012. Archived from the original on February 17, 2018. Retrieved February 16, 2018.
  100. "The 100 Greatest American Films". بی‌بی‌سی. July 20, 2015. Archived from the original on September 16, 2016. Retrieved July 21, 2015.
  101. Drumm, Diana (April 8, 2014). "How Turner Classic Movies Redefines The Idea of Classic Film". Indiewire. Archived from the original on June 18, 2024. Retrieved June 18, 2024.
  102. Alexander, Bryan. "What endures as 'Gone with the Wind' turns 75". USA Today (به انگلیسی). Archived from the original on September 25, 2014. Retrieved June 18, 2024.
  103. "Variety poll, best actor, actress, and film of the past 50 years". The Birmingham Post. February 23, 1950. p. 4. Retrieved June 19, 2024.
  104. "AFI's 100 Years...100 Movies". American Film Instituteا. June 1998. Archived from the original on May 15, 2016. Retrieved February 27, 2013.
  105. "AFI's 100 Years...100 Movies (10th Anniversary Edition)". American Film Institute. June 20, 2007. Archived from the original on August 18, 2015. Retrieved February 27, 2013.
  106. "The 80 Best-Directed Films". انجمن صنفی کارگردانان آمریکا. Spring 2016. Archived from the original on May 3, 2016. Retrieved May 4, 2016.
  107. "Hollywood's 100 Favorite Films". هالیوود ریپورتر. June 25, 2014. Archived from the original on September 14, 2015. Retrieved July 13, 2014.
  108. "National Film Preservation Board: Film Registry – Complete National Film Registry Listing". کتابخانه کنگره. Archived from the original on October 31, 2016. Retrieved December 14, 2017.
  109. "National Film Preservation Board: Film Registry – Nominate". the United States Library of Congress. Archived from the original on December 16, 2017. Retrieved December 14, 2017.
  110. ۱۱۰٫۰ ۱۱۰٫۱ ۱۱۰٫۲ Vera, Hernán; Gordon, Andrew Mark (2003). Screen Saviors: Hollywood Fictions of Whiteness. رومن و لیتلفیلد. p. viii & 102. ISBN 978-0-8476-9947-6.
  111. Silk, Catherine; Silk, John (1990). Racism and Anti-Racism in American Popular Culture: Portrayals of African-Americans in Fiction and Film. Manchester University Press. p. 141. ISBN 978-0-7190-3070-3.
  112. Dickey, Jennifer W. (2014). A Tough Little Patch of History: Gone with the Wind and the Politics of Memory. University of Arkansas Press. p. 66. ISBN 978-1-55728-657-4.
  113. ۱۱۳٫۰ ۱۱۳٫۱ Rommel Ruiz, W. Bryan (2010). American History Goes to the Movies: Hollywood and the American Experience. Taylor & Francis. p. 61. ISBN 978-0-203-83373-5.
  114. Lee, Katherine H. (2018). "Gone with the Wind". In Jiménez Murguía, Salvador (ed.). The Encyclopedia of Racism in American Films. Rowman & Littlefield. p. 226. ISBN 978-1-4422-6906-4.
  115. Alleva, Richard (December 19, 2017). "Hard to Watch". Commonweal.
  116. ۱۱۶٫۰ ۱۱۶٫۱ Cripps, Thomas (1983). "Winds of Change: Gone with the Wind and Racism as a National Issue". In Pyron, D. A. (ed.). Recasting: Gone with the Wind in American culture. Miami: University Press of Florida. pp. 137–141. ISBN 0-8130-0747-X.
  117. ۱۱۷٫۰ ۱۱۷٫۱ Smyth, J.E. (2006). Reconstructing American Historical Cinema: From Cimarron to Citizen Kane. University Press of Kentucky. p. 164. ISBN 978-0-8131-7147-0.
  118. Savitsky, Sasha (August 28, 2017). "'Gone With the Wind' Screenings Pulled from Memphis Theater for Racially 'Insensitive' Content". فاکس نیوز. Archived from the original on August 28, 2017. Retrieved August 28, 2017.
  119. "Theatre in Memphis Pulls 'Racially Insensitive' Gone With the Wind". The Guardian. August 29, 2017. Archived from the original on August 29, 2017. Retrieved August 29, 2017.
  120. Ridley, John (June 8, 2020). "John Ridley: Why HBO Max should remove 'Gone With the Wind' for now". Los Angeles Times. Archived from the original on June 16, 2020. Retrieved June 10, 2020.
  121. Moreau, Jordan (June 9, 2020). "HBO Max Temporarily Removes 'Gone With the Wind' From Library". Variety. Archived from the original on June 12, 2020. Retrieved June 10, 2020.
  122. Vanacker, Rebecca (June 9, 2020). "HBO Max Silently Removes Gone With The Wind". اسکرین رنت. Archived from the original on June 10, 2020. Retrieved June 9, 2020.
