پرش به محتوا

لری بویراحمدی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
لری بویراحمدی
Default
کدهای زبان
ایزو ۳–۶۳۹زبان بویراحمدی

لری بویراحمدی(به لری: لِری بِیرَهمَڌی) یکی از گویش‌های زبان لری جنوبی / لری دومِنی است که اکثریت مردم شهرستان های بویراحمد و شمار بسیار زیادی در شهرستان های دهدشت ، کهگیلویه ، دنا ، گچساران ، چرام ، رستم ، سپیدان ، اقلید و جنوب سمیرم به این گویش صحبت می‌کنند. این گویش همچنین با تغییرات بسیار اندکی در ممسنی ، رستم و برخی مناطق شیراز صحبت می‌شود. گویش بویر احمدی صرفاً به ایل بویر احمدی تعلق دارد و سایر ایلات استان کهگیلویه و بویر احمد نظیر طیبی ، بهمئی ، باوی ، آغاجاری ، دشمن زیاری و نوئی هر کدام گویش لری مخصوص به خود را دارند و به هیچ وجه نمی‌توان نام بویراحمدی بر این گویش‌ها گذاشت. لری بویراحمدی گویشی از لری جنوبی و هم خانواده لری بختیاری است که دارای کد زبانی LUZ در مجامع زبان‌شناسی می‌باشد.[۱]

محدوده جغرافیایی

[ویرایش]

لری جنوبی در پنج استان عمده تکلم می‌شود:

  1. کهگیلویه و بویراحمد: تعدادی از شهرستانها
  2. خوزستان: شهرستان‌های جنوب شرقی استان؛ از جمله شهرستانهای: شهرستان هندیجان، شهرستان ماهشهر، شهرستان امیدیه، شهرستان بهبهان، شهرستان رامهرمز، شهرستان باغملک، شهرستان صیدون، شهرستان آغاجاری، شهرستان هفتکل و بخش هایی از شهرستان رامشیر
  3. فارس: شهرستانهای: ممسنی، رستم، کازرون، مهر ، لامرد، بخشی از شهرستان داراب ، مرودشت، سپیدان، اردکان.شهرستان اقلید،فیروزآباد
  4. بوشهر: شهرستانهای: دیلم، گناوه، دشتستان[۲][۳]

در زیر تعدادی از واژه‌ها و اصطلاحات و افعالی که برای لری بویراحمدی اختصاصی تر هستند برای نمونه آورده می‌شود.

