جلالالدین میرزا قاجار: تفاوت میان نسخهها
جز ربات:مرتبسازی عنوانها+مرتب+ |
جز تصحیح غلطهای تایپی و نگارشی برچسبها: افزودن تگهای خالی ویرایشگر دیداری |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
|occupation = [[تاریخنگار]] و [[اندیشه آزاد|آزاداندیش]] |
|occupation = [[تاریخنگار]] و [[اندیشه آزاد|آزاداندیش]] |
||
}} |
}} |
||
جلالالدین میرزای قاجار (تولد: ۱۸۲۷ میلادی، مرگ: ۱۸۷۲ میلادی)، [[تاریخنگار]] و [[آزاداندیش]] ایرانی، پنجاهوپنجمین پسر [[فتحعلیشاه قاجار]] از زنی [[کرد]]<nowiki/>به نام همایخانوم اهل [[مازندران]] است که خود از [[سواد]] بیبهره نبود و بر آموزش پسر و گرایش او به غرب تأثیر داشت.<ref name=":0">{{cite web|url=http://www.iranicaonline.org/articles/jalal-al-din-mirza |title=JALĀL-AL-DIN MIRZĀ – Encyclopaedia Iranica |publisher=Iranicaonline.org |date= |accessdate=2013-09-15}}</ref> <nowiki/>جلالالدین میرزا در کنار [[میرزا فتحعلی آخوندزاده]] از پیشروان و بنیانگذاران [[ناسیونالیسم ایرانی]] است<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=پیام|سال=1357|شابک=|مکان=تهران|صفحات=269}}</ref> و افکارش بر روشنگران پس از خود، افرادی همچون [[میرزا آقاخان کرمانی]] و [[عبدالرحیم طالبوف]] و [[زینالعابدین مراغهای]]، تأثیر داشتهاست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=9646961355|مکان=تهران|صفحات=193}}</ref> نخستین ایرانیای است که پیشنهاد «تشکیل هیئتی برای وضع لغات جدیده» را، که به معنایی مقدمهٔ تشکیل [[فرهنگستان]] بهشمار میرود، مطرح کردهاست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=9646961355|مکان=تهران|صفحات=217 و 305}}</ref> از نخستین کسانی است که شیوهٔ تاریخنگاری ایرانی را متحول کرد.<ref name=":0" /> وی همچنین علاوه بر همدلی با آخوندزاده، از پیشروان [[تجدد]] در ایران،<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=20}}</ref> به مثابهٔ حلقهٔ اتصال وی با همفکران و همدلان وی عمل میکردهاست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=220}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=|مکان=تهران|صفحات=216}}</ref> نیز به درخواست آخوندزاده، [[میرزا جعفر قراچهداغی]] را به وی معرفی کرد و بدین ترتیب واسطه شد که نخستین آثار در ژانر [[کمدی]] در دنیای اسلام به زبان فارسی ترجمه شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=69}}</ref> |
|||
'''جلالالدین میرزا قاجار''' نام [[تاریخنگار]] و [[اندیشه آزاد|آزاداندیش]] ایرانی متولد تهران بود. وی پنجاه و پنجمین فرزند [[فتحعلیشاه قاجار]] بود و مادر وی هما خانم از [[مردمان کرد|کردهای]] [[مازندران]] بود.<ref>{{cite web|url=http://www.iranicaonline.org/articles/jalal-al-din-mirza |title=JALĀL-AL-DIN MIRZĀ – Encyclopaedia Iranica |publisher=Iranicaonline.org |date= |accessdate=2013-09-15}}</ref> |
|||
=== زندگی و آموزش === |
|||
در دربار، آموزشهای مقدماتی را در زمینههای [[ادبیات فارسی]] و [[زبان فرانسه]] فرا گرفت و به نظر میرسد که حوالی سال ۱۸۵۱ به [[دارالفنون]] رفته باشد. گذشته از تأثیر افکار اروپایی، معلوم نیست که چه منابع دیگری بر شاهزادهٔ قاجاری تأثیر گذاشته و موجب «وسعت مشرب» و «اظهارات مخالف روح شریعت» او شدهاست. در این منابع نه فقط ردّ پای [[عصر روشنگری]] اروپا، مثلاً نوشتههای [[ولتر]]، دیده میشود بلکه قرار گرفتن در معرض سنّت دیرینهٔ رحمتباوری صوفیان ایران و روح [[باطنیگری]] آن دوره، که در نهایت به ظهور [[جنبش باب]] منجر شد، نقش پررنگی دارند.<ref name=":0" /> |
|||
گرایشهای غیرمتعارف جلالالدین میرزا از رهگذر آشنایی او با [[میرزا ملکم خان]] تقویت شد،<ref name=":0" /> به طوری که شاهزاده به یکی از اعضای اصلی [[فراموشخانه]] تبدیل شد و جلسات فراموشخانه نیز در خانهٔ وی، در محلهٔ [[مسجد حوض]]، از محلات جنوبی تهران، برگزار میگردید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=پژوهشگران معاصر ایران|نام خانوادگی=اتحاد|نام=هوشنگ|ناشر=فرهنگ معاصر|سال=1384|شابک=|جلد=2|مکان=تهران|صفحات=444}}</ref> در این دوره میرزا ملکمخان تلاش میکرد تا از بین خاندان قاجار و روحانیون و دانشآموزان دارالفنون اعضایی برای فراموشخانه پیدا کند. با بسته شدن فراموشخانه به تحریک اطرافیان ناصرالدینشاه و دستور وی، پخش [[شبنامه]]<nowiki/>هایی که در آنها شاه و عناصر مرتجعِ دربار به باد انتقاد گرفته میشدند شروع شد. پخش شبنامهها<nowiki/>، که شاید نخستین از نوع خود در دورهٔ ناصری باشد، سرانجام منجر به سرکوب اعضای سابق فراموشخانه شد. جلالالدین نیز از ترس جان در حرم [[عبدالعظیم]] بست نشست در حالی که سایر اعضای برجستهٔ فراموشخانه، مثل خود میرزا ملکمخان، به خارج از کشور گریختند. در نهایت این موضوع خطری متوجه جان شاهزاده نکرد و بخشیده شد.<ref name=":0" /> |
|||
=== دوستی با میرزا فتحعلی آخوندزاده === |
|||
جلالالدین میرزا از دوستان و همفکران آخوندزاده بهشمار میرود و بدین اعتبار واسطهٔ انتقال افکار وی و، بهطور کلی، افکار تجددخواهانه به ایران شد. به گفتهٔ فریدون آدمیت، آخوندزاده «از یک سو از آثار ملکمخان و جلالالدین میرزا و [[میرزا یوسفخان مستشارالدوله|میرزا یوسفخان]] (که با هر سه همدل بوده) استفاده برده و از سوی دیگر در آنان تأثیر بخشیدهاست. از پارهای جهات پیشرو آنان بودهاست».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=20}}</ref> جلالالدین نامهای از آخوندزاده را در مقدمهٔ جلد دوم ''نامهٔ خسروان'' چاپ کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=31}}</ref> همو بود که، وقتی آخوندزاده در پی مترجمی خبره برای ترجمهٔ نمایشنامههایش به زبان فارسی بود، میرزا جعفر قراچهداغی را به وی معرفی کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=61}}</ref> همچنین پیداست که در نشر افکار و آراء آخوندزاده اهتمام میورزیدهاست. در پاسخ به نامهٔ پانزدهم ژوئن ۱۸۷۰ آخوندزاده مینویسد: «در این چند روزه بیست نمونه از روی آن [منظور رسالۀ [[قریتیکا]]<nowiki/>ی آخوندزاده است] برداشته و به دستیاری دوستان در همهٔ کشورها فرستادهام.»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=|مکان=تهران|صفحات=107}}</ref> در مورد همین رساله و انتقاد آخوندزاده از شاعر درباری، [[سروش اصفهانی]] ملقب به [[شمسالشعرا]]، به آخوندزاده چنین مینویسد و با او اظهار همدردی میکند:<blockquote>چند چامهٔ پوچ سروش را از دور شنیدن تا هزار سروش پدرسوخته را دیدن و صد هزار بدتر از آنها را به گوشِ خود شنیدن؛ ببین که دوری ره از کجاست به کجا! باز شما آزادی اینکه دل خود را خوش کرده نامه را به این نیکویی مینگارید دارید که به راستی پدر سروش و روزنامهنگار را میسوزانید. من بیچاره هزار چیز ناگفته در دل دارم.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=|مکان=تهران|صفحات=74}}</ref></blockquote>آخوندزاده همچنین رسالهٔ خود را در باب [[تغییر خط]] برای جلالالدین میرزا میفرستد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=پژوهشگران معاصر ایران|نام خانوادگی=اتحاد|نام=هوشنگ|ناشر=فرهنگ معاصر|سال=1384|شابک=|جلد=2|مکان=تهران|صفحات=435}}</ref> |
