پارس (شاهنامه)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پارس تاریخی و فارسی هزارگی نام پارس تاریخی از نام استان پارس در شیراز امروزی گرفته نشده است، بلکه از نام جبال اُوپارسِین گرفته شده است. پارس دو معنا دارد یکی به معنی نگهبانی و آواز سگ. دوم پارس از نام جبال اُوپارسِین گرفته شده است.

بیشتر محققان و اوستا شناسان معروف جهان گفته‌اند که منظور از جبال اوپارسین جبال پارس است و منظور از جبال پارس جبال هندوکش و بابا (جبال زابلستان/ هزارستان) است. تمدن و فرهنگ پارسی را چون از جبال پارس (زابلستان/ هزارستان) برخواسته و سپس به بلاد دیگر گسترش یافته است، تمدن پارسی گویند. زبان پارسی را چون از جبال پارس برخواسته است، زبان پارسی گویند. دین پارسی زردشتی را چون از جبال پارس بر خواسته است دین پارسی گویند. خود زردشت را چون در حوزه جبال پارس به دنیا آمده و ظهور کرده است، پیغمبر پارسی گویند.

فیلسوفان، عارفان و شاعران بزرگ و پیشگام پارسی چون بوعلی، سنایی، بیرونی، فارابی، عنصری بلخی، مولوی، ناصر خسرو بلخی، بیدل دهلوی، امیر خسرو دهلوی، حنظله بادغیسی، عبدالواسع جبلی غرجستانی و صدها دانشمند و شاعر معروف پارسی چون در حوزه جغرافیایی و فرهنگی و تمدنی پارس یعنی جبال (زابلستان/ هزارستان) زاده و پرورده شده اند، بنام دانشمندان و شاعران پارسی در تاریخ یاد شده اند. کوه اُوپارسین/ کوه پارس بُندِهِش هندي (تفسير اَوِستا به زبان پهلوی) کوه اُوپارسین را کوهستان پارس خوانده و بُن آنرا در سیستان و سر آنرا در چینستان (بدخشان و چین) معرفی کرده و نوشته است: "در دین (اَوِستا) گوید که: نخستین کوه البرز است، پس همه کوه‌ها به هجده سال فراز رُستند... دیگر کوهها از البرز رُستند... این را نیز گوید که جز البرز، کوه اَبَرسِین بزرگترین است. کوه ابرسین را کوه پارس خوانند. بُن آن در سیستان، سر [آن] به چینستان و شاخه آن به خراسان (هرات) است...کوه بس شگفت، آنکه به پارس از همان کوه ابرسین است. کوه سیاه مند و کوه برفمند که از ایشان [جبال] کابل و آن نواحی تا سوی چین رُسته است.[۱]

در بُندِهِش هندی فصل بیستم بند هفدهم، کوه اُوپارسین را سرچشمة رودهای مرو و بلخ دانسته و نوشته است: "در دین (اَوِستا) گوید که اورمزد این دو رود را از نیمة اباختر از البرز فراز تازانید، یکی به خاوران که "اَرَنگ" است، یکی به خراسان که "بِهرود" است... مرورود، رود فرهمند در خراسان از کوه اَبَرسِین بتازد. بلخ‎رود (از) اَبَرسِین‌کوه بامیان بیاید، به بِهرود ریزد.[۲]

همه اَوِستاشناسان مشهور جهان شاخه غربی جبال هندوکش یعنی جبال بابا در بامیان و غور را کوه اُوپارسین اَوِستایی دانسته و نوشته اند: " در فصل بیستم بُندِهِش بند هفدهم كه از رودها سخن رفته، آمده است: هريرود از اُپارسَن جاري است. هیلمند رود ... سرچشمه‌اش در اُپارسَن است. مرورود از اُپارسَن مي‌آيد. بلخ‌ رود از كوه اُپارسَن به باميكان مي‌آيد. بنا براين اُوپائيري‌سَئِنَ در اَوِستا و اُپارسَن در بُندِهِش، عبارت از قسمت غربي "هندوكش" است كه سلسلة "كوه بابا" باشد. كلية خاورشناسان متفق‌اند كه اُوپائيري‌سَئِنَ شعبه‌اي از هندوكش است.[۳] .[۴]

زابلستان زادگاه فرهنگ، تمدن و پیامبران مِهری و پارسی کوه اُوپارسین در اَوِستا و کوه پارس در بُندِهِش هندی، در منابع اسلامی بنام زابلستان خوانده شده است. مرکز زابلستان تاریخی امروزه بنام هزارجات و هزارستان یاد می‎شود.

زابلستان(پارس باستان)[ویرایش]

جغرافیای پارس باستان و تاریخی، محدود و منحصر به حوزة سرزمین فارس در جنوب ایران کنونی نیست، بلکه جغرافیای پارس تاریخی از بلخ تا بغداد بوده است. فارس در منابع عربی به معنای سرزمین زردشتی مذهبان است. به نظر میرسد که نژاد و قوم مستقلی بنام فارس در تاریخ وجود نداشته است. در منابع دورة اسلامی عناوینی چون مجوس و گبر و فارس و فارسی و عجم و تازیک و تاجیک و... غالبن به مفهوم نژادی و قومی بکار نرفته؛ بلکه همچون کلمه های مسلمان و مسیحی و هندو و بودایی و... به مفهوم فرهنگی و مذهبی به کار رفته است. نام پارس برای نخستین بار در متون پهلوی به جبال زابلستان (جبال مرکزی افغانستان) اطلاق شده است. بدون تردید، زابلستان گهواره فرهنگ و تمدن و زبان و ادب و اساطیر پارسی بوده است. فرهنگ و آیین و ادبیات فارسی، نام‌های اساطیری و تاریخی شاهنامه، فرهنگ شاهنامه سرایی و... همراه و همگام با خورشید از شرق (خراسان، سیستان ، زابلستان و کابلستان = افغانستان) به غرب (کرمان، یزد، شیراز، اصفهان، خوزستان، رَی، مازندران، آذربایجان و مداین = ایران و عراق) گسترش یافته است.