نمونه واژه‌ها

[ویرایش]
لری بویراحمدی فارسی تلفظ توضیحات
بو بابا bow
دی/دای/دا دای، مادر day/dey
کَکا/گه گو برادر kaka
گو برادر gow
دَدَ/دَیَه/دِیَه خواهر daya/dada
بَ وا پدربزرگ bavaa
نَنَه مادربزرگ nana
تاتَه عمو tata
حالو خالو_دایی haloo
هُمریش همریش (باجناغ) homrish
بنکو/بمکو گروه-دسته bomkoo/bonkoo
کُر پسر kor (کُره که به معنی (بچه مذکر) است از همین ریشه است)
دُوَر دختر dooar
جمولو دوقلو jmoloo اُرسی کفش orsi
کوش کفش kowsh
دین دنبال، پیرو din کلمه دین در عربی از همین واژه گرفته شده‌است.
سی برای si
سی چه برای چه si che
ها آره ha
بهر سهم bahr
وَته، ازته، وبن اصلاً vatah
هرگه هرگاه harga
هردمبیل قاتی پاتی hardambil
گهکون سحر gahkoon
دس نماز وضو (دست نماز) das nemaz
پساپس عقب عقب (پس پس) pasaapas
همی طور هم راستا/همین طور hiba
گو ره (گاهواره) نوبت gara
گَه نوبت gah
ایسو،هم ایسو ایسون، اینسان، حالا-اکنون iso
اوسو،بیین اوسون، آنسان، اونوقت ouso
مِن میان، توی men
تو اتاق too
پلشت،نشسته کثیف، پلشت pelasht
پشنگه ذرات مایعات که به اطراف پاشیده می‌شود peshenga
پشکو چس فیل peshkoo
جومه جامه-پیراهنن jooma
ارخلق لباس مردانه قدیمی arkhalegh
دلگ دلق-جامه ای جلیقه مانند و ضخیم که معمولاً زنان می‌پوشیدند dalg
چارقد،چاقی چارقد، روسری charghay
پتی خالی-برهنه pati
گَپو بزرگ gapoo
گت، گتو بزرگ gtoo, got
دوال کمربند dooal
کنارآب توالت kenaraab
گُنج زنبور Gonj
بِنگِشت گنجشک bengesht
گِلو گربه geloo , gloo
بَندیر منتظر bandir
تیه دیه->دیده-> چشم tiya
نُفت دماغ noft
فیر دماغ fir
کلیچ/اَنگُل انگشت clich
کچه چونه kacha
بُت گلو bot
کَپ دهان kap
کپدره دهان دره kapdara
چیل لب و دهان chil
گرداله کلیه Gordalah
گُرده کلیه Gorda
کُم شکم kom
کُنجر نیشگون konjor
رَز درخت انگور raz
پِرز ذره perz
پرزالو صفت چیزی که به راحتی مانند علف خشک ریز ریز می‌شود perzaloo
بَرد سنگ bard
صبا فردا sabaa
دوش دیشب doosh
پرندوش پریشب parandoosh
دیگ دیروز dig
پَریگ پریروز parig
پسین عصر-غروب pasin
دیسه مدت-دوره زمانی disa
وَدَر به در -بیرون vadar
سیزه و در سیزده به در siza vadar
حولکی با عجله houlaki
وَدَسی ازدستی، عمداً vadasi
وَراسی! به راستی-جدی! واقعا! varaasi
هیمَه هیزم hima
هوار صاف (هموار) hovar
حونه خونه-خانه hoona
بالاخونه پشت بام baalaa hoona
سیک کنج، زاویه sik
رهگه محل عبور rahgah
برم برکه-گودال بزرگ آب barm
سمَه سمبه-سوراخ sema
تاپو محفظه ای درون دیوار زیر تاقچه که گندم را درون آن نگهداری می‌کردند taapoo
گندنا تره (سبزی) gandanaa
پیرمک کپک pirmak
کاسه‌پشت لاک‌پشت kaasa posht
موری مورچه mouri
بق قورباغه ghorbak
باهِندَه پرنده bahenda
وَرزا گاو نر اخته با هیکل ورزیده varza
گووَر گودر، گوساله gooar
کاوَه بره نر kaavah
کَهرَه بزغاله kahra
جولَه/جیلَه جوجه تیغی joola/jila
کتو توله سگ، سگ ktoo
سگ توره شغال sag toora
گی ترن سرگین غلتان Gi teran
گَرگَراک/گرگراشک مارمولک بزرگ gargarashk/gargaraak
مارمَلِشک/تِیتَکُم مارمولک teytakom/marmaleshk
گُندگر عنکبوت gondgor
کف دونک عنکبوت kaf davanak
بالداسک پرستو baldasak به دلیل شباهت بال‌های پرستو به داس
بال قبا سوزک قبا سبز bal ghaba sowzak
گندی عدس gendi
بُنگ بانگ، صدا bong
قایی قادی، ساندویچ ghaayi
پَل گیسو، گیسوی بافته شده pal
شربتین کاسه کوچک، جام، شربت خوری Sharbatin
می‌بریز ماهی بریز، ظرفی مانند ماهی تابه mey beriz
لت پاره ای از چیزی-طرف lat یه لت هندونه: یه تکه هندونه - او لت: اون طرف
رو رود roo
روی عزیز rooy در گویش لری لرستانی روله گفته می‌شود
رِشک بچه شپش reshk
کول شانه kool
گوشتیل کشتی goushtil
گُند بیضه Gond
رم موهای زهار rom
پند مقعد pend
کند ماتحت هر چیزی kend
دیگبر دیگ بزرگ digbar
کلوک ظرفی برای نگهداری روغن kolook
ترشپلا آب‌کش-تراوش پیاله troshpla
دول دلو dool
دشکه نخ deshka
دولاغ گردوخاک doolagh
هلو شعله halo
تش آتش tash
بوی ای وای-اوا booy
سرپچ گیج sarpach
کلو دیوونه kaloo
لیوه آدم ساده liva
گیجال گیج و منگ gijaal
شیتال شوت، گیج و منگ shital
دند سر، بی‌حس، بدون فهم dond به افراد با درک پایین نیز گفته می‌شود.
تش و برق رعد و برق tash o bargh
رقات پشت سرهم reghaat
تلیشه تکه باریک از پارچه یا چیزهای دیگر مثلاً استخوان tlisha
هس هست-استخوان has سه حرف ابتدای استخوان یعنی است همین کلمه است چنان‌که در لری بویراحمدی به استخوان هسخون نیز گفته می