|||
=== سرهنویسی === |
|||
جلالالدین میرزا در کنار افرادی چون [[اسماعیلخان تویسرکانی]] و [[گوهر یزدی]] و [[مانکجی لیمجی هاتریا]] و نیز [[یغمای جندقی]] تلاش میکرد تا فارسی را به زبان سره بنویسد و آن را از «ننگ آمیختگی با زبان عربی» پاک کند.<ref name=":1">{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=|مکان=تهران|صفحات=214-216}}</ref> در نامهای به آخوندزاده مینویسد:<blockquote>چون بنده به این اندیشه افتادم که زبان نیاکان ما، که چون دیگر دانشهامان به تاراجِ تازیان رفته و اکنون جز نامی از او نمانده، به زبانی بگویم و به روش چیزنویسیِ فرنگیان، که اکنون دانایان روی زمیناند، نامهای بنگارم که شاید مردمان زادبوم را سودی بخشد.<ref name=":1" /></blockquote>آخوندزاده نیز در جواب مینویسد:<blockquote>به غیر از توصیف و تحسین حرفی ندارم. خصوصاً… از این بابت شایستهٔ تحسین است که نواب شما کلمات عربیه را از میان زبان فارسی بالکلیه برافکندهاید. کاش دیگران متابعت شما را کردندی و زبان ما را، که شیرینترینِ زبانهای دنیاست، از اختلاط زبان کلفت و ناهموار عربی آزاد نمودندی. نواب اشرف شما زبان ما را از تسلط زبان عربی آزاد میفرمایید، من نیز در این تلاش هستم که ملت خودمان را از دست خطّ عربها نجات دهم…<ref name=":1" /></blockquote>حمایت آخوندزاده از سرهنویسی جلالالدین میرزا فقط در حد حرف نبود. وی از روی نامهٔ خسروان و نیز شاهنامهٔ فردوسی زبان فارسی را به فرزند پسر خود آموزش داد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده|نام خانوادگی=آدمیت|نام=فریدون|ناشر=خوارزمی|سال=1349|شابک=|مکان=تهران|صفحات=21}}</ref> |
|||
البته سرهنویسی این افراد مخالفانی نیز، حتی در بین آزادیخواهان، داشت. برای نمونه میرزا آقاخان کرمانی این چنین به تلاشهای سرهنویسان واکنش نشان میدهد:<blockquote>شروع کردند به اختراع مجعولات… و ساختن زبان بیمزهٔ مهجوری به نام این که زبان سادهٔ نیاکان ماست و حال اینکه هیچگاه فارسیزبانی بدان سخن نگفته و ننوشتهاست و قابل فهمانیدن معانی و علوم نیست.<ref name=":1" /></blockquote>طالبوف نیز از زمرهٔ مخالفان است و «فارسی بیغش» را پاک بیهوده میداند. مینویسد:<blockquote>شهزادهٔ دانشور، جلالالدین میرزا، عشق غریبی به نگارشِ «فارسی تمیز» دارد و اینکه ملت باید زبان خود را «از آلایش السنهٔ غیر پاک کند». به علاوه، از تشکیل هیئت دانشمندان و نشر روزنامهٔ مخصوص برای «وضع لغات جدیده» صحبت میداشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=پژوهشگران معاصر ایران|نام خانوادگی=اتحاد|نام=هوشنگ|ناشر=فرهنگ معاصر|سال=1384|شابک=|جلد=3|مکان=تهران|صفحات=294}}</ref></blockquote>همّ جلالالدین میرزا برای استفاده از واژگان فارسی سره را باید در چارچوب علاقهٔ او به زنده کردن میراث ایران باستان درک کرد. بنا بر این، بازگشت [[نوستالژی|نوستالژیک]] او به زبان فارسی سره ریشه در، دستکم، جنبش آذرکیوانیه در قرن شانزدهم میلادی دارد که احتمالاً جلالالدین با آن از طریق [[دساتیر]] نوشتهٔ [[ملا فیروز]] آشنایی داشتهاست. بعید نیست که عدهای از معاصران، که شماری ادیب نیز در آنها هستند، بر او تأثیر گذاشتهاند. از این جملهاند یغمای جندقی که به خاطر سبک ترسلّیاش مشهور بود و در نامههایش از کلمات فارسی سره استفاده میکرد. اما فارسی سرهٔ جلالالدین، برخلاف زبان یغما، میخواست که ساده و در دسترس همگان باشد. از این نظر باید او را پیشگام نویسندگان سادهنویسی در نثر فارسی سدهٔ بیستم دانست اما وی، برخلاف [[احمد کسروی]]، اقدامی برای برساختن [[نوواژه]]ها نکرد. اما در بهکارگیری اصطلاحات تازه ماهر بود، مثلاً «داستان» را برای تاریخ و «داستانسرا» را برای مورخ و «پیغمبر» را برای رسول به کار برد. سبک جلالالدین میرزا مورد پسند [[میرزا اسکندربیگ]] (نک. مقدمهٔ ''نامهٔ خسروان'') و میرزا فتحعلی آخوندزاده افتاد که در نامهای مراتب ستایش خود را ابراز کرد و به جلالالدین میرزا تبریک گفت که توانسته زبان فارسی را از یوغ نامبارک واژگان عربی واردشده در فارسی نجات دهد. اما از آن سو، جلالالدین میرزا به صراحت از سبک آخوندزاده در استفاده از واژگان فرانسوی معرب انتقاد میکرد.<ref name=":0" /> در نامهای در سال ۱۸۷۰ به آخوندزاده مینویسد:<blockquote>چگونه شدهاست که برخی از سخنان فرانسه را به زبان تازی درآوردهاید؟ مانند تلگراف (تلغرافیا)، ژاگرافی (جغرافیا)، پلتیک (پلتیقیا)، کلنل (قولنل) و گرامر (قرامر) شدهاست؟... کریسفت کلمب را خریستفور قولومب، کریتیک را قریتیقیا و متماتیک را ماتیماتیقا و کورسپنداس را قوریپسوندیس و دیگر نامها نوشته بودید. با این که اینها ناماند و در ایران زبان فرانسه چنان پسندیده و فراوان است که بسیاری از مردم پاکگهر فرزندان خود را به آموزش این زبان گذارده [کذا] و نامهای فرانسه به گوش آنها از زبان تازی آشناتر است و زبان آنها را به خوبی میدانند، خواهش دارم که هر چند از پیش میرود نامههای فرانسه و روس به همان جور زبان ایشان گفته شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روشنگران ایرانی و نقد ادبی|نام خانوادگی=پارسینژاد|نام=ایرج|ناشر=سخن|سال=1380|شابک=|مکان=تهران|صفحات=108 و 109}}</ref></blockquote>کراهتش از عربی باعث شده بود که امید ببندد که شاید روزی در آینده کودکان ایرانی در مدارس، به جای عربی، زبان فرانسوی بیاموزند. گرچه به نظر میرسد که سرهنویسی جلالالدین میرزا در همان اوان نیز مقلّدانی پیدا کرده بودهاست، اقدامات او به نوعی مقدمه و شالودهٔ ایجاد [[فرهنگستان]] در دوران [[دودمان پهلوی|پهلوی]] محسوب میشود.<ref name=":0" /> |