جبال زابلستان (پامیر و هندوکش و بابا) در محور توجه روایات اَوِستا (كتاب مذهبی پارسيان،660 ق.م) و متون پهلوی و شاهنامه‏ ها است. جبال زابلستان در اَوِستا به نام جبال هَراییتی، هَرابُرز، البرز، اُوپارسِین (بالاتر از سین‌مرغ، شاهین‎مرغ) و هُکَر یاد شده است. جبال زابلستان در متون پهلوی بُندهش، به نام جبال پارس و اَبَرسِین یاد شده است. جبال زابلستان در اَوِستا به نام سرچشمه‌‏های رود هیرمند و بلخ و مرو و هَری و کابل و خوارزم یاد شده است. جبال زابلستان در اَوِستا به عنوان 1. کوهستان مقدس 2. مادر کوه‎ها 3. کانون آفرینش 4. جایگاه مرکزی آریاها 5. محل آرامش و ستایش کیومرث و جمشيد و فريدون و منوچهر و هوشنگ پیشدادی و سام نریمان 6. جایگاه عروج روح یَمَه (خُوجَه گُورُو) به عرش خدا 7. زادگاه و نيايشگاه پيامبران مِهری و پارسي (سروش، هوشنگ، وَهكرت، كيخسرو و زردشت) 8. محل نزول فرشتگان 9. جایگاه پل صراط (چینوت پل) 10. فرودگاه وحی و جایگاه الهام به زردشت 11. خاستگاه دین مَزداپرستی و جایگاه فرهنگ «افکار نیک، گفتار نیک و کردار نیک« 12 و سر انجام اینکه بنام جایگاه کیانیان و نیکان مورد تقدیس قرار گرفته است.

جبال زابلستان در منابع یونانی به نام پاراپامیزوس و در شاهنامه به نام زابلستان، زاولستان، زابل و زاول، و در منابع دوره اسلامی به نام زابلستان، مُلکِ سام و رستم و مملکت شاه فیروز پسر کبک و سپس به نام غرجستان و غرج الشار و غورستان یاد شده و امروزه حبال مرکزی زابلستان بنام هزاره‎جات و هزارستان گفته میشود. باشندگان جبال زابلستان در منابع مختلف و دوران مختلف، به ‌نام‌ها‌ی آریانی و بربری و خراسانی و زابلی و سیستانی و غرجستانی و غوری نام برده شده اند و امروزه مردم زابلستان مرکزی بنام هزاره گفته میشوند و از زبان آنها به ‌نام‌ها‌ی آریانی و فارسی زاولی و فارسی دری یاد شده است. بُندِهش هندي جبال زابلستان را جبال پارس خوانده و چنین نوشته است: «در دین (اَوِستا) گوید که: نخستین کوه البرز است، پس همة کوهها به هجده سال فراز رُستند... دیگر کوهها از البرز رُستند... این را نیز گوید که جز البرز، کوه اَبَرسِین بزرگترین است. کوه ابرسین را کوه پارس خوانند. بُن آن در سیستان، سر (آن) به چینستان و شاخه آن به خراسان (هرات) است...کوه بس شگفت، آنکه به پارس از همان کوه ابرسین است. کوه سیاه مند (سیاه کوه در 70 مایلی مرکز یکه وُلنگ بامیان) و کوه برفمند (سفیدکوه، معروف به فیروز کوه غور) که از ایشان (کوههای) کابل و آن نواحی تا سوی چین رُسته است.»[۵][۶]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس‌ها[ویرایش]

  1. (فرنبغ دادگی، بند هش هندي (ترجمه رقيه بهزادي) صص86- 87- 88 .)
  2. (فرنبغ دادگی، بُندِهِش هندي، (ترجمه رقيه بهزادي) صص102- 103- 104)
  3. پروفیسر پورداود‏، يشت‌ها، ج 2، ص 326 / و ج 1، ص 575
  4. رقيه بهزادي، بندهش هندي، زير نويس ص 234
  5. فرنبغ دادگی، بند هش هندي ترجمه رقيه بهزادي، صص86- 87- 88
  6. مهرداد بهار، بند هش ايراني ص71

منابع[ویرایش]

  • شاهنامهٔ فردوسی
  • جبال زابلستان (پامیر و هندوکش و بابا) در محور توجه روایات اَوِستا (كتاب مذهبی پارسيان،660 ق.م) و متون پهلوی و شاهنامه‏ ها است.
  • (پروفسور پورداود‏، يشت‌ها، ج 2، ص 326 / و ج 1، ص 575 / و رقيه بهزادي، بندهش هندي، زير نويس ص 234)
  • (فرنبغ دادگی، بُندِهِش هندي، (ترجمه رقيه بهزادي) صص102- 103- 104)
  • (فرنبغ دادگی، بند هش هندي (ترجمه رقيه بهزادي) صص86- 87- 88 .) در بُندِهِش هندی فصل بیستم بند هفدهم، کوه اُوپارسین را سرچشمة رودهای مرو و بلخ دانسته و نوشته است.
  • (فرنبغ دادگی، بند هش هندي ترجمه رقيه بهزادي، صص86- 87- 88 / مهرداد بهار، بند هش ايراني ص71.)

پیوندبه بیرون[ویرایش]