شود در ضمن کلمه هسته (هسته میوه) نیز از همین ریشه است.

جختی تازه jakhti
نچک نوچ nachak
دسپلو دستمالی کردن چیزی dasploo
دنگ محکم deng
سله نوعی سبد salah
شپلاق سیلی shapalagh
کپه توده kpah
کر کنار ker
کلم توده سفت klom
گل کلم تکه‌های گل که خشک وسفت شده‌است gel klom
کته توده سفتی که روی زخم پس از مدتی ایجاد می‌شود kota
کرکر ته‌دیگ kerker این کلمه از ریشه کروندن یعنی خراشیدن آمده‌است.
قاتق غذایی که با نان خورده می‌شود ghaatogh
گله گله جای به جای gla gla
گمبه دسته gomba
گمبگل دسته گل gomb gol
گمبله کوتاه وچاق gembla
مازَه منطقه بالا و وسط هر چیز تپه مانند maazah
گر نوک gor
لیم لیم آرام آرام Lim Lim
مَشت غلیظ وپرمایه masht
منگه صدای زیرلبی mongah
وایه آرزو vaaya
وَلم زیاد، حسابی valm
کخ برجستگی kokh
ن‌ها جلو nhaa
دیندا پشت سر dindaa
رِک چوبی که به عنوان حائل زیر شاخه سنگین شده درخت می‌گذارند تا نشکند rek
خاگ تخم khag هاگ همان خاگ به معنی تخم یا خایه می‌باشد.
کل پوست یک شئ مانند تخم مرغ kol
دم ری روبرو و مقابل dam ri
دمری دمر-وارونه damari
وقشه عطسه vakhsha
گردله با گردباد gerdelaba
کشکاور خمیازه Kashkaver
یه پیوس مدام ya peyvas
همدا (هندا) هم اندازه homda
کاک خشک و تمیز kaak
درک خشک و پاک derk
آسره برآمده asera
تمب برآمدگی tomb
آفری مراسم ختم afari
کولین ظرفی قدیمی مخصوص نگهداری کره kooleen
پناپله (پنهان پله) مخفی panaapala
تزگ
بوگرد (بومگرد) قطعه چوب ضخیمی که در گذشته به وسیله بندی که به دو طرفش بسته می‌شد به عنوان غلتک روی پشت بام به کار می‌رفت boogard
چمبریک دو حلقه فلزی که با بند به هم بسته می‌شد و به دو طرف بوگرد وصل و برای کشیدن بوگرد به کار می‌رفت chambarik
کَرَه سنگ چین هاییکه از روی هم انباشتن سنگ‌های کوچک و بزرگ از داخل زمین‌ها و باغ‌ها ایجاد می‌شود و معمولاً به عنوان مرز زمین‌ها و باغ‌ها استفاده می‌شود karra
لووه (لوده) ظرفی مانند کجاوه برای حمل انگور که از چوب به صورت دو طرف هم شکل درست و روی خر انداخته می‌شد lowa
مَهلی خیلی mahli
یَه کلی خیلی ya kli
یه چنینی اینقدر ya chnini همراه با نشان دادن چیزی برای مقایسه مانند حجم مشت
هور ظرفی خورجین مانند بافته شده از نوارهای پارچه‌های مختلف که برای حمل گندم بر روی خر استفاده می‌شد hoor
شَلَه ظرفی خورجین مانند بافته شده از نوارهای پارچه‌های مختلف و رشته‌هایی از موی بز که برای حمل کاه بر روی خر استفاده می‌شد shala
پندوم ورم pandoom
جِر قوز jer