|||
=== نامهٔ خسروان === |
|||
شاید به دنبال همین تلاش برای سرهنویسی بود که جلالالدین میرزای منتقد حکومت قاجار، در اواخر عمر کوتاه خود، دست به نوشتن تاریخ ایران زد. [[نامۀ خسروان]] از این جهت حائز اهمیت است که هم به [[ایران باستان]] توجه ویژه نشان میدهد و هم نثری به [[فارسی سره]] دارد و میکوشد که واژگان وامگرفته از [[عربی]] را از زبان نوشتار کتاب بیرون کند. کاملاً مشخص نیست که دقیقاً چه چیز جلالالدین میرزا را به نوشتن ''نامهٔ خسروان'' برانگیخته است. اما اینقدر هست که در نامهای به آخوندزاده میگوید که هدفش از نوشتن تاریخ نیاکان ایرانیاش به فارسی سره این است که شکوه و عظمت آنان را، که در نتیجهٔ تهاجم تازیان به باد رفته، دوباره زنده سازد.<ref name=":0" /> وی مینویسد:<blockquote>از چیست [که] ما ایرانیان زبان خود را فراموش کردهایم و با اینکه پارسیان در نامهسرایی و چکامهگویی به گیتی فسانهاند، نامه[ای] در دست نداریم که به پارسی نگاشته شده باشد. اندکی بر نابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغاز نامهٔ پارسی کنم. سزاواراتر از داستان پادشاهان نیافتم. از این روی، این نگارش را نامهٔ خسروان نام نهادم و کوشیدم که سخنان روان به گوش آشنا نگارش رود تا بر خوانندگان دشوار نباشد.<ref name=":3">{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب|نام خانوادگی=مرادی|نام=فرید|ناشر=خانۀ کتاب|سال=1394|شابک=|جلد=1|مکان=تهران|صفحات=187}}</ref></blockquote>در فهرست [[خانبابا مشار]]، مشخصات ''نامهٔ خسروان'' چنین آمدهاست: |
|||
# سه جلد، [[تهران]]، ۱۲۸۵–۱۲۸۸ ه. ق، سنگی، جیبی، ۴۳۱+۳۸۵+۵۲۴ صفحه |
|||
# [[بمبئی]]، بیتاریخ، سنگی، [[رقعی]]، (۹۰ صفحه، ۴۰ صفحه تصویر) ۱۲۲+۱۵۹+ هشت تصویر + ۲۸ صفحه. به خط [[میرزا مهدی شیرازی]]، در چاپ بمبئی بخشی به نام ''چهارمین نامه،''که دربارهٔ پادشاهی قاجاریه است، به کتاب اضافه شدهاست. |
|||
# [[لکهنو]]، ۱۹۳۱ میلادی، سنگی، رقعی، ۱۴۰ صفحه |
|||
# [[وین]]، بخش نخست، ۱۸۸۰ میلادی، فارسی<ref name=":3" /> |
|||
<nowiki> </nowiki>در ابتدا قرار بود که کتاب در چهار مجلد تهیه و چاپ شود اما در نهایت فقط سه جلد آن تمام و در تهران چاپ شد. جلد اول (۱۲۸۵/۱۸۶۸) به تاریخ ایران باستان تا پایان دودمان [[ساسانی]] میپردازد. جلد دوم (۱۲۸۷/۱۸۷۰) به [[ایران پس از اسلام]]، از [[طاهریان]] تا [[خوارزمشاهیان]]، اختصاص دارد. جلد سوم (۱۲۸۸/۱۸۷۱) نیز دورهٔ هجوم [[مغول]] تا [[زندیان]] را در بر میگیرد. قرار بود جلد چهارم حوادث دوران خود نویسنده را پوشش دهد اما این جلد هیچگاه نوشته نشد. علتش شاید تبعاتی بود که هر گونه انتقاد از [[قاجاریان]] ممکن بود به بار بیاورد.<ref name=":0" /> |
|||
جلالالدین میرزا در کتاب خود همه جا مغولان و تازیان را مقصر زوال ایران میداند و در کمال شگفتی [[یونانیان]] را از فهرست تقصیرکاران بر کنار میدارد. این نگاه به تاریخ در تضاد آشکار با شیوهٔ رایج تاریخنویسی قاجار قرار داشت که نمایندگانش [[رضاقلیخان هدایت]] و [[محمدتقی سپهر]] بودند. نثر ''نامهٔ خسروان'' ساده و عاری از واژگان بیگانه (بهویژه واژگان عربی) است و برای «مردمان» و مخصوصاً کودکان در نظر گرفته شدهاست.<ref name=":2">{{یادکرد وب|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/book/92936/آميخته-اي-تاريخ-افسانه-اي-واقعي-ايران-نامه-خسروان|عنوان=آمیختهای از تاریخ افسانهای و واقعی ایران در «نامه خسروان»}}</ref><ref name=":0" /> یکی دیگر از جنبههای استثنایی این کتاب چاپ تصاویری از پادشاهان ایران در متن است که اغلب نیز از تصاویر منقوش بر سکههای دوران ساسانی الهام گرفتهاند. از پادشاهان پس از اسلام نقشی دیده نمیشود چرا که به گفتهٔ جلالالدین میرزا یافتن نقشی از پادشاهان این دوره دشوار بوده چون نقاشی با تعالیم اسلام سازگار نبوده و از مصادیق [[بتپرستی]] بهشمار میرفتهاست. نویسنده گرچه مدعی است که نوشتههای محققانهٔ غربیان در مورد ایران را مطالعه کرده اما روشن است که وی با ترجمهٔ فارسیِ [[کتیبه بیستون|کتیبۀ بیستون]] آشنا نبودهاست. همچنین کاملاً معلوم است که منابعی مثل [[تاریخ هرودوت]] را ندیده و بنا بر این [[هخامنشیان]] را نمیشناختهاست چون با بهرهگیری از کتاب [[دبستان مذاهب]] از پنج سلسلهٔ افسانهای نام میبرد که از آبادیان شروع میشوند و به [[پیشدادیان]] و [[کیاییان]] ختم میشوند که این آخری از قرار به دست [[اسکندر مقدونی]] ساقط میشود.<ref name=":0" /> |
|||
گرچه این شیوهٔ تاریخنویسی با تمرکز بر ایران باستان در دورهٔ قاجار استثنایی بر قاعده بهشمار میرفت اما امری بیسابقه نبود. در قرن هفتم هجری نیز [[حمدالله مستوفی قزوینی]]، مورخ و جغرافیادان، اغلب با بهرهگیری از منابعی چون [[تاریخ طبری]] و [[شاهنامه]] توجهی ویژه به ایران پیش از اسلام نشان میدهد. شاهنامه بخصوص تأثیر زیادی روی جلالالدین میرزا داشت، نه فقط در مقام یک منبع بلکه از جنبهٔ شیوهٔ روایی آن که تاریخ و افسانه را در هم آمیختهاست. مکتب [[آذرکیوانیان|آذرکیوانیه]] نیز که جنبشی [[زرتشتی]] بود و در دربار [[اکبر شاه گورکانی]] نضج گرفته بود بر شیوهٔ تاریخنویسی شاهزادهٔ قاجاری اثرگذار بودهاست. آذرکیوانیه به مانند [[شعوبیه]] بر برتری میراث ایرانی-زرتشتی بر عناصر عربی-اسلامی تأکید میورزید. ''دبستان مذاهب''، که از منابع مهم ''نامهٔ خسروی'' است، نیز با تمام عناصر اسطورهای و افسانهای خود از تولیدات شبهتاریخی آذرکیوانیه بهشمار میرود. جلالالدین، که ظاهراً به منابع تاریخیِ در خوری دسترسی نداشته، هر کجا که توانسته به متون آذرکیوانیه رجوع کرده است. این متون گرچه از نظر اکثر دانشوران بیاعتبار هستند همچنان برای پی بردن به ذهنیت و ساختار فکری نویسندگان آن روزگار و تلاششان برای احیای میراث ایران منبعی مهم بهشمار میروند. در بحث از منابع اروپایی، جلالالدین میرزا از سفرنامههای سیاحانی که به [[تخت جمشید]] سفر کردهاند نام میبرد و احتمالاً به [[سر گور اوزلی]] و [[سر ویلیام اوزلی]] یا نقاش و سیاح [[بریتانیایی]]، [[رابرت کر پورتر]]، نظر دارد. در مورد دوران ساسانیان نیز مشخص است که از منابع غربی استفاده کرده چرا که برای اشاره به زمان وقوع حوادث از [[تاریخ میلادی]] استفاده میکند.<ref name=":0" /> |