  123. Tapp, Tom (June 9, 2020). "HBO Max Removes 'Gone With the Wind' From Streaming Platform, Says Film Will Return With "Discussion Of Its Historical Context"". Deadline Hollywood. Archived from the original on June 10, 2020. Retrieved June 10, 2020.
  124. Gajanan, Mahita (June 12, 2020). "Gone With the Wind Should Not Be Erased, Argue Film Historians. But It Should Not Be Watched in a Vacuum". تایم. Archived from the original on June 17, 2020. Retrieved June 17, 2020.
  125. Spangler, Todd (June 10, 2020). "'Gone With the Wind' Hits No. 1 on Amazon Best-Sellers Chart After HBO Max Drops Movie". Variety. Archived from the original on June 12, 2020. Retrieved June 12, 2020.
  126. Stewart, Jacqueline (June 29, 2020). "'Gone With The Wind' Returns To HBO Max With Intro By Expert In African American Film". Morning Edition (Interview). Interviewed by Rachel Martin. ان‌پی‌آر. Archived from the original on August 6, 2020. Retrieved September 2, 2020.
  127. Stewart, Jacqueline (June 25, 2020). "Why we can't turn away from 'Gone with the Wind'". سی‌ان‌ان. Archived from the original on September 2, 2020. Retrieved September 2, 2020.
  128. Cooper, Kori (April 17, 2020). "A Black Feminist's Response To Trump's Question: 'Can We Get Gone With The Wind Back, Please?'". Entropy. Archived from the original on November 26, 2020. Retrieved November 28, 2020.
  129. Sinyard, Neil (2009). "Gone With the Wind (1939)". In White, John; Haenni, Sabine (eds.). Fifty Key American Films. Routledge Key Guides. Routledge. p. 59. ISBN 978-0-203-89113-1.
  130. Hickok, Eugene W. Jr. (1991). The Bill of Rights: Original Meaning and Current Understanding. University of Virginia Press. p. 103. ISBN 978-0-8139-1336-0.
  131. ۱۳۱٫۰ ۱۳۱٫۱ ۱۳۱٫۲ ۱۳۱٫۳ Paludi, Michele A. (2012). The Psychology of Love. Women's Psychology. Vol. 2. ABC-CLIO. p. xxvi. ISBN 978-0-313-39315-0.
  132. ۱۳۲٫۰ ۱۳۲٫۱ ۱۳۲٫۲ Allison, Julie A.; Wrightsman, Lawrence S. (1993). Rape: The Misunderstood Crime (2 ed.). SAGE Publishing). p. 90. ISBN 978-0-8039-3707-9.
  133. ۱۳۳٫۰ ۱۳۳٫۱ ۱۳۳٫۲ Pagelow, Mildred Daley; Pagelow, Lloyd W. (1984). Family Violence. Praeger special studies. ABC-CLIO. p. 420. ISBN 978-0-275-91623-7.
  134. Frus, Phyllis (2001). "Documenting Domestic Violence in American Films". In Slocum, J. David (ed.). Violence in American Cinema. Afi Film Readers. Routledge. p. 231. ISBN 978-0-415-92810-6.
  135. Nugent, Frank S. (July 1, 1939). "Second Fiddle (1939) The Screen; 'Second Fiddle,' With Tyrone Power and Sonja Heine, Opens at the Roxy—Reports on New Foreign Films". The New York Times. Archived from the original on August 8, 2014. Retrieved June 19, 2014.
  136. Gómez-Galisteo, M. Carmen (2011). The Wind Is Never Gone: Sequels, Parodies and Rewritings of Gone with the Wind. McFarland & Company. p. 173. ISBN 978-0-7864-5927-8.
  137. "The Scarlett O'Hara War (1980)". AllMovie. Rovi Corporation. Archived from the original on June 22, 2013. Retrieved March 2, 2013.
  138. Spencer, Charles (October 8, 2007). "Moonlight and Magnolias: Comedy Captures the Birth of a Movie Classic". The Daily Telegraph. Archived from the original on March 23, 2014. Retrieved January 17, 2013.
  139. Thames, Stephanie. "The Making of a Legend: Gone With The Wind (1988) – Articles". TCM database. تی‌سی‌ام. Archived from the original on May 27, 2013. Retrieved March 2, 2013.
  140. McAllister, Bill (March 5, 1990). "Postal Service Goes Hollywood, Puts Legendary Stars on Stamp". The Daily Gazette. p. B9.
  141. "The 200 Greatest Pop Culture Icons Complete Ranked List" (Press release). VH1. Archived from the original on January 14, 2012. Retrieved May 4, 2020.
  142. "Scarlett (1994)". AllMovie. Rovi Corporation. Archived from the original on March 4, 2014. Retrieved March 3, 2013.

برای مطالعهٔ بیشتر

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]