بعضی از واژه‌ها به صورت شکسته ادا می‌شوند و در بیشتر موارد حروف صدادار تغییر می‌کنند یعنی مثلاً آ به او و او به‌ای تبدیل می‌شود یا حروفی که در یک کلمه تلفظ آن‌ها کمی مشکل است حذف می‌شوند مانند:

  • زونی:زانو
  • نون:(نان)
  • واری:وارو
  • دس:دست
  • چو:چوب
  • رَه:راه
  • کُه:کوه
  • می:مو
  • رووَه:روباه
  • حونه:خونه
  • نخون:ناخن
  • او:آب
  • سوز:سبز
  • دو:دوغ
  • کلا:کلاغ

پاره ای از کلمات به شکلی شکسته شده‌اند که به نظر می‌آید ارتباطی با فارسی ندارند؛ مثلاً کلمه (تیه) که همان دیده یعنی چشم می‌باشد.

اصطلاحات

[ویرایش]
  • وخوگرتن:به خودگرفتن:اعتراف کردن vakho geroftan
  • آمخته وابین:عادت کردن، آموخته شدن Amokhta vabiyan
  • بونگ کردن:صدازدن bong
  • ورفراهسن:یهو از خواب پریدن varfrahesan
  • چاکسن: چاک خوردن chakesan
  • ترزسن: سوختن terzesan
  • بُل کردن: بال کردن، پریدن bol
  • دک زدن: درنگ کردن dok
  • تک کردن: چکیدن tok kerdan
  • پق کردن: اخم کردن pogh
  • سیل کردن: نگاه کردن seyl
  • شی کردن: شوی کردن، شوهر کردن shi
  • بسی کردن: فرستادن bsi
  • بهر کردن:تقسیم کردن bahr
  • رو کردن:حرکت کردن (رو کن:حرکت کن)row
  • تنگسن :tengesan پرتاب شدن
  • ور کردن: به تن کردن- پوشیدن var kerdan
  • ور داین: انداختن ver dayan
  • تر دادن: غلتاندن ter
  • وتاسه رفتن: به تاسه رفتن: از نفس افتادن در اثر گریه یا خنده زیادtaasah
  • واداشتن: نگه داشتن vadashtan
  • جر کردن: دعوا کردنjar
  • رمسن/رمبسن:فرو ریختن rombesan/remesan
  • نشسن سرکرپا:نشستن روی دوپاsar krapaa
  • سک زین: سیخونک زدن sok zayan
  • لک زین: چرت زدن lek zayan
  • داسون گرتن: بدی کسی را پشت سرش گفتن و دادخواهی از او نزد دیگران (داسون در اصل دادستاندن است)daasoon
  • رنجه رنجه کردن:ریزریز کردن renja renja
  • شفت دادن: سخن را به درازا کشاندن Sheft
  • غمه زدن: غمبه زدن-غرولند کردن ghoma
  • غل زدن: غل غل کردن- جوشیدن ghel
  • کمخزه کردن: خزیدن بچه نوزاد روی شکم komkheza
  • چنگ پل کردن:راه رفتن نوزاد روی دو دست و دو زانو Changa pol
  • لت و لو خوردن: تلوتلو خوردن lat low
  • خنج زین: چنگ زدن khenj
  • بنا کردن: آغاز کردن bena kerdan
  • مله کردن: شنا کردن mala kerdan
  • بندیر بیین:منتظر بودن bandir biyan
  • آخون کردن: خرمن کردن Akhoon
  • تش پرکردن: آتش برکردن tash bor kerdan
  • تنگ کردن: محکم بستن چیزی مانند بار خر Teng
  • پشک داین (پشک دادن): ریختن و پخش کردن چیزی مانند آب Peshk dayan
  • یه پاره: بعضی
  • او خوردن؛ آب خوردن
  • سندل غوچی : کله معلق زدن