|||
منبع مجلدهای دوم و سوم ظاهراً دو منبع رایج آن دوره بودهاست: [[حبیبالسیر]] نوشتهٔ [[غیاثالدین خواندمیر]] و [[روضةالصفا]] نوشتهٔ [[محمد بن خاوند شاه بن محمود]] میرخواند که بعدها رضاقلیخان هدایت تکملهای بر آن افزود و تحت نام [[روضةالصفای ناصری]] به چاپ رساند. ظاهراً اثر [[میرزا مهدی خان استرآبادی]]، یعنی [[تاریخ جهانگشای نادری]]، نیز از منابع جلد سوم است.<ref name=":0" /> |
|||
شیوهٔ روایت جلالالدین در بین مورخان ایرانی یک استثناء محسوب میشود از این نظر که دوران پیش از اسلام را به دوران اسلامی متصل میکند. پیش از او بودند متونی که از دوران پیش از اسلام ذکری به میان میآوردند اما این کار را بیشتر با یاد کردن از [[تورات]] و [[قرآن]] و [[حدیث]] و حتی روایتهای دوران [[جاهلیت]] و نیز فلاسفهٔ یونان انجام میدادند. از سوی دیگر، شاید ''نامهٔ خسروان'' نخستین کتابی باشد که به استمرار روایت فرهنگی و سیاسی ایرانی-اسلامی از ایران باستان تا ایران پس از اسلام میپردازد. اینگونه است که اسلام در روایت ''نامهٔ خسروان'' چندان محل اعتنا قرار نمیگیرد. از طرفی، به فتح ایران ساسانی به دست اعراب نقش و اهمیتی محوری داده شدهاست. ایلات ترک و مغول نیز در کنار عربها آماج حملات ''نامهٔ خسروان'' قرار میگیرند چرا که، به زعم نویسنده، موجب ویرانی و تباهی این سرزمین شدهاند. این تأکید بر نقش مخرب عرب و مغول متأثر از تحقیقات [[شرقشناسان]] اروپایی و نیز برگرفته از شیوهٔ تاریخنگاری در مکتب [[رومانتیسیسم]] اروپا بود که بیشتر میخواست [[هویت ملی]] را از طریق تضاد ملت با قدرتهای ستمگر بیگانه شکل دهد. این چنین بود که گذشتهٔ پرعظمت به مثابهٔ الگویی برای آیندهٔ بهتر به تصویر کشیده میشد و زمان حالِ محنتبار نیز نتیجهٔ مستقیم ستمکاریهای بیگانگان قلمداد میشد.<ref name=":0" /> |
|||
حتی اگر جلالالدین مستقیماً هم از رومانتیکهای اروپایی تأثیر نپذیرفته باشد، بیشک تصویری آرمانی از گذشته را مجسم میسازد، تصویری که آن را بر دقت تاریخی رجحان میدهد. این نکته از آنجا پیداست که وی شاهان پیش از اسلام را بدون هیچ گونه نکتهسنجی و نقادی شایستهٔ تمجید و ستایش میداند و بدین وسیله، در فحوا، انتقادی را نیز حوالهٔ [[ناصرالدینشاه قاجار]] و دستگاه حکومتش میکند. البته جلالالدین هیچ نوع همدلی با جنبشهای ضدّ حکومتی در ایران پیش از اسلام نداشته است. تصویری که از [[مزدک]] و [[مانی]] و نیز سایر جنبشهای مخالف در سدههای بعد ارائه میدهد تصویری منفی است. در هیچ جا به راستی بنیاد سلطنت و حق مشروع آن برای حکمرانی را به پرسش نمیگیرد.<ref name=":0" /> |
|||
با اینکه عموماً بیگانگان، بیشتر عرب و ترک، را مسئول انحطاط ایران میداند اما در اینجا نیز استثنائاتی قائل است و [[سلطان محمود غزنوی]] و [[تیمور لنگ]] را با کمال شگفتی از این دایره خارج میداند، هر چند که نظر خوشی به [[ایلخانان]] ندارد. از بین شاهان متأخر نیز [[شاهعباس اول]] و [[نادرشاه]] و [[کریمخان زند]] را میستاید. او در حالی از کریمخان ستایش میکند و او را «شاهی پیروز و دلیر» و برخوردش را با رعایا از سر مهر میداند که کریمخان اصلیترین رقیب سلسلهٔ قاجار محسوب میشد. این موضوع نشان میدهد که جلالالدین توانسته از تعصبهای دودمان خود دور شود و مسائل را از بُعدی دیگر نگاه کند.<ref name=":0" /> |
|||
=== سایر فعالیتها === |
|||
به نظر میرسد که جلالالدین میرزا شعر نیز میگفتهاست. گویا دیوان [[قاآنی شیرازی]] نخستین بار به سفارش شاهزاده در ۱۲۷۴ ه.ق به طبع رسید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب|نام خانوادگی=مرادی|نام=فرید|ناشر=خانۀ کتاب|سال=1394|شابک=|جلد=2|مکان=تهران|صفحات=795}}</ref> همین منبع در جای دیگری مینویسد که شاهزاده جلالالدین میرزا چهار سال پس از مرگ قاآنی در ۱۲۷۰ ه.ق دیوان او را منتشر کرد و در این کتاب دیوان [[فروغی بسطامی]] را، که خود گرد آورده بود، و نیز اشعار خودش را جای داد. آگاهیهایی دربارهٔ زندگی قاآنی و فروغی به متن افزود و برای واژگان سخت توضیحاتی در کنار صفحات گذاشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب|نام خانوادگی=مرادی|نام=فرید|ناشر=خانۀ کتاب|سال=1394|شابک=|جلد=2|مکان=تهران|صفحات=807}}</ref> |
|||
=== مرگ و میراث === |
|||
زمانی که جلد دوم ''نامهٔ خسروان'' چاپ شد جلالالدین میرزا بیناییاش را (شاید به دلیل بیماری [[سیفلیس]]) از دست داده بود. در نهایت، سیفلیس موجب مرگ نابهنگامش در ۱۸۷۲، در چهلوشش سالگی، شد. شاهزاده در اواخر عمر قصد سفر [[حج]] داشت. شاید قصد او از این کار بهبودی از بیماری یا برائت جستن از اتهام [[الحاد]] و [[ارتداد]] بود که به وی وارد شده بود. این احتمال هم هست که میخواسته سفر حج را بهانهای برای کسب اجازه از شاه برای خروج از کشور قرار دهد و به اروپا برود. احتمال دارد که انتصاب [[میرزا حسینخان مشیرالدوله]] به صدارت به این امیدهای وی دامن زده باشد. در هر حال، محیط بازتر فرهنگی در سالهای نخست دههٔ ۱۸۷۰، و شاید پشتیبانی صدراعظم، بود که اسباب انتشار جلد سوم نامهٔ خسروان را فراهم آورد.<ref name=":0" /> |
|||
اثر جلالالدین میرزا پس از مرگش تا حد زیادی از یادها رفت.<ref name=":0" /> خود وی نیز چندان در اذهان نماند. در لغتنامهٔ دهخدا مدخلی برای وی در نظر گرفته نشدهاست. |
|||
''نامهٔ خسروان'' دو بار در خارج از ایران، یک بار در بمبئی (۱۸۹۹) و دیگر بار در لکهنو (۱۹۳۱) به چاپ رسید. خانصاحب محمد شیرازی، مَلک الکُتّاب، که ناشر نسخهٔ بمبئی بود، جلد چهارمی بر این کتاب به سبک جلالالدین میرزا نوشت و حوادث معاصر را نیز در کتاب گنجاند اما سبک و کیفیت کارش ضعیفتر از سبک کتاب اصلی است. در بخش پایانی جلد چهارم نسخهٔ بمبئی اظهار شده که کتاب برای امتحان زبان فارسی (احتمالاً برای استخدام در دولت هند) از ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴ استفاده میشدهاست.<ref name=":0" /> |
|||
''نامهٔ خسروان'' گرچه به دست فراموشی سپرده شد تأثیراتش را میتوان در نوشتههای تاریخی دوران مشروطه و بعدتر دید. اگرچه کتابْ دیگر در ایران منتشر نشد ([[نشر پازینه]] ظاهراً نسخهٔ چاپ وین را که فقط بخش نخست جلد اول کتاب را در بر میگیرد در سال ۱۳۸۹ و در ۱۲۰ صفحه تجدید چاپ کردهاست)<ref name=":2" /> الگویی شد برای کتابهای درسی مدرن در زبان فارسی، همچنان که سبک آن در تأکید بر تاریخنگاری سلسلههای پادشاهی در اوائل دوران پهلوی نیز استمرار یافت. تاریخنگاران دوران پهلوی نیز مانند نامهٔ خسروان معمولاً گذشتهٔ پرافتخار را ارج میگذاشتند و، در عوض، گذشته، مخصوصاً گذشتهٔ متأخر، را خوار میشمردند. به همین منوال، تهاجم عرب و مغول مسبب زوال و نابودی ایران دانسته میشود و غرب الگویی برای احیا معرفی میگشت. در پروژهٔ زبانی دوران پهلوی نیز به مانند سبک به کار رفته در ''نامهٔ خسروان'' گرایش به استفاده از واژگان فارسی و بیرون راندن عناصر عربی و ترکی از زبان بود.<ref name=":0" /> |
|||
جلالالدین میرزا نیز، مانند همروزگاران آزادیخواه خود، نهاد تضعیفشدهٔ پادشاهی و روحانیت محافظهکار را مقصر ویرانیها میدانست. او نیز مسحور فرهنگ [[سکولاریسم|سکولار]] غرب شده بود و آن را یگانه علاج دردهای ایران میدانست. اما وی حضور گستردهٔ غرب در منطقه را تهدیدی سیاسی ضدّ کشور نمیدانست. مانند آخوندزاده، فرهنگ و زبان را کلید احیای ایران میدانست. با این حال، اثر او فصل جدیدی در تاریخنگاری در زبان فارسی گشود. کتابش نه فقط با تاریخهای درباریِ رایج متفاوت است، بلکه در تعارض آشکار با [[علم رجال]] یا ذکر احوال شهدای مذهب [[تشیع]] یا [[تذکره]]های صوفیان قرار دارد. بنا بر این، این اثر را باید یکی از نخستین نمونههای روایت از تاریخ ملی ایران بهشمار آورد که در نقطهای میان افسانهپردازیهای شاهنامه، از یک سو، و نخستین مطالعات غربیان بر تاریخ ایران باستان، از سوی دیگر، قرار دارد. کتاب اگرچه به اندازهٔ روضهالصفای ناصری، نوشتهٔ هدایت، و ناسخالتواریخ سپهر محبوب نشد، به نظر میرسد که منبع الهامی شد برای سبک [[نقاشی قهوهخانهای]] در اواخر دوران قاجار و اوائل دوران پهلوی.<ref name=":0" /> |
|||
== منابع == |
== منابع == |
||
{{پانویس}} |
{{پانویس|۲}} |
||
{{زندگینامه اهالی ایران-خرد}} |
{{زندگینامه اهالی ایران-خرد}} |
نسخهٔ ۶ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۵۸
جلال الدین میرزا | |
---|---|
زادهٔ | ۱۸۲۷ تهران، ایران |
درگذشت | ۱۸۷۲ (۴۵ سالگی) |
پیشه | تاریخنگار و آزاداندیش |
جلالالدین میرزای قاجار (تولد: ۱۸۲۷ میلادی، مرگ: ۱۸۷۲ میلادی)، تاریخنگار و آزاداندیش ایرانی، پنجاهوپنجمین پسر فتحعلیشاه قاجار از زنی کردبه نام همایخانوم اهل مازندران است که خود از سواد بیبهره نبود و بر آموزش پسر و گرایش او به غرب تأثیر داشت.[۱] جلالالدین میرزا در کنار میرزا فتحعلی آخوندزاده از پیشروان و بنیانگذاران ناسیونالیسم ایرانی است[۲] و افکارش بر روشنگران پس از خود، افرادی همچون میرزا آقاخان کرمانی و عبدالرحیم طالبوف و زینالعابدین مراغهای، تأثیر داشتهاست.[۳] نخستین ایرانیای است که پیشنهاد «تشکیل هیئتی برای وضع لغات جدیده» را، که به معنایی مقدمهٔ تشکیل فرهنگستان بهشمار میرود، مطرح کردهاست.[۴] از نخستین کسانی است که شیوهٔ تاریخنگاری ایرانی را متحول کرد.[۱] وی همچنین علاوه بر همدلی با آخوندزاده، از پیشروان تجدد در ایران،[۵] به مثابهٔ حلقهٔ اتصال وی با همفکران و همدلان وی عمل میکردهاست.[۶][۷] نیز به درخواست آخوندزاده، میرزا جعفر قراچهداغی را به وی معرفی کرد و بدین ترتیب واسطه شد که نخستین آثار در ژانر کمدی در دنیای اسلام به زبان فارسی ترجمه شود.[۸]
زندگی و آموزش
در دربار، آموزشهای مقدماتی را در زمینههای ادبیات فارسی و زبان فرانسه فرا گرفت و به نظر میرسد که حوالی سال ۱۸۵۱ به دارالفنون رفته باشد. گذشته از تأثیر افکار اروپایی، معلوم نیست که چه منابع دیگری بر شاهزادهٔ قاجاری تأثیر گذاشته و موجب «وسعت مشرب» و «اظهارات مخالف روح شریعت» او شدهاست. در این منابع نه فقط ردّ پای عصر روشنگری اروپا، مثلاً نوشتههای ولتر، دیده میشود بلکه قرار گرفتن در معرض سنّت دیرینهٔ رحمتباوری صوفیان ایران و روح باطنیگری آن دوره، که در نهایت به ظهور جنبش باب منجر شد، نقش پررنگی دارند.[۱]
گرایشهای غیرمتعارف جلالالدین میرزا از رهگذر آشنایی او با میرزا ملکم خان تقویت شد،[۱] به طوری که شاهزاده به یکی از اعضای اصلی فراموشخانه تبدیل شد و جلسات فراموشخانه نیز در خانهٔ وی، در محلهٔ مسجد حوض، از محلات جنوبی تهران، برگزار میگردید.[۹] در این دوره میرزا ملکمخان تلاش میکرد تا از بین خاندان قاجار و روحانیون و دانشآموزان دارالفنون اعضایی برای فراموشخانه پیدا کند. با بسته شدن فراموشخانه به تحریک اطرافیان ناصرالدینشاه و دستور وی، پخش شبنامههایی که در آنها شاه و عناصر مرتجعِ دربار به باد انتقاد گرفته میشدند شروع شد. پخش شبنامهها، که شاید نخستین از نوع خود در دورهٔ ناصری باشد، سرانجام منجر به سرکوب اعضای سابق فراموشخانه شد. جلالالدین نیز از ترس جان در حرم عبدالعظیم بست نشست در حالی که سایر اعضای برجستهٔ فراموشخانه، مثل خود میرزا ملکمخان، به خارج از کشور گریختند. در نهایت این موضوع خطری متوجه جان شاهزاده نکرد و بخشیده شد.[۱]
دوستی با میرزا فتحعلی آخوندزاده
جلالالدین میرزا از دوستان و همفکران آخوندزاده بهشمار میرود و بدین اعتبار واسطهٔ انتقال افکار وی و، بهطور کلی، افکار تجددخواهانه به ایران شد. به گفتهٔ فریدون آدمیت، آخوندزاده «از یک سو از آثار ملکمخان و جلالالدین میرزا و میرزا یوسفخان (که با هر سه همدل بوده) استفاده برده و از سوی دیگر در آنان تأثیر بخشیدهاست. از پارهای جهات پیشرو آنان بودهاست».[۱۰] جلالالدین نامهای از آخوندزاده را در مقدمهٔ جلد دوم نامهٔ خسروان چاپ کرد.[۱۱] همو بود که، وقتی آخوندزاده در پی مترجمی خبره برای ترجمهٔ نمایشنامههایش به زبان فارسی بود، میرزا جعفر قراچهداغی را به وی معرفی کرد.[۱۲] همچنین پیداست که در نشر افکار و آراء آخوندزاده اهتمام میورزیدهاست. در پاسخ به نامهٔ پانزدهم ژوئن ۱۸۷۰ آخوندزاده مینویسد: «در این چند روزه بیست نمونه از روی آن [منظور رسالۀ قریتیکای آخوندزاده است] برداشته و به دستیاری دوستان در همهٔ کشورها فرستادهام.»[۱۳] در مورد همین رساله و انتقاد آخوندزاده از شاعر درباری، سروش اصفهانی ملقب به شمسالشعرا، به آخوندزاده چنین مینویسد و با او اظهار همدردی میکند:
چند چامهٔ پوچ سروش را از دور شنیدن تا هزار سروش پدرسوخته را دیدن و صد هزار بدتر از آنها را به گوشِ خود شنیدن؛ ببین که دوری ره از کجاست به کجا! باز شما آزادی اینکه دل خود را خوش کرده نامه را به این نیکویی مینگارید دارید که به راستی پدر سروش و روزنامهنگار را میسوزانید. من بیچاره هزار چیز ناگفته در دل دارم.[۱۴]
آخوندزاده همچنین رسالهٔ خود را در باب تغییر خط برای جلالالدین میرزا میفرستد.[۱۵]
سرهنویسی
جلالالدین میرزا در کنار افرادی چون اسماعیلخان تویسرکانی و گوهر یزدی و مانکجی لیمجی هاتریا و نیز یغمای جندقی تلاش میکرد تا فارسی را به زبان سره بنویسد و آن را از «ننگ آمیختگی با زبان عربی» پاک کند.[۱۶] در نامهای به آخوندزاده مینویسد:
چون بنده به این اندیشه افتادم که زبان نیاکان ما، که چون دیگر دانشهامان به تاراجِ تازیان رفته و اکنون جز نامی از او نمانده، به زبانی بگویم و به روش چیزنویسیِ فرنگیان، که اکنون دانایان روی زمیناند، نامهای بنگارم که شاید مردمان زادبوم را سودی بخشد.[۱۶]
آخوندزاده نیز در جواب مینویسد:
به غیر از توصیف و تحسین حرفی ندارم. خصوصاً… از این بابت شایستهٔ تحسین است که نواب شما کلمات عربیه را از میان زبان فارسی بالکلیه برافکندهاید. کاش دیگران متابعت شما را کردندی و زبان ما را، که شیرینترینِ زبانهای دنیاست، از اختلاط زبان کلفت و ناهموار عربی آزاد نمودندی. نواب اشرف شما زبان ما را از تسلط زبان عربی آزاد میفرمایید، من نیز در این تلاش هستم که ملت خودمان را از دست خطّ عربها نجات دهم…[۱۶]
حمایت آخوندزاده از سرهنویسی جلالالدین میرزا فقط در حد حرف نبود. وی از روی نامهٔ خسروان و نیز شاهنامهٔ فردوسی زبان فارسی را به فرزند پسر خود آموزش داد.[۱۷] البته سرهنویسی این افراد مخالفانی نیز، حتی در بین آزادیخواهان، داشت. برای نمونه میرزا آقاخان کرمانی این چنین به تلاشهای سرهنویسان واکنش نشان میدهد:
شروع کردند به اختراع مجعولات… و ساختن زبان بیمزهٔ مهجوری به نام این که زبان سادهٔ نیاکان ماست و حال اینکه هیچگاه فارسیزبانی بدان سخن نگفته و ننوشتهاست و قابل فهمانیدن معانی و علوم نیست.[۱۶]
طالبوف نیز از زمرهٔ مخالفان است و «فارسی بیغش» را پاک بیهوده میداند. مینویسد:
شهزادهٔ دانشور، جلالالدین میرزا، عشق غریبی به نگارشِ «فارسی تمیز» دارد و اینکه ملت باید زبان خود را «از آلایش السنهٔ غیر پاک کند». به علاوه، از تشکیل هیئت دانشمندان و نشر روزنامهٔ مخصوص برای «وضع لغات جدیده» صحبت میداشت.[۱۸]
همّ جلالالدین میرزا برای استفاده از واژگان فارسی سره را باید در چارچوب علاقهٔ او به زنده کردن میراث ایران باستان درک کرد. بنا بر این، بازگشت نوستالژیک او به زبان فارسی سره ریشه در، دستکم، جنبش آذرکیوانیه در قرن شانزدهم میلادی دارد که احتمالاً جلالالدین با آن از طریق دساتیر نوشتهٔ ملا فیروز آشنایی داشتهاست. بعید نیست که عدهای از معاصران، که شماری ادیب نیز در آنها هستند، بر او تأثیر گذاشتهاند. از این جملهاند یغمای جندقی که به خاطر سبک ترسلّیاش مشهور بود و در نامههایش از کلمات فارسی سره استفاده میکرد. اما فارسی سرهٔ جلالالدین، برخلاف زبان یغما، میخواست که ساده و در دسترس همگان باشد. از این نظر باید او را پیشگام نویسندگان سادهنویسی در نثر فارسی سدهٔ بیستم دانست اما وی، برخلاف احمد کسروی، اقدامی برای برساختن نوواژهها نکرد. اما در بهکارگیری اصطلاحات تازه ماهر بود، مثلاً «داستان» را برای تاریخ و «داستانسرا» را برای مورخ و «پیغمبر» را برای رسول به کار برد. سبک جلالالدین میرزا مورد پسند میرزا اسکندربیگ (نک. مقدمهٔ نامهٔ خسروان) و میرزا فتحعلی آخوندزاده افتاد که در نامهای مراتب ستایش خود را ابراز کرد و به جلالالدین میرزا تبریک گفت که توانسته زبان فارسی را از یوغ نامبارک واژگان عربی واردشده در فارسی نجات دهد. اما از آن سو، جلالالدین میرزا به صراحت از سبک آخوندزاده در استفاده از واژگان فرانسوی معرب انتقاد میکرد.[۱] در نامهای در سال ۱۸۷۰ به آخوندزاده مینویسد:
چگونه شدهاست که برخی از سخنان فرانسه را به زبان تازی درآوردهاید؟ مانند تلگراف (تلغرافیا)، ژاگرافی (جغرافیا)، پلتیک (پلتیقیا)، کلنل (قولنل) و گرامر (قرامر) شدهاست؟... کریسفت کلمب را خریستفور قولومب، کریتیک را قریتیقیا و متماتیک را ماتیماتیقا و کورسپنداس را قوریپسوندیس و دیگر نامها نوشته بودید. با این که اینها ناماند و در ایران زبان فرانسه چنان پسندیده و فراوان است که بسیاری از مردم پاکگهر فرزندان خود را به آموزش این زبان گذارده [کذا] و نامهای فرانسه به گوش آنها از زبان تازی آشناتر است و زبان آنها را به خوبی میدانند، خواهش دارم که هر چند از پیش میرود نامههای فرانسه و روس به همان جور زبان ایشان گفته شود.[۱۹]
کراهتش از عربی باعث شده بود که امید ببندد که شاید روزی در آینده کودکان ایرانی در مدارس، به جای عربی، زبان فرانسوی بیاموزند. گرچه به نظر میرسد که سرهنویسی جلالالدین میرزا در همان اوان نیز مقلّدانی پیدا کرده بودهاست، اقدامات او به نوعی مقدمه و شالودهٔ ایجاد فرهنگستان در دوران پهلوی محسوب میشود.[۱]
نامهٔ خسروان
شاید به دنبال همین تلاش برای سرهنویسی بود که جلالالدین میرزای منتقد حکومت قاجار، در اواخر عمر کوتاه خود، دست به نوشتن تاریخ ایران زد. نامۀ خسروان از این جهت حائز اهمیت است که هم به ایران باستان توجه ویژه نشان میدهد و هم نثری به فارسی سره دارد و میکوشد که واژگان وامگرفته از عربی را از زبان نوشتار کتاب بیرون کند. کاملاً مشخص نیست که دقیقاً چه چیز جلالالدین میرزا را به نوشتن نامهٔ خسروان برانگیخته است. اما اینقدر هست که در نامهای به آخوندزاده میگوید که هدفش از نوشتن تاریخ نیاکان ایرانیاش به فارسی سره این است که شکوه و عظمت آنان را، که در نتیجهٔ تهاجم تازیان به باد رفته، دوباره زنده سازد.[۱] وی مینویسد:
از چیست [که] ما ایرانیان زبان خود را فراموش کردهایم و با اینکه پارسیان در نامهسرایی و چکامهگویی به گیتی فسانهاند، نامه[ای] در دست نداریم که به پارسی نگاشته شده باشد. اندکی بر نابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغاز نامهٔ پارسی کنم. سزاواراتر از داستان پادشاهان نیافتم. از این روی، این نگارش را نامهٔ خسروان نام نهادم و کوشیدم که سخنان روان به گوش آشنا نگارش رود تا بر خوانندگان دشوار نباشد.[۲۰]
در فهرست خانبابا مشار، مشخصات نامهٔ خسروان چنین آمدهاست:
- سه جلد، تهران، ۱۲۸۵–۱۲۸۸ ه. ق، سنگی، جیبی، ۴۳۱+۳۸۵+۵۲۴ صفحه
- بمبئی، بیتاریخ، سنگی، رقعی، (۹۰ صفحه، ۴۰ صفحه تصویر) ۱۲۲+۱۵۹+ هشت تصویر + ۲۸ صفحه. به خط میرزا مهدی شیرازی، در چاپ بمبئی بخشی به نام چهارمین نامه،که دربارهٔ پادشاهی قاجاریه است، به کتاب اضافه شدهاست.
- لکهنو، ۱۹۳۱ میلادی، سنگی، رقعی، ۱۴۰ صفحه
- وین، بخش نخست، ۱۸۸۰ میلادی، فارسی[۲۰]
در ابتدا قرار بود که کتاب در چهار مجلد تهیه و چاپ شود اما در نهایت فقط سه جلد آن تمام و در تهران چاپ شد. جلد اول (۱۲۸۵/۱۸۶۸) به تاریخ ایران باستان تا پایان دودمان ساسانی میپردازد. جلد دوم (۱۲۸۷/۱۸۷۰) به ایران پس از اسلام، از طاهریان تا خوارزمشاهیان، اختصاص دارد. جلد سوم (۱۲۸۸/۱۸۷۱) نیز دورهٔ هجوم مغول تا زندیان را در بر میگیرد. قرار بود جلد چهارم حوادث دوران خود نویسنده را پوشش دهد اما این جلد هیچگاه نوشته نشد. علتش شاید تبعاتی بود که هر گونه انتقاد از قاجاریان ممکن بود به بار بیاورد.[۱]
جلالالدین میرزا در کتاب خود همه جا مغولان و تازیان را مقصر زوال ایران میداند و در کمال شگفتی یونانیان را از فهرست تقصیرکاران بر کنار میدارد. این نگاه به تاریخ در تضاد آشکار با شیوهٔ رایج تاریخنویسی قاجار قرار داشت که نمایندگانش رضاقلیخان هدایت و محمدتقی سپهر بودند. نثر نامهٔ خسروان ساده و عاری از واژگان بیگانه (بهویژه واژگان عربی) است و برای «مردمان» و مخصوصاً کودکان در نظر گرفته شدهاست.[۲۱][۱] یکی دیگر از جنبههای استثنایی این کتاب چاپ تصاویری از پادشاهان ایران در متن است که اغلب نیز از تصاویر منقوش بر سکههای دوران ساسانی الهام گرفتهاند. از پادشاهان پس از اسلام نقشی دیده نمیشود چرا که به گفتهٔ جلالالدین میرزا یافتن نقشی از پادشاهان این دوره دشوار بوده چون نقاشی با تعالیم اسلام سازگار نبوده و از مصادیق بتپرستی بهشمار میرفتهاست. نویسنده گرچه مدعی است که نوشتههای محققانهٔ غربیان در مورد ایران را مطالعه کرده اما روشن است که وی با ترجمهٔ فارسیِ کتیبۀ بیستون آشنا نبودهاست. همچنین کاملاً معلوم است که منابعی مثل تاریخ هرودوت را ندیده و بنا بر این هخامنشیان را نمیشناختهاست چون با بهرهگیری از کتاب دبستان مذاهب از پنج سلسلهٔ افسانهای نام میبرد که از آبادیان شروع میشوند و به پیشدادیان و کیاییان ختم میشوند که این آخری از قرار به دست اسکندر مقدونی ساقط میشود.[۱]
گرچه این شیوهٔ تاریخنویسی با تمرکز بر ایران باستان در دورهٔ قاجار استثنایی بر قاعده بهشمار میرفت اما امری بیسابقه نبود. در قرن هفتم هجری نیز حمدالله مستوفی قزوینی، مورخ و جغرافیادان، اغلب با بهرهگیری از منابعی چون تاریخ طبری و شاهنامه توجهی ویژه به ایران پیش از اسلام نشان میدهد. شاهنامه بخصوص تأثیر زیادی روی جلالالدین میرزا داشت، نه فقط در مقام یک منبع بلکه از جنبهٔ شیوهٔ روایی آن که تاریخ و افسانه را در هم آمیختهاست. مکتب آذرکیوانیه نیز که جنبشی زرتشتی بود و در دربار اکبر شاه گورکانی نضج گرفته بود بر شیوهٔ تاریخنویسی شاهزادهٔ قاجاری اثرگذار بودهاست. آذرکیوانیه به مانند شعوبیه بر برتری میراث ایرانی-زرتشتی بر عناصر عربی-اسلامی تأکید میورزید. دبستان مذاهب، که از منابع مهم نامهٔ خسروی است، نیز با تمام عناصر اسطورهای و افسانهای خود از تولیدات شبهتاریخی آذرکیوانیه بهشمار میرود. جلالالدین، که ظاهراً به منابع تاریخیِ در خوری دسترسی نداشته، هر کجا که توانسته به متون آذرکیوانیه رجوع کرده است. این متون گرچه از نظر اکثر دانشوران بیاعتبار هستند همچنان برای پی بردن به ذهنیت و ساختار فکری نویسندگان آن روزگار و تلاششان برای احیای میراث ایران منبعی مهم بهشمار میروند. در بحث از منابع اروپایی، جلالالدین میرزا از سفرنامههای سیاحانی که به تخت جمشید سفر کردهاند نام میبرد و احتمالاً به سر گور اوزلی و سر ویلیام اوزلی یا نقاش و سیاح بریتانیایی، رابرت کر پورتر، نظر دارد. در مورد دوران ساسانیان نیز مشخص است که از منابع غربی استفاده کرده چرا که برای اشاره به زمان وقوع حوادث از تاریخ میلادی استفاده میکند.[۱]
منبع مجلدهای دوم و سوم ظاهراً دو منبع رایج آن دوره بودهاست: حبیبالسیر نوشتهٔ غیاثالدین خواندمیر و روضةالصفا نوشتهٔ محمد بن خاوند شاه بن محمود میرخواند که بعدها رضاقلیخان هدایت تکملهای بر آن افزود و تحت نام روضةالصفای ناصری به چاپ رساند. ظاهراً اثر میرزا مهدی خان استرآبادی، یعنی تاریخ جهانگشای نادری، نیز از منابع جلد سوم است.[۱]
شیوهٔ روایت جلالالدین در بین مورخان ایرانی یک استثناء محسوب میشود از این نظر که دوران پیش از اسلام را به دوران اسلامی متصل میکند. پیش از او بودند متونی که از دوران پیش از اسلام ذکری به میان میآوردند اما این کار را بیشتر با یاد کردن از تورات و قرآن و حدیث و حتی روایتهای دوران جاهلیت و نیز فلاسفهٔ یونان انجام میدادند. از سوی دیگر، شاید نامهٔ خسروان نخستین کتابی باشد که به استمرار روایت فرهنگی و سیاسی ایرانی-اسلامی از ایران باستان تا ایران پس از اسلام میپردازد. اینگونه است که اسلام در روایت نامهٔ خسروان چندان محل اعتنا قرار نمیگیرد. از طرفی، به فتح ایران ساسانی به دست اعراب نقش و اهمیتی محوری داده شدهاست. ایلات ترک و مغول نیز در کنار عربها آماج حملات نامهٔ خسروان قرار میگیرند چرا که، به زعم نویسنده، موجب ویرانی و تباهی این سرزمین شدهاند. این تأکید بر نقش مخرب عرب و مغول متأثر از تحقیقات شرقشناسان اروپایی و نیز برگرفته از شیوهٔ تاریخنگاری در مکتب رومانتیسیسم اروپا بود که بیشتر میخواست هویت ملی را از طریق تضاد ملت با قدرتهای ستمگر بیگانه شکل دهد. این چنین بود که گذشتهٔ پرعظمت به مثابهٔ الگویی برای آیندهٔ بهتر به تصویر کشیده میشد و زمان حالِ محنتبار نیز نتیجهٔ مستقیم ستمکاریهای بیگانگان قلمداد میشد.[۱]
حتی اگر جلالالدین مستقیماً هم از رومانتیکهای اروپایی تأثیر نپذیرفته باشد، بیشک تصویری آرمانی از گذشته را مجسم میسازد، تصویری که آن را بر دقت تاریخی رجحان میدهد. این نکته از آنجا پیداست که وی شاهان پیش از اسلام را بدون هیچ گونه نکتهسنجی و نقادی شایستهٔ تمجید و ستایش میداند و بدین وسیله، در فحوا، انتقادی را نیز حوالهٔ ناصرالدینشاه قاجار و دستگاه حکومتش میکند. البته جلالالدین هیچ نوع همدلی با جنبشهای ضدّ حکومتی در ایران پیش از اسلام نداشته است. تصویری که از مزدک و مانی و نیز سایر جنبشهای مخالف در سدههای بعد ارائه میدهد تصویری منفی است. در هیچ جا به راستی بنیاد سلطنت و حق مشروع آن برای حکمرانی را به پرسش نمیگیرد.[۱]
با اینکه عموماً بیگانگان، بیشتر عرب و ترک، را مسئول انحطاط ایران میداند اما در اینجا نیز استثنائاتی قائل است و سلطان محمود غزنوی و تیمور لنگ را با کمال شگفتی از این دایره خارج میداند، هر چند که نظر خوشی به ایلخانان ندارد. از بین شاهان متأخر نیز شاهعباس اول و نادرشاه و کریمخان زند را میستاید. او در حالی از کریمخان ستایش میکند و او را «شاهی پیروز و دلیر» و برخوردش را با رعایا از سر مهر میداند که کریمخان اصلیترین رقیب سلسلهٔ قاجار محسوب میشد. این موضوع نشان میدهد که جلالالدین توانسته از تعصبهای دودمان خود دور شود و مسائل را از بُعدی دیگر نگاه کند.[۱]
سایر فعالیتها
به نظر میرسد که جلالالدین میرزا شعر نیز میگفتهاست. گویا دیوان قاآنی شیرازی نخستین بار به سفارش شاهزاده در ۱۲۷۴ ه.ق به طبع رسید.[۲۲] همین منبع در جای دیگری مینویسد که شاهزاده جلالالدین میرزا چهار سال پس از مرگ قاآنی در ۱۲۷۰ ه.ق دیوان او را منتشر کرد و در این کتاب دیوان فروغی بسطامی را، که خود گرد آورده بود، و نیز اشعار خودش را جای داد. آگاهیهایی دربارهٔ زندگی قاآنی و فروغی به متن افزود و برای واژگان سخت توضیحاتی در کنار صفحات گذاشت.[۲۳]
مرگ و میراث
زمانی که جلد دوم نامهٔ خسروان چاپ شد جلالالدین میرزا بیناییاش را (شاید به دلیل بیماری سیفلیس) از دست داده بود. در نهایت، سیفلیس موجب مرگ نابهنگامش در ۱۸۷۲، در چهلوشش سالگی، شد. شاهزاده در اواخر عمر قصد سفر حج داشت. شاید قصد او از این کار بهبودی از بیماری یا برائت جستن از اتهام الحاد و ارتداد بود که به وی وارد شده بود. این احتمال هم هست که میخواسته سفر حج را بهانهای برای کسب اجازه از شاه برای خروج از کشور قرار دهد و به اروپا برود. احتمال دارد که انتصاب میرزا حسینخان مشیرالدوله به صدارت به این امیدهای وی دامن زده باشد. در هر حال، محیط بازتر فرهنگی در سالهای نخست دههٔ ۱۸۷۰، و شاید پشتیبانی صدراعظم، بود که اسباب انتشار جلد سوم نامهٔ خسروان را فراهم آورد.[۱]
اثر جلالالدین میرزا پس از مرگش تا حد زیادی از یادها رفت.[۱] خود وی نیز چندان در اذهان نماند. در لغتنامهٔ دهخدا مدخلی برای وی در نظر گرفته نشدهاست.
نامهٔ خسروان دو بار در خارج از ایران، یک بار در بمبئی (۱۸۹۹) و دیگر بار در لکهنو (۱۹۳۱) به چاپ رسید. خانصاحب محمد شیرازی، مَلک الکُتّاب، که ناشر نسخهٔ بمبئی بود، جلد چهارمی بر این کتاب به سبک جلالالدین میرزا نوشت و حوادث معاصر را نیز در کتاب گنجاند اما سبک و کیفیت کارش ضعیفتر از سبک کتاب اصلی است. در بخش پایانی جلد چهارم نسخهٔ بمبئی اظهار شده که کتاب برای امتحان زبان فارسی (احتمالاً برای استخدام در دولت هند) از ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴ استفاده میشدهاست.[۱]
نامهٔ خسروان گرچه به دست فراموشی سپرده شد تأثیراتش را میتوان در نوشتههای تاریخی دوران مشروطه و بعدتر دید. اگرچه کتابْ دیگر در ایران منتشر نشد (نشر پازینه ظاهراً نسخهٔ چاپ وین را که فقط بخش نخست جلد اول کتاب را در بر میگیرد در سال ۱۳۸۹ و در ۱۲۰ صفحه تجدید چاپ کردهاست)[۲۱] الگویی شد برای کتابهای درسی مدرن در زبان فارسی، همچنان که سبک آن در تأکید بر تاریخنگاری سلسلههای پادشاهی در اوائل دوران پهلوی نیز استمرار یافت. تاریخنگاران دوران پهلوی نیز مانند نامهٔ خسروان معمولاً گذشتهٔ پرافتخار را ارج میگذاشتند و، در عوض، گذشته، مخصوصاً گذشتهٔ متأخر، را خوار میشمردند. به همین منوال، تهاجم عرب و مغول مسبب زوال و نابودی ایران دانسته میشود و غرب الگویی برای احیا معرفی میگشت. در پروژهٔ زبانی دوران پهلوی نیز به مانند سبک به کار رفته در نامهٔ خسروان گرایش به استفاده از واژگان فارسی و بیرون راندن عناصر عربی و ترکی از زبان بود.[۱]
جلالالدین میرزا نیز، مانند همروزگاران آزادیخواه خود، نهاد تضعیفشدهٔ پادشاهی و روحانیت محافظهکار را مقصر ویرانیها میدانست. او نیز مسحور فرهنگ سکولار غرب شده بود و آن را یگانه علاج دردهای ایران میدانست. اما وی حضور گستردهٔ غرب در منطقه را تهدیدی سیاسی ضدّ کشور نمیدانست. مانند آخوندزاده، فرهنگ و زبان را کلید احیای ایران میدانست. با این حال، اثر او فصل جدیدی در تاریخنگاری در زبان فارسی گشود. کتابش نه فقط با تاریخهای درباریِ رایج متفاوت است، بلکه در تعارض آشکار با علم رجال یا ذکر احوال شهدای مذهب تشیع یا تذکرههای صوفیان قرار دارد. بنا بر این، این اثر را باید یکی از نخستین نمونههای روایت از تاریخ ملی ایران بهشمار آورد که در نقطهای میان افسانهپردازیهای شاهنامه، از یک سو، و نخستین مطالعات غربیان بر تاریخ ایران باستان، از سوی دیگر، قرار دارد. کتاب اگرچه به اندازهٔ روضهالصفای ناصری، نوشتهٔ هدایت، و ناسخالتواریخ سپهر محبوب نشد، به نظر میرسد که منبع الهامی شد برای سبک نقاشی قهوهخانهای در اواخر دوران قاجار و اوائل دوران پهلوی.[۱]
منابع
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ ۱٫۱۵ ۱٫۱۶ ۱٫۱۷ ۱٫۱۸ ۱٫۱۹ ۱٫۲۰ "JALĀL-AL-DIN MIRZĀ – Encyclopaedia Iranica". Iranicaonline.org. Retrieved 2013-09-15.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۵۷). اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی. تهران: پیام. صص. ۲۶۹.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۱۹۳. شابک ۹۶۴۶۹۶۱۳۵۵.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۲۱۷ و ۳۰۵. شابک ۹۶۴۶۹۶۱۳۵۵.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۲۰.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۲۲۰.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۲۱۶.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۶۹.
- ↑ اتحاد، هوشنگ (۱۳۸۴). پژوهشگران معاصر ایران. ج. ۲. تهران: فرهنگ معاصر. صص. ۴۴۴.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۲۰.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۳۱.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۶۱.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۱۰۷.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۷۴.
- ↑ اتحاد، هوشنگ (۱۳۸۴). پژوهشگران معاصر ایران. ج. ۲. تهران: فرهنگ معاصر. صص. ۴۳۵.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۲۱۴–۲۱۶.
- ↑ آدمیت، فریدون (۱۳۴۹). اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی. صص. ۲۱.
- ↑ اتحاد، هوشنگ (۱۳۸۴). پژوهشگران معاصر ایران. ج. ۳. تهران: فرهنگ معاصر. صص. ۲۹۴.
- ↑ پارسینژاد، ایرج (۱۳۸۰). روشنگران ایرانی و نقد ادبی. تهران: سخن. صص. ۱۰۸ و ۱۰۹.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ مرادی، فرید (۱۳۹۴). تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب. ج. ۱. تهران: خانۀ کتاب. صص. ۱۸۷.
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ «آمیختهای از تاریخ افسانهای و واقعی ایران در «نامه خسروان»».
- ↑ مرادی، فرید (۱۳۹۴). تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب. ج. ۲. تهران: خانۀ کتاب. صص. ۷۹۵.
- ↑ مرادی، فرید (۱۳۹۴). تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از برآمدن تا انقلاب. ج. ۲. تهران: خانۀ کتاب. صص. ۸۰۷.