اسفار بن شیرویه: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تاریخ گیلان/کوچک}} |
|||
{{تاریخ تبرستان}} |
{{تاریخ تبرستان}} |
||
'''اسفار بن شیرویه''' یک فرمانده نظامی [[دیلمیان|دیلمی]] بود که حکومت [[علویان طبرستان]] را برانداخت و سعی کرد حکومتی مستقل بنیان نهد. |
'''اسفار بن شیرویه''' یک فرمانده نظامی [[دیلمیان|دیلمی]] بود که حکومت [[علویان طبرستان]] را برانداخت و سعی کرد حکومتی مستقل بنیان نهد. |
نسخهٔ ۱۲ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۲۰:۵۷
بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
گرگان • طبرستان • گیلان • تالش |
اسفار بن شیرویه یک فرمانده نظامی دیلمی بود که حکومت علویان طبرستان را برانداخت و سعی کرد حکومتی مستقل بنیان نهد.
زادگاه و تبار
روایتهای مختلفی در این خصوص وجود دارد. ایرانیکا او را از لاهیجان در گیلان میداند. یکی از منابع متاخر او را اهل لاریجان در طبرستان دانسته. بعضی منابع برای تصحیح این اشتباه لاهیجان را زادگاه او فرض کردهاند. این فرض مورد تأیید هیچکدام از منابع شناخته شده نبوده است. در قدیمیترین توصیفات درباره طایفه او تفاوت وجود دارد. مسعودی او را گیل دانسته است؛ ولی منابع قدیمی تر او را دیلمی نوشتهاند. نظام الملک طوسی او را از طایفه ورداوند میداند. ابن اسفندیار به دلیل فرجام کار اسفار او را ورودادیه یاد کرده است؛ ولی این طایفه در میان خانوادههای معروف دیلمی شناخته نشده است. فقط بیهقی نامی از این خانواده را به عنوان شریفترین خاندانهای دیلم ذکر کرده است. اگر گفته مسعودی در مورد گیل بودن او درست باشد محتمل است که «واردادآوند» تصحیفی از «فاراوند»، یکی از چهار طایفهٔ گیل که در ناحیه «داخل» در شرق سپید رود مستقر بودند باشد. به نوشته دایرةالمعارف بزرگ اسلامی دیلمی بودن او و تولد اش در منطقه کوهستانی دیلمان مستندتر است.[۱]
در اوایل قرن چهارم هجری، پس از سقوط سیطره خلیفه بر شمال غربی ایران، او سهمی زودگذر از قدرت در تبرستان، دیلم و سرزمینهای در طول لبه جنوبی کوههای البرز داشت. بنا بر حمزه اصفهانی، او از قبیله گیلی ورداد آوندان برخاسته بود. او در نزاع بر سر کنترل تبرستان در پی مرگ حاکم علوی آن ناصرالحق اطروش در ۳۰۴ مشهور شد؛ در این نزاعها حسن بن قاسم (داعی صغیر) نهایتاً پیروز شد. این همان دورهای بود که سامانیان تلاش میکردند قدرتشان را بسوی شرق از خراسان به ایالات حاشیه خزر گسترش داده با شیعه زیدی آنجا بجنگند و از تسنن علیه آن حمایت کنند. اسفار در این زمان به عنوان مخالف و رقیبی برای قدرت رهبر دیلمی ماکان کاکی و در اتحاد با محمد بن مظفر محتاجی سپهسالار سامانی در خراسان برمیخیزد. او توانست تنها برای مدتی تبرستان را از علویان بگیرد ولی در پی آن از سوی امیر نصر بن احمد سامانی به عنوان فرماندار گرگان منصوب شد. او به کمک دیگر سرباز جویای نام گیلانی، مرداویج بن زیار موفق شد حکمرانی داعی حسن بن قاسم را شکست داده و سرکوب کند.
اسفار دیگر کنترلش را بر ری، قزوین و دیگر بخشهای جبال، ابتدا در ظاهر به نمایندگی از سامانیان و سپس به عنوان حکمرانی مستقل مستقر کرده بود و نشان سلطنت ری را در مخالفت با امیر نصر و المقتدر، خلیفه عباسی استفاده میکرد.
گفته شده او در قزوین بسیاری از ساکنین را قتلعام کرده، بازارها را سوزانده، مؤذنین را کشته، مساجد را نابود کرده، و برپایی نماز را ممنوع کرده (این آخری نشان میدهد که اسفار مسلمان نبوده بلکه ملیگرایی بوده که از سلطه عربها متنفر بوده و امیدوار بوده یک امپراطوری ایرانی را احیا کند)؛ او بعداً بر همه از جمله تجار خارجی در قزوین مالیات اعمال کرد، که مبلغ عظیمی شد. افراط او منجر شد نایب سابقش مرداویج تصمیم به حذف او بگیرد. مرداویج با محمد بن مسافر حاکم مسافری یا سالاری طارم، همپیمان شد و اسفار تا خراسان تعقیب شد و مجبور شد گنجی را که در قلعه الموت در دیلم مخفی کرده بود را رها کند. اسفار در پی رسیدن به بیهق با امید نجات دادن گنجش در الموت بازگشت ولی در طالقان بین قزوین و زنجان احتمالاً در ۳۱۹ اسیر مرداویج و کشته شد.