افعال

[ویرایش]
  • دِر کِردن:برگشتن - در کو:برگرد der kerdan
  • وَریساین (وریستادن): پا شدن-برایست: پاشو varisayan
  • مِزنایَن:مکیدن - بِمِزْن: بمک meznayan
  • کُهتن:گاز گرفتن-فقط برای ساخت‌های ماضی_ کهت: گاز گرفت coht-کوزییَن (کوزیدن) - بکوز:گاز بگیر coziyan برای ساخت‌های مضارع
  • هلییدن (هلیدن):گذاشتن، اجازه دادن-بهل: اجازه بده heliyan فقط برای ساخت‌های مضارع
  • لِشتن:اجازه دادن، لشتم:اجازه دادم leshtan فقط برای ساخت‌های ماضی
  • جکسن (جیکستن):دویدن:جیکسم-جیکسی-جیکس-جیکسیم-جیکسیت-جیکسن jekesan
  • واداشتن:نگهداشتن (وادار:نگه دار)vadashtan
  • خُوسین: خسبیدن، خوابیدن khowsiyan
  • اِسَیَن (استدن):گرفتن (بسون:بگیر)Esayan
  • وابین (وابیدن): شدن- وابید-> وابود-> (شد) Vabiyan
  • ورچردن: بالا رفتن از چیزی مانند صخره با چنگ و پا varchardan
  • ورموتسن: پلاسیده شدن varmootesan
  • پروسن (پروستن):پرورش یافتن (به منظور بیان اینکه چیزی مانند ترشی خوب جا افتاده و به عمل آمده به کار می‌رود)parvestan
  • وریچسن (وریچستن):از هم باز شدن و پخش وپلا شدن یک مجموعه (ورریچنادن تلویزیون: باز کردن و جداکردن قطعات تلویزیون)varichesan
  • دلسن (دلستن):نشت کردن و بیرون رفتن شیره یا آب چیزی Dalesan
  • واپلادن (واپلاییدن): آب چیزی را گرفتن Vapladan
  • وراشکنادن: یک باره از جا پریدن و فرار کردن Varoshkanadan
  • پشکسن (پشکستن): پخش و پلا شدن Peshkesan

افعال ماضی یا مضارع استمراری که با اضافه کردن «می» به ریشه فعل در فارسی ساخته می‌شود در لری بویراحمدی با اضافه کردن «ای» ساخته می‌شود:

  • می‌رم: ایرَم (میروَم:ایرَوُم)
  • می‌رفتم: ایرَتُم
  • می‌پزم: ایپَزُم
  • می‌پختم: ایپختُم
  • می‌رفتند:ایرَتِن

بعضی کلمات مانند توانست و دانست به این صورت نبوده و با اضافه شدن (ست) به قسمت اصلی فعل مضارع ساخته می‌شوند. در لری بیشتر افعال گذشته با اضافه شدن این یکی (ست) ساخته می‌شوند مانند:

  • کندس: کندست، کنده شد
  • پَرس: پَرست، پرید
  • بُرس: بُرست، برید (از نفس افتاد)
  • خندس: خندید
  • درس: دریده شد
  • گریوس: گریه کرد
  • جِکِس: دوس، دوید
  • چسپس: چسبید
  • خارس: خارید
  • جمبس: جمبید

ماضی نقلی در این گویش با اضافه شدن (اِ) به ماضی ساده ساخته می‌شود که در نوشتن به (ه) تبدیل می‌شود مانند:

  • رَتِمِه=رفته‌ام
  • گُتیِی: گفته‌ای
  • بردیمه:برده‌ایم
  • گُتیتِه: گفته‌اید
  • ورگشتمه:برگشته ام
  • اِشنُفتِمِه: شنفته ام، شنیده‌ام

علامت جمع

[ویرایش]

پسوند /gal-/ و تکواژگونه‌های آن که به عنوان یکی از تکواژهای جمع در زبانهای بلوچی شرقی، بختیاری، کردی جنوبی، آشتیانی، آزرانی، آمره‌ای و نایه‌ای به کار میرپد در زبان بویراحمدی به تنها پسوند جمع‌ساز تبدیل شده‌است. علامت جمع در این زبان «اَل» یا «یَل» می‌باشد. ‫‪‬‬[۴] مثال:
کتابَل (کتابها)، ماشینَل (ماشینها)، کُرَل (پسرها)

  • برای ضمایر اول شخص و دوم شخض به صورت «نَل» به کار می‌رود. مثال:

ایمانل (ماها)، ایشانل (شماها)

  • برای ضمایر سوم شخص به صورت «گَل» به کار می‌رود. مثال:

اینگل (اینها)، اونگل (اونها)

  • برای کلماتی که آخر آن‌ها صدا دار باشد «یَل» به کار می‌رود. مثال:

شاخَیَل (شاخه‌ها)، بچیل (بچه‌ها)

کلمه گله از همین ریشه گرفته شده‌است.

حروف اضافه

[ویرایش]

حروف اضافه ای که در لری به کار می‌روند با معادل فارسی خود تفاوت دارند. در زیر چند نمونه از این حروف اضافه را می‌بینیم:

  • وه(va): به، از

مثال: ایخی بری وه کوچو؟ (می‌خواهی بری به کجا؟). وه کوچو اومِی؟ (از کجا آمدی؟)

  • نه(na) / اَ(a): را

نکته: «نه» بعد از کلماتی که آخرشان صدا دار باشد استفاده می‌شود
مثال: تنَه دوس دارُم (تورا دوس دارم). کتابَه بیِه (کتاب را بده). جیجَه نه غذا وَش بیِه (جوجه را بهش غذا بده)

  • سی(si): برای، واسه

مثال: بیو سی مو کار کو (بیا برای من کار کن). سیچه ایگریوی؟ (برای چه گریه می‌کنی؟)

پسوند «ین»

[ویرایش]

این پسوند به آخر برخی کلمات اضافه می‌شود و نشان دهنده زیاد بودن آن در فرد یا چیزیست که به آن نسبت داده شده‌است.
مثال:

  • لونجین (لونج + ین): کسی که لب‌های بزرگ و برآمده داشته باشد. لونج به معنی لب می‌باشد.
  • پقین (پق + ین): اخمو، کسی که زیاد اخم می‌کند. پُق به معنی اخم می‌باشد. پُق کردن: اخم کردن
  • کمین (کم + ین): شکمو، کسی که زیاد غذا می‌خورد. کُم: شکم
  • مُل ملین (مُل مل + ین): پر مو. مُل: مو

ضمایر ملکی

[ویرایش]
  • اُم-اِت -اِش- مون- تون- شون نمونه: کتابُم- کتابِت- کتابِش- کتابمون- کتابتون- کتابشون

البته «ن» آخر ضمایر در زبان گفتاری اکثراً گفته نمی‌شود

ضمایر شخصی

[ویرایش]
  • مو- تو- وو- ایما- ایشا- اونگل ( اونُو )

مثال:

  • «ایما رتیم وه حونه»: ما رفتیم خونه
  • «ای حونه این مویه»: این خانه مال منه

جمله ها

[ویرایش]
  • لری بیراحمئی یکی وه شاخه یَل زؤن لریه: لری بویراحمدی یکی از شاخه‌های زبان لریه
  • وَریس بِرَه درستَه بخو: پاشو برو درستو بخون
  • ینه سی ایشا اِسَمِه: این رو برای شما خریدم.
  • بره او سیم بیا؛ برو و آب برام، بیار
  • بره بخواوس؛ برو و بخواب

نمونه ای از ضرب‌المثل‌ها

[ویرایش]
  • داری که خَل وابی دَ راس وانیبو (درختی که خم شد دیگه راست نمیشه) در مورد آدمی که رذایل اخلاقی نهادینه شده‌ای دارد به کار می‌رود
  • گلو دسش وَه پِه نیرسه ایگه ترشه (گربه دستش به پی نمی‌رسه میگه ترشه) موقعی گفته می‌شود که فردی توانایی انجام کاری را نداشته باشد و با بهانه‌هایی سعی در انکار آن داشته باشد.
  • خر همو خره جلش عوض وابیه (خر همون خره پالونش عوض شده) موقعی گفته می‌شود که فردی در ظاهری جدید فخر فروشی کند
  • آردشه بخته آربیزشه آوِخته (آردشو بیخته و الکشو آویخته) در مورد کسی که از کاری برای همیشه دست می‌کشد و دیگر مسئولیتی را نمی‌پذیرد گفته می‌شود
  • ایخِمِت نه بهزه خوم (دوستت دارم نه بهتر از خودم) زمانی گفته می‌شود که یکی از دو دوست بخواهد چیزی را با دوستش تقسیم کند و تمایل دارد قسمت بهتر برای خودش باشد.

نمونه زبان

[ویرایش]

بخشی از داستانی به لری بویراحمدی:[۵]

او قیمل مردُم وَ دَس آلازنگی زِر زمین حونَه ایساختن . دَرَلَ مُحکِمی هَم ایساختِن ، اِینهان دَم حونَه شوْ. موقع خَو که ایابی دَرَلَ قُلف اِی کِردن اِی خوسی یِن . تا آلازنگی نَتَره بیا مِنْ حونَهْ . یَهْ شُویی که آلازنگی گُسْنَش وابی رَه ْ مِنْ ده تا شاید یه چی بِجوره سی خَرْدَن از شانس خوبش دیْ که در یَه حونَه ای وازه ، ای حونَه ، حونه منیجه بی، حونه منیجه هفت تا در داشت ، منیجه هَفت تا دووَرْ هم داشت . هَرشو نوبت یِه دووَرْ بی که دَرَله بووَنْده . او شو نوُبه دووَر کِچکُو نَمکی بی که و یایِشْ رَه تَه بی دَرهفتم بووَنده . آلازنگی رَه وُری مِن حونه .

برگردان به فارسی:

در زمان‌های قدیم مردم از دست آلازنگی زیر زمین خانه می‌ساختند . درهای محکمی هم می‌ساختند و می‌گذاشتند دم خونه اشان. موقع خواب که می‌شد ،درها را قفل می‌کردند و بعد می‌خوابیدند ، تا آلازنگی نتواند وارد خانه شود.یک شب که آلازنگی گرسنه شده بود ، وارد روستا شد تا چیزی برای خوردن پیدا کند ، از شانس خوبش دید که در یکی از خانه‌ها باز است . این خانه ، خانه منیژه بود.منیژه هفت تا دختر داشت که هرشب نوبت یک از دخترها بود که در را ببندد، آن شب نوبت دختر کوچک منیژه نمکی بود که یادش رفته بود در را ببندد. آلازنگی رفت وارد خانه شد.

منابع

[ویرایش]
  1. «Luri, Southern - MultiTree». multitree.org. دریافت‌شده در ۲۰۱۶-۰۸-۱۰.
  2. Anonby, Erik John (July 2003). "Update on Luri: How many languages?" (PDF). Journal of the Royal Asiatic Society. Series 3. 13 (2): 171–197. doi:10.1017/S1356186303003067. Archived from the original (PDF) on 1 May 2015. Retrieved 17 July 2021.
  3. «LORI LANGUAGE ii. Sociolinguistic Status of Lori». دانشنامه ایرانیکا. ۱ ژانویه ۲۰۰۰. دریافت‌شده در ۱۷ ژوئیه ۲۰۲۱.
  4. اسفندیار طاهری (زمستان ۱۳۹۹«روند دستوری شدگی پسوند جمع‌ساز /gal-/ در زبانهای ایرانی»، فصلنامه علمی زبان پژوهی دانشگاه الزهرا، ش. ۳۷، ص. ۲۰۴، ۲۰۵، بایگانی‌شده از اصلی در ۱۳ مه ۲۰۲۱، دریافت‌شده در ۱۳ مه ۲۰۲۱
  5. «نمکی و آلازنگی». کودک